...
پیام مورخ 11 آذرماه سالجاری در سایت نووستی، بخش «نامههای شما» متعلق به نویسندة این وبلاگ است!
در وبلاگ «شیخبانو» گفتیم که هممیهنان گرامی در سدة اخیر به دلیل فرود آمدن انواع گرزهای «تقدس» و «پرستش» بر فرق بسیار مقدسشان با منطق بکلی بیگانه شده، مسائل را با «احساسات» خود تجزیه و تحلیل میکنند. و میدانیم که برای تجزیه و تحلیل منطقی انسان به «نگاه بیطرف» و به دور از احساسات نیاز دارد. پس با توجه به شرایط فعلی در ایران میتوانیم بگوئیم که حضور استعمار در کشور باعث شده مردم ناخواسته مسائل را از دریچة احساسات بنگرند. در چنین شرایطی است که تاثیر پروپاگاند به اوج رسیده و میتوان با بسیج افکار عمومی، یک «هیستری جمعی» به راه انداخت. دقیقاً شبیه به آنچه پس از سقوط دولت شریف امامی در سال 1357 در تهران شاهد بودیم.
به یاد داریم که دولت شریف امامی به دلیل عملیات خرابکارانة ساواک سقوط کرد و جای خود را به یک حکومت نظامی مضحک به ریاست ازهاری سپرد. حکومتی که در واقع وظیفه داشت زمینه ساز «تظاهرات میلیونی» در تهران جهت سازماندهی کودتای آمریکائیها در 22 بهمن شود.
دمیدن رسانههای غرب در شیپور «احساسات» بیدلیل نیست! به هیچ عنوان! تبلیغ «احساسات» به تقویت همه نوع احساسات به ویژه تعصبات و احساسات «دینی» یا بهتر بگوئیم به تقویت توحش کمک میکند. و توحش با هر گونه «نظم» و «قانون» و «مقررات» در تضاد قرار میگیرد، و به همین دلیل است که احساسات اینچنین جایگاه ویژهای در پروپاگاند استعماری در کشورمان برای خود باز کرده. امروز «فارسنیوز» به نقل از مصطفی کواکبیان چنین تیتر زده بود: «میرحسین موسوی را بیشتر از سایر افراد میپسندم»!
کواکبیان، در یک نظام مدعی تقدس الهی که احزاب نمیتوانند وجود خارجی داشته باشند، دبیرکل «حزب مردمسالاری» است! فارس نیوز در کنار مطلب خود یک عکس مکش مرگ ما هم از کواکبیان چسبانده بود، عکسی که «مردمسالاری» از آن تشعشع میکرد. دبیر کل حزب کذا شباهت فراوانی به داشمشتیهای همیشه در صحنه دارند و جای تعجب نیست که زبانشان نیز به زبان اللهکرمها شباهت داشته باشد. البته علف باید به دهان بزی خوش آید، ولی «پسندیدن» موجود بدهیبت و بیآبروئی به نام میرحسین موسوی که نخست وزیر دوران قاچاق، دلالی، بازارسیاه، جنگ و چپاول هم بوده، معیار صلاحیت سیاسی نیست. اهداف و برنامههای سیاسی یک حزب بر اساس «پسندیدن» تعیین نمیشود، جاهل مسلکی کواکبیان ثابت میکند که شغل اصلی ایشان دبیرکلی حزب نیست، و فعالیتهای حزب ایشان هم به فعالیتهای متعارف یک حزب سیاسی ارتباطی ندارد. سادهتر بگوئیم، «پسندیدن» میرحسین توسط برادر «مصطفی» ارتباطی به سیاست ندارد، چرا که سیاست عرصة واقعیت است نه عرصة احساسات و «پسندیدن».
ولی در نظام «مقدس» که توسط سازمان دینپرور ناتو بر اساس احساسات و تعصبات و تقدسات ساخته و پرداخته شده، و قانون اساسیاش هم، به گفتة صدرحاج سیدجوادی منفور بر پایة «حدیث مسلم» و «فرمایش معصوم» تدوین شده، شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نیز بر احساسات امثال کواکبیان تکیه دارد. چرا که برپائی انتخابات در چنین حکومتی فقط شیادی برگزارکنندگان و حماقت شرکتکنندگان را به اثبات میرساند. حال برای مشخص کردن محورهای پروپاگاند استعماری، باز میگردیم به مصاحبة رادیوفردا با مستندساز ایرانی ساکن سوئد، که مستندی تحت عنوان «شهبانو و من» آفریدهاند. این مصاحبه توسط «الهه روانشاد» صورت گرفته.
در آغاز به ما میگویند که جشنوارة «ایدفا»، که فیلم خانم سروستانی هم در آن به نمایش گذاشته خواهد شد، «مهمترین رویداد جشنوارهای برای فیلمهای مستند است.» به این ترتیب مخاطب بدون اینکه بداند چنین تأکیدات الهی واقعیت دارد یا خیر، میپذیرد که جشنوارة مذکور مهمترین است، و فیلمهای با ارزش را به نمایش میگذارد. در مرحلة دوم به ما میگویند، «انقلابیون» که در خیابانها فریاد «مرگ بر شاه» سرداده بودند، فقط با خانوادة پهلوی دشمنی داشتند نه با عملکرد تشکلهای سرکوب استعماری: ساواک، شهربانی و اوباش وابسته به آنها که آشوب و هرج و مرج را در ایران رواج میدادند! به این ترتیب است که رادیوفردا حاشیة امن برای بازوهای سرکوب استعماری تأمین میکند، و این عمل را از طریق شیوة فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه» صورت میدهد، تا همة نابسامانیها را به گردن یک خانواده بیاندازد: خانوادة پهلوی!
ولی مگر خانوادة پهلوی بدون تکیه بر شهربانی، ساواک و لباسشخصیهای وابسته به استعمار میتوانست علیرغم نارضایتی میلیونها ایرانی بیش از نیم قرن سلطنت کند؟ یا مگر همین حکومت روضهخوانها بدون حمایت همه جانبة استعمار، شهربانی، ساواک، سپاه، بسیج و اوباش یا همان «دانشجویان معترض» میتوانست سه دهه تداوم یابد؟ نکند اینبار هم قرار است تقصیرها به گردن خانوادة خامنهای یا خانوادة رفسنجانی بیفتد؟ نه! تا زمانیکه دست الهی استعمار از «خانوادة» خامنهای حمایت میکند، این خانواده مظهر قدرت خواهد بود، و به محض چرخش سیاست استعمار، امثال خامنهای از مورچه و مگس هم حقیرترمیشوند، چرا که قدرت فرضی اینان سایة قدرت اربابانشان است. همچنانکه حاکمیت دست نشاندة استعمار سایة استعمار است.
در نتیجه وقتی جرقههای انقلاب از تجمع رفقا زیر پل سید خندان بر میخیزد، و مردم به خیابانها میریزند، در واقع برای «حفظ» ساختار تشکلهای سرکوبگر و «گسترش» آنها در پناه آشوبهای خیابانی است. چنین مهمی بدون جنجال و هیاهو امکانپذیر نیست. و باید بگوئیم که تجمع اخیر بوزینههای کفن پوش ساواک در برابر وزارت امور خارجه در تهران در راستای همین سیاست استعماری سازماندهی شد.
میبینیم که وزارت کشور جمکران در چنین مواقعی هیچکاره است، و دانشجونمایان نیازی به کسب مجوز جهت تجمع و تظاهرات از آن وزارتخانة «محترم» ندارند! اگر در ایران حاکمیتی وجود داشت، مسلماً ماموران انتظامی با تجمعکنندگان کفن پوش برخورد میکردند. چرا که مسیر سیاست خارجی و امور داخلی یک کشور در خیابان و با عربدة مشتی لات و اوباش نمیباید تعیین شود. اصولاً دانشجو جماعت ـ به فرض اینکه اوباش کذا دانشجو بودند ـ صلاحیت تصمیمگیری در امور کشور را ندارد. از نظر قانونی چنین حق و حقوقی برای «دانشجو» یا طلبه در نظر گرفته نشده. اینکه گفته میشود تصمیم در مسائل کشور با «مردم» است، یک ادعای ابلهانه و فاشیستی بیش نیست، ادعائی که از دهان مصدق، امام سیزدهم و دیگر جیره خواران کارخانة رجاله پروری به کرات شنیدهایم. اگر در کشوری دولت و مجلس وجود دارد، تصمیم با «مردم» نیست! فرض بر این است که «مردم» با انتخاب نمایندگان خود اتخاذ تصمیم را به آنان واگذار کردهاند. اینگونه است که «نظم» میتواند بر یک جامعه حاکم شود.
ولی استقرار نظم منافع آنگلوساکسونها را تهدید میکند، در نتیجه آخوند سیستانی در مورد توافقنامة امنیتی آمریکا با عراق خواهان «تصمیم مردم» شدهاند. چرا؟ چون در یک کشور اشغال شده مانند عراق که همة تشکلها نابود شده و اوباش توسط اشغالگران مسلح شدهاند، خروج ارتش آمریکا به معنای جنگ داخلی و استقرار امثال مقتدی صدر در رأس هرم قدرت خواهد بود. ولی در هیچ کشوری «مردم» خواهان حضور اشغالگران نیستند. بنابراین نتیجة همه پرسی در عراق از هم اکنون مشخص است: خروج فوری ارتش آمریکا! نتیجه نیز ابتدا جشن و شادی مردم خواهد بود، سپس جنگ داخلی! البته خروج ارتش ایالات متحد و انگلستان همانطور که پیشتر هم گفتهایم بدون توافق آنگلوساکسونها با روسیه، هند و چین امکانپذیر نخواهد بود، پس حضرت آیتالله سیستانی و حنازرچوبه بیجهت شکمشان را صابون نزنند! با توجه به معرفی اعضای دولت باراک اوباما میباید به ساواک مفلوک جمکران هم بگوئیم ارسال اراذل و اوباش کفنپوش به خیابانها «دیگر اثر ندارد!» پس بازگردیم به مصاحبة رادیو فردا با سروستانی، مستند ساز ایرانی.
سروستانی میگوید به ایران بازگشته و هنگامی که قصد خروج از کشور را داشته در فرودگاه دستگیر شده. به همین دلیل تصمیم گرفته مستند «شهبانو و من» را بسازد! میبینیم که خلق آثار هنری هم در جمکران از روی «احساسات» است. سروستانی از لج بازجوهای جمکران یک فیلم مستند میسازد! بازجوها از او پرسیدهاند، کمونیستی؟ مجاهدی؟ و چون پاسخ سروستانی منفی بوده، به او گفتهاند ای طاغوتی! و سروستانی هم با خود گفته به کوری چشم یاقوتیها یک فیلم طاغوتی میسازم و مستقیم رفته سراغ فرح دیبا، تا ببیند فرح دیبا که مانند سروستانی در تبعید زندگی میکند، چه حالی دارد؟ البته برای اینکه بدانیم ایشان چه حالی دارند کافی است به فعالیتهایشان در فرنگستان نگاهی داشته باشیم: شرکت در عزا و عروسی خانوادههای سلطنتی، حضور در برنامههای تلویزیونی و یادی از گذشتهها و آه و افسوس و ... و اینهمه منهای مسئولیتهای کسالتآور دربار، به اضافة افزایش محبوبیت به دلیل مهوع بودن حاکمیت کنونی. در پایان مصاحبة کذا، الهه روانشاد از خانم سروستانی میپرسد آیا برداشتاش از فرح دیبا عوض شده؟ مستندساز ما هم پاسخ میدهند، که فرح پهلوی را نمیشناختهاند و او را یک زن دیکتاتور «حساب» میکردهاند.
بله! میبینیم که هممیهنان گرامی به دلیل نگرش احساسی به مسائل وقتی هم «حساب» میکنند، یعنی زمانیکه قرار است از احساسات فاصله بگیرند، در توهمات شناور میشوند. سروستانی، فرح پهلوی را نمیشناخته، ولی او را یک زن دیکتاتور حساب میکرده! اگر نظر ما را بخواهید باید در سلامت عقل این هنرمند «تبعیدی» که به ایران هم رفت و آمد دارند دچار تردید شویم، چون فرح پهلوی هیچ نقشی در حاکمیت ایران نداشته که بتوان او را «دیکتاتور» به شمار آورد! توصیه میکنیم ساواک بوزینههای کفن پوش خود را بفرستد تا «این مسئله» را حل کنند. چون اینان مطابق بند «م» وصیتنامة امام سیزدهم همة مسائل را حل میکنند. فارس نیوز در گزارش دیروز خود به نقل از یکی از اراذل حاضر در صحنه نوشته بود:
«مطابق بند م وصیتنامة امام [...] جوانان حزباللهی خود وارد صحنه خواهند شد و این مسئله را حل کنند[خواهند کرد]»
البته فکر نکنید بوزینهها قادراند همه مسائل را حل کنند! یا حکومت جمکران از اراذل «حلال مسائل» تشکیل شده. ابداً! مسائلی هست که هیچکس نمیتواند حل کند. از جمله طرفداری علی لاریجانی از «تئوری پیشرفت فکر سیاسی» یا مسائل احساسی نمایندگان کنگرة آمریکا! پاسدار علیکوچیکه، غلامبچة سفارت و رئیس مسجد جمکران فرمودهاند:
«افرادی که ذهن بستهای دارند و سواد کمی دارند و فکر میکنند به ازای هر تفاوت باید طرف مقابل را حذف کرد [...]این خیلی فکر بدی است [...] باید تنوع فکری را بپذیریم [...] اگر کسی بخواهد این تنوع را از بین ببرد به نظر من تئوری پیشرفت فکر سیاسی را در جامعه نفهمیده است.»
ایشان پس از این سخنان شیوا که در «فارس نیوز» مورخ 11آذرماه سالجاری انتشار یافته، از نیروهای «ملی ـ مذهبی» دعوت کرده تا در سالروز «شهادت» آخوند مدرس، که «سیاستشان عین دیانتشان» کشکی بود، شرکت کنند. ولی مهمترین بخش سخنان علیکوچیکه بخشی است که به «احساس» مربوط میشود، نه به احساس ایشان که به احساس نمایندگان کنگرة آمریکا! پاسدار علی لاریجانی میفرمایند:
«نمایندگان کنگرة آمریکا در نامة اخیر خود بیان داشتهاند که ما احساس میکنیم وقت آن رسیده مذاکراتی فیمابین داشته باشیم.»
میبینیم که «احساس» در تعیین سرنوشت ما ملت از چه اهمیتی برخوردار است. نه تنها خودمان مسائل را با «احساس» حل میکنیم، که نمایندگان کنگرة آمریکا را نیز «احساساتی» کردهایم! این است تاثیر متقابل «فرهنگی»! همانطور که امام سیزدهم آرزو داشتند انقلابشان را صادر کردیم!
در وبلاگ «شیخبانو» گفتیم که هممیهنان گرامی در سدة اخیر به دلیل فرود آمدن انواع گرزهای «تقدس» و «پرستش» بر فرق بسیار مقدسشان با منطق بکلی بیگانه شده، مسائل را با «احساسات» خود تجزیه و تحلیل میکنند. و میدانیم که برای تجزیه و تحلیل منطقی انسان به «نگاه بیطرف» و به دور از احساسات نیاز دارد. پس با توجه به شرایط فعلی در ایران میتوانیم بگوئیم که حضور استعمار در کشور باعث شده مردم ناخواسته مسائل را از دریچة احساسات بنگرند. در چنین شرایطی است که تاثیر پروپاگاند به اوج رسیده و میتوان با بسیج افکار عمومی، یک «هیستری جمعی» به راه انداخت. دقیقاً شبیه به آنچه پس از سقوط دولت شریف امامی در سال 1357 در تهران شاهد بودیم.
به یاد داریم که دولت شریف امامی به دلیل عملیات خرابکارانة ساواک سقوط کرد و جای خود را به یک حکومت نظامی مضحک به ریاست ازهاری سپرد. حکومتی که در واقع وظیفه داشت زمینه ساز «تظاهرات میلیونی» در تهران جهت سازماندهی کودتای آمریکائیها در 22 بهمن شود.
دمیدن رسانههای غرب در شیپور «احساسات» بیدلیل نیست! به هیچ عنوان! تبلیغ «احساسات» به تقویت همه نوع احساسات به ویژه تعصبات و احساسات «دینی» یا بهتر بگوئیم به تقویت توحش کمک میکند. و توحش با هر گونه «نظم» و «قانون» و «مقررات» در تضاد قرار میگیرد، و به همین دلیل است که احساسات اینچنین جایگاه ویژهای در پروپاگاند استعماری در کشورمان برای خود باز کرده. امروز «فارسنیوز» به نقل از مصطفی کواکبیان چنین تیتر زده بود: «میرحسین موسوی را بیشتر از سایر افراد میپسندم»!
کواکبیان، در یک نظام مدعی تقدس الهی که احزاب نمیتوانند وجود خارجی داشته باشند، دبیرکل «حزب مردمسالاری» است! فارس نیوز در کنار مطلب خود یک عکس مکش مرگ ما هم از کواکبیان چسبانده بود، عکسی که «مردمسالاری» از آن تشعشع میکرد. دبیر کل حزب کذا شباهت فراوانی به داشمشتیهای همیشه در صحنه دارند و جای تعجب نیست که زبانشان نیز به زبان اللهکرمها شباهت داشته باشد. البته علف باید به دهان بزی خوش آید، ولی «پسندیدن» موجود بدهیبت و بیآبروئی به نام میرحسین موسوی که نخست وزیر دوران قاچاق، دلالی، بازارسیاه، جنگ و چپاول هم بوده، معیار صلاحیت سیاسی نیست. اهداف و برنامههای سیاسی یک حزب بر اساس «پسندیدن» تعیین نمیشود، جاهل مسلکی کواکبیان ثابت میکند که شغل اصلی ایشان دبیرکلی حزب نیست، و فعالیتهای حزب ایشان هم به فعالیتهای متعارف یک حزب سیاسی ارتباطی ندارد. سادهتر بگوئیم، «پسندیدن» میرحسین توسط برادر «مصطفی» ارتباطی به سیاست ندارد، چرا که سیاست عرصة واقعیت است نه عرصة احساسات و «پسندیدن».
ولی در نظام «مقدس» که توسط سازمان دینپرور ناتو بر اساس احساسات و تعصبات و تقدسات ساخته و پرداخته شده، و قانون اساسیاش هم، به گفتة صدرحاج سیدجوادی منفور بر پایة «حدیث مسلم» و «فرمایش معصوم» تدوین شده، شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نیز بر احساسات امثال کواکبیان تکیه دارد. چرا که برپائی انتخابات در چنین حکومتی فقط شیادی برگزارکنندگان و حماقت شرکتکنندگان را به اثبات میرساند. حال برای مشخص کردن محورهای پروپاگاند استعماری، باز میگردیم به مصاحبة رادیوفردا با مستندساز ایرانی ساکن سوئد، که مستندی تحت عنوان «شهبانو و من» آفریدهاند. این مصاحبه توسط «الهه روانشاد» صورت گرفته.
در آغاز به ما میگویند که جشنوارة «ایدفا»، که فیلم خانم سروستانی هم در آن به نمایش گذاشته خواهد شد، «مهمترین رویداد جشنوارهای برای فیلمهای مستند است.» به این ترتیب مخاطب بدون اینکه بداند چنین تأکیدات الهی واقعیت دارد یا خیر، میپذیرد که جشنوارة مذکور مهمترین است، و فیلمهای با ارزش را به نمایش میگذارد. در مرحلة دوم به ما میگویند، «انقلابیون» که در خیابانها فریاد «مرگ بر شاه» سرداده بودند، فقط با خانوادة پهلوی دشمنی داشتند نه با عملکرد تشکلهای سرکوب استعماری: ساواک، شهربانی و اوباش وابسته به آنها که آشوب و هرج و مرج را در ایران رواج میدادند! به این ترتیب است که رادیوفردا حاشیة امن برای بازوهای سرکوب استعماری تأمین میکند، و این عمل را از طریق شیوة فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه» صورت میدهد، تا همة نابسامانیها را به گردن یک خانواده بیاندازد: خانوادة پهلوی!
ولی مگر خانوادة پهلوی بدون تکیه بر شهربانی، ساواک و لباسشخصیهای وابسته به استعمار میتوانست علیرغم نارضایتی میلیونها ایرانی بیش از نیم قرن سلطنت کند؟ یا مگر همین حکومت روضهخوانها بدون حمایت همه جانبة استعمار، شهربانی، ساواک، سپاه، بسیج و اوباش یا همان «دانشجویان معترض» میتوانست سه دهه تداوم یابد؟ نکند اینبار هم قرار است تقصیرها به گردن خانوادة خامنهای یا خانوادة رفسنجانی بیفتد؟ نه! تا زمانیکه دست الهی استعمار از «خانوادة» خامنهای حمایت میکند، این خانواده مظهر قدرت خواهد بود، و به محض چرخش سیاست استعمار، امثال خامنهای از مورچه و مگس هم حقیرترمیشوند، چرا که قدرت فرضی اینان سایة قدرت اربابانشان است. همچنانکه حاکمیت دست نشاندة استعمار سایة استعمار است.
در نتیجه وقتی جرقههای انقلاب از تجمع رفقا زیر پل سید خندان بر میخیزد، و مردم به خیابانها میریزند، در واقع برای «حفظ» ساختار تشکلهای سرکوبگر و «گسترش» آنها در پناه آشوبهای خیابانی است. چنین مهمی بدون جنجال و هیاهو امکانپذیر نیست. و باید بگوئیم که تجمع اخیر بوزینههای کفن پوش ساواک در برابر وزارت امور خارجه در تهران در راستای همین سیاست استعماری سازماندهی شد.
میبینیم که وزارت کشور جمکران در چنین مواقعی هیچکاره است، و دانشجونمایان نیازی به کسب مجوز جهت تجمع و تظاهرات از آن وزارتخانة «محترم» ندارند! اگر در ایران حاکمیتی وجود داشت، مسلماً ماموران انتظامی با تجمعکنندگان کفن پوش برخورد میکردند. چرا که مسیر سیاست خارجی و امور داخلی یک کشور در خیابان و با عربدة مشتی لات و اوباش نمیباید تعیین شود. اصولاً دانشجو جماعت ـ به فرض اینکه اوباش کذا دانشجو بودند ـ صلاحیت تصمیمگیری در امور کشور را ندارد. از نظر قانونی چنین حق و حقوقی برای «دانشجو» یا طلبه در نظر گرفته نشده. اینکه گفته میشود تصمیم در مسائل کشور با «مردم» است، یک ادعای ابلهانه و فاشیستی بیش نیست، ادعائی که از دهان مصدق، امام سیزدهم و دیگر جیره خواران کارخانة رجاله پروری به کرات شنیدهایم. اگر در کشوری دولت و مجلس وجود دارد، تصمیم با «مردم» نیست! فرض بر این است که «مردم» با انتخاب نمایندگان خود اتخاذ تصمیم را به آنان واگذار کردهاند. اینگونه است که «نظم» میتواند بر یک جامعه حاکم شود.
ولی استقرار نظم منافع آنگلوساکسونها را تهدید میکند، در نتیجه آخوند سیستانی در مورد توافقنامة امنیتی آمریکا با عراق خواهان «تصمیم مردم» شدهاند. چرا؟ چون در یک کشور اشغال شده مانند عراق که همة تشکلها نابود شده و اوباش توسط اشغالگران مسلح شدهاند، خروج ارتش آمریکا به معنای جنگ داخلی و استقرار امثال مقتدی صدر در رأس هرم قدرت خواهد بود. ولی در هیچ کشوری «مردم» خواهان حضور اشغالگران نیستند. بنابراین نتیجة همه پرسی در عراق از هم اکنون مشخص است: خروج فوری ارتش آمریکا! نتیجه نیز ابتدا جشن و شادی مردم خواهد بود، سپس جنگ داخلی! البته خروج ارتش ایالات متحد و انگلستان همانطور که پیشتر هم گفتهایم بدون توافق آنگلوساکسونها با روسیه، هند و چین امکانپذیر نخواهد بود، پس حضرت آیتالله سیستانی و حنازرچوبه بیجهت شکمشان را صابون نزنند! با توجه به معرفی اعضای دولت باراک اوباما میباید به ساواک مفلوک جمکران هم بگوئیم ارسال اراذل و اوباش کفنپوش به خیابانها «دیگر اثر ندارد!» پس بازگردیم به مصاحبة رادیو فردا با سروستانی، مستند ساز ایرانی.
سروستانی میگوید به ایران بازگشته و هنگامی که قصد خروج از کشور را داشته در فرودگاه دستگیر شده. به همین دلیل تصمیم گرفته مستند «شهبانو و من» را بسازد! میبینیم که خلق آثار هنری هم در جمکران از روی «احساسات» است. سروستانی از لج بازجوهای جمکران یک فیلم مستند میسازد! بازجوها از او پرسیدهاند، کمونیستی؟ مجاهدی؟ و چون پاسخ سروستانی منفی بوده، به او گفتهاند ای طاغوتی! و سروستانی هم با خود گفته به کوری چشم یاقوتیها یک فیلم طاغوتی میسازم و مستقیم رفته سراغ فرح دیبا، تا ببیند فرح دیبا که مانند سروستانی در تبعید زندگی میکند، چه حالی دارد؟ البته برای اینکه بدانیم ایشان چه حالی دارند کافی است به فعالیتهایشان در فرنگستان نگاهی داشته باشیم: شرکت در عزا و عروسی خانوادههای سلطنتی، حضور در برنامههای تلویزیونی و یادی از گذشتهها و آه و افسوس و ... و اینهمه منهای مسئولیتهای کسالتآور دربار، به اضافة افزایش محبوبیت به دلیل مهوع بودن حاکمیت کنونی. در پایان مصاحبة کذا، الهه روانشاد از خانم سروستانی میپرسد آیا برداشتاش از فرح دیبا عوض شده؟ مستندساز ما هم پاسخ میدهند، که فرح پهلوی را نمیشناختهاند و او را یک زن دیکتاتور «حساب» میکردهاند.
بله! میبینیم که هممیهنان گرامی به دلیل نگرش احساسی به مسائل وقتی هم «حساب» میکنند، یعنی زمانیکه قرار است از احساسات فاصله بگیرند، در توهمات شناور میشوند. سروستانی، فرح پهلوی را نمیشناخته، ولی او را یک زن دیکتاتور حساب میکرده! اگر نظر ما را بخواهید باید در سلامت عقل این هنرمند «تبعیدی» که به ایران هم رفت و آمد دارند دچار تردید شویم، چون فرح پهلوی هیچ نقشی در حاکمیت ایران نداشته که بتوان او را «دیکتاتور» به شمار آورد! توصیه میکنیم ساواک بوزینههای کفن پوش خود را بفرستد تا «این مسئله» را حل کنند. چون اینان مطابق بند «م» وصیتنامة امام سیزدهم همة مسائل را حل میکنند. فارس نیوز در گزارش دیروز خود به نقل از یکی از اراذل حاضر در صحنه نوشته بود:
«مطابق بند م وصیتنامة امام [...] جوانان حزباللهی خود وارد صحنه خواهند شد و این مسئله را حل کنند[خواهند کرد]»
البته فکر نکنید بوزینهها قادراند همه مسائل را حل کنند! یا حکومت جمکران از اراذل «حلال مسائل» تشکیل شده. ابداً! مسائلی هست که هیچکس نمیتواند حل کند. از جمله طرفداری علی لاریجانی از «تئوری پیشرفت فکر سیاسی» یا مسائل احساسی نمایندگان کنگرة آمریکا! پاسدار علیکوچیکه، غلامبچة سفارت و رئیس مسجد جمکران فرمودهاند:
«افرادی که ذهن بستهای دارند و سواد کمی دارند و فکر میکنند به ازای هر تفاوت باید طرف مقابل را حذف کرد [...]این خیلی فکر بدی است [...] باید تنوع فکری را بپذیریم [...] اگر کسی بخواهد این تنوع را از بین ببرد به نظر من تئوری پیشرفت فکر سیاسی را در جامعه نفهمیده است.»
ایشان پس از این سخنان شیوا که در «فارس نیوز» مورخ 11آذرماه سالجاری انتشار یافته، از نیروهای «ملی ـ مذهبی» دعوت کرده تا در سالروز «شهادت» آخوند مدرس، که «سیاستشان عین دیانتشان» کشکی بود، شرکت کنند. ولی مهمترین بخش سخنان علیکوچیکه بخشی است که به «احساس» مربوط میشود، نه به احساس ایشان که به احساس نمایندگان کنگرة آمریکا! پاسدار علی لاریجانی میفرمایند:
«نمایندگان کنگرة آمریکا در نامة اخیر خود بیان داشتهاند که ما احساس میکنیم وقت آن رسیده مذاکراتی فیمابین داشته باشیم.»
میبینیم که «احساس» در تعیین سرنوشت ما ملت از چه اهمیتی برخوردار است. نه تنها خودمان مسائل را با «احساس» حل میکنیم، که نمایندگان کنگرة آمریکا را نیز «احساساتی» کردهایم! این است تاثیر متقابل «فرهنگی»! همانطور که امام سیزدهم آرزو داشتند انقلابشان را صادر کردیم!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت