...
بیش از یک هفته است که میخواهم در مورد فاشیسم و ویژگی پروپاگاند فاشیستها بنویسم، ولی مسائلی که در رابطه با کشورمان در جهان پیش میآید، آنچنان شتاب گرفته که متأسفانه مجالی برای بررسی ریشههای فاشیسم باقی نمیگذارد. بخصوص که طرح سازمان سیا، برای ایجاد محور تهران، فرانسه، کاراکاس به شکست انجامید، و به همین دلیل، «برادر» هوگو چاوز، که اکثریت مطلق آراء همیشه ارث پدریشان بود، دیروز از «حق مسلم» خود محروم شدند! و به همین دلیل است که پادوهای سازمان سیا در داخل، و ریزه خوارانشان در خارج، به ویژه در سایت «روزآنلاین»، سخت به پریشانگوئی افتادهاند. ولی اگر مجالی برای بررسی فاشیسم در این وبلاگ نداریم، میتوان سری به «لوموند»، «تایم» و «روزآنلاین» زد، و به ویژگیهای مهم کلام فاشیستها اشاره داشت: دروغ، مردمفریبی، تحریک احساسات، شکستن حریم خصوصی افراد، قضاوت «اخلاقی» در مورد افراد و جوامع، از طریق به کار گرفتن «زبان ابتذال!» اما پیش از پرداختن به زبان ابتذال در مطالب «روزآنلاین»، نگاهی داشته باشیم به «زبان مردمفریبی» در روزنامة لوموند و هفته نامه «تایم».
روزنامة لوموند، که متعلق به صنایع نظامی «لاگاردر» است، امروز، در مطلبی به قلم «دانیل ورنه» به مقایسة کشور روسیه با چین پرداخته، میگوید، روسیه کجا، چین کجا! تمام جهان را کالاهای ساخت چین گرفته! «دانیل ورنه»، البته نمیگوید که این کالاها، با سرمایههای آمریکا در چین تولید میشود، چون دستمزدها در چین پائینتر است! و نمیگوید که، بدون سرمایههای آمریکا و حمایت آمریکا از بازاریابی کالاهای تولیدی در چین، سراسر جهان میتواند در دم از کالاهای چینی تهی شود! و ما هم از اقتصاد روسیه نمیگوئیم، چون هدف از این وبلاگ معرفی اقتصاد روسیه نیست، همانطور که گفتیم، بر شناسائی زبان مردمفریبی یا دروغ متمرکز خواهیم شد. پس بپردازیم به آخرین شمارة هفته نامة «تایم»، که موفقیت ولادیمیر پوتین را با دوران درخشان رونالد ریگان مقایسه کرده!
هفته نامة «تایم» مینویسد، ریگان هم به آمریکائیها، پیروزی، پیشرفت اقتصادی و اعتماد به نفس داد! جهت دریافت ابعاد وسیع پیشرفتهای اقتصادی دورة ریاست جمهوری ریگان، نویسندة «تایم» بهتر است نگاهی به «فرهنگ رضایتطلبی»، اثر جان کنت گالبرایت، بیاندازد، کتابی که در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده! و در مورد «اعتماد به نفس» و «پیروزی»، شاید بهتر است به اهالی «تایم» یادآور شویم، که پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان، اگر وساطت سازمان ملل نبود، در سال 1988، ارتش کوبا، رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی را در آنگولا دفن کرده بود! محض اطلاع بگوئیم 40 لشکر کوبا، در این زمان نه تنها، دوام و بقای رژیم منفور آپارتاید، که حتی منافع ناتو را در آفریقا تهدید میکردند. و دولت قدرقدرت «رونالد ریگان» ناچار شد پنهانی با دولت کوبا پشت میز مذاکره بنشیند، تا مرگ نژادپرستان رژیم ژوهانسبورگ را چند صباحی به تأخیر اندازد. اینهم چشمهای از پیروزیهائی که ریگان ارمغان آورده بود! پس بازگردیم به ابتذال «روز».
پیشتر در رابطه با مصاحبة جنجالی روزینامه شرق، «زبان ابتذال» را توضیح دادیم، و گفتیم که زبان منهیات دینی و زبان تمایلات غریزی، به یکسان از «زبان دمکراتیک» فاصله دارند. امروز، سایت سردار اکبر با نقل ترهات روزنامة «لو دووار»، ارگان فاشیستهای ایالت کبک، با توسل به «دروغ»، پاسدار اکبر را مدافع دمکراسی و حقوق بشر معرفی کرده. در مورد پاسداراکبر لزومی به اتلاف وقت نیست، چون مقالة مسعود بهنود از نظر ابتذال گوی سبقت از «لو دووار» هم ربوده است.
امروز ضمن مطالعة مقاله «وزین» مسعود بهنود، در سایت «روزآنلاین»، بهتر دیدم این مطلب را به عنوان تبلور کامل ابتذال بررسی کنم. سبک نگارش بهنود شباهت فراوانی به نگارش خاطرات پروین غفاری دارد. کتاب خاطرات پروین غفاری را در فرصتی مناسب بررسی خواهیم کرد، فقط در یک جمله میگوئیم، کسی که چنین خاطراتی «خلق» کرده، با مقررات خشک دربار ایران کوچکترین آشنائی نداشته. بگذریم! حال بپردازیم به مسعود بهنود، که تا آجر شدن ناناش فاصلهای ندارد. و به همین دلیل پس از نبرد با روسیه در دریای خزر، آمادة نبرد با شیخکهای کازینونشین در خلیج فارس شده!
به میزان تضعیف «سیاست انسداد» آمریکا، و خروج کشورمان از انزوا، فعلة فاشیسم به «منافع ملی» دلبستگی بیشتری پیدا میکنند، و پروپاگاندشان ابلهانهتر میشود، چرا که، به هراس میافتند. و کسی که میترسد، با عقل سلیم و منطق بیگانه میشود. به یاد داریم که پیش از مسافرت ولادیمیر پوتین به ایران، مسعود بهنود و شرکاء چه چرندیاتی به هم میبافتند، تا «امروز» ما را به «دیروز» «ترکمانچای» و «گلستان» پیوند زنند. به یاد داریم که چه تبلیغات احمقانهای نه تنها بر ضد شخص ولادیمیر پوتین، که بر ضد روسیه به راه افتاد، و چه کسانی به دروغ ادعا کردند سهم ما از خزر 50 در صد است! به یاد داریم که مسعود بهنود به عنوان «متخصص» امور سیاسی میگفت، پوتین به ایران میآید، تا در خزر امتیاز بگیرد! و به یاد داریم که طی مسافرت پوتین به تهران، تنها مسئلهای که اصولاً مطرح نشد، «سهم» نوکران کارخانة رجاله پروری از دریای خزر بود. البته در مورد سهم ایران از خزر گفتیم که این سهم در محدوده محوری قرار دارد که آستارا را به بندرترکمن وصل میکند. و امروز هم که اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد، بیشترین سهم از دریای خزر، متعلق به کشور قزاقستان است، نه روسیه! ولی خوب این مسائل برای امثال بهنود اهمیتی ندارد. چرا که او هم، مانند دیگر محصولات سفارتخانة کذا، سیاستاش عین دیانتاش است، و دیانت، جایگاه «حقیقت» است و «معنویت»، و محلی برای «واقعیات» در آن وجود نخواهد داشت.
بله در این راستا، مسعود بهنود، سعید جلیلی را هم به رسمیت نمیشناسد، و خواهان تداوم ناز و کرشمههای پایانناپذیر غلامبچة سفارت، علی لاریجانی، برای سولانا است. چون عکس رزمناوهای آمریکائی روی دست نانخورهای رفسنجانی دیگر باد کرده! شیخ بهنود، از اینکه قول و قرارهای لاریجانی به سولانا، جهت تداوم بحران و تهدید ما ملت به تهاجم نظامی، دیگر اعتباری ندارد، سخت برآشفته، و چون دیواری کوتاهتر از دیوار احمدی نژاد پیدا نکرده، پاچة مهرورزی را چنان در خلیج فارس به دندان گزیده، که تمام اسرار جهانی براندازی پرشکوه بهمن سال 57، از تابوت روحالله به مقالة شیوای ایشان سرازیر شده، و از آتلانتیک تا خزر را به لجنزار تحلیلهای عمیق شیخکیشان تبدیل کرده. ایشان، جهت یافتن واژگان «نغز»، «پرمغز»، «سنگین» و «متین»، به شیوة غواصان مروارید در خلیج فارس، هر بار پرشی به اعماق لجنزار کذا کرده، «شالاپ شولوپکنان» در غلطانی ربوده، لجن پراکنی مفصلی صورت میدهند. و ضمن تمجید از «امام» و «انقلاب پرشکوه» ژنرال هویزر، به زبان ابتذال توضیح المسائلها، از روابط خصوصی این و آن هم برایمان داستان و حکایت میگویند! تا جائی که انسان میپندارد متن سخنان وقیحانة «گیلانی شو»، در جام جمکران را، شیخ مسعود بهنود تنظیم میکرده است.
برنامة «گیلانی شو» چنان وقیحانه بود که جام جمکران ادامة آنرا به مصلحت نظام اسلامی ندید. و آنچه شیخ مسعود به عنوان «تحلیل» ارائه داده، چنان مهوع و زننده است، که نمیتوان آن را به صورت نقل قول هم در این وبلاگ مطرح کرد. چرا که، این وبلاگ دیگر وبلاگ نخواهد شد! پس ترهات شیخ مسعود را تکرار نمیکنیم، مشتاقان ابتذال میتوانند به سایت سرداراکبر، به نرخ «روز»، مراجعه کنند! فقط به شیخ مسعود یادآور میشویم که «والری ژیسکار»، و دیگر روسای جمهور فرانسه، مانند بسیاری از شخصیتهای معروف، هیچیک «نویسنده» نیستند، هرچه به نام اینان انتشار مییابد، توسط نویسندگانی به رشتة تحریر درمیآید، که در زبان فرانسه، آنها را اصطلاحاً «نگر»، به کسر نون، به مفهوم «بردة سیاه» میخوانند، چرا که کار اصلی را اینان انجام میدهند، ولی هرگز کسی نام و نشانی از آنان نخواهد یافت، و دیگران از کار اینان بهرهمند میشوند.
در مورد خلیج فارس، به شیخ مسعود و ارباباناش یادآور شویم، خلیجی که به نام «فارس» به ثبت رسیده، تماماً، توسط ناوگانهای آمریکائی کنترل میشود، چون40 در صد انرژی مصرفی غرب از مسیر این خلیج عبور میکند. اگر شیخکهای آشوبطلب هم آنرا «خلیج عربی» بنامند، در واقعیت امر هیچ تغییری صورت نخواهد گرفت، خلیج فارس، در اشغال نظامیان ایالات متحد است، و تا زمانی که ارتش جنایتکار ناتو در منطقه حضور دارد، خلیج فارس، نه خلیج «فارس» و نه خلیج «عربی» است؛ این خلیج آمریکائی است! پس بهتر است مسعود بهنود که عمری را به خوش خدمتی برای منافع غرب گذرانده، نقاب مضحک میهن پرستی دروغین بر چهره ننهد، چرا که نه تنها میهن پرستی، مانند هر پرستش دیگری نشان ذلت و بندگی است، که شیخ مسعود مانند دیگر شیوخ، تاکنون میهنی جز دامان استعمار غرب نداشته، و چنین سوابق درخشانی را پشت هیچ نقابی نمیتوان پنهان کرد. در واقع اگر سعید جلیلی بر «تعهدات» مزدورانة لاریجانی با سولانا نقطة پایان گذارده، به دلیل شکست سیاستی است که هدفاش جایگزین کردن آنگلوساکسونها با فرانسه بود. همچنانکه پیشتر گفتیم، طی دوران «جنگ سرد»، هر گاه سیاست آنگلوساکسونها شکست میخورد، فرانسه ایفای نقش اول را بر عهده میگرفت. همچنانکه در مورد ویتنام نیز شاهد بودیم. ولی اکنون دیگر «جنگ سرد» به پایان رسیده، و عمر تحلیلهای «عمیق» شیخ مسعود بهنود، نیز به همچنین!
در وبلاگ «چاوزالله»، ضمن اشاره به مورد وزیر امور خارجة مصدق گفتیم، که در حکومت دست نشاندة ایران، نخستین کسانی که، در مواقعی «ویژه» زبان به انتقاد میگشایند، و دست به قانون شکنی میزنند، از جمله ریزهخواران کارخانة رجاله پروریاند. این شیوه را در سال 1357 نیز مشاهده کردیم: اعضای شریف حزب رستاخیز و ساواک، عملاً از پیشگامان «انقلاب اسلامی» بودند. و به یاد داریم که در همین راستا، پیش از وقایع 11 سپتامبر، دولت محمد خاتمی سعی کرد، از طریق آشوب در دانشگاه تهران، یک براندازی در کشور سازمان دهد. تا زمینة آشوب، نه تنها در ایران، که در عراق و افغانستان نیز فراهم آید. همچنین شاهدیم که ایالات متحد از طریق اروپا، چین، پاکستان و ترکیه تلاش کرد حکومت ملایان را به سلاح اتمی مجهز کند، تا جهت حفظ منافع خود، ما را در تقابل با منافع امنیتی همسایة قدرتمند شمالی قرار دهد، و انسداد «جنگ سرد» را همراه با تهدید تهاجم نظامی بر کشورمان تداوم بخشد. اکنون که تلاشهای سازمان ناتو برای اتمی کردن ایران با شکست روبرو شده، تمامی کسانی که در هماهنگی کامل با طرحهای استعماری ایالات متحد قرار داشتند: کسانیکه از اشغال سفارت آمریکا، و جنگ با عراق و تصفیة دانشگاهها حمایت کردند، تشکلهائی که سرکوب دانشجوئی به راه انداختند، و با اشغالگران در عراق همکاری کردند، امروز، «صلح طلب»، «آزادیخواه»، «طرفدار دمکراسی» و هر آنچه با آن بیگانهاند، شدهاند. تنها «مانعی» که این سیاهیلشکر نانخورهایغرب، و آزادیخواهان دروغین و براندازان واقعی در برابر خود میبینند، یک «سوپرمن» است، به نام احمدی نژاد! به زعم پادوهای سازمان سیا، تا پیش از آمدن احمدی نژاد، هم «دمکراسی» داشتیم، هم «آزادی»، و هم «استقلال»! و با آمدن احمدینژاد، «آزادیهای» مطلوب بهنود و شرکاء هم نابود شده! پس لازم است برنامة فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه» از نو به اجرا درآید. و درست مانند سالهای 57 ـ56، فعلة فاشیسم باز هم بر «یک نقطه» متمرکز شدهاند، تا شاید سازمان ناتو براندازی دیگری را تحت عنوان «انقلاب شکوهمند» سازمان دهد! و بهنودها باز هم به شیوة خاطرات پروین غفاری، برایمان تحلیلهای سیاسی ببافند. اما اگر سپردن نقش کلیدی به فرانسه، یا سیاست سنتی «جنگ سرد» با شکست روبرو شده، مسلماً شاخههای فرعی چنین سیاستی نیز محکوم به شکست خواهد بود. پس بهتر است «ژنرال» مسعود بهنود، جهت ارائة چنین تحلیلهای خاله زنکی، و قضاوتهای اخلاقی در مورد این و آن، ریش، دستار و نعلین را فراموش نکنند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت