شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۶

بمب و بلدرچین!
...

به دلیل شکسته شدن محور «تهران، شیخ‌نشین‌های خلیج فارس، پکن»، ملایان هم نتوانستند در نشست امنیتی «منامه» حضور به هم رسانند! اما پیش از ادامة مطلب به فعلة فاشیسم که به پیروی از دستورات علی خامنه‌ای، «حرکت اصیل 16 آذر» را ادامه می‌دهند، تا راه سرکوب تداوم یابد، یادآور شویم، هیچ بیانیه‌ای در حمایت از دانشجو‌نمایان چپ‌الله و دیگر پویندگان راه حماقت 16 آذر امضاء نمی‌کنیم. کسانی که به بهانة مبارزه با حکومت اسلامی، دانشگاه را به عرصة فعالیت سیاسی تبدیل می‌کنند و در واقع آب به آسیاب حاکمیت ملایان می‌ریزند، بدانند، از هیچیک از دانشجونمایان چپ و راست حمایتی نخواهد شد! گروه‌هائی که ادعای مبارزه با حکومت اسلامی را دارند، می‌دانند که دانشگاه محل فعالیت سیاسی نیست. نخستین و اساسی‌ترین گام به سوی دمکراسی، برپائی رفراندوم برای تغییر قانون اساسی متحجر حکومت اسلامی خواهد بود. حال بپردازیم به پیامدهای گزارش 16 نهاد امنیتی آمریکا، که احمدی نژاد، پاسدار شریعتمداری و دیگر نخبگان فقرفرهنگی ساواک را از هول حلیم، در دیگ حماقت انداخت.

هنوز فریادهای پیروزی احمدی نژاد و نعلین‌کوبی‌های امامی کاشانی در خطبه‌های علفزار 16 آذرماه سالجاری به پایان نرسیده بود، که رابرت گیتس اعلام داشت، آمریکا نگران از سرگیری فعالیت‌های نظامی هسته‌ای ایران است! البته نگرانی «رابرت گیتس» به این مختصر محدود نمی‌شد، ایشان امروز در نشست امنیتی منامه در بحرین فرمودند، به دلیل نگرانی از موشک‌های دوربردی که سردار نجار با «شعار بسیجی» شخصاً «اختراع» فرموده‌اند، لازم است آمریکا در کشورهای حوزة خلیج فارس هم سپر دفاعی نصب کند! اتفاقاً ما هم گفته بودیم که یکی از فواید گزارش کذا این خواهد بود که، هرگاه منافع یانکی‌ها ایجاب کند، از ادامة فعالیت‌های «موهوم» هسته‌ای دستاربندان ابراز نگرانی کرده، به تهدید دیگر کشورها و باجگیری مشغول می‌شوند، ولی نمی‌دانستیم گاوچران‌ها، حتی از «موشک‌های» سردارنجار هم، که با «شعار بسیجی» ساخته شده، «نگران» خواهند بود!

بله از حق نگذریم، پنتاگون هم خیلی زحمت کشیده! این سپرهای دفاعی را با «شعار خلیجی» ساخته تا ضمن به توبره کشیدن خاک عراق، جیب اروپائی‌ها و عرب‌ها را هم خالی کند. حال اگر در لهستان و چک، نصب سپرهای دفاعی به اشکال برخورد کرد، در کشورهای حوزة خلیج فارس چنین مشکلاتی وجود نداشته و نخواهد داشت. شیخک‌ها، مانند رمالان ضدامپریالیست خودمان همگی آمادة نوکری و فداکاری در راه «حقیقت» و «عدالت» اسلامی‌اند. پس نفت‌شان را چپاول کرده، ارز حاصل از چپاول نفت را در «مریل‌لینچ» و «چیس مانهاتان» برای‌شان نگاه می‌دارند، و جهت تأمین امنیت مملکت‌شان، و خرید سپرهای خوب دفاعی، به آن‌ها وام‌های دراز مدت با بهره‌های کلان هم می‌دهند!

ولی ما راه بهتری به «رابرت گیتس» پیشنهاد می‌کنیم که، سود سرشاری به جیب کرکس‌های پنتاگون سرازیر خواهد کرد. بهتر است سازمان سیا، با کمک دارودستة عبادی، یک فهرست کامل از ایرانیان مخالف‌ حکومت در سراسر جهان تهیه کرده، سپس با ابراز نگرانی از امنیت مخالفان حکومت جمکران، خواهان نصب سپر دفاعی در خانة همة ایرانیان مخالف حکومت جمکران شود. به این ترتیب، پنتاگون می‌تواند در خاک ایران از خلیج فارس تا خزر میلیون‌ها سپر دفاعی نصب کند! به کوری چشم پترکبیر! البته ما پیشنهادهای بهتری هم داریم!

به عنوان نمونه، پنتاگون می‌تواند سپرهای دفاعی متحرک و انفرادی بسازد، و مثل «پیکان‌های» اسقاطی انگلیسی، و با شعار «به امید روزی که هر ایرانی یک سپر دفاعی داشته‌ باشد»، به هر ایرانی مخالف و حتی موافق حکومت، یک سپر دفاعی انفرادی بفروشد. بهای سپر را هم خودش مستقیماً از ذخیرة ارزی‌ نفتی‌مان در بانک‌های آمریکا برداشت کند! اگر جهت ساخت چنین سپرهائی به اشکال برخورد کردند، هیچ مهم نیست، از «سردار نجار» می‌خواهند که با «شعار بسیجی» هر چه لازم دارند برای‌شان در وزارت دفاع جمکران بسازد. به شرط اینکه برق، بنزین، لوازم یدکی و نیروهای سرکوبگر کارآمد در اختیارش بگذارند. همانطور که یک شبه پاکستانی‌ها با کمک آمریکا بمب اتم ساختند، سردار نجار هم یک شبه سپردفاعی که هیچ، یک «ایستگاه فضائی» دفاعی خواهد ساخت! و اطمینان داشته باشیم، نه تنها مخالفان حکومت اسلامی برای اقامت در این «ایستگاه» صف می‌کشند، که سردار اکبر، سردار فیروزآبادی، رهبر فرزانه و دیگر زباله‌هائی که از آشغالدانی ساواک در رأس هرم قدرت قرار گرفته‌اند، به ویژه قوم و قبیله رفسنجانی، بهترین جاها را در همین «ایستگاه» فضائی از پیش رزرو می‌کنند، تا جهت دفاع از «کیان اسلام» به آخرین فناوری‌های پدافندی مجهز شده، در رکاب امام زمان افتخار شهادت داشته باشند. که از قدیم گفته‌اند، اسلام با علم هیچ تضادی ندارد، به شرط اینکه علم کذا در خدمت توحش مسلمین قرار گیرد.

اصولاً اسلام خیلی بزرگوار و بلند نظر و بخشنده و مهربان است، و با هیچ پدیده‌ای، حتی پدیده‌های ضداسلامی هم در تضاد نیست، به شرط آنکه پدیده‌های کذا، مانند چپ‌الله، و حقوق بشر «مید این محفل نوبل» به خدمت تحجر اسلام در آیند! بله، شما هنوز از اسلام هیچ نمی‌دانید! همه چیز در اسلام وجود دارد، به ویژه آنچه در دورة صدر اسلام اصلاً وجود نداشته، مانند دموکراسی، حقوق بشر و آزادی‌های اجتماعی! و اگر بخواهیم از آنچه در دورة اسلام وجود نداشته بگوئیم صدها وبلاگ کفایت نمی‌کند، پس بازگردیم به دست افشانی‌های ریش و نعلین و دستار، از انتشار گزارش 16 نهاد امنیتی.

بله، به محض انتشار این گزارش مضحک، احمدی نژاد و پاسدار شریعتمداری شدیداً دچار احساس پیروزی اسلام بر کفر شده، سفیر گزافه‌گو و بی‌نزاکت حکومت اسلامی در فرانسه، به حاکمیت فرانسه فرمان داد، «مستقل عمل کند»، و در خط آمریکا قرار نگیرد! بله نوکر پررو به این می‌گویند! البته فرانسوی‌ها با رفتار پادوهای‌شان آشنائی دارند، و گنده‌گوئی‌های دیپلمات‌های بازار تهران بهترین وسیلة تفریح‌شان ‌شده. و اما بیانیه‌نویس ساواک که تحت نظارت عالیة سید مهدی خاموشی در سازمان تبلیغات اسلامی فعالیت دارد، بلافاصله «دست خداوند» را در گزارش کذا مشاهده کرد، و آنرا تحویل امامی‌کاشانی داد، تا در خطبه‌های علفزار به نمازگزاران نشان دهد! در نتیجه آخوند امامی کاشانی در خطبه‌های استحماری جمعه چنین می‌گوید:

«در [...] افشا شدن دروغ دولت‌مردان این کشور[آمریکا] علیه فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران دستی مشهود است که آن دست خداست. [...] سنت الهی این است که به باطل اجازه می‌دهد فریاد بزند [...] اما به یک‌باره حق را بر سر باطل می‌کوبد.»
منبع: حنا زرچوبه، مورخ 16 آذرماه 1386

بله! و امروز که همة نوکران آمریکا «دست خدا» را خوب مشاهده کردند، و جنجال به راه انداختند، ناگهان خدا «حق» را بر سرشان کوبید، چون دیک‌چنی، که همان دسته بیل خداوندی باید باشد، امروز فرمودند، فعالیت‌های ایران باعث نگرانی است! البته دیک چنی حق دارد، خودتان را بجای ایشان بگذارید که قلبش هم با باتری کار می‌کند، و یک تفنگ شکاری نمی‌تواند دست بگیرد، ولی آرزو دارد ژست شکارچی هم بگیرد! حکایت شکار بلدرچین‌شان را هنوز به یاد داریم! اگر فعالیت هسته‌ای رمالان هم مانند شکار بلدرچین دیک‌چنی باشد، می‌دانید چه فاجعه‌ای در انتظار بشریت است؟ دیک چنی حق دارد نگران باشد، ولی سازمان استحمار اسلامی ادعا می‌کند، نگرانی دیک چنی نه از فعالیت هسته‌ای رمالان، که از نقش ولایت فقیه است:

«امامی‌کاشانی [...] گفت: امروز از دل دشمن نسبت به نقش و تاثیر ولایت فقیه احساس خطر می‌کنند.»

به این می‌گویند تبلیغات اسلامی حسابی! به نظر می‌رسد جملة کذا را، شخص سیدمهدی خاموشی، پس از دریافت 60 میلیارد تومان بودجه برای سازمان استحمار اسلامی ردیف کرده باشد. تازیان هم نتوانستند با زبان فارسی چنین کنند. سیدمهدی، همزمان با مهمل‌گوئی به تخریب ساختار زبان فارسی پرداخته، تا ثابت کند نه تنها جامعة ایران، که زبان فارسی را هم می‌توان به صدر اسلام در صحرای حجاز منتقل کرد. اما مهم‌ترین قسمت ترهات سازمان سیدمهدی خاموشی در باب حقوق «مترقی» اسلام است. به ادعای سازمان تبلیغات اسلامی، و از زبان امامی کاشانی، حقوق بشر در غرب وجود ندارد، و قوانین حقوقی غرب به گرد حقوق «مترقی» اسلام هم نخواهد رسید:

«وی پیشرفته ترین قوانین حقوقی غرب را قابل مقایسه با حقوق مترقی اسلامی ندانست و گفت [...] غربی‌ها حقوقی برای بشر قائل نیستند.»
همان مأخذ.

البته سنگسار، قصاص، قطع دست و پا، شلاق و تازیانه از جمله مترقی‌ترین «حقوق‌اند»، و در غرب اصلاً وجود ندارد. در غرب، رؤسای سازمان‌هائی هم که به تبلیغ این «حقوق» مترقی مشغول‌اند، همچون سید مهدی خاموشی، 60 میلیارد تومان در سال بودجه دریافت نمی‌کنند! از این نظر کاملاً حق با امامی کاشانی است. حقوق غرب اگر بخواهد به حقوق مترقی اسلامی برسد، حداقل 2 هزار سال باید بدود، البته به عقب! به آن زمان که خداوند ابراهیم نسبت به فرزند یوسف نجار ادعای پدری می‌کرد. ولی اگر به آنزمان هم بازگردد، باز از قوة قضائیة آخوند شاهرودی عقب مانده. چون شاهرودی دیگر امروز، جهت قطع دست و پا، خود و «قوه‌اش» را به فناوری‌های هزاره سوم مجهز کرده! بله، در باب حقوق «مترقی» اسلامی بد نیست نگاهی داشته باشیم به اعدام «ماکوان مولودزاده» در زندان کرمانشاه. مولودزاده، از قضای روزگار، هم جوان بوده و هم کرد! وی در 19 سالگی به جرم کشیدن سیگار دستگیر شد، و در زندان هم به قتل ‌رسید! قوة قضائیه مترقی اسلامی ادعا می‌کند، این جوان پس از دستگیری اعتراف کرده در سن سیزده سالگی به فرد دیگری تجاوز کرده است! نیازی به توضیح نیست که بگوئیم، شاکی خصوصی هم در این پرونده اصلاً وجود ندارد، و هیچ جرمی هم به اثبات نرسیده! اگر بودجة سازمان تبلیغات اسلامی را چند میلیارد تومان دیگر افزایش دهند، از این قماش مجرمین برای‌مان فراوان پیدا می‌کنند.




جمعه، آذر ۱۶، ۱۳۸۶

مائوکراسی دینی!
...

سایت «اخبار روز»، می‌پندارد که جمکران یک دمکراسی تمام‌عیار است، چرا که در این حکومت «انتخابات» وجود دارد. به همین دلیل این سایت یک بخش ویژة انتخابات به راه انداخته، تا دیدگاه‌های «متفاوت»، که در واقع حکومت اسلامی ایران را «قبول» دارند، بتوانند در نقش «اوپوزیسیون» به بحث و گفتگو بپردازند! در نخستین گفتگو، فاطمه حقیقت‌جو، یکی از کنیزکان ارسالی خاتمی به فرنگ شرکت دارد، البته در نقش«اوپوزیسیون». علامت تعجب نمی‌گذاریم چون حاجیه حقیقت‌جو، با آن آرایش تند و روسری قرمز رنگ، همچون امثال پاسدار اکبر، واقعاً هم می‌باید «تبلور» اوپوزیسیون حکومتی جمکران باشد. ما هم با بی‌صبری در انتظار سخنان مبتذل، «پرمغز» و نظرات مضحک استاد دکتر حقیقت‌جو دقیقه شماری می‌کنیم، و تا فرارسیدن آن زمان، برای اینکه وقت را به بطالت نگذرانیم، اشاره‌ای خواهیم داشت، به مطلبی که تحت عنوان «جهان‌بینی جمالزاده»، در «گویا نیوز»، مورخ 15 آذرماه سالجاری انتشار یافته!

هنگامی که جنگ ایران و عراق آغاز شد، به همراه مادرم در جمع ایرانیان ساکن ژنو که جهت اهداء کمک مالی برای خرید و ارسال دارو برای مجروحان جنگ‌، در ساختمانی متعلق به کنسولگری ایران تجمع کرده‌ بودند، حضور یافتم. هیچیک از افراد خانوادة فرح دیبا، هیچیک از افراد خانواده‌‌های اسفندیاری، ذوالفقاری، گنجی و بسیاری دیگر از متمولانی که به دلیل تعلق‌شان به اقلیت‌های مذهبی از آنان نام نمی‌برم، در جمع ما حضور نداشتند. ولی آقای جمالزاده، حاضر بودند، البته نه جهت کمک مالی، که جهت یک مداحی کسالت‌آور و بسیار شرم‌آور! آقای جمالزاده گویا یادشان رفته بود که «هدف» اصلی از گردهمائی آنشب، کمک مالی به مجروحان جنگ بود، نه مداحی از حکومت اسلامی! این مختصر را، صرفاً محض اطلاع آقای خسرو ناقد، نویسندة مطلب «گویانیوز» آوردم! حال بپردازیم به اصل مطلب، یا سیاست نوین غرب جهت جایگزین کردن محور شکست خوردة «تهران، فرانسه، کاراکاس»!

چقدر به این گاوچران‌ها نسبت‌های ناروا می‌دهند! می‌گویند، احمق! بلانسبت! کجای‌شان احمق است؟ پس از 30 سال، دوباره اسب‌شان را زین کرده‌اند، تا همان سیاست حمایت از چین در تقابل با اتحاد جماهیر شوروی سابق را از سر گیرند، در حالیکه دیگر اتحاد جماهیر شوروی وجود خارجی هم ندارد! ایالات متحد با تمام قوا می‌کوشد مانع از گسترش ارتباط طبیعی میان ایران و روسیه شود، چرا که گسترش این روابط تهدید مستقیم منافع سازمان جنایتکار ناتو است. ارتباط ایران با همسایة شمالی، زمینة حضور کشوری قدرتمند را در معادلات سیاسی ایران تقویت می‌کند، که بر خلاف فرانسه و کاراکاس تحت کنترل ایالات متحد نیست. به همین جهت، در پی شکسته شدن محور «تهران، پاریس، کاراکاس»، که جناح برژینسکی سعی بر تقویت آن داشت، آمریکا یک گام به عقب برداشت، و سازمان سیا در پی‌تقویت محور جایگزین برآمده. محوری که در هر حال تحت کنترل ایالات متحد قرار داشته باشد. در این راستا شاهدیم که آمریکا سعی دارد محور «تهران، کشورهای حاشیة خلیج فارس، چین» را گسترش دهد. البته جایگاه چین را در هر حال نمی‌توان با کشور فرانسه به قیاس کشید. کشور چین، از نظر اجتماعی، چندین سال نوری از جامعة فرانسه عقب‌تر است، و از نظر فناوری نیز، چین را نمی‌توان کشور پیشرفته‌ای به شمار آورد. می‌دانیم که بدون موافقت ایالات متحد، اروپای غربی مجاز نیست فناوری‌های پیشرفته در اختیار چین قرار دهد.

ولی از آنجا که گویا قرار شده سازمان سیا دارودستة کارتر را راهی کاخ سفید کند، دوباره گسترش روابط با چین در دستور کار سازمان سیا قرار گرفته. بله رابرت گیتس، به خیال خود با دست پر از پکن بازگشت! یک روز پس از انتشار گزارش مضحک 16 نهاد امنیتی در مورد رمالان، ناگهان ایالات متحد و شرکاء در رسانة‌ فیگارو اعلام داشتند، تحریم‌های فروش تجهیزات نظامی به چین دیگر در دستور کارشان نیست! سپس شورای همکاری‌های خلیج فارس از احمدی نژاد دعوت کرد که جهت «تداوم» بحران مالکیت بر سه جزیره، سری هم به این نشست بزند! و هنگامی که گزارش ساختگی 16 نهاد امنیتی به جهانیان اعلام کرد، رمالان برنامة نظامی هسته‌ای را از سال 2003 متوقف کرده‌اند، شیخ کروبی، سر و پا برهنه عازم چین شد، تا «دموکراسی چینی»، یاهمان «مائوکراسی دینی» را در حکومت جمکران تداوم بخشد!

از فواید ارتباط با چین یکی اینکه، رمالان از این طریق، روابط‌شان با ارباب حفظ می‌شود. چون همانطور که گفتیم فواید «مائوکراسی» یا نظام چین، تحمیل دو سرکوب وحشیانه به صورت همزمان است: هم سرکوب سیاسی مائوئیستی، و هم سرکوب اقتصادی سرمایه سالاری! سرکوب مائوئیستی در بربریت و توحش، گوی سبقت از استالینسیم هم ربوده، و سرمایه‌سالاری حاکم بر چین، حتی «حاکمیت» سرمایه‌های ملی هم نیست. بلکه حاکمیت سرمایه‌های آمریکا بر مردم فلک زدة چین است. به زبان ساده‌تر، چینی‌ها در کشور خود به افتخار کارگری برای عموسام نائل شده‌اند، و دولت قدرقدرت «مائوئیست» هم نقش «سرکارگر» گاوچران‌ها را بر عهده گرفته. در گذشته‌ای نه چندان دور، برای احداث راه آهن سراسری ایالات متحد، چینی‌ها را مانند گوسفند در کشتی ریختند، و به آمریکا آوردند. پس از پایان کار هم گوسفندان را به چین عودت دادند. چون یادمان نرود، «آمریکا» متعلق به مسیحیان سفید پوست است. در هزارة سوم کوکلوکس‌کلان‌های «متمدن» به این نتیجه رسیده‌اند که، بهتر است چینی‌ها در کشور خودشان بمانند، و برای آمریکا در محل کارگری کنند. این عمل از هر نظر به صرفه نزدیک‌تر است: هم کارفرما دستمزد پائین‌تری می‌پردازد، هم مهاجرت «غیرسفیدپوست‌ها» به آمریکای سفید پوست و «پاک» محدود و تحت کنترل باقی می‌ماند. حال مجسم کنید رمالان جمکران، که از طریق حکومت چین، به پادوئی برای آمریکا اشتغال دارند، از نظر «آزادی»، «استقلال» و خصوصاً همان «جمهوری» معروف‌شان، در کجای کار قرار می‌گیرند؟ آفرین! درست حدس زدید: در لباس «نوکری اسلامی»! البته این افتخار شامل حاکمیت جمکران می‌شود. برون‌مرزی‌های مخالف‌خوان، حکایت‌شان کاملاً متفاوت است!

امروز با روشن شدن مسیر عقب‌نشینی عموسام، و دعوت غیرمنتظره از احمدی نژاد در نشست شورای همکاری خلیج فارس، می‌توان دلیل قلم‌فرسائی «شیخ» مسعود بهنود در مورد «خلیج عربی» و «مالکیت سه جزیره» را دریافت. «شیخ‌الشیوخ»، طبق معمول به رد گم کردن پرداخته بودند، تا کسی متوجه نشود که حضور احمدی نژاد در نشست کذا، در واقع در هماهنگی کامل با سیاست آمریکا بوده! و همانطور که گفتیم، حکومت روضه‌خوانان و شیخک‌های کازینونشین، یک ارباب بیشتر ندارند: آمریکا! و استعمار آمریکا ایجاب می‌کند که ملت ایران، مانند دیگر ملت‌های تحت سلطه، ارتباطات طبیعی با همسایگان خود برقرار نکند. ما ملت، می‌باید پیوسته در روابطی پر تنش با نوکران آمریکا قرار بگیریم، و همزمان متحمل تهدیدهای نظامی همین آمریکا هم بشویم، تا نوکران ضدامپریالیست عموسام در جمکران بتوانند ضمن چپاول و سرکوب ما ملت، به عربده‌جوئی‌های استقلال‌طلبانه دروغین خود همچنان ادامه دهند. دقیقاً همان شرایطی که محمد مصدق به راه انداخت، تا خسارات انگلستان از جنگ دوم جهانی دوم را از ثروت‌های ملی ما ایرانیان پرداخت کند، و جناب محمد مصدق و وزیر امورخارجه شان هم به دلیل اینهمه از خودگذشتگی‌، «قهرمانان ملی» شوند.

در مورد آشوب طلبی و قانون شکنی مصدق و وزیر امورخارجه‌اش پیشتر توضیح دادیم، و نیازی به تکرار مکررات نیست. ولی از آنجا که امروز به بهانة سالگرد 16 آذر، روضه‌خوانان حرفه‌ای، از جمله رئیس دانشگاه تهران به «مرثیه‌خوانی» پرداخته‌اند، می‌پردازیم به واقعة 16 آذر که به تحریک عوامل امنیتی و با تکیه بر استقلال طلبی دروغین محمد مصدق، به «حماسه» تبدیل شد، تا حماسه‌های ما ملت به قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» صحرای کربلا محدود نماند، و کمی رنگ و جلای «تاریخی» به خود بگیرد.

اما پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که ایجاد بحران در محیط دانشگاهی، شیوه‌ای است شناخته شده جهت سرکوب جوانان. به همین دلیل است که وزارت کشور،‌ همواره از راهپیمائی دانشجویان، و تجمع آنان خارج از محوطة دانشگاه‌ها جلوگیری می‌کند، تا بتواند جوانان را در محوطة دانشگاه هر چه بهتر سرکوب کند. و به این دلیل است که علی خامنه‌ای، نمایندگان مجلس و‌ یا مشاوران «مقام معظم»، همچون دیگر فعلة فاشیسم، که با حمایت خارجی در رأس هرم قدرت قرار گرفته‌اند، تا این حد به «سخنرانی» در دانشگاه علاقمند هستند! چون «خطر»، همواره از سوی جوانان است، پس باید آنان را پیوسته سرکوب کرد. البته این سرکوب ابعاد مختلفی دارد. سرکوب فرهنگی، سرکوب سیاسی و سرکوب اقتصادی! به طور مثال، نه تنها در دسامبر 1944، نفت ایران، به ابتکار محمد مصدق، در انحصار چند ملیتی‌های غرب قرار گرفت. که یکی از افتخارات دیگر این «رجل» سیاسی، البته جز ملی کردن نفت، و زمینه سازی برای کودتای 28 مرداد، انتخاب وزیر فرهنگی بود که در مسیر اهداف استعماری فدائیان اسلام، مدارس مختلط را نیز «ممنوع» فرماید! و بر خلاف هیاهوی «ملیون» دروغین، اگر امروز جامعة ایران به دو قسمت «زنانه ـ مردانه» تقسیم شده، این شرایط اسفبار فرهنگی را صرفاً مرهون جانفشانی‌های وزیر فرهنگ دولت «قهرمان ملی ایران»، محمد مصدق هستیم. بگذریم، و بازگردیم به وقایع 16 آذر که به قتل سه دانشجو منجر شد.

این موضوع، جهت تداوم سرکوب، چنان اهمیتی دارد که محمدیان، نمایندة علی‌خامنه‌ای در دانشگاه، از آن به عنوان «حرکت اصیل» یاد می‌کند! و خواهان تداوم آن هم شده! چون تداوم حماقت، همیشه کارساز استعمار است. اگر این «حرکت اصیل» نباشد، چگونه می‌توان جوانان را در دانشگاه سرکوب کرد و سرکوب را از داخل محوطه دانشگاه به کل جامعه گسترش داد؟ بله، بی‌دلیل نیست که محمد ملکی،‌ هم‌صدا با محمدیان و دیگر دانشجونمایان، پرچم مبارزات ضداستعماری «شکمی» برافراشته‌اند، و خواهان ادامة «مبارزه» شده‌اند. چون «مبارزة» کذا در واقع راهگشای سرکوب جوانان مملکت است. از اینروست که، نمایندة علی‌خامنه‌ای اینچنین شیفتة 16 آذر شده!

و در راستای برگزاری پرشکوه حماسة کذا است که ده‌ها دانشجو دستگیر شده‌اند، وتشکل‌های فاشیستی چون «تحکیم وحدت»، «ملی ـ مذهبی‌ها» و ... به ویژه «ملی ـ مذهبی‌ها»، که ادعای آزادیخواهی هم دارند، همگی خفقان گرفته‌اند، تا چپ‌نمایان ادعا کنند، بار دیگر «قانون جنگل» در این مملکت حاکم شده.
منبع: اخبار روز، مورخ 15 آذرماه 1386

گویا تاکنون «قانون» غیرجنگل بر ما ملت حاکم بوده، و نمی‌دانستیم! اگر قانون بر این مملکت حاکم بود، مشتی دانشجونما، محیط‌های دانشگاهی را به صحنة جنگ زرگری حکومتی‌های خودفروخته تبدیل نمی‌کردند. باید قانون جنگل بر مملکت حاکم باشد، تا مشتی چماق‌دار که دولت مفلوک جمکران با «پارتی‌بازی» و «سهمیه‌بندی» راهی دانشگاه می‌کند، در همة امور کشور دخالت و فضولی کنند. متن نامة خامنه‌ای به فعلة فاشیسم در دانشگاه هنوز روی خطوط اینترنت موجود است. «مقام معظم» از دانشجویان خواسته بودند، یک‌تنه، نقش دولت و مجلس و قوه قضائیه را بر عهده گیرند، تا گویا «عدالت» برقرار شود! چون تمام امید دستاربندان، جهت تداوم سرکوب، به همین دانشجونمایانی است، که با یک دیپلم فکسنی دبیرستان،‌ نه تنها بر همة امور یک مملکت «اشراف» پیدا کرده‌اند، که «حماسه‌ها» می‌آفرینند؛ از قبیل حماسة 16 آذر! این دانشجویان «همه فن» حریف هیچگاه از خود پرسیده‌اند، به چه دلیل یک گروه جوان می‌باید به خود اجازه دهد که در امور سیاسی مملکت به صورتی مستقیم دخالت کند، و به چه دلیل این دخالت‌های بیجا و بی‌پایان می‌باید همیشه در محوطة دانشگاه صورت گیرد؟ از این گذشته، کسی که به شیوة عباس میلانی، کودتای 28 مرداد را، کودتا بر ضد محمد مصدق می‌خواند، بر اساس کدام منطق خود را صاحب‌نظر در امور سیاسی می‌پندارد؟ از همه مهم‌تر، مگر حضور این یا آن مقام آمریکائی در تهران به دانشجو مربوط می‌شود؟ نه! ولی فرض کنیم چنین باشد. پس چرا حماسه آفرینان «حرفه‌ای»، در هنگام حضور «مک فارلین» به این خوبی خفقان گرفته بودند؟ چرا وقتی آن افسر «اس‌.اس» و آدمکش اطریشی، که در مقام دبیرکل سازمان ملل به تهران سفر کرده بود، حماسه آفرینان اینچنین به دورش حلقه زده بودند؟ کورت والدهایم را می‌گویم! به یاد دارید سفر والدهایم را به ایران؟ چه کسانی به دور والدهایم حلقه زده بودند،‌ و از آمریکا گله و شکایت می‌کردند؟! همین دانشجونمایانی نبودند که امروز، به برکت پشت هم‌ا‌ندازی و لیسیدن پای این و آن جنایتکار و مزدور به عنوان «بورسیه» در ایالات متحد ساکن شده‌اند، تا با پاسداراکبرها و حقیقت‌جوها، سیرک تبلیغاتی برای مردم‌سالاری دینی آمریکائی‌ها به راه بیاندازند؟

بهتر است دانشجونمایانی که در همة امور صاحب نظر‌اند، بجای سوگواری برای 16 آذر، نظرشان را در مورد خطبه‌های جنگ پرستانة ‌نماز‌ جمعة این هفته نیز ابراز کنند، تا ما شوت ‌و پرت‌ها بدانیم، امامی کاشانی مزدور، به چه دلیل قوانین توحش «دینی» اسلام را برتر از قوانین «حقوقی» غرب می‌داند، و ضمن مصیبت قلمداد کردن بمباران مراکز هسته‌ای ایران برای آمریکا، «هفتاد میلیون ایرانی را» گوشت دم توپ ارتش آمریکا می‌بیند؟ گویا باز هم بوی خون به مشام کفتارها رسیده، گویا دستاربندان مزدور، به شیوة رهبر فرزانه‌شان، به این صرافت افتاده‌اند که «جنگ» و «تحریمی» در راه است، که باز هم می‌تواند برای همة اینان، به قول علی‌خامنه‌ای «پیشرفت در همة زمینه‌ها» به همراه آورد!


پنجشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۶

شهرخاطر!
...

امروز را در گاه‌شمار ایران باستان، «رام»‌ می‌نامند. این نام در اوستا، «رامن» و در فارسی میانه «رامشن» آمده. «آذرباد» می‌گوید: «رام ‌روز» شادی کن، و دادخواهی نزد داوران ببر، تا پیروز بازآئی. اما در یاد ما که فجایع حکومت دستاربندان را به یاد داریم، امروز، سالگرد سرکوب مردم شهری است که نامش با آزادی، با رشادت، با مقاومت، با ستارخان و جنبش مشروطه و با پیروزی پیوند خورده. مردم سرفراز تبریز، 28 سال پیش، در چنین روزی، پرچم مخالفت با «ولایت» ضحاک را برافراشتند. افسوس که غبار مرگ، یاد مشروطه و سردار‌اش را از خاطر «امیرخیز» هم زدوده بود.

پاسدار هیچ‌ یاد

دشت دل پروازگاه هیچ «باد»
شهر خاطر پاسدار هیچ «یاد»
باغ سرد شوق، باغ هیچ برگ
جان شعرم را هراس هیچ درد
قلعة ویران یاد او خموش
مانده در بهت سیاه خویش سرد

رقص گرم آرزوها، رقص مرگ
در غروب دردناک زندگی
بی درود واپسین مطرود پیر
قلعة عشقی کهن اندوهناک
کوهبار روزگارانش به دوش
در حصار نامرادی‌ها اسیر

قلعة متروک، پای رهگذر
دشت‌های قصه‌های چهر او
تاختگاه سرنوشتی تندتاز
تن سپرده در سکوت تلخ‌ راز
بزمگاه سینه‌اش خاموش، مات
پایکوب رقص طوفان‌های خشم
راه دور آرزوها بی‌چراغ
آسمان اخترانش، هیچ چشم

یادگار آن شگفتی‌هاش، هیچ
در سکوتش، دردها جای غرور
قلعه‌ای عریان، ز رنگ هر امید
قلعه‌ای خالی، ز نور گرم نور
در نگاهش هر گل آوا، دریغ
در نگاهش خندة مهتاب، درد
شوق هر آهنگ در چشمش، شکیب
گرمی خورشیدها، خاموش، سرد

دیرگاهی ماند، این ویرانه شوم
در کویر خاطر بیمار من
جاودان، تاریک، سر در خویش، گم
در غبار سایة پندار من

دیرگاهی ماند، این ویرانه گنگ
پای در زنجیر بی‌فرجام راه
سوخته در او نشاط هر نیاز
سوخته در او چراغ هر نگاه

روزگاری گر شکوه آذین،‌ سترگ
قصر پاک آرزوئی شاد بود
در تن بیدار هر دیوار یاد
شور بودن، گرمی فریاد بود

روزگاری دختر این قلعه مست
گر بت افسانة الهام بود
نرم پوش پرنیان شعر من
بر فراز تخت رنگین خیال
می‌زدود از خاطر خاموش من
دردها، افسوس‌ها، زنگ ملال
گر به بام آسمان‌های بلند
گر به دشت خنده آذین خیال
خاطرم سرشار عطر رازها
سینه‌ام شهری پر از آوازها
بارگاه خندة خورشید بود
خیزگاه شعلة امید بود

حالیا دیری‌ست در او وهمناک
می‌شکوفد قصة شعری سیاه
مرگ، بی‌تاب و حریص و تشنه‌کام
می‌گشاید، پلک سرداب نگاه
حالیا دیری‌ست در چشمم دریغ
قصه‌های شوکت دیرینه نیست
در سکوت درد بار خاطرم
رنگ مهری نیست، خشم کینه نیست

در سکوت سرد این ویرانه، مرد
شعلة عشقی که جان افروخت گرم
هستی من، سوز غم شد، خاک شد
شادی من، نقش غم شد، پاک شد
دشت دل، پروازگاه هیچ «باد»
شهر خاطر، پاسدار هیچ «یاد»

پرویز خائفی


چهارشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۶

سگ طمع‌کار!
...

برای ابتر کردن پروپاگاند «خلیج عربی» که با هماهنگی گاوچران‌ها و نوکران‌شان در حکومت اسلامی به راه افتاده، از حضور در تظاهرات به اصطلاح «میهن پرستانه» خودداری خواهیم کرد! آمریکا و نوکران‌اش در جمکران، اگر می‌پندارند با دمیدن در شیپور «خلیج عربی» و «حاکمیت بر سه جزیره»، می‌توانند ما مردم را دوباره به خیابان‌ها کشانده، و در پس پردة جنجال «میهن پرستی»، یک توطئة براندازی از نوع سال 1357 را سازماندهی کنند، کورخوانده‌اند! داستان «خلیج عربی» و ادعای مالکیت امارات بر سه جزیرة کذا، ترفندی است برای سرپا نگاهداشتن حکومت فروپاشیده اسلامی، تا اینکه زمان مناسب جهت براندازی فرا رسد. ما نیک می‌دانیم که هدف از براندازی بهمن 57، تجزیة ایران بود، پس فریب تبلیغات شیپورهای استعمار را نخوریم. آمریکا می‌پندارد از طریق تهییج احساسات «میهن پرستانه» می‌تواند، مطالبات ‌ملت را در مورد رفراندوم قانون اساسی مسکوت گذارده، و مانند سال 1357، زمینة شورش و براندازی و استقرار یک حاکمیت فاشیسم نوین را فراهم آورد. به همین‌دلیل، ضمن پافشاری بر بحران خود ساختة هسته‌ای، بحران تمامیت ارضی را نیز به میان آورده. بی‌جهت نیست که نوکران آمریکا، از احمدی نژاد برای شرکت در کنفرانس کذا «رسماً» دعوت به عمل آورده‌اند.

بحران، شیشة عمر دیوی است به نام حکومت اسلامی، شیشه‌ای که می‌باید شکسته شود، ولی نه از طریق یک براندازی استعماری جدید. دعوت از «ژنرال» احمدی نژاد جنگجو برای شرکت در شورای همکاری‌های خلیج فارس، در واقع برای رسمیت بخشیدن به بحران نوینی است که «حق مسلم هسته‌ای» را تحت‌الشعاع «حق مسلم حفظ تمامیت ارضی» کشورمان قرار ‌دهد. و اگر در مورد «حق مسلم هسته‌ای»، مردم ایران می‌توانستند زبان به نکوهش حکومت اسلامی بگشایند، در مورد «تمامیت ارضی»، پشت سر سپاه و بسیج، صفوف فشردة «میهن پرستان» را مشاهده خواهیم کرد! به چند دلیل.

نخست آنکه به جهت موجودیت نفرت انگیزی به نام حکومت اسلامی، اکثریت مردم ایران، عرب ‌ستیز شده، جنایات حکومت دست نشاندة سازمان سیا را به حساب اعراب هزار و چهارصد سال پیش می‌گذارند! هر چند جای تعجب نیست، چرا که در مورد حضور رئیس جمهور روسیه در ایران نیز، «بازگشت به گذشته» در دستور کار فعلة فاشیسم قرار داشت. در این راستا، سید صادق، برخلاف اکثر نانخورهای سازمان سیا، حتی به «ترکمانچای» و «گلستان» اکتفا نکرده بود، و از هزارة سوم جهشی به دوران پترکبیر داشت!

و این یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های پروپاگاند فاشیستی است: نادیده انگاشتن زمان‌حال، از طریق بازگشت به گذشته‌ای مبهم، یا پرش به آینده‌ای موهوم. پس با طرح مالکیت سه جزیره، و تبلیغات بر محور «خلیج عربی»، می‌توان شور و هیجان «میهن پرستانه» ایجاد کرد، و حکومت فروپاشیدة اسلامی را چند صباحی سر پا نگاهداشت تا براندازی سازمان یابد. همین روزهاست که دوباره سرود «ای ایران»، به صورت «کلیپ»، همراه با میکساژی از تصاویر آرامگاه کوروش کبیر، پرسپولیس و هرچه رنگ ایران باستان داشته باشد، به همراه جنگنده‌ها و رزمندگان، با پرچم سه رنگ از سیمای کریه جمکران پخش شود. و روز از نو، روزی از نو: تا زمانی که بحران دوام دارد، حکومت اسلامی نیز دوام خواهد داشت. و به این وسیله، به مردم تفهیم می‌کنند که، فقط با ایجاد یک بحران فراگیر می‌توان از شر این حکومت خلاص شد: یک براندازی! افشای گزارش 16 نهاد امنیتی آمریکا در مورد بحران هسته‌ای دقیقاً در همین راستا قرار دارد: کاهش «بحران هسته‌ای»، و افزایش بحران «میهن پرستانه»! بحرانی فراگیر که قادر است ایرانیان را بر یک نقطه: «تمامیت ارضی» متمرکز کند.

روز سوم دسامبر 2007، کاخ سفید متن گزارش 16 نهاد امنیتی ملی ایالات متحد را در مورد فعالیت‌های هسته‌ای رمالان منتشر کرد، و از آن ‌هنگام، فریاد «پیروزی» احمدی‌نژاد و دیگر سران جمکران به آسمان بلند است. طبق این گزارش‌، که اعتبارش از اطلاعات مبنی بر «وجود» سلاح‌های کشتار جمعی در کشور عراق مسلماً بیشتر نیست، رمالان تا سال 2003 فعالیت‌های نظامی هسته‌ای داشته‌اند، و از پائیز سال 2003، «به دلایل نامعلوم» این فعالیت‌ها را متوقف کرده‌اند! البته «استفن هادلی»، مشاور امنیت ملی آمریکا، ادعا می‌کند که به دلایل نامعلوم چنین معجزه‌ای رخ داده، ولی ما می‌دانیم که ارتش ناتو در آغاز بهار 2003، تهاجم وحشیانة خود را به عراق آغاز کرد، و بنابراین طبیعی است که تحت تأثیر بحران واقعی جنگ، دیگر نیازی به بحران دروغین هسته‌ای وجود نداشته باشد. چرا که بحران بزرگ، همزمان حامل بحران کوچکتر نیز خواهد بود؛ برداشتی منطقی، بر اساس تئوری مجموعه‌ها! بله، به همین سادگی! ولی علیرغم «دلایل نامعلوم»، یک «واقعیت» برای گاوچران‌ها «مسلم» است، و جای هم بحث ندارد. و آن اینکه، گورکن‌ها فعالیت نظامی هسته‌ای داشته‌اند! و ایالات متحد می‌خواهد این بحران دروغین را از راه مذاکره «حل» کند، نه از راه جنگ! به زبان ساده‌تر، آنقدر «مذاکره» ادامه خواهد یافت، تا براندازی به سامان برسد!

بلافاصله پس از انتشار این «خبر»، استفن هادلی، در یک کنفرانس مطبوعاتی شرکت کرد، تا به پرسش‌های خبرنگاران پاسخ دهد، و به زبان ساده‌تر، دامنة «پروپاگاند» اخیر را وسعت بخشد. چون این ترهات، عملاً جز «پروپاگاند» هیچ نیست. و تنها هدفی که دنبال می‌کند این است که به جهانیان «ثابت» کند، رمالان فناوری نظامی هسته‌ای دارند، ولی آن را «متوقف» کرده‌اند. بر اساس گزارش کذا، از این پس، هر گاه منافع ایالات متحد ایجاب کند، رمالان «قادر» خواهند بود، فعالیت‌های «نظامی ـ هسته‌ای» خود را، که در این گزارش «وجودشان» به اثبات رسیده، از سر گیرند! و دوباره چهرة منفور کارگزاران آمریکا در جمکران زینت بخش «دیلی‌ها»، «نیوزها»، «تایمزها» و «پست‌ها» شده، تن جهانیان به لرزه در آید، و همه یک صدا خواهان نصب سپر دفاعی در سراسر جهان شوند! و به عنوان ادامه‌ای منطقی بر این روند، ایالات متحد نیز می‌تواند دوباره به ارعاب ملت ایران پرداخته، دامنة چپاول خود را در منطقه گسترش دهد. و همزمان به باج گیری از دیگر کشورها نیز بپردازد.

«استفن هادلی»، ادعا کرده متن گزارش محرمانه، روز 28 نوامبر برای جرج بوش ارسال شده، ولی جهانیان از این خبر بهجت اثر روز سوم دسامبر آگاه می‌شوند! ما می‌خواهیم بدانیم به چه دلیل، دفتر ریاست جمهوری آمریکا، برای مطالعة یک گزارش نه صفحه‌ای، 5 روز وقت گذاشته؟! مگر مشاوران حقوقی ریاست جمهوری آمریکا را هم، مانند مشاوران مقام معظم رهبری، از زباله‌دان جمکران بیرون کشیده‌اند؟! در ضمن می‌خواهیم بدانیم، جز ایالات متحد و شرکای‌اش، چه دولت‌هائی فناوری «هسته‌ای ـ نظامی» در اختیار روضه خوان‌ها گذاشته‌اند؟ چون به دلیل سرسپردگی حکومت اسلامی به حاکمیت ایالات متحد، کشور روسیه فناوری «نظامی ـ هسته‌ای» در اختیار نوکران آمریکا نمی‌گذارد. اگر به یاد داشته باشیم، پیش از مسافرت رئیس جمهور روسیه به تهران، ولادیمیر پوتین به کاندی رایس و رابرت گیتس، که در مسکو حضور یافته بودند، هشدار داد که روسیه در مرزهای خود وجود سلاح‌های هسته‌ای را نمی‌پذیرد. همان شب، «علی‌آهنی»، در رادیو فرانسه به التماس و زاری افتاد، که آمریکا از آقای پوتین بپرسد، ما سلاح هسته‌ای نداریم!

پیشتر گفتیم که، هدف ایالات متحد از تجهیز رمالان تهران به سلاح هسته‌ای، فقط اعمال فشار بر روسیه است. چون روسیه تنها کشوری است، که موشک‌های هسته‌ای‌اش واشنگتن را نشانه گرفته‌. و «نگرانی» گاوچران‌ها از فعالیت‌های هسته‌ای، و به اصطلاح «پیشرفت‌های» نظامی حکومت اسلامی دروغی بیش نیست. دیدیم که نتیجة تحریم سپاه پاسداران از سوی آمریکا، ظهور معجزه‌آسای موشکی با برد 2000 کیلومتر شد، که مشخصات دقیق آنرا نیز «جینز دیفنس» در اختیار دیگران قرار داد، تا آمریکا بتواند به روسیه رسماً «پیشنهاد»، نصب سپر دفاعی، نه تنها در لهستان و چک، که در خاک روسیه هم ارائه دهد! اشتهای کرکس‌های پنتاگون گویا سیری ناپذیر است. و شاهد بودیم که علیرغم پیشرفت‌های «سردار نجار»، که با «شعار بسیج» موشک‌ دوربرد با سوخت جامد می‌سازند! در بیانیة نشست شورای همکاری‌های خلیج فارس، بر مالکیت شیخک‌های امارات بر سه جزیرة کذا تأکید می‌شود!

سازمان سیا، ظاهراً می‌پندارد اینبار هم می‌توان خیمه شب بازی دوران شاه را تکرار کرد. و به این منظور تئاتر «روحوضی» دعوت از احمدی نژاد در نشست خلیج فارس به صورت همزمان، با مصاحبة مطبوعاتی مضحک «استفن هادلی» به روی صحنه می‌رود. با توجه به اینکه حکومت «مستقل» جمکران و شیخک‌های خلیج فارس، افتخار نوکری آمریکا را دارند، ادعای مالکیت شیخک‌های خلیج فارس بر سه جزیرة کذا، و جنجال «خلیج عربی» در رسانه های جمکران، حکایت «سگ طمع‌کار» را تداعی می‌کند.

گویند سگی استخوان به دندان، از کنار چاهی می‌گذشت، عکس خویش در آب دید، و پنداشت سگ دیگری استخوان به دهان دارد. به طمع ربودن استخوان آن سگ، بنای پارس کردن نهاد. استخوان از دهانش به چاه افتاد؛ سگ ماند، و تصویر سگی که از ته چاه به او خیره می‌نگریست! دیر یا زود گاوچران‌ها هم در آب‌های خلیج فارس، به سرنوشت همان سگ طمع‌کار دچار خواهند شد. اینان، نه تنها یک حاکمیت قرون‌وسطائی را بر ملت ایران حاکم کردند، تا نفت منطقه را چپاول کنند، که قصد دارند این چپاول را تا تجزیة کشورمان هم بکشانند! به میان آوردن بحث «تمامیت ارضی» ایران، از طریق همکاری حکومت اسلامی با شیخک‌های خلیج‌فارس، حکایت همان سگی است که از شدت طمع، استخوان‌اش را از دست داد. دیر یا زود، آمریکا هم به تصویر خود در خلیج‌فارس خیره خواهد ماند.



سه‌شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۶

شیخ و خلیج!
...

بیش از یک هفته است که می‌خواهم در مورد فاشیسم و ویژگی پروپاگاند فاشیست‌ها بنویسم، ولی مسائلی که در رابطه با کشورمان در جهان پیش می‌آید، آنچنان شتاب گرفته که متأسفانه مجالی برای بررسی ریشه‌های فاشیسم باقی نمی‌گذارد. بخصوص که طرح سازمان سیا، برای ایجاد محور تهران، فرانسه، کاراکاس به شکست انجامید، و به همین دلیل، «برادر» هوگو چاوز، که اکثریت مطلق آراء همیشه ارث پدری‌شان بود، دیروز از «حق مسلم» خود محروم شدند! و به همین دلیل است که پادوهای سازمان سیا در داخل، و ریزه خوارانشان در خارج،‌ به ویژه در سایت «روزآنلاین»، سخت به پریشانگوئی افتاده‌اند. ولی اگر مجالی برای بررسی فاشیسم در این وبلاگ نداریم، می‌توان سری به «لوموند»، «تایم» و «روزآنلاین» زد، و به ویژگی‌های مهم کلام فاشیست‌ها اشاره داشت: دروغ، مردمفریبی، تحریک احساسات، شکستن حریم خصوصی افراد، قضاوت «اخلاقی» در مورد افراد و جوامع، از طریق به کار گرفتن «زبان ابتذال!» اما پیش از پرداختن به زبان ابتذال در مطالب «روزآنلاین»، نگاهی داشته باشیم به «زبان مردمفریبی» در روزنامة لوموند و هفته نامه «تایم».

روزنامة لوموند، که متعلق به صنایع نظامی «لاگاردر» است، امروز، در مطلبی به قلم «دانیل ورنه» به مقایسة کشور روسیه با چین پرداخته، می‌گوید، روسیه کجا، چین کجا! تمام جهان را کالاهای ساخت چین گرفته! «دانیل ورنه»، البته نمی‌گوید که این کالاها، با سرمایه‌های آمریکا در چین تولید می‌شود، چون دستمزدها در چین پائین‌تر است! و نمی‌گوید که، بدون سرمایه‌های آمریکا و حمایت آمریکا از بازاریابی کالاهای تولیدی در چین، سراسر جهان می‌تواند در دم از کالاهای چینی تهی شود! و ما هم از اقتصاد روسیه نمی‌گوئیم، چون هدف از این وبلاگ معرفی اقتصاد روسیه نیست، همانطور که گفتیم، بر شناسائی زبان مردمفریبی یا دروغ متمرکز خواهیم شد. پس بپردازیم به آخرین شمارة هفته نامة «تایم»،‌ که موفقیت ولادیمیر پوتین را با دوران درخشان رونالد ریگان مقایسه کرده!

هفته نامة «تایم» می‌نویسد، ریگان هم به آمریکائی‌ها، پیروزی، پیشرفت اقتصادی و اعتماد به نفس داد! جهت دریافت ابعاد وسیع پیشرفت‌های اقتصادی دورة ریاست جمهوری ریگان، نویسندة «تایم» بهتر است نگاهی به «فرهنگ رضایت‌طلبی»، اثر جان کنت گالبرایت، بیاندازد، کتابی که در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده! و در مورد «اعتماد به نفس» و «پیروزی»، شاید بهتر است به اهالی «تایم» یادآور شویم، که پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان، اگر وساطت سازمان ملل نبود،‌ در سال 1988، ارتش کوبا، رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی را در آنگولا دفن کرده بود! محض اطلاع بگوئیم 40 لشکر کوبا، در این زمان نه تنها، دوام و بقای رژیم منفور آپارتاید، که حتی منافع ناتو را در آفریقا تهدید می‌کردند. و دولت قدرقدرت «رونالد ریگان» ناچار شد پنهانی با دولت کوبا پشت میز مذاکره بنشیند، تا مرگ نژادپرستان رژیم ژوهانسبورگ را چند صباحی به تأخیر اندازد. اینهم چشمه‌ای از پیروزی‌هائی که ریگان ارمغان آورده بود! پس بازگردیم به ابتذال «روز».

پیشتر در رابطه با مصاحبة جنجالی روزی‌نامه شرق، «زبان ابتذال» را توضیح دادیم، و گفتیم که زبان منهیات دینی و زبان تمایلات غریزی، به یکسان از «زبان دمکراتیک» فاصله دارند. امروز، سایت سردار اکبر با نقل ترهات روزنامة «لو دووار»، ارگان فاشیست‌های ایالت کبک، با توسل به «دروغ»، پاسدار اکبر را مدافع دمکراسی و حقوق بشر معرفی کرده. در مورد پاسداراکبر لزومی به اتلاف وقت نیست، چون مقالة مسعود بهنود از نظر ابتذال گوی سبقت از «لو دووار» هم ربوده است.

امروز ضمن مطالعة مقاله «وزین» مسعود بهنود، در سایت «روزآنلاین»، بهتر دیدم این مطلب را به عنوان تبلور کامل ابتذال بررسی کنم. سبک نگارش بهنود شباهت فراوانی به نگارش خاطرات پروین غفاری دارد. کتاب خاطرات پروین غفاری را در فرصتی مناسب بررسی خواهیم کرد، فقط در یک جمله می‌گوئیم، کسی که چنین خاطراتی «خلق» کرده، با مقررات خشک دربار ایران کوچکترین آشنائی نداشته. بگذریم! حال بپردازیم به مسعود بهنود، که تا آجر شدن نان‌اش فاصله‌ای ندارد. و به همین دلیل پس از نبرد با روسیه در دریای خزر، آمادة نبرد با شیخک‌های کازینونشین در خلیج فارس شده!

به میزان تضعیف «سیاست انسداد» آمریکا، و خروج کشورمان از انزوا، فعلة فاشیسم به «منافع ملی» دلبستگی بیشتری پیدا می‌کنند، و پروپاگاندشان ابلهانه‌تر می‌شود، چرا که، به هراس می‌افتند. و کسی که می‌ترسد، با عقل سلیم و منطق بیگانه می‌شود. به یاد داریم که پیش از مسافرت ولادیمیر پوتین به ایران، مسعود بهنود و شرکاء چه چرندیاتی به هم می‌بافتند، تا «امروز» ما را به «دیروز» «ترکمانچای» و «گلستان» پیوند زنند. به یاد داریم که چه تبلیغات احمقانه‌ای نه تنها بر ضد شخص ولادیمیر پوتین، که بر ضد روسیه به راه افتاد، و چه کسانی به دروغ ادعا کردند سهم ما از خزر 50 در صد است! به یاد داریم که مسعود بهنود به عنوان «متخصص» امور سیاسی می‌گفت، پوتین به ایران می‌آید، تا در خزر امتیاز بگیرد! و به یاد داریم که طی مسافرت پوتین به تهران، تنها مسئله‌ای که اصولاً مطرح نشد، «سهم» نوکران کارخانة رجاله پروری از دریای خزر بود. البته در مورد سهم ایران از خزر گفتیم که این سهم در محدوده محوری قرار دارد که آستارا را به بندرترکمن وصل می‌کند. و امروز هم که اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد، بیشترین سهم از دریای خزر، متعلق به کشور قزاقستان است، نه روسیه! ولی خوب این مسائل برای امثال بهنود اهمیتی ندارد. چرا که او هم، مانند دیگر محصولات سفارتخانة کذا، سیاست‌اش عین دیانت‌اش‌ است، و دیانت، جایگاه «حقیقت» است و «معنویت»، و محلی برای «واقعیات» در آن وجود نخواهد داشت.

بله در این راستا، مسعود بهنود، سعید جلیلی را هم به رسمیت نمی‌شناسد، و خواهان تداوم ناز و کرشمه‌های پایان‌ناپذیر غلام‌بچة سفارت، علی لاریجانی، برای سولانا است. چون عکس رزمناوهای آمریکائی روی دست نانخورهای رفسنجانی دیگر باد کرده! شیخ بهنود، از اینکه قول و قرارهای لاریجانی به سولانا، جهت تداوم بحران و تهدید ما ملت به تهاجم نظامی، دیگر اعتباری ندارد، سخت برآشفته، و چون دیواری کوتاه‌تر از دیوار احمدی نژاد پیدا نکرده، پاچة مهرورزی را چنان در خلیج فارس به دندان گزیده، که تمام اسرار جهانی براندازی پرشکوه بهمن سال 57، از تابوت روح‌الله به مقالة شیوای ایشان سرازیر شده، و از آتلانتیک تا خزر را به لجن‌زار تحلیل‌های عمیق شیخکی‌شان تبدیل کرده. ایشان، جهت یافتن واژگان «نغز»، «پرمغز»، «سنگین» و «متین»، به شیوة غواصان مروارید در خلیج فارس، هر بار پرشی به اعماق لجن‌زار کذا کرده، «شالاپ شولوپ‌کنان» در غلطانی ربوده، لجن پراکنی مفصلی صورت می‌دهند. و ضمن تمجید از «امام» و «انقلاب پرشکوه» ژنرال هویزر، به زبان ابتذال توضیح المسائل‌ها، از روابط خصوصی این و آن هم برای‌مان داستان و حکایت می‌گویند! تا جائی که انسان می‌پندارد متن سخنان وقیحانة «گیلانی شو»، در جام جمکران را، شیخ مسعود بهنود تنظیم می‌کرده است.

برنامة «گیلانی شو» چنان وقیحانه بود که جام جمکران ادامة آنرا به مصلحت نظام اسلامی ندید. و آنچه شیخ مسعود به عنوان «تحلیل» ارائه داده، چنان مهوع و زننده است، که نمی‌توان آن را به صورت نقل قول هم در این وبلاگ مطرح کرد. چرا که، این وبلاگ دیگر وبلاگ نخواهد شد! پس ترهات شیخ مسعود را تکرار نمی‌کنیم، مشتاقان ابتذال می‌توانند به سایت سرداراکبر، به نرخ «روز»، مراجعه کنند! فقط به شیخ مسعود یادآور می‌شویم که «والری ژیسکار»، و دیگر روسای جمهور فرانسه، مانند بسیاری از شخصیت‌های معروف، هیچیک «نویسنده» نیستند، هرچه به نام اینان انتشار می‌یابد، توسط نویسندگانی به رشتة تحریر درمی‌آید، که در زبان فرانسه، آن‌ها را اصطلاحاً «نگر»، به کسر نون، به مفهوم «بردة سیاه» می‌خوانند، چرا که کار اصلی را اینان انجام می‌دهند، ولی هرگز کسی نام و نشانی از آنان نخواهد یافت، و دیگران از کار اینان بهره‌مند می‌شوند.

در مورد خلیج فارس، به شیخ مسعود و اربابان‌اش یادآور شویم، خلیجی که به ‌نام «فارس» به ثبت رسیده، تماماً، توسط ناوگان‌های آمریکائی کنترل می‌شود، چون40 در صد انرژی مصرفی غرب از مسیر این خلیج عبور می‌کند. اگر شیخک‌های آشوب‌طلب هم آنرا «خلیج عربی» بنامند، در واقعیت امر هیچ تغییری صورت نخواهد گرفت، خلیج فارس، در اشغال نظامیان ایالات متحد است، و تا زمانی که ارتش جنایتکار ناتو در منطقه حضور دارد، خلیج فارس، نه خلیج «فارس» و نه خلیج «عربی» است؛ این خلیج آمریکائی است! پس بهتر است مسعود بهنود که عمری را به خوش خدمتی برای منافع غرب گذرانده، نقاب مضحک میهن پرستی دروغین بر چهره ننهد، چرا که نه تنها میهن پرستی، مانند هر پرستش دیگری نشان ذلت و بندگی است، که شیخ مسعود مانند دیگر شیوخ، تاکنون میهنی جز دامان استعمار غرب نداشته، و چنین سوابق درخشانی را پشت هیچ نقابی نمی‌توان پنهان کرد. در واقع اگر سعید جلیلی بر «تعهدات» مزدورانة لاریجانی با سولانا نقطة پایان گذارده، به دلیل شکست سیاستی است که هدف‌اش جایگزین کردن آنگلوساکسون‌ها با فرانسه بود. همچنانکه پیشتر گفتیم، طی دوران «جنگ سرد»، هر گاه سیاست آنگلوساکسون‌ها شکست می‌خورد، فرانسه ایفای نقش اول را بر عهده می‌گرفت. همچنانکه در مورد ویتنام نیز شاهد بودیم. ولی اکنون دیگر «جنگ سرد» به پایان رسیده، و عمر تحلیل‌های «عمیق» شیخ مسعود بهنود، نیز به همچنین!

در وبلاگ «چاوزالله»، ضمن اشاره به مورد وزیر امور خارجة مصدق گفتیم، که در حکومت دست نشاندة ایران، نخستین کسانی که، در مواقعی «ویژه» زبان به انتقاد می‌گشایند، و دست به قانون شکنی می‌زنند، از جمله ریزه‌خواران کارخانة رجاله پروری‌اند. این شیوه را در سال 1357 نیز مشاهده کردیم: اعضای شریف حزب رستاخیز و ساواک، عملاً از پیشگامان «انقلاب اسلامی» بودند. و به یاد داریم که در همین راستا، پیش از وقایع 11 سپتامبر، ‌دولت محمد خاتمی سعی کرد، از طریق آشوب در دانشگاه تهران، یک براندازی در کشور سازمان دهد. تا زمینة آشوب، نه تنها در ایران، که در عراق و افغانستان نیز فراهم آید. همچنین شاهدیم که ایالات متحد از طریق اروپا، چین، پاکستان و ترکیه تلاش کرد حکومت ملایان را به سلاح اتمی مجهز کند، تا جهت حفظ منافع خود، ما را در تقابل با منافع امنیتی همسایة قدرتمند شمالی قرار دهد، و انسداد «جنگ سرد» را همراه با تهدید تهاجم نظامی بر کشورمان تداوم بخشد. اکنون که تلاش‌های سازمان ناتو برای اتمی کردن ایران با شکست روبرو شده، تمامی کسانی که در هماهنگی کامل با طرح‌های استعماری ایالات متحد قرار داشتند: کسانیکه از اشغال سفارت آمریکا، و جنگ با عراق و تصفیة دانشگاه‌ها حمایت کردند، تشکل‌هائی که سرکوب دانشجوئی به راه انداختند، و با اشغالگران در عراق همکاری کردند، امروز، «صلح طلب»، «آزادیخواه»، «طرفدار دمکراسی» و هر آنچه با آن بیگانه‌اند، شده‌اند. تنها «مانعی» که این سیاهی‌‌لشکر نانخورهای‌غرب، و آزادیخواهان دروغین و براندازان واقعی در برابر خود می‌بینند، یک «سوپرمن» است، به نام احمدی نژاد! به زعم پادوهای سازمان سیا، تا پیش از آمدن احمدی نژاد، هم «دمکراسی» داشتیم، هم «آزادی»، و هم «استقلال»! و با آمدن احمدی‌نژاد، «آزادی‌های» مطلوب بهنود و شرکاء هم نابود شده! پس لازم است برنامة فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه» از نو به اجرا درآید. و درست مانند سال‌های 57 ـ56، فعلة فاشیسم باز هم بر «یک نقطه» متمرکز شده‌اند، تا شاید سازمان ناتو براندازی دیگری را تحت عنوان «انقلاب شکوهمند» سازمان دهد! و بهنودها باز هم به شیوة خاطرات پروین غفاری، برایمان تحلیل‌های سیاسی ببافند. اما اگر سپردن نقش کلیدی به فرانسه، یا سیاست سنتی «جنگ سرد» با شکست روبرو شده، مسلماً شاخه‌های فرعی چنین سیاستی نیز محکوم به شکست خواهد بود. پس بهتر است «ژنرال» مسعود بهنود، جهت ارائة چنین تحلیل‌های خاله زنکی، و قضاوت‌های اخلاقی در مورد این و آن، ریش، دستار و نعلین را فراموش نکنند.

دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۶

چاوزالله!
...

گویا شکست رفراندوم هوگو چاوز را می‌باید پیامد مستقیم توطئة ناکام تخریب حسینیة دراویش گنابادی در بروجرد بدانیم، این روزها شانس از گروه برژینسکی روی برگردانیده! اگر سال 1977 سازمان سیا، دست افشان، «برادر» جیمی‌کارتر را به کاخ سفید پرتاب کرد، تا به خیال خود اتحادجماهیر اسلامی به راه بیاندازد، اینبار جانشین جرج بوش، وارث شکست‌های پیاپی ایالات متحد و شرکاء، در لبنان، عراق، ایران، ترکیه و پاکستان خواهد بود. بله این جنگ 33 روزه، همانطور که گفتیم آغاز سیر قهقرائی ارتش جنایتکار ناتو بود، و این هنوز از نتایج سحر است!

اما پیش از ادامة مطلب، و پایکوبی برای شکست «پرافتخار» رفراندوم جناب سرهنگ چاوز، به براندازانی که ادعای آزادیخواهی دارند، یادآور شویم، ما اسرائیل را به رسمیت می‌شناسیم، در هیچ تظاهراتی هم شرکت نخواهیم کرد، از هیچ تظاهراتی بر ضد دولت احمدی نژاد هم، پشتیبانی نخواهیم کرد، و هیچیک از بیانیه‌های آزادیخواهان حرفه‌ای و دروغین را امضاء نمی‌کنیم. ما، خواهان رفراندوم، برای تغییر قانون اساسی حکومت اسلامی هستیم، و تا زمانی که چنین رفراندومی انجام نگرفته، رعایت قانون اساسی فعلی را الزامی می‌دانیم. گروه‌هائی که جهت تجمع و تظاهرات فراخوان می‌دهند، به ویژه دانشجونمایان عضو تحکیم وحدت، و دیگر تشکل‌های ‌سرکوبگر و ساواکی دانشگاهی، از جمله گروه محمدملکی، بدانند که آشوب‌های سال 1357 را نمی‌توان تکرار کرد. ملت ایران دیگر، قانون‌شکنی و آشوب‌طلبی را در ترادف با آزادیخواهی قرار نخواهد داد. حال بپردازیم به شکست برنامة «شبیه سازی» گروه برژینسکی در ونزوئلا!

شکست سیاست حزب دموکرات آمریکا در ونزوئلا، و عقب‌نشینی برادر «چاوزالله» یک گیلاس ودکا ابسولوت می‌طلبد! دارودستة برژینسکی به این خیال خام بودند، که ونزوئلا هم پاکستان است، و با «کودتاچی» و «فاشیست» می‌توان «دمکراسی» مطلوب سازمان سیا را به راه انداخت! امروز برای سازمان سیا روز بسیاری تلخی باید باشد، حال و احوال اربابان روزنامة لوموند هم بسیار بد شده! صنایع نظامی «لاگاردر» ـ روزنامة «لوموند»، وابسته به این گروه است ـ برای یک جنگ «خوب» و «اخلاقی»، همراه با آشوب در روسیه، شکم‌اش را حسابی صابون زده بود، افسوس که آن دولت بیدار بخفت! هر چند ریزه‌خواران سفرة رفسنجانی در «روزآنلاین»، با توسل به مهملات «اریک رولان»، که چند ماه پیش، از قول مقامات بسیار«آگاه» و بی‌نام و نشان منتشر شده، همچنان بر طبل جنگ می‌کوبند، ولی باید به اینان بگوئیم که، نه تنها «سوراخ دعا را گم کرده‌اند» که ورد را هم بد آورده‌اند! درست مانند «برادر» گاری کاسپاروف خودمان که در توهمات‌شان نظارت کامل بر انتخابات روسیه داشته‌اند! برادر «گاری کاسپاروف»، که هفتة گذشته به جرم تظاهرات غیرمجاز دستگیر، و به 5 روز حبس محکوم شد، در مورد انتخابات روسیه، به لوموند فرموده‌اند: «فکر می‌کنم این بدترین انتخابات روسیه بود!»

یادآور شویم که «برادر» کاسپاروف، از مدافعان سرسخت «آزادی» و تجزیة یوگسلاوی هم بودند. و به محض آنکه یوگسلاوی توسط بمب‌های ارتش ناتو «آزاد» شد، ایشان با کمک امدادهای غیبی یک «کلبة درویشی» با یک گله محافظ ‌مسلح در سواحل دریای آدریاتیک «دریافت» کرده، «آزادی» واقعی را به شوت‌و‌پرت‌ها حسابی نشان دادند! و امروز، همین کاسپاروف در مورد انتخابات روسیه چنین «فکر کرده»، که اهالی لوموند را هم گویا «پسند» افتاده! و البته از حق نباید گذشت، رسانه‌های فرانسه در مورد سرکوب آزادی‌ها در روسیه سنگ تمام گذاشتند! شبکة دولتی تلویزیون فرانسه، در گزارشی فریاد برآورده بود که یک گروه از جوانان مخالف ولادیمیر پوتین را بازداشت کرده‌اند! بعداً معلوم شد، گروه کذا، دفتر شورای شهر را اشغال کرده، خواستار استعفای رئیس جمهور روسیه بوده‌اند!

در قاموس پادوهای سازمان سیا، چنین کارهائی «آزادیخواهی» نام دارد، باید مورد تشویق قرار گیرد. چرا که، به این ترتیب می‌توان هرج‌ومرج را بر جامعه حاکم نمود، تا زمینة سرکوب فراهم شود. و چرا راه دور برویم، سازمان سیا می‌خواهد، همان بساطی را که در سال 1357، در ایران به راه انداخت، تا براندازی سازمان یابد، و سرکوب و توحش دستاربندان بر ما ملت تحمیل شود، در روسیه نیز به راه اندازد. چرا که هر چه دامنة هرج‌ومرج گسترش یابد، زمینه برای سرکوب نظامی مساعدتر شده، صنایع نظامی گاوچران‌ها هم رونق بیشتری می‌گیرد، و نیروهای آزادیخواه فرسوده‌تر و فروپاشیده‌تر می‌شوند. بی‌دلیل نیست که استعمار در کشورمان با حمایت آشکار از آشوب طلبان و قانون‌شکنان، سعی دارد اینان را به عنوان «آزادیخواه» به مردم حقنه کند. به همین دلیل، طی بیش از 150 سال، شاهدیم که طیف قانون‌شکنان «حرفه‌ای»، از اراذل و اوباش و دستاربندان، به دانشگاه‌ها و سازمان‌های به اصطلاح مدافع حقوق بشر گسترش پیدا کرده. اما فراموش نکنیم، حکومت‌های دست نشاندة استعمار، خود نخستین عامل گسترش بی‌نظمی و قانون‌شکنی‌اند.

کافی است نگاهی داشته باشیم به دوران پرافتخار محمد مصدق، تا ببینیم نخست وزیر «محبوب»، با نقض آشکار قوانین، مجلس را به تعطیل کشاند، چون در غیر اینصورت ملی شدن نفت به اشکال بر می‌خورد و حاکمیت انگلستان نمی‌توانست خسارات جنگ دوم جهانی را از طریق چپاول ثروت‌های ما جبران کند. البته مصدق به این مختصر اکتفا نکرد، ملت ایران، کودتای 28 مرداد را نیز مدیون محمد مصدق است! براندازی سال 57 نیز پیامد منطقی خیانت محمد مصدق بود. در مورد محمد مصدق پیشتر به تفصیل سخن گفته‌ایم، و نیازی به تکرار مکررات نیست. ولی بهتر است نگاهی داشته باشیم به متن نطق‌های «آتشین» وزیر امورخارجة محمد مصدق، تا ببینیم قانون‌شکنی و آشوب‌طلبی تا چه حد عرصة سیاست ایران را فراگرفته بود.

وزیر امورخارجة محمد مصدق، فردی بود به نام «حسین فاطمی» که روز 25 مردادماه سال 1332، درسرمقاله «باختر امروز» خطاب به شاه ایران، که مشروعیت قانونی داشت، چنان مطالبی می‌نویسد که خواننده از ابتذال آن مبهوت می‌شود. ولی دولت محمد مصدق، که برای مطبوعات ایجاد مزاحمت می‌کرد، نسبت به توهین رسمی به شاه ایران، ‌در «باختر امروز» کوچکترین واکنشی نشان نداد. همان ‌روز، سخنرانی توهین‌آمیز حسین فاطمی در میدان بهارستان از رادیوی دولتی ایران نیز پخش می‌شود! و روز 26 مردادماه، فاطمی در «باختر امروز» خطاب به شاه ایران می‌نویسد:

«برو! ای خائن! برو! ای اسير ِارادة اجنبی [...] حق اين بود که پيش از بستن [...] سفارت فخیمه در تهران، آن مرکز ننگ و رسوائی [دربار] کوبیده شود[...]»
منبع: آسيب‌شناسی يک شکست، بخش کودتا یا خیزش، علی‌ميرفطروس

جالب اینجاست که حسین فاطمی، همان «شخصیتی» است که تسهیلات خروج «رشیدیان» معروف را ـ برادران رشیدیان از عاملان کودتای 28 مرداد در بازار تهران به شمار می‌روند ـ از ایران فراهم می‌کند، تا ایشان به فرانسه رفته، و ترتیب ملاقات اشرف پهلوی را با مأموران بریتانیا و آمریکا بدهد!
منبع: دکتر حسین فاطمی و علامت سئوال! محمدعلی موحد، جلد دوم، ص 968ـ 967

اگر به دقت به عملکرد دولت مصدق بنگریم، خواهیم دید، خیانتی به نام ملی کردن نفت، فقط درسایة قانون‌شکنی امکانپذیر شد. اما موضوع بحث ما مصدق نیست، بلکه بررسی گروه‌های «قانون‌شکنی» است که تاکنون، طی 80 سال گذشته، با پشتیبانی سفارتخانه‌های بیگانه، در واقع حاکمیت را در ایران به دست داشته‌اند. بجز اراذل و اوباش که سال‌‌ها پیش‌ از کودتای کلنل رضاخان، پیوند سنتی با دستاربندان داشته و دارند، و بجز «کاسورهائی» که ساواک و شهربانی هر دم روانة خیابان‌ها می‌کنند، و بجز دانشجونمایانی که در همة امور کشور دخالت بیجا می‌کنند و آشوب به راه می‌اندازند، تا زمینه سرکوب فراهم شود، دستاربندان، بر اساس شعار استعماری «سیاست ما، عین دیانت ماست»، تاکنون به صورتی «شرعی» خود را فراتر از تمامی قوانین قرار داده‌، هرچه بخواهند انجام می‌دهند، و مانند افراد مهجور و صغیر، پاسخگوی اعمال خود نیز نیستند. ولی خوشبختانه، خورشید بخت و اقبال اوباش و دستاربندان رو به افول گذارده، چرا که امام جماعت مسجدالنبی بروجرد، که از عوامل درگیری و تخریب حسینیة دراویش گنابادی بود، پس از بازداشت، از سوی دادگاه ویژة روحانیت به شهر قم تبعید شد!
منبع: ایرنا، مورخ 10 آذرماه 1386، خبرهای 16

این نخستین بار است، که کارخانة رجاله پروری، پشتیبان سنتی دستاربندان مزدور، و آشوب طلبان حرفه‌ای، دیگر قادر نیست از یک روحانی‌نمای آشوب‌طلب در کشورمان حمایت کند. پس بهتر است تشکل فاشیستی «تحکیم وحدت»، گروه محمد ملکی و دیگر فعلة فاشیسم، به ویژه رئیس دانشگاه تهران، عمید زنجانی، رویای به راه انداختن آشوب دانشجوئی به شیوة 18 تیر را از سرشان بیرون کنند! اگر یک حجت‌الاسلام به جرم آشوب در بروجرد مجازات می‌شود، مجازات اوباش بدون دستار به مراتب سنگین‌تر خواهد بود. به فعلة فاشیسم که امروز نقاب طرفداری از دمکراسی بر چهره زده‌اند، یادآور شویم که آشوب، قانون شکنی است، و قانون شکنی، در ترادف با آزادی قرار نمی‌گیرد. و برای آنان که گویا «مدرنیته» پرست شده‌اند، بگوئیم که «مدرنیته»، از قضای روزگار هیچگونه تقابلی با «سنت» ندارد! آنچه در تقابل با «مدرنیته» قرار می‌گیرد، سنت شکنی، جهت استقرار «سنت مقدس» است. استقرار «سنت مقدس»، از طریق ایجاد گسست در تداوم تاریخی سنت‌ها امکانپذیر می‌شود. و در این راستا، براندازی، یا «مدرنیزاسیون»، در تقابل کامل با «مدرنیته» قرار می‌گیرد.

امروز که «جنگ سرد» به پایان رسیده، مشکل می‌توان «مدرنیزاسیون»،‌ یا کودتا را بر ملت‌ها تحمیل کرد، اگر چند روز پیش کودتا در فیلیپین شکست خورد، و اگر یک کودتا‌چی شناخته شده به نام چاوز، در نیمه راه «عروج» فاشیستی خود متوقف می‌شود، به طریق اولی، جیره خواران سازمان سیا در ایران، قادر به سازمان دادن براندازی نخواهند بود. مجازات امام جماعت مسجد بروجرد را دست کم نگیریم، این شاید نخستین گام به سوی حاکمیت قانون در ایران باشد.






یکشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۶


پیتزای قرمه‌سبزی!
...

امروز با ریتم زیبای گیتاری، که شباهت فراوانی به سبک نوازندگان گروه «دایرستریت» داشت، «مردم‌سالاری دینی، پیتزای قرمه سبزی، پول، مقام، کنکور، ازدواج، زن خیکی، بچه‌های لوس، جادة چالوس، و... » را روی «یوتوب»، با میکساژی از تصاویر «تهران امروز»، شنیدم و دیدم.

سال‌هاست که تهران را ندیده‌ام، و سال‌هاست که ایران را فقط از دریچة «پروپاگاند» رسانه‌های غرب، و وابسته به غرب می‌نگرم. پروپاگاندی که تصاویر «دلپذیر» و «دل‌آزارش» به یکسان، نفرت‌انگیز و مهوع است، چرا که «نگاهی» است از دریچة جنایت، سلطه و طمع به منافع ما و کشورمان! نگاهی که به یکسان بر عبادی‌ها، خاتمی‌ها، مخمل‌باف‌ها و «رهبر» به اصطلاح تندرو خیره مانده، چون جز این «رهروان» راه تاراج و جنایت، هیچ روزنة امیدی ندارد.

شاید اگر هزاران وبلاگ می‌نوشتم نمی‌توانستم واقعیت «روزمره‌گی» حکومت اسلامی را در چنین ابعادی بیان کنم. «روزمره‌گی» همواره در ترادف با ابتذال، یکنواختی، و در تقابل با پدیده‌های «والا» قرار می‌گیرد. در رده بندی ادیان، «روزمره‌گی»، مسلماً بهترین شاخص ادیان ابراهیمی، و در تقابل با «ادیان» و باورهای ایران باستان است که، جنبة انتزاعی بسیار گسترده‌ای داشت. یادآور شویم که این «باورها»، بر خلاف تمامی تبلیغاتی که در اطراف‌شان می‌شود، هیچگونه ارتباطی با «نژاد» به اصطلاح آریائی ندارد. به زبان ساده‌تر، هرآنچه انسان را از هنر، تفکر و خلاقیت و پدیده‌های «والا» دور کند، در چارچوب «روزمره‌گی» قرار خواهد گرفت. بهتر بگوئیم «روزمره‌گی» فصل مشترک حیوانات و انسان است. صددرصد مادی، خاکی، و بیگانه با آزادی پرواز، پرواز ذهن از چارچوب آنچه جامعه بر فرد تحمیل می‌کند. پرواز از اسارت پیکری که در نبرد با روزمره‌گی هرگز پیروز نخواهد شد.

ولی اگر روزمره‌گی سرانجام بر پیکرمان چیره خواهد شد، ما هم در تلاشی پیگیر، از چنگال روزمره‌گی‌ها می‌گریزیم، تلاشی که تداوم ما را، پس از فرجام ما نیز تضمین خواهد کرد. تلاشی که پیروزی جاودان‌ پرواز ما، پیروزی آزادی ما بر اسارت پیکرمان در زنجیرهای روزمره‌گی است. کلیپ «روزمره‌گی» هم شاید تلاشی است برای رهائی از هر آنچه «پیتزای قرمه سبزی»، بر روح و جسم جوانان کشورمان حاکم کرده، تا پویائی‌شان را به سکون بکشاند: اطاعت، زندان، اعتیاد، تقیه، تبعید، و یا تحمل توحشی به نام «تشکل‌های دانشجوئی»! شاید اگر امروز کلیپ «روزمره‌گی» را نمی‌دیدم، می‌انگاشتم که سهراب‌های ما یک‌بار دیگر مغلوب فریب کارگزار قدرت شده‌اند. می‌پنداشتم که سهراب‌های ما سرنوشت اسطوره‌ای خود را پذیرفته‌اند، پیروزی نمی‌شناسند و با پرواز بیگانه‌اند. امروز به چشم دیدم که جوانه‌های شادی، امید به زندگی، و امید به پیروزی، سکوت مرگبار زندان استعمار را شکسته‌. دیدم که آرام، و به دور از آشوب شورش‌پرستان حرفه‌ای، پرتوی آفتاب، آرام، آرام، سرمای مرگ را می‌شکند، و با تبدیل «روزمره‌گی»، به اثر هنری، تیغة این روزمره‌گی را به سوی کسانی باز می‌گرداند که چنین ابتذالی را بر او حاکم کرده‌اند.

و شاید اگر هزاران وبلاگ می‌نوشتم، قادر نبودم پدیدة استعماری مهوعی به نام «مردم‌سالاری دینی» را اینچنین هنرمندانه و با این ظرافت به تصویر کشم: «پیتزای قرمه سبزی!» مخلوطی زشت، و غیر قابل خوراک! در واقع، خورش قرمه سبزی، نان پیتزا را، که اصل پیتزا است، به خمیر تبدیل می‌کند. و خلاصه، دیگر این پیتزای ما، پیتزا نخواهد بود! و قرمه سبزی هم به طریق اولی نیست. چون قرمه سبزی با پنیر، نان، گوجه فرنگی و دیگر مخلفات پیتزا هماهنگی ندارد. بله، بهترین تشبیهی که می‌تواند واقعیت معجون مهوع «مردم‌سالاری دینی» را بیان کند، همین «پیتزای قرمه سبزی» است!‌ معجونی که یک گروه ایرانی اینچنین هنرمندانه توصیف کردند. و اما،‌ «پیتزای قرمه سبزی»، همزمان وصف‌الحال مطلبی است که اول دسامبر 2007، بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی سی»، تحت عنوان «انتقاد تند معاون سابق وزارت [امور] خارجه از احمدی نژاد»‌ منتشر کرده.

در این مطلب، فردی به نام محسن امین زاده، در نشست کمیتة هواداران سازمان تروریستی مجاهدین انقلاب اسلامی، در راستای جنگ زرگری میان دو قطب کاذب حکومتی به انتقاد شدید از احمدی نژاد پرداخته،‌ تا بتواند از طرف «قوم» خاتمی، آشکارا دست گدائی جهت مذاکره مستقیم به سوی اربابان آمریکائی دراز کند. بله، امین‌زاده که مانند دیگر انگل‌های اجتماع سر از وزارت امور خارجه ایران در آورده، می‌پندارد ما شوت‌وپرت‌ها باور می‌کنیم که محمد خاتمی و احمدی نژاد دو سیاست متفاوت دنبال می‌کنند! پیش از ادامة مطلب، لازم است در باب «اعتبار» وزارت امور خارجه ایران چند کلمه بگوئیم!

وزارت امورخارجه ایران، مرکز اعمال نفوذ پادوهای استعمار شده، چون حاکمیت ایران، حاکمیت دست نشاندة استعمار است. در این وزارت‌خانه کسانی به رده‌های بالا صعود کرده‌اند که حتی دیپلم دبیرستان ندارند. در این چارچوب، بهتر می‌توان مقام معاونت وزارت امور خارجه را ارزیابی کرد. به ویژه که ایشان با سازمان دست‌ساز اسرائیل: مجاهدین انقلاب اسلامی نیز پیوند دارند. و به همین دلیل رعایای الیزابت دوم، این سازمان خرابکار را «تشکل عمدة اصلاح طلبان» می‌خواند. چون اصلاح‌طلبی مطلوب کارخانة رجاله‌پروری، با خرابکاری و جنایت پیوند جاودان دارد. بله، امین‌زاده، تازه امروز به هرج‌ومرج در حکومت اسلامی پی برده! می‌دانیم که تا پیش‌از احمدی نژاد، نظم خوبی، نه تنها بر کشور،‌ که به قول سردار اکبر، بر منطقه حاکم بود، چون در عراق، پوزة اربابان حکومت اسلامی به خاک مالیده نشده بود! بنابراین همه چیز «منظم» بود! اما از وقتی ایالات متحد و شرکاء، جهت خروج از عراق به التماس افتاده‌اند، «نظم خوب» برهم خورده! پس مهملات امین‌زاده را در همینجا به پایان می‌بریم، و باز می‌گردیم به ادامة ‌مطلب رعایای الیزابت دوم که با نقل سخنان سید صادق خرازی، در واقع تشت رسوائی مبارزات ‌ضدامپریالیستی گورکن‌ها را از بام انداخته.

ضمن بازگوئی «فرازهائی» از مصاحبه روزنامة «کریستین ساینس مانیتور» با سیدصادق خرازی، خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، در واقع حق مطلب را در مورد براندازی 22 بهمن ادا کرده! هیچکس جز خود گورکن‌ها نمی‌تواند اینچنین پتة «نبرد با آمریکای» جمکران را بر آب اندازد. سیدصادق خرازی، برادرزادة کمال خرازی،‌ و نوچة محمد خاتمی است، که به محض دریافت دیپلم دبیرستان وارد خبرگذاری ایرنا، سازمان ملل و وزارت امور خارجه شد، و به عنوان سفیر حکومت اسلامی در فرانسه به بوسیدن آستان «ژان ماری لوپن»، دبیرکل جبهة نئوفاشیست‌های فرانسه مشغول بود. خوشبختانه احمدی نژاد این تحفة بازار تهران را از جلوی چشممان دور کرد، هر چند سگ زرد را بجای شغال نشانده. بگذریم! به هر تقدیر، حاج سیدصادق به «کریستین ساینس مانیتور» می‌گوید، «ما» که با آمریکا دعوا نداریم، «ما» فقط شعار می‌دهیم، هیچکس به اندازة «ما» منافع مشترک با آمریکا ندارد. اتفاقا ما هم می‌دانیم که گورکن‌ها در راه کشتار و چپاول مردم ایران با آمریکا منافع مشترک دارند، ولی تا به حال هیچکدام تا این حد ابله نبودند که مانند سیدصادق، «دیپلمات» بازار تهران، بند را اینچنین به آب دهند، و مبارزات ضدامپریالیستی روح‌الله را «شعار» صرف بخوانند!

بله از قدیم گفته‌اند، «مستی و راستی»! نسل دوم گورکن‌ها، که با تاراج نفت پایش به فرنگ باز شده، همچون پسران حاج اکبر، اگر حتی زبان کشور محل اقامت‌اش را نیاموخته، و هنوز جهت دریافت رشوه محتاج مترجم است، می‌پندارد اگر ویسکی را مثل شربت «به لیموی» دست‌ساز والده‌اش سر بکشد، «طرف» به فرهنگ و تمدن‌اش «ایمان» می‌آورد. چون نمی‌داند که مشروب هم مانند پول و مقام، آنچنان‌ را فقط آنچنان‌تر می‌کند. در روانکاوی هم برای آسان کردن کار بیمارانی که به سختی قادر به تکلم‌اند، مدتی یک ترکیب ضد اضطراب و افسردگی تجویز می‌کنند، تا بیمار بتواند در برابر روانکاو قادر به سخن گفتن شود. سیدصادق هم ظاهراً برای زمینه‌سازی این مصاحبه، دمی به خمره زده، که مهار زبان از دست داده و می‌گوید:

«[...] هیچ کشوری به اندازة آمریکا با ایران منافع مشترک ندارد، ما همچنان شعار مرگ بر آمریکا سر می‌دهیم، اما به دنبال رویاروئی با آمریکا نیستیم [...].»

این اصل سیاست استعمار، از زبان یکی از نوکران مفتخر کارخانه رجاله پروری است. بله، این سخنان چهرة واقعی مبارزات «فدائیان اسلام» با آمریکا را بخوبی نشان می‌دهد. در راه چنین «مبارزاتی» بود، که در سال 57، شاهد براندازی سلطنت پهلوی، اشغال سفارت آمریکا، جنگ 8 ساله با عراق، کشتار و آوارگی میلیون‌ها ایرانی، و نابودی ثروت‌های ملی بودیم. و امروز نیز استعمارگران می‌پندارند که با حمایت از «لات‌سالاری» گروه رفسنجانی و احمدی نژاد، می‌توانند آشوب به پا کنند، و مردم را باز هم به خیابان‌ها بکشانند، تا منافع اربابان امثال سیدصادق خرازی را در کشورمان محفوظ نگاه دارند. به یاد داشته باشیم که 28 سال پیش در چنین روزی، با استفاده از جنجال پیرامون اشغال سفارت آمریکا، قانون اساسی متحجر حکومت اسلامی را بر ما تحمیل کردند. به یاد داشته باشیم که آنروزها، اشغال سفارت فقط بهانه‌ای بود برای منزوی کردن ایران و فراهم آوردن زمینه جنگ با عراق! و امروز همان دست‌های جنایتکاری که به بهانة نبرد با آمریکا و با شعار«مرگ بر آمریکا»، زمینه‌ساز تحریم اقتصادی و تحمیل جنگ بر ملت ایران شدند، در پی ایجاد بحران، برای توجیه حضور آشکار استعمار غرب برآمده‌اند.

امروز سیاست ایجاد دشمن دروغین، که 28 سال مسیر حکومت اسلامی را تعیین کرده، از زبان محمد خاتمی، فردی که خود به عنوان سرپرست کیهان، وزیر ارشاد، و رهبر تبلیغات جنگ، عامل اجرای چنین سیاستی بود، مورد انتقاد قرار می‌گیرد! برای آن‌ها که سال براندازی را به یاد ندارند بگوئیم، نخستین کسانی که در سال 1357، مدافع مستضعفین شدند و زبان به اعتراض بر ضد سیاست‌های دولت گشودند، نمایندگان مجلس شورای ملی ایران، و اعضاء حزب رستاخیز بودند! بله همان «پیتزای قرمه سبزی» که آنروز ناشناخته بود، و امروز نام اصلاح‌طلب بر خود گذارده، تا دولت «امام حسین» را هم به حساب خود استیضاح کند! عزیزان! کورخوانده‌اید، پیتزای قرمه سبزی را دوبار به مردم نمی‌توان فروخت.