یکشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۶


پیتزای قرمه‌سبزی!
...

امروز با ریتم زیبای گیتاری، که شباهت فراوانی به سبک نوازندگان گروه «دایرستریت» داشت، «مردم‌سالاری دینی، پیتزای قرمه سبزی، پول، مقام، کنکور، ازدواج، زن خیکی، بچه‌های لوس، جادة چالوس، و... » را روی «یوتوب»، با میکساژی از تصاویر «تهران امروز»، شنیدم و دیدم.

سال‌هاست که تهران را ندیده‌ام، و سال‌هاست که ایران را فقط از دریچة «پروپاگاند» رسانه‌های غرب، و وابسته به غرب می‌نگرم. پروپاگاندی که تصاویر «دلپذیر» و «دل‌آزارش» به یکسان، نفرت‌انگیز و مهوع است، چرا که «نگاهی» است از دریچة جنایت، سلطه و طمع به منافع ما و کشورمان! نگاهی که به یکسان بر عبادی‌ها، خاتمی‌ها، مخمل‌باف‌ها و «رهبر» به اصطلاح تندرو خیره مانده، چون جز این «رهروان» راه تاراج و جنایت، هیچ روزنة امیدی ندارد.

شاید اگر هزاران وبلاگ می‌نوشتم نمی‌توانستم واقعیت «روزمره‌گی» حکومت اسلامی را در چنین ابعادی بیان کنم. «روزمره‌گی» همواره در ترادف با ابتذال، یکنواختی، و در تقابل با پدیده‌های «والا» قرار می‌گیرد. در رده بندی ادیان، «روزمره‌گی»، مسلماً بهترین شاخص ادیان ابراهیمی، و در تقابل با «ادیان» و باورهای ایران باستان است که، جنبة انتزاعی بسیار گسترده‌ای داشت. یادآور شویم که این «باورها»، بر خلاف تمامی تبلیغاتی که در اطراف‌شان می‌شود، هیچگونه ارتباطی با «نژاد» به اصطلاح آریائی ندارد. به زبان ساده‌تر، هرآنچه انسان را از هنر، تفکر و خلاقیت و پدیده‌های «والا» دور کند، در چارچوب «روزمره‌گی» قرار خواهد گرفت. بهتر بگوئیم «روزمره‌گی» فصل مشترک حیوانات و انسان است. صددرصد مادی، خاکی، و بیگانه با آزادی پرواز، پرواز ذهن از چارچوب آنچه جامعه بر فرد تحمیل می‌کند. پرواز از اسارت پیکری که در نبرد با روزمره‌گی هرگز پیروز نخواهد شد.

ولی اگر روزمره‌گی سرانجام بر پیکرمان چیره خواهد شد، ما هم در تلاشی پیگیر، از چنگال روزمره‌گی‌ها می‌گریزیم، تلاشی که تداوم ما را، پس از فرجام ما نیز تضمین خواهد کرد. تلاشی که پیروزی جاودان‌ پرواز ما، پیروزی آزادی ما بر اسارت پیکرمان در زنجیرهای روزمره‌گی است. کلیپ «روزمره‌گی» هم شاید تلاشی است برای رهائی از هر آنچه «پیتزای قرمه سبزی»، بر روح و جسم جوانان کشورمان حاکم کرده، تا پویائی‌شان را به سکون بکشاند: اطاعت، زندان، اعتیاد، تقیه، تبعید، و یا تحمل توحشی به نام «تشکل‌های دانشجوئی»! شاید اگر امروز کلیپ «روزمره‌گی» را نمی‌دیدم، می‌انگاشتم که سهراب‌های ما یک‌بار دیگر مغلوب فریب کارگزار قدرت شده‌اند. می‌پنداشتم که سهراب‌های ما سرنوشت اسطوره‌ای خود را پذیرفته‌اند، پیروزی نمی‌شناسند و با پرواز بیگانه‌اند. امروز به چشم دیدم که جوانه‌های شادی، امید به زندگی، و امید به پیروزی، سکوت مرگبار زندان استعمار را شکسته‌. دیدم که آرام، و به دور از آشوب شورش‌پرستان حرفه‌ای، پرتوی آفتاب، آرام، آرام، سرمای مرگ را می‌شکند، و با تبدیل «روزمره‌گی»، به اثر هنری، تیغة این روزمره‌گی را به سوی کسانی باز می‌گرداند که چنین ابتذالی را بر او حاکم کرده‌اند.

و شاید اگر هزاران وبلاگ می‌نوشتم، قادر نبودم پدیدة استعماری مهوعی به نام «مردم‌سالاری دینی» را اینچنین هنرمندانه و با این ظرافت به تصویر کشم: «پیتزای قرمه سبزی!» مخلوطی زشت، و غیر قابل خوراک! در واقع، خورش قرمه سبزی، نان پیتزا را، که اصل پیتزا است، به خمیر تبدیل می‌کند. و خلاصه، دیگر این پیتزای ما، پیتزا نخواهد بود! و قرمه سبزی هم به طریق اولی نیست. چون قرمه سبزی با پنیر، نان، گوجه فرنگی و دیگر مخلفات پیتزا هماهنگی ندارد. بله، بهترین تشبیهی که می‌تواند واقعیت معجون مهوع «مردم‌سالاری دینی» را بیان کند، همین «پیتزای قرمه سبزی» است!‌ معجونی که یک گروه ایرانی اینچنین هنرمندانه توصیف کردند. و اما،‌ «پیتزای قرمه سبزی»، همزمان وصف‌الحال مطلبی است که اول دسامبر 2007، بنگاه خبر پراکنی «بی‌بی سی»، تحت عنوان «انتقاد تند معاون سابق وزارت [امور] خارجه از احمدی نژاد»‌ منتشر کرده.

در این مطلب، فردی به نام محسن امین زاده، در نشست کمیتة هواداران سازمان تروریستی مجاهدین انقلاب اسلامی، در راستای جنگ زرگری میان دو قطب کاذب حکومتی به انتقاد شدید از احمدی نژاد پرداخته،‌ تا بتواند از طرف «قوم» خاتمی، آشکارا دست گدائی جهت مذاکره مستقیم به سوی اربابان آمریکائی دراز کند. بله، امین‌زاده که مانند دیگر انگل‌های اجتماع سر از وزارت امور خارجه ایران در آورده، می‌پندارد ما شوت‌وپرت‌ها باور می‌کنیم که محمد خاتمی و احمدی نژاد دو سیاست متفاوت دنبال می‌کنند! پیش از ادامة مطلب، لازم است در باب «اعتبار» وزارت امور خارجه ایران چند کلمه بگوئیم!

وزارت امورخارجه ایران، مرکز اعمال نفوذ پادوهای استعمار شده، چون حاکمیت ایران، حاکمیت دست نشاندة استعمار است. در این وزارت‌خانه کسانی به رده‌های بالا صعود کرده‌اند که حتی دیپلم دبیرستان ندارند. در این چارچوب، بهتر می‌توان مقام معاونت وزارت امور خارجه را ارزیابی کرد. به ویژه که ایشان با سازمان دست‌ساز اسرائیل: مجاهدین انقلاب اسلامی نیز پیوند دارند. و به همین دلیل رعایای الیزابت دوم، این سازمان خرابکار را «تشکل عمدة اصلاح طلبان» می‌خواند. چون اصلاح‌طلبی مطلوب کارخانة رجاله‌پروری، با خرابکاری و جنایت پیوند جاودان دارد. بله، امین‌زاده، تازه امروز به هرج‌ومرج در حکومت اسلامی پی برده! می‌دانیم که تا پیش‌از احمدی نژاد، نظم خوبی، نه تنها بر کشور،‌ که به قول سردار اکبر، بر منطقه حاکم بود، چون در عراق، پوزة اربابان حکومت اسلامی به خاک مالیده نشده بود! بنابراین همه چیز «منظم» بود! اما از وقتی ایالات متحد و شرکاء، جهت خروج از عراق به التماس افتاده‌اند، «نظم خوب» برهم خورده! پس مهملات امین‌زاده را در همینجا به پایان می‌بریم، و باز می‌گردیم به ادامة ‌مطلب رعایای الیزابت دوم که با نقل سخنان سید صادق خرازی، در واقع تشت رسوائی مبارزات ‌ضدامپریالیستی گورکن‌ها را از بام انداخته.

ضمن بازگوئی «فرازهائی» از مصاحبه روزنامة «کریستین ساینس مانیتور» با سیدصادق خرازی، خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، در واقع حق مطلب را در مورد براندازی 22 بهمن ادا کرده! هیچکس جز خود گورکن‌ها نمی‌تواند اینچنین پتة «نبرد با آمریکای» جمکران را بر آب اندازد. سیدصادق خرازی، برادرزادة کمال خرازی،‌ و نوچة محمد خاتمی است، که به محض دریافت دیپلم دبیرستان وارد خبرگذاری ایرنا، سازمان ملل و وزارت امور خارجه شد، و به عنوان سفیر حکومت اسلامی در فرانسه به بوسیدن آستان «ژان ماری لوپن»، دبیرکل جبهة نئوفاشیست‌های فرانسه مشغول بود. خوشبختانه احمدی نژاد این تحفة بازار تهران را از جلوی چشممان دور کرد، هر چند سگ زرد را بجای شغال نشانده. بگذریم! به هر تقدیر، حاج سیدصادق به «کریستین ساینس مانیتور» می‌گوید، «ما» که با آمریکا دعوا نداریم، «ما» فقط شعار می‌دهیم، هیچکس به اندازة «ما» منافع مشترک با آمریکا ندارد. اتفاقا ما هم می‌دانیم که گورکن‌ها در راه کشتار و چپاول مردم ایران با آمریکا منافع مشترک دارند، ولی تا به حال هیچکدام تا این حد ابله نبودند که مانند سیدصادق، «دیپلمات» بازار تهران، بند را اینچنین به آب دهند، و مبارزات ضدامپریالیستی روح‌الله را «شعار» صرف بخوانند!

بله از قدیم گفته‌اند، «مستی و راستی»! نسل دوم گورکن‌ها، که با تاراج نفت پایش به فرنگ باز شده، همچون پسران حاج اکبر، اگر حتی زبان کشور محل اقامت‌اش را نیاموخته، و هنوز جهت دریافت رشوه محتاج مترجم است، می‌پندارد اگر ویسکی را مثل شربت «به لیموی» دست‌ساز والده‌اش سر بکشد، «طرف» به فرهنگ و تمدن‌اش «ایمان» می‌آورد. چون نمی‌داند که مشروب هم مانند پول و مقام، آنچنان‌ را فقط آنچنان‌تر می‌کند. در روانکاوی هم برای آسان کردن کار بیمارانی که به سختی قادر به تکلم‌اند، مدتی یک ترکیب ضد اضطراب و افسردگی تجویز می‌کنند، تا بیمار بتواند در برابر روانکاو قادر به سخن گفتن شود. سیدصادق هم ظاهراً برای زمینه‌سازی این مصاحبه، دمی به خمره زده، که مهار زبان از دست داده و می‌گوید:

«[...] هیچ کشوری به اندازة آمریکا با ایران منافع مشترک ندارد، ما همچنان شعار مرگ بر آمریکا سر می‌دهیم، اما به دنبال رویاروئی با آمریکا نیستیم [...].»

این اصل سیاست استعمار، از زبان یکی از نوکران مفتخر کارخانه رجاله پروری است. بله، این سخنان چهرة واقعی مبارزات «فدائیان اسلام» با آمریکا را بخوبی نشان می‌دهد. در راه چنین «مبارزاتی» بود، که در سال 57، شاهد براندازی سلطنت پهلوی، اشغال سفارت آمریکا، جنگ 8 ساله با عراق، کشتار و آوارگی میلیون‌ها ایرانی، و نابودی ثروت‌های ملی بودیم. و امروز نیز استعمارگران می‌پندارند که با حمایت از «لات‌سالاری» گروه رفسنجانی و احمدی نژاد، می‌توانند آشوب به پا کنند، و مردم را باز هم به خیابان‌ها بکشانند، تا منافع اربابان امثال سیدصادق خرازی را در کشورمان محفوظ نگاه دارند. به یاد داشته باشیم که 28 سال پیش در چنین روزی، با استفاده از جنجال پیرامون اشغال سفارت آمریکا، قانون اساسی متحجر حکومت اسلامی را بر ما تحمیل کردند. به یاد داشته باشیم که آنروزها، اشغال سفارت فقط بهانه‌ای بود برای منزوی کردن ایران و فراهم آوردن زمینه جنگ با عراق! و امروز همان دست‌های جنایتکاری که به بهانة نبرد با آمریکا و با شعار«مرگ بر آمریکا»، زمینه‌ساز تحریم اقتصادی و تحمیل جنگ بر ملت ایران شدند، در پی ایجاد بحران، برای توجیه حضور آشکار استعمار غرب برآمده‌اند.

امروز سیاست ایجاد دشمن دروغین، که 28 سال مسیر حکومت اسلامی را تعیین کرده، از زبان محمد خاتمی، فردی که خود به عنوان سرپرست کیهان، وزیر ارشاد، و رهبر تبلیغات جنگ، عامل اجرای چنین سیاستی بود، مورد انتقاد قرار می‌گیرد! برای آن‌ها که سال براندازی را به یاد ندارند بگوئیم، نخستین کسانی که در سال 1357، مدافع مستضعفین شدند و زبان به اعتراض بر ضد سیاست‌های دولت گشودند، نمایندگان مجلس شورای ملی ایران، و اعضاء حزب رستاخیز بودند! بله همان «پیتزای قرمه سبزی» که آنروز ناشناخته بود، و امروز نام اصلاح‌طلب بر خود گذارده، تا دولت «امام حسین» را هم به حساب خود استیضاح کند! عزیزان! کورخوانده‌اید، پیتزای قرمه سبزی را دوبار به مردم نمی‌توان فروخت.




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت