شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۶

روسری و آندولس!
...

در وبلاگ مورخ 12 آوریل به نقل از فریدون آدمیت در «امیر کبیر و ایران»‌، آورده بودم که:

«تناسب مستقیمی بین بی‌حیثیت بودن و حد پشتیبانی سفارت انگلیس وجود داشت. [...] سفارت انگلیس همیشه کارخانة رجاله پروری بوده است.»

ص. 698

در واقع رجاله پروری سفارت استعمار به امثال میرزا آقاخان نوری محدود نمی‌شد و نشده. رجاله پروری شامل تمامی گروه‌های اجتماعی می‌شود. «مخالف‌نما»، «روشنفکر»، «نویسنده»، «هنرمند» و هنرپرورانی که با حمایت‌های «ناخدا کلمب»، آفریده و پرورده می‌شدند. هنوز در بر پاشنة سابق می‌چرخد! با این تفاوت که امروز، ردة نوینی به رجاله‌های دست ساز «ناخدا کلمب» افزوده شده: ائمة جمعه!

همانطور که دیروز اشاره شد، اینان وظیفه دارند هر هفته پیام استعمار را به ملت ایران «ابلاغ» کنند و نویسنده پیام هم، همان بیانیه نویس ساواک است، که سبک نگارش دبستانی نامه‌های پاسداراکبر و بیانیه‌های فعالان سیاسی و ... و بسیاری از گروه‌های مخالف‌نمای گورکن‌ها را مدیون انشای ایشان بوده و هستیم! ولی در پس پردة این شیوة نگارش مبتدی، اهداف مشخصی دنبال می‌شود. دفن زمان حال در صدر اسلام، از طریق نبش قبر صدراسلام در زمان حال! اهمیت چنین شیوه‌ای، تزلزل مفاهیم مدرن جامعه‌شناسی مانند «دموکراسی» و «آزادی‌های اجتماعی» است. اگر به یاد داشته باشیم، چندی پیش بنی‌صدر در قرآن حقوق بشر کشف کرده بود، و جهت اختراع چنین دروغ بزرگی به آکادمی‌های علمی سوئد هم دعوت شد و شاید جایزه‌ای هم گرفت! بله، «کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن!»‌ هر کسی نمی‌تواند در قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» قرآنی و توراتی «دموکراسی» و «حقوق بشر» و «تاریخ» پیدا کند! فقط حقوقدانی چون عبادی، اقتصاددانی چون بنی‌صدر و مورخان برجسته‌ای چون «پورپیرار» و «سلیمی نمین»، از عهدة چنین مهمی بر می‌آیند و بس! در سایت حکومتی هفتان، مطلبی تحت عنوان «من گورکن‌ها را صدا می‌کنم» منتشر شده، که به زندگی شاعران سوررئالیست فرانسه اختصاص دارد. شاید بتوان گفتگوی جنبش زنان کمونیست کارگری، با حاکمیت اسلامی را نیز تحت همین عنوان بررسی کرد!

از آنجا که اخیرًا از سوی «ناخدا کلمب»، امام ششم شیعی‌مسلکان، به وزارت امور فرهنگی گورکن‌ها منصوب شده! و حزب کمونیست کارگری، مدافع آزادی زنان در امور «انقلاب عوام‌فریبی» است، ابتدا «حزب کمونیست کارگری» سخنرانی می‌کند، ‌ سپس ساواک خطبه‌های نماز جمعه را به صورت عکس مطالبات همین «حزب» تنظیم کرده، خدمت خطیب نماز جمعه تقدیم می‌دارد.

و همانگونه که جنگ زرگری تمدن‌ها و گفتگوی مضحک همین تمدن‌ها، توسط «هانتینگتون» و «گارودی» بر پا شده بود، تا «دین» بجای «تمدن» بنشیند و «اسطوره» بجای «تاریخ»، نوعی «گفتگوی تقلب‌ها» هم میان دستاربندان و زنان به اصطلاح «کمونیست» به راه افتاده، تا حجاب زنان بجای آزادی‌های اجتماعی و حقوق شهروندی بنشیند، و زنان بی‌حجاب اندرونی‌ها، جایگزین اجتماع، در مقام مکان حضور مختلط کلیة شهروندان شوند.

دیروز امام جمعه گورکن‌ها در دانشگاه تهران، طی روخوانی بولتن استعمار، ‌ ضمن ابراز مخالفت «ناخدا کلمب» با طرح صلح اعراب و اسرائیل، به طرح امنیت اجتماعی پرداخته و آمار استعمار را نیز به این شرح ارائه می‌دهد، که 87 درصد مردم خواهان پیگیری طرح «دینی و ملی» تأمین امنیت اجتماعی شده‌اند! و هر کس با این طرح مخالفت کند هم در برابر خواست اکثریت مردم ایستاده هم در برابر مطالبات دینی آنان! همانطور که می‌بینیم ناخدا کلمب «سنگر دین» را رها نمی‌کند! چون هر چه تا حال چپاول کرده از برکت همین سنگر بوده. در نتیجه آمار موثقی هم به ساواک ارائه داده که بر خلاف گذشته، صددرصد مردم را شامل نمی‌شود. گویا امروز، تنها 13 درصد از مردم ایران خواهان اجرای طرح سرکوب استعماری نیستند! پیشتر ناخدا کلمب از 99 درصد یک قدم پائین‌تر نمی‌آمد! و اگر امروز به 87 درصد رضایت داده، حتماً به دلیل وساطت شخص امام صادق است! احمد خاتمی، که نقش بلندگوی استعمار را این هفته در چمن دانشگاه سابق تهران بر عهده داشت، به لبادة امام صادق متوسل شده، و رهنمودهای آن بزرگوار را در باب مبارزه با مفاسد اجتماعی چنان نقل می‌کند، تو گوئی امام صادقی وجود خارجی داشته و اجتماع دوران این امام، با اجتماع امروز ایران شباهتی داشته، و مسائل و مشکلات نیز یکسان بوده:

« امام صادق می‌فرمایند در مبارزه با مفاسد اجتماعی باید کار فرهنگی و اجتماعی با هم صورت بگیرد و اگر کسی بگوید فقط کار فرهنگی بکنیم مخالف فرمایش امام صادق صحبت کرده[...]»

بله، مفاسد دوران امام صادق هم حتماً همان ماهواره، برنامة تلویزیون، موسیقی رپ، قرص کراک، مانتوهای کوتاه، بدحجابی و تهاجمات «نظامی ـ فرهنگی» غرب به ایران امروز بوده! چرا که امام صادق مسائل چندین سده پس از خود را نیز می‌شناختند، و در مورد آن‌ها رهنمودهای لازم را همان موقع ارائه داده بودند. ولی این رهنمودها را تا پیش از ظهور خمینی دجال، در گاو صندوق سفارت غصبی انگلیس پنهان می‌داشتند،‌ تا ملت ایران در «مفاسد اجتماعی» باقی بماند! خوشبختانه کارخانه رجاله پروری، یک سر «رهبرکبیر انقلاب» به ملت ایران اهداء کرد تا امام صادق به احمد خاتمی بگویند چگونه می‌توان با مفاسد اجتماعی مبارزه کرده، راه چپاول بر استعمار بگشایند. مجری طرح سرکوب و چپاول هم، شاهرودی، نمونة نعلین پوش «امیر عباس هویدا» است، که ناگهان از زباله‌دانی استعمار در عراق بیرون می‌کشند و در رأس قوه قضائیه ایران قرار می‌دهند. اگر زبان فارسی نمی‌فهمد، مهم نیست، همان نقشی را بر عهده گرفته که پیشتر هویدا مجری آن‌ بود: دفاع از منافع استعمار! به همین دلیل هم «ناخدا کلمب» وی را جهت اجرای طرح امنیت برگزیده:

«خطیب این هفته نماز جمعه تهران[...] گفت دستگاه قضائی در اجرائی کردن این امر نقش اساسی دارد [...]»

وی در ادامه، طرح امنیتی را تشریح کرده و وانمود می‌کند که این طرح، طرح مبارزه با اراذل و اوباش، باندهای قاچاق مواد مخدر و تجارت زنان و کودکان و جهت دفاع از حریم خصوصی زندگی مردم است! مخاطب، با شنیدن چنین مطالبی، می‌پندارد گورکن‌ها قصد خودکشی دارند! چرا که اگر چنین طرحی اجرا شود، دیگر حاکمیت اسلامی وجود نخواهد داشت! 28 سال است که پایه و اساس این حاکمیت بر تجارت برده و قاچاق مواد مخدر و سلب امنیت از مردم استوار شده. ولی در انتهای سخنان امام جمعه معلوم می‌شود، کل این مسائل در رابطة مستقیم با «نوامیس مردم» و «بدحجابی» است که باعث بی‌بندوباری بوده، و همین بی‌بندوباری هم سبب سقوط آندلس شده:

«این طرح، طرح برخورد با باندهای تجاوز به عنف است، با باندهائی که دختران مردم را می‌دزدند [...] برخورد با باندهای مشروبات الکلی، قرص‌های روان گردان و جنایتکارانی که یک نسل را به تباهی می‌کشانند. وظیفة این طرح برخورد با اراذل و اوباش و مزاحمین نوامیس مردم است. هدف از اجرای این طرح مبارزه با کسانی است که وارد زندگی خصوصی مردم می‌شوند و فیلم زندگی خصوصی مردم را پخش می‌کنند[...] همه باید کمک کنیم این طرح اجرائی شود. تذکر به بدحجاب‌ها و بی‌حجاب‌ها در راستای ایجاد امنیت است.»

بله اگر همة راهها به رم ختم می‌شود، همة راه حل‌های حاکمیت گورکن‌ها به یک تکه پارچه می‌رسد! این تکه پارچه از «هرزگی» که به زعم دستاربندان، موجودیت زن است، جلوگیری کرده‌ و شاید آندلس را هم به مسلمانان بازگرداند! «ناخدا کلمب» در بولتن نماز جمعه این هفته، جهت توجیه مهملاتی که ارائه می‌دهد، به کنفرانسی در دانشگاه «تل‌آویو» استناد می‌کند، همانگونه که «سلیمی نمین» و «پورپیرار» جهت نفی تاریخ ایران دست به دامان تورات شده بودند! ‌ بله، حتی در دانشگاه «تل‌آویو» هم بی‌حجابی را با بی‌بندوباری در ترداف قرار داده، و گفته‌اند جهت سرنگونی حاکمیت گورکن‌ها باید بی‌حجابی و بی‌بندوباری را گسترش داد، ولی استعمار تا امروز با این امر مخالفت کرده! و اجازه نداده ما را بردة بیگانگان کنند:

«چه کسی است که منکر این مساله باشد که یکی از عوامل سستی بنیان خانواده و گسترش طلاق‌ها همین مساله است[...] اجرای این طرح به نفع هنجارشکن‌ها نیز هست. با اجرای این طرح آنها به زندگی سالم بر می‌گردند[...] خانمی که پاک زندگی و ازدواج کند، خیلی بهتر از این است که هرزه بگردد و هر نااهلی با چشم آلوده به آن نگاه کند. [...] در آندولوس با رواج بی‌بندوباری این سرزمین که در اختیار مسلمانان بود سقوط کرد. در کشور ما رضاخان قلدر و پسر خائنش با ترویج فساد و بی بند و باری سعی کردند که ما را برده بیگانگان کنند و در دیماه 1363[...] در کنفرانسی که در دانشگاه تل‌آویو برگزار شده بود عنوان شد یکی از راه‌های مبارزه با انقلاب اسلام گسترش بی‌حجابی‌ و بی بندو باری در جامعه است.[...]»


البته این پریشانگوئی‌های «ناخدا کلمب» را باید به این ترتیب بررسی کنیم که جهت سقوط گورکن‌ها کافی است با حجاب مبارزه کنیم! چرا که پیوند زدن «سقوط آندلس» به بدحجابی تلویحاً راه را برای دارودستة امثال آذر ماجدی، که در توهمات‌شان روز هشتم مارس 1357 در راهپیمائی زنان شرکت داشتند، باز می‌کند! و مطالبات ملت ایران را در زنجیر مبارزه با حجاب محبوس! به عبارت دیگر، خطبه‌های نماز جمعة هفتم اردیبهشت‌ماه، تائید آشکار سخنان خانم آذردرخشان بود، که 4 اردیبهشت ماه سال‌جاری تحت عنوان «سرکوب زنان و غنی سازی اورانیوم» در پیک ایران منتشر شده بود. کد مطلب: 10759

در این مقاله خانم درخشان کل آزادی‌های اجتماعی را نادیده گرفته به مسئلة حجاب متمرکز شده می‌گوید:

«چرا زنان اصلاح طلب حکومتی و غیرحکومتی تلاش دارند خواست لغو حجاب اجباری را به عنوان یکی از شاه کلیدهای جنبش برابری طلب و رهائی زنان دور بزنند؟ چون حجاب عصب حساس نظام اسلامی است. عصبی که هر فشاری روی آن به معنای به مصاف طلبیدن رژیم جمهوری اسلامی است. به همین دلیل سرپیچی و مقاومت در مقابل حجاب اجباری[...] به معنی به مخاطره انداختن امنیت ملی و تضعیف حاکمیت مرتجعین حاکم است»

البته در اینکه مطالبات «اصلاح طلبان» حکومتی پوچ و عوامفریبانه است، تردیدی نیست، ولی چند نکته را باید به خانم درخشان و هم مسلکان ایشان یادآور شویم، نخست آنکه آزادی‌های اجتماعی حق انتخاب پوشش را در بر می‌گیرد و گروه‌های سیاسی که قصد عوامفریبی ندارند، کل را مطالبه می‌کنند نه جزء را! چرا که اگر آزادی‌های اجتماعی تأمین شود، به خودی خود حق انتخاب پوشش برای شهروندان نیز تأمین خواهد شد. خانم درخشان با مغلطه یا سفسطه، از اجتماع سخنی به میان نمی‌آورد، از فضائی سخن می‌گوید که گویا «زنانه» است! نوعی اندرونی «حاجی آقا»، که در آن زن‌ها موظف به رعایت حجاب نیستند! و گورکن‌ها نیز در همین فضای زنانه حجاب را اجباری کرده‌اند. و شاهدیم که نخستین پارک زنانة افغانستان نیز همین هفته در کابل افتتاح شد!

عجیب است که هرچه خانم درخشان می‌گوید، به صورت واژگونه در بولتن ساواک و به عنوان خطبه نماز جمعه پخش می‌شود! آذر درخشان اصل را بر مبارزه با حجاب اجباری گذارده، خطبه ساواک هم با استناد به توصیه‌های دانشگاه تل‌آویو می‌گوید که اصل، مبارزه با بد‌حجابی است، چون آندلس هم به همین دلیل از دست مسلمانان خارج شد! راه حلی که خانم درخشان برای مبارزات زنان ارائه می‌دهند، در واقع واکنشی است به یک سیاست مزورانه استعماری که هدفش به انحراف کشاندن مطالبات ملت ایران و تمرکز این مطالبات بر حجاب زنان است. بنا بر استدلال خانم درخشان، چون حاکمیت به حفظ حجاب حساسیت نشان می‌دهد، پس باید با حجاب به مبارزه برخیزیم! ولی ایشان گویا فراموش کرده‌اند، که حساسیت اصلی حاکمیت، که از آن هیچ سخنی به میان نمی‌آورد،‌ پایمال کردن حقوق شهروندی و آزادی‌های اجتماعی است!‌ و به دلیل عدم تأمین حقوق شهروندی است که حاکمیت می‌تواند بر زن و مرد پوشش را نیز تحمیل کند! و عکس قضیه در اینمورد صادق نیست، به عبارت دیگر، با حذف حجاب زنان، حقوق شهروندی تأمین نخواهد شد! برخلاف ادعای خانم درخشان، حاکمیت ایران حق انتخاب در مورد حجاب زنان و غنی کردن اورانیوم را ندارد. حاکمیت ایران یک حاکمیت دست نشانده بیش نیست، و تصمیمات چنین حاکمیتی نیز از خارج به آن دیکته می‌شود. و اگر خانم درخشان می‌گویند:

«هر زنی که امروز می‌خواهد علیه قوانین زن ستیز گام بردارد باید در ابتدا این سئوال را مطرح کند که چرا اولین حمله رژیم برای تثبیت نظام اسلامی اجباری کردن حجاب بود؟»


باید به ایشان یادآور شویم، آنچه به تثبیت نظام انجامید، حمایت همه جانبة ناتو از حاکمیت اسلامی بود که با همکاری ساواک امکانپذیر شد، و نه اجباری شدن حجاب! نهایت امر می‌باید به خانم درخشان یادآور شویم که طرح‌های ارتجاعی اخیر حاکمیت ایران، طرح‌هائی است که 28 است در حال اجراست و به هیچ عنوان «جدید» نیست. و آنچه حاکمیت ارتجاع را به زباله دان تاریخ خواهد سپرد، مبارزه با حجاب نخواهد بود! مبارزه با عوامفریبی گروه‌هائی است که مبارزات ملت ایران را به بیراهه می‌کشند. نویسنده این وبلاگ با خانم درخشان موافق است آنجا که می‌گویند:

«برای ساختن جهان نو باید از روی لاشه جمهوری اسلامی گذشت[...]»

ولی آنجا که خانم درخشان «جدائی دین از دولت» را مطرح می‌کنند، باید گفت این یک شعار عوامفریبانه بیش نیست. جدائی دین از دولت، هرگز به این معنا نخواهد بود که دین نمی‌تواند وارد سیاست شود! این شعار، فقط یک «شیادی» است و در برنامة اخیر خانم مریم رجوی نیز دقیقاً به همین طریق مطرح شده بود! آنچه اهمیت دارد، پایان دادن به دخالت روحانیت و بنیاد مذهب در امر سیاست است. و این همان است که هیچ گروه سیاسی در ایران شهامت مطرح کردن آنرا ندارد، ‌به ویژه «کمونیست‌های» ایران!

کمونیست‌هائی که 28 سال حامیان بی‌قید و شرط نعلین و دستار بوده‌اند، و آزادی را کالای لوکس غرب می‌نامیدند. و می‌بینیم که امروز نیز مارکسیست‌های جیره‌خوار لندن اهل مسجد و منبر خاتمی شیاد شده، و گویا علیرغم فروپاشی استالینیسم، هنوز نسیم آزادی بر کمونیست‌های ایران نوزیده! در مورد جنبش زنان کمونیست باید گفت، با حجاب، یا بدون حجاب، زنان اندرون نیز گورکن‌ها را صدا می‌زنند، و با آزادی کاملاً بیگانه‌اند.



جمعه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۶


آیه‌های «آمریکائی»!
...

پیشتر در مورد فعالیت‌های فرهنگی ناتو اشاره شد که این سازمان جهت پیشبرد اهداف خود از دو بازوی فرهنگی و نظامی استفاده می‌کند. نتیجة فعالیت‌های نظامی ناتو در ایران، عراق، افغانستان و پاکستان آشکار است: سرکوب، ارعاب و چپاول! فعالیت‌های فرهنگی ناتو در ایران از طریق ساواک صورت می‌گیرد. و به دو طریق: «تکثیر و پخش» آثار هنرمندان، نویسندگان و ... و یا «ممنوعیت آثار» در همین راستا! ولی فعالیت اصلی ساواک بر بی‌اعتبار کردن تاریخ کشور ایران متمرکز شده. تاریخی که بر اساس شواهد و مدارک معتبر به رشتة تحریر در آمده، چه تاریخ معاصر، و چه تاریخ ایران باستان! شیوة فعالیت‌های تخریبی ساواک این است که تاریخ را از «تاریخیت» خود تهی می‌کند و آنرا در ترادف با باورها، ‌ سنت، حکایات و خرافات قرار می‌دهد، تا ایرانیان در هویت خود دچار تزلزل شوند. چرا که بر خلاف تبلیغات استعماری ساواک، هویت ملت ایران در ویرانه‌های هخامنشی و ساسانی «دفن» نشده، هویت یک ملت در شناختی است که از تاریخ و فرهنگ خود دارد. و این «شناخت» را سیل، سد و یا فیلم 300، نمی‌تواند تهدید کند. هر چند که استعمار قصد القاء خلاف این امر را داشته باشد.

در کتاب «امیر کبیر و ایران»، فریدون آدمیت می‌نویسد:‌

«امیر خواست سنت قمه زدن و زنجیر زدن و آنجورکارها را که یادگار زمان صفویان بود[...] و مردم را به مرز جنون می‌رساند، ‌منسوخ کند، عالمان دین نیز فتوی دادند که این رسوم مخالف قانون شریعت است. و امیر برای پیش بردن اندیشه خود به مجتهدان توسل جست. اما تعصب مردم ایالات شمالی و مرکزی ایران، بیش از آن بود که به الغای آن تن در دهند. در این مورد امیر از اجرای تصمیمش منصرف گشت. او 120 سال پیش به آن اندیشه افتاد ولی کامیاب نشد[...]»


ولی امروز شاهدیم که،‌ احمدی نژاد، پادوی استعمار، در این امر موفق شد! این قسمت از کتاب به این دلیل نقل شد که مشاهده کنیم،‌ بدون وجود سازمان‌ها و بنیادهای ریشه‌دار، روشن‌بینی ‌و حسن‌نیت یک یا چند تن، برای پیشبرد یک سیاست مترقی کفایت نخواهد کرد. کاری که دیروز امیر نتوانست علیرغم حمایت مراجع تقلید انجام دهد، امروز احمدی نژاد یک‌شبه انجام می‌دهد، این موفقیت تنها یک دلیل می‌تواند داشته باشد: ساختار «نظامی امنیتی» استعمار در مملکت چنان ریشه‌دار شده، که انجام سرکوب همه جانبه توسط این حاکمیت بدون هیچ مقاومتی از جانب مردم می‌تواند صورت پذیرد. و در سایة چنین شرایط «سرکوبگرانه‌ای» است که «چپاول» امکانپذیر می‌شود. در واقع این حاکمیت نوعی هرج‌ومرج در ابعاد متفاوت بر جامعه حاکم می‌کند: سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... و هرج‌ومرج سیاسی، زمینه ساز هرج‌‌ومرج اقتصادی و فرهنگی است. از این جهت است که قانون اساسی ایران باید بر یک مجموعة متناقض و مبهم یعنی احکام قرآن تکیه داشته باشد. چنین قانونی دست حاکمیت را برای اعمال سیاست‌های ضد و نقیض باز می‌گذارد. چرا که تنها در چنین شرایطی است که منافع استعمار تأمین می‌شود.

همانطور که در وبلاگ دیروز اشاره شد حاکمیت سرسپردة گورکن‌ها، حتی از احداث راه آهن «قزوین ـ رشت» نیز سر باز زده، تا مبادا منافع «ناخدا کلمب» تضعیف شود! و از هنگامی که نمایندة بازرگانی روسیه در آذربایجان به گورکن‌ها یادآوری کرده که اقدامات لازم را جهت احداث خط آهن انجام دهند، کلیة آیات عظام، از رهبری تا احمدی، خود را به کری زده و خفقان گرفته‌اند. چرا که سخت به مبارزه با امپریالیسم اشتغال دارند. و از سوی دیگر، فاقد شهامت پاسخگوئی‌اند! شهامت و دلیری گورکن‌ها تنها هنگام روخوانی بیانیه‌های ساواک در نمازهای جماعت بروز می‌کند! یک تل ریش و یک جفت نعلین، اوامر استعمار را هر هفته به ملت ایران ابلاغ می‌کند!

دستور امروز استعمار در دانشگاه تهران، تأکید فراوان بر مبارزه با بدحجابی بوده! همانطور که می‌دانیم، در این 28 سال، تنها اقدام حاکمیت اسلامی، تحمیل پوشش بر ایرانیان، به ویژه بر زنان بوده! و امروز موجودیت حاکمیت گورکن‌ها به موجودیت همین پوشش تحمیلی گره خورده! و مبارزات و مطالبات زنان به همین ترتیب به بیراهه کشانده شده. سازمان‌های دست‌ساز حاکمیت که ادعای دفاع از حقوق زنان را بر عهده دارند، بجای طرح مشکل اساسی،‌ یا قوانین منطبق بر احکام متحجر قرآن، خواهان «تساوی حقوق» و «حقوق انسانی» شده‌اند! گویا مردان ایران از حقوق انسانی برخوردارند! و یا در ادیان ابراهیمی اصولاً موجودیت «انسان»‌ به عنوان فرد آزاد، در مفهوم مدرن آن، به رسمیت شناخته شده! جهت حقنه کردن شعارهای پوچ به ملت ایران، هفته‌ای یکبار به طور متوسط، زنان حکومتی تظاهرات به راه می‌اندازند، و به شدت توسط ماموران انتظامی «سرکوب» می‌شوند، چند روزی روانه اوین می‌شوند، البته در رسانه‌ها، ‌سپس به سراسر جهان پیام می‌فرستند و تئاتر زنانة «پاسداراکبر» را مکرر می‌کنند. در بطن چنین فعالیت‌های سیاسی عوامفریبانه‌ای است که فعالیت‌های فرهنگی عوامفریبانه سازماندهی می‌شود. ساواک به پخش و نشر خاطرات مهدوی کنی و اکبرهاشمی می‌پردازد، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، تحکیم وحدت و دیگر گروه‌های سرکوب به بهانه‌های واهی با آبگیری سدسیوند مخالفت می‌کنند، و گروهی نیز بر ضد فیلم 300 بسیج‌ می‌شوند! همزمان، فعالیت‌های سازمان یافته نیز در قالب کنفرانس و سمینار نخبگان فقر فرهنگی، جهت تغذیه دانش‌پژوهان این مرز و بوم در جریان است!

به عنوان نمونه، روز 22 دسامبر سال 2005، خانم سودابه روزبهان، گزارشی از سخنرانی آقای «پورپیرار» در دانشگاه زنجان ارسال کرده‌اند. موضوع سخنرانی آقای «پورپیرار»، قصة «پوریم» بوده، ‌که جناب «پورپیرار» از آن به عنوان بزرگترین «واقعة تمدن سوز جامعه بشر» یاد می‌کنند! جریان از این قرار است که آقای «پورپیرار»، به عنوان مورخ، سخنانی بر زبان رانده‌اند که واقعاً باعث حیرت می‌شود! نخست می‌باید بگوئیم که «منبع» تحقیقات تاریخی ایشان «تورات» است! به عبارت یک مجموعه روایت و حکایت بی‌پایه و اساس همانند قرآن!

از هنگامی که فعالیت‌های فرهنگی ناتو بر ترادف «دین» و «تمدن» متمرکز شد، اسطوره‌های مذهبی نیز به تدریج جایگزین علم تاریخ شده‌اند! به زبان ساده‌تر، تاریخ به عنوان علم در مفهوم مدرن کنار گذاشته شده، و جای خود را به افسانه‌های «بی‌نشان» سپرده. و امروز نخبگان فقر فرهنگی، حماسه‌های شاهنامه را «تاریخ» به شمار می‌آورند! در مورد اسطوره، حماسه و تاریخ و تعاریف آن‌ها در این وبلاگ فراوان نوشته‌ام، و نیازی به توضیح نیست که اسطوره و حماسه، بنا بر تعریف، در تقابل کامل با تاریخ قرار دارد. اینکه شبه مورخین، با استناد به قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» تورات، قرآن یا انجیل، جنگ مذاهب را به عنوان «جنگ تمدن‌ها» به راه اندازند، و فعالیت‌های فرهنگی ناتو را در ایران تداوم بخشند، جای تعجب نیست! چرا که حاکمیت ایران نیز دست پروردة سازمان منفور ناتو است. حال بپردازیم به سخنرانی علمی آقای «پورپیرار» در سالن سهروردی دانشگاه زنجان!

براهین آقای «پورپیرار» این است که تاریخ را غربی‌ها برای ما نوشته‌اند، و به همین دلیل نمی‌توان به آن اطمینان کرد. به ویژه که اکثر مورخین به ادعای آقای «پورپیرار» یهودی بوده‌اند! نکتة دیگری که این «مورخ»‌به آن اشاره دارد، این است که بعضی‌ها توطئه کرده‌اند تا هفت هزار سال تاریخ ایران را تحریف کرده، بگویند همه چیز با هخامنشیان آغاز شد! می‌دانیم که این مهملات پیشتر توسط یکی از نوچه‌های سرداراکبر، به نام «سلیمی نمین»، عنوان شده بود، که با لیسانس کامیپوتر از لندن، در رأس «مؤسسة پژوهش‌های تاریخی» قرار گرفته‌! هدف از تبلیغات «سلیمی نمین‌ها» و «پورپیرارها» این است که با تکیه بر متون مذهبی، «تاریخ» را به زیر سوال ببرند. چرا که تاریخ به عنوان مجموعه «وقایع در زمان و مکان» در تخالف با اسطوره‌های مذهبی و «حقایق یوتوپیک» قرار دارد. زیرا اسطوره‌های مذهبی، زمان و مکان را نفی می‌کنند. و مورخ حکومتی ایران نیز با تکیه بر اسطوره‌های مذهبی، به تاریخ نگاری پرداخته، با بازخوانی آیاتی از تورات «پوریم» را برای شنوندگان مشتاق شرح می‌دهد:

«مطلع شدیم که مردم شرق میانه تصمیم به نابودی یهودیان گرفته‌اند. پس ما پیشدستی کردیم و با کمک هخامنشیان دشمنان خود را در سیزدهم ماه ادار از بین بردیم و 77 هزار تن از آنان را هلاک کردیم.»


با تکیه براین آیات است که آقای «پورپیرار» نتیجه می‌گیرند، وقوع چنین کشتاری سبب سیر قهقرائی تمدن در ایران شده! و همة این مصائب نیز به دلیل کشتاری است که تورات به آن اشاره دارد! یادآور شویم که اخیراً اثر یکی از مورخان حکومتی فرانسه نیز در ایران «مدروز» شده و جهت دمیدن در تنور تبلیغات ضدهخامنشی، ترجمة کتاب ایشان از سوی ساواک سریعاً نشر و پخش شد! به همچنین جهت تبلیغ برای آقای «پورپیرار»، ساواک از انتشار دو کتاب ایشان ممانعت به عمل آورد، تا داوطلب زیاد شده، بازار سیاه پر در آمدی برای کتب ممنوعة «مورخ» بزرگ معاصر به راه بیافتد.

پیشتر در این مورد اشاره شد، که استعمار با هدف ایجاد تزلزل فرهنگی به پخش چنین مهملاتی می‌پردازد. از آنجا که ملت ایران کوروش هخامنشی را به عنوان بنیانگزار امپراطوری ایران می‌شناسد، طرح ترهات «سلیمی نمین‌ها» و «پورپیرارها»، دقیقاً در این مسیر است که مردم ایران در شناسائی نقطه شروع تاریخ خود سردرگم شده، و به بیراهه کشانده شوند.

به مورخین «هوچی» و پادوهای تبلیغات ناتو در ایران یادآور شویم که، اسناد و شواهد تاریخی که بر واقعیت موجودیت هخامنشیان و امپراطوری آنان دلالت دارد، تنها با شواهد و اسناد تاریخی می‌تواند به زیر سوال برده شود، نه با تکیه بر حکایات و روایات تورات. بنا بر شواهد موجود، 2500 سال پیش کوروش هخامنشی، امپراطوری ایران را پایه‌گذاری کرد، هنوز شواهدی وجود ندارد که ثابت کند، پیش از کوروش در فلات ایران «امپراطوری» دیگری وجود داشته. بنابراین دوستان مورخ! هر گاه چنین شواهدی را یافتید، نویسندة این وبلاگ را نیز در جریان قرار دهید، چرا که تاریخ یک کشور، نه ‌آداب و رسوم قمه‌زنی و سینه‌زنی «صفویان» است، و نه آداب «دین مبین» که با «خواب‌نما» شدن فرستادگان استعمار زیر و زبر شود. پس بهتر است شبه مورخین هزارة سوم، ‌ به «آذرجسنف» اقتداء نکنند، و تاریخ را با کاغذ استنجا اشتباه نگیرند:

«پرتقالی‌ها شخصی به نام آذرجسنف‌ بن بیورالاغ، ‌یکی از نواده‌های پاپ ایرانی الاصل موسوم به اورمزداد را، که فارسی را مانند سلمان تازی حرف می‌زد[...] و از کاتولیک‌های دو آتشه بود، به عنوان نمایندة پاپ اعظم به تهران فرستادند. آذرجسنف[...] با اینهمه طبع شعر و روح ظریف نوازی، در شکنجه‌های مذهبی یدی طولا داشت و تکفیر و انکیزیسیون برایش مثل آب خوردن بود. آذرجسنف[...] قبالة مالکیت تمام سواحل خلیج فارس را به خط میخی برجسته بشکل خشت خام به زبان سومری[...] به معرض نمایش گذاشت و ادعا کرد که حضرت مسیح در عالم خواب او را مأمور کرده و دستور داده که اهالی جزیره را از شر لوله‌هنگ، که در آنزمان ریغ‌افزار می‌نامیدند، و همچنین تعزیه و گریه و ختنه و حجاب و مرده‌پرستی و تکدی و آخوندبازی و قربانی و [...] کثافت‌کاری نجات بدهد. [آذرجسنف]، برای پیشبرد مقصود خود، ابتدا مقدار معتنابهی کاغذ استنجای بسیار اعلا،‌ مجاناً بین اهالی پخش کرد تا عادت شنیع کونشوئی با آب شور دریا از سرشان بیفتد. و به این وسیله ضربة مهلکی از عقب به دین مبین وارد بیاورد [...]»

منبع: «توپ مرواری»، صفحات 77 و 78.



پنجشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۶

«نهادهای» ناخداکلمب!
...
در وبلاگ «جموکراسی» اشاره شد که جبهة «ناخدا کلمب» در منطقه در حال عقب نشینی است. ولی همانطور که می‌دانیم، ویژگی استعمار زالوصفتی آن است، و تا زمانی که به طعمه چسبیده و جان در بدن دارد، به مکیدن خون ادامه می‌دهد. بنابراین حال که جهت جنگ افروزی در ایران نتیجة مطلوب حاصل نشده، «ناخدا کلمب» دوباره به ضعیف‌ترین نقطة منطقه، یعنی لبنان هجوم آورده. و قصد دارد «سمیر جعجع»، متحد اسرائیل و رهبر فالانژها را به عنوان نامزد ریاست جمهوری بر ملت لبنان تحمیل کند. «سمیر جعجع»، نمونة مسیحی «بهزاد نبوی» خودمان است: جنایتکار، فاشیست و مزدور استعمار. در پروندة «سمیر جعجع» خدمات ویژه‌ای از قبیل، به قتل رساندن رشید کرامی نخست وزیر لبنان، بمب‌گذاری و دامن زدن به جنگ داخلی و همکاری با اسرائیل می‌توان یافت. «سمیر جعجع» از نزدیکان ژنرال آعون نیز به شمار می‌رود. ولی «ژنرال»، پس از بازگشت از فرانسه توبه کرده، و گویا با «حزب‌الله» باب دوستی گشوده! در واقع، فرانسه جیره‌خوارانش را در دو گروه متفاوت پراکنده کرده که هر گروه برنده شد، فرانسه بتواند در مزایای پیروزی شریک باشد. ولی اینکه فرانسه بتواند از تلاش‌هایش نتیجه‌ای بگیرد، جای تردید فراوان وجود دارد! چرا که جهت تحقق آرزوهای اعضای ناتو، حمایت کامل ایالات متحد لازم است، و چنین حمایتی در حال حاضر موجود نیست!

امروز، یک گروه ویژة «روسیه ـ آمریکا» جهت بررسی افق‌های آینده تشکیل شد که پریماکوف و کیسینجر اعضای اصلی آنرا تشکیل می‌دهند، و همزمان با تشکیل این گروه ویژه، ولادیمیر پوتین اعضای ناتو را تهدید کرد که، توافقنامة مهار نیروهای نظامی در اروپا را به تعلیق در خواهد آورد. این توافقنامه در سال 1990، بین فدراسیون روسیه و ناتو به امضا رسیده بود. پس از تهدیدهای رئیس جمهور فدراسیون روسیه، محمد ذوالقدر، معاون امنیتی و انتظامی وزارت کشور به آمریکا هشدار داد که، در صورت حمله به ایران حتی اسرائیل نیز به عنوان پشت جبهة آمریکا هدف حملة موشک‌های دوربرد ایران قرار خواهد گرفت. سایت رعایای الیزابت دوم، که این سخنان را منتشر نموده، حتی فراموش کرده تاریخ به روز شدن آنرا مشخص کند! نویسندة این وبلاگ امیدوار است که،‌ این سخنان مانند منبع مورد استناد «طنزنویس حوزه»، متعلق به سال گذشته نباشد! آنچه در سخنان آقای ذوالقدر اهمیت دارد، این است که وی به نقش مخرب سازمان‌های غیردولتی اشاره دارد، که در واقع ابزار ایجاد آشوب در داخل کشور شده‌اند.

می‌دانیم که «سازمان‌های غیردولتی» در هر کشوری از ویژگی‌های همان کشور برخوردار می‌شوند. در کشورهای مستقل، این سازمان‌ها با دریافت کمک‌های مالی غیرمستقیم از دولت، از حمایت دولتی برخوردارند. ولی در ایران، این سازمان‌ها عملاً ابزار سرکوب مردم شده‌‌اند، چرا که، در ایران اینان از حمایت غیرمستقیم دولتی برخوردار می‌شوند که دولتی است سرکوبگر! به عنوان مثال، سازمان‌های زنان و دیگر نهادهای مدنی، همگی دست‌ساز «شبه‌اصلاح طلبان‌اند»، و بجز فراهم آوردن زمینة سرکوب عمومی،‌ هیچ نقش دیگری بر عهده ندارند. و مشاهده می‌کنیم که نقش خود را نیز بخوبی ایفا می‌کنند. هدف از تشکیل «نهاد‌های مدنی حکومتی» در ایران، این است که مانع از سازمان‌یابی واقعی مردم در بطن نهادهای مدنی شوند. سازمان‌های حکومتی مدنی، با ایجاد آشوب و هیاهو بر سر هیچ، از جمله نابودی آرامگاه کوروش، افکار عمومی را به بیراهه می‌کشانند و مردم را از مسائل اساسی و پایه‌ای جامعه دور و دورتر می‌کنند. به عنوان نمونه، هنگامی که مطالبات کارگران و معلمان مطرح می‌شود، نخست گروهی تحت عنوان معلم، در این تجمعات تقاضاهای «شرعی» مطرح می‌کنند، و هنگامی که معلمان با اینگونه تقاضاها مخالفت می‌کنند، ناگهان جنجال حجاب و سدسیوند به راه می‌افتد، تا مطالبات واقعی مردم در سایة جنجال و آشوب دارودستة عبادی و «روز آنلاین» به سکوت کشیده شود. به یاد داریم که طی دورة ریاست جمهوری خاتمی، مسائل مملکت به جنگ زرگری با اصولگرایان و جنجال پاسداراکبر محدود شد. در این مدت، مهم‌ترین مسئلة ملت ایران، مهملاتی بود که ساواک به قلم پاسدارگنجی منتشر می‌کرد! و پس از آنهم سیرک سیار پاسداراکبر مرکز «توجهات» شبه اوپوزیسیونی شد که در آرزوی تهاجم نظامی ایالات متحد به ایران دقیقه شماری می‌کرد، و همگان را در جریان روز و ساعت حملة نظامی قرار می‌داد! حال بازگردیم به سخنان محمد ذوالقدر در همایش «نقش امنیت در توسعه کردستان»!

می‌دانیم که استان کردستان از مناطق محروم ایران است و از اینرو زمینة ایجاد آشوب در این منطقه بسیار مساعد است. و می‌دانیم که هر چه دامنة آشوب گسترده‌تر شود، دامنة سرکوب نیز وسعت بیشتری خواهد یافت. و در واقع یکی از اهداف اصلی استعمار گسترش سرکوب ملت ایران است. و از آنجا که آنگلوساکسون‌ها در عراق و افغانستان هم‌مرز ایران شده‌اند، طبیعی است که مراکز آشوب به مرز ایران با عراق و افغانستان کشیده شود. و کردستان، یکی از همین مناطق است. ولی پس از سفر چند روزة ذوالقدر به مسکو، می‌بینیم که همایش تأمین امنیت می‌باید در سنندج تشکیل شود، تا از این طریق بتوان از نفوذ عوامل آمریکا به کردستان جلوگیری به عمل آورد! این سیاست نوینی است که حاکمیت گورکن‌ها ناچار به اجرای آن شده. و انتصاب حسینیان به سمت معاون امنیتی احمدی‌نژاد را در این راستا می‌توان بررسی کرد، چون پایان دورة هرج‌ومرج شبه اصلاح طلبان حکومتی، می‌تواند با سرکوب شدید این محافل همراه شود. چرا که عقب نشینی استعمار از مواضع سنتی‌اش هرگز با صلح و آرامش صورت نپذیرفته.

امروز به دلیل شرایط سیاسی نوین، حاکمیت ایران ناچار است امنیت مرزهای خود را تأمین کند، نه به دلیل آنکه خواستار تأمین چنین امنیتی است، بلکه به این دلیل که از سوی روسیه تحت فشار قرار گرفته! طی مدتی که ایالات متحد به تهدید نظامی ملت ایران مشغول بود، گورکن‌ها به پذیرائی از انواع و اقسام جیمزباندهای ناتو در ایران مشغول بودند، و زمینة حضور ناتو در سواحل دریای خزر را آماده می‌کردند. و در این راه، از احداث خط آهن «قزوین ـ رشت» نیز شانه خالی کردند! سایت نووستی، ‌مورخ پنجم اردیبهشت‌ماه سالجاری، به نقل از «یوری شدرین»، نمایندة بازرگانی روسیه در آذربایجان اعلام کرد:

«طرف روسی در انتظار[...] تحقق پروژة کریدور شمال جنوب است.[...] امروز نوبت ایران است که باید مسئله ساخت 138 کیلومتر راه آهن قزوین ـ رشت را حل کند.[...] اجرای این پروژه سودی هنگفت از ترانزیت کالا از شمال اروپا به اقیانوس هند برای طرفین شرکت کننده در بر خواهد داشت»

و از آنجا که احداث کریدور «شمال ـ جنوب» بر ضد منافع «ناخدا کلمب» است، گورکن‌ها جهت پرهیز از چنین جسارتی به درگاه ارباب، با صید چند جاشو در خلیج فارس، رویای تحقق سناریوئی مشابه اشغال سفارت آمریکا در ذهن علیل‌شان می‌پروراندند، و شکم‌شان را برای تهاجم نظامی صابون مفصلی زده بودند! ولی نشد! و نه تنها «رابین هود» نارمک ناچار شد جاشوها را بازگرداند،‌ که ناگهان محمد ذوالقدر از روسیه سر در آورد!

در پی اقامت هفت روزة محمد ذوالقدر در روسیه، گویا تحولات فراوانی رخ داد. نخست آنکه گورکن‌ها ناچار شدند برای تأمین هزینة نیروگاه بوشهر به تعهدات خود «عمل» کنند. از سوی دیگر مذاکرات سولانا با لاریجانی در کشور ترکیه صورت پذیرفت، نه آنجا که طرف‌های مذاکره می‌خواستند، یعنی در اروپای غربی! و از همه مهمتر اینکه در سخنرانی محمد ذوالقدر در سنندج به پدیده‌ای به نام «تهدید نرم» اشاره شده:

«وی در توضیح آنچه تهدید نرم می‌خواند گفت که آمریکا این سیاست را از طریق ایجاد بی‌ثباتی و بحران‌سازی در داخل ایران و دامن زدن به گسست‌های قومی و مذهبی پیش می‌برد و از مطبوعات و تشکل‌های مدنی در این راستا بهره می‌گیرد.»

سایت رعایای الیزابت دوم، جهت رد گم کردن، با تفسیر سخنان ذوالقدر، به نقل قول از وزارت اطلاعات ایران پرداخته تا وانمود کند مطلب واحدی عنوان شده:

«پیشتر وزارت اطلاعات ایران نیز[...] روزنامه نگاران و فعالان مدنی را به اجرای سیاستهای آمریکا در ایران متهم کرده و گفته بود که این افراد[...] به خارج از ایران سفر می‌کنند و در آنجا برنامه‌هائی برای اجرای سیاست براندازی نرم دریافت می‌کنند.»


می‌دانیم که وزارت اطلاعات ایران، توسط سازمان سیا بنیان‌گزاری شده و تاکنون مجری فرامین استعمار غرب بوده. ولی امروز که استعمار غرب در منطقه تضعیف شده، حاکمیت ایران به همراه وزارت اطلاعات‌اش ناچار است با اربابان سنتی وداع کرده، بجای هرج‌ومرج و سرکوب استعماری، و سازمان‌های مدنی حکومتی و آشوب پرور، نظم و امنیتی را که حدود یک سده است در ایران وجود نداشته ایجاد کند. و این امر برای ملت ایران مسلماً گامی به پیش خواهد بود. شاید همین امر موجب درهم ریختن نظم رایج در سایت رعایای الیزابت دوم شده.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۶


جموکراسی!
...

«جموکراسی»، نظامی است ملهم از جمکرانیسم، که مدعی دموکراسی است! به عبارت دیگر، «جموکراسی» شامل گورکن‌ها است، منهای خامنه‌ای! چون همانطور که می‌دانیم و جیره‌خواران ساواک ادعا می‌کنند، علی خامنه‌ای، به تنهائی مسئول تمامی جنایات 28 سالة گورکن‌ها است و باید برود! چون با رفتن «رهبر فرزانه» همة مشکلات ملت ایران حل خواهد شد. دیگر خانم‌ها می‌توانند الگوی فاطمه را رها کرده «مادونا» را الگوی خود قرار دهند! و به این ترتیب همة مشکلات حل شود! مگر در ایران مشکل دیگری هم داریم؟! بقیة مسائل نیز به روال گذشته ادامه خواهد یافت: افزایش فقر، رونق تجارت مواد مخدر و برده و ...! خلاصه باز می‌گردیم به دوران خوش اقتصاد شکوفای «خوشقدم باجی» که در «توپ مرواری» چنین نقل شده:

«از آنجا که خزانه دولت صرف زیارت اماکن مقدسه و سهم امام و پرکردن بیت‌المال مسلمین شده بود،‌ فکر بکری به خاطر خوشقدم باجی خطور کرد، نقشه اقتصادی وسیعی کشید و با ممالک اسلامی همجوار روابط اقتصادی مهمی برقرار کرد. بطوریکه هر سال صدها خروار چس‌فیل و پشگل ماچه‌الاغ به ملک یمن صادر می‌کرد و به جایش تربت اصل و پشگل شتر وارد می‌نمود. همچنین برای افتتاح باب تجارت و تقویت بیضه اسلام، قانون گذرانید که هر کس هفت دختر دارد باید یکی از آنها را مفت و مجانی به یک سید عرب تقدیم کند، و دختران هندی و عراقی را به عنوان صادرات به بلاد عربستان می‌فرستاد، تا بوسیله ازدیاد نفوس مانع تجاوز کفار بشود. خلاصه آنقدر عنعنات اسلامی کردند که خوشقدم آباد صحرای کربلا شد. چنان گریه و شیون و شاخ حسینی و روضه خوانی و سینه زنی و قربانی و عزاداری و زوزه در گرفت، که عرش و فرش به لرزه در آمد و گند و کثافت از سر و روی مردم بالا می‌رفت، و تمام هستی مردم دستخوش پائین تنه [...] یک مشت آخوند گردن کلفت شده بود[...]»

ص. 112ـ 113

در جموکراسی هم اوضاع بدین منوال پیش خواهد رفت. و نه تنها تمام هستی مردم، که شعور ملت ایران نیز وسیلة شیادی یک مشت آخوند گردن کلفت خواهد شد. اینبار، آخوندهائی بدون ریش و نعلین!

ساعت 16 و 50 دقیقة روز 31 فروردین‌ماه سال گذشته، سایت «آفتاب نیوز»، به نقل از یکی از گورکن‌ها مطلبی نوشت، که امروز سید ابراهیم نبوی از آن آگاه شده، و در ارگان سردار اکبر، مقاله‌ شیوائی در مورد آن به رشته تحریر در آورده. بله، یک سال پیش سید مهدی طباطبائی، دهانش را به اندازه حماقتش باز کرده و گفته بود، «‌هر کس نمی‌خواهد حجاب را رعایت کند از ایران برود.» اصل خبر در انتهای همین وبلاگ موجود است(1) . و همین «خبر سال گذشته» را بعضی‌ها وسیله مناسب ایجاد آشوب برای امروز دیده‌اند! ابراهیم نبوی که از کارمندان شریف ساواک گورکن‌هاست، چند روزی را هم در اوین گذراند، تا به همه «ثابت» شود از مخالفان است. سپس، ناگهان سر از بلاد فرنگ در آورد و یک قلم طلائی دریافت کرده، همزمان به تلاش طاقت‌فرسائی جهت تبلیغ برای «حفظ آزادی‌ها»، عضو‌گیری و خبرچینی و طنزنویسی پرداخت. و البته در انجام این مهم از همیاری و همکاری مسعود بهنود نیز برخوردار بود.

جبهة «حفظ آزادی‌ها» همان جبهة فاشیسم اسلامی است. استعمار غرب می‌کوشد جهت حفظ سلطه خود بر ملت ایران، این جبهه را از طریق جایگزین کردن خامنه‌ای با محمد خاتمی، با استفاده از شعارهای پوچ نوین، و با توسل به مشارکتی‌ها و دیگر گورکن‌های شریک در جنایات حاکمیت سروسامان دهد! و همانطور که 29 سال پیش جیره‌خواران دربار پهلوی را جایگزین هم آنان کرد، اینبار نیز جیره‌خواران دستگاه گورکن‌ها را به جای‌شان نشانده و آنرا دموکراسی نام نهد! از همان قماش دموکراسی‌ها که در تضاد با اسلام هم نیست! و مورد تأیید محافل فاشیسم بین‌الملل قرار دارد. بله به این دلیل است که ابراهیم نبوی به عنوان سند صداقت خود، خبر سال گذشته را به عنوان «خبر روز» به خواننده حقنه کرده و می‌نویسد:

«دیروز من یک طرح مبارزه با بدحجابی را پیشنهاد کردم اما[...] سید مهدی طباطبائی روی دست من بلند شده و گفته است که کسانی که نمی‌خواهند حجاب را رعایت کنند، از کشور بروند.»

بله دیروز طنزنویس حوزه حرفی زده که یکی از گورکن‌ها پارسال در مورد آن سخنان مستدل و بلیغی بر زبان رانده بود، و امروز، چنان وانمود می‌شود که این سخنان پس از پیشنهاد «دروغ پرداز» روز آنلاین مطرح شده! چرا که جهت محدود کردن مطالبات ملت ایران به حجاب زنان، اینگونه دروغ‌پردازی‌ها از الزامات است! چندی پیش رهبر شبه مشروطه طلبان گفته بود، سیاست پدر و مادر می‌خواهد! در وبلاگی در این‌ باب، به ایشان و همفکران‌شان یادآوری شد، سیاست پدر و مادرش کاملا مشخص‌اند؛ این سیاستمدار است که بی پدرو مادر است، به ویژه در ایران. بله، به ویژه در ایران، که امثال نبوی و پاسداراکبر و حجج اسلام را استعمار به اوپوزیسیون تبدیل می‌کند، ‌ تا براندازی سازمان دهد. کی به کیه؟ کسی که حواسش به این حرف‌ها نیست! مگر همین چند روز پیش تظاهرات «غیرسیاسی ـ استعماری» جهت آبگیری سدسیوند را به راه نیانداختیم؟ آب از آب تکان نخورد و هیچکس هم نفهمید آب سربالا نمی‌رود! ملت ایران که این حرف‌ها حالی‌اش نیست! هرچه می‌خواهد دل تنگ‌مان، می‌گوئیم. تا حمایت سفارت ادامه دارد، شعار شهادت نیز! بله، امروز ابراهیم خان نبوی یکسال زمان را به عقب برده، تا در «روز آنلاین»، طنز «به روز» بپردازد! ولی طنز «به پارسال» پرداخته! از این اتفاقات گاهی پیش می‌آید! به ویژه زمانی که آب سر بالا می‌رود، و مسعود بهنود، در ادامة جنگ زرگری با پاسدار شریعتمداری، خواهان حل معضلات اجتماعی و مبارزه با مواد مخدر و اینجور چیزها می‌شود! و از جانب نویسندة این وبلاگ هم روی سایت خود پیام تخیلی می‌گذارد! اصل پیام، یا سند نزاکت مسعود بهنود، در انتهای همین وبلاگ موجود است(2). بله می‌بینیم که مسعود بهنود، نزاکت مورد نظر آقای «جیمی ولز» را به هیچ عنوان رعایت نمی‌کند! ولی مدافع سر سخت آزادی و طرفدار جان‌برکف حل مشکلات اجتماعی است! به این دلیل که پایان عمر گورکن‌ها نزدیک است، و بهنود، نبوی و شرکاء که 28 سال در جنایت حاکمیت شریک بودند، در تلاش یافتن جایگاه مناسبی در حاکمیت آینده برآمده‌اند. ولی باید به اهالی «جبهه آزادی» بگوئیم کور خوانده‌اید، حتی اگر اربابان شما از مهلکه عراق و افغانستان جان به در ببرند، امثال شما را در این گیرودار تنها خواهند گذارد!

شرایط چنان بحرانی است که ارگان کوکلوکس‌کلان‌ها در ایران، روزی‌نامة کیهان، با انتشار سند و مدرک ادعا کرده مسئول «روز آن‌لاین»، از موسسه هلندی «هیفوس» مبلغ 730هزار یورو «کمک» دریافت کرده! و به گفتة کیهان مورخ 24 آوریل، پس از انتشار شواهد و مدارک، مسئول مربوطه به ناچار اعلام داشته، دریافت کمک مالی در جهت منافع ایران است! و در این گیرودار، سایت «اخبار روز»، به نقل از «اعتماد»،‌ ‌مقالة «دموکراسی خواهان تخیلی» را منتشر می‌کند! نویسندة این مقاله، پس از ارجاع به کارل مارکس، تأکید می‌کند که در ایران دموکراسی وجود ندارد! بله، روز 23 آوریل ناگهان بعضی‌ها متوجه شدند که در کشور طاعون زدة ایران دموکراسی نیست! و به راه انداختن معرکة «انتخابات»، دلیلی بر وجود دموکراسی نمی‌تواند باشد!

دلیل چنین تحولات عجیبی این است که «ناخدا کلمب» در منطقه تضعیف شده! به همین دلیل در پاکستان، ترکیه و ایران، در حال عقب نشینی گام به گام است! پیشتر اشاره شد که جهت بررسی شرایط سیاسی ایران می‌باید تحولات سیاسی در پاکستان و ترکیه را به دقت دنبال کرد. چرا که خط سیاسی استعمار در ایران و این دو کشور خطی واحد است. و همانطور که می‌بینیم، بی‌نظیر بوتو به همکاری با مشارف رضایت داده، و در ترکیه نیز، «عبدالله گل» به جای «اردوغان» نامزد انتخابات ریاست جمهوری شده. می‌دانیم که سیاست دموکرات‌های ایالات متحد در این منطقه، ایجاد حاکمیت‌های «روس ستیز» بوده ـ پیشتر به بهانة مبارزه با کمونیسم این سیاست اعمال می‌شد ـ اینبار نیز دموکرات‌ها سیاست مشابهی را اعمال خواهند کرد، ولی از آنجا که جنگ سرد به پایان رسیده، و اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد، دموکرات‌ها نیز قادر نخواهند بود سیاست‌های خود را با شدت و حدت گذشته اعمال کنند. علاوه بر این، کوس رسوائی حاکمیت‌های اسلامی «ضدامپریالیست»، و ارتباط آنان با اعضای ناتو، زده شده، و شعارهای مضحک جمکران دیگر خریداری ندارد. از سوی دیگر، ایالات متحد و شرکاء در عراق و افغانستان عملاً زمین‌گیر شده‌اند.

بله، «ناخدا کلمب» تضعیف شده و به طریق اولی، جیره‌خوارانش نیز تضعیف شده‌اند. طی دو روز، سفارت گورکن‌ها در بغداد سه بار از انفجار بمب به لرزه درآمد، امروز هشتاد موشک و خمپاره به سوی شرکای پنتاگون در اسرائیل شلیک شد، و اعضای ناتو به ویژه فرانسه صریحاً تهدید به عملیات تروریستی شدند. این تحولاتی است که خواب شیرین استعمار را آشفته کرده و جانشینان جرج بوش، دوران طلائی جیمی کارتر و ریگان را تنها در رویاهای خود می‌توانند دید! شاید دلیل بازگشت ناگهانی طنزنویس حوزه به فروردین سال گذشته نیز تجدید دیدار با دوران خوش گذشته باشد!


سند صداقت سید ابراهیم:
آرشیو خبر سیاست ـ پنجشنبه 31 فروردین 1385 ساعت 16:50

طباطبائی ضمن مخالفت با دخالت مجلس در مسئله حجاب:
کسانی که نمی‌خواهند حجاب را رعایت کنند، از کشور بروند
آفتاب: سید مهدی طباطبائی، عضو ائتلاف آبادگران [...] به کسانی که حاضر نیستند حجاب را رعایت کنند، توصیه کرد که از کشور بیرون روند چون در کشور اسلامی مثل ایران جایی برای آنها نیست.
کد مطلب: 45325

:سند نزاکت بهنود
ناهید رکسان: در این وب لاگ مطلبی خواندم درباره تولدتان که به دلم چسبید

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۶


پارکابی‌ها!
...
از آنجا که جهت ایجاد هیاهو در مورد سیوند، اربابان گورکن‌ها قوانین فیزیک را زیر و زبر کرده‌اند، تا آب سر بالا برود،‌ همة قورباغه‌ها هم در داخل و خارج به خواندن ابوعطا مشغول‌اند! در رأس آن‌ها رسانه‌های شبه اصلاح‌طلبان که خبر از «جمع آوری» افغان‌ها می‌دهند! تو گوئی افغان‌ها مانند گورکن‌ها زباله‌اند. اگر قرار است «چیزی» در ایران جمع‌آوری شود، تنها گورکن‌ها و شرکاء می‌توانند باشند و بس. اینان که 28 سال است به تقسیم فقر و توحش و تحجر مشغول‌‌اند. تنها کاری هم که قادر به انجامش هستند، در درجة نخست سرکوب زنان و مهاجران افغان است. اینان که ادعا می‌کنند خداوندشان هم «بخشنده» است و هم «مهربان»! بین خودمان بماند، تا به حال شنیده‌اید یک نفر از این شیخ پشم‌الدینی‌ها ـ که عمر پر بارشان صرف تألیف هزاران جلد کتاب در باب آداب ورود به محل تخلیه و جماع با سنگ و چوب و چماق می‌شود، چند کلمه‌ای در مورد میهمان نوازی و مهربانی با مهاجران به زبان آورد؟ نه! و هرگز هم نخواهید شنید. چرا که «مهاجر» در دین اسلام، در شرایط محمد است. محمد وقتی هجرت کرد که زور قتل و غارت نداشت. ولی به محض آنکه قدرت یافت، از «مهاجر» تبدیل شد به «مهاجم»، و چنان الگوئی از «خداوند بخشندة مهربان» ارائه داد که گاوچران‌ها را نیز پسند افتاده! و از آنجا که نوکران همیشه آرزوی شباهت به ارباب در سر می‌پرورانند، گورکن‌ها نیز به یانکی‌ها اقتداء کردند.

البته مهربانی گورکن‌ها به افغان‌ها، محدود نمی‌شود، تمام اقلیت‌های مذهبی ایران، حتی مسلمانان سنی هم «طعم» بخشندگی‌ و مهربانی خداوند شیعی مسلکان را چشیده‌اند! حاکمیت اینان شباهت فراوانی به حاکمیت آفریقای جنوبی در دورة آپارتاید و حاکمیت اسرائیل دارد. البته اگر در اسرائیل، یک دموکراسی تحت نظارت پنتاگون ایجاد شده، و در آفریقای جنوبی رنگین پوستان هم از حق و حقوقی برخوردار شده‌اند، در ایران هنوز چندین سال نوری با جامعة «بشر امروزی» فاصله داریم. به زبان ساده‌تر در ایران نوعی «جامعه حجری» وجود دارد. که قوانین «عصر حجر» در آن اعمال می‌شود، ادعای پیشرفت و «تمدن» هم می‌کند! آنهم نه یک تمدن، که دو تمدن. یک پایش در «تمدن اسلامی کربلا» است ـ البته اینکه دین اسلام تمدن باشد فقط در ذهن علیل فاشیست‌ها واقعیت پیدا می‌کند ـ و یک پایش هم در پاسارگاد و تنگه بلاغی! و با توجه به فاصلة کربلا از تنگة بلاغی، کاملاً طبیعی است که لنگ «جامعة حجری» جر خورده نقش زمین شود! ولی علیرغم این مسئله، ادعاهای‌اش پا برجاست!

روز 19 سپتامبر 2006، در «جام جم» مقاله‌ای منتشر شده که گویا در آن افغان‌های مقیم ایران «مسئول» کمبودهای اقتصادی معرفی شده‌اند! البته منظور قلم به مزد جام جم، افغان‌هائی بوده که مانند گلبدین حکمتیار، افتخار مزدوری برای آمریکا را ندارند ـ چرا که مزدوران گاوچران‌ها در ایران دستگاه سلطنتی به راه انداخته‌اند. مقصود نویسنده، افغان‌هائی بوده که به دلیل خوش خدمتی‌های اسلامی ایران و پاکستان، ناچار به ترک کشورشان شده‌ و به بیگاری در کارگاه‌ها گرفته می‌شوند. بله «جام جم» هرگز به خود اجازه دخالت در امور جنایتکارانی چون حکمتیار را نمی‌دهد. هر چه باشد، امثال حکمتیار، مانند گورکن‌ها، از رعایای گاوچران‌ها‌ به شمار می‌روند. رعایائی که هوای همدیگر را خوب دارند، و دست در دست یکدیگر به مبارزات ضدآمریکائی ادامه می‌دهند!

در جبهة «مخالفان» سر سخت و خارج نشین گورکن‌ها هم اوضاع به همین منوال است. پس از ابراز عشق و محبت جرج بوش و کاندی رایس به ملت ایران، امروز کاندی رایس اطمینان داد که یانکی‌ها قصد براندازی گورکن‌ها را ندارند، و معلوم شد ایالات متحد به نوکرانش هم گوشه چشمی نشان داده! گفته می‌شود اوپوزیسیون دست ساز گورکن‌ها باید راهی کشور شده تا جبهه دموکراتیک مورد نظر ایالات متحد، به رهبری «شیاد اردکان» تشکیل شود. در این راستا «رفقای چپ» یقة سلطنت طلب‌ها را گرفته‌اند، «که باید جهت اعدام رفقای ما در زمان پهلوی دوم رسماً توبه نامه بنویسید!» معنای جنگ زرگری اخیر این است که ما بپذیریم محمدرضا پهلوی شخصاً دستور شکنجه و اعدام صادر می‌کرده، و ساواک به هیچ عنوان مجری دستورات سازمان سیا نبوده! فواید چنین جنگ زرگری این است که سازمان استعماری ساواک را از گزند روزگار حفظ کنند و دوامش را جاودان سازند! تا حاکمیت آینده نیز بتواند از خدمات این سازمان «انسانی» بهره‌مند شود. البته نویسندة این وبلاگ هم مانند بسیاری از ایرانیان انتظار دارد، «رفقا» جهت همراهی صمیمانه با حاکمیت مزدور آمریکا و سپردن هزاران جوان ایرانی به دژخیمان، رسماً از ملت ایران تقاضای بخشش کنند. بگذریم! در همین راستا، کیهان همچنان به شیوة نعل وارونه به بازارگرمی برای سایت «روزآنلاین» ادامه می‌دهد، و آن را ضد انقلاب و ضد اسلام و اینجور «چیزها» می‌خواند، شاید امام زمان، از «شرم‌الشیخ» گشایشی کند!

امروز در خبرها آمده بود که علاوه بر گورکن‌ها، کرزای و تیمسار مشارف، بی‌نظیربوتو هم به صف مبارزان خواهد پیوست! خانم بوتو که در دورة نخست وزیری از حامیان پر و پا قرص طالبان در افغانستان بودند، و امروز ناگهان احساس دموکراسی پروری به قلبشان چنگ انداخته، تا چندی پیش خواهان برکناری مشارف هم شده بودند، ولی ظاهراً جبهة ناخدا کلمب در پاکستان تضعیف شده و از اینرو، بی‌نظیر بوتو هم پذیرفته با ژنرال مشارف همکاری کند. ولی تأکید کرده، اگر به قدرت بازگردد، کمکی به طالبان نخواهد کرد! البته طالبان نیازی به کمک ایشان ندارند، ارتش پاکستان که تاکنون به طالبان کمک کرده از آنگلوساکسون‌ها دستور می‌گیرد. پس بهتر است خانم بوتو برای ما ابوعطا نخوانند، و به مسائل دیگری بپردازند که در کشور «پاک‌ها» رایج است، و در رسانه‌ها هم هیچ اشاره‌ای به آن‌ها نمی‌شود. از آنجمله است: حکایت «پارکابی‌ها»!

«پارکابی‌ها»، جوانانی‌ مجردی‌اند که جهت پس‌انداز برای مخارج ازدواج خود، به طور موقت شغل شاگردی راننده‌گان کامیون‌های حمل و نقل بین شهری را بر عهده می‌گیرند. چرا که شغل پر درآمدی است، البته در پاکستان! به این دلیل که این جوانان در واقع نقش همسر راننده را نیز باید عهده دار شوند. چرا که راننده‌های کامیون ناچارند مدتی طولانی دور از همسر یا همسران در جاده‌های کشور «پاک‌ها» رانندگی کنند، و از آنجا که به اسلام ارادت دارند و شیعی مسلک نیستند و ازدواج موقت هم ندارند، در ضمن دسترسی به زن هم در جاده‌ها مشکل است، شاگرد راننده باید کمبود همسر ایشان را جبران کند. لازم به تذکر است که نه راننده و نه کمک راننده هیچیک همجنس‌گرا نیستند. ولی طی مدت همکاری روابط همجنسگرایانة پرشوری برقرار می‌کنند. و کمک راننده پس از پایان «قرارداد»، به زندگی عادی بازگشته و ازدواج می‌کند!

این «سنت» در پاکستان کاملاً پذیرفته شده است، و هیچیک از «آیات عظام» کشور «پاک‌ها» در مخالفت با چنین «قراردادهائی» سخنی بر زبان نمی‌راند، نیازی به تقیه نیست! بی‌جهت نیست که نام پاکستان بر این شبه‌کشور نهاده‌اند. آنگلوساکسون‌ها چنان کثافتی در این مملکت پراکنده‌اند که هرگز پاک نخواهد شد. و البته نیازی به توضیح نیست که همجنس‌‌گرایان در پاکستان مستوجب «حد و حدود» اسلامی بوده، و همانگونه مجازات می‌شوند که در ایران! اینجاست که به حکمت سخنان شیرین عبادی پی می‌بریم که فرمود: «دموکراسی هیچ تضادی با اسلام ندارد!» چون اسلام گرایش طبیعی به همجنس را نمی‌پذیرد، اصولاً در «جوامع حجری»، «باور» استوار این است که همجنسگرائی انتخابی است! و افراد، از روی بدجنسی و جهت خدشه‌دار کردن اسلام همجنسگرا می‌شوند! ولی در همین «جوامع حجری»، اگر کسی جهت کسب در آمد روابط همجنسگرایانه داشته باشد، هیچ اشکالی ندارد، چون از این راه در آمدی کسب کرده، «حق امام» هم می‌پردازد! به همین دلیل شبکه‌های تجارت زنان و کودکان نیز، از آنجا که در تضاد با اسلام نیستند، دموکراتیک‌اند! بله، اگر «دموکراسی» محفل نوبل با اسلام تضادی ندارد، اسلام هم با چنین دموکراسی‌ای تضادی نخواهد داشت! چرا که محفل نوبل نیز با اسلام در تضاد نبوده و نخواهد بود!

در حاشیة «کاروان اسلام»، اثر صادق هدایت، که به کوشش آقای بهرام چوبینه روی خط گذاشته شده، چند سطر از نامة نویسنده به مجتبی مینوی به این شرح نقل شده:

«به حیدر آباد شهر اسلامی رفتم، حقیقتاً اسلامی بود. چون به چشم خود دیدم که در جوی آب می‌شاشیدند.»

بله اسلام را دست کم نگیریم در «توپ مرواری» هم از عظمت اسلام فراوان گفته شده:

«البوقرق دخت که این سخن شنید، [...] از تصمیم خود چشم پوشید [...]همینکه غلام سفارت از این ماجرا اطلاع یافت، پیامبری نزد البوقرق دخت فرستاد که اگر می‌خواهی کارت سکه بکند[...] همانا راه دیگری در پیش نداری مگر آنکه ظاهراً از هرزگی پرستی دست بکشی و مسلمان بازی در بیاوری و مردم را حسابی خر بکنی که به نفع ما و شماست. در اینصورت تا دنیا دنیاست ما میخ طویلة پشتت خواهیم بود. البوقرق دخت [...] با خود گفت [...] آنقدر دنیا خر تو خر است که می‌ترسم حرف آن‌ها راست در بیاید و آن دنیا هم باشد[...] لذا در اثر انقلابات روحی و محرومیت های جنسی و بدجنسی به دین حنیف تمایل حاصل نمود تا اقلاً در دنیای دیگر شکمی از عزا در آورده، با جماعت آخوند و طلبه پای حوض کوثر عسل و شراب بخورد و با غلمانان بندازهای ابدی بنماید. این بود که در حضور حجه‌الحق والاسلام، شیخ پشم الدین تفتازانی[...] شهادتین را به دهن مبارک جاری ساخت[...] و اسم جدید السلام خوشقدم باجی روی خودش گذاشت. در همانروز قریب صدهزار شرمگاه پرست متمرد، مومن دو آتشه و موحد گردیدند[...] و کلمة توحید بر زبان راندند. جماعت جدیدالاسلام، جراحات سفلیس را که بر اندام و جوارح و پایین تنة خوشقدم باجی ظاهر شده بود، معجزه پنداشته، چون مهر نبوت آنقدر بوسیدند و لیسیدند، تا بدان مقام رسیدند که رسیدند.»
ص. 105 تا 107



دوشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۶

سیوند و ابوعطا!
...
تا سگان را وجوه پیدا نیست
مشفق و مهربان یکدگرند
لقمه ای در میان‌شان انداز
که تهیگاه یکدگر بدرند.

چه خوب شد «نازی عظیما» همکاری با ساواک گورکن‌ها را نپذیرفت، در غیر اینصورت بعضی‌ها ممکن بود فکر کنند ایشان هم در «قیام پرشکوه مردمی»، در اعتراض به آبگیری سد سیوند سهمی و نقشی دارند! هر چند که تخصص خانم عظیما در هنر و معماری نیست و با «منشی‌گری» بهتر آشنایند، ولی خوب گورکن‌ها را چه به این حرف‌ها؟! بله، رادیو فردا که رهبری قیام باشکوه مردمی اخیر را عهده‌دار شده، از تجمع «دانشجویان» و علاقمندان به تاریخ و میراث فرهنگی در اعتراض به آبگیری سد سیوند گزارش می‌دهد. ولی، «بی‌بی‌سی» در این‌ مورد سکوت اختیار کرده، چون همانطور که گفته شد، امور مربوط به ایران باستان را آنگلوساکسون‌های آنسوی آتلانتیک اداره می‌کنند،‌ با برنامه‌های تلویزیونی «فقر فرهنگی» و پخش انواع شایعه و بهره‌برداری از ساده‌لوحی خلق‌الله! از سوی دیگر، سایت رعایای الیزابت دوم، به دلیل رهبری جنجال رسانه‌ای جهت تبدیل آن «دجال معروف» به «رهبر کبیر»، ایجاد نفرت فراوان کرده، و فعلاً سیاست دیگری به کار گرفته، که کارآئی‌هائی به مراتب بیشتر از طبل زدن خواهد داشت! سیاست سکوت!

سکوت در مورد اینکه، تصمیم جهت احداث سد، همچون تصمیم جهت احداث خطوط راه‌آهن و جاده‌های ارتباطی، اصولاً در حیطة اختیارات گورکن‌ها نیست. به زبان ساده‌تر، ‌حاکمیت «استقلال، آزادی، حکومت دلالی»، بدون اجازة ارباب از این غلط‌ها نمی‌کند! می‌بینیم که چگونه «سکوت» حلال مشکلات است! اکنون بپردازیم به فواید «سکوت»!

«سکوت»، همانطور که می‌دانیم، علامت رضا است ـ با رضاپهلوی اشتباه نشود! و‌ حتی در زبان فرانسه هم همین تعبیر را دارد! درضمن، سکوت همان تاثیر «هیاهو» را می‌تواند داشته باشد. به همین دلیل یکی از شکنجه‌های کارساز، قرار دادن زندانی در سکوت مطلق است. در شرایط سکوت مطلق، حتی صدای تنفس زندانی به غرش رعد شباهت پیدا می‌کند. چرا که‌ در حالت عادی، هیچ انسانی نمی‌تواند در سکوت مطلق زندگی کند، و محیط طبیعی همیشه لبریز از صداهائی گوناگون است، که سکوت را فرو می‌شکنند. به زبان ساده‌تر، فردی که در سکوت مطلق قرار گیرد، از نظر فیزیکی، در وضعیتی شبیه به فضانوردان در سفینه‌ها قرار گرفته: در خلاء. ولی رسانه‌ها ایرانیان را در سکوت نسبی قرار داده‌اند. «رادیو فردا» طبل می‌زند، و «رعایا» سکوت کرده‌اند، تا امواج جنجال «رادیو فردا» را در ابعاد دیگری منعکس کنند. این شیوة جنجال رسانه‌ای، تابع قوانین فیزیک در مورد نور و صدا است.

امواج نور، اگر به مانع برخورد کنند، منعکس می‌شوند. مگر اینکه مانع مذکور مانند حفره‌ای سیاه، نور را تماماً ببلعد. مورد استفادة قوانین فیزیکی حاکم بر نور، به مورد آینه‌های موازی می‌ماند. می‌دانیم که اگر جسمی را بین دو آینة موازی قرار دهیم، تعداد تصاویر بینهایت خواهد بود. حال، توضیح مختصری هم در مورد صدا!

می‌دانیم که صدا به صورت موج پخش شده و مانند هر موج دیگری از فرکانس ویژة خود برخوردار است، و اگر به مانعی برخورد کند، با زاویة 45 درجه به حرکت خود ادامه‌ می‌دهد. به عبارت دیگر درصورت برخورد با مانع، از مسیر دیگری حرکت خود را دنبال خواهد کرد. مگر آنکه «مانع»، عایقی صوتی باشد، و صدا را تماماً در خود محبوس کند. حال اگر فرکانس صدای مذکور، با فرکانس صدای دیگری هماهنگ باشد، این هماهنگی باعث «تشدید» صدا خواهد شد. استفاده از قوانین نور و صدا، جهت تبلیغات رسانه‌ای همین صحنه‌ای است که در مورد سد‌ سیوند مشاهده می‌کنیم. تصاویر «احتمال و حدس و گمان» به بی‌نهایت رسیده، و صداها پیوسته تشدید می‌شوند. چرا که هر رسانه‌ای در هماهنگی با رسانه‌های دیگر در مورد سد سیوند می‌نویسد، و ‌می‌گوید. و هیچ رسانه‌ای مشخصات واقعی از موقعیت سد در ارتباط با آرامگاه کوروش را منتشر نمی‌کند، به عبارت دیگر مردم در برابر آینه‌های موازی «حدس» و «گمان» و «احتمال» قرار گرفته‌اند. در چنین شرایطی است که فرد در برابر رسانه‌ها گیج و مبهوت شده، امکان تفکر منطقی را از دست می‌دهد. حال بازگردیم به «قیام پرشکوه» مردم ایران در «رادیو فردا»!

خانم «عظیما»، همچنان که مشاهده کردیم، برای گورکن‌ها «خوش‌قدم» بودند! در «توپ مرواری» هم به «خوشقدم باجی» اشاراتی شده! چون در «توپ مرواری» هم مثل قرآن، تمام وقایع حال و آینده و گذشته در تمام جهان و در تمام زمان وجود دارد! و جهت وبلاگ امروز لازم است بدانیم که ساواک گورکن‌ها، فیلم 300 و سد سیوند را به عنوان ابزار قیام پرشکوه به دست «از‌ما بهتران» داده. 30 سال پیش، یک بیت شعر سعدی از دهان جیمی کارتر و یک مقاله در روزی‌نامه سناتور «مسعودی‌ها»، جهت آفرینش بتی به نام اسلام ناب محمدی «کفایت» کرد، حال تلاش استعمار بر آفرینش بت «ایران باستان» متمرکز شده. همانطور که پیشتر اشاره شد، منظور این است که بتی در کار باشد و گروهی در جهت پرستش آن «قیام» کنند! پایة اصلی استعمار و سلطه بر رهبر، بت یا خداوند تکیه دارد. دیروز خداوندگار «اسلام» بود، امروز همین خداوندگار، «ایران» شده. زیرا آنچه اهمیت دارد این است که ایرانی از اسارت خداوندی به اسارت خداوند دیگر فرو افتد، تا هرگز از بندگی خداوندان ساخته و پرداختة استعمار آزاد نشود. دیروز طلاب قم عربده‌جوئی می‌کردند، امروز گروهی «دانشجو»! مسلماً اگر تصاویر را به دقت بنگرید خواهید دید که از قضای روزگار برخی از این «دانشجویان» در همه نوع تظاهرات شرکت فعال دارند. دیروز در مقابل سفارت غصبی انگلیس نفس‌کش می‌طلبیدند، یا انرژی هسته‌ای را «حق مسلم‌شان» می‌دانستند، و امروز برای سد سیوند سینه زنی به راه انداخته‌اند، و «ریاست پاسخگو» حق مسلم‌شان شده! در هر حال، «حق مسلم»، مانند مزة مشروب جزو الزامات است! و تجمع بعضی‌ها حتی اگر غیر مجاز باشد، با تساهل و تسامح گورکن‌ها روبرو می‌شود! به ویژه اگر تجمع سیاسی نباشد!!! چنین گفت رادیو فردا:

«شرکت کننده‌گان در این میتینگ[...] شعار می‌دادند ای ملت با غیرت! حمایت، حمایت. در لحظاتی نیز سرودهای‌ ای ایران و یار دبستانی [...] همخوانی شد که برگزارکننده‌گان اصلی میتینگ از مردم خواستند سرود دوم را نخوانند چرا که اعتقاد داشتند این تجمع برنامه‌ای سیاسی نیست و نباید به حرکت های سیاسی تعبیر شود ...»

عجب! چه کسی می‌تواند ادعا کند که این حرکت سیاسی بوده؟! وقتی در قلب پایتخت حکومتی سرکوبگر، یک تجمع غیرمجاز دو ساعت ادامه می‌یابد، و طی این دو ساعت، نیروهای انتظامی تنها نقش تماشاچی به عهده دارند که این تجمع سیاسی نیست، این تجمعی است استعماری! تجمعی که با حمایت سفارتخانه‌های خارجی بر پا شده، و نیروهای انتظامی هم «به فرموده»، حق دخالت ندارند. تظاهرات زمان پهلوی دوم را هنوز فراموش نکرده‌ایم. در یک حاکمیت استعماری، و بنابر تعریف، خود برانداز، نیروهای انتظامی فقط در دو حالت دخالت می‌کنند: هنگامی که حاکمیت باید دوام یابد، چون منافع استعمار را تأمین می‌کند، و هنگامی که حاکمیت می‌باید سرنگون شود، چون حاکمیت بعدی منافع استعمار را بهتر تأمین می‌کند. در اینصورت، نیروهای انتظامی تا زمانی که شرایط سرنگونی تأمین نشده، در صحنه حضور دارند، و سپس یک‌باره غیب می‌شوند، تا هرج و مرج به غارت انبار اسلحه و آزاد شدن جنایتکاران، سارقین و ... از زندان‌ها بیانجامد. باز هم تکرار کنیم، تظاهرات دورة پهلوی دوم فراموش نشده. حال بپردازیم به سد سیوند؟!

بنا به گفتة رسانه‌ها در ایران و حتی آنچه در سایت رعایای الیزابت دوم مطرح شده، سد سیوند در شمال شیراز بر روی رودخانه پلوار، در مکانی به نام تنگه بلاغی ـ جهت آبرسانی به 10 هزار هکتار زمین‌ و تأمین آب آشامیدنی برای مردم منطقه ـ احداث شده. ارتفاع سد 57 متر و حجم مفید مخزن آن 150 میلیون متر مکعب برآورد می‌شود. وسعت دریاچه سد 15 کیلومتر مربع است. فاصله سد تا تخت‌جمشید 50 کیلومتر و فاصلة دریاچه سد تا آرامگاه کوروش 5 کیلومتر است. حال ببینیم مخالفان آبگیری سد در سایت رعایای الیزابت دوم چه می‌گویند؟ اینان با آبگیری سد مخالفند چون آرامگاه کوروش در منطقه‌ای «سیل‌خیز» قرار دارد و گویا در سال 1377 به دلیل جاری شدن سیل در این منطقه، تا پلة دوم آرامگاه کوروش به زیر آب رفته! البته با در نظر گرفتن ارتفاع پله‌های آرامگاه کوروش، نویسندة این وبلاگ مبهوت و متحیر است که این چه سیلی بوده؟! چرا که بنا بر ادعای مخالفان، اگر سد آبگیری شود، آرامگاه کوروش 40 متر از سطح آب بالاتر قرار می‌گیرد! پس اگر دریاچه سد لبریز شود، آب، ‌جهت رسیدن به آرامگاه کوروش، باید سربالا برود! و می‌دانیم «آب که سربالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خواند» و...

و به فرض که آب سربالا برود ـ فرض محال که محال نیست، اگر بخواهد تا آرامگاه کوروش برسد، باید از دریاچه خارج شده در تمام اراضی اطراف که مساحت‌اش مشخص نیست، دریاچه‌ای به عمق 40 متر ایجاد شود! حال به دلیل اینکه مختصات کامل هندسی آرامگاه نسبت به دریاچه در دست نیست، فرض می‌کنیم که به فاصله 5 کیلومتری از سد دیواری قرار دارد و یک مربع کامل به اضلاع 5 کیلومتر، فاصله سد از آرامگاه کوروش است. بنابراین اگر قرار شود آب به آرامگاه کوروش برسد، باید مکعبی به ارتفاع 40 متر و پایه‌ای به مساحت 25 کیلومتر مربع (25 میلیون متر مربع) را پر کند. جهت محاسبه حجم مکعب، باید این عدد را در ارتفاع آن (40 متر) ضرب کنیم. حاصل‌ضرب برابر خواهد بود با یک میلیارد متر مکعب! به عبارت دیگر بیش از 6 برابر آب موجود در مخزن سد! اگر چنین سیلی به راه افتد، نه تنها آرامگاه کوروش، که شهر شیراز هم به زیر آب خواهد رفت! و البته یادآور شویم که از ایتالیا، فرانسه، آلمان، ژاپن، لهستان و آمریکا جهت همکاری با میراث فرهنگی افرادی به ایران آمده، و گزارش بررسی‌های خود را در همایشی ارائه کرده‌اند. و از آنجا که قرار دادن مردم در سکوت کارساز استعمار است، گورکن‌ها نمی‌باید این گزارش‌ها را منتشر کنند، تا «رادیو فردا» و شرکاء بتوانند به شایعات مطلوب استعمار دامن بزنند!

از این گذشته، اگر منطقه‌ای که درآن آرامگاه کوروش قرار گرفته سیل‌خیز است، چرا از سال 1377 تا به امروز، فدائیان کوروش بزرگ‌ «آریائی‌نژاد»، تقاضای احداث یک مسیل جهت حفاظت از آرامگاه کوروش را نکرده‌اند؟! آسوده خوابیده بودند،‌ چون ارباب‌شان بیدار بود؟! و امروز که سد سیوند ممکن است دردی از دردهای مردم این منطقه را دوا کند، ناگهان مجاهدین انقلاب اسلامی، شیرین عبادی، و دیگر فعله‌های محافل استعمار، از احداث سد سیوند بر آشفته‌ شده‌اند؟ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، یک سازمان خرابکار، سرکوبگر و تروریست است، و بجز بمبگذار‌ی، سرکوب و تخریب و چپاول در ایران عملی صورت نداده. در ضمن مجاهدت در راه اسلام، از هر نوع، در تخالف کامل با هر آنچه نام ایران و ایرانی بر خود دارد قرار می‌گیرد، پس بهزاد نبوی و اعضای طایفه‌اش بهتر است بجای ابراز نگرانی از احتمال تخریب آرامگاه کوروش،‌ فهرستی از چپاول‌ها و تخریب‌های سازمان خود در 28 سال اخیر را به ملت ایران ارائه دهند، تا مشخص شود آب سد سیوند است که آرامگاه کوروش را تهدید می‌کند، یا سازمان مزدوری چون سازمان مجاهدین تهدید واقعی برای ملت ایران است؟

جهت اطلاع دیگر دلسوختگان، یادآوری می‌شود که جهت بالا آمدن آب دریاچة سد سیوند تا ارتفاع 40 متر در سطحی که فقط یکی از ابعادش 5 کیلومتر و ابعاد دیگرش نامشخص است، فقط دارو دسته شیرین عبادی می‌توانند جنجال به راه اندازند. چرا که چنین امر بعیدی را تنها شیرین عبادی، به فرمان محفل نوبل می‌تواند «مشاهده» کند، همانطور که پیشتر، دموکراسی را نیز در توافق کامل با اسلام مشاهده فرموده بود! و چنین جنجالی را هم تنها رادیو «خوشقدم باجی» می‌تواند به راه اندازد. رشتة منشی‌گری، هندسه ندارد! و بنا به فرمودة «توپ مرواری»، خوشقدم باجی، مردم خوشقدم‌آباد را بس هالو پنداشته‌ بود! ظاهراً «رادیو فردا» پنداشته ملت ایران هنوز در دوران خوشقدم باجی سیر می‌کنند:

«خوشقدم باجی که دید زمینه برای خر کردن مردم فراهم است [...] دستور داد سر تا سر ممالک خوشقدم آباد را تریاک ناب کاشتند و به دستور غلام سفارت، تریاک‌های زرین عالی و مواد مخدره را میان پیروان خود به رایگان پخش می‌کرد. و برای تبلیغ آن حتی دستور داد که در ماه مبارک رمضان، موقع اذان سحر به مردم توصیه می‌کردند: که آب است و تریاک. مردم ساده لوح هم گمان کردند که اگر در موقع سحر تریاک بخورند، از زجر گرسنگی آنها کاسته می‌شود. خلاصه بازار دعانویس و جن‌گیر و شاخ حسینی و جیگرکی و محلل رونقی به سزا گرفت. متخصصین روضه و گریه تمام لذات این دنیا را حواله به دنیای دیگر می‌کردند و مردم را وادار به زوزه و روزه و گریه و چسناله می‌نمودند و خودشان دائماً در عیش و نوش مشغول اندوختن مال و منال بودند و می‌خواندند: گریه بر هر درد بی درمان دواست [...]»
ص. 111


یکشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۶

مزد و ناخداکلمب!
...

در وبلاگ دیروز اشاره شد که حاکمیت سرسپردة ایران شرایطی ایجاد می‌کند تا ایرانی وقایع تاریخ خود را از نگاه بیگانگان بنگرد. و دلیل جمع‌آوری کتاب‌های فریدون آدمیت نیز همین است. فریدون آدمیت پایه‌گذار تاریخ نگاری در مفهوم مدرن در کشور ایران بود. و اکنون که دسترسی به کتاب‌های فریدون آدمیت امکان پذیر نیست، مشتی سیاست‌پیشه و روزی‌نامه‌نگار غربی برای ملت ایران نقش مورخ ایفا می‌کنند. اینان همه چیز می‌گویند، خاطرات نقل می‌کنند؛ سپس اسناد کشکی و ساختگی هم از یک یا دو منبع ارائه می‌دهند. حال آنکه جهت بررسی وقایع تاریخی بررسی منابع مختلف الزامی است. به طور مثال، به همین دلیل خاطرات جیمی کارتر، کیسینجر و یا محمدرضا پهلوی و خانواده را نمی‌توان سند تاریخی به شمار آورد. به ویژه هنگامی که این خاطرات به زبان فارسی ترجمه می‌شود، و نه تنها از سوی ساواک در محتوای آن‌ها دخل و تصرف صورت می‌گیرد، که با ابتذال مطلوب استعمار نیز منطبق می‌شود.

به عنوان نمونه، آخرین کتاب محمدرضا پهلوی، «پاسخ به تاریخ»، به زبان فرانسه، به هیچ وجه با ترجمة فارسی آن قابل قیاس نیست. و در خاطرات یکی از برادران پهلوی دوم، که اخیراً با جشن و سرور منتشر شد، مهمترین مسئلة زندگی نویسنده از قلم افتاده است. حال که گوشه‌ای از رفتار «فرهنگی» آقای پهلبد را می‌شناسیم، بهتر است بدانیم‌که این عضو شریف خانوادة پهلوی، که تمامی نزدیکانش از خست بی‌نهایت او داستان‌ها می‌گویند، هنگام مسافرت به خارج از کشور، صورت حساب خرید‌های شخصی خود را به سفارت ایران می‌فرستاد، تا ملت ایران آن‌ها را پرداخت کند! و البته کسی هم جرأت اعتراض به چنین سوء‌استفاده مالی آشکار را نداشت. بله، ولی همین خاطرات «بزک» شده، به دلائل شرایط موجود، می‌تواند به عنوان منبع موثق مورد استفاده قرارگیرد، چون منابع معتبر تاریخی از ایرانیان دریغ می‌شود. در واقع تلاش استعمار بر این است که ایرانی در یک خلاء فرهنگی کامل قرار گیرد، تا هر آنچه از رسانه‌های استعماری در داخل و خارج دریافت می‌کند، و یا هر شایعه‌ای را، به عنوان واقعیت مستند تاریخی بپذیرد. چرا که با دریغ کردن منابع تاریخی از مردم، کشور عملاً در سکون ارتباطات قرار می‌گیرد. برای روشن‌تر شدن مطلب، به توضیح نظریه‌ای در روانکاوی کودک می‌پردازیم.

حضور کودک در خانواده، به حضور فرد در اجتماع شباهت فراوان دارد. همانطور که فرد در فضای اجتماع تنها است، کودک نیز در خانواده در فضائی مشابه قرار می‌گیرد. این فضای خالی رفته، رفته، توسط پدرو مادر، که تربیت کودک را برعهده دارند، می‌باید پر ‌شود. به این ترتیب که نظم خانواده به کودک تفهیم ‌شود. به عنوان نمونه به کودک می‌گویند، بدون اجازه به اتاق دیگران نمی‌تواند وارد شود، یا هنگام صرف غذا نمی‌تواند به دلخواه میز را ترک گوید و ... و تنها به اینصورت است که کودک احساس زندگی در یک فضای خالی و آشفته را از دست داده، سازمان‌پذیر می‌شود. در هر حال اگر این فضای خالی در خانواده توسط پدرو مادر پر نشود، کودک ناچار می‌شود به تنهائی این فضا را پر کرده، و نظم کودکانة خود را بر آن اعمال نماید، چرا که در واقع برای فرد، فضای خالی زمینة وحشت روانی است. فرد در اجتماع نیز، اگر چارچوب‌های نظم اجتماعی را نشناسد، این احساس را خواهد داشت که در فضائی خالی رها شده، در نتیجه تلاش خواهد کرد چارچوب‌هائی در این فضا ایجاد کند تا خود را از هراس رهاشده‌گی در تنهائی برهاند. حال بازگردیم به تلاش استعمار جهت ایجاد خلاء در اجتماع ایران.

مهم‌ترین قسمت این تلاش هویت ما را نشانه گرفته: شناختی که ایرانی، به عنوان فرد، از واقعیات تاریخی خود دارد. به همین دلیل است که تاریخ ایران از چشم ایرانی پنهان داشته می‌شود؛ جهت فراهم آوردن زمینه‌های تزلزل در کل افراد جامعه. در این مرحله است که استعمار نسخه‌های ضدتزلزل برای ملت تجویز می‌کند. و مسلم است که همه، بی‌چون و چرا، داروهای تجویز شده را مصرف خواهند کرد! چرا که هیچکس نمی‌تواند شرایط فرساینده تزلزل را تحمل کند. حال بازگردیم به ممنوعیت کتاب‌های فریدون آدمیت.

جمع آوری این کتاب‌ها که با استفاده از منابع متعدد رسمی، نیمه رسمی و غیر رسمی به صورت استنتاجی نگاشته شده بودند، فرصتی برای رسانه‌های استعماری، و شبه مورخان حوزوی فراهم آورد، تا به بازنویسی تاریخ بپردازند. دیروز به قصه‌های «بی‌بی‌سی» در مورد «گریبایدوف» اشاره شد. گفتیم که قتل سفیر روسیه در ایران، توطئه انگلیس بود، و اینکه هر گاه روسیه در گیر جنگ می‌شد، با ایجاد یک جبهة نوین، انگلستان در پی تضعیف حاکمیت روسیه بر می‌آمد. و در این راه بهترین ابزار استعمار انگلیس، همان روحانیت شیعه و اشراف خود فروخته یا جبون ایران بودند. روحانیت شیعه، همچنان وظیفة خادمی را ادامه می‌دهد، ولی اشراف، امکانات گذشته را در اختیار ندارند. هنگامی که یک افسر انگلیسی در ایران کودتا کرد، خان‌های بزرگ ایران هر یک نیروهای نظامی ویژة خود در اختیار داشتند. فرمانفرما را مستثنی می‌کنیم، که سر سپردة حاکمیت انگلیس بود. ولی دیگران این امکان را داشتند که واکنشی از خود نشان دهند. پیشتر اشاره شد که نزد روسای ایلات و عشایر استفاده از سلاح برای زن و مرد، از رسوم رایج بود. اگر بزدلی اجازه می‌داد، کافی بود تفنگداران یکی از خان‌های بزرگ، کلنل آیرون ساید و منتخب ایشان، رضامیرپنج را به جهان معنوی روانه کنند، تا شاید حاکمیت بریتانیا در سیاست خود در ایران ناچار به بازنگری شود. ولی بزدلی اجازة چنین اقداماتی نمی‌دهد. استعمار انگلیس، با شناخت کافی از این امر، حتی خادم وفادار و قدیمی خود، فرمانفرما را نیز زیر لگد همین رضامیرپنج انداخت. و دیگران، نه تنها خلع سلاح شدند، که زمین‌های‌شان نیز مصادره شد. و امروز ملت ایران در چنان شرایط اسف‌باری است که از یکسو، سایت «بی‌بی‌سی» برایش تاریخ می‌نویسد، و از سوی دیگر، گورکن‌ها با استناد به برخی اسناد سفارت انگلیس، که در موجودیت‌شان تردیدی نمی‌توان داشت، برایش قصه و حکایت سر هم می‌کنند!

به عنوان نمونه در مورد قتل گریبایدوف، از سفارت‌خانة «غصبی» انگلیس، سند کارسازی بیرون کشیده‌شده که دخالت انگلیس در توطئه قتل سفیر روسیه را منکر می‌شود، و می‌گوید خود آصف‌الدوله از بازداشت بیمورد دوزن خویش توسط سفارت روس عصبانی بوده، و برای رهائی آن‌ها به طور مخفی به سفارت انگلیس نامه نوشته و از آنجا استمداد طلبیده که نتیجه‌ای نگرفته! البته «نتیجه» را آصف‌الدوله نمی‌توانسته بگیرد، اربابش گرفته! سپس دخالت در این امر را نیز به طور «مستند» حاشا کرده:

«در بخشی از نامه‌ای که سفارت انگلیس در تهران به وزیر امور خارجه انگلیس ارسال نموده،‌ چنین آمده است : فشار فوق‌العاده‌ای که گریبایدوف برای بازگرداندن دو کنیز گرجی از خانه آصف‌الدوله آورد، سبب شده که او از ما کمک بخواهد. گرچه آصف‌الدوله همیشه جانب ما را در همه امور حفظ می‌کند لکن متأسفانه در این امر ما نمی‌توانیم به او کمکی بنمائیم ...»

منبع: حقوق بگیران انگلیس ص. 172 به نقل از اسناد وزارت امور خارجه انگلیس

بله، منبع از دو سو معتبر است، ‌هم «حقوق بگیران انگلیس»، حقیقت ناب و آسمانی است، و هم اسناد وزارت امور خارجه انگلیس ساختگی نیست! مگر سفارت انگلیس از دخالت خود در قتل سفیر روسیه سند و مدرک منتشر می‌کند که یک قرن پس از آن، ابتدا مورد استفاده آقای رائین قرار گیرد، تا یک گورکن هم به آن استناد کند؟! گورکن «مورخ» که آصف‌الدولة مزدور را سیاستمدار برجسته‌ای توصیف می‌کند، قتل سفیر روسیه را قیامی باشکوهی برآورد کرده، می‌افزاید:

«گروهی برای تحریف این قیام باشکوه [...] اظهار داشتند: اله‌یارخان سیاستمدار معروف[...] این حرکت را ایجاد کرده تا جنگ سوم ایران و روس را پدید آورد[...] پیتر آوری، مورخ انگلیسی که به تحریف این وقایع پرداخته[...]می‌نویسد: دو زنی که از خانه اله‌یارخان آصف‌الدوله به سفارت روسیه پناهنده شدند[...] هر دو متولد ایروان و مسلمان شده بودند. رفتار این دو زن به گونه‌ای بود که مقصود واقعی خویش را از بازگشت به ارمنستان بازگو نمی‌کردند، ‌ لذا این نظر استوار وجود دارد که از سوی اله‌یارخان مأمور این کار شدند.»

منبع: «تاریخ معاصر ایران از تاسیس تا انقراض قاجاریه»، ‌ پیتر آوری.

بله می‌بینید که گورکن مذکور به «پیترآوری» هم استناد می‌کند، تا چنین «مهملات استواری» را به خواننده حقنه کند! معلوم است که زنان غیرمسلمان جهت افتخار حضور در حرمسرای آصف‌الدوله باید مسلمان می‌شدند! نه به دلیل علاقه به دین اسلام، بلکه به این دلیل که در چارچوب قوانین تحجر دینی، روال براین بوده و هست. بنابراین، چنین استدلال «علمی ـ کشکی» جهت تبدیل آشوب و قتل سفیر روسیه، به «قیام با شکوه مردمی»، نه تنها مضحک که ابلهانه است. و گویا نویسنده در محل حضور داشته و شاهد بوده که زنان «مقصود واقعی‌شان» را از بازگشت به ارمنستان بازگو نمی‌کرده‌اند! اگر بنا بر منطق نویسنده مطلب را ادامه دهیم نتیجه چنین خواهد شد: «زنان می‌گفتند قصد بازگشت به ارمنستان را دارند، و دلیلی که ارائه می‌دادند واقعی نبوده!!!»

از این جالبتر، مقالة ابراهیم تیموری در نشریة وزارت امورخارجه ایران است، که با مطالعة آن ناچاریم قدر کفن دزد اولی را بدانیم! چرا که کفن دزد دومی می‌گوید، ‌جهت ممانعت از نفوذ روسیه در ایران منافع انگلیس ایجاب می‌کرد بین ایران و روسیه صلح و صفا برقرار باشد:

«اینکه برخی عامل اصلی قتل گریبایدوف را مأموران انگلیس می‌دانند صحیح نیست زیرا به دلایلی از جمله جلوگیری از نفوذ روس‌ها در ایران [...] سیاست‌شان ایجاب می‌نمود بین ایران و روسیه صلح و صفا برقرار باشد»

منبع: مجله وزارت امورخارجه، دورة سوم، شماره 3، صفحه 137.

عقل نعمت بزرگی است! این نخستین بار است که چنین ادعای مسخره‌ای مطرح می‌شود! چرا که جهت ممانعت از نفوذ روسیه در ایران، انگلیس همواره نقش «دو به هم زن» داشته. و بر اساس کدام منطقی روابط دوستانه میان ایران و روسیه می‌توانسته مانع نفوذ روسیه در ایران شود؟! شاید این مهملات نیز جزو اسناد سفارت انگلیس در ایران، ویژة شبه مورخین حکومتی، باشد که در اختیار آقای تیموری قرار گرفته! وقتی وزارت امور خارجه به دست گورکن‌ها داده شود، دیپلماسی مملکت نیز در مسیر «حماقت» فعال خواهد شد. چرا که «پیتر آوری» نیز در شاهکار خود چنین «تحلیلی» ارائه کرده:

«در واقع انگلستان نمی‌بایستی از این ماجرا خرسند باشد، زیرا موجب تجدید مخاصمات ایران و روسیه می‌گردید.»

منبع: تاریخ معاصر ایران...

بله این است فواید ممنوعیت کتاب‌های فریدون آدمیت! تاریخ معاصر ایران توسط جیره‌خواران ناتو در خارج تنظیم شده، بعد هم به ایران صادر می‌شود. این شیوه بر اصل اقتصادی «مصرف کالای غرب در ایران، بدون هرگونه دخالت ایرانی در تولید» استوار است. همانگونه که در مورد نفت این سیاست اعمال می‌شود، مواد خام را از ایران به خارج برده، بجای آن کالاهای بنجل و بی‌مصرف به ایران صادر می‌کنند. در حوزة فرهنگی و سیاسی نیز همین سیاست اعمال می‌شود: صدور «رهبرکبیر انقلاب» و «تاریخ کشور» به ایران! اگر به یاد داشته‌باشیم، روز 19 آوریل سال‌جاری، «کاندی رایس» آرزو کرده بود که ملت ایران بتواند «رهبران» خود را انتخاب کند! به عبارت دیگر گفته بود: انتخاب «رهبر» با شما، رهبری با ما! مشاهده می‌کنیم که در همچنان بر پاشنة همیشگی می‌چرخد! زمانی که ایران تبدیل به «ایران نوین» شد و یک «پدر» هم برایش دست و پا کردند که بی‌پدر نباشد، نخست‌وزیر‌ها به عنوان دکور منصوب می‌شدند، و برنامه‌ای هم نداشتند، می‌گویند زمانی که مخبرالسلطنه هدایت، در سال 1306 نخست وزیر شد، با تکیه بر این بیت سعدی، «مزد آن گرفت جان برادر، که کار کرد» اعلام داشت، اگر ایرانی‌ها رفاه می‌خواهند باید کار کنند! در «توپ مرواری» تبدیل شدن ایران به «ایران نوین»، و تکیه کلام مخبرالسلطنه هدایت به زبان طنز چنین بیان شده:

«ناخدا کلمب[...] حکمی صادر کرد تا اهالی آن دیار را اول شکنجه و بعد قتل عام کنند، و دارائی آنها را به نام بشریت و آزادی و تمدن‌پراکنی و عدالت اجتماعی و مذهبی و دموکراسی قدیم و جدید بچاپند و بازماندگان آنها مجبور بودند از کد یسار و عرق زهار شب و روز کار بکنند و دسترنج خود را تقدیم خاکپای ناخدا کلمب بنمایند[...] القصه صبح زود جارچی راه می‌افتاد و بیخودی فریاد می‌کشید: مزد آن گرفت جان برادر، که کارکرد، اما کسی که مزد نمی‌گرفت، کسی بود که کار کرده بود. مردم هم چون فارسی سرشان نمی‌شد و بعلاوه همه لغت‌ها معنی‌اش وارونه شده بود، گمان می‌کردند، این یک‌جور افسون یا فرمول جادوگری است که برای دفع گزند و جن و پری موثر است. فقط روزهای یکشنبه تعطیل عمومی‌ بود و برای سرگرمی اهالی مسابقه شتر تازی را ترتیب دادند. توضیح آنکه چون آندلسی‌ها تخم نا‌بسم‌الله و یا حرامزاده بودند ـ یعنی قبل از آنکه کمپانی لیمیتداسلام اختراع بشود، همه مردم تخم نابسم‌الله بوده‌اند و شیطان به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در تولید مثل آنها شرکت داشته است ـ و خشونت و بدجنسی را از اعراب به ارث برده بودند، این بود که گاو و اسب یعنی دو جانور عزیز دردانة آریائی‌ها را در میدان‌های مخصوص تحریک می‌کردند و به جان یکدیگر می‌انداختند و فی‌المجلس آن‌ها را قتل عام می‌کردند. اما به ینگی‌دنیا که وارد شدند، از کینه‌ای که به اعراب می‌ورزیدند، به جای اسب، شتر جمازه، که جانور مقدس اعراب بود با گاو بالدار، که جانور سوگلی اهالی آن سامان بود، بجان یکدیگر می‌انداختند و بعد هم در ملا عام شتر را با نیزه نحر می‌کردند. حالا گور پدر آندلسی‌ها و کثافت‌کاریهائی که کردند تا امر تقیه را بروز امروز نشاندند که نشاندند.[...]»
ص 43 ـ 41