شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۰



اعدام و استخدام!
...


در تاریخ  16 ژوئن سال 2011 میلادی شاخک‌ شیخک‌های عربستان در لبنان شکست،  ‌ و آه از نهاد مرده‌شویان جمکران و اهود باراک بر آمد.  در پی این فاجعه بود که کهنه‌فروش‌های نیویورک ناچار شدند خشتک آخوند را رها کرده و به تنبان احمدی نژاد دخیل ببندند.  به گزارش رادیوفردا،   مورخ 27 خردادماه 1390 نیویورک تایمز از «تضعیف» احمدی‌نژاد توسط آخوندها ابراز نگرانی کرده.   به یاد داریم که پیشتر محققان بسیار «برجسته» و زرنگ ینگه‌دنیا،  به این نتیجه رسیده بودند که حاکمیت روحانیت بهترین گزینه جهت تأمین منافع آمریکا در ایران است،  و رادیوفردا نیز این تحقیقات درخشان را  منتشر کرده بود.   همچنین شاهد بودیم که «حاخ‌علی» در مراسم «ارتحال» با انتساب شعار «ما می‌توانیم» به «حاخ روح‌الله»،   در واقع چشمک اسلامی و جانانه‌ای به کاخ سفید زد.   اما پس از رخدادهای 16 ژوئن مصلحت گاوچران‌ها بر این قرار گرفت که برنامة لولوسازی وارونه شده،  اینبار تضعیف «احمدی‌نژاد» در ترادف با «تهدید بزرگ» آمریکا قرار گیرد!   اینگونه  بود که استاد مجید محمدی برای جبران مافات وارد میدان شده،   تا دکان تقدیس «زینب‌سازی» را رونق بخشد.

پس از کسادی دکان «حسین سازی» و «72 تن بازی»،   یک باب دکة تولید زینب و فاطمه توسط پروفسور مجید محمدی در «رادیوفردا» افتتاح شد.   به این ترتیب «استاد»،  با تقدس بخشیدن به زنانی  نظیر زهرا کاظمی که توسط دژخیمان جمکران به قتل رسیده‌اند،  آنان را   یکبار دیگر  به قتل می‌رسانند.   قربانیان حکومت اسلامی توسط حضرت محمدی از انسانی‌ات تهی شده و به پرسوناژهای پوشالی و مقدس تبدیل می‌شوند.  چرا که تقدیس و تقدس،  بنابرتعریف انسان‌ستیز است.   از اینرو استعمار برای تأمین منافع نامشروع خود در ایران به این انسان‌ستیزی نیاز دارد.   به همین دلیل است که فیلسوف‌نمایان مرزپرگهر،  از دینی و بومی و غیره به «هابرماس» دخیل بسته‌اند؛   همة شارلاتان‌ها به «ترادف کلی» نیازمنداند و تناقضات نظریه‌های شبه‌فلسفی ‌اینان برخاسته از همین «ترادف کلی» است!   

به عنوان نمونه حضرات ضمن انتقاد از حکومت اسلامی جمکران،  کودتای آیرون ساید را تأئید می‌کنند و غرب را سرچشمة‌ پدیده‌های خوب در تاریخ معاصر ایران به ‌شمار می‌آورند.   هدف نخبگان عرصة فقرفرهنگی،   از زدن این «نعل‌های ‌وارنه» در واقع پنهان داشتن نقش استعمار غرب در کودتای 22 بهمن 57 و استقرار حکومت اسلامگرایان در ایران است!

برای تحمیل چنین تناقضاتی است که  نخبگان کذا در برابر امثال هابرماس و دیگر اعضای محفل فرانکفورت کرنش می‌کنند.   شارلاتان‌های پیرو خط توحش،   از اسلام‌گرا تا اسلام‌ستیز همه سر در آخور سازمان سیا دارند،   از اینرو ضمن هتاکی به مخالفان‌شان،   بر اساس «تعبد» دست به استدلال هم می‌زنند!   می‌گویند،   «ابله چون از استدلال عاجز است،‌ زبان به هتاکی گشاید!»   خلاصه بگوئیم،   خر فراوان یافت شود.   به همین دلیل است که توجیه تجاوز اوباش شهربانی به زنان توسط امثال «کرمی‌راد» و سخنگوی قوه قضائیه جمکران می‌تواند نان آخوندها،   از جمله آخوند «زائر» را در روغن اندازد و این موجودات پلید را مدافع زنان معرفی کند.  

همچنانکه در وبلاگ «نو یو کنت» به نقل از سایت تابناک گفتیم،  «کرمی‌راد»،  فرماندة نیروی انتظامی استان اصفهان «بدحجابی» زنان را رسماً علت تجاوز معرفی کرده.   حال آنکه این عملیات سازمان یافته،  پیش از انقلاب ژنرال هویزر نیز در ایران رایج بود.   ماجرای «کازینو واریان» که در «سال‌های هیچ»،  یعنی دوران نخست‌وزیری «هویدا» پیش آمد؛  و عدم دستگیری اوباش مهاجم به سرنشینان 4 خودرو نشان داد که در چنین مواردی حتی از نمایندة ویژة اعلیحضرت نیز کاری برنمی‌آید!   پس از این جریان به ما گفتند،    «بهتر است شکایت نکنید!»  به این معنا که دادستان نمی‌تواند پیگیری کند.  به عبارت دیگر، ‌ بعضی منافع چنین ایجاب می‌کرد که پرونده‌ای تشکیل نشود.   و برخلاف تصور شوت‌وپرت‌ها،   این منافع هیچ ارتباطی با حاکمیت ایران نداشت؛   از دست اعلیحضرت نیز کاری ساخته نبود.    

البته بزرگ‌ترهای خانواده با این مسائل،  یعنی با شهربانی کلنل آیرون‌ساید و قوة‌ قضائیة آنحضرت آشنائی دیرینه داشتند و می‌دانستند دنیا به دست کیست؛   «ما بچه‌ها» از همه جا بی‌خبر بودیم.   در هر حال،   این شگردهای استعماری به تهران محدود نمی‌شد؛  در شهرستان‌ها نیز رایج بود.   پس از استقرار حکومت اسلامی این روند با تکیه بر «احکام شرع» تقویت شد.   جهت ورود به جزئیات وحشی‌گری کمیته‌ها و گشت‌های‌ «الله»،   و به طور کلی بررسی توحش حکومت«خدا» فرصتی در دست نیست،   فقط یادآور شویم،  پس از استقرار حکومت توحش،  هجوم پاسداران و انواع اوباش «الله» به میهمانی‌ها برای‌ ما «عادی» می‌نمود.   برنامه این بود که جشن و شادی و تفریح را از زندگی ایرانیان حذف کرده و زوزه و روضه و سوگواری را به روزمرة ما ملت تبدیل کنند؛  همین کار را هم کردند.

این برنامه از همان دوران نکبت‌بار صدارت شیخ مهدی بازرگان آغاز شد؛   تحمیل نماد بردگی به زنان و شلاق زدن مردم به دلیل نوشیدن مشروبات الکلی،   تهاجم به جشن‌ها و میهمانی‌‌ها و ...  از برنامه‌های نانوشتة‌ دولت خیابانی این شیخ مزور بود.   سپس به بهانة مبارزه با «ضدانقلاب» حکومت نظامی بر ملت ایران تحمیل کردند و با توسل به این ترفند اتومبیل‌ها را می‌گشتند؛   سپس نوبت به گشتن خانه‌ها رسید و سرانجام شبیخون به جشن‌ها و میهمانی‌ها رسماً در دستور کار دولت میرحسین موسوی قرار گرفت.   در واقع،   صدام حسین از یک‌سو،  و حکومت اسلامی از سوی دیگر،  ملت ایران را هدف تهاجم قرار داده بودند.   

پس از پایان جنگ استعماری،   اصلاح‌طلبان منفور به رهبری «حاخ ممد» اردکانی دامنة خشونت را باز هم گسترده‌تر کرده،   آدم‌ربائی و قتل را نیز به کارنامة درخشان حکومت اسلامی افزودند.  حال با توجه به گذشتة‌ ننگین این حکومت،   می‌باید ببینیم چه پیش آمده که سایت «تابناک» دگردیسی یافته و به این روند که از دیرباز تحت حکومت ملائی «رایج» بوده اعتراض می‌کند؟!

اگر مطلب «تابناک» را به دقت مطالعه کنیم،  در کمال تعجب خواهیم دید که اکثر مسائل مطروحه در آن منطقی است،‌   حال آنکه «حکومت اسلامی»‌،   بنابرتعریف و به گواهی تاریخچة ننگین 32 ساله‌اش یک مجموعة نظم‌شکن و منطق‌گریز بوده،  هست و خواهد بود. بله،  این سئوال مطرح می‌شود،   چه پیش آمده که در رسانة پاسدار محسن رضائی،  مسائل منطقی مطرح ‌شده؟   پاسخ به این پرسش،   در همان «نو یو کنت» نهفته!

پس از نشست شانگهای،   شاهد تغییرات وسیعی در سطح جهانی بودیم.  ازآنجمله‌ است،  اظهارات رابرت گیتس و مایکل مولان در باب تشابه سرنوشت  «الظواهری» با بن لادن؛   پایان یکه تازی صندوق بین‌المللی پول،   یا بهتر بگوئیم موافقت اجباری سران آلمان و فرانسه با حضور «بخش خصوصی» در بازار پرسود مقروض کردن یونان؛   و از همه مهم‌تر امضاء قرارداد انتقال تکنولوژی ناتو به روسیه از طریق کشور فرانسه!   البته مرده شویان شعورشان  به این حرف‌ها نمی‌رسد؛   دستوری داده می‌شود تا اینان «شکری» بخورند؛  و می‌بینیم که در شکرخوری هم استادند.  پس‌ بگذریم و بازگردیم به ملاقات «مرکل ـ سرکوزی.»              

طی نشست مطبوعاتی آنجلا مرکل با نیکولا سرکوزی چنین گفته شد که آلمان و فرانسه برای نجات یونان از ورشکستگی،  کمک‌های «بخش خصوصی» را نیز می‌پذیرند!   البته نیکولا سرکوزی موافقت خود را با گریه و زاری اعلام داشت؛ ‌ چرا که «بخش خصوصی» کنایه از روسیه و چین است!   به یاد داریم که پیشتر،  یعنی پیش از ماجرای «سوفی‌تل» چینی‌ها برای اعطای وام به پرتقال و اسپانیا اعلام آمادگی کرده بودند ولی صندوق بین‌المللی پول به میانة میدان پریده و گفته بود،  «به جان عزیزتون نمی‌شه!  فقط ما حق داریم یونان و یونانی را بچاپیم!»   اما روز گذشته ورق برگشت و آنجلا مرکل که سر حال به نظر می‌رسید،  طی نشست مشترک با نیکولا سرکوزی تلویحاً چنین گفت که بقیه هم «حق» دارند.   

بین خودمان بماند حال و روز نیکولا سرکوزی به هیچ عنوان مناسب نمی‌نمود!   دلیل هم اینکه فرانسه در «لیبی» درگیر جنگ شده؛   در لبنان متحدان اصلی‌‌اش یعنی محفل حریری‌ها را از دست داده؛   برنامة سیاست داخلی‌‌اش نیز جهت تحویل ریاست جمهوری به محفل «دشک» در هم ریخته!   در صورتیکه دولت آلمان با تکیه بر روابط ویژه‌ای که اروپای مرکزی با روسیه برقرار کرده توانست از شرکت در جنگ لیبی و پیروی از سیاست لندن خودداری کند!   با توجه به بن‌بستی که اینک در لیبی پیش آمده،   و با اعلام مواضع مرکل در مورد وام یونان،   از یک‌سو جایگاه آلمان  تقویت می‌شود،   و از سوی دیگر،  دکان طلائی حضرت «سوج» یا همان «سایروس ونس جونیر» رونق خود را از دست خواهد داد!   
           
ارتباط پروندة‌ «دومینیک شتروس ـ کن»،  یعنی همان «دشک» خودمان،   با «انحصارطلبی» و کودتاهای مالی صندوق بین‌المللی پول در اروپا و دیگر مناطق دنیا از روز هم روشن‌تر شده.   از اینرو وکلای «دشک» کشف کردند که ایشان از مصونیت دیپلماتیک برخوردار بوده‌اند و اصلاً نمی‌بایست دستگیر می‌شدند!   نمی‌دانستیم مصونیت دیپلماتیک یعنی مصونیت فرد در برابر «تجاوز» و «جنایت!»   خوشبختانه شبکة ابله‌فریب «بی.  اف.  ام.  تی. ‌ وی» ما را از این قماش مصونیت آگاه کرد تا نادان از این جهان نرویم!   از طرف دیگر،   انتشار خبر کناره‌گیری یکی از وکلای «نفیسا دیالو» این گمانه را تقویت می‌کند که دادستان نیویورک،   یعنی همان حضرت «سوج» قصد فیصله دادن به قضیة تجاوز را داشته باشند.   اما اصل مطلب این است که با اعلام مواضع آلمان در مورد یونان،   در واقع عقب‌نشینی صندوق بین‌المللی پول را از این کشور شاهدیم و این سیر قهقرائی همچنان ادامه خواهد یافت.  ملاقات  «زاپاته‌رو» با دیمیتری مدودف،  که خبر آن در سایت نووستی،  مورخ 19 ژوئن 2011 منعکس شده، محدودة دوم این «پس‌روی» را،   اینبار در غرب اروپا مشخص می‌کند.

 به عبارت دیگر پس از یونان منطقاً نوبت اسپانیاست.  با در نظر گرفتن ایجاد محور نوین «نروژ  ـ روسیه ـ ترکیه»،  اگر به محور «یونان ـ اسپانیا» بنگریم،  خواهیم دید که هدف اصلی از این عملیات «مالی ـ نظامی» تهدید جایگاه نظامی ارتش ناتو در کرانة جنوبی مدیترانه است ـ ‌ یکی از پایگاه‌های  ناتو در جزیرة‌ «کرت» یونان در برابر سواحل «لیبی» واقع شده!    اگر فرار سعد حریری از لبنان و بن‌بست ناتو در لیبی را به این مجموعه بیفزائیم،   به دلائل واقعی شیون و زاری اهود باراک برای «مردم سوریه» بیشتر پی می‌بریم.

به گزارش فیگارو،  مورخ 18 ژوئن 2011،   اهود باراک از عدم مشروعیت «بشار اسد» سخن به میان آورده و فرموده،   «اسد باید برود!»  سخنان وزیر دفاع اسرائیل را بررسی نمی‌کنیم چرا که اتلاف وقت خواهد بود.   فقط یادآور شویم،   وزیر دفاع اسرائیل از طرفداران پروپاقرص تجهیز ملایان به سلاح هسته‌ای است،   و از سوی دیگر ایشان و همپالکی‌های‌شان هیچ دوست ندارند بلندی‌های جولان را به سوریه بازگردانند.   از اینرو آشوب در سوریه و جایگزینی حاکمیت این کشور با یک حکومت اسلامی برای جنگ‌طلبان اسرائیل «نعمت الهی» خواهد بود.  چنین شرایطی به اینان امکان می‌دهد از یکسو «بلندی‌های جولان» را تحت اشغال خود نگهدارند و از سوی دیگر با تکیه بر حکومت اسلامی در سوریه که همچون مرده‌شویان جمکران و دارودستة‌ هنیه هرگونه «مذاکره» با اسرائیل را به عنوان «سازش» محکوم خواهد کرد،   روند صلح در بن بست خواهد افتاد!  پر واضح است که اسرائیل نیز جز این نمی‌خواهد!   

بی‌دلیل نیست که باراک و شرکاء دودستی به «دشمنی» کاذب حماس با اسرائیل چسبیده و اتحاد «فتح» و «حماس» را مانعی بزرگ در راه استقرار صلح می‌نمایانند.   حال آنکه واقعیت جز این است.   اتحاد حماس با سازمان فتح که به بازگشائی گذرگاه «رفح» انجامید،   به انزوای ساکنان غزه پایان داد و همزمان امکان  نفس‌کش‌طلبی و عربده‌جوئی را از اسرائیل و دارودستة اسماعیل‌ هنیه گرفت.   به همین دلائل است که اهود باراک به یاد «مردم» افتاده و برای «سوری‌ها» اشک تمساح می‌ریزد.

در واقع ادامة آشوب‌ها در سوریه،   فواید بسیار دارد.   این شرایط از یک‌سو مانع گذار سوریه به نوعی حکومت دمکراتیک و منطقی خواهد شد،   و به این ترتیب مرده‌شویان جمکران نیز به عنوان «متحد سوریه» از برکت این نوع حکومت‌ در منطقه می‌توانند همچنان به سرکوب ایرانیان ادامه دهند.   از سوی دیگر،  این آشوب‌ها صلح را در کل منطقه به چالش می‌کشد. خلاصه دچار توهم نشویم؛   تداوم آشوب در سوریه کارساز مرده‌شویان و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن است چرا که این شرایط دو قطب کاذب «حق و باطل» را بر کل منطقه حاکم می‌کند و نان آنگلوساکسون‌ها در روغن می‌افتد.   همچنانکه در وبلاگ «نو یو کنت» گفتیم، در مرز سوریه با ترکیه،   مزدوران مسلح به جنایت مشغول‌اند.  برنامه کاملاً روشن است. 

هدف از این جنایات بازتولید شرایط تجزیة یوگسلاوی است:‌  کشتار و ارعاب غیرنظامیان جهت کوچاندن آنان؛   انتساب کشتار به دولت مرکزی جهت صدور قطعنامه؛   و نهایت امر تهاجم نظامی به بهانة حمایت از غیرنظامیان و در واقع تجزیة کشور سوریه.   اینهمه برای تداوم برتری جنگ‌طلبان اسرائیل در کل منطقه.  و بدیهی است که برتری اینان برای جمکران همچون دوران نورانی امام روشن ضمیر،   زمینه‌ساز گسترش لات‌بازی و عربده‌جوئی خواهد شد.   

به این ترتیب قوة قضائیه می‌تواند دست در دست شهربانی آیرون‌ساید جهت مبارزه با «بدحجابی»،  هر روز ده‌ها و بلکه صدها ایرانی را اعدام کند و سردار نقدی و دیگر سگ‌های هار استعمار نیز می‌توانند در راستای برآوردن «خواست مردم» این جنایات را بستایند.   البته بین خودمان بماند،   برخلاف هارت‌وپورت مضحک احمدی‌نژاد در نشست شانگهای در باب «ما می‌توانیم»،  حضرات تمام توان خود را از دست داده‌اند.   بی‌جهت نیست که پروفسور محمدی با «زنان معصوم» به صحنه آمده؛   «مهرنیوز»  شروع به گاز گرفتن پای ولادیمیر پوتین کرده؛‌  و در «ام. آی. تی»  قلادة امیر ارجمند رها شده.

توحش جمکرانیان ریشه در فریب و «دروغگوئی» دارد که محفل سبز متخصص آن است.  از اینرو دروغگوئی در «ام.  آی.  تی» پایگاه ویژه‌ای پیدا کرده.   «امیرارجمند» را در این پایگاه رها کرده‌اند تا به طاق طویله هر قدر می‌خواهد جفتک بیاندازد و تفصیلات آنهم در «بالاترین» منعکس شود:            

«فیس بوک 25 بهمن:  [...]  امیرارجمند (مستقیم از دانشگاه ام ای تی): [...] روزی از میرحسین موسوی سئوال کردم چرا زمانی که خبر این اعدام‌ها را شنیدید استعفا ندادید؟ جواب دادند:  استعفا داده بودم اما...»

اما اگر به یاد داشته باشیم،   زهراخانوم،   همان روزها که عربدة «یاحسین!  میرحسین»‌ سبزها فضای کشور را به کثافت کشیده بود،   همسر موسوی در مورد اعدام‌ها حرف دیگری می‌زد!   بله،   در تاریخ 26 اکتبر 2010،‌  زهره کاظمی بیشرمانه ادعا می‌کند،  خامنه‌ای و موسوی در جریان این اعدام‌ها نبوده‌اند و اصلاً این اعدام‌ها به حوزه وظایف‌شان مربوط نمی‌شد:

«[...] جنايات و عمليات تروريستی آن گروه [...] بر کسی پوشيده نيست [...]  اما به طوری که بارها گفته شده از اين جنايت نه آقای خامنه‌ای و نه آقای موسوی هيچ يک اطلاعی نداشته‌اند و در حوزه وظايف‌شان هم نبوده [...]»

پیشتر در مورد این دروغ‌های بیشرمانه توضیح داده‌ایم،   پس بازگردیم به دروغ‌های امیرارجمندکه از همان «ام.  آی.  تی» می‌گوید،‌  موسوی معذور بوده و بعداً در اینمورد توضیح خواهد داد:    

«[...] ایشان روزی که این معذرویت‌ها نباشد پاسخ صریح‌تری به جامعه خواهد داد [...]»‌

ایشان که به ادعای همسرشان از اعدام‌ها بی‌خبر بودند،   چه پاسخی می‌خواهند بدهند؟  قبلاً که فرموده بودند،‌  «ما در جریان نبودیم!»  فعلاً امیرارجمند به این «پرسش» ما نمی‌تواند پاسخ دهد،  چرا که او هم «معذوریت» دارد؛  سخن گفتن «مستقیم» از مبال «ام. آی. تی» کاری ا‌ست بس دشوار!   ‌پس جناب مهندس را در مبال رها می‌کنیم و میرویم به سراغ مهرنیوز که  پائین‌تنة «پوتین» را مثل ضریح مقدس امامان‌اش دو دستی چسبیده و حاجت می‌طلبد.   

سایت مهرنیوز،  مورخ 28 خردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان موهن،   «پوتین در راه برلوسکنی» استخدام یک عکاس زن توسط پوتین را با شایعات مهوع پیرامون زندگی خصوصی برلوسکنی در ترادف قرار داده و ضمن تبدیل شایعه به «خبر موثق» می‌نویسد،   هر چند سال‌های گذشته «خبرهائی» در مورد رابطة‌ ولادیمیر پوتین با قهرمان ژیمناستیک روسیه انتشار یافت،   ولی اینبار نخست‌وزیر روسیه یکی ازمدل‌های معروف این کشور را به عنوان عکاس اختصاصی و مشاور ویژه برگزیده و دیگر نمی‌تواند این «عمل زشت» را از چشم خبرنگاران پنهان دارد!   خلاصه استخدام زن،  خصوصاً اگر جوان و زیبا باشد،  به زعم مهرنیوز «انتخاب» است،   و «رابطه» را به اثبات می‌رساند:     

 »[...] این بار مرد یخی روسیه دست به کاری زده که نمی‌تواند آن را از دید خبرنگاران مخفی کند و آن انتخاب [...] یکی از مدل‌های معروف روسیه به عنوان عکاس اختصاصی و مشاور ویژه است [...] عکاس اختصاصی یانا لاپیکووا نام دارد.  [...]  انتخاب [وی] موجی از انتقادها را [...] در بر داشته [...] فعالان اینترنتی [...] در [...] توییتر و فیسبوک مطالب زیادی را درباره این اقدام پوتین منتشرکرده‌اند[...]»

بله «مردم» از این استخدام سخت ناخشنوداند،   حال آنکه این موضوع به «مردم» مربوط نمی‌شود.  از یک‌سو نخست وزیر روسیه برای استخدام مشاور و عکاس به کسب مجوز «مردم» نیاز ندارد،   و از سوی دیگر برای «رابطه» با کسی که مهرنیوز با لحن تحقیرآمیز از او به عنوان «مدل عکاسی» شناخته شده یاد می‌کند،   هیچ نیازی به «استخدام» نیست!   در واقع  اگر «رابطه‌ای» در کار بود،  مسلماً این مسائل پیرامون آن علنی نمی‌شد!  چرا که ارتباط نخست وزیر روسیه که متاهل نیز هست با زنی غیر از همسرش در افکار عمومی بازتاب منفی خواهد داشت.   

در هیچ کشوری افکار عمومی چنین روابطی را مورد تأئید قرار نمی‌دهد؛   البته مورد حکومت جمکران که تا چند سال پیش وزیر ارشادش با هفت زن عقدی حرمسرای هارون‌الرشید به راه انداخته بود به کنار.   باری مهرنیوز در ادامة این گزارش مبتذل می‌افزاید،   پوتین در این «عرصه» سابقه‌دار است و انتشار «خبر» رابطة وی با کابانفا،  ژیمناست معروف هیچ دردسری برای‌اش نداشت؛   روزنامه‌ای که این «خبر» پخش کرده بود تعطیل شد!  یادآور شویم،  روزنامة مذکور «خبر» طلاق پوتین و ازدواج مجدد او را با کابانفا منتشر کرده بود! «خبری» که در واقع شایعه بود،  شایعه‌ای پیرامون حریم خصوصی یکی از مقامات بلند پایة کشور!   

گویا مهرنیوز نمی‌داند شایعه‌پراکنی و تهاجم به حریم خصوصی دیگران جرم است،   به ویژه اگر این «دیگران» مقامات رسمی کشور باشند!   البته ناآگاهی مهرنیوزی‌ها از آشفته‌بازار جمکران سرچشمه می‌گیرد؛   باغ وحشی که همه در آن به افشاگری و شایعه‌پراکنی مشغول‌اند،   چرا که همچون رهبر بیابانی‌شان همگی «احساس تکلیف» می‌کنند:     

«پیشتر هم خبرهائی در بارة اینگونه اقدامات پوتین منتشر شده بود [...]  برای مثال رابطة‌ پوتین با آلنا کابائفا،  ‌ژیمناست مشهور [...] هیچ تبعاتی برای پوتین به همراه نداشت،  بلکه تاوان رسوائی را روزنامة‌ مسکوسکی کورسنپدنت پرداخت کرد و تعطیل شد[...]»

می‌بینیم که مهرنیوز هم احساس تکلیف کرده و استخدام یک عکاس را به عنوان «رابطه» در بوق گذاشته و در گام بعدی ضمن دفاع از شایعه‌پراکنی و تهاجم به حریم خصوصی،  وکیل مدافع شایعه سازان شده و می‌نویسد،  روزنامة ‌مذکور به ناخشنودی پوتین از این مسائل اشاره کرده:

«[منابع نزدیک به دوما] گفته‌اند،  پوتین از دخالت در زندگی خصوصی خود ناراحت است و خواهان جلوگیری از نشر این اخبار است [...]»

مسلماً مهرنیوز کسانی را سراغ دارد که از دخالت به حریم خصوصی‌شان خیلی استقبال می‌کنند؛   این افراد همان «خنزرپنزرهای» هولیوودند که همچون حکومت جمکران بازارشان را با همین ابتذالات و شایعات گرم نگاه می‌دارند.   باری،   مهم‌ترین بخش گزارش مستند و «موثق» مهرنیوز پیوند گ...ز به شقیقه است.   این رسانه ضمن اشاره به قتل «آنا پولیتکوفسکایا»‌،   شایعه‌پراکنی و انسان‌ستیزی را با دفاع از حقوق بشر در ترادف قرار داده و می‌نویسد،   خبرنگار روزنامة «مسکوسکی کورسنپدنت» می‌ترسد سرانجامی چون «پولیتکوفسکایا» داشته باشد.   در هر حال،   مهرنیوز ازدواج مجدد پوتین را یک امر مسلم می‌داند و دفاع از حقوق بشر را نیز با انتشار مسائل خصوصی زندگی پوتین در ترادف قرار داده:     

«[...] پس از [تعطیلی روزنامة مذکور] مدیر مراسم جشن عروسی پوتین [...] این خبر را شوخی بد خواند [...] و سردبیر نشریه‌ای که [...] این خبر را منتشر کرده بود،  از ترس جان [...]  بارها از پوتین عذرخواهی کرد [...]  هم اکنون خبرنگار روزنامه موسکوسکی کورسنپدنت می‌ترسد که سرانجامی مانند آنا پولیتکو فسکایا داشته باشد [او] نیز [...] از پوتین [...] انتقاد می‌کرد و سعی داشت از زندگی او موضوعاتی را مطرح کند که خوشایند کاخ کرملین نیست [...]»

بله اینهم حقوق‌بشر در قاموس مرده شویان:  تهاجم به حریم خصوصی افراد و فضولی در زندگی خصوصی مقامات!   بر اساس جفنگیات مهرنیوز می‌باید بپذیریم خبرنگاری که در مورد تجاوز به حقوق‌بشر در روسیه و به ویژه در چچنی تحقیق می‌کرد،   قصد تهاجم به حریم خصوصی ولادیمیر پوتین را داشته!   جالب اینجاست که در انتهای گزارش مهوع مهرنیوز،   بر «اخلاق مداری» نیز تأکید شده.   پس از  انسان‌ستیزی استاد مجید محمدی که زنان قربانی حکومت توحش را به «زنان معصوم و بی‌گناه» تبدیل کرده‌اند،   توحش مهرنیوز بعد دیگری از انسان‌ستیزی و ابتذال حکومت جمکران را به نمایش می‌گذارد.   به حکومت مرده‌شویان بگوییم،  با فرار سعد حریری،   اوضاع لبنان بر وفق مرادشان نخواهد شد و سیر قهقرائی اسرائیل‌پرستان در منطقه بزودی شامل حال جمکران نیز می‌شود.  












...

 

Share



پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۰



نو یو کنت!
...




برای نجات اسرائیل از «فاجعة» صلح،   سازمان مفلوک القاعده به ریاست «ایمن الظواهری»،  جانشین «منتخب» بن‌لادن،  پای به میدان نبرد با اسرائیل گذارد.   بله،  این سازمان ارواح شکمش تاکنون به «نبرد با آمریکا» مشغول بوده،   و اینک همچون امام روشن‌ضمیر میرحسین،  جهت نابودی اسرائیل معرکه گرفته.   باشد که از این مفر بتواند همچون دوران نورانی حاخ روح‌الله،  با عرعر و عربده و شعار بر علیه اسرائیل و کشتار فلسطینی‌ها دکان «شهید فروشی» را رونق بخشد و روند صلح خاورمیانه را در بن‌بست بیاندازد.   به همین دلیل است که از یک‌سو مرده‌شویان سبز،  یعنی اعضای «محفل کودتا» ‌برای به ارزش گذاردن «مرگ» و ستایش از «خودکشی» بسیج شده و ‌ژاژپراکنی از سر گرفته‌اند،‌  و از سوی دیگر،  شهربانی کلنل آیرون‌ساید نیز دامنة فعالیت‌های شرافتمندانة خود را گسترش داده.   

تحت نظارت همین «شهربانی» است که برای تهدید «تفریح ایرانیان»،   اسمال تیغ‌زن‌ها به زنان تجاوز می‌کنند تا ایرانی بداند و آگاه باشد که «تفریح» کار خطرناکی است.  برای آشنائی با یکی از شیوه‌های سرکوب شهربانی آیرون‌ساید بد نیست نگاهی به اظهارات بیشرمانة «کرمی‌راد»‌،  فرماندة‌ نیروی انتظامی اصفهان داشته باشیم.   ایشان  اراذل و اوباش را برای تجاوز ‌جمعی به زنان اعزام می‌کنند،   بعد هم می‌گویند،  اگر زنان حجاب‌شان را رعایت کرده بودند شاید مورد تجاوز قرار نمی‌گرفتند!   حال می‌باید  از این گوسالة ننه‌حسن بپرسیم اراذل و اوباش چگونه آنسوی دیوار باغ را دیده و از «بدحجابی» زنان آگاه شده‌اند؟!‌   البته جای تعجب نیست،  چرا که  این روند پیش از انقلاب امام سیزدهم نیز رایج بود.  اگر فرصت شد به یک نمونه از «خدمات» شهربانی آیرون‌ساید اشاره خواهیم کرد؛   فعلاً به بررسی وقاحت و بیشرمی سردار «کرمی‌راد»  بپردازیم که حتی صدای سایت «تابناک» را نیز در آورده!  

سایت تابناک،‌   مورخ 24 خردادماه سالجاری در مطلبی با کد: 170677 می‌نویسد،‌   فرماندة نیروی انتظامی استان اصفهان بجای آنکه در مورد عدم امنیت در منطقة تحت نظارت خود توضیح دهد،   «بدحجابی» را دلیل تجاوز معرفی می‌کند:

«فرمانده نیروی انتظامی [...] بجای آنکه توضیح دهد،  چرا شروران معروف منطقه استحفاظی ایشان که [...] قرار بود [...] هر هفته خود را معرفی کرده و تحت نظر باشند [...]  بی واهمه وارد یک مهمانی شده،  مردان را حبس کرده،  لباس‌های زنان و دختران را دریده و آنان را مورد تجاوز قرار داده‌اند [..] اظهار نظر کرده‌اند که اگر [...] خانم‌ها حداقل حجاب را در اين باغ رعايت كرده بودند شايد مورد آزار و اذيت قرار نمي‌گرفتند [...]»‌

بله!   مسلما امثال «کرمی‌راد»،   یعنی اوباشی که در رأس شهربانی «مید. این. یو. کی» قرار گرفته‌اند،‌   نمی‌توانند بگویند چنین عملیات قهرمانانه‌ای مستقیماً تحت نظارت شهربانی صورت می‌گیرد و هدفی جز ارعاب ایرانیان و به ویژه زنان دنبال نمی‌کند،   چرا؟  چون وظیفة شهربانی در یک جامعة بهنجار تأمین امنیت شهروندان است؛  حال آنکه  شهربانی مرزپرگهر،‌   از بدو تأسیس وظیفه‌‌ای جز ایجاد حاشیة امن برای گروه‌های تبه‌کار جهت تأمین منافع کارخانة رجاله پروری نداشته و ندارد.   به همین دلیل است که اظهارات سرشار از حماقت و وقاحت «کرمی‌راد» ظاهراً مورد تأئید سخنگوی قوة قضائیه حکومت جمکران،   و مورد اعتراض «تابناک» قرار می‌گیرد:‌

«[...] متأسفانه در مصاحبة سخنگوی دستگاه قضائی نیز شاهد [اینگونه توجیهات] بودیم [...]»

برای دریافت ابعاد وقاحت سرداران استعمار،‌   به خوانندگان گرامی این وبلاگ مطالعة گزارش «تابناک» را توصیه می‌کنیم.  یادآور شویم پیش از انقلاب کبیر ژنرال هویزر نیز در کشورمان،  روسای شهربانی وظایف مقدس‌شان را به همین خوبی انجام می‌دادند،   ولی  امکان شکرخوری‌های کرمی‌راد را نداشتند،   چرا که پوشش بردگان برای زن ایرانی هنوز اجباری نشده بود.  اجباری شدن آن تکه پارچه باعث پیشرفت و ترقی شهربانی جمکران در عرصة توحش شده.  حال بهتر است به نقل یک صحنة «تأمین امنیت شهروند» بپردازیم که بعضی‌ها از توهم به در آیند و دریابند که شهربانی جمکران تداوم منطقی شهربانی پهلوی‌ها است.

یکی بود یکی نبود!  در شهر تهران،  4  اتومبیل که به سوی غرب حرکت می‌کردند،  مورد تعقیب و تهاجم اراذل و اوباش شهربانی قرار گرفتند.   دلیل هم اینکه،  سرنشینان اتومبیل‌های مذکور زنان و مردان جوان بودند!   نویسندة این وبلاگ «تعقیب» و بخشی از «تهاجم» را شاهد نبود!   به عبارت دیگر،  «ما دیر رسیدیم!»   زمانی رسیدیم که اوباش راه بر 4 خودرو سد کرده،  و «مردان» برای دفاع از زنان همراه‌شان،   با اینان درگیر شده بودند.   دیر رسیدن ما از  لطف «عموجان» ناشی می‌شد!

عموجان،   یعنی تیمسار «صاد»،   نماینده ویژة اعلیحضرت در یکی از پیمان‌های امنیتی بود و هیچ نسبتی هم با پدرم نداشت؛   از دوستان خانوادة مادرم بود،  بگذریم.   قرار بود عموجان ما را به زیارت «کازینو واریان» ببرند.   گویا ورود به «واریان» برای افراد زیر 18 سال ممنوع بود، شاید هم نبود و سرنشینان پلید آن 4 اتومبیل به ما دروغ گفتند تا مزاحم‌شان نشویم.   در هر حال برای اینکه ما «بچه‌ها» مطمئن شویم،  «عموجان» حاضر شدند ما را تا کازینو همراهی کنند.   خلاصه آن 4 اتومبیل رفتند و ما هم به دنبال‌شان راه افتادیم.   رانندة عموجان که گویا سرگرد ارتش بود و با لباس شخصی رانندگی می‌کرد اصلاً اهل آرتیست‌بازی نبود،  به همین دلیل ما دیر رسیدیم؛   زمانی رسیدیم که جنگ مغلوبه شده بود!  راننده  توقف کرد، ‌ عموجان با حیرت به این صحنه می‌نگریست و نمی‌دانست چه بکند.   نه می‌خواست و نه می‌توانست وارد دعوا شود؛  نه می‌توانست راننده‌اش را برای کمک بفرستد،   و از همه مهم‌تر برای ما «بچه‌ها»  نگران بود که 18 سال هم نداشتیم،   ولی برای «تجاوز» مناسب بودیم.  چند لحظه‌ به سکوت گذشت که دو اتومبیل دیگر برای کمک به اوباش از راه رسیدند.  اینجا بود که راننده درنگ را جایز ندانست؛  دور زد و با سرعت به طرف خیابان جمشیدآباد راه‌اش را ادامه داد.

از خیابان آیزنهاور که گذشتیم،  راننده حوالی یک کوچة «شرقی ـ  غربی» خودرو را نگاه داشت،   و پیاده شد.   نیازی به توضیح نیست که بگویم ما «بچه ها» از فضولی در حال انفجار بودیم ولی نمی‌توانستیم فضولی کنیم و از عموجان بپرسیم جریان چیه!  عموجان هم ساکت بود.  پس از چند دقیقه راننده از راه رسید و همه را به خانه بازگرداند.   فردای آنروز همه از جزئیات ماجرا با خبر شدند.   رانندة عموجان با یکی از افسران ساواک  تماس گرفته بود و برای پایان دادن به جنگ خیابانی،  نیروی انتظامی خود را به سرعت به محل درگیری ‌رسانده بود.  البته بدون اینکه کسی را دستگیر کند! 

همان شب،‌  از سرنشینان 4 اتومبیل،  دو نفر در بیمارستان بستری می‌شوند و ... و بزرگ‌ترها به ما گفتند مواظب باشید،‌  «شهر امن نیست!»  هنوز با انقلاب امام روشن‌ضمیر خیلی فاصله داشتیم،   و هنوز دکان مرگ‌فروشی پیشخدمت‌های رمزی کلارک افتتاح نشده بود.  حال که به پیشخدمت‌های «رمزی کلارک» حق‌طلب رسیدیم،   بهتر است به گلة‌ کفتارها بگوئیم،  حتی اگر ساواک و شهربانی جمکران از کشته پشته بسازند،   ما با «مرگ‌پرستان» هم‌صدا نخواهیم شد.   در وبلاگ «خرکره و طاووس» گفتیم،   مرگ در هر حال تأسف‌آور است،  ولی ما اجازه نمی‌دهیم مشتی هوچی و خودفروخته از قماش زهرمار نژاد و شرکاء فضای سیاسی را به مرگ و خشونت بیالایند.   

گویا همپالکی‌های «زهرمار نژاد» جنجال به راه انداخته‌اند که چرا همه در مورد مرگ هاله سحابی و بقیه با اینان هم‌صدا نمی‌شوند.   بله حضرات هنوز به قدرت و شوکت نرسیده،  پای خود را جای پای امام روشن ضمیرشان گذاشته و خواهان «اصلاح قلم‌ها» شده‌اند،  تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.   بی‌دلیل نیست که برای بوق‌های ارتش ناتو در ایران فقط «ملی ـ  مذهبی» و آیات عظام مترقی می‌تواند موجودیت سیاسی داشته باشد.   به گواهی تاریخ معاصر کشورمان،   اینان همواره شیفته و فریفتة «مرگ‌پرستان» و آشوب‌طلبان بوده و هستند. به همین دلیل است که به خشتک موسوی و کروبی و نهضت منفور عاظادی دخیل بسته‌اند.  و برای تقویت جبهة‌ همین مرگ‌پرستان است که «استراتژی» سازمان القاعده را به شعارهای امام روشن ضمیر میرحسین نزدیک کرده‌اند.   و شاید به همین دلیل بنیاد «کارلایل» امروز وارد بورس نیویورک شد؛  تفنگ‌فروش‌ها هرگز «ناامید» نمی‌شوند!   البته اینبار ممکن است ناامید شوند،  چرا که ارتباط «امیدشان» با واقعیات زمان حال گسسته و در توهم «گذشته» ریشه دارد. همانطور که «حاخ‌علی» خامنه‌ای هم به امید واهی،   شعار «ما می‌توانیم» اوباما را به خمینی منسوب کرد،  در نتیجه امروز دفتر «فرانس پرس» در اردن به دلیل «شایعه‌پراکنی» مورد حمله قرار گرفت!   و اینچنین بود که احمدی‌نژاد نیز ناچار شد در کنفرانس شانگهای ذکر «ما می‌توانیم بگیرد!»          

بالاخره شعار پوچ «یس،  وی کن» از طریق احمدی‌نژاد به نشست شانگهای راه یافت!   به یاد داریم که مقام معظم در مراسم ارتحال این شعار نغز و پرمغز را به «حاخ روح‌الله» منسوب کرده بودند.  روز گذشته،   احمدی‌نژاد به بهانة‌ انتقاد از آمریکا و استعمار و برده‌داری و غیره،  همین شعار را به دیمیتری مدودف تقدیم کرد!   مهرورزی گفت «ما می‌توانیم»،  اما در پایان نشست شانگهای معلوم شد حکومت جمکران اشتباه کرده و نمی‌تواند!   در این نشست همه لباس مرتب پوشیده بودند،  کراوات زده بودند بجز احمدی‌نژاد.  ایشان چون در اقلیت بودند در برابر دوربین دست‌شانرا بجای کراوات از گردن آویزان کردند؛   که بتوانند، ولی باز هم نشد!  اما توانستندهمچون «میم‌ته» چادر مجازی‌شان را محکم بچسبند که از گزند اوباش اصفهان در امانبمانند.   البته «ناتوانی» جرم نیست و برای همه پیش می‌آید؛  از جمله برای «مرگ‌فروشان» که جهت توجیه تخریب انسان، زندگی را به «تقدس»‌ می‌آلایند. 

حضورشان بگوئیم «زندگی» فاقد تقدس است،  چرا که دست الهی در ایجاد آن نقشی نداشته!   وقتی می‌گویند،   «تن آدمی شریف است،  به جان آدمیت!» برای تفهیم این نکتة اساسی   است که به بعضی‌ها حالی کنند،‌  خداوند لطف نکرده که انسان را بیافریند،‌  چرا که این «خداوند بخشندة مهربان» از درک ارزش زندگی انسان ناتوان است.   باری «ناتوانی» به مرگ‌فروشان جمکران و خداوندشان محدود نمی‌شود؛   رسانه‌های غرب نیز سخت به فس‌فس افتاده‌اند؛   به ویژه «آرته»،   شبکة مشترک تلویزیونی آلمان و فرانسه.  البته قرار نبود فس‌فس «آرته» را شاهد باشیم؛   اتفاقی بود.   شانس آوردیم،  یک‌نفر که سخت دلخور شده بود،  جعبة‌ جادو را روشن کرد،  و اینگونه بودکه افلاس «مشترک» را به چشم دیدیم.

«جونم براتون بگه!»   یک برنامة مفصل روی «ایران» تهیه کرده بودند تا بتوانند دکان اسلام‌گرایان و دیگر فاشیست‌های هوادار جنبش سبز را رونق بخشند.   پس جای تعجب نیست که در چنین فیلمی،   شعارهای پوچ و توحش سبزها را به ویژه در دانشگاه شاهد باشیم.  دانشجویان فرهیختة‌ جمکران زوزه می‌کشیدند؛ «مرگ بر تو!»  و ما مبهوت به این صحنه می‌نگریستیم و خوشبختانه برای‌مان توضیح دادند،   این دانشجوهای «متمدن» و ضدخشونت از حضور بسیجیان در دانشگاه ناراضی هستند!   

البته از ترجمة شعار «مرگ بر تو» خودداری شده بود تا مخاطب فرانسوی به عمق توحش اوپوزیسیون «بافرهنگ» جمکران پی نبرد؛   ولی خوب بعضی‌ها به دلیل‌آشنائی به زبان فارسی علاوه بر شعار «مرگ برتو»،   شعارهای مودبانه،  لطیف و آخوندی نظیر «بسیجی بروگمشو»،   «مرگ بر دیکتاتور»، ‌ «دانشجو می‌میرد،  ذلت نمی‌پذیرد» و «می‌جنگم،  می‌میرم،  رأی‌مو پس می‌گیرم» و غیره را می‌فهمند!   و اینگونه بود که ما هم فهمیدیم!   فهمیدیم که «پیام» اصلی پروپاگاند «آرته»،   به ارزش گذاشتن خشونت‌طلبان کذا به عنوان مخالفان اصلی حکومت اسلامی است.

البته مخاطبی که به زبان فارسی آشنائی نداشته باشد،   به دلیل تحریف سخنان «قهرمانان» فیلم کذا مشکل می‌تواند به محور پروپاگاند فیلم «مستند» ساخته و پرداختة « مانون  لوازو» پی ببرد.   به عنوان مثال،   این مخاطب خوشبخت نمی‌تواند دریابد که خوانندة‌ «رپ» در واقع به بازتولید آیات توحش قرآن مشغول است،‌   اعمال حکومت را غیراسلامی می‌خواند و به دنبال «اسلام خوب» می‌گردد:   «کجای  قرآن گفته؟ [...]»  و غیره!  یا اینکه،  اگر کسی با مقامات حکومت توحش جمکران آشنائی نداشته باشد،   نمی‌تواند از دلایل واقعی حضور آن تل چادر سیاه در شورای شهر تهران آگاه شود.   

عیال تاج‌زاده،  یعنی خواهر آخوند محتشمی جنایتکار به همراه مادر یک «شهید» در شورای شهر تهران حضور یافته و در باب خشونت‌ها می‌گفت،  «اسلام نگفته...!»   بعد به زبان فرانسه به ما می‌گفتند،   چند روز پس از این اظهارات،‌  او را دستگیر و زندانی کرده‌اند!   خلاصه فیلم خوبی برای‌مان نمایش دادند.  در این فیلم،  فاشیست‌ها با توسل به واژگانی نظیر «گشتاپو» و «شب کریستال» و غیره که به آلمان نازی ارجاع می‌دهد طرف مقابل را به فاشیسم متهم می‌کردند و همزمان راوی فیلم به ما می‌گفت هر شب هزاران نفر روی بام‌ خانه‌ها الله‌اکبر می‌گویند!

 بام خانه ها را می‌دیدیم،  عربدة الله اکبر را هم می‌شنیدیم،  ولی هیچکس روی بام نبود!   فکر نکنید اینها به «شایعه‌پراکنی» مشغول‌اند!   باری،   فیلم کذا برای «میم‌ته» نیز جایگاه ویژه‌ای در نظر گرفته بود،   چرا که ایشان همان کسی هستند که حجاب را برای مردان ایران نیز به ارمغان آوردند و به ادعای راوی فیلم این امر یک انقلاب فرهنگی بوده!   در مورد «میم‌ته» و حجا‌ب‌شان پیشتر به تفصیل توضیح داده‌ایم.   اینحضرت را حین سخنرانی به ما نشان داده و گفتند دانشجوی ممتاز در رشتة فلان و بهمان است بعد هم سخنان  مادرشان را برای‌مان  پخش کردند.   خلاصه یک «فیلم» ساخته بودند با شرکت انواع «مادران» سوگوار،  «داغدار»،  فرزندان در بند،   دانشجویان فراری و زنان چادری و بی‌چادری که همه و همه «اسلام خوب» می‌طلبیدند.   «آرته» نیز «خواست مردم» را در بوق گذاشته و می‌خواست رأی‌شونو در راه یک اسلام خوب از «غاصب» پس بگیره!   اما جالب‌تر از همه عدم موفقیت مجری برنامه در «ارشاد» شرکت‌کنندگان در میزگرد به «راه راست» و «علوی» بود!

احمد سلامتیان،   ابوالفضل جلیلی و پرستو فروهر در این میزگرد حضور داشتند و هیچیک از «اسلام خوب» نگفتند؛   همه از جنبش مدنی ایران یاد می‌کردند و می‌گفتند غرب نباید این جنبش را تنها بگذارد.   حال آنکه منافع غرب هرگز چنین ایجاب نکرده و نمی‌کند.   شرایط اسف‌بار عراق،   افغانستان،  سوریه و لیبی و مسیر تبلیغات رسانه‌های غرب شاهدی است براین مدعا.  

به عنوان نمونه روز گذشته شبکة «بی.  اف.  ام.  تی‌وی»،  ضمن اشاره به راهپیمائی طرفداران بشار اسد در سوریه گفت،   «ولی در روستاها اعتراض ادامه دارد!»   بعد با یک پیرمرد ریشو و مسلح مصاحبه کرد که می‌گفت،  «فقر بیداد می‌کند،   در این روستا هیچ نداریم!   نه آب،  نه نان،  ....»،‌  و ما متحیر بودیم که ایشان با اینهمه «فقر» چگونه و از چه راهی توانسته‌اند برای خود و همرزمان‌شان تجهیزات نظامی نو و تفنگ‌هائی تهیه کنند که برق قنداق‌شان چشم آفتاب را کور می‌کرد.   بعد که معلوم شد روستای مذکور در ساحل مدیترانه و همجوار ترکیه است دریافتیم این رجب اردوغان است که به «خواست مردم» سوریه لبیک گفته،   البته به دستور ارباب.   

اربابی که رویای ایجاد محور ضد غربی «مصر ـ ترکیه  ـ ایران» را در ذهن علیل‌اش می‌پروراند!   به عبارت دیگر،   خارج از جمکران،‌  جیره‌خوار پنهان غرب،  ترکیه،  عضو رسمی ناتو،‌  نیز می‌بایست نقش «ضد غرب» ایفا می‌کرد!   اما پس از اخراج دیپلمات جمکران از مصر و انتشار نتایج درخشان انتخابات ترکیه،   و به ویژه پس از اخراج جاسوس اسرائیل از مصر،   و انتشار استراتژی القاعده،  معلوم شد اوضاع خراب‌تر از آن است که می‌نماید.  

حاکمیت اسرائیل می‌خواهد به کمک القاعده خود را در انزوای کاذب قرار دهد،  تا راهی جهت گریز از روند صلح بیابد.   اما این ترفندها راه بجائی نخواهد برد.   همچنانکه دیدیم توطئه‌گران «گوادالوپ» که قصد داشتند برای استقرار حکومت اسلامی در سوریه علیه این کشور در شورای امنیت قطعنامه به تصویب برسانند،   ناکام ماندند و یا‌نکی‌ها نیز برای از سر گرفتن مذاکرات صلح در فلسطین به دست‌وپا افتادند.   خلاصه بگوئیم،   بجای «یس،  وی کن» که شعار باراک اوباما بود،  فعلاً باید به شعار «نو،  وی کن‌نات» رضایت بدهند؛‌  پس به «زبان مردمی» به اینان می‌گوئیم،  «نو،  یو کنت!» 

                                         












...




              

           

Share