پنجشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۶

پاک وپاکستان!
...

سخنرانی سرکوزی در مجلس سنای آمریکا، نه تنها در فرانسه که در ایالات متحد هم موضوع قهقهه شده! ظاهراً متن این سخنرانی را یک آدم بدجنس برای رئیس جمهور فرانسه نوشته، تا او را مضحکه کند! اما از شوخی گذشته، متن سخنرانی مقامات رسمی، به ویژه سخنان ریاست جمهوری از پیش تهیه می‌شود، و سخنرانی سرکوزی هم از این قاعده مستثنی نیست. باید دید چرا چنین چهرة مضحکی از ریاست جمهوری فرانسه در آمریکا ارائه می‌شود؟ مسلماً دلیل دارد! حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

گفتیم که «واقعیت»، عبارت است از «عملکرد انسان» در «زمان» و «مکان» مشخص، و همچنین گفتیم که ویژگی گفتار فاشیست‌ها، جایگزین کردن «واقعیت» با «حقیقت» است. می‌دانیم که «واقعیت» در تضاد با «حقیقت» قرار می‌گیرد، چرا که «حقیقت» عامل انسانی و زمان و مکان را «حذف» می‌کند، تا راه بر «ابهام» بگشاید. این «ابهام» هر چه بیشتر باشد، راه برای تفسیر و تعبیر بازتر خواهد بود. به همین دلیل است که قانون بر مبنای «حقیقت» تدوین نمی‌شود. ویژگی قانون در جوامع دموکراتیک، «صراحت» و «انسجام» آن است. ولی همانطور که می‌دانیم، قانون اساسی حکومت اسلامی اصولاً با واقعیتی تاریخی به نام «مردم ایران» بیگانه ‌است، این «قانون» به نام «خدا» آغاز می‌شود، که نه واقعیت دارد، نه زمان و مکان! اما منظور از اشاره به این امر بررسی قانون اساسی حکومت امام زمان نیست، هدف بررسی «زبانی» است، که مانند همین قانون عصرحجر، در «ابهام» فرو رفته، و با هدف مردمفریبی، در تمام سایت‌های فارسی زبان هم مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان نمونه، فردی به نام «ضرغامی»، که در رأس رادیو تلویزیون حکومت اسلامی قرار گرفته، در مراسم گشایش چهل و چهارمین اجلاس مجمع عمومی رادیو تلویزیون‌های آسیا و اقیانوسیه، خواهان تولید برنامه‌هائی با «محتوی پاک» شده!

توسل به واژة «پاک»، که از عمق «زبان ابتذال»، یا همان گفتار توضیح‌المسائل‌ها استخراج شده، تأکید بر این دارد، که بعضی برنامه‌های تلویزیونی «ناپاک» است، یا اینکه به زبان گورکن‌ها، «نجس» باید باشد! برای روشن‌تر شدن مطلب، باید اضافه کنیم که، «قضاوت اخلاقی» درمورد برنامة تلویزیون، همانقدر ابلهانه است که «قضاوت اخلاقی» در مورد افراد. کسی که فرد، یا برنامة تلویزیون را «پاک» می‌خواهد، از نظر تفکر اجتماعی، دقیقاً در جایگاه ولی فقیه، و دیگر روضه‌خوان‌های جمکران قرار گرفته. برنامة تلویزیون، یا عامیانه ‌است یا روشنفکرانه؛ یا در حد فاصل این ‌دو قطب قرار می‌گیرد. برنامة «پاک» و «ناپاک»، فقط در ذهن علیل و زبان گورکن‌ها وجود دارد! ما نمی‌توانیم با زبان فاشیسم، در بحث دمکراتیک وارد شویم. و بدون شناخت هنجارهای دمکراتیک هم نمی‌توانیم، زبان دمکراتیک را بشناسیم. هنجار دموکراتیک به ما می‌گوید که به عنوان فرد، در جایگاه «قضاوت ارزشی» نسبت به افراد دیگر نمی‌توانیم قرار بگیریم. هنجار دمکراتیک به ما می‌گوید، که به عنوان فرد، نمی‌توانیم مجری قانون شویم، و اگر کسی قانون را نقض کرد، او را مجازات کنیم. هنجار دمکراتیک به ما می‌گوید که افراد را بر اساس عملکردشان ارزیابی می‌کنند، نه بر اساس ارزش‌های دینی. در جامعة دمکراتیک، کسی که دروغ می‌گوید، دروغگو خوانده می‌شود و بس! دروغ، در هیچ جامعه‌ای، مورد تأئید نیست، اما دروغ گفتن تا زمانی که مانع از اجرای قانون نشود، «جرم» به شمار نمی‌آید، و هیچ مجازاتی هم ندارد. هر کس می‌خواهد، یا نمی‌خواهد با دروغگو در ارتباط باشد، آزاد است! در جامعة دمکراتیک، دروغگو را «دشمن خدا» نمی‌دانند، «جرم» را هم در ترادف با «گناه» قرار نمی‌دهند، و دروغگوئی و تزویر را نیز، تحت عنوان «تقیه» مورد تشویق قرار نمی‌دهند.

بد نیست بدانیم خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، بدون استثناء، زبان تمامی اخباری را که از کشورهای دموکراتیک دریافت می‌کند، مورد «تحریف» قرار می‌دهد، و سپس در ویراستی آخوندی به خورد مخاطب فارسی زبان می‌دهد. در این راستا اگر دادگاهی در غرب، کسی را «مجرم» بشناسد، در خبرگزاری «حنا زرچوبه»، و دیگر خبرگزاری‌های جمکران، این فرد «گناهکار» معرفی می‌شود، تا مخاطب بپندارد، در نظام قضائی یک دموکراسی، مفهوم «گناه» به رسمیت شناخته می‌شود، و دادگاه «گناهکار» را محکوم می‌کند، نه «مجرم» را! بله، به این ترتیب «انسداد سیاسی» را که از سال 1976 در دستورکار سازمان سیا قرار داده‌اند، می‌توان در «زبان» حکومت اسلامی، و زبان شرکای ایرانی‌نمای این حکومت ‌بخوبی مشاهده کرد. در هزارة سوم، هنوز سخن از «پاک» و «ناپاک»، «گناهکار» و «بی‌گناه» می‌شنویم، تا نظام توحش قصاص، سنگسار، قطع عضو و شلاق در ملاء عام، بتواند «توجیه» شود. بر این اساس، زندانیان حکومت اسلامی «‌گناهگار» خوانده می‌شوند، تا آخوند شاهرودی در جایگاه خداوند قرار گیرد و «گناهکار» را به کیفر «گناهان‌اش» برساند! بله، وقتی «گناه» را جانشین «جرم» می‌کنیم، ‌مجازات مجرم هم بر عهدة خداوند قرار می‌گیرد. و از آنجا که خداوند خودشان حضور ندارند، چون «وجود» ندارند، که حضور داشته باشند، هرکه شارلاتان‌تر است، بین ما و ایشان واسطه شده، فرامین الهی را بر روی زمین به مورد اجرا می‌گذارد.

به این ترتیب است که شرایط فعلی حکومت اسلامی، ‌«هرج‌ومرج» و بی‌برنامگی، کاملاً توجیه می‌شود. خداوند که برنامه نمی‌خواهد، برنامه را انسان تنظیم می‌کند، و برنامه در ارتباط با واقعیت‌های روز قرار می‌گیرد. در نتیجه، در حکومت الهی، چنان آشوب همه جانبه‌ای به راه می‌افتد، که صدای اعتراض آن جراح آلمانی در «مهرنیوز» هم بلند می‌شود، که «بی‌برنامگی»، ویژه کشورهای شرقی است! اما در واقع چنین نیست! در چین و هند برنامه وجود دارد، در کشورهای اسلامی است که برنامه وجود ندارد. در دوران «پر افتخار» ملی کردن نفت توسط محمد مصدق، یا در «دمکراسی» افغانستان، و «مردم‌سالاری دینی» جمکران و دمکراسی ژنرال مشارف در پاکستان است که «برنامه»، از کارخانة رجاله پروری صادر می‌شود.

پرویز مشارف در سال 1999 با حمایت آمریکا کودتا کرد، و چند روز پیش هم بر علیه خودش کودتا به راه انداخت، تا انتخابات «دمکراتیک» کودتای «پاک» را یک‌ماه دیگر به تأخیر بیاندازد، و آنرا با انتخابات جمکران مقارن کند! ژنرال مشارف، که قاضی شریف پاکستان، «افتخار چودری» را اخراج کرد تا آشوب به پا شود، دو ماه فرصت دارد، تا بی‌نظیر بوتو،‌ مدافع طالبان را به اپوزیسیون و «مدافع دمکراسی» تبدیل کند! همچنانکه «مهرورزی» نیز در این مدت باید فاشیست‌های ریزه‌خوار کارخانة رجاله پروری، از قبیل برادران خاتمی، حجاریان و سحابی و یزدی را به اوپوزیسیون مورد نظر واشنگتن تبدیل کند! پس لازم است،‌ مشارف و مهرورزی، هر دو در لات‌بازی شتاب بیشتری به خرج دهند. مشارف به دستگیر کردن طرفداران بی‌نظیر بوتو بپردازد، تا «افتخار چودری» هم اعتراض کند! شاهرودی هم شبه‌اصلاح طلبان را، البته در رسانه ها بازداشت و شکنجه کند، تا شیرین عبادی، تاج زاده، قبیله‌های رفسنجانی و خاتمی فرصتی برای خودنمائی پیدا کنند! در واقع «دمکراسی» در پاکستان، مانند دمکراسی چاه جمکران، از سوی آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به راه راست «هدایت» می‌شود. ضدامپریالیست‌ها، از قماش دانشجویان خط «امام‌الله»، سردر آخور حاکمیت انگلستان و حزب دمکرات آمریکا دارند، اصولگرایان هم، ‌ هر نوع آخوری بیابند بی‌درنگ به تغذیه مشغول می‌شوند، چرا که، اصول‌شان اینگونه ایجاب می‌کند، که اصولاً به جهت باد گرایش داشته باشند.

به همین دلیل است که اخیراً بعضی‌ها به استخراج شیخ مدرن و لائیک، از درون حوزه‌های جهل و تعصب شیعی‌مسلکان روی آورده‌اند. شیخ یوسف صانعی از سوی اسلام، دمکراسی و حقوق بشر را قبول کرده، حضرت آیت‌الله مجتهد شبستری هم ناگهان اعلام می‌کنند، «قرآن قانون نیست!» و آخوند نوری همدانی، که آیت‌الله هم هست، و 28 سال است در جنایت حکومت اسلامی شریک شده، ضمن دعوت به مرگ طلبی، «سوسیالیست» می‌شود، و می‌فرماید، ‌ در مملکت اسلامی نباید فقر و بیکاری وجود داشته باشد!

البته جناب نوری همدانی، الگوی سوسیالیسم‌اش را مانند دمکراسی محمدرضا خاتمی، از صدر اسلام استخراج کرده، در نتیجه دلیل مخالفت‌شان با بیکاری و فقر، مانند منبع الهام‌شان کشکی و شکمی است. نوری همدانی می‌گوید، بیکاری و فقر باعث افتادن جوانان به دام مواد مخدر می‌شود! و از اینجا نتیجه می‌گیریم که بله، وقتی جوان بیکار و فقیر باشد، می‌تواند برای خود مواد مخدر تهیه کرده و معتاد هم بشود! مخارج تأمین مواد مخدر برای جوانان بیکار و فقیر هم مسلماً از سوی بیت حضرت آیت‌الله تامین خواهد شد! چرا که در «واقعیت»، بدون پرداخت پول نمی‌توان مواد مخدر تهیه کرد! در ضمن، بر اساس استدلال جامعه شناسانه حضرت آیت‌الله، اگر افراد میانسال بیکار و فقیر باشند، گویا هیچ خطر و ضرری متوجه جامعه نمی‌شود:

«باید دولت‌ها سعی کنند تا فقر و بیکاری و گرانی را ریشه کن کنند. چون بیکاری و فقر باعث افتادن جوانان به دام مواد مخدر می‌شود.»


بله اگر جوانان بیکار و فقیر باشند معتاد می‌شوند! این روانشناسی اجتماعی محصول فقرفرهنگی دستاربندانی است که در حوزه‌های جهل و نادانی، از شدت بیکاری، به مهمل‌گوئی «معتاد» شده‌اند، بنابراین جای هیچ تعجبی ندارد. این چرندیات را، جز از دهان آخوند جماعت، از دهان هیچکس دیگر نخواهید شنید! از این مهملات پربارتر، سخنرانی آخوند پورمحمدی، وزیر کشور مهرورزی در هندوستان است. پورمحمدی که در جمع ایرانیان در «دهلی‌نو» سخن می‌رانده، پس از تأکید بر این امر که چین، هند، ژاپن و روسیه، از نظر فرهنگی و علمی در برابر ایالات متحد حرفی برای گفتن ندارند، به بوسیدن چکمة جرج بوش پرداخته می‌گوید، آمریکائی‌ها رهبران جهان امروزاند! و در ادامه اضافه می‌کند، ولی «ما»، با تکیه بر تعلیمات امام صادق، خیلی در جهان اهمیت داریم!

البته پورمحمدی کاملاً حق دارد، چون در هر حال ترهات اربابان حکومت اسلامی در سازمان سیا را تکرار می‌کند. اتفاقاً سازمان سیا هم می‌گوید آمریکا برتر از دیگران است، و در برابر این کشور برتر یک دشمن وجود دارد که تا دیروز اتحادجماهیر شوروی بود، و امروز هم نوکران مسلمان، سنی و شیعی مسلک در جایگاه دشمن قرارگرفته‌اند. اینهمه را می‌گوید، تا امثال پورمحمدی هم بتوانند ترهاتی از این دست در «دهلی‌نو» بلغور کنند. این مهملات را وزیر حاکمیتی بر زبان می‌راند که اگر یک روز نفت‌اش را چندملیتی‌های غرب به تاراج نبرند، همراه با امامان‌اش همگی به چاه جمکران سرنگون خواهند شد. بله، این گنده‌گوزی‌ها ویژة آخوند جماعت است که می‌پندارد اربابان‌اش تا ابد می‌توانند از او حمایت کنند، و امروز که زیر فشار قدرت‌های منطقه، حاکمیت انگلستان هم ناچار شده از تجهیز گورکن‌ها به سلاح اتمی صرفنظر کند، سخنگوی وزارت امور خارجة جمکران دست به دامن ملکه الیزابت دوم شده، می‌گوید، شما که 50 سال است در جریان فعالیت‌های صلح‌آمیزما قرار دارید، و می‌دانید ما چقدر مستقل هستیم! مگر شما سلاح هسته‌ای مدرن ندارید؟ پس چرا بعضی کشورها مانع پیشرفت ما می‌شوند؟! بله، این بعضی کشورها کیست‌اند، که نمی‌پذیرند گورکن‌ها، مانند پاکستان بمب‌اتمی را از دست آنگلوساکسون‌ها دریافت کنند؟ این کشورها، همان کشورهائی هستند، که وزیر مفلوک جمکران می‌گوید در برابر آمریکا حرفی برای گفتن ندارند! می‌بینیم که «پورمحمدی»، مانند دیگر فعلة فاشیسم، تا چه حد ریاست آمریکا را ابد مدت دیده، چرا که در ذهن علیل‌اش عامل انسانی، زمان و مکان جائی ندارد. این موجود، انسان را به رسمیت نمی‌شناسد، و همه را چون خود، بنده و برده می‌پندارد.

انسان، زمان و مکان، در نظام‌های فاشیستی محلی از اعراب ندارند. دلیل ظهور ناگهانی «نخبگان» و شخصیت‌هائی که یک‌شبه ره صدساله می‌‌پیمایند،‌ از همین امر سرچشمه می‌گیرد. به عنوان نمونه، شیرین عبادی، که یک نوبل هم دریافت کرده، پیش از استقرار حکومت اسلامی، در سن 22 سالگی یک لیسانس حقوق گرفت، و بدون گذراندن مراحل دادیاری، دادستانی و غیره، در 22 سالگی به عنوان قاضی در وزارت دادگستری به کار مشغول می‌شود! بله قاضی 22 ساله با مدرک لیسانس فقط در یک حاکمیت فاشیستی تولید می‌شود، همچنانکه، در مورد آذر نفیسی هم گفتیم، این نخبگان ساخته و پرداخته دستگاه استعماراند، تا از طریق اینان به استحمار ما ملت بپردازند. اگر به شرح زندگی فرهیختگان حاکمیت ایران در نیم قرن اخیر مراجعه کنید، خواهید دید که هیچ اطلاعات دقیقی از زندگی حرفه‌ای آنان وجود ندارد. کسی نمی‌داند نقطة شروع این افراد از کجا بوده و برای رسیدن به شرایط فعلی، از چه مراحلی گذشته‌اند؟ به عبارت دیگر پرده‌ای از ابهام بر زندگی این به اصطلاح «نخبگان» فرو افتاده، تا کسی نداند، مستخدم سفارتخانة کذا، در این مملکت به پست وزارت منصوب می‌شود، تا آشوب به پا کند. بله، همة این مسائل به دلیل عدم وجود برنامه و نادیده‌ گرفتن واقعیت، یا عامل انسانی در زمان و مکان امکانپذیر می‌شود. مرکز مطالعات و پژوهش‌های سیاسی در جمکران، کودتای نوژه را از زبان آخوند ری‌شهری، اینچنین بیان می‌کند:

«در جریان کودتا شرق و غرب با هم متحد بودند، البته کودتا آمریکائی بود[...] می‌گفتند آمریکائی‌ها روس‌ها را هم در جریان گذاشته بودند[...] کودتاچیان موضوع را با بیت آقای شریعتمداری در میان گذاشته بودند، در نوشته‌های حضرت امام هم به این موضوع اشاره شده.»


می‌بینیم که اسناد و شواهدی دال بر وجود کودتا، و آمریکائی بودن آن و بقیة قضایا وجود ندارد، این ادعای شخص «ری‌شهری» است، که به عنوان «پژوهش سیاسی» منتشر شده. حال ببینیم این کودتا، یا بهتر بگوئیم، شبه‌کودتا، که با هدف زمین‌گیر کردن نیروی هوائی‌ ایران انجام گرفت، چگونه کشف شد؟ «ری شهری» می‌‌گوید، یک روز نشسته بودم که حجاریان آمد و گفت با شما کار خصوصی دارم! البته حجاریان که اخیراً مشروطه طلب شده، و الگوی جمهوری مطلوب‌اش همان روح الله خمینی است، پیش از براندازی سال 1357، به عنوان خبر چین با ساواک همکاری می‌کرد، و پس از براندازی به دلیل همکاری با آمران توطئة نوژه، ارتقاء درجه یافت. این شخصیت بزرگ از طریق همان کسانی در جریان کودتا قرار گرفت، که خود سازمان دهندة شبه‌کودتا بودند. اینان دستگیر نشدند، و اکنون نیز در اروپا با حکومت جمکران همکاری دارند. به همین دلیل است که حجاریان در جریان کودتا قرار دارد،‌ در صورتیکه نه مقامات قضائی و نه دادستان دادگاه انقلاب، هیچیک در جریان نیستند! و با اتکاء به «اطلاعات موثق» حجاریان است، که «ری‌شهری» نیروی هوائی را تصفیه می‌کند!

این نمونه‌ای است از «پژوهش» تاریخی در جمکران! که هیچ ارتباطی با واقعیت نوژه ندارد. برنامة استعمار نابود کردن تمامی دستاوردهای ملت ایران طی دوران پهلوی بود، که از طریق جنگ، تصفیه، اعدام، چپاول و سرکوب، و اخیرا هم از طریق اقدامات انقلابی دولت مهرورزی تکمیل می‌شود. این حکومت مستقل و ضدآمریکائی، در زمان جنگ، علیرغم کمبودها، حاضر نشد قطعات یدکی جنگنده‌های فانتوم را به بهای ارزان از چکسلواکی خریداری کند، چرا که، ایالات متحد، خرید سلاح از کشورهای بلوک شرق را برایش ممنوع کرده بود. و در سایت‌های همین حکومت مستقل است که اخیرا «پروپاگاند» ضدروسی بیداد می‌کند.

فعلة فاشیسم، با توسل به همان شیوة نفی زمان و مکان، و نادیده گرفتن عامل انسانی، ایران را به زمان قاجار برده‌، و تزارها را به روسیه بازگردانیده‌اند، تا همزمان با عهدنامه‌های خفت‌بارگلستان و ترکمانچای، خطر انقلاب بلشویکی را نیز گوشزد کنند! و به تکرار ترهات سلطنت طلب‌های حومة واشنگتن بپردازند. البته ریزه خواران شناخته شدة کارخانة‌ رجاله پروری ساکن مجلس جمکران نیز در این پروپاگاند مهوع، شرکت فعال دارند. چرا که نزدیک شدن ایران به روسیه، در درجة نخست منافع انگلستان را تهدید می‌کند. منافعی که طی دوران جنگ سرد، به دلیل قرار گرفتن ایران در منطقة نفوذ ایالات متحد، محفوظ باقی مانده بود.

پیش از ادامة مطلب به کسانی که از صدر اسلام به دوران قاجار اسباب‌کشی کرده‌اند، تا نان اربابان‌شان در ایران آجر نشود، یادآور شویم که «سهم ما» از «خزر» همان بود که پیشتر گفتیم: محوری که بندر ترکمن را به آستارا متصل می‌کند. حال برای «میهن پرستان» مفلوک، که ضمن اسباب کشی به دوران قاجار، روسیة امروز را هم به دوران تزارها بازگردانده‌اند، یک نمونه از واقعیت روسیه‌ را ارائه می‌کنیم، تا بدانند واقعیت‌ها ابد مدت نیست، حتی برای ابر قدرتی چون روسیه، که در اواسط دهة 90 ناچار شد، با تن‌دادن به «پیمان نیروهای مسلح متعارف» در اروپا، نه تنها حضور نظامیان‌اش را در قسمت اروپائی خاک خود محدود ‌کند، که به بازرسان اروپائی سازمان ناتو نیز اجازة بازرسی از پایگاه‌های نظامی‌اش در این قسمت از خاک روسیه را بدهد! مسلماً اگر به حکومت جمکران، پاسارگادیست‌ها، یا شیفتگان عموسام که در حومة واشنگتن به مبارزات میهن‌پرستانه «اشتغال» دارند، بگوئیم که حضور نظامیان هر کشور در خاک خود، تابع پیمان‌های منطقه‌ای است، شاخ در می‌آورند! ولی شاخ در آوردن اینان واقعیت‌ها را تغییر نخواهد داد. کشور روسیه به دلیل شکست در افغانستان و فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، ناچار شد به عنوان یک کشور اروپائی مقررات نظامی حاکم بر اروپای غربی را بپذیرد، چون از نظر نظامی، اقتصادی، و در نتیجه از نظر سیاسی تضعیف شده بود.

پس از گذشت حدود ‌15 سال، در ماه ژوئیة سالجاری، کشور روسیه از نظر نظامی در موقعیتی قرار گرفت که بتواند از پیمان نیروهای مسلح متعارف خارج شود، و اعلام کند که محدودیت حضور نظامیانش را در قسمت اروپائی خاک خود دیگر رعایت نخواهد کرد. سایت فرانسه زبان نووستی مورخ 8 نوامبر2007 می‌نویسد:

«از تاریخ 13 دسامبر 2007، برای استقرار نیروهای مسلح متعارف روسیه در بخش اروپائی این کشور، دیگر هیچ محدودیتی وجود نخواهد داشت، و نمایندگان اروپائی نیز دیگر مجاز نیستند که از نیروهای مسلح و پایگاه‌های روسیه بازرسی به عمل آورند.»


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت