شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۶


قندشکن و تقصیر!
...


واژة «کاسور»، در زبان فرانسه، از فعل لاتین «کواساره»، به معنای «تکان دادن» و «خرد کردن» مشتق شده. ولی مانند هر واژة دیگری، «کاسور» نیز در زبان فرانسه، معانی مختلفی پیدا کرده، که در اینجا به یکی از آن‌ها اشاره داریم. در فرهنگ سیاسی فرانسه، «کاسور»، به کسانی گفته می‌شود، که با اعمال خشونت، زمینة دخالت پلیس دریک تظاهرات مجاز را فراهم می‌آورند، و در واقع باعث «شکستن» صفوف تظاهرکنندگان می‌شوند. در فرانسه، مسیر حرکت صفوف تظاهرکنندگان از پیش می‌باید به اطلاع وزارت کشور برسد، و زمانیکه مجوز برپائی تظاهرات صادر می‌شود، بر پا کنندگان تظاهرات، قانوناً مسئولیت حفظ نظم را بر عهده دارند. اما در هر حال، در مسیر حرکت تظاهرکنندگان نیروهای ضدشورش استقرار خواهند یافت.

وزارت کشور فرانسه، عده‌ای جیره‌خوار دارد که تخصص‌شان تخریب مغازه‌ها در مسیر تظاهرات، و ایجاد درگیری با پلیس است! و در زبان فرانسه اینان را «کاسور» می‌خوانند. ما ایرانیان، از آنجا که به علت شکوفائی و پیشرفت سریع «فرهنگی»، هنوز در دفترچة لغت ‌معنی دهخدا در جا می‌زنیم، ناچاریم واژة «کاسور» را به همین ترتیب به زبان فارسی وارد کنیم. «کاسور» به معنای «کسی است که می‌شکند»، و اگر بخواهیم آنرا به فارسی ترجمه کنیم، می‌باید آنرا را «شکن» معنا کنیم، که مسلماً نارسا است، چرا که «شکن» به معنای تاب و چین و شکن می‌آید، در ثانی در دستور زبان فارسی، واژة «شکن»، یک پسوند به شمار می‌رود، و با اسم ترکیب می‌شود، مانند هیزم شکن، بت شکن، صف شکن، و قند شکن! پس «کاسور» را وارد «قند پارسی» می‌کنیم که هم عملکرد «قندشکن» داشته، و هم جهت «صف شکنی» در تظاهرات مفید باشد!

اما، پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است توضیحی در مورد اسلام، اعراب و نیروهای نظامی حکومت اسلامی داده شود. در این وبلاگ هنگامی که از اعراب سخن گفته می‌شود، مهاجمان قرن هفتم میلادی مد نظر است، و نه اعراب کنونی. هنگامی که سخن از اسلام گفته می‌شود، منظور ترهاتی است که زباله‌های تولیدی سفارتخانة کذا به خورد مردم می‌دهند، و هنگامی که سخن از پاسدارجماعت به میان می‌آید، منظور اراذلی چون رحیم صفوی،‌ گنجی، و محسن رضائی است که از ناکجاآباد «ساواک» بیرون کشیده شده‌اند. همانطور که پیشتر هم گفتیم، ما هیچ اشکالی با سپاه پاسداران و بسیج نداریم، هیچ اشکالی هم با اعتقادات مذهبی مردم نداریم، اشکال ما با قانون اساسی حکومتی است که با حمایت بیگانه، اعتقادات قلبی مردم را به ابزار سرکوب تبدیل کرده، تا منافع اربابان‌اش در ایالات متحد تأمین شود. و اما در مورد اعراب، شاید لازم باشد، هم‌میهنان «آریائی‌نژاد» بدانند که، خارج از وابستگی‌های سیاسی، در مقایسه با نجیب‌زادگان عربستان، «اشراف» قاجار و تازه به دوران رسیده‌های دورة پهلوی از نظر رفتار و موضع اجتماعی همانجائی قرار می‌گیرند که، محمد‌خاتمی، ‌رحیم‌صفوی یا ابراهیم یزدی. این مختصر را گفتیم، که بعضی‌ها در ینگه دنیا و اروپای غربی فراموش نکنند، کجای کارند. حال بپردازیم به ماجرای تخریب حسینیة دراویش گنابادی در شهر بروجرد، از زبان وزیر کشور مفلوک حکومت جمکران، ‌مصطفی پورمحمدی!

پورمحمدی که مانند دیگر رجال سیاسی حکومت اسلامی از چاه جمکران استخراج شده، همان کسی است که چندی پیش نیز در کشور هند، به گزافه گوئی و هذیان افتاده بود و ادعا داشت، هند، چین، روسیه و ژاپن در برابر آمریکا هیچ حرفی برای گفتن ندارند، ولی «ما»، حرف‌های بسیاری داریم، و خلاصه مطلب آن‌ها باید از«ما»، تمدن و فرهنگ «یاد بگیرند»! چون به زعم پورمحمدی، تمدن و فرهنگ را می‌باید همچون روضه خوانی «یاد» گرفت! البته تمدن و فرهنگ مورد نظر پورمحمدی، همان تکه پارچه‌ای‌است که طی هشت دهه، «شاه»، با پیروی از فرامین استعمار، آن را نفی می‌کند، تا «شیخ» بتواند جهت تأئید آن، تحت نظارت عالیة سازمان سیا، «انقلاب شکوهمند» بر پا کند! خلاصه بگوئیم، مشابه همان شرایطی که در کشور ترکیه با کمال آتاتورک و عبدالله گل به راه افتاده. در ترکیه، ژنرال کمال پاشا کودتا کرد تا یک لائیسیتة دست ساز استعمار بر ترکیه تحمیل کند، و امروز عبدالله گل، جهت قانونی کردن «لچک» خیرالنساء، رفراندوم قانون اساسی به راه بیاندازد. بله، به همین سادگی! رفراندوم برای روسری! همچنانکه در جمکران نیز رفراندوم جمهوری اسلامی در واقع فقط برای همان «روسری» بود. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به آموزش تمدن و فرهنگ توسط نابغة بزرگ،‌ پورمحمدی.

پورمحمدی، در مورد تخریب حسینیة دراویش گنابادی می‌گوید، «تقصیر خودشان بود.» علامت تعجب هم نمی‌گذاریم چون از مهمل‌گوئی اوباش جماعت، نمی‌باید تعجب کرد! نگاهی به سخنرانی‌های روح‌الله کافی است تا بدانیم الگوی پریشانگوئی اراذل و اوباش ریشه در کدام سفارتخانه دارد.

بله، جریان «تقصیر خودشان» این بوده که، فعلة ساواک با تخریب در ورودی حسینیة دراویش، و ایجاد درگیری، ماموران انتظامی را به دخالت وادار می‌کنند، و «خودشان» با ماموران انتظامی درگیر شده، آن‌ها را به تخریب حسینیه وادار می‌کنند! به همین سادگی! این داستان ابلهانه را بنگاه سخن پراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 23 نوامبر 2007، از قول وزیر کشور جمکران منتشر کرده. چرا که، پورمحمدی، که می‌خواهد درس فرهنگ و تمدن به جهانیان بدهد، نمی‌داند که این شیوه‌ها در غرب کاملاً شناخته شده است. بله! وقتی از حوزة جهل و تعصب، وزیر کشور استخراج می‌کنند، این مسائل هم پیش می‌آید. این در حالی است که، مردم در کشور فرانسه، بارها و بارها شاهد حضور «خودشان» بوده‌اند!

بله، هر وقت یک تظاهرات مجاز ـ تکرار می‌کنیم تظاهرات مجاز ـ باعث عدم خشنودی حاکمیت می‌شود، «کاسورهای» محترم پای به میان معرکه می‌گذارند. شیوة عمل «کاسورها» به ‌این ترتیب است که یا از درون صفوف تظاهرکنندگان به پلیس حمله می‌کنند، تا پلیس ناچار شود به نوبة خود به تظاهرکنندگان حمله کند، یا اینکه بجای تهاجم به پلیس، به مغازه‌ها حمله می‌کنند، و به شکستن شیشه و غارت ویترین‌ها مشغول می‌شوند. نتیجه، در هر دو مورد، یکی است: نیروهای ضدشورش وارد معرکه می‌شوند، «کاسورها» در یک چشم به هم زدن ناپدید می‌شوند، تظاهرکنندگان می‌مانند و نیروهای ضد شورش،‌ که هر کدام به تنهائی یک ملت‌اند! و برای آندسته از هم‌میهنانی که «دخالت» نیروهای ویژة فرانسه را در قلع و قمع تظاهرکنندگان ندیده‌اند، بگوئیم که این صحنه واقعاً فجیع است. چرا که، ‌ تکنیک ماموران ویژه این است که مانند فالانژها، حلقه‌های کوچک متحرک تشکیل می‌دهند، به طوری که تظاهرکنندگان در هیچ حالتی نتوانند پشت سر اینان قرار گیرند، تنها راهی که برای تظاهرکنندگان باقی می‌ماند، خارج شدن از صفوف و فرار در جهت مخالف است، البته، در صورتیکه به چنگ دیگر گروه‌های ویژه که در مسیر حرکت تظاهرات قرار دارند گرفتار نشوند. چون اگر از بخت بد، گیر افتادند، مثل توپ از سوی یک مامور به مامور دیگر «پاس» داده می‌شوند، البته نه با دست، با لگد و باطوم! و هر اتفاقی بیفتد، پلیس مسئولیتی نخواهد داشت، چرا که وظیفة پلیس، «حفظ نظم» در اجتماع معرفی می‌شود!

تصدیق می‌فرمائید که در چنین شرایطی، هیچ عقل سلیمی به دنبال درگیری با پلیس نخواهد بود. نه در فرانسه و نه در هیچ کشور دیگری، به ویژه در حکومت اسلامی که وکلای زبده‌اش نیز همچون عبادی، با «نظم» و «قانون» بکلی بیگانه‌اند. حال باید از رجاله‌ای به نام «پورمحمدی»، که در کشوری چون هند، پرچم «تمدن و فرهنگ» جمکران بلند کرده، یا بهتر بگوئیم پرچمدار ذلت و حماقت و تقیه شده، پرسید، کدام «اقلیتی» بجز «کاسورهای» دولت، خود را در برابر نیروی انتظامی حاکمیت قرار می‌دهد؟ ما می‌دانیم آشوب طلبان، از آزاد زنان 22 خرداد، تا «خودشان»، سر در آخور همان ساواک دست پروردة سازمان «سیا»و «موساد» دارند. ما می‌دانیم که آموزش مأموران سرکوب جمکران در کشور اسرائیل و سوئیس، پس از «انقلاب شکوهمند» همچنان ادامه دارد. ما اینهمه را نیک می‌دانیم!

بله، اگر امثال پورمحمدی نمی‌دانند، ما می‌دانیم که هدف از سرکوب دراویش، مانند نفی بهائیان، تداوم راه امیرکبیر است، که اگر آنروز، از سر جهل و تعصب انجام گرفت، و در نهایت راهگشای منافع استعمار شد، امروز مستقیماً به فرمان کارخانة رجاله پروری، و باهدف یک دست کردن جامعة ایران به همان شیوة هیتلری صورت می‌پذیرد. همان شیوه‌ای که پس از انقلاب اکتبر، جهت سرکوب مطالبات مشروطه طلبان، و به بهانة مقابله با «لنینیسم»، از طریق کودتای کلنل رضاخان درماه فوریة 1921، بر ملت ایران تحمیل شد. بله، مبارزه با «لنینیسم» از آن مبارزه‌های دون کیشوت‌وار است که پس از هشت دهه، هنوز تنور گرمی دارد. یا حداقل بعضی روشنفکران آبدارخانة سازمان سیا که پیشتر در ساواک، نقش «تود‌ه‌ای» بر عهده داشتند، و عمری را در راه جا زدن «مدرنیزاسیون» به جای «مدرنیته‌اند» تلف‌کرده‌اند، چنین می‌پندارند.

بله درست حدس زدید، صحبت از جناب استاد دکتر عباس میلانی است! که چندی پیش به دلایل نامعلوم، آقای زرافشان، «قسمتی»، و فقط «قسمتی» از سوابق درخشان‌شان را برایمان شرح داده‌اند. عباس میلانی که پاسدار اکبر را هم زیر پر و بال خود گرفته، مطلب وزین و شیوائی تحت عنوان «پوپولیست‌های پرهیزکار» به رشتة تحریر در آورده‌اند، که بخش نخست آن، روز اول آذرماه 1386، در رادیوی «دین‌پناه»، و طبیعتاً ابتذال پرور «زمانه» انتشار یافته. می‌دانیم که اصولاً آنگلوساکسون‌ها علاقه عجیبی به دین و این حرف‌ها دارند. بنابراین دست پروردگان‌شان بدون استثنا «دین پرست» یا «ضددین» از آب در می‌آیند. و از آنجا که استعمار سفله پرور است، «نخبگان» را جهت انجام همین مهم بر می‌گزینند.

به عنوان نمونه، استاد دکتر کاتوزیان، که به شوت و پرت‌ها، اقتصاد‌دان، جامعه شناس و پژوهش‌گر تاریخ، معرفی می‌شود، همزمان استاد آکسفورد است، و مدیریت نشریة مطالعات ایرانشناسی را نیز بر عهده دارد! این «استاد» گرانقدر، روز 22 آبان‌ماه سالجاری در رادیو زمانه می‌فرمایند که، دولت انگلستان، بزرگترین قدرت استعماری وقت، در کودتای کلنل رضاخان هیچ نقشی نداشته! چرا که استاد کاتوزیان مدارک مطمئنی دارند که عدم دخالت دولت انگلیس در کودتای رضامیرپنج، یا همان «رضای تاریخی» خودمان را به اثبات می‌رساند:

«[...] این گمان که این کودتا را دولت انگلیس ترتیب داده بود، مطابق اسناد و مدارک مطمئنی که در دست است، واقعیت ندارد.»

البته این اسناد و مدارک فقط در دست استاد کاتوزیان باید باشد! و ایشان از هر جهت، «مطمئن» هم هستند! استاد کاتوزیان، سخنان حکیمانة دیگری هم بر زبان آورده‌اند، که انسان را به سلامت عقلشان مشکوک می‌کند؛ ایشان می‌فرمایند، پس از کودتا، رضاخان مشروعیت کسب کرد! حتماً این مشروعیت را هم از همان اسناد «مطمئن» بیرون کشیده‌اند، اسنادی که در واقع وجود خارجی ندارد. این سخنان دور از عقل مانند این است که بگوئیم دزد، پس از گذشت زمان، مالک قانونی و بر حق اموال دزدی می‌شود! گویا استاد کاتوزیان فراموش کرده‌اند که زمان، در هر حال، هر چه بیاورد، «مشروعیت» نخواهد آورد. این یک اصل اساسی است که ظاهراً جناب استاد با آن بیگانه‌اند. بگذریم! در هر حال سخنان استحماری همایون کاتوزیان را دو یا سه بار در همین وبلاگ بررسی کرده‌ایم، و اشاره به سخنان اخیر ایشان از این جهت انجام گرفت که بگوئیم همایون کاتوزیان و عباس میلانی، در واقع یک هدف واحد را دنبال می‌کنند، آن اینکه، به مخاطب بفهمانند، براندازی‌ها در ایران، بدون دخالت استعمار صورت گرفته.

بدون دخالت استعمار، کلنل رضاخان کودتا کرد، بدون دخالت استعمار، رضاخان چند هزار مستشار نظامی آلمان نازی را به ایران آورد، و بدون دخالت استعمار یک تنه در برابر اخراج مستشاران آلمانی مقاومت می‌کرد، و نهایت امر بدون دخالت استعمار، از ایران فرار کرد، و حتماً بدون دخالت استعمار هم تبعید شده بود! عباس میلانی نیز، درست همین ترهات را در مورد احمدی نژاد تکرار می‌کند.

احمدی نژاد به زعم میلانی، «خطرناک» است، چرا که از خانوادة فقیری آمده! این از همان استدلال‌های کشکی و مخصوص نخبگان عموسام باید باشد، که به ما می‌گویند، آمریکا مدافع دمکراسی در جهان است! بله، هر که از خانوادة فقیری باشد «خطرناک» است! خصوصاً اگر فقر کذا، همچون نمونة میلانی‌ها و پاسداراکبرها، به فقر فرهنگی، فقر وجدان و فقر انسانیت هم آمیخته شده باشد.

بله، بر اساس فرضیة «علمی» حاج عباس میلانی، احمدی نژاد بدون دخالت ایالات متحد از صندوق خیمه شب بازی جمکران بیرون کشیده شد، تا به عربده‌جوئی‌های ضداسرائیلی بپردازد و تنور یهودستیزان اسرائیل پرست را در غرب پر رونق نگاه دارد. عباس میلانی که ظاهراً درست به اندازة استاد کاتوزیان در جامعه شناسی، تاریخ و دیگر علوم انسانی تبحر و تخصص دارد، می‌گوید، احمدی نژاد محصول تاریخ معاصر ایران است! و ایشان شیره را هم به همین سادگی می‌خورد و می‌گوید «شیرین» است! می‌باید پرسید، مگر می‌توان کسی را یافت که محصول تاریخ خود نباشد؟ مگر عباس میلانی، «که نیک ورد آورده، ولی سوراخ دعا گم کرده‌»، یا حداقل دیگران را به کیش خود پنداشته، محصول همین تاریخ نیست؟ این حجت‌الاسلام میلانی انسان را به یاد منتقدان سیاسی حکومت فقرفرهنگی می‌اندازد، که حتی اصطلاحات خود را نیز از زبان بیگانه به عاریت می‌گیرند و مرتب «پاشنة آشیل» را بر فرق‌مان می‌کوبند! عباس میلانی هم شنیده که فلانی «محصول تاریخ خود است»، ولی به دلیل شناخت وسیع، نمی‌داند که نهایت امر، همة ما محصول «تاریخ» خودمان‌ هستیم!

بله، در این پژوهش ژرف تاریخی و جامعه شناسانة «مستر» میلانی، متوجه می‌شویم که کودتای 28 مرداد بر علیه شخص مصدق بوده، نه بر علیه ملت ایران! و اینکه دولت کندی نیز از روی خیرخواهی «انقلاب سفید» را به ایران «صادر» کرد، تا «لیبرالیسم» مورد نظر میلانی که در واقع هیچ ارتباطی هم با لیبرالیسم متعارف ندارد، در ایران «رشد» کند! پیشتر گفتیم که دموکرات‌های ایالات متحد، همواره با شعار اصلاحات، و فضای باز، در واقع کشورمان را به آشوب کشیده‌اند، و اگر عباس میلانی جهت دریافت حق و حقوق خود از آبدارخانة سازمان سیا باید چنین ترهاتی به هم ببافد، این مهم را نیز باید بداند که متأسفانه، همة ایرانیان سر در آخور استعمار ندارند.

تفسیر عباس میلانی از «انقلاب سفید»، این است که زمینی که به روستائیان تعلق گرفت کوچک بود، در نتیجه روستائیان ناچار شدند به شهر مهاجرت کنند! بله، مهاجرت روستائیان به این دلیل نبود که وام بانکی برای تهیه وسائل و امکانات کشاورزی کفایت نمی‌کرد! ابداً! زمین‌ها کوچک بود! و اینهم یا تقصیر محمدرضا پهلوی بود، یا تقصیرزمین‌ها، که باعث ناامیدی دولت خیرخواه کندی شدند! و با اینکار آبرو و حیثیت برای حاج عباس میلانی باقی نگذاشتند!

حاج عباس یک بررسی جامع از فعالیت‌های آزادی‌خواهانة روح‌الله، و حمایت جیمی کارتر از شاه هم ارائه کرده، که ظاهراً محصول نبوغ پاسدار اکبر باید باشد، چون ابتذال بازار تهران در آن کاملاً مشهود است. پیام مطلب عمیق میلانی همان پروپاگاند برای راست افراطی است، که بارها در مهملات پاسدار اکبر، و بیانیه‌های رنگ و وارنگ «جبهة ملی» و دیگر گروه‌های راست و چپ‌نمای دست ساز استعمار مشاهده کرده‌ایم: لنینیست‌ها شکست خورده‌اند، ‌لیبرالیسم پیروز است ـ البته نه لیبرالیسم به معنای واقعی کلمه، بلکه، نفس‌کش طلبی‌های مطهری پیروز است! بله، در جمکران، همانقدر لیبرالیست وجود دارد که لنینیست! بررسی چرندبافی‌های میلانی‌ را در همینجا متوقف می‌کنیم چون اتلاف وقت خواهد بود.

در واقع امثال میلانی، نقش همان «کاسورهای» فرانسوی را در ایران بر عهده دارند، منتهی در زمینه سیاسی! اگر عباس میلانی پریشان می‌گوید تا رد گم کند، و درگیری کاذب با حاکمیت ایجاد می‌کند، تا سرکوب ما ملت میسر شود، ما می‌دانیم، پیام حاج عباس چیست. حاج عباس و اربابان باز هم در ایران «لنینیست» رؤیت کرده‌اند، و بنابراین لازم‌است، یک عدد کلنل رضاخان، مانند دفعة پیش، بدون دخالت استعمار، این لنینیست‌های موهوم را قلع و قمع کند. و یک حکومت لائیک به راه اندازد. و یادمان نرود که، در قاموس روح‌الله و دیگر فعلة فاشیسم، ‌حکومت پهلوی‌ها گویا «لائیک» بوده! و چون به دلیل فقر فرهنگی، نوکران سازمان سیا، لائیسیته را «ضددین» می‌پندارند، نه غیردینی، یک عدد رضاخان دیگر لازم آمده، تا روز از نو، روزی از نو، زمینة ظهور لیبرالیسم روح‌الله‌ها و مطهری‌ها در برابر حکومت به اصطلاح ضد دین رضا‌خان، از نو فراهم شود.

اما امروز خطر لنینیسم منافع ایالات متحد را دیگر تهدید نمی‌کند، چون اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد، و لنینیست‌های ما، در واقع همان رضا موتوری‌هائی هستند که هر چند نانشان را با دزدی تأمین می‌کنند، شعار تنفر از ثروت را هم فراموش نمی‌کنند! و نهایتاً شهادت را بر زندگی ترجیح خواهند داد. از این نظر حاکمیت ایران، بازهم در همان منطق حماقت شهیدپروری قرار می‌گیرد و نان سازمان سیا در روغن خواهد افتاد! چون لنینیست شدن نوکران آمریکا در منطقه، در واقع همان منافعی را خواهد داشت که طالبانی کردن منطقه برای ایالات متحد داشت: «بازتولید» شرایط جنگ سرد در مرزهای روسیه فعلی! و جنگ زرگری میان چپ‌الله و گورکن‌ها در داخل مرزها. با این تفاوت که اتحادجماهیر لنینیست، بر خلاف شوروی سابق، خودش سر سپردة عموسام خواهد بود. و آلترناتیو جاودان چنین حاکمیت «انسانی‌ای» نیز، همواره همان گورکن‌ها باقی می‌مانند. در نتیجه، دکان پژوهش‌های عمیق امثال میلانی همچنان پررونق باقی خواهد ماند.


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت