جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۹۵

ترامپ و ترهات!




انتشار خبر درگذشت «لئونارد کهن» با 4 روز تأخیر،   می‌باید یکی از پیامدهای پیروزی «تلخ» دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا تلقی شود!  همانطور که می‌دانیم،   در انتخابات 8 نوامبر 2016،‌   دونالد ترامپ بر هیلاری کلینتون،   نامزد محبوب و مامانی «بانک روتچیلد» پیروز شد و اتحادیة اروپا و «جهان اسلام» را در ماتم فرو برد.   به ویژه پس سخنرانی آشتی‌جویانة دونالد ترامپ و حمایت باراک اوباما و هیلاری کلینتون از «رئیس‌جمهور جدید»،   فریاد بروکسل‌ستان به آسمان برخاست.

ابتدا اعتراض تلویحی آنجلا مرکل را شنیدیم که از «ارزش‌های مشترک» آلمان و آمریکا می‌گفت،  سپس جیغ‌وفریاد وزیر دفاع «جرمانی» در حمایت از «ارزش‌های ناتو»،  یعنی تقابل با مسکو،‌ به آسمان برخاست،   و اینچنین بود که محافل «برتری‌طلب» برای عادی‌سازی خشونت و یکجانبه‌گرائی ـ  نفی روند حقوقی ـ  و «حفظ وضع موجود» به اجماع رسیدند.  به محض حصول این توافق «الهی» در بریتانیا و ایالات‌متحد،  کاروان‌های خردجال بر علیه دونالد ترامپ به راه افتاد،   و همزمان یورونیوز در چارچوب «اعتقادات» اسطوره‌فروشان،   فهرستی از «تفاوت‌های» ترامپ با رؤسای جمهور پیشین آمریکا ارائه داد: 

«[...] او اولین میلیاردری است که [...]‌ به کاخ سفید راه یافته [...]‌ سالخورده‌ترین رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکاست [...] ‌کم تجربه است [...]‌ پیش از ورود به کاخ سفید، بنائی به اسم خودش دارد [...]‌ زندگی زناشوئی پرفراز و نشیب [داشته] ملانیا [...]‌، ‌ سومین همسر ترامپ [...]  ‌قبل از ازدواج با [وی] مدل عکاسی بوده [...]»
منبع:  یورونیوز،   ‌مورخ 9 نوامبر 2016
     
بله،   این مسائل خیلی «غیرمعمول» است!   چه معنا دارد که زن «مدل عکاسی» باشد؟!  مگر نمی‌بینید «مدلینگ» در طویلة مشروعه جرم شناخته شده؟!  یا اصولاً چه معنی دارد،  ‌ مردی  بنائی به نام خودش داشته باشد؟!   مگر نمی‌بینید خداوند خونخوار ابراهیم «نمرود» را «ستمگر و ظالم» شمرد،  چرا که،   بجای پیروی از راه توحش ابراهیمی ـ  تخریب ـ  برج بابل ساخته بود؟!  چه معنا دارد «‌مردم» به کسی «رأی» بدهند که مثل «نمرود» برج می‌سازد،   و علاوه بر این «کم تجربه» هم هست؟!   خلاصه همچنانکه می‌بینیم فهرست «گناهان» و خطاهای نابخشودنی ترامپ و همسرش «طویل» است!  میلیاردر «سالخورده» و کم‌تجربه که سه بار ازدواج کرده و همسر سومش هم گناهکار بزرگی است!  چه نشسته‌اید که،   امروز هم داش احمد خاتمی در وقوقیة جماعت از «ترامپ» به عنوان «تازه به دوران رسیده» یاد کرده:

«[...]‌ نصیحت من به رئیس جمهور "تازه به دوران رسیده" آمریکا این است [...]»
منبع:  فارس،‌   مورخ 11 نوامبر 2016  

بله وقتی دعانویس و خرافه‌فروش و چاقوکش،‌  مرسدس بنز ضدگلوله سوار ‌شود و در قصرهای مصادره‌ای زندگی کند،  «تازه به دوران رسیده» نیست،  ‌‌چرا؟  چون به عنوان همسر، یک یا چند گوسفند چادرسیا در اندرون‌اش نگهداری می‌کند و دختران‌اش را هم به ابزار کاسبی تبدیل می‌کند و مثل گوسفند به این و آن می‌فروشد!   کافی است به مطلبی که در ایسنا،  تحت عنوان «همسران روسای جمهور ایران» انتشار یافته نیم نگاهی بیاندازیم،  تا به ابعاد توحش و تحجری که بر جامعة ایران حاکم است،   پی ببریم و معنا و مفهوم برده‌فروشی به شیوة صدراسلام را نیز بهتر دریابیم!  در هر حال،  در پی بسیج خردجال قبیلة جنگ‌فروش روتچیلد در اروپا و آمریکا بر علیه ترامپ،  و در واقع بر علیه «بازنگری» حاکمیت آمریکا در  سیاست «مهار روسیه»، ‌  مقامات طویلة مشروعه نیز به «احترام خشونت‌طلبان غرب»،‌   رئیس جمهور جدید آمریکا را مورد تهاجم قرار داده‌اند.

ابتدا شاهد تعظیم سردار «باقری» در برابر آتلانتیسم بودیم.  رئیس ستاد کل نیروهای مسلح طویلة مشروعه پس از تعظیم ـ  هتاکی به دونالد ترامپ ـ   به رجزخوانی پرداخت و چنان  از خود بی‌خود شد که حین رجزخوانی «بند را هم آب داد!»   ایشان فرمودند در شهر «حلب»،   موشک می‌ساختند:

«[...] محمدحسین باقری[...] در بخش دیگری از سخنان خود گفت که [سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ] در سال‌های اخیر در حلب سوریه موشک‌هائی ساخته است که در جنگ 33 روزه به سمت اسرائیل شلیک شد[...]»
منبع:  یورونیوز،  ‌مورخ 10 نوامبر2016  

و با توجه به اینکه شهر حلب،   عمق استراتژیک ارتش ناتوست،  و ‌طی سال‌های اخیر در اشغال تروریست‌های تحت‌الحمایة این سازمان قرار داشته،   می‌باید بپذیریم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یا تحت نظارت ارتش ناتو بساط موشک‌سازی به راه انداخته،  و یا رسماً درکنار تروریست‌ها به ساختن موشک‌‌های کذا مشغول بوده!   البته ما این مسائل «جزئی» را می‌شناختیم،   و پیشتر هم به کرات گفته‌ بودیم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خدمت ارتش ناتوست.  با این وجود،   اذعان رئیس ستاد نیروهای مسلح حکومت جمکران به این واقعیت،  می‌باید پیامد پیروزی دونالد ترامپ بر هیلاری کلینتون تلقی شود.   سردار از این پیروزی هول فرموده‌اند.  ‌چرا که،   ‌ برخلاف پیروزی رونالد ریگان،   این پیروزی به «تحکیم» پایه‌های تروریسم «اسلامی و مسیحی و یهودی» منجر نخواهد شد؛   پیام‌آور تزلزل تروریسم است!

از اینرو در شرایطی که مسکو به دلیل انتخاب ترامپ،  برای تغییرات گسترده در روابط آمریکا با روسیه ابراز امیدواری می‌کند، حسن روحانی،  در کمال حماقت،  پس از انتشار خبر پیروزی ترامپ،  هر گونه تأثیر تغییرات سیاست آمریکا بر شرایط ایران را انکار کرده!   در واقع،  این واکنش ابلهانه ناشی از هول و هراسی است که پیروزی ترامپ در دل حکومت ملایان و اربابان آتلانتیست‌اش افکنده!   اینان سعی دارند با شعار و ادعا و نصیحت و ردیف کردن ترهات،  و به ویژه تهاجم به شخص دونالد ترامپ،  در برابر این واقعیت که سیاست جهانی آمریکا پای در تغییرات گسترده گذارده،  ‌ به خیال خود «سد سکندر» بسازند.   ولی این سروصداها که تحت عنوان «مخالفت با ترامپ» به راه اوفتاده،  نمی‌تواند مانع تابش خورشید شود!    «واقعیت» این است که دونالد ترامپ نمایندة نگرشی است که در تمامی ابعاد،   با ارزش‌های قبیله‌ای محافل «برتری‌طلب» در تضاد آشکار قرار گرفته و نمی‌تواند از این ارزش‌ها دفاع کند!   و همین تضاد،  نهایت امر دست محافل اسلام‌پرست و اوباش‌پرور را در سراسر جهان در پوست‌گردو خواهد انداخت!

همین محافل‌اند که پس از فروپاشی اتحاد شوروی،  نهاد ریاست جمهوری آمریکا را به مرکز ترویج روابط «ارباب ـ رعیتی» و حیات‌خلوت قبائل «بوش و کلینتون و کندی» تبدیل کرده‌ بودند.   کلینتون،  نوچه کندی‌ها بجای جرج بوش اول می‌نشیند؛   جرج بوش دوم جای کلینتون را می‌گیرد؛  سپس باراک اوباما از بنده‌نوازی قبیلةکندی ‌بهره‌مند می‌شود،  و ... و نهایت امر قرار بود نوبت به همسر بیل کلینتون،   و برادر جرج بوش دوم هم برسد!  اگر این روند «قدسی» ادامه می‌یافت کاخ سفید می‌بایست پذیرای فرزندان بوش و کلینتون و همسر و دختر اوباما هم بشود!   ولی برخلاف «جاستین ترودو» که نخست وزیری کانادا را از پاپاجان‌اش به «ارث» برده،   دونالد ترامپ ریاست‌جمهوری آمریکا را از کسی به ارث نبرده!               

بله،  ترامپ سابقة فعالیت در محافل سیاست‌پیشة واشنگتن ندارد؛   پدرش هم چنین سابقه‌ای نداشته.   از همه مهم‌تر پدربزرگ ترامپ یک مهاجر فرودست آلمانی بوده،  نه یک میلیاردر بانکدار.   به عبارت دیگر،  ‌ شرایط‌ دونالد ترامپ با دیگر روسای جمهور آمریکا از زمین تا آسمان تفاوت دارد،  ‌و شاید به دلیل همین تفاوت است که جمکرانی‌ها تمامی نبوغ‌شان را به کار بسته‌اند تا او را با محمود احمدی‌نژاد به قیاس کشند!

تا آنجا که ما می‌دانیم ایالات متحد آمریکا به کشور ایران هیچ شباهتی ندارد؛  ‌آمریکا کشوری است «مهاجرنشین» و دونالد ترامپ هم از تیرة همین مهاجران است.  از سوی دیگر،   احمدی‌نژاد مهاجر نیست و از تحجر و توحش دین و ساده‌زیستی موذیانة آخوندی حمایت می‌کند، ‌ ‌حال آنکه دونالد ترامپ گرایش افراطی مذهبی و یا ضدمذهبی ندارد!  نهایت امر دونالد ترامپ مسیری را طی کرده که تبلور آشکار «رویای آمریکائی» است؛  نسل سوم مهاجران آلمان که پس از موفقیت اقتصادی،  در زمینة سیاسی هم موفق شده:

«[...] مادر ترامپ مهاجر اسکاتلند و [...] ‌پدربزرگ و مادر بزرگ پدری ترامپ مهاجرین "آلمانی ـ آمریکائی" بودند[...] پدر بزرگ او [...] رستوران‌دار [...] بود [...]‌ دونالد ترامپ  حرفة‌ خود را در شرکت املاک پدرش [...] که بر مسکن اجاری طبقة ‌متوسط [...] ‌متمرکز بود شروع کرد [...]»
منبع:‌ ویکی‌پدیا

دونالد ترامپ از همین طریق بسیار ثروتمند شده،  و برخلاف جیمی ‌کارتر،   نه اهل «ساده‌زیستی» و تظاهر موذیانه و آخوندی است،   نه از نفی جنسی‌ات حمایت می‌کند. همچنین حامی «زن سنتی» و تحت‌قیمومت هم نیست،   و از همه مهم‌تر،  برخلاف هیلاری کلینتون،   ازدواج را به ابزار کسب‌و‌کار و فراهم آوردن موقعیت سیاسی تبدیل نکرده!   می‌دانیم که هیلاری کلینتون،  جهت برخورداری از حمایت‌ محافلی که حامی بیل کلینتون بودند،   ‌علیرغم رسانه‌ای شدن سوابق «درخشان» همسرش،  همچنان به زندگی با او ادامه داده و با این عمل تلویحاً رفتار موهن همسرش را در برابر افکار عمومی «توجیه» کرده.   اینهمه به این امید واهی که با حمایت محافل کذا پای به کاخ سفید بگذارد!  زهی خیال باطل؛  ایشان که دو دستی به «پدر بچه‌» چسبیده بودند، هم در برابر جهانیان، ‌ به قول معروف سکة یک پول شدند،   هم کاخ‌سفید را از دست دادند!

خلاصه بگوئیم،   نگرش هیلاری کلینتون به ازدواج و خانواده،  ‌ نگرشی است «سنتی» و محفلی؛  تا «ریشه در آب است»،  طلاق معنا ندارد!    ولی از آنجا که ازدواج‌های محفلی بر عشق و محبت استوار نیست،  و بر منافع سیاسی و ایدئولوژیک پای می‌فشارد،  زمانیکه این منافع از دسترس خارج شود،  ‌ ازدواج محفلی به طلاق می‌انجامد.   کافی است به تقاضای طلاق همسر «ال‌گور» نیم‌نگاهی بیاندازیم!  الگور که همچون بیل کلینتون،  از خروس‌های فعال محله بودند،  ‌آنزمان که امکان رسیدن به مقام «شامخ» ریاست جمهوری را از دست دادند،  همسرشان هم رهای‌شان کرد!  خلاصه،  سرکار خانم دیگر دلیلی برای تحمل رفتار «طبیعی» ال‌گور نداشتند!   ولی در همین برهه شاهد بودیم که همسر ولادیمیر پوتین از تمام امتیازات‌ا‌ش صرفنظر کرد و طلاق گرفت!  از مطلب دور افتادیم بازگردیم به تبلور «رویای آمریکائی» در پرسوناژ دونالد ترامپ.

این پرسوناژ پس از پیروزی چشمگیر در عرصة اقتصادی،   موفق شد در عرصة سیاسی نیز  پیروز شود،  آنهم ‌بدون برخورداری از حمایت خانوادگی و حزبی!   همچنانکه دیدیم سردمداران حزب جمهوریخواه همگی پشت سر هیلاری کلینتون،‌   نامزد مورد حمایت بانک روتچیلد ایستاده بودند.   فقط در آخرین ساعات 8 نوامبر،  آنزمان که احتمال پیروزی ترامپ داده می‌شد، رسانه‌ها ادعا کردند،   جرج بوش دوم «رأی سفید در صندوق انداخته.»  باشد تا قبیلة بوش هم حداقل یک‌پا در سنگر برنده بگذارد.  چرا که این سنگر برنده،  ‌ مانند افسانه‌های کودکان،   سرشار از «امید به آیندة بهتر» است!

ولی فقط پرسوناژ ترامپ نیست که رویای آمریکائی را بازتاب می‌دهد؛   زندگی «ملانیا» ترامپ،  همسر وی نیز تبلور «مدرن» همین رویاست.   همسر کنونی ترامپ،  خارج از چارچوب ارزش‌های محفل احترام به ادیان قرارگرفته.   ملانیا دانشگاه نرفته؛  دکتری هم نگرفته؛  مدل عکاسی بوده.   برای کار ‌از اسلوونی به آمریکا آمده،  و با دونالد ترامپ ازدواج کرده،   و اینک تبدیل شده به بانوی اول ایالات متحد!   در زندگی ترامپ و همسرش،  شاهد تحقق تمام رویاهای «مهاجرت به آمریکا» هستیم؛‌   امکان موفقیت و زندگی بهتر،  در سرزمینی دیگر!   و فراموش نکنیم که موجودیت این وبلاگ نیز،  هر چند از راه دور،  مدیون همین آمریکا،   و همین نگرش است!



دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۵

طوس و عبوس!




نخستین قربانی پیروزی احتمالی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحد، وزیر امور مالی چین،  «لو جی‌وی» بود.  ماه گذشته،  «جی‌وی» طی نشست وزرای امور مالی گروه 20 در واشنگتن،  به صورت غیرمستقیم و بدون اینکه از فرد مشخصی نام ببرد،  ‌«توسل سیاستمداران به پوپولیسم» را مورد انتقاد قرار داده بود،  و امروز سایت فیگارو خبر برکناری وی را منتشر کرد.   این نخستین بار بود که یک مقام رسمی چین از «زبان» نزاکت دیپلماتیک فاصله می‌گرفت،  و همانطور که دیدیم تاوان این بی‌نزاکتی را نیز پس از یک‌ماه پرداخت!   البته نزاکت در حوزة «یورو ـ  دلار» و دیگر مناطق ‌نفوذ ارتش ناتو آنقدرها رایج نیست.   به عنوان نمونه در اروپای غربی،   فقط آنجلا مرکل از اظهار نظر در مورد انتخابات آمریکا خودداری کرده و بس!

در منطقة ‌خاورمیانه هم فقط طویلة مشروعه است، ‌ که سرش را توی توبرة انتخابات آمریکا فرو کرده!   البته همانطور که می‌دانیم طویلة کذا «مرز» نمی‌شناسد،   و از آنجا که ارواح‌شکم‌اش خیلی انقلابی است،  به خود اجازه می‌دهد به امور همة کشورها دخالت کند.   در هر حال،  شعبة جمکرانی ‌طویلة مک‌کارتی تمام نبوغ خود را جهت استقبال از ریاست‌جمهور آیندة‌ آمریکا به کار گرفته و طبق معمول دکان ولایت‌فقیه به دو شاخة مجازی تقسیم شده.   شاخة زال‌ممد، یا شاخة‌«رهبری»،   و شاخة چادرنوازی حسن فوتبال!    زال‌ممد، اخیراً ـ  12 آبان‌ماه سالجاری ـ  از دونالد ترامپ حمایت کرد، و شاخة ‌حسن فوتبال نیز با پرتاب یک کنیزالاسلام «چادرسیا» به جایگاه ریاست میراث فرهنگی،   ارادت عمیق و قلبی خود را به هیلاری کلینتون و «فاشیسم زنانة» وی به معرض نمایش گذارد.  به محض اسباب‌کشی کنیزالاسلام جدید به پست «ریاست»،‌  کاشف به عمل آمد که برنامة آیندة ‌میراث فرهنگی تحت ریاست ایشان،  قبرسازی برای آخوندهای صدر اسلام در زادگاه فردوسی طوسی است:
«[...] آرامگاه منسوب به امام محمد غزالی [...]‌در محوطه شهر تاریخی توس مشهد چشم انتظار توجه و تخصیص اعتبار به منظور ساماندهی است تا به نمادی از اتحاد مذاهب اسلامی مبدل شود[...]»
منبع:‌ ایرنا،  مورخ 7 نوامبر 2016 ‌کدخبر: 82297898

بله زادگاه فردوسی طوسی،  نخستین قربانی انتصاب یک کنیزالاسلام به ریاست سازمان میراث فرهنگی شد و تعجبی هم ندارد!   طویلة‌ مشروعه در محوطة تاریخی طوس قبر یک الاغ‌مرده یافته و از آن به عنوان آرامگاه «منسوب» به امام محمد غزالی یاد کرده و می‌خواهد قبر «منسوب» را برای گردشگران خارجی «سر و سامان» دهد:   

«[...]‌هم اکنون آرامگاه این متفکر بزرگ و بحث برانگیز جهان اسلام در وضعیتی نه چندان خوشایند نیازمند به ساماندهی محوطه و تبدیل به مکانی در خور برای حضور گردشگران داخلی و خارجی است[...]‌»
همان منبع

نیازی نیست که بگوئیم این «متفکر بزرگ» و سنی مذهب،   ‌از مخالفان سرسخت خردگرائی بوده و ابوعلی سینا را نیز «تکفیر» کرده!   خلاصه،  به  دلیل حماقت،  خشک‌فکری و علم ستیزی‌اش،  ‌ بوق حکومت زال‌ممد قصد دارد از او «متفکر بزرگ جهان اسلام» و نماد اتحاد مذاهب اسلام بسازد!  بله،   سیاست سفله‌پروری فقط به نفی شخصیت‌های علمی و فرهنگی کلاسیک و معاصر ایران محدود نمی‌شود،‌  تمجید و ستایش از حماقت و توحش آخوندهای صدر اسلام نیز مکمل همین سیاست است.   برای آشنائی با متفکر بزرگ جهان اسلام بد نیست به ویکی پدیا مراجعه کنیم که «احترام به ادیان» را خیلی رعایت می‌کند:‌

«[...]‌غزالی در سال483 هجری وارد بغداد شد [...] حلقه درس او هر روز گسترش بیشتر یافت و فتواهای شرعی او مشهورتر شد[...] ضمن تدریس به تفکر و تألیف در فقه و کلام و رد بر فرقه‌های گوناگون چون باطنیه،  اسماعیلیه و فلاسفه نیز مشغول بود. ‌غزالی از جمله افرادی بود که به دوری مسلمانان از خردگرائی و نفی فلسفه تأثیر زیادی گذاشت [...] غزالی [...]‌ ابوعلی سینا را به سبب چند مسئله که یکی از آن‌ها مسئله بی‌آغاز بودن جهان هستی است تکفیر می‌کند[...]»
منبع:  ویکی‌پدیا

باری،   در میان شخصیت‌های اهل تسنن،   طویله مشروعة شیعی،  احمق‌ترین‌شان،  یعنی «امام محمدغزالی» را روی سرش گذاشته و حلوا، حلوا می‌کند.   دقیقاً همانطور که غربی‌ها هم روح‌الله خمینی و بنی‌صدر و شیرین عبادی را به ارزش گذاشتند،  و البته هنوز هم شعله‌های عشق حضرات به اسلام فروکش نکرده.   به عنوان نمونه مجلة فرانسوی «لوپوئن»،‌  آنقدر شیفتة «اسلام» است که در این مجموعة‌ توحش و تحجر،  ‌ «فردی‌ات» را هم برای‌مان «کشف» کرده.   البته این اکشتاف «علمی ـ شکمی» با چند نقل قول از مقالة «طاهر بن‌جلون» در مورد کتابی صورت گرفته که «محمود حسین» آن را به رشته تحریر در آورده!  در کتاب کذا آمده که ارائة «چهرة عبوس» از اسلام باعث شده که «مسلمانان در ابراز مخالفت علنی با داعش ناتوان باشند!»   به عبارت دیگر،  «بدانید که اسلام عبوس،  ‌چهرة نورانی اسلام را مخدوش کرده!» و به همین دلیل مسلمین نتوانسته‌اند آنطور که باید و شاید از داعش انتقاد کنند:    

«[...] بن جلون [...] توضیح می‌دهد که این کتاب در نظر دارد با بررسی چگونگی تحول اسلام در کشورهای عربی [...]‌ ثابت کند که این روایت از اسلام مانع رشد تجددگرائی و ظهور فردیت در جوامع خاورمیانه شده [...]‌ ناتوانی مسلمانان در ابراز علنی مخالفت‌های‌شان با داعش،  حضور همین چهره عبوس از اسلام است که هیچگاه فرصتی برای چون و چرا و بحث دربارة مفاهیم اسلامی را به مردم نداده [...]»‌
منبع:  رادیوفرانس انترناسیونال،‌  مورخ 6 نوامبر 2016      

خلاصه به یاد داشته باشیدکه،‌   این «اسلام عبوس» است که مانع ظهور فردی‌ات در خاورمیانه شده،   نه ارتش خندان و خوش‌رو و مامانی سازمان ناتو،   و یا تشکیلات «ام. آی.6!»   ولی واقعیت با این جفنگیات هزاران سال نوری فاصله دارد.   اولاً اسلام سیاسی با داعش هیچ تفاوتی ندارد؛   کافی است به عربستان و جمکران،‌  افغانستان،   عراق و پاکستان و ترکیه نیم نگاهی بیاندازیم،  تا دریابیم که حاکمیت‌های دست‌نشاندة اینکشورها بدون استثناء «لائیسیته» را نفی و سرکوب می‌کنند.   ثانیاً برخلاف ادعای محمود حسین و مقالة «مسیو» بن‌جلون،  اسلام در مقام یک نگرش قرون‌وسطائی بی‌هیچ شک و تردیدی نگرشی است متحجر و انسان‌ستیز،   غیر از این هرگز نبوده و نمی‌تواند باشد.  چرا که،  احکام اسلام متعلق به دورانی است که الهامات آزادیخواهانة انسان‌ها،  فردیت‌ها،  و بنیادهای اجتماعی در مفهوم معاصر کلمه وجود خارجی نداشته.  به گواهی تاریخ معاصر،   محافل برتری‌طلب غرب برای سرکوب لائیسیته از این نگرش متحجر حمایت کردند و اینک نیز شاهد حمایت آشکار  تشکل‌های مالی و اقتصادی غرب از حکومت‌های اسلامی در منطقة خاورمیانه هستیم.   در واقع کتاب محمود حسین و مقالة بن‌جلون،   نه در مسیر روشنگری و تنویر افکار،   که صرفاً با هدف پنهان داشتن حمایت آتلانتیست‌ها از تروریسم اسلامی قلمی شده!  

محمود حسین،  همچون بسیاری از قلم‌زنان محافل استعماری غرب،   با نگارش این «کتاب دعا» تلاش کرده با سلب مسئولیت از بنیادهای مالی و اقتصادی غرب،  سرکوب سازماندهی شدة ساکنان کشورهای مسلمان‌نشین را به حساب پدیده‌ای من‌درآوردی به نام «اسلام عبوس» بنویسد!   ولی واقعیت این است که،  اسلام،  چه عبوس و چه خنده‌رو،  همچون دیگر ادیان ابراهیمی پدیده‌ای است واپس‌گرا.  خصوصاً که در دین مبین اسلام جز تعددزوجات،  پدوفیلی،  برده‌فروشی و توجیه سرکوب الهامات آزادیخوانة ملت‌ها هیچ نمی‌یابیم.  خلاصه با «بحث پیرامون مفاهیم اسلام»،  هیچکس نمی‌تواند «واقعیت» ضدانسانی این دین را از چشم ساکنان مناطق مسلمان‌نشین پنهان دارد.  


یکشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۹۵

بو، صدا و سیا!




پس از هشدار آمریکا در مورد عملیات تروریستی در ترکیه ـ  وبلاگ «کنسرت، ‌کوروش وکاکائو» ـ  همانطور که انتظار می‌رفت،  انفجار بمب در دیاربکر،  از شهرهای کردنشین ترکیه،‌ دست رجب اردوغان را جهت سرکوب آزادی بیان و قلع و قمع «غیرترک‌ها» بازتر کرد!  ترکیه در این «ویراست» می‌تواند با سرعت هر چه تمامتر به سوی «جامعة یک‌دست و مسلمان» بشتابد و به الگوهای توحش در جمکران و پاکستان و عربستان نزدیک‌تر شود.  از اینرو،   پس از اینکه داعش مسئولیت انفجار بمب کذا را بر عهده گرفت،‌  رهبران احزاب لائیک ترکیه دستگیر و زندانی شدند!   خلاصه برنامة استعماری ایجاد «جهان اسلام»،  یا تبدیل کشورهای مسلمان‌نشین به طویلة‌ «آخوند و مردم»،  با سرعت و موفقیت به پیش می‌تازد.

پس از انفجار بمب در دیاربکر،‌  بازگشت بیماری سالک به شیراز، ‌ تحمیل حکومت نظامی به ساکنان این شهر،  ‌و قرار گرفتن حاکمیت بریتانیا در کنار طویلة مشروعه مهم‌ترین تحولات نوامبر سالجاری می‌باید تلقی شود.   همچنانکه می‌دانیم دادگاه عالی بریتانیا به تاخت‌وتاز دولت «مادر ترزا» که می‌خواهد بدون توجه به نظر قوة مقننه،  مذاکرات «برکسیت» را آغاز کند،  ‌رأی منفی داده!  از اینرو،  «دیلی تلگراف»،  بوق رسمی کاخ باکینگهام،   با انتشار تصاویر قضات دادگاه عالی از آنان به عنوان «دشمنان مردم» یاد کرده.   به این ترتیب در میعاد 4 نوامبر 2016،  کاخ باکینگهام رسماً به «روند حقوقی» اعلان جنگ داد،  و در کنار طویلة مشروعه نشست.   باری،   امسال انگلستان و قاطر گاری صد‌ساله‌اش،  دست در دست یکدیگر میعاد خداپسندانه و ضدصلح «4 نوامبر» را برگزار کردند،  ‌ و رادیوفردا هم به این مناسبت یک میهمانی «بو و صدا» به راه انداخت و علاوه بر توحش و حماقت آخوند، ‌ به صورت غیرمستقیم،  ‌کودتای ناکام «سایمون گس» را نیز تا آنجا که امکان داشت به ارزش گذارد.    

در تاریخ 4 نوامبر 1939،   فرانکلین روزولت با «کمک مالی و فروش سلاح و تجهیزات به طرفین جنگ» موافقت کرد،  باشد تا زمینة مناسب برای سرکوب لائیسیته و دمکراسی در سراسر جهان فراهم شود.  همچنانکه شاهد بودیم جمهوری اسپانیا نخستین قربانی این سیاست جنایتکارانه بود.   بعد رسیدیم به تصفیه‌های نژادی و دینی و ... و سرکوب جنبش‌های چپ در اروپای غربی،   و نهایت امر تهاجم نظامی به خاک اتحاد شوروی وقت و ... و آغاز جنگ جهانی دوم و سپس دوران جنگ سرد و حاکمیت طویلة مک‌کارتی.

خلاصه میعاد 4 نوامبر برای نژادپرستان آنگلوساکسون و جیره‌خواران مسلمان‌شان یادآور خاطرات بسیار شیرینی است.   از اینرو همواره برای گرامیداشت این میعاد «ابراهیمی»،  تمام نبوغ و ذکاوت‌شان را به‌کار گرفته‌اند.   به عنوان نمونه،   چند ماه پس از دیدار جیمی کارتر از ایران،  ساواک و شهربانی آیرون‌ساید و دربار آریامهر،  ‌ میعاد کذا را به اتفاق یکدیگر جشن گرفتند.  در تاریخ 4 نوامبر 1978،  اوباش ساواک و شهربانی گله‌های وحش را به خیابان‌های مرکزی تهران هی کردند و اماکن عمومی را به آتش کشیدند،  سپس اعلیحضرت «صدای انقلاب» را شنیدند،   و حکومت نظامی اعلام فرمودند،  تا محفل «کارتر ـ برژینسکی» بتواند تروریست‌های شیعی را بجای «شاه» بنشاند و کشور ایران را به پشت‌جبهة طالبان در افغانستان تبدیل کند.  یک‌سال بعد از این رخداد،   اوباش در همین میعاد به سفارت آمریکا حمله‌ور می‌شوند،  تا دولت کارتر بتواند،   هم دارائی‌های ملت ایران را بالا بکشد و تحریم‌های اقتصادی بر ملت تحمیل کند،  و هم زمینة جنگ با عراق را فراهم آورد و نهایت امر با تکیه بر پروپاگاند،   از حکومت دست‌نشاندة آتلانتیسم در ایران،  تصویر ابله‌فریب «ضدامپریالیست» ارائه دهد.   38 سال است که بی‌بی‌سی و رادیوفردا و سازمان تبلیغات اسلامی به پیروی از دستگاه تبلیغات گوبلز،   این پروپاگاند ابله‌پسند را نشخوار و بازنشخوار می‌کنند،  چرا که می‌پندارند با «تکرار»،  می‌توان «دروغ» را به راست تبدیل کرد.   محور اصلی این پروپاگاند را یک ادعای پوچ،‌   یا یک دروغ‌شاخدار تشکیل می‌دهد،   و آن اینکه «آمریکا دشمن اسلام» است:

«[...]آیت‌الله موحدی‌کرمانی تأکید کرد:  نظام ما اسلامی است و آمریکا هم دشمن اسلام است[...]»
منبع:  فارس‌نیوز،  مورخ 4 نوامبر 2016

همچنانکه می‌بینیم سازمان تبلیغات اسلامی،   دست از نشخوار علوفة اهدائی سازمان سیا  برنمی‌دارد و نه تنها دروغ را مرتباً تکرار می‌کند،   که می‌کوشد آن را با ادعاهای پوچ دیگر تثبیت بنماید:

«[...] امام فرمود ما می‌توانیم و آمریکا هم هیچ غلطی نمی‌تواند انجام دهد[...]»
همان منبع

برای اثبات دروغ‌های سازمان سیا کافی است یا به سپرده‌های ارزی طویلة مشروعه در بانک‌های آمریکا و انگلستان نیم نگاهی بیاندازیم،  یا تجمع «بورسیه‌های جمکرانی» در آمریکا و‌کانادا و استرالیا و انگلستان را در نظر بگیریم،  یا پشتیبانی آمریکا از کودتای سایمون‌گس را به یاد آوریم.  ولی بهترین راه مطرح کردن چند سئوال است.  نخست اینکه،  اگر آمریکا دشمن حکومت جمکران است،  به چه دلیل این حکومت با مهم‌ترین شریک  استراتژیک آمریکا،  یعنی انگلستان روابط «عاشقانه» برقرار کرده و با حضور جاسوس رسمی اینکشور،‌  «نیکولاس هاپتون» در تهران به عنوان سفیر هیچ مخالفتی ندارد؟‌!  دیگر آنکه،  اگر آمریکا «دشمن» اسلام است،‌   چرا آخوند موحدی کرمانی شعار معروف انتخاباتی باراک اوباما،   رئیس‌جمهور فعلی آمریکا را در دهان روح‌الله خمینی گذاشته؟!

به استنباط ما ‌در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا،   تکرار شعار انتخاباتی باراک اوباما ـ  «ما می‌توانیم»‌ ـ  آنهم در وقوقیة جماعت،‌  و در میعاد «4 نوامبر»،  چندین و چند پیام مشخص به آمریکا می‌فرستد!   نخست اینکه،   حکومت ملایان برای جان‌فشانی در راه رئیس‌جمهور آیندة آمریکا آماده است.   دیگر آنکه،   طویله مشروعه آرزو دارد همچنان در سنگر «نبرد با آمریکا» باقی بماند،   و نقش «کنیزمطبخی» آتلانتیسم را ادامه دهد،   تا دامنة تاراج و سرکوب در ایران هر چه بیشتر گسترش یابد.   از اینرو همزمان با وقوقیة جماعت 4 نوامبر،   شیخ صادق صبا هم برای تبلیغ اسلام و صیقل زدن ماتحت آخوند شیعی،  به میهمانی آخوند «فاضل میلانی»،   از شیوخ ساکن لندن رفته و یک سفرة سوپراسلامی،  ‌«ویژة 4 نوامبر» پهن کرده.  البته در این بساط جز «عملة تکرار» یعنی آخوند «شیعی ـ عراقی» و شیفتگان دستاربند و بی‌دستار غرب هیچ نخواهیم یافت!

در این میهمانی،‌   ابتدا شیخ صادق صبا چندین و چند هندوانه زیربغل آخوند میلانی می‌چپاند؛   تحصیلات عالیه و «دیپلم» ایشان از آکسفورد را به رخ مخاطب می‌کشد،   اینهمه به این امید که طرف مقابل را خلع سلاح کرده،   ابزار تفکر و پرسش و استدلال را از دست‌اش بیرون بیاورد:

«آقای میلانی تحصیلات دینی خود را در شهر نجف به انجام رساند و پس از آن از دانشگاه آکسفورد در رشته فلسفه اسلامی دکترا گرفت.   او عضو هیئت امنای مؤسسه عظیم آیت‌الله خویی در لندن است و امامت جماعت مؤسسه را هم بر عهده دارد[...]»
منبع:  رادیوفردا،‌  مورخ 4 نوامبر 2016  

بله،   آقای «میلانی» در رشتة دینی ـ  رشتة بادشکم و آروغ آخوند ـ   در «نجف» تحصیلات فرموده‌اند،   سپس در همان زمینة «باد شکم آخوند»،   اینبار به صورت فلسفی از آکسفورد  دکترا گرفته‌اند،  و دقیقاً به همین دلیل است که همچون شیرین عبادی مدعی «سازگاری اسلام با دمکراسی» هستند:‌   

«[...]‌ او از خط‌مشی آیت‌الله خوئی و آیت‌الله سیستانی پیروی می‌کند و معتقد است که اسلام با دموکراسی سازگار است[...]»
همان منبع

همین ادعای «سازگاری اسلام با دمکراسی» جهت اثبات حماقت «دکتر» آیت‌الله میلانی و شارلاتانیسم شیخ صادق صبا کفایت می‌کند!   چرا که،   دمکراسی نظمی است «انسان‌محور» که در آن  انسان‌ها،   خارج از تعلقات مذهبی و نژادی و سیاسی‌شان،‌  «از حقوق مساوی» در برابر قانون برخوردارند.  در دمکراسی،  انسان ‌«تحت قیمومت» نیست؛   بهتر بگوئیم از «حق انتخاب آزاد» و حریم خصوصی برخوردار است،   و الزاماً در برابر قانون انسان‌محور «مسئول» و «پاسخگو» است،   نه در برابر خدا و پیغمبر و آسمان و الهیت و کتاب و زیارتنامه.   حال آنکه در اسلام،  یا مسیحیت و یهودیت،   هیچ جائی برای «انسان» پیش‌بینی نشده؛   همه بندة خدا هستند و تحت قیمومت آخوند.   همانکه با دوز و کلک خود را واسطه میان خداوند و «مردم» جا زده،  و با ور رفتن با مشتی زیارت‌نامه و حدیث تنها هدف‌اش به زیر سئوال بردن فردی‌ات ایمان و اعتقاد انسان‌هاست.   

به عبارت دیگر،  برای آخوند جامعة‌ بشری،  همان گلة گوسفند و کاروان شتر است.  و پاسداران ادیان سامی با تکیه بر اسطورهای زن‌ستیز‌شان،‌  فردی‌ات و آزادی‌بیان انسان را با احکام خداوند خونخوارشان محکوم کرده،  و با آن در تضاد آشکار قرار گرفته‌اند.   و در چنین شرایطی جای تعجب نیست که کلیة میهمانان آخوند میلانی «مذکر و اسلام‌پرست» باشند،   و «موسیقی» این میهمانی هم ندای «نی» باشد و «نماز!»

می‌دانیم که ندای نی به عرصة چوپانی و گوسفندچرانی ارجاع می‌دهد،   و از آنجا که تمامی پیامبران ادیان ابراهیمی گوسفند می‌چراندند،   «دکتر» میلانی هم می‌توانند با نوای نی سری به  غار حرا زده،   در انتظار جبرئیل بنشینند.   نماز هم قرار است با صدای یکی از هواداران کودتای ناکام سایمون‌گس ـ  شجریان ـ  به مورد اجرا گذارده شود،   و چیزی نیست جز عرصة توحش و «تکرار!»  خلاصه،‌   نماز است و اسلام،   و زبان عربی:

«ربنا،‌   با صدای شجریان،  به همراه نی [...]» 
 همان منبع

البته آیت‌الله میلانی پیش از انتخاب این نوای «عربی ـ  آخوندی ـ  اسلامی»،  و خصوصاً کودتائی،  تعریف بسیار علمی و عمیقی نیز از «موسیقی» ارائه کرده‌‌اند،   که بهتر است با آن آشنا شویم.   در موسیقی «دکتر» میلانی هیچ جائی برای انسان و تمدن و فرهنگ و هنر انسانی وجود ندارد:

«[...] در حقیقت طبیعت پر از موسیقی است.  یعنی بلبل‌ها،  آبشار،  نسیم خنک روی برگ‌های درخت همه موسیقی هستند[...]»
همان منبع  

اگر «دکترالله» همینجور ادامه بدهند،  مسلماً می‌رسیم به تیز قاطر در سربالائی امامزاده داوود،  و آروغ اکبر ‌دیزل پس از صرف کله‌پاچه،   که هردو ریشه در طبیعت دارد و در چارچوب «تعریف» فراگیر ایشان از موسیقی،  ‌ همتای «سمفونی پنجم بتهوون» تلقی می‌شود!  البته به کسی نگوئید،   علامه طباطبائی در تأئید تفکرات دکتر میلانی،   در خلوت به هانری کوربن فرموده بودند:  «جست و خیز کک در تنبان‌،  بالة فندق‌شکن را در ذهن من تداعی می‌کند.»  بگذریم،  موسیقی مطلوب میلانی،   از قماش «ربنا» و این «حرف‌ها» از عرصة «تکرار» فراتر نخواهد رفت؛  «عامل انسانی» هم در آن هیچ نقش سرنوشت‌سازی ندارد.   اینجاست که یک‌بار دیگر با وقاحت فاشیست‌مسلکی آخوندجماعت روبرو می‌شویم،  جماعتی که مانند همة فاشیست‌ها،   دشمن انسان و فعالیت‌های انسانی،  و شیفتة‌«ایستائی» در ناکجاآباد ادیان ابراهیمی است.   از اینرو در همین میهمانی،  ‌ علاوه بر تناقض‌گوئی آخوند میلانی،  «برتری» شیعی بر سنی نیز به اثبات «علمی» رسیده:

«[...] علامه طباطبائی،‌ از نظر فرهنگ،  معنویت،  آگاهی با مکاتب فلسفی دنیا، یکی از افراد نادر در زمان ماست [...]‌ ما 48 دوره تفسیر مختلف [...] داریم از سنی و شیعه ولی به نظر من بهترین تفسیر[...]‌ تفسیرالمیزان علامه طباطبائی است[...]»
همان منبع

بله،   ایشان نگفتند ولی بین خودمان بماند،  «هیچکس» نمی‌تواند مثل شیعه،  قرآن «تفسیر» کند.  و هیچکس در حد شیعه آنقدر وحشیگری ندارد که از عرب متجاوز و پدوفیل و برده‌فروش تصویر دلپذیر ارائه دهد!   باری،   آخوند میلانی پس از ستایش استعدادهای چشم‌گیر یک آخوند دیگر،   به سراغ دوست ابوی و آقا‌دائی‌شان،  محمدعلی شهرستانی می‌رود و زمینه‌سازی برای دکان طویلة مشروعه در مشهد و کربلا و نجف را با «خدمت به خلق» و ارتقاء سطح فرهنگ جوانان در ترادف قرار می‌دهد:

«[...] بازسازی بخشی از زیارتگاه امام هشتم[...] مسقف‌کردن بخشی از زیارتگاه امام سوم [...] آثار هنری بسیار خوب[...] بینش بسیار عمیق در مسائل مذهبی[...] علاقه‌مند به خدمت به خلق و بالا بردن سطح جوان‌ها و اقشار مختلف مردم [...] مهندس شهرستانی[...] دوست قدیمی پدرم بود و دائی‌ام[...] مرتضی قزوینی[...]»
همان منبع

ولی از شواهد چنین برمی‌آید که محمدعلی شهرستانی بیش از آنچه مهندس معمار باشد، ‌ از جمله تیغ‌کشان فدائیان اسلام بوده.   ایشان کمر به خدمت دکانداران دین بسته بودند،   چرا که آخر سر به اتفاق آخوند میلانی «دانشگاه جهانی علوم اسلام» تأسیس می‌فرمایند!  البته در  دکان قرائت قرآن و تورق حدیث که نام‌اش را این حضرات «دانشگاه» گذاشته‌اند،   گویا «کارهای علمی»،   یعنی مدح و ستایش عرب سوسمارخور،   و وراجی در مورد حدیث و روایت و بی‌بی‌گوزک و شیوه‌های جماع با مرغ و ماهی و مارمولک یا تخلی و ک...‌نشوئی و  بر عهده آخوند میلانی بوده،   کارهای «فنی» را هم همان‌ «معمار» برجسته و هنرمند و شیفتة خدمت به خلق و غیره انجام می‌داده‌اند!

البته معلوم نیست چرا حکومت اوباش برای ساخت گنبد و بارگاه روح‌الله خمینی،  به این معمار بلندپایه مراجعه نکرد،   و مهندس «مویدعهد» را که هیچ ارادتی به توحش اسلام نداشت وادار به اجرای این طرح نمود؟!  باری،   میهمان بعدی آخوند میلانی،  یک آخوند دیگر است به نام «آقا تهرانی.»   اهمیت ایشان این است که 29 جلد کتاب‌،   در مورد کتاب‌شناسی شیعیان به رشته تحریر در آورده‌اند!   به عبارت دیگر فهرستی کامل از ترهات شیعی‌مسلکان در مورد «تشیع» به جهانیان ارائه کرده‌اند،  و این از جمله کارهای بسیار مهم در دکان دین‌فروشی است:

«[...] در هیچ ملیتی نظیر او را نداریم که یک کسی مجموعه کامل کتابشناسی را به نام الذریعه الی تصانیف الشیعه نوشته باشد[...]»
همان منبع

آخوند میلانی درست می‌گوید،   در سراسر جهان فقط یکنفر کتاب «الذریعه ...» نوشته! همانطور که در سراسر جهان،   فقط یکنفر «بحار الانوار» نوشته.   و این موضوع که «فقط یک یک‌نفر،  یک کتاب در مورد بی‌بی‌گوزک و حدیث و روایت» نوشته باشد،  بسیار اهمیت دارد!   چرا که،   در لجنزار احترام به ادیان که افتخار یکتاپرستی دارد،   «تکرار و تطویل» آنچه دیگران گفته‌اند اهمیت استراتژیک پیدا کرده؛  چنین فهرست‌نویسی‌هائی هم هیچ نیازی به تفکر و استدلال منطقی ندارد!   میهمان بعدی میلانی،   یک آخوند دیگر عراقی است به نام شهرستانی که طبق معمول مورد ظلم و ستم «صدام حسین» قرار گرفته و با پدرش راهی ایران شده:

«[...] ایشان متولد کربلا با پدرشان بودند.  ولی بعد از فشاری که صدام روی حوزه علمیه در نجف و کربلا گذاشت [...] ‌با پدرشان به ایران کوچ کردند[...]»
همان منبع

نمی‌دانیم ایشان با پدرشان همزمان متولد شده‌اند یا اینکه بعد از تولد با پدرشان بوده‌اند!   ولی در این مجلس سراسر آخوندی و سرشار از نکبت و ادبار «تکرار» همچنانکه می‌بینیم «مادر» وجود خارجی ندارد!  به نظر می‌رسد آخوند میلانی بیش از آخوندهای دیگر از جنس «زن» نفرت داشته باشد.   و شاید به همین دلیل با آخوند شهرستانی خیلی جفت‌وجور شده،   و در دوران آریامهر که امثال مصطفی رحیمی «ممنوع القلم» بودند،  ولی هووچو انداخته بودند که به آخوندها ظلم می‌شود و از «ایران باستان» بی‌دلیل «تجلیل» به عمل می‌آید،‌   همین میلانی و شهرستانی را می‌بینیم که به اتفاق یکدیگر «مجلة ارشاد» منتشر می‌کنند،‌  آنهم به زبان عربی!   

البته افسوس که این دوران طلائی کوتاه بود؛  به آخوند شهرستانی مأموریت می‌دهند تا به قم رفته،   در آنجا «ابتکار» به خرج دهد و بنیادهای فکری و اجتماعی و غیره به راه اندازد.   و نتیجة درخشان فعالیت‌های اجتماعی آخوند شهرستانی نیز کاملاً روشن است؛‌  پرتاب دخترانش به اتاق خواب این و آن توله آخوند:   

«[در قم ] ‌یکی از دختران‌اش با نوة‌ آیت‌الله خمینی ازدواج کرد [...]‌ یکی با فرزند آقای موسوی اردبیلی،  یکی با فقیه ایمانی[...]»
همان منبع

نیازی نیست که بگوئیم فعالیت «اجتماعی» در قاموس آخوندجماعت،   از فعالیت‌های قواد خلیل‌الله،   ‌یعنی تبدیل همسر و فرزند به ابزار «کاسبی» فراتر نرفته و نمی‌رود.   باری آخوند شهرستانی «مظلوم» که به ایران «کوچ» کرده،  با آخوند سیستانی،  جیره‌خوار فعلی ارتش آمریکا در عراق ارتباط دارد،  و از ایران نیز به لندن «کوچ» کرده و فعلاً پشت دخل دکان «آل بیت» نشسته.   و اما آخرین میهمان میلانی،  ‌پروفسور نصر معروف است که اینک در دانشگاه جرج واشنگتن به فروش دین اسلام اشتغال دارد،‌  و پیشتر در مورد نبوغ سرشار ایشان چند وبلاگ نوشته‌ایم.

پروفسور نصر به گواهی آثار «گرانسنگ‌شان»،  یا چنین می‌پندارند،   و یا وظیفه‌ دارند چنین  القاء کنند که «همه چیز با اسلام آغاز شده»،   و ایران،   پیش از اسلام،  غرق توحش و نادانی و بی‌فرهنگی بوده!   و از آنجا که توهمات این پروفسور «فرهیخته» با پروپاگاند سازمان سیا و وزارت امورخارجه بریتانیا هم‌سوئی کامل نشان می‌دهد،  ‌ آخوند میلانی از ایشان نیز دعوت به عمل آورده‌اند،  و به قول خودش یک «مقدمة تاریخی» هم نقل کرده.   البته مقدمة «تاریخی» شیخ میلانی،‌   از مرحلة «حرافی» فراتر نمی‌رود.    

به گواهی این تاریخ «شفاهی»،   پروفسور هنری کوربن،‌   به تهران می‌آمد،  پنجشنبه‌ها هم علامه طباطبایی برای ملاقات با وی از قم به منزل شمس‌الدین جزایری می‌آمد و «ساعت‌ها راجع به فلسفه اسلام و تشیع صحبت می‌کردند!»   و واسطة این حرافی‌های شب جمعه،  همین پروفسور نصر بودکه مطالب علامه طباطبائی را به هانری کوربن منتقل می‌کرد تا ایشان هم بتوانند «مقدمه‌ای بر فلسفه اسلام» بنویسند،   و آداب و رسوم قبائل عرب قرن هفتم میلادی را بزک کنند و چهرةکریه اسلام را بیارایند،  باشد تا نان آتلانتیسم آجر نشود!   از اینرو پامنبری‌های آتلانتیسم،   به ویژه شیخ صادق صبا از مخدوش شدن چهرة‌ نورانی اسلام بسیار نگران شده‌اند:‌

«[...] فکر می‌کنید مهمانان شما[...] نگران وضعیت اسلام هستند با توجه به ترورهائی که به نام اسلام انجام می‌گیرد و جنگی که در بین شیعه و سنی در عراق و جاهای دیگر هست؟»
همان منبع

پرسش فوق چندین و چند پیام به مخاطب ارسال می‌کند.   نخست اینکه،  در اسلام،   ‌دین برده‌‌داری و پدوفیلی و تجاوز و جنایت،  ترور وجود نداشته و ندارد.   دیگر آنکه آنچه در عراق و جاهای دیگر ـ  کشورهای مسلمان‌نشین خاورمیانه ـ   می‌گذرد  جنگ «شیعه و سنی» است و لندن و واشنگتن و پادوهای ترک و عرب و جمکرانی‌شان هیچ نقشی در آن ندارند! پاسخ آخوند میلانی به این پرسش گوساله‌پسند نیز در حد همان عوام‌فریبی و مزدوری شیخ صادق است.   میلانی تلاش می‌کند با مقایسة شرایط معاصر با دوران صفویه و سلجوقی،  ‌ هم دست خون‌آلود استعمارگران غرب را در جنایات منطقه پنهان دارد،  و هم از شخص خودش تصویر «انسانی شرافتمند» ارائه کند:‌         

«[...] البته هر انسان شرافتمندی از افراط‌گری [این جمله نیمه‌کاره مانده و ما هم آن را به همین صورت نقل می‌کنیم باشد تا میزان درک و فهم و سواد میلانی را بهتر نشان دهد]  این جنگ و جدال‌ها همیشه بوده.  بین صفوی و عثمانی بوده.  در هزار سال قبل بین سلجوقیان و آل‌بویه بوده[...]»
همان منبع

می‌بینیم که میلانی به گواهی اظهارات‌‌اش،   همه چیز هست،  جز آنچه ادعا می‌کند،‌   یعنی انسان شرافتمند!   هیچ انسان شرافتمندی جنایت و تجاوز را به حساب «اشتباه» متجاوز نمی‌گذارد،   و اینچنین بی‌تفاوت از قتل و آوارگی و رنج میلیون‌ها انسان نمی‌گذرد:

«[...] آنچه که بیشتر همه ما را نگران می‌کند این تاریک نشان دادن چهره اسلام است[...]‌ و بعد اشتباهاتی است که افراط‌گراها انجام می‌دهند[...] بی‌گناهانی که بی هیچ دلیلی خون‌شان ریخته می‌شود،   همه اینها را به پای اسلام گذاشتن و اینکه اسلام اینطور می‌گوید و یا حتی بعضی‌ها خشونت‌ها را به نام تشیع دارند اعمال می‌کنند[...]»
همان منبع

همچنانکه می‌بینیم این جانور وحشی و خودپرست و جهان‌وطن،   از کشتار انسان‌ها و نابودی تمدن و فرهنگ متأثر نیست،  این ملای «فرنگی» نگران مخدوش شدن دین برده‌فروشان است!    نگران است که پدوفیلی و قصاص و سنگسار و تعددزوجات،   یعنی چهرة واقعی اسلام مکدر شود!  ولی جالب‌تر از همه اینکه،  ایشان از منظر «انسان‌ستیزی» شباهت بسیاری به داس‌الله دارند.

همانطور که می‌دانیم،  «داس‌الله» که با شعار «مرگ بر بختیار»،  پشت سر آخوند جنایتکار ایستاده بود،  طی این 38 سال،‌  هرگز بی‌بی‌گوزک‌های طویلة مشروعه را به سخره نگرفته،   و برای‌شان اسناد و شواهد نطلبیده.  ولی همین داس‌الله اخیراً لات‌بازی سازمان‌یافتة محفل‌ «شیخ‌وشاه» در پاسارگاد را به ابزار لگدپرانی به آئین شادمانی همراه با نوشیدن شراب،   و اسطوره‌های ایرانی تبدیل کرده و در کمال حماقت برای اسطوره‌ها «مدرک تاریخی» می‌طلبد:  

«[...] دو روز پس از همین گردهمائی برای کوروش [...] شب گرامیداشتی بر پا شد به مناسبت پرتاب تیر توسط آرش کمانگیر از کوه دماوند به آنسوی جیحون "توران" زمین[....] ‌و کسی نیز نمی‌پرسد که [...] کدامین مدرک تاریخی روز پرتاب آن تیر افسانه‌ای را با دقتی اینچنین مشخص نموده است؟![...]»
منبع:  اخبار روز،   مورخ، 4 نوامبر 2016 ‌

بله،   «شیخ» بهزاد کریمی که برای اسطورة‌ آرش کمانگیر،   ‌مدرک تاریخی می‌طلبند،  در واقع ثابت می‌کنند که نه تنها در مرداب فقر فرهنگی شناورند که به سرعت در مسیر سیاست ضدایرانی و برتری‌طلبانة آتلانتیست‌ها گام برمی‌دارند.  حضور «داس‌الله» بگوئیم،  دلبستگی ایرانی به میهن‌ و اسطوره‌های بومی‌اش هیچ تعجبی ندارد؛‌   «ایران،  خانة ایرانیان است!»  در این «خانه» اسطوره‌ها پایه و اساس «هویت فرزندان» به شمار می‌آید.  این اسطوره‌ها گذشته‌های «برون از تاریخ» را بازتاب می‌دهد و در حافظة تاریخی تک تک ایرانیان جای گرفته‌.   به همان نسبت که هستی خویش را مدیون پدرومادر هستیم،   هویت فرهنگی‌مان وامدار اسطوره‌های ایرانی است.  خلاصه،   ملتی که اسطورة‌ بومی ندارد،  ‌ ملتی است با هویتی لرزان و شکننده،  ‌ همچون جنگلی از درختان بی‌ریشه که به هر نسیمی آشفته می‌شود،  و با نخستین توفان می‌پراکند.   شاید داس‌الله که هنوز پشت دخل دکان «عنتر ناسیونالیسم» اسلام و مسلمین پول‌خردهای‌اش را می‌شمارد،  و به قول معروف لنین را به زین‌العابدین وصله زده،   با این مسائل پیش‌پاافتاده،   از قماش نقطة آغاز تاریخ ایران و فرهنگی که با نگرش قبیله‌ای و «برده‌فروشی» و تاراج و جنایت «به نام خدا» شکل نگرفته،   و ... کاری نداشته باشد،   ولی این مسائل برای یک ایرانی اهمیت دارد.  مقاومت ایرانیان،  هم در برابر تهاجم تازیان،   و هم در برابر حکومت غلامان ترک،  و به طور کلی «دفاع از خاک میهن» اهمیتی اساسی دارد.  و ما این «مقاومت» را،   برخلاف نظریه‌پرداز شارلاتان حزب همیشه دریوزه،  و پیوسته منحلة توده «مقاومت طبقاتی» تلقی نمی‌کنیم:

«[...]‌ بررسی زنادقه نشان می‌دهد که [...] مقاومت فکری و مسلکی ایرانیان در قبال عرب [...]‌ شکلی از مبارزه طبقاتی بود[...]»
منبع:   راه توده،  ‌ شماره 574، ‌ مورخ 13 آبان‌ماه سالجاری 

بله،‌  فیلسوف «شهید» احسان طبری،   با پرتاب «زنادقه» به دوران مدرنیته، ‌ در واقع کارل مارکس را از اروپای صنعتی به ایران اشغال شده توسط تاراج‌گران تازی پرتاب فرموده‌اند. در تحلیل شرایط تاریخی،  «استاد» از پدیده‌ای سخن می‌گویند ـ  مبارزات طبقاتی ـ  که فقط پس از انقلاب صنعتی معنا و مفهوم یافته.   اصولاً آخوند و شارلاتان،  ‌ همچون تروریست،  «مرز» نمی‌شناسد.  خواه این مرز حریم خصوصی افراد باشد،   خواه حریم کشورها و خواه مرز «زمان!»  برادر احسان طبری هم برای ماست‌مالی کردن مرزهای کشور ایران،   مرزهای زمان و مکان را شکسته و مقاومت در برابر اشغالگر را به حساب مبارزة طبقاتی گذاشته‌اند!  به عبارت دیگر ایرانیان در آن دوران،  در مفهوم انقلاب صنعتی «کارگر» به شمار می‌آمده‌اند،   تازی متجاوز و اشغالگر هم شده بود «کارفرما!»  حتماً اگر در این میانه استاد طبری کمی بیشتر «تفکرات‌» می‌فرمودند به این نتیجة «منطقی» می‌رسیدند که ایستادگی بابک خرمدین و مازیار در برابر خلیفة عرب،  می‌توانست با «اضافه حقوق» یا کاهش ساعات کار و مرخصی سالیانه بخوبی و خوشی پایان گیرد!   

بله،  اشکال تحلیل «شکمی ـ  لنینی» استاد طبری این است که فراموش کرده‌اند «زنادقه» در خدمت سیاست لندن و واشنگتن نبوده‌اند،   و اگر ایشان عمری در راه میدان دادن به تئوری آمریکائی «جهان یکدست اسلام» قلم زده‌اند،   بابک و مازیار شمشیرشان را در خدمت واشنگتن نگذاشته بودند!   از مطلب دور افتادیم،  ‌ بازگردیم به بساط ویژة رادیوفردا برای «میعاد 4 نوامبر» و بازاریابی برای «جنبش سبز!»

 شیخ صادق صبا از میلانی می‌پرسد،   چه غذائی برای میهمانان‌اش در نظر گرفته،   ‌آخوند میلانی بلافاصله پاسخ می‌دهد «سبزی پلو و ماهی»،  چرا؟ چون خودش این غذا را دوست دارد!  بله،  وقتی آخوند این غذا را دوست دارد،‌  میهمانان‌اش هم باید هم سلیقة‌ آخوند باشند:‌

«[...] چون خودم این غذا را دوست دارم [...] ‌احتمال می‌دهم که ذوق و سلیقه [میهمانان] هم با این غذا [...] بسازد [...] یکی از چیزهائی است که همیشه عید نوروز تا بتوانند افراد روی سفره‌شان خواهند داشت[...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 4 نوامبر 2016 

پیوند سبزی پلو به «عید نوروز» در بیانات «دکتر» میلانی به صراحت نشان می‌دهد که آخوندجماعت از نوروز،   بخش شکم‌چرانی با سبزی پلو را خیلی خوب می‌‌شناسد!   البته این سبزی پلو به همراه «مناجات شجریان»،‌  و اشاره آخوند میلانی به خدمات فرهنگی پروفسور نصر و «عید نوروز»،   در واقع چندین و چند «بازگشت به گذشته» را در خود نهان کرده.  و از آنجمله است بازگشت به کودتای سایمون گس،‌   و به ویژه بازگشت به حکومت نظامی و دوران «شیوع سالک» در ایران!

چه نشسته‌اید که در پی حیف و میل حکومت آخوند،   دوباره «سالک» در ایران شایع شده و بوق طویلة ‌مشروعه هم در مورد عامل انتقال سالک،   و زمینة مناسب رشد آن توضیح مفصلی داده و ضمن درخواست کمک از «عموم»،   سگ‌های ولگرد را «مسئول» بیماری سالک معرفی کرده تا از حکومت جنایتکار و تاراجگر آخوند سلب مسئولیت کرده باشد:

«[...] با وجود تلاش‌ها برای مهار بیماری سالک در استان فارس،  6 هزار نفر از مردم این استان از جمله کودکان مبتلا به این بیماری هستند [...] ‌نیازمند عزم همگانی برای مقابله با این بیماری هستیم [...] مناطقی که سگ‌های ولگرد در آن فراوان باشند در معرض آسیب سالک قرار دارد [...] ‌این مناطق در حاشیه شیراز و دیگر شهرهای استان فارس فراوان است[...]‌»
منبع:  ‌ایرنا،   مورخ 15 آبان‌ماه سالجاری، کد خبر: 82295181  

بله سگ‌ ولگرد فراوان است!  یعنی به ارادة الهی اگر سابقاً جبرئیل از آسمان می‌آمد به سراغ‌تان،   این روز و روزگار،  «الله» سگ ولگرد از آسمان به زمین می‌فرستد و شهرداری و شهربانی و وزارت بهداری و خلاصه نهادهای مسئول که جیب ملت ایران را می‌زنند،  جز «تسلیم» در برابر ارادة الهی چه می‌توانند بکنند؟!   از این گذشته،  این فرستادگان الهی،  جهت سرکوب شهروندان بسیار مفیدند.   در واقع شاخة‌ دوم شهربانی آیرون ساید از همین سگ‌های ولگرد تشکیل شده.  حقوق و مزایا ندارند،   مسئولیت هم که جای خود دارد.  اینان از جمله همراهان آورام گلستان هستند که «حریم خصوصی» نمی‌خواهند؛   همة امورشان در خیابان و در برابر چشم همگان انجام می‌گیرد.  و به کمک همین پیاده نظام بی‌جیره و مواجب است که در شیراز «حکومت نظامی» اعلام کرده‌اند:

«[...]‌ یکی از شهروندان شهر شیراز[...] گفت:  ما به دلیل وجود سگ‌های ولگرد آسایش و آرامش نداریم [...]‌سگ‌های ولگرد[...] به صورت گله‌ای در کوچه‌ها و خیابان‌ها حرکت می‌کنند و از آدم‌ها نمی‌ترسند[...] دخترم [...] برای رفتن به مدرسه سرویس دارد و ما هزینه بیشتری برای رساندن او تا در منزل پرداخت کرده‌ایم و برای اینکه سگ‌های ولگرد به او حمله نکنند،‌ صبح‌ها دم در خانه منتظر می‌شوم تا سرویس او بیاید[...]شب‌ها نیز [...]‌ علاوه بر کودکان و زن‌ها[...]‌ مردها [...] هم نمی‌توانند [...]‌به صورت پیاده در خیابان تردد کنند[...]»
منبع:  ایرنا،  ‌مورخ،  10 آبانماه سالجاری، کد خبر: 82288361  

‌خوشبختانه این مسائل پیش‌پاافتاده در رسانه‌های غرب منعکس نمی‌شود،  و چهرة‌ نورانی اسلام را مخدوش ‌نمی‌کند.   از سوی دیگر،  شیفتگان مغرب زمینی اسلام راستین هم در جریان بی‌مسئولیتی و توحش حکومت زال‌ممد قرار نمی‌گیرند.   از اینرو آخوند میلانی و میهمانان «گرانقدرشان» با استفاده از شرایط خوبی که در لندن برای‌شان فراهم آمده می‌توانند ضمن گوش فرادادن به عربدة عربی شجریان،  سبزی پلو و ماهی بلنبانند،  و برای‌مان ‌در مورد «اخلاق» وراجی فرمایند:‌

«[...] این پنج نفر در سر میز شام [...] درباره چه چیزی می‌توانند صحبت کنند؟ دل‌مشغولی، نگرانی چه چیزی را دارند؟  فکر می‌‌کنم صحبتی که همه این بزرگواران را مشغول کند تقویت ارزش‌های اخلاقی است[...]‌ و اینکه انسان‌ها به این زمین و علایق زمینی [...] ‌نچسبند بلکه [...]‌ روحیه‌ها پاک شود و معنویات کاملاً جلا و صیقل شود خیلی از مشکلات بعدی حل می‌شود[...]‌»
منبع:   رادیوفردا،   مورخ 4 نوامبر 2016 

بله،  اینهم گوز و آروغ نهائی دکتر آیت‌الله فاضل میلانی،‌ آمیخته با رایحة‌ خوش سیروپیاز و ماهی گندیدة انگلستان که در قالب یک برنامة طبیعی «بو و صدا» به اجرا درآمد.  ما هم این برنامة بو و صدا را زیر سبیل سازمان سیا می‌گذاریم،   و فقط امیدواریم،   زمانیکه پرنس چارلز زیر آوار برکسیت می‌افتد و رئیس‌جمهور آیندة یانکی‌ها با فلاکت و چاردست‌وپا به کاخ سفید وارد می‌شود،   حال و روز شیخ صادق و شرکاء را هم ببینیم!