شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۶

گدا و لیبرالیسم!
...
امروز، در خیابان «ریوولی»، حوالی سفارت آمریکا در پاریس قدم می‌زدم، چون امروز، سفارت کذا تعطیل است، و صدها پلیس مخفی، پلیس ضد شورش و پلیس ضد تنفس در کمین تروریست‌ها ننشسته‌اند. روزهای تعطیل برای قدم زدن در یک کیلومتری سفارت وحش‌سالاری مناسب‌تر است. همینطور که پرسه می‌زدم و از عابران محترم تنه می‌خوردم، و ببخشید می‌شنیدم، چرا که همه هول بودند به حراج بوتیک ‌ها برسند، یک مرد جوان خودش را به من رساند و به زبان انگلیسی گفت، «خانم! این فرانسوی‌های‌ نژادپرست به من پول نمی‌دهند، که ناهار بخورم!» فکر کردم توریست است و کارت اعتباری یا دسته چک‌اش را زده‌اند، ‌ گفتم ادارة پلیس نزدیک است! گفت با پلیس کاری ندارم، پول می‌خوام ناهار بخورم. تازه متوجه شدم گداست! پرسیدم، اهل کجا هستید؟ گفت،‌ هلندی‌ام! گفتم از هلند آمده‌اید پاریس چکار کنید؟ گفت، آمدم تعطیلات! فصل تعطیلاته! بله، تعطیلات یک گدای هلندی در پاریس، مقدمه‌ای شد بر وبلاگ امروز!

ساواک بازهم در پی تکرار نمایشات کسالت‌آور دو قطبی کردن کاذب فضای سیاسی برآمده. ابتدا خاتمی، بلندگوی استعمار، در مورد «تخریب» هشدار می‌دهد، و در واقع مردم را تهدید می‌کند، سپس قوه «غذائیه»، جهت بازارگرمی برای دارودستة هاشمی، به «تهدید» خاتمی جامه عمل پوشانده یک روزی‌نامه حکومتی را تعطیل می‌کند. آنگاه هاشمی «سخنرانی» می‌کند و تلویحاً به گروه احمدی نژاد ولی آشکارا به «همه» می‌گوید،‌ کسی حق ندارد گذشته را به زیر سئوال ببرد! شاید به زعم هاشمی، باید آینده را زیر سئوال برد! آینده‌ای که نمی‌شناسیم! و در این روند، آخرین مرحلة ارعاب، «اعلام خطر» مجاهدین انقلاب اسلامی، سازمان شبه نظامیان فاشیست و حافظ منافع آمریکا، یا اصحاب جان نگروپونته در ایران است.

در پی سخنان اکبر هاشمی، تروریست‌های مزدور آمریکا نیز وارد معرکة تبلیغات سیاسی شده‌اند، و در رأس آن‌ها سازمان بمب‌گذاران بهزاد نبوی! همانطور که می‌دانیم، بهزاد نبوی چندی پیش در گیرودار بحران «دست‌سالاری» خاتمی، خود با اکبر هاشمی «دست داد»، و «تجدید میثاق» کرد، تا شاید بازگشت به «ارزش‌های» عصرطلائی انقلاب: سرکوب همه‌جانبه، ‌ کشتار و تصفیه خونین و جنگ امکان‌پذیر شود. می‌دانیم که گروه بهزاد نبوی، که «مجاهدین انقلاب اسلامی» نام دارد، گروه مسلحی است که به شیوة همپالکی‌های مسیحی خود، فالانژهای لبنان عمل می‌کند. فعالیت این گروه فاشیست، بر بمب‌گذاری و تصفیه و ارعاب متمرکز است. و هر گاه منافع استعمار ایجاب کند اینان فعالیت نظامی خود را آغاز می‌کنند. امروز دبیرکل این سازمان فاشیست، به تکرار سخنان رفسنجانی پرداخت و هشدار داد که گذشته را نمی‌باید زیر سئوال برد. چرا که تر و خشک خواهد سوخت! به زبان ساده‌تر، ایشان تهدید کرده‌اند که، فعالیت‌های خرابکارانه‌ فالانژهای شیعه آغاز خواهد شد! می‌دانیم که دورة میرحسین موسوی، رفسنجانی و خاتمی گذشتة «پرافتخاری» بوده! و اگر کسی این «افتخارات» را به زیر سئوال برد، ممکن است کل حاکمیت منفور اسلامی خدشه‌دار شود. پس تا برگزاری انتخابات، بهتر است بجای گذشته، «آینده» را زیر سئوال ببریم! سرگرم خواهیم شد! چرا که واقعیت‌های گذشته را می‌شناسیم، و به راحتی می‌توانیم آن‌ها را نقد و بررسی کنیم، ولی آینده هنوز وجود ندارد و در افکار و اوهام خود می‌توانیم هزاران آینده بسازیم و به بحث و بررسی آن‌ها مشغول باشیم! به این ترتیب، می‌توانیم با قسمتی از «فلسفة حکومتی امام علی» نیز آشنا شویم!

همانطور که به یاد داریم، چندی پیش محمدرضا خاتمی در مورد برنامه‌های انتخاباتی خود گفته بود قصد دارد مردم‌سالاری مورد نظر خود و همپالکی‌های‌اش را بر پایة «فلسفة حکومت امام علی» بر پا کند! گویا گروهی پنداشته‌اند پس از «افتضاحات سوم تیر»، در «افتضاحات» آینده، پیروزی شبه‌اصلاح طلبان حتمی خواهد بود! به همین دلیل از هول هلیم در دیگ افتاده، و جهت بازارگرمی،‌ اقدام به تعطیل روزی‌نامه «هم‌میهن» کردند. تا برای هیچکس جای تردید نماند که پرزیدنت مهرورزی،‌ کسی که در واقع هیچ‌کاره است، دشمن سر سخت گروه محمدرضا خاتمی و به ویژه «دکتر» کرباسچی است!

بله، کرباسچی که مانند دیگر نخبگان حکومت مستقیماً از چاهک حوزه استخراج شده، پس از حیف و میل سنتی و معنوی راهی فرنگ شد، تا یک دیپلم دکترا از انگلستان «ابتیاع» کند. اصولاً تیغ‌کش جماعت علاقه شدیدی به مدرک و عنوان دارد، اگر در لباس دین فروشان باشد به کمتر از «حضرت آیت الله» ‌رضایت نمی‌دهد، اگر نظامی باشد از نردبام «تیمسار سرتیپ» یک پله پایین‌تر نمی‌آید،‌ و در هیبت کلاهی، حتما به ترتیبی باید وجه تمایزی برای خود دست و پا کند. این وجه تمایز با عنوان دهان‌پرکن، هنرمند، فیلسوف و به ویژه «دکتر»، به بهترین وجه تأمین می‌شود. حال باید پرسید چرا این جماعت اینچنین در پی القاب و عناوین دوان‌اند؟ مسلماً پاسخ‌های متعددی می‌توان برای این پرسش یافت، ولی به نظر نویسندة این وبلاگ، القاب و عناوین و دیپلم‌های کیلوئی دانشگاه، همزمان سپر دفاعی و پناهگاهی است جهت پنهان کردن واقعیت‌ها. به عبارت دیگر پنهان کردن آنچه هرگز و با هیچ ثروت و مقامی نمی‌توان پنهان داشت: جایگاه واقعی تیغ‌کش‌ها در اجتماع.

کرباسچی، با هزاران دیپلم دانشگاهی و میلیاردها دلار پول، هرگز نمی‌تواند آنچه هست پنهان دارد. همچنانکه هاشمی، یا خامنه‌ای را هر چقدر «آیت‌الله» فرزانه و فرهیخته بخوانند، با یک نگاه ابتذال و حقارت واقعی‌شان را می‌توان دریافت. کافی است اینان زبان به سخن بگشایند، تا هر آنچه بادمجان دورقابچینان‌شان طی سه دهه رشته‌اند، پنبه کنند! بله، بازگردیم به بستن روزی‌نامه «هم‌میهن» که «دکتر» کرباسچی، پس از ابتیاع مدرک دکترا، از آکادمی «علوم» لندن، ویژة تیغ‌کش‌های جهان سوم، به عنوان دکان جدید تبلیغات برای اکبرهاشمی گشوده بودند! در این راستا است که روزی‌نامة «شرق» به بسته شدن «هم‌میهن» هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد! جهت القا این امر که «هم‌میهن» دکان جدیدی است که شعبة هیچ دکان دیگری هم نیست! و ما «شوت‌وپرت‌ها» نیز به این «حقیقت ناب و الهی» ایمان آوردیم! به ویژه وقتی متوجه شدیم سردبیر روزی‌نامة «هم‌میهن» همان قوچانی خودمان است. همان کسی که پیش از افتضاحات سوم تیر، در «شرق» برای اکبر هاشمی، ‌سینه چاک می‌داد. در آن‌گیرودار، قوچانی یک سرمقاله در مدح و ثنای هاشمی جنایتکار نوشته بود و شدیداً پاچة احمدی نژاد را که هنوز پرزیدنت مهرورزی نشده بود، به دندان گرفته بود و می‌کشید. به طوری که ناچار شدیم پیامی برایشان بفرستیم که بدانند، ما می‌دانیم اکبر هاشمی را از کدام سطل زباله بیرون کشیده‌اند.

بله همانطور که دیروز گفتیم فعالیت‌های استعمار در «کشور ـ شرکت» ایران، از شیوة فعالیت شرکت‌های موازی پیروی می‌کند. و به دلیل آنکه روزی‌نامه «شرق» پس از حمایت از حاج اکبر رسوا شده بود، لازم آمد تا شعبة دیگری از «شرق» به نام «هم‌میهن» همان مسیر را ادامه دهد. البته تحت عنوان حمایت از مشارکت‌چی‌ها. ولی دارودستة حاج اکبر کور خوانده‌اند، مردم ایران نیک می‌دانند که محمود احمدی نژاد،‌ همانقدر قدرت تصمیم‌گیری دارد که دیگر بلندپایگان عرصة سیاست ایران: به عبارت دیگر، هیچ! حاکمیت پوشالی ایران متشکل از یک گروه واحد است که بر حسب منافع استعمار تغییر نام می‌دهد و با صورتک‌های متفاوت اوامر استعمار را اجرا می‌کند. بنابراین دلیلی وجود ندارد که ساواک بگیر و ببند رسانه‌ای سازمان دهد و وانمود کند که احمدی نژاد و علی خامنه‌ای در جناح متفاوتی از هاشمی و خاتمی قرار دارند. حال آنکه همانطور که گفتیم اینان همه در یک گروه‌اند. در وبلاگ «رمال و جرقه»، قسمتی از سخنان مضحک و سراپا دروغ هاشمی بررسی شد. اکبر هاشمی در قسمت دیگری از این سخنان گفته بود:

«عملکرد ما عملکرد موفقی بوده و اگر نواقصی هم در آن وجود داشته است کسی حق ندارد آن گذشته را زیر سوال ببرد چرا که اگر آن گذشته تخریب شود دیگر نمی‌توان آن را ساخت[...]»

البته موفقیت‌های «آن گذشته»،‌ موفقیت‌های «معنوی» بوده که در واقعیت بجز فقر و مصیبت برای ملت ایران هیچ نداشت، و اگر در واقعیت برای کسی «افتخار» آفریده، افتخار چپاول و مزدوری بوده که از افتخارات جاودان اهالی خیمة هاشمی در داخل و خارج ایران است. پیش از ادامة مطلب «پرانتزی» باز کنیم و به اکبر رفسنجانی بگوئیم، «زیادتر از حد حوزه دهانت را باز نکن! اگر کارخانه رجاله پروری به تو و امثال تو امر و نهی می‌کند، تو و امثال تو در موضعی نیستید که برای ملت ایران تعیین تکلیف کنید. اگر روی سخن تو با دارودستة احمدی نژاد است، مستقیماً آن‌ها را مورد عتاب و خطاب قرار می‌دهی، و اگر شهامت نام بردن از دست‌پروردگان خود را نداری، دهانت را می‌بندی»، و ما هم «پرانتز» را همینجا بستیم! بله، اتفاقاً امروز، دبیرکل سازمان تروریست مجاهدین انقلاب اسلامی، همین جمله را به نوع دیگری تکرار کرده. ولی طبق معمول محمد خاتمی، در ممنوعیت انتقاد از گذشته پیشگام بوده! بارها در همین وبلاگ اشاره شد که محمد خاتمی نوک حملة تبلیغات استعمار است. و نخستین بیانیة ساواک را همواره از دهان شیاد اردکان خواهیم شنید. هاشمی و خامنه‌ای و غیره در مرتبة پایین‌تری قرار دارند.

بله، محمد خاتمی در سخنرانی روز چهارشنبه خود «پروژة تخریب» را مطرح کرده و صدای آمریکا نیز قسمتی از سخنان‌شان را منعکس کرده! مهم‌ترین قسمت سخنان محمد خاتمی از قضا مضحک‌ترین قسمت آن ‌است! در این سخنرانی که متن کامل آنرا ایسنا انتشار داده، محمد خاتمی جلاد نقش «آزادیخواه» ایفا می‌کند. به عبارت دیگر استعمار، خاتمی را دوباره وارد صحنه تبلیغات سیاسی کرده، تا صحنه از دستش به در نرود. در این صحنه، محمد خاتمی باید همزمان چند نقش متفاوت و متناقض ایفا کند. شیاد اردکان باید هم مخالف لیبرالیسم باشد، و هم مخالف فاشیسم. ولی از «آزادی» و «اسلام» هم می‌باید دفاع کند! طبق معمول محمد خاتمی در سخنانش از آزادی مطلوب خود هیچ تعریفی ارائه نمی‌دهد. «آزادی» در سخنان خاتمی یک واژة پوچ بیش نیست چرا که در غیر اینصورت مستقیماً در تضاد با اسلام قرار خواهد گرفت! ولی خاتمی از نوع ویژه‌ای از «آزادی» دفاع می‌کند! آزادی دینی یا اسلامی! همچنانکه هشت سال از «مردمسالاری دینی» دفاع کرد! و امروز ملت ایران نیک می‌داند، ‌ محمد خاتمی که عمری را در خدمت ساواک گذرانده، مانند این سازمان منفور، آزادی ستیز است و جز «آزادی سیاست استعمار» در ایران، از هیچ نوع آزادی دیگری دفاع نخواهد کرد. به زبان ساده‌تر خاتمی مدافع «آزادی استعمار» است! و اسلام به بهترین وجه چنین آزادی‌ای را تأمین کرده و خواهد کرد. خاتمی که در سخنان خود نسبت تخریب گذشته هشدار داده، در واقع خود به تخریب گذشته پرداخته و اسلام نوینی ارایه می‌کند! این اسلام جدید، هم با لیبرالیسم «آشنا» است و هم با فاشیسم! حال آنکه می‌دانیم هم لیبرالیسم و هم فاشیسم، سده‌ها پس از اسلام در غرب ظهور کرده‌اند! ولی اسلام خاتمی 14 سده پیش در صحرای حجاز هم لیبرالیسم را «نقد» کرده هم فاشیسم را مردود شمرده! البته در کلام محمد خاتمی:

«نمی‌توان از پایگاه فاشیسم از اسلام دفاع کرد، اما اسلام هم لیبرالیسم را نقد می‌کند و هم فاشیسم را مردود می‌شمارد.»


عجب! اگر اسلام لیبرالیسم و فاشیسم را می‌شناخته، پس این غربی‌ها چرا به ما دروغ می‌گویند که لیبرالیسم و فاشیسم در غرب افتخار تولد یافتند؟! آن هم سده‌ها پس از مرگ پیامبر و آن 12 بزرگراه هدایت! پس آن بیانیه نویس ساواک چرا از قول پاسداراکبر می‌گفت، حافظ فاشیسم را نمی‌شناخت اگر نه فاشیسم را نقد می‌کرد؟ اگر اسلام فاشیسم را می‌شناخته و آنرا مردود شمرده، و حافظ فاشیسم را نمی‌شناخته چون آنرا نقد نکرده، پس چرا بهاءالدین‌خرمشاهی، در «ذهن و زبان حافظ» ادعا می‌کند حافظ اسلامی بوده؟! چرا در این زمانه همه به پریشانگوئی افتاده و دروغ می‌گویند؟! در رادیو «زمانه» هم به همین دلیل همه دروغ می‌گویند! زمانه، زمانة دروغ است! و محمد خاتمی برای دروغ گفتن از همه مناسب‌تر تشخیص داده شده چرا که اصولاً نمی‌فهمد چه می‌گوید! خاتمی برای حفظ منافع اربابان باید از یک سو مدافع اسلام شود، و از سوی دیگر مدافع آزادی! و رادیو آمریکا هم باید همین مهملات را تحویل شنوندگان بدهد! چرا که کارکنان رادیو گاوچران‌ها می‌پندارند مردم ایران تفاوت آزادی و اسارت و بندگی اسلام را نمی‌شناسند! در غیر اینصورت مهملات خاتمی را بازگو نمی‌کردند:

«آقای خاتمی [...] گفت در اصلاحات تأکید بر آزادی‌های اساسی در جامعه و حمایت از آن و دفاع از حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، یک اصل اساسی است.»

نمی دانستیم معرکة «اصلاحات» که با حمایت «روتاری کلاب» لندن و به سرکردگی شیادی به نام محمد خاتمی بر پا شد، و طی 8 سال، جز جنایت و ارعاب و سرکوب هیچ ارمغانی برای ملت ایران نداشت، بر دفاع ازآزادی‌های اساسی در جامعه تأکید داشته! ولی سخنان پوچ و سراسر فریب خاتمی در مورد آزادی و آزادیخواهی، مانند سیاست اربابانش دیگر تکراری و کسالت‌آور شده. پیشتر گفتیم که استعمار سفله پرور است و خادمان خود را از میان فرومایه‌ترین مردمان بر‌می‌گزیند. و محمد خاتمی، مانند اکبر هاشمی و شرکاء، نه تنها تبلور فرومایگی که بازتاب حماقت اربابانشان‌اند. آن‌ها که می‌پندارند، هنوز می‌توان با اعمال سیاست‌های دوران جنگ سرد به سرکوب ملت ایران ادامه داد. شاید بهتر است گدایان درگاه استعمار هم بدانند فصل تعطیلات فرا رسیده، و جهت گدائی، همگی باید به دیار دیگری روانه شوند!


جمعه، تیر ۱۵، ۱۳۸۶

رمال و جرقه!
...
در وبلاگ «شاهزاده و گدا» گفتیم که رهبر فرزانه خواستار راندن «گلة گمشده» به 12 بزرگراه فاطمه بوده و به دشمنی استکبار با فکر «توحیدی و ولائی» نیز اشاره داشتند. همزمان با بیانات علی خامنه‌ای، اکبر هاشمی ادعا کرده «ولایت فقیه» در برنامه نبود، و ناگهان در مجلس خبرگان «جرقه» زد! هاشمی تلویحا به این امر اشاره دارد،‌ که بدون «ولایت فقیه» هم حاضریم در التزام رکاب استعمار باشیم. تبلیغات سردمداران حاکمیت اسلامی به عملکرد شرکتهای موازی شباهت فراوانی دارد.

در مورد شرکت‌های موازی، پیشتر در همین وبلاگ توضیح دادیم. از آنجا که ساختارهای هرمی شرکت‌‌ها «زیانبخش» تشخیص داده شد، وحش‌سالاری جهانی، شرکت‌های موازی را بر شرکت‌های هرمی ترجیح داد. ویژگی شرکت‌های موازی این است که همزمان در چند بخش متفاوت فعالیت می‌کنند، و اگر یکی‌از شاخه‌های فعالیت‌شان مقرون به صرفه نباشد، حذف شده، فعالیت دیگری جایگزین آن می‌‌شود. این شیوه‌ای است که استعمار کاربرد آنرا در سیاست ایران به ساواک توصیه کرده. از اینرو، در «کشور ـ شرکت» ایران اسلامی، ‌ سیمای جمکران، وظیفة تحریک افکار عمومی را از طریق تبلیغ «ابتذال» عهده‌دار است. به این ترتیب که فعالیت «فرهنگی» سیمای جمکران به مهملات آخوند جماعت در باب فضائل فاطمه و زینب و دیگر اختراعات رمالان و دعا‌نویسان متمرکز می‌شود، و برنامه‌های تفریحی‌اش به ترویج ابتذال و تخریب زبان و ادبیات فارسی در فیلم‌های صدمن‌یک قاز داخلی و خارجی اختصاص می‌یابد، و فعالیت‌های روشنفکرانه‌اش در انحصار فلاسفة کم سواد، هنرمندان بی‌هنر و بیمایه، و نخبگان «سرقبرآقا» است، که اکثراً از قبیل احسان نراقی، در رژیم گذشته، افتخار خدمت در ساواک را هم داشته‌اند. به این ترتیب مردم یا به ابتذال سیمای جمکران رضایت می‌دهند، یا به ابتذال ماهواره‌ها پناه می‌برند. در هر دو صورت، ملت ایران جز ابتذال «ناب»، گزینه‌ای نخواهد داشت.

صدای جمکران نیز مانند سیمای‌اش کریه و مهوع است. با این تفاوت که دیگر تصویر ندارد! در نتیجه ناچار است، ‌ طبق توصیه رهبری، به «الفاظ قوی» متوسل شود، تا بر «ایمان مخاطب» بیافزاید! و به دلیل نقش مخرب و استعماری صدا و سیما، روسای آن همیشه به توصیة «غلام سفارت» منصوب می‌شوند. از آنجمله‌اند، قطب‌زاده، هاشمی، و لاریجانی که پدرش نیز از الطاف ویژه غلام سفارت برخوردار بود. اصولاً سفارت، برادران لاریجانی را مانند فرزندان خود گرامی می‌دارد. به همین دلیل امنیت ملی و حقوق بشر و هر چه در ایران باید «نابود» شود، به دست لاریجانی‌ها افتاده! و هرچه باید «چپاول» شود در انحصار قبیلة هاشمی است. حال بپردازیم به رسانه‌های حکومت اسلامی.

اینان نیز در همین مسیر ولی به شیوة دیگری گام بر می‌دارند. روزنامه‌ها چون از قدرت رسانه‌های تصویری، چون تلویزیون بی‌نصیب‌اند، جهت ترویج ابتذال در زمینة دیگری فعال‌ شده‌اند! و می‌توانند به آسانی «شایعه» پراکنی را در فهرست فعالیت‌های فرهنگی خود قرار دهند. چرا که، «شایعه» پراکنی خود از مهم‌ترین فعالیت‌های فرهنگ ابتذال است، و هر چه بیشتر گسترش یابد، «یارانة» کلان‌تری نصیب روزنامه خواهد کرد: روزنامه‌هائی چون کیهان و اطلاعات! از سایت‌های فارسی زبان مخالف‌خوان بهتر است هیچ نگوئیم، چرا که تبدیل به مجموعه‌ای از ابتذال کیهان و سیمای جمکران شده‌اند. و می‌دانیم که همگی بر محور تبلیغات رسانه‌ای استعمار حرکت کرده، گوش به فرمان «ارباب» واحدی هستند. همانطور که دیروز علی خامنه‌ای گفته بود، بر «خط توحیدی و ولائی» پای می‌فشارند! ولی اخیراً در شرکت سهامی «توحید» با مسئولیت نامحدود، اشکالاتی بروز کرده که دامنه آن به سایت رعایای الیزابت دوم نیز گسترش یافته.

دیروز سایت فارسی زبان بی‌بی‌سی، سخنرانی «شیوای» علی خامنه‌ای در برابر کنیزکان جمکران را انتشار داده، و همزمان نظر «کارشناسان» را در مورد «ادبیات فاخر» رهبری نیز منعکس کرده بود. کارشناسان «ناشناس» گفته بودند که، در چارچوب اسلام نمی‌توان برای زنان حق و حقوقی تأمین کرد. البته در چارچوب اسلام، مردان نیز حق و حقوقی ندارند، ولی کارشناسان سایت رعایای الیزابت دوم زبان «دیپلماتیک» به کار می‌برند! که عمر «نظام توحیدی و ولائی» را هر چه بیشتر طولانی کنند! هر چه باشد، بیش از یک سده است که رمالان و دعانویسان در جهان اسلام تنور استعمار را گرم و داغ نگاهداشته‌اند! فکر می‌کنید اگر رمالان نبودند، کارخانه رجاله پروری چگونه می‌توانست از دل جنبش مشروطه، کودتای میرپنج بیرون بیاورد؟! و یا از دل کودتای میرپنج «قهرمان» محمد مصدق استخراج کند؟! و اصلاً امروز «حضرت آیت‌الله» خامنه‌ای در داخل، و «پرنسس» ساتراپی در خارج، می‌توانستند برای ملت ایران قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» به این قشنگی تعریف کنند؟! هرگز! این «معجزات» الهی از اینرو امکانپذیر شد، که رمالان و اوباش بازار و حوزه همه پای در «بزرگراه هدایت» فاطمه گذاشتند! و امروز که به هیچ ترتیب نمی‌توان این بزرگراه نفرت و ادبار را بر ملت ایران تحمیل کرد، ناگهان اکبر «رفسن‌جانی»، کمر به الغاء ولایت فقیه بسته!

به یاد داریم که چندی پیش، همین فرد، سخن از «شورای رهبری» به میان آورد و گفت علی خامنه‌ای حاضر نبود مقام ولایت فقیه را بپذیرد! ولی امروز، با آنروز اوضاع خیلی متفاوت است! در نتیجه، اکبر «رفسن‌جانی»، که همواره از طریق غلام سفارت در جریان باد موافق قرار می‌گیرد، امروز انقلاب کرد، و سخنانی بر زبان راند که نویسندة این وبلاگ را در بهت و حیرت فراوان فرو برد! چندانکه پنداشت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ـ منظور همان نظام استعمار است ـ مانند امام راحل خرفت شده‌ و هذیان می‌گوید. ولی نویسنده، با توجه به سیاست شرکت‌های موازی آناً دریافت که ساواک 4 نوع بیانیه برای نخبگان و فرهیختگان «نظام» تهیه می‌کند. بیانیه‌های رهبری و خطبه‌های نماز جمعه که بر طبل ولایت فقیه می‌کوبند. سخنرانی‌های خاتمی شیاد که بر اساس شعار پوچ «آزادی‌های اساسی» و «مبارزه با فاشیسم» تنظیم می‌شود، و متنی که «رفسن‌جانی» باید به روخوانی آن بپردازد، به تائید تلویحی نظام بدون ولایت فقیه اختصاص دارد. به این ترتیب، استعمار انحصار فضای سیاسی به مزدوران سنتی خود را تداوم می‌بخشد. چرا که اکبر رفسنجانی، علی‌خامنه‌ای و محمد‌خاتمی که اخیراً سر در «چشمة کوثر» فرو برده‌اند، در مراتع سرسبز استعمار به چرا مشغول‌اند. بله، در این دو سه روز، یک رمال به نام خامنه‌ای، همصدا با رفسنجانی و دیگران، «فاطمه» را وارد «تاریخ» کرده، و 12 بزرگراه هدایت‌اش را نیز به تاریخ افزود‌. چقدر به «فوکویاما» ناسزا گفتیم. و به «پایان تاریخ» این استاد گرانقدر خندیدیم! طفلک حق داشت! «فوکویاما» پیش از ما در جریان ورود فاطمه و آن 12 بزرگراه به تاریخ قرار گرفته بود. مسلم است وقتی فاطمه و 12 نسل فرضی پس از او وارد تاریخ شوند، دیگر تاریخی باقی نخواهد ماند! این‌ها با خود بجز مرگ و نابودی هیچ به ارمغان نمی‌آورند. به ایران که وارد شدند، «پایان ایران» را اعلام کردند. پس به تاریخ هم که وارد شوند، طبیعی است که آنرا به نابودی کشانند و «واقعیت تاریخ» را به «حقیقت تاریخی» تبدیل کنند.

اکبر رفسنجانی روز پنجشنبه ضمن افتتاح یک مرکز فرهنگی و درمانگاه خیریه نیز به همین امر اشاره کرد و گفت، ما گذشتة پر افتخاری داریم! مشخص نیست رفسنجانی به چه دلیل از ضمیر اول شخص جمع استفاده می‌کند، چون تنها کسی که گذشتة «پرافتخار» دارد، افتخار به تعبیر امثال رفسنجانی، شخص اکبر رفسنجانی است و بس! افتخار مزدوری بیگانه، افتخار چپاول، افتخار جنایت‌ و افتخار وقاحت و بیشرمی. این افتخارات ویژه امثال رفسنجانی است، نه «ملت ایران!»

رفسنجانی نه تنها فاطمه، که خمینی دجال را هم همراه با فاطمه وارد تاریخ کرد! این دیگر پایان تاریخ نیست، آلودن تاریخ است به موجود منفوری که در راه قدرت از هیچ جنایت و وقاحتی فروگذار نکرد. و بهتر است اهالی نهضت به اصطلاح آزادی فراموش نکنند که با کت شلوار ابریشم، روابط خود را با تیغ کشان بازار و حوزه، به سرکردگی حاج روح‌الله و برادران نمی‌توانند پنهان دارند. از اصل مطلب دور افتادیم. اکبر رفسنجانی، ضمن بازخوانی قصه‌های بی‌بی‌گوزکانه در وصف اهل بیت موهوم، به شیوة «ساتراپی» یک داستان پرسپولیس، ویراست ساواک نیز از ولایت فقیه نقل کرده می‌گوید، خمینی نقش بزرگی در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی داشت. آخوند جماعت از آنجا که اهل تقیه است هرگز نخواهیم فهمید منظور رفسنجانی از خمینی، «برژینسکی» بود، یا هویزر و یا تبلیغات بی‌بی‌سی؟! چرا که نقش واقعی در براندازی را در عمل اینان ایفا کردند. و به همین دلیل است که اکبر بهرمانی هنوز موفق به شناختن ابعاد گسترده این انقلاب کبیر نشده:

«انقلاب اسلامی کاری کارستان بود که هنوز عظمت آن حتی برای ما که از ابتدا با آن همراه بودیم شناخته نشده است.»


و هرگز هم شناخته نخواهد شد! چرا که سازمان «سیا» اسناد و مدارک توطئه‌های خود را در اختیار نوکرانش نمی‌گذارد، ‌تا «عظمت» عملیات خدشه‌دار نشود! اگر کسانی بدانند که هویزر از ارتش ایران خواست اعلام بیطرفی کند، تا مشتی اوباش بر ملت ایران حاکم شوند، دیگر عظمتی نمی‌ماند! آنگاه امثال بهرمانی، چگونه خواهند توانست سخن از «انقلاب پرشکوه اسلامی» بر زبان آورند؟! ولی در سخنرانی اکبر رفسنجانی آنچه اهمیت دارد، مطرح شدن «ولایت فقیه» است که توسط کارگزاران استعمار از جمله حسینعلی منتظری و بهشتی منفور در دستور کار قرار گرفت. بله قرار نبود ولایت فقیه درکار باشد، چرا که در غیر اینصورت ساواک موفق به پیوند مبارک چپ‌الله و حزب‌الله نمی‌شد! هر چند که امروز وابستگی گروه‌های به اصطلاح چپ ایران به استعمار آشکار شده و همگی اسلام آورده‌اند، ولی سیاست استعمار شباهت فراوان به شکنجه زندانیان دارد. از پائین‌ترین درجه آغاز می‌شود و به مرور زمان افزایش می‌یابد. به این دلیل است که طرح استعماری ولایت فقیه پس از گذشت چند ماه «مطرح» شد، هر چند که به زعم رفسنجانی، یک مرتبه جرقه زد! زمان برای ایشان گویا به سرعت برق گذشت! چون خوش گذشت!

ولی به یاد داریم که بحث شیرین ولایت که از سوی غلام سفارت، ‌ منتظری، مطرح شد، مدت‌ها به طول انجامید، چرا که طالقانی، با آن صریحاً ‌مخالفت می‌کرد. این طرح استعماری هنگامی به تصویب «همه» رسید، که طالقانی به مرگ «ناگهانی» در گذشت! و بعضی‌ها در مورد مرگ طالقانی شعری ساخته بودند به این مضمون: بهشتی! طالقانی رو تو کشتی. البته نویسندة این وبلاگ از چگونگی مرگ طالقانی اطلاعی ندارد، ولی به یاد دارد، که مرگ طالقانی حلال مشکلات بسیاری از پادوهای استعمار از جمله منتظری و بهشتی ولات و اوباش بازار شد. و بر خلاف مهملات اکبر بهرمانی این طرح ناگهان در مجلس خبرگان جرقه نزده بود:

«حتی بعد از تدوین قانون اساسی، بسیاری تصور نمی‌کردند که ولایت فقیه در این منشور گنجانده شود [...] هیچکس حتی امام در فکر آن نبود که ولایت فقیه را در قانون اساسی بگنجانیم[...] این ایده‌ای بود که به یکباره در مجلس خبرگان جرقه زد و مورد قبول قرار گرفت و[...]»


و بهتر است ترهات بهرمانی را به این ترتیب تصحیح کنیم: بسیاری تصور نمی‌کردند که بجای محمدرضا پهلوی یک دعانویس روانپریش به قدرت برسد، حتی همان‌ دعانویسه! این ایده‌ای بود برای جایگزین کردن یک «خدایگان» فرسوده، با یک زورپرست «تازه نفس»! جایگزین کردن یک استبداد با یک شیادی و جنایت که حد و مرزی در اعمال وحشیانه خود نمی‌شناخت، چرا که یک دین به نام «اسلام»، توحش آنرا را در تمامی ابعاد توجیه می‌کرد. بله، این ویراست سخنان رفسنجانی به «واقعیت تاریخی» نزدیک‌تر است. چرا که رفسنجانی با «واقعیت» کاری ندارد، حاج اکبر به پیروی از رمالانی چون سروش و جهانبگلو در عرصة «حقیقت» زندگی می‌کنند. همانطور که دیروز هم در مورد «رهبر فرزانه» متذکر شدیم «واقعیت» برای گورکن‌ها عرصة جنایت و چپاول و شیادی است. به همین دلیل اینان به سراب «حقیقت»، یا جهان معنوی اینهمه «دلبستگی» دارند. چرا که در جهان معنوی با دروغ‌های بی‌شرمانه همه چیز را می‌توان واژگونه جلوه داد و هزاران فیلم «پرسپولیس» خلق کرد. رفسنجانی هم، با اقتداء به اربابانش در فرنگ، چندین و چند «پرسپولیس» آفریده: «پرسپولیس» انقلاب، ولایت، جنگ، سازندگی و علوم! و به همراه اینهمه «پرسپولیس»، افتخاراتی نیز در دوران جنگ، سازندگی و... نصیب ملت ایران شده! و اگر ملت ایران بچة خوبی باشد، باز هم از این افتخارات نصیبش خواهد شد! اکبر رفسنجانی و اربابانش می‌پندارند اگر ولایت فقیه را از نظام استعمار حذف کنند، می‌توانند موجودیت‌شان را محفوظ نگاه دارند، و چپاول و سرکوب را به روال گذشته ادامه دهند. البته نباید از نظر دور داشت که اینهمه با راهنمائی‌های غلام سفارت انجام می‌شود! بدون رهنمود های امام‌گونه غلام، گورکن‌ها حتی قادر نخواهند بود دستار فریب‌ را بر سرشان حفظ کنند. بله، «شرایط» بحرانی است، و گورکن‌ها سعی دارند به هر ترتیب، سیطرة خود بر عرصة قدرت را دست نخورده نگهدارند. ولی از آنجا که غلام سفارت هم، این روزها حال و روز مناسبی ندارد، نمی‌تواند برای حاکمیت ایران «جرقه» بزند و ایده‌های انقلابی ارائه دهد. در نتیجه حضرات مانند غریق در توفان مانده‌اند و نمی‌دانند به کدام تخته پاره چنگ بیاندازند. تنها تخته پارة‌ موجود که همة پادوهای استعمار فعلا به‌ آن متوسل شده‌اند، فاطمه و 12 بزرگراه هدایتی است، که ایشان به جهان بشریت اهداء کرده!

به این ترتیب «پرسپولیس‌های» رفسنجانی همگی به فاطمه ختم می‌شود! ولی از آنجا که فاطمه‌ای در واقعیت وجود نداشته، پرسپولیس حاج اکبر نیز فرجام خوشی نخواهد داشت. چرا که داستان‌ها هر چند تخیلی، همیشه تکیه گاهی در جهان واقعیت دارند. و اکبر بهرمانی بدون کوچکترین پایگاهی در جهان واقعیت با موهومات رمالان جمکران قصد انجام «کارهای بزرگ» هم دارد:

«ما می‌توانیم در آینده با اتکا به گذشته کارهای بزرگی انجام دهیم و من همه این‌ها را مرهون همان کوثری می‌دانم که خدا در این روز با تولد حضرت فاطمه و تولد حضرت امام[...] به ما عطیه کرد.»

به اکبر بهرمانی یادآور شویم که انجام این «کارهای بزرگ» دیگر از دارو دستة برژینسکی ساخته نیست. و بهتر است گورکن‌ها به همان کارهای کوچک گذشته اکتفا کرده، به نوسازی توضیح‌المسائل‌ها بپردازند. امروز جهان اسلام در گیر مسائل مهمی است که استعمار بر او تحمیل کرده. به طور مثال، شرکای اکبر بهرمانی هنوز در مورد آداب استفادة بهینه از رایانه هیچ راه حل مشروعی به اسلام و مسلمین ارائه نکرده‌اند. با دست چپ باید شروع کرد، یا با دست راست؟! این است ‌سئوال «بندگان» خداوند!



پنجشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۶

شاهزاده و گدا!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، بازهم یادآور می‌شوم که هیچ بیانیه‌ای به حمایت از حاجیه‌های آشوبگر امضا نخواهم کرد. تجمع کسانی را که مجوز تجمع از سوی وزارت کشور ندارند، تنها می‌توان آشوب‌طلبی نامید، و این وبلاگ از هیچیک از آشوب‌طلبان مذکر و مؤنث حمایت نخواهد کرد. بارها و بارها در این وبلاگ نوشتیم که ایجاد بحران و آشوب تنها کارساز سیاست استعمار است و بس. از اینرو کنیزکان و غلامبچگان «آزادیخواه» اکبر رفسن‌جانی، ‌بهتر است آرام بگیرند. امروز مردم ایران به آشوب‌طلبان نخواهند پیوست و کارخانه‌های رجاله‌پروری با تشویق اینان به شورش، آب در هاون می‌کوبند. امروز مردم ایران نیک می‌دانند آشوب‌ها به تقویت قدرت سرکوب حاکمیت منجر خواهد شد. و امروز که استعمار موفق به براندازی نشده، با ایجاد آشوب سعی در تقویت بازوی سرکوب حاکمیت اسلامی دارد. حاکمیتی که استعمار خود جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از آن پیوسته در تلاش است. در وبلاگ «شازده فستیوال»، به ریزه‌خواران سفرة فاشیسم که سعی بر ارایة «تصویر دلپذیر» از حاکمیت توحش، سنگسار و قصاص دارند، گفتیم که پس از ملاقات ولادیمیر پوتین با جرج بوش، «تصویر دلپذیر» واقعی را مشاهده خواهند کرد. گویا بعضی کنیزکان و غلامبچگان می‌پندارند، هنوز در بر پاشنة سابق می‌چرخد.

پس از «کارناوال» پاسداراکبر و معرکه‌گیری مداحان ساکن بلاد فرنگ، از طریق به اصطلاح «نقد» مطالب بی‌سروتهی که ساواک به نام وی منتشر می‌کرد، اینبار نوبت به «سیرک» ساتراپی رسیده، که باقیمانده ریزه خواران سفرة فاشیسم را هم به ما معرفی کند! بله دور اکبر گذشت، و نوبت مرجان است! تمام رسانه‌های مستقل و دموکراسی‌پرور، به ویژه در فرانسه بسیج شده‌اند تا به افکار عمومی، یک موجود دروغ‌پرداز و شیاد را به عنوان «مخالف سرسخت» حاکمیت گورکن‌ها حقنه کنند، و سود حاصل از سرمایه‌گذاری چند فرصت طلب و پادوی محافل فاشیسم از شاهکار هنری این «تبعیدی هنرمند» را به «حداکثر» ممکن برسانند. بله، معرکة «پرسپولیس» همچنان ادامه دارد.

ولی بهتر است به آن‌ها که می‌پندارند ما نمی‌دانیم، یادآور شویم، انتشار «مقالات» مداحان «پرسپولیس» در رسانه‌های غرب، همچنان که در سایت‌های فارسی زبان، نوعی دادوستد بازرگانی و شرکت در سود حاصل از فروش فیلمی است که با بیشرمی و وقاحت سعی بر ارائه «تصویر دلپذیر» از حاکمیت اسلامی دارد. فیلمی که در واقع پرده‌ای است بر جنایات حکومت دست نشاندة غرب در ایران. هر چند که بعضی‌ها با مشاهدة این فیلم بسیار «تحت تأثیر» گیرند، و هم‌میهنان را به دیدن آن تشویق ‌کنند. مزد و پورسانتاژ «تحت تاثیر قرار گرفتن» به نسبت شرایط مداحان متفاوت است. ولی به تمامی کسانی که بسیار «تحت تأثیر» قرار گرفته، به تبلیغ مستقیم برای فیلم مهوع پرسپولیس می‌پردازند، باید گفت دیگر زمان خوش‌رقصی کردن برای اربابان اکبررفسنجانی به سر رسیده! به عبارت دیگر، به دوستان عزیزی که دو سه روزی است وابستگی خود به جمع ریزه خواران حاکمیت ایران را رسماً آشکار کرده‌اند باید بگوئیم، ‌ کار شرافتمندانه‌ای برای خود دست و پا کنند! هر چند که پامنبری‌های فرنگ نشین حکومت اسلامی، مسلماً با مفهوم شرافت بکلی بیگانه‌اند! پس بهتر است وقت این وبلاگ را بی‌جهت هدر ندهیم، و بپردازیم به دختربچه‌ای که در فیلم «پرسپولیس» به مبارزه با حاکمیت بر می‌خیزد، و صدها هزار دختر بچه‌ائی که در واقعیت حکومت اسلامی روزی چند بار به اجاره می‌روند، و یا اگر خوشبخت‌تر باشند، یک بار برای همیشه به فروش می‌رسند! و جای بسی خوشوقتی است که سرنوشت هولناک این قربانیان کوچک هیچکس را «تحت تأثیر» قرار نمی‌دهد، و باعث آشفتگی خاطر هیچکس هم نمی‌شود! از دوران باستان، پیش از بنیانگذاری امپراطوری هخامنشی توسط کوروش کبیر،‌ در فلات ایران، ‌به همه زبان‌های پیش از طلوع «آفتاب اسلام» می‌خواندند: «خوش بخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت!» و «خوشبخت آنکه، واقعیت‌های وحش‌سالاری روحش را نیازرد!» بله، این دختر بچه‌ها که در اکثر موارد به اجاره رفته یا به فروش می‌روند، وظیفه دارند، فاطمه را «الگوی» خود قرار دهند!

اهمیت فاطمه در این است، که موجودیت واقعی‌اش در گرو قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» رمالان و دعانویسان است، و مانند «پرسپولیس»، قصه‌ای بیش نیست. قصه‌ای که بعضی‌ها از آن دکان مبارزه هم ساخته‌اند. قصه‌ای که هر کس به نوعی آنرا نقل می‌کند. در خارج از مرزها، این قصه «پرسپولیس» نام گرفته، و در داخل نام «فاطمه» بر آن گذاشته‌اند. موجودی افسانه‌ای که مقام رهبری، تولدش را «معجزة بزرگ اسلام» خوانده! و البته حق کاملاً با «بزرگ مقام» است، چرا که زایمان یک زن 57 ساله، حتی امروز هم از معجزات به شمار می‌رود، ‌چه رسد به آنروزها! علی‌خامنه‌ای که امروز به نقل قصه «پرسپولیس»، ویراست جمکران مشغول بود، در باب تولد فاطمه سخنرانی غرائی تحویل مداحان اهل بیت داده، و چنان چانه‌اش گرم شده که فاطمه را از همه زنان بزرگ تاریخ برتر شمرده! و هر چند نویسندة این وبلاگ دلایل برتری این موجود «خیالی» را به درستی درک نمی‌کند، چون هیچکس این دلائل را ارائه نداده، ولی به شدت «تحت تاثیر» قصة پرسپولیس مقام رهبری قرار گرفته،‌ سیل اشک از چشمانش سرازیر شد! به همچنین، مقام رهبری،‌ که به روخوانی متن ساواک در مدح فاطمه مشغول بوده، گویا به شدت تحت تاثیر قرار گرفته باشند، چرا که به هیچ عنوان متوجه نیستند چه «ترهاتی» ردیف می‌کنند:

«آن‌حضرت در عمر کوتاه خود به مقامی می‌رسد که از[مقام] همه زنان بزرگ طول تاریخ برتر است.»

هنوز مشخص نشده معیار «رهبر فرزانه» برای تعیین مقام برتر چیست، ‌ اما مقام معظم رهبری حاضران را بیش از این در انتظار نمی‌گذارند، و ذهن تاریک ما گمراهان را با مشعل دانش خود روشن می‌فرمایند، جریان از این قرار است که فاطمه، 12 بزرگراه احداث کرده! می‌دانیم که مقام رهبری،‌ مانند اکبر رفسن‌جانی، سازندگی را محترم می‌شمارد. همه نوع سازندگی! سازندگی با استعمار، سازندگی با تیغ کش‌های بازار تهران، سازندگی با دارودسته رفسن‌جانی، سازندگی با جهت باد، و سازندگی بزرگراه‌هائی که گلة گمشده را می‌توان در آن‌ها «هدایت» کرد:

«رهبر انقلاب اسلامی[ هنوز در ایران انقلاب است و رهبری آنرا فعلاً خامنه‌ای بر عهده دارد] با اشاره به اقیانوس معرفت، عبودیت و [...] حضرت فاطمه افزودند: یکی دیگر از خصوصیت‌های ممتاز آن‌حضرت تداوم نسل[...] است [...] و هریک از ائمه اطهار به مثابه بزرگراه هدایتی برای بشریت می‌مانند.»


بله، پس از آنکه، ‌ملت ایران در «بزرگراه هدایت»، ‌ قرار گرفت، می‌توان به او انواع دروغ‌های شاخدار را نیز «حقنه» کرد، از جمله، این مهم که آمریکا به شدت با فعالان نظام، یا همان فعلة خود در ایران، گویا دشمن است، و همین آمریکا با اعتقادات دینی نیز مخالفت می‌کند، چرا که «دین‌داری» در ترادف با «ظلم‌ستیزی» است! البته به زعم علی‌خامنه‌ای که هم «دین‌دار» است و هم «ظلم ستیز»، و جهت مبارزه با ظلم، در سینما رکس آبادان بیش از 400 نفر «دین ندار» را در آتش جهنم انداخت. مقام معظم رهبری ضمن ردیف کردن چنین مهملاتی دین «عقلی»، «فلسفی» و «استدلالی» نیز کشف کرده‌اند، که البته بدون «ایمان قلبی» نه موجودیت می‌یابد و نه می‌تواند تداومی داشته باشد:

«ایشان[...] تصریح کردند، استکبار جهانی برای [...] ادامة سیطره‌طلبی خود [سیطره‌طلبی، از واژه‌نامة‌ ‌ادبیات فاخر‌ رهبری استخراج شده!] [...] تلاش دارد تا فکر توحیدی و ولائی[...] و غیرت مردم در پای بندی به مبانی دینی و مبارزه با ظلم را متلاشی کند.[...] رهبر[...] خاطر نشان کردند: دین اگرچه پایه و مبنای عقلی و فلسفی و استدلالی قوی دارد، اما هیچ مبنائی بدون بهره‌گیری از عاطفه و ایمان قلبی امکان رویش و ماندگاری در تاریخ ندارند [ندارد]»


بله یهودیت، مسیحیت و اسلام، هم مبنای «عقلی» دارند ، هم مبنای «فلسفی» و «منطقی»! و از همه بیشتر اسلام است، که هم عقلانی است، و هم مستدل و فلسفی! ترهات خامنه‌ای در مورد فاطمه نیز هم عقلانی است، هم فلسفی و هم منطقی و مستدل! به همین دلیل است که امپریالیسم آمریکا سخت با دینداری مخالفت می‌کند! و جهت مبارزه با دینداری به افغانستان و عراق لشکرکشی کرد، تا الگوی توحش و تحجر حکومت اسلامی ایران را در این سرزمین‌ها نیز مستقر کند! البته مقام معظم رهبری بالاتر از این‌اند که به این مسائل بی‌اهمیت توجه کنند! ایشان در ادبیات «فاخر» شناوراند! «رهبر انقلاب کبیر» که چندی پیش «ادبیات فاخر» کشف و اختراع کرده بودند، اینبار در فرمایشات‌شان، به مداحان امر کرده‌اند، شعری بخوانند که ایمان مخاطب را تقویت کند! علی خامنه‌ای می‌پندارد خدا یکی، مخاطب هم یکی! تنها یک نوع «مخاطب» وجود دارد که کلام مداحان در او واکنش ذهنی مطلوب رهبری را ایجاد می‌کند! و از آنجا که این «مخاطب»، توده‌های مردم‌اند، ‌خامنه‌ای خواهان استفاده از «الفاظ قوی» شده، تا ایمان مخاطبان تقویت شود! فاشیسم، مردم را تل همگون اشیاء می‌شمارد که می‌توان آن‌ها را به دلخواه در مسیر مورد نظر قرار داد، و به همین دلیل خامنه‌ای نیز بجای اینکه مداحان را خطاب قرار دهد، از «جایگاه» و «نقش مداحان» خواسته، اشعاری بخوانند که ایمان را تقویت کنند:

«جایگاه و نقش مداحان اهل بیت نقش ایمان آفرین، فرهنگ ساز، و مستحکم کنندة پیوند قلبی پیروان و محبوبان است به همین دلیل شعری باید بخوانند که ایمان مخاطب را تقویت کند»

پاسخ «جایگاه» و «نقش مداحان» به تقاضای رهبری هنوز منتشر نشده! این فرمایشات در مهر نیوز مورخ 14 تیرماه 1386، منعکس شده بود. حال برویم به سراغ «حنا زرچوبه»،‌ مورخ 13 تیرماه سالجاری،‌ و بپردازیم به سخنرانی رهبر فرزانه برای کنیزکان جمکران! از آنجا که فاشیست جماعت آینده را در آینه گذشته‌ها می‌نگرد، ما هم جهت حفظ سنت مقدس فاشیست‌های اسلامی، هرچه زمان به جلو می‌رود، پس‌ روی می‌کنیم!

بله همانطور که ساتراپی، به هر مخاطب داستان ویژه‌ای از زندگی خود ارائه می‌دهد، رهبر فرزانه، نیز ضمن دیدار با کنیزکان نخبه و فرهیختة جمکران، یک ویراست دیگر از «پرسپولیس» صحرای عربستان ارائه داده، و پس از عرض تبریک به مناسبت تولد «بانوی بزرگ تاریخ بشریت»، ‌ یک اسلام نوین اختراع کرده‌اند،‌ که مخالف حضور زن در جامعه نیست! البته پیشتر اشاره کردیم که فاشیست‌های جمکران،‌ تحت رهبری رادیو آمریکا،‌ سعی دارند «حضور زن» در اجتماع را بجای «حقوق زن» بنشانند! و می‌دانیم که پس از براندازی 22 بهمن «زنان اندرون» توانستند در جامعه حضور یابند، چرا که فضای اجتماعی به «اندرونی» تبدیل شده بود. و به این دلیل است که ناگهان تعداد «نخبگان» و «متفکران» زن در کشور طاعون زدة ایران اینچنین افزایش چشمگیر یافت! به عنوان نمونه بهتر است از کسی نام نبریم چرا که نام میلیون‌ها نخبة فقر فرهنگی در این وبلاگ نمی‌گنجد! علی خامنه‌ای از کنیزکان جمکران خواسته نگاه غلط غربی را نیز به زنان تصحیح کنند! گویا در جمکران می‌توان نگاه دیگران را نیز به راه راست هدایت کرد! و به آنها گفت، به همان «بزرگراه هدایت» می‌توانند نگاه کنند! در غیر اینصورت نگاه‌شان غلط است! نگاه صحیح، نگاه علی‌خامنه‌ای و شرکای اوست! چرا که در این نگاه «زن کامل» وجود دارد، که گاهی اوقات‌، پرارزش‌تر از «مرد کامل» هم هست! در وبلاگ‌هائی که به «مدرنیته» اختصاص داده شد، یادآور شدیم که صفات «ناب»، «کامل»، «جاودان» و «یگانه» بیانگر ویژگی خداوند «فلسفه کلاسیک» بوده و در تضاد با جهان واقعیت قرار می‌گیرد. ولی آخوند جماعت را با جهان واقعیت چه‌کار؟! این‌ها همزمان با کشتار و چپاول در جهان واقعی، در معنویت دست و پا می‌زنند، و حین دست و پا زدن در معنویت است که به «زن کامل» هم بر خورد می‌کنند! زنی که در مواردی از «مرد کامل» هم بهتر است! البته رهبر فرزانه، که در «حنا زرچوبه» حضرت آیت‌الله خوانده می‌شود، نفرموده در چه مواردی:

«حضرت آیت‌الله[...] افزودند [...] زن کامل بودن در مواردی از مرد کامل بودن هم بالاتر و پرارزش‌تر است.»

«حضرت آیت‌الله»، در ادامه درافشانی های‌شان، به هذیان‌گوئی افتاده می‌فرمایند:

«از دید اسلام زن بودن اصالتا نوعی ارزش است[...] زن بخش لطیف و مستور آفرینش است و بزرگترین گناهی که غربی‌ها باید پاسخگوی آن‌ باشند این است که زن را در حد وسیله‌ای برای تبلیغات کالا، پول در آوردن بیشتر، و ارضاء بی‌نظم و قانون مسائل جنسی تنزل داده‌اند و از این طریق جوامع بشری را به دردهای غیر قابل علاجی مبتلا کرده‌اند.»

خوشبختانه در جامعه اسلامی ایران، جهت پول در آوردن بیشتر،‌ و ارضاء مسائل جنسی نیست که زن‌ها و دختر بچه‌ها به اجاره می‌روند، ‌ جهت اجرای «احکام معنوی» اسلام است! ساتراپی هم به همین دلیل به این مسائل در جامعة ایران نمی‌پردازد، «پرسپولیس» او جهان واقعیت‌های حکومت اسلامی نیست، عرصة سوداگری محافل فاشیست غرب است، که ساتراپی را وسیلة کاسبی و اعمال سیاست استعمار کرده‌اند. تا در داخل،‌ علی خامنه‌ای بردگی زنان را «ارزش» بخواند و در خارج،‌ مرجان ابراهیمی، با هزار دروغ و دغل، به «زن مبارز» و «هنرمند تبعیدی» تبدیل شود. و در گیرودار چنین معرکه‌ای، محمد خاتمی، شیاد بزرگ نیز در رادیو آمریکا بتواند مدافع آزادی‌ای اساسی باشد! بدون امثال خامنه‌ای، امکان تولید نخبگانی چون ساتراپی نبود. از کوزه همان برون تراود که در اوست. «فرزانگی» خامنه‌ای و «مبارزات» مرجان در واقع، دو روی سکة فریب استعمار‌اند: شاهزاده وگدا! اگر ساتراپی،‌ به دروغ شاهزاده و چپ‌گرا است، رهبر فرزانه، حقیقتاً گدا است.





چهارشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۶


«شازده‌فستیوال»!
...
در گیرودار به اصطلاح انتخابات، دارودستة رفسنجانی اگر پنداشته‌اند با بستن روزی‌نامه «هم‌میهن» می‌توانند برای شبه‌اصلاح‌طلبان بازارگرمی کنند، سخت در اشتباه‌اند! هیچ دلیلی برای تعطیلی، «هم‌میهن» وجود ندارد. این رسانه در ابتذال و فقرفرهنگی از دیگر رسانه‌های حکومت اسلامی هیچ کم ندارد. و در کمال تأسف شاهرودی، رئیس قوة «غذائیه»، با ترهات سعید مرتضوی نمی‌تواند تنور «هوچی‌ها» را گرم نگاه‌ دارد. اربابان حکومت ملایان بهتر است شیوه‌های دیگری جهت تبلیغ برای گروه «رفسن‌جانی» بیابند. بله، گروه رفسن‌جانی در داخل و خارج مرزها در سراشیب قرار گرفته، و همانطور که پشت پردة معرکه‌گیری برای انوشه انصاری بر ملا شد، دروغ‌های شاخدار مرجان ابراهیمی که خود را «ساتراپی» می‌نامد، نیز توسط سایت فرانسه زبان «ایران رزیست» فاش شد، و پتة این «هنرمند» خوش ذوق و پراستعداد گروه «رفسن‌جانی» هم بر آب افتاد! باید به دارودستة سردار سازندگی یادآور شویم که هر چه بیشتر دست و پا بزنند و تقلا کنند، رسوائی بیشتری به بار خواهند آورد. به همین دلیل به صادق زیبا کلام، پامنبری اکبر هاشمی، هم یادآور می‌شویم از اظهار فضل در زمینة اقتصاد، سیاست و دیگر مسائلی که در آن صاحب‌نظر است، تا اطلاع ثانوی خودداری کند، چون همپالکی‌اش، الکساندر آدلر، در فرانسه، به اندازة کافی در روزی‌نامة «فیگارو» آسمان ریسمان به هم بافته! هر چند که بر خلاف زیبا کلام، طالع همة الکساندر آدلرها «درخشان» است، و فعلاً با دم‌شان گردو می‌شکنند، چرا که سر در آخور دموکرات‌های آمریکائی دارند، و خود را برای حضور «اصلاح طلبان» آمریکائی در کاخ سفید آماده می‌کنند. حال بازگردیم به مطالب سایت «ایران رزیست» مورخ 4 ژوئیه 2007 در مورد مرجان ابراهیمی! یادآور شویم که این وبلاگ ترجمة مطلب ایران رزیست نیست، ولی سایت «ایران رزیست» منبع تمامی اطلاعات دقیق، از شواهد و متن مصاحبه‌ها و دروغ‌هائی است که «ساتراپی» به رسانه‌ها تحویل داده.

به یاد داریم که مرجان ابراهیمی می‌گفت، در «پرسپولیس» به بیان داستان زندگی خود و خانواده‌اش پرداخته. مرجان ابراهیمی، طی مصاحبه با «کارولین آندریو»، که گویا از قلمزن‌های ناشناس روزنامة «لوپاریزین» است، ابراز داشته که پدر و مادرش از شاهزاده‌های قاجار و طرفداران حزب توده‌اند. البته می‌دانیم که به دلیل حضور صدها زن صیغه در حرمسرای پادشاهان قاجار، اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان «شازده‌اند!» و دلیل طرفداری «پارسی‌پورها» از «صیغه» را نیز در همین امر باید جستجو کرد. چرا که با 4 زن عقدی نمی‌توان شصت میلیون شازده به جامعة جهانی تقدیم کرد! ولی با صدها صیغه می‌توان میلیون‌ها شاهزاده «تولید» کرد، هر چند که پدرشان شاهنشاه نباشند! «توپ مرواری» مقدس آشکارا به این امر اشاره دارد:

«[...] بازگردیم به اندرون شاه بابای خودمان: چنانکه قبلاً اشاره شد، اینهمه [...] زن عقدی و صیغه اندرون که سایه همدیگر را با تیر می‌زدند، برای اینکه پیازشان کونه بکند و عزیز دردانه و سوگلی شاه بابا بشوند ـ باوجود اینکه وسائل مشروع و نامشروع گوناگون از قبیل: جام چل‌کلید و جادوگر و فالگیرو دعانویس و جن‌گیر و دربان و هیزم‌شکن و لحاف‌دوز و علی‌چینی‌بندزن و آب‌حوض‌کش و برف‌پاروکن و غیره در اختیارشان بود، از همه اینها که سر می‌خوردند، آنوقت می‌رفتند و دست به دامن توپ مرواری می‌شدند[...]»

بله ما هم از اندرون اعلیحضرت، بازمی‌گردیم به یکی از «شاهزاده‌گان» که مدعی است، پدر و مادرش ازتولیدات اندرونی بوده‌اند، و مانند دخترشان مرجان، از مشتاقان حزب توده! یادآور شویم که فرانسوی‌ها هنوز در حسرت دربار و پادشاه و ملکه و شاهزاده و غیره آه جانگداز می‌کشند، چرا که نتوانستند مانند انگلیسی‌ها از نعمت وجود «خانوادة سلطنتی» بهره‌مند باشند! و اگر با دربار «قجر» بکلی بیگانه‌اند، از آنچه سلطنت را «رویائی‌تر» جلوه می‌دهد، یعنی وجود شاهزاده‌ای «چپ‌گرا» خیلی لذت می‌برند! این است پرسوناژ ایده‌آل، جهت تولید قصه‌ها و فیلم‌های «بی‌بی‌گوزکانه‌ای» که رکورد فروش می‌شکند! و نیازی به توضیح نیست که «ونسان پارانو» و شرکاء، 8 میلیون یورو در «پرسپولیس» سرمایه‌گذاری کرده‌اند، «کاترین دونوو» و دخترش هم در منافع همین سرمایه گذاری شریک‌اند! به همین دلیل، حکومت اسلامی بر ضد «پرسپولیس» اعلام جهاد کرده، تا گروه «هنرپرور» رفسن‌جانی، که پس از کسب اجازه از سرمایه‌گذاران شریف، اقدام به تولید ویدئوهای این شاهکار سینما کرده، بتواند از طریق فروش آن‌ها در بازار سیاه نانی به کف آرد و به خفت بخورد! چرا که حق‌ و حساب «ونسان» و «کاترین» و دخترش و ده‌ها دلال و واسطه و پادوی دیگر را نیز باید پرداخت کند! البته دلیل این فداکاری‌ها در اینجاست که ملت ایران «سرگرم» باشند! از مطلب دور افتادیم! بازگردیم به مرجان ابراهیمی!

بنا بر تحقیقات سایت «ایران رزیست»، نام پدر، مادر و عموی مرجان ابراهیمی در میان اعضای حزب توده به چشم نمی‌خورد! و تنها یک نفر به نام «علی ابراهیمی» عضو این حزب بوده که سال‌ها از مرگش می‌گذرد، و ارتباطی با ابراهیم و هوشنگ ابراهیمی پدر و عموی مرجان ندارد! در ضمن حزب توده هرگز عضوی به نام ساتراپی، نام خانوادگی مادر مرجان نداشته! و مرجان ابراهیمی نیز، از هنگامی که به فرانسه ارسال شده، به گفتة اعضای حزب توده، کوچکترین تماسی با این حزب نداشته! آنطور که «ایران رزیست» می‌نویسد، مرجان ساتراپی، پرسوناژ یک رمان تخیلی است که جهت جلب توجه چپ‌گرایان فرانسه به این کشور فرستاده شد. و می‌دانیم تنها شاهزادة توده‌ای میهن عزیزمان، مریم فیروز بود، که مانند همسرشان، کیانوری ارادت فراوان به اسلام و مسلمین داشتند.

«ایران رزیست» در ادامة نسبت‌های خانوادگی شاهزادگان می‌نویسد، کیانوری، ‌ همسر مریم فیروز، با خمینی نسبت خانوادگی داشته، که البته جای تعجب نیست! چرا که چپ ایران در واقع «چپ‌الله» است و داداش کوچیکة «حزب‌الله». اگر به یاد داشته باشیم چند ماه پیش، سیمای جمکران بازهم رویای رسیدن به سوسیالیسم از طریق «عدل علی» را در کله پوک خود می‌پروراند، و به همین امید، قسمتی از اظهارات گلسرخی را پخش کرد! افسوس که تلاش جام جمکران بی‌نتیجه ماند! هرچند مرجان ابراهیمی از قصه‌پردازی‌های خود نتیجة نسبتاً «مناسبی» گرفت!

ولی صد افسوس که میان میلیون‌ها شاهزادة تولید اندرون قاجار، نام ساتراپی و ابراهیمی اصلاً وجود خارجی ندارد! و متاسفانه مرجان ابراهیمی، عنوان شاهزادگی اندرون قاجار را از دست می‌دهد! البته به گفتة «ایران رزیست»، مرجان نسب پدر و مادرش را به احمدشاه نرسانده، چرا که احمد شاه به دلیل شرایط خاص فرصت ابتیاع هزاران همسر برایشان میسر نشد و به سه عدد همسر اکتفا کردند. در نتیجه تعداد شاهزادگان تولیدی‌شان محدود باقی ماند! مرجان ابراهیمی خود را از اهالی خیمه خرگاه محمد‌علی‌شاه معرفی کرده، همان که مجلس را به توپ بست و به روسیه فرار کرد! ولی نه در خیمة محمدعلیشاه، نه در بارگاه ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، برخلاف قصه‌های ویکی‌پدیا، نام ساتراپی و ابراهیمی اصلاً به چشم نمی‌خورد. به نظر می‌رسد،‌ مرجان از تشابه نام «امیرابراهیمی»، از منسوبین قجرها، با نام «ابراهیمی»، داستان کوچکی سرهم کرده باشد! هر چند که شاهزادة جمکران، بیشتر بر شاهزادگی مادرش تأکید دارد!

حال بپردازیم به موقعیت خانوادگی و تحصیلات مرجان ابراهیمی! مرجان ابراهیمی گفته به دلیل اصل و نسبش در مدرسة مختلط رازی تهران به تحصیل اشتغال داشته. البته، همه می‌دانیم که مدرسه رازی، به هیچ عنوان محل تحصیل نجیب‌زادگان و اشراف نبود! ولی شاید مرجان ابراهیمی خلاف این پنداشته! در هر حال مدرسه رازی از سال 1980 دیگر مختلط نبود، و زبان فرانسه هم در آن تدریس نمی‌شد. مرجان ابراهیمی در مورد موقعیت شغلی پدرش نیز «واقعیت» را کتمان کرده! اینهم طرز نوشتن «پلیتکالی کرکت»!

«ایران رزیست» می‌نویسد، ابراهیم ابراهیمی، پدر مرجان، بر خلاف ادعای دخترش، شرکت پخش گاز نداشته. در ایران پیش از «انقلاب پرشکوه»، 7 شرکت، توزیع گاز را در انحصار خود داشتند: «پارسیاگاز»، متعلق به یک لبنانی به نام عزراپور، «ایران‌گاز، بوتان»، متعلق به خلیلی، «پاسارگادگاز»، متعلق به امیردهلوی، «الوندگاز» متعلق به دادرس، «بوتاگاز»، متعلق به کلهر، «اورساگاز»، متعلق به قبادیان و نراقی و بالاخره «پارس‌گاز»، متعلق به نیک اختر، که البته همگی به جنس «برتر» تعلق دارند! «ایران رزیست» اشاره نکرده، ولی نویسندة این وبلاگ یادآور می‌شود که برخی از همین «حضرات» که از آنان نام نمی‌برم، در اروپا ساکن شده‌اند، و با یکدیگر نسبت خانوادگی دارند، و از طرفداران «امام» بودند، و با پوسترهای روح‌الله خمینی ایران را ترک کردند! بله، در هر حال پدر محترم مرجان ابراهیمی در این جمع جائی نداشته و مشخص نیست شغل شریف‌شان چه بوده! مرجان ابراهیمی، در ادامة احادیث روایات‌اش گفته، از سال 82 یا 83 به وین رفته و در سال 86 به تهران بازگشته، «ایران رزیست» می‌نویسد، مدرسه‌ای که مرجان ادعا کرده در آن به تحصیل اشتغال داشته، مدرسه ای است با شهریة بالا و ویژة «تولیدات» حکومت اسلامی.

«ایران رزیست» همچنین می‌افزاید، مرجان در سال 1988 دیپلم دبیرستان گرفته و می‌گوید از سال 1994 وارد فرانسه شده، ولی اخیراً ادعا کرده بین سال‌های 94 تا 97 تابعیت فرانسه گرفته. البته گرفتن تابعیت فرانسه، طبق قانون، نمی‌تواند به این «سرعت» انجام گیرد، ولی همانطور که می‌دانیم قانون استثنائات فراوان دارد، به ویژه هنگامی که از جیب ملت ایران پاداش مناسبی دریافت‌ کند! بگذریم. همین مرجان، در مصاحبه‌ای با «فیگارومادام» می‌گوید «جک لانگ» در سال 2006جهت اخذ تابعیت وی اقدام کرده! یادآور شویم، جک لانگ یکی از اعضای با نفوذ حزب سوسیالیست فرانسه، و از طرفداران احترام به حجاب در مدارس است! ولی آنچه در مطلب «ایران رزیست» اهمیت دارد، ارتباط مرجان ابراهیمی با عبدالکریم لاهیجی است. به یاد داریم که عبدالکریم لاهیجی با سفسطه، کاریکاتور را به تبلیغ لباس پیوند زده بود، تا ممنوعیت چاپ و ارائة کاریکاتور در نشریه‌ها را «توجیه» کند. آقای لاهیجی که در رکاب حاجیة شیرین عبادی در پاریس انجام وظیفه می‌فرمودند، به عنوان حقوقدان، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ایران بودند، و شاید هنوز هم باشند! در هر حال ایشان، به عنوان عضو سازمان حقوق بشر در ایران، از هواداران روح‌الله خمینی بودند، تا آنجا که حتی در تدوین قانون اساسی توحش و تحجر حکومت اسلامی شرکت فعال داشتند! لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون حقوق بشر، مرجان ساتراپی را به عنوان سفیر سیار حقوق بشر به دیگر کشورهای جهان می‌فرستد تا برای «پرسپولیس» که هنوز افتخار حضور بر صحنة سینما را نیافته بود، تبلیغات به راه بیاندازد! و از سال 2000 تا سال 2006 که «جک لانگ» برای ساتراپی تابعیت کشور فرانسه ابتیاع می‌کند، ساتراپی به عنوان فرستادة فدراسیون حقوق بشر، به تبلیغ و بازاریابی برای آثار هنری‌اش مشغول است‌! همان آثاری که بنا بر تبلیغات گروه «رفسن‌جانی» ضد اسلامی هم هست، تا بتواند در بازار سیاه به قیمت بالاتری به «شوت‌وپرت‌ها» فروخته شود. پیشتر در همین وبلاگ، به نعل وارونة حاکمیت ملایان جهت تبلیغ برای فیلم «پرسپولیس» اشاره شد. و از آن‌هنگام مرجان ساتراپی در مقام یک مخالف حکومت ایران، و اثر ایشان، «پرسپولیس» در ترادف با «مبارزه علیه ملایان» قرارگرفته! چون در اینصورت بهتر و بیشتر به فروش می‌رسد.

«ایران رزیست» می‌نویسد، مرجان ساتراپی، روز 25 ژوئن 2007، در برنامة «لاباند ا بونو» گفته در میهمانی‌های سفارتخانه‌ها فیلم «پرسپولیس» را برای میهمانان نمایش می‌دادند، و میهمانان هم بسیار ابراز خشنودی و خرسندی می‌کردند! ولی بهتر است بدانیم که این سفارتخانه‌ها، سفارتخانه‌های ایران در فرانسه و دیگر کشورهای خارجی بوده‌اند! به این ترتیب، مرجان ابراهیمی با پاسپورت ایرانی و مأموریت مستقیم از سوی لاهیجی، در سراسر جهان برای پرسپولیس تبلیغ می‌کند تا آن «تصویر دلپذیر» را از رژیم ملایان ارائه دهد. تصویری که نه سنگسار دارد، نه قصاص و نه ازدواج دختران 9 ساله، یا کودک باره‌گی قانونی! تصویری که اربابان ملایان می‌خواهند از حاکمیت عصرحجر به جهانیان بنمایانند و می‌بینیم که فستیوال کن نیز، به عنوان بازوی تبلیغاتی ناتو در این مهم چگونه صمیمانه همکاری می‌کند.

قلمزن روزنامة «پاریزین»، ‌یا همان «کارولین آندریو»، در گفتگوئی که با مرجان ابراهیمی ترتیب داده از «ژوان سفار» و «آرمین عارفی» نیز دعوت به عمل آورده. معمولاً در چنین معرکه‌هائی یک نفر نقش موافق، و آن‌دیگری نقش مخالف را عهده‌دار می‌شود، اینهمه جهت جذب خواننده یا شنونده! و عارفی به عنوان روزنامه نگار ایرانی، نقش «مخالف» را ایفا می‌کرده! «ایران رزیست» می‌نویسد، با «کارولین آندریو» در «لوپاریزین» تماس گرفته و تمام شواهد دال بر دروغ‌گوئی‌های ساتراپی را ارائه داده، همچنان که با «کاترین دونوو» و «ژوان سفار». کاترین دونوو، خود در منافع «پرسپولیس» شریک است، و «سفار» حاضر نشده به این مطالب اشاره کند، چون پای پول فراوان در میان است و جاه‌طلبی «سفار» نیز فراوان! او نیز آرزو دارد مورد الطاف گروهی قرار گیرد که تولید و پخش «پرسپولیس» را عهده‌دار شده‌اند!

اما بهتر است گروه ملاپروران، صبرپیشه کند، تا نتایج مذاکرات جرج بوش و ولادیمیر پوتین، «تصویر دلپذیر» واقعی را در برابر چشمانشان به رقص آورد!

لینک به مطلب «ایران رزیست»!


سه‌شنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۶

کباب و جهاد!
...
هرچه به پایان دورة ریاست جمهوری جرج بوش نزدیک‌تر می‌شویم، نشانه‌های بازگشت سیاست غرب به دوران شیرین طالبان آشکارتر می‌شود. از ترکیه آغاز کنیم که بر لبة پرتگاه حاکمیت توحش اسلامی قرارگرفته، و هنوز مشخص نیست اسلام فکل کراواتی حکومت را به دست می‌گیرد یا ژنرال‌های ارتش «خشمگین» شده، همچون سال 1980، یک کودتای شیرین و دموکراتیک تقدیم ملت ترکیه خواهند کرد. یادآور شویم که ترکیه از نظر اجتماعی، از هم‌میهنان‌مان بسیار پیشرفته‌تر است، هر چند نفت و گاز ندارد، و مولوی هم به زبان ترکی شعری نسروده! و هر چند کردها اخیراً اجازه یافتند نوروز را جشن بگیرند. حال بپردازیم به پاکستان، یا کشور «پاک‌ها» که باید جهت بازگشت «بی‌نظیر بوتو» از لندن، و یا آن‌ یک نخست وزیراسبق‌اش، از صحرای حجاز، جنجال و هیاهوئی دموکراتیک را متحمل شود! بله، در کشور پاکستان، مشتی اوباش مسلح اعلام جهاد داده و در مسجد «لالی» بست نشسته‌اند! ارتش هم در ظاهر مسجد کذا را محاصره کرده ولی معلوم نیست اغذیه و اشربة جهادیون را چه کسانی تأمین می‌کنند! مسلماً امدادهای غیبی که خط لولة صلح را کفرآمیز می‌دانند، شام و ناهار هم می‌دهند! جهادیون، معتقدند در کارهای «قادرمتعال» نمی‌باید هیچگونه دخالتی کرد. اگر خداوند اراده می‌کرد مسلما می‌توانست به هند نیز ذخائر نفت‌و گاز بدهد. و اگر مصلحت الهی چنین نبوده، احداث خط لوله صلح به هند بر خلاف خواست خداوند است، و کسانی که بر خلاف ارادة خداوند اقدام به صدور گاز به کشور هند کنند، مفسدفی‌الارض و محارب با خدا به شمار می‌روند، قتل‌شان واجب شرعی است! و به فرمان الهی، باید هرچه زودتر، «اقتلوهم» شوند! البته پیش از آنکه «لاله بختیار» در میشیگان، معنای نوینی برای «اقتلوهم» بیابد! و «نیویورک تایمز» بنویسد، طبق پژوهش‌های شاگرد نخبة سیدحسین نصر، «اقتلو هم»، نوازش‌شان کنید، «معنا» می‌دهد! پیش از ادامة مطلب یک پرانتز در مورد سیدحسین نصر، ملکی و سروش باز کنیم! مدتی است ملکی و سروش به جنگ زرگری مشغول‌اند. اما در واقع بیشتر جهت تطهیر نزدیکان محترم فرح پهلوی است، که به «چاپلوسی» مشغول شده‌اند! همان کسانی که خودشان قبلاً آن‌ها را از دانشگاه پاک‌سازی کردند، تا روانة آکادمی‌های فرنگستان شده، و تا هنگام بازگشت فرح پهلوی «کارآموزی» کنند. و همین روزها است که یکی از این دو فرهیختة عرصة علمی طاعون فاشیسم ناگهان بگوید، بله ما از دو سال پیش با آقای نصر و جهانبگلو کباب و ودکا می‌خوریم، و از این پروسه هم بسیار خرسندیم! پرانتز بسته! بله، با ارادة الهی، هرکه در افتاد ور افتاد! حتی حافظ نیز گفته،

رضا به داده بده و از جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشوده ‌است!


آری این چنین است که در پاکستان، اراذل در مسجد بست نشسته و خواهان جهاد شده‌اند. حدود سی‌سال پیش، صدور انرژی به هند از طریق افغانستان، باعث جهاد برژینسکی و روح‌الله با «محاربین» شد،‌ و امروز نیز مبارزة جهادیون «عنتر» ناسیونال در پاکستان آغاز شده! در ایران، به دلیل فرسایش «عنتر» ناسیونالیست‌ها، اربابان‌شان مسیر نوینی در پیش گرفته‌اند! از یک‌سو، سعی دارند آیات توحش قرآن را با مثنوی معنوی و دیوان شمس جایگزین کنند. البته، مثنوی و دیوان شمس هم چون قرآن سراسر تناقض است، ولی گروه کثیری از هموطنان عزیز که اکثریت قریب به اتفاق‌شان از شدت فرهیختگی و فرهنگ قادر نیستند، یک غزل حافظ را هم بدون غلط بخوانند ـ فهمیدن پیشکش‌شان ـ سخت شیفته و فریفتة مولوی شده‌اند! و هنوز نمی‌دانند اگر مثنوی معنوی به ایدئولوژی حکومت تبدیل شود و اشعار مولانا بجای احکام توحش قرآن بنشیند، چه پوستی از سر مبارک ملت ایران کنده خواهد شد، و چگونه، رحمت به کفن دزد اولی گویان، حسرت حکومت اسلامی حاج روح‌الله را خواهند خورد! بله، با اشعار عرفانی و بسیار زیبای مولوی، می‌توان یک حاکمیت به مراتب سرکوبگرتر از حاکمیت فعلی بر ملت ایران تحمیل کرد. و این فقط یک قسمت از برنامة «دموکراسی» برای ایران است. قسمت دوم این برنامه را طبق معمول، بنگاه خبرپراکنی بی‌بی‌سی، با بیرون کشیدن برگ برندة فاشیسم از آستین‌اش، به اجرا درمی‌آورد!

سایت رعایای الیزابت دوم، آهسته، آهسته، حسینعلی منتظری را جهت «رهبری» یک حاکمیت دموکراتیک آماده می‌کند! روز شنبه 30 ژوئن 2007، رعایای الیزابت دوم استفتائات خود از مقام آیندة معظم رهبری را مطرح کرده، پاسخ های لازم، جهت تبلیغات بیشرمانه را دریافت نمودند. سایت کذا ابتدا به معرفی منتظری پرداخته، فوت فراوان هم در آستین ایشان کرده، و هندوانه‌های فراوانی زیر بغل‌شان گذاشته. از این پس، باید منتظری را به عنوان «بلند‌پایه‌ترین منتقد حکومت ایران» بشناسیم! البته به خواست «بی‌بی‌سی»! چرا که دعوای آخوند جماعت همیشه بر سر پول بوده و انتقادات «منتقد بلندپایه» نیز ریشه در همین امور پست و بی‌اهمیت مادی دارد! همچنان که تبلیغات بنگاه بی‌بی‌سی!

مستر «فرانسیس هریسون»، خبرنگار بی‌بی‌سی در تهران، استفتائات خود را کتباً به مقام معظم منتقد «بلندپایه» حاکمیت تقدیم کرده، و پاسخ های مطلوب آیت‌الله «بلندپایه‌ترین» را نیز در اختیار مشتاقان قرار داده. به عبارت دیگر حکم همچنان با «بزرگ مقام» خواهد بود، و یک دستاربند بی‌خبر از همه جا که مانند روح الله خمینی، عمری را به نوشتن و خواندن آداب استنجاء گذرانده، در تمام امور مملکتی صاحب‌نظر شده، نقش واقعی خود، بلندگوی سیاست استعمار انگلیس در ایران را هم بخوبی ایفا می‌کند! حسینعلی منتظری که یکی از غلامان کارخانة رجاله‌پروری در ایران است، انرژی هسته‌ای را حق مسلم ما خوانده، بیشرمانه از حجاب اجباری دفاع کرده، زنان بدون حجاب را بی‌بندوبار نامیده، و در مورد مطالبات صنفی کارگران و معلمان خواستار «عدالت و انصاف» شده! و طبق معمول شعارهای دهان‌پرکن: مسائل با «زور» حل نمی‌شود، «رعایت قوانین» و غیره را برای اربابانش سر داده! آن‌هم چه قوانینی! قوانین «عدالت امام علی»، در مردم‌سالاری صحرای حجاز! جائی که مسائل با «زور» و یا با «زر» حل می‌شد و امروز، «زر و زر» آخوند منتظری هم حلال مشکلات «بی‌بی‌سی» شده! و دمی از یادآوری «مرجعیت» ایشان غافل نمی‌شود! بله، «مرجع» بلندپایة بی‌بی‌سی، خواستار رعایت «انصاف» هم شده‌اند! و فرموده‌اند که:

«دولت موظف است علل و ریشه‌های نارضایتی اصناف مختلف را کشف و برطرف نماید[...]»


مرجع بلندپایه،‌ البته کاری به امکانات ندارد! ایشان مانند سلف‌شان، ارواح شکم‌شان مسائل سیاسی و اقتصادی را در جهان معنوی حل و فصل می‌کنند! و از آنجا که در جهان معنوی همه چیز ممکن است، پس اگر دولت ریشه اشکالات را یافته مسلما می‌تواند آن‌ها را بر طرف کند! هر چند که ریشه اصلی اشکالات، حاکمیت دست نشانده، و آخوند منتظری و دیگر غلامان سفارت در ایران‌اند!

«بلندپایه‌ترین منتقد حاکمیت» اسلامی، سپس به استفتاء «هریسون» در مورد بازداشت هاله اسفندیاری و دیگران پرداخته، تلویحاً از این بازداشت‌ها ابراز نارضایتی کرده‌اند، به طوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب! چون سیخ اگر بسوزد، نمی‌توان از آن جهت «قصاص» استفاده کرد و اجرای احکام الهی به تعویق می افتد، و کباب اگر بسوزد، مصیبت بسی جانگدازتر است! آنوقت «رامین‌جان» باید با آن‌ها که بر ضد محمدرضا پهلوی قیام مسلحانه کرده بودند، ودکای بدون کباب بنوشند، و تقابل‌ها به پایان نخواهد رسید!

همچنان‌که تقابل آخوند منتظری با «آزادی» هرگز به پایان نخواهد رسید! «مرجع» سایت رعایای الیزابت دوم، که از حجاب اجباری دفاع کرده، ناگاه مدافع آزادی «فکری و سیاسی» شده، ‌ولی فقط در مراکز علمی و فرهنگی! یا بهتر بگوئیم مراکز فقر فرهنگی! گویا آزادی فکری از آزادی سیاسی و از مجموعة آزادی‌های اجتماعی که آزادی پوشش را نیز شامل می‌شود، می‌تواند جدا باشد! و گویا به زعم بلندپایه‌ترین منتقد حاکمیت، تنها در یک مکان بسته می‌توان آزادی فکری و سیاسی را «مجاز» شمرد! منتظری با این پاسخ‌ها واقعاً «منتسکیو» را هم خجالت زده کرده! به ویژه هنگامی که «عقل سلیم» را در ترادف با «شرع» قرار داده می‌گوید:

«اصولاً آزادی فکری و سیاسی در مراکز علمی و فرهنگی نباید محدود گردد، مگر اینکه مخل به آزادی و حقوق دیگران باشد، همچنین محروم ساختن دانشگاه از اساتید[...] خلاف شرع و عقل سلیم است.»


باید از مستر هریسون بخواهیم که از منتظری استفتاء کند،‌ کدام «عقل سلیم» است که با شرع در ترادف قرار گرفته؟! شاید منظور فقیه عالیقدر از«عقل سلیم» همان اطاعت کورکورانه از احکام توحش الهی باشد! و فرانسیس هریسون نخواسته که کسی از این موضوع بی‌اهمیت آگاه شود! و باید از منتظری پرسید نظر «عقل سلیم» کذا و «شرع» در مورد تصفیه‌های خونین دانشگاه چیست؟ چرا که هریسون هرگز مرتکب چنین خطائی نخواهد شد! تلاش خبرنگار بی‌بی‌سی، تبلیغ برای فقیه عالیقدر است، نه مضحکه کردن ایشان! ولی هنگامی که خود حضرت آیت‌الله مانند دیگر دستاربندان مضحکه‌اند، دیگر از دست فرانسیس هریسون‌ها هم کاری ساخته نیست! هریسون به سراغ هر مرجع عالیقدر و بلندپایه‌ای برود کما بیش همین مهملات را تحویل خواهد گرفت. به عنوان نمونه در مورد «فقر»، حسینعلی منتظری و همپالکی‌هایش هرگز اعتراضی نخواهند کرد، فقر هم مشیت الهی است، و مسلماً مصلحتی دارد که بعضی‌ها فقیر باشند، و بعضی‌ها ثروتمند! به خواست خداوند که بندگانش نمی‌توانند «اعتراض» بکنند! پس رابطة خداوندی و بندگی چه می‌شود؟ خدائی گفته‌اند، بنده‌ای گفته‌اند! در این دنیا هر کس «قسمتی» دارد! به ویژه مراجع، که قسمت‌شان از دیگران بیشتر است! و در مورد فقر هیچ دخالت و قضاوتی نمی‌کنند! فقر باید در عرصة «دموکراسی» مورد بحث قرار گیرد! به عبارت دیگر فقر و مصیبت مردم زمینة کار مراجع بلندپایه و بلندمرتبه نیست! همچنانکه منتظری در پاسخ هریسون که می‌پرسد، فقرا در چه وضعیتی قرار دارند، گفته، از خودشان بپرسید! به ما مربوط نیست:

«شما می‌توانید با یک نظر سنجی مردمی و بدون سانسور از وضعیت اقتصادی مردم و فقرا اطلاع دقیق پیدا کنید.»

می‌بینیم که فقرا در ذهن بلندپایه‌ترین منتقد حکومت و فرومایه‌ترین جیره‌خوار ارباب حکومت جزو مردم نیز به حساب نمی‌آیند! وضعیت مردم یکطرف، وضعیت فقرا طرف دیگر! این تنها زمینه‌ای است که فقیه عالیقدر در آن صاحبنظر نیستند، و اظهار فضل نمی‌فرمایند! اگر نه، ایشان در مورد محدودیت «آزادی بیان»، و عدم انطباق «حقوق بشر» با انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست، آیت‌اللهی بسیار صاحبنظراند. چرا که «حقوق» جمع «حق» است، و از آنجا که اسلام دین «حق» است، پس دین «حقوق» هم خواهد بود! و آخوند جماعت، هم دوستدار «حق» است، و هم خواهان «حقوق»! «حق» همیشه با دستاربندان است، و «حقوق» نیز متعلق به آنان! چرا که اینان همگی غلامان سفارت‌اند! در باب شأن مقام و منزلت «غلامبچة سفارت» می‌توان به «توپ مرواری» شریفه مراجعه کرد. در آیات مقدس توپ‌مرواری، به کرات به نقش مهم «غلام» سفارت در تمامی مسائل کشوری و لشکری اشاره شده:

«سپس[...] ارتش را سان دید و دستور داد هر کس که غلام سفارت خواهر و مادرش را زحمت نداده بود به جرم عنصر پلید و خائن به میهن گرفتند و زندانی کردند و دارائی او را به نام مصالح عالیة کشور چاپیدند[...]»


همچنین، در «معجزات» غلام سفارت، جهت رفع کسادی بازار «خوشقدم باجی» مزور، یا همان «آلبوقرق دخت» جدیدالاسلام نیز چنین آمده:


«[...] هرچند خوشقدم باجی تمام دارائی خود را از کف داد و به روز سیاه نشست، حتی در شهرنو آن‌بلاد مدتی به نام عجمی، اطفاء شهوت بی‌مروت نمود، ولیکن از پخش امراض زهروی و سفلیس درجه 3 در میان اعراب خوش مصالح ذره‌ای غفلت نورزید و دست رد به سینه کسی نگذاشت [...] تا آنکه بازارش سخت کساد شد و قصد بازگشت به میهن عزیز کرد[...] چند تن روضه خوان و دعا نویس و جن‌گیر [...] به همراه خود آورد[...] هر چند [...] خواست نطق غرائی در مدح تغییر مسلک و روش خود بکند، اما به علت باد سفلیس صدایش [...] گرفته بود [...] همینکه به راهنمائی غلام سفارت کارش گرفت، جمعی دم بریده و پاچه ورمالیده دورش را گرفتند و مشغول رجزخوانی شدند و دمش را در بشقاب گذاشتند[...]»






دوشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۶

«جنبش» و ودکا!
...

در پی پشتیبانی دولت‌ها و رسانه‌های غرب از «انقلاب دموکراتیک» در ایران، یادآور شویم که یک اصل کلی را نمی‌توان از نظر دور داشت: منافع غرب در ایران، طی 80 سال گذشته، فقط از طریق براندازی‌های پیاپی تأمین شده، و هیچیک از دولت‌های غرب، تکرار می‌کنیم هیچیک، خواهان دموکراسی در ایران نبوده و نیست. این امر طی کودتای میرپنج، شهریور 20، بحران ملی شدن نفت، و براندازی 22بهمن در سال 1357، عملاً به اثبات رسید. و تحرکات اخیر دولت‌ها و رسانه‌های غرب نشانگر آن است که اینان صرفاً به بهانة مبارزه با دیکتاتوری، در پی سازماندهی یک براندازی دیگر، و استقرار یک دیکتاتوری تازه نفس برآمده‌اند. و در این مسیر، عوامل مختلف براندازی، همزمان در داخل و خارج فعال می‌شوند، و هریک فعالیت دیگری را تشدید می‌کند. اما همچنانکه در وبلاگ دیروز اشاره شد، تظاهرات مخالفان خارج نشین، هنگامی می‌تواند کارساز اهداف استعمار شود که فعلة ساواک موفق شوند، مردم را در داخل نیز به خیابان‌ها کشانده، به اصطلاح تظاهرات «میلیونی» سازمان دهند. تنها در اینصورت است که براندازی می‌تواند از ظاهری مشروع و مردمی برخوردار شده، و سرکوب‌های پیامد آن نیز در داخل و خارج مرزها، به عنوان پیامدهای طبیعی هر «انقلابی»، «توجیه» شود. به یاد داشته باشیم که تنها راه مبارزه با طرح براندازی، خودداری از پیوستن به صفوف فعلة استعمار در داخل است.

به صراحت می‌بینیم که، غرب بجز حاکمیت اسلامی، و یا دیکتاتوری شبه‌کارگری‌، ویراست حوزه و بازار، هیچ گزینة دیگری برای ملت ایران نمی‌پذیرد. امثال ابراهیم یزدی که، در «روزی آنلاین»، «شرق» و دیگر رسانه‌های ریزه خوار آمریکا، هوادار مرد‌م‌سالاری و منافع ملی می‌شوند، همان کسانی هستند که در 28 سال کشتار، چپاول و سرکوب ملت ایران «فعالانه» شرکت داشته‌اند. دیروز، هم اینان از تروریست‌های چچنی حمایت می‌کردند، و امروز نیز به بهانة دفاع از «منافع ملی» با احداث خط لولة صلح از ایران به هند به مخالفت برخاسته‌اند.

روزی‌نامه شرق مورخ 9 تیرماه 1386، در مطلبی تحت عنوان «به رغم انتقادها در مورد قیمت فروش گاز صورت گرفت»، آشکارا به دروغ متوسل می‌شود و می‌نویسد، در بازار گاز هند، تنها رقبای ایران، ترکمنستان و قطراند، و بنابراین فروش گاز به هند بر خلاف فروش گاز به ترکیه، منافع چندانی ندارد! حال آنکه می‌دانیم برخلاف ادعای «کارشناسان» آمریکاپرست «شرق»، یکی از شرکت‌هائی که در خط لولة صلح سرمایه‌گذاری کرده، «گاز پروم» روسیه است! و شاید به همین دلیل باشد که، فروش گاز به ترکیه «منافع ملی» بیشتری دارد، البته از آنجا که مشخص نشده منافع کدام «ملت»، شاید بهتر است بگوئیم، ‌ خط لولة صلح، منافع ملی «شرکت‌های آمریکایی» را خدشه‌دار می‌کند! حال آنکه فروش گاز به ترکیه، تأمین کننده منافع ملی همین شرکت‌ها می‌تواند باشد! چرا که ترکیه از اعضای ناتو است! بله، شترسواری دولا دولا نمی‌شود، منافع ملی ایران، با منافع ناتو نمی‌تواند در ترادف قرار ‌‌گیرد، مگر برای جیره خواران استعمار، از قبیل اهالی شرق، که منافع خود را در خدمت به منافع استعمار یافته‌اند، و جهت ابراز ارادت و بندگی به ارباب، از ارائة آمار و ارقام ساختگی نیز ابائی ندارند! اما اهالی «شرق» در مبارزات خود جهت «آزادی» دست تنها نیستند، لاریجانی، پا به پای دارودستة فدائیان اسلام، در امور حقوق بشر به مبارزه مشغول شده، البته جهت نقض آن.

روز شنبه 9 تیرماه سالجاری، «ایلنا»، به نقل از محمدجواد لاریجانی نوشت، لغو مجازات اعدام و سنگسار جزو تعهدات بین‌المللی ایران محسوب نمی‌شود. لاریجانی که مانند برادرش عضو ساواک است، به سمت دبیرکلی ستاد حقوق بشر ایران نیز منصوب شده، و در راستای فعالیت‌های حقوق بشرستیزانه‌اش با یک هیئت آلمانی، از اعضای حزب سبزها هم دیدار کرده. حزب سبزهای آلمان که همیشه سعی بر «چپ نمائی» دارد، خود از جیره خواران محافل فاشیست ایالات متحد است و دلیل ملاقات فرستادگانش با لاریجانی نزدیکی مواضع هم اینان با یکدیگر است. لاریجانی حقوق بشر ویژه‌ای تعریف کرده که بر خلاف اصل مسلم جهان‌شمولی آن، باید با «درک» نسل دوم زباله‌های بازیافتی استعمار انگلیس در نجف و کربلا، منطبق شود! محمد لاریجانی حقوق بشر را در توضیح‌المسائل روح الله می‌جوید و «فرهنگ ایران» را نیز در همانجا «یافته»! بنابراین پس از دریافت دستورات «یورگن تریتین»، رئیس هیئت آلمانی، چنین می‌گوید:

«متون حقوق بشری باید به طور کامل در چارچوب فرهنگ کشورها و با توجه به آن صورت گیرد.»

اما لاریجانی نمی‌گوید «متون حقوق بشری» چگونه «صورت» می‌گیرند! این بچه آخوند نوسواد، دست در دست «شاهرودی»، که عراقی است، و زبان فارسی هم نمی‌داند، به مقام مشاور بین‌الملل قوة قضائیه «منصوب» شده، چرا که قوة قضائیه ایران به دست ملایان نجف و کربلا و اهالی خیمه خرگاه‌شان اداره می‌شود! لاریجانی به دلیل شناخت «وسیع» از امور بین‌الملل، اشتباهات غرب را نیز به «یورگن تریتین» متذکر شده:

«اشتباه بزرگ غرب این است که به جای صحبت و آشنائی با سیستم قوانین اسلامی، روش فشار، اعتراض و محکوم کردن را انتخاب کرده[...] که مسیر درستی نیست.»


البته لاریجانی فراموش کرده شیوة صحبت کردن با یک سیستم را به غربی‌ها، و همچنین به شرقی‌ها بیاموزد! اما تا آنجا که مسئله شناخت غرب از اسلام مطرح است، غربی‌ها به دلیل شناخت کافی از اسلام، جنبش اخوان‌المسلمین را چندین دهه پیش به راه انداخته‌اند. و کسی که از اسلام شناخت درستی ندارد از قضای روزگار همین لاریجانی است، که به نظام توحش قضائی در ایران افتخار هم می‌کند، چرا که می‌پندارد، توحش و تحجر این «نظام قضائی»، هیچوقت شامل حال خود وی نخواهد شد. لاریجانی در برابر رهنمودهای مفیدی که به گروه اعزامی سبزها ارائه داد،‌ خواستار کمک و همکاری غرب با نظام «پرافتخار» قضائی اسلام، در زمینة مجازات و مدیریت زندان‌ها شد! می‌دانیم که بدون کمک و حمایت غرب، توحش اسلام را نمی‌توان به زیور فناوری مدرن آراست! بنابراین مقداری از ذخائر ارزی را صرف آموزش مدیران با تجربة زندان‌ در آلمان، سوئیس و اسرائیل خواهیم‌کرد، تا لاریجانی‌ها بیشتر بتوانند به نظام قضائی‌اشان «افتخار» کنند! در پایان این دیدار «پربار»، یورگن تریتین، خواستار گسترش روابط ایران و آلمان شد! مسلماً در زمینة غذائی! چون این زمینه مهم‌ترین عامل ایجاد دموکراسی در ایران به شمار می‌رود! این مهم را از سخنان «رامین پرهام» در جنبش همبستگی آموختم! آنجا که همة فدائیان آزادی و دموکراسی در پاریس اردو زده بودند، و شدیداً فعالیت‌ می‌کردند.

این جماعت، نه برنامه‌ای برای حکومت دارند، و نه کوچکترین نگرانی برای ملت ایران. کاملاً بر عکس، همگی خواهان اعمال تحریم‌های شدیدتر بر علیة ملت ایران‌اند! البته می‌گویند غرب باید دولت ایران را بیشتر تحریم کند، ولی کیست که نداند، تحریم شامل ملت ایران می‌شود، نه دولت دست نشاندة استعمار! اما اگر همه از این امر آگاه باشند، «دموکراسی‌چی‌ها» و هوچی‌های حرفه‌ای ایرانی‌نما، حتی در این حد نیز قادر به درک مسائل نیستند! و به همین دلیل است که از سوی دموکراسی‌های غرب، به مقام شامخ «اوپوزیسیون» منصوب شده‌اند. اینان از روز 27 خرداد تا اول تیرماه سالجاری در پاریس جمع شدند که بگویند دموکراسی می‌خواهند، و حاکمیت دینی باید برود! همانگونه که خمینی دجال می‌گفت «آزادی» خوب است، و شاه باید برود! و همانقدر که روح‌الله «آزادی» را می‌شناخت، این حضرات هم با دموکراسی آشنائی دارند! هدف اینان که خود را گویا جنبش «همبستگی ایران» می‌خوانند، ایجاد ارتباط میان ایرانیان تبعیدی و هواداران دموکراسی در ایران عنوان شده! البته به این دلیل که ایرانیان در داخل باید با تظاهرات میلیونی خود زمینة حاکمیت اینان را به دست خود فراهم آورند. چرا که این جماعت، از هواداران راستین «دموکراسی» به شمار می‌روند! و جهت آشنائی با میزان شناخت جنبش کذا از «دموکراسی» فقط کافی است که به سخنان یکی از شرکت‌کنندگان معروف آن، «رامین پرهام»،‌ مراجعه کنیم! رامین پرهام، که خود را سلطنت‌طلب معرفی کرده، در راستای تأکید بر حمایت «جنبش» از دموکراسی، می‌گوید با چپگرایان قدیم یا همان چپ‌الله خودمان، ودکا خورده، و بسیار از این امر خوشنود است! اتفاقاً این همان دموکراسی مطلوب است: وحدت کلمة رفقا و سلطنت طلبان! از طریق صرف کباب و نوشیدن ودکا! آروغش را هم حتماً توی صورت ملت ایران خواهند زد! بله، اگر جنبش کذا را غربی‌ها به راه نمی‌انداختند، آقای پرهام چگونه می‌توانستند با چه‌گواراهای وطنی کباب بخورند! رامین جان ناچار می‌شد، مانند بعضی‌ها، در رستوران اسلامی، کباب «حلال» با دوغ کوفت کنند! و ملت ایران در چنین شرایطی برای همیشه از دموکراسی محروم می‌شد! نویسندة این وبلاگ هم از این «پروسة» سیاسی که به خوردن و نوشیدن محدود می‌شود بسیار خشنود است، چرا که با تکیه بر چنین پروسه‌ای می‌توان گفت این جنبش، ‌ جنبشی است شکمی، و آقای پرهام کاملاً حق دارند از این جنبش «خوشنود» باشند:

«از تاریخی که جنبش حدود دو سال پیش در برلین آغاز شد، من به مثابه یک سلطنت طلب با کسانی که مسلحانه علیه شاه قیام کرده بودند کباب و ودکا خوردم و این را مدیون این پروسه هستم. روزهای تقابل با یکدیگر به پایان رسیده است»

بله مبارزات بی‌امان «چپ‌الله» و «شاه‌الله» به پایان رسید! به این ترتیب است که ارواح شکم‌ بعضی‌ها، حاکمیت دموکراسی در ایران مستقر خواهد شد، «دموکراسی از نوع شکمی»! امروز که فرخ نگهدار در مسجد لندن بست نشسته، و «دیالکتیک صحیفة سجادیه» می‌خواند، امروز که فیگارو به نقل از «شهدخت جوان»، «دخالت» بیگانه را در ایران «وظیفه» معرفی می‌کند، امروز است که می‌توان دریافت، «تقابل‌ها» در واقع به پایان رسیده، آیا نمی‌باید نتیجه گرفت که در واقع از روز نخست هیچ تقابلی در کار نبوده؟ همچنانکه لاریجانی جنایتکار با سبزها بر سر تحمیل قوانین وحشیانه اسلام بر ملت ایران، به «توافق» می‌رسد، مخالف‌نمایان، که مانند حاکمیت ایران، همگی سر در آخور استعمار دارند، با یکدیگر بالاخره کنار خواهند آمد؛ تقابل واقعی اینان، با ملت ایران و منافع ملت ایران است. در «جنبش همبستگی»، همانطور که 28 سال پیش هم شاهد بودیم، فاشیست‌ها و چپ‌الله، دست در دست یکدیگر گذاشته‌اند. همگی با هدفی واحد: آزادی ستیزی،‌ و فراهم آوردن زمینة سرکوب آزادیخواهان در ایران.


یکشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۶


جمکران تایمز!
...

پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است به تظاهرات مخالفان خارج نشین اشاره داشته باشیم. در پی «فراخوان شورش» از سوی حکومت اسلامی، و انتشار مقالة فیگارو در باب «وظیفة دخالت» در ایران، اربابان حاکمیت قدر قدرت اسلام نیز به مخالفان خارج نشین اجازه تظاهرات دادند! این صحنه‌ها شباهت فراوانی به معرکة براندازی باشکوه سال 1357 دارد! آن‌زمان در ایران، حاکمیت فرسوده به تحریک افکار عمومی می‌پرداخت، و تظاهرکنندگان حرفه‌ای و فرصت طلبان مادرزاد به همراه اوباش ارسالی ساواک به فرنگ، در اروپا «دموکراسی» می‌طلبیدند! و رسانه‌های دموکراسی‌پرور غرب نیز بر طبل مبارزه با «استبداد» شاه می‌کوبیدند. آن‌روزها، پس از «نشست گوادالوپ»، دامنة تظاهرات گسترش یافت، چرا که در واقع مردم ایران از سرکوب و خفقان حاکم به تنگ آمده بودند و می‌پنداشتند این سرکوب به دست شخص محمدرضا پهلوی اعمال می‌‌شود. و با رفتن وی «آزادی» بر ایران حاکم خواهد شد!

ولی فضای سیاسی مانند ضمیر ناخودآگاه است، هر چه از دست بدهد، بطور طبیعی در پی جایگزین کردن آن بر خواهد آمد. اما در مورد سیاست کشور ایران، این استعمار بود که عامل جایگزین شونده را تعیین می‌کرد. و امروز نیز اگر براندازی صورت گیرد، حاکمیت آیندة ایران همچنان یک حاکمیت پوشالی و دست نشانده باقی خواهد ماند. در این شرایط بحرانی، تنها کاری که ما ملت می‌توانیم برای آیندة خود و فرزندان‌مان انجام دهیم، دوری جستن از تظاهرات داخلی است. تا حاکمیت آیندة ایران در برابر پشتوانة واقعی خود در داخل قرار گیرد، و نتواند مانند دارودستة خمینی بر موج «پوپولیسم» حرکت کرده، تصفیه‌های خونین به راه اندازد. تظاهرات خارج از ایران، هرچند گسترده، نمی‌تواند در برابر تظاهرات مردم در داخل، به وزنه‌ای سیاسی تبدیل شود. امروز ساواک منفور به تمامی نیرنگ‌های استعمار متوسل خواهد شد، تا مردم را در داخل به خیابان‌ها بکشاند. این عاملی است تعیین کننده جهت آیندة حاکمیت بعدی! پشتیبانی مردم در داخل مرزها، نسبت مستقیم با قدرت سرکوب و کشتار حاکمیت آینده ایران خواهد داشت. متأسفانه، «عدم شرکت» در تظاهرات داخل کشور،‌ تنها گزینه‌ای است که جهت مبارزه با دخالت استعمار، و سنگین کردن وزنة حاکمیت دست نشانده‌اش،‌ برای ما وجود دارد. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

پیشتر اشاره شد که فاشیسم تداوم زمان را نفی می‌کند، و سیر حرکت حاکمیت فاشیستی مجموعه‌ای است از پرش‌ها و گسست‌ها. از اینرو حاکمیت فاشیست را می‌توان به یک شعبده‌باز تشبیه کرد که هر دم شعبده‌ای می‌آفریند و اعجاب و تحسین بیننده را بر می‌انگیزد. ولی هر چند شعبده‌باز باعث تفریح و سرگرمی است، حاکمیت شعبده نفرت‌انگیز و ناخوشایند است. چرا که در عالم سیاست، عامل «تداوم» یک الزام انسانی و اجتماعی است. ولی فاشیسم فاقد «تداوم» است و فقط می‌تواند خود را در تداوم گسست،‌ پرش در زمان و مکان و ایجاد بحران به ارزش گذارد. و هنگامی که فاشیسم به زیور استعمار نیز آراسته شود، مانند حکومت پوشالی گورکن‌ها، گسست‌ها و شعبده‌های‌اش دو چندان خواهد شد. دیروز در ادامة کرنش و تکریم و تعظیم بر آستان مقدس ایالات متحد، حکومت ایران طرح نوینی ارائه داد، تا امضاء خط لولة صلح را باز هم به تعویق بیاندازد!

می‌دانیم که ایالات متحد از مخالفان سر سخت خط لولة صلح است، چرا که احداث این خط لوله به امنیت نسبی در منطقه منجر خواهد شد، و در این راستا منافع غرب خدشه‌دار می‌شود. و جهت بر آورده کردن خواست ایالات متحد، نوکرانش در پاکستان و ایران هر لحظه «ابتکاری نوین» به خرج می‌دهند! تا چند ماه پیش، پاکستان نقش مبتکر بر عهده داشت، و بر سر بهای گاز انتقالی به هند «لات‌بازی» در آورده بود، دیروز نوبت به حکومت اسلامی رسید، تا ابتکار عمل جهت حفظ منافع ارباب را به دست گیرد، و در آخرین لحظه طرحی نو در اندازد، که هند را تحت فشار قرار داده و فرصت بیشتری برای اربابانش در آمریکا فراهم آورد. و از قضای روزگار در اینکار «موفق» هم شد! چرا که مذاکرات به ماه آینده موکول گردید! و همزمان احمدی نژاد اعلام داشت، که به زودی بنزین «صادر» خواهد کرد!

حاکمیت‌های دست نشانده، هنگامی که به آخر خط می‌رسند، و باید گور خود را با دست‌های خود بکنند، لات‌بازی و نفس‌کش طلبی پیشه می‌کنند، تا هر چه بیشتر به تحریک افکار عمومی بپردازند. به عنوان نمونه، جمشید آموزگار، هنگامی که بهای مرکبات به طور سرسام‌آوری پیش از نوروز افزایش یافت، فرمودند، «گران است، نخرید!» و دیروز هم علی خامنه‌ای، ‌ به همین شیوه، در مورد طرح انقلابی بنزین و خدمات دولت مهرورزی سخنان شیوائی ایراد کردند! البته علی‌ خامنه‌ای جهت ایراد سخنان بی‌شرمانه و ابلهانه هیچ نیازی به سعی و کوشش ندارد، مقام رهبری بطور طبیعی «لات» و «اوباش» است و در این زمینه، ‌حتی گوی سبقت از روح‌الله هم ربوده.

به گزارش «مهرنیوز»، مورخ 9 تیرماه سال‌جاری، علی خامنه‌ای، ضمن دیدار با مدیران اجرائی و کارگزاران کشور، طی سخنان مبسوط، عالمانه و بس ابلهانه و مبتذل، کشف کرده که کشور ایران در حال پیشرفت همه جانبه است، و خواستار آن شده که این پیشرفت همچنان ادامه یابد، البته با تدبیر و «اولویت بندی» و ... و این «انسان‌واره» که حدود سه دهه در بالاترین جایگاه هرم قدرت سیاسی کشور قرار گرفته، هنوز حرف زدنش به آدمیزاد شباهت پیدا نکرده! اگر طی سه دهه به یک «طوطی» چنین امکاناتی داده می‌شد، تا به حال قادر به «سخنرانی» شده بود! ولی مقام معظم رهبری مانند کوه استواراند، و از جایگاه وقاحت و ابتذال و حماقت تکان نمی‌خورند! دلیل انتصاب ایشان به مقام رهبری نیز همین ایستائی در مرداب بلاهت و بیشرمی است. اما علیرغم چنین سکون و ایستائی، خامنه‌ای، هم «حرکت» مملکت را به جلو مشاهده کرده، هم خواستار تداوم چنین حرکتی شده:

«امروز کشور در همه عرصه‌ها در حال حرکت رو به جلوست[...] باید با اولویت بندی[...] مسیر پیشرفت مادی و معنوی کشور [...] ادامه یابد»


بله با «اولویت بندی!»، بر وزن «چشم بندی!» و شیادی! مسلماً بیانات مقام معظم در باب «اولویت بندی» به زودی توسط «انتشارات قطره»، در قطع پالتوئی به نخبگان عرصة فقر فرهنگی تقدیم خواهد شد! و بهاءالدین خرمشاهی نیز مقدمه‌ای برآن خواهد نوشت! چرا که علی خامنه‌ای برگزاری چنین نشستی را «شگفت انگیز» به شمار آورده، و با استفاده از این فرصت «معنوی» به دم‌جنبانی برای خیمة احمدی نژاد و تکرار مهملات میرحسین موسوی پرداخته، خواهان بازگشت به «شعارهای اصلی انقلاب» شده:

«شرایط کشور[...] شرایطی استثنائی است[...] در سال‌های گذشته برخی افراد [...] تصور می‌کردند شعارهای اصلی انقلاب همچون سربلندی اسلام، عدالت، مبارزه با استکبار و تلاش برای رفع محرومیت دیگر جایگاهی ندارند[...] اما به همت مردم و روی کار آمدن دولت نهم این شعارها و ارزش‌ها بار دیگر احیا شده[...]»


البته کرنش مقام رهبری به احمدی نژاد بی‌دلیل نیست، سهمیه بندی بنزین، و درآمد دولت خدمتگزار از فروش آن در بازار سیاه، هر کسی را، هر چقدر کودن باشد، می‌تواند به طمع اندازد، چرا که علی خامنه‌ای، طعم شیرین «سهمیه بندی» کالا در سال‌های جنگ را هنوز در دهان دارند، و بی‌دلیل نیست که به لیسیدن کفش «مهرورزی» پرداخته‌اند! بله، «ساده زیستی» در حاکمیت معنوی، خرج و مخارج فراوانی در جهان مادی دارد! از اینرو علی خامنه‌ای مجیزگوی احمدی نژاد شده! در ضمن، دیگر مشکلات و موانع امروز ایران به دوران پهلوی باز نمی‌گردد، اکنون حکومت قاجار هم مسئولیت بزرگی در مشکلات امروز ملت ایران دارد! اگر ایالات متحد همچنان گورکن‌ها را در حاکمیت نگاه‌دارد، به زودی علی خامنه‌ای از کوروش کبیر و سلسله هخامنشی به عنوان مسئولان اصلی حاکمیت ادبار اسلامی نام خواهد برد. اگر به یاد داشته باشیم «دم رهبری»، یا همان حداد عادل نیز، چندی پیش به یکی از روستاها تشریف فرما شده و گفته بودند، کوتاهی 2500 ساله را نمی‌توان یک‌شبه جبران کرد! ولی از آنجا که علی خامنه‌ای فعلاً نقش «تابوت» بازی می‌کند، و «تابوت»،‌ منطقاً بی‌حرکت است، مگر ساواک آنرا جابجا کند، فعلاً ساواک مصلحت چنین تشخیص داده، که «تابوت» را همزمان در دورة قاجار، پهلوی و «برخی اشتباهات بعد از انقلاب»‌ قرار دهد، تا در وصف اقدامات مدبرانه و برنامه‌ریزی‌های دولت مهرورزی داد سخن دهد:

«[...] خامنه‌ای با اشاره به تسلط طولانی حکومت‌های استبدادی قاجار و پهلوی بر کشور و مشکلات مزمن به جا مانده از آن دوران‌ها [منظورش دوران باید باشد] و احتمالا برخی اشتباهات صورت گرفته بعد از انقلاب تاکید کردند[...] رفع مشکلات کشور نیازمند اقدامات شجاعانه[...] و برنامه ریزی شده است[...] مسئله بنزین [منظورش سهمیه بندی ناگهانی بنزین است] از جمله این‌کارهاست»

همانطور که ملاحظه می‌شود، نخبگان حاکمیت گورکن‌ها، واژة «دوران»، جمع «دوره»، را نیز جمع بسته، «دوران‌ها» را به آکادمی فقر فرهنگی اهداء کرده‌اند. این هم مسلماً قسمتی از «اقدامات شجاعانه» و «برنامه ریزی» فرهیختگان کم سواد و خرده‌پای استعمار در ایران است، که به فرمان اربابان، یک شبه بنزین سهمیه بندی می‌کنند، تا فعلة ساواک را جهت ایجاد شورش به خیابان‌ها ریخته، مشکلات مزمن حکومت قاجار و پهلوی را در اسرع وقت «حل» کنند! ولی فعلاً که موفق نشدند، قرار است از این طرح شجاعانه امکانات رفاهی برای مردم فراهم آید، البته در سخنان جنایتکار و چپاولگر «ساده زیستی» به نام علی خامنه‌ای! که مانند شرکاء در استیصال قرار گرفته‌اند! ولی خوشبختانه خداوند یار درماندگان است! و استعمار پادوهای‌اش را تنها نمی‌گذارد! «واشنگتن تایمز» مورخ 30 ژوئن 2007، به شیوة نعل وارونه متوسل شده، و با ارعاب ملت ایران از تهاجم نظامی، در واقع مهر تأئید بر «فراخوان شورش» می‌زند. و به همین دلیل «روزی آنلاین»، ترجمة این مقاله را «آناً» منعکس کرده!

واشنگتن تایمز با ارائة براهین مستدل و علمی، مردم ایران را به «انقلاب دموکراتیک» فرا ‌خوانده! و می‌دانیم که اربابان «واشنگتن‌تایمزها» تا چه اندازه می‌توانند شیفتة «انقلاب»‌ باشند! آنهم انقلابی از قماش «براندازی دموکراتیک» سال 1357! که نان‌شان را سه دهه در روغن قرار داد! روغنی که هنوز قطراتش از قلم نویسندة واشنگتن تایمز بر تاریخ ایران می‌چکد! چرا که ایشان پس از مطالعات عمیق «دوران‌های» تاریخ ایران، از کوروش کبیر تا مصدق، اکتشافات فراوان کرده! از جمله آنکه، ایران با عراق و افغانستان تفاوت دارد، و ‌با تکیه بر تجربة جنبش مشروطه می‌توان یک براندازی مطلوب و مرغوب را در سال 2007 سازمان‌دهی کرد. اکتشاف دیگر قلم به مزدهای واشنگتن تایمز، حکایت از این امر دارد که ما ملت از زمان کوروش کبیر تا مصدق، فرهنگ‌مان «سکولار» بوده، البته ساسانیان و صفویه و دیگران هیچ اهمیتی ندارند، «کوروش» را دریابید، و مصدق را، کاشانی و فدائیان اسلام را هم فراموش کنید! جهت سازمان‌دهی یک «انقلاب دموکراتیک»، از پاسارگاد تا احمدآباد، کوروش و مصدق جان می‌دهند! گلسرخی را هم پیشتر سیمای جمکران به پاسارگاد برده بود، ‌پس فرخ نگهدار نیز به جمع «ما» می‌پیوندد، و هم‌صدا با «ما» تکرار می‌کند:

«فرهنگ سیاسی ایران از زمان کوروش کبیر تا نخست وزیری مصدق بیش از آنکه دینی باشد سکولار بوده[...] قانون اساسی 1906 تا سال 1949، شکوفا و از شرایط مناسب برخوردار بوده[...] رژیم دیکتاتوری آخوند‌ها[...] حرکت تاریخی ایران به سوی دموکراسی سکولار را به انحراف کشانده[...]»


بله واشنگتن تایمز، بر خلاف فیگارو که مطلب «جامعه شناسانه» و ناشیانة «شهدخت جوان» را منتشر کرده بود، تاریخ ایران را مثل کف دستش می‌شناسد! و می‌داند که ایران، با عراق و افغانستان «تفاوت» دارد! این مقاله به تنهائی یک «پولیتزر»، و یا حداقل یک نشان «شوالیه» می‌طلبد! افسوس که «دورانهای» اهداء نشان «شوالیه» گذشت! ولی نشان «سیف‌الله»، همچنان در بازار پاکستان موجود است! از اصل مطلب دور افتادیم، بازگردیم به فرمایشات رهبر فرزانه در مهرنیوز خودمان.

«رهبر فرزانه» اخیرا موضع تهاجمی اختیار کرده‌ و موضع تهاجمی را نیز چنین تعریف فرموده‌اند:

«موضع تهاجمی یعنی سیاست طلبکارانه، و جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از مسائل از دنیای امروز طلبکار است[...]»


مثلی هست که می‌گوید، وقتی به مرده رو بدهی، به کفن خود می‌گوزد! و «تابوت فرزانه» هم گویا مرتکب چنین عملی شده باشند! چرا که نه تنها سی سال است از ملت ایران طلبکاراند که با حمایت ارباب، امروز می‌خواهند از جهانیان «طلبکار» بشوند. البته مطلب اصلی «تابوت فرزانه»، مانند دیگر مسائل «چاهک حوزه»، خارج از «جامعه شناسی دینی»، استکبار، و غیره، بر یک نقطة اصلی متمرکز است: پائین تنه! البته آنطور که «مهرنیوز» می‌نویسد:

«رهبر انقلاب اسلامی[...] تصریح کردند[...] جمهوری اسلامی در قضیه سیاست‌های استکباری، در مسئلة زن[...] در زمینة گسترش فرهنگ لاابالی‌گری و اشاعه شهوت جنسی از دنیای به اصطلاح مدرن امروز سوال دارد و طلبکار است[...]


بله مشاهده می‌کنیم که در ذهن بیمار روضه‌خوان‌جماعت، همة‌ مسائل بر محور پائین تنه متمرکز است، و مانع می‌شود که اینان به دیگر مسائل بپردازند. حتی وقتی ساواک متن سخنرانی مقام معظم را تهیه می‌کند، بر این امر مهم واقف است! اما مهم‌تر از این «امر مهم»، حرکت کشور رو به جلو در تمامی عرصه‌هاست! آن‌ها که در واقعیت سخنان مقام معظم تردید دارند، می‌توانند نگاهی به گزارش «حنا زرچوبه»، مورخ 10 تیرماه 1386، بیاندازند، تا به میزان شناخت رهبری از «حرکت رو به جلو» پی برده، بی‌جهت حکومت اسلامی را به زیر سوال نبرند:

«مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب شهری خراسان شمالی گفت[...] همیشه گسترش شهرنشینی جلوتر از اقدامات آب و فاضلاب است[...]»


بله،‌ پیشرفت به ویژه در خراسان شمالی، چنان همه جانبه است، که از شرکت فاضلاب نیز پیشی گرفته!