جمعه، تیر ۰۵، ۱۳۸۸


دروغ‌پرستان!
...
«خشم و سنگدلی و درشتی و زور مرا به ستوه آورد[...] می‌پرسم،‌ ای اهورا! چه باشد سزای آن بدکنشی که جز به آزار چارپایان، کارگران و کشاورزان مایة زندگی خویش نیابد و از برای دروغ‌پرست شهریاری فراهم‌ آورد؟»
یسنا، 29، 31، بندهای 1 و 15.

سه ماه پس از تهاجم وحشیانة ارتش ناتو به کشور یوگسلاوی، این ارتش در تاریخ سوم ژوئن 1999، به دولت صربستان اعلام آتش بس داد و «جون بائز»، خوانندة معروف آمریکائی را دیدیم که در نفربرهای ارتش آمریکا در خیابان‌های یوگسلاوی ویران جولان می‌داد و برای «پیروزی» جشن گرفته بود. البته برنار هانری لوی، یکی دیگر از اعضای محفل «پیروزی» کذا هم در محل حضور یافت و یک مستند کشکی نیز سرهم کرد. در این مورد پیشتر توضیح داده‌ایم و به واکنش منفی سوزان‌سونتاگ، ‌ نوآم چامسکی و دیگر روشنفکران صلح‌طلب آمریکا به این تهاجم وحشیانه نیز اشاره کرده‌ایم. امروز همین جون بائز، با یک تصنیف نیمه انگلیسی و نیمه فارسی زود، سریع، فوری از «جنبش مدنی» ایران نیز حمایت کرده!

«کدام است بزرگتر؟ پیرو راستی یا آنکه به دروغ گروید؟ دانا باید دانائی را بیاگاهاند. مبادا نادان پس از این بفریبد. مبادا کسی از شما به گفتار [...] دروغ‌پرست گوش دهد. چه او به خان‌و‌مان و روستا و کشور ویرانی و تباهی دهد.»
یسنا، 31،‌ بندهای 17 و 18

پیش از کودتای ژنرال هویزر که در پناه تظاهرات خیابانی، عنوان «انقلاب پرشکوه اسلامی» بر خود گذارد، همه ساله در اواخر اسفندماه، یکی از کفاشی‌های معروف رم در «ویا ونه‌تو» برای خوشامد مشتریان ایرانی خود یک تابلوی «عید شما مبارک» در ویترین خود می‌گذاشت و ما هم از اینکه فرهنگ و تمدن ایران تا ویترین کفاشی‌های معروف شهر رم «نفوذ» کرده احساس غرور نموده، بدون خوردن پرتقال به ایرانی بودن خود بسی «افتخار» می‌کردیم. این جریان همچنان به راه بود تا اینکه جیمی کارتر به ایران آمد و یک بیت شعر سعدی برای‌مان «تلاوت» کرد و متوجه شدیم سازمان سیا هم دل در گروی ادبیات فارسی دارد! ولی نمی‌دانستیم این عشق و دلدادگی به جون بائز هم سرایت می‌کند و ایشان که از «وودستاک» گذارشان به نفربرهای ارتش آمریکا در یوگسلاوی افتاده بود، امروز هم‌صدا با طالبان‌پروران اتحادیة اروپا «مدافع جنبش مدنی در ایران» می‌شود و برایمان «ما یه روز پیروز می‌شیم» سر می‌دهد.

البته ما بدون ایشان، از روز جمعه 29 خرداد که مقام رهبری ناچار شدند ذکر «قانون» بگیرند «پیروز» شده‌ایم! و امروز که اظهارات دیوید میلیبند، وزیر امورخارجة انگلستان را در نشست وزرای امورخارجة «گروه هشت» در ایتالیا شنیدیم یکبار دیگر طعم شیرین پیروزی را چشیدیم. پیروزی شکست کودتای ناتو و نوکران‌اش در حکومت جمکران، یا بهتر بگوئیم شکست توطئة ناتو و طایفة «آب‌منگل»!

به دلیل همین شکست، اعضای ناتو که با پیروی از سیاست لولوسازی، 4 سال پیش احمدی‌نژاد را برای جنگ افروزی از صندوق‌های مارگیری بیرون کشیده بودند، پس از شکست کودتای «انتخابات»‌ ناچار خواهند بود با لولوی دست پروردة خود پشت میز مذاکره هم بنشینند. این است پیروزی ما: شکست کودتاچیان سازمان ناتو! سازمانی که از بحران و جنگ و خشونت و مرگ و ویرانی تغذیه می‌کند. و به همین دلیل است که ما پیوسته از مخالفان حکومت اسلامی می‌خواهیم پای به میدان آشوب و خشونت نگذارند. سیاست استعمار تداوم خود را مدیون گسترش خشونت است. و آن‌ها که در داخل و به ویژه در خارج از مرزها شما مردم را به شورش و قانون‌شکنی دعوت می‌کنند، خواهان گسترش خشونت و تأمین منافع اربابان‌شان‌اند. اینان همان روسپی‌های سیاسی قانون‌گریزاند که مشروعیت خود را در «خیابان» می‌جویند نه در «قانون.»

امروز، پس از گذشت سی‌سال، دارودستة میرحسین موسوی همزمان با رادیوفردا، کشف کرده‌اند که برای برپائی تظاهرات مسالمت‌آمیز در کشور ایران بر اساس همان اصل 27 کذا، می‌باید از وزارت کشور «مجوز» دریافت کرد. به گزارش رادیوی کذا به نقل از وزارت کشور گورکن‌ها مسئولین هر تجمعی باید یک‌هفته پیش از برپائی تظاهرات خود به وزارت کشور مراجعه فرموده، تعهداتی هم بدهند. البته ما از جزئیات مقررات امنیتی گورکن‌ها بی‌خبریم. چون هر وزارتخانه مقرراتی دارد که آنرا «مقررات درونی» گویند. در کشور فرانسه اگر برای تجمع و راهپیمائی به وزارت کشور مراجعه کنید، باید «مسیر» و روز و ساعت راهپیمائی مشخص باشد، و از همه مهمتر باید روشن شود «تأمین امنیت» راهپیمائی بر عهدة کیست. چون تجمع مردم در خیابان‌ها در هر حال باید تحت کنترل باشد. چراکه خطرات زیادی می‌تواند جان تظاهرکنندگان و یا اموال عمومی را تهدید کند.

در نتیجه میرحسین موسوی و دیگر پیروان خط امام «روشن ضمیر»‌ باید بدانند که «عصر طلائی» سی ساله، یا همان دورة «تظاهرات خودجوش» ماشاالله قصاب‌های مونث و مذکر و بوزینه‌های کفن‌پوش دیگر سپری شده و خیابان‌های شهر را نمی‌توان با نفس‌کش‌طلبی و عربده‌جوئی اشغال کرد. این گام مثبتی است که دولت جمکران موظف به اجرای قوانین خود باشد. چرا که طی سی سال اخیر حکومت جمکران بجز قانون‌شکنی و سرکوب مردم هیچ «سیاست»‌ دیگری اعمال نکرده. امروز وزیر امورخارجة انگلستان در نشست گروه هشت از خواب بیدار شده می‌فرمایند، «ما نمی‌خواهیم در امور ایران دخالت کنیم، ولی حفظ جان مردم ایران به عهدة دولت این کشور است!»

بله طی سی سال اخیر که دولت به سرکوب و کشتار و سنگسار و قصاص اشتغال داشت، گویا حاکمیت انگلستان «کور و کر» بوده، امروز که مخالفان حکومت اسلامی تهدیدی برای منافع اربابان حکومت به شمار می‌روند، آقای میلیبند و شرکاء تلاش می‌کنند، میرحسین موسوی را به عنوان «رهبر جنبش مدنی» ایران معرفی کنند! ایشان هم شناخته شده ‌است و هم مطمئن! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، مطلب «گویانیوز» که در وبلاگ «ندای مرگ» به آن اشاره داشتیم، از «فرانکفورتر آلگماینه» ترجمه شده بود.

بله به یاد داریم که به ادعای رسانة مذکور یک دختر ایرانی که مانند ندا طرفدار هیچیک از دو طایفة آب‌منگل‌ها نیست، برای «آزادی جامعه از فشار مذهبی» به «دفاع از خود» مشغول است. شعارهای زیبائی است! در مورد شعار عوامفریب «رهائی جامعه از فشار مذهب» گفتیم که این فشار به سادگی می‌تواند با فشار دیگری جایگزین شود، چرا که در عرصة سیاست «فضای تهی» وجود ندارد. در واقع در مبارزة سیاسی همواره هدف وجود دارد و باید راهکارهای رسیدن به آن مشخص شود. هدف مذکور هرگز در مرحلة «نفی» و «نابودی» متوقف نمی‌ماند، بلکه پس از سرنگونی، فروپاشی و ... همواره یک «گزینة مطلوب» مطرح می‌شود. به عبارت دیگر «هدف» از یک جنبش انسان‌محور فراهم آوردن زمینة استقرار حاکمیت و شرایط انسان‌محور خواهد بود. خشونت و نابود کردن نمی‌تواند «هدف» باشد، ابزار خشونت طلبان برای گسترش خشونت، در عمل به معنای جایگزینی یک استبداد فرسوده با استبدادی است تازه نفس. همچنانکه در سال 1357 نیز دقیقاً چنین شد. حال ببینیم کسی که برای «رهائی جامعه از فشار مذهب» خود را در برابر سگ‌های‌هار تا بن دندان مسلح حکومت آب‌منگل‌ها قرار می‌دهد و به استقبال مرگ می‌شتابد، از «خود» دفاع می‌کند یا از منافع اربابان طالبان‌پرور این حکومت؟

پاسخ به این پرسش را سی سال پیش دریافت کرده‌ایم. تشویق مردم ایران به مرگ پرستی ابزار سیاست استعمار است. این سیاست از طریق بر هم زدن «تعادل»، انسان‌ها را به سوی مرگ و ابتذال سوق می‌دهد. تعادل افراد جامعه چگونه برهم می‌خورد؟ زمانیکه «احساسات» بر آنان چیره شود: خشم، نفرت، تأثر، انتقامجوئی، کینه و ... از جمله «احساساتی» است که برخورد منطقی با مسائل را برای اکثریت افراد جامعه غیرممکن می‌سازد. همچنانکه «مناظره‌های» شبه انتخابات و برگزاری مراسم مارگیری و صحنه‌سازی‌های بعدی بسیاری از مردم ایران را به خشم آورد. حتی آن‌هائی که به خیابان‌ها نیامدند، خشمگین بودند. این احساس کاملاً طبیعی است. چون هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که رأی دهندگان فرضی که به ادعای بوق‌های استعمار تعدادشان بر 40 میلیون نفر بالغ می‌شد، بین «جناح مبتذل» و «جناح مفتضح» آب‌منگل‌ها، جناح مبتذل را برگزینند. دیدیم که وزارت کشور جمکران چنین آمار گوساله‌پسندی را ارائه داد تا آشوب به راه افتد. چند روزی هم آشوب به‌پا شد ولی روز جمعه به اربابان حکومت تفهیم شد که بساط آشوب‌طلبی را باید برچینند. و اینگونه بود که علی خامنه‌ای یک باره مدافع «قانون» شد. حال بپردازیم به بررسی منطقی جنجال مارگیری.

با در نظر گرفتن قانون اساسی جمکران و اختیارات محدود رئیس قوة مجریه چه تفاوتی می‌توان میان موسوی و احمدی‌نژاد قائل شد؟ جنایات موسوی و روسری گل‌منگلی زهره رهنورد! مردم ایران باید به خیابان‌ها بیایند و کشته شوند تا میرحسین موسوی با «مشروعیت مردمی» ضمن تحمیل «خط توحش» بر ما ملت نفت رایگان به اتحادیة اروپا تقدیم کند؟ چنین برخوردی فقط کارساز اربابان این حکومت خواهد بود که منافع‌شان با مرگ و نابودی ما مردم تأمین می‌شود. حال ببینیم در چنین شرایطی چگونه می‌توان «تعادل» را حفظ کرد و پای به میدان آشوب نگذارد.

حفظ تعادل، با روی‌گرداندن از خشونت، ارزش‌دادن به زندگی و شادی و از همه مهم‌تر با پیروی از «نظم» میسر می‌شود. به یاد داشته باشیم که هدف استعمار و حکومت دست‌نشانده‌اش در ایران، تبدیل انسان‌ها به موجودات وحشی، نظم ستیز و خشونت‌پرست است. تشکل‌های دانشجوئی حکومت اسلامی، نظیر تحکیم وحدت از چنین الگوئی پیروی می‌کنند، گروه حقوق‌دان شیرین عبادی نیز همین ویژگی را دارد. در نتیجه اگر کسی به عنوان «انسان» برای خود ارزش قائل است، می‌باید بتواند «نظم انسانی» را بر زندگی فردی خود حاکم کند. به عبارت دیگر مهم این است که فرد خود را موظف به پیروی از برنامه‌ای بداند که برای خود تنظیم کرده. هر برنامه‌ای که روی به زندگی انسانی و آینده داشته باشد. ورزش، مطالعه، فعالیت هنری، شرکت در بحث و گفتگوی منطقی، یا توسل به نگارش و ... و همة فعالیت‌هائی که ذهن را از مرگ و ابتذال به دور نگاه می‌دارد، می‌تواند در برنامة یک «زندگی انسانی» گنجانده شود. همة فعالیت‌هائی که در تضاد با برنامه‌های مبتذل «فرهنگی» حکومت قرار می‌گیرد، همة فعالیت‌هائی که به یکسان از احکام توحش الهی، توضیح‌المسائل و منهیات دین مبین فاصله دارد، برای حفظ تعادل می‌تواند به انسان کمک کند. فراموش نکنیم که اعتیاد به مواد مخدر نیز در راستای همان سیاست مرگ و نابودی قرار ‌گرفته. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به اعضای شهیدپرور ناتو که نهایت امر ناچار خواهند بود با لولوی دست‌ساز خود، پرزیدنت احمدی‌نژاد «مذاکره» هم بکنند.

در این راستا، فیگارو مورخ 25 ژوئن 2009، مصاحبة فرستادة ویژة خود با برژینسکی را منعکس کرده. به گفتة برژینسکی، اگر چه اوباما از خشونت‌های اخیر «شوکه» شده، ولی همچنان آمادة گفتگو با ایران است! برژینسکی که از طالبان‌پروران مهم ینگه دنیا و از طراحان «سیاست انسداد» به شمار می‌رود، طرفدار «دمکراسی» در ایران شده می‌گوید ما ضمن حمایت از دمکراسی باید با دولت ایران مذاکره کنیم. به این ترتیب چارچوب سیاست گاوچران‌ها کاملاً مشخص می‌شود: تداوم آشوب، باج‌گیری و اعمال فشار به ملت ایران.

ولی آنچه در سخنان برژینسکی جالب است مقایسة نوکران واشنگتن در جمکران با استالین و مائوتسه‌تونگ است! با توجه به هذیانات این نابغة بزرگ محفل «ترادف‌کلی» می‌توان دریافت که مقالات ابلهانة امثال پاسدار سازگارا و پاسدار گنجی و مزخرفات سازمان تبلیغات اسلامی، «ساتاس» در جمکران از منبع الهام واحدی برخوردار است.

همچنین وقتی دفاع آتشین این پادوی لهستانی‌الاصل سازمان سیا از ترقی و پیشرفت زنان ایران را مشاهده می‌کنیم متوجه می‌شویم ایشان همزمان منبع الهام آش‌پرستان جمکران نظیر مریم بهروزی و مرضیه مرتاضی هم به شمار می‌روند. برژینسکی می‌گوید:‌

«طی سالیان دراز رسانه‌ها چنین القاء کرده‌اند که ایران یک کشور قرون وسطائی، عقب افتاده و منزوی و برخوردار از حاکمیتی است تئوکراتیک که زنان در آن هیچ نقشی ندارند. در حالیکه چنین نیست. دو ایران وجود دارد، ایران آیت‌الله‌ها [...] و ایران قرن بیست‌ویکم که در روزهای اخیر مشاهده کردیم [...] کشوری که می‌خواهد شبیه ترکیه و اروپا باشد. کشوری که [...] در دانشگاه‌های‌اش تعداد زنان از مردان بیشتر است[...] برژینسکی [با رد توسل به سیاست چماق و هویج تأکید کرد] چماق و هویج را برای خر استفاده می‌کنند، ایرانیان خر نیستند[...]»

بله اتفاقا! در این مورد حق با برژینسکی است، ایرانیان خر نیستند، ولی آن‌ها که دولت جمکران را در ترادف با ایرانیان قرار می‌دهند، خیلی، خیلی خر تشریف دارند.

«ای مزدا! به یاد سپرده‌ام که روان را با همراهی منش‌نیک نگهبانی کنم [...] ای مزدا! از آزادگان دور دارند مرا [...] از فرمانروایان دروغ‌پرست ناخشنودم[...] بامداد روز کی فراز آید؟»

یسنا 28 تا 46





...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت