...
پس از دو سال جنجال و هیاهو، پروژة براندازی 22 خرداد، با حکم شاهرودی، به خاک سپرده شد! هر چند که در همدان، خوراک تبلیغات و جنجال برای گروه شیرین عبادی هنوز فراهم است. پیش از پرداختن به جنجال ریزهخواران محفل نوبل در ایران، لازم است پیرامون «سفسطه» و ریشههای تاریخی آن توضیح مختصری داده شود. چرا که حقوقدانان «فرضی» ایران جز سفسطه هیچ نمیشناسند.
واژة «سوفیسما»، از زبان یونانی به زبان لاتین راه یافت. «سوفیسما»، عبارت است از استدلال، یا ارائه «دلیل سست و بیاساس»، که در ظاهر «منطقی» مینماید. «سوفیست» کسی را گویند که، جهت بهرهبرداری سیاسی یا سودجوئی اقتصادی، با توسل به قواعد «منطق»، نتایج «غیرمنطقی» یا «شبهمنطقی» میگیرد. در یونان باستان، سوفیستها شهر به شهر میگشتند، و «هنر سخن گفتن با مردم» را آموزش میدادند. سوفیستها به دیگران میآموختند، که چگونه جهت پیشبرد هر نظریهای میتوان در «بحث»، طرف مقابل را «متقاعد» کرد، و هر نظریة بیپایه و اساسی را منطقی جلوه داد. «سوفیسما»، در زبان فارسی، «سفسطه» ترجمه شده و بهترین ابزار شارلاتانهای محفل فاشیسم در ایران است. چرا که از این طریق، با توسل به قواعد «منطق»، در واقع مرزهای «منطق» را میتوان شکست.
این شیوهای است که فاشیستها برای کسب قدرت، همواره به آن متوسل میشوند. «ناسیونال سوسیالیستها» در آلمان، به همین ترتیب به قدرت رسیدند. در ایران نیز، گروه «نهضت آزادی» به همین ترتیب به قدرت دست یافت، و مصدق نیز در همین چارچوب، و از طریق «قانون شکنی» قدرت را به دست گرفت. با این وجود، هدف از وبلاگ امروز، پرداختن به گروههای فاشیست برونمرزی نیست. امروز میپردازیم به فاشیستهای مدعی «دموکراسی» و «حقوقبشر».
اینان دقیقا در همان مسیر «سیاست انسداد» گام بر میدارند. سیاستی که گروه برژینسکی از سال 1976 برای کل منطقه ترسیم کرده. و با ورود جیمی کارتر به کاخ سفید در ایران نیز فعال شد، تا به براندازی انجامید. پیامدهای این براندازی ابعاد فراوانی دارد که در یک وبلاگ نمیتوان به آن پرداخت. پس بهتر است نگاهی داشته باشیم به شرایط اجتماعی کشورمان 28 سال پس از این براندازی. چرا که، تنها به این ترتیب میتوان مسیر «تحول اجتماعی» را پیگیری کرد. البته «تحول اجتماعی» نه به آن معنا که در شعارهای حکومت و شبه مخالفاناش مطرح میشود، بلکه به آن صورت که در سطح جامعه، و در واقعیت مشاهده میکنیم.
در واقعیت، قوة قضائیة حکومت اسلامی مرتکب قتل عمد میشود، تا از طریق ارعاب مردم، به تبلیغ قوانین «شرع» بپردازد. در واقعیت، سفیر یک کشور اروپائی با رئیس قوة قضائیة حکومت اسلامی ملاقات میکند، تا قانون شکنی تشویق شود! بله، این واقعیت جامعهای است که 28 سال پیش با شعار «آزادی» و «استقلال» زمینهساز تحقق توطئة سازمان سیا در ایران و در کل منطقه شد. اما چه پیش آمد که چنین توطئهای، نه تنها از چشم مردم، که از چشم به اصطلاح تیزبین مبارزان ضدامپریالیست و «همه چیزدان» کشورمان پنهان ماند؟
راه دور نرویم. مبارزان ضدامپریالیست ما در شهرک اشرف، در مسجد لندن، و در پناه استالینیسم، تحت نظارت عالیة سازمان سیا همچنان به «مبارزات» خود ادامه میدهند، و مانند هوگو چاوز همگی جویای «حقیقت»اند. در داخل نیز در بر همین پاشنه میچرخد. جهت تبلیغ شیوة موهنی به نام «صیغه» کردن زنان، و تشویق قانونشکنی، گروه عبادی باز هم به میدان آمده.
رسانههای فارسی زبان میگویند، چند روز پیش یک خانم جوان در زندان حکومت عدل علی به قتل رسیده. گفته میشود، 21 روز پیش، خانم «زهرا. ب» در پارکی در شهر همدان دستگیر شد، چرا که نامزداش همراه او بوده! چون نویسندة این وبلاگ مستقیماً در جریان این مسائل نیست، در نتیجه بر واقعیت خبر نمیتواند تأکید کند. باید گفت، اگر خبرهای مربوط به دستگیری و مرگ «زهرا.ب» واقعیت داشته باشد، پیام قوة قضائیه حکومت اسلامی به تمام زنان ایران این است که، هر زنی با یک مرد بیگانه در پارک حضور یابد، باید آمادة دستگیری، شکنجه و مرگ باشد! بله، به همین دلیل ساده، مأموران حکومت اسلامی میتوانند زنان را دستگیر و شکنجه کنند. چون مسائل خصوصی زندگی مردم، به عرصة دخالت حکومت تبدیل شده. به عبارت دیگر حکومت اسلامی «حریم خصوصی» را، به رسمیت نمیشناسد. نه تنها در پارک، که در خانة خویش هم افراد حریم خصوصی ندارند! این پیام واقعی قوة قضائیه حکومت به مردم ایران است. همان قوة قضائیهای که دست قاچاقچی را باز میگذارد تا فعالیتاش را وسعت دهد. اما ببینیم سایت کانون زنان، که مدعی دفاع از حقوق زن است، در برابر مسئلة «زهرا.ب» چه موضعی اتخاذ کرده؟
روز شنبه 12 آبانماه سالجاری، کانون زنان مقالهای در ظاهر به حمایت از «زهرا.ب» انتشار داده که در آن بر «گناهکار» نبودن وی تأکید دارد! نویسنده میگوید، و باز میگوید که، زهرا هیچ «گناهی» نداشته، چون دو ماه پیش از دستگیری، رسما «صیغة» آن مردی شده که در پارک همراهاش بوده!
سایت به اصطلاح «کانون زنان»، به این مختصر «تبلیغات صیغه»، برای زدودن «گناهان» فرضی «زهرا.ب» اکتفا نمیکند! نه، وظیفة این سایت، دفاع از تحجر گروه مریم بهروزی، مرضیه مرتاضی و دیگر «آزاد زنان» بازار تهران است، که بدون اجازة پدر و برادر یا همسر، حق خروج از خانه ندارند، و در خانه نیز، اختیار زندگی اینان به دست پدر و همسرشان است. به همین دلیل سایت کانون زنان، مسئلة «زهرا.ب» را به این ترتیب بیان میکند:
«زهرا، 27 ساله، تحصیلکرده، با ایمان، با عقاید مذهبی، اهل نماز و روزه، برای مادرش قرآن خریده، هیچ گناهی نداشته! مادر زهرا میگوید، زهرا گناهی نکرده، برادر زهرا میگوید، به احتمال زیاد، جواب نیروهای امر به معروف را داده، آنها هم زهرا را مورد ضرب و شتم قرار دادهاند. زهرا بر نمیتافت که حرف زور بالای سرش باشد، و همیشه ازحقوقاش دفاع میکرد.»
همانطور که در بالا گفتیم، واقعیت این خبر مد نظر نیست. میباید به بهره برداری برخی گروهها از چنین خبری توجه کنیم. با توجه به وزنة سنگین «تحصیل» و «مذهب» که برای زنان اندرون، و تازه به دوران رسیدههای حکومت اسلامی اهمیت فراوان دارد، و با توجه به دخالت شیرین عبادی در این پرونده، تنها واقعیتی که وجود دارد، بهرهبرداری ریزهخواران محفل نوبل از مسئله آزادی زنان در ایران است. در واقع جنجال پیرامون آزادی فرضی زنان، وسیلهای شده تا بحث آزادی زنان همچنان «مسکوت» بماند. چه کسی گفته که آزادی زنان، در آزادی معاشرت با جنس مخالف خلاصه میشود؟ آزادی زنان یک مجموعه از آزادیهای اجتماعی است که حق معاشرت با جنس مخالف را نیز شامل میشود. اینکه گروه عبادی قصد دارد آزادی زنان را به آزادی معاشرت با مردان تقلیل دهد، نشان میدهد که این گروه با جنجال پیرامون مرگ یک زن جوان، همان هدفی را دنبال میکنند که استعمار از دوران مصدق بر ملت ایران تحمیل کرد، و براندازی سال 57 پیامد همین سیاست است.
مصدق برای ملی کردن نفت چه کرد؟ پس از فراهم آوردن زمینة انحصار استخراج نفت ایران توسط شرکتهای غربی در سال 1944، مصدق با همراهی فدائیان اسلام در قتل یک نخست وزیر، و در برکناری غیرقانونی یک نخست وزیر دیگر شرکت فعال داشت. مصدق همچنین، انحلال غیرقانونی مجلس ایران را در کارنامة درخشان خدمت به استعمار محفوظ دارد. انحلال مجلس شورایملی تنها به این دلیل صورت گرفت که محمد مصدق، مجلس را مانعی در راه تأمین منافع استعمار میدید. بله نفت، مانند تنباکو، میباید هرچه سریعتر «ملی» میشد، تا نه تنها مصدق، مانند هوگو چاوز، به «قهرمان» تبدیل شود، که ما ملت را نیز به بانکهای انگلستان مقروض کنند. اینگونه«خدمات»، بدون قانون شکنی میسر نمیشود. و این قانون شکنیها، بدون «سفسطه» ممکن نخواهد شد.
مردم، پیامدهای شوم «ملی کردن نفت» را نمیشناختند، همچنان که در سال 57، بسیاری از اهالی شهرهای بزرگ، نتوانستند از مرز شورش، به مرزهای قانونی بازگردند. چرا؟ چون سرکوب شدید، و تحریک احساسات، مجال نگرش منطقی نمیدهد. تأسفآور است که در کشور ایران، فقط یک نفر حقوقدان به فریبی به نام «جمهوری اسلامی» اعتراض کند! مصطفی رحیمی، تنها کسی بود که خطر آلودن «جمهور» به «دین» را گوشزد کرد. آنروز حقوقدانان «نخبه» چون شیرین عبادی، یا مهرانگیزکار و شرکاء، به دریافت «حقوق» مشغول بودند، نه با امور «حقوقی» کاری داشتند، نه با سیاست مملکت. و امروز هر دو اینان در تداوم همان مسیر استعماری در راه تشویق شورش گام بر میدارند. مهرانگیز کار را به حال خود رها میکنیم، وی از زمانی که رسماً دست به دامن اکبر رفسنجانی شد، محل دقیق آخور خود را مشخص کرد. پس باز گردیم به شیرین عبادی که جهت توجیه تظاهرات «غیرمجاز» زنان به «سفسطه» پرداخته.
پیشتر نیز جناب عبدالکریم لاهیجی، جهت توجیه ممنوعیت کاریکاتورهای محمد، به همین شیوة مرسوم «متوسل» شده بودند. ایشان جهت سفسطه، آگهی تجارتی را در ترادف با شیوة بیان هنری قرار داده، نتیجه گرفته بودند که چون دادگاه در اروپا، فلان آگهی تجارتی را ممنوع کرده، پس انتشار کاریکاتور محمد هم باید ممنوع شود! پیشتر هم در همین وبلاگ به این موضوع اشاره کردیم. حال ببینیم شیرین عبادی در امر مقدس «سفسطه» تا کجا میتواند به پیش بتازد.
میدانیم که در خرداد ماه 1384، گروهی از زنان، یک تظاهرات غیرمجاز سازماندهی کردند که موسوی خوئینیها نیز در آن شرکت داشت، و دستگیر شد، تا دکان نامه نگاریهای خنک ساواک رونق گیرد. همانطور که گفتیم هر کس را که جهت تبلیغات استعماری به زندان میبرند، بلافاصله دست به قلم میبرد و متوجه میشویم نه تنها خودش «نویسنده» است که همسر و فرزندان خردسالش هم نویسندگانی قابل و صاحبقلماند. البته متن نامههای همة زندانیان دروغین جمکران، مانند نامههای «لوس» پاسدار اکبر، تبلیغ برای محافل راست افراطی است. بگذریم! ولی در این تظاهرات گویا فردی به نام «دلارام علی» نیز شرکت داشته که دستش را شکستهاند و وکالتش هم بر عهدة شیرین عبادی خودمان بوده. اخیراً آخوند شاهرودی قصد زندانی کردن ایشان را داشت، که خوشبختانه، با دخالت سفیر دموکراسیپرور یکی از کشورهای اروپائی از اینکار منصرف شدهاند! و ما را از نعمت نامهنگاریهای ایشان و افراد خانواده نجات دادند. بالاخره این اروپائیها یک بار هم به درد ما خوردند! اما اگر زندانی شدن این خانم، و نامه نگاریهای کذا منتفی شد، در عوض نانخورهای سرداراکبر در کانون زنان، در «روز آنلاین»، و دیگر رسانههای شیفتة «دموکراسی دینی»، که همان فاشیسم است، به «مقاله نویسی» مشغول شدهاند، تا ضمن روضهخوانیهای رایج جمکرانی، و دمیدن در تنور ترادف «جرم» و «گناه»، روز جهانی زن را نیز، از هشتم مارس، به 22 خرداد منتقل کنند!
علاوه بر حاجیه مرضیه مرتاضی که چون همیشه به مهملبافیهای مرسوم مشغول است، شیرین عبادی که «حقوقدان» هم هست، در اعتراض به احضار موکلاش، وی را با سقراط مقایسه کرده! اما میدانیم که سقراط هیچ جرمی مرتکب نشده بود، «قانون شکنی» هم نکرده بود. سقراط را، دیگران به اهانت به خدایان «متهم» کرده بودند. به عبارت دیگر به سقراط «تهمت» زده بودند. ولی موکل عبادی، قانون را آگاهانه و به عمد نقض کرده! میدانیم که شرکت در تظاهرات غیرمجاز جرم است، و دلارامعلی به همین دلیل مجرم شناخته میشود، ولی شیرین عبادی، با اینکه حقوقدان است، جرم محرز را به رسمیت نمیشناسد! عبادی که در کانون مدافعان حقوق بشر سخنرانی میکرد، جهت دفاع از موکلاش، نه تنها بر خلاف عرف رایج به دادگاه توهین کرده، که چنان ترهاتی به هم بافته، که انسان متحیر میماند. شنونده با شنیدن این سخنان فکر میکند، این روحالله است که دهان باز کرده، نه یک «حقوقدان»! شیرین عبادی باز هم ضمن تأکید بر تحصیلکرده بودن موکلاش، میگوید، وی خواستار حقوق برابر بوده! نمیدانستیم تحصیلکرده بودن در جمکران، مجوزی جهت قانونشکنی فراهم میآورد، و نمیدانستیم هر که، هر چه میخواهد، مجاز به قانون شکنی است! ولی شیرین عبادی چنین میگوید:
«به همان حکمت که سقراط جام زهر را سر کشید، دلارامعلی هم خود را به زندان معرفی میکند[...] برای آن دادگاهی که این حکم را صادر کرده متاسفم که شجاعت ندارد که بگوید به چه دلیل چنین حکمی برای یک دختر تحصیل کرده صادر کرده[...] فقط به جرم اینکه میخواسته حقوقی برابر با دیگران داشته باشد[...]»
اگر در یک کشور دموکراتیک، یک وکیل به خود اجازه میداد، در ملاء عام، مشروعیت حکم دادگاه را، به دلیل صدور یک حکم قانونی، به زیر سوال ببرد، کانون وکلا بیدرنگ وکیل خطاکار را از وکالت محروم میکرد. ولی همه چیز در جمکران فراهم آمده، تا بحرانسازی کامل شود، خوشبختانه در جمکران اصولاً «قانون» وجود خارجی ندارد. به همین دلیل است که امثال عبادی در جایگاه قضاوت و وکالت قرار میگیرند، تا از قانونشکنی «دختران تحصیلکرده» دفاع هم بکنند! بله در قاموس فعلة فاشیسم، «تحصیلکرده» میتواند بدون مجوز وزارت کشور، در تجمع غیرقانونی شرکت کند، چون «دلش خواسته» حقوق برابر با دیگران داشته باشد! هر چند که دیگران به عنوان انسان، خود از هیچگونه حق و حقوقی نیز برخوردار نباشند! «تحصیلکردگان» جمکران، متحد شوید! محفل نوبل خواستار براندازی شده. این «منطق» نیست، شیادی و مردمفریبی است، و محفل نوبل از طریق عبادی در کشورمان به تشویق آن پرداخته، تا مردم را به شورش تشویق کند، تا کسی فرصت مطالبة «حقوق قانونی» زنان را به دست نیاورد. چرا که اگر دارودستة عبادی جنجال به راه نیاندازند، و تظاهرات مسخرة غیرمجاز هم سازمان ندهند، ممکن است جبهة لائیک بتواند رسماً تغییر قانون اساسی را خواستار شود، و ضامن حقوق واقعی همة زنان ایران شود، از «تحصیلکردگان» مورد نظر عبادی و مرتاضی گرفته، تا زنانی که به دلیل نبود امکانات مالی و یا مخالفت پدر و مادر، امکان تحصیل نیافتهاند. بله، جنجال دارودستة تحکیم وحدت و پادوهای محفل نوبل دقیقاً، در جهت ممانعت از تغییر قانون اساسی این رژیم انسانستیز است. ما تظاهرات غیرمجاز خردادماه را نوعی کودتای کثیف، جهت مسکوت گذاردن مطالبات زنان ایران میدانیم. فعلة محفل نوبل، بهتر است بدانند که همة حقوقدانان، «حقوق بگیر» استعمار نیستند.
به ویژه شیرین عبادی بداند که، سفسطههای ناشیانهاش را میشناسیم، خصوصاً زمانی که میگوید، به شکسته شدن دست دلارام علی در تظاهرات 22 خرداد ماه اعتراض کرده، و میپندارد اعتراضاش، خیلی هم مبنای «حقوقی» داشته! عبادی، در همان کانون به اصطلاح دفاع از حقوق بشر میگوید، از شکسته شدن دست موکلاش شاکی شده، و مأمور انتظامی هم بدون اینکه در دادگاه حاضر شود، دلیل ضرب و شتم را اقدام غیرقانونی اعلام کرده. و اینجاست که شیرین عبادی، با زبان شیوای روحاللهی، شرکت در تظاهرات غیرمجاز را با تخلف از مقررات راهنمائی رانندگی در ترادف قرار داده، میگوید:
«حالا اینجا این سوال را میپرسم که حتی اگر کسی اقدام غیرقانونی مثل عبور از چراغ قرمز کند آیا پلیس باید او را کتک بزند؟»
بله، میبینیم که این «چرندبافی» چه شباهتی به سخنرانی «امامالله» در چهارم آبانماه سال 1343 پیدا کرده! نثر فصیح این وکیل زبده را ویراست نمیکنیم، ولی عبادی میتواند به این پرسش پاسخ دهد که، ارتباط عبور از چراغ قرمز، با شرکت در تظاهرات غیرمجاز چیست؟ عبادی میتواند بگوید برای عبور از چراغ قرمز، مجوز وزارت کشور لازم است؟ یا میتواند توضیح دهد به چه دلیل جرم عبور از چراغ قرمز، مشابه جرم شرکت در تظاهرات غیرمجاز باید تلقی شود؟ عبادی میداندکه برپا کردن تظاهرات در هر کشوری، جنبة «امنیتی» دارد، و عبور از چراغ قرمز، جنبه «ایمنی»! اگر یک وکیل، که پیشتر هم قاضی بوده، تفاوت بین «خلاف» و «جرم امنیتی» را نمیشناسد، باید به حال قوة قضائیه گریست!
منبع: سایت کانون زنان
واژة «سوفیسما»، از زبان یونانی به زبان لاتین راه یافت. «سوفیسما»، عبارت است از استدلال، یا ارائه «دلیل سست و بیاساس»، که در ظاهر «منطقی» مینماید. «سوفیست» کسی را گویند که، جهت بهرهبرداری سیاسی یا سودجوئی اقتصادی، با توسل به قواعد «منطق»، نتایج «غیرمنطقی» یا «شبهمنطقی» میگیرد. در یونان باستان، سوفیستها شهر به شهر میگشتند، و «هنر سخن گفتن با مردم» را آموزش میدادند. سوفیستها به دیگران میآموختند، که چگونه جهت پیشبرد هر نظریهای میتوان در «بحث»، طرف مقابل را «متقاعد» کرد، و هر نظریة بیپایه و اساسی را منطقی جلوه داد. «سوفیسما»، در زبان فارسی، «سفسطه» ترجمه شده و بهترین ابزار شارلاتانهای محفل فاشیسم در ایران است. چرا که از این طریق، با توسل به قواعد «منطق»، در واقع مرزهای «منطق» را میتوان شکست.
این شیوهای است که فاشیستها برای کسب قدرت، همواره به آن متوسل میشوند. «ناسیونال سوسیالیستها» در آلمان، به همین ترتیب به قدرت رسیدند. در ایران نیز، گروه «نهضت آزادی» به همین ترتیب به قدرت دست یافت، و مصدق نیز در همین چارچوب، و از طریق «قانون شکنی» قدرت را به دست گرفت. با این وجود، هدف از وبلاگ امروز، پرداختن به گروههای فاشیست برونمرزی نیست. امروز میپردازیم به فاشیستهای مدعی «دموکراسی» و «حقوقبشر».
اینان دقیقا در همان مسیر «سیاست انسداد» گام بر میدارند. سیاستی که گروه برژینسکی از سال 1976 برای کل منطقه ترسیم کرده. و با ورود جیمی کارتر به کاخ سفید در ایران نیز فعال شد، تا به براندازی انجامید. پیامدهای این براندازی ابعاد فراوانی دارد که در یک وبلاگ نمیتوان به آن پرداخت. پس بهتر است نگاهی داشته باشیم به شرایط اجتماعی کشورمان 28 سال پس از این براندازی. چرا که، تنها به این ترتیب میتوان مسیر «تحول اجتماعی» را پیگیری کرد. البته «تحول اجتماعی» نه به آن معنا که در شعارهای حکومت و شبه مخالفاناش مطرح میشود، بلکه به آن صورت که در سطح جامعه، و در واقعیت مشاهده میکنیم.
در واقعیت، قوة قضائیة حکومت اسلامی مرتکب قتل عمد میشود، تا از طریق ارعاب مردم، به تبلیغ قوانین «شرع» بپردازد. در واقعیت، سفیر یک کشور اروپائی با رئیس قوة قضائیة حکومت اسلامی ملاقات میکند، تا قانون شکنی تشویق شود! بله، این واقعیت جامعهای است که 28 سال پیش با شعار «آزادی» و «استقلال» زمینهساز تحقق توطئة سازمان سیا در ایران و در کل منطقه شد. اما چه پیش آمد که چنین توطئهای، نه تنها از چشم مردم، که از چشم به اصطلاح تیزبین مبارزان ضدامپریالیست و «همه چیزدان» کشورمان پنهان ماند؟
راه دور نرویم. مبارزان ضدامپریالیست ما در شهرک اشرف، در مسجد لندن، و در پناه استالینیسم، تحت نظارت عالیة سازمان سیا همچنان به «مبارزات» خود ادامه میدهند، و مانند هوگو چاوز همگی جویای «حقیقت»اند. در داخل نیز در بر همین پاشنه میچرخد. جهت تبلیغ شیوة موهنی به نام «صیغه» کردن زنان، و تشویق قانونشکنی، گروه عبادی باز هم به میدان آمده.
رسانههای فارسی زبان میگویند، چند روز پیش یک خانم جوان در زندان حکومت عدل علی به قتل رسیده. گفته میشود، 21 روز پیش، خانم «زهرا. ب» در پارکی در شهر همدان دستگیر شد، چرا که نامزداش همراه او بوده! چون نویسندة این وبلاگ مستقیماً در جریان این مسائل نیست، در نتیجه بر واقعیت خبر نمیتواند تأکید کند. باید گفت، اگر خبرهای مربوط به دستگیری و مرگ «زهرا.ب» واقعیت داشته باشد، پیام قوة قضائیه حکومت اسلامی به تمام زنان ایران این است که، هر زنی با یک مرد بیگانه در پارک حضور یابد، باید آمادة دستگیری، شکنجه و مرگ باشد! بله، به همین دلیل ساده، مأموران حکومت اسلامی میتوانند زنان را دستگیر و شکنجه کنند. چون مسائل خصوصی زندگی مردم، به عرصة دخالت حکومت تبدیل شده. به عبارت دیگر حکومت اسلامی «حریم خصوصی» را، به رسمیت نمیشناسد. نه تنها در پارک، که در خانة خویش هم افراد حریم خصوصی ندارند! این پیام واقعی قوة قضائیه حکومت به مردم ایران است. همان قوة قضائیهای که دست قاچاقچی را باز میگذارد تا فعالیتاش را وسعت دهد. اما ببینیم سایت کانون زنان، که مدعی دفاع از حقوق زن است، در برابر مسئلة «زهرا.ب» چه موضعی اتخاذ کرده؟
روز شنبه 12 آبانماه سالجاری، کانون زنان مقالهای در ظاهر به حمایت از «زهرا.ب» انتشار داده که در آن بر «گناهکار» نبودن وی تأکید دارد! نویسنده میگوید، و باز میگوید که، زهرا هیچ «گناهی» نداشته، چون دو ماه پیش از دستگیری، رسما «صیغة» آن مردی شده که در پارک همراهاش بوده!
سایت به اصطلاح «کانون زنان»، به این مختصر «تبلیغات صیغه»، برای زدودن «گناهان» فرضی «زهرا.ب» اکتفا نمیکند! نه، وظیفة این سایت، دفاع از تحجر گروه مریم بهروزی، مرضیه مرتاضی و دیگر «آزاد زنان» بازار تهران است، که بدون اجازة پدر و برادر یا همسر، حق خروج از خانه ندارند، و در خانه نیز، اختیار زندگی اینان به دست پدر و همسرشان است. به همین دلیل سایت کانون زنان، مسئلة «زهرا.ب» را به این ترتیب بیان میکند:
«زهرا، 27 ساله، تحصیلکرده، با ایمان، با عقاید مذهبی، اهل نماز و روزه، برای مادرش قرآن خریده، هیچ گناهی نداشته! مادر زهرا میگوید، زهرا گناهی نکرده، برادر زهرا میگوید، به احتمال زیاد، جواب نیروهای امر به معروف را داده، آنها هم زهرا را مورد ضرب و شتم قرار دادهاند. زهرا بر نمیتافت که حرف زور بالای سرش باشد، و همیشه ازحقوقاش دفاع میکرد.»
همانطور که در بالا گفتیم، واقعیت این خبر مد نظر نیست. میباید به بهره برداری برخی گروهها از چنین خبری توجه کنیم. با توجه به وزنة سنگین «تحصیل» و «مذهب» که برای زنان اندرون، و تازه به دوران رسیدههای حکومت اسلامی اهمیت فراوان دارد، و با توجه به دخالت شیرین عبادی در این پرونده، تنها واقعیتی که وجود دارد، بهرهبرداری ریزهخواران محفل نوبل از مسئله آزادی زنان در ایران است. در واقع جنجال پیرامون آزادی فرضی زنان، وسیلهای شده تا بحث آزادی زنان همچنان «مسکوت» بماند. چه کسی گفته که آزادی زنان، در آزادی معاشرت با جنس مخالف خلاصه میشود؟ آزادی زنان یک مجموعه از آزادیهای اجتماعی است که حق معاشرت با جنس مخالف را نیز شامل میشود. اینکه گروه عبادی قصد دارد آزادی زنان را به آزادی معاشرت با مردان تقلیل دهد، نشان میدهد که این گروه با جنجال پیرامون مرگ یک زن جوان، همان هدفی را دنبال میکنند که استعمار از دوران مصدق بر ملت ایران تحمیل کرد، و براندازی سال 57 پیامد همین سیاست است.
مصدق برای ملی کردن نفت چه کرد؟ پس از فراهم آوردن زمینة انحصار استخراج نفت ایران توسط شرکتهای غربی در سال 1944، مصدق با همراهی فدائیان اسلام در قتل یک نخست وزیر، و در برکناری غیرقانونی یک نخست وزیر دیگر شرکت فعال داشت. مصدق همچنین، انحلال غیرقانونی مجلس ایران را در کارنامة درخشان خدمت به استعمار محفوظ دارد. انحلال مجلس شورایملی تنها به این دلیل صورت گرفت که محمد مصدق، مجلس را مانعی در راه تأمین منافع استعمار میدید. بله نفت، مانند تنباکو، میباید هرچه سریعتر «ملی» میشد، تا نه تنها مصدق، مانند هوگو چاوز، به «قهرمان» تبدیل شود، که ما ملت را نیز به بانکهای انگلستان مقروض کنند. اینگونه«خدمات»، بدون قانون شکنی میسر نمیشود. و این قانون شکنیها، بدون «سفسطه» ممکن نخواهد شد.
مردم، پیامدهای شوم «ملی کردن نفت» را نمیشناختند، همچنان که در سال 57، بسیاری از اهالی شهرهای بزرگ، نتوانستند از مرز شورش، به مرزهای قانونی بازگردند. چرا؟ چون سرکوب شدید، و تحریک احساسات، مجال نگرش منطقی نمیدهد. تأسفآور است که در کشور ایران، فقط یک نفر حقوقدان به فریبی به نام «جمهوری اسلامی» اعتراض کند! مصطفی رحیمی، تنها کسی بود که خطر آلودن «جمهور» به «دین» را گوشزد کرد. آنروز حقوقدانان «نخبه» چون شیرین عبادی، یا مهرانگیزکار و شرکاء، به دریافت «حقوق» مشغول بودند، نه با امور «حقوقی» کاری داشتند، نه با سیاست مملکت. و امروز هر دو اینان در تداوم همان مسیر استعماری در راه تشویق شورش گام بر میدارند. مهرانگیز کار را به حال خود رها میکنیم، وی از زمانی که رسماً دست به دامن اکبر رفسنجانی شد، محل دقیق آخور خود را مشخص کرد. پس باز گردیم به شیرین عبادی که جهت توجیه تظاهرات «غیرمجاز» زنان به «سفسطه» پرداخته.
پیشتر نیز جناب عبدالکریم لاهیجی، جهت توجیه ممنوعیت کاریکاتورهای محمد، به همین شیوة مرسوم «متوسل» شده بودند. ایشان جهت سفسطه، آگهی تجارتی را در ترادف با شیوة بیان هنری قرار داده، نتیجه گرفته بودند که چون دادگاه در اروپا، فلان آگهی تجارتی را ممنوع کرده، پس انتشار کاریکاتور محمد هم باید ممنوع شود! پیشتر هم در همین وبلاگ به این موضوع اشاره کردیم. حال ببینیم شیرین عبادی در امر مقدس «سفسطه» تا کجا میتواند به پیش بتازد.
میدانیم که در خرداد ماه 1384، گروهی از زنان، یک تظاهرات غیرمجاز سازماندهی کردند که موسوی خوئینیها نیز در آن شرکت داشت، و دستگیر شد، تا دکان نامه نگاریهای خنک ساواک رونق گیرد. همانطور که گفتیم هر کس را که جهت تبلیغات استعماری به زندان میبرند، بلافاصله دست به قلم میبرد و متوجه میشویم نه تنها خودش «نویسنده» است که همسر و فرزندان خردسالش هم نویسندگانی قابل و صاحبقلماند. البته متن نامههای همة زندانیان دروغین جمکران، مانند نامههای «لوس» پاسدار اکبر، تبلیغ برای محافل راست افراطی است. بگذریم! ولی در این تظاهرات گویا فردی به نام «دلارام علی» نیز شرکت داشته که دستش را شکستهاند و وکالتش هم بر عهدة شیرین عبادی خودمان بوده. اخیراً آخوند شاهرودی قصد زندانی کردن ایشان را داشت، که خوشبختانه، با دخالت سفیر دموکراسیپرور یکی از کشورهای اروپائی از اینکار منصرف شدهاند! و ما را از نعمت نامهنگاریهای ایشان و افراد خانواده نجات دادند. بالاخره این اروپائیها یک بار هم به درد ما خوردند! اما اگر زندانی شدن این خانم، و نامه نگاریهای کذا منتفی شد، در عوض نانخورهای سرداراکبر در کانون زنان، در «روز آنلاین»، و دیگر رسانههای شیفتة «دموکراسی دینی»، که همان فاشیسم است، به «مقاله نویسی» مشغول شدهاند، تا ضمن روضهخوانیهای رایج جمکرانی، و دمیدن در تنور ترادف «جرم» و «گناه»، روز جهانی زن را نیز، از هشتم مارس، به 22 خرداد منتقل کنند!
علاوه بر حاجیه مرضیه مرتاضی که چون همیشه به مهملبافیهای مرسوم مشغول است، شیرین عبادی که «حقوقدان» هم هست، در اعتراض به احضار موکلاش، وی را با سقراط مقایسه کرده! اما میدانیم که سقراط هیچ جرمی مرتکب نشده بود، «قانون شکنی» هم نکرده بود. سقراط را، دیگران به اهانت به خدایان «متهم» کرده بودند. به عبارت دیگر به سقراط «تهمت» زده بودند. ولی موکل عبادی، قانون را آگاهانه و به عمد نقض کرده! میدانیم که شرکت در تظاهرات غیرمجاز جرم است، و دلارامعلی به همین دلیل مجرم شناخته میشود، ولی شیرین عبادی، با اینکه حقوقدان است، جرم محرز را به رسمیت نمیشناسد! عبادی که در کانون مدافعان حقوق بشر سخنرانی میکرد، جهت دفاع از موکلاش، نه تنها بر خلاف عرف رایج به دادگاه توهین کرده، که چنان ترهاتی به هم بافته، که انسان متحیر میماند. شنونده با شنیدن این سخنان فکر میکند، این روحالله است که دهان باز کرده، نه یک «حقوقدان»! شیرین عبادی باز هم ضمن تأکید بر تحصیلکرده بودن موکلاش، میگوید، وی خواستار حقوق برابر بوده! نمیدانستیم تحصیلکرده بودن در جمکران، مجوزی جهت قانونشکنی فراهم میآورد، و نمیدانستیم هر که، هر چه میخواهد، مجاز به قانون شکنی است! ولی شیرین عبادی چنین میگوید:
«به همان حکمت که سقراط جام زهر را سر کشید، دلارامعلی هم خود را به زندان معرفی میکند[...] برای آن دادگاهی که این حکم را صادر کرده متاسفم که شجاعت ندارد که بگوید به چه دلیل چنین حکمی برای یک دختر تحصیل کرده صادر کرده[...] فقط به جرم اینکه میخواسته حقوقی برابر با دیگران داشته باشد[...]»
اگر در یک کشور دموکراتیک، یک وکیل به خود اجازه میداد، در ملاء عام، مشروعیت حکم دادگاه را، به دلیل صدور یک حکم قانونی، به زیر سوال ببرد، کانون وکلا بیدرنگ وکیل خطاکار را از وکالت محروم میکرد. ولی همه چیز در جمکران فراهم آمده، تا بحرانسازی کامل شود، خوشبختانه در جمکران اصولاً «قانون» وجود خارجی ندارد. به همین دلیل است که امثال عبادی در جایگاه قضاوت و وکالت قرار میگیرند، تا از قانونشکنی «دختران تحصیلکرده» دفاع هم بکنند! بله در قاموس فعلة فاشیسم، «تحصیلکرده» میتواند بدون مجوز وزارت کشور، در تجمع غیرقانونی شرکت کند، چون «دلش خواسته» حقوق برابر با دیگران داشته باشد! هر چند که دیگران به عنوان انسان، خود از هیچگونه حق و حقوقی نیز برخوردار نباشند! «تحصیلکردگان» جمکران، متحد شوید! محفل نوبل خواستار براندازی شده. این «منطق» نیست، شیادی و مردمفریبی است، و محفل نوبل از طریق عبادی در کشورمان به تشویق آن پرداخته، تا مردم را به شورش تشویق کند، تا کسی فرصت مطالبة «حقوق قانونی» زنان را به دست نیاورد. چرا که اگر دارودستة عبادی جنجال به راه نیاندازند، و تظاهرات مسخرة غیرمجاز هم سازمان ندهند، ممکن است جبهة لائیک بتواند رسماً تغییر قانون اساسی را خواستار شود، و ضامن حقوق واقعی همة زنان ایران شود، از «تحصیلکردگان» مورد نظر عبادی و مرتاضی گرفته، تا زنانی که به دلیل نبود امکانات مالی و یا مخالفت پدر و مادر، امکان تحصیل نیافتهاند. بله، جنجال دارودستة تحکیم وحدت و پادوهای محفل نوبل دقیقاً، در جهت ممانعت از تغییر قانون اساسی این رژیم انسانستیز است. ما تظاهرات غیرمجاز خردادماه را نوعی کودتای کثیف، جهت مسکوت گذاردن مطالبات زنان ایران میدانیم. فعلة محفل نوبل، بهتر است بدانند که همة حقوقدانان، «حقوق بگیر» استعمار نیستند.
به ویژه شیرین عبادی بداند که، سفسطههای ناشیانهاش را میشناسیم، خصوصاً زمانی که میگوید، به شکسته شدن دست دلارام علی در تظاهرات 22 خرداد ماه اعتراض کرده، و میپندارد اعتراضاش، خیلی هم مبنای «حقوقی» داشته! عبادی، در همان کانون به اصطلاح دفاع از حقوق بشر میگوید، از شکسته شدن دست موکلاش شاکی شده، و مأمور انتظامی هم بدون اینکه در دادگاه حاضر شود، دلیل ضرب و شتم را اقدام غیرقانونی اعلام کرده. و اینجاست که شیرین عبادی، با زبان شیوای روحاللهی، شرکت در تظاهرات غیرمجاز را با تخلف از مقررات راهنمائی رانندگی در ترادف قرار داده، میگوید:
«حالا اینجا این سوال را میپرسم که حتی اگر کسی اقدام غیرقانونی مثل عبور از چراغ قرمز کند آیا پلیس باید او را کتک بزند؟»
بله، میبینیم که این «چرندبافی» چه شباهتی به سخنرانی «امامالله» در چهارم آبانماه سال 1343 پیدا کرده! نثر فصیح این وکیل زبده را ویراست نمیکنیم، ولی عبادی میتواند به این پرسش پاسخ دهد که، ارتباط عبور از چراغ قرمز، با شرکت در تظاهرات غیرمجاز چیست؟ عبادی میتواند بگوید برای عبور از چراغ قرمز، مجوز وزارت کشور لازم است؟ یا میتواند توضیح دهد به چه دلیل جرم عبور از چراغ قرمز، مشابه جرم شرکت در تظاهرات غیرمجاز باید تلقی شود؟ عبادی میداندکه برپا کردن تظاهرات در هر کشوری، جنبة «امنیتی» دارد، و عبور از چراغ قرمز، جنبه «ایمنی»! اگر یک وکیل، که پیشتر هم قاضی بوده، تفاوت بین «خلاف» و «جرم امنیتی» را نمیشناسد، باید به حال قوة قضائیه گریست!
منبع: سایت کانون زنان
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت