...
با پوزش از خوانندگان گرامی، در وبلاگ «پاک و پاکستان»، سخنان نوری همدانی، و پورمحمدی از خبرگزاری ایسنا، مورخ آبانماه سالجاری نقل شده بود. كد خبرها، به ترتیب عبارت است از: 8608-09806 و 8608-09706. حال بپردازیم به وبلاگ امروز، در باب لیبرالیسم و برخی جمهوریخواهان!
لیبرالیسم، جنبشی روشنفکرانه است، که در عصر روشنگری در اروپا چشم به جهان گشود. لیبرالیسم تأکید بر «آزادی» و «مسئولیت» فردی داشت. چرا که فرد، برخوردار است از «حقوقی طبیعی» که هیچ قدرتی حق پایمال کردن آنرا ندارد. در نتیجه، تلاش لیبرالها، ممانعت از تحمیل گزینههای دولت، جامعه و هر قدرت دیگر بر «فردیت» انسان بود. در این چارچوب است که لیبرالیسم برای ایرانیان جنبة حیاتی مییابد. چرا که قادر است، زمینة رهائی از سلطة گروههای مردمفریب، به ویژه چپ نمایان جمکران را تضمین کند.
جمهوریخواهان ایران، روز 19 آبانماه سالجاری، پیرامون کمیتة شیادی شیرین عبادی، که بدون در نظر گرفتن قانون اساسی، خواستار برگزاری «انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» شده، نشستی برگزار خواهند کرد! واقعاً انسان مبهوت میماند؛ جمهوریخواهی که از دکان شیادی محفل نوبل در کشورمان پشتیبانی کند، در واقع چه نامی میتواند داشته باشد؟ مسلماً این گروه «شریف» نیز، در همان طیف سیاست پیشة جمکران قرار گرفته که، از راست تا چپ افراطی را در چارچوب فاشیسم «شیعیمسلک»، ساخته و پرداختة آنگلوساکسونها وارد کردهاند.
شاید تنها فایدة واقعی براندازی بهمن 1357 در این بود که، دست گروههای سیاسی پادوی سازمان سیا را در برابر ما مردم باز کرد. همة گروهها، از فدائیان مسجد خلق لندن گرفته، تا مجاهدین «ضدامپریالیست» که، تحت نظارت «عالیة» ارتش آمریکا در شهرک اشرف، به «مبارزات» دون کیشوتوار خود ادامه میدهند، و حداقل هفتهای یکبار نقش حسین شهید بازی میکنند رسوا شدهاند. بله، این سیرک سیار، که «مبارزه» را ارث پدرش به شمار میآورد، و تا زمانی که دستاربندان از شرکت در سفرة قدرت محرومش نکرده بودند، زیر علم توحش روحالله سینهها میزد، امروز، از ما مردم به دلیل دوام حکومت منفور اسلامی «طلبکار» شده!
«رفقا»، که ترهات فراوانی در باب لیبرالیسم ارائه کردهاند، انتظار دارند ما به مبارزه برخیزیم، تا براندازی استعماری سازمان یابد، و امثال نگهدار یا رجوی به افتخار خدمت بیقید و شرط برای عموسام نائل شوند، و بساط بگیر و ببند دوران روحالله را تحت عناوینی دیگر، از نو به راه بیاندازند! یادآور شویم که تا به حال، هزاران تن از جوانان ایران زمین جان خود را به خاطر مبارزات دروغین اینان از دست دادهاند، و امروز جسدشان هم به ابزار تبلیغات سیاسی هم اینان تبدیل شده.
البته «مبارزات» به این سیرک مهوع محدود نمیماند. ساواک یک «دوشاخة» مبارزاتی در دو سوی آتلانتیک تشکیل داده، تا همزمان «مشروطه» و «لیبرالیسم» را به لجن «اسلام ایدئولوژیک» بیالایند. شاخة درونمرزی، به رهبری سعید حجاریان، مدعی «مشروطه طلبی» شده، تا روحالله را به جنبش مشروطه پیوند بزند. شاخة دیگر نیز به رهبری پاسداراکبر گنجی، لیبرالیسم، دمکراسی و «حقوق بشر» را به تحجر و توحش آیات عظام، مطهری و منتظری گره میزند! جالب اینجاست که حلقة رابط این سیرک سیار، همان عبادی خودمان است، که آن کمیتة کذا را هم به راه انداخته! بله، محفل نوبل با اعطای نوبل صلح به قاضی 22 ساله حکومت پهلوی، یک مرکز تبلیغات استعماری در داخل ایران ایجاد کرده که صدای تمام آزادیخواهان را با جنجال و هیاهو برای هیچ به سکوت بکشاند. اخیراً، چون ظاهراً دموکراسی اسلامی پاسخگوی نیازهای محافل راست افراطی در غرب به نظر نمیآمد، روزینامه فیگارو، «جدائی دین از سیاست» را نیز در دهان حاجیه شیرین عبادی گذارد، تا ایشان بتوانند خود را در صفوف آزادیخواهان جا بزنند.
پاسدار اکبر هم که عمری نان را به نرخ روز خورده، و در تشخیص جهت باد، شامهای بس تیز دارد، تلاش کرده با ردیف کردن مطالب بیسروته و ترهات معمول، حساب خود را از هم پالکیهایش در اروپا جدا کند، تا شاید بتواند به اتفاق عباس میلانی دیداری هم با همان جمهوریخواهان جمکرانی داشته باشد! بالاخره وقتی آخوند مطهری «لیبرال» شود، طبیعی است که فاشیستهائی چون حجاریان و پاسدار اکبر، مدافع آزادی قلمداد خواهند شد. اصولاً معلوم نیست از چه رو، شیرین عبادی وکالت هر کس را بر عهده گیرد، یک شبه تبدیل میشود به اوپوزیسیون جمکران! شاید به زودی شیرین عبادی وکالت فلاحیان و تیمسار دکتر محسن رضائی را نیز عهدهدار شود، و از این راه «لیبرال» بودن اینان نیز در برابر ما ملت به «ثبوت» برسد!
در مورد لیبرالیسم یک نکتة مهم را از یاد نبریم. تمامی مکاتبی، از قبیل «بولشویسم»، که «فرد» را نادیده میگیرند و «گروه» را بر «فرد» ارجح میدانند، عموماً در تضاد با لیبرالیسم قرار دارند. بنابراین اسلام ایدئولوژیک از دو سو در تضاد با لیبرالیسم قرار میگیرد. نخست آنکه دین اسلام مانند دیگر ادیان ابراهیمی، اصولاً «فردیت» را به رسمیت نمیشناسد. و در این دیدگاه، «بردگی» یا «اسارت فرد»، توسط فرد دیگر کاملاً مورد تأیید قرار دارد. همانطور که بارها در این وبلاگ اشاره شد، در ادیان ابراهیمی، سخن از «قوم» یا «امت» به میان میآید، که خود مجموعهای است از «بندگان خدا»؛ کسانیکه میتوانند «برده» نیز داشته باشند. بنابراین، پاسدار اکبر، بهتر است به چرندبافی پیرامون لیبرالیسم آخوند مطهری پایان دهد. دستاربندان، که بنابرتعریف در تضاد با لیبرالیسم قرار میگیرند، نمیتوانند لیبرال معرفی شوند. مسلماً اگر کسی ادعای لیبرالیسم شیخ جماعت را داشته باشد، یا شارلاتان است یا ابله. این اصل در مورد اهالی «نهضت آزادی» نیز، که به گزافه گوئی افتاده، خود را لیبرال میخوانند کاملاً صدق میکند. پس بهتر است پیش از آنکه آیتالله «یوسف صانعی» و دیگر آیات عظام بر لیبرالیسم پنجه اندازند، در همینجا تعریف مختصری از لیبرالیسم ارائه دهیم، تا امت فاشیسم جمکران و چپالله بدانند که، آزادیهای فردی، اساس و محور لیبرالیسم است، و اینکه لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی، منتج از همین آزادیهاست.
با آنکه ریشههای لیبرالیسم به گذشتههای دور باز میگردد، در سال 1823 میلادی، لیبرالیسم، به عنوان یک جریان فکری، تحت تأثیر فلاسفة عصر روشنگری، در تخالف با استبداد سیاسی، که توسط مذهب نیز «توجیه» میشد، به دائرهالمعارف جهانی زبان فرانسه راه یافت. لیبرالیسم، مانند تمامی نگرشهائی که «آزادی انسان» را محور اصلی قرار میدهد، از فلسفة یونان باستان، در باب اولویت «فرد» بر «جمع» و «حقوق طبیعی فرد» ملهم شده. چرا که مسیحیت، مانند یهودیت و اسلام، با «آزادی» در تضاد قرار دارد. «آزادی انسان»، برخاسته از فلسفة یونان باستان، ابتدا در «اومانیسم» تبلور یافت، و سپس به «جدائی سه قوه» و «حق مالکیت خصوصی» رسید. و این تفکر در قرن هفدهم، به عرصة اقتصاد وارد شد، تا «انحصار» دربار و اشراف وابسته به دربار بر حیطة اقتصاد اشرافی را بشکند. با توجه به ریشههای فلسفی لیبرالیسم که در تضاد با «اسکولاستیک»، یا مطلقگرائی کلیسا قرار دارد، طبیعی است که جائی برای امثال «توماس آکوئینوس»، و کلیسا در لیبرالیسم فلسفی وجود نداشته باشد. اما کلیسا، که مانند مسجد و کنیسا، هیچ فلسفهای از آن خود ندارد، با توسل به بخشهائی از فلسفة ارسطو و پیوند زدن آنها به کتاب مقدس، برای خود «فلسفة اسکولاستیک» اختراع کرده، و ادعا میکند که ادیان ابراهیمی تضادی با لیبرالیسم ندارند! البته این ادعا، مانند ادعای لیبرالیسم اقتصادی آمریکا، فقط یک دروغ بزرگ است. نوام چامسکی میگوید، تصویری که از لیبرالیسم اقتصادی در ایالات متحد ارائه میدهند، مضحک است:
«در طول تاریخ آمریکا، دولت ریگان بزرگترین مخالف بازار آزاد بود. در زمان ریگان، برای نجات صنایع، عوارض گمرکی بر واردات دو برابر شد. اگر در دهة هشتاد، سیاست درهای باز در زمینة اقتصادی اعمال میشد، تولیدات ژاپن با کیفیت برتر، صنایع اتومبیل، فولاد، و صنایع «نیمه هادیهای» الکترونیک ایالات متحد را نابود کرده بود. در نتیجه، دولت نه تنها جلوی واردات را گرفت، که به صنایع داخلی، کمک مالی هم اعطا کرد! [...] آلن گرینسپن، در سخنرانی اخیر خود از پیشرفت سرمایهداری بازار، و آزادی مصرف کننده فراوان گفته. و فهرستی ارائه کرده که در صدر آن اینترنت به چشم میخورد. اینترنت را پنتاگون طی 30 سال، و با استفاده از کمکهای همه جانبة دولت در زمینة مالی، پژوهشی، و خلاقیت، و با استفاده از فناوری دولتی به انجام رساند، سپس آنرا به بخش خصوصی تحویل داد.[..] اقتصاد آمریکا هیچ ارتباطی با فردگرائی و بازار آزاد ندارد، این صحبتها از اسطوره تافته و بافته شده. در دهة 70، اگر پنتاگون به کمک مدیریت در صنایع خصوصی آمریکا نیامده بود، ژاپن و اروپا به مراتب از ایالات متحد پیشتر افتاده بودند. هر چه در مورد عدم دخالت دولت در بازار به ما میگویند، داستان است. اگر آنچه در بخش خصوصی ایالات متحد میگذرد، در روزنامه پراودا منعکس میشد، همه به خنده میافتادند.[...]»
منبع: «درباب پروپاگاند»
بله، بر خلاف آنچه عوامفریبان مطرح میکنند، لیبرالیسم آمریکا، بیشتر همان «پروپاگاند» خودمان است. چرا که اقتصاد و فلسفه را نمیتوان به دلخواه از یکدیگر مجزا کرده، هرکدام را هرجور که مایلایم تغییر دهیم، همة این بخشها ساختار واحدی را تشکیل میدهد، که از «آزادیهای فردی» سرچشمه میگیرد، و نمیتوان لیبرالیسم را به جنبة اقتصادی یا فلسفی آن تقلیل داد. «آزادیهای فردی»، در هرحال هستة مرکزی لیبرالیسم را تشکیل میدهد، و دیگر تجلیات لیبرالیسم اقتصادی و فلسفی بدون این آزادیها نمیتواند به وجود آید. ولی مانند هر مفهوم دیگر، لیبرالیسم نیز در کشورمان، ایران «تحریف» شده، و صرفاً به جنبة اقتصادی «تقلیل» یافته. در نتیجه، «نهضت آزادی» و امثال مطهری، که هیچ ارتباطی با آزادیهای فردی ندارند، لیبرالیسم را به فاشیسم حاکم بر نظریاتشان آلودهاند. همچنین به دلیل فقرفرهنگی حاکم بر گروههای «چپنما»، واژة «لیبرال» در فرهنگ «سیاست کوچه و خیابان»، تبدیل به برچسبی توهینآمیز شده، برچسبی که، اغلب اوقات، صرفاً به لیبرالیسم اقتصادی محدود میماند.
در صورتیکه، لیبرالیسم پیش از هر چیز، یک منش اخلاقی فردی است، در گام بعدی نوعی فلسفة وجودی است، و در نهایت میتواند به نوعی ساختار و ایدئولوژی اقتصادی نیز تبدیل شود. برای لیبرالیستها هیچ دوگانگی میان لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی وجود ندارد. در معنای کلی، لیبرالیسم خواهان استقرار جامعهای است که در آن آزادی تفکر فردی، احترام به حقوق طبیعی، امکان تبادل آزاد افکار، ابداعات فردی، و اقتصاد آزاد منتج از آن، توسط یک قدرت سیاسی مشروع و شفاف تضمین میشود. «فردیت» انسان در چنین نظامی در مرکز تفکر لیبرالی قرار دارد. والاترین وظیفة دولت، تأمین آزادیهای فردی و دفاع از این آزادیهای غیر قابل تحدید است. لیبرالها، آزادی فردی را هنجار اساسی، و اساس جامعة انسانی به شمار میآورند، و دولت، نظام سیاسی، و اقتصادی میباید پیرامون این اصل کلی شکل گیرد، نه در توجیه بنیادهائی که با تخفیف فردیت و سرکوب انسانها، همچون نمونة ایالات متحد و حکومتهای فاشیستی در جهان سوم، سعی در توجیه نوعی آزادی «بنیادگرایانه» دارند. اینجاست که میتوان در کلام چامسکی، هماهنگی میان آنارشیسم را با لیبرالیسم، در مفهوم اساسی و کلی آن به خوبی مشاهده کرد.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت