یکشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۶

شیاد و گوسالة‌ زرین!
...

شیرین عبادی و شرکاء، بازهم برای دوام و بقای حکومت جمکران بسیج شده‌اند، و یک کمیتة کشکی هم تشکیل داده‌اند. این کمیتة مضحک، خواستار آن است که حکومت اسلامی قانون اساسی خود را نقض کرده، و بر پایة اعلامیه جهانی حقوق بشر «انتخابات» برگزار کند! می‌دانیم «عبادی»، که چنین تقاضای مضحکی می‌کند، ظاهراً «حقوق‌دان» هم هست! بله، همزمان کمیتة عوامفریبی عبادی و شرکاء، در حکومت اسلامی موفق به کشف «شهروند» هم شده! و جهت شرکت این شهروندان «نامرئی»، از حکومت می‌خواهد انتخابات آزاد، سالم و عادلانه برگزار کند! تا شهروندان مورد نظر عبادی در تعیین سرنوشت خویش اقدام» لازم را صورت دهند! ‏

به صراحت می‌بینیم که، هر وقت حکومت جمکران به پریشانی و افلاس می‌افتد، محفل نوبل بلافاصله دست به کار شده «راه نجات» ارائه می‌دهد! که گفته‌اند «دوست آن‌باشد که گیرد دست دوست،‌ در پریشان‌حالی و درماندگی!» زمان محمد خاتمی هم یک نوبل خرج کردند، تا شیرین عبادی به جهانیان اعلام کند: «اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد!» که البته اگر کسی حداقل شناختی از «حقوق» داشته باشد، مسلماً چنین ترهاتی بر زبان نمی‌آورد. ولی خوشبختانه در مورد خانم عبادی و دیگر «حقوق‌دانان» حکومت اسلامی چنین خطری اصلاً وجود ندارد! پس از 28 سال که از براندازی توسط ژنرال هویزر می‌گذرد، فعالیت حقوقدانان جمکران به جنجال و هیاهو پیرامون پادوهای جمکران، از قبیل پاسدارگنجی، ابراهیمی و افشاگری‌های مضحک‌شان محدود شده. جالب اینجاست که هم پاسداراکبر، و هم ابراهیمی، علی خامنه‌ای را هدف حملات خود قرار داده بودند، تا آیت‌الله دمکراسی خودمان، یا همان حسینعلی منتظری را به جای «رهبرمعظم» بنشانند! ابراهیمی ادعا می‌کرد که، ‌ جنایات چماقداران حکومت به دستور علی خامنه‌ای صورت می‌گیرد، پاسدار اکبر هم به شیوة روح‌الله، با ترجیع بند «باید برود»، قصد استقرار یک «دوموکراسی اسلامی»، به رهبری «فقیه عالیقدر»، حسینعلی منتظری کرده بود! بله، اخیراً شیرین عبادی که از جمله حقوقدانان «زبدة» جمکران است، راهی پاریس شده بود، تا اینبار از طریق روزی‌نامة «فیگارو»، به مبارز بزرگ «لائیسیتة» ایران تبدیل شود.

و در این راستا، بلافاصله کیهان و «حنازرچوبه»، وارد کارزار محفل نوبل شدند، و زبان به نکوهش عبادی گشودند، که از طریق ارائة «تصویر دلپذیر»، برای‌ ایشان وجهه‌ای کسب کنند، تا همچون دفعات پیش، «نانی به کف آرد، و چند سالی به غفلت بخورد!» حنازرچوبه، در این راه، سنگ تمام گذاشت، و متن مصاحبه عبادی با فیگارو را به زبان فارسی ویژة حوزه و بازار، در اختیار مشتاقان شوت‌و‌پرت جدائی دین از سیاست گذارد. سپس نوبت به خود شیرین خانم رسید که پس مطالعة نکوهش کیهان و حنازرچوبه، ایمان بیاورد که «لائیک» است، و مدافع حقوق بشر! در نتیجه، نگاهی در آینة سحرآمیز بر خویشتن افکنده، گفت، شیرین! تو لائیک بودی و به ما نگفتی؟ حالا چه خاکی به سرمون بریزیم؟ در این لحظه بود که گویا «یهوه» بر شیرین عبادی ظاهر شد!

تعجبی ندارد! وقتی در نماز علفزار هاشمی رفسنجانی گفته که، محمد در صدر اسلام «کادرسازی» می‌کرد، کادرهای‌اش باید از «یهوه» هم دستور بگیرند. اتفاقاً، «کادرسازی» محمد از «کادرسازی» موسی، «کلیم‌الله»، اقتباس شده. زمانی که یهوه حضرت موسی را به کوه سینا احضار کرد، تا با خودنویس لیزری، ده عدد فرمان کذائی بر آن دو لوح سنگی حک کند،‌ به موسی «کادرسازی» را آموخت. و آنحضرت، با پیروی از اصول قبیله‌گرائی، برادرشان «هارون» را مأمور هدایت گله گمشده فرموده، خودشان جهت دریافت فرامین یهوه، سر به کوه گذاشتند. تا با یک تیر دو نشان بزنند. هم از دست فرزندان بنی‌اسرائیل نفسی به راحت بکشند، هم کوه پیمائی کرده باشند و کولسترول و دیابت‌شان بالا نرود. بله، در ادیان ابراهیمی، از هزاران سال پیش «کادرسازی» به شیوة معاصر ژاپنی رایج بوده و ما نمی‌دانستیم! چون زبان ژاپنی بلد نبودیم. در عوض این ژاپنی‌ها، فوت و فن «کادر سازی» را از «خزرها» فراگرفتند. خزرها، همان قوم یهود آریائی‌تباراند، که «آرتور کوستلر»، ویژة حاکمیت انگلستان اختراع‌شان کرده! و ژاپنی‌ها هنگامی که به چپاول و غارت در چین و تبت مشغول بودند، از طریق خزرها، با آثار «کوستلر» که هنوز به رشتة تحریر در نیامده بود، در تورات و قرآن آشنا شدند. همینکه ژاپنی‌ها قران را مطالعه کردند، رسم و رسوم «کادرسازی» را از محمد آموختند، و متوجه شدند که «کهن‌الگو» یا «آرکه‌تایپ»، «کادرسازی» باید ریشه در تورات داشته باشد.

می‌دانم که بعضی‌ها شاخ در می‌آورند، ولی هیچ تعجبی ندارد! شاخ‌هایتان را فراموش کنید، هارون نخستین کسی بود که در تاریخ، و بیرون از تاریخ، بنیانگذار جنجال سیاسی، جهت فریب مردم و حفظ حاکمیت بود! به محض آنکه موسی راهی کوه شد، فرزندان بنی‌اسرائیل به احساس کمبود حاکمیت «پدرسالار» دچار شدند. چرا که هیچکس نبود از قول یهوه، به آنان امر و نهی کند، و توی سرشان بزند، از آنان ایراد بگیرد، و گوشت تن‌شان را از ترس مجازات الهی بلرزاند. این یک واقعیت است که انسان‌ها به «شرایط» عادت می‌کنند. و قوم و قبیله بنی‌اسرائیل هم با آنکه مانند حاکمیت آمریکا ادعا می‌کنند، برگزیده‌اند و مأموریت الهی دارند، ‌ هیچ تفاوتی با دیگران نداشته، «ترک عادت» برایشان انواع «مرض» می‌آورد. و حضرت موسی، از این ویژگی کاملاً آگاه بود. منتهی آنحضرت از نظر کلام و بیان کمی اشکال داشتند، و به همین دلیل بود که خداوند لقب «کلیم‌الله» به ایشان دادند. همانطور که محفل نوبل، جایزه صلح نوبل را به کسی می‌دهد که مانند جیمی کارتر، یا «ال‌گور»، هیچ ارتباطی با صلح نداشته باشد. بله، حضرت موسی هم به دلیل گرفتاری در کلام، زیاد اهل حرافی با مردم نبودند، و رموز «کادرسازی» را فقط در اختیار برادرشان هارون قرار دادند، تا این «فناوری» از خانواده بیرون نرود! کتاب مقدس در بخش «هجرت» یا همان «اگزود» در سورة 32 این مطلب را چنین بیان می‌کند.

هنگامی که موسی در کوه سینا به گپ زدن با «یهوه» مشغول بود، مردم از غیبت طولانی آنحضرت نگران شده به دور هارون حلقه زدند و گفتند، برخیز و برایمان خدائی بساز که راه را به ما نشان دهد. چون نمی‌دانیم بر سر کسی که ما را از مصر خارج کرد و به اینجا آورد، چه آمده! پس هارون به آنان گفت گوشواره‌های طلای زنان و پسرانتان را به من دهید. و خلق قهرمان اسرائیل گوشواره از گوش زنان و فرزندانش بر گرفت و به هارون داد. هارون هم بی درنگ طلاها را ذوب کرد و یک گوساله مامانی از طلا درست کرد. و خلق‌های ستمدیده به دور گوساله زرین حلقه زده، گفتند: ای اسرائیل! این خدای توست،‌ که تو را از مصر خارج کرد. هارون به محض اینکه متوجه شد مردم، گوساله را به عنوان خدا پذیرفته‌اند، یک محراب برای گوساله زرین برپا کرده، خطاب به آنان گفت، فردا مراسم بزرگداشت یهوه ‌است.

و اینجاست که بازده «کادرسازی» را مشاهده می‌کنیم. هارون بلافاصله دریافت که باید مردم را به «مراسم» پرستش خداوند «سرگرم» کند، تا سرشان به کار خودشان باشد و ایجاد مزاحمت و دردسر نکنند. روز بزرگداشت «یهوه»، مردم برای اهدای قربانی به حضور خداوند صف کشیده بودند. پس از به جای آوردن مراسم قربانی، بساط سورچرانی به راه افتاد و سپس نوبت به رقص و پایکوبی رسید. در این هنگام بود که یهوه چشمش به فرزندان اسرائیل افتاد، و دید به جای شیون و زاری و اظهار بندگی به تفریح مشغول‌اند. پس به موسی گفت، من پدر این قوم اسرائیل را در می‌آورم و... در این موقع موسی به یهوه گفت، خشمگین مباش! اگر چنین کنی خواهند گفت که تو فرزندان اسرائیل را از مصر خارج کردی که در کوه و بیابان آنها را نابود کنی، و خلاصه آبرو برایت نخواهد ماند! بگذار من خودم حسابشان را برسم. یهوه گفت حق با تو است. پس موسی دو کتیبة سنگی ده فرمان را زیر بغل زده، از کوه سینا پائین آمد. ولی به محض اینکه چشمش به رقص و پایکوبی مردم افتاد، مثل آخوندهای خودمان چنان خشمگین شد که ده فرمان را به زمین زده، خرد کرد! و شروع کرد به داد و فریاد! تا بالاخره مردم متوجه حضور حضرت موسی شدند، و دست از شادی کشیدند و باز هم غبار غم بر چهره‌شان نشست. سپس موسی به هارون گفت، وای بر تو، من این «گلة» گمشده را به دست تو سپرده بودم! هارون هم برای موسی تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده، و مردم خودشان خواستند یک خدا داشته باشند که راه را به آن‌ها نشان دهد.

هارون برادر موسی بود، و طبق اصول «کادرسازی» محمدگونه، هیچ تنبیهی شامل حالش نشد. پس موسی فرمان داد گوساله زرین را به پودر تبدیل کنند، ‌ و پودر طلا را در آب پراکند، و مردم را گفت که از آن آب بنوشند. سپس بانگ برآورد، هر که با من است در کنار من بایستد. آنگاه به همه کسانی که در کنارش قرار گرفته بودند گفت شمشیر بر دارند، و یک تن از نزدیکان خود را به قتل برسانند! و خلاصه آنروز سه هزار تن به قتل رسیدند. پس از اینکه مراسم کشت‌وکشتار الهی به پایان رسید، موسی به‌آنان گفت شما گناهکارید، و یهوه از دست شما خیلی عصبانی شده! یهوه، داشتن زر و زیور را برای شما ممنوع کرده! و مردم هم گریان و لرزان هرچه داشتند به درگاه یهوه تقدیم کردند! البته خشم یهوه فروکش نکرد، ولی از قتل عام فرزندان اسرائیل صرفنظر کرد و یک ده فرمان دیگر هم برایشان صادر نمود! بله، این کهن الگوی «کادرسازی» است که در جمکران هم مورد استفاده قرار می‌گیرد. حال باز گردیم به ظاهر شدن یهوه بر شیرین عبادی!

«یهوه»، یقة عبادی را گرفت و گفت، همانطور که دمکراسی را در چارچوب اسلام قرار دادی، «حقوق بشر» را هم اسلامی می‌کنی! تا اسلام، نه با دمکراسی و نه با حقوق بشر،‌هیچ تضادی نداشته باشد! عبادی هم با دیگر «حقوق‌دانان» و سیاست پیشه‌گان جمکران، از دستاربند و کلاهی یک «کمیته» تشکیل داد، به نام «کمیتة دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه!» و خبر بهجت اثر به راه افتادن این کمیتة مضحک، در مطلبی در سایت «اخبار روز»، مورخ11 آبانماه سالجاری انتشار یافت. و نویسندة مطلب تاکید دارد که، دارودستة عبادی، با تکیه بر حقوق بشر، و مسکوت گذاردن قانون اساسی حکومت اسلامی، اقدام بسیار شجاعانه‌ای هم انجام داده‌اند! چون با اینکار حکومت را وادار خواهند کرد که از اعلامیة جهانی حقوق بشر پیروی کند! ولی اینهمه حقوقدانان شجاع، که اینچنین برای حقوق بشر سینه چاک می‌دهند، چرا نام مبارکشان را آنروزها زیر نامة معروف مصطفی رحیمی نگذاشتند؟ بگذریم!

نویسندة محترم که به دست افشانی برای رعایت حقوق بشر برخاسته، نمی‌گوید، دارودستة عبادی چگونه می‌توانند حکومت اسلامی را وادار به نقض صریح قانون اساسی کنند؟ چون می‌دانیم که قانون اساسی حکومت اسلامی در تضاد کامل با اعلامیة جهانی حقوق بشر قرار دارد. پیشتر در این مورد توضیح داده‌ایم! همچنین گفتیم، تا زمانی که قانون اساسی به نام مردم ایران نباشد، با دمکراسی و حقوق بشر در تضاد خواهد بود. اصل اول قانون اساسی،‌ حاکمیت شیعی مسلکان را بر مردم ایران تحمیل ‌کرده، و از این جهت، با دمکراسی اصولاً در تضاد قرار دارد. حال بپردازیم به بررسی نام دکان جدید شیرین عبادی! نام این «کمیته»، به خودی خود، گویای مردمفریبی دارو دسته عبادی است. چر که، اگر کسی حقوقدان باشد، مسلماً می‌داند مهم‌ترین پیش شرط برگزاری انتخابات آزاد، وجود «تضمین قانونی» جهت برگزاری چنین انتخاباتی است. و در حکومت اسلامی، چنین ضمانت قانونی اصولاً وجود ندارد. چرا که انتخابات در این حکومت تنها در چارچوب قانون اساسی آن می‌تواند «آزاد» باشد. و قانون اساسی اسلامی موجودیت گروه‌های لائیک را در هرحال به رسمیت نمی‌شناسد. حال باید از شیرین عبادی و دیگر «حقوق‌دانان» جمکران که این دکان شیادی را به راه انداخته‌اند، پرسید، بر مبنای کدام قوانین، در حکومت اسلامی می‌توان انتخابات «آزاد» برگذار کرد؟ و بر اساس کدام قوانین حقوقی، «حقوق‌دانان» محفل نوبل، همزمان با تأکید بر «التزام به قانون» و «مبارزه قانونی»، از حاکمیت جمکران می‌خواهند که التزام به قانون را خودش فراموش کرده، قانون اساسی را به دست خود نقض کند؟




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت