شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹


مرده‌شوی و مصاحبه!
...
تبدیل ایران به فدراسیون یا کنفدراسیون نام دیگر تجزیة ایران است. ‌آنگلوساکسون‌ها مشابه همین طرح را برای تجزیة عراق و افغانستان نیز پیشنهاد کرده‌اند و پیش‌نویس استراتژی نوین ناتو مبنی بر نصب سپر دفاعی جهت مبارزه با تهدید موشک‌های بالیستیک روضه‌خوان‌ها هدفی جز تجزیة ایران دنبال نمی‌کند. از اینرو، در راستای اثبات «استقلال» خود، حکومت اسلامی برای شرکت فعال در جبهة کاذب ارتش ناتو، یعنی نصب سپر‌دفاعی برای مبارزه با موشک‌های بالیستیک جمکران اعلام آمادگی کرده! و طبیعی است که خبر اعلام آمادگی حکومت «مستقل» جهت نوکری در بارگاه ارتش ناتو در کیهان منتشر شود.

پیشتر هم گفته بودیم، موسسة استعماری کیهان مطالبات افراط‌گرایان آمریکا را بازتاب می‌دهد، همچنانکه موسسة اطلاعات پروپاگاند محفل نزولخورهای لندن را پخش می‌کند. بی‌دلیل نیست که روزنامة لوموند، شعبة‌ صرافی نیویورک‌تایمز و شیپور جنگ‌فروشان مدافع اسلام و اسرائیل، عیال میرحسین را به عنوان مدافع دمکراسی برای فروش در ویترین خود جاسازی کرده. همچنانکه در وبلاگ «اشک و آگهی» گفتیم، اشک‌های مقدس ژولیت بینوش در واقع آگهی فروش دو کالای بنجلی بود که روی دست ارتش ناتو باد کرده: سپردفاعی و جنبش‌سبز!

ناتو برای پیشبرد استراتژی خود یعنی تجزیة ایران و همسایگان‌اش به محفل کودتای 22 بهمن نیازمند است. همان محفلی که از 31 سال پیش برای سرکوب و تاراج، نه تنها در کشور ایران که در کل منطقه با شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل به پیشخدمتی آنگلوساکسون‌ها و اسرائیل اشتغال دارد. اکبر بهرمانی، محمد خاتمی، قبیلة لاریجانی‌ها، میرحسین موسوی، علی‌خامنه‌ای و ... از کارگزاران آشکار این سیاست استعماری بوده و هستند. بنابراین دچار توهم نشویم، دعوای فرضی میرحسین موسوی و شیخ کروبی با حکومت یک خیمه شب‌بازی مهوع بیش نیست، و احمدی‌نژاد هم در این حکومت نقش تزئینی دارد. در مقابله با این حکومت آنچه می‌باید هدف اصلی قرار گیرد «شبکة پنهان» است.

فعالیت اقتصادی این شبکه همچنانکه گفتیم بر قاچاق، دلالی و برده‌فروشی متمرکز شده و شبکة کذا همچون علی‌خامنه‌ای «پیشرفت» خود را مدیون گسترش بحران و جنگ و کشتار خواهد بود. این است دلیل ارادت استعمار غرب به میرحسین موسوی و جنبش‌سبز. حضرات می‌پندارند اگر میرحسین موسوی بجای احمدی‌نژاد بنشیند با همان شعارهای خررنگ‌کن دوران امام روشن‌ضمیر می‌توانند مرحلة دوم سیاست خود یعنی تجزیة ایران را نیز تحقق بخشند. بی‌دلیل نیست که امروز پاسدار علی ‌لاریجانی در «مهرنیوز» خواهان استخدام دولتی «بومی» شده. گویا حضور «ویلیام هیگ» در افغانستان به پاسدار لاریجانی قوت قلب بخشیده که ایشان به عنوان رئیس قوة‌ مقننه مستقیماً برای دولت تعیین تکلیف می‌کنند و به دخالت در قوة مجریه پرداخته‌اند:

«دولت باید بنای کاری‌اش را بر استفاده از نیروهای بومی در منطقه بگذارد.»


اظهارات ابلهانة غلامبچة سفارت که در مهرنیوز، مورخ اول خردادماه 1389 انتشار یافته در واقع «بازتولیدی» است از سخنان «گلبدین حکمت‌یار»، یکی از سران طالبان افغانستان که از ایجاد «کنفدراسیون افغانستان» طرفداری می‌کند. از قدیم گفته‌اند، «سگ در خانة ارباب شیر است» و سفر ویلیام هیگ به افغانستان پاسدار لاریجانی را به شیر ژیان جمکران تبدیل کرده. به گزارش فیگارو، مورخ 22 مه 2010، امروز ویلیام هیگ، وزیر امورخارجة انگلستان به همراه «لیام فاکس» و «آندرو میچل»، وزرای دفاع و توسعة بین‌المللی برای ملاقات با کرزای وارد کابل شدند. ویلیام هیگ فرمودند:

«مهم‌ترین الویت ما بهبود شرایط در افغانستان است. این امر مستلزم تلاش و کوشش بوده و زمان بسیار می‌طلبد. بنابراین وزارت امور خارجه می‌باید درک جامعی از مسائل داشته باشد[...] ما برای تضمین موفقیت استراتژی‌مان نمی‌باید از صرف وقت و ابراز حمایت فروگذار کنیم.»


استراتژی حاکمیت انگلستان در افغانستان چیست؟ چپاول! پس لازم است دولت دیوید کامرون پای جای پای مارگارت تاچر گذاشته با تمام قوا از طالبان و نماینده‌شان، کرزای حمایت به عمل آورد. اظهارات ویلیام هیگ انعکاس همین سیاست است. بی‌دلیل نیست که علی‌لاریجانی شیر شده، و روزنامة لوموند در جمال بی‌مثال زهرا رهنورد «دمکراسی» رویت می‌کند! در گیرودار تبادل کلوتیلد رایس با وکیلی‌راد و برگزاری مراسم روضه و زوزه در فستیوال کن، «کلود دکام و فرشته قاضی» با زهرا رهنورد مصاحبه‌ای ترتیب دادند که در سایت لوموند، مورخ 20 مه 2010 منتشر شده. پیش از آغاز مصاحبه در مقدمه چنین آمده:

«حضور زهرا رهنورد در رقابت‌های انتخاباتی با روسری گلدار زیر چادرسیاه در حالیکه لبخند برلب دارد و دست همسرش، میرحسین موسوی را در دست گرفته ـ صحنه‌ای که هرگز در ایران مشاهده نشده ـ نخستین «سورپریز» رقابت‌های انتخاباتی بود. زهرا رهنورد به منتقدین خود پاسخ می‌داد، مرد به زن نیاز دارد، پرنده برای پرواز به دو بال محتاج است.»

چقدر رمانتیک! بله همین مقدمة‌ گوساله‌پسند که در آن نویسنده برای ستایش ابتذال و زن‌ستیزی به تصویر کشیده، تا به ما بگوید در ایران حضور زن با روسری و چادرسیاه در کنار مرد یک «انقلاب» است، دنبالة داستان را هم می‌نمایاند. اما اگر متن مصاحبه را مطالعه کنیم از ستایش ابتذال مستقیماً به عوامفریبی و دروغ‌های بیشرمانه خواهیم رسید. تزویر و دروغ‌ لوموند که زمینه‌ساز دروغ‌های رهنورد می‌شود. لوموند، زهرا رهنورد را یک مجسمه‌ساز «هنرمند» و با استعداد معرفی می‌کند که هم به دلیل موضع سیاسی و هم به دلیل هنرمندی‌اش تحت فشار اصولگرایان قرار گرفته تا جائیکه شاهکار ایشان یعنی همان مجسمة «مادر» را از میدان محسنی برداشته‌اند!

یادآور شویم مجسمة کذا همان مجسمه‌ای است که «مادر» را به صورت یک دختربچه با چادر به نمایش گذاشته تا چشم همه به توحش و سرکوب عادت کند. بگذریم! رهنورد در این مصاحبه یک «بی‌بی‌گوزک» برای خودش اختراع کرده که در آن همزمان در چند جایگاه مختلف و متضاد قرار می‌گیرد. در مصاحبة کذا عیال موسوی، هم در صحرای کربلا سیر می‌کند،‌ هم در ینگه‌دنیا، ‌ و هم در صدر مشروطیت! اینهمه با یک هدف مشخص، تحریف مطالبات انسانی ملت ایران. رهنورد، همچون دیگر فعلة فاشیسم، از یکسو تمام ایرانیان را طرفدار جنبش منفور سبز معرفی کرده، از سوی دیگر این جنبش را مدافع دمکراسی می‌خواند و نهایت امر تأکید می‌کند تمام مطالبات این جنبش در چارچوب قانون اساسی جمکران قرار گرفته. بله، این قماش دمکراسی همان است که مافیای متشکل از واتیکان و یهودیان ‌اسلام‌نواز برای ملت ایران تدارک دیده‌اند و پایه‌های آن با ورود جیمی‌کارتر به کاخ سفید استحکام یافت. به زبان ساده‌تر این شبه‌دمکراسی همان فاشیسم اسلامی است؛ منجلابی که در آن فقط امثال زهره کاظمی‌ها «رشد» خواهند کرد.

عیال موسوی در مصاحبة کذا، هم زینب و فاطمة آمادة شهادت است که ظلم و ستم یزیدیان را متحمل شده، هم «مردم» از او طرفداری می‌کنند! اما همین زینب زمان از منظر اهالی لوموند، یک هنرمند، فمینیست و مدافع دمکراسی به شمار می‌رود!

از قدیم گفته‌اند، «اگر بردیدة مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی»! و لوموند هم از همان روزی که در نوفل لوشاتو چشمش به جمال بی‌مثال خمینی دجال افتاد، یک دل نه صد دل عاشق امام و همة پیروان خط امام شد. خلاصه کار بجائی رسید که وقتی رهبر کبیر را در تهران تخلیه کردند، صفحة دوم روزنامة کذا که به «مقالات» اختصاص داشت، شعارهای امام روشن ضمیر را به زبان فرانسه «بازتولید» می‌کرد. استادان و نخبگان قلم به مزد و جیره‌خوار همگی روی کاغذ ضدامپریالیست شده و از آمریکا انتقاد می‌کردند، و روزنامة لوموند برای مشتاقان در تهران توزیع می‌شد تا بعضی شوت‌وپرت‌های «مستفرنگ» پس از مطالعة ترهات فرهیختگان کشور فرانسه سرزنش‌بار به ما بنگرند و بگویند، «این انقلاب حتی جو سیاسی فرانسه را دگرگون کرده، آنوقت شما آنرا مسخره می‌کنید؟»

البته آنروزها هنوز «جو سیاسی فرانسه» سربریدة شاپور بختیار را به مدافعان دمکراسی تقدیم نفرموده بود و برای عبرت دیگران، جسد دو فرزندش را نیز «به پیوست» برای ملت ایران ارسال نکرده بود! خلاصه هنوز اهالی مرزپرگهر با این واقعیت تلخ روبرو نشده بودند که دریابند مدافعان واقعی تحمیل چادر به زن ایرانی و سرکوب ملت ایران در غرب لنگر انداخته و نعل وارونه می‌زنند. چند سالی وقت لازم بود تا استراتژی آنگلوساکسون‌ها در منطقه برای‌شان آشکار شود! دلیل این عدم آگاهی همان پروپاگاند انسان‌ستیز بود که در ایران غرب را مدافع دمکراسی و حقوق بشر معرفی می‌کرد و آنروزها ما هم وبلاگ نمی‌نوشتیم تا محورهای این پروپاگاند را برای هم‌میهنان گرامی مشخص کنیم! و از همه مهمتر پیشخدمتی دمکراسی‌های غرب برای نزولخورهای «صندوق بین‌المللی پول» آشکار نشده بود. خلاصه اینک که فاشیست‌های واژگون‌نما به افلاس افتاده‌اند، می‌خواهند جیره‌خواران‌شان را به عنوان مدافع دمکراسی به ما ملت حقنه کنند. اینگونه است که زهره کاظمی که طی انتخابات اخیر می‌خواست حکومت را به امام زمان تحویل دهد، در لوموند تبدیل می‌شود به «فمینیست» و مدافع دمکراسی!

جالب اینجاست که دمکراسی مطلوب زهره کاظمی در همان قانون اساسی حکومت اسلامی تبلور یافته. به عبارت دیگر حدیث و روایات و توحش سنگسار و قصاص و «ابهام مقدس» برای رهنورد همان دمکراسی معنا می‌دهد. در واقع لوموند می‌خواهد جانوران وحشی مدافع احکام توحش را که سی سال پیش به زور تبلیغات بی‌بی‌سی و با کودتای مردمی به ما ملت تحمیل شدند، اینبار به عنوان مدافعان دمکراسی از نو به ما ملت بفروشد. برای سرگرفتن چنین معاملة خداپسندانه‌ای است که زهره کاظمی با نفی زمان و مکان از یک جایگاه تخیلی به یک جایگاه تخیلی دیگری جهش می‌کند و رسانة لوموند جهش و پرش ایشان را «دمکراتیک» برآورد می‌فرماید.

به جزئیات این مصاحبة موهن نمی‌پردازیم، فقط یادآوری می‌کنیم که اهالی لوموند، موافقت زهره کاظمی با این مصاحبة مضحک را یک ریسک بزرگ معرفی کرده‌‌اند، و ادعا می‌کنند میرحسین و همسرش پس از مسابقات مارگیری تحت مراقبت قرار گرفته‌اند. دلیل این است که در فرانسه کمتر کسی می‌داند که ساواک برای حفظ جان میرحسین موسوی سال‌هاست که او را تحت مراقبت قرار داده تا دست ملت ایران به او نرسد. پس بگذریم و بازگردیم به بخش مهم دروغ‌پردازی‌های لوموند. این رسانه که اخیراً از نظر مالی سخت به افلاس افتاده، به دوام حکومت اسلامی امید فراوان بسته. از اینرو ادعاهای عجیب و غریبی دارد، از آنجمله ‌است، «دولت» برای عیال موسوی مصاحبه با رسانه‌های غرب را ممنوع کرده! پس ما هم در کمال نزاکت سخنان اهالی لوموند را قطع می‌کنیم تا به اینان بگوئیم، مگر این زینب زمان که آمادة شهادت است از ممنوعیت‌ها هراسی به دل راه می‌دهد؟ به هیچ عنوان!

رهنورد می‌گوید، وقتی تصمیم گرفتم در کنار همسرم در رقابت‌های انتخاباتی شرکت کنم می‌دانستم که این عمل به خودکشی می‌ماند، این اصولگرایان خیلی زن‌ستیزاند! من 30 سال عمرم را وقف احقاق حقوق زنان کرده‌ام. برای این مزخرفات علامت تعجب نمی‌گذاریم، چون همه می‌دانند که این آخوند مؤنث برای توجیه چادر و تثبیت زن در جایگاه کنیز و برده مشق‌سیاه فراوان نوشته، و یا به نام‌اش نوشته‌اند؛ تفاوتی نمی‌کند. در هر حال، زهره موسوی، منم منم زنان می‌افزاید:

«من همواره رفع تبعیض از زنان را با آرمان‌هایم پیرامون آزادی، دمکراسی و دولت قانونگرا مرتبط کرده‌ام. حتی پیش از انقلاب که در ایالات متحد بودم در بحث‌ها و سخنرانی‌هایم همین مسائل را مطرح می‌کردم. من حتی یک کتاب پیرامون نقش زن مسلمان نوشته‌ام که افراط‌گرایان از انتشار آن در ایران ممانعت کردند. در نتیجه در ماه مارس سال 2009 یک بیانیه منتشر کردم تحت عنوان مطالبات فمینیست‌ها و انتخابات ریاست جمهوری برای اینکه بگویم با زنان نباید خشونت کرد. و باید بگویم که حضور من در رقابت‌های انتخاباتی توجه بسیاری از جوانان و زنان ایرانی را جلب کرد. ولی بعد ما قربانی کودتای انتخاباتی شدیم و ایران به یک زندان بزرگ تبدیل شد و... »

بله در این آتشفشان دروغ و مهمل‌بافی رهنورد فراموش می‌کند که حقوق زن ایرانی با حقوق «زن مسلمان» در تضاد قرار می‌گیرد، چرا که حقوق زن مسلمان همان است که در قرآن و فقه و فتوی آمده، و حقوق زن ایرانی حقوقی است که با در نظر گرفتن زمان و مکان مشخص در کشور ایران برای زن به عنوان «انسان» تعیین می‌شود. و اما این فراموشی دلیل دارد! رهنورد برای توجیه لات‌بازی‌‌های میرحسین موسوی و عدم بازداشت وی به دروغ‌بافی افتاده، ادعا می‌کند که به دلیل محبوبیت «ما» حاکمیت از دستگیری‌مان منصرف شد! یک وقت فکر نکنید گاوچران‌ها قصد داشتند همچون 22 بهمن در ایران خردجال به راه اندازند، و راه را برای حضور نظامی در سواحل خزر باز کنند! به هیچ عنوان! همه باید بپذیرند که 44 میلیون ایرانی بالغ و عاقل در مضحکة حکومت جمکران شرکت کرده، اکثریت‌شان هم میرحسین موسوی را برگزیده‌اند! ولی احمدی‌نژاد حق مسلم حسین شهید را پایمال کرده و ... و به ویژه همه باید بپذیرند که خامنه‌ای با موسوی مخالف بوده! اما داستان زهرا خانوم به این مختصر ختم نمی‌شود. یک ذکر مصیبت هم برای مصائب برادرش می‌گیرد. همان که در واقع به جرم سوء استفادة‌مالی دستگیر شده بود! همچنین قتل مرموز خواهرزادة‌ موسوی به اضافة دروغ‌های شاخدار دیگر ضمیمة‌ داستان می‌شود. رهنورد می‌گوید، رسانه‌های حکومت به ارعاب ما پرداختند، به ما توهین می‌کنند و افترا می‌زنند، ولی همسرم همچون مهدی کروبی و محمد خاتمی در برابر همة فشارها مقاومت می‌کند، برای اینکه مطالبات مردم ایران تأمین شود. در ادامة این ماجرا، جنبش‌سبز هم «بازتعریف» می‌شود. پس ببینیم جنبش سبز نوین از زبان زهره کاظمی چیست؟ چرا که تاکنون عیال موسوی هزار و یک تعریف متناقض از همین جنبش ارائه داده. کاظمی می‌گوید:

«جنبش سبز پژواک مطالبات ایرانیان و انقلاب مشروطه در سدة گذشته است، و انتخابات 22 خردادماه فرصتی بود برای طرح مجدد این مطالبات، یعنی آزادی، حکومت قانون و دمکراسی.»


بله بازگشت به دوران امام روشن ضمیر در ذهن علیل رهنورد پژواک انقلاب مشروطه شده! به عبارت دیگر سرداران مشروطه برای استقرار آخوند جماعت در رأس حکومت می‌جنگیدند. اگر لوموند نبود ما هرگز با تاریخ معاصر ایران آشنا نمی‌شدیم! «جونم براتون بگه»، عیال میرحسین پس از اینکه خود را مدافع دمکراسی می‌خواند تأکید می‌کند که مطالبات جنبش سبز به اجرای قانون اساسی محدود می‌شود. و این جنبش مسالمت‌آمیز خواهان سقوط رژیم نیست، بلکه خواهان اصلاحات است و کارگران، معلمان، ورزشکاران، هنرمندان، نمایندگان اقلیت‌‌های قومی و زنان و دانشجویان طرفدار جنبش‌اند! خلاصه آنچه کارفرمایان لوموند می‌خواهند از زبان عیال موسوی می‌شنویم:‌ تداوم حکومت جمکران و اجرای احکام توحش، اینبار در قالب «دمکراسی» و آزادی!

رهنورد پس از به هم بافتن این مزخرفات برای زنان ایران نیز یک پیام ابلهانه فرستاده می‌گوید: پیشرفت کنید، سطح تحصیلات و شناخت خود را بالا ببرید تا بتوانید در جایگاه شهروند قرار گیرید و... و اما این فمینیست مدافع دمکراسی هیچ اشاره‌ای به تحمیل حجاب بر زنان ایران ندارد. یعنی در اینمورد لوموند ترجیح داده از او سئوالی نکند تا ایشان در محظور نیافتند و مجبور نشوند به ستایش از «چادر آزادی» که از روی فرصت‌طلبی به سرشان انداخته‌اند بنشینند! کنیز اندرون که نمی‌تواند فمینیست و مدافع دمکراسی باشد! در عوض روزی‌نامة گروه لاگاردر، به زینب جمکران امکان داده تا هر چه می‌تواند چرند بگوید:

«من در این راه مبارزه می‌کنم، بر ضد تعدد زوجات، بر ضد خشونت و دهه‌ها تبعیض. زنان ایران ناچاراند این مبارزه را ادامه دهند[...] همسر من تنها نیست کروبی، محمد خاتمی و بسیاری دیگر مبارزه برای دمکراسی را ادامه خواهند داد [...] و ما برای سالگرد انتخابات فعالیت‌مان را گسترش خواهیم داد [...] من فکر می‌کنم یک روز پیروزی نهائی با مردم خواهد بود.»

البته ما نمی‌خواهیم به قول معروف کاخ آرزوهای لوموند را ویران کنیم، اما نمونة تایلند نشان داد که دیگر در خیابان نمی‌توان حکومت تعیین کرد. به همین دلیل به «تاکسین شیناواترا» که از دوبی به فرانسه آمده بود گفتند در مورد تایلند سکوت اختیار کند. اما در این موارد نمی‌توان به لوموند ایراد گرفت. این رسانه به دلیل تضعیف جناح‌های اسلام نواز مدافع اسرائیل باید به مرده‌های سیاسی بپردازد، بهتر بگوئیم باید نقش مرده‌شوی جهان سیاست را ایفا کند. تردیدی نیست که خود نیز از این افلاس‌ آگاه است. اما روزی‌نامه کیهان فاقد چنین فهم و شعوری است.

حال پس از این مقدمة طولانی بازگردیم به ابراز نوکری حکومت جمکران برای ارتش ناتو. روزنامة کیهان، مورخ اول خردادماه 1389 در «یادداشت روز» خود تحت عنوان «گزينه‌هاي راهبردي در بيانية‌ تهران»، به قلم مهدی محمدی می‌نویسد، 1200 کیلوگرم اورانیوم به ترکیه می‌دهیم اما بیش از 800 کیلو اورانیوم در اختیار خواهیم داشت، تا انبار ذخیرة هسته‌ای‌مان خالی نشود. و چه خوب شد که غرب سوخت راكتور تهران را به ايران نداد تا ما تجربة فني غني‌سازي 20 درصد را به دست آوریم. ايران به دليل استراتژي پایه‌ای خود در سياست خارجي «نظم شمال محور» در روابط بين‌الملل را درهم ریخت.

چه خوب! نمی‌دانستیم روضه‌خوان‌ها چنین قدرتی به هم زده‌اند، حتماً به دلیل مبارزه با بدحجابی چنین معجزاتی شده، نه به دلیل اتحاد اخیر چین و روسیه با هند و برزیل! تشکیل این گروه به فروپاشی شمال محوری منجر شد و مسلم بدانیم که همین گروه بساط نوکران محور کذا را در ایران برخواهد چید. به عبارت دیگر اگر آمریکا در بن‌بست قرار گرفته، جای نوکرانش در اعماق چاه جمکران خواهد بود.


جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۹


پاپانه!
...
رومن پولانسکی با میرحسین موسوی ارتباطی ندارد،‌ ولی هر دو از سوی یک محفل واحد مافیائی حمایت می‌شوند. ویژگی محفل کذا ارتباط‌اش با ارتش‌ناتو و دفاع از سیاست «یک کشور، یک مذهب» است. از اینرو بسیار متعجب شدیم که در آگهی «فروش» جنبش سبز از طریق جعفر پناهی در فستیوال کن، یعنی در فراخوان برنار‌ هانری‌لوی، نام هم محفلی‌ای‌‌اش «دومینیک شتروس کان»، رئیس«صندوق بین‌المللی پول» به چشم نمی‌خورد! یادآور شویم ایشان از طریق ازدواج با «آن سینکلر» به محفل جنگ‌فروشان نیویورک مرتبط شده‌اند. یکی از افتخارات «آن سینکلر» تبلیغ برای «ساتراپی» و فیلم مبتذل «پرسپولیس» است.

به عبارت دیگر رئیس صندوق بین‌المللی‌ پول نیز همچون هانری‌لوی و عدنان‌کشوقی، دلال اسلحه با حامیان «جنبش سبز» مرتبط‌اند. همچنانکه گفتیم محفل هانری‌لوی به دلیل تضعیف ارتش ناتو به مخالفان شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی تبدیل شده و به همین «بهانه» آشکارا مورد تأئید «مهرنیوز» قرار گرفته! پیشتر اهالی مهرنیوز نمی‌توانستند ارتباط حکومت اسلامی را با محفل کذا برملا کنند.

سگ‌های‌هار انگلستان در پاکستان و مسئولین «فیس‌بوک» در ینگه‌دنیا پنداشته‌اند دیوید کامرون همان مارگارت تاچر است، از اینرو «فیس‌بوک» برای جبران کمبود «مقدسات» در کشورهای مسلمان‌نشین فعالیت شرافتمندانة خود را با انتشار تصاویر پیامبر مسلمانان آغاز کرده، و برنامة عربده و زوزه هم از پاکستان آغاز شده. حتماً مسئولین فیس‌بوک، هدف از این عملیات ابلهانه را دفاع از «آزادی بیان» معرفی خواهند کرد. ولی از نظر ما این تحرکات موذیانه فقط با هدف سرکوب آزادی بیان در کشورهای مسلمان‌نشین صورت می‌پذیرد. به همین دلیل، به روال معهود عربده‌جوئی از حکومت اسلامی پاکستان آغاز شده. البته در اینکه «فیس‌بوک» مدافع آزادی بیان است تردیدی نداریم. چندی پیش کاشف به عمل آمد که همین سایت اطلاعات شخصی کاربران را در اختیار متقاضیان قرار می‌داد. به عبارت دیگر، مفهوم آزادی بیان در ذهن علیل مسئولین فیس‌بوک دچار دگردیسی شده. شاید این دگردیسی از معجزات اشک‌های ژولیت بینوش در فستیوال کن می‌باید به شمار آید. قدرت این اشک‌ها در واژگون‌نمائی باید شگفت‌انگیز باشد!

بله، اشک‌های ژولیت بینوش همچنان «معجزه» می‌کند. آخرین معجزة این قطرات جادوئی تبدیل توحش و انسان‌ستیزی جنبش‌سبز به «دمکراسی» است! جیره‌خواران ارتش ناتو در فستیوال کن تحت «زعامت» برنار هانری‌لوی «خط امام» روشن‌ضمیر را در بسته بندی «دمکراسی » برای فروش به افکار عمومی جهان عرضه داشتند. خلاصه،‌ هم‌میهنان گرامی درنگ نکنید!‌ اگر آرزوی بازگشت به دوران توحش «خط امام» را دارید در پیوستن به فراخوان انسان‌ستیزان محفل برنار هانری‌لوی درنگ جایز نیست!

این همان محفلی است که از اتحاد کاتولیک‌ها و یهودیان اروپای شرقی با مافیای ایرلند و ایتالیا در ایالات‌متحد تشکیل شده و با اسلامگرایان افراطی و دولت مائوئیست چین نیز روابط حسنه‌ای دارد. این محفل در سراسر جهان از قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی حمایت می‌کند، و به همین دلیل است که در تایلند و ایران ذکر «مردم»‌ گرفته. افسوس و هزار افسوس که امروز، 30 سال پیش نیست و قادر متعال نمی‌تواند موفقیت گربه رقصانی‌های «مردمی» را همچون گذشته‌ها تضمین کند. پیش از ادامة مطلب، جهت پاسخ به یکی از خوانندگان گرامی از تبریز لازم است پرانتزی باز کنیم.

خوانندة گرامی! مطالب وبلاگی که به آن اشاره کرده‌اید، بدون استثناء بر «تخریب انسان» متمرکز شده. نویسندة وبلاگ مذکور دقیقاً از شیوة بیانیه‌نویس‌های ساواک همچون نوری‌زاد و شریعتمداری پیروی می‌کند: قصه‌گوئی، پخش اطلاعات مبهم و فاقد اعتبار، برچسب‌زدن به دیگران، مغلطه، طرح مسائل شبه‌منطقی، دروغ‌پردازی و ... و بالاخره بی‌مسئولیتی در برابر اعمال خود. این‌فرد همچون افراد صغیر و مهجور دیگران را مسئول اعمال خود معرفی کرده. به عنوان نمونه، ایشان تلویحاً چنین القاء می‌کنند که از محتوای نوارهای افشاگری در مورد علی‌خامنه‌ای بی‌اطلاع‌اند، حال آنکه چند سال پیش، دفتر شیرین عبادی اطلاعات موجود در این نوارها را به این فرد منتسب کرده بود! دلیل سکوت چند سالة چماقدار سابق و دلیل شکستن این سکوت در حال حاضر چیست؟

خارج از ابتذال و دروغ، مهم‌ترین ویژگی وبلاگ این فرد، بیشرمی و وقاحتی است که در مطالب آن موج می‌زند. او ادعا دارد که طرفداران خاتمی، رفسنجانی، موسوی و کروبی از اکثریت برخوردارند و مخالفان‌شان در «اقلیت» قرار گرفته‌اند. به این ترتیب این فرد، اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران، یعنی مخالفان کل حکومت اسلامی ‌را با یک چرخش قلم عملاً حذف کرده! «زبان» نظریه‌پردازان و توجیه‌کنندگان فاشیسم اسلامی نظیر فوکویاما و نوآم چامسکی به دفعات در این وبلاگ شکافته شده، با توجه به آنچه در بالا آمد، فکر نمی‌کنم دلیلی برای بررسی وبلاگ مبتذل یک چماقدار مدافع جنبش‌سبز وجود داشته باشد، اینکار اتلاف وقت خواهد بود. حال بازگردیم به نوحه‌خوانی در فستیوال کن و «معجزات» اشک‌های ژولیت بینوش برای جعفر پناهی. اشک‌هائی که بوی تند نفت از آن به مشام می‌رسید.

می‌دانیم که برای چپاول نفت ایجاد «سنگرحق» الزامی است و برپائی این سنگرمقدس بدون توسل به «باورهای مردم» امکانپذیر نخواهد بود. به همین دلیل است که حکومت اسلامی جعفر پناهی را بدون دلیل دستگیر و زندانی کرده. اربابان این حکومت می‌پندارند همانطور که در سال 1978 با جنجال و هیاهو در پاریس یک وحشی روان‌پریش را به عنوان مدافع آزادی به افکار عمومی جهان حقنه کرده و سپس با یک کودتای «بهداشتی» این جانور وحشی را به ملت ایران تحمیل نمودند، اینک نیز با توسل به همان پروپاگاند ابله فریب در فستیوال کن پیرامون دستگیری پناهی می‌توانند جنبش عوام‌فریب سبز را به افکار عمومی در جهان بفروشند. زمانیکه جنبش کذا به تأئید جهانیان رسید، بقیة امور دیگر سهل و آسان خواهد بود. کافی است چند روز با فعلة ساواک کاروان خردجال در ایران به راه ‌اندازند تا الاغ مردة لازار، یعنی «حکومت مردمی» جان تازه گرفته و از نو زنده ‌شود.

روز گذشته پس از اینکه مشخص شد دولت تایلند در برابر شورشیان عقب‌نشینی نخواهد کرد، در گیرودار انتشار فراخوان «برخی» از هنرمندان برای آزادی یکی از زندانیان تزئینی حکومت اسلامی، «تاکسین شیناواترا»، رهبر شورشیان تایلند از دوبی به فرانسه آمد و خبر رسید که «دومینیک شتروس کان» راهی آمریکای لاتین خواهد شد! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، محفل آنگلوساکسون‌ها در فستیوال کن از امضای آگهی فروش جنبش‌سبز خودداری کرده. به عنوان نمونه مایکل‌داگلاس، تیم‌ برتون، کیت بلانشت و ... نه از این جنبش حمایت کرده‌اند، نه از شخص رومن پولانسکی! این است وجه مشترک رومن پولانسکی و میرحسین موسوی!

در تاریخ 14 مه 2010، مایکل داگلاس طی مصاحبه با رادیو «ار. ت. ال» رسماً اعلام داشت که طومار برنار هانری‌لوی برای پشتیبانی از رومن پولانسکی را امضا نخواهد کرد. مایکل داگلاس گفت، هانری‌لوی و پولانسکی را می‌شناسد ولی طومار را امضاء نمی‌کند:

«این یک مسالة داخلی است، و باید در داخل حل شود [...]‌ به عنوان یک ‌آمریکائی معتقدم که پشتیبانی از قانون‌شکن بی‌عدالتی است[...]»


بخشی از سخنان مایکل داگلاس در فیگارو، مورخ 14 مه انتشار یافت. اگر چه مورد پناهی و پولانسکی هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارد، ولی عدم حمایت مایکل داگلاس و تیم برتون از جعفر پناهی نشان می‌دهد که محفل مدافع «جنبش‌سبز» همان محفلی است که از پولانسکی پشتیبانی می‌کند: محفلی متشکل از اتحاد مک‌کارتیست‌های کاتولیک و یهودی. رابرت ردفورد، مایکل مور، کلودلانزمن، فرانسیس فورد کوپولا، روبر دونیرو، برادران کوئن، اسپیلبرگ، سودربرگ و ... و از ذکر نام «جهان‌سومی‌های‌شان» هم صرفنظر می‌کنیم.

باری اینان که در برابر تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان و کشتار فلسطینیان ماه‌ها سکوت کرده‌ بودند، هم اینان که از تهاجم وحشیانة آنگلوساکسون‌ها به یوگسلاوی، عراق و افغانستان حمایت هم کرده‌اند، امروز خود را مدافع استقرار دمکراسی در ایران معرفی می‌کنند:

«باشد که در فرانسه و در تمام جهان [...] هر زن و مردی که آرزوی دموکراسی در ايران را در دل دارد به ما بپيوندد[...]»

بله در پیوستن به این فدائیان دمکراسی درنگ نکنیم! چرا که هم اینان با حمایت از لشکرکشی به عراق و با سکوت در برابر جنایات ارتش اسرائیل در لبنان، به همة گوساله‌های ننه‌حسن در سراسر جهان تعهدشان را به دمکراسی ثابت کرده‌اند. کسی که از انسانی‌ات بهره‌ائی برده و از حداقل شعور برخوردار باشد، می‌داند که امثال برنار هانری‌لوی هرگز مدافع دمکراسی نبوده و نیستند. اینان از پیروان گله‌پروری، جمع‌سالاری و قبیله‌نوازی‌ و مردم‌سالاری‌اند و به همین دلیل است که در کمال وقاحت هنر را در خدمت جامعه می‌خواهند، و همچون هیتلر و خمینی «هنرمند متعهد» می‌طلبند! این جماعت به دلیل برخورداری از حماقت ویژة مک‌کارتیست‌ها از درک این اصل اساسی عاجزاند که مدافع دمکراسی، بنابرتعریف «انسان‌محور» است و نمی‌تواند مدافع هنر و هنرمند «متعهد‌ به جمع» باشد. همچنانکه گفتیم شارلاتان‌های محفل فاشیسم به دلیل زرنگی بیش از حد همواره از ظن خود یار مخاطب شده، او را هم مانند خودشان احمق و ابله می‌انگارند:

«جعفر پناهی، کارگردانی متعهد که با فيلم‌هايش به جامعه ايران می‌پرداخت، با وجود تهديدات حکومتی همواره در ايران ماند.»


می‌باید از امضاءکنندگان «فرنگی» این فراخوان سرشار از بلاهت بپرسیم، شما که ارواح شکم‌تان خیلی مدافع دمکراسی هستید چرا در مورد زنان ایران که همواره مورد تهدید قرار ‌گرفته و اخیراً از تریبون‌های نماز جمعه رسماً تهدید می‌شوند خفقان گرفته‌اید؟ اگر متن فراخوان مک‌کارتیست‌های جهان سینما را با دقت بخوانیم خواهیم دید که فعلة فاشیسم خود را مدافع دمکراسی نمی‌داند، بلکه از طرفداران استقرار دمکراسی در ایران انتظار دارد که در کنار اینان قرار گیرند! به زبان ساده‌تر اینان نیز همچون عوام‌گرایان «اخبار روز» خواهان «اتحاد» و اجماع شده‌اند. به حضرات می‌باید بگوئیم مدافعان استقرار دمکراسی در ایران هرگز در کنار فاشیست‌ها و چپ‌نماها قرار نخواهند گرفت.

ما هنوز به این درجه از حماقت نرسیده‌ایم که بپذیریم منافع ملی ما با منافع چپاولگران ملت ایران در هم‌سوئی‌ قرار گرفته! ما برای استقرار دمکراسی در ایران هیچ نیازی به حمایت یانکی‌ها نداریم. بیشترین لطفی که شما و شرکای‌تان در ارتش ناتو می‌توانید در حق ما ملت بکنید این است که گورتان را از منطقه گم کنید. بدون حمایت شما جنایتکاران حکومت اسلامی، چپ‌نماها، لوده‌ها و گربه‌رقصان‌ها نمی‌توانند حتی یکساعت در برابر ارادة ملت ایران ایستادگی کنند. دست نوکران اسلام پناه‌تان را در جمکران بگیرید و همه با هم گورتان را گم کنید. بروید به ینگه‌دنیا و چریدن در مراتع سرسبز «واشنگتن دی‌سی» را پیشه کنید!

همه می‌دانند طالبان و القاعده و تشکل‌های خرابکار مدافع حکومت‌های اسلامی ساخته و پرداختة شما هستند. دیگر نمی‌توانید با شعارهای پوچ این واقعیت را از چشم جهانیان پنهان دارید. دشمنان انسان و انسانی‌ات در لندن و واشنگتن نشسته‌اند و مطالبات‌شان را از طریق آدمخواران جمکران مطرح می‌کنند،‌ در رأس این مطالبات نیز تحمیل حجاب به زن ایرانی قرار گرفته. به قول «برادر» مختاری، چریک از جان گذشته، «باور جمع» چنین ایجاب می‌کند. برای رعایت همین باورها بود که روز گذشته مادران سه «تحفة» ظاهراً کوهنورد آمریکائی که برای دیدار جگرگوشگان‌شان به ایران آمده‌ بودند، در برابر دوربین رسانه‌های غرب مرتب روسری‌های‌شان ‌را جلو می‌کشیدند! آنقدر این تکه پارچة لعنتی را عقب و جلو کردند، تا آخر کار افتاد روی چشم‌های‌شان!

در نتیجة این «عملیات» قهرمانانه، حجت‌الاسلام «جکی» نیز قوت قلب یافته و در «تاچریة» امروز ضمن تهدید زنان دانشجو و کارمند توانست اعلام کند، 20 سال است با «بدحجابی» برخورد نشده:

«بيش از 20 سال آنگونه که بايد به مسئله حجاب در کشور توجه نشده است [...] ديگر نبايد از توجه به موضوع حجاب غافل شويم.»


بله حکومت اسلامی که از نعمت «بحران» دست‌ساز هسته‌ای و تهدید نظامی محروم شده، پس از 31 سال به همان نقطة صفر، در اسفندماه 1357 رسیده و می‌پندارد با تهدید زنان می‌تواند دست در دست چپ‌نمایان و دیگر جیره‌خواران استعمار به اجماع برسد و خلاصه «روز از نو، روزی از نو!» یعنی استقرار یک حکومت خیابانی دیگر مبتنی بر «باورهای مردم!» بی‌دلیل نیست که لوطی و عنترهای پنتاگون در کن «فراخوان» می‌دهند و از «همه» می‌خواهند که در کنار فعلة فاشیسم قرار گیرند. از نظر ما فقط آدمخواران حکومت اسلامی شایستگی استقرار در چنین جایگاه شرافتمندانه‌ای را دارند. هر چه باشد محفل هانری‌لوی 31 سال است که هم‌صدا با حکومت ولایت فقیه از هنرمند «متعهد» و مکتبی حمایت کرده، پس امروز هم بهتر است جهت معلق زدن برای ارباب در کنار همپالکی‌های‌اش در جمکران بایستد. که از قدیم گفته‌اند، «کند همجنس با همجنس پرواز!»

البته دچار توهم نشویم! ثقه‌الاسلام «جکی» در این جفنگ‌گوئی‌ها تنها نیست. روز گذشته پاپ هم به پریشان‌گوئی افتاده بود و اومانیسم را برخاسته از مسیحیت اروپا معرفی می‌کرد! به گزارش فیگارو، مورخ 20 مه 2010، کاردینال راتزینگر، یا همان جرمن شپرد معروف فرمودند:

«ریشه‌های مسیحی اروپا باید الهام بخش یک اومانیسم نوین باشد.»

نمی‌دانستیم اومانیسم از ریشه‌های مسیحی اروپا الهام گرفته! تا امروز می‌پنداشتیم اومانیسم ریشه در انسان‌محوری ملهم از فلسفة یونان باستان داشته و پس از عقب‌نشستن کلیسای «کودک‌بارة» کاتولیک پای به میدان نظریه‌پردازی گذاشته. چه خوب شد کاردینال راتزینگر تاریخچة اومانیسم را نیز برای‌مان «بازنویسی» کردند! البته پریشان‌گوئی کاردینال نازنازی دلیل دارد.

به مناسبت 83 سالگی جوزف راتزینگر، کلیسای ارتدکس مسکو در واتیکان یک کنسرت برپا کرده بود و خلاصه حضرت پاپ مسلماً از شدت شادی با دم‌ مقدس‌شان گردو می‌شکستند، و شاید دمی هم به خمرة‌ «ودکا» زده بودند:

«فرهنگ معاصر و به ویژه فرهنگ اروپا با خطر فراموشی روبروست. ممکن است میراث فرهنگی ملهم از ایمان مسیحی که ساختار اساسی فرهنگ اروپا را تشکیل می‌دهد رها شده و از یاد برود. امروز این ریشه‌ها هنوز در شرق و در غرب، زنده و زاینده هستند و می‌باید الهام بخش یک اومانیسم نوین باشند[اینهمه] جهت پاسخگوئی به چالش‌های متعدد و گاه سرنوشت‌ساز که در برابر جوامع ما قرار گرفته.»


پاپ پس از ایراد این سخنان بی‌سروته ادعا می‌کند که «سکولاریزاسیون» نه تنها باعث عدم اعتقاد به خدا می‌شود، بلکه «شأن» و مرتبة انسان را نیز نفی می‌کند و یک جامعة تحت سلطة منافع خودخواهانه به وجود می‌آورد! بله، جرمن شپرد نوع جدیدی از اومانیسم اختراع کرده‌اند که با اومانیسم اصلی در تضاد قرار گرفته! پس تعجبی ندارد که اومانیسم «پاپانه» از مسیحیت ملهم شده باشد! به گزرش فیگارو راتزینگر سخنرانی ‌خود را با ابراز تشکر به زبان روسی به پایان برده. در برابر پریشان‌گوئی‌های پاپ، رئیس هیئت دیپلماتیک کلیسای ارتدکس روسیه اظهار داشت، «این کنسرت یک واقعة بسیار مهم در تاریخ مبادلات فرهنگی بین کلیساهای کاتولیک و ارتدکس بوده!»



پنجشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۹


اشک و آگهی!
...
دستگیری بدون دلیل جعفر پناهی، همچنانکه پیشتر هم گفتیم جنبة نمایشی دارد. این است دلیل معجزات اشک‌های «ژولیت». این اشک‌های مقدس که در شهرستان «کن» سرازیر شد در جمکران معجزات فراوان داشته، چرا که در واقع برای «فروش» جنبش‌سبز و سپر دفاعی، کالاهای بنجلی که روی دست ارتش ناتو باد کرده سرازیر شده بود. کودتای مالی «صندوق بین‌المللی پول» در اتحادیة اروپا چارچوب اقتصادی همین سیاست را تشکیل می‌دهد.

این کودتا که به بهانة «کمک به یونان» سازمان یافت، دولت‌های اتحادیة اروپا را بدون استثناء در جایگاه پیشخدمت نزولخورهای صندوق کذا قرار داد، ‌ البته در رده‌های متفاوت. به این ترتیب که برای به اصطلاح کمک به یونان، دولت‌های آلمان و فرانسه از «صندوق بین‌المللی پول» وام با بهره می‌گیرند و آن را در اختیار دولت یونان می‌گذارند! به شرط اینکه دولت وام گیرنده بودجة فرهنگ و بهداشت و آموزش و رفاه اجتماعی را کاهش دهد! با توجه به اینکه دولت‌های آلمان و فرانسه نیز در مسیر مشابهی گام برمی‌دارند این پرسش مطرح می‌شود که سوسیالیست بودن دولت یونان، ‌ و اصولاً برگزاری انتخابات در این کشور و دیگر کشورهای عضو اتحادیة کذا،‌ زمانیکه قرار است یک بانک در مورد سیاست‌های‌شان تصمیم بگیرد دیگر چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد؟ اگر قرار است زالوهای آدمخوار صندوق بین‌المللی در اروپا سیاست‌گزاری کنند، فلسفة وجودی احزاب چپ و مدافعان سوسیالیسم چیست؟ بهتر است صندوق بین‌المللی و دیگر نهادهای‌ سرمایه‌سالار شهامت داشته باشند و در کنار ارتش ناتو حاکمیت کشورهای اتحادیة اروپا را به دست بگیرند و به خیمه‌شب‌بازی احزاب هم پایان دهند.

اعضای سازمان جنایتکار ناتو برای تداوم چپاول و سرکوب ملت‌های منطقه یک جبهة کاذب دیگر بر علیه خود گشودند. این جبهة نوین «مبارزه با تهدید موشک‌های بالیستیک» نام دارد. و از آنجا که فعالیت فستیوال‌های به اصطلاح هنری غرب در چارچوب تأمین منافع این سازمان اسلام‌فروش و اسرائیل‌پرست یعنی سازمان «اس. ‌اس» تنظیم می‌شود، ژیل ژاکوب از فستیوال کن برای شوت‌وپرت‌ها پیام «نترسید...» ‌می‌فرستد! البته از زبان عباس کیارستمی و به همراه اشک‌های جگرسوز «ژولیت». ژولیت که شاید به یاد قرض‌های‌اش افتاده بود، یا اینکه با گاز اشک‌آور اشکش را درآورده بودند یا ... ولی هر چه بود، اشک‌های ژولیت مانند چراغ جادو «معجزه» کرد. 24 ساعت پس از انتشار فیلم اشک‌های ژولیت، جعفر پناهی به دو آرزوی خود رسید و اطمینان داشته باشیم که سومین آرزوی ایشان هم بزودی برآورده خواهد شد و از زندان آزاد می‌شوند، چرا که جعفر پناهی جرمی مرتکب نشده. ایشان را برای «فروش» کالای بنجل ارباب یعنی همان جنبش‌سبز به زندان برده بودند تا این جنبش مزور و خشونت‌طلب را به ارزش بگذارند.

بله همچنانکه گفتیم برنامة «مبارزه با تروریسم» کارفرمایان مادلن البرایت به پایان رسیده و قرار است از این پس سازمان «اس.‌ اس» با تهدید موشک‌های بالیستیک مبارزه کند! به عبارت دیگر اعضای ناتو پس از استقرار حکومت اسلامی و اشغال نظامی عراق و افغانستان با موفقیت تمام شبکة مافیای اسلامی را در سراسر منطقه مستقر کردند، و بازگشتند به همان سیاست دوران بوش، یعنی استقرار سپر دفاعی در مرزهای روسیه. ناگفته نماند که این سازمان تقدس‌فروش در آمریکای لاتین نیز همین سیاست را به مورد اجرا گذارده. در این راستا حاکمیت کلمبیا همان نقش حاکمیت افغانستان را در منطقه ایفا می‌کند. پرزیدنت «اوریبه»، تحت نظارت ارتش آمریکا کشور کلمبیا را به مرکز جهانی تولید و توزیع کوکائین تبدیل کرده و البته نیازی به توضیح نیست که بگوئیم واتیکان و حاکمیت کلمبیا در ماه عسل به سر می‌برند، ‌ و رهبر اوپوزیسیون «سبز» کلمبیا، یعنی همان «اینگرید بتانکور» فرانسوی نیز «دست‌بوس» کلیساست. «اینگرید» گر چه در هزارة سوم زندگی می‌کند، توسط بوق‌های غرب به زینب، یکی از پرسوناژهای صحرای کربلا شباهت یافته. به عبارت دیگر یک بی‌بی‌گوزک گوساله‌پسند پیرامون این فرد اختراع کرده‌اند.

نخست اینگرید بتانکور را «یزیدیان» ملحد و بی‌دین و کافر و خداناباور، یعنی همان «فارک‌ها» به اسارت گرفتند. ولی «آنحضرت» در دوران اسارت همچون زینب خطابه‌های آتشین ایراد می‌فرمودند. خطابه‌هائی که به مذاق کاتولیک‌های متعهد سخت شیرین می‌آمد. از این جهت، خطابه‌های «زینب کلمبیا» به ویژه در فرانسه انعکاس گسترده داشت. ناگفته نماند که همسر اول «زینب بتانکور» تبعة فرانسه بود و ... و فرزندان زینب یک پا در کلمبیا و یک پا در فرانسه داشته‌اند. خلاصه پس از چندین ماه جنجال رسانه‌ای، زینب کلمبیا را آزاد کردند تا با تسبیح و صلیب راهی اروپا شود و به افتخار بوسیدن انگشتر مقدس پاپ بندیکت 16 در واتیکان نائل آید. این مختصر را گفتیم تا این نکتة پیش پا افتاده را یادآور شویم که ارتش ناتو برنامة مقدس تبدیل کشور به طویله را با همکاری واتیکان به اجرا می‌گذارد و زمزمة نصب سپردفاعی جهت شتاب بخشیدن به این روند مقدس به راه افتاده.

به گزارش نووستی، مورخ 28 اردیبهشت‌ماه 1389، به نقل از پایگاه خبری «گازیتا. رو»، گروه کارشناسان بین‌المللی پیش‌نویس استراتژی جدید ناتو را تدوین کردند. جالب است بدانیم که نویسندگان این گزارش نیز همچون میرحسین «شهید» خواهان بازگشت به گذشتة نورانی امام روشن‌ضمیرشان شده برای نصب «سپر دفاعی» التماس‌ دعا دارند. اینان به پیروی از تعالیم مقدس و عوام‌فریبانة حلقة فرانکفورت قصد دارند اهداف انسان‌ستیز خود را در بسته‌بندی «نگرانی» و «توهم» به افکار عمومی بفروشند و همانطور که با توسل به دروغ توانستند تهاجم وحشیانه به کشور عراق را توجیه کنند، همین بازی مهوع را در مورد ایران به اجرا بگذارند. در نتیجه حضرات ادعا کرده‌اند نوکران‌شان در جمکران موشک بالیستیک دارند و برای مبارزه با این تهدید جدی و در واقع ساختگی، نصب سپر دفاعی «واجب شرعی» است. یادآور شویم جهت مبارزه با «انسان‌محوری» و نظریه‌های انسان محور، و در راستای توجیه فاشیسم، «حلقة فرانکفورت» با اختراع یک چارچوب شبه‌فلسفی و بی‌پایه در کمال وقاحت توهم را به جای «منطق» نشانده و ‌با ارائة یک تعریف شکمی از «تاریخ» آنرا یک «نگرانی» معرفی کرده‌!

فواید نگرانی این است که به هیچ استدلال منطقی نیاز ندارد. به عنوان نمونه حاکمیت ایالات متحد پیشتر نگران سلاح‌های کشتارجمعی در عراق بود و تا زمانیکه به عراق لشکرکشی نکرد، نگرانی‌اش رفع نشد. خلاصه به محض اینکه آنگلوساکسون‌ها و پامنبری‌های‌شان وارد عراق شدند، اوباش را برای غارت موزة بغداد «بسیج» کردند و بعد هم بسیج کذا را برای ترور شخصیت‌های لائیک مورد استفاده قرار دادند و هر آنچه آدمکش و جنایتکار در چارگوشة جهان یافت می‌شد به عراق سرازیر کردند تا در امر مقدس سرکوب و تاراج و کشتار دست‌ تنها نمانند. همکاران آنگلوساکسون‌ها، همچون حکومت جمکران با شعار مبارزه با آمریکا، در راستای تأمین منافع آمریکا حرکت می‌کنند. جالب اینجاست که «مهم‌ترین» دشمن آمریکا در عراق همان سازمان «القاعده» معرفی می‌شود که هدفی جز کشتار مردم عراق و خدمت به آمریکا ندارد. این سازمان حتی یکبار اشغالگران را هدف تهاجمات مرگبار خود قرار نداده! القاعده هرگز به منافع آنگلوساکسون‌ها در عراق حمله نکرده. گویا تاراج کنندگان نفت عراق از مومنان و دینداران و برگزیدگان الله باشند که اسکله‌های نفتی‌شان هرگز مورد حمله قرار نمی‌گیرد. می‌باید اذعان داشت که چنین امنیتی مسلماً بی‌حکمت نیست! این همان نوع امنیت است که طی سالیان دراز در الجزایر برقرار شده و «نیروهای» اسلامگرا و ضدآمریکائی این کشور هیچگاه به پایگاه‌های نفتی آمریکا در جنوب کشورشان حمله نمی‌کنند! اینهم از معجزات باید باشد! بگذریم و بازگردیم به مقولة «نگرانی!»

پس از صدور بیانیة «بات»، یعنی کشورهای «برزیل، ایران، ترکیه»، ابتدا اسرائیل و سپس اتحادیة اروپا و هیلاری کلینتون ابراز نگرانی کردند، سپس نوبت به مخالفت نوکران‌شان در جمکران رسید: جنبش سبز، مقام معظم رهبری و محفل لاریجانی‌ها به صور مختلف ناخشنودی ارباب را بازتاباندند و رادیوفردا و بی‌بی‌سی نیز بلافاصله حرف دل‌شان را از زبان جیره‌خواران منتشر کردند، و خلاصه کار لات‌بازی و حماقت و پیوند گوز به شقیقه بجائی رسید که دستگیری «یزدانفر»، سرپرست محافظان میرحسین را نیز به حساب دشمنی مهرورزی با «جنبش‌سبز» گذاشتند! و جالب اینجاست که سپاه پاسداران پس از یک خفقان چند روزه دستگیری این فرد را تکذیب می‌کند، چرا؟ چون حضرات دریافتند که پیوند «جنبش‌سبز» به این قماش شقیقه اصلاً امکانپذیر نیست! در عوض جناح کلینتون و اتحادیة اروپا که در همه نوع پیوند تخصص دارند، در واکنش به بیانیة «بات»،‌ یکجانبه‌گرائی پیشه کرده و برخلاف مقررات بین‌المللی، «نیروگاه بوشهر» را شامل تحریم‌های بین‌المللی رویت‌ کرده‌اند!

می‌بینیم که وقتی حکومت اسلامی امکان یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی ندارد، اربابان‌اش در غرب ناچار می‌شوند وظیفة نوکران را نیز برعهده گیرند، البته در رسانه‌ها! به ادعای رادیوفردا، گمرک آلمان صدور تجهیزات موردنیاز نیروگاه بوشهر به ایران را مشمول تحریم‌ها دانسته و این امر «خشم روسیه» را برانگیخته! از نظر ما اگر چنین خبری صحت داشته باشد این گمرک آلمان نیست که در برابر روسیه ایستاده؛ اشغالگران آلمان‌اند: ارتش‌های آمریکا و انگلستان. اینان اگر چه در منطقه به افلاس افتاده‌اند، دست از اهداف استعماری خود نخواهند شست. ولی تجربه نشان داده که با ارتش ناتو فقط به یک زبان می‌توان سخن گفت، زبان زور!

ارتش کذا علیرغم شکست آشکار سیاست‌های‌اش باز هم «نگران» شده و برای رفع این نگرانی مقدس از روسیه کمک می‌طلبد. تدوین کنندگان پیش‌نویس استراتژی نوین ناتو چنین گفته‌اند که، بازی مبارزه با تروریسم بین‌المللی دیگر تمام شده، پس بهتر است بازی مبارزه با تهدید موشک‌های بالیستیک را آغاز کنیم، و روسیه هم نمی‌باید از سپردفاعی هراسی داشته باشد، چرا که هدف این سپر مقدس مبارزه با برنامة هسته‌ای ایران است و روسیه هم می‌تواند در این مبارزه شریک شود:‌

«[مشارکت با روسیه تقویت گشته، [تروریسم بین‌المللی] نادیده گرفته شود و در عوض موشک‌های بالیستیک به عنوان تهدید اصلی تلقی گردد. [...] لزومی ندارد [روسیه] از توسعة سیستم ضدموشک ناتو هراس داشته باشد.»

این پیش‌نویس که در 58 صفحه انتشار یافته تلویحاً از روسیه می‌خواهد دست در دست آنگلوساکسون‌ها پای به دنیای سحرآمیز «مک‌کارتیسم» بگذارد، و واقعیت را فراموش کند. واقعیت چیست؟ واقعیت این است که حکومت اسلامی جمکران، همچون دیگر حکومت‌های اسلامی منطقه دست‌نشانده و گوش به فرمان لندن و واشنگتن است و سلاح و تجهیزات‌اش را هم در بازار سیاه به چند برابر قیمت از دست‌ مقدس همین ارباب و پامنبری‌هایش در چین و اروپا دریافت می‌کند. این حکومت، اگر موشک بالیستیک هم داشته باشد آن را از آسمان به دست نیاورده! کافی است هم‌پیمانان یانکی‌ها به ویژه در آلمان و انگلستان از فروش تجهیزات نظامی به این حکومت ممانعت کنند و بر تردد کشتی‌ها از دوبی به جمکران نظارت داشته باشند، چرا که قاچاق اسلحه، فعالیت‌های بانکی و پولشوئی شبکة پنهان در دوبی متمرکز شده. برای سهولت کار قاچاقچیان شریف و مومن و خداجو، ‌ اخیراً یک شرکت آلمانی دستگاه توزیع شمش طلا در امارات نصب فرموده. به این ترتیب پول نقد تجارت پنهان را می‌توان در محل به شمش طلا تبدیل کرد و به موجودیت‌ غیرقانونی‌ا‌ش جنبة «قانونی» بخشید. پس از این مقدمة طولانی نمی‌دانم مطلب را باید از کجا شروع کرد؟!

از کشف 2 تن مواد مخدر در بوشهر، یا از تبادل کلوتیلد رایس با وکیلی‌راد، و یا از ژیل ژاکوب و مادلن البرایت؟! بهتر است به ترتیب حروف الفبا مطالب را مطرح کنیم، ولی از آنجا که وبلاگ ما بر تحرکات فاشیست‌ها متمرکز شده، موضوع نظم واژگون را برمی‌گزینیم، چرا که فاشیست‌ها آینده را در گذشته می‌جویند. پس به نام نامی ناتو، که با حرف «نون» شروع می‌شود! اتفاقاً در قرآن کریم هم به «نون و القلم» اشاره شده. و این امر نشان می‌دهد که خداوند از ارتباط مستقیم «نان» با «قلم» آگاه بوده‌اند، فقط ایشان از ارتباط قلم با آبگوشت سخنی به میان نیاورده‌اند. بر ما واضح و مبرهن است که آبگوشت بدون قلم اصلاً «مزه» ندارد! حتی اگر مغز قلمی در کار نباشد، حضور فعال قلم در آبگوشت بسیار سرنوشت‌ساز است و به همین دلیل روز گذشته، بسیاری از بندگان خوب و دیندار و مومن خداوند از شنیدن خبر جانگداز «مرگ» قلم‌آبگوشت، یعنی خبر کاهش در آمدشان های‌های گریستند و اشک‌های‌شان را هم به حساب جعفر پناهی واریز کردند.

بله درست حدس زدید، «ژولیت بینوش» را می‌گویم که پس از شنیدن سخنرانی میرحسین موسوی در قم، در باب زندگی حضرت فاطمة «درخشنده» و حماسة عاشورا از کلوتیلد رایس در این باب کسب اطلاع کرد و به محض اینکه عباس کیارستمی دهان باز کرد تا شعار معروف «نترسید...» را «بازتولید» فرماید، ژولیت به یاد حضرت‌عباس و مصائب‌شان در صحرای کربلا افتاد و دوربین‌ها همه بر اشک‌های ژولیت در صحرای کربلا متمرکز شدند! اینگونه بود که حماسة کربلا پای به فستیوال کن گذارد و ژیل ژاکوب در هم‌سوئی کامل با رهبر فرزانه مراسم «فاطمیه» را برگزار کرد.

البته ما صدای جعبة جادو را بسته بودیم و آرواره‌های کیارستمی را می‌دیدیم که حرکت می‌کند و می‌دیدیم که ژولیت مثل ابر بهار می‌گرید. از آنجا که با شعار نان و آبدار «هر روزمان عاشورا، همة زمین کربلا» آشنا بودیم، بلافاصله و به خطا پنداشتیم کیارستمی ذکر مصیبت گرفته! از ظواهر امر چنین برمی‌آمد که حضرت «عباس» نوحه می‌خوانند، ولی چنین نبود! امروز پس از دریافت پیام یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ که لینک‌های ژولیت در کربلا را برای‌مان ارسال کرده بودند متوجه شدیم برنامه در واقع ارسال «پیام» کارفرمایان فستیوالچی‌های اروپا به امت همیشه در صحنه است. حضرات که برای یک براندازی «نان و آبدار» دیگر، از قماش کودتای 22 بهمن 1357 شکم‌شان را صابون مفصلی زده‌اند، تلویحاً به ما ملت می‌گویند، فعلاً که موسی برای ملاقات با یهوه به کوه رفته. نترسید! برای پرستش گوسالة‌زرین به خیابان‌ها بیائید، برنامة خوبی برای‌تان تدارک دیده‌ایم، حتی بهتر از «انقلاب» 22 بهمن.

قرار است ساواک، با انجام عملیات غافلگیرکننده از قبیل ترور، بمب‌گذاری و کشتار یک «سنگرحق»‌ فراگیر ایجاد کند. همچنانکه گفتیم بهترین کار ترور میرحسین موسوی بود که در همین چارچوب برنامه ریزی شد و دستگیری پاسدار محسن آرمین در ارتباط با همین طرح سرشار از نبوغ صورت پذیرفت. یادآور شویم پاسدار محسن‌ آرمین از خویشاوندان «سببی» بهزاد نبوی است. خلاصه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از مخالفان سرسخت دمکراسی به شمار می‌رود، به صورت «خانوادگی» اداره می‌شود و در فعالیت‌های نفتی هم حضور فعال دارد؛ از جمله در «پتروپارس!» اکثر مهره‌های این سازمان در ایالات متحد، سوئیس و اطریش لنگر انداخته‌‌ و پس از انتخابات خردادماه 1388، به صف مخالفان دولت پیوسته‌اند.

خلاصه برای شناسائی این مخالفان نوپای حکومت جمکران نیازی به هوش و فراست سرشار نیست! اینان که هیچیک «ظاهر اسلامی» هم ندارند، در گیرودار رقابت‌های مارگیری جهت زنده‌کردن الاغ مردة‌لازار به جرگة مخالفان پیوستند و همچون شارلاتان‌های جنبش‌سبز بر طبل جادوئی «آزادی» می‌کوبند. در این راستا بهتر است نگاهی داشته باشیم به اظهارات «برادر» علی مختاری، از شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق (اکثریت) که در سایت اخبار روز، مورخ 28 اردیبهشت‌ماه 1389، تحت عنوان عوام‌فریب «همکاری مخالفین استبداد، گام بعدی چیست؟» انتشار یافته.

بله بهتر است ببینیم گام بعدی «مخالفان استبداد» چیست که نادان از جهان نرویم! گام بعدی اینان فراهم آوردن زمینة شارلاتانیسم است برای همه! و این گام مقدس هیچ تعجبی هم ندارد. پیشتر گفته‌ایم باز هم تکرار می‌کنیم، «مخالف استبداد» الزاماً خواهان دمکراسی نخواهد بود. خمینی هم ادعای مخالفت با استبداد داشت و شاهد بودیم که هدف واقعی از این مخالفت‌ها جایگزین کردن یک استبداد فرسوده با حکومت توحش و تحجر جمکران یا حکومت طالبان شیعی‌مسلک بود. موسوی و شیخ کروبی هم مانند خمینی ادعای مخالفت با استبداد دارند،‌ فقط اینان می‌خواهند به دوران توحش خمینی بازگردند. «برادر» علی مختاری هم دقیقاً به همین دلیل با استبداد مخالف شده.

ایشان می‌فرمایند، باید فضائی به وجود بیاوریم که هر حزب و سازمانی بتواند برنامة خود را به قضاوت «مردم» بگذارد. فواید چنین فضای دل‌انگیزی این است که بازار شارلاتان‌ها را گرم می‌کند. هر کس بیشتر دروغ بگوید و به مردم وعده‌های پوچ‌تر بدهد طرفداران بیشتری خواهد داشت! همچنانکه وقتی خمینی می‌گفت، بجای خرید اسلحه، پول نفت را به در خانة‌ مردم می‌آورد خیلی‌ها باورشان شد. در نتیجه، اگر خواهان استقرار دمکراسی هستیم نمی‌توان فضا را برای انسان‌ستیزی شارلاتان‌ها باز گذارد! چارچوب مطالبات احزاب الزاماً می‌باید منطقی، مستدل و مسئولانه باشد. تشکلی که زمان و مکان را نفی می‌کند، انسان را نیز نفی خواهد کرد.

تشکلی که قصد بازگشت به گذشته را دارد ـ گذشتة اسلامی یا غیراسلامی ـ نمی‌تواند «آزاد» باشد، چرا که دست به عوامفریبی می‌زند! درست مثل کسانی که زبان به ستایش از «زندان شاه»‌ گشوده‌اند تا دست استعمار را پنهان دارند. پس حضورشان بگوئیم، زندان کذا، ‌ زندان شاه نبود، این زندان تحت نظارت سازمان جهنمی سیا فعالیت می‌کرد و هنوز هم «در آن بر همین پاشنه می‌چرخد». برخلاف ادعای فعلة فاشیسم، ساواک از شاه دستور نمی‌گرفت، امروز هم برای قانون‌شکنی و سرکوب ملت ایران کسی از خامنه‌ای مفلوک دستور نمی‌گیرد. مقام معظم رهبری موظف‌اند دستورات ارباب را در ستایش اسلام و زینب و فاطمه نشخوار کنند تا ساواک بتواند دامنة سرکوب را گسترش دهد. پس مشخص شد که «گام بعدی» شارلاتان‌های مدعی مخالفت با استبداد چیست، گسترش توحش و عوامفریبی بر مبنای «باورجمع»!

«باورجمع» چیست؟ توهم، تقدس، ‌ ابتذال، و در یک کلمه خشونت. بی‌دلیل نیست که مدعیان مخالفت با استبداد، یعنی نمایندگان اتحاد جمهوری‌خواهان ایران، حزب دمکرات کردستان، حزب دمکراتیک مردم ایران، حزب کومله کردستان، جبهه ملی ایران ـ اروپا، سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران و شورای هماهنگی جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک ایران همگی در مورد تحمیل حجاب به زن ایرانی خفقان گرفته‌اند! اینان خفقان گرفته‌اند چرا که سرکوب زن در هم‌سوئی کامل با «باورهای جمع» قرار می‌گیرد:

«آقای علی مختاری [...] معتقد است [...] بر مبنای باور جمعی [...] باید تلاش کنیم [...] که هر حزب و سازمانی بتواند در فضای آزاد برنامه و سیاست خود را به قضاوت و رأی مردم بگذارد [...] ساختن چنین فضائی در کشور وظیفة‌ همة‌ ما [است.]»


خوشبختانه «وظیفة حضرات» همچون سیاست اربابان‌شان تغییرناپذیر است. اینان وظیفه دارند، ملت ایران را در پیشگاه استعمار قربانی کنند. این مسلخ مقدس همچون گذشته بر «باورهای جمع» تکیه دارد. «داس‌‌الله» موظف است با چپ‌نمائی به تشویق جمع‌گرائی و تبلیغ باورهای جمع بپردازد،‌ تا جیره مواجب‌اش پرداخت شود. حزب الله هم به رهبری خاتمی شیاد در شیپور باورهای مقدس مردم می‌دمد. باور به اضافة «باورمقدس» برابر خواهد بود با دو توحش. خلاصه فکر نکنید پیشخدمت‌های هیزاکسلنسی به خامنه‌ای و لاریجانی و ... محدود می‌شوند، به هیچ عنوان! جهت تأمین منافع لندن و واشنگتن، داس‌الله دقیقاً در همان مسیر حزب‌الله گام برمی‌دارد. به همین دلیل مدعیان مخالفت با استبداد، همچون روزهای شیرین پس از کودتای 22 بهمن 1357 در مورد تحمیل حجاب به زنان ایران سکوت اختیار کرده‌اند.

در تاریخ معاصر کشورمان اتحاد چپ‌نمایان و راست افراطی همواره به استقرار فاشیسم منجر شده، پس دلیلی ندارد که یانکی‌ها و نزولخورهای لندن شیوة عمل خود را تغییر دهند!‌ البته اینبار مک‌کارتیست‌ها اشتباه می‌کنند. مدافعان دمکراسی هرگز در کنار فاشیست‌ها نخواهند ایستاد. ما به عنوان مدافع دمکراسی، با تحمیل «باورهای جمع» بر ملت ایران مخالف‌ایم و علیرغم مخالفت جدی با احمدی نژاد، از جنبش سبز حمایت نخواهیم کرد. از نظر ما عدم موضع‌گیری نمایندگان تشکل‌های چپ‌نما و ملی‌گرا در برابر تهدید زنان ایران فقط نشان از هم‌سوئی اینان با روضه‌خوان‌های جمکران دارد. با توجه به اینکه جایزة جهانی دمکراسی به حاجیه شیرین عبادی،‌ «مفتخر» به اسلام تعلق گرفته، بزودی اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن برای «فروش» جنبش‌سبز به «باورهای جمع»، در فستیوال کن سفرة حضرت عباس پهن می‌کنند، ژیل ژاکوب برای‌مان آش رشته می‌پزد، و ژولیت بینوش هم با چادر سیاه و مقنعه برای سربریدة‌ ‌حسین می‌گرید!

یه عالم نفت توشه!





سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹


صومعه و صورتک!
...
محفل کودتای 22 بهمن به جسد میرحسین موسوی نیاز فوری پیدا کرده! دستگیری پاسدار محسن آرمین، و در پی آن دستگیری احمد یزدانفر، سرپرست ارشد محافظان میرحسین موسوی را در این چارچوب می‌توان بررسی کرد. با در نظر گرفتن تاریخچة ننگین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و شرکت این سازمان در چند رشته عملیات خرابکارانه در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری که پس از حذف آیت‌الله بهشتی، رجائی و باهنر به ریاست «جمهوری» خامنه‌ای و نخست وزیری میرحسین موسوی انجامید، می‌توان حدس زد‌ اسرائیل برای گروه بهزاد نبوی مأموریت نوینی در نظر گرفته بود. اما به دلیل تغییر شرایط، این مأموریت به شکست انجامید. تغییر موضع فرانسه در مورد توافق‌ سه جانبة گروه «بات»، شامل برزیل، ایران و ترکیه باعث ناکامی طرح اربابان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد!

همچنانکه گفتیم اعضای طویلة مک‌کارتی با «واقعیت»، یعنی «انسان» در زمان و مکان مشخص بیگانه‌اند،‌ در نتیجه نمی‌توانند تغییر شرایط را بپذیرند. اینان می‌پندارند با تکرار یک سیاست که پیشتر موفق بوده، باز هم به نتیجة مطلوب می‌رسند. این است دلیل کشتار زندانیان توسط قوة‌ قضائیة جمکران و این است دلیل به راه انداختن کاروان خردجال در بلاد غرب، از جمله در شهر پاریس! حضرات به محض اینکه محفل لاریجانی 5 جسد تروتازه در اختیارشان گذاشت برای تهاجم به سفارت حکومت اسلامی در پاریس اعلام آمادگی کردند. اینان ابتدا در «تروکادرو» و سپس در برابر سفارت جمکران به عربده‌جوئی پرداختند، البته با اجازة وزارت کشور! دلیل هم اینکه اتحادیة اروپا، از زبان وزیر امور خارجه‌اش، کاترین اشتون به دم‌جنبانی مشغول شده و دم از مذاکره می‌زد، بدون اینکه بداند، رجب‌ اردوغان علیرغم تمایل آنگلوساکسون‌ها به تهران پرتاب خواهد شد، و حاکمیت فرانسه نیز در این گیرودار تغییر موضع می‌دهد!

وقتشه، وقتشه رفتن وقتشه
[...]
سرد و ساده و شکسته، آینة قدیمی‌ام من
با چراغ و گل غریبه، با غبار صمیمی‌ام من

به گزارش فرانس پرس در فیگارو، مورخ 18 مه 2010،‌ نیکولا سرکوزی،‌ رئیس جمهور فرانسه توافق‌های تهران را مثبت ارزیابی کرد. به زبان ساده‌تر، حاکمیت فرانسه با اتخاذ چنین موضعی، از اتحادیة اروپا فاصله گرفت و دست خون‌آلود انگلستان را در پوست گردو گذاشت. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم علاوه بر انگلستان، بازندة دیگر توافق‌ «بات» جناح هیلاری کلینتون در ایالات متحد خواهد بود. به همین دلیل است که نمایندگان مجلس جمکران با هدف بحران‌آفرینی به شیخ صادق لاریجانی «نامة سرگشاده» می‌نویسند که چرا «سران فتنه» را محاکمه نمی‌کند، و شیخ صادق هم کاسه کوزه‌ها را بر سر مقام معظم می‌شکند!

مي‌مونم زير هجوم سنگی آوار کینه
واسه بازیچه نبودن، آخرین بازی همینه

همچنانکه انتظار می‌رفت سگ‌های هار آنگلوساکسون‌ها از جمله مقام معظم رهبری و پاسدار شریعتمداری و محفل لاریجانی‌ها به صور مختلف با بیانیة‌ «بات» مخالفت کردند و دلیل هم روشن است. این لاشخورها 31 سال است که به دلیل جنگ و تحریم در همة زمینه‌ها «پیشرفت» می‌کنند و چنین می‌پندارند که همچنان می‌توانند به پیشرفت خود ادامه دهند! اما سخت در اشتباه‌اند.

من عروسك كدوم بازي وحشت
من عروس قحطي كدوم تبارم
كه مث تولد فاجعه سردم
كه مث حادثه آرامش ندارم

پیش از ادامة مطلب لازم است به پیام یکی از خوانندگان بسیار محترم در باب مسلمانان افراط‌گرا پاسخ دهیم. اگر اشتباه نکنم، ایشان می‌گویند از آنجا که مسلمانان ‌افراط‌گرا با آزادی‌بیان مخالف‌اند، هنرمندان غرب برای حفظ آزادی بیان جان خود را به خطر می‌اندازند! خوانندة گرامی! افراط‌گرا، چه مسلمان و چه مسیحی و یهودی با آزادی بیان مخالف است. کاتولیک‌های فرانسه این مخالفت را به وحشیانه‌ترین صورت ممکن در قلب شهر پاریس به نمایش گذاردند. اینان با انفجار بمب در سینمائی که فیلم «آخرین وسوسة مسیح» را به نمایش گذارده بود مرتکب قتل هم شدند و کلیسای کاتولیک نه در فرانسه و نه در واتیکان این جنایت را محکوم نکرد! فیلم آخرین وسوسة مسیح نه پیامبر مسیحیان را با بدن سگ و کفتار نشان می‌داد، نه مسیح را به سخره گرفته بود. این فیلم با نمایش آنچه در آخرین لحظات زندگی می‌توانست در ذهن مسیح بگذرد،‌ یکی از جزم‌های کلیسای کاتولیک را به زیر سئوال ‌برده بود.

به عبارت دیگر بمب‌گذاران متعهد و مکتبی، از اینکه هنرمندی جسارت کرده، «تخیل» خود را خارج از چارچوب مقدس «دگم‌ها» به نمایش در ‌آورده و به زبان تصویر، رویای داشتن زندگی خانوادگی، رویائی را که در واپسین دم حیات به ذهن عیسی خطور کرده به مخاطب می‌نمایاند، سخت خشمگین شده تماشاگران فیلم را به قتل رساندند. البته حضرات از کاتولیک‌های متعصب معمولی نبودند، اینان می‌دانستند که به جرم قتل عمد مجازات نخواهند شد، همچنانکه مجازات هم نشدند!

دخالت کلیسا به آزادی بمب‌گذاران شریف و متمدن منجر شد، ‌ و همچنانکه پیشتر هم گفتیم، دولت وقت فرانسه فیلم مذکور را در شبکة سراسری تلویزیون دولتی به نمایش گذاشت تا به کاتولیک‌های افراطی و به ویژه به واتیکان و شاخک‌های‌اش در لندن و واشنگتن تفهیم کند که حاکمیت فرانسه هنوز «لائیک» است. به عبارت دیگر، تحریک افکار عمومی بر ضد «آزادی بیان» و توجیه جنایت به بهانة تعصبات مذهبی به کشور فرانسه هم کشیده شد، و در راستای همین سیاست توحش بود که تحت نظارت ژیل ژاکوب، سطوری از «آیات شیطانی» را در فستیوال کن «تلاوت» کردند. فستیوالی که در چارچوب سیاست‌های ارتش ناتو فعالیت می‌کند. با توجه به آنچه در مورد رومن پولانسکی و جهان سینما در وبلاگ «جنایتکاران بدون مرز» ‌آوردیم، توزیع جوایز در فستیوال‌های غرب در چارچوب‌ اهداف مقدس «مافیا» و منافع ارتش ناتو صورت می‌پذیرد و استقرار حکومت‌های اسلامی در منطقه به دلیل هم‌سوئی کامل ناتو با محافل مافیا امکان‌پذیر شده.

منافع این محافل چنین ایجاب می‌کند که مناطق مسلمان‌نشین در آشوب و بحران و جنگ فرو افتند، تا از یک‌سو دست اسرائیل برای تجاوز باز باشد، و از سوی دیگر رونق بازار سیاه افزایش یابد. با استقرار تاچر در جایگاه نخست‌وزیری بریتانیا، اشغال سفارت آمریکا و جنگ ایران و عراق این شرایط فراهم آمد. جنگ 8 سال به طول انجامید، و طی اینمدت نه کاریکاتور محمد به بازار آمد نه آیات شیطانی، نه مستند «فتنه». دلیل هم اینکه حکومت اسلامی می‌توانست با تکیه بر شرایط ویژه هر روز به لشکرکشی خیابانی بپردازد. هر روز اوباش ساواک، تابوت به دست با عربدة‌ «این گل پرپر ماست، هدیه به رهبر ماست» خیابان را اشغال می‌کردند و دیدیم که اخیراً سایت اخبار روز هم از «گل‌های پرپر»‌ سخن به میان آورده و ابراز رضایت کرده بود. شاهد بودیم چگونه در کنار مصائب جنگ، مراسم عزاداری و عربده‌جوئی اوباش را به روزمرة ملت ایران تبدیل کردند. هر روز از سوی تشکل‌های موهوم نظیر «خانوادة شهدا»، «جانبازان انقلاب»، و ... و امت حزب‌الله توقعات نوینی مطرح می‌شد که مهم‌ترین‌شان همان «رعایت حجاب» و سرکوب اجتماعی بود! کمک «هنرمندان» ساکن غرب به سیاست‌های سرکوب استعماری در ایران زمانی الزامی شد که جنگ پایان یافت و برای نظام مقدس بحران «کمبود مقدسات» پیش‌ آمد. اینجا بود که هنرمندان «انسان‌دوست» برای جبران کمبود کذا پای به صحنه گذاشتند. ما راضی نیستیم این هنرمندان گرامی برای حفظ «آزادی بیان» جان‌شان را به خطر اندازند.

حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا پس از پایان جنگ ایران و عراق، بعضی «هنرمندان» جنایات حکومت‌های دست‌نشاندة ارتش اسلام‌پرور ناتو را به پیامبر مسلمانان نسبت می‌دهند، ولی هیچیک از این هنرمندان با ذوق، از تهاجم وحشیانه اسرائیل به لبنان و فلسطین یا از استقرار حکومت‌های اسلامی در کشورهای عراق و افغانستان توسط ارتش ناتو و جنایات این ارتش در کشورهای مذکور طبع لطیف‌اش الهام نمی‌گیرد و این جنایات را به عیسی و موسی مرتبط نمی‌کند؟ به زبان ساده‌تر، چگونه است که جنایات آنگلوساکسون‌ها در ایران، عراق و افغانستان به حضرت عیسی و تعالیم ایشان، ‌ و جنایات ارتش اسرائیل در لبنان و فلسطین به حضرت موسی و مأموریت الهی آنحضرت مرتبط نمی‌شود؟

همچنانکه در «تاچریه» هم گفتیم هدف از ترسیم کاریکاتورهای محمد تحریک افکار عمومی در کشورهای مسلمان‌نشین و فراهم آوردن زمینة سرکوب ملت‌های منطقه است. چرا که حکومت‌های جهان اسلام افتخار نوکری برای عموسام را دارند. در نتیجه، به محض اینکه شایع شود یکنفر به پیامبر اسلام یا به حجاب زن توهین کرده، سگ‌های‌هار استعمار به ویژه در ایران پارس کردن می‌آغازند و اوباش را به خیابان ارسال می‌کنند. این است هدف کارفرمایان فیلم‌سازان و کاریکاتوریست‌های هنرمند: ایجاد تنش در کشورهای مسلمان‌نشین برای تشدید سرکوب آزادی بیان. اینان مدافع آزادی بیان نیستند؛ کاملاً بر عکس!

حضرات خواهان محدودیت آزادی‌های انسانی در کشورهای منطقه‌اند چرا که آزادی بیان در این کشورها تهدیدی خواهد بود برای منافع استعماری غرب. به همین دلیل است که نفی واقعیت را شاهدیم. نوکری علی خامنه‌ای برای سفارت انگلستان را نمی‌توان به پیامبر اسلام منسوب کرد. خامنه‌ای در هزارة سوم و در کشور ایران برای تأمین منافع اربابان‌اش در لندن و واشنگتن به کشتار و سرکوب ملت ایران مشغول شده. این جنایات چه ارتباطی با پرسوناژ محمد در صحرای حجاز دارد؟ یا اینکه تحریک افکار عمومی و منطق‌ستیزی چه ارتباطی با دفاع از آزادی بیان می‌تواند داشته باشد؟ آزادی بیان با پروپاگاند انسان‌ستیز استعمار در تضاد قرار می‌گیرد. دامن زدن به تعصبات را آزادی بیان نمی‌خوانند، به ویژه که این عمل به سرکوب انسان‌ها منجر شود. پس می‌پردازیم به سرکوب آزادی بیان در کشورهای مسلمان‌نشین از طریق تحریک افکار عمومی. اگر بخواهیم به صورت منطقی به پرسش‌های فوق پاسخ دهیم می‌باید با چارچوب عملکرد ارتش ناتو و اعمال «سیاست انسداد» در منطقه آشنا باشیم.

در مورد سیاست انسداد پیشتر توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد. سه دهة پیش ارتش ناتو از طریق کودتا اسلام‌گرایان را در پاکستان و ایران به قدرت رساند، سپس ارتش به اصطلاح لائیک ترکیه که عضو ناتو نیز هست کودتا کرد تا آموزش شرعیات را در مدارس دولتی اجباری کند. به تأئید مورخین و به گواهی آنچه طی سه دهة اخیر حداقل در کشور ایران شاهدیم، براندازی حکومت ایران توسط آنگلوساکسون‌ها و متحدان‌شان در ناتو سازماندهی شده و با همیاری و همکاری صمیمانة نیروهای «نظامی ـ امنیتی» ایران که از شاخک‌های سازمان ناتو به شمار می‌روند تحقق یافت. نارضایتی «مردم» از حکومت را در پرانتز می‌گذاریم، چرا که در یک حکومت دست‌نشاندة استعمار این نارضایتی برای سازماندهی به شورش و براندازی الزامی است. حال به صورت شتابزده نگاهی داشته باشیم به آنچه پس از رفتن شاه در ایران پیش آمد.

طی 37 روز دوران نخست وزیری شاپور بختیار، ارتش و ساواک عملاً کشور را فلج کردند تا آیت‌الله خمینی، رهبر کبیر «انقلاب» را در تهران تخلیه کنند و لشکرکشی‌های خیابانی «مردم» با شعار «مرگ بر شاه»، و «مرگ بر بختیار» به روزمرة ایرانیان در شهرهای بزرگ تبدیل شود. مرحلة بعد، قرار گرفتن همین «مردم» در سنگر تعصبات و باورهای مقدس عوام بود که پیروی موذیانة دولت خیابانی مهدی بازرگان را به همراه داشت. به این ترتیب که با استقرار اوباش اسلام‌گرا در رأس امور، زمینة گسترش بحران فراهم می‌آمد.

قطب‌زاده در جایگاه سرپرست رادیو و تلویزیون، بلافاصله کارمندان بی‌حجاب از جمله احترام برومند، همسر داوود رشیدی را اخراج کرد، و رجائی خواهان کاهش تعطیلات نوروزی شد! مهدی بازرگان که امروز بعضی‌ها نور دمکراسی در چهرة پلیداش رویت کرده‌اند چه می‌کرد؟ هیچ! این موجود جبون و بنده‌صفت بجای اینکه در ارتباط با مسائل فوق مواضع خود را مشخص کند، به نعل و به ‌میخ می‌زد. هر شب مهدی بازرگان در تلویزیون ما را «نصیحت» می‌کرد و هر روز ماشالله قصاب و زهرا خانوم به ما تفهیم می‌کردند که حکومت «مردمی» است! چه کسی از این وحشی‌گری‌های مردمی حمایت می‌کرد؟ کارخانة رجاله‌پروری یا ملت ایران؟ مسلماً خواست ملت ایران تبدیل کشور به طویلة طالبان نبود. همچنانکه خواست ملت‌های عراق و افغانستان نیز برخورداری از چنین شرایط اسف‌باری نبوده و نیست. اما شاهدیم که ناتو، با هدف تاراج نفت و نظارت بر شاهراه‌های ارتباطی، حمایت از تعصبات مذهبی و توحش «مردمی» پیشه کرده و خاک عراق و افغانستان را به توبره کشیده. بهانه چیست؟ استقرار دمکراسی، مبارزه با افراط‌گرایان اسلامی و مبارزه با تروریسم!

در واقعیت چه می‌گذرد؟ تحمیل قانون اساسی مشابه قانون توحش جمکران به ملت‌های عراق و افغانستان و استقرار حکومت اسلامی در این دو کشور. و اگر ایاد علاوی و نوری‌المالکی برای ما ناشناخته‌اند، مقتدی‌صدر و کرزای برای‌مان بیگانه نیستند. کرزای از طالبان سنی و مقتدی‌صدر از جمله طالبان شیعی‌مسلک است. روزمرة‌ ملت‌های عراق و افغانستان را نادیده می‌گیریم و این پرسش‌ها را مطرح می‌کنیم. چه کسی یک لشکر ـ هر لشکر از 10 هزار نظامی تشکیل شده ـ در اختیار مقتدی‌صدر گذارده؟ تجهیزات و حقوق اعضای لشکر مذکور چگونه تأمین می‌شود؟ چه کسی دست لشکر مقتدی صدر را برای باج گیری، تهاجم به استادیوم‌های ورزشی، رستوران‌ها و مراکز آموزشی یا شکنجه و قتل همجنسگرایان بازگذارده؟ این جنایات تحت نظارت ارتش ‌اشغالگر و با تأئید اشغالگران صورت می‌گیرد. سازمان القاعده صورتکی است بر چهرة پلید اشغالگران کشور عراق همچنانکه هنر هنرمندان کذا صورتکی است بر آزادی‌ستیزی غرب در کشورهای منطقه.

به گزارش فیگارو، مورخ 14 مه 2010، طی مسابقة فوتبال در شهر ترکمن‌نشین «تل‌عفار» یک اتومبیل حامل بمب منفجر شد. «تل عفار» در نزدیکی مرز عراق و سوریه واقع شده و مدت‌ها صحنة درگیری با «القاعده» بوده و سازمان کذا که همچون امام روشن‌ضمیر با آمریکا «ظاهراً» در نبرد است، حتماً تماشای مسابقة فوتبال را از مظاهر غرب زدگی برآورد کرده! همچنین در تاریخ 10 ماه مه، نیروهای پلیس و کارگران صنایع نساجی شهر «هیلا» هدف حملات سازمان کذا قرار گرفتند. هنگام خروج کارگران، دو اتومبیل حاوی مواد منفجره در پارکینگ یک کارخانة نساجی منفجر شد، و زمانی که پلیس و نیروهای امداد خود را به محل رساندند، یک اتومبیل دیگر نیز منفجر شد. این 3 انفجار حدود 70 کشته و بیش از 200 زخمی برجای گذاشت. چند ساعت پیش از این انفجارهای خداپسندانه، بمبی در نزدیکی مسجد شیعیان شهر «سوویرا» منفجر شده بود، و به محض اینکه مردم برای کمک به مصدومین به سوی محل حادثه شتافتند انفجار یک اتومبیل حاوی مواد منفجره در میان جمعیت 11 کشته و 70 زخمی برجای ‌گذاشت.

اما در این روز فرخنده مبارزات القاعده با امپریالیسم به این مختصر محدود نماند. طی 90 دقیقه، نقاط کنترل امنیتی بغداد با بمب و سلاح گرم مورد تهاجم قرارگرفت و گویا مهاجمین لباس کارگران شهرداری برتن کرده، سلا‌ح‌های‌شان به صداخفه‌کن مجهز بوده و خلاصه کل این عملیات را به حساب انتقام قتل دو رهبر القاعده، ابوعمار البغدادی و ابوایوب المصری گذاشتند! حال آنکه عملیات مذکور در واقع پیش‌درآمد سیاست دیوید کامرون در کشور عراق است. هدف آنگلوساکسون‌ها همچنانکه گفتیم تجزیة عراق به سه بخش کرد، شیعه و سنی بوده، اینهمه با هدف تجزیة ایران.

در واقع سازمان القاعده در هم‌سوئی کامل با اشغالگران و در مسیر تحقق اهداف‌ استعماری اینان حرکت می‌کند. شبکة کذا شاخک مافیای کلمبیاست که در لبنان نیز فعال شده، و میانه‌اش با واتیکان بسیار خوب است. آمریکا هم یک پایگاه نظامی در کلمبیا احداث کرده که ارواح شکمش با شبکة مواد مخدر مبارزه کند. بی‌دلیل نیست که کلمبیا همچون افغانستان به مرکز تولید مواد مخدر تبدیل شده:‌ تریاک و هروئین در افغانستان و کوکائین در کلمبیا. مشخص نیست چگونه کوکائین کلمبیائی سر از لبنان در آورده!

به گزارش فیگارو، مورخ 17 مه 2010، گمرک لبنان در یک محمولة ارسالی از کلمبیا 103 کیلو کوکائین ناخالص کشف کرد که بهای آن در بازار به حدود 10 میلیون دلار بالغ می‌شود. محمولة‌‌ کذا از کلمبیا ابتدا به بندر «آنورس» در بلژیک رفته، و در این کشور چنان با مهارت بسته‌بندی شده که هم از اشعة ایکس و هم از مشام سگ‌ها پنهان مانده تا به بیروت رسیده! همچنین در تاریخ 12 ماه مه، یعنی دو روز پس از عملیات القاعده در عراق، پلیس ایتالیا متوجه می‌شود که مافیای کلمبیا و «کالابر» برای پنهان کردن مواد مخدر از یک صومعه استفاده می‌کنند. البته روح خواهران مقدس از این ماجرا خبر نداشته! ولی ما در حیرت‌ایم که یک کلمبیائی در کشور ایتالیا دربان صومعه باشد، و این دربان پلید است که با قاچاقچی‌ها همکاری می‌کند! خلاصه، شبکة «کالابر» و «کلمبیا» در حوالی میلان با دستگیری 33 قاچاقچی دیندار و مومن و خداپرست متلاشی می‌شود.

کلنل «کاپه‌لانو» به فرانس‌پرس می‌گوید، خواهران در جریان نبودند، دربان کلمبیائی قاچاقچی‌ها را به بهانة زیارت، و تزکیه نفس به صومعه می‌آورد! بله، تزکیه نفس باکوکائین خیلی کیف داره! به ویژه که این مادة مخدر محرک جنسی نیز هست و انتخاب صومعه حکمتی داشته، هر چند خواهران از همه جا بی‌خبر بودند! درود بر پازولینی، و فیلم ماجراهای کانتربری! هر چند پازولینی هم قربانی مافیا شد. از مطلب دور افتادیم! بازگردیم به پروژة ترور میرحسین شهید!

ديگه ديره واسه گفتن
این کلام آخرینه
فرصت ضجه نمونده
لحظه‌های واپسینه

بله قرار بود سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با ترور یک جسد سیاسی، یعنی همان میرحسین موسوی، قتل را به دارودستة احمدی‌نژاد نسبت دهد و با همیاری قوة قضائیه که به نوبة خود جهت تحریک افکار عمومی، تمام تلاش خود را برای اعدام زندانیان غیرخودی به کار بسته، یک کاروان خردجال به افتخار رستاخیز الاغ مردة لازار به راه اندازند که تیرشان به سنگ خورد ، کمانه کرد و بر فرق مقام رهبری فرود آمد. ماجرا از این قرار است که گروهی از نمایندگان مفلوک مجلس جمکران پس از حدود یک سال خفقان، بجای استیضاح وزیر دادگستری و یا وزیر کشور، برای رئیس قوة قضائیه نامة سرگشاده ارسال کرده خواهان محاکمة سران فتنه شده‌اند! شیخ صادق هم می‌گوید، قوة قضائیه مستقل است و گوش به فرمان رهبری!

وقتشه، وقتشه رفتن، وقتشه!



دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹


جنایتکاران بدون مرز!
...

بپا خیزید
ای انسان‌ها،‌ زمان تنگ است،
[...]
به پا خیزید
که خدایان
[...]
با ساز و برگ نوین
[...]
آماده می‌شوند:
لباس مذهب
لباس ظلم و بیشرمی [...]‌
لباس برده‌داری


بهوش باشیم! قتل فرزاد کمانگر در زندان با هدف تحریک افکار عمومی و ایجاد «سنگر حق» به نفع میرحسین موسوی و کروبی صورت پذیرفته. ما این جنایات را محکوم می‌کنیم ولی در اینراه با هیچیک از گروه‌های طرفدار جنبش‌سبز هم‌صدا نخواهیم شد. از نظر ما رفتار و کردار لاشخورهائی همچون بهرمانی، ‌ کروبی و موسوی که به قصد بهره‌برداری سیاسی از قتل فرزاد کمانگرها مراسم زوزه و روضه به راه انداخته‌اند به مراتب از جنایات دژخیمان ساواک وحشیانه‌تر است. آن‌ها که قتل فرزاد کمانگر را «نعمت‌ الهی» می‌دانند در واقع به زبان بی‌زبانی کشتار بیشتر زندانیان سیاسی را می‌طلبند. سخنان امام دجال‌شان را هنوز فراموش نکرده‌ایم که می‌گفت: «بکشید ما را اسلام زنده می‌شود.»

پس از استقبال اکبر بهرمانی از دستگیری مخالفان و کشتار زندانیان سیاسی به عنوان «ابزار بیداری مردم»، نوبت به «اخبار روز» و شرکاء رسید که از جنایت فجیع محفل لاریجانی‌ها تقدیر به عمل آورند. اینان در هم‌سوئی کامل با ساواک جمکران، به بهانة محکوم کردن جنایات همدستان‌شان در قوة قضائیه، به بازتولید سخنان خمینی دجال در ستایش مرگ نشسته‌اند. از آنجمله است،‌ «بکشید ما را، متحدتر می‌شویم، ما بسیار خرسندیم که جنایات اخیر باعث اتحاد ما شد و...» و همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم هستة‌ مرکزی جنبش‌سبز همان محفل کودتای 22 بهمن است که ریشه در خشونت دارد و 31 سال است که از مرگ تغذیه می‌کند. قوة قضائیة جمکران هم تمام تلاش خود را برای تغذیة جنبش‌سبز به کار گرفته، و البته طرفداران جنبش کذا نیز مراتب قدردانی خود را با صدور بیانیه‌های گوساله فریب به شرکاء در محفل لاریجانی‌ها ابراز می‌دارند. کافی است نگاهی به سایت «کلمه» یا سایت «اخبارروز» و دیگر سایت‌های به اصطلاح «آزادیخواه» و در واقع مدافع سرکوب ملت ایران و تحمیل حجاب به زنان بیاندازیم.

سایت اخبار روز، مورخ 24 اردیبهشت‌ماه سالجاری مراتب قدردانی خود از قوه قضائیه را چنین ابراز می‌دارد:

«زندگی‌های پرشوری که بیرحمانه پرپر شد، امروز به مبارزه متحدتر ما عمق و گرمای بیشتری بخشیده[...]»


«رفقا» سخت در اشتباه‌اند! مدافعان استقرار دمکراسی سیاسی در ایران، هیچ اتحادی با گروه‌های مرگ‌پرست نداشته و نخواهند داشت. البته سایت اخبار روز که از شوق جنایات محفل کودتا به پایکوبی و دست‌افشانی افتاده، به این مختصر اکتفا نکرده. به هیچ عنوان! سایت کذا که از مدافعان حجاب اجباری و جنبش‌ حرمسرائی آش‌پرستان نیز به شمار می‌رود، خود را مخالف استبداد مذهبی جا ‌زده و می‌گوید، ما همچون گذشته معتقدیم که برای پیروزی بر این استبداد باید به «وحدت کلمه» برسیم!

بله گردانندگان «اخبار روز» پس از دریافت اخبار «ناگوار» روز ناگهان از اعماق چاه حرمسرا به میدان ترقی و پیشرفت و همة مفاهیم و مقولات عوام‌فریب مدروز پریده و تلویحاً خواهان سرنگونی حکومت شده‌اند. حضرات که تا دیروز همه را به شرکت در «انتخابات» این تئوکراسی مسخره دعوت می‌فرمودند، ناگهان، و مسلماً به ارادة الهی طرفدار «آزادی» شده، ذکر اجماع گرفته‌اند. دلیل هم روشن است، اینان می‌پندارند از قتل فرزاد کمانگر می‌توانند همان بهره‌برداری‌ای را صورت دهند که 32 سال پیش از ترور کامران نجات‌اللهی صورت دادند: ایجاد یک سنگر فراگیر «حق» به نفع «فاشیست ـ مسلمان‌ها» جهت شتاب بخشیدن به سرنگونی دولت بختیار. ولی ما حضورشان عرض می‌کنیم که خیلی کور خوانده‌اند! هم شما، هم شرکای‌تان در مجمع تشخیص مصلحت،‌ هم همکاران‌تان در بیت‌رهبری و دیگر طویله‌های استعماری، و هم اربابان حکومت جمکران در لندن و واشنگتن که فرودگاه‌های‌شان را آن آتشفشان کذا هر روز ناامن می‌کند، همگی‌تان کور خوانده‌اید! شکم‌تان را بی‌جهت صابون زده‌اید، برنامة تحمیل انزوای سیاسی به ملت ایران با شکست روبرو شده! اگر خواهان استقرار دمکراسی هستید لازم است ابتدا مواضع‌تان را در مورد تحمیل حجاب به زنان ایران به صورت شفاف بیان کنید بعد ژست‌های مبارزه با استبداد مذهبی بگیرید. و از همه مهم‌تر دست از عوامفرایبی بردارید.

ما به عنوان مدافعان استقرار دمکراسی در ایران صرفاً به دلیل مخالفت با احمدی‌نژاد در کنار جلادانی چون میرحسین موسوی و کروبی نخواهیم ایستاد. مشکل ملت ایران به هیچ عنوان جایگزینی اسلام‌ها با یکدیگر نیست؛ ما با دخالت دین در سیاست مخالف‌ایم. از نظر ما ایران به ایرانیان تعلق دارد نه به باورها و توهمات‌ «مردم». از نظر ما حکومت مذهبی «خوب» و غیراستبدادی نیز وجود خارجی نداشته و ندارد. بنابراین شما که خواهان سرنگونی استبداد مذهبی هستید اگر برای‌تان اشکالی ندارد مشخص بفرمائید بجای این استبداد مذهبی، چه حکومتی می‌خواهید، تا ما هم با خواسته‌های شما آشنا شویم! چرا که تاکنون با تکیه بر واژة جادوئی و فریبندة «آزادی»، در باب آنچه هیچکس نمی‌خواهد، یعنی استبداد، کشتار و ... فقط گزافه‌گوئی کرده‌اید. به عبارت دیگر تاکنون چارچوب خواسته‌های ملموس و سیاسی شما در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته:

«ما همچون گذشته [...] معتقدیم کلید غلبة‌ ایران بر استبداد مذهبی حاکم در اتحاد همة‌ نیروهای دموکرات و ترقی‌خواه [...] است [...] امیدواریم همة جریان‌هائی که [...] خود را [...] کنار می‌کشند، با درک ضرورت مبارزة متحد علیه استبداد و متوقف کردن ماشین کشتار آن، به این روند بپیوندند و پرچم‌ها و نشانه‌های همة‌ گروه‌های سیاسی که خواهان آزادی کشور خود هستند، در کنار هم به اهتزاز در آیند.»


این لاطائلات را در دوران امام روشن‌ضمیرتان کم تحویل مردم دادید که دوباره شروع کرده‌اید؟ اولاً که هیچ گروه سیاسی، حداقل در ظاهر امر خود را مخالف «آزادی» معرفی نخواهد کرد! ثانیاً، به فرض که پرچم‌ همة گروه‌های سیاسی آزادیخواه در کنار هم به اهتزاز درآید، مرحلة پس از این صحنة «پرشکوه» اجماع همگانی چیست؟ قتل‌عام بازندگان؟ فقط یک روز پس از انتشار مطلب اخیر در «اخبار روز»‌، ‌ پاسخ به این پرسش در سایت «کلمه»، مورخ 25 اردیبهشت‌ماه 1389 از زبان شخص میرجلاد موسوی انتشار یافت.

موسوی و عیال برای دریافت «کمک» از آیات عظام، یعنی ارسال چماقدار به خیابان جهت تهاجم به زنان راهی قم شده، ضمن روضه و زوزه بر پیروی «نظام» از سیاست فاطمه یا همان «درخشندة» خودمان تأکید می‌فرمایند! بله، حکومت عدالت علوی و خلخال آن زن یهودی را فراموش کنید! از این پس اعضای دولت مهرورزی می‌باید از حضرت فاطمة صدیقه پیروی کنند. به عبارت دیگر لازم است همگی در نه سالگی با یک مرد 26 ساله ازدواج کنند و همانطور که دکتر محسن اسماعیلی در مهرنیوز فرموده بود شب‌ها، به ویژه شب جمعه تا صبح به رکوع و سجود مشغول باشند، و جهت ایجاد مزاحمت برای دیگران با صدای بلند به همه دعا کنند، جز به خودشان! از همه مهم‌تر اینکه به «اهالی آسمان» بنورند، یعنی نور بپراکنند تا «زهرا» و به قولی «درخشنده» باشند:

«آیا روش دولتمردان کوچک‌ترین تناسبی با سیرة فاطمه صدیقه(س) دارد؟»

نمی‌دانستیم فاطمه سلام‌الله، دخت گرامی پیامبر که طبق بی‌بی‌گوزک‌های‌تان در 9 سالگی ازدواج کرد و در 16 سالگی از جهان رفت، 14 سدة پیش در صحرای عربستان «دولت‌مرد» به شمار می‌رفته، و سیرة «سیاست» داشته! گویا میرحسین ‌موسوی به آلزایمر و یا شاید به جنون‌گاوی دچار شده باشد که اینچنین هذیان می‌گوید. و چنین گفت میرجلاد موسوی در قم:

«اگر یک نظامی اسلامی و مدعی اطاعت از اهل بیت است باید به زندگانی و نحوة تعامل ائمه علیهم‌السلام با مردم توجه کند و آن رفتارها را اسوه قرار دهد.»


هر چند در زبان فارسی «رفتار» را جمع نمی‌بندند، ولی از آنجا که موسوی برگزیدة‌ مجلة «تایم» است،‌ به کسی نمی‌گوئیم که ایشان نه تنها با شرافت و اخلاق و انسانی‌ات که با زبان فارسی نیز بیگانه‌اند. بگذریم! به عبارت دیگر، «رفتارهائی» از قبیل بمب‌گذاری در مقر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری، فروش نفت رایگان، تداوم جنگ با عراق، گسترش بازارسیاه، سرکوب ملت ایران و از همه مهم‌تر ‌قتل‌عام زندانیان سیاسی، از جملة همان «اطاعت از اهل بیت»‌ به شمار می‌رود. خلاصه مراقب باشیم! همین روزهاست که محفل کودتا با «اطاعت از اهل بیت»، برای مبارزه با «بدحجابی» اوباش را به خیابان‌ها ارسال کند تا خیال کارفرمایان «بی‌بی‌سی» و شاخک‌اش در سایت «زمانه» آسوده شود. همچنانکه گفتیم مدافعان سرکوب زن ایرانی در لندن و واشنگتن نشسته‌اند. و برای دریافت این واقعیت بهتر است به مصاحبة سایت کذا با پامنبری‌های مؤنث و مذکر اکبر بهرمانی نگاهی بیندازیم تا ببینیم کاربرد واقعی زباله‌هائی از قماش مسیح علی‌نژاد در واقع چیست: سینه‌زدن برای کروبی و موسوی جلاد! بگذریم و بازگردیم به درافشانی‌های موسوی در شهر نعلین و دستار و گردوغبار.

موسوی کشف کرده که چون رنگ‌سبز در تفکرات مذهبی‌ «ما» ریشه دارد، تا زمانیکه جنبش سبز در مسیر تفکرات مذهبی باشد «مردم» از آن طرفداری می‌کنند. خلاصه کنیم، سفر میرحسین به قم با هدف سازمان دادن به لات‌بازی و لشکرکشی‌های خیابانی صورت پذیرفته:‌

«رنگ سبز [نشان] اتصال این جنبش[...]‌ با سرسبزی و زیبائی [...] دین ما و اهل بیت [است] به دلیل محبت مردم به این خاندان گرامی [...] رنگ و موج سبز در مردم جا افتاد [...] جنبش سبز ریشه در تفکرات مذهبی ما دارد [و به همین دلیل] مردم کشور ما به آن اقبال دارند.»


ولی به استنباط ما، با در نظر گرفتن توافق‌های نشست گروه 15 در تهران، توافق‌هائی که برق از چشم دولت اسرائیل و اتحادیة اروپا پراند، و باعث دلخوری هیلاری کلینتون و رجب اردوغان هم شد، می‌باید اظهارات میرحسین و شرکاء در سایت‌های کلمه و زمانه و به همچنین پارس کردن کیهان و پسرخالة لاریجانی بر علیه توافق‌های گروه 15 را نادیده بگیریم!

بانگ گاوی چه صدا باز دهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

همچنانکه گفتیم حاکمیت ایران دیگر نمی‌تواند از سیاست‌های طالبان‌پرور آنگلوساکسون‌ها در منطقه پیروی کند و همین امر باعث شده جیره‌خواران محفل کودتا در بی‌بی‌سی، رادیوفردا، کیهان، زمانه، کلمه، و... به معلق زدن برای ارباب مشغول شوند و مهرنیوز به بهانة دفاع از فلسطین زبان به مداحی یاران پنهان همچون برنار هانری‌لوی در «جی کال» بگشاید. همان هانری‌لوی دوست‌داشتنی که تا یکماه پیش، همچون «فینکل‌کراوت»، از مدافعان بی‌قید و شرط سیاست‌های اسرائیل و ارتش جنایتکار ناتو در منطقه بود، و هنوز هم از حامیان اصلاح‌طلبان جمکران و از سینه‌زنان محفل پولانسکی به‌ شمار می‌رود.

روز گذشته «جک لانگ»، وزیر سابق سوسیالیست‌نمای فرانسه نیز وارد معرکة پولانسکی شد. یادآور شویم که آقای لانگ نه تنها سوسیالیست تشریف دارند که از مدافعان حجاب اسلامی نیز به شمار می‌روند. پس منطقاً، با در نظر گرفتن جفنگیاتی که در ذهن این فرد می‌گذرد، دور از انتظار نخواهد بود که از یک کودک‌بارة‌ متجاوز به نام پولانسکی هم دفاع کند. همچنانکه گفتیم محافل طالبان‌پرور غرب از حامیان «احترام به ادیان»‌ و ‌سیاست «یک کشور، یک مذهب» به شمار می‌روند و منافع‌شان با «شبکة پنهان» قاچاق اسلحه، مواد مخدر و خرید و فروش برده «مشترک»‌ است. به عبارت دیگر چارپایان طویلة مک‌کارتی یک پا در واتیکان دارند، یک‌پا در اسرائیل و جفت پای‌شان را در پس پردة مقدسات جهان اسلام پنهان کرده‌اند. صداهائی که برای حمایت از یک متجاوز کودک‌باره به آسمان برخاسته، در واقع ابراز ارادت به محفل پولانسکی است، نه ارادت به شخص ایشان!

اگر پولانسکی محاکمه شود، پتة بسیاری از آنان که برای خود جایگاه فرهیختگی و نخبگی در غرب دست و پا کرده‌اند بر آب خواهد افتاد. البته تا زمانیکه پولانسکی تحت‌الحفظ در سوئیس زندگی می‌کند، اینان خیال‌شان راحت است که امنیت شغلی و فرهیختگی و جایگاه اجتماعی‌شان محفوظ خواهد ماند! ولی امان از روزی که پولانسکی دهان بگشاید و هر آنچه می‌داند فاش کند! این است دلیل جوش و خروش بعضی‌ها! بعضی‌ها از جمله برنارهانری لوی، ژیل ژاکوب، وودی‌ آلن و ... و خصوصاً جک لانگ که سروپا برهنه به میانة میدان پریده‌اند. بد نیست بدانیم که جک لانگ، یعنی فردی که امروز از یک کودک‌باره حمایت تبلیغاتی به راه انداخته، سابقاً در دانشگاه‌های فرانسه «حقوق» هم تدریس می‌کرده‌! روز گذشته در بخش پیام‌های مربوط به خبر طرفداری مسیو «لانگ» از پولانسکی،‌ یکی از کاربران فیگارو می‌نویسد:

«خارج از قانون جزائی، بعضی‌ها با شرم و قواعد جامعة متمدن نیز بیگانه‌اند.»

برای شناخت بهتر چارچوب محفل پولانسکی بهتر است نگاهی داشته باشیم به زندگی این شخصیت برجسته! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم «تجاوز جنسی»، جنون آنی نیست که یکباره کسی به آن دچار شود، بلکه نوعی ناهنجاری در ساختار شخصیتی است. فرد متجاوز از رابطة جنسی لذت نمی‌برد، از تحمیل این رابطه بر دیگری «لذت» می‌برد. به زبان ساده‌تر امثال پولانسکی،‌ همچون کشیش‌های کودک‌بارة واتیکان دست از تجاوز برنخواهند داشت، ‌ مگر اینکه قانون از تداوم اعمال خداپسندانه‌شان ‌جلوگیری به عمل آورد.

حال نگاهی داشته باشیم به زندگی رومن پولانسکی و ارتباطات او. «ریموند رومن لیبلینگ» ـ نام واقعی پولانسکی ـ در سال 1933 در پاریس چشم به جهان گشوده و در 4 سالگی به موطن پدری‌اش، لهستان می‌رود و طبق معمول معجزات فراوان شامل حالش می‌شود. به عنوان نمونه وقتی ارتش آلمان نازی در سال 1939 لهستان را اشغال می‌کند، تمام افراد خانواده‌اش را به اردوگاه آشویتس می‌برند، ‌ ولی رومن پولانسکی 6 ساله در «کراکووی» پنهان شده و سپس در یک روستا پناه می‌گیرد! آنگاه در ده سالگی به کراکووی باز می‌گردد؛ بیخانمان و ولگرد است، ولی هرگز به چنگ آلمان‌ها نمی‌افتد! اما مشخص نیست این کودک ولگرد و بی‌خانمان با کدام بودجه و درآمد در دوران جنگ و وانفسای پساجنگ تغذیه می‌کند! باری پس از پایان جنگ پولانسکی پدرش را بازمی‌یابد ولی روابط خوبی با یکدیگر ندارند و... و در کمپ پیشاهنگی برای نخستین بار استعداد هنری پولانسکی شکوفا می‌شود.

در سال 1948 در فیلمی به کارگردانی «ژوزف کاربوفسکی» ایفای نقشی را بر عهدة وی می‌گذارند. و این فیلم با استقبال فراوان روبرو می‌شود و سپس «آندرئی واژدا» نیز به او نقشی واگذار می‌کند. در سال 1949، رومن پولانسکی بدون دریافت دیپلم دبیرستان، به دلیل استعداد هنری‌اش به مدرسة هنرهای زیبا پای ‌می‌گذارد ولی یک سال بعد از مدرسه اخراج می‌شود! دلیل اخراج مشخص نیست،‌ شاید استعداد ایشان فروکش کرده بود! باری پس از گذشت 5 سال پولانسکی در کنکور ورودی مدرسة سینما موفق می‌شود و سه سال بعد جوایز فراوانی برای یکی از فیلم‌های‌اش دریافت می‌کند و با «باربارا کی‌ویاتوفسکا» هنرپیشة فیلم‌های‌اش ازدواج می‌کند. این ازدواج 3 سال بیشتر دوام نمی‌آورد. به یاد داشته باشیم که پولانسکی پس از اشغال لهستان توسط ارتش سرخ از این کشور نگریخته، به عبارت دیگر مشکلی هم با بساط بلشویسم آبدوغ‌خیاری لهستانی ندارد!

جالب اینکه ایشان در سال 1969 با بودجة دولت کمونیست لهستان فیلم بلندی می‌سازند که مسائل فردی را مطرح می‌کند و ارتباطی با مسائل «مردم» یا همان گلة حزب و نبرد طبقاتی ندارد، در نتیجه، در لهستان چندان مورد استقبال قرار نمی‌گیرد! در عوض، به کوری چشم کمونیست‌های ملحد و کافر و بی‌دین و خدانشناس و محارب و غیره کشورهای حوزة دلار فیلم کذا را روی سرشان گذاشته آنقدر حلوا حلوا می‌کنند که فستیوال ونیز بالاجبار یک جایزه به کارگردان آن اهداء می‌کند، و فیلم مذکور در فستیوال نیویورک هم به نمایش در می‌آید. بلافاصله مجلة «تایم» روی جلد مقدس‌شان را به این فیلم ضدکمونیست که با بودجة یک دولت کمونیست ساخته شده اختصاص می‌دهند و فیلم مذکور را برای دریافت جایزة‌ اسکار نامزد می‌فرمایند. البته جایزة آن سال به فیلم فدریکو فلینی تعلق می‌گیرد، ولی چه غم! جاروجنجال جایزه نصیب حضرت پولانسکی می‌شود. و به این ترتیب پولانسکی سوار بر امواج پروپاگاند رسانه‌ای‌ لهستان را ترک کرده، در لندن رحل اقامت می‌افکند!

تا اینجا، داستان پولانسکی به ماجرای هنرپروری غرب و توزیع جوایز بین «هنرمندان» اسلام‌فروش مرزپرگهر شباهت دارد. اما بقیة ماجرا متفاوت است. پولانسکی به محض ورود به خاک پاک انگلستان همکاری مسالمت‌آمیز را با مافیا آغاز می‌کند و نقش اول فیلم‌هایش به «کاترین دونوو» و همشیرة وی اختصاص می‌یابد! کاترین دونوو وابسته به همان محفلی است که با حمایت از ساتراپی برای ارائة تصویر دلپذیر از دارودستة محمد خاتمی عرق شرافت می‌ریزد، و شاخک‌ اصلی حامی آن‌ها‌ را در صرافی‌های نیویورک می‌باید جستجو کنیم، البته بدون از قلم انداختن دوست «جدید» مهرنیوز، هانری لوی و برادر رابرت ردفورد و دکان «ساندنس» و... و خلاصة کلام دو فیلمی که کاترین دونوو و همشیره‌اش در آن نقش‌آفرینی می‌فرمایند طی دو سال 1964 و 65 میلادی در فستیوال برلن جایزة خرس طلائی و نقره‌ای را به خود اختصاص می‌دهند. تهیه کنندة این فیلم‌ها «جین گوتفسکی» و سناریست‌شان «ژرار براک» نام دارد. اگر بخواهیم مسیر لات‌بازی را به طور خلاصه بررسی کنیم اینچنین خواهد بود: دولت لهستان، جشنوارة ونیز، جنجال اسکار، اقامت در لندن ارتباط با مافیا و جوایز برلن!

در سال 1966 پولانسکی فیلمی با شرکت «شارون تیت» به صحنه می‌آورد. تهیه کنندة این فیلم «مارتین رانسهوف» علیرغم تمایل پولانسکی، ‌ شارون تیت را برای اجرای نقش اول فیلم به کارگردان تحمیل می‌کند. دو سال بعد در ماه ژانویة 1968 پولانسکی با شارون تیت ازدواج می‌کند. به عبارت دیگر از سال 1958 تا سال 1968 پولانسکی مجرد بوده. حال برای توضیح در مورد شارون تیت پرانتزی باز می‌کنیم.

پدر شارون، «پل تیت» افسر ارتش آمریکا است که پیوسته ارتقاء درجه می‌گیرد و اغلب اوقات برای مأموریت‌ به کشورهای اروپائی فرستاده می‌شود! خانوادة تیت هیچ تمایلی به ورود دخترشان به عرصة هنر و نمایش ندارند، با این وجود، زمانیکه شارون در 16 سالگی برای ایفای نقش در یک کمدی برگزیده می‌شود، قرارداد او را امضاء می‌کنند ولی از آنجا که از منظر قوانین ایالات متحد وی بالغ به شمار نمی‌رفت، شارون را تحت «قیمومت قانونی» قرار می‌دهند. از اینجاست که شارون تیت پای به محفل «وینسنت مینه‌لی» می‌گذارد. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که در دوران مک‌کارتی،‌ پلیس ایالات متحد در سینمای آمریکا دست به تصفیة گسترده‌ای زد. این تصفیه‌ها تمامی هنرمندان هولیوود را از صحنه حذف کرد جز وابستگان به دو محفل. محفل مافیای ایتالیائی‌ها که «یلوکب» نیز خوانده می‌شد، و محفل یهودیان که جری لوئیز در رأس آن‌ قرار گرفته بود. مینه‌لی‌ها، همچون فرانک سیناترا، دین مارتین و ... با محفل مافیا در ارتباط قرار داشتند. جالب‌تر اینکه حلقة مرتبط‌ بین دو محفل هولیوود کسی نبود جز «میافارو»! ارتباط این مافیا با محفل «وودی آلن» را میافارو برقرار کرد. پولانسکی پس از ازدواج با «شارون تیت» لندن را به مقصد لس‌آنجلس ترک می‌کند و در همین سال، یعنی در 1968 میافارو بجای شارون تیت برای ایفای نقش اول فیلم «بچة رزماری» به پولانسکی تحمیل می‌شود.

باری روز نهم اوت 1969، زمانیکه پولانسکی به لندن رفته بود، شارون تیت و چند تن از میهمانان‌اش در ویلای مجللی در بورلی هیلز به طرز فجیعی به قتل می‌رسند. بعد هم جاروجنجال به راه می‌افتد که کار کار یک فرقة پلید «هیپی» به رهبری فردی به نام «چارلز مانسون» بوده! اما بسیاری از رسانه‌ها این ماجرا را به تصفیه حساب‌های مافیا و مواد مخدر نسبت دادند. خلاصه کنیم، میافارو هنرپیشة اول فیلم «بچة رزماری» ابتدا با فرانک سیناترا،‌ از مدافعان کندی‌ها و سپس با وودی آلن ازدواج می‌کند، بعد هم وودی آلن با جنجال و افتضاح ایشان را طلاق می‌دهند تا با دخترخواندة خود ازدواج نماید. یادآور شویم همین حضرت وودی آلن که امسال در فستیوال کن نیز حضور دارد، به شدت از مزاحمت «احمقانة» دادستان کالیفرنیا برای پولانسکی انتقاد به عمل آورده و انتقادات ابلهانة ایشان در سایت فیگارو، مورخ 15 مه 2010 انتشار یافته. یادآور شویم «تاریخ‌هائی» که در زندگینامة پولانسکی آوردیم از ویکی‌پدیا، انگلیسی و فرانسه اقتباس شده، و نویسنده مسئول ناهمخوانی‌های‌شان نیست.

جالب اینجاست که وودی آلن قرار است بزودی فیلمی با شرکت «کارلا برونی»، همسر نیکولا سرکوزی بسازد! این است فواید ارتباطات محفلی! باری وودی آلن چنین فرموده‌اند، « این ماجرا کهنه شده، پولانسکی در این مدت رنج بسیار کشیده، او برای کاری که کرده مجازات شده، ‌ برای مدت کوتاهی زندان هم رفته همین کافی‌است و...» و خلاصه مدافعان انواع متجاوز و کودک‌باره این روز و روزگار فراوان‌اند و آشکارا از جنایت پشتیبانی می‌کنند.

به گزارش فیگارو، مورخ 16 مه سالجاری ده‌ها هزار کاتولیک دیندار و مومن و خداپرست روز گذشته برای حمایت از پاپ بندیکت 16 در برابر رسوائی‌های کلیسا تجمع کردند. از شما چه پنهان شعارهای این مؤمنین، منهای اسامی مقدسات مسیحی شباهت عجیبی به بعضی شعارهای جنبش سبز داشت:

«نترسید، عیسی بر بدی پیروز شد، در اتحاد با کلیساست که به دیدار مسیح نائل می‌شویم! همه با پاپ، ای مقدس! تنها نیستی، کلیسا با توست و...»

بد نیست بدانیم تشکلی که چنین تجمع بیشرمانه‌ای به راه انداخته خود را «شورای ملی بنیادهای لائیک» نام نهاده! شورای کذا متشکل از 67 اتحادیه است، از جمله «آکسیون کاتولیک ایتالیا»، «اتحاد و رهائی»، «اتحادیة اولیاء‌ دانش‌آموزان مدارس کاتولیک» و ... و خلاصه دیروز جمع فاشیست‌ها حسابی جمع بود! ریاست این مجموعة دیندار نیز بر عهدة کاردینال «آنجلو بانیاسکو» قرار داشت و تحت نظارت عالیة ایشان از ساعت یازده مراسم وردخوانی، قرائت متون، آواز، و «تمرکز و تعمق» بر بخش‌هائی از کتاب مقدس پیرامون مفاهیم تزکیة نفس، پاکی، همیاری و بخشش و عدالت انجام پذیرفته. می‌بینیم که این عملیات «قهرمانانه» با سخنرانی بیشرمانة میرحسین موسوی در باب معنویت و اخلاق و پاکی و غیره در قم همزمان می‌شود! و خلاصه هماهنگی و وقاحت واتیکان و جنبش‌سبز واقعاً اعجاب‌آور و تحسین برانگیز است.

با این وجود، حمایت از تجاوز و جنایت به میرحسین‌موسوی، آیات‌عظام و اصلاح‌طلبان محدود نمی‌شود. سازمان جنایت و وقاحت بدون‌مرز مدت‌هاست در منطقه فعال شده. به این ترتیب که آنگلوساکسون‌ها هر روز علیه جیره‌خواران‌شان یک جبهة کاذب می‌گشایند و مدعی مبارزه با آن می‌شوند. اینان علیرغم شعارهای فریبنده‌شان در باب حمایت از گسترش دموکراسی، و حاکمیت نظم و قانون دوام و بقای خود را در گسترش فقر، آشوب و هرج و مرج می‌بینند. و دقیقاً برای اعمال چنین سیاستی است‌ که به سگ‌های دست‌آموز خود نظیر محمد خاتمی، میرحسین موسوی، مقتدی صدر،‌ کرزای، خامنه‌ای و ... و به همة آخوندهای ادیان الهی نیاز دارند. اینان چنین پنداشته‌اند که به این ترتیب در میانمدت انسان و انسانی‌ات زیر سم ستوران گلة الهیون نابود خواهد شد و سرمایه‌داران در جایگاه ‌الهی قرار خواهند گرفت و دست بندگان دیگر به خداوند نخواهد رسید. از اینروست که جنایت، قانون‌شکنی، فریب و انسان‌ستیزی را «مردمی» می‌خواهند و در کمال بی‌شرمی، مردم‌سالاری و عوام‌گرائی و عوام‌پرستی را در ترادف با دمکراسی سیاسی قرار می‌دهند.

بپا خیزید
و ماسک‌های [فریبنده‌شان] را برافکنید
[...]
تا چهرة این هیولاهای [آدمخوار عیان] ‌گردد
[پیش از آنکه] انسان و زمین و هر چه در آن است [به بند کشند]
[پیش از آنکه واژگان] انسانی‌ات و آزادی [...] به تاریخ بپیوندد
(محمد قدس)