شصتسال اپیدمی!
...
واژة لاتین «اپیدمیا»، مشتق از ریشة یونانی «اپیدموس»، به معنای آنچه در یک منطقه حرکت میکند، و یا «جریان» دارد آمده. «اپیدمیا»، در مورد بیماریهای «عفونی» و «واگیردار» به کار برده میشود، که طی اندک زمانی، افراد بسیاری را مبتلا میکند. در معنای مجازی، «اپیدمیا»، به هر پدیدهای اطلاق میشود، که مانند پدیدة «مدروز»، به سرعت گروه زیادی را به خود جلب کرده و فراگیر میشود. ویژگی «اپیدمیا» در این است که، از تداوم برخوردار نیست. ولی یک «اپیدمیای» ویژه وجود دارد، که حدود شش دهه از عمر پر بارش میگذرد، و هنوز باقی و پابرجاست: «اپیدمیای» شیفتگی غربیها بر جمال بیمثال اسلام!
حدود 60 سال پیش، صادق هدایت در نامهای به حسن شهید نورائی مینویسد:
«از قرار معلوم فرانسویها به شدت مشغول لیسیدن کو... اسلام هستند[...]»
و امروز با مطالعة مقالات «اسلام ستای» واشنگتنپست و نیوزویک، متوجه شدم که «لیسیدن کو... اسلام» هم نوعی بیماری ویروسی باید باشد، که اگر از سال 1948 فرانسویها به آن مبتلا شدند، هم اکنون به معنای واقعی کلمه دامنگیر آنگلوساکسونها هم شده!
در ادامة وبلاگ «خلافت و حماقت»، و در رابطه با سوابق تاریخی «باز تولید» شرایط سیاسی پاکستان در ایران، یادآور شویم که، نخستین و مهمترین دستاورد کودتای ضیاءالحق در سال 1977، شلاق زدن مردم در ملاء عام بود! حضرت ژنرال، همانطور که گفتیم خواهان احیای خلافت بودند، و از این «خلافت» نیز جز توحش و تحجر صحرای عربستان چیز دیگری هم دستگیرشان نشده بود. تصاویر شلاق زدن مردم در خیابانهای پاکستان، برای نخستین بار در روزنامة «رستاخیز»، که قرار بود «دروازههای تمدن بزرگ» را هم به روی ملت ایران بگشاید، با گشادهدستی تمام منتشر شد. البته، آنزمان کسی نمیدانست آنچه در پاکستان میگذرد، کمتر از یکسال بعد به مردم ایران هم «تحمیل» خواهد شد. امروز اگر آرشیو روزنامههای دوران پهلوی دوم در دسترس عموم قرار نمیگیرد، فقط برای پنهان داشتن همین واقعیت است، که استعمار غرب، هر چه در پاکستان «تولید» میکند، آناً به ایران، افغانستان و ترکیه هم «صادر» خواهد کرد. از اینرو بهتر است جنگ «زرگری» ژنرال مشارف و بینظیر بوتو را به دقت دنبال کنیم. به ویژه که «نگرو پونته»، یکی از رهبران بینالمللی خرابکاری، آدمکشی و تروریسم نیز جدیداً راهی پاکستان شده.
دیشب شبکة «الجزیره»، که شعبة بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی» است، از دستگیری «عمرانخان» خبر داد. گویا ایشان از چهرههای «محبوب» سیاست و ورزش در پاکستان باشند. در هر حال آنچه در تصاویر «الجزیره» به چشم میخورد، تظاهرات شوتو پرتها به طرفداری از «عمرانخان» بود! حتی یک زن هم در میان خیل تظاهرکنندگان دیده نمیشد! ظاهراً همجواری با کشور هند، هنوز پاکستانیها را متمدن نکرده! بله، بیجهت نیست که کارخانة رجاله پروری، در تمامی کشورها به استثنای انگلستان، از جدائیطلبان حمایت میکند، سیاست استعماری ایجاد «یک کشور، یک مذهب» در تضاد با منافع ملتها، فقط منافع استعمار را تأمین میکند. چرا که در این کشورهای مخلوق استعمار، بجز جنگ و بحران و توحش هیچ حرکت سازندهای را شاهد نخواهیم بود.
و امروز در پاکستان، اگر شخص بینظیر بوتو هم از سیاست کنارهگیری کند، مشارف، جهت ایجاد «بحران»، دستور خواهد داد که چند نفر خودش را دستگیر کنند، و بعد اعلام میدارد، ژنرال مشارف، جهت ممانعت از استقرار دمکراسی، پرویز مشارف را از شرکت در تظاهرات منع کرد! همچنین اگر شخص علیخامنهای هم دست از اسلام بشوید، نیوزویک، واشنگتن پست و دیگر ریزهخواران فاشیسم بینالملل از بوسیدن نعلین اسلام دست بر نخواهند داشت. منتهی، چون خودشان نمیتوانند مستقیماً به بوسیدن «مقدساتشان» بپردازند، اینکار «شرافتمندانه» را، با توجه به سوابق درخشان پاسداراکبر، به وی واگذار میکنند، تا در نیوزویک، واشنگتن پست و دیگر کاغذ پارههای تفنگ فروشان ایالات متحد، با همان زبان ابتذال، زبان ویژة فعلة فاشیسم، به تعریف و تمجید از «اسلام خوب» مشغول شود. بله، تعظیم و تکریم در برابر «مقدسات» به دو طریق مستقیم و غیرمستقیم انجام میشود. شیوة مستقیم، ارائة «تصویر دلپذیر» از جمکران، با توزیع رایگان «جوایز» است. از یکسو جوایز «حقوق بشر» و قلمهای رنگ و وارنگ میان نویسندگان «سرقبرآقا»، از قبیل پاسداراکبر با همان ششکلاس سواد ابتدائیاش، توزیع میشود، و از سوی دیگر، شاهد «پیروزی» فیلمهای صدمنیک قاز، تولیدی تیغکشهای «نابغه» در فستیوالهای کذا میشویم. فیلمهائی که به سفارش فستیوالها ساخته میشوند، و فستیوالهائی که بودجهشان را ناتوی فرهنگی تأمین میکند!
بله، حدود 60 سال پیش، صادق هدایت در نامهای به حسن شهید نورائی مینویسد:
«از قرار معلوم فرانسویها به شدت مشغول لیسیدن کو... اسلام هستند [...] مگر اینهمه فلاسفه و علمای اروپائی در مدح اسلام کتاب ننوشتهاند. این کتابها دستوری است که برای ما شرقیها تألیف میکنند، تا بهتر سوارمان شوند. ملل استعماری [...] برای به دست آوردن دل آنها و با تفرقه انداختن بین هندو و مسلمان، به نویسندههای طماع و زرپرست وجه نقد میدهند، تا این ترهات را بنویسند[...]»
منبع: در حاشیة «کاروان اسلام»، چاپ دوم، مرداد ماه 1361، به کوشش بهرام چوبینه
این مختصر را گفتیم تا فکر نکنید که سخنان «دز براون» وزیر دفاع انگلستان، در باب «تعهد» حاکمیت انگلیس به اسلام و حضور طالبان، که روز 25 سپتامبر در بنگاه سخن پراکنی «بیبیسی» منتشر شد، فاقد پیشینة تاریخی است. به هیچ عنوان! ارادت استعمار به «دین»، و «تعهد» استعمارگران به اسلام، از دههها پیش در هماهنگی کامل با منافع اقتصادی و استراتژیک اینان قرار داشته؛ در عمل بیش از یک سده قدمت دارد! چرا که، از طریق به دست آوردن دل دستاربندان، کارخانة رجاله پروری در واقع افسار اراذل و اوباش را نیز به دست میگیرد. پیوند ارگانیک اوباش و دستاربندان، پیش از انقلاب اکتبر، و پیش از کودتای کلنل رضاخان، بهترین ابزار تحمیل سیاست استعمار بر ما ملت بوده. احمد کسروی در «تاریخ مشروطه» به این واقعیت تلخ اشاره دارد که پیوند روحانی جماعت و اوباش، پیوندی است دیرینه.
همانطور که در مورد لغو قرارداد تنباکو گفتیم، اگر فتوی میرزای شیرازی و حمایت اراذل و اوباش جهت تحمیل این فتوی خائنانه نبود، بانک شاهی ایران یکشبه به نزول خواران انگلستان بدهکار نمیشد. همچنانکه نفت ایران نیز به خواست سفارت کذا، با همت کاشانی، و با خوش خدمتی مصدقالسلطنه ملی نمیشد، و امروز هم اگر مزدوری سنتی دستاربندان جمکران نبود، ما میتوانستیم با فدراسیون روسیه کنسرسیومی تشکیل دهیم که نه تنها انرژی هستهای برای کل منطقه تأمین کنیم، که تأمین گاز در جهان را نیز در انحصار خود داشته باشیم. کنسرسیومی که بریتیش پترولیوم، داچ شل و توتال دیگر در آن جائی ندارند. اما مگر بحرانهای دستساز غرب مجال میدهد؟
به عنوان نمونه میپردازیم، به آنچه «بحران هستهای» نام گذاشتهاند. بحران هستهای، در دوران محمد خاتمی، با اعتراض رسمی روسیه به آمریکا آغاز شد. جریان از این قرار بود که ژاپن، اروپا و چین در صدد تجهیز گورکنها به سلاح هستهای بودند. این همان سیاستی بود که در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون در مورد پاکستان به اجرا در آمد، و به محض آزمایشهای هستهای کشور هند، ایالات متحد کارشناسانی را به پاکستان اعزام کرد تا برای حاکمیت مفلوک پاکستان هم عین همان آزمایشات هستهای را صورت دهند! در جمکران نیز قرار بود همین اعمال از طریق اروپا و چین صورت پذیرد.
همانطور که گفتیم به دلیل همسایگی روسیه و ایران، ایالات متحد مستقیماً نمیتوانست وارد صحنة تجهیز گورکنها به بمب اتم شود. در نتیجه مسئولیتی هم در برابر شرایط جمکران نداشت، خصوصاً که پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، روابط روضهخوانها با اربابانشان ظاهراً از نظر سیاسی «قطع» شده بود، تا جهانیان باورکنند نوکران سازمان سیا بسیار ضدامپریالیست تشریف دارند. بله، «تقیه»، در چنین مواردی است که مفید به فایده میشود. گورکنها، بنزین و سلاح از اسرائیل دریافت میکردند تا جنگ با عراق را تداوم بخشند، مرگ بر آمریکا و اسرائیل هم از زبانشان نمیافتاد. امروز هم، همین گورکنها، ضدجنگ شدهاند. و سردسته صلح طلبانشان هم حسینعلی منتظری است، که در اوائل غائلة 22 بهمن، از رادیو دولتی تهران، تقاضای قطع حقوق بازنشستگان را میکرد، و با همان لهجة خنک، استدلال ابلهانهاش را هم ارائه میداد:
«درختی که خشکیدس که پاش آب نیمیریزن!»
بله، امروز «شیخ» مسعود بهنود، دارودستة اکبر رفسنجانی، و به ویژه بنگاه سخن پراکنی «بیبیسی»، یک حسینعلی منتظری دیگری ارائه میکنند، که از صلح طلبی، اصلاً «کبوتر صلح» را هم رو سیاه میکند! چرا که اینان میپندارند، ما فراموش کردهایم که، همین منتظری، طی جنگ 8 ساله با عراق، خفقان گرفته بود و صلح نمیشناخت؛ که همین منتظری، حق انتخاب دین را برای مسلمانان به رسمیت نمیشناسد؛ که همین منتظری، مانند بنیصدر در همان جناحی قرار گرفته، که قرار بود طرح تجزیة ایران را عملی کند. امروز واشنگتن پست، نیوزویک و دیگر بوقهای جنگطلبان در جبین همین منتظری، نور دمکراسی هم رویت کردهاند. همچنانکه 29 سال پیش، بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی»، روحالله را مدافع آزادی معرفی میکرد! نتیجة آزادیخواهی روح الله و شرکایش در «نهضت آزادی»، همان توحشی شد که ضیاءالحق در پاکستان حاکم کرد. امروز هم ایجازالحق، پسر ضیاءالحق، وزیر امور دینی در «دمکراسی» پاکستان شده! همانطوع که بارها در این وبلاگ گفتیم، مزدوری، پیشهایست موروثی، که از پدر به فرزند میرسد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به برنامة تجهیز گورکنها به سلاح اتمی!
هدف اصلی از تجهیز روضهخوانها به فناوری سلاح اتمی، در واقع پایان دادن به روابط ایران و روسیه، و امتداد دادن به پدیدة تداوم «انسداد سیاسی» در ایران بود که، سازمان سیا از طریق گروه برژینسکی از سال 1976 بر منطقة خاورمیانه تحمیل کرده بود. چرا که منافع استعمار غرب تنها از طریق به سکون کشاندن ملتها تأمین میشود. پیشتر گفتیم که تحمیل حاکمیت فاشیستی و اعمال تحریمهای اقتصادی ابزار اعمال سیاست انسداداند. حاکمیت فاشیستی، در درون مرزها بحران ایجاد میکند، و ایجاد بحران فرامرزی را استعمار بر عهده میگیرد. به یاد داریم که شیخکهای کازینونشین، هفتهای یک یا دوبار تمامیت ارضی ایران را به زیر سئوال میبردند، نام خلیج فارس را تغییر میدادند، یا از ساختن نیروگاه بوشهر ابراز «نگرانی» میکردند، چون به عقیدة اینان محیط زیست «آلوده» میشود!
بگذریم که وجود این شیخکها خود بزرگترین عامل آلودگی محیط زیست شده. ولی به یاد نداریم که، هیچیک از این شیوخ کازینوپرست از حضور ناوگان اتمی ایالات متحد و صدها تن تسلیحات کشتار جمعی بر عرشة این ناوگان در خلیج فارس ابراز نگرانی کرده باشد! چون آلودگی محیط زیست زمانی قابل سرزنش میشود که از سوی ایالات متحد به وجود نیاید! اگر نه، یانکیها میتوانند تمام منطقه را به رادیو آکتیو آلوده کنند، و از نظر شیخکها ابداً اشکالی نخواهد داشت! اشکال این است که اگر ایران از انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» خارج شود، و با حوزههای خارج از نظارت سازمان سیا ارتباط مالی و اقتصادی برقرار کند، این «انسداد سیاسی و اقتصادی» کذا که مطلوب سازمان سیا است، خدشهدار خواهد شد! بله، ارتباط همه جانبة ایران با روسیه و هند، به پویائی ملت ایران خواهد انجامید، و همین پویائی تهدیدی است برای تمامی حاکمیتهای پوشالی منطقه، که دوام و بقای خود را مرهون تداوم سیاست «انسداد» همه جانبة سیاسی، اقتصادی و اجتماعیاند، سیاستی که دهههاست بر مردم منطقه تحمیل شده.
جنجال فعلة فاشیسم در داخل و خارج، جهت ارائة «چهره دلآزار» از روسیه، به دلیل نگرانی از پایان یافتن انزاوی سیاسی و اقتصادی ما ملت بود! امروز میتوان به صراحت دریافت چرا رضاپهلوی در مخالفت با «بیانیة خزر»، که متضمن صلح و رعایت حقوق بشر در ایران است، آن اعلامیه مضحک را صادر کرد. انسداد سیاسی فقط به نفع ایالات متحد نیست، ریزه خواران عموسام در واشنگتن و جمکران به یکسان از انسداد سیاسیای که بر ما تحمیل شده بهره میبرند. اصلاحطلبان، گروه اکبر رفسنجانی، اصولگرایان حکومت اسلامی، «ملی ـ مذهبیها» ومخالفخوانان خارج نشین، همگی در یک خط سیاسی واحد قرار دارند، خطی که «والاحضرت» رضا سیروس، یا پهلوی «سوم» هم پای در آن میگذارد: خط انسداد سیاسی.
و این انسداد سیاسی زمانی میتواند موثر افتد که روابط سیاسی اقتصادی کشورمان به روابط مالی و اقتصادی با نوکران ایالات متحد و یا شرکایاش در اروپای غربی محدود بماند. به این ترتیب، تمام اهرمهای فشار در دست ایالات متحد قرار میگیرد. و همچنانکه طی این 28 سال شاهدیم، حکومت مستقل جمکران هرچه غربیها فرمان دهند، «ابتیاع» خواهد کرد! ارتباط زمینیما نیز منحصر به شاهرگ ترانزیت ترکیه، متحد اصلی نظامی آمریکا و اسرائیل، محدود میماند. و هر گاه آمریکا فرمان دهد، ترکیه میتواند با بستن همین شاهرگ ارتباطی، رابطة اقتصادی ما را با اروپا هم مسدود کند. و هر گاه آمریکا تصمیم بگیرد، میتواند در تنگة هرمز برای کشتیرانی ایران ایجاد مزاحمت میکند، و حتی حمل و نقل هوائی نیز به دلیل حضور ناوگانهای ایالات متحد میتواند مورد تهدید قرار دارد ـ نمونة آن سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی به دلیل شلیک موشک از ناوگان آمریکا در خلیجفارس بود! در چنین شرایطی به صراحت میبینیم که، باز شدن بازار روسیه و کشورهای حاشیة خزر اهرمهای فشار غرب را بر ملت ایران کم اثرتر از گذشته خواهد کرد.
ولی این امر را نیز میباید ابراز داشت که، «انسداد سیاسی» در منطقه یکسان و همگون نیست. حاکمیت سعودیها بر عربستان، تبلور سیاست انسداد در تمامی ابعاد است. عربستان یک «کشور ـ بازار»، تحت اشغال نظامیان ناتو است. اینان در عربستان، در محلههای ویژه سکونت دارند که اعراب اجازه ورود به آنها را نمییابند. قوانین حاکم بر عربستان، بر محلههای ناتو حاکم نیست! و میدانیم که عربستان، مانند پاکستان، از مراکز توحش پرور منطقه است. تجارت برده و مواد مخدر در عربستان رونق فراوان دارد، ولی هرگز نخواهید دید که در عربستان «خانة فساد» یا محل توزیع مواد مخدر کشف کنند! چرا که این «فعالیتها» خود بخشی از «سیاست انسداد» شده، سیاستی که اخیراً در ایران نیز پیشرفت فراوان کرده. بله، بیدلیل نیست که غربیها با چنگ و دندان از اسلام دفاع میکنند! بدون اسلام، گسترش فساد در چنین ابعادی امکانپذیر نخواهد بود. اگر صادق هدایت زنده میبود، میدید که بیماری «لیسیدن کو... اسلام» از طریق «پارازیتی» به نام پاسدارگنجی، از فرانسویها به «واشنگتن پست» و «نیوزویک» و دیگران سرایت کرده، و میرود تا به یک «اپیدمی» تبدیل شود. اگر صادق هدایت زنده بود و بازهم نامهای به حسن شهید نورائی مینوشت، حتما میگفت:
«از قرار معلوم نه تنها فرانسویها به شدت مشغول لیسیدن کو... اسلام هستند [...] که آنگلوساکسونها نیز! مگر اینهمه فلاسفه و علمای اروپائی در مدح اسلام کتاب ننوشتهاند. این کتابها دستوری است که برای ما شرقیها تألیف میکنند، تا بهتر سوارمان شوند. ملل استعماری [...] به نویسندههای طماع و زرپرست ایرانینما، وجه نقد میدهند، تا این ترهات را بنویسند[...]»
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت