....
پس از حضور پرافتخار در دانشگاه کلمبیا، احمدی نژاد، همچنان سعی بر حفظ «پیوند خوش خدمتی» با ایالات متحد دارد! امروز در ادامة بازی مهوع «ضدامپریالیسم جمکران»، احمدی نژاد عاجزانه تقاضا کرد بر انتخابات آمریکا هم «نظارت» داشته باشد. علامت تعجب هم نمیگذاریم! حکومت مستقل جمکران، مانند هر نوزاد دیگر، قادر نیست بند ناف پیوند «طبیعی» خود را با «مام حکومت»: حاکمیت غرب بگسلد. این اظهارات مضحک زمانی در «حنازرچوبه» منعکس شد، که علیرغم فشار ایالات متحد به دولت چین، برای «حفظ وضع موجود» در ایران، و تداوم غنی سازی، دولت چین ناچار شد موافقت خود را برای شرکت در نشست شورای امنیت مورد تأئید قرار دهد! بله، دولت چین، که به نیابت از سوی ایالات متحد، حکومت رمالان را در غنی سازی یاری میکند، تا نیروگاه بوشهر به بهره برداری نرسد، و فروپاشی در حکومت اسلامی ایجاد نشود، سعی تمام دارد که، اقتصاد غرب را نیز در کشورمان با اقتصاد چین جایگزین کند. اقتصادی که بدون اهرمهای تصمیمگیری سرمایههای غربی قادر به ادامة حیات نخواهد بود. مسافرت «رابرت گیتس» به چین، بر خلاف تفسیرهای مضحک رسانههای حکومت اسلامی، فقط در جهت تأکید بر تداوم حمایت چین از رمالان صورت گرفت! از افتخارات دولت چین همین بس که، نیروهای «نظامی ـ امنیتی» فرانسه، سالها در خاک این کشور، به آموزش «طالبان» میپرداختند! در واقع با حمایت پنهان ایالات متحد و چین است که حکومت طالبان شیعی مسلک هنوز به عربدهجوئی و سرپیچی از اجرای قطعنامههای شورای امنیت ادامه میدهد، تا تهدید تهاجم نظامی نیز بر ملت ایران ادامه یابد.
مهر نیوز مورخ 9 مهرماه سالجاری مینویسد، لاریجانی در مصاحبه با «تایمز مالی» گفته «تعلیق» غنیسازی از نظر فنی امکان پذیر نیست، تحریمها اهمیتی ندارد:
«هرگونه کاهش تبادل کالا با کشورهای غربی را میتوان با اجناس چینی ارزان قیمت جبران نمود[...] زندگی در ایران ادامه دارد.»
این است فواید جایگزین کردن اقتصاد غرب با اقتصاد چین: «انسداد اقتصادی» یا منتفی کردن بهرهبرداری از نیروگاه بوشهر. اما پیش از ادامة مطلب، لازم است نگاهی داشته باشیم به تبلیغات «انسداد سیاسی» در بنگاه سخن پراکنی «بیبیسی»، مورخ 23 نوامبر 2007، در باب دمجنبانی برای دستاربندان، و نکوهش پهلوی دوم، در راستای تبلیغات سازمان سیا که در وبلاگ «قند شکن و تقصیر» نیز به آن اشاره شد.
فردی به نام سیروس علینژاد، در سایت رعایای الیزابت دوم، به بهانة معرفی آخرین جلد از خاطرات «فرضی» علم، سری هم به افغانستان زده، و از قول وی، از محمد داوودخان انتقاد میکند که، «راه بر افسران کمونیست گشود!» البته باید بپذیریم که با توجه به شرایط فعلی که کشور افغانستان به مرکز تولید مواد مخدر برای ارتش جنایتکار ناتو تبدیل شده، نقل چنین سخنانی، بیشرمی بسیار میطلبد، که خوشبختانه در فعلة فاشیسم به وفور یافت میشود. بگذریم، نویسندة مقاله، پس از معرفی اسدالله علم، به عنوان «رجل» سیاسی پرارزشی که هم با فرهنگ ایران آشنا بود و هم گویا غرب را میشناخت، تأکید میکند که «روحانیت» مخالف دربار بوده! همان روحانیتی که امروز میدانیم در آنزمان، همزمان جیرهخوار کارخانة رجاله پروری، دربار و بازار بود، و حذف دربار از صحنة سیاست ایران فقط منجر به جیرهخواری مستقیم روحانیون از سفارت کذا شده!
بنگاه سخن پراکنی «بیبیسی»، در ادامة بررسی و تفسیر «علمی» خاطرات علم، ضمن معرفی شخص شاه به عنوان تنها عامل نابسامانیها در ایران، میگوید همة تصمیمات را شاه میگرفت، از جمله در مورد سازمان امنیت! همان سازمان امنیتی که امروز میدانیم زمینة براندازی 22 بهمن را فراهم آورد! اما گذشته از پریشانگوئیهای حاج سیروس علی نژاد در «تفسیر» مسائل ایران، که در خاطرات علم «نقل» شده، «زبان» شخص اسدالله علم است، که شباهت عجیبی به زبان فقرفرهنگی «چپالله» پیدا میکند. بله، در خاطرات «کذا»، که مانند دیگر خاطرات تولیدی ساواک جز ابتذال هیچ ندارد، علم، در حین گفتگو با شاه ایران، به بررسی شرایط مالی کشاورزان، کارگران و حتی «بورژواها» نیز پرداخته:
«گفتم [...] اکثریت کارگر و کشاورز و بورژوا [...] باید راضی باشند[...]»
و خواننده متحیر میماند که اسدالله علم، چرا به شیوة نخبگان چپالله، از «کارگر»، «کشاورز» و بورژوا» سخن میراند! مگر علم هم معتقد به جنگ طبقاتی بوده؟ البته ما از این مطلب متحیر نمیشویم، چرا که میدانیم، «زبان» به کار گرفته شده در کتاب خاطرات علم، در واقع زبان خاطره نویسان دستگاه «ساواک» است.
ویژگی نگارش خاطره نویسان ساواک این است که زبان گوینده را از خاستگاه اجتماعی وی خارج میکنند، و به این ترتیب، زبانی سست، لرزان و بیپایه تولید کرده، گویش را در تحرکی دائم و پیوسته میان قطبهای «افراط» و «تفریط» سرگردان میسازند. خلاصه بگوئیم، زبان خاطره نویسی ساواک، همان زبان دو قطبی کردنهای «کاذب» فاشیسم است. اوج این نوع «زبان» را در کتاب خاطرات «فرضی» پروین غفاری، تحت عنوان «تا سیاهی...» میتوان مشاهده کرد. این شاهکار فقر فرهنگی حکومت جمکران، از محصولات «مرکز ترجمه و نشر کتاب» است. در این کتاب، «زبان» پروین غفاری، از «زبان ابتذال» تمایلات غریزی، تا زبان ابتذال مذهب، یا «زبان منهیات دین» در نوسان دائم قرار دارد. بگذریم، سیروس علینژاد در راستای ترهات کاتوزیان و میلانیها، سعی دارد دست جنایتکار بیگانگان را در آشوبهای ایران پنهان کند، و در فضائی همچون غائلة 22 بهمن، همة تقصیرها را دوباره به گردن یک فرد: «شاه»، بیندازد.
ولی ایرانیان به یاد دارند که پیش از بحران دست ساز هستهای، و سالها پیش از براندازی بهمن 57، غربیها که در ظاهر متحد ایران بودند، مانع تأسیس کارخانة ذوب آهن میشدند. ارز حاصل از فروش نفت در بانکهای غرب مسدود شد، و دولت شاه نمیتوانست از کشورهای دیگر بخواهد که در ایران ذوب آهن تأسیس کنند. شاه ایران بارها در سخنرانیهای خود به این امر اشاره کرد که متحدان ایران از تأسیس ذوبآهن جلوگیری میکنند. عاقبت اتحاد جماهیر شوروی با ایران توافقنامهای به امضاء رساند، و در برابر دریافت سالانه ده میلیارد متر مکعب گاز، اقدام به تأسیس یک کارخانة ذوب آهن در اطراف اصفهان کرد. پیش از این توافق، گاز حاصل از استخراج نفت کشورمان، توسط کنسرسیوم و دیگر چندملیتیهای غرب «سوزانده» میشد! با انعقاد قرارداد فروش گاز طبیعی به اتحاد شوروی، ایران امکان یافت ضمن بهره برداری از گاز طبیعی خود، به صنایع پایة ذوب آهن نیز دست یابد.
تقاضای ایران برای ایجاد صنایع ذوب آهن از سالهای 1940 مطرح شد. و کارشناسان غربی جهت «مطالعه»، «اکتشاف» و «طراحی» به ایران سرازیر شدند. و تحت عنوان «مطالعة» شرایط، ایالات متحد، انگلستان، فرانسه و آلمان بیش از سه دهه، احداث ذوب آهن را در ایران به تعویق انداختند! بله همانطور که پیشتر هم گفتیم، سیاست ایالات متحد و شرکایاش در غرب، تبدیل ایران به یک «بازار مصرف» است. و در مورد نیروگاه هستهای نیز، قرارداد تأسیس این نیروگاه در ایران، در تاریخ 17 اوت سال 1977 با کشور فرانسه به امضاء رسیده بود. پس از براندازی حاکمیت ایران، و اعمال تحریمها، در پی اشغال سفارت آمریکا در تهران، این قرارداد به تعویق افتاد. و زیمنس آلمان بدون پرداخت هرگونه خسارتی، قرارداد احداث نیروگاه هستهای را به صورتی «یکجانبه» لغو کرد! تا اینکه روسیه پذیرفت نیروگاه بوشهر را به اتمام رساند، و اینجاست که ناگهان با «پرشهای» احمدینژاد به قلههای هستهای مواجه میشویم، که راهکارهائی سیاسی است، جهت به تأخیر انداختن بهرهبرداری از نیروگاه بوشهر! چرا که منافع ایالات متحد، چنین ایجاب میکند. بله، افتتاح نیروگاه هستهای، همچون تأسیس کارخانة ذوب آهن، در تقابل با منافع غرب در ایران قرار میگیرد. در نتیجه، حکومت اسلامی تلاش دارد، تا حد امکان بهره برداری از نیروگاه بوشهر را به تعویق اندازد. ولی در مورد ذوب آهن، از آنجا که نوکران ضدامپریالیست آمریکا هنوز در حاکمیت نبودند، و حکومت پهلوی به دروغ ادعای «نبرد با آمریکا» نداشت، دیدیم که چنین نشد.
عاقبت در سال 1964، مذاکره با دولت اتحاد جماهیر شوروی جهت احداث کارخانه ذوب آهن آغاز شد، و در تاریخ 27 دسامبر 1965 قرارداد ایجاد این کارخانه به امضا رسید. ذوب آهن ایران در سال 1970 آغاز به کار کرد. تأسیس ماشین سازی اراک، و نیروگاه آبی سد ارس نیز، صرفاً از طریق فروش مستقیم گاز طبیعی به شوروی امکانپذیر شد. این مختصر را گفتیم تا مرز منافع ملی خود را با گلة مشارکتچیها، و دیگر شیپورهای سازمان سیا، که 28 سال است در ایران به تعظیم در درگاه ایالات متحد و اروپا «اشتغال» دارند، مشخص کرده باشیم. ملت ایران، علیرغم سرسپردگی حکومت اسلامی به غربیها، از چنبرة «اتحاد» استعماری با ایالات متحد و شرکایاش در اروپا و آسیا خارج خواهد شد. مسیر حرکت طبیعی ملتها مسلماً به سوی رشد و تعالی خواهد بود، نه در سرسپردگی و بندگی سردمداران حکومت اسلامی، یا هر حکومت و دارودستة دیگری؛ شاید اینجاست که میتوان به صراحت سخن از «جبر تاریخ» به میان آورد.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت