مردهشوی و مصاحبه!
...
تبدیل ایران به فدراسیون یا کنفدراسیون نام دیگر تجزیة ایران است. آنگلوساکسونها مشابه همین طرح را برای تجزیة عراق و افغانستان نیز پیشنهاد کردهاند و پیشنویس استراتژی نوین ناتو مبنی بر نصب سپر دفاعی جهت مبارزه با تهدید موشکهای بالیستیک روضهخوانها هدفی جز تجزیة ایران دنبال نمیکند. از اینرو، در راستای اثبات «استقلال» خود، حکومت اسلامی برای شرکت فعال در جبهة کاذب ارتش ناتو، یعنی نصب سپردفاعی برای مبارزه با موشکهای بالیستیک جمکران اعلام آمادگی کرده! و طبیعی است که خبر اعلام آمادگی حکومت «مستقل» جهت نوکری در بارگاه ارتش ناتو در کیهان منتشر شود.
پیشتر هم گفته بودیم، موسسة استعماری کیهان مطالبات افراطگرایان آمریکا را بازتاب میدهد، همچنانکه موسسة اطلاعات پروپاگاند محفل نزولخورهای لندن را پخش میکند. بیدلیل نیست که روزنامة لوموند، شعبة صرافی نیویورکتایمز و شیپور جنگفروشان مدافع اسلام و اسرائیل، عیال میرحسین را به عنوان مدافع دمکراسی برای فروش در ویترین خود جاسازی کرده. همچنانکه در وبلاگ «اشک و آگهی» گفتیم، اشکهای مقدس ژولیت بینوش در واقع آگهی فروش دو کالای بنجلی بود که روی دست ارتش ناتو باد کرده: سپردفاعی و جنبشسبز!
ناتو برای پیشبرد استراتژی خود یعنی تجزیة ایران و همسایگاناش به محفل کودتای 22 بهمن نیازمند است. همان محفلی که از 31 سال پیش برای سرکوب و تاراج، نه تنها در کشور ایران که در کل منطقه با شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل به پیشخدمتی آنگلوساکسونها و اسرائیل اشتغال دارد. اکبر بهرمانی، محمد خاتمی، قبیلة لاریجانیها، میرحسین موسوی، علیخامنهای و ... از کارگزاران آشکار این سیاست استعماری بوده و هستند. بنابراین دچار توهم نشویم، دعوای فرضی میرحسین موسوی و شیخ کروبی با حکومت یک خیمه شببازی مهوع بیش نیست، و احمدینژاد هم در این حکومت نقش تزئینی دارد. در مقابله با این حکومت آنچه میباید هدف اصلی قرار گیرد «شبکة پنهان» است.
فعالیت اقتصادی این شبکه همچنانکه گفتیم بر قاچاق، دلالی و بردهفروشی متمرکز شده و شبکة کذا همچون علیخامنهای «پیشرفت» خود را مدیون گسترش بحران و جنگ و کشتار خواهد بود. این است دلیل ارادت استعمار غرب به میرحسین موسوی و جنبشسبز. حضرات میپندارند اگر میرحسین موسوی بجای احمدینژاد بنشیند با همان شعارهای خررنگکن دوران امام روشنضمیر میتوانند مرحلة دوم سیاست خود یعنی تجزیة ایران را نیز تحقق بخشند. بیدلیل نیست که امروز پاسدار علی لاریجانی در «مهرنیوز» خواهان استخدام دولتی «بومی» شده. گویا حضور «ویلیام هیگ» در افغانستان به پاسدار لاریجانی قوت قلب بخشیده که ایشان به عنوان رئیس قوة مقننه مستقیماً برای دولت تعیین تکلیف میکنند و به دخالت در قوة مجریه پرداختهاند:
«دولت باید بنای کاریاش را بر استفاده از نیروهای بومی در منطقه بگذارد.»
اظهارات ابلهانة غلامبچة سفارت که در مهرنیوز، مورخ اول خردادماه 1389 انتشار یافته در واقع «بازتولیدی» است از سخنان «گلبدین حکمتیار»، یکی از سران طالبان افغانستان که از ایجاد «کنفدراسیون افغانستان» طرفداری میکند. از قدیم گفتهاند، «سگ در خانة ارباب شیر است» و سفر ویلیام هیگ به افغانستان پاسدار لاریجانی را به شیر ژیان جمکران تبدیل کرده. به گزارش فیگارو، مورخ 22 مه 2010، امروز ویلیام هیگ، وزیر امورخارجة انگلستان به همراه «لیام فاکس» و «آندرو میچل»، وزرای دفاع و توسعة بینالمللی برای ملاقات با کرزای وارد کابل شدند. ویلیام هیگ فرمودند:
«مهمترین الویت ما بهبود شرایط در افغانستان است. این امر مستلزم تلاش و کوشش بوده و زمان بسیار میطلبد. بنابراین وزارت امور خارجه میباید درک جامعی از مسائل داشته باشد[...] ما برای تضمین موفقیت استراتژیمان نمیباید از صرف وقت و ابراز حمایت فروگذار کنیم.»
استراتژی حاکمیت انگلستان در افغانستان چیست؟ چپاول! پس لازم است دولت دیوید کامرون پای جای پای مارگارت تاچر گذاشته با تمام قوا از طالبان و نمایندهشان، کرزای حمایت به عمل آورد. اظهارات ویلیام هیگ انعکاس همین سیاست است. بیدلیل نیست که علیلاریجانی شیر شده، و روزنامة لوموند در جمال بیمثال زهرا رهنورد «دمکراسی» رویت میکند! در گیرودار تبادل کلوتیلد رایس با وکیلیراد و برگزاری مراسم روضه و زوزه در فستیوال کن، «کلود دکام و فرشته قاضی» با زهرا رهنورد مصاحبهای ترتیب دادند که در سایت لوموند، مورخ 20 مه 2010 منتشر شده. پیش از آغاز مصاحبه در مقدمه چنین آمده:
«حضور زهرا رهنورد در رقابتهای انتخاباتی با روسری گلدار زیر چادرسیاه در حالیکه لبخند برلب دارد و دست همسرش، میرحسین موسوی را در دست گرفته ـ صحنهای که هرگز در ایران مشاهده نشده ـ نخستین «سورپریز» رقابتهای انتخاباتی بود. زهرا رهنورد به منتقدین خود پاسخ میداد، مرد به زن نیاز دارد، پرنده برای پرواز به دو بال محتاج است.»
چقدر رمانتیک! بله همین مقدمة گوسالهپسند که در آن نویسنده برای ستایش ابتذال و زنستیزی به تصویر کشیده، تا به ما بگوید در ایران حضور زن با روسری و چادرسیاه در کنار مرد یک «انقلاب» است، دنبالة داستان را هم مینمایاند. اما اگر متن مصاحبه را مطالعه کنیم از ستایش ابتذال مستقیماً به عوامفریبی و دروغهای بیشرمانه خواهیم رسید. تزویر و دروغ لوموند که زمینهساز دروغهای رهنورد میشود. لوموند، زهرا رهنورد را یک مجسمهساز «هنرمند» و با استعداد معرفی میکند که هم به دلیل موضع سیاسی و هم به دلیل هنرمندیاش تحت فشار اصولگرایان قرار گرفته تا جائیکه شاهکار ایشان یعنی همان مجسمة «مادر» را از میدان محسنی برداشتهاند!
یادآور شویم مجسمة کذا همان مجسمهای است که «مادر» را به صورت یک دختربچه با چادر به نمایش گذاشته تا چشم همه به توحش و سرکوب عادت کند. بگذریم! رهنورد در این مصاحبه یک «بیبیگوزک» برای خودش اختراع کرده که در آن همزمان در چند جایگاه مختلف و متضاد قرار میگیرد. در مصاحبة کذا عیال موسوی، هم در صحرای کربلا سیر میکند، هم در ینگهدنیا، و هم در صدر مشروطیت! اینهمه با یک هدف مشخص، تحریف مطالبات انسانی ملت ایران. رهنورد، همچون دیگر فعلة فاشیسم، از یکسو تمام ایرانیان را طرفدار جنبش منفور سبز معرفی کرده، از سوی دیگر این جنبش را مدافع دمکراسی میخواند و نهایت امر تأکید میکند تمام مطالبات این جنبش در چارچوب قانون اساسی جمکران قرار گرفته. بله، این قماش دمکراسی همان است که مافیای متشکل از واتیکان و یهودیان اسلامنواز برای ملت ایران تدارک دیدهاند و پایههای آن با ورود جیمیکارتر به کاخ سفید استحکام یافت. به زبان سادهتر این شبهدمکراسی همان فاشیسم اسلامی است؛ منجلابی که در آن فقط امثال زهره کاظمیها «رشد» خواهند کرد.
عیال موسوی در مصاحبة کذا، هم زینب و فاطمة آمادة شهادت است که ظلم و ستم یزیدیان را متحمل شده، هم «مردم» از او طرفداری میکنند! اما همین زینب زمان از منظر اهالی لوموند، یک هنرمند، فمینیست و مدافع دمکراسی به شمار میرود!
از قدیم گفتهاند، «اگر بردیدة مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی»! و لوموند هم از همان روزی که در نوفل لوشاتو چشمش به جمال بیمثال خمینی دجال افتاد، یک دل نه صد دل عاشق امام و همة پیروان خط امام شد. خلاصه کار بجائی رسید که وقتی رهبر کبیر را در تهران تخلیه کردند، صفحة دوم روزنامة کذا که به «مقالات» اختصاص داشت، شعارهای امام روشن ضمیر را به زبان فرانسه «بازتولید» میکرد. استادان و نخبگان قلم به مزد و جیرهخوار همگی روی کاغذ ضدامپریالیست شده و از آمریکا انتقاد میکردند، و روزنامة لوموند برای مشتاقان در تهران توزیع میشد تا بعضی شوتوپرتهای «مستفرنگ» پس از مطالعة ترهات فرهیختگان کشور فرانسه سرزنشبار به ما بنگرند و بگویند، «این انقلاب حتی جو سیاسی فرانسه را دگرگون کرده، آنوقت شما آنرا مسخره میکنید؟»
البته آنروزها هنوز «جو سیاسی فرانسه» سربریدة شاپور بختیار را به مدافعان دمکراسی تقدیم نفرموده بود و برای عبرت دیگران، جسد دو فرزندش را نیز «به پیوست» برای ملت ایران ارسال نکرده بود! خلاصه هنوز اهالی مرزپرگهر با این واقعیت تلخ روبرو نشده بودند که دریابند مدافعان واقعی تحمیل چادر به زن ایرانی و سرکوب ملت ایران در غرب لنگر انداخته و نعل وارونه میزنند. چند سالی وقت لازم بود تا استراتژی آنگلوساکسونها در منطقه برایشان آشکار شود! دلیل این عدم آگاهی همان پروپاگاند انسانستیز بود که در ایران غرب را مدافع دمکراسی و حقوق بشر معرفی میکرد و آنروزها ما هم وبلاگ نمینوشتیم تا محورهای این پروپاگاند را برای هممیهنان گرامی مشخص کنیم! و از همه مهمتر پیشخدمتی دمکراسیهای غرب برای نزولخورهای «صندوق بینالمللی پول» آشکار نشده بود. خلاصه اینک که فاشیستهای واژگوننما به افلاس افتادهاند، میخواهند جیرهخوارانشان را به عنوان مدافع دمکراسی به ما ملت حقنه کنند. اینگونه است که زهره کاظمی که طی انتخابات اخیر میخواست حکومت را به امام زمان تحویل دهد، در لوموند تبدیل میشود به «فمینیست» و مدافع دمکراسی!
جالب اینجاست که دمکراسی مطلوب زهره کاظمی در همان قانون اساسی حکومت اسلامی تبلور یافته. به عبارت دیگر حدیث و روایات و توحش سنگسار و قصاص و «ابهام مقدس» برای رهنورد همان دمکراسی معنا میدهد. در واقع لوموند میخواهد جانوران وحشی مدافع احکام توحش را که سی سال پیش به زور تبلیغات بیبیسی و با کودتای مردمی به ما ملت تحمیل شدند، اینبار به عنوان مدافعان دمکراسی از نو به ما ملت بفروشد. برای سرگرفتن چنین معاملة خداپسندانهای است که زهره کاظمی با نفی زمان و مکان از یک جایگاه تخیلی به یک جایگاه تخیلی دیگری جهش میکند و رسانة لوموند جهش و پرش ایشان را «دمکراتیک» برآورد میفرماید.
به جزئیات این مصاحبة موهن نمیپردازیم، فقط یادآوری میکنیم که اهالی لوموند، موافقت زهره کاظمی با این مصاحبة مضحک را یک ریسک بزرگ معرفی کردهاند، و ادعا میکنند میرحسین و همسرش پس از مسابقات مارگیری تحت مراقبت قرار گرفتهاند. دلیل این است که در فرانسه کمتر کسی میداند که ساواک برای حفظ جان میرحسین موسوی سالهاست که او را تحت مراقبت قرار داده تا دست ملت ایران به او نرسد. پس بگذریم و بازگردیم به بخش مهم دروغپردازیهای لوموند. این رسانه که اخیراً از نظر مالی سخت به افلاس افتاده، به دوام حکومت اسلامی امید فراوان بسته. از اینرو ادعاهای عجیب و غریبی دارد، از آنجمله است، «دولت» برای عیال موسوی مصاحبه با رسانههای غرب را ممنوع کرده! پس ما هم در کمال نزاکت سخنان اهالی لوموند را قطع میکنیم تا به اینان بگوئیم، مگر این زینب زمان که آمادة شهادت است از ممنوعیتها هراسی به دل راه میدهد؟ به هیچ عنوان!
رهنورد میگوید، وقتی تصمیم گرفتم در کنار همسرم در رقابتهای انتخاباتی شرکت کنم میدانستم که این عمل به خودکشی میماند، این اصولگرایان خیلی زنستیزاند! من 30 سال عمرم را وقف احقاق حقوق زنان کردهام. برای این مزخرفات علامت تعجب نمیگذاریم، چون همه میدانند که این آخوند مؤنث برای توجیه چادر و تثبیت زن در جایگاه کنیز و برده مشقسیاه فراوان نوشته، و یا به ناماش نوشتهاند؛ تفاوتی نمیکند. در هر حال، زهره موسوی، منم منم زنان میافزاید:
«من همواره رفع تبعیض از زنان را با آرمانهایم پیرامون آزادی، دمکراسی و دولت قانونگرا مرتبط کردهام. حتی پیش از انقلاب که در ایالات متحد بودم در بحثها و سخنرانیهایم همین مسائل را مطرح میکردم. من حتی یک کتاب پیرامون نقش زن مسلمان نوشتهام که افراطگرایان از انتشار آن در ایران ممانعت کردند. در نتیجه در ماه مارس سال 2009 یک بیانیه منتشر کردم تحت عنوان مطالبات فمینیستها و انتخابات ریاست جمهوری برای اینکه بگویم با زنان نباید خشونت کرد. و باید بگویم که حضور من در رقابتهای انتخاباتی توجه بسیاری از جوانان و زنان ایرانی را جلب کرد. ولی بعد ما قربانی کودتای انتخاباتی شدیم و ایران به یک زندان بزرگ تبدیل شد و... »
بله در این آتشفشان دروغ و مهملبافی رهنورد فراموش میکند که حقوق زن ایرانی با حقوق «زن مسلمان» در تضاد قرار میگیرد، چرا که حقوق زن مسلمان همان است که در قرآن و فقه و فتوی آمده، و حقوق زن ایرانی حقوقی است که با در نظر گرفتن زمان و مکان مشخص در کشور ایران برای زن به عنوان «انسان» تعیین میشود. و اما این فراموشی دلیل دارد! رهنورد برای توجیه لاتبازیهای میرحسین موسوی و عدم بازداشت وی به دروغبافی افتاده، ادعا میکند که به دلیل محبوبیت «ما» حاکمیت از دستگیریمان منصرف شد! یک وقت فکر نکنید گاوچرانها قصد داشتند همچون 22 بهمن در ایران خردجال به راه اندازند، و راه را برای حضور نظامی در سواحل خزر باز کنند! به هیچ عنوان! همه باید بپذیرند که 44 میلیون ایرانی بالغ و عاقل در مضحکة حکومت جمکران شرکت کرده، اکثریتشان هم میرحسین موسوی را برگزیدهاند! ولی احمدینژاد حق مسلم حسین شهید را پایمال کرده و ... و به ویژه همه باید بپذیرند که خامنهای با موسوی مخالف بوده! اما داستان زهرا خانوم به این مختصر ختم نمیشود. یک ذکر مصیبت هم برای مصائب برادرش میگیرد. همان که در واقع به جرم سوء استفادةمالی دستگیر شده بود! همچنین قتل مرموز خواهرزادة موسوی به اضافة دروغهای شاخدار دیگر ضمیمة داستان میشود. رهنورد میگوید، رسانههای حکومت به ارعاب ما پرداختند، به ما توهین میکنند و افترا میزنند، ولی همسرم همچون مهدی کروبی و محمد خاتمی در برابر همة فشارها مقاومت میکند، برای اینکه مطالبات مردم ایران تأمین شود. در ادامة این ماجرا، جنبشسبز هم «بازتعریف» میشود. پس ببینیم جنبش سبز نوین از زبان زهره کاظمی چیست؟ چرا که تاکنون عیال موسوی هزار و یک تعریف متناقض از همین جنبش ارائه داده. کاظمی میگوید:
«جنبش سبز پژواک مطالبات ایرانیان و انقلاب مشروطه در سدة گذشته است، و انتخابات 22 خردادماه فرصتی بود برای طرح مجدد این مطالبات، یعنی آزادی، حکومت قانون و دمکراسی.»
بله بازگشت به دوران امام روشن ضمیر در ذهن علیل رهنورد پژواک انقلاب مشروطه شده! به عبارت دیگر سرداران مشروطه برای استقرار آخوند جماعت در رأس حکومت میجنگیدند. اگر لوموند نبود ما هرگز با تاریخ معاصر ایران آشنا نمیشدیم! «جونم براتون بگه»، عیال میرحسین پس از اینکه خود را مدافع دمکراسی میخواند تأکید میکند که مطالبات جنبش سبز به اجرای قانون اساسی محدود میشود. و این جنبش مسالمتآمیز خواهان سقوط رژیم نیست، بلکه خواهان اصلاحات است و کارگران، معلمان، ورزشکاران، هنرمندان، نمایندگان اقلیتهای قومی و زنان و دانشجویان طرفدار جنبشاند! خلاصه آنچه کارفرمایان لوموند میخواهند از زبان عیال موسوی میشنویم: تداوم حکومت جمکران و اجرای احکام توحش، اینبار در قالب «دمکراسی» و آزادی!
رهنورد پس از به هم بافتن این مزخرفات برای زنان ایران نیز یک پیام ابلهانه فرستاده میگوید: پیشرفت کنید، سطح تحصیلات و شناخت خود را بالا ببرید تا بتوانید در جایگاه شهروند قرار گیرید و... و اما این فمینیست مدافع دمکراسی هیچ اشارهای به تحمیل حجاب بر زنان ایران ندارد. یعنی در اینمورد لوموند ترجیح داده از او سئوالی نکند تا ایشان در محظور نیافتند و مجبور نشوند به ستایش از «چادر آزادی» که از روی فرصتطلبی به سرشان انداختهاند بنشینند! کنیز اندرون که نمیتواند فمینیست و مدافع دمکراسی باشد! در عوض روزینامة گروه لاگاردر، به زینب جمکران امکان داده تا هر چه میتواند چرند بگوید:
«من در این راه مبارزه میکنم، بر ضد تعدد زوجات، بر ضد خشونت و دههها تبعیض. زنان ایران ناچاراند این مبارزه را ادامه دهند[...] همسر من تنها نیست کروبی، محمد خاتمی و بسیاری دیگر مبارزه برای دمکراسی را ادامه خواهند داد [...] و ما برای سالگرد انتخابات فعالیتمان را گسترش خواهیم داد [...] من فکر میکنم یک روز پیروزی نهائی با مردم خواهد بود.»
البته ما نمیخواهیم به قول معروف کاخ آرزوهای لوموند را ویران کنیم، اما نمونة تایلند نشان داد که دیگر در خیابان نمیتوان حکومت تعیین کرد. به همین دلیل به «تاکسین شیناواترا» که از دوبی به فرانسه آمده بود گفتند در مورد تایلند سکوت اختیار کند. اما در این موارد نمیتوان به لوموند ایراد گرفت. این رسانه به دلیل تضعیف جناحهای اسلام نواز مدافع اسرائیل باید به مردههای سیاسی بپردازد، بهتر بگوئیم باید نقش مردهشوی جهان سیاست را ایفا کند. تردیدی نیست که خود نیز از این افلاس آگاه است. اما روزینامه کیهان فاقد چنین فهم و شعوری است.
حال پس از این مقدمة طولانی بازگردیم به ابراز نوکری حکومت جمکران برای ارتش ناتو. روزنامة کیهان، مورخ اول خردادماه 1389 در «یادداشت روز» خود تحت عنوان «گزينههاي راهبردي در بيانية تهران»، به قلم مهدی محمدی مینویسد، 1200 کیلوگرم اورانیوم به ترکیه میدهیم اما بیش از 800 کیلو اورانیوم در اختیار خواهیم داشت، تا انبار ذخیرة هستهایمان خالی نشود. و چه خوب شد که غرب سوخت راكتور تهران را به ايران نداد تا ما تجربة فني غنيسازي 20 درصد را به دست آوریم. ايران به دليل استراتژي پایهای خود در سياست خارجي «نظم شمال محور» در روابط بينالملل را درهم ریخت.
چه خوب! نمیدانستیم روضهخوانها چنین قدرتی به هم زدهاند، حتماً به دلیل مبارزه با بدحجابی چنین معجزاتی شده، نه به دلیل اتحاد اخیر چین و روسیه با هند و برزیل! تشکیل این گروه به فروپاشی شمال محوری منجر شد و مسلم بدانیم که همین گروه بساط نوکران محور کذا را در ایران برخواهد چید. به عبارت دیگر اگر آمریکا در بنبست قرار گرفته، جای نوکرانش در اعماق چاه جمکران خواهد بود.
پیشتر هم گفته بودیم، موسسة استعماری کیهان مطالبات افراطگرایان آمریکا را بازتاب میدهد، همچنانکه موسسة اطلاعات پروپاگاند محفل نزولخورهای لندن را پخش میکند. بیدلیل نیست که روزنامة لوموند، شعبة صرافی نیویورکتایمز و شیپور جنگفروشان مدافع اسلام و اسرائیل، عیال میرحسین را به عنوان مدافع دمکراسی برای فروش در ویترین خود جاسازی کرده. همچنانکه در وبلاگ «اشک و آگهی» گفتیم، اشکهای مقدس ژولیت بینوش در واقع آگهی فروش دو کالای بنجلی بود که روی دست ارتش ناتو باد کرده: سپردفاعی و جنبشسبز!
ناتو برای پیشبرد استراتژی خود یعنی تجزیة ایران و همسایگاناش به محفل کودتای 22 بهمن نیازمند است. همان محفلی که از 31 سال پیش برای سرکوب و تاراج، نه تنها در کشور ایران که در کل منطقه با شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل به پیشخدمتی آنگلوساکسونها و اسرائیل اشتغال دارد. اکبر بهرمانی، محمد خاتمی، قبیلة لاریجانیها، میرحسین موسوی، علیخامنهای و ... از کارگزاران آشکار این سیاست استعماری بوده و هستند. بنابراین دچار توهم نشویم، دعوای فرضی میرحسین موسوی و شیخ کروبی با حکومت یک خیمه شببازی مهوع بیش نیست، و احمدینژاد هم در این حکومت نقش تزئینی دارد. در مقابله با این حکومت آنچه میباید هدف اصلی قرار گیرد «شبکة پنهان» است.
فعالیت اقتصادی این شبکه همچنانکه گفتیم بر قاچاق، دلالی و بردهفروشی متمرکز شده و شبکة کذا همچون علیخامنهای «پیشرفت» خود را مدیون گسترش بحران و جنگ و کشتار خواهد بود. این است دلیل ارادت استعمار غرب به میرحسین موسوی و جنبشسبز. حضرات میپندارند اگر میرحسین موسوی بجای احمدینژاد بنشیند با همان شعارهای خررنگکن دوران امام روشنضمیر میتوانند مرحلة دوم سیاست خود یعنی تجزیة ایران را نیز تحقق بخشند. بیدلیل نیست که امروز پاسدار علی لاریجانی در «مهرنیوز» خواهان استخدام دولتی «بومی» شده. گویا حضور «ویلیام هیگ» در افغانستان به پاسدار لاریجانی قوت قلب بخشیده که ایشان به عنوان رئیس قوة مقننه مستقیماً برای دولت تعیین تکلیف میکنند و به دخالت در قوة مجریه پرداختهاند:
«دولت باید بنای کاریاش را بر استفاده از نیروهای بومی در منطقه بگذارد.»
اظهارات ابلهانة غلامبچة سفارت که در مهرنیوز، مورخ اول خردادماه 1389 انتشار یافته در واقع «بازتولیدی» است از سخنان «گلبدین حکمتیار»، یکی از سران طالبان افغانستان که از ایجاد «کنفدراسیون افغانستان» طرفداری میکند. از قدیم گفتهاند، «سگ در خانة ارباب شیر است» و سفر ویلیام هیگ به افغانستان پاسدار لاریجانی را به شیر ژیان جمکران تبدیل کرده. به گزارش فیگارو، مورخ 22 مه 2010، امروز ویلیام هیگ، وزیر امورخارجة انگلستان به همراه «لیام فاکس» و «آندرو میچل»، وزرای دفاع و توسعة بینالمللی برای ملاقات با کرزای وارد کابل شدند. ویلیام هیگ فرمودند:
«مهمترین الویت ما بهبود شرایط در افغانستان است. این امر مستلزم تلاش و کوشش بوده و زمان بسیار میطلبد. بنابراین وزارت امور خارجه میباید درک جامعی از مسائل داشته باشد[...] ما برای تضمین موفقیت استراتژیمان نمیباید از صرف وقت و ابراز حمایت فروگذار کنیم.»
استراتژی حاکمیت انگلستان در افغانستان چیست؟ چپاول! پس لازم است دولت دیوید کامرون پای جای پای مارگارت تاچر گذاشته با تمام قوا از طالبان و نمایندهشان، کرزای حمایت به عمل آورد. اظهارات ویلیام هیگ انعکاس همین سیاست است. بیدلیل نیست که علیلاریجانی شیر شده، و روزنامة لوموند در جمال بیمثال زهرا رهنورد «دمکراسی» رویت میکند! در گیرودار تبادل کلوتیلد رایس با وکیلیراد و برگزاری مراسم روضه و زوزه در فستیوال کن، «کلود دکام و فرشته قاضی» با زهرا رهنورد مصاحبهای ترتیب دادند که در سایت لوموند، مورخ 20 مه 2010 منتشر شده. پیش از آغاز مصاحبه در مقدمه چنین آمده:
«حضور زهرا رهنورد در رقابتهای انتخاباتی با روسری گلدار زیر چادرسیاه در حالیکه لبخند برلب دارد و دست همسرش، میرحسین موسوی را در دست گرفته ـ صحنهای که هرگز در ایران مشاهده نشده ـ نخستین «سورپریز» رقابتهای انتخاباتی بود. زهرا رهنورد به منتقدین خود پاسخ میداد، مرد به زن نیاز دارد، پرنده برای پرواز به دو بال محتاج است.»
چقدر رمانتیک! بله همین مقدمة گوسالهپسند که در آن نویسنده برای ستایش ابتذال و زنستیزی به تصویر کشیده، تا به ما بگوید در ایران حضور زن با روسری و چادرسیاه در کنار مرد یک «انقلاب» است، دنبالة داستان را هم مینمایاند. اما اگر متن مصاحبه را مطالعه کنیم از ستایش ابتذال مستقیماً به عوامفریبی و دروغهای بیشرمانه خواهیم رسید. تزویر و دروغ لوموند که زمینهساز دروغهای رهنورد میشود. لوموند، زهرا رهنورد را یک مجسمهساز «هنرمند» و با استعداد معرفی میکند که هم به دلیل موضع سیاسی و هم به دلیل هنرمندیاش تحت فشار اصولگرایان قرار گرفته تا جائیکه شاهکار ایشان یعنی همان مجسمة «مادر» را از میدان محسنی برداشتهاند!
یادآور شویم مجسمة کذا همان مجسمهای است که «مادر» را به صورت یک دختربچه با چادر به نمایش گذاشته تا چشم همه به توحش و سرکوب عادت کند. بگذریم! رهنورد در این مصاحبه یک «بیبیگوزک» برای خودش اختراع کرده که در آن همزمان در چند جایگاه مختلف و متضاد قرار میگیرد. در مصاحبة کذا عیال موسوی، هم در صحرای کربلا سیر میکند، هم در ینگهدنیا، و هم در صدر مشروطیت! اینهمه با یک هدف مشخص، تحریف مطالبات انسانی ملت ایران. رهنورد، همچون دیگر فعلة فاشیسم، از یکسو تمام ایرانیان را طرفدار جنبش منفور سبز معرفی کرده، از سوی دیگر این جنبش را مدافع دمکراسی میخواند و نهایت امر تأکید میکند تمام مطالبات این جنبش در چارچوب قانون اساسی جمکران قرار گرفته. بله، این قماش دمکراسی همان است که مافیای متشکل از واتیکان و یهودیان اسلامنواز برای ملت ایران تدارک دیدهاند و پایههای آن با ورود جیمیکارتر به کاخ سفید استحکام یافت. به زبان سادهتر این شبهدمکراسی همان فاشیسم اسلامی است؛ منجلابی که در آن فقط امثال زهره کاظمیها «رشد» خواهند کرد.
عیال موسوی در مصاحبة کذا، هم زینب و فاطمة آمادة شهادت است که ظلم و ستم یزیدیان را متحمل شده، هم «مردم» از او طرفداری میکنند! اما همین زینب زمان از منظر اهالی لوموند، یک هنرمند، فمینیست و مدافع دمکراسی به شمار میرود!
از قدیم گفتهاند، «اگر بردیدة مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی»! و لوموند هم از همان روزی که در نوفل لوشاتو چشمش به جمال بیمثال خمینی دجال افتاد، یک دل نه صد دل عاشق امام و همة پیروان خط امام شد. خلاصه کار بجائی رسید که وقتی رهبر کبیر را در تهران تخلیه کردند، صفحة دوم روزنامة کذا که به «مقالات» اختصاص داشت، شعارهای امام روشن ضمیر را به زبان فرانسه «بازتولید» میکرد. استادان و نخبگان قلم به مزد و جیرهخوار همگی روی کاغذ ضدامپریالیست شده و از آمریکا انتقاد میکردند، و روزنامة لوموند برای مشتاقان در تهران توزیع میشد تا بعضی شوتوپرتهای «مستفرنگ» پس از مطالعة ترهات فرهیختگان کشور فرانسه سرزنشبار به ما بنگرند و بگویند، «این انقلاب حتی جو سیاسی فرانسه را دگرگون کرده، آنوقت شما آنرا مسخره میکنید؟»
البته آنروزها هنوز «جو سیاسی فرانسه» سربریدة شاپور بختیار را به مدافعان دمکراسی تقدیم نفرموده بود و برای عبرت دیگران، جسد دو فرزندش را نیز «به پیوست» برای ملت ایران ارسال نکرده بود! خلاصه هنوز اهالی مرزپرگهر با این واقعیت تلخ روبرو نشده بودند که دریابند مدافعان واقعی تحمیل چادر به زن ایرانی و سرکوب ملت ایران در غرب لنگر انداخته و نعل وارونه میزنند. چند سالی وقت لازم بود تا استراتژی آنگلوساکسونها در منطقه برایشان آشکار شود! دلیل این عدم آگاهی همان پروپاگاند انسانستیز بود که در ایران غرب را مدافع دمکراسی و حقوق بشر معرفی میکرد و آنروزها ما هم وبلاگ نمینوشتیم تا محورهای این پروپاگاند را برای هممیهنان گرامی مشخص کنیم! و از همه مهمتر پیشخدمتی دمکراسیهای غرب برای نزولخورهای «صندوق بینالمللی پول» آشکار نشده بود. خلاصه اینک که فاشیستهای واژگوننما به افلاس افتادهاند، میخواهند جیرهخوارانشان را به عنوان مدافع دمکراسی به ما ملت حقنه کنند. اینگونه است که زهره کاظمی که طی انتخابات اخیر میخواست حکومت را به امام زمان تحویل دهد، در لوموند تبدیل میشود به «فمینیست» و مدافع دمکراسی!
جالب اینجاست که دمکراسی مطلوب زهره کاظمی در همان قانون اساسی حکومت اسلامی تبلور یافته. به عبارت دیگر حدیث و روایات و توحش سنگسار و قصاص و «ابهام مقدس» برای رهنورد همان دمکراسی معنا میدهد. در واقع لوموند میخواهد جانوران وحشی مدافع احکام توحش را که سی سال پیش به زور تبلیغات بیبیسی و با کودتای مردمی به ما ملت تحمیل شدند، اینبار به عنوان مدافعان دمکراسی از نو به ما ملت بفروشد. برای سرگرفتن چنین معاملة خداپسندانهای است که زهره کاظمی با نفی زمان و مکان از یک جایگاه تخیلی به یک جایگاه تخیلی دیگری جهش میکند و رسانة لوموند جهش و پرش ایشان را «دمکراتیک» برآورد میفرماید.
به جزئیات این مصاحبة موهن نمیپردازیم، فقط یادآوری میکنیم که اهالی لوموند، موافقت زهره کاظمی با این مصاحبة مضحک را یک ریسک بزرگ معرفی کردهاند، و ادعا میکنند میرحسین و همسرش پس از مسابقات مارگیری تحت مراقبت قرار گرفتهاند. دلیل این است که در فرانسه کمتر کسی میداند که ساواک برای حفظ جان میرحسین موسوی سالهاست که او را تحت مراقبت قرار داده تا دست ملت ایران به او نرسد. پس بگذریم و بازگردیم به بخش مهم دروغپردازیهای لوموند. این رسانه که اخیراً از نظر مالی سخت به افلاس افتاده، به دوام حکومت اسلامی امید فراوان بسته. از اینرو ادعاهای عجیب و غریبی دارد، از آنجمله است، «دولت» برای عیال موسوی مصاحبه با رسانههای غرب را ممنوع کرده! پس ما هم در کمال نزاکت سخنان اهالی لوموند را قطع میکنیم تا به اینان بگوئیم، مگر این زینب زمان که آمادة شهادت است از ممنوعیتها هراسی به دل راه میدهد؟ به هیچ عنوان!
رهنورد میگوید، وقتی تصمیم گرفتم در کنار همسرم در رقابتهای انتخاباتی شرکت کنم میدانستم که این عمل به خودکشی میماند، این اصولگرایان خیلی زنستیزاند! من 30 سال عمرم را وقف احقاق حقوق زنان کردهام. برای این مزخرفات علامت تعجب نمیگذاریم، چون همه میدانند که این آخوند مؤنث برای توجیه چادر و تثبیت زن در جایگاه کنیز و برده مشقسیاه فراوان نوشته، و یا به ناماش نوشتهاند؛ تفاوتی نمیکند. در هر حال، زهره موسوی، منم منم زنان میافزاید:
«من همواره رفع تبعیض از زنان را با آرمانهایم پیرامون آزادی، دمکراسی و دولت قانونگرا مرتبط کردهام. حتی پیش از انقلاب که در ایالات متحد بودم در بحثها و سخنرانیهایم همین مسائل را مطرح میکردم. من حتی یک کتاب پیرامون نقش زن مسلمان نوشتهام که افراطگرایان از انتشار آن در ایران ممانعت کردند. در نتیجه در ماه مارس سال 2009 یک بیانیه منتشر کردم تحت عنوان مطالبات فمینیستها و انتخابات ریاست جمهوری برای اینکه بگویم با زنان نباید خشونت کرد. و باید بگویم که حضور من در رقابتهای انتخاباتی توجه بسیاری از جوانان و زنان ایرانی را جلب کرد. ولی بعد ما قربانی کودتای انتخاباتی شدیم و ایران به یک زندان بزرگ تبدیل شد و... »
بله در این آتشفشان دروغ و مهملبافی رهنورد فراموش میکند که حقوق زن ایرانی با حقوق «زن مسلمان» در تضاد قرار میگیرد، چرا که حقوق زن مسلمان همان است که در قرآن و فقه و فتوی آمده، و حقوق زن ایرانی حقوقی است که با در نظر گرفتن زمان و مکان مشخص در کشور ایران برای زن به عنوان «انسان» تعیین میشود. و اما این فراموشی دلیل دارد! رهنورد برای توجیه لاتبازیهای میرحسین موسوی و عدم بازداشت وی به دروغبافی افتاده، ادعا میکند که به دلیل محبوبیت «ما» حاکمیت از دستگیریمان منصرف شد! یک وقت فکر نکنید گاوچرانها قصد داشتند همچون 22 بهمن در ایران خردجال به راه اندازند، و راه را برای حضور نظامی در سواحل خزر باز کنند! به هیچ عنوان! همه باید بپذیرند که 44 میلیون ایرانی بالغ و عاقل در مضحکة حکومت جمکران شرکت کرده، اکثریتشان هم میرحسین موسوی را برگزیدهاند! ولی احمدینژاد حق مسلم حسین شهید را پایمال کرده و ... و به ویژه همه باید بپذیرند که خامنهای با موسوی مخالف بوده! اما داستان زهرا خانوم به این مختصر ختم نمیشود. یک ذکر مصیبت هم برای مصائب برادرش میگیرد. همان که در واقع به جرم سوء استفادةمالی دستگیر شده بود! همچنین قتل مرموز خواهرزادة موسوی به اضافة دروغهای شاخدار دیگر ضمیمة داستان میشود. رهنورد میگوید، رسانههای حکومت به ارعاب ما پرداختند، به ما توهین میکنند و افترا میزنند، ولی همسرم همچون مهدی کروبی و محمد خاتمی در برابر همة فشارها مقاومت میکند، برای اینکه مطالبات مردم ایران تأمین شود. در ادامة این ماجرا، جنبشسبز هم «بازتعریف» میشود. پس ببینیم جنبش سبز نوین از زبان زهره کاظمی چیست؟ چرا که تاکنون عیال موسوی هزار و یک تعریف متناقض از همین جنبش ارائه داده. کاظمی میگوید:
«جنبش سبز پژواک مطالبات ایرانیان و انقلاب مشروطه در سدة گذشته است، و انتخابات 22 خردادماه فرصتی بود برای طرح مجدد این مطالبات، یعنی آزادی، حکومت قانون و دمکراسی.»
بله بازگشت به دوران امام روشن ضمیر در ذهن علیل رهنورد پژواک انقلاب مشروطه شده! به عبارت دیگر سرداران مشروطه برای استقرار آخوند جماعت در رأس حکومت میجنگیدند. اگر لوموند نبود ما هرگز با تاریخ معاصر ایران آشنا نمیشدیم! «جونم براتون بگه»، عیال میرحسین پس از اینکه خود را مدافع دمکراسی میخواند تأکید میکند که مطالبات جنبش سبز به اجرای قانون اساسی محدود میشود. و این جنبش مسالمتآمیز خواهان سقوط رژیم نیست، بلکه خواهان اصلاحات است و کارگران، معلمان، ورزشکاران، هنرمندان، نمایندگان اقلیتهای قومی و زنان و دانشجویان طرفدار جنبشاند! خلاصه آنچه کارفرمایان لوموند میخواهند از زبان عیال موسوی میشنویم: تداوم حکومت جمکران و اجرای احکام توحش، اینبار در قالب «دمکراسی» و آزادی!
رهنورد پس از به هم بافتن این مزخرفات برای زنان ایران نیز یک پیام ابلهانه فرستاده میگوید: پیشرفت کنید، سطح تحصیلات و شناخت خود را بالا ببرید تا بتوانید در جایگاه شهروند قرار گیرید و... و اما این فمینیست مدافع دمکراسی هیچ اشارهای به تحمیل حجاب بر زنان ایران ندارد. یعنی در اینمورد لوموند ترجیح داده از او سئوالی نکند تا ایشان در محظور نیافتند و مجبور نشوند به ستایش از «چادر آزادی» که از روی فرصتطلبی به سرشان انداختهاند بنشینند! کنیز اندرون که نمیتواند فمینیست و مدافع دمکراسی باشد! در عوض روزینامة گروه لاگاردر، به زینب جمکران امکان داده تا هر چه میتواند چرند بگوید:
«من در این راه مبارزه میکنم، بر ضد تعدد زوجات، بر ضد خشونت و دههها تبعیض. زنان ایران ناچاراند این مبارزه را ادامه دهند[...] همسر من تنها نیست کروبی، محمد خاتمی و بسیاری دیگر مبارزه برای دمکراسی را ادامه خواهند داد [...] و ما برای سالگرد انتخابات فعالیتمان را گسترش خواهیم داد [...] من فکر میکنم یک روز پیروزی نهائی با مردم خواهد بود.»
البته ما نمیخواهیم به قول معروف کاخ آرزوهای لوموند را ویران کنیم، اما نمونة تایلند نشان داد که دیگر در خیابان نمیتوان حکومت تعیین کرد. به همین دلیل به «تاکسین شیناواترا» که از دوبی به فرانسه آمده بود گفتند در مورد تایلند سکوت اختیار کند. اما در این موارد نمیتوان به لوموند ایراد گرفت. این رسانه به دلیل تضعیف جناحهای اسلام نواز مدافع اسرائیل باید به مردههای سیاسی بپردازد، بهتر بگوئیم باید نقش مردهشوی جهان سیاست را ایفا کند. تردیدی نیست که خود نیز از این افلاس آگاه است. اما روزینامه کیهان فاقد چنین فهم و شعوری است.
حال پس از این مقدمة طولانی بازگردیم به ابراز نوکری حکومت جمکران برای ارتش ناتو. روزنامة کیهان، مورخ اول خردادماه 1389 در «یادداشت روز» خود تحت عنوان «گزينههاي راهبردي در بيانية تهران»، به قلم مهدی محمدی مینویسد، 1200 کیلوگرم اورانیوم به ترکیه میدهیم اما بیش از 800 کیلو اورانیوم در اختیار خواهیم داشت، تا انبار ذخیرة هستهایمان خالی نشود. و چه خوب شد که غرب سوخت راكتور تهران را به ايران نداد تا ما تجربة فني غنيسازي 20 درصد را به دست آوریم. ايران به دليل استراتژي پایهای خود در سياست خارجي «نظم شمال محور» در روابط بينالملل را درهم ریخت.
چه خوب! نمیدانستیم روضهخوانها چنین قدرتی به هم زدهاند، حتماً به دلیل مبارزه با بدحجابی چنین معجزاتی شده، نه به دلیل اتحاد اخیر چین و روسیه با هند و برزیل! تشکیل این گروه به فروپاشی شمال محوری منجر شد و مسلم بدانیم که همین گروه بساط نوکران محور کذا را در ایران برخواهد چید. به عبارت دیگر اگر آمریکا در بنبست قرار گرفته، جای نوکرانش در اعماق چاه جمکران خواهد بود.