شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۷



دلقی و خلقی!


...
در پایان رمان «دائی‌جان ناپلئون»، مش‌قاسم حکایات ارباب را به نام خود ثبت کرده و با نام «آقای سالار»، از شهامت و قهرمانی خود در جنگ کازرون اینچنین لاف می‌زند:‌

«گرماگرم جنگ کازرون بود [...] انگلیسا ما را از یک طرف محاصره کرده بودند [...] خدادادخان یاغی هم که نوکر خودشان بود [...] از یک ‌طرف دیگر [...] من دیدم هیچ چاره‌ای نیست غیر اینکه خدادادخان را با گلوله بزنم [...] خدادادخان وقتی تیر خورد [...] قشونش پراکنده شد [...] انگلیسا [...] مرتب به انگلیسی می‌گفتند آفرین، مرحبا، دست‌مریزاد [...] ـ شما مگر انگلیسی بلدید؟ ـ والله دروغ چرا؟ تا قبرآآ...»

ص. 429، دائی‌جان ناپلئون.

انتخابات در حکومت اسلامی در هر حال یک شبیه‌سازی است. و شرکت در این انتخابات تأمین مشروعیت برای حکومت دست نشاندة سازمان سیا خواهد بود. برای کسب چنین مشروعیتی است که «نیویورک تایمز»، شیپور تبلیغاتی آنگلوساکسون‌های آخوندپرور، در تاریخ پنجم دسامبر 2008، عبدالکریم سروش را «لوتر» خوانده و نور دمکراسی در جبین این عملة فاشیسم رویت کرده. البته ایجاد ارتباط بین «لوتر» و «دمکراسی» را نیز برای ما ایرانیان مسلماً نویسندة مقاله، «محمد آیت‌اللهی‌تبار» تعریف خواهند کرد، که هم محمد است و هم از تبار «آیت‌الله!» چرا که اهالی نیویورک‌تایمز که از مدافعان تروریست‌های جدائی‌طلب کشمیراند، خود حاضر نخواهند شد آلودة لجن «سروش» شوند؛ در نتیجه این «مهم» را به یک قلم به‌مزد ایرانی‌نما محول کرده‌اند، که ضمن چرندبافی بگوید، سروش برای «نجات مذهب» خواهان «جدائی مسجد از قدرت شده»! البته به عقیدة «آیت‌اللهی» سروش قصد «رهائی از مذهب» ندارد!

بله! جهت «چنج»، این ترهات نوین را دارودستة برژینسکی بجای شعار «عدم دخالت دین در سیاست» گذاشته‌اند، چرا که ضمن قیاس به نفس، حتماً ما را هم ابله می‌پندارند. ولی مسلماً ما ایرانیان به این نوع «چنج» کشکی «نید» نداریم.
سروش، به فرمان نیویورک‌تایمز خواهان «جدائی مسجد از سیاست» شده، نه جدائی دین از سیاست! چرا که اهالی نیویور‌ک‌تایمز نیک می‌دانند اگر در ایران، دین از سیاست جدا شود، در یک چشم بهم زدن اربابان دین فروش‌شان مانند سیندرلا «خاکسترنشین» خواهند شد.

سروش، فیلسوف کبیر، سی‌سال پیش که سنگ حکومت اسلامی به سینه می‌زد شعور درک این اصل مسلم را نداشت که، ‌ هر پدیده‌ای در عرصة واقعیت و سیاست فرسایش‌پذیر است؟! پس باید پرسید این فیلسوف فرهیخته چه فلسفه‌ای خوانده بود؟ فلسفة حماقت و مزدوری؟ خلاصه بگوئیم، کسی که شناخت فلسفی از مفاهیم داشته باشد از درک چنین مسائل ابتدائی عاجز نمی‌ماند. در واقع، سروش همانقدر فیلسوف است که روح‌الله خمینی. پس حضور سروش، آیت‌اللهی‌تبار، و خصوصاً اهالی نیویورک‌تایمز عرض کنیم، کور خوانده‌اید! اگر می‌پندارید با وراجی پیرامون «سکولاریسم»، «جدائی مسجد از سیاست» و «اسلام عقلانی» می‌توانید باز هم «حماسه»‌ بیافرینید واقعاً عقل‌تان پاره‌سنگ برمی‌دارد! «جدائی دین از مسجد» همان ترهاتی است که پیش از این دیگر نانخورهای استعمار تحت عنوان «جدائی دین از دولت» مطرح می‌کردند. جالب است که هر گاه آستان مقدس پنتاگون نیازمند تأمین مشروعیت برای حکومت اسلامی جمکران می‌شود، بلافاصله قلم به مزدهای سازمان‌های اطلاعاتی به طبل زدن برای «سروش» مشغول می‌شوند!

پیش از خیمه شب بازی «نیکولاس براون ـ لاریجانی» که از طریق دوقطبی کردن کاذب فضای سیاسی به آفرینش «حماسة دوم خرداد» منجر شد، کیهان لندن به سراغ فیلسوف کبیر عرصة بینوائی فرهنگی جمکران، عبدالکریم سروش رفته بود و ضمن ردیف کردن چند صفحه مهملات و ترهات، این پادوی سرکوب استحماری را به لقب «معمار رنسانس اسلامی» آراسته بود. این چنین بود که پانزده روز پس از نخست وزیری تونی‌بلر، ستارة بخت و اقبال محمدخاتمی هم درخشیدن گرفت و جهت تداوم سرکوب و چپاول ما ملت شعار «اصلاحات» بجای «سازندگی» نشست. اکبر رفسنجانی جای خود را به محمدخاتمی سپرد تا «اصلاحات»، ویراست استعمار برایمان پیاده شود. و به راستی که خاتمی از عهدة این مهم به نحو احسن بر آمد. اما پیش از ادامة مطلب لازم است پیرامون وبلاگ «آلکسی دوم» توضیح مختصری داده شود.

چرا وبلاگ روز گذشته به آلکسی دوم اختصاص داده شد؟ چون آلکسی دوم از معدود افرادی بود که نه تنها جذب «باشگاه» قدرت استالین نشد که برای مبارزه با حاکمیت کودتا نیز به خشونت‌طلبان و قانون شکنان نپیوست. افرادی چون آلکسی میکائیلویچ، ‌ که در یک جامعة قربانی خشونت، پیروی از راه «تعادل» را بر می‌گزینند همواره مورد تأئید ما خواهند بود. ما برخلاف حزب توده، «فدائیان خلق» و امثال ابراهیم یزدی و یا دیوانگانی از قماش روح‌الله خمینی خواهان «تغییر جامعه» و تشکیل یک جامعة یکدست نیستیم. و از همه مهمتر نیک آگاه‌ایم که جامعة بدون مذهب نمی‌تواند وجود داشته باشد!

تفاوتی هم نمی‌کند که این مذهب چیست. مهم این است که افراد بشر برای فرار از ناشناخته‌های آینده به سوی «پناهگاه امن» خداوندی، یا بهتر بگوئیم به آغوش پدر معنوی می‌روند. این یک واقعیت است. ما نمی‌توانیم جامعه‌ای داشته باشیم که تک، تک افراد آن «زیگموند فروید» یا «مارکس» باشند. در نتیجه سخنان «چپ‌نمایان خلقی» و «افراطیون دلقی» مبنی بر «تغییر جامعه» را فقط نشان از حماقت آنان می‌دانیم. البته در مورد «مرز پرگهر» شرایط کمی متفاوت است، چرا که «خلقی» یا «دلقی»، هر دو سر در دامان استعمار گذاشته‌اند، و پس از سه دهه همکاری مشترک با مراکز استعماری هنوز در کمال بیشرمی برای مزدوری و حماقت خود «تقدس» هم قائل می‌شوند.

سایت دین‌پرور رادیوزمانه مدتی است مطالبی آمیخته به راست و دروغ تحت عنوان «30 سال پیش در چنین روزی» منتشر می‌کند. در این مطالب از زبان شخصیت‌های سیاسی و نظامی نقل‌قول‌هائی می‌شود، یا اینکه سخن از رخدادهائی به میان می‌آید که امکان بررسی «واقعیت» آن‌ها برای خواننده اصولاً وجود ندارد. خلاصه بگوئیم سایت‌کذا برای خوانندگان «قصه»‌ می‌گوید! این سایت در مطلب مورخ 15‌ آذرماه خود به ترور «سرهنگ زمانی‌پور» توسط سازمان فدائیان خلق اشاره دارد.

البته کسانی که آشوب‌های سال 1357 را به یاد دارند می‌دانند که ترور افراد و تخریب بانک‌ها و ادارات دولتی آنزمان در زمرة «مبارزات» به شمار می‌رفت،‌ و هر چند آگاهان از فضاسازی‌های سیاسی به صراحت دست جنایتکار استعمار را می‌دیدند که چگونه افسار «مبارزان» را می‌کشد، مشخص نبود چه گروه‌هائی دست به ترور می‌زنند: ساواک، دلقی یا خلقی؟ چرا که در کمال تأسف هر سه در یک مسیر گام برمی‌داشتند. حداقل امروز همسوئی خلقی و دلقی با ساواک و استعمار آخوند پرور مشخص شده. در هر حال،‌ امروز یکنفر در پیامی به نویسندة مطلب مذکور اعتراض کرده که چرا قتل یک افسر شهربانی را «ترور» می‌خواند، «شاهدان هنوز زنده‌اند!» ایشان ضمن اعتراض به نویسنده می‌فرمایند:

«تروریست نامیدن نیروهای انقلابی بخصوص سازمان پرافتخار چریک‌های فدائی خلق ایران که قهرمانانه در مقابل جنایتکاران ایستادند [شما] چه تعریفی از ترور و تروریسم دارید؟»


بله! رفقا هنوز بر خرمراد سوار نشده، در شرایطی که نانخور حکومت‌اند، و به قول همکاران‌شان بانک جمکران در پاریس می‌زنند، حفظ «تقدس‌شان» واجب شرعی است، وای به روزی که به قدرت دست ‌یابند! «حضرات» به ادعای نویسندة رادیوزمانه سرهنگ زمانی‌پور را مجازات کرده‌اند، چرا که «فرمان گلوله باران مردم مشهد را او صادر کرده بود»! البته در اینکه «نیروهای انقلابی» بخصوص «سازمان پرافتخار چریک‌های فدائی خلق» قهرمانانه در مقابل جنایتکاران ایستادند جای بحث نیست! همکاری با حزب توده و حکومت اسلامی، نشستن‌ پای منبر محمد خاتمی در لندن همه و همه حکایت از همین «مبارزات» و تداوم آن دارد. با این وجود مشخص نیست جنایتکاران چه کسانی بودند! چرا که حضور رفقا باید عرض کنیم فرمان «گلوله باران مردم مشهد»،‌ اگر هم واقعیت داشته باشد نمی‌تواند از سوی یک سرهنگ شهربانی صادر ‌شود! اگر با «سلسله مراتب» در تشکل‌های «امنیتی ـ نظامی» آشنائی ‌ندارید، فرصتی است تا بر افتخارات سازمان پرافتخار بیافزائید و مهمل‌بافی و شعارهای ابلهانة آخوندی را کنار بگذارید. و حتماً می‌دانید که پس از ترور سرهنگ زمانی‌پور، ‌ فرد دیگری بجای وی منصوب شده! درک این نوع نقل و انتقالات سازمانی دیگر ساده‌تر از آن است که نیازی به «افتخارات» و «مبارزات» با جنایتکاران داشته باشد!

چه کسی به سرکار گفته که قتل یک افسر شهربانی «مبارزات» به شمار می‌رود؟ مبارزه برای نیل به کدام هدف؟ از کشتار و سرکوب چه چیزی عاید مردم مملکت ‌شده؟ نتیجة این «مبارزات» حکومت «بی‌عیب‌ونقص» اسلامی است که شما و امثال شما برای ما ملت به ارمغان آورده‌اید! کشور ایران را تحت نظارت عالیة سفارتخانه‌های غربی یکصدسال در روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به عقب برگرداندید. شما عزیزان «خلقی» که تا به این حد اهل ایستادگی قهرمانانه بودید چرا زمانیکه همین شهربانی «پاسدار» آموزش می‌داد و در مساجد «کمیته» به راه انداخته بود، در برابر سازماندهی دولت کودتا، یا همان حکومت دلقی‌ها «قهرمان‌بازی» به راه نیانداختید؟ چرا زمانیکه امام دجال در یکی از نخستین اعلامیه‌های «بیت‌رهبری» شما را «نجس» خواند، گلوله‌های «سرخ خلق» را نصیب پوزة این مردک دیوانه نکردید؟ چرا زمانیکه حکومت «کودتای 22 بهمن» جهت توجیه گلوله باران مردم در گنبد، رفقای‌تان را در برنامه‌‌ای تلویزیونی در کنار یک «تیمسار» ارتش شاهنشاهی، در مقام فرماندهی این عملیات نشاند، یک گلوله حرام «تیمسار» کذا نکردید که به سرنوشت همان سرهنگ دچار شود؟ شما که اهل کشت و کشتار بودید چرا ناگهان «صبر انقلابی» به خرج دادید؟

بله، دیدیم و خوب هم دیدیم که صبرتان خیلی «انقلابی» بود، آنقدر این پا و آن پا کردید و «خلق، خلق» گفتید، تا مشتی بچه دبیرستانی را راهی سلول‌های اوین کنید، و خودتان بیائید در اروپا و آمریکا و در سایت رادیوزمانه به «مبارزات‌» ادامه بدهید. آنزمان همانطور که همه می‌دانیم، هر چند هنوز «سازمان» اطلاعیه‌ای در این باب صادر نکرده، تیر در خشاب تفنگ‌تان گیر کرده بود! ولی ما می‌دانیم که غلام‌بچه‌های سفارت مصلحت ندیده بودند مهمات در اختیارتان قرار بدهند!

بله رفقا! فراموش نکنیم که شاهدان هنوز زنده‌اند، و شاهد بوده‌اند که سازمان پرافتخار به دو شاخة کاذب تقسیم شد تا هم افتخار همکاری با حزب توده و حکومت اسلامی را در کارنامة افتخارآفرین خود به ثبت برساند، و هم صحنة «مبارزات مسلحانه‌» یا بهتر بگوئیم عرصة ترور و تروریسم را از انحصار «رقبا» به در آورد. حال می‌پرسید «تروریسم» چیست؟ تروریسم، توسل به خشونت، قتل‌عمد، سوءقصد و تخریب و وحشیگری برای ایجاد ارعاب و ناامنی در جامعه است. تروریسم شیوه‌ای است که توسط گروه‌های سیاسی فاقد مشروعیت برای دستیابی به قدرت، و یا توسط حاکمیت‌های استبدادی جهت حفظ همین قدرت مورد استفاده قرار می‌گیرد. این تعریفی ‌است که شامل فعالیت‌های «سازمان پرافتخار» و حکومت ملایان، به ویژه در دوران اصلاح‌طلبی می‌شود.

«[...] والله دروغ چرا؟ تا قبر آآ... ما که چل سال با انگلیسا زد و خورد کرده‌ایم زبان‌شان را نمی‌فهمیم؟ یادش بخیر یک همشهری داشتیم [...] دائی‌جان ناپلئون[...] آهسته گفت: قاسم خفه شو!»
ص. 382، رمان «دائی‌جان ناپلئون.»








نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، آذر ۱۵، ۱۳۸۷



آلکسی دوم!

...
امروز آلکسی دوم، رهبر ارتدوکس‌های روسیه در گذشت، و دیمیتری مدودف، رئیس جمهور این کشور به همین دلیل مسافرت رسمی خود را به ایتالیا لغو کرد. آلکسی میکائیلویچ «رایدیگر» از خانوادة «فون رودی‌گر»، از اشراف آلمان و بالتیک است که در قرن هجدهم به آئین ارتدوکس گرویدند. آلکسی «رایدیگر» در تاریخ 23 فوریه 1929 در «تالین» متولد شد، و در دورانی که استالین و شرکاء در کمال حماقت به تخریب و بمباران کلیساها مشغول بودند تا به زعم خود اعتقادات مذهبی مردم را «پاک» کنند، «الکسی رایدیگر» بجای پیوستن به «جریان قدرت» و اعلام وفاداری به بلشویسم، به پیروی از سنت اشرافی خانوادة خود تحصیل در رشتة الهیات را برگزید.

در جوامع فئودال، روحانیون همچون نظامیان از طبقة اشراف و نجیب‌زادگان بودند. و در کشور فرانسه، که از دو سدة پیش حاکمیتی لائیک در آن استقرار یافته، علیرغم تحکیم پایه‌های بورژوازی این سنت همچنان محفوظ مانده. این نکته را گفتیم تا آن‌ها که با مشاهدة امثال خمینی، خلخالی و شرکاء مشتی لات و اوباش را در کسوت روحانیت مشاهده می‌کنند بدانند که در کشور ایران استعمار انگلستان بنیاد مذهب را با کودتا در اختیار اراذل و اوباش قرار داد، تا از این طریق امثال کاشانی، خمینی، خلخالی یا رفسنجانی و خامنه‌ای بنیاد سنتی مذهب را در ایران به نابودی کشانند، و اعتقادات دینی را به ابزار تأمین منافع اربابان خود تبدیل کنند.

آلکسی رایدیگر در سال 1961 به مقام «اسقف تالین» برگزیده شد و از سال 1963 تا سال 1979 مأموریت ایجاد وحدت بین مسیحیان و برقراری ارتباط میان کلیساها را بر عهده داشت. وی پیوند گسسته میان کلیسای ارتدوکس‌ روس در داخل و خارج مرزها را دوباره برقرار کرد. یادآور شویم که در ماه مه 1927، کلیسای روس‌های خارج از روسیه به دلیل ابراز وفاداری کلیسای درونمرزی به حاکمیت پیوند خود را با این کلیسا گسسته بود. و بد نیست بدانیم که بنیاد مذهب در روسیه برخلاف بنیاد مذهب شیعه و کلیسای کاتولیک هرگز متکی به بیگانگان نبوده. این بنیاد هیچگاه از فاشیسم، کودتا و یهودستیزی حمایت نکرد.

رهبر ارتدوکس‌های روسیه برخلاف اسقف کانتربری نه تنها هرگز به ملاقات پاپ نشتافت که با مسافرت وی به روسیه نیز مخالفت کرد. آلکسی دوم در تاریخ دوم اکتبر 2007 به دعوت رئیس اتحادیة اروپا به فرانسه رفت، و پس از ملاقات با نیکولا سرکوزی در کاخ الیزه، با مقامات کلیسای کاتولیک فرانسه نیز دیدار کرد تا بر یک اختلاف هزار ساله با کاتولیک‌ها پایان دهد، ولی در مصاحبة مطبوعاتی خود تأکید کرد که این مسافرت نمی‌تواند پیش درآمدی بر ملاقات با پاپ تلقی شود.

آلکسی دوم زمانی که حکومت استالینیست شوروی قصد زدودن اعتقادات مردم و «تغییر فرهنگ جامعه» را داشت، در سال 1947 تحصیلات خود را در رشتة الهیات در لنینگراد آغاز کرد و در سال 1953 از آکادمی الهیات این شهر فارغ‌التحصیل شد. در تاریخ 15 ژوئیه 1957، کلیسای جامع «دورمیسیون» در شهر تالین تحت نظارت وی قرار گرفت. هنگامی که در تاریخ هفتم ژوئن 1990، آلکسی رایدیگر به مقام اسقف اعظم مسکو و تمام روسیه برگزیده شد،‌ رسماً آزادی مذهب و اجرای مراسم مذهبی را تقاضا کرد. وی نخستین اسقف اعظم اتحاد جماهیر شوروی بود که بدون دخالت دولت و از طریق رأی‌گیری در این جایگاه قرار گرفت. اسقف اتحاد جماهیر شوروی همزمان با کودتای ماه اوت 1991، بازداشت گورباچف و کودتاچیان را رسماً محکوم کرد. طی این کودتا، آلکسی دوم با صدور بیانیه ارتش را از اعمال خشونت برحذر داشت.

به کوشش آلکسی دوم، کلیسائی که به فرمان استالین بمباران شده بود از نو بازسازی شد، خانوادة تزار و بسیاری دیگر از اطرافیان‌شان به عنوان قربانیان بلشویک‌ها شناخته شده، موضع تاریخی‌شان در کشور به رسمیت شناخته شد. تاریخ بر شایستگی آلکسی رایدیگر برای رسیدن به چنین مقامی گواهی خواهد داد. چرا که خشونت ستیزی آلکسی دوم بر یک گسست تاریخی که با کودتای لنین در جامعة روسیه آغاز شده بود، نقطة پایان گذارد و روسیه را با تاریخ خود آشتی داد.

عکس از سایت نووستی، آلکسی‌دوم و «تاج‌الدین»، مفتی اعظم مسلمانان روسیه.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۷





«آسپیران» در مالزی!


...
با پوزش از خوانندگان گرامی، امکان به روز کردن تمامی وبلاگ‌های ناهید رکسان وجود ندارد. از اینرو تا اطلاع ثانوی فقط «بلاگ‌اسپات»، «وردپرس» و «اپرا» به روز خواهد شد. حال بپردازیم به موضوع امروز!

مشکل ما با حکومت اسلامی، شخص علی خامنه‌ای و یا اصل «ولایت فقیه» نیست! مشکل ما قانون اساسی این حکومت است. از اینرو ابراهیم یزدی و دیگر خدمة رمزی‌کلارک که این روزها در مالزی به بلبل‌زبانی مشغول شده‌اند، بهتر است سکوت اختیار کنند.

در دستگاه حکومت اسلامی جز شارلاتان و شیاد، خائن و مزدور، و به ویژه روسپی سیاسی هیچ نخواهیم یافت، اما به راستی که هیچیک به گرد ابراهیم یزدی، شیخ مهدی بازرگان و شرکاء نمی‌رسد. اینان کارگزاران مستقیم آمریکا برای کودتا و براندازی‌اند. اینان از توطئة براندازی سلطنت حمایت کردند، تا «ولی‌فقیه» بجای «شاه» بنشیند، و مشکلات آمریکا، به ویژه معضلات دولت «علیاحضرت ملکه» برای جایگزین کردن اتحادجماهیر شوروی با اتحادجماهیر نوکری حل شود، و امروز هم‌اینان باز هم برای حل مشکلات آنگلوساکسون‌ها با هدف یک براندازی‌ نوین، از طریق ایجاد بحران و آشوب فراگیر بسیج شده‌اند.

در راستای اعمال شیوة ‌فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه»، پادوهای آمریکا برای حفظ حکومت اسلامی و قانون اساسی متحجر آن بر «حذف ولایت فقیه» تمرکز یافته‌اند، همچنانکه در سال 1357 نیز تبلیغات استعماری بر یک نقطه متمرکز شده بود: شاه! مهمترین ویژگی روند تمرکز بر یک نقطه، «باز تولید نقطة تمرکز» دیگری است که همزمان با گسترش یک بحران روند بازتولید آنرا نیز تداوم می‌بخشد. به این ترتیب جامعه بجای رشد و تحول و پیشرفت از بحرانی به دامان بحرانی عمیق‌تر فرو می‌افتد.

تجربة تمرکز مطالبات مردم بر یک نقطه در کشورمان از تمرکز بر «تنباکو» آغاز شد و به صورتی کاملاً موفقیت‌آمیز به تمرکز بر «نفت» و «سلطنت» کشیده شد، ولی همواره مقصد غائی آن گسترش سرکوب و چپاول ملت ایران بوده. تمرکز مطالبات مردم بر «شاه»، همانطور که دیدیم به کودتای 22 بهمن و استقرار حکومت نعلین‌های مزدور غرب انجامید. سپس دوران تمرکز بر «آمریکا» فرا رسید، و امام سیزدهم از زبان ساواک فرمودند، هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید! البته قبلاً اجازة‌ این شکرخوری‌ها را از آمریکا گرفته بودند، و اینگونه بود که سفارت آمریکا نیز توسط بوزینه‌گان همیشه در صحنه اشغال شد تا تحریم اقتصادی و جنگ بتواند بحران نوین یا نقطة تمرکز دیگری را بازتولید کند: «جنگ، جنگ تا پیروزی»! جنگ تا سقوط صدام، جنگ تا آزادی قدس و بالاخره نوشیدن جام زهرمار و شهادت امام سیزدهم!

در پایان دوران اکبربهرمانی نیز نقطة تمرکز برای عوامفریبی «اصلاحات» نام گرفت، و اصلاحات‌چی‌ها توانستند دامنة سرکوب و قتل‌های زنجیره‌ای دوران سازندگی را گسترش دهند. ولی دوران نکبت و ادبار خاتمی به کودتای ناکام 18 تیر منجر شد. و بالاخره رسیدیم به آخرین جرعة این جام تهی، یعنی همان احمدی نژاد خودمان که قرار بود با بحران دروغین هسته‌ای یک جنگ خوب برای «صلح و پیشرفت اقتصادی» آنگلوساکسون‌ها در مرزهای ایران به راه اندازد که موفق نشد. البته حکومت جمکران و اربابان تلاش خود را کردند، نتیجة مطلوب به دست نیامد! بله متأسفانه برخلاف آنچه گفته‌اند، «خواستن» به هیچ عنوان «توانستن» نیست! به ویژه در عرصة سیاست!

به گزارش سایت رادیوزمانه، مورخ 14 آذرماه سالجاری، ابراهیم یزدی در مالزی خواهان حذف ولایت فقیه از قانون اساسی شده! اعضای نهضت منفور می‌پندارند که هنوز به شیوة دوران شیرین ریاست جمهوری جیمی کارتر می‌توانند با سرقت مطالبات مردم تنور اسلام و دین‌فروشی‌شان را گرم نگهدارند. زمانیکه صدرحاج سید جوادی، وزیر کشور شیخ مهدی بازرگان بر اساس حدیث مسلم، فرمایش معصوم و نهج‌البلاغه برای ما ملت قانون اساسی تدوین می‌کرد، اعضای این «نهضت منفور» از جمله ابراهیم یزدی همگی خفقان گرفته بودند، چرا که آنزمان اعتراض به چنین ترهاتی مورد تأئید اربابان‌شان قرار نمی‌گرفت. بنابراین اصل «ولایت‌فقیه» کاملاً دمکراتیک تلقی می‌شد! امروز هم نظر اربابان هیچ تغییری نکرده، ولی از آنجا که خطر تعطیلی دکان اسلام و قرآن وجود دارد، لازم آمده نوکران سنتی سازمان سیا به «شیوة سنتی» با سرعت هرچه تمام‌تر ولایت فقیه را «هدف» قرار دهند! امروز که اکثر گروه‌های مخالف حکومت دینی خواهان تدوین قانون اساسی مطابق با اعلامیة جهانی حقوق بشر شده‌اند، پادوهای رمزی کلارک نیز در مالزی سخن از حذف ولایت فقیه از قانون اساسی جمکران می‌رانند، نه برای استقرار دمکراسی که جهت تحمیل مضحکه‌ای به ‌نام «جمهوری قرآنی» به مردم ایران.

«نایب تیمورخان»، مفتش تأمینات از پرسوناژهای رمان «دائی‌جان ناپلئون» است، که به تقاضای عزیزالسلطنه برای تحقیق در بارة ناپدید شدن همسرش، دوستعلی میرزا پای به عرصة رمان می‌گذارد. نایب مذکور آسپیرانی دارد به نام «غیاث آبادی» که بعدها با قمر، دختر ناقص‌العقل عزیزالسلطنه ازدواج می‌کند. ویژگی نایب این است که بدون مشاهدة جسد، در پی قاتل است و در این مهم به همه مظنون! نایب با همه مخالفت می‌کند، به همه دستور می‌دهد، از همه بازجوئی می‌کند و می‌خواهد همه همان بگویند که او می‌خواهد! مهم‌ترین تکیه کلام‌های نایب تیمورخان، «ساکت!»، «جواب بده» و «زود، سریع، فوری» است! نتیجة «تحقیقات» نایب تیمورخان، فراهم آوردن فرصت برای همخوابگی آسپیران با قمر بود! چرا که اصولاً قتلی در کار نبود.

سیاست آنگلوساکسون‌ها در کشورمان شباهت عجیبی به رفتار نایب تیمورخان پیدا کرده. اینان نیز خواهان رسیدن به پاسخ و نتیجة مطلوب‌اند، البته «زود، سریع، فوری!» درست همانطور که در سال 1357، چنین پاسخی را در عرض چند ماه پیدا کردند. پس از یک‌قرن نخست وزیری هویدا، به یکباره دوران نخست وزیران یکبار مصرف فرا رسید. و با تأئید سفارت آمریکا، آموزگار جای خود را به شریف امامی سپرد، سپس ساواک بوزینه‌های لباس شخصی را برای تخریب ادارات دولتی به مرکز شهر روانه کرد و معرکة 13 آبان به راه انداخت، و یک ژنرال بی‌دندان و هاف‌هافو که حتی مصدرش هم از او حرف‌شنوی نداشت، مأمور تشکیل دولت نظامی شد! و پس از نشست گوادالوپ، آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان بیانیة «چنج، وی نید» را صادر کردند. بله دروغ می‌گویند، «چنج، وی نید» اختراع اوباما نیست، گروه برژینسکی همواره به چنین چنج‌هائی «نید» داشته و دارد. در نتیجه همیشه باید یک دوستعلی‌خان ناپدید شود تا نایب تیمورخان وارد صحنه شده، «زود، سریع، فوری» امثال آسپیران غیاث‌آبادی‌ را به نان و نوائی برساند.

این روند آنقدر در ایران تکرار شده، که نایب تیمورخان دیگر شخصاً به صحنه وارد نمی‌شوند، ایشان از طریق رسانه‌ها فرامین خود را در قالب پروپاگاند صادر می‌کنند، و آسپیران جهت اجرای فرامین نایب کذا برای «قمر‌ها» سخنرانی می‌کند تا نانی به کف آرد. سخنرانی ابراهیم یزدی در نشست نمایندگان احزاب در پارلمان مالزی در همین چارچوب می‌تواند بررسی شود. در تاریخ 30 آبان سالجاری در نشست کذا ابراهیم‌یزدی سخنانی بر زبان رانده که به مراتب از سخنان «ال‌لاریجانی» در یونسکو ابلهانه‌تر است.

آسپیران یزدی، در واقع ترهات لاریجانی را به صورت دیگری نشخوار کرده. می‌دانیم که متن سخنرانی‌های سرشار از بلاهت مقامات جمکران در ساواک تدوین می‌شود. به همین دلیل همه‌شان تأکید بر وجود یک اسلام «نیست در جهان» و «دمکراتیک» دارد، تا جهت تاختن بر لائیسیته، غربی‌ها، زبان‌مان لال دست تنها نمانند. سخنان یزدی هم از همین چارچوب انسان‌ستیز فراتر نمی‌رود. ایشان در راستای تأمین منافع دولت اسلام پناه الیزابت دوم و حاکمیت اسلام فروش ایالات متحد، خواستار «بازتعریف اسلام» مطابق با «شرایط روز» شده‌اند. شرایط روز چیست؟ افلاس آنگلوساکسون‌ها در عراق و افغانستان، تزلزل محور طالبان‌پروری «چین ـ ناتو» و شیون و زاری ناتو در قفقاز! و برای جبران چنین خساراتی لازم آمده که عملة فاشیسم «اسلام» را مطابق منافع غرب بار دیگر «تعریف» کنند.

همان اسلامی که بر اساس استفراغ عالیجناب هابرماس فعلاً «عقلانی» هم شده. و در راستای تبلیغات حزب توده و دیگر رفقا، به ویژه آخوندها و عملة فاشیسم بین‌الملل، این نوع اسلام، خواهان «تغییر جامعه» است! و این «تغییر» به زعم آسپیران یزدی با تلاش «روشنفکران دینی» صورت خواهد پذیرفت. روشنفکر دینی چه می‌گوید، همان تولیدات شکمی عالیجناب هابرماس را نشخوار خواهد کرد؛ مدعی سازگاری حکومت دینی و دمکراسی می‌شود؛ و بیشرمانه افراط‌گرایان و اوباش وابسته به گروه‌های اسلامی را در ترادف با گروه‌های لائیک‌ قرار خواهد داد.

یزدی می‌خواهد هم فرهنگ جامعه را تغییر دهد، و هم نوعی «آزادی»، سازگار با فرهنگ کذا در جامعه ترویج کند! چرا که «حضرت» می‌پندارند «آزادی» هم نوعی «دین» است! پدیده‌ای است که مانند دین محمد می‌توان با کاسة گدائی و شمشیر بران مروج آن در جامعه شد. بله، اوباش فدائیان اسلام چنین درک عمیقی از آزادی دارند. و نهایت امر برداشت اینان از «دمکراسی»، همان براندازی حکومت است:

«لائیک‌ها و گروه‌های تندروی مذهبی به این سازگاری [اسلام با دمکراسی] اعتقاد ندارند به همین دلیل با روشنفکران دینی مخالفت می‌ورزند [...] مهم‌ترین پایة تغییر جامعه شناخت و تغییر فرهنگ آن[...] است و اینکه چگونه می‌توان آزادی را سازگار با این فرهنگ در جامعه ترویج کرد‌[...] دمکراسی فرایندی است از پائین‌ترین سطوح جامعه به سمت رأس هرم قدرت»

طبق تبلیغات سازمان سیا این روزها دمکراسی را باید مانند درس‌های مدرسه از نو «یاد بگیریم»! و دست در دست بوزینه‌های کفن‌پوش راه بیفتیم به سوی رأس هرم قدرت! مسلماً ابعاد چنین سخن‌پرانی‌هائی بر ابراهیم یزدی آشکار نیست. ولی ما می‌دانیم که دمکراسی یک روند پویا است و به هیچ عنوان یادگرفتنی نیست، باید آنرا زیست و تجربه کرد. دمکراسی «درس» نیست که «یاد بگیریم»، از بر شویم و آنرا در برابر معلم «تکرار» کنیم. حاج ابراهیم گویا «نماز» را با دمکراسی اشتباه گرفته، به همین دلیل جهت عوامفریبی آنرا به نوعی عدالت موهوم برای اقلیت‌ها مشروط کرده، می‌گوید حاکمیت نمی‌خواهد دمکراسی «یاد بگیرد!» وی همچنین به مخالفت آمریکا با دمکراسی اشاره کرده. ساده‌تر بگوئیم یزدی به زبان دیگر همان چرندیاتی را تکرار می‌کند که «بی‌بی‌سی» از زبان امام سیزدهم نقل می‌کرد:

«دمکراسی فرایندی یادگرفتنی است[...] حقوق عادلانه برای اقلیت‌ها [...] سیاست‌های ایالات متحد بر علیه گسترش دمکراسی [...] است.»


سخنرانی یزدی کلیشة ترهات آخوندهاست که کودتای سازمان ناتو در 22 بهمن را «پیروزی روحانیت بر شاه» می‌خواندند! البته یزدی پس از سه دهه حضور در حاکمیت استعماری مقداری از پشکل و پهن، ساس و کک چارپایان صدراسلام و گلة محمدی از سرو صورتش زدوده شده؛ در باب «مدرنیته» هم سخن‌ می‌گوید! یک نفر از این دانشمند فدائی اسلام و مسلمین در مورد «مدرنیزاسیون» جویا شده، ایشان هم تعریف مهملی از «مدرنیته» ارائه داده‌اند، تا بار دیگر حماقت و مزدوری خود را به اثبات برسانند.

حضرت ابراهیم سپس چند آیه و سوره و حدیث به عنوان «تاریخ» تحویل حاضران داده، اشاره‌ای هم به تاریخ ایران کرده‌اند. ایشان گفته‌اند در تاریخ ایران هر وقت شاه با روحانی درافتاد، شکست خورد! ولی محمدرضا شاه از این «تاریخ» درس نگرفت! اما ابراهیم یزدی درس‌های سازمان سیا را خوب فرا گرفته، و بدون جا انداختن یک ویرگول مثل ضبط‌صوت همه‌ جا آن‌ها را تکرار می‌کند. بله، گویا شاه با روحانیت مخالف بود و می‌خواست ریشة روحانیت را براندازد، به همین دلیل سازمان ناتو کودتا کرد تا روحانیت بر شاه پیروز شود! یزدی تأکید می‌کند که روشنفکران در کنار روحانیت قرار گرفتند ولی پس از پیروزی، روحانیت حاضر به پذیرش روشنفکران نشد، چون به گفتة یزدی تعدادشان کم بود!

البته شاهد بودیم آن‌ها که در کنار روحانیت قرار گرفتند بیشتر لمپن‌جماعت و چپ‌نماهای ساواکی و توده‌ای بودند تا روشنفکر! ولی روحانیت در هر حال مانند حزب توده، گله‌های پرشمار و مطیع را بر روشنفکر ترجیح می‌دهد، تا بتواند به وحدت کلمة «موعود» و فاشیستی خود برسد، و تکلیف امور کشوری و لشکری را با چوب و چماق سر چهارراه‌ها روشن ‌کند.

یزدی همچنین ادعا کرده گروه فکل‌کراواتی‌های حوزه و بازار قانون اساسی دمکراتیک نوشته بودند ولی خمینی با آن مخالفت کرد! بله، این را هم باید «یاد گرفت»: سازمان سیا جهت سیاستگذاری در جنوب قارة آسیا و در کنار شاهراه‌های نفتی جهان نظر خمینی را جویا می‌شد! ولی امروز که خمینی زمین را از وجود پلیدش پاک کرده همة جنایات و مزدوری‌ها از سوی همکاران «صدیق» وی، از قماش مهدوی کنی، رفسنجانی، یزدی و غیره به ریش کثیف همین امام احمق گره می‌خورد! خانوادة امام سیزدهم هم خفقان گرفته‌اند، یک نفرشان دهان باز نمی‌کند و بگوید، این مزخرفات را از چه رو به یک مرده نسبت می‌دهید؟ می‌دانیم که اینان از شجرة طیبة حسینی‌اند، و از آنجا که ممکن است جیره و مواجب‌شان را سفارتخانة «صلح و پیشرفت» در افغانستان و پاکستان قطع کند ترجیح داده‌اند که فعلاً رل نعش بازی کنند! بگذریم!

آسپیران یزدی که از مدافعان اشغال سفارت آمریکا هم بود، از شرکت‌های پولشوئی، و شبکه‌های صدور زن و کودک متعلق به رفسنجانی، خامنه‌ای و محمدیزدی در مناطق آزاد و امارات حق مشاوره دریافت می‌کند، و تاکنون با پاسپورت آمریکائی نقش «کبوترنامه‌بر» اکبر رفسنجانی را بر عهده داشت. ولی امروز به ناگاه مخالف حکومت روحانیون شده‌! حضرت آبراهام می‌فرمایند، اصلاً در قرآن ولایت فقیه نداریم! یزدی روحانیت حاکم را عقب افتاده و شریعتی را بسیار «پیشرفته» خوانده، می‌گوید خمینی در ایران به وعده‌های خود در پاریس وفا نکرد! آری!‍ می‌دانیم‌ که تصمیم با امام سیزدهم بود و ساواک، پنتاگون و سازمان‌سیا فقط از ایشان پیروی می‌کردند! و در تداوم همین دروغ‌های بیشرمانه است که یزدی می‌گوید، دولت موقت یک پیش‌نویس قانون اساسی مبتنی بر جمهوریت و دمکراسی تهیه کرده بود که اثری از ولایت فقیه در آن نبود! اما روحانیون الگو‌های قبیله‌ای عرب را ترجیح دادند!

البته ابراهیم یزدی می‌باید توضیح دهد چرا طی سه دهة اخیر خفقان گرفته بود، و از این پیش‌نویس کذا حرفی به میان نمی‌آورد؟ و اینک که حضرت آبراهام چون سگ «هرزه‌مَرَس» اینور و آنور به پارس کردن مشغول شده، چرا بجای این مهملات نسخة اصلی «پیش‌نویس» کذائی را منتشر نمی‌‌کند؟ نکند پیش نویس مذکور را هم امام بلعیده‌اند؟

اگر اشتباه نکنیم، اربابان یزدی اینبار قصد استقرار یک حکومت قرآنی دارند که با هذیانات علی شریعتی همخوانی داشته باشد. خلاصه طی سی سال آینده همه باید «کاری حسینی» کنید، چرا که «فاطمه، فاطمه است» و اگر «مسلمان نیستید»، باید «آزاده باشید!» این است برنامة دولت دمکراتیک آسپیران ابراهیم یزدی. در هر حال حضور بلبل خوش‌الحان سازمان سیا و اربابان‌شان باید عرض کنیم که آب در هاون می‌کوبند، نهضت منفور و تروریست‌پرور شیخ مهدی بازرگان هیچ شانسی برای شرکت در حاکمیت آیندة ایران نخواهد داشت.

«بنده قاتل را جلب می‌کنم، شما فردا با مقتول بیائید به اداره و ترتیب استخلاص‌اش را بدهید.[...] ساکت! آسپیران غیاث‌آبادی، حرکت!»
ص. 124ـ120، دائی‌جان ناپلئون.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

...

چهارشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۷



الیزابت و شکوفائی!


...
«در عقلانیت اسلامی هیچ توجیهی برای زیرپا گذاشتن این حریم فردی وجود ندارد»

اینهم گوشه‌ای است از سخنان محمدجواد لاریجانی، برادر پاسدار علی‌کوچیکه و رئیس ستاد حقوق بشر روضه‌خوان‌ها در یونسکو. برادر لاریجانی، همزمان در اسلام «عقلانیت» و «رعایت حریم فردی» رویت کرده! نیازی به توضیح نیست که مشاهدة «عقلانیت» در اوهام و ابهام دین مسلماً نشان «روان پریشی» است. چرا که دین هیچ ارتباطی با «عقل» ندارد. این ارتباط ابلهانه از اختراعات شارلاتان‌های مکتب فاشیست‌پرور فرانکفورت است، همان منبع الهام سروش، فیلسوف کبیر کودکستان‌های جمکران و پاسداراکبر، غلامبچة محمد خاتمی و سوگلی حرم حاج عباس میلانی.

اهالی مکتب فرانکفورت در کمال بیشرمی ادعا می‌کنند، هر چه «انسانی» است، «عقلانی» به شمار می‌رود! و به همین سادگی «عقل» را در تضاد با «منطق» قرار داده، «توهم» را که پدیده‌ای است کاملاً «انسانی»، عقلانی معرفی می‌کنند. این نمونه‌ای است از پسامدرنیته و تشویق و پرورش اوهام در این مکتب استعماری! چنین اختراعات سرشار از نبوغ و شارلاتانیسم همانطورکه پیشتر هم گفتیم تلاش برای یافتن یک چارچوب «شبه فلسفی» جهت «توجیه فاشیسم» و نفی انسان‌محوری «تاریخ» در نظریة کارل مارکس است.

مکتب فرانکفورت می‌گوید دین «عقلانی» است، تا با حذف «حرکت منطقی انسان»، توهمات و احساسات دینی را محور حرکت و تحولات تاریخی قرار دهد. به این ترتیب جنگ‌های صلیبی که در واقع برای چپاول ثروت‌های شرق به راه افتاد، توجیه «معنوی» می‌یابد و از نظر مسیحیان متعهد «موجه» و «مقدس» جلوه می‌کند. به همچنین است در مورد جنگ‌های تازیان! تهاجم وحشیانة تازیان مسلمان به ایران با توسل به همین اصول مقدس «توجیه» خواهد شد. چرا که ظاهراً «دین محمد» بر حق بوده و خلفای راشدین نیز برای «هدایت» ایرانیان «گمراه» به راه راست و تضمین سعادت آنان به ایران حمله کرده، برای غارت مردم را قتل‌عام می‌کردند. در حالیکه به گواهی تاریخ همین تازیان در راه مسلمان شدن مردم مشکل‌تراشی می‌کردند، تا بتوانند از آنان «جزیة» سنگین بگیرند!

اصلاً چرا راه دور برویم؟ آیا اعضای سازمان فدائیان اسلام، القاعده، طالبان و دیگر تشکل‌های دینی برای «اسلام» به قتل و غارت می‌پردازند یا برای حفظ منافع سازمان ناتو؟ آیا تهاجم نظامی آنگلوساکسون‌ها به افغانستان و عراق به دلیل احساسات بشردوستانه پنتاگون و الیزابت دوم صورت پذیرفته؟ به هیچ عنوان!‌ اینان برای چپاول و گسترش نفوذ خود به منطقه آمده‌اند، اما برای توجیه تهاجم وحشیانة خود ادعا می‌‌کنند که نگران «استقرار دمکراسی» هستند. امروز الیزابت دوم در سخنرانی خود تأکید کرد:

«دولت من برای پیشبرد صلح و رشد اقتصادی به همکاری با پاکستان و افغانستان ادامه خواهد داد.»

باید از علیاحضرت پرسید، ارتش انگلستان برای «صلح» و «رشد اقتصادی» در افغانستان حضور به هم رسانده، یا برای ممانعت از ایجاد «کریدور شمال ـ جنوب؟» حتماً برای همین «صلح و شکوفائی اقتصادی» است که آنگلوساکسون‌ها افغانستان را به بزرگترین مرکز تولید مواد مخدر در جهان تبدیل کرده‌اند! و در راه صلح و شکوفائی اقتصادی است که پاکستان به مرکز تولید و پرورش جنایتکار تبدیل شده! بله! برای رشد و شکوفائی اقتصادی است، ولی نه در افغانستان و پاکستان، که در انگلستان! این قسمت از واقعیات در سخنرانی الیزابت دوم دیده نمی‌شود، و به همین دلیل سخنان کذا درست مانند یک «پروپاگاند» وحشیانه، منطق متعارف را به چالش می‌طلبد. و اینگونه‌ است که به کوشش مکتب فاشیسم فرانکفورت، «عقل» در ترادف با توهم قرار گرفته و «منطق» به چالش کشیده شده. تبلیغات سایت دین‌پرور رادیوزمانه، به ویژه مهملات دست چندم پاسداراکبر تماماً بر محور همین تضاد استوار شده: تأکید ابلهانه بر «عقلانیت» توهماتی که «دین» نام دارد. در چارچوب همین تبلیغات است که «احساس»، علیرغم «منطق‌ستیزی» می‌تواند «عقلانی» هم بشود!

همانطور که در وبلاگ «بوزینه و سرداری» گفتیم، محور طالبان‌پروری چین و سازمان ناتو شکسته شده و این امر «احساسات» پادوهای استعمار در ایران و پادوهای مخالف‌نمای حکومت جمکران در فرنگ را سخت جریحه‌دار کرده. خلاصه بگوئیم این‌روزها همة جیره‌خواران «انقلابی» آنگلوساکسون‌ها «احساس» بدی دارند، و «شرایط ویژه» می‌بینند. وقتی دچار دلهره و هراس شده‌ایم چه پیش می‌آید؟ از دو حال خارج نیست، یا بر ترس غلبه کرده واکنشی منطقی خواهیم داشت، یا از روی ترس واکنش نشان می‌دهیم. در عرصة سیاست نیز درست همینطور است. دعوت به «وحدت کلمه» و «اتحاد» از سوی عملة فاشیسم در جمکران، از زبان سرداراکبر ریشه در «احساس ترس» اینان دارد. در نتیجه همه در داخل و خارج یک صف واحد تشکیل داده‌اند. در داخل کشور، عزت‌الله سحابی در جایگاه واقعی خود، مقام «پامنبری» مهدوی کنی، پاسدار لاریجانی، محمد یزدی، اکبر بهرمانی و دیگر ریزه خواران استعمار قرار گرفته، حال آنکه گروهی دیگر از جمله دارودستة بهزاد نبوی، اعضای مشارکت و شخص احمدی نژاد خود را از بازندگان جدا کرده‌اند! چرا که اینان به صراحت دریافته‌اند که دکان دین‌فروشی و حکومت نعلین می‌باید در ایران تعطیل شود.

اما در خارج از مرزها چه می‌گذرد؟ در خارج، مخالف‌نمایان، خارج از شوخی‌های خنک و مبتذل که باید آن‌ را به عنوان «مقالة انتقادی» مطالعه کرد‌، به دوقطبی کردن کاذب فضای سیاسی اشتغال دارند. گروهی به تأئید و گروهی دیگر به انتقاد از مقالات «علمی» پاسداراکبر پیرامون استفراغ مقدس عالیجناب هابرماس یا «دین عقلانی» مشغول‌اند. ظاهراً طعم «تولیدات شکمی» عالیجناب هابرماس مذاق لاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر جمکران را سخت خوش آمده، چرا که در یک سخنرانی جنجالی در یونسکو ادعا کرده دین اسلام به دلیل عقلانیت «حریم فردی» را محترم می‌شمارد! البته اشارة داداشِ علی‌کوچیکه به «مکالمات تلفنی» است!

غلامبچة سفارت در یونسکو از اینکه در «شرایط ویژه» دمکراسی‌های غرب مکالمات تلفنی مردم را کنترل می‌کنند، به این نتیجه رسیده که اسلام «عقلانی» است و حریم فردی را رعایت می‌کند، پس اعلامیة جهانی حقوق بشر نمی‌تواند جهانشمول باشد بلکه مطابق اوامر سازمان سیا حقوق بشر باید «نسبی» شمرده شود.

به این می‌گویند معجزه! البته معجزة حماقت و بیسوادی! چرا که خارج از غیرعقلانی بودن دین، هیچیک از ادیان ابراهیمی اصولاً فرد را در مفهوم امروزی کلمه به رسمیت نمی‌شناسد. به عبارت دیگر در این ادیان اصولاً احکامی برای رعایت «حریم فردی» در چارچوب حقوقی معاصر نمی‌تواند وجود داشته باشد. ولی وقتی محور طالبان‌پروری «چین ـ ناتو» شکسته می‌شود، خادمان حرم مقدس استعمار احساس نگرانی می‌کنند و به هذیان‌گوئی می‌افتند. البته لاریجانی به دلیل هول و هراس مهمل نمی‌گوید، لاریجانی هم مثل ابراهیم یزدی به دلیل خدمت در آبدارخانة سازمان سیا فقط می‌تواند چرند ببافد و از نظام‌های لائیک انتقاد کند!

به گزارش «فارس‌نیوز»، مورخ 13 آذرماه سال‌جاری، لاریجانی در نشست مشترک غیرمتعهدها در پاریس به اکتشافات بزرگی نائل شده، و «منظور» از جهانشمولی اعلامیة جهانی حقوق بشر را هم کشف کرده! دبیر ستاد حقوق بشر جمکران که به دلیل آشنائی با زبان عربی سمت مشاورت آخوند شاهرودی را عهده دار است، می‌گوید، ما «منظور» اعلامیة جهانی حقوق بشر را دریافته‌ایم! البته ایشان نمی‌دانند که ما از این امر نیک آگاهیم که اعلامیة جهانی حقوق بشر به دلیل انسان‌محور بودن فاقد هرگونه ابهام بوده، «صراحت» دارد و جای هیچ تعبیر و «کشف منظور» برای کسی باقی نمی‌گذارد. ولی غلام‌بچگان سفارت از آنجا که باید مانند «شهید» مدرس دیانت‌شان عین سیاست استعمار باشد، در یک متن صریح حقوقی همان می‌بینند که ارباب می‌خواهد.

محمد لاریجانی می‌فرماید، جهانی بودن اعلامیة مذکور نمی‌گوید که «مدل لیبرالی» باید به بقیه تحمیل شود. اتفاقاً در اعلامیه هیچ اشاره‌ای به «تحمیل مدل» نشده، بلکه اعلامیه می‌گوید چه مسائلی نباید به انسان‌ها تحمیل شود. ولی لاریجانی پرت‌تر از این است که بداند یک متن حقوقی دمکراتیک چه می‌گوید. حاج محمدجواد سخنانی را طوطی‌وار تکرار می‌کند که سازمان تبلیغات اسلامی با تأئیدات کارخانة رجاله پروری برای‌اش تهیه کرده. و به همین دلیل است که چرند می‌گوید. به مصداق گ... در بازار مسگرها و لاف در غربت، لاریجانی هم ضمن لافیدن در یونسکو، گ...زی هم در عالم معنا داده، تا «تعریف نوینی» از جهانشمولی ارائه کند. تعریفی که از قضای روزگار در تضاد کامل با جهانشمولی هم قرار می‌گیرد! به زعم لاریجانی:‌

«منظور از جهانشمول بودن حقوق بشر این نیست که ما باید مدل لیبرال غربی را به عنوان آخرین دستاورد فرهنگ بشری قبول [کنیم]. جهانشمولی باید راه را برای ظهور سایر فرهنگ‌ها از جمله زندگی عقلانی بر اساس اسلام که مدل جمهوری اسلامی و پیام انقلاب اسلامی ایران است، باز کند.»


البته اگر ترهات غلامبچة سفارت را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، ما باید الگوی توحش اسلامی را به عنوان آخرین دستاورد فرهنگ بشری بپذیریم. خلاصه، جهانشمولی ایشان می‌باید راه را بر «قصبه شمولی» و «قبیله شمولی» باز کند که مدل پیشنهادی شهید «توماس مور» در «یوتوپیا» است، و پیام «انقلاب اسلامی پاکستان» را هم در خود مستتر دارد. لاریجانی در ادامة مزخرفات تولید ساواک جمکران ضمن اشاره به «تحول» در «زندگی بشر» و ابراز نگرانی از جهانشمولی سکولاریسم، حکومت توحش دینی را در ترادف با سکولاریسم قرار داده، می‌گوید حکومت جمکران نظامی است بر پایة معیارهای دمکراتیک و عقلانیت اسلامی:

«یک مدل زندگی مبتنی بر الگوی غربی و لائیک وجود دارد اما این تنها مدل موجود نیست و این چیزی است که مرا نگران کرده [...] مدل ما مدل مستقلی است که به رغم ماهیت دمکراتیک خود هیچگاه ادعای مدل‌های لائیک و لیبرال غربی را نداشته[...]»

البته ما نمی‌دانیم چند نفر از شنیدن این سخنان متناقض و مضحک در سلامت عقل و میزان درک و فهم لاریجانی شک کرده‌اند، ولی برای ما روشن است که اگر امثال لاریجانی از حداقل درک و شعور متعارف برخوردار بودند، در حاکمیت جمکران جائی برای‌شان پیش‌بینی نمی‌شد. مشاور شاهرودی در قوة قضائیه، در ادامة چنین مهملاتی «جامعة لائیک» و جامعة مبتنی بر عقلانیت اسلامی هم رؤیت کرده و ایندو پدیدة «نیست در جهان» را بسیار به یکدیگر نزدیک دانسته! می‌بینیم که خواهر سپیده صلح‌جو، مهرانگیز کار و لاریجانی آبشخور مشترکی دارند، چرا که در سخنان اینان «ملت»، «جامعه» و «مردم» بجای «دولت» می‌نشیند، تا وظیفة دولت بطور کلی نفی شده و موجودیت‌اش ابتر شود. معلوم نیست این مترسک استعمار، «جامعة لائیک» را در کجای دنیا مشاهده کرده که از آن با این اطمینان سخن می‌گوید؟ ولی همین شیوة تبلیغاتی است که با هی کردن مشتی لات و اوباش به خیابان‌های تهران، اینک سه دهه ‌است برای ما ایرانیان «اعمال سیاست» می‌کند، تا امثال اکبر بهرمانی و برادران لاریجانی را در رأس هرم این مضحکة استعماری سر پا نگاه دارد:

«از نظر اسلامی وجود ما گوهری است که باید در محیط اجتماعی خود شکوفا شود [...] در این زمینه رویکرد جامعة لائیک و جامعة مبتنی بر عقلانیت اسلامی به یکدیگر نزدیک است.»

حتماً جامعة «دمکراتیک مبتنی بر عقلانیت اسلامی» همان تجمع لات و اوباش و چاقوکش‌های جمکران در خیابان‌های شهر است! بله! آشوب و هرج و مرج و قانون شکنی در قاموس عملة فاشیسم «دمکراسی» است! و این است محصول شکوفائی «گوهر وجود» اوباشی از قبیل لاریجانی که به صورت موروثی افتخار مزدوری ناخداکلمب را دارند. چنین موجوداتی در زمینه‌های علمی و حقوقی فقط می‌توانند در جوامع استعمارزده «شکوفا» ‌شوند، البته شکوفائی این «قارچ‌های سمی» نیازمند حضور پی‌گیر بوزینه‌های کفن‌پوشی است که هر از گاه به فرمان این یا آن سفارتخانه و با همت والای ساواک در صحنة اجتماع حضور به هم می‌رسانند.

و اما علیرغم چنین سخنان حکیمانه، اسلامی و به ویژه «عقلانی» از زبان محمدجواد لاریجانی در یونسکو و علیرغم تأکید «مصرانة» الیزابت دوم بر «همکاری» دولت‌ مبارک‌‌شان با پاکستان و افغانستان برای «صلح و شکوفائی اقتصادی»، باید بگوئیم تداوم سیاست استعماری دولت علیاحضرت در منطقه از طریق سازماندهی نعلین، خرابکار، چماقدار و کفن‌پوش دیگر امکانپذیر نیست، شاهنشاه آنگلیکان‌ها و اسکاتلندی‌ها و ویلزی‌ها و ایرلندی‌ها و ... بهتر است «ورد» دیگری بیاورند؛ اینهمه اگر «سوراخ مناسب» در دسترس باشد!





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۷



بوزینه و سرداری!


...
«کشور در شرایط حساسی به سر می‌برد، آمریکا به هر حال دشمن درجه اول ماست [...] ما نیاز به حضور مردم داریم [...] مردم را باید [...] در صحنه نگه‌ داشت [...] آنها اگر احساس کنند ذره‌ای از اسلام دور شده‌ایم با ما نخواهند ماند.»
منبع: ایلنا، مورخ 12 آذرماه‌سالجاری.

این گوشه‌ای از سخنان اخیر اکبر هاشمی رفسنجانی،‌ و پیامد مستقیم «تظاهرات» اوباش کفن‌پوش در برابر وزارت امورخارجه در تهران است! این نوع سخن‌پرانی را سه دهه است از دهان جیره‌خواران آنگلوساکسون‌ها، از جمله همین اکبر بهرمانی می‌شنویم. بهرمانی که طی سه دهه، هم «سردار جنگ زرگری»، یا همان سردار «سازندگی با ایالات متحد» بوده، با نمایان‌ شدن نخستین نشانه‌های پایان جنگ زرگری بین ایالات متحد و حکومت دست‌نشاندة اسلامی، «احساس‌ خطر» کرده و باز هم کشور را در «شرایط ویژه» رؤیت می‌کند! «تظاهرات» بوزینه‌های کفن‌پوش در برابر وزارت امورخارجة جمکران ریشه در «احساس» دارودستة اکبر رفسنجانی دارد. چنین به نظر می‌رسد که اربابان حکومت اسلامی تداوم سناریوی سنتی «تجمع اوباش و عربده‌جوئی مقامات» را همچنان امکانپذیر می‌بینند. این سناریو، که با استقرار حکومت فدائیان اسلام به روزمرة مردم ایران تبدیل شد، همانطورکه گفتیم بر اساس ارسال اراذل و اوباش نانخور ساواک به خیابان‌ها، و ارائة مطالبات استعمار از زبان اینان صورت می‌گرفت؛ کسانی که در تبلیغات جهانی «ملت ایران» معرفی ‌شده‌اند!

این مطالبات به دو صورت مطرح می‌شد، یا ابتکار عمل به دست «اوباش همیشه در صحنه» می‌افتاد، یا اوباشی که استعمار در رأس هرم قدرت جاسازی کرده بود نخست به میدان می‌آمدند. به طور مثال، گاه ساواک اوباش را روانة خیابان‌ها می‌کرد تا عربده بزنند و سفارت و دفتر و دستک اشغال کنند، و بعد متن سخنرانی مقامات «تدوین» می‌شد تا این اعمال توجیه شود! گاه اوباش درست پس از سخنرانی «مقامات» همچون گلة چارپایان توسط ساواک به خیابان‌ها هی می‌شدند.

گزینش میان این دو شیوه بستگی تام به شرایط داشت. اگر اربابان حکومت اسلامی مانند دوران نفرت‌انگیز «بهار آزادی» نیازمند اثبات «قدرت» امام سیزدهم و شرکاء به مردم مملکت بودند، ابتدا امام سیزدهم سخنرانی می‌فرمودند، سپس اوباش با شعارهای حاضر و آمادة ساواک به پشتیبانی از این «روان‌پریش فرتوت» وارد صحنه می‌شدند. یا اینکه همزمان با سخنرانی خمینی فعلة ساواک را می‌دیدیم که شهر را به اشغال خود درآورده‌اند. ولی در دوران «نعمت الهی» که نفرت مردم از حکومت روضه‌خوان‌ها افزایش یافته بود، ابتدا در قفس الله‌کرم‌ها و زهرا خانوم‌ها را باز می‌کردند تا برای عربده‌جوئی به خیابان بیایند، سپس در قفس امام را می‌گشودند! ایشان هم متن سخنرانی را که در عمل تکرار شعارهای اراذل و اوباش خیابانی بود قرائت می‌فرمودند. البته فراموش نکنیم که بمباران شهرها، به ویژه بمباران تهران دامنة‌ «نعمت الهی» را گسترده‌تر ‌کرد، چرا که همزمان باعث تقویت «لات‌الله»، یعنی پایه و رأس هرم این «قدرت» دست‌نشانده ‌شد.

هر بار حملة هوائی به تهران آغاز می‌شد، مردم به وحشت می‌افتادند و این ترس کاملاً طبیعی بود. زمانیکه حملة هوائی به پایان می‌رسید، خشم و نفرت از حکومت به ترس و وحشت افزوده می‌شد و اینجا بود که اربابان حکومت اسلامی چماقدارها را به خیابان‌ها گسیل می‌داشتند تا با شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» یا «حزب، فقط حزب‌الله ...» به مردم حمله کنند. این برنامه، حتی پس از پایان جنگ، تا زمان «اوباش‌گیری» در دورة احمدی نژاد همچنان ادامه یافت! و زمانیکه اوباش را بالاجبار از خیابان‌ها جمع کردند، نوبت به ارعاب مردم از طریق بحران دست‌ساز هسته‌ای رسید. بحرانی که همزمان در بوق‌های جمکران، مخالف‌نمایان خارج‌نشین و به اصطلاح «آزادیخواه» و سایت‌ها و رادیوهای اربابان حکومت دست‌نشانده مرتباً به آن دامن زده شد. و در چنین دوره‌ای بود که سردار اکبر باز هم «احساس» کرد «شرایط ویژه» بر کشور حاکم شده!

در قاموس رفسنجانی و دیگر عملة استعمار «شرایط ویژه» زمانی بر کشور ایران حاکم می‌شود که خطر پایان جنگ زرگری وجود دارد و ممکن است برنامة ارعاب روزمرة مردم با مشکل روبرو شود. و امروز چنین خطری بیش از پیش خادمان وفادار استعمار غرب را در تهران تهدید می‌کند. دلیل «احساساتی» شدن نمایندگان کنگرة آمریکا و ابراز تمایل برای مذاکره با نوکران‌شان در جمکران دقیقاً همین است! تصور کنیم که ایالات متحد ناچار شود روابط پنهان با مزدوران خود را در جمکران عادی کند! در اینصورت چه پیش خواهد آمد؟ تکلیف مبارزات سی‌سالة اکبر رفسنجانی و شرکاء با «شیطان بزرگ» چه خواهد شد؟ تکلیف دکان پرسود تهاجم نظامی آمریکا به ایران چه می‌شود؟ و از همه مهم‌تر نتیجة «انتخابات» مضحک جمکران چه خواهد بود؟ برای پاسخ به چنین پرسش‌هائی ناچاریم یک پرانتز باز کنیم و در مورد «احساس» بیشتر توضیح دهیم.

همانطور که در وبلاگ «احساس و افلاس» گفتیم، محور تبلیغات استحماری «تشویق احساسات» است. دلیل پافشاری ناخداکلمب بر استقرار حکومت دینی این است که «احساسات مقدس» بر روزمرة مردم، روزمره‌ای که هیچ ارتباطی با احساسات مقدس نمی‌تواند داشته باشد حاکم ‌شود. در نتیجه، تمام سیاست‌های استعمار را در چارچوب مقدسات می‌توان «توجیه» کرد. می‌توان جنگ ویرانگر و استعماری را که منافع آن به جیب صاحبان صنایع نظامی ایالات متحد سرازیر می‌شود، «نعمت الهی» خواند؛ و تحریم اقتصادی ملت ایران را «پیشرفت» نامید، هر چند این پیشرفت‌ها فقط زمینه‌ساز «پیشرفت» دلالی، بازارسیاه و گسترش فقر شود. ولی از آنجا که این ترهات را ساواک از زبان «امام سیزدهم» یا «امام چهاردهم» نقل می‌کند، با سرکوب مردم این ترهات به کلام الهی تبدیل می‌شود، و هیچکس نمی‌تواند آن را به زیر سئوال برد.

از طرف دیگر، «احساس» از آنجا که منطق‌گریز است، فاقد مسیر حرکت «خطی» است. حرکت احساس با افت و خیز و جهش و پرش توام می‌شود. به همین دلیل است که در یک جامعة دمکراتیک، «انسان»، موجودی تعریف می‌شود که قادر باشد به صورتی متعادل رفتار کند، و افسار احساسات را در کنترل خود داشته باشد. احساس می‌تواند به اوج برسد، یا دفعتاً فروکش کند!‌ ولی هرگز به انتها نخواهد رسید، مگر با مرگ انسان. در نتیجه تا زمانیکه انسان زنده ‌است تحریک و تهییج احساسات وی امکانپذیر خواهد بود. و در کشوری که بیش از یک سده است، تبلیغات استعماری احساسات را به ویژه از طریق دین‌پروری گسترش داده‌، تحریک افکار عمومی و ارشاد گلة گمشده به مسیر ستیزه‌جوئی بسیار سهل است.

اربابان سرداراکبر با تکیه بر چنین اصولی ابتدا بوزینه‌های کفن‌پوش را در برابر وزارت امور خارجه جمع کردند، و سازمان تبلیغات اسلامی نیز به روند معهود متن سخنرانی رفسنجانی را در راستای شعار همین بوزینه‌ها تنظیم کرد! سخنان اکبربهرمانی تکرار همان ترهات خمینی است که خواهان «وحدت کلمه» و «حضور مردم در صحنه» می‌شد! سردار اکبر که به اتفاق پاسدار لاریجانی در مجلس روضه و زوزه برای «شهید» مدرس حضور یافته، ضمن تمجید ابلهانه از مدرس، که به ادعای کارفرمایان سید مهدی خاموشی «افکار عمومی» را «هدایت» ‌کرد تا حاکمیت ایران لائیک نشود، تلویحاً از درگاه اربابان پاسدار لاریجانی برای «حضور مردم در صحنه» استمداد می‌طلبد. می‌دانیم که مردم کذا، همان اوباش و لباس‌شخصی‌های ساواک و شهربانی‌اند که با دست الهی آنگلوساکسون‌ها «هدایت» می‌شوند و مانند «شهید» مدرس «دیانت‌شان عین سیاست‌ استعمار»است. از اینرو سرداراکبر به مسئولان هشدار داده که دو دستی به اسلام بچسبند تا «حمایت مردم» را از دست ندهند.

ولی ما برای سرداراکبر و همة نوکران ضدامپریالیست آمریکا در منطقه خبرهای بدی داریم! محور طالبان‌پروری چین و سازمان ناتو که طی سه دهة اخیر فعال بود، امروز شکسته شده! پاکستان دیگر نمی‌تواند با پشتگرمی به چین و سازمان ناتو به تولید و پرورش جیره‌خواران جهادگر آمریکائی ادامه دهد. سایة آنگلوساکسون‌ها از سر حکومت جمکران به آرامی کنار می‌رود. با حمایت «مردم»، یا بدون حمایت «مردم»، این دستگاه خلافت مسخرة استعمار‌پرورده دیگر دیری نخواهد پائید.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۷

احساس و افلاس!


...
پیام مورخ 11 آذرماه سالجاری در سایت نووستی، بخش «نامه‌های شما» متعلق به نویسندة این وبلاگ است!

در وبلاگ «شیخ‌بانو» گفتیم که هم‌میهنان گرامی در سدة اخیر به دلیل فرود آمدن انواع گرز‌های «تقدس» و «پرستش» بر فرق بسیار مقدس‌شان با منطق بکلی بیگانه شده، مسائل را با «احساسات» خود تجزیه و تحلیل می‌کنند. و می‌دانیم که برای تجزیه و تحلیل منطقی انسان به «نگاه ‌بی‌طرف» و به دور از احساسات نیاز دارد. پس با توجه به شرایط فعلی در ایران می‌توانیم بگوئیم که حضور استعمار در کشور باعث شده مردم ناخواسته مسائل را از دریچة احساسات بنگرند. در چنین شرایطی است که تاثیر پروپاگاند به اوج رسیده و می‌توان با بسیج افکار عمومی، یک «هیستری جمعی» به راه انداخت. دقیقاً شبیه به آنچه پس از سقوط دولت شریف امامی در سال 1357 در تهران شاهد بودیم.

به یاد داریم که دولت شریف امامی به دلیل عملیات خرابکارانة ساواک سقوط کرد و جای خود را به یک حکومت نظامی مضحک به ریاست ازهاری سپرد. حکومتی که در واقع وظیفه داشت زمینه ساز «تظاهرات میلیونی» در تهران جهت سازمان‌دهی کودتای آمریکائی‌ها در 22 بهمن شود.

دمیدن رسانه‌های غرب در شیپور «احساسات» بی‌دلیل نیست! به هیچ عنوان! تبلیغ «احساسات» به تقویت همه نوع احساسات به ویژه تعصبات و احساسات «دینی» یا بهتر بگوئیم به تقویت توحش کمک می‌کند. و توحش با هر گونه «نظم» و «قانون» و «مقررات» در تضاد قرار می‌گیرد، و به همین دلیل است که احساسات اینچنین جایگاه ویژه‌ای در پروپاگاند استعماری در کشورمان برای خود باز کرده. امروز «فارس‌نیوز» به نقل از مصطفی کواکبیان‌ چنین تیتر زده بود: ‌«میرحسین موسوی را بیشتر از سایر افراد می‌پسندم»!

کواکبیان، در یک نظام مدعی تقدس الهی که احزاب نمی‌توانند وجود خارجی داشته باشند، دبیرکل «حزب مردم‌سالاری» است! فارس نیوز در کنار مطلب خود یک عکس مکش مرگ ما هم از کواکبیان چسبانده بود، عکسی که «مردم‌سالاری» از آن تشعشع می‌کرد. دبیر کل حزب کذا شباهت فراوانی به داش‌مشتی‌های همیشه در صحنه دارند و جای تعجب نیست که زبان‌شان نیز به زبان الله‌کرم‌ها شباهت داشته باشد. البته علف باید به دهان بزی خوش آید، ولی «پسندیدن» موجود بدهیبت و بی‌آبروئی به نام میرحسین موسوی که نخست وزیر دوران قاچاق، دلالی، بازارسیاه، جنگ و چپاول هم بوده، معیار صلاحیت سیاسی نیست. اهداف و برنامه‌های سیاسی یک حزب بر اساس «پسندیدن» تعیین نمی‌شود، جاهل مسلکی کواکبیان ثابت می‌کند که شغل اصلی ایشان دبیرکلی حزب نیست، و فعالیت‌های حزب ایشان هم به فعالیت‌های متعارف یک حزب سیاسی ارتباطی ندارد. ساده‌تر بگوئیم، «پسندیدن» میرحسین توسط برادر «مصطفی» ارتباطی به سیاست ندارد، چرا که سیاست عرصة واقعیت است نه عرصة احساسات و «پسندیدن».

ولی در نظام «مقدس» که توسط سازمان دین‌پرور ناتو بر اساس احساسات و تعصبات و تقدسات ساخته و پرداخته شده، و قانون اساسی‌اش هم، به گفتة صدرحاج سیدجوادی منفور بر پایة «حدیث مسلم» و «فرمایش معصوم» تدوین شده، شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نیز بر احساسات امثال کواکبیان تکیه دارد. چرا که برپائی انتخابات در چنین حکومتی فقط شیادی برگزارکنندگان و حماقت شرکت‌کنندگان را به اثبات می‌رساند. حال برای مشخص کردن محورهای پروپاگاند استعماری، باز می‌گردیم به مصاحبة رادیوفردا با مستندساز ایرانی ساکن سوئد، که مستندی تحت عنوان «شهبانو و من» آفریده‌اند. این مصاحبه توسط «الهه روانشاد» صورت گرفته.

در آغاز به ما می‌گویند که جشنوارة «ایدفا»، که فیلم خانم سروستانی هم در آن به نمایش گذاشته خواهد شد، «مهم‌ترین رویداد جشنواره‌ای برای فیلم‌های مستند است.» به این ترتیب مخاطب بدون اینکه بداند چنین تأکیدات الهی واقعیت دارد یا خیر، می‌پذیرد که جشنوارة مذکور مهم‌ترین است، و فیلم‌های با ارزش را به نمایش می‌گذارد. در مرحلة دوم به ما می‌گویند، «انقلابیون» که در خیابان‌ها فریاد «مرگ بر شاه» سرداده بودند، فقط با خانوادة پهلوی دشمنی داشتند نه با عملکرد تشکل‌های سرکوب استعماری: ساواک، شهربانی و اوباش وابسته به آن‌ها که آشوب و هرج و مرج را در ایران رواج می‌دادند! به این ترتیب است که رادیوفردا حاشیة امن برای بازوهای سرکوب استعماری تأمین می‌کند، و این عمل را از طریق شیوة فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه» صورت می‌دهد، تا همة نابسامانی‌ها را به گردن یک خانواده بیاندازد: خانوادة پهلوی!

ولی مگر خانوادة پهلوی بدون تکیه بر شهربانی، ساواک و لباس‌شخصی‌های وابسته به استعمار می‌توانست علیرغم نارضایتی میلیون‌ها ایرانی بیش از نیم قرن سلطنت کند؟ یا مگر همین حکومت روضه‌خوان‌ها بدون حمایت همه جانبة استعمار، شهربانی، ساواک، سپاه، بسیج و اوباش یا همان «دانشجویان معترض» می‌توانست سه دهه تداوم یابد؟ نکند اینبار هم قرار است تقصیرها به گردن خانوادة خامنه‌ای یا خانوادة رفسنجانی بیفتد؟ نه! تا زمانیکه دست الهی استعمار از «خانوادة» خامنه‌ای حمایت می‌کند، این خانواده مظهر قدرت خواهد بود، و به محض چرخش سیاست استعمار، امثال خامنه‌ای از مورچه و مگس هم حقیرترمی‌شوند، چرا که قدرت فرضی اینان سایة قدرت اربابان‌شان است. همچنانکه حاکمیت دست نشاندة استعمار سایة استعمار است.

در نتیجه وقتی جرقه‌های انقلاب از تجمع رفقا زیر پل سید خندان بر می‌خیزد، و مردم به خیابان‌ها می‌ریزند، در واقع برای «حفظ» ساختار تشکل‌های سرکوبگر و «گسترش» آن‌ها در پناه آشوب‌های خیابانی است. چنین مهمی بدون جنجال و هیاهو امکانپذیر نیست. و باید بگوئیم که تجمع اخیر بوزینه‌های کفن پوش ساواک در برابر وزارت امور خارجه در تهران در راستای همین سیاست استعماری سازماندهی شد.

می‌بینیم که وزارت کشور جمکران در چنین مواقعی هیچکاره است، و دانشجونمایان نیازی به کسب مجوز جهت تجمع و تظاهرات از آن وزارتخانة «محترم» ندارند! اگر در ایران حاکمیتی وجود داشت، مسلماً ماموران انتظامی با تجمع‌کنندگان کفن پوش برخورد می‌کردند. چرا که مسیر سیاست خارجی و امور داخلی یک کشور در خیابان و با عربدة مشتی لات و اوباش نمی‌باید تعیین ‌شود. اصولاً دانشجو جماعت ـ به فرض اینکه اوباش کذا دانشجو بودند ـ صلاحیت تصمیم‌گیری در امور کشور را ندارد. از نظر قانونی چنین حق و حقوقی برای «دانشجو» یا طلبه در نظر گرفته نشده. اینکه گفته می‌شود تصمیم در مسائل کشور با «مردم» است، یک ادعای ابلهانه و فاشیستی بیش نیست، ادعائی که از دهان مصدق، امام سیزدهم و دیگر جیره خواران کارخانة رجاله پروری به کرات شنیده‌ایم. اگر در کشوری دولت و مجلس وجود دارد، تصمیم با «مردم» نیست! فرض بر این است که «مردم» با انتخاب نمایندگان خود اتخاذ تصمیم را به آنان واگذار کرده‌اند. اینگونه است که «نظم» می‌تواند بر یک جامعه حاکم شود.

ولی استقرار نظم منافع آنگلوساکسون‌ها را تهدید می‌کند، در نتیجه آخوند سیستانی در مورد توافقنامة امنیتی آمریکا با عراق خواهان «تصمیم مردم» شده‌اند. چرا؟ چون در یک کشور اشغال شده مانند عراق که همة‌ تشکل‌ها نابود شده و اوباش توسط اشغالگران مسلح شده‌اند، خروج ارتش آمریکا به معنای جنگ داخلی و استقرار امثال مقتدی صدر در رأس هرم قدرت خواهد بود. ولی در هیچ کشوری «مردم» خواهان حضور اشغالگران نیستند. بنابراین نتیجة همه پرسی در عراق از هم اکنون مشخص است: خروج فوری ارتش آمریکا! نتیجه نیز ابتدا جشن و شادی مردم خواهد بود، سپس جنگ داخلی! البته خروج ارتش ایالات متحد و انگلستان همانطور که پیشتر هم گفته‌ایم بدون توافق آنگلوساکسون‌ها با روسیه، هند و چین امکانپذیر نخواهد بود، پس حضرت آیت‌الله سیستانی و حنازرچوبه بی‌جهت شکم‌شان را صابون نزنند! با توجه به معرفی اعضای دولت باراک اوباما می‌باید به ساواک مفلوک جمکران هم بگوئیم ارسال اراذل و اوباش کفن‌پوش به خیابان‌ها «دیگر اثر ندارد!» پس بازگردیم به مصاحبة رادیو فردا با سروستانی، مستند ساز ایرانی.

سروستانی می‌گوید به ایران بازگشته و هنگامی که قصد خروج از کشور را داشته در فرودگاه دستگیر شده. به همین دلیل تصمیم گرفته مستند «شهبانو و من» را بسازد! می‌بینیم که خلق آثار هنری هم در جمکران از روی «احساسات» است. سروستانی از لج بازجوهای جمکران یک فیلم مستند می‌سازد! بازجوها از او پرسیده‌اند، کمونیستی؟ مجاهدی؟ و چون پاسخ سروستانی منفی بوده، به او گفته‌اند ای طاغوتی! و سروستانی هم با خود گفته به کوری چشم یاقوتی‌ها یک فیلم طاغوتی می‌سازم و مستقیم رفته سراغ فرح دیبا، تا ببیند فرح دیبا که مانند سروستانی در تبعید زندگی می‌کند، چه حالی دارد؟ البته برای اینکه بدانیم ایشان چه حالی دارند کافی است به فعالیت‌های‌شان در فرنگستان نگاهی داشته باشیم: شرکت در عزا و عروسی خانواده‌های سلطنتی، حضور در برنامه‌های تلویزیونی و یادی از گذشته‌ها و آه و افسوس و ... و اینهمه منهای مسئولیت‌های کسالت‌آور دربار، به اضافة افزایش محبوبیت به دلیل مهوع بودن حاکمیت کنونی. در پایان مصاحبة کذا، الهه روانشاد از خانم سروستانی می‌پرسد آیا برداشت‌اش از فرح دیبا عوض شده؟ مستندساز ما هم پاسخ می‌دهند، که فرح پهلوی را نمی‌شناخته‌اند و او را یک زن دیکتاتور «حساب» می‌کرده‌اند.

بله! می‌بینیم که هم‌میهنان گرامی به دلیل نگرش احساسی به مسائل وقتی هم «حساب» می‌کنند،‌ یعنی زمانیکه قرار است از احساسات فاصله بگیرند، در توهمات شناور می‌شوند. سروستانی، فرح پهلوی را نمی‌شناخته، ولی او را یک زن دیکتاتور حساب می‌کرده! اگر نظر ما را بخواهید باید در سلامت عقل این هنرمند «تبعیدی» که به ایران هم رفت و آمد دارند دچار تردید ‌شویم، چون فرح پهلوی هیچ نقشی در حاکمیت ایران نداشته که بتوان او را «دیکتاتور» به شمار آورد! توصیه می‌کنیم ساواک بوزینه‌های کفن پوش خود را بفرستد تا «این مسئله» را حل کنند. چون اینان مطابق بند «م» وصیتنامة امام سیزدهم همة مسائل را حل می‌کنند. فارس نیوز در گزارش دیروز خود به نقل از یکی از اراذل حاضر در صحنه نوشته بود:

«مطابق بند م وصیتنامة امام [...] جوانان حزب‌اللهی خود وارد صحنه خواهند شد و این مسئله را حل کنند[خواهند کرد]»

البته فکر نکنید بوزینه‌ها قادراند همه مسائل را حل کنند! یا حکومت جمکران از اراذل «حلال مسائل» تشکیل شده. ابداً! مسائلی هست که هیچکس نمی‌تواند حل کند. از جمله طرفداری علی لاریجانی از «تئوری پیشرفت فکر سیاسی» یا مسائل احساسی نمایندگان کنگرة آمریکا! پاسدار علی‌کوچیکه، غلامبچة سفارت و رئیس مسجد جمکران فرموده‌اند:

«افرادی که ذهن بسته‌ای دارند و سواد کمی دارند و فکر می‌کنند به ازای هر تفاوت باید طرف مقابل را حذف کرد [...]این خیلی فکر بدی است [...] باید تنوع فکری را بپذیریم [...] اگر کسی بخواهد این تنوع را از بین ببرد به نظر من تئوری پیشرفت فکر سیاسی را در جامعه نفهمیده ‌است.»

ایشان پس از این سخنان شیوا که در «فارس نیوز» مورخ 11آذرماه سالجاری انتشار یافته، از نیروهای «ملی ـ مذهبی» دعوت کرده تا در سالروز «شهادت» آخوند مدرس، که «سیاست‌شان عین دیانت‌شان» کشکی بود، ‌شرکت کنند. ولی مهم‌ترین بخش سخنان علی‌کوچیکه بخشی است که به «احساس» مربوط می‌شود، نه به احساس ایشان که به احساس نمایندگان کنگرة آمریکا! پاسدار علی لاریجانی می‌فرمایند:

«نمایندگان کنگرة آمریکا در نامة اخیر خود بیان داشته‌اند که ما احساس می‌کنیم وقت آن رسیده مذاکراتی فیمابین داشته باشیم.»

می‌بینیم که «احساس» در تعیین سرنوشت ما ملت از چه اهمیتی برخوردار است. نه تنها خودمان مسائل را با «احساس» حل می‌کنیم، که نمایندگان کنگرة آمریکا را نیز «احساساتی» کرده‌ایم! این است تاثیر متقابل «فرهنگی»! همانطور که امام سیزدهم آرزو داشتند انقلاب‌شان را صادر کردیم!






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۷



شیخ‌بانو!


...رادیو فردا مورخ نهم آذرماه سالجاری مسائل و مشکلات ما ملت را با یک «مصاحبه» حل کرد. البته این مصاحبه از آن مصاحبه‌های عادی و پیش‌پاافتاده نیست. ابداً! این مصاحبه با «هنرمندی» انقلابی و سابقاً آخوندپرست، به نام «پرشون سروستانی»، انجام شده که به ادعای خود پیشتر در خیابان‌ها «مرگ بر شاه» می‌گفت، و به قول خود «انقلاب» هم کرده بود! می‌دانیم که تجمع در خیابان و عربده‌جوئی در راه تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها را در مرزپرگهر «انقلاب» لقب داده‌اند. البته ما از این انقلاب‌ها فراوان داشته‌ایم: «انقلاب تنباکو»، «انقلاب نفت» که به «انقلاب کنسرسیوم» در 28 مرداد انجامید، «انقلاب سفید»، «انقلاب تمدید قرارداد کنسرسیوم» در پس پردة کودتای 22 بهمن، «انقلاب اشغال سفارت آمریکا»، انقلاب «نعمت الهی»، «انقلاب حماسة دوم خرداد»، و بالاخره انقلاب ناکام 18 تیر که به افتضاح مهرورزی منجر شده! چرا که ایشان از تحقق برنامة جنگ‌افروزی گاوچران‌ها عاجز ماندند، و ما هم از مطلب دور افتادیم!

خانم سروستانی از شدت مهر و علاقه به «انقلاب شکوهمند»، امروز به «مخالف» تبدیل شده‌، و در سوئد رحل اقامت افکنده‌ا‌ند. این انقلابی سابق، و این مخالف فعلی حکومت جمکران که در «یخ‌‌آباد» سوئد سکونت دارند، روزی راهی ایران شدند، ولی در فرودگاه «انقلاب» مورد شکنجه و بازجوئی قرار گرفتند! خلاصة کلام ایشان یک هنرمند مؤنث خارج نشین‌اند که پس از سی سال به درخواست سوئد به یاد آورده‌اند که تعدد زوجات عمل بسیار بدی است! ولی نمی‌دانیم این هنرمند چرا ناگهان از لج ملایان یک مستند به نام «شهبانو و من» ساخته‌اند! در هر حال، طبق روال معمول باید جایزه‌ای هم به ایشان تعلق گیرد! اصولاً این غربی‌ها در پخش جوایز رایگان به استعدادهای شکوفا و گمنام جمکران استاد شده‌اند. خلاصه بگوئیم خانم سروستانی که یکی از افتخارات ایران زمین در سوئد به شمار می‌روند، پیش از مصاحبه با اهالی رادیوفردا یک ملاقات هم با فرح پهلوی داشته‌اند، و «مهم» همین است! چرا که گزارش رادیوفردا از زبان «خواهر» سروستانی به ما تفهیم می‌کند، که هنرمند گرانمایه از انقلاب خود سخت پشیمان‌اند و ضمن تهیة مستند از فرح پهلوی چنین «احساس» فرموده‌اند که فرح پهلوی هم از کردة خود پشیمان است! و خلاصة مطلب «هر دو ایرانی‌اند!»

می‌دانیم که اصولاً اهالی مرزپرگهر، به دلیل بهره‌مندی از یک سده حکومت «نظامی ـ استعماری» که در قالب «شیخ و شاه» بر کشور ایران تحمیل شده به شدت احساساتی‌ شده‌اند، همه چیز را هم خیلی زود «احساس» می‌کنند! چرا که طی این سدة نکبت‌بار، چماق چندین نوع پرستش را همزمان نوش‌جان کرده‌اند. پرستش «خدا، شاه، میهن»؛ پرستش قهرمانانی از قماش مصدق‌السلطنه؛ و همزمان پرستش مرگ و قهرمانان جاودانه‌ای چون حسین در کربلا! البته پرستش نوع اول با موزیک و سرودهای «ملی ـ میهنی» توأم بود، ولی پرستش نوع دوم بدون موزیک است؛ فقط زوزه و روضه و ضجة «متن» دارد. و در مرز این دو پرستش هم موسیقی ایرانی جای گرفته! و جای تعجب نیست که «موسیقی» هم رفته، رفته جای خود را به نوحه، روضه، گریه و سوگواری داده باشد.

بله نیاکان ما از قمرالملوک وزیری، دلکش و ویگن آغاز کردند، که هم صدائی داشتند و هم هنری، تا نوبت رسید به جدیدترها! «دویدیم و دویدیم دو تا خاتونی دیدیم»؛ رسیدیم به ستار و داریوش و ... که متخصص «روضه‌های مدرن» هستند. گویا هنوز در قید حیات باشند. در کالیفرنیا می‌خوانند ـ روضه‌های‌شان را! پس به بانو سروستانی باید حق داد، هر کس دیگری هم بجای ایشان بود احساساتی می‌شد، و عین ایشان همه چیز را آناً «احساس» می‌کرد، از جمله تغییر عقیدة فرح پهلوی را! خلاصه زمینه برای اجرای پروژة برادر مک‌فال مساعد به نظر می‌رسد، پس بهتر است «برادران» در جمکران دست به کار شده عربده‌جوئی و لات‌بازی را از سر بگیرند، با پوشیدن کفن و زوزة جهاد، و با فریاد مرگ بر این، و مرگ برآن زمینة بازگشت «شاه‌» را فراهم آورند که «شیخ» هر روز بیش از پیش بیچاره و درمانده می‌شود. دلیل هم اینکه، شاه، می‌تواند شهبانو داشته باشد، ولی شیخ نمی‌تواند «شیخ‌بانو» داشته باشد. و این مسئله در استراتژی جهانی اهمیت بسیار دارد. دلیل احضار شیخ بحرین به مسکو همین فقدان شهبانو است. گذشته از این، پرزیدنت مدودف از مایکل‌جکسون هیچ خوشش نمی‌آید! ایشان خوش سلیقه و از طرفداران گروه «دیپ پرپل» به شمار می‌روند.

هر گامی که سازمان جنگ طلب ناتو به عقب بر می‌دارد؛ هر روز که به کنفرانس صلح مسکو نزدیک‌تر می‌شویم؛ زوزة سگ‌های ‌هار استعمار در ایران بیشتر اوج می‌گیرد. تعلیق روند عضویت گرجستان و اوکراین در سازمان ناتو، قطع مذاکرات صلح هند با پاکستان و لغو سفر گیلانی، نخست وزیر پاکستان به هنگ‌کنگ، پس از امضای توافقنامة امنیتی عراق با ایالات متحد، سنگ‌های متعددی بود که هر یک چون صخره بر سر حکومت گورکن‌ها و اربابان‌شان فرود آمد. چرا که برخلاف اظهارات ابلهانة آخوند جنتی در وقوقیة هشتم آذرماه سالجاری ـ وقوقیة کذا مانند دیگر انواع آن توسط «سازمان تبلیغات اسلامی» یا همان «سازمان» تدوین شده بود ـ شش ماه دیگر هیچ رفراندومی در عراق برپا نخواهد شد! ولی به موجب همین توافقنامه، دولت آمریکا متعهد شده که از خاک عراق برای تهاجم به همسایگان این کشور استفاده نخواهد کرد. به عبارت دیگر گورکن‌ها رؤیای تهاجم نظامی آمریکا به کشورمان را به گور خواهند برد. البته تعهدات آمریکا در توافقنامة امنیتی با عراق در واقع تعهد در برابر روسیه، چین و هند است، نه در برابر دولت دست‌نشاندة عراق. در نتیجه سپاه پاسداران منافع استعمار و اربابان دیگر نمی‌توانند سناریوی «گروگان‌گیری» تکرار کنند، و دعوتنامة رسمی برای سازمان سیا و پنتاگون بفرستند.

همانطور که در وبلاگ «خاموشی در بحرین» گفتیم، آنگلوساکسون‌ها رؤیای احیای شمشیر دو لبة «اسلام ـ اتحاد جماهیر شوروی»‌ را هنوز در سر می‌پرورانند. و به همین دلیل است که خیابان‌های تهران دوباره صحنة تاخت و تاز عملة استعمار شده، عمله‌ای که همان شعارهای پوسیده و نخ‌نمای سی‌سال پیش را که صدها بار دولتمردان‌ جمکران رسماً استفراغ کرده‌اند، در خیابان‌ها با ولع تمام می‌بلعد! البته به دلیل جمع‌آوری رهبران اوباش، این روزها ساواک مجبور شده عملة استعمار را تحت عنوان «دانشجویان معترض» راهی خیابان‌ها کند. خلاصه، به زعم ناخداکلمب «دانشجو» در فضای اجتماعی امروز هنوز می‌تواند از همان وجهة دوران جنگ سرد بهرهمند شود! حداقل می‌توان اذعان داشت که «برداشت» اطاق فکر امپراطوری کهنه‌پرستی چنین بوده! در نتیجه امروز یک گلة افسارگسیخته از کفن‌پوشان دانشجونما را در برابر وزارت امورخارجة گورکن‌ها جمع کردند، تا عربدة «جهاد» با اسرائیل و آمریکا سر دهند!

از آنجا که کهولت باعث خرفتی و فراموشی می‌شود، ما به کارخانة رجاله پروری یادآوری می‌کنیم که عربده‌جوئی و لات‌بازی با نقاب «دانشجو» اصلاً دیگر خریداری ندارد. و دلیل ناکامی کودتای 18 تیر این بود که مردم ایران از جنجال و هیاهوی دانشجونمایان و جیره‌خواران ساواک دیگر پشتیبانی نمی‌کنند و به خیابان‌ها نخواهند آمد. دیگر سازمان ناتو نمی‌تواند یک کودتای جدید را در بسته‌بندی «انقلاب پرشکوه» به مردم حقنه کند. ولی خوب از آنجا که برای خرفتی هنوز درمانی پیدا نشده، پادوهای ناخداکلمب هنوز به همان آهنگ سی‌سال پیش می‌رقصند.

به گزارش فارس‌نیوز، مورخ دهم آذرماه سالجاری، صدها تن از دانشجونمایان در برابر وزارت امورخارجه تجمع کرده، از یک و نیم میلیارد مسلمان ‌درخواست کردند تا به جنایات اسرائیل در فلسطین و سکوت اعراب اعتراض کنند. سازمان تبلیغات اسلامی هم شعارهای دانشجونمایان را به دو زبان فارسی و عربی تدوین کرده بود، تا فعلة ساواک به دو زبان زوزه بکشند. اینهم از «پیشرفت و ترقی» حکومت روضه‌خوان‌های جمکران. باز هم بگوئید آخوند با پیشرفت مخالف‌ است! سازمان سیدمهدی‌ خاموشی سی سال وقت گذاشت تا چند شعار پلاسیدة دوران ریاست جمهوری جیمی‌کارتر را به زبان عربی سره ترجمه کند. مسلماً «برادران» در ساواک خیلی زحمت کشیده ‌و عرق ریخته‌اند، شاید بهتر بود مستر محمدعلی رامین این مهملات را به زبان مادری خود «انگلیسی ـ دزفولی» ترجمه می‌کردند! و اما توسری‌هائی که نصیب طالبان منطقه شده فقط «از نتایج سحر است!»

اتفاقاً «سازمان» سید مهدی هم شعارها را متناسب با ابعاد شکست اربابان آنگلوساکسون تهیه و تنظیم کرده بود: نبرد با آمریکا، نبرد با اسرائیل، بستن تنگة هرمز و خلاصه گنده‌گوئی‌های دوران طلائی «نعمت الهی» دوباره بر سرزبان‌ها بود. دانشجونمایان همان شعارهای دوران جنگ با عراق را سر داده، به مقام معظم رهبری اطلاع می‌دادند که، «ما برای جهاد آماده‌ایم»! رهبرفرزانه هم گریه‌کنان می‌فرمودند، «افسوس که آن دولت بیدار بخفت.» ولی نمی‌باید فراموش کرد که مهم‌ترین دلیل عربده‌جوئی عمال استعمار در ایران تضعیف دولت اسرائیل است. همانطورکه گفتیم فاشیست‌ها همزمان زورپرست و سلطه‌طلب‌اند. در نتیجه از تضعیف رهبر خود به هراس افتاده تلاش می‌کنند جایگزینی برای «رهبر فرسوده» بیابند. چرا که «رهبر» در ضمائر فاشیست‌ها «پدر پرقدرت» را تداعی می‌کند. پدری که نماد زمینی قدرت الهی است. در عرصة سیاست، این جایگزینی یک مجموعه را شامل می‌شود و به نوع رهبر بستگی دارد. اگر رهبر کذا سازمان ناتو باشد، حکومت‌های دست‌نشانده‌اش از طریق جنگ و بحران تقویت می‌شوند، تا زمان براندازی فرا رسد. یعنی زمانیکه دیگر تقویت حکومت دست نشانده امکانپذیر نباشد.

امروز «برادر» بهزاد نبوی که مانند دیگر عملة استعمار در هوش و ذکاوت شهرة شهراند، فرموده‌اند حکومت «از دولت بی‌کفایت حمایت می‌کند، چون می‌گوید دولت برانداز نمی‌خواهد.» البته دولت بی‌کفایت همین دارودستة مهرورزی است، و دولت برانداز نیز دارودستة خاتمی را گویند. ولی هر دو در واقع هم بی‌کفایت‌اند و هم برانداز، چرا که آمریکا، رهبر واقعی‌شان در عراق و افغانستان گیر افتاده و بزودی در پاکستان هم زمین‌گیر خواهد شد. ولی بین خودمان بماند تاکنون شنیده‌اید که حاکمیتی از «دولت برانداز» حمایت کند؟ دولت برانداز همان دولت کودتاگر است، و برادر بهزاد نبوی به دلیل حماقت‌ ذاتی یکبار دیگر بند را حسابی آب داده‌اند. اصولاً جیره‌خواران استعمار اینروزها پنهان‌کاری و ملاحظه را دیگر کنار گذاشته‌اند.

امروز فارس نیوز به نقل از معاون فرهنگی ‌سازمان اوقاف گزارش داد که، «بزودی گلبانگ اذان در مساجد کشور به صورت زنده اجرا خواهد شد!» از این پس نه تنها اذان در مساجد به صورت زنده اجرا خواهد شد، که روند گسترش سیاست استعمار غرب هم درخیابان‌ها به صورت زنده اعمال می‌شود. آنهم توسط عملة ساواک!

در تجمع امروز دانشجونمایان فردی به نام احمدی، ضمن انتقاد از برقراری روابط با مصر می‌گوید، «ما از دولت نهم انتظار داشتیم اسرائیل را نابود کند! اسرائیل سرنوشتی جز اسلواکی و یوگسلاوی نخواهد داشت؛ اولمرت و شیمون پرز خودشان گفتند!» البته برادر احمدی که متخصص امور سیاسی هم هستند، نمی‌دانند که یوگسلاوی را ارتش ناتو تجزیه کرد، و اینکه جنگ در منطقه فقط به تقویت سازمان جنایتکار ناتو منجر خواهد شد. شاید هم می‌دانند و خود را به خریت زده‌اند که اینگونه سر چهارراه‌ها محبوب خاص و عام شوند. چرا که مردم ایران به دلیل پیوند فرهنگی با ملانصرالدین به الاغ جماعت علاقة فراوانی دارد، به ویژه اگر این قماش الاغ مانند احمدی‌ها دانشجو و سیاستمدار هم از کار درآیند و سخنان حکیمانه بر زبان رانند:

«دولت انقلابی نهم بایستی [...] با ادبیات امام علیه استکبار جهانی دست به عمل بزند ادبیات تنش‌زدائی ادبیات اسلام آمریکائی است[...]»

یک‌ سر دیگر از الله‌کرم‌های حاضر در محل به نام «لنگری» نیز از سوی «جوانان ایرانی» آمادة ‌نبرد با اسرائیل بودند. ولی از همه مهم‌تر سخنان فردی به نام شهبازی است، که خواهان «انتقال مرزهای مبارزه» به مرز اسرائیل شده، تا حاکمیت الله در جهان اسلام مستقر شود! این شهبازی باید مانند انواع الله‌کرم به زندگی در باغ وحش علاقة فراوان داشته باشد.

حال بازگردیم به انقلابی سابق، سروستانی خودمان که مستندساز هم شده‌اند! این هنرمند «ایرانی»، در مصاحبة خود با رادیوفردا خیلی «ذکر» انقلاب گرفته و مدام از «انقلابیدن» خود برایمان‌ قصه‌ می‌گوید: «من انقلاب کردم، من در خیابان بودم، من اینجا بودم، من آنجا بودم، من مرگ بر شاه گفتم، و...» و خلاصه بگوئیم اصلاً سرنگونی حکومت پهلوی آنهم در مرز اتحاد جماهیرشوروی، فقط به دلیل حضور ایشان صورت گرفته، بدون دخالت بیگانه! فریاد‌های انقلابی سروستانی در خیابان‌ها و خوی استکبارستیز و سازش‌ناپذیر امام سیزدهم همة اینکارها را کرد! ولی اینهمه فقط نشان از بی‌انصافی رادیو فردا دارد، چرا که این رادیوی بدجنس، نخستین «جرقه‌های انقلاب» که از تجمع رفقای توده‌ای زیر پل سیدخندان برخاست، و نقش این جرقه‌ها در سرنگونی رژیم شاه را بکلی از قلم انداخته!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...