جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳

افت و ابوعطا!




«[...] آنچه که مشکوک است همیشه تبلیغ لازم دارد [...] دین و مذهب از ابتدای پیدایش تاکنون جز موجبات بدبختی و تبه روزی مردم را فراهم نساخته [...] ایمان مذهبی از بزرگ‌ترین دروغ‌هائی است که بشر برای تبرئة خود قالب زده و گشادترین کلاهی است که به سر خودش گذاشته است [...] کدام مذهب است که توانسته باشد پنج دقیقه از شرارت بشر بکاهد؟  بر عکس می‌بینیم که همیشه تعصب و خرافات و حماقت بشر را برای پیشبرد مقاصد خود دست‌آویز قرار داده[...]»
منبع:  صادق هدایت،  «توپ مرواری»  

لجنزار مطلق‌‌گرائی در 69 امین سالگرد «تسلیم بی‌قید و شرط» آلمان نازی،  به دوران نکبت‌بار صدارت «نویل چمبرلن» بازگشته؛  به آنروزها که قرار بود،   گوبلز و هیتلر «فادرلند» بسازند و اروپا را به اتحاد جماهیر بردگی تبدیل کنند.   جای تعجب نیست که در این میعاد، نوکران جمکرانی‌ لندن هم به صورت واژگون به بازاریابی برای ملاممد خاتمی،  گوبلز حکومت اسلامی بنشینند:

«[...] موحدی کرمانی [گفت] به وزارت ارشاد و علوم و رسانه‌ها هشدار می‌دهم مبادا نظام به انحطاط اخلاقی و فرهنگی زمان اصلاحات برگردد[...]»
منبع:   ایسنا،  مورخ 9 مه 2014 

به این ترتیب،   همة ابلهان به این توهم دچار خواهند شد که «دوران نکبت‌بار اصلاحات خیلی خوب بوده،   ‌چرا که در وقوقیه از آن بد‌ می‌گویند.»   هر وقت گاری شکستة بریتانیا در سربالائی می‌افتد،   بساط «پس‌روی» رونق می‌گیرد.   به این ترتیب که روابط زال‌ممد با پاکستان تقویت می‌شود،   و همزمان جفتک‌پرانی ملایان شدت می‌گیرد و اینجاست که پاکستان البته در رسانه‌ها «موشک بالیستیک» ‌شلیک می‌کند‍!   بله،   اوضاع بریتانیا از نظر سیاسی و اقتصادی،  چه در داخل، و چه در خارج بس خراب است.   گذشته از رسوائی‌های مالی،  و رو شدن پروندة تجاوز و پدوفیلی افراد سرشناس و مقامات دولتی،   گسترش فقر در انگلستان با موفقیت ادامه دارد و خلاصه یک‌روز پیش از  روز جهانی کارگر،  ‌ در لندن شاهد  اعتصاب کارگران بودیم!   همة این مسائل به کنار،  شرکت‌های آمریکائی برای فرار از پرداخت مالیات و بلعیدن شرکت‌های انگلیسی صف کشیده‌اند.  به طور مثال،  شرکت‌ آمریکائی فایزر می‌خواهد با پرداخت 102 میلیارد دلار،   شرکت انگلیسی «آسترازنکا» را خریداری کند!   هر چند بی‌بی‌سی افلاس کارفرمایان‌اش را به سکوت برگزار کرده،   ولی همانطور که دروغ را با «تکرار» نمی‌توان به «واقعیت» تبدیل کرد،   واقعیت را هم نمی‌توان با لاپوشانی و سکوت از میان برداشت!   خلاصه در هزارة سوم،   «آموزه‌های گوبلز» فرسوده شده و دیگر کارساز نیست!   ولی خوب در لجنزار سکون مطلق‌گرایان جائی برای زمان خطی و منطق و استدلال و خلاصه روابط دو سویة حقوقی وجود ندارد.  در این فاضلاب هیچ فرد یا گروهی حق ندارد در برابر تجاوز از خود دفاع کند!   همه باید «تسلیم» باشند و تحت قیمومت پدر،   رهبر،  الله،  یا زال‌ممد؛  هیچ تفاوتی نمی‌کند.                                               

در 69 امین سالگرد فروپاشی سنگر نازیسم،   ایجاد ترادف میان تجاوز و مقاومت در برابر تجاوز،   مهم‌ترین دستاورد محور «روس‌ستیز» در گسترش توحش و مطلق‌گرائی است. دستاوردی که،   هم مقاومت دلیرانة کردهای ایران در برابر تجاوز نیروهای سرکوبگر دولت شیخ مهدی بازرگان را شامل می‌شود،   و هم مقاومت ارتش سرخ در برابر ارتش متجاوز آلمان نازی.   اینچنین است که بوق وزارت امور خارجه بریتانیا،   «دفاع میهنی» را با جنگ در ترادف قرار داده:       

«پوتین برای شرکت در مراسم سالگرد پیروزی در جنگ وارد کریمه شد.»
منبع:  ‌بی‌بی‌سی،  مورخ 19 اردیبهشت‌ماه سالجاری

بله بنگاه خبرسازی بریتانیا،   حضور ولادیمیر پوتین در مراسم بزرگداشت «دفاع میهنی» در کریمه را چنان بازتاب می‌دهد که تجاوز ارتش آلمان نازی به خاک شوروی ماست‌مالی شود.   درست است که در تاریخ رسمی،  حمایت بریتانیا و ایالات‌متحد از هیتلر و موسولینی ناگفته مانده،   ولی به گواهی مورخان غیررسانه‌ای غرب،   آنگلوساکسون‌ها از هیتلر برای سرکوب چپ،   به ویژه در اروپا پشتیبانی کردند،  و پشتیبانی غرب از تفاله‌های نظریة نازیسم،  حتی پس از فروپاشی اتحاد شوروی هم همچنان ادامه دارد.   کودتای اوکراین،‌   و به ویژه جنایات سازمان یافتة فاشیست‌ها در «اودسا» ـ 2 مه 2014 ـ  شاهدی است براین مدعا.   در مورد جمعة سیاه «اودسا»،  سایت ولترنت،  مورخ 7 مه 2014،  گزارشی به زبان فارسی منتشر کرده که در توئیتر امروز هم به آن لینک داده‌ایم.   و از قضای روزگار این فجایع با 69 امین سالگرد اهتزار پرچم ارتش سرخ برفراز هتل «آدلون» برلن تقارن زمانی یافت!   حال فجایع اوکراین را رها می‌کنیم و باز می‌گردیم به پروپاگاند روس‌ستیز بی‌بی‌سی با توسل به نمایشگاه بین‌المللی کتاب!        

شیپور پاترنوس 27 امین نمایشگاه کتاب تهران را به ابزار گسترش پروپاگاند ابله‌پرور خود تبدیل کرده و بر خلاف سال‌های گذشته،   «بود و نبود» این نمایشگاه را یک‌سان شمرده و دلیل هم از روز روشن‌تر است!‌   امسال علاوه بر ولادیمیر تولستوی ـ  نوة لئون تولستوی ـ   برای نخستین بار ناشران و نویسندگان روس در این نمایشگاه حضور یافته بودند:   

«[...]ماكسيم آملين،  ‌شاعر و مترجم،  ‌سرگي گئورگي‌یف، نويسنده ادبيات كودك،  آندری  وولاس، نويسنده،   مترجم و شاعر،  و سرگي ديميتری يف،  تاريخ دان،  شاعر،  نويسنده و ناشر،  روز سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۶ در سالن سراي اهل قلم، بخش بين‌الملل نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران [...] به سخنراني خواهند پرداخت [...] ورود براي عموم علاقه‌مندان آزاد است.[...]»
منبع:  سایت ایراس،‌  مورخ 7  اردیبهشت‌ماه سالجاری، ‌کدخبر:  35425

و به استنباط ما حضور همین گروه نویسنده و مورخ بوده که رهبر قلعة حیوانات را خانه‌نشین کرد!   در نتیجه،   سایت بی‌بی‌سی،  مورخ 9 مه 2014،  با انتشار  مطلبی تحت عنوان «بود و نبود نمايشگاه کتاب تهران»،  به این نتیجه رسید که این نمایشگاه دیگر به درد نمی‌خورد!   و از قضای روزگار سایت ایسنا هم دریافت که «محمد رضا لطفی هم دیگر به درد نمی‌خورد و چه بهتر که مرد!»    تعجبی ندارد،   «لات» همیشه در جایگاه قضاوت ارزشی می‌نشیند و برای دیگران تعیین تکلیف می‌کند.   لات در ذهینت بیمارگونه‌اش حتی برای مرگ و زندگی دیگران هم تصمیم‌گیرنده می‌شود.   فراموش نکنیم که تجاوز به حریم خصوصی افراد و ملت‌ها «حق مسلم» لات است.  در این راستا،  ایسنا هم 4 روز پس از مرگ محمد رضالطفی در جایگاه الهی نشسته و به وراجی مشغول شده.   پیش از ادامة‌ مطلب،  با پوزش از خوانندگان گرامی یادآور شویم در وبلاگ «تار و تسخر»،  در مصراع «ای پیش چو تو مستی،   افسون من افسانه»،  جای «چو» و «تو» عوض شده بود!             

در تاریخ 6 ماه مه 2014،‌   سایت ایسنا با انتشار یک مجموعه بی‌بی‌گوزک نوین ـ  نقل قول از زبان مرده و از منبع موهوم ـ  به صراحت از مرگ محمدرضا لطفی ابراز رضایت می‌کند. «دلیل موجه» ابراز خوشنودی موش‌های چاهک آتلانتیسم از مرگ لطفی،  در ظاهر،  اظهارات آخوندی یک مرده ـ  پرویز مشکاتیان ـ  و نامة دختر ایشان در مورد بنیانگزار گروه شیداست.   گویا مشکاتیان شیفتة اجرای یک «ابوعطا» بوده که لطفی آن را با شجریان و در سفارت آلمان اجرا کرده بود:

«[...]پرویز مشکاتیان در انتقاد به کار لطفی در گفت‌وگو با رسانه‌ها اظهار کرد:  لطفی در اجرای اخیر خود در ایران نسبت به دهه 50 نه تنها پیشرفتی نکرده بود،  بلکه عقب‌گرد هم داشت[...]  من بهترین کار لطفی را در ابوعطا می‌دانم،  آن‌هم ابوعطائی که در سفارت آلمان با شجریان اجرا کرد[...]»
منبع:  ایسنا،‌  مورخ 6 مه 2014‌، کد خبر:  93021610415

بله اجرای «ابوعطا» با شجریان،   آنهم در «سفارت آلمان» پیام‌های ویژه‌ای به مخاطب ارسال می‌کند که وجه مشترک‌شان «ستایش‌گذشته» است.  آنهم گذشته‌ای که همزمان به «موسیقی سنتی» ایران و به کشور آلمان،   خاستگاه نازیسم ارجاع می‌دهد.  کشوری که پس از پایان جنگ جهانی دوم،  تحت نظارت یانکی‌ها به مرکز فعالیت‌ «گلادیو» تبدیل شد و همچنانکه شاهد بودیم،   در اوکراین،   وزیر امور خارجة پیشین‌اش ـ وستروله ـ  در کنار دیگر اوباش فرنگی از کودتای فاشیست‌ها حمایت ‌کرد،   و هنوز هم به صورت زیرجلکی به این حمایت ادامه می‌دهد.   حمایتی که به کشتار جمعی در «اودسا» انجامید.   کشتاری که با هلهلة «پیروزی بر روس‌ها» توام شد،   و از قضای روزگار با 69 امین سالگرد ورود سربازان ارتش سرخ به برلن تقارن زمانی یافت!   گویا بعضی‌ها که رویای «فادرلند» داشتند،   می‌خواهند شکست تلخ «رایش سوم» را جبران کنند،   و بازگردند به دوران نورانی هیتلر «روشن‌ضمیر!»

در جمکران این «بازگشت» در 69 امین سالگرد خودکشی هیتلر ـ  30 آوریل ـ  با تهاجم همزمان محمد خاتمی و علی خامنه‌ای به مارکسیسم آغاز شد؛  و با تجاوز «دوستانة» آخوند یونسی به کنیسای یهودیان،  و افتتاح چاهک محفل فرانکفورت،   تحت عنوان «دلواپسان»،  و جنگ زرگری بر سر آرم شیروخورشید ادامه یافت و نهایت امر به ابراز رضایت از مرگ محمدرضا لطفی و امتناع خامنه‌ای از حضور در «نمایشگاه کتاب» انجامید.  به این ترتیب در حکومت زال‌ممد «نمایشگاه کتاب» هم به سیاست آلوده شد و این آلودگی مورد استقبال تولة آخوند جنتی قرار گرفت:

«[...]علی جنتی [...]‌ دربارة علت نیامدن مقام معظم رهبری به نمایشگاه کتاب [گفت]‌ اعلام کردند که [ایشان] به دلیل مشغلة کاری در نمایشگاه حضور پیدا نکردند [...] از نیات دیگری که ایشان داشتند خبر نداریم [...] اینجا یک باشگاه فرهنگی بزرگ است [...] کتاب‌ها مورد نقد قرار می‌گیرند [...] اگر نقدی سازنده باشد همه باید از آن استقبال کنند[...] اشکالی ندارد اگر کسی به نمایشگاه می‌آید و بحث سیاسی هم در آن صورت بگیرد[...]»
منبع:  ایسنا،‌ مورخ 18 اردبهشت‌ماه سال‌جاری،  کد خبر: 93021812240

از تولة آخوند جنتی، راه و رسم زندگی اجتماعی را بیاموزیم؛  نمایشگاه کتاب هم مانند دانشگاه،  برای بحث سیاسی مناسب است!  حال بدنیست سری به سایت ایراس بزنیم تا ببینیم در 27 امین نمایشگاه کتاب چه تحولاتی رخ داده:‌   

«[...] با هماهنگی کمیته بین‌الملل و کمیته تشریفات بیست و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران قرار است،   نوة تالستوی،   نویسنده مشهور روس و رئیس بنیاد ادبی تالستوی در مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب تهران حضور داشته باشند.   ولادیمیر تالستوی [...] پیش از این در نمایشگاه‌های بین‌المللی،   همچون نمایشگاه کتاب لندن و نمایشگاه کتاب فرانکفورت حضور داشته [...] و به همراه همسرش و در صدر یک هیأت ادبی از روسیه به نمایشگاه کتاب تهران خواهد آمد[...]»
منبع:  ایراس،  مورخ 28 فروردین‌ماه 1393،‌ کدخبر:  35168

در واقع قضاوت ارزشی بی‌بی‌سی در مورد نمایشگاه کتاب‌ تهران واکنشی است کودکانه به حضور فرهنگی روسیه در این نمایشگاه.   آشنائی ایرانیان با ادبیات و فرهنگ روسیه به مذاق پاترنوس خوش نیامده و پاترنوس حق دارد دلخور باشد.   در زمینة ادبیات،  رقابت با روسیه امکانپذیر نیست!   در نتیجه،  «این نمایشگاه تعطیل باید گردد!»   چرا که،   مثل محمدرضا  لطفی «افت» کرده و دیگر به اتفاق شجریان در سفارت آلمان برای‌مان «ابوعطا» اجرا نمی‌کند.   در مورد «افت» لطفی نه تنها اظهارات یک مرده ـ  پرویز مشکاتیان ـ که نامة دختر وی هم مورد استناد بوق زال‌ممد قرار گرفته!   گویا پس از انتقاد لطفی از شجریان،   دختر مشکاتیان به عنوان وکیل مدافع پدرش وارد صحنه می‌شود و یک «نامه» می‌نویسد؛   ایسنا هم بخشی از این نامة سرشار از بلاهت را منتشر کرده و آنقدر برای ردیف کردن این مزخرفات شتاب به خرج داده که پدر به پدربزرگ تبدیل شده:

«[...] دختر زنده‌یاد پرویز مشکاتیان [...] در نامه‌ای خطاب به لطفی و پس از انتقاد او از محمدرضا شجریان،   در حمایت از پدربزرگش نوشته بود:  شبی‌ که پدرم به کنسرت شما آمد [...]  از نیمة کنسرت به خانه بازگشت،  تا صبح غمگین در خانه قدم‌ زد. گاهی بغض داشت. هنگامی که رسید از راه،  نشست.   طبق عادت و به هنگام تأثر زیاد،  دو دست بر پیشانی گذاشت و سر به زیر افکند.   پرسیدم چرا این‌قدر زود آمدید؟ [...] با نگاهی‌ همه غم و صدائی گرفته گفت[...] امشب احساس می‌کردم لطفی دارد روی سن خودش را پیش چشم همگان دار می‌زند[...]»
همان منبع

با نیم نگاهی به سطور فوق که با الهام از بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان در مورد فاطمه و محمدصاد ساخته شده،   می‌توان به ابعاد حیرت‌انگیز توحش جمکرانیان پی برد.  بوق زال‌ممد نمی‌تواند بپذیرد که برخورد متفاوتی با محمد رضا لطفی وجود داشته باشد.  لازم است همه پشت سر مشکاتیان و صبیه‌اش ردیف شوند و کنسرت لطفی را از چشم اینان ببینند!   هیچکس حق ندارد خارج از این به محمد رضا لطفی بنگرد.  بله،   در بلاد زال‌ممد در هر زمینه‌ای یک «رهبر» و بز سرگله وجود دارد؛   بقیه هم گوسفندان گلة اویند.   اینجا هم مشکاتیان و صبیه‌اش در جایگاه ولی‌فقیه نشسته‌ و همانطور که اوباش،   در کشف اسلام واقعی و ناب و اصیل و مسلمان متعهد و غیره تخصص دارند،   این جانوران وحشی هم انواع «هنرمند» را برای دیگران مشخص می‌کنند!    چون پدر یا پدربزرگ آوا مشکاتیان کنسرت لطفی را نپسندیده،   پس لطفی افت کرده و این افت هم مسلماً به دلیل مسافرت وی به خارج پیش آمده:

«[...] هنرمند هجرت کرده و دور از جریان پویای موجود در وطن،   به هر حال در کارش در پی سال‌ها رکود به افتی می‌رسد که دیگران را ناامید می‌سازد[...]»
همان منبع

همه بدانند،  دوری لطفی از لجنزار «هنر سیاسی» جمکرانی‌ها باعث افول وی شده بود!  در صورتی که اگر لطفی همچون بعضی «آوازخوان‌ها» از لات‌بازی ملاممد خاتمی و میرحسین موسوی حمایت می‌کرد،   سایت ایسنا به نقل از گلة متعهد،   «شکوفائی» وی را برای‌مان در بوق می‌گذاشت.   ولی از آنجا که لطفی خود و هنرش را «در خدمت ایدئولوژی» حکومت قرار نداده،  و مثل بعضی‌ها به پامنبری بی‌بی‌سی تبدیل نشده،   نفرت بوق‌های زال‌ممد را برانگیخته.    باید به این گوساله‌های ننه‌حسن که بجای همه کس نشسته‌اند و در مورد کنسرت لطفی قضاوت می‌کنند و می‌خواهند سلیقة سیاسی خود را بر طرفداران موسیقی او تحمیل کنند،  ‌ بگوئیم ما برای تماشای کنسرت لطفی و هر کنسرت دیگری به مجوز اوباش سبز و همکاران آشکار و پنهان‌شان نیاز نداریم!   اوباشی که برای هنرمند فتوی مرگ می‌صدورند،   چرا که،  به حساب اینان «افت» کرده!   بله،   کار  لطفی بی‌ارزش بوده، و  زال‌ممد چنین تشخیص داده که بهتر است لطفی بمیرد!   اینجاست که ارتباط نازیسم با  زال‌ممد آشکارتر می‌شود.

هیتلر هم اردوگاه‌های کار اجباری را برای افرادی به راه انداخته بود که «افت» کرده بودند. بعضی‌ها یهودی و سامی بودند و نژادشان «افت» کرده بود؛  بعضی‌ها کمونیست بودند و نگرش «منحط» داشتند؛  برخی همجنس‌گرا بودند و زندگی‌شان «حرام» بود؛  و ... و از همه مهم‌تر،  بعضی‌ها برتری لات‌ولوت‌های تحت‌الحمایة بریتانیا را نمی‌پذیرفتند.  اینان بیش از دیگران «مستحق» مرگ بودند!   ولی دیدیم هم‌اینان که تن به بردگی لات‌های ناسیونال سوسیالیست ندادند،   چگونه در برابر تجاوز برتری‌طلبان از خود دفاع کردند،  و نهایت امر هم پیروز شدند.   شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه،   فروپاشی توطئة آتلانتیسم،  یا همان «بهار عرب» در سوریه،  و شکست کودتای فاشیست‌های اوکراین،  در عمل تداوم همین پیروزی است؛  پیروزی‌ای که نسیم‌اش بزودی بر سرزمین ایران نیز خواهد وزید.               

دوشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۳

تار و تسخر!




ای پیش تو چو مستی،  افسون من افسانه

محمدرضا لطفی،  بنیانگزار «گروه شیدا»،   نه تنها در دوران زندگی،  که پس از مرگ هم کاسه کوزه حکومت زال‌ممد و وزارت «ارشاد» آن را بهم ریخت!  و اشتباه نکنیم،   پیش از کودتاهای 28 مرداد 1332 و 22 بهمن 1357 هم حکومت زال‌ممد،  ‌ به صورت «غیررسمی» برقرار و استوار بود.   کودتای کلنل آیرون‌ساید برای تحکیم پایه‌های همین قماش حکومت سازمان یافت،   چرا که تمام زال‌ممدها،   بدون استثناء «چپ‌ستیز» و «طرفدار مردم» بوده‌ و هستند:

«[...] طیب [در دادگاه] پیراهن‌اش را بالا زد و با نشان دادن تصویری که روی شکمش خالکوبی شده بود، گفت [...] بعضی‌ها عکس لنین و استالین را می‌زدند،  من عکس رضاشاه را روی تنم خالکوبی کردم.  کسی که این همه سوزن را تحمل می‌کند تا عکس شاه مملکت را روی بدنش خالکوبی کند خائن نیست.  من فقط به دنبال تغییر شرایط زندگی مردم بودم[...]»
منبع: گویانیوز،  مورخ‌4 مه 2014 



نیازی نیست که بگوئیم،   آخوند کاشانی،  محمد مصدق و‌ به ویژه روح‌الله‌ خمینی و هوداران توده‌ای‌اش با امثال طیب حاج رضائی فاصله‌ای نداشته و ندارند.  البته محمد مصدق،  کیانوری و ... و شرکاء ظاهرشان با لات‌ولوت‌های متجاوز و مردم‌پرست متفاوت بود،  همانطور که میشل فوکو هم با اصغر قاتل تفاوت‌های ظاهری داشت!   اصغر قاتل به کودکان تجاوز می‌کرد و قربانیان‌اش را به قتل می‌رساند،   در صورتیکه ‌میشل فوکو که تحصیلات دانشگاهی داشت و فیلسوف «پسامدرن»  ـ  لجنزار سکون ـ  بود،  برای قانونی شدن ارتباط جنسی با کودکان تومار جمع می‌کرد.   به این ترتیب هم «تولید» ـ  قربانی ـ  افزایش می‌یافت،  هم «مخارج» تولید کاهش می‌یافت،   و هم مصرف‌کننده از مجازات معاف می‌شد.   به عبارت دیگر،  میشل فوکو نوع «اقتصاددان» و «فرنگی» اصغر قاتل بود.  اصغر قاتل قربانیان‌اش را نابود می‌کرد،   حال آنکه میشل فوکو از ارزش اقتصادی و قدرت تخریبی این قربانیان آگاه بود و نیک می‌دانست که برای تحمیل صلح‌آمیز «سکون» بر جامعه،   می‌باید «تخریب» کودکان ـ آینده جامعه ـ‌   را به شیوة صلح‌آمیز و سازمان یافته فراگیر کرد.   و این شیوة تخریب را پس از «شهادت» میشل فوکو،   پاپ لهستانی با پایه‌ریزی لژیون‌های مسیح ادامه داد.   و دچار توهم نشویم،  علیرغم شعارهای پاپ جدید،  فرانسوا،   واتیکان همچنان در مسیر تأئید «پدوفیلی» گام برمی‌دارد.   چرا که از این طریق واتیکان و کلیسای آنگلیکن با اتحاد جماهیر نوکری «اتحاد فرهنگی» برقرار کرده‌اند.   و نیازی نیست که بگوئیم این اتحاد،  همچون ارتباط اقتصادی آتلانتیست‌ها با نوکران اسلامگرای‌شان بخشی است از سیاست سنتی «روس‌ستیز» آنگلوژرمن‌ها.   همان سیاستی که با حمایت از استالینیسم،  روسیه را در انزوا قرار داد،  و در گام بعد با حمایت از هیتلر،   برای تسخیر مسکو خیز برداشته بود که قارة اروپا را به «فادرلند» تبدیل کند. 

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم،   سناریوی کذا در سال 1992 میلادی در قالب رمان، وتحت عنوان  «فادرلند» انتشار یافت.   از قضای روزگار «رابرت هریس»،   نویسندة این «رمان»،  کارمند بنگاه بی‌بی‌سی،  مرکز تولید پروپاگاند استعماری بریتانیاست!   به استنباط ما  رمان کذا در واقع سناریوی آنگلوساکسون‌های این‌سوی آتلانتیک برای قارة اروپا بود که با شکسته شدن محاصرة لنینگراد ناکام ماند.   در نتیجه،   آنگلوساکسون‌ها حساب‌شان را از بازنده ـ  دستگاه هیتلر ـ  جدا کردند و پس از ورود ارتش سرخ به برلن،  به تصفیة همکاران‌شان پرداختند.   خودکشی هیتلر و گوبلز و محاکمة مهره‌های «بی‌ارزش» در دادگاه نورنبرگ بخشی از همین تغییر سنگر بود.   یادآور شویم در کشور فرانسه،  برای متحدان هیتلر و به ویژه همکاران «وافن. اس. اس‌ها» حاشیة ‌امن ایجاد شد.   به این ترتیب که حضرات پس از 80 سالگی،   در پس پردة جنجال رسانه‌ای در دادگاه حضور می‌یافتند،  و آن‌دسته که محاکمه‌شان می‌توانست دردسرساز باشد،   مانند «رُنه بوسکه»،   همه کارة دولت ویشی‌ست،‌ پیش از محاکمه ـ  در تاریخ 8 ژوئن 1993 ـ  ترور می‌شدند!

خلاصه دلیلی ندارد به گذشتة دور بازگردیم؛   در کشور فرانسه از نزدیک شاهد تصفیة خادمان دردسرساز آنگلوساکسون‌ها بودیم!   و نیازی نیست که بگوئیم شیفتگان «ناف پاترنوس» نه تنها در جمکران که در اروپا هم پرشمارند.   منتهی از آنجا که با جنگ 33 روزة  لبنان،  و سپس در سوریه و اینک در اوکراین،  پاترنوس توسری مناسبی دریافت کرده،  ناچار به عقب‌نشینی در برابر روسیه شده.   در واکنش سیاسی به توسری کذا،   بریتانیا سایمون گاس و سرتاج عزیز را به تهران فرستاد؛   نواز شریف را به لندن احضار کرد،   و ویلیام هیگ را به «گرجستان،  اوکراین و مولداوی» ارسال نمود.   و در عرصة پروپاگاند هم حکومت زال‌ممد را بر واژة دهان‌پرکن «فرهنگ» متمرکز کرد،  تا بتواند با مترادف شمردن لنین و نظریه‌پرداز پدوفیلی ـ   میشل فوکو ـ حرف دلش را بزند و مرگ‌محوری نازیسم را با نگرش انسان‌محور مارکس در ترادف قرار دهد.   

بی‌بی‌سی در راستای همین پروپاگاند می‌نویسد،  «فوکو از دین و روحانیت و سنت دفاع نکرده،   بلکه از قیام مردمی بر علیه استبداد در ایران پشتیبانی کرده و از این نظر به لنین شباهت دارد»:   

«[...] فوکو در نوشته‌هایش درباره ایران [...] ‌نه از روحانیون،  دین،  سنت،  معنویت یا چیز دیگری،  بلکه پیش از هر چیز از یک قیام مردمی دفاع کرد [...] در این کار پرمخاطره شباهت زیادی به لنین داشت:  کسی که از قیام خلق‌های کشورهای خاورمیانه دفاع می‌کرد و در عین حال از خطرات اسلامگرائی بنیادگرا نیز سخن می گفت[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 3 مه 2014 



بله،   در دورانی که شاپور بختیار از برگزاری رفراندوم برای تغییر قانون اساسی و امکان ایجاد جمهوری سوسیال دمکرات سخن به میان می‌آورد،   ‌میشل فوکو از «قیام مردم» ایران دفاع می‌کرد!   از قیام تل موهومی دفاع می‌کرد که در شعارهای‌اش جز مرگ و خشونت و نفی انسان هیچ نبود.   این «مردم» با شعار مرگ به میدان آمده بود و خارج از مرگ بر شاه،  مرگ بر بختیار،  و استقلال،  آزادی،   جمهوری اسلامی،   یا بهتر بگوئیم،  «مرگ بر دمکراسی» هیچ نمی‌خواست.   به همین دلیل میشل فوکو،  همچون دیگر فلاسفة لجنزار پاترنوس از قماش برنارهانری‌لوی و شرکاء،   شیفتة «قیام مردمی» شده بود.  «مردمی» که در تقابل با دمکراسی و انسان محوری،  در راه استقرار نظام «مرگ و ابهام» به اصطلاح «قیام» کرده بودند؛  و دانسته یا ندانسته طرح محفل برژینسکی،  یعنی محاصرة اتحاد شوروی با کمربند سبز را از طریق استقرار حکومت‌های «مسجد ـ روسپی‌خانه» در کشورهای مسلمان‌نشین محقق می‌کردند.  تأکید بی‌بی‌سی بر اینکه فوکو «اشتباه» کرده،  یک ادعای پوشالی و بیشرمانه و ابلهانه است.   چرا که در کشور فرانسه،  هر دیپلمة دبیرستانی هم از ابعاد پوپولیسم و خطرات آن آگاه است.   فوکو اشتباه نکرده؛   دیگر طرفداران فرنگی «انقلاب» حاج روح‌الله،  به ویژه ژرژ مارشه،  دبیرکل وقت حزب کمونیست فرانسه هم اشتباه نکرده بودند!   

لوتی‌وعنترهای سازمان ناتو همواره پیرامون «انقلاب» به اجماع رسیده و به معلق زدن برای ارباب پرداخته‌اند.  هم اکنون نیز در بر همین پاشنه می‌چرخد،  و خفقان به اصطلاح «روشنفکران غرب» در برابر توطئة «بهار عرب»،  و به ویژه سکوت در برابر ارسال مزدوران نوجوان مسلح به کشور سوریه شاهدی است بر این مدعا.   اینک که شکست تروریسم در سوریه قطعی شده،   «اف.  بی. آی» حسابش را از اروپا جدا کرده،  بیانیه می‌صدورد که،  «تعداد مزدوران مسلح اروپائی در سوریه رو به افزایش گذاشته!»   به عبارت دیگر،   یانکی‌ها در این میانه کاره‌ای نیستند؛    اروپائی‌ها به صورت سرخود ـ  بدون کسب اجازه از واشنگتن ـ ترروریست به سوریه می‌فرستند.   وزارت کشور بریتانیا و فرانسه هم از خانواده‌ها خواهش کرده‌اند که نگذارند بچه‌های‌ نابالغ‌شان بروند به سوریه بجنگند،  و این خیمه شب‌بازی همچنان ادامه دارد.   حال نمایش مهوع «کی بود،  کی بود،  من نبودم» در اردوگاه ناتو را رها می‌کنیم و باز می‌گردیم به تحرکات «فرهنگی» بی‌بی‌سی،  شیپور تبلیغاتی بریتانیا و شاخک‌های جمکرانی‌اش.                      

به محض انتشار خبر مرگ لطفی ـ  2 مه 2014 ـ  لاشخورها دست به کار شدند و از طریق نشخوار گذشته،   او را با «لات و نژادپرست و ... و علی‌خامنه‌ای» در ترادف قرار دادند!  بله،   دومین روز ماه مه،  نان لاشخورها در روغن فراوان شناور شد؛  هم در ایران،  هم در اوکراین.    

در بندر اودسا،   شبه‌نظامیان راستگرا طرفداران فدرالیسم را در آتش سوزاندند و خفقان یانکی‌ها در برابر این کشتار فجیع یک‌بار دیگر نشان داد که گاوچران‌ها فقط از حقوق لات و چماقدار حمایت می‌کنند.   چرا که لات در هرکجا که باشد،  دشمن انسان‌محوری و نظم انسان‌محور است؛   در نتیجه همکار واشنگتن است و همواره با نگرش چپ در تضاد قرار خواهد گرفت.  بهترین نمونة لات،   «طیب حاج رضائی» یکی از یاران روح‌الله خمینی است که همچون پیامبران ادیان ابراهیمی برای خود مأموریت الهی «تغییر شرایط مردم» قائل شده بود.   و از آنجا که لات پایه و اساس حکومت استعماری است،   فارس‌نیوز تلاش کرده از محمدرضا لطفی،  آنهم از زبان خودش تصویر «لات» ارائه دهد:

«[...] بچه که بودم [...] فقر مردم [...] خیلی روی من اثر گذاشت و احساس کردم بی‌عدالتی وجود دارد و به دنبال چرائی آن رفتم و دیدم این موضوع در همه جا هست،  از همان زمان تا کنون [...] به این فکر بودم که وظیفه من در برابر جامعه چیست[...]»
منبع:‌  فارس‌نیوز،   مورخ ‌3 مه 2014

پس از نقل این بی‌بی‌گوزک،  فارس‌نیوز ادعا می‌کند که خواست محمدرضا لطفی، آرمانگرا شدن جامعه بوده،   ‌چون آرمانگرائی «حرکتی است رو به جلو»:

«[...] استاد محمدرضا لطفی معتقد بود به عنوان یک هنرمند [...] باید [...]کمک کنی تا مردم جامعه‌‌ات آرمانگرا شوند و حرکتی رو به جلو داشته باشیم[...]»
منبع:‌  فارس‌نیوز،  مورخ ‌3 مه 2014

به عبارت دیگر،   محمدرضا لطفی هیچ تفاوتی با عمال استعمار و لات‌ولوت‌های حکومت زال‌ممد نداشته!    البته ارائة تصویر لات از یک هنرمند،  آنهم هنرمندی که پای به سیاست نگذاشته و حتی از لات‌بازی اصلاح‌طلبان و جنبش‌سبز هم پشتیبانی نکرده به فارس‌نیوز محدود نمی‌شود.   طبق معمول در این زمینة تخریب،   بی‌بی‌سی گوی سبقت از دیگران می‌رباید.  این بنگاه خبرسازی پروپاگاند تخریب لطفی را از همه بهتر تنظیم کرده.   در نخستین پروپاگاندکه همزمان با انتشار خبر مرگ لطفی انتشار یافت،  در بی‌بی‌سی‌ بر «شاگردی» لطفی و «اعتقاد» وی به «اصالت‌ها» تأکید شد،   و کارهای او را از ارزش هنری تهی کردند:  

«[...] او شاگردی برومند و دوامی را کرده بود و به حفظ اصالت‌ها اعتقاد داشت [...]‌ او می‌توانست بماند،  کار کند و در موسیقی سنتی ایران تأثیرگذار باشد[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 12 اردیبهشت‌ماه 1393

همچنانکه می‌بینیم در سطور فوق،  محمدرضا لطفی تمامی ویژگی‌های فردی‌اش را به عنوان یکی از مهم‌ترین استادان موسیقی سنتی ایران از دست ‌داده،  و تبدیل شده به شاگردی که «اگر می‌ماند،  می‌توانست تأثیرگذار» باشد.  و مسیر این تأثیر هم هیچ اهمیتی ندارد،   چرا که در لجنزار مطلق‌گرایان آنچه اهمیت دارد،   «سکون و سترونی» انسان است!   انسان فاقد فردیت،  شخصیت و مدنی‌ات!   یا بهتر بگوئیم،   انسان فاقد جایگاه واقعی اجتماعی که همچون لات و پیامبران ادیان ابراهیمی،   متجاوز است و بندة زور.   از اینرو برای خود مأموریت و وظیفة الهی قائل شده،   ورای روابط انسان‌محور اجتماعی «حقانیت» می‌طلبد.   ولی محمدرضا لطفی چنین نبود!

لطفی متولد 7 ژانویه 1947 ـ 17 دیماه 1325 ـ  از 4 سالگی به سوی موسیقی رفت و از  لات و آخوند فاصله گرفت.  فاصله‌ای که به مرور زمان افزایش یافت.   جوانی محمدرضا لطفی به دور از لات‌های انقلابی به تحصیل در هنرستان موسیقی گذشت و در سال 1354،   تلویزیون ایران از حضور محمدرضا لطفی در جشن هنر شیراز گزارشی پخش کرد.   سپس به دوران آشوب‌ها پای گذاشتیم؛   براندازی دولت بختیار باموفقیت سازمان یافت،  و ... و پس از سرکوب نظامی اقلیت‌های قومی و مذهبی،  جنگ استعماری آغاز شد و رسیدیم به دوران نکبت‌بار صدارت میرحسین موسوی.   به آنروزها رسیدیم که گوبلز جمکران،  محمد خاتمی وزیر ارشاد بود و از رادیو و تلویزیون حکومت،  پیوسته عربدة‌ «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد» پخش می‌کرد.  در همین دوران نکبت‌بار بود که بنیانگزار «گروه شیدا» به دعوت یک بنیاد ایتالیائی،  در سال 1984 ـ   ایران را ترک گفت.   

لطفی 20 سال در اروپا و آمریکا اقامت گزید و در آمریکا گروه «فرهنگی ـ  هنری» شیدا را تأسیس کرد.   در سال 2004،  پس از بازگشت به ایران،   محمدرضا لطفی تدریس موسیقی را از سر گرفت و باز هم پای به سیاست نگذارد و بوق‌های پاترنوس را مدافع براندازی معرفی کرد:

«[...] آقای لطفی در مصاحبه با نشریه آسمان [...] گفت [...] بی‌بی‌سی،  صدای آمریکا،  رادیو بین‌المللی فرانسه و یا سایر رسانه‌های آنطرف [...] مواضع اپوزیسیون به ایران دارند و گاهی اوقات کار را به براندازی حکومت نیز می‌کشانند.   این را ما امروز به طور رسمی می‌دانیم و آخرین صحبت‌های وزیر امور خارجه انگلستان هم موید این رویکرد آنهاست[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،   مورخ 24 نوامبر 2011

اینجا بودکه شیخ مسعود بهنود به دلیل «جسارت» لطفی به آستان مقدس پاترنوس،‌  چماق به دست برای دفاع از نوامیس ارباب به میدان آمدند:    

«[...] آقای بهنود در مورد سخنان اخیر آقای لطفی گفت[...] به نظر می رسد که او حرف نزدن را بلد نیست و اینجا جائی بود که آقای لطفی نباید حرف می‌زد[...]»
همان منبع

بله چه دلیل دارد کسی با اشاره به ماهیت واقعی بوق‌های تبلیغاتی غرب،  به «بزرگان» بی‌احترامی کند؟!   آنهم بوق‌هائی که همیشه در راه فاضلاب یوتوپیا گام برداشته و به شیوة‌ قواد خلیل‌الله از نظم‌شکنی و روابط یک‌سویه دفاع کرده‌اند!   و چرا راه دور برویم هفتة‌گذشته،  آخوندک متصدی «فرهنگ» در رادیوفرانس انترناسیونال کشف کرد که «اسلام ترک‌ها من‌درآوردی است و رجب اردوغان مسلمان واقعی» نیست:

«[...] در قیاس با اسلام اُرتدکس،  چه سنی و چه شیعی،  می‌توان گفت که اسلام ترکان از آغاز اسلامی التقاطی بود[...] نادینی کردن آمرانۀ فضای عمومی پس از اعلام جمهوری در ترکیه به سست شدن پایه‌های دین در میان طبقۀ متوسط شهرهای بزرگ انجامید[...] تورگوت اوزال، رئیس جمهوری ترکیه [...]و اِردوغان،  نخست‌وزیر کنونی آنکشور را [...] در قیاس با مردان سیاسی مسلمان در کشورهای دیگر نمی‌توان مسلمان واقعی شمرد.  کافی است سری به استانبول یا شهرهای ساحلی ترکیه بزنید تا این حقیقت را دریابید[...]»
منبع:   رادیوفرانس انترناسیونال،  مورخ 2 مه 2014

اینکه رادیوفرانس انترناسیونال،   چنین مزخرفاتی را به عنوان برنامة «فرهنگی» پخش می‌کند، نشان می‌دهد که قرار گرفتن لات در جایگاه قضاوت ارزشی یعنی «فرهنگ!»   و امسال هم  برای حکومت زال‌ممد سال «فرهنگ» شده،   از اینرو ترهات «دوزبانه» رادیوفرانسه،  همزمان با وقوقیه و پیش‌وقوقیه حکومت زال‌ممد انتشار یافت.   در پیش‌وقوقیه صحبت از «فرهنگ» بود،  همان فرهنگی که از عرصة ابتذال «استاد مطهری» و هذیانات خمینی و خامنه‌ای فراتر نمی‌رود.   در وقوقیه تهران هم آخوند جکی،   پدر وزیر ارشاد حسن فوتبال مخالفت رسمی‌اش را با انتشار آثار نویسندگان «بی‌دین» اعلام داشت و خلاصه در اوج فعالیت‌های «فرهنگی» حکومت زال‌ممد و اربابان‌اش خبر مرگ محمدرضا لطفی انتشار یافت و آب از لب و لوچة لاشخورها سرازیر شد.   لاشخورهائی‌که نه تنها از انتشار پوسترهای لطفی که از برگزاری کنسرت‌های او هم جلوگیری کرده بودند:  

«[...] تور موسیقی گروه هم‌نوازان شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی [...] در شهر ساری آغاز شده و قرار بود در چهار شهر استان مازندارن بر روی صحنه برود،  به دلیل نگرفتن مجوز در شهر بابلسر لغو شد [...] لطفی،  آهنگساز و نوازنده تار [...] پرسید [...] دولت ما مرکز تصمیم گیر واحد ندارد؟   آیا وزیر ارشاد قادر نیست اینگونه مسائل را در چهار چوب یک اساسنامه واحد به اجرا درآورد؟ [...] به گفته آقای لطفی مدیر ادارة ارشاد بابلسر [...] از دادن مجوز به این گروه موسیقی خودداری کرده و دیگر نهادهای شهری را مقصر دانسته است.   این در حالیست که آقای لطفی می‌گوید با بقیه نهادهای ذیربط مانند فرماندار و غیره تماس گرفته شد و همه اعلام کردند که ما با اجرای کنسرت مخالفتی نکرده‌ایم[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 17 سپتامبر2012 

بله این نمونه‌ای است از عملیات «فرهنگی» دولت بی‌مسئولیت و دست‌نشاندة استعمار که تاکنون ادعای مدیریت جهان را داشت،   و اینک می‌خواهد نه تنها با جهانیان «تعامل» کند که حقوق اقلیت‌ها را هم رعایت نماید.  ولی رعایت حقوق اقلیت در قاموس زال‌ممد فقط تسلیم اقلیت به قوانین لات معنا می‌دهد.  به همین دلیل نیز معاون حسن فوتبال وارد کنیسه شده و ضمن خلاصه کردن حقوق ایرانیان «به عبادت»،   در برابر یهودیان از آخوند و خاخام انتقاد کرده که نمی‌گذارند «مردم با هم زندگی کنند!»   به عبارت دیگر،   خاخام کنار برود،  تا اقلیت یهودی ایران زیر سم ستوران ـ  اکثریت مردم  مسلمان ـ   له شود و کنیسة یهودیان را تبدیل کنند به مسجد.   به این می‌گویند رعایت حقوق اقلیت و بی‌بی‌سی هم آن را مورد تأئید قرار داده:

«[...] ‌علی یونسی [...] از یک عبادتگاه یهودیان (کنیسه) در شیراز دیدن کرده و گفته هیچ‌کس حق تعدی و تجاوز به حقوق هیچ اقلیتی را ندارد [...]‌ دولت آقای روحانی بر این است که [...] تمام پیروان ادیان الهی بتوانند آزادانه عبادات مذهبی خود را انجام دهند[...] ‌اگر من آخوند و آن خاخام‌ بگذاریم،   همه مردم خوب با هم زندگی می‌کنند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  ‌مورخ 3 مه 2014

این است  پیامد منطقی سفر هیزاکسلنسی کودتاچی به جمکران؛   گسترش توحش و حماقت و توجیه تجاوز آخوند به حریم خاخام!   آخوند شیعی‌مسلک که زرتشتی را کافر،  و مسیحی و یهودی را «نجس» می‌داند،   وارد عبادتگاه یهودیان شده و از خاخام انتقاد کرده!   بی‌بی‌سی بی‌جهت خودش را به خریت زده؛   به این می‌گویند تجاوز آخوند به حریم خصوصی اقلیت یهودی.   پس لجنزار مطلق‌گرایان متجاوز را ترک کنیم و بازگردیم به واپسین تسخر لطفی به حکومت زال‌ممد:

«[...] بسیاری از هنردوستان کشوری خواستار تدفین ایشان در قطعه هنرمندان [...] تهران بودند اما به دلیل وصیت استاد لطفی و تأکید خانوادة ایشان به اجرای وصیت،  مراسم خاکسپاری روز دوشنبه در گرگان برگزار می‌شود[...] قرار است در محل دفن استاد لطفی،  تشکل هنرمندان،   خانه موسیقی و موزه موسیقی راه‌اندازی شود[...]»
منبع:  مهرنیوز،  مورخ 3 مه 2014 

همچنانکه می‌بینیم،  محمدرضا لطفی،   بنیانگزار «گروه شیدا»،  نه تنها در دوران زندگی، که پس از مرگ هم کاسه کوزه حکومت زال‌ممد و وزارت ارشاد این حکومت نفرت‌فروش را بهم ریخت!