شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۶

آزادی در ابتذال!
...

پیشتر گفتیم که در راستای تبلیغات محافل افراطی غرب در ایران، ‌ «آزادی سیاسی» در ترادف با «هرج‌ومرج»، و آزادی‌های اجتماعی، در ترادف با «ابتذال» قرار می‌گیرد، تا به این وسیله، «آزادی»، در اذهان عمومی ارزش واقعی و اجتماعی خود را از دست بدهد. چرا که هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند «هرج‌ومرج» و «ابتذال» را مورد تأئید قرار دهد! و هیچ اجتماعی در «ابتذال» و «هرج‌ومرج» قادر به رشد و حرکت سازنده نخواهد بود. «ابتذال» و «هرج‌و‌مرج» عملاً روی دیگر سکة فاشیسم حاکم بر کشور است؛ و همین‌ها زمینه‌ساز بازگشت به فاشیسمی «نوین» خواهند شد. به همین دلیل است که رسانة «شرق»‌ مصاحبة کذائی خود را «منتشر» می‌کند، و به همین دلیل است که، «فارس نیوز» مورخ 20 مرداد ماه سالجاری، همین مصاحبه را «دوباره» منتشر ‌کرده!

پیشتر، در وبلاگ «شرق و شگرد» اشاره شد که مصاحبة «شرق»، تنها جهت فراهم کردن خوراک تبلیغاتی برای «کیهان» صورت گرفته بود. و امروز نیز با توجه به انتشار مجدد مصاحبة کذائی ـ اینبار به بهانة «یادآوری» دلایل توقیف روزی‌نامة «شرق» ـ توسط «فارس نیوز»، به بررسی شیوه‌های «ارعاب» در نظام‌های استعماری می‌پردازیم. ارعابی که از آغاز جنبش مشروطه، ‌ توسط حاکمیت، ‌ دستاربندان و استعمار سازماندهی شده، و هیچ ارتباطی با ارعاب سنتی و «پیش‌استعماری» ندارد. شیوه‌ها و ابزار ارعاب، در این راستا تماماً در راه خدمت به منافع استعمار قرار می‌گیرد، و به همین جهت، همزمان، هم شامل حال ایرانیان داخل کشور می‌شود، و هم ایرانیان تبعیدی! نباید فراموش کرد که،‌ «ارعاب» از دو مسیر فیزیکی و رسانه‌ای، در هر حال، در داخل و خارج از حمایت استعمار برخوردار خواهد شد. و هنگامی که حاکمیت در موضع ضعف قرار ‌می‌گیرد، این «ارعاب» تشدید می‌شود. به عنوان نمونه می‌توان به قتل مخالفان حاکمیت ملایان در اروپا، پس از پایان جنگ با عراق، به ویژه به قتل شاپور بختیار اشاره کرد. همچنان که به قتل‌های زنجیره‌ای در دورة محمدخاتمی، که از قضای روزگار، بیشتر شامل حال «غیرمذهبی‌ها» شد تا «ضدمذهبی‌ها»! دلیل هم آنکه، این به اصطلاح «ضدمذهبی‌ها»‌، برای ایجاد فضای دوقطبی مطلوب فاشیسم از الزامات حیاتی به شمار می‌روند،‌ حال آنکه موجودیت «غیرمذهبی‌ها»، باعث تضعیف فضای دو قطبی خواهد شد. به همین دلیل سرکوب فرهنگی نیز در داخل و خارج، بیشتر شامل حال «غیرمذهبی‌ها» می‌شود.

ولی نوع «پیشرفتة» سرکوب و ارعاب، گروه‌های آسیب‌پذیر اجتماعی را هدف می‌گیرد، و در این میان، زنان و همجنس‌گرایان نخستین اهداف سرکوب در حکومت اسلامی به شمار می‌روند؛ زنان به طور کلی و پیوسته، و همجنس‌گرایان به صورتی مقطعی. در عمل، هر گاه «مصلحت» ایجاب کند، این دو گروه «سرکوب» خواهند شد. و مصاحبة «شرق» فرصتی فراهم آورد که حکومت اسلامی، از طریق پاسدار شریعتمداری در کیهان، رسماً تهاجم به همجنس‌گرایان را آغاز کند. تهاجمی که اکنون از طریق جنجال رسانه‌ای در کار پیاده کردن زمینة «ارعاب» در جامعه شده.

«ارعاب»، ‌ در ابعاد وسیع، ‌ ابتدا از طریق شایعه‌پراکنی اعضای ساواک صورت می‌گیرد، ‌ سپس «شایعات» به رسانه‌ها راه می‌یابد، و در مرحلة نهائی، ‌ یا «مجرمی» پیدا نمی‌شود، و یا مجازات «مجرمین» توسط نیروهای دولتی به اطلاع عموم می‌رسد! ولی تا هنگامی که شایعه‌پراکنی به رسانه‌ها راه نیافته، عملاً از کارآئی بیشتری برخوردار است. چرا که «سکوت» رسانه‌ها و مراجع رسمی در برابر شایعات، به صراحت بر میزان وحشتی که این شایعات در اذهان عموم ایجاد می‌کند، هر دم ‌می‌افزاید. همین شایعات هنگامی به رسانه‌ها راه می‌یابد که از قدرت ارعاب آن‌ها در زمینه‌های فرهنگی و «روان‌اجتماعی» کاسته شده، ولی در عوض، کاربردشان جهت سرکوب فیزیکی مردم افزایش یافته. به عنوان نمونه می‌توان از جنجال «اوباش‌گیری» و اعدام به اصطلاح «اوباش» یاد کرد. این «اوباش»، که در واقع، تکیه گاه اصلی حاکمیت ایران به شمار می‌روند، و به دلیل گسترش فقر، روز به روز بر تعداد‌شان افزوده می‌شود، یا در گروه‌های سازمان یافته در ارعاب مردم شرکت می‌کنند، و یا زمانیکه حاکمیت به این نتیجه می‌رسد که چنین «ارعابی» کارساز نیست، با دستگیری و اعدام آنان زمینة سرکوب عمومی فراهم می‌آید. در نتیجة چنین اعمالی، دست حاکمیت پوشالی ایران، جهت «اعدام اوباش» بازتر می‌نماید، ولی «مشخص» نیست که نهایت امر، چه کسانی به عنوان «اوباش» اعدام می‌شوند. و همین «ابهام»، خود بهترین ابزار سرکوب است، چرا که به مرور زمان بر وحشت مردم می‌افزاید. حال بپردازیم به ارعاب فرهنگی.

ارعاب فرهنگی در داخل و خارج، در چارچوب برنامه‌های فرهنگی ناتو، ساخته و پرداخته می‌شود. و هدف از آن در واقع «الگوسازی» برای جامعة فاشیست‌زدة ایران در «آینده» ‌است! در این راستا است که ترویج «خشونت و ابتذال» را می‌توان بررسی کرد. فاشیسم در زمینة اجتماعی، پیوسته زمینه‌ساز ترویج همان ابتذالی است که مرتباً در بوق‌های خود «ادعای» مبارزه با آنرا دارد. به ویژه اگر فاشیسم به زیور استعمار نیز آراسته باشد، چرا که قدرت ترویج ابتذال آن چندین برابر خواهد شد. ظهور هنرمندان بی‌هنر، و نخبگان کم سواد در حکومت اسلامی تداوم روندی است که از دوران پهلوی آغاز شد، و برخلاف ادعای حاکمیت اسلامی، پس از براندازی 22 بهمن، به شدت مورد حمایت قرار گرفت. به همین دلیل ارائة الگوهای اجتماعی آینده در این نظام استعماری، همزمان با ارائة الگوی سیاسی آن‌ها توسط کیهان ـ جاسوس‌گیری ـ برای گروه‌های آسیب‌پذیر نیز همچون زنان و همجنس‌گرایان، یعنی همان دو گروهی که اکنون مورد تهاجم حاکمیت قرار گرفته‌اند، ارائه می‌شود. در مسیر این تبلیغات، هر دو گروه، می‌توانند الگوهای «غیراسلامی» خود را، مانند حاکمیت آینده، در «ابتذال» کامل بیابند، ابتذال در «گفتار»، و ابتذال در «رفتار»! گروه‌های سیاسی به اصطلاح «لائیک»، که الگوی‌شان را استعمار در رسانة کیهان به ملت ایران تحویل می‌دهد: جهانبگلو، عبادی، آغداشلو و ... زمینه‌های «فلسفی»، «حقوقی» و «هنری» را اشغال کرده‌اند! پیشتر به هیاهوی پاسدار شریعتمداری در مورد اینان اشاره شد، پس بازگردیم به زنان و همجنس‌گرایان! از آنجا که نظام اسلامی به طور کلی زن را «حقیر» می‌شمارد، جهت ارائة نمونة همجنس‌گرائی، کیهان، ‌ با کمک «شرق»، تهاجم خود را نیز به یک زن «همجنس‌گرا» آغاز می‌کند. و همزمان با سرکوب زنان در ایران، در غرب بیوگرافی یک زن ایرانی «منتشر» می‌شود! زنی به ظاهر «موفق» در غرب،‌‌ که شخصاً دست به روایت جزئیات زندگی خصوصی‌اش می‌زند، و به این ترتیب عملاً به هنجارهای جامعة‌ دموکراتیک می‌تازد! با ارائة این نمونه، استعمار، همزمان دست‌اندرکار «تأئید» «نمونة زن»، در قالب «گزافة» پیش از براندازی 22 بهمن است. همانطور که گفتیم، این «نمونه‌ها» بیش از آنچه بر هنجارهای اجتماعی جامعة سنتی ایران بتازد، در عمل، هنجارهای جوامع دموکراتیک غربی را می‌شکند، ولی به صراحت می‌بینیم که رسانه‌های اسلامی «استعماری»، به عمد و با صحنه‌سازی، از آنان به عنوان نمونه‌های «آزادیخواهی» و «لائیسیته» در ارتباط با شرایط سیاسی و اجتماعی در کشورهای غربی «یاد» می‌کنند!

حال که «فارس نیوز» به انتشار مجدد مصاحبة «شرق» اقدام کرده، فرصتی است تا به همکاران پاسدار شریعتمداری در ایران و در خارج از مرزها یادآور شویم که، محترم شمردن حریم خصوصی، اصل لازمة تأمین آزادی‌های اجتماعی و فردی است، و در این راستا، نقل و انتشار داستان‌های «اتاق خواب» توسط «آزاد زنان»، حتی به صورت بیوگرافیک، بیش از آنچه نشانگر «آزادیخواهی» فرضی این راویان باشد، عملی است در جهت نقض حریم خصوصی خود آنان! و نهایت‌امر کسانی که به حریم زندگی خصوصی خود احترام نمی‌گذارند، نمی‌توانند برای زندگی دیگران احترام قائل باشند. شاید برخی ایرانیان ساکن غرب هنوز مفهوم رعایت حریم خصوصی را درست درک نکرده‌ باشند. ولی بهتر است بدانند که،‌ حقوق مدنی در کشورهای دموکراتیک، دخالت دولت در زندگی خصوصی «شهروندان» را اکیداً ممنوع کرده. و دخالت هر فرد در زندگی خصوصی افراد بالغ و عاقل نیز به همین صورت ممنوع است. و این امر به نوعی، افراد را ملزم می‌سازد تا «حریم خصوصی خود» را نیز «محترم» بشمارند. هر چند که افراد در انتشار جزئیات زندگی خصوصی خود آزاد‌اند، اگر کسی مایل نیست داستان زندگی آنان را بداند، می‌تواند از خواندن کتاب‌‌‌های «مهیج‌شان» خودداری کند. ولی در یک جامعة دموکراتیک، «مسئولیت پذیری» از وظائف اصلی «شهروندان» به شمار می‌رود. و اگر قلم به مزدهای «شرق» با این‌ مسائل کاملاً بیگانه‌اند، ‌ «شهروندان»، ‌ به ویژه مهاجران ایرانی، بهتر است بدانند که، گرایشات ‌جنسی نه «انتخابی» است و نه «مادرزاد!» همچنان که «آزادی»، نه می‌تواند ترجمان «ابتذال» باشد، و نه فراهم آورندة زمینة «هرج‌ومرج!»


جمعه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۶

«مخمل» و سیاست!
...
جهت پاسخ به خوانندة گرامی‌ای که در مورد «منابع» مورد استفاده در این وبلاگ سئوال کرده بودند، یادآور می‌شوم که، این وبلاگ مجموعه‌ای است از مطالعات و تحقیقات شخصی، تحصیلات دانشگاهی و تجربیات فردی که همگی پیش از آغاز به وبلاگ نویسی حاصل شده. منابعی که در این وبلاگ صریحاً ذکر می‌شود، صرفاً جهت نگارش وبلاگ مورد استفاده قرار نگرفته‌اند. چرا که در این صورت نگارش هر وبلاگ نیازمند ساعت‌ها مطالعه می‌‌شد. جهت اطلاع بیشتر می‌توان گفت که، مطالعة متون فلسفی، با در نظر گرفتن تاریخچة تحولات تفکر ‌فلسفی، می‌تواند به برخوردی منسجم با مسائل متفاوت بیانجامد، و از این راه، به طور کلی کمک زیادی به امر نگارش خواهد کرد. و اما در مورد سیاست و فعالیت سیاسی، در وبلاگ امروز توضیح مختصری داده خواهد شد.

وقتی «هدف» غیر قابل دسترس باشد،‌ هر «وسیله‌ای» می‌تواند به «هدف» تبدیل شود. و 8 دهه است که سیاست استعمار در ایران، بر اساس همین نکتة به ظاهر بسیار پیش‌پاافتاده،‌ دوام خود را تضمین کرده! هر روز وسیله‌ای به عنوان «هدف» به مردم ایران معرفی شده، «ملی شدن نفت»، «آزادی» و «استقلال» تاکنون توانسته ما را از یک سلطنت دست‌نشانده به مردابی به نام جمهوری اسلامی «رهنمون» شود. این جمهوری، ‌همان حکومت سحرآمیزی است که مانند «مدرنیزاسیون» میرپنج، اهداف استعمار را به بهترین وجه تأمین کرده. و امروز هم در راستای تأمین منافع استعمار، «هدف نوین» ملت ایران، «انقلاب مخملی» شده! انقلاب مخملی، نیز پدیده‌ای است که سابقاً، آمریکائی‌ها با حمایت دولت یلتسین، در مناطق تحت نفوذ شوروی سابق به راه می‌انداختند، و یکی از دست‌اندرکاران آن «ایگور ایوانف» بود؛ «شخصیت» سیاسی‌ای که چندی پیش از شورای امنیت روسیه استعفا داد. ویژگی «انقلاب مخملی»، شباهت فراوان آن به براندازی 22 بهمن است! به این ترتیب که تحت عنوان «آزادی»، «استقلال» و ... رویة حاکمیت تغییر چهره می‌دهد، و همزمان حضور استعمار تقویت می‌شود! در ایران هم قرار بود از طریق «اصلاح‌طلبان» و گروه اسفندیاری و جهانبگلو، شبه دولت دیگری تشکیل شده، به پابوس دموکرات‌ها در کاخ سفید بشتابد. ولی از آنجا که در عرصة سیاست «خواستن»، به هیچ عنوان «توانستن» نیست، و این توانائی‌های دولت‌هاست که خواسته‌های‌شان را می‌آفریند، حاکمیت ایران ناچار به افشای طرح اربابان‌اش شد! و جنجال پاسدار شریعتمداری در کیهان در همین راستا صورت می‌پذیرد: ایجاد یک «هدف» نوین! که عبارت است از تشکیل «جبهة لائیک»، «دموکرات» و «فردگرا» با کمک فعلة فاشیسم، همان شرکای حکومت، از قبیل عبادی، جهانبگلو، آغداشلو و ...که اکنون می‌باید نقش نوینی ایفا کنند؛ «فردگرا»، «دموکرات» و دوست داشتنی باشند! یعنی هر آنچه نیستند و هرگز هم نبوده‌اند! ولی این واقعیت چندان اهمیتی ندارد، چرا که استعمار، قادر است مرزهای «عقل» را شکسته، تعبیری از «عشق» را بر همه حاکم کند! طی 8 دهه حاکمیت،‌ استعمار همة مفاهیم را واژگون کرده. فاجعه‌ای که در داخل و خارج ابعاد آنرا بر امواج اینترنت شاهدیم: «فقر فرهنگی»، نزد حاکمیت و در بطن اوپوزیسیون!

بهترین شاهد این مدعا جنبش «چپ» در ایران است. این جنبش‌ چنان ساختاری یافته که امروز هیچ وجه مشترکی با یک جنبش چپگرا نمی‌تواند داشته باشد، و تنها نام «چپ» بر خود نهاده. همچنان که حاکمیت ایران نیز خود را «ضدامپریالیست» می‌‌خواند! حاکمیتی که توسط سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا بر ملت ایران تحمیل شد، و البته با همکاری صمیمانة جنبش‌های رنگارنگ «چپ‌نما»! جنبش‌هائی که امروز همگی در مساجد غرب «بست» نشسته‌اند، زبانشان هم دراز است و از ما ملت طلبکاراند! از ما، که به دلیل خودفروختگی و یا بی‌خردی رهبران «چپ» ناچار به ترک ایران شده‌ایم. از ما، که نه دیروز «انقلاب اسلامی»‌ و «جامعة بی‌طبقه توحیدی» می‌خواستیم، و نه امروز خواستار «انقلاب مخملین» هستیم. از ما، که نه دیروز «صحرای کربلا» داشتیم، نه «سیاهکل»! از ما، که نه دیروز آرزوی ارتقاء به مقام «غلامی سفارت» داشتیم، و نه امروز چنین خواب و خیالی در سر داریم! ما ملت ایران، امروز می‌بینیم که جنبش‌های رسمی «چپ» در کشور، به ویژه حزب توده، «حکایت» عجیبی دارند.

خارج از زباله‌های بازیافتی نجف و اوباش دستاربند حوزه‌های علمیه، امروز، به سرگذشت هر یک از کارگزاران شناخته شدة ساواک بنگریم، می‌بینیم، ابتدا پدر محترم‌شان را در زمان محمدرضاپهلوی تیرباران کرده‌اند، ‌ سپس خودشان به صفوف ناراضیان پیوسته‌اند. چرا که در حالت طبیعی، هیچکس از کشته شدن پدرش خوشحال نمی‌شود. بنابراین نارضایتی از چنین رخدادی کاملاً طبیعی است. آنچه طبیعی بنظر نمی‌رسد، واکنش به قتل پدر است. پسرانی که پدرشان را یک حاکمیت استعماری به قتل می‌رساند، خود، به طریقی دیگر، به قربانیان حاکمیت بعدی تبدیل می‌شوند! تکرار می‌کنیم منظور، غیرنظامیان است. افرادی، برخاسته از یک ردة خاص اجتماعی. اینان در واکنش به قتل پدر، به مخالفان بالفعل تبدیل شده، راهی زندان سیاسی می‌شوند، و در زندان اوین، توسط یکی از اعضای حزب توده، فردی که گویا همیشه، «عموئی» نام دارد، جذب حزب توده شده از زندان خارج می‌شوند! آقای عموئی،‌ سال‌های سال، در زندان اوین، مخالف «استخدام» می‌کرده، و ساواک هم در ظاهر دست ایشان را برای چنین فعالیتی بازگذاشته! این قسمت از «داستان» است که نویسنده را به حیرت می‌اندازد! چگونه ممکن است سازمان اطلاعاتی ساخته و پرداختة ‌استعمار بپذیرد که حزب توده، در زندان اوین به «عضوگیری» مشغول شود؟! و چگونه است که هر که در ایران سرش به تنش می‌ارزیده، در زندان اوین، هم‌صحبت و هم بند «عموئی» می‌شده؟! ساواک «کور» بوده، ‌ که دست یک عضو فعال حزب توده را در زندان اوین اینچنین باز می‌گذاشته؟ یا راه ساواک از حزب توده می‌گذشته؟! چرا که ناراضی زندانی پس از عضویت در حزب توده، آزاد می‌شود، سپس به جرم عضویت در حزب توده دوباره به زندان می‌افتد، و پس از آزادی، به کارگزار حاکمیت ملایان تبدیل می‌شود! باز هم تکرار می‌کنیم که در اینجا سخن از غیرنظامیانی است که گویا «روح همکاری» داشته‌اند! و سخن از «چشم پوشی» و بلند نظری «ساواک» است در برابر فعالیت‌های جنبش چپ در زندان اوین! هرچه به مسیر زندگی برخی زندانیان سیاسی دقیق می‌شویم، حیرت‌مان عمیق‌تر می‌شود! و امروز این حیرت به اوج رسید، هنگام مطالعة مقاله‌ای تحت عنوان «نوبت عاشقی» در سایت «اخبار روز»، مورخ 19 مردادماه 1386!
در این مقاله آنچه مهم است، مطلبی است که به نقل از یکی از «سران دانشجویان» عنوان شده. گویا ایشان گفته‌اند، لزومی ندارد دانشجو «عاقل» باشد، همین که «عاشق» باشد کافی است! و البته این نخستین بار است که چنین «فتوائی» از سوی یک رهبر «چپ» افتخار صدور می‌یابد! امروز که دیگر «دفتر» آقای عموئی هم در زندان اوین تعطیل شده، چون ایشان درگذشته‌اند،‌ و معلوم نیست کسی که به عنوان ناراضی ـ منظور شبه ناراضیان دفتر تحکیم وحدت، و دیگر شرکای اکبر رفسنجانی نیست ـ برای نخستین بار راهی زندان اوین می‌شود، چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود؟! چگونه است که یکی از«سران چپ» همان مهملاتی را تکرار می‌کند، که ملایان در روضه‌های صحرای کربلا؟! دانشجو باید «عقل» را کنار گذاشته، عاشقانه به سوی مرگ بشتابد؟ چرا؟ چون شهادت و حماقت «افتخار» است؟ چون جوانان ایران، آن‌ها که نه در ردة اوباش حوزه و بازار قرار دارند، و نه به افتخار اعتیاد نائل شده‌اند، باید راهی اوین شوند؟ با کدام منطقی می‌توان چنین «فتوائی» را توجیه کرد؟ «حماقت» یا «خود فروختگی»؟! پاسخ هر چه باشد، تفاوتی نمی‌کند، چرا که نتیجة «حماقت» و «خودفروختگی» به یکسان خواسته‌های استعمار را بر آورده می‌کند! و نابودی نسل جوان ایران از اهداف اولیة استعمار است. آن‌ها که از اعتیاد، از ابتذال و تبعید جان سالم به در برده‌اند، اینک باید در اوین یک دورة «کارآموزی» بگذرانند! یا اعدام شوند، یا «آزاد» شوند، ولی در هر حال، زندگی‌شان نابود شده، و گویا «هدف» هم همین باشد:

«یکی از سران دانشجویان چپ چندی پیش گفته بود دانشجو باید عاشق باشد نه عاقل»

البته از «چپ ایران» انتظاری بیش از این‌ها نیست. پیشتر گفتیم که «فقر فرهنگی» یا تبلیغات فرهنگی ناتو در ایران، فعالیت سیاسی را بر محور «شهادت طلبی» و «گریز از دنیا»، یا همان ترهاتی متمرکز کرده که امروز ملایان از آن تحت عنوان «معنویت» یاد می‌کنند، و سعی دارند آنرا به «هدفی والا» تبدیل کنند. از سوی دیگر، سازمان استعماری ساواک، همین «فعالیت» را، به ویژه در دانشگاه، «ممنوع» می‌کند، و با این‌کار بر جذابیت، والائی و تقدس آن می‌افزاید. نتیجة اعمال چنین سیاستی، در برابرمان قرار دارد. دو روی سکة فاجعه! فاجعه‌ای به نام حکومت اسلامی و فاجعه‌ای به نام «اوپوزیسیون» همین حکومت؛ از چپ افراطی،‌ تا راست افراطی! بله، در کمال تأسف، پس از مشاهدة براندازی 22 بهمن، هنوز هیچیک از «نیاکان والاتبار» این دانشجویان، به این نتیجه «عقلانی» نرسیده که «فعالیت سیاسی» به شیوه‌ای که استعمار در بوق آن می‌دمد، در کشوری مبتلا به طاعون اسلام، با اقتصاد تک محصولی، عملاً به معنای شتافتن به استقبال مرگ است! و «مرگ طلبی» نه تنها نمی‌تواند «فعالیت سیاسی» به شمار ‌آید، که فقط ابزاری کارساز در خدمت «غلامان‌سفارت» خواهد بود. در جامعة ایران، هنوز «فعالیت فردی» و فاصله گرفتن از تبلیغات استحماری و گروهی، به عنوان یک فعالیت «واقعی» به رسمیت شناخته نشده! در این راستا، اکثر جوانان ایرانی که پای به دانشگاه می‌گذارند، بلافاصله «مقهور» صاحب‌نظران در فضای همین دانشگاه‌ها می‌شوند، جذب گروه‌های سیاسی‌ای می‌شوند،‌ که نهایت امر، مهارشان به دست اربابان واقعی ساواک است! تشکیلاتی از قبیل انجمن اسلامی یا تشکل‌های چپ، کنفدراسیون و ... و همین‌جاست، آغاز فاجعه!




پنجشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۶

نوروز «تابستانی»!
...

همزمان با شانزدهمین سالروز قتل شاپور بختیار، و در فردای سالروز صدور فرمان مشروطه، حکومت ملایان در استان گیلان جشن «نوروز شیعی» هم بر پا کرد!

پیشتر اشاره شد که استعمار تلاش دارد مبداء تاریخی ایران را از دورة هخامنشیان به دورة دیگری انتقال دهد. و در این راستا،‌ در پی ایجاد نوعی «تکثر» در مبداء تاریخ ایران برآمده. ابتدا این نقل و انتقال‌ها در تاریخ باستان صورت گرفت، و «تمدن جیرفت» و شهر «آراتا» کشف شد! اکنون نقل و انتقال‌های استعماری به تاریخ ایران پس از سقوط ساسانی رسیده، به دوران حکومت آل بویه که بر اساس منابع حکومتی، «شیعه مسلک‌» هم بوده‌اند. و به همین دلیل از 15 مردادماه سا‌ل‌جاری یک «نوروز شیعی» به نوروز ایرانی افزوده شد، تا نوروز هم به زیور «دین» آراسته شود، و ارزش نمادین خود را به عنوان جشن اقوام ایرانی از دست داده، و زمینه‌ساز «فدرالیسم استعماری» باشد!

پس از سه دهه حکومت «عدل‌علی»، و پس از یک سده حضور استعماری و پر بار در صدر اسلام، مشروعه و صحرای کربلا، اکنون باید باز هم در لجنزار «تشیع» شناور بمانیم، و در این راستا، لازم است، در دورة «حکومت اسلامی»، به دوران دیلمیان بازگردیم! ولی نه به صورت یکپارچه، که بصورت «فدرال!» نخستین گام فدرالیسم استعماری در «روستای ملکوت» از توابع «املش» برداشته شده! و پیش از آنکه در واقعیت، ‌ استعمار یک حاکمیت «دیلمی» برای‌مان تعیین کند، در روز 18 تیرماه سالجاری، اکبر رفسنجانی در سفر به گیلان، یادی هم از «آل بویه»‌ می‌کند، سپس ساواک مراسم نوروز «دیلمیان» برپا می‌دارد! امروز «جام جم آن‌لاین»، خبر از برپائی مراسم «نوروز دیلمانی» داده! دلیل مهرورزی غلامان سفارت به «دیلمیان» این است که در این دوره، بر اساس قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» آخوندها، بازار تشیع علوی گویا بسیار گرم و داغ بوده! و زیارت نجف و کربلا مد روز! پیش از ادامة مطلب لازم است نگاهی داشته باشیم به ویژگی‌های تاریخی «آل‌بویه».


آل‌بویه از قرن دهم تا اواسط قرن یازدهم میلادی بر ایران و عراق عجم حکومت کرده‌اند. حاکمیت دیلمیان را آغاز بیداری ایرانیان و رهائی از قید خلیفة عباسی می‌دانند. علی، حسن و احمد، فرزندان ماهیگیری از اهالی دیلم در شمال ایران بودند که به حاکمیت رسیدند. احمد پسر بویه، ‌ به مقام «امیرالامرا» رسیده، و لقب «معزالدوله» می‌گیرد.

آورده‌اند که تمامی ارگان‌های دولتی توسط «امیر» اداره می‌شد، فرماندهان نظامی از وی اطاعت می‌کردند و بر اساس تئوری‌های «حوزوی»، از آن پس، خلیفه عباسی فقط خلیفة سنی‌ها بوده! در زمان آل‌بویه، شبکه‌های آبیاری بازسازی شد، کاخ‌ها، جاده‌ها و پل‌های بسیاری ساخته شد و از دانشمندان و ادبا استقبال شایانی به عمل آمد. به همچنین، زیارت نجف و کربلا رواج یافت!

و جهت بازگشت به این دورة «پرافتخار» است، که در روستای «ملکوت» سال 1581 دیلمی آغاز می‌شود!!! در واقع جهت تضعیف مبداء تاریخ ایران، یک مبداء تاریخی دیگر به آن افزوده شد. و مشخص نیست بر اساس کدام گاه‌شمار، روستای ملکوت در قرن 16 قرار گرفته؟! به گفته «جام جم آنلاین» مورخ 18 مردادماه
سال‌جاری، کوه نشینان البرز همه ساله با برگزاری جشن «آتش نوروزی» سال نو دیلمی برپا می کنند:
«روز دوشنبه 15 مردادماه سال‌جاری مردم شمال ایران در بلندی‌های البرزشمالی و در روستای ملکوت از توابع املش سال نو دیلمی را جشن گرفتند.»

این جشن با حمایت سازمان حکومتی «میراث فرهنگی» بر پا شده، و مسئولان منطقه نیز در آن حضور گسترده‌ای داشته‌اند. فعلاً به دلیل «فرهنگ پروری» حکومت ملایان، تاریخ استان گیلان، از تاریخ ایران «جدا» شده! و به زودی، با حمایت همین ملایان، نوروزهای دیگری نیز در استان‌های دیگر ظهور خواهد کرد، و هر یک از استان‌های ایران، ‌ یک مبداء «تاریخی ـ کشکی» از آن‌ خود خواهد داشت، که مسلما «جام جم» خبر آن‌ را با آب و تاب بیشتری انتشار خواهد داد!



چهارشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۶


چرتکة عموسام!
...

نخستین پیامد «مذاکرات» حکومت «ضدامپریالیست» دستاربندان، با اربابان آمریکائی در بغداد، این بود که آخوند «محتشمی‌پور» نیز به یاد «منافع ملی» و «مردم محروم» افتاده، و با احداث خط لولة صلح مخالفت می‌کند! البته، «فتوای» محتشمی‌پور فقط شامل «صدور گاز» می‌شود، با نفت هیچ کاری ندارد! در چارچوب خوش‌خدمتی به ایالات متحد، سایت «نوروز» مورخ 8 اوت 2007،‌ از خط لولة «غیرشرعی»، آخرین اختراع آخوند محتشمی‌پور، ‌ خبر می‌دهد! این میرزای شیرازی هزارة سوم، ناگهان به این نتیجه رسیده که صادرات گاز به هند، مردم ایران را در تنگنا قرار می‌دهد! البته اگر همین گاز به اروپا صادر می‌شد، امثال محتشمی‌پور «خفقان» گرفته بودند، ولی از آنجا که اینبار، صدور گاز به هند،‌ منافع اربابان در غرب را به خطر می‌اندازد، محتشمی‌پور هم از خواب 28 ساله بیدار شده و مانند میرحسین موسوی و نژادحسینیان به یاد «منافع ملی» و «مردم محروم» ایران افتاده! در وبلاگ «گاز پرافتخار» گفتیم که پادوهای ایالات متحد، هر گاه امکان صلح در منطقه فراهم شود، متحمل خسارات فراوان خواهند شد، و به همین دلیل تاکنون، با حمایت آمریکا، از تمامی امکانات بهره گرفته‌اند، تا احداث «خط لولة صلح» را به تأخیر بیاندازند. البته در تاریخ «پرافتخار» سیاست پیشه‌گان ایران، محمد مصدق در ارائة چنین «خدماتی» پیشگام همگان بود. ولی آنزمان که امثال مصدق و کاشانی با حمایت «اوباش»، نفت «ملی» می‌کردند، تا منافع انگلیس را تأمین کنند، دیگر گذشته! «جنگ سرد» به پایان رسیده، و اعضای دموکراسی‌پرور «ناتو» و ریزه‌خواران‌ سنتی‌شان در منطقه، نمی‌خواهند این واقعیت «تلخ» را بپذیرند! به همین دلیل، محتشمی‌پورها همچنان به عربده‌جوئی‌های «سنتی» خود ادامه می‌دهند!

آخوند محتشمی‌پور، که طی 28 سال خفقان مطلق گرفته بود، فتوی صادر کرده که احداث «خط لولة صلح» باید به تأئید مجلس برسد! می‌دانیم که طرح احداث خط لولة صلح به دورة پیش از ریاست جمهوری احمدی نژاد مربوط می‌شود، و عجیب است که محتشمی‌پور آن‌ هنگام سکوت اختیار کرده‌ بود؟! و امروز نیز فقط در مورد «گاز» فتوی داده، و در مورد قراردادهای خفت‌بار صدور نفت هیچ نمی‌گوید! امروز، آخوند محتشمی‌پور ناگهان از خواب غفلت بیدار شد، و دریافت که هر «قراردادی»، البته‌ نه در مورد صدور نفت، فقط در مورد صدور گاز، می‌باید به تصویب مجلس برسد:

«عقد هر نوع قراردادی در خصوص صدور گاز باید به تائید و امضای مجلس برسد.»

محتشمی‌پور می‌گوید، فتوای فوق، با توجه به «دیدگاه» خمینی صادر شده، و حتماً ایشان هم فقط چارچشمی مواظب مخازن گاز بودند، و به مخازن نفت کاری نداشتند، چون نفت را اربابان غارت می‌کردند و از سوی خداوند «صیانت» می‌شد! ولی مخازن گاز، ‌ توسط «خداوندان خمینی» غارت نمی‌شد، به همین دلیل محتشمی‌پور می‌گوید:

«اینجانب[...] با توجه به دیدگاه امام خمینی [...] بر وجوب صیانت از مخازن، صدور گاز را [...] درست نمی‌دانم.»


و البته، علاوه بر «دیدگاه» خمینی، محتشمی‌پور با استفاده از چرتکة عمو‌سام، همان محاسباتی را کرده که پیشتر، توسط «نژادحسینیان» در سایت رعایای الیزابت دوم مطرح شده بود! و به همان نتیجه هم رسیده: 156 میلیارد دلار خسارت طی 25 سال! البته محتشمی‌پور، مرتکب 2 اشتباه بزرگ شده. چرا که، همانند نژاد حسینیان فراموش کرده، به 10 میلیون نفر ایرانی که زیر خط فقر زندگی می‌کنند اشاره کند! و در ضمن متذکر شده که این خسارت 156 میلیارد دلاری طی 25 سال به «منافع ملی» و «مردم محروم» وارد می‌آید. در نتیجه آن 1000 دلار کذا برای هر نفر را، در طول 25 سال می‌توان بین 10 میلیون نفر تقسیم کرد! و به این ترتیب انگیزة «مردم محروم» برای «شورش» فروکش کرده، شبه اصلاح طلبان برانداز به نتایج مطلوب نمی‌رسند!

پیشتر گفتیم که بهای گاز یا نفت صادراتی را کشور فروشنده تعیین نمی‌کند، ‌همچنین یادآور شدیم که به دلیل عدم حضور حامیان اصلی طالبان در منطقه، «بریتیش پترولیوم» و «داچ شل» در احداث این خط لوله، حکومت «مستقل» ایران و شبه کشور پاکستان، جهت حفظ منافع اربابان خود در غرب، احداث خط لوله صلح را با اشکال مواجه کرده‌اند. اما تا امروز هیچ‌کس، بهانه‌ای ابلهانه تر از «غیرشرعی» بودن این خط لوله ارائه نکرده بود! خوشبختانه محتشمی‌پور موفق به احراز رتبة نخست در بلاهت «علمی» و «مستدل» شد! بله، اینگونه «براهین» فقط می‌تواند از سوی دستاربندان مزدور استعمار ارائه شود. همانطور که «میرزای شیرازی» نیز، جهت خوش خدمتی به انگلیس فتوای معروف را صادر کرد. می‌بینیم که مسیر مبارزات ضداستعماری غلامان سفارت، که به زیور نعلین و دستار نیز آراسته‌اند، از «قضای روزگار» درست در جهت تأمین منافع استعمار قرار می‌گیرد!

همچنین پیشتر اشاره کردیم، که سیاست ایالات متحد جهت ایجاد «اتحادجماهیراسلامی»‌ در منطقه شکست خورده، و از اینرو، ‌جهت اعمال فشار بر چین، هند و روسیه، آمریکا سعی دارد، «هرج‌ومرج» را در منطقه گسترش دهد. و یکی از مهم‌ترین موانع در راه اعمال چنین سیاستی، همین خط لوله صلح است! چرا که منطقة انتقال انرژی، الزاماً منطقه‌ای امن خواهد بود، و چنین امنیتی در منطقه، مستقیماً تهدیدی برای منافع غرب است. از اینروست که عربده‌های محتشمی‌پورها در سایت «نوروز» به هوا برخاسته! آن‌هم جهت حفظ منافع مردم محروم ایران! گویا اگر ایران گاز را صادر نکند، آنرا به «مردم محروم ایران» خواهد داد! می‌دانیم که چنین نیست! ولی محتشمی‌پورها و شرکاء نمی‌دانند که مردم ایران نیک می‌دانند، و دیگر فریب این مهملات را نخواهند خورد. محتشمی‌پور نیز، مانند نژادحسینیان، قیاس به نفس کرده و مخاطب را ابله پنداشته، چرا که دقیقاً همان مهملات نژادحسینیان را تکرار می‌کند. محتشمی‌پور که سوابق درخشان‌اش مانند میرحسین موسوی و نژادحسینیان، شرکت فعال در 28 سال جنایت و چپاول حکومت اسلامی در ایران است، می‌گوید، اگر گاز به هیچ جا صادر نشود، مردم کمبود گاز در داخل را به حساب کمبودهای دولت می‌گذارند، ولی اگر در داخل کمبود گاز باشد، و گاز به هند صادر شود، دیگر کسی باور نخواهد کرد که دولت امکانات ندارد! ایشان، که مانند دیگر همپالکی‌های‌اشان در حوزه، به دلیل آن دستار و نعلین‌ کذا، خود را مجاز به دروغگوئی، در تمامی زمینه‌ها می‌بینند، گویا به دلیل شتاب بیش از حد جهت ارائة خدمات به ارباب، فراموش کرده‌اند که این شبه دولت ایران نیست که امکانات فنی صدور گاز را فراهم می‌کند، بلکه شرکت‌های هندی و روسی این امکانات را فراهم می‌آورند! از قدیم گفته‌اند، عجله، کار شیطان است! و می‌بینیم که محتشمی‌پور تا چه حد در ابراز نظرات کارشناسانه‌اش، شتاب به خرج داده! نظراتی که آن‌ها را جزو «اعتقادات» خود نیز به شمار آورده، می‌گوید:

« معتقدم[...] اینکه قبل از تامین نیاز داخل، گاز کشور صادر شود[...] نه شرعی است و نه با قانون مطابقت دارد.»

سایت نوروز در ادامة فتوای مضحک محتشمی‌پور، به این «قرارداد ننگین» و «خیانت‌بار» اشاراتی کرده! ولی همین سایت فراموش می‌کند که، «ننگین‌ترین» و «خیانت‌بارترین» قراردادها، همان «قرارداد طبیعی» و نانوشته‌ای است که سرسپردگی بنیاد مذهب را به استعمار تضمین کرده و می‌کند. این سرسپردگی که با فتوای میرزای شیرازی متبلور شد، به فاجعه «ملی‌شدن نفت»، و بعدها به براندازی 22 بهمن انجامید. ولی امروز، دیگر برای محتشمی‌پور و جیره‌خواران استعمار، امکان سوء استفاده از«‌اعتقادات شرعی» وجود ندارد! بنابراین اگر علی‌خامنه‌ای هم مانند محتشمی‌پورها «معتقد» باشد که «خط لولة صلح» با منافع اربابان هماهنگی ندارد و «اعتقادات» خود را به حساب «مردم محروم» بگذارد، نتیجه‌ای نخواهد گرفت! در ضمن، به شبه اصلاح‌طلبان در سایت «نوروز» یادآور می‌شویم که آن 156 میلیارد دلار خسارت را که با چرتکة عمو سام محاسبه می‌کنند، بهتر است به همراه خود به «بایگانی تاریخچة» استعماری منطقه ببرند!


سه‌شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۶


دلپذیر یا دلنشین؟!
...

روزی‌نامة کیهان، جهت تبلیغات برای شبه اصلاح‌طلبان، تمامی شرکای محمد خاتمی را به مخالفت و ضدیت با دین اسلام متهم کرده! و همزمان قرار است خود محمد خاتمی هم به افتخار ضدیت با اسلام نائل آمده، خلع لباس شود، تا شاید عمر «پرافتخار» حکومت «مستقل» اسلامی چند صباحی دیگر دوام یابد! گویا کفگیر اربابان حاکمیت به ته دیگ خورده باشد! پیشتر، ‌جهت مخالف سازی، خادمین محمد خاتمی به اوین ارسال می‌شدند، حال نوبت به خود خاتمی رسیده! شاید بعضی‌ها در این گیر و دار بتوانند، براندازی مشابه 22 بهمن سازماندهی کنند! می‌دانیم که تنور اسلام‌پرستی و معرکة شهادت طلبی در صحرای کربلا، نه تنها از حرارت افتاده، که بوی «رطوبت» آن دیگر مشام را هم می‌آزارد، و اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد، تنور کذا بزودی «کپک»‌ خواهد زد! به عبارت دیگر شمشیر «دین‌پرستی» و «ضدیت‌دروغین» با دین که از دورة کودتای «میرپنج» تاکنون، به عنوان ابزار رسمی استعمار جهت به اسارت گرفتن ملت ایران به کار رفته، تیغه‌اش کند شده، و دیگر نمی‌برد! پس لازم آمده که اعضای «اتاق فکر بکر» استعمار در پی چاره‌جوئی برآیند. اینان برای مردم‌فریبی به شیوة نمایش «تعزیه» متوسل شده‌اند! به این ترتیب که گروه حکومتی را به دو گروه کاذب «نیک» و«بد» تقسیم می‌کنند، و گروه «بد» هم به «سرکوب‌رسانه‌ای»‌ گروه «نیک» می‌پردازد.

البته این بازی مهوع از آغاز حاکمیت ملایان وجود داشته. آن‌روزها، دارودستة مهدی بازرگان «نیکان» بودند و طرفداران خمینی، «بدان»! ولی آن‌روزها به دلیل «نعمت جنگ» و «جنگ سرد»، نیازی به معرکه‌گیری در ابعاد وسیع نبود. این نیاز هنگامی حیاتی شد که اصلاح طلبان شیاد جهت آماده کردن زمینة بازگشت خود به قدرت، سیرک پاسداراکبر گنجی در اوین را افتتاح کرده، اقدام به «اعزام نیرو» به خارج کردند. و به یاد داریم که محفل نوبل نیز همزمان وارد صحنة مبارزات دموکراسی «دینی» شد، و شیرین عبادی به جهانیان اعلام داشت، «اسلام هیچ تضادی با دموکراسی ندارد.» علامت تعجب هم نمی‌گذاریم چرا که حاجیه شیرین عبادی از فعلة فعال حکومتی است، و همواره وظیفه خود را به بهترین نحو انجام داده. ولی همین حاجیه خانم «فرمانبردار»، امروز از سوی تبلیغاتچی کیهان به ضدیت با اسلام متهم شده! و البته جهانبگلو، نراقی، آغداشلو و دیگر شرکای حکومت نیز از این اتهام «دلنشین» مبری نشده‌اند. چرا که امروز هر که به افتخار ضدیت با دین اسلام نائل آید، در قلب ما ملت جای خواهد داشت! البته به خیال خام اعضای سازمان سیا! و در راستای همین خام پروری‌هاست که بعضی‌ها پنداشته‌اند اگر محمد خاتمی خلع لباس شود، و یا به زندان افتد، می‌تواند در دل «شوتان» راه یافته، چند صباحی بر حیات ننگین حاکمیت تحجر و توحش بیافزاید! این «تحولات» عظیم نشانگر آن است که حاکمیت آمریکا دست از «اسلام» نخواهد شست، حتی به قیمت «غیراسلامی» نمایاندن دستاربندان و خلع لباس برخی همکارانش در میان آنان!

از سوی دیگر، به مرور زمان، سیاست آمریکا در ایران به سوی «لائیسیته» گرایش می‌یابد؛ البته فقط در ظاهر! و بهترین ابزار سنجش تغییر سیاست ایالات متحد در داخل، ‌ رسانة کیهان و در خارج مقالاتی است که به نام پاسداراکبر گنجی منتشر می‌شود. اگر سیر تحول شعارهای پاسداراکبر را در مقالات کذا پیگیری کنیم، خواهیم دید که نه تنها دیگر از خمینی، منتظری، سروش و روشنفکر «دینی» دفاع نمی‌کند، که اخیراً «ارواح شکمش» به «مدرنیته» گرایش یافته و به نقد مهملات «شریعتی» هم می‌پردازد! به موازات گرایش پاسداراکبر به «مدرنیته»، رسانة کیهان هم به انتقاد از «مدرنیته» و «لائیسیته» مشغول شده،‌ ولی نماد «مدرنیته و لائیسیته» برای این روزی‌نامه، همان «مدرنیزاسیون» رضاخانی باقی مانده، که در عمل هیچ ارتباطی با «مدرنیته» ندارد! و به همین دلیل، کیهان تلاش می‌کند تا کودتای «میرپنج» را به مدرنیته و لائیسیته «پیوند» بزند! در تداوم همین سیاست استعماری، کیهان مورخ 16 مردادماه سالجاری، به «افشاگری فرهنگی» پرداخته و از رامین جهانبگلو به عنوان «فیلسوف» ضددین یاد می‌کند! پیشتر در مورد جهانبگلو و تبلیغات فلسفی وی در این وبلاگ نوشتیم، و گفتیم که جهانبگلو هیچ تضادی با دین ندارد و «شناخت» وی از مباحث فلسفه، از حد شناخت شارلاتان‌هائی چون سروش، فراتر نمی‌رود. و اگر روزی‌نامة ‌کیهان جهانبگلو را «فیلسوف ضددین» معرفی کرده، در واقع قصد دارد «تهمت دلنشینی» به وی روا داشته، برایش تبلیغات به راه بیاندازد و کسب محبوبیت کند. به زبان ساده‌تر، کیهان در داخل همان وظیفه‌ای را بر عهده دارد، که امثال هاله اسفندیاری و شرکاء در خارج بر عهده داشتند: ارائه «تصویردلپذیر» از «اصلاح‌طلبان»، یا در واقع از حاکمیت اسلامی ایران! این عمل با توسل به دو شیوة متفاوت صورت می‌گیرد، ارائة «تصویر دلپذیر» در خارج توسط هاله اسفندیاری‌ها، و وارد آوردن «تهمت دلنشین» در داخل، توسط کیهان! و اگر از شیوة کار اسفندیاری‌ها شواهدی در دست نیست، مطالب کیهان تماماً در دسترس است!

این رسانه استعماری، همزمان با کسب وجهه برای امثال نراقی، عبادی، جهانبگلو و دیگران به تخریب «صادق هدایت» هم می‌پردازد. دلیل هم آنکه، آثار «صادق هدایت» بازتابی است از «مدرنیته». و به همین دلیل این آثار نه تنها در کیهان، که در «پژوهش‌های» جناب دکتر آجودانی در انگلستان، و در سایت «زمانه» مرتباً هدف تهاجم فعلة فاشیسم قرار می‌گیرند. البته فراموش نکنیم که این «اسائة ‌ادب‌ها»، همگی به بهانة «نقدادبی» صورت می‌پذیرد. چرا که بعضی‌ها در برابر ارائه نوع ویژه‌ای از «نقدادبی»، حق‌ «پژوهش‌» را گویا به صورت «نقد» دریافت می‌کنند. و می‌بینیم که در کیهان، «محمدعلی‌فروغی»، کسی که پیش از محمد خاتمی، با سانسور کلیات سعدی مطالب «ضددین» آنرا حذف کرده بود، «لائیک» معرفی می‌شود! البته در قاموس تبلیغاتچی‌های کیهان، «لائیک» اصلاً به معنای «غیردینی» نیست، بلکه «ضددینی» است! و در همین چارچوب استحماری است که به «محمدعلی فروغی»، تهمت دلنشین «دموکرات»، «فردگرا»، و «لائیک» زده می‌شود، تا قلم به مزد کیهان بتواند از طریق پیوند شکمی، «مدرنیته» را هم به «مدرنیسم» مرتبط کرده، ادعا کند:

«تئوریسین‌های مدرنیته و مدرنیسم هویت خود را در نفی[...] ایدئولوژی‌های دینی می‌بینند.»

و این فعالیت‌های «فرهنگی» در چارچوب سیاست استحماری ناتو، یا ناتوی فرهنگی، در واقع جهت بازارگرمی برای امثال «فروغی» و شرکاء است. تبلیغاتچی کیهان نیز خود بر این امر اذعان دارد که:

«ناتوی فرهنگی قبیح‌ترین فعالیت‌های ضد فرهنگی و ارتجاعی را تئوریزه می‌کند[...]»

نویسندة این وبلاگ با مشاهدة «افشاگری‌های» کیهان، به این نتیجه رسیده که فعالیت‌های «ناتوی فرهنگی» در ایران از «تئوریزه کردن ارتجاع» به مراتب فراتر رفته، کار را به تئوریزه کردن حماقت و بلاهت رسانده! چرا که اگر تبلیغات فعلة فاشیسم بر ضد «صادق هدایت» را می‌توان در چارچوب فعالیت ناتوی فرهنگی قرار داد، «جاسوس» خواندن «کارمندان سابق» مؤسسه کیهان نشانگر آن است که نویسنده، خود نیز از قربانیان تبلیغات استحماری ناتوی فرهنگی است، چرا که نمی‌داند موسسة کیهان، در هر حال ارگان هریتیج کلاب ایالات متحد است، و مسیر تبلیغات‌اش را هرگز حاکمیت پوشالی ایران تعیین نکرده و نمی‌کند!

دوشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۶

«شرق» و شگرد!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، یادآور ‌شویم که، هیچ بیانیه‌ای برای آزادی اعضای سازمان سرکوب حاکمیت در دانشگاه امضا نکرده و نخواهم کرد. نویسندة این وبلاگ خواهان آزادی تمامی ‌زندانیان سیاسی است، و اگر چنین امری تحقق یابد، زندانیان دروغین سیاسی، یا تبلیغاتچی‌های اکبر رفسنجانی در «تحکیم وحدت» را نیز مسلماً شامل خواهد شد. حال بازگردیم به «بمب‌افکن‌های الهی» که در وبلاگ «بوش بخشندة نامهربان» به‌آن اشاره داشتیم.

از قرن چهارم میلادی،‌ کنستانتین اول، مسیحیت را دین رسمی امپراطوری رم اعلام کرد. و با اینکار بر نقش تفکر یونانی و فلسفة یونان در امپراتوری رم نقطه پایان نهاد. البته با سفر پیروان مسیح به یونان، ازجمله «پل»، یونانیان با مسیحیت آشنا بودند. ولی از اواخر قرن چهارم میلادی، قسطنطنیه، به عنوان مرکز فرهنگی امپراطوری رم، به فرهنگ غیرمسیحی یونان پایان داد. و پس از آن، در سال 529 میلادی، آخرین آکادمی فلسفة یونان نیز تعطیل شد، و فلاسفة آن به ایران مهاجرت می‌کنند. هر چند «سیدحسین نصر» می‌گوید، آفتاب تمدن بشر با اسلام طلوع کرد! اما در این دوره، فلسفة یونان وجود داشت، و‌ اسلام هم هنوز ظهور نکرده بود، و امپراطوری رم شرقی خراجگزار ایران ساسانی بود. در سال532 میلادی، امپراطور«ژوستینین» بیش از 35 هزار کیلو طلا به ایران می‌دهد، تا امنیت منطقة قفقاز تأمین شود. و در سال 561 میلادی، امپراطور رم شرقی معاهده‌ای با ساسانیان منعقد می‌کند که در برابر پرداخت خراج، ساسانیان نیم قرن صلح برای بیزانس به همراه آورند. و تا هنگام سقوط خسرو دوم و بازگشت دوبارة وی به سلطنت در سال 590، نه در تاریخ امپراطوری مسیحی رم، و نه در هیچ تاریخ دیگری از«بمباران الهی» سپاهیان «ابرهه» سخنی به میان نیامده! به همین دلیل این «واقعة تاریخی» را در وبلاگ دیروز قصه «بی‌بی‌گوزک»، نامیدیم، چرا که در «تاریخ»، هیچ نشانی از این «واقعة مهم» وجود ندارد! حال آنکه، به مسائل پیش پا افتاده‌ای چون وجود «آسیاب‌های بادی» در ایران ساسانی هم اشاره شده! بله، گاه مسائل عجیبی در این جهان رخ می‌دهد.

و در همین راستا، ایالات متحد «تصادفاً» به ایران قطعات یدکی هواپیماهای «اف ـ14» می‌فروشد! و بیش از 200 هزار کلاشنیکف و تجهیزات دیگر نظامی را در عراق «گم» می‌کند! پس عجیب نیست که در سال 570 میلادی، هم امپراطوری ساسانی و هم جهان مسیحیت، از نابودی سپاه «ابرهه» توسط بمب‌افکن‌های الهی بی‌خبر باشند! تاریخ این «رخدادالهی» فقط در «بعضی منابع» وجود دارد که احتمالاً به زودی روز و ساعت آن‌ را نیز برای‌مان مشخص خواهند کرد! این شیوه را میکائیل باکتین «سرایت» اسطوره به «تاریخ» می‌نامد، که در «ادبیات» و دیگر شاخه‌های هنری بسیار رایج است. ولی در «تاریخ‌نگاری» نمی‌تواند رایج شود! مگر در نظام‌های فاشیستی! پس کسانی که با هدف تاریخی جلوه دادن روایات و حکایات قرآن، «تاریخ دقیق» آن‌ها را ارائه می‌دهند، اگر نمی‌دانند، بدانند که در رکاب کدام ایدئولوژی «التزام» دارند! همچنین آن‌ها که نمی‌دانند، با چه کسانی «مصاحبه» می‌کنند، بدانند که «شهادت طلبی» رسانه‌ای در صحرای کربلای انتخابات مضحک نظام، جهت بازارگرمی برای دارودستة اکبر رفسنجانی، دیگر کارساز نخواهد بود! هرچند پاسدار شریعتمداری در کیهان به جنجال پیرامون آن بپردازد! چرا که به مصداق، «قدر زر زرگرشناسد»، پاسدار شریعتمداری قدر ابتذال را بیش از هر کس دیگر می‌شناسد، و با ابتذال خود به آن دامن نیز می‌زند. بنابراین، به محض مصاحبه روزی‌نامة «شرق» با نویسندة بسیار معروفی که تا امروز، نویسندة این وبلاگ حتی نام وی را هم نشنیده بود، کیهان طعمة مناسبی یافت!

«ساقی» به نور باده برافروز جام «شرق»
مطرب بگو که کار جهان شد به کام «غرب»

به لطف فعالیت «فرهنگی» اهالی «شرق»، پاسدار شریعتمداری «مخالفت با حکومت اسلامی» را در ترادف با عضویت در سازمان سیا و به قول خودش «هرزگی» قرار داده و همین «هرزگی» را در ترادف با همجنس‌گرائی! حال آنکه ارتباط همجنس‌گرائی با «هرزگی»، تنها در ذهنیات سرپرست کیهان وجود دارد، ولی ارتباط «کیهان» با سازمان «سیا»، واقعیت سیاست استعمار است! از این گذشته، «کیهان» مانند «شرق»، از اجزاء مجموعة استعمار فرهنگی غرب در ایران است! و به این ترتیب است که «شرق» برای «کیهان» خوراک تبلیغاتی فراهم می‌آورد! این شیوه را قرض دادن «نان» می‌نامند! پاسدار شریعتمداری در «یادداشت ویژه»،‌ می‌نویسد:

«ناظران رسانه‌ای معتقدند که روزنامه شرق باآگاهی[...] با وی مصاحبه کرده[...] و عذرخواهی از گفت‌وگو با رئیس همجنس‌‌گرایان هم شگردی کهنه برای فریب افکار عمومی است.»


اتفاقاً نویسنده این وبلاگ هم با «ناظران رسانه‌ای» موافق است! نه تنها شگرد «شرق» برای فریب افکار عمومی، شگردی کهنه است، که شگرد «کیهان» نیز جهت سرزنش «شرق» برای فریب افکار عمومی، همانقدر کهنه و پوسیده شده! اگر «شرق» مصاحبه نمی‌کرد، پاسدار شریعتمداری، خارج از «سخن‌پرانی» در مورد «مشروطه»، جهت تهاجم بیشرمانه به مخالفان حکومت اسلامی، چه در چنته داشت؟! هیچ! پاسدار شریعتمداری ناچار بود به بررسی علمی و پژوهش‌های ژرف «کیهانی» پیرامون جنبش مشروطه «بسنده» کند!

کیهان مورخ دوشنبه 15 مردادماه سالجاری، در «یادداشت روز»، کودتای میرپنج را در ترادف با «مدرنیته لائیک» قرار داده! نماد این «مدرنیتة لائیک» هم حذف همان تکه پارچة کذا است! نمی‌دانستیم، میرپنج، با 4 همسر عقدی «لائیک» هم بوده! شاید همانطور که جمهوری «دینی» داریم، «لائیسیته دینی» هم داشته باشیم، که هر دو را هم استعمار به ما حقنه کرده! و نمی‌دانستیم «مدرنیزاسیون» میرپنج را «مدرنیته» می‌خوانند! که در واقع در تقابل کامل با «مدرنیزاسیون» قرار دارد! ولی هنگامی که پای منافع سازمان «سیا» در پیش باشد، همة اضداد با یکدیگر در ترادف قرار خواهند گرفت! این امر را «معجزة استعمار» نامند! و رسانه‌های حکومت اسلامی سرشار است از این «معجزات‌». و از آنجا که پرداختن به تمامی این «معجزه‌های روزانه» در یک وبلاگ امکان‌پذیر نیست، به مطلب کیهان اکتفا می‌شود.

نویسندة کیهان، کودتای میرپنج را «مخملین» توصیف کرده ادعا می‌کند، برخلاف حساب‌های قدرت‌های استعماری، امروز ملی‌گرائی و دموکراسی، دست در دست اسلام در ایران، مصر و ترکیه قدرت‌های وابسته را تهدید می‌کنند! مسلم است که اگر خشونت کودتا، آن‌هم کودتای میرپنج را همچون «مخمل» به شمار آوریم، «دموکراسی» را هم در توحش و تحجر حکومت اسلامی ایران خواهیم یافت! به ویژه هنگامی که نویسندة کیهان، جهت توصیف شرایط ترکیه، دست به دامان اربابان خود در «آسوشیتدپرس» شده، تا بتواند یک تکه پارچه را به موضوع اصلی انتخابات ترکیه تبدیل کرده، اهمیت «حجاب» را در سیاست کشور ترکیه «گوشزد» کند:

«به تعبیر آسوشیتدپرس[...] اسلام گرایان روی کار آمدند تا انتخابات در عمل به رفراندومی بر سر اصل حجاب به عنوان یکی ازعوامل نقض سنت سکولاریسم در ترکیه تبدیل شود.»

و از قضای روزگار در ایران هم، سازمان «سیا» به همین منظور، «اسلامگرایان» را بر اریکه قدرت نشاند تا مطالبات ملت ایران، به تحمیل حجاب به زنان «تبدیل» شود. ولی پاسدار شریعتمداری و اربابان‌اش یک نکته را فراموش کرده‌اند، و آن اینکه امروز دیگر نمی‌توانند مطالبات ملت ایران را با بحث انحرافی «حجاب» به بیراهه کشیده، و یک کودتای «مخملین» دیگر بر ملت ایران تحمیل کنند. وابستگی حکومت اسلامی به ایالات متحد را دیگر با هیچ «حجابی» نمی‌توان پنهان داشت، نه با حجاب زنان و نه با حجاب کودتا!




یکشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۶


بوش بخشندة نامهربان!
...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است در مورد وبلاگ دیروز توضیحی داده شود. در این وبلاگ جدول حساب‌های بانکی علی خامنه‌ای و شرکاء مورخ سال 1992 بوده، ‌ و ارقام آن به میلیون است. و این جدول در تاریخ 24 ژانویه 2007 در سایت فرانسه زبان «ایران رزیست» منتشر شده. در مورد دارائی‌های 8 نفر از اعضای حاکمیت «عدالت اجتماعی»،‌ یادآور شویم که اطلاعی در مورد دارائی‌های افراد خانوادة‌ اینان در دست نیست. همانطور که بارها در این وبلاگ اشاره شد، حاکمیت جمکران یک مجموعة کاملاً هماهنگ از اوباش و تیغ‌کش‌های تحت‌الحمایة سفارتخانه‌های دموکراسی پرور است که در کسوت روحانی،‌ نظامی و ... جهت چپاول هر چه بیشتر ثروت‌های ملی به کار گمارده شده‌اند، و جنگ زرگری «تندرو» و «کندرو» بیشتر جهت سرگرم کردن «شوتان» است. چرا که منافع علی‌خامنه‌ای نمی‌تواند با منافع مصباح یزدی، بهزاد نبوی و اکبر رفسنجانی در تقابل قرار گیرد. اینان همه اعضای یک گروه منسجم و مورد تأئید استعماراند. هر کدام هم که دردسرساز و مزاحم باشند، از قبیل «لاجوردی» توسط «منافقین» ترور خواهند شد. بنابراین ریزه‌خواران فرنگ نشین سفرة حاکمیت جمکران بهتر است، جنگ زرگری خود را پایان داده، وقت خود و دیگران را هدر ندهند! برای آندسته از ایرانیان که شریک چپاول و جنایات حکومت «قسط و عدالت» نبوده‌اند، ‌ کوچکترین تفاوتی میان احمدی نژاد و محمدرضا خاتمی وجود ندارد. همچنانکه تفاوتی میان مصباح یزدی و دیگر دستاربندان جنایتکار حکومت اسلامی. به دولت‌ها و سازمان‌های به اصطلاح غیردولتی کشورهای دموکراسی‌پرور هم توصیه می‌کنیم، روی پاسداراکبر و سرداراکبر زیاد سرمایه‌گذاری نکنند، البته دولت کانادا را از این امر مستثنی می‌کنیم، چرا که، اخیراً از خواب زمستانی برخاسته و نمی‌داند، پاسداراکبر، کارمند سرداراکبر است! اما بر خلاف دولت کانادا که از همه جا بیخبر مانده، ملایان جمکران از همه جا و از همه چیز با خبراند! و از طریق خبرپراکنی «حنا زرچوبه»، یا همان «ایرنا»، دیگران را نیز از همه چیز آگاه می‌کنند! به عنوان نمونه، امام جمعه یزد، روز 12 مردادماه سالجاری، تعریف نوینی از«علم» و «اهداف علوم» ارائه داده! حجت الاسلام مناقب می‌گوید، هدف علوم باید ارتقاء اخلاق و رفتار انسان‌ها باشد! در غیر اینصورت علم به بیراهه می‌رود! البته بین خودمان بماند، در مورد حکومت جمکران ایشان کاملاً حق دارند! همین میکروفون که در اختیار ملایان قرار گرفته تا خطبه‌های نماز جمعه در آن بدمند و رادیو و تلویزیون هم آنرا ضبط و پخش کند، خود شاهدی است بر این مدعا! از فروش ابزار شکنجه و تجهیزات امنیتی، از آموزش شکنجه‌گران و بازجویان در غرب و در اسرائیل هیچ نمی‌گوئیم! مناقب می‌گوید، جامعه‌ای که علم در آن پیشرفت کرده، اما انسان با ایمان ندارد علم را بر علیة ملت‌های مستضعف به کار خواهد گرفت! و البته ایشان نفرموده‌اند که حکومت اسلامی امکان سرکوب ملت ایران را از کجا فراهم می‌آورد؟! چرا که حکومت اسلامی نه پیشرفت علمی دارد و نه هیچ انسانی کمر به خدمت آن می‌بندد. ولی «علم» را از خارج وارد می‌کند تا مردم را در زنجیر اسارت فقر و بندگی خداوند «بخشنده مهربان» گرفتار کند. با این وجود، گذشته از علوم وارداتی که جهت سرکوب و چپاول مورد استفاده قرار می‌گیرد، حکومت اسلامی یک نوع «علم» دارد که دیگران ندارند! علمی که در قرآن به آن اشاره شده! به زبان ساده‌تر، علم «دینی»، مانند مردم‌سالاری دینی، ‌ و دین مردم‌سالارانه، و «حکومت دینی دموکراتیک»، آخرین اختراع محسن آرمین، که همان «کشک» خودمان باید باشد! ولی «کشک دینی»، مانند دیگر پدیده‌های «دینی»، تمام ویژگی خود را از دست داده و حتی «کشکی‌ات» هم ندارد که به کار «آش» بیاید! تنها مورد استفادة آن، پر کردن وقت خطبة نماز جمعه است:

«
خطیب جمعه یزد خاطر نشان کرد: علم در قرآن به اموری اطلاق می‌شود که در راستای ساخت انسان‌ها باشد و تهذیب اخلاق و تزکیه نفس در علوم دینی همواره تأکید شده ‌است.»

اما، همانطور که امامی کاشانی در خطبه‌های علفزار، از فروش سلاح توسط ایالات متحد به عربستان، شدیدا حسودی‌اش شده بود، دلیل گریه زاری این یکی خطیب جمعه برای علم نیز، همین فروش سلاح به عربستان است! می‌بینیم که ساواک از فروش سلاح به عربستان در سراسر ایران به شیون و زاری پرداخته، و چون زورش به ارباب نمی‌رسد، عربستان را سرزنش می‌کند، ‌ و تلویحاً می‌گوید چرا به ما سلاح نفروختند؟! البته این را از زبان حجت الاسلام‌ها می‌گوید:

«حجت الاسلام مناقب گفت: متاسفانه برخی دولت‌های اسلامی قراردادهای چند میلیارد دلاری با دولت‌های مستکبر و قدرتمند برای خرید سلاح منعقد می‌کنند.»


ولی باید از نخبگان خطبه نویس ساواک پرسید چرا از فروش سلاح به عربستان این چنین به تلاطم افتاده‌اند؟ «ما» که نیازی به خرید سلاح از «آمریکای جهانخوار» نداریم! «ما» در قرآن همه چیز داریم: حقوق بشر، دموکراسی، حقوق شهروندی، که اخیراً موسوی بجنوردی، ‌ بهترین و مدرنترین‌اش را در قرآن کشف کرده، و «ایسنا» نیز خبر اکتشاف ایشان را منتشر کرده بود! «ما» همه چیز در قرآن داریم حتی بمب‌افکن‌های پیشرفته! منتهی گمراهان، به دلیل بیگانگی با «اسلام انسان‌ساز»، خداوند بمب‌افکن ساز را هم نمی‌شناسند! اگر خطبه نویس ساواک حکایت «ابرهه» را خوانده بود،‌ اینهمه شیون و زاری برای فروش اسقاطی‌های ارتش آمریکا به عربستان به راه نمی‌انداخت!

آورده‌اند که پادشاهی بود به نام «نجاشی» که 70 هزار نفر را به فرماندهی «ابرهه»، برای سرکوب ذونواس، پادشاه یمن فرستاده بود. به این دلیل که پادشاه یمن، هنگام عبور از مدینه، به دعوت یهودیان، تغییر دین داده و یهودی شده بود و به کشتار مسیحیان می‌پرداخت، تا دین یهود گسترش یابد! گویا مسیحیان مانع تولید مثل یهودیان می‌شده‌اند!‌ و «نجاشی» هم بسیاری از مسیحیان را در آتش سوزانده بود. و اگر موسوی بجنوردی این حکایت را می‌شناخت، ادعا می‌کرد مدرن‌ترین و کامل‌ترین حقوق شهروندی در قرآن وجود دارد! بله، هنگامی که خبر سوزاندن مسیحیان به قیصر روم رسید، قیصر «نجاشی» را مامور سرکوب «ذونواس» کرد! قصة «بی‌بی‌گوزک» به همین قصه‌ها گفته می‌شود! اگر کسی تاریخ رم باستان را بشناسد می‌داند که سزارهای رم هیچ علاقه‌ای به مسیح و مسیحیان و مسیحیت نداشتند، ولی فعلاً نمی‌شود پیشرفت‌های علمی «الهی» را به بهانه اینکه در تقابل با واقعیات تاریخی قرار دارند، به زیر سوال برد! پس بپردازیم به ادامة داستان. بله، می‌گویند، تیمسار، سردار «ابرهه»، پس از شکست «ذونواس» به پادشاهی یمن رسید و کلیسائی در صنعا بنا نهاد! و یک نامه هم به پادشاه حبشه نوشت که دارم کلیسائی می‌سازم که بیا و ببین! چه‌ نشسته‌ای، دکان کعبه را به زودی تعطیل خواهم کرد، و همة زائران کعبه را به سوی این کلیسا خواهم کشید. می‌بینیم که تیمسار، ژنرال «ابرهه» نیز مانند دکتر، تیمسار الله‌کرم و محسن رضائی اهل تجارت بوده و راه «ابراهیمیسم» یا «تجارت دینی» را نیز بخوبی می‌شناخته. ولی از آنجا که در آندوره هم ارتباطات مانند امروز گسترده بود، مضمون نامه ابرهه در میان «شهروندان» مکه منتشر شد و مردی از «شهروندان» قبیلة «بنی فقیم»، که از «شهروندان» آخرین‌مدل بودند، از مکه راهی یمن شد، و آنطور که می‌گویند، کلیسای تیمسار ابرهه را به مدفوع خود آلود! می‌بینیم که تنها خمینی نبود که از نجف به پاریس رفت تا جهت قضای حاجت به تهران بیاید، افراد قبیلة «بنی‌فقیم» هم با این شیوة «مبارزه» آشنا بوده‌اند. باری، همینکه «ابرهه» از اقدام آن‌« شهروند» قبیلة «بنی‌فقیم» آگاه شد ، گفت،‌ راه قدس از کعبه می‌گذرد، و با لشکری انبوه از جمله 14 فیل! در سال 570 میلادی به قصد تخریب کعبه راه افتاد. و اگر چه هنوز اسلام ظهور نکرده بود و مردم عربستان «گمراه» و بت پرست بودند، ولی خداوند که می‌دانست قرار است دکان اسلام در مکه گشایش یابد، از لشکر کشی «ابرهه» هیچ خوشش نیامد، و تصمیم گرفت تیمسار را تنبیه کند! و جهت این امر چندین فروند بمب افکن الهی را فرستاد تا دمار از روزگار «ابرهه» و سپاهیان‌اش درآورند. البته خداوند جهت حفظ اسرار تکنولوژی الهی، بمب افکن‌هایش را به شکل«ابابیل» ساخته بود ـ ابابیل نوعی پرنده است ـ و بمب‌هایشان نیز به شکل سنگریزه‌های داغ بودند. هر فروند ابابیل یک «بمب هوشمند» در «منقار الهی» خود حمل می‌کرد. و با وجود اینکه بمب‌ها بسیار داغ بودند،‌ منقار ابابیل‌ها نمی‌سوخت! ابابیل‌ها هنگامی که به لشکر ابرهه رسیدند بمب‌های هوشمند، یا همان سنگریزه‌های سوزان را رها کردند، و تیمسار «ابرهه» و سپاهیانش را نابود کردند. این حکایت در سورة «فیل» نقل شده. نام سوره از فیل‌های موجود در سپاه «ابرهه» اقتباس شده، و با عبارت معروف «به نام خداوند بخشنده مهربان» آغاز می‌شود:

«آیا ندیدی پروردگارت چه بر سر اصحاب فیل آورد؟ آیا نقشه‌های شوم‌شان را خنثی نکرد؟ آری پروردگارت مرغانی که دسته دسته بودند بر بالای سرشان فرستاد تا با سنگی بر سرشان بکوبند و ایشان را بصورت برگی جویده شده در آورند!»

آخوندها می‌گویند این سوره تاریخی است! که یک واقعه مهم تاریخی را بیان می‌کند! و این حکایت «تاریخی» ثابت می‌کند که خداوند خانة کعبه را با قدرت لایزال خویش محافظت خواهد کرد. ما هم به دستاربندان اطمینان می‌دهیم امروز هم که جرج بوش به عربستان سلاح مدرن داده برای حفظ همین خانة کعبه بوده! «حفظ دکان» یک «واقعیت تاریخی» است، و فروش سلاح جهت حفظ خانة کعبه نیز تکرار همین «واقعیت تاریخی» است! منتهی جرج بوش، خداوندی است که «بخشنده و مهربان» نیست، و ابابیل‌های‌اش را به دلار می‌‌فروشد!