چهارشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۶


سگ و سفارت!
...

پخش قصه‌های کدو قلقله‌زن و خاله سوسکه، که در حکومت جمکران جایگزین وقایع‌نویسی تاریخی شده، به ویکی‌پدیای فارسی نیز سرایت کرده. جای هیچگونه تعجبی نیست! چرا که، فعالیت ویکی‌پدیا نیز، در چارچوب فعالیت‌های فرهنگی سازمان ناتو قرار گرفته. به همین دلیل در مورد شبه کودتای نوژه یک قصة «بی‌بی‌گوزک» کامل به مخاطب تحویل می‌دهد، به طوری که «حکایت» این کودتا با مهملات حکومت جمکران در هیچگونه تضادی قرار نگیرد! این مطلبی است که در ادامة اشغال سفارت آمریکا در ایران بررسی خواهیم کرد. اما پیش از ادامة مطلب، بهتر است نگاهی داشته باشیم به جنجال اخیر شیرین عبادی و شرکاء، جهت مردمفریبی و تداوم حکومت تحجر اسلامی.

به نقل از نوام چامسکی در کتاب «در باب پروپاگاند»، گفتیم که از سال 1976، ایالات متحد «سیاست انسداد» در خاورمیانه را در پیش گرفته. بازتاب این سیاست، در کشور ایران، آشوب‌هائی بود که منجر به براندازی سلطنت و استقرار حکومت اسلامی شد. سپس در راستای همین سیاست انسداد، برنامة ایجاد بحران و آشوب، تحقق تحولات «اجتماعی ـ سیاسی» را عملاً غیر ممکن نمود. به عبارت دیگر، در چارچوب این سیاست، ملت‌های منطقه محکوم به در جا زدن شده‌اند. بهترین چارچوب انسداد، ساختار «دین ایدئولوژیک» است که بر ما ایرانیان تحمیل شده، و اکنون گروه عبادی، در هماهنگی کامل با دستاربندان شیاد، در صدد تداوم آن است. ابزار جنجال اینان، زنانی‌اند که روانة زندان شده‌اند، چرا که قوانین زن ستیز حکومت اسلامی را به چالش طلبیده‌اند. و دارودستة عبادی بیشرمانه ادعا می‌کند که بدون تغییر قانون اساسی می‌توان حقوق این زنان را استیفا کرد! حال آنکه می‌دانیم اصلاً چنین نیست!

از نظر حقوقی، قوانین انسان ستیز حکومت اسلامی، تکیه بر اصول قانون اساسی دارد، و کسی که از جایگاه «حقوقدان»، خلاف این امر را اظهار کند، فقط یک شیاد می‌تواند باشد. و در این فضای رسانه‌ای، شیادی ریزه‌خواران محفل نوبل را شیادان رسانه‌های شبه‌اصلاح طلب کامل کرده‌اند. امروز «حیات نو»، به نقل از شیخ یوسف صانعی می‌نویسد:

«اسلام، حقوق بشر و دموکراسی را قبول دارد.»

نخست به شیخ یوسف صانعی، یادآور شویم که اسلام، دمکراسی و حقوق بشر را نمی‌شناخته، که بتواند آن‌ها را قبول داشته باشد! چون اسلام متعلق به 14 قرن پیش است! ثانیاً، اشکال ما «پذیرش» دمکراسی از سوی اسلام نیست! بله، در واقع از نظر حقوقی، هیچ اهمیتی ندارد که اسلام دمکراسی را قبول داشته باشد، یا نه. و به تبع اولی، هیچ اهمیتی نیز ندارد که اسلام حقوق بشر را قبول دارد، یا خیر. آنچه از نظر حقوقی حائز اهمیت است، این امر کلی است که چارچوب قوانین، نباید در تضاد با اصول دموکراسی و رعایت حقوق بشر قرار گیرد. به زبان ساده‌تر، از نظر حقوقی، «پذیرش» دمکراسی در جامعه می‌باید به «صراحت» در متن قانون اساسی قابل رؤیت باشد. ولی در شرایط فعلی، و با توجه به قانون اساسی جاری، هم دموکراسی، و هم حقوق بشر بکلی نفی شده‌اند. چرا که این قانون اساسی، حاکمیت مطلق «شیعی مسلکان» بر ملت ایران را به عنوان تنها گزینة قانونی در برابر ما قرار داده. و می‌دانیم که دمکراسی، بنابرتعریف، با حکومت مذهبی در تضاد قرار خواهد گرفت. بنابراین می‌باید گفت: آزاد زنان محفل نوبل! حضرت آیت‌الله شیخ یوسف صانعی! و نهایت امر، رسانة «حیات نو»! بهتر است دکان شیادی سنتی را تعطیل کنید. برای ما مهم نیست اسلام چه چیز را «قبول» دارد! اسلام، مانند دستاربندان و دیگر فعلة فاشیسم، هرچه را زور تحمیل کند، خواهد پذیرفت. و هر چه را بتواند با تکیه بر زور بر ملت «تحمیل» کند، همچنان که از سده‌ها پیش دیده‌ایم، تحمیل خواهد کرد. اسلام «قانون» نیست، «صراحت» و «وجاهت» قانونی ندارد، و شیخ یوسف صانعی هم «اسلام» نیست! پس بهتر است شیوخ دمکراسی پرور، اگر ریگی به کفش ندارند، بجای ترهاتی از این دست که، «اسلام دمکراسی را می‌پذیرد»، موضع خود را با «لائیسیته»، و قانون اساسی این حکومت اسلامی مشخص کنند. بدون تغییر قانون اساسی، ضمانت قانونی برای دمکراسی و رعایت حقوق بشر وجود ندارد! این مختصر را گفتیم تا «شیخ» مسعود بهنود هم ـ ایشان امروز نگران خدا و پیغمبر شده بودند ـ مانند دیگر شرکای‌اش بدانند، بساط مردمفریبی سال‌های طلائی جیمی کارتر سپری شده. و به همین دلیل است که بالاخره پاسداراکبر هم با پیروی از سخنرانی اخیر «حضرت والا» در شهر «وین»، پردة فریب را بر انداخت، و مشخص کرد، سر در کدام آخور دارد. در این روزها، فروپاشی جبهة اصلاح طلبان دروغین، فرصتی است طلائی برای حضور واقعی مردم در عرصة سیاست کشورمان. حال بازگردیم به اشغال سفارت آمریکا در تهران، که هیچ گروه سیاسی هم گویا در آن «شرکت» نکرده بود.

همچنانکه اشاره شد، استقرار حکومت اسلامی در ایران، پیامد «سیاست انسداد» بود، که یک سال پیش از ورود جیمی کارتر به کاخ سفید بر کل منطقه از مصر تا ایران حاکم شد. جهت پرهیز از اطالة کلام، بررسی براندازی‌ها در کل منطقه را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم، و فقط به ترور انور سادات، رئیس جمهور مصر اشاره خواهیم داشت که، ظاهراً توسط خالد اسلامبولی به قتل رسید! البته ما می‌دانیم که پیش از ترور انور سادات، حسنی مبارک سفر کوتاهی به ایالات متحد داشت. و همچنین می‌دانیم که در رژه‌های تشریفاتی، نظامیان مهمات تمرینی در اختیار دارند، نه مهمات واقعی! و باز هم می‌دانیم که نشانه‌گیری هدف ثابت، توسط یک تیرانداز متحرک، هر چند ماهر، به مراتب دشوارتر از نشانه گیری هدف متحرک است! در ضمن، وقتی به کسی تیراندازی می‌شود، به ویژه اگر چنین واقعه‌ای در جایگاه ریاست جمهوری مصر رخ دهد، معمولا گاردهای محافظ خود را سپر مقامات می‌کنند! و از همه مهمتر، مقاماتی که در کنار رئیس جمهور می‌نشینند ـ حسنی مبارک آنروز در سمت راست انور سادات نشسته بود ـ مثل مجسمه بی‌حرکت نمی‌مانند! مگر نه این است که تیری به سوی رئیس جمهور شلیک شده، پس ممکن است افراد دیگر نیز هدف قرار گیرند. مگر اینکه پیشتر، همه از سناریوی ترور آگاه باشند، و بدانند جز رئیس جمهور کسی قرار نیست کشته شود! بگذریم! در هر حال، موضوع وبلاگ ما، بررسی چند و چون ترور انور سادات نیست. و منظور از اشاره به ترور وی این بود که یادآور شویم، «انور سادات» همان کسی بود که «صلح» با اسرائیل را پذیرفت، و ترور وی در ششم اکتبر سال 1981، در واقع پایان صلح، و آغاز حاکمیت «سیاست انسداد» در مصر بود، سیاستی که تا امروز ادامه یافته. چرا که حاکمیت مصر و ایران، چارچوب سیاست درازمدت استعمار در منطقة خاورمیانه را مشخص می‌کنند.

و چارچوب این سیاست در کشورمان، همچنان که در پاکستان، افغانستان و ترکیه، حکومت اسلامی‌ای است که اکنون به ملت عراق نیز تحمیل شده. اما سیاست‌های درازمدت استعمار یک مجموعه از گزینه‌های فراوان و کوتاه مدت‌ است. گزینه‌هائی که می‌توانند با یکدیگر جایگزین شوند. به عنوان نمونه، استقرار حکومت اسلامی و تجزیه ایران گزینة نخست ایالات متحد بود، و اشغال سفارت آمریکا، تهاجم نظامی طبس، و شبه کودتای نوژه در این طرح قرار داشت ـ در اینمورد در وبلاگ دیگری توضیح خواهیم داد. هنگامی که اهداف اولیة اشغال سفارت آمریکا با شکست روبرو شد، و نتوانست زمینة تجزیة ایران را فراهم آورد، حکومت اسلامی گروگان‌ها را آزاد کرد، و مهره‌های «پروژة تجزیه»، از قبیل بنی‌صدر، رهبری مجاهدین‌خلق، بهشتی، باهنر و دیگران، منزوی شده، یا مستقیماً به قتل رسیدند.

جنگ زرگری «بنی‌صدر» و ملایان، که نهایتاً به فرار وی منجر شد، در واقع منطبق بر الگوی «مصدق ـ کاشانی» و جهت کسب وجهه برای «رئیس جمهور مردمی» بود! کیست که نداند بنی‌صدر از نظر تفکر اجتماعی و سیاسی همانجائی قرار گرفته که روح‌الله یا شیخ منتظری؟ مگر همین بنی‌صدر، چندی پیش در قران، حقوق بشر و دمکراسی کشف نکرده بود؟ پس تفاوتی میان بنی‌صدر، اکبر رفسنجانی و دیگر فعلة فاشیسم وجود ندارد. اینان همگی تلاش دارند تا مفاهیم مدرن حقوق انسانی را در تحجر قران «دفن» کنند. در هرحال، شبی که بنی‌صدر و رجوی را فرار دادند،‌ بهزاد نبوی، جهت ارائه «توضیحات» رایج و احمقانه در جام جمکران حضور یافت، و با همان لبخند سرشار از بلاهت گفت، «بنی‌صدر با لباس زنانه فرار کرد!» و با توجه به اینکه بنی‌صدر و داماد آینده‌اش به گفتة «آگاهان» در جمکران، از فرودگاه نظامی فرار کرده بودند، و در این فرودگاه، حضور زن امکانپذیر نبود، شنونده در بهت و حیرت فرو می‌رفت! بگذریم! حدود یک ماه پیش از خروج بنی‌صدر، انفجار در مقر حزب جمهوری اسلامی ده‌ها کشته و مجروح بر جای گذاشت. و رسانه‌های جمکران ادعا می‌کردند که چند ‌صد کیلو مواد منفجره در مقر حزب جمهوری اسلامی جاسازی شده بود! و هیچکس هم نمی‌پرسید جابجائی این مقدار مواد منفجره در پایتخت چگونه انجام گرفته؟ با توجه به شرایط دوران جنگ، علاوه بر اینکه مواد منفجره را در سوپر مارکت یا در بازار تهران نمی‌توان ابتیاع کرد، کدام عقل سلیم می‌پذیرد که چند صد کیلو مواد منفجره نه تنها بتواند در تهران جابجا شود، که در مقر سخنرانی، در حزب منفور و «حاکم» جمهوری اسلامی نیز جاسازی شود؟ می‌دانیم که مقر حزب «اگزیستانسیالیسم دینی»، برای «بازدید» عموم گشایش نیافته بود! همچنین می‌دانیم که اکبر رفسنجانی و چند تن از شرکاء، درست پیش از برپائی نماز جماعت، محل را ترک کرده بودند.

یک ماه پس از خروج بنی‌صدر از ایران، انفجار در نخست وزیری، به ریاست جمهوری رجائی، آخرین مهرة طرح تجزیة ایران نیز پایان داد. و حدود یکسال بعد، در روز 21 اکتبر 1982، سفیر اسرائیل در واشنگتن، رسماً اعلام کرد که با موافقت آمریکا، به حکومت اسلامی تجهیزات جنگی تحویل داده. و در روز 26 اکتبر همان سال، عراق پیشنهاد کرد که حاضر به اجرای مفاد قرارداد الجزایر در سال 1975 است. به یاد داریم که روح‌الله خمینی، که متخصص پاسخ‌های نامربوط و ابلهانه بود خواستار سقوط صدام‌حسین شد! تا «انسداد سیاسی» محصول تلاش صمیمانة گروه برژینسکی به هیچ صورت خدشه‌دار نشود.

در تداوم همین سیاست انسداد است، که امروز کارخانه رجاله پروری، دانشجونمایانی را که سفارت آمریکا را اشغال کردند، به «حزب مشارکت» تبدیل کرده، تا سیاست جمکران، از شبه‌اصولگرا و شبه‌اصلاح طلب را مهار کند. پیشتر گفتیم که اصول‌گرایان حکومت جمکران، در واقع به هیچ اصولی پایبند نیستند، و بنا بر مقتضیات استعمار، اصول‌شان هم تغییر می‌کند. از این‌جهت، اصول‌گرایان، با توسل به «تقیه»، هر روز به رنگی در می‌آیند. به همچنین است در مورد مشارکت‌چی‌ها، که اصلاح طلبی‌شان، منطبق است بر مطالبات کارخانه رجاله پروری! مطالباتی که عبارت است از «تعهد» به «طالبان» و «اسلام». این مطالبات استعماری، روز 25 سپتامبر سال‌جاری از زبان «دز براون»، وزیر دفاع انگلستان در سایت رعایای الیزابت دوم منعکس شد. بنابراین، اصول‌گرایان و مشارکت‌چی‌ها از این «تعهد» فراتر نخواهند رفت. سردمداران حزب مضحک مشارکت را می‌شناسیم: محمدرضا خاتمی و محسن میردامادی، که به قول خودشان با تکیه بر فلسفة امام علی می‌خواهند «دموکراسی» عصرحجر برای‌مان بر قرار کنند، و بالاخره کنیز سوگلی محمد خاتمی، «خواهر» معصومه ابتکار.

معصومه ابتکار از کسانی است که به دلیل ارتباط سازمانی محمد خاتمی با پدرش، به جمع پادوهای ساواک پیوسته. و همانطور که پیشتر گفتیم، صرفاً به دلیل سه سال اقامت در ایالات متحد، از نخبگان جمکران به شمار می‌رود. ابتکار، مانند دیگر فعلة مونث فاشیسم، از «تربیت مدرس» جمکران مدرکی دریافت کرده، و تخصص‌اش مانند روح‌الله، در پریشانگوئی است. در ضمن یک وبلاگ هم دارد که مطالعة آن، برای آشنائی با ساختار یکی از انواع متعدد پروپاگاند ساواک، مناسب به نظر می‌رسد. از این نظر که مانند همة الگوهای «پروپاگاند»، نخستین هدفش به چالش کشاندن عقل سلیم، از طریق گسستن ارتباط مخاطب با واقعیات زمان حال است، تا با توسل به دروغ، به تهییج احساسات وی بپردازد. روز یکشنبه 13 آبانماه سالجاری، حاجیه ابتکار، در تالار ابن‌سینای دانشکدة پزشکی به پرسش‌های دانشجویان در مورد اشغال سفارت آمریکا پاسخ‌های بسیار جالبی داده که در فارس نیوز هم منعکس شده!

ابتکار، در زمینة براندازی سال 57 به کشفیات شایان توجهی نائل آمده! وی می‌گوید تحولات عظیمی در زمینة اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در کشور ایجاد شد. البته، بین خودمان بماند، ما که می‌دانیم، از هنگام تخلیة روح‌الله و شرکاء در مهرآباد تا به امروز، چند ملیتی‌های غرب، نفت ما را به تاراج می‌برند، ارز حاصل از «فروش» نفت را هم در بانک‌های‌شان برای‌مان نگاهداری می‌کنند، و حکومت مستقل جمکران ناچار است، وام با بهرة بالا بگیرد، تا نان و بنزین و همه چیز حتی، رئیس قوة قضائیه هم برای ملت ایران «وارد» کند! بله، این شرایط به اضافة حجاب اجباری، حاکمیت تحجر اسلامی بر روابط اجتماعی، فقر، بیکاری، و حضور دائم لات و اوباش در خیابان‌های شهرهای بزرگ ، در چشمان شهلای معصومه خانم «تحولات» نام گرفته! البته فراموش نکنیم که تحول اصلی و واقعی، همان حضور «معصومه ابتکارها» در موضع «مقامات» در ایران است، که جامعه را به اندرونی مهوع «حاج‌آقا» تبدیل کرده!

ابتکار، در ادامه ترهات‌اش می‌گوید، برای اینکه 28 مرداد تکرار نشود، سفارت آمریکا را اشغال کردیم! در ضمن همه چیز به هم ریخته بود، قانون اساسی نداشتیم، مجلس نداشتیم، رئیس جمهور هم نداشتیم. سفارت که اشغال شد، توانستیم قانون اساسی، رئیس جمهور و مجلس داشته باشیم! وی سپس تأکید می‌کند که اشغال سفارت با «مشورت» خوئینی‌ها صورت گرفت! و این تنها راه مقابله با آمریکا بود، تا ایران به حیاط خلوت آمریکا تبدیل نشود!

ابتکار می‌افزاید پس از یکسال، تصمیم گرفتیم که دیگر هیچکس نمی‌تواند کار ما را تکرار کرده، و این یا آن سفارت را اشغال کند. انسان با شنیدن اظهارات ایشان به یاد محمد، «پیامبرالله» می‌افتد که پس از استقرار «دمکراسی صحرا» اعلام داشت، پس از من، دیگر خداوند دکان پیغمبرسازی را تعطیل می‌کند! به زبان ساده‌تر، از این پس فقط به نام اسلام می‌توان کشتار و چپاول کرد! «مادر» ابتکار هم که دست کمی از پیامبراش ندارد، با کمال وقاحت، در توجیه جنایتی که مرتکب شده می‌گوید، «نمی‌دانید آمریکا در زمان شاه چه نگاه تحقیرآمیزی به ما می‌کرد؟» سپس ادامه می‌دهد، «ما به تلافی 28 مرداد سفارت را اشغال کردیم!» خانم البرایت هم گفت که، آمریکا 28 مرداد کودتا کرد! جیمی کارتر هم از کشتار 17 شهریور حمایت کرد! لازم به تذکر است که علیرغم اظهارات خانم ابتکار، «البرایت»، مانند «برژینسکی»، یکی از مراجع تقلید انقلابیون جمکران به شمار می‌رود! ابتکار می‌گوید، 13 آبان، برکات زیادی داشت، و سایة آن هنوز بر سیاست خارجی ما است. به زعم معصومة ابتکار، «فضای باز» این «جنبش» را شکل داد! چون ما یک دمکراسی هستیم! از مادر ابتکار پرسیده‌اند، کجای کشور ما دمکراسی است؟ پاسخ داده، انقلاب به دست مردم بود! رهبر مردم هم امام بود، که به جمهوری و دمکراسی معتقد بود! بله، نوع خاصی از «جمهور» و «دمکراسی» وجود دارد، که روح‌الله هم می‌تواند به آن «معتقد» باشد، نوعی که از توحش احکام اسلام فراتر نمی‌رود! و جمهوری «دمکراتیک ابتکار» نیز در همین توحش متبلور شده. بهتر است بدانیم ابتکار از مدافعان «فرهنگ نسبی» است چرا که، «حقوق بشر نسبی» مورد نظر آمریکا، بر همین پایه‌ها «توجیه» می‌شود.

طی این نشست پربار در تالار ابن‌سینا، معصومه ابتکار، در یک چشم به هم زدن منافع اشغال سفارت را از بهای سنگینی که ما ملت برای ‌آن پرداختیم، بیشتر برآورد کرده، نتیجه می‌گیرد که، «به زحمتش می‌ارزید!» هم قانون اساسی توحش سر هم کردیم، هم جلوی کودتا علیه «انقلاب» را گرفتیم! و در انتهای همین نشست معلوم می‌شود که ابتکار، ‌در سن 20 سالگی، به این نتیجه رسیده بود که، سیستم اطلاعاتی از هم پاشیده و شرایط خیلی حساس شده بود! و آمریکا هم می‌خواست انقلاب را از مسیر خود منحرف کند! بله، اگر حرف‌های ایشان را قبول کنیم می‌باید بپذیریم که، ژنرال هویزر، کشور ایران را در مرز اتحاد شوروی، و در اوج «جنگ سرد»، به دست روضه‌خوان‌ها و امثال ابتکار سپرد و رفت! و اینکه، آمریکا هم می‌خواست خودش «انقلاب کبیر» گوادالوپ را منحرف کند! اما مهم‌ترین ترهات ابتکار در این نشست، در راستای «پروپاگاند» و در ستایش از احساسات است!

معصومه ابتکار ادعا کرده، حرکت‌های مهم در جهان، برخاسته از احساسات بوده! حتماً حرکت مهم مورد نظر ایشان قصة حسین، و طفلان مسلم در کربلا باید باشد، چرا که، «حرکت‌های بزرگ» از منظر شیعی مسلکان، در حقارت طغیان، و حماقت مرگ‌طلبی خلاصه می‌شود! بله، ابتکار در راستای توجیه «پروپاگاند» چنین می‌گوید:

«مگر احساسات چیز بدی است منشا بیشتر حرکت‌های بزرگ دنیا احساسات بوده است و این حرکت دانشجویان آمیخته با بصیرت و شعور بود.[...]»

این ابتکارات جدید، در زمینة پریشانگوئی و چرندبافی را نیز مسلماً مرهون همان «تحولات عظیمی» هستیم که به دلیل «تعهد» به اسلام و طالبان، توسط «ابتکارها» به منصة ظهور رسید، تا پس از آمیختن «احساسات» استعماری، به نوع ویژه‌ای از «بصیرت» و «شعور» ـ ایشان می‌باید این نوع «احساسات» را خودشان در فرهنگ لغات «انقلاب» معنا کنند ـ حزب «مشارکت اسلامی» را هم به جامعة «طلاب»، «دانشجویان مبارز»، و «مردم همیشه در صحنه» اهدا کند، تا «سیاست انسداد» کامل شود.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت