شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵



از مبارزه تا مغازله با آمریکا!
...
هنگامی که نیکولاس برنز،‌ برای مذاکرات «بحران هسته‌ای ایران» در مسکو بسر می‌برد، رسانه‌ها از حضور نهاوندیان، «معاون اقتصادی» لاریجانی، دبیر شورایعالی امنیت ایران، در آمریکا خبر دادند. بلافاصله سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که «فرستاده» حاکمیت ایران از سوی آمریکا دعوت نشده، و در ضمن، بدون ویزا هم وارد آمریکا شده‌اند. ایشان، سپس برای تکذیب شایعة تابعیت آمریکائی «فرستاده»‌ اضافه کردند که،‌ ممکن است وی گرین کارد آمریکا یا تابعیت انگلیس و فرانسه داشته باشد! ولی در مورد ماموریت نهاوندیان هیچ سخنی به میان نیامد. چرا که نهاوندیان حامل نامه محرمانه‌ای از سوی خیمة رهبری برای جرج بوش بود. نامه‌ای که اکنون نگارش و ارسال آن را به روحانی نسبت می‌دهند، و متن آن را تایم، پس از انتشار محتوای «عقلانی ـ منطقی» نامة پرزیدنت مهرورزی منتشر کرده است!

آنچه اهمیت دارد، پیامدهای تسلیم نامه حاکمیت «سازش ناپذیر» ایران به جرج بوش، توسط نهاوندیان است. به دنبال افشای خبر «مسافرت» نهاوندیان، مذاکرات آمریکا با ایران بر سر مسئله عراق منتفی شد. مسافرت لاریجانی به ترکیه جهت پابوس رایس نیز به همچنین. در همین کشاکش‌های سیاسی، خبر دستگیری رامین جهانبگلو به جرم «ارتباط با بیگانه» از سوی مقامات ایران تائید می‌شود. ولی ارتباط با بیگانه، در مملکتی که حاکمیتش دست نشانده بیگانه است،‌ نمی‌تواند جرم باشد،‌ پس جرم رامین جهانبگلو ارتباط با بیگانه نیست، جرم رامین جهانبگلو ارتباط با «فرهیختگان» حکومتی، یعنی دست نشاندگانی است که پس از 27 سال نعل وارونه زدن در مبارزه با آمریکا، در حال خروج از صحنه سیاست‌‌اند.

پیشتردر وبلاگم، تحت عنوان «غرب در نقش آقای هالو» نوشته‌ام که آمریکا و متحدانش می‌پندارند، مانند دوران جنگ سرد می‌توانند همچنان در ایران تاخت و تاز کنند، حال آنکه تشکل نیروهای نوینی را در منطقه شاهدیم. هند، روسیه و چین، تماشاگران منفعل سیاست‌های آمریکا و شرکا باقی نخواهند ماند،‌ و استعمار غرب دیگر نمی‌تواند مواضع سنتی خود را در منطقه حفظ کند. افتضاحی که نامه «فرضی» احمدی نژاد به بار آورد، باعث شد، «مبارزه با آمریکا» جایش را به «مغازله با آمریکا» دهد و «خطوط قرمز» روابط پنهان شکسته شوند. خفقان رهبری و شرکا، سکوت آیات عظام حرفه‌ای، که گویا اصولاً جهت «مبارزه با آمریکا» متولد شده بودند، خفقان تیغ‌کش‌های آیات عظام، یعنی طلاب، البته آنهائی که هنوز هنرمند، فیلمساز و کارگردان نشده‌اند، و بالاخره، تعریف و تمجید کیهان، ارگان «کوکلوکس‌کلان‌های» آمریکا در ایران ـ که لحظه‌ای از مبارزه با آمریکا غافل نشده ـ از نامه نانوشته احمدی نژاد، باعث شد، «آمریکا ستیزی» حاکمیت «ضد امپریالیسم» ایران در تمام ابعادش برملا شود. حاکمیت ایران امروز، از «مبارزه با آمریکا»، به مرحلة «مغازله با آمریکا» رسیده!


دوشنبه هشتم ماه مه، یک روز پس از آن «نشست بی نتیجه»، ایرنا، به دفعات، ناچار به پخش مکرر خبر ارسال نامه احمدی نژاد به جرج بوش شد! و وزیر امور خارجه ایران، که تا قبل از منتفی شدن احتمال حمله نظامی آمریکا، وظیفه‌اش در تکرار جمله «از نفت به عنوان سلاح استفاده نمی‌شود» خلاصه می‌شد، به روایت تصاویر، نامه را به سفیر سوئیس تقدیم کرد! و لاریجانی در آنکارا، از «عقلانی ـ منطقی» بودن نامه‌ای سخن گفت که می‌پنداشت، محتوایش همان است که قبلاً به جرج بوش تسلیم شده! بی‌جهت نبود که سخنگوی کاخ سفید، درمانده و عاجز، تکرار می‌کرد، نامه‌ای نرسیده! و بی‌جهت نبود که، حاکمیت مفلوک ایران، پخش محتوای نامه را بر عهدة دولت آمریکا گذاشته بود! بعضی‌ها هنوز امید داشتند که دولت آمریکا محتوای نامه اصلی را در اختیار رسانه‌ها بگذارد، ولی چنین نشد! مشتی جملات بی‌سروته، در شان حاکمیت مبتذل ایران، در رسانه‌ها بازتاب یافت. و آمریکا ناچار شد تلویحاً نامه را «بی‌ربط» بخواند. بی‌ربط هم بود! چون نامه‌ای که در واقع به جرج بوش تسلیم شده بود، عملاً محتوای دیگری داشت!


ولی پس از آن «نشست بی نتیجه» کسی نمی‌توانست از نامة اصلی سخن بگوید. اما، حاکمیت مفلوک ایران هنوز هم امیدوار بود. برژینسکی، مادلن البرایت، دیگر خادمان «دموکرات» صاحبان صنایع نظامی و شعب اروپائی‌اشان، خواستار پاسخ جرج بوش به نامه‌ای شدند که محتوایش هنوز ناشناخته بود. به این ترتیب بود که «تایم»، نامه را به نام روحانی منتشر کرد! امروز احمدی نژاد، جناح رهبر و سردار اکبر، جهت ابراز تمایل به مذاکره و دوستی با آمریکا، رقابت سختی را آغاز کرده‌اند. ولی دولت آمریکا در شرایطی نیست که بتواند جواب مثبتی به تمایلات عاجزانه دست‌نشاندگانش بدهد. با در نظر گرفتن لحن تند رئیس جمهور روسیه در مورد آمریکا، در پیامش به پارلمان روسیه، به نظر می‌رسد نسخه جدیدی از فیلم آقای هالو را باید مورد بررسی قرا دهیم: «آقای هالو پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی!» در این نسخه، آقای هالو از ریختن آب توبه بر سر روسپی زیبا منصرف شده، قصد بازگشت به ولایت را دارد، روسپی زیبا نمی‌تواند از آقای هالو دل برگیرد، ولی طرف سوم ـ همان جاهل سرپل دربند ـ، گویا جداً قصد جان آقای هالو را کرده!

جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۵


دوستان رامسفلد در ایران!
...
دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا را همه می‌شناسیم. ایشان از دوران جوانی در بالاترین رده‌های تصمیم‌گیری سیاست‌های دفاعی آمریکا بوده‌اند. روسای جمهور آمریکا، مانند حباب روی امواج دیری نمی‌پائیدند، ولی دونالد رامسفلد، حداقل تا قبل از برملا شدن رفت و آمد دوستانش از عراق به ایران، عضو ثابت تشکیلات حکومت‌، پا برجا و استوار‌است!

امروز دونالد رامسفلد در مصاحبه با «فاکس نیوز»، در مورد حضور نظامیان آمریکا در ایران ابراز داشته: «اگر منظور این است که برخی از اشخاص نظامی در مرخصی و یا چیزی شبیه به ‌آن ... در ایران بسر می‌برند ... من دوستانی دارم که به این کشور سفر می‌کنند و از آن خارج می‌شوند. این کره شمالی نیست که نه می‌توان وارد آن شد، و نه از آن خارج شد.»

فراموش نکرده‌ایم که پیش از «ارسال» نامه «عقلانی ـ منطقی» پرزیدنت مهرورزی به جرج بوش، که در ایران موضوعی برای خنده و شوخی، و در خارج، موضوع «پژوهش و کاوش متفکرین جهان» شده، ایران، سوریه و کرة شمالی اعضای «محور شرارت» بودند. حال که به قول صافی گلپایگانی، ارتباط مبارزان «آشتی ناپذیر» با «شیطان بزرگ»، مانند استفاده از مواد محترقه در چهارشنبه سوری، «از مصادیق لهو و اسراف نبوده» و جایز است، معلوم شده که به زعم آقای رامسفلد، ایران از کره شمالی بهتر است! چون مانند کاروانسرا، هرکس بخواهد به آن وارد، و از آن خارج می‌شود، به ویژه دوستان نظامی آقای رامسفلد در عراق!

به دنبال «نشست بی‌نتیجه!» اعضای شورای امنیت که فردایش، خبر ارسال «نامه عقلانی» پرزیدنت مهرورزی به سراسر جهان مخابره شد، روسیه، بدون نامبردن از کشور خاصی، تأکید کرده که پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای باید «رعایت» شود. به دنبال این امر، برای ورود روسیه به سازمان تجارت جهانی محدودیت‌های بیشتری در نظر گرفته شد و همزمان، امتیازات تجاری نوینی نیز به چین «اعطا» کردند. ظاهراً چین در مواضع خود نسبت به مسلح شدن حاکمیت «تحجر ـ توحش» ایران، از روسیه ملایمت بیشتری به خرج داده. ولی از اظهارات اخیر رامسفلد در مورد کرة شمالی چنین بر می‌آید که آمریکا اینک برای اعمال فشار بر روسیه و چین، به کرة شمالی چشم دوخته. و همزمان ایجاد تنش در کشورهای مسلمان نشین شوروی سابق را نیز در برنامة کار خود دارد. و حمله مسلحانه امروز به پاسگاه‌های مرزی تاجیکستان و قرقیزستان در همین راستا انجام شده. ظاهراً «دوستان» آقای رامسفلد، دوران مرخصی خود را در ایران به بطالت نمی‌گذرانده‌اند!

با توجه به بیانیة وزارت امور خارجه آمریکا که روز سه‌شنبه گذشته صادر شد و در آن، آمریکا به «دوستی با ایران دموکراتیک و برتر» ابراز تمایل کرده، و با در نظر گرفتن «نامه عقلانی» پرزیدنت انتصابی آمریکا به جرج بوش، و تحریک افکار عمومی در مورد «اهمیت جهانی» چنین مهملاتی، می‌توان در مورد گزینه‌های آمریکا، به گمانه زنی پرداخت.

آمریکا و هم‌پیمانانش، فعلاً موفق نشده‌اند جنگ نمایشی در ایران به راه انداخته و بر عمر حاکمیت دست نشانده خود بیفزایند. و با افتضاح نامة احمدی نژاد و پیامدهایش، به نظر می‌رسد، اربابان حاکمیت ایران برای چپاول ملت ایران باید به فکر ابزار دیگری باشند. ولی این امر نیز مشروط به توافق‌های بین المللی است. به عبارت دیگر روسیه در این مورد حرفی برای گفتن خواهد داشت. هشدار امروز وزیر دفاع روسیه دائر بر اینکه «روسیه، برای جلوگیری ازدستیابی تروریست‌ها به سلاح هسته‌ای به هر عملی دست خواهد زد»، نشانگر این است که دوستان آقای رامسفلد در سفر به ایران نمی‌توانند برای میزبانان خود سلاح هسته‌ای سوغات ببرند.

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۵


چامسکی و فاشیسم فرسوده
...
چندی پیش، نشریة معروف «فارین پالیسی» از آمریکا و «پراسپکت» از انگلیس نوام چامسکی را به عنوان محبوب‌ترین روشنفکر جهان معرفی کردند. خبر این گزینش در سایت های حکومتی ایران نیز بازتاب یافت.

حاکمیت ایران و شخصیتی مانند چامسکی هیچ فصل مشترکی ندارند. چامسکی، به عنوان روشنفکر آنارشیست و صلح‌طلب‌، در سطح جهانی شخصیتی شناخته شده است. در هیچیک از آثار او اثری از حمایت و طرفداری از حاکمیت‌ها، و به ویژه حاکمیت سرسپرده ایران، دیده نمی‌شود. چامسکی از منتقدین حاکمیت آمریکاست و این امر، که «فارین پالیسی» و «پراسپکت» یعنی رسانه‌های نزدیک به محافل سرمایه‌داری آنگلوساکسون، به چامسکی روی آورده‌اند، صرفاً نشانگر آن است که به دنبال کسب وجهه جهت برخی سیاستگزاران‌اند. یاد آور شویم که مقام دوم را «اومبرتو اکو»، یکی از خادمان واتیکان، و مقام چهارم را «واکلاو هاول»، از حامیان تهاجم نظامی آمریکا به عراق، کسب کرده‌اند!

این امر به این معنا است که «پراسپکت» و «فارین پالیسی»، ایندو را نیز به عنوان روشنفکر در لیست خود قرار داده بودند و برای حفظ ظاهر، چامسکی برگزیده شد! به عبارت دیگر، شرایط چنان است که، محافل جنایت، سرکوب و چپاول جهانی، از روی ناچاری به «مخالفان خود» متوسل شده‌اند، تا برای خویش کسب وجهه‌ای کنند. ولی این حرکت، به مصداق، «از قضا سرکنگبین صفرا فزود»، روند اجتناب ناپذیر تضعیف را صرفاً تسریع می‌کند، و از آن می‌توان نشانه‌های سقوط هرچه بیشتر را شاهد بود.

پیامد این سقوط در ایران، در رسانه‌های وابسته به محافل استعمار، به سرعت آشکار می‌شود. لازم به یادآوری است که «متفکران» و رسانه‌های حکومتی ایران، مدت‌هاست با استفاده سوء از آثار چامسکی، به توجیه فاشیسم مشغولند. و گستاخانه نام چامسکی را در ردیف متفکران حکومتی ایران قرار می‌دهند. اینان با آب وتاب، انتقادات چامسکی از حاکمیت آمریکا را منعکس می‌کنند تا بر انتقادات وی از دیگر حاکمیت‌ها، به ویژه حاکمیت سرسپرده ایران سرپوش ‌گذارند.

به همین دلیل است که رسانه شناخته شده‌ای چون کیهان، که سرپرست آن همواره یک مقام امنیتی است، دیروز قسمتی از سخنان «نوام چامسکی» را منتشر کرد، که هم کارساز حاکمیت ایران باشد، هم این شبهه را ایجاد کند که حماس و دولت کوبا مترادف‌اند! و چامسکی، حاکمیت غیرمذهبی کوبا را مشابه دارو دسته اسلام پرستان حماس،‌ یعنی همان گروه ساخته و پرداخته موساد، به شمار می‌آورد! ترجمه در هم پاشیدة کیهان از سخنان چامسکی به گونه‌ای است که خواننده در ابتدا، یک «واقعیت» را دریابد و آن تشابه بوش ـ بن لادن است. ولی در مرحلة دوم، رسانه «حاکمیت برای تمام فصول»، یک امر غیر واقعی را القا می‌کند و آن ضد امپریالیست بودن جنبش حماس است! البته ضد امپریالیست بودن حماس همانقدر واقعیت دارد، که ضد امپریالیست بودن حاکمیت سرسپرده ایران. ولی این کذب محض برای کیهان گویا «حقیقت» یافته.

کیهان به نقل از چامسکی ادعا می‌کند، آمریکا حماس را تا زمانی که سرسپرده امپریالیسم شود مجازات خواهد کرد. «اين مجازات تا زماني ادامه خواهد داشت كه حماس سرسپرده امپرياليسم شود!» کیهان به این ادعای کذب هم اکتفا نمی‌کند، گام بعدی برای «رسانة حاکمیت ایران»، القاء ترادف دو پدیده متخالف است. یعنی همان شیوة شناخته شده فاشیسم. به این منظور کیهان، با شیوه‌ای موذیانه دو پدیده غیر قابل قیاس: «جنبش حماس» و «انقلاب کوبا» را به یکدیگر مرتبط می‌کند. البته، در یاوه‌گوئی فاشیست‌ها، اسلام پرستان سرسپرده حماس، می‌توانند با حاکمیت کمونیست کوبا، مرتبط شوند.

آنچه مهم است، استفاده گزینشی رسانه‌های حکومتی ایران از سخنان چامسکی نیست. چامسکی شناخته شده است و ارتباطی با فاشیسم ندارد. مهم این است که رسانه‌های حاکمیت فاشیست ایران، مانند رسانه‌های محافل آنگلوساکسون دیگر نمی‌توانند با تکیه بر مهملات «متفکران روزمزد» سرمایه‌داری به جنایت و چپاول ادامه دهند. اینان پنداشته‌اند با توسل به نام چامسکی می‌توانند، از مرگ قریب‌الوقوع خود بگریزند.

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۵


نشست بی‌نتیجه!
...
روزی که خبرگزاری‌ها از ارسال نامة «رئیس جمهور» ایران به جرج بوش می‌گفتند، هیچکس از متن نامة ارسالی سخنی به میان نیاورد. مقامات ایران گفتند، نامه «سرگشاده» نیست و آمریکا، اگر مایل باشد، می‌تواند محتوای آنرا اعلام کند! از هنگامی که خبر تسلیم نامه احمدی‌نژاد به سفیر سوئیس در تهران اعلام شد، بسیاری از سایت‌ها در داخل و خارج، به صورت جدی و یا در قالب طنز، به گمانه زنی در باره محتوای نامه پرداختند. هیچیک از «آیات عظام» و مقامات رسمی ایران در مورد متن نامه اظهار نظر نکردند، هیچیک از «مخالفان حرفه‌ای رابطه با آمریکا» ـ که در واقع، 27 سال است نان رابطه پنهان با آمریکا را می‌خورند ـ جرات ابراز مخالفت نیافتند، حتی سر دسته‌اشان، علی خامنه‌ای، سکوت اختیار کرد! تنها کسی که لب به سخن گشود، لاریجانی بود که در آنکارا حضور داشت!

لاریجانی، با زبان ابتذال حکومت، تلویحا به محتوای نامه اشاره کرد: «موضوعی عقلانی، آینده جهان و ...». ولی پس از انتشار متن نامه، غایب اصلی، همان «موضوع عقلانی» بود. در اینجا قصد پرداختن به متن نامه احمدی نژاد در میان نیست. نامه‌ای است به زبان ابتذال حاکمیت ایران و موضوعش، روضه خوانی‌های 27 سال اخیر. به عبارت ساده‌تر، همان مهملات خمینی و امام جمعه ها که ساواک ـ پس از موافقت سرویس‌های امنیتی غرب ـ مجوزش را در داخل صادر می‌کند.

اینکه محتوای نامه «رئیس جمهور» ایران، چنین مضحک و مبتذل باشد، تعجبی ندارد. فرومایگی «نخبگان» ایران، مطلوب استعمار است. از میرازی شیرازی و امیرکبیر شروع شده، به احمدی نژاد رسیده و اگر امکانش باشد، «فرهیخته‌تر» از این هم یافت خواهد شد. علف هرز فراوان است. فقر فرهنگی هم پدیده نوینی نیست. هر جا استبداد لگام گسیخته ‌بتازد، قربانی نخست، علم و فرهنگ است. نتایج پربار فقر فرهنگی بر سایت‌های «مستقل» ایرانی در اروپا و آمریکا، از چشم کسی پنهان نمانده.

آنچه تعجب آور است، پس‌روی سریع غرب در منطقه و بخصوص ایران است. چندی پیش در مورد تمایل غرب برای تبدیل ایران به «پاکستان دوم» نوشتم، که هدف آمریکا و هم پیمانانش، مسلح کردن ایران به سلاح هسته‌ای است. در این راستا، «مواد و دانشمندان لازم» را هم فراهم آورده‌اند. نصب موشک‌های اتمی در خاک ایران جهت تهدید روسیه، و افزایش بحران در منطقه، به صاحبان صنایع نظامی غرب امکان می‌دهد تا بحران اقتصادی خود را به منطقه صادر کنند. به همین جهت آمریکا، با نقض قوانین بین‌المللی و پافشاری بر مواضع غیر قانونی خود، سعی بر راندن حاکمیت سرسپردة ایران به موضع افراط داشت. «نفس‌کش» طلبی‌های احمدی نژاد، لاریجانی و خامنه‌ای نیز با اتکا بر حمایت غرب بود. تا قبل از انتشار «خبر خوش احمدی‌نژاد» و خفقان جمعی حاکمیت ایران، پادوهای آمریکا در منطقه، تا همین هفته گذشته، تهدید به خروج از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای می‌کردند! در چند روز اخیر چه گذشت، که ناگهان، «حاکمیت آشتی ناپذیر ایران» ناچار شد دلقک بازی 27 ساله را کنار گذاشته ارتباط با آمریکا را علنی کند؟ در این چند روز چه گذشت که، مادلن البرایت، پادوی تفنگ فروش‌های آمریکا در حزب رسوای دمکرات، نیز دیپلماسی را بر جنگ ترجیح داده، خواستار پاسخ آمریکا به «نامه» احمدی نژاد شده؟! هنوز مقالات مقایسه حاکمیت مفلوک ایران با آلمان هیتلری، که یک قدرت صنعتی پیشرفته بود، بر سایت‌ها خودنمائی می‌کند. هنوز اوپوزیسیون چشم امید به کرامات آمریکا و هم‌پیمانانش دوخته، و هنوز «سایت به وقت گرینویچ» و دکه‌هایش در ایران، بر طبل «بی نتیجه ماندن نشست اعضای دائم شورای امنیت» می‌کوبند.

اگر این نشست بی‌نتیجه بوده، پس نامه احمدی نژاد، و عقب نشینی وی از مواضع مدرنیزاسیون به سبک رضا میرپنج را چگونه می‌باید تعبیر کرد؟ مگر نه این است که سناریوی تکرار مشروطه ناکام ماند؟ مگر نه این است که پس از نامة کذا، استعمار دیگر نمی‌تواند از این مهره، به عنوان «رابین هود» در نقش رضا میرپنج، استفاده کرده، مشکل «حیاتی» زنان ایران، یعنی ورود به استادیوم، و دیگر مشکلات «اساسی» ملت را با «مدرنیزاسیون» بر طرف نماید؟ اگر سرمایه‌داری غرب، که کرکس‌وار از جنگ تغذیه می‌کند، ناگهان از جنگ رویگردان شده، و «دیپلماسی» را ترجیح می‌دهد، فقط یک دلیل دارد: تضعیف مواضع غرب در منطقه. و اگر استعمارغرب در ایران، ناچار به عقب نشینی از موضع سنتی خود شده، به طریق اولی، عقب نشینی مزدوران داخلی‌اش: آیات عظام، جبهه ملی، اصلاح‌طلبان، چپ آمریکائی و اوپوزیسیون «مستقل»، اجتناب ناپذیر خواهد بود.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۵


کلیسا، فیزیک و فناوری!
...
چندی پیش عالیجناب هابرماس در مورد «دین عقلانی» سخنانی ایراد فرموده بودند و سایت «به وقت گرینویچ» هم بلافاصله متفکر و محققق گرانقدری را که روی سکوی دم در چمباتمه زده بود، احضار کرد تا علمی بودن یکی از معجزات مسیح، «یعنی راه رفتن روی آب» را به اثبات رساند. سپس برای رفع کدورت یهودیان از کلیسای یهودستیز غرب، یک متفکر دیگر را که دو زانو روی سکوی مقابل نشسته بود احضار کردند، تا ثابت کند یهودا در ازای دریافت پول به عیسی خیانت نکرده!
هر دو این متفکران هم به خوبی از عهدة «اثبات علمی» موارد در خواستی برآمدند، البته روی سایت مذکور! امروز هم سایت مهر نیوز، در بخش سوم «گفتگوی علم و دین»، سخنان گهربار عالیجناب «رابرت جان راسل»، مدیر مرکز الهیات و علوم طبیعی ایالات متحد را منتشر کرده. جناب راسل که،‌ مانند همة آخوندها، اشتهای صافی هم دارند، هم بر الهیات چنگ انداخته‌اند و هم بر علوم طبیعی، تا مفری برای رقبا باقی نماند. ایشان در مورد «نقش دین در پیشرفت علم» بیاناتی دارند، که مطالعة آنان خالی از لطف نیست.
عالیجناب که یکی از افتخاراتشان، نگارش کتابی در مورد «حضرت پاپ قبلی» است، معتقدند، «مولفه‌های دینی سهم مهمی در پیشرفت علمی ایفا می‌کنند!» اینکه عاملی «سهمی ایفا» کند، تنها در «ترجمه فاضلانه» کلام علمی و دینی عالیجناب، از طرف مترجم «مهرنیوز» می‌تواند امکانپذیر باشد. این نخستین بار است که «سهم» قادر به «ایفا» کردن شده، ولی اولین بار نیست که آخوندهای غربی، «گذشته درخشان کلیسا!» را فراموش کرده، به گزافه گوئی می‌پردازند.
در مورد عقلانیت و علمیت دین مسیح، که شاخه‌ای است از ادیان سامی (اسلام و یهودیت) همین بس، که به نقل از برتراند راسل، یادآوری شود، «خرگوش در کتاب مقدس جانوری نشخوار کننده است!» گذشته از این، حکایت شیرین «کفرگوئی گالیله» در مورد گردش زمین و دانشمندانی که به جرم جادوگری در آتش دادگاه‌های تفتیش عقاید کلیسا خاکستر شدند، را نیز باید درزمره سهم مهم مولفه‌های دینی در پیشرفت علم به شمار آورد! ولی، چرا به تاریخ معاصر مراجعه نکنیم؟ تصفیه «نژادبرتر» از یهودی‌ها، کولی‌ها، همجنسگراها، معلول‌ها و فراماسون‌ها ـ البته به جز فراماسون‌های محفل نوبل ـ با همکاری صمیمانة کلیسا امکان پذیر شد. چون مسلماً «مولفه‌هایش» در «پیشرفت علم سهم ایفا» کرده! و چرا به همین امروز ننگریم؟ کلیسای کاتولیک به فیلم «آخرین وسوسه مسیح» اعتراض کرد و نمایش این فیلم در ایتالیا ممنوع اعلام شد! در فرانسه نیز، بمب همین کاتولیک‌های «زندگی پرست» باعث مرگ دو تماشاگر فیلم «کفرآمیز» شد! و به این ترتیب بازهم، «در پیشرفت علم سهم مهمی ایفا کردند!»
بازگردیم به سوی عالیجناب «جان راسل» خودمان. ایشان می‌فرمایند: «دانشمند دیندار، مذهبی است و با دانشمندی که دین را به عنوان رشته مورد مطالعه قرار داده فرق دارد!» به عبارت دیگر عالیجناب پنجه را گز نموده می‌فرمایند وجب! ولی گز نکرده جر می‌دهند. چون دانشمند دیندار، در حیطه کار علمی نمی‌تواند دین خود را دخالت دهد، چرا که دین تعبدی است و بر اساس وحی، بنابراین در تخالف با علم قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، یک فیزیکدان مسلمان، در آزمایشگاه نمی‌تواند از علم فیزیک برای پیشبرد اسلام استفاده کند ـ با مهدی بازرگان که از علم هیدرولیک وجود خدا را به اثبات رسانده بود، کاری نداریم ـ یا نمی‌تواند، از اسلام برای پیشرفت فیزیک بهره گیرد. اینکه عالیجناب راسل هم فیزیکدان هستند و هم کشیش، به این دلیل است که، کلیسا قصد اشغال عرصه علمی را نیز دارد، تا از این راه، علم را به اسارت دین در آورده، «عصر طلائی» قرون وسطی را تجدید کند.
به همین منظور، عالیجناب راسل موذیانه به شیوة شناخته شده فاشیسم، یعنی مخدوش کردن مرز علم و دین پرداخته، و می فرمایند: «افرادی می‌گویند با در نظر گرفتن دین نمی‌توانی منطقی فکر کنی، ولی من معتقدم هر فردی می‌تواند هم دین‌دار باشد هم دانشمند.» عالیجناب! به سبک آخوندها، از طریق سفسطه، منطق، علم و دین را به هم چسبانده، و فراموش می‌کنند که اعتقاد مذهبی، مانع آموختن علم نمی‌شود ـ ‌ همچنان که خود ایشان کشیش و فیزیکدان هستند ـ ولی در تخالف با علم قرار می‌گیرد ـ همچنان که علم فیزیک، معجزات مسیح را نفی می‌کند. به عبارت دیگر، عالیجناب راسل برای توجیه معجزات مسیح نمی‌توانند توجیه فیزیکی ارائه دهند. ولی با استفاده از حکایات انجیل و سفسطه می‌توانند ادعا کنند، مسیح، پیش از اینشتین، نسبیت را بیان کرده! همچنان که آخوند ها ادعا می‌کنند، همه علوم در قرآن موجود است!ولی مهمترین بخش فرمایشات عالیجناب راسل، تأکید ایشان بر «اخلاق اسلامی»، به عنوان منبع مناسب برای استفاده مسلمانان از تکنولوژی است! بنظر می‌رسد، مسلمانان، جهت صدور مجوز استفاده از تکنولوژی، باید از عالیجناب راسل سپاسگزار باشند. چون «علم» در انحصار کلیسا و غرب بوده، استفاده از تکنولوژی، بدون رعایت اخلاق اسلامی، یعنی بدون پرداخت «صدقه» به کلیسا، امکان پذیر نیست! به همین دلیل است که سازمان مجاهدین «انقلاب اسلامی»،‌ یعنی فعلة فاشیسم بلاتکلیف و سرگردان شده: "عارف نیوز" می نویسد:
محسن آرمين عضو مركزيت سازمان مجاهدين انقلاب ... در پاسخ به اعتراضات چندعضو تندرو دفتر تحكيم مبني بر بي تحركي اصلاح طلبان در برابر اصولگرايان گفت : پيش بيني و تصوير ما اين بود كه محافظه كاران ( اصولگرايان ) بعد از سه ماه روي كارآمدن ، چنان در عرصه هاي فرهنگي و اجتماعي سخت گيري مي كنند كه موجب اعتراضات عمومي شده و ما هم روي اين موج سوار مي شويم ، اما تاكنون ( اسفند 84 ) هيچ حركتي نكردند و ما هم خلع سلاح شده ايم . وي افزود : حدود 20 پروژه با صدها ميليون تومان هزينه تدوين كرده بوديم تا بعد از به اوج رسيدن اعتراضات مردمي نسبت به سخت گيري ها ، درباره نحوه بهره برداري سياسي از اين وضعيت سرد درگم نشويم ، ولي الان تقريباً همه دوستان ما يك جورهاي بلاتكليف هستند.
این اظهارات شاهدی بر مدعای عالیجناب راسل است. اگر این صدها میلیون تومان نذر کلیسا شده بود، امکان استفاده از تکنولوژی در اختیار اعضای سازمان قرار می‌گرفت که همچنان با تکیه بر منبع «اخلاق اسلامی»، با استفاده از تکنولوژی، چپاول، سرکوب و کشتار را تداوم بخشند و صحنه به دست «مهرورزی» نیفتد!

دوشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۵


از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه ...
...
روز دوشنبه پرزیدنت مهرورزی اعلام داشتند که، امروز یک خبر مهم را به اطلاع می‌رسانم. ولی اینبار نیز مانند دفعه گذشته، که سردار اکبر پیشدستی کرد و زودتر از «پرزیدنت»، افسانة غنی‌سازی را بر ملا ساخت، پس از فرمایشات پرزیدنت، الهام، سخنگوی دولت اعلام کرد رئیس جمهوری ایران به جرج بوش نامه نوشته. ولی مثل اینکه کسی باورش نشد، چون یازده دقیقه بعد، ایرنا همین خبر را دوباره تکرار کرد. حدود سه ساعت بعد، سخنگوی دولت تاکید می‌کند: خبر مهم امروز رئیس جمهوری، نوشتن نامه به بوش است. و حدود چهل دقیقه بعد، ایرنا همین خبر را دوباره منتشر می‌کند .... و سپس به فاصله پانزده دقیقه، ایرنا دوبار می‌نویسد: نامه رئیس جمهور به جرج بوش تسلیم سفیر سوئیس در تهران شد!
البته، یکروز قبل از پخش این خبر «بهجت اثر»، سایت «به وقت گرینویچ» از قول پرزیدنت مهرورزی اعلام کرده بود، «ملت ایران استعداد دارد، با دستیابی به فناوری نوین، به سرعت به یک قدرت بلامنازع در جهان تبدیل شود!» و تیتر زده بود: احمدی نژاد تلویحا تهدید به خروج از «ان پی تی» کرده! همین سایت هفته گذشته، به نقل از لاریجانی نوشته بود: «ایران نیازی به مذاکره با آمریکا ندارد.» البته ما فراموش نکرده‌ایم، که چند روز پیش از «نفس‌کش‌طلبی‌های بریتانیا» از زبان خانه‌زادش لاریجانی، در هنگام حضور کاندی رایس در ترکیه، ایشان برای عرض ادب، قصد سفر به این کشور را داشتند، ولی به دلیل «نا مساعد بودن هوا» سفر به تعویق افتاد!

در همین زمان، زمزمة مذاکره «محدود» با آمریکا، آن هم محض «خاطر عراق!» نیز مطرح شد، ولی به نتیجه‌ای نرسید. چون ابتکار مذاکره را خانه‌زادهای بریتانیا در دست داشتند. هنوز چنگیزخان خیمه خرگاه تونی بلر را در هم نپیچیده بود. و جک استرا ـ که اکنون، به عنوان مخالف تهاجم نظامی به ایران ، مامور نجات حزب بیجان کارگر شده ـ هنوز همزمان وزیر کشور ایران و وزیر امور خارجه بریتانیا بود. و البته ترجیح می‌داد اگر مذاکره‌ای میان ایران و آمریکا صورت می‌گیرد، از سوی پادوهای خودش باشد. ولی چنین بنظر می‌رسد که یک جبهه ناشناس، در ایران با بریتانیا سرجنگ دارد و به هیچ قیمتی هم کوتاه نمی‌آید.

داستان نامة مهرورزی به بوش مفصل است. چون هنوز «فرد جونز» سخنگوی مشاور امنیت ملی کاخ سفید از دریافت چنین نامه‌ای اظهار بی‌اطلاعی می‌کند! چه دنیای عجیبی است، از لحظاتی که ایرنا و ایسنا و دیگر «بوق نا» ها شروع به طبل زدن برای نامه ارسالی پرزیدنت مهرورزی به بوش کرده‌‌اند، چند ساعتی می‌گذرد. حتی اگر نامه را به پست کانادا هم سپرده بودند، تا به حال رسیده بود. البته، این سوئیسی‌ها به کندی شهرت دارند. بخصوص سوئیسی‌های آلمانی «نژاد» مثل احمدی «نژاد» خودمان، آهسته حرکت می‌کنند. یکروز در فرودگاه زوریخ، مسئول ثبت اساس، هواپیمائی سوئیس‌ایر، انقدر فس زد، که داد و فریادم بلند شد، چون هواپیمایم داشت می‌رفت و من مانده‌ بودم، مثل این که یک کیلو تریاک کشیده بود. بالاخره هم، ماموران امنیتی مرا از دست لاکپشت وظیفه شناس نجات داده به هواپیما رساندند. شاید سفیر سوئیس هم که نامه را تحویل گرفته، بستی از تریاک‌های مرغوب سناتوری زده و در حال صرف شیرینی و چای به نامه خیره مانده. شاید هم اصلا نامه‌ای نوشته نشده، بلکه به دنبال مذاکرات «روسیه ـ آمریکا»، برای حفظ آبروی گاوچران‌ها، و ابتر کردن پادوهای انگلیس در ایران، خبر ارسال نامه را در بوق و کرنا کرده‌اند که نمکی بر زخم تونی بلر «بیچاره» پاشیده باشند. چون لاریجانی از آنکارا هشدار داده که «چیزی که در این نامه آمده موضوع نرمش نیست!» یعنی ما خیلی خشن و بیرحم هستیم، و از اینکه سنگ روی یخ شده‌ایم هیچ خوشمان نیامده.

قرار شده «موضوع خشونت» باشد. وقتی بچه آخوندها می‌خواهند صحبت‌های «علمی و بالاتر از اکابر» بکنند، ناچارند همة واقعیات روحانی را آشکار کنند. از یک سو واژه‌های خود را در تقابل با روح، از زمینه «ملموس و جسمی» وام می‌گیرند: «خشونت» در تقابل با «نرمش». یعنی همان زمینه‌ای که «طلاب» برایش راهپیمائی می‌کنند! از سوی دیگر، ناچار به فاصله گرفتن از «چماق و طلاب» شده، به گویش «علمی» متوسل می‌شوند. لاریجانی در ادامه می‌افزاید: «موضوعی عقلانی است، ما باید در بارة آینده جهان فکر کنیم، به مشکلاتی که در گذشته بوده فائق آئیم و نگرانی های مردم منطقه را درک کنیم»

پادوی جک استراو در ایران، به دلیل روبرو شدن با جبهه نیرومندتر، ناگهان از داستان‌های معجزات و امدادهای غیبی بیرون آمده از «موضوعی عقلانی» سخن می‌گوید، عقلانیتی که با حاکمیت ایران و شعارهایش بکلی بیگانه است. «عقل» در تقابل با «وحی و تعبد»، مقام امنیتی ایران را، از دین، حقیقت الهی، توضیح‌المسائل آخوند‌ها و «بحث‌های شیرینش»، دور کرده به عرصه واقعیت‌های زمینی رانده. لاریجانی اکنون «فکر» هم می‌کند! و قصد حل مشکلاتی را دارد که ریشه در موجودیت خود او و دیگر فعله استعمار در منطقه دارند. از این فراتر، لاریجانی، به عنوان شریک اصلی جنایات حاکمیت ایران، نگرانی‌های مردم منطقه را هم می‌خواهد «درک» کند! همة این صحبت‌ها برای این است که دولت بریتانیا، از زبان لاریجانی، قصد حفظ مواضع سنتی خود در منطقه را دارد. با در نظر گرفتن شرایط تونی بلر و احزاب دیگر انگلیس، بهتر است بعضی‌ها بدانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به یک کشور و یک منطقه محدود نمی‌ماند.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۵


«حقیقت»، بجای «واقعیت» در ‌مدرنیته
...
این روزها با دستگیری رامین جهانبگلو، رسانه‌های داخلی، سایت‌های «مستقل» خارج و بخصوص سایت «به‌وقت گرینویچ»، هیاهوی تبلیغاتی گسترده‌ای به راه انداخته‌اند. نیازی به توضیح نیست که اوپوزیسیون «مستقل» حاکمیت سر سپرده ایران، در مقام شاخة دوم سیاستی عمل می‌کند که تعیین حاکمیت در کشور را بر عهده دارد. نگاهی به سایت‌های متحدالشکل اوپوزیسیون، نشانگر این واقعیت تلخ است که در واقع اوپوزیسیون و حاکمیت ایران، سرچشمه‌ای واحد دارند. و این واقعیت تلخ‌تر که، در عمل اوپوزیسیونی در برابر حاکمیت ایران وجود ندارد. به همین دلیل، بحث‌های سیاسی و «روشنفکری» داخل و خارج، هدف واحدی را دنبال می‌کنند: ایجاد جو کاذب انقلاب مشروطه!

جامعة ایران، و ایرانیان تبعیدی، از انقلاب مشروطه چه می‌دانند؟ اکثراً آنچه می‌دانند ثمرة تبلیغات استعماری است. یعنی بدون شناخت علمی از جزئیات و زمینه‌های اجتماعی جنبش مشروطه، یک «آخوند بد» می‌شناسیم که یا «مشروعه» می‌طلبیده، یا طرفدار «سلطنت استبدادی» بوده، و با مشروطه خواهان مخالفت می‌کرده. و تعدادی «آخوند خوب» و مشروطه خواهان، که به راه «تجدد» می‌رفتند! و باز هم با تکیه بر همان منابع، «روشنفکران بعدی، بند ناف با گذشتة قرون وسطائی را در دوران رضا میرپنج پاره کرده‌اند!»

استحمار از همین نقطه آغاز می‌شود: ترادف تجدد و روشنفکری. و ترادف تجدد با مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون. در سخنان داریوش شایگان، داریوش آشوری، عباس میلانی، آجودانی، سروش و ... مخدوش کردن مرزها میان مفاهیم متخالف را آشکارا می‌توان مشاهده کرد. اینان با همان شیوة مرسوم لغزش کلام، از «مدرنیته» آغاز می‌کنند و بدون آنکه تعریف جامعی از آن ارائه دهند ـ چون در این صورت نمی‌توان آنرا در ترادف با «مدرنیسم» قرار داد ـ مدرنیسم و مدرنیزاسیون را مطرح می‌کنند.

آنچه در مورد مدرنیته اهمیت دارد، در سخنان اینان به کلی واژگونه جلوه داده می‌شود. به عنوان مثال، مدرنیته به هیچ عنوان یک گسست نبود. مدرنیته جنبشی بود که بر یک گسست نقطه پایان نهاد. گسستی که بنیاد مسیحیت در اروپا با گذشته غیرمسیحی اروپا ایجاد کرده بود. کلیسا با تحمیل اسطوره‌های سامی، ریشه‌های هویت فرهنگی اروپا را کفر به شمار می‌آورد. این شرایطی است که با حمله تازیان بر ایرانیان نیز تحمیل شده است. اسطوره‌های اقوام ایرانی در برابر دین «حق و حقیقت»، یعنی اسلام، کفرآمیز تلقی شده و می‌شوند.

این گسستی است که پس از هجوم تازیان در ایران پیش آمده. و با هیچ مدرنیزاسیونی، این گسست جبران‌پذیر نیست. برای اطلاع «متفکرانی!» که مدرنیزاسیون را با اسلام در تخالف می‌بینند، باید متذکر شد، که به دلیل تاخر تاریخی اسلام نسبت به دین زرتشت، اسلام خود نوعی مدرنیزاسیون به شمار می‌آید. مدرنیزاسیون حرکتی است مقطعی که ایجاد گسست می‌کند، به طور مثال، سلطنت رضا میرپنج مدرنیزاسیونی بود که به زیور استعمار نیز آراسته بود!

حال آنکه مدرنیته تداوم و پیوستگی است. در مقاله‌هائی که در همین وبلاگ به تحریر آمده،‌ مفصلاً در مورد مدرنیته توضیح داده شده،‌ و شاید لزومی به تکرا مکررات نباشد. ولی لازم به یادآوری است که «تکثر واقعیت‌های زمینی» در تقابل با «وحدت حقیقت آسمانی»، «ویژگی اصلی» مدرنیته است. هر جا «حقیقت» مطرح شود، مدرنیته نفی شده. در همین راستا است که سخنان رامین جهانبگلو، در مورد روشنفکر جویای «حقیقت» را می‌باید مورد بررسی کرد. و در همین راستا می‌توان به عمق فاجعه‌ای به نام «روشنفکر تبلیغاتی» پی برد. هیچکس در ایران و در خارج از ایران از متفکرانی نمی‌گوید که مدرنیته را می‌شناسند، و به سفسطه و مغلطه، جهت مخدوش کردن مرزهای آن با «مدرنیسم»، نمی‌پردازند. طبل‌های استعمار برای کسانی به صدا در می‌آید که حافظ منافعش باشند. کسی که فلسفه خوانده، تفاوت میان «حقیقت» و«واقعیت» را می‌شناسد. اگر در پی مخدوش کردن مرز ایندو برمی‌آید، مسلماً به دلیل «عدم‌شناخت» نیست.

اینکه همزمان با نفس‌کش طلبیدن حاکمیت مفلوک و سر سپردة ایران در بحران خود ساخته هسته‌ای، رسانه‌های «مستقل» و متعلق به صاحبان صنایع نظامی غرب، تصاویر ژنرال «مهرورزی» را زینت صفحات نخست خود کرده‌اند، و از وی به عنوان «مرد خطرناک و پر قدرت» یاد می‌کنند. و اینکه در داخل و خارج، طبل‌های تجدد، روشنفکری و مشروطه‌طلبی ناگهان به صدا در آمده، و «فلاسفة خانه‌زاد» به تبلیغ تجدد روی آورده، و همزمان، عده‌ای نقش «آخوند بد» و «مشروعه طلب» را به عهده گرفته، جهت تحریک افکار عمومی، فتاوی ابلهانه می‌دهند، فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد. و آن اینکه، استعمار غرب می‌پندارد، با ایجاد شرایط کاذب دوران مشروطیت، و حضور «پرزیدنت دکتر تیمسار احمدی نژاد»، می‌تواند همان حسن ختام، یعنی رویای شیرین کودتای رضا میرپنج را جامه عمل پوشانده، و مدرنیزاسیون «ژنرال مهرورزی»، باز هم برای چند دهه، آخوند‌های خانه‌زاد را از گزند سیر تحولات انسانی در جامعة ایران محفوظ نگاه‌ دارد. حتی اگر چند سر روضه خوان «بد» نیز لت و پار شوند. دوستان تجددپسند و استعمارپرست یک اصل اساسی را فراموش کرده‌اند: تاریخ تکرار نمی‌شود!