شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۹


تویوتای روشن‌ضمیر!
...
با توجه به شرایط حکومت اسلامی، از نظر ما نخستین «حرکت» مفید و الزامی برداشتن آن تکه پارچة نماد اسارت زن به شمار می‌رود. این است نقطة آغاز ابراز مخالفت آشکار با حکومت آخوند و به ویژه مخالفت با تبلیغات استعمار غرب که در پی صدور «قتل‌نامه» ـ همان قطعنامة 1929 ـ می‌کوشد جهت سرکوب مطالبات دمکراتیک ملت ایران باز هم «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را با همان شعارهای عوامفریبانة خمینی یعنی «آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات و...» در جایگاه اوپوزیسیون قرار دهد.

منافع تحمیل تحریم‌های اقتصادی به ایران، ‌ همچون ارز حاصل از چپاول نفت به بانک‌های غرب سرازیر می‌شود. در واقع آنگلوساکسون‌ها با تصویب قطع‌نامه‌های پیاپی بر علیه ملت ایران با یک تیر چند نشان می‌زنند. اینان از یکسو نوکران‌شان در جمکران را به عنوان دشمن خود معرفی می‌کنند، از سوی دیگر تجارت «بازارسیاه» را رونق می‌بخشند و از همه مهم‌تر دست مزدوران خود را برای سرکوب ملت ایران باز می‌گذارند. کافی است نگاهی به «تاچریه» روز گذشته بیاندازیم؛ آخوند احمد خاتمی با ابراز خوشحالی از تحریم‌ها در واقع حرف دل اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن را بر زبان آورده. پیش از ادامة مطلب لازم است به پیام‌های خوانندگان گرامی در مورد «دفاع از خود» و «قتل ندا» پاسخ دهیم.

خوانندة گرامی! دفاع از خود و مقاومت در برابر اشغالگران عراق و افغانستان به هیچ عنوان خشونت‌طلبی شمرده نمی‌شود! متجاوزان به خاک این دو کشور خشونت‌طلب‌اند، در غیراینصورت دست به اشغال کشور دیگری نمی‌زدند. آنکه برای دفاع از میهن خود در برابر اشغالگر می‌ایستد از حقوق انسانی خود دفاع می‌کند. آمریکا، انگلستان و پامنبری‌های مزورشان به چه حقی عراق را اشغال کرده‌اند؟ اینان «نگران» بودند که صدام حسین سلاح کشتار جمعی داشته باشد؟ امروز هم در مورد ایران «نگران» شده‌اند و ... و خلاصة مطلب «نگرانی» و توهمات خود را به ابزار توجیه تجاوز به ملت‌های دیگر تبدیل کرده‌اند. تفاوت اشغالگران عراق با حکومت آخوندها چیست؟ روضه‌خوان‌ها هم پیوسته برای «نوامیس اسلام» نگران می‌شوند و به حقوق انسانی ملت ایران تجاوز می‌کنند، زن ایرانی را در جایگاه کنیز و برده قرار داده و جامعة «زنانه ـ مردانه» به راه انداخته‌اند. حداقل یک پرسش منطقی در اینجا مطرح می‌شود. چگونه می‌توان بر این واقعیت چشم فروبست که حکومت «مستقل» جمکران که از برکت «قتل‌نامه» در جایگاه قدرقدرت هم قرار گرفته، همان سیاستی را در ایران اعمال می‌کند که ارتش اشغالگر ناتو در افغانستان: ‌ ایجاد پارک و بانک و بازارچة زنانه! هم‌سوئی سیاست‌های حکومت اسلامی با ارتش جنایتکار ناتو در افغانستان چه دلیلی می‌تواند داشته باشد،‌ جز اینکه آخوندهای جمکران را مجری سیاست‌های آنگلوساکسون‌ها بدانیم؟ پس ایران هم به طور غیرمستقیم اشغال شده و هر ایرانی وظیفه دارد با عوامل اشغالگران، یعنی با آخوندهای حکومتی و همة‌ کسانی که مبلغ تحمیل مقدسات بر جامعه شده‌اند مبارزه کند. نخستین گام در این راه مخالفت با تحمیل پوشش اجباری بر زنان است، نه عربده‌جوئی در خیابان و جنجال برای برگزاری «انتخابات آزاد!»

در تئوکراسی هرگز «انتخابات» وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت. معرکه‌گیری حکومت اسلامی جز «شبیه‌سازی» انتخابات دمکراتیک هیچ نیست و رهبران منفور جنبش‌سبز برای تحکیم و تداوم همین روند عوامفریبانه جنجال به راه انداخته‌اند. اگر بساط حکومت اسلامی در ایران برچیده شود، تمام آرزوهای یانکی‌ها و شرکای‌شان در لندن جهت گسترش سلطة «شبکة‌ پنهان» بر منطقه نقش بر آب خواهد شد.

یکی دیگر از خوانندگان این وبلاگ می‌گویند، «مرگ ندا واقعیت دارد، و مراسم سالروز او را در ایران برگزار خواهیم کرد و هیچکس نمی‌تواند این واقعیت را انکار کند...» خوانندة گرامی! ما هیچ واقعیتی را انکار نکرده‌ایم، اشکال این است که دلیلی بر واقعیت این قتل در دست نداریم. متأسفانه طی حدود یک‌سال که از این ماجرا می‌گذرد، ما نتوانستیم به اسناد و شواهدی دال بر واقعیت قتل دست یابیم و از آنجا که فیلم و عکس فاقد سندی‌ات است، و ما هم آشنائی شخصی با مقتول نداریم، ‌نمی‌توانیم فیلم کذا را به عنوان «سند جنایت» بپذیریم. یادآور شویم نرم‌افزارهائی وجود دارد که به کمک آن‌ها می‌توان بدون مخدوش شدن «زمینه»، فیلم یا عکس را تغییر داد، و آنرا به عنوان تصویر اصیل و دست‌نخورده از یک رخداد واقعی به مخاطب حقنه کرد. در نتیجه ما قتل ندا را همچنان «رسانه‌ای» مطرح می‌کنیم، به این امید که «رسانه‌ای» هم باشد.

و اما به فرض که قتل ندا واقعیت داشته باشد، ما در هر حال برگزاری مراسم روضه و زوزه را به عنوان مخالفت با حکومت آخوند محکوم ‌می‌کنیم. یکی از مسائلی که نویسندة این وبلاگ از درک آن عاجز مانده این است که چرا مخالفان حکومت اسلامی قادر نیستند شعارها و آئین و مراسمی از آن خود داشته باشند؟ مگر نمی‌خواهند تشکیل حاکمیت بدهند، با چه زبانی مطالبات‌‌شان را مطرح می‌کنند؟ با زبان موسوی و احمدی‌نژاد؟

به چه دلیل مخالفان این حکومت توحش برای برپائی مراسم بزرگداشت «ندا» در هم‌سوئی با روضه خوان‌ها و ابتذال و خشونت جنبش‌سبز قرار می‌گیرند؟ می‌خواهید برای ندا مراسم یادبود برگزار کنید، بسیار خوب! چرا یک کنسرت «به یاد ندا» برگذار نمی‌کنید؟ حتماً باید برنامة سوگواری و مرثیه و نوحه و ضجه و زوزه به راه اندازید؟ ما بارها در مورد مرگ‌پرستی، خشونت‌طلبی و توسل به شعارهای مخرب دینی به عنوان تهدید‌های جدی علیه جنبش مدنی هشدار داده‌ایم و از همة طرفداران دمکراسی خواسته‌ایم از سردادن شعار «مرگ بر این و آن» جداً خودداری کنند. وارد جزئیات تئوریک نمی‌شویم فقط به این نکتة مهم اشاره می‌کنیم که وقتی یک گروه شعار «مرگ» سر می‌دهد، تک تک افراد آن گروه ناخواسته و ناخودآگاه پای به عرصة خشونت و نفرت می‌گذارند، و این خطری است جدی برای جنبش‌های ‌مدنی. به همین دلیل خارج از برنامة رقص در کانادا، هیچیک از حرکت‌های جمعی هم‌میهنان را در داخل و خارج کشور نمی‌توانیم تأئید کنیم.

باز هم می‌گوئیم، مدافعان دمکراسی می‌باید صفوف خود را از جنبش‌ خشونت‌طلب سبز جدا کنند و از تکرار شعارهای مبتذل آخوندها، خط‌امامی‌ها و سبزها بپرهیزند. هیچ ملتی از طریق همراهی و هم‌صدائی با فاشیست‌ها به دمکراسی دست نیافته و ایرانیان نمی‌توانند از این روند مستثنی باشند. برای ما قابل قبول نیست که مدافعان دمکراسی در صف طرفداران موسوی و کروبی، دو جنایتکار سرشناس، دروغگو، متقلب و نهایتاً کودن حکومت اسلامی قرار گیرند. امروز «پیک‌نت» و اکثر رسانه‌های مخالف‌نمای جمکران از قول موسوی و کروبی می‌نویسند، «مخالفت دولت با برگزاری تظاهرات ما نشان پیروزی ماست[...] ما خیابان را فتح کرده‌ایم [...] فیلم و عکس پوستر ارتش ماست!» این دو جنایتکار زرنگ و با هوش در واقع به پیروی از بوق‌های ارباب در لندن و واشنگتن به شیوة ابله‌فریب شایعه‌پراکنی با توسل به «تصویر» روی آورده‌ و می‌پندارند با این اعمال می‌توانند به تحریک افکارعمومی ادامه داده، همچون سال 1357 با تکیه بر نارضایتی عمومی «سنگرحق»‌ را یک‌بار دیگر به نفع «فاشیست ـ مسلمان‌ها» فراگیر کنند. بله این دو جیره‌خوار وفادار بیگانه، ضمن قیاس به نفس مخاطب را هم ابله پنداشته و فراموش کرده‌اند که با گرفتن انگشت اتهام به سوی احمدی‌نژاد نمی‌توانند سوابق ننگین خود را پنهان دارند.

باری در راستای سیاست پرسود تثبیت مزدور در جایگاه مدافع منافع ملی و رهبر اوپوزیسیون که به صورت رسمی با فتوی خائنانة میرزای شیرازی آغاز شد و پس از چند دهه کار را به حضور خمینی در نوفل لوشاتو کشاند، فرانس‌پرس که از شیفتگان جمال بی‌مثال آخوندکروبی است، همچنان می‌کوشد این شیخ فریبکار را به عنوان مدافع دمکراسی به ما بفروشد. البته تعجبی هم ندارد! استقرار حکومت اسلامی اگر برای ملت ایران جز فقر و مصیبت و سرکوب هیچ نداشت، برای کارفرمایان فرانس‌پرس و دیگر بوق‌های تفنگ‌فروش‌های غرب به راستی «نعمت‌الهی» بود.

مافیای تحت نظارت سازمان سیا انحصار تجارت منطقه را به دست گرفته و آنچه در غزه می‌گذرد «بازتولید» شیوه‌ای است که از سی ‌سال پیش بر ملت ایران تحمیل شده و اکنون عراق و افغانستان را نیز دربرگرفته. مسلم است که چشم پوشی از چنین نعماتی بسیار سخت و جانگداز باشد. به همین دلیل «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا و دیگر شاخک‌های سازمان سیا، پخش «خبر مؤثق» به نقل از «شاهدان عینی»، یا بهتر بگوئیم شایعه‌پراکنی را بار دیگر از سر گرفته‌اند و فرانس‌پرس هم دروغ‌پراکنی از زبان کروبی را!

فرانس‌پرس که این شیخ پلید و تقدس فروش را در جایگاه اوپوزیسیون ایران قرار داده، از او به عنوان مدافع آزادی و دمکراسی نام می‌برد! فرانس‌پرس در مطلبی تحت عنوان «انصراف اوپوزیسیون ایران از تظاهرات»، کروبی جنایتکار و متجاوز را که پس از سی سال تاراج و کشتار و رشوه‌خواری و دست‌بوسی هنوز پرونده‌اش در اختیار قوة قضائیة‌ حکومت عدالت علوی قرار نگرفته، به عنوان رهبر اوپوزیسیون ایران برگزیده و از زبان او هر چه می‌خواهد به مخاطب حقنه می‌کند. سایت فیگارو، مورخ 12 ژوئن 2010، به نقل از فرانس‌پرس می‌نویسد:

«اپوزیسیون ایران به مناسبت نخستین سالگرد انتخابات [مخدوش] احمدی‌نژاد خواهان آزادی و دمکراسی بیشتر شد، اما از برپائی تظاهرات انصراف داد.»


همچنانکه می‌بینیم به ادعای «فرانس‌پرس»، آزادی و دمکراسی ـ به صورت مجزا ـ در تئوکراسی جمکران «وجود» دارد، ولی از آنجا که کافی نیست، شیخ کروبی خواهان افزایش‌شان شده! این اختراعات نوین یا بهتر بگوئیم این مرزشکنی‌ها پیامد صدور «قتل‌نامه‌ای» است که احمدی‌نژاد را یک تنه در برابر شورای امنیت قرار داده. در نتیجه اگر ملت ایران با این قهرمان ضدامپریالیست مخالفت کند در کنار تحریم‌کنندگان و دشمنان قرار خواهد گرفت! البته جنبش سبز به دلیل سوابق مزدوری رهبران‌اش از حمایت بریتانیا برخوردار است و از این روند مستثنی می‌شود. این همان برنامه‌ای بود که محفل «کارتر ـ برژینسکی» با خمینی دجال به راه انداخت، تا ایرانیان مخالف توحش و سرکوب استعماری را طرفدار شاه و در نتیجه طرفدار آمریکا معرفی کند! این است فایدة اصلی برپائی «سنگرحق»،‌ و اوضاع اسف‌بار ملت ایران پیامد منطقی همین سنگرسازی است.

حکومتی که به گواهی قانون اساسی‌اش حقوق انسانی را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد، حکومتی که به گفتة‌ پاسدار علی لاریجانی، بنیان‌گذار آن «عملکرد سیاسی را برای تأمین رضایت خالق می‌داند، نه برای کسب نتیجه»، در قاموس شیپورهای غرب، از همة مزایای دمکراسی می‌تواند برخوردار باشد. اما «فرانس‌پرس» از زبان خود چنین ادعای ابلهانه‌ای نخواهد کرد. این مزخرفات را می‌باید از زبان شیخ کروبی، پامنبری همان بنیانگذار روان‌پریش حکومت جمکران به خورد مخاطب داد:

«لازم است رژیم به سوی مطبوعات آزاد، انتخابات آزاد و رعایت حقوق مردم حرکت کند[...]»

از این شیخ منفور بپرسیم اگر رژیم به سوی مطبوعات‌ آزاد برود با جنابعالی چه باید کرد؟ در هر حال به یاد داشته باشیم که «حقوق مردم» با «حقوق بشر» در تضاد قرار می‌گیرد! به عبارت دیگر رعایت حقوق بشر الزاماً حقوق همة افراد را تضمین می‌کند، اما حقوق تل موهومی به نام «مردم» همواره ناقض حقوق‌انسانی خواهد بود. به همین دلیل است که آخوند جماعت همچون حزب عوامفریب توده همواره سنگ «مردم» را به سینه می‌زند. باید به کروبی، این گوسالة ننه‌حسن که در دورة نکبت‌بار اصلاحات رئیس مجلس فرمایشی جمکران هم بود بگوئیم، مطبوعات آزاد و انتخابات آزاد فقط در یک نظام دمکراتیک می‌تواند وجود داشته باشد نه در یک تئوکراسی گوسفندپرور و گله‌نواز. و اما در تداوم سخنان ابلهانة کروبی نوبت به میرحسین می‌رسد که در برابر اصلاح‌طلبان سخنرانی کند.

در جمع لال‌ها، میرحسین موسوی از قدرت‌ بیان شگفتی برخوردار است. سخنرانی موسوی را می‌توان به حرکت یک اتومبیل قراضه در سربالائی پر دست‌انداز تشبیه کرد. اتومبیلی که زور می‌زند رو به جلو حرکت کند، ولی قادر به پیشروی در جاده نیست و هر چه راننده بیشتر پای بر پدال گاز می‌فشارد، صدای دلنواز «پت، پت» موتور و نالة جانگداز لولة اگزوز بیشتر می‌شود. بی‌دلیل نیست که موسوی با یک تویوتا کورولا ازدواج کرده تا در سربالائی دست‌اش را بگیرد! یادآور شویم «لارپوبلیکا» با تویوتای میرحسین یک مصاحبة شیوا صورت داده تا در مسابقة لجن‌پراکنی و گسترش ابتذال و دروغ از دیگران عقب نماند. می‌دانیم که اینروزها اپیدمی جام جهانی فوتبال بیداد می‌کند و همه می‌خواهند گل بزنند و برای اینکار چه دروازه‌ای بهتر از دروازة بی‌دروازه‌بان ملت ایران که دروازه‌بان‌اش همچون خمینی دجال برای جلب «رضایت خالق» فوتبال بازی می‌کند، نه برای کسب نتیجه! زهره «کورولا» هم که مانند میرحسین از پیروان خط همان وحشی بیابانی است، برای جلب «رضایت خالق» با روسری گل‌منگلی و چادرسیاه هر چه مزخرف در چنته داشته بیرون ریخته. ولی ما با زهراخانوم کاری نداریم، چرا که در اسلام، زن تحت قیمومت مرد است. پس می‌رویم به سراغ قیم زهرا رهنورد تا ببینیم در فرانس‌پرس چه فرموده. موسوی تمام شرایط دوران نخست وزیری خود را به دولت مهرورزی نسبت داده می‌گوید:

«رژیم صدای مردم را به خاموشی کشانده، ‌ مطبوعات را تعطیل می‌کند، و با برگزاری انتخابات [مخدوش] زندان‌ها را پر کرده ...»

گویا میرحسین موسوی نمی‌داند که احمدی‌نژاد به عنوان رئیس قوة مجریه، حق دخالت در امور قوة قضائیه را ندارد و از همه مهم‌تر گویا فراموش کرده که خود او بدون مجوز وزارت کشور و با توسل به شایعة تقلب تظاهرات به راه انداخته و ... و گویا فرانس پرس نیز از این امر آگاه نیست، چرا که در ادامة سخنان موسوی تاکید می‌کند، «انتخاب مجدد احمدی نژاد به دلیل تقلبات گسترده به تظاهرات اوپوزیسیون منجر شد، دولت این تظاهرات را سرکوب کرد، دهها نفر کشته و هزاران نفر دستگیر شدند، صدها نفر به زندان افتادند که برای چندین نفرشان هم حکم اعدام صادر شده»، و به این ترتیب فرانس پرس به ما می‌گوید که قوة قضائیه جمکران حکم اعدام صادر نکرده، کار کار احمدی‌‌نژاد است. باری خبرگزاری فرانسه در ادامة این گزارش گوساله‌فریب سری هم به سایت «کلمه» زده مطالبات اوپوزیسیون را از زبان عیال موسوی برای‌مان نقل می‌کند.

از قضای روزگار خواسته‌های «اوپوزیسیون» کذا همان مطالبات عوامفریبانة خمینی دجال در نوفل لوشاتو است. همان چرندیاتی که برای ایجاد اجماع به هم بافته می‌شود تا جیره‌خوار استعمار را به عنوان مدافع آزادی‌ها در «سنگرحق» بنشاند:

«آزادی بی‌قید و شرط زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، انتخابات آزاد مطالبات حداقلی جنبش سبز است[...]»


دلیل هم اینکه هیچکس با آزادی زندانی سیاسی، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد مخالفت نخواهد کرد. فقط شارلاتان مفلوکی به نام زهرا رهنورد باید بداند که چنین آزادی‌هائی هرگز در یک تئوکراسی وجود نداشته و نخواهد داشت. این آزادی‌ها را فقط در یک نظام دمکراتیک می‌توان مطالبه کرد. کسی که همچون خمینی دجال به پیامد اعمال‌اش اهمیتی نمی‌دهد و می‌خواهد حکومت را به امام زمان تحویل دهد، نمی‌تواند چنین مطالباتی داشته باشد. اوباش سبز مطالبات دمکراتیک ملت ایران را سرقت کرده، آن‌ها را به حساب «فاشیست ـ ‌مسلمان‌ها» می‌نویسند! این مرزشکنی تداوم سخنان بیشرمانة‌ دیوید کامرون است که در وبلاگ «نفت و آلزایمر» به آن اشاره کردیم.

چارپایان طویلة «مک‌کارتیسم» از آنجا که حرکت انسان در زمان و مکان مشخص را به رسمیت نمی‌شناسند، با سرقت مفاهیم انسان‌محور و معاصر آن‌ها را به حساب خود در صحرای کربلا ریخته و فراموش کرده‌اند که آزادی‌های دمکراتیک را نمی‌توان در چارچوب تحجر دین اسلام و خط امام وحشی و بیابانی‌شان قرار داد. ولی خبرگزاری فرانسه این مهم را فراموش نکرده، فقط ترجیح داده آنرا نادیده انگارد! کسی چه می‌داند! شاید بازهم بخت‌شان یار شود و دست الهی یک «سنگرحق» فراگیر به نفع طالبان برپا کند و همه بازگردند به دوران امام روشن ضمیر موسوی. به همان روزهای خوب که تبلیغات بی‌بی‌سی خمینی بیابانی را در جایگاه رهبر کبیر انقلاب قرارداد. باری فرانس پرس برای حفظ «پرستیژ» اوباش سبز می‌نویسد، «اوپوزیسیون از برپائی تظاهرات جهت حمایت از مطالبات‌اش انصراف داد تا از گسترش سرکوب جلوگیری کند!»

بله خیلی‌ها برای تداوم و گسترش بازارسیاه در منطقه و رونق دلالی و برده فروشی و پولشوئی به این اوباش امید بسته‌اند و حق هم دارند! باید به خبرگزاری کذا خلاصه‌ای از کارنامة این اوباش که آن‌ها را «اوپوزیسیون» می‌خواند ارائه دهیم، شاید آنچه را می‌پندارد که ما فراموش کرده‌ایم خود به یاد آورد.

برنامة سرکوب نظامی از دوران نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان آغاز شد و پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران به تحریم اقتصادی و جنگ استعماری انجامید. پس از پایان جنگ،‌ توطئه‌گران نشست گوادالوپ جهت گسترش زمینة تحریم‌ها به بحران دست‌ساز هسته‌ای متوسل شدند و جنجال تقلب با هدف کسب مشروعیت برای حکومت طالبان و تجهیزشان به سلاح اتمی سازمان یافت. به هر تقدیر جز اوباش حکومت و لباس‌شخصی‌های ساواک کسی برای جنبش سبز راهپیمائی نخواهد کرد. هر چند هیلاری کلینتن از لغو برنامة خردجال ابراز تأسف کرده، ولی دادستانی تهران با رد تقاضای دارودستة میرحسین در واقع به اینان لطف کرد و جایگاه اوپوزیسیون را برای‌شان محفوظ نگاه داشت!

پیشنهاد ما به همة کسانی که قصد دارند برای یادبود ندا راهی گورستان شوند این است که بجای این عمل «نفرت‌انگیز» همزمان تقاضای برگزاری کنسرت و تقاضای تجمع در برابر سفارت انگلستان را به وزارت کشور ارائه دهند. دادستانی حکومت اسلامی مسلماً با تقاضای کنسرت مخالفت خواهد کرد، ولی اگر مجوز تظاهرات در برابر سفارت بریتانیا برای‌تان صادر شد، فقط با شعارهای «درود بر قاچاقچی، سلام بر نزولخور»، «ما همه سرباز توئیم قاچاقچی! گوش به فرمان توئیم نزولخور!»‌ و «قاچاقچی! نزولخور! پیوندتان مبارک!» از هیزاکسلسنی و دولت‌شان قدردانی کنید که ضمن رعایت نزاکت یادی هم از شعارهای دوران امام «روشن ضمیر» کرده باشید!



جمعه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۹


قتل‌نامه!
...
بنگر این بیغوله را از دور
طاق‌های‌اش ریخته،‌ دروازه‌های‌اش رو به ویرانی
پایه‌های‌اش آیه‌هائی از پریشانی
[...]

یکبار دیگر فرصتی فراهم آمد تا حکومت اسلامی همچون دوران شیرین پس از اشغال سفارت آمریکا در آبانماه 1358 در انزوای سیاسی قرار گرفته و در تبلیغاتی موهوم، خود را در تقابل و نبرد با قدرت‌های جهان معرفی کند. این بود هدف اعضای شورای امنیت از صدور قطعنامة 1929:‌ تحکیم و تثبیت جایگاه حکومت توحش جمکران جهت گسترش سرکوب ملت ایران. صدور این قطعنامه در شورای امنیت برخلاف پروپاگاند ابله فریب رسانه‌ها در واقع پشتیبانی اعضای این شورا از حکومت توحش جمکران و به ویژه حمایت از دولت احمدی‌نژاد را آشکار کرد.

حکومت گورکن‌ها جهت صدور قطعنامة کذا مسلماً از شورای امنیت بی‌نهایت سپاسگزار خواهد شد، چرا که شورای به اصطلاح امنیت با تصویب قطعنامة‌ مذکور برای طالبان جمکران امکان «تغذیه» و در نتیجه زمینة سرکوب ملت ایران را فراهم آورده. به این ترتیب «ساتاس» مفلوک، برای برگزاری تاچریه‌های آینده با هیچ مشکلی روبرو نخواهد شد، به همچنین است برای دیگر مقامات جمکران که فرصتی طلائی جهت وق‌زدن در عرصة داخلی و خارجی به دست آورده‌اند. بین خودمان بماند، ‌ حکومت جمکران برای صدور چنین قطعنامه‌ای حق و حساب هم پرداخته.

بله، تا زمانیکه روسیه و چین در کنار توطئه‌گران گوادالوپ قرار نگرفته بودند، قدر‌قدرتی حکومت اسلامی ناقص می‌نمود؛ رسانه‌های غرب ادعا می‌کردند که بساط عربده‌جوئی ‌و لات‌بازی روضه‌خوان‌ها به پشتگرمی چین و روسیه به راه افتاده و اوباش‌سبز نیز در تظاهرات‌شان شعار «مرگ بر چین، مرگ بر روسیه» سر می‌دادند. اما پس از صدور قطعنامة‌ 1929، چین و روسیه هم به پیروی از اربابان حکومت اسلامی در غرب، سیاست تظاهر به دشمنی در پیش گرفتند. به این ترتیب حکومت چاه جمکران همچون دوران جنگ با عراق می‌تواند ادعا کند که در برابر تمامی جهان «ایستاده» و مقاومت می‌کند! البته این نبرد با بنزین وارداتی از امارات صورت می‌گیرد، همان بهشتی که یکی از مراکز پولشوئی و برده فروشی آنگلوساکسون‌هاست! سال گذشته 70 درصد بنزین ایران از امارات وارد شده!

به گزارش نووستی، مورخ 30 فرودین‌ماه 1389، کمپانی‌های نفتی روسیه، انگلستان، هلند، آمریکا، سوئیس و هند برای رهائی از تحریم‌ها قرارداد خود را با ایران فسخ کرده و جای خود را به چین و امارات سپرده‌اند! و از نظر ما عجیب است که این تحریم‌ها شامل چین و امارات نشده! همچنین بسیار عجیب است که پایگاه‌های نظامی آنگلوساکسون‌ها در کویت و امارات از عملیات تروریستی سازمان القاعده در امان مانده‌! می‌دانیم که سازمان کذا، همچون حکومت اسلامی، ارواح شکم‌اش با آمریکا و جهان غرب در حال نبرد است! بگذریم و بازگردیم به صدور قطعنامة 1929 که با هدف ارائة تصویر قدرتمند از حکومت جمکران صادر شد. چرا که این حکومت علیرغم جنجال احمقانة هیزاکسلنسی دست در دست اصلاح‌طلبان‌اش به آخر خط رسیده و خلاصه اگر اوضاع به همین منوال پیش می‌رفت ممکن بود دکان پر رونق «اسلام» آنهم در کشور ایران تعطیل شود. به همین دلیل بود که بزرگان جهان در پی یافتن راه چاره برآمدند و مصلحت خویش چنین دیدند که احمدی‌نژاد را در جایگاه «مرد شماره یک» جمکران بنشانند!

انتشار تصویر «گفتگوی» یکی از اوباش طرفدار مهرورزی با رهبر فرزانه در تاریخ 14 خردادماه 1389 دلیل موجه داشت! به همچنین تهدیدهای مضحک و مکرر احمدی‌نژاد که مذاکرات هسته‌ای را به عدم صدور قطعنامه منوط می‌کرد. ایشان در واقع برای صدور قطعنامه بر علیه ملت ایران مشغول التماس و استغاثه به درگاه اربابان‌شان بودند و خوشبختانه اعضای زرنگ، باهوش، خردمند و با فراست شورای امنیت بلافاصله به در خواست احمدی‌نژاد پاسخ مثبت دادند، و ضمن سرازیر کردن چند هزار لیتر اشک تمساح برای ملت ایران یک قطعنامة تحریم تقدیم حکومت اوباش کردند تا دست‌های‌اش برای سرکوب و تاراج بازتر باشد. اینگونه بود که حضور احمدی‌نژاد در پکن منتفی شد و برخلاف ادعای سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه ایشان را به نشست شانگهای نیز راه ندادند.

به گزارش نووستی، مورخ 21 خردادماه سالجاری سرگئی لاوروف فرموده‌اند، احمدی‌نژاد از حضور در نشست کذا خودداری کرده! وزیر امورخارجة روسیه در حق ما کم‌لطفی می‌کنند. وقتی علیرغم تهدیدهای واژگون احمدی‌نژاد، روسیه به جمع تحریم کنندگان ایران می‌پیوندد، با حمایت از تحریم پیامی زیرکانه برای رئیس دولت جمکران ارسال می‌کند. و با توجه به اینکه روزها پیش از صدور قطعنامة کذا نیز شاهد واکنش تند و غیرمعمول معاون رئیس جمهور روسیه به اظهارات احمدی‌نژاد بودیم، در واقع دولت روسیه به صورت غیرمستقیم به احمدی‌نژاد تفهیم کرده بود که از حضور او در نشست شانگهای استقبال نخواهد کرد. همچنانکه احمدی نژاد هنگام سفر به شانگهای، به بهانة صدور همین قطعنامه از سفر به پکن و ملاقات با مقامات رسمی چین نیز خودداری ورزیده.

درست است که احمدی‌نژاد از اوباش حکومت پوشالی و متزلزل جمکران است، ولی صدور قطعنامة 1929 در واقع ایشان را از جایگاه پوشالی به جایگاه مستحکم و رویائی «قدرت یکتا» و «مستقل» پرتاب کرد. پس هیچ تعجبی ندارد که ایشان پس از برخورداری از این جایگاه «الهی» و «برحق»، شخصاً تصمیم بگیرند که از حضور در نشست شانگهای خودداری فرمایند! آقای لاوروف! خداوند که در نشست شانگهای شرکت نمی‌کند، ایشان جایگاه‌شان والاتر از این است! می‌دانستیم که وزیر امورخارجة روسیه به زبان دیپلماتیک تسلط قابل تحسینی دارد، ‌ ولی از تسلط شگفت‌انگیز ایشان به زبان عوامفریبانه تاکنون بی‌اطلاع بودیم! مخاطب فارسی زبان را دستکم نگیرید! این قطعنامه صادر شد تا حکومت اسلامی در چارچوب منافع منطقه‌ای غرب ناچار نشود با اربابان‌اش، به ویژه با واشنگتن بر سر میز مذاکره بنشیند. هر چند پرزیدنت اوباما برای مذاکره اعلام آمادگی کرده‌اند، ولی حاکمیت آمریکا با صدور این قطعنامه پیام دیگری برای حکومت طالبان فرستاده و از آن‌ها می‌خواهد همچون گذشته در «خط‌ امام» و نمایشات «نبرد با آمریکا» و شرکاء باقی بمانند. به همین دلیل بود که پس از صدور این قطعنامه احمدی‌نژاد در شانگهای یک سخنرانی ابلهانه ایراد کرد، و تمامی رسانه‌های غرب آن را منعکس نمودند.

خلاصه کنیم، تلاش‌های صمیمانة اعضای شورای امنیت برای تداوم انزوای سیاسی ملت ایران، همان سیاستی است که از دوران جیمی کارتر آغاز شد و با نخست وزیری مارگارت تاچر به اوج رسید، و این سیاست از چشم ما ملت پنهان نمانده و اگر بعضی‌ها می‌پندارند دولت دیوید کامرون قادر به تکرار معجزات توحش‌گستر تاچر است سخت در اشتباه‌اند. شاید بعضی‌ها با مشاهدة همسر دیوید کامرون حساب‌هائی کرده باشند. می‌دانیم که سیاست «حساب» دارد، به ویژه اگر زمام امور به دست کسانی باشد که همچون دولت چین می‌پندارند جنایت و تاراج در سایة لشکرکشی‌های آمریکا و انگلستان به حساب‌شان نوشته نمی‌شود! بله، هم‌ اینان گویا با مشاهدة همسر باردار، سربه‌زیر و آشفته‌موی دیوید کامرون که اهل کسب است و طی 8 روز آن پیراهن بنفش کذا را از خود جدا نکرد، به این نتیجه رسیده باشند که «زن خوب فرمانبر پارسا، کند مرد درویش را پادشا»! پس همین روزهاست که کامرون بر تخت پادشاهی هم بنشیند و ... و بعضی‌ها در خواب و خیال‌شان بازگردند به دوران تاچر! بله، سیاست هم مانند صدور قطعنامه «حساب» دارد! آنگلوساکسون‌ها می‌خواستند در سواحل خزر خیمه بزنند، مسکو دروازه‌های آذربایجان را به روی‌شان گشود!

در گیرودار چانه زدن بر سر تصویب قطعنامة مذکور، پارلمان جمهوری ‌آذربایجان با ایجاد پایگاه نظامی ناتو در خاک این کشور موافقت کرد! و یک ناو فرانسه پس از 32 سال در بندری در جنوب عراق پهلو گرفت تا همکاری با نیروی دریائی این کشور را از سر گیرد! به گزارش فرانس‌پرس، مورخ 8 ژوئن 2010 این ناو پس از توقف در جده به عراق آمده بود تا روابط شیرین گذشته را بازسازی کند. همچنین نیروهای امنیتی روسیه یکی از سرکرده‌های تروریسم در قفقاز را برای نخستین بار «زنده» و «سرحال» دستگیر کردند، در نتیجه فاشیست‌های هلند به رهبری «ویلدر» با کسب 23 کرسی، از انتخابات «آزاد» و «دمکراتیک» این کشور «سرفراز» بیرون آمدند. حال بپردازیم به بخش اصلی، یعنی بخش اقتصادی که رهبر نظام چاه جمکران آن را «مال خر»‌ دانسته. امیدواریم حزب توده، که همة مسائل به ویژه لجن‌پراکنی و برچسب زدن و گسترش توهم را در چارچوب «سوسیالیسم علمی» بررسی می‌کند جملة معروف «اقتصاد مال خر است»‌ را که از زبان «رهبرش» شنیده، و شنیدیم و شنیدند فراموش نکرده باشد!

در چارچوب «مال خر»، قرارداد ایجاد یک منطقة تجاری آزاد بین ترکیه، لبنان، سوریه و اردن به امضا رسید، و همچنین به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئن سال‌جاری، شرکت توتال برای تأسیس «شمس»، بزرگترین نیروگاه خورشیدی جهان قراردادی به مبلغ 600 میلیون دلار با امارات به امضا رساند و قرار شد «مصدرسیتی» با 50 هزار جمعیت، فقط از انرژی «خورشیدی» تغذیه ‌کند، و «ایره‌نا»، مقر انستیتو بین‌المللی برای انرژی‌های «پاک» و تمیز و انستیتوهای تحقیقاتی مربوطه در این شهر فعالیت داشته باشند و اگر همه چیز بخوبی پیش رود، با پرداخت حدود 7 میلیارد دلار دیگر امارات تبدیل خواهد شد به پیشگام انرژی‌های «خورشیدی» در جهان. به همین دلیل امروز دیوید کامرون پس از مشاهدة ثبات و امنیت ناشی از جانفشانی‌های سربازان بریتانیا در افغانستان سری به امارات زد تا بخشی از ثبات و امنیت را در برابر دلار به شیخ امارات بفروشد.

در همان چارچوب «مال خر است»، می‌بینیم که به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی از دوبی، همزمان با امضای قرارداد ترانزیت گاز بین ترکیه و جمهوری آذربایجان، احداث خط لولة گاز ایران از میدان پارس جنوبی به ترکیه نیز آغاز می‌شود. خط لولة مذکور به طول 1850 کیلومتر که عسلویه را به مرز بازرگان در شمال غرب کشور پیوند می‌دهد، هر روز 110 میلیون مترمکعب گاز را به تاراج شرکت‌های غربی خواهد داد. هزینة احداث این ابزار چپاول حدود یک ‌میلیارد و سیصد میلیون دلار است،‌ که پرداخت 825 میلیون دلار آن را وزارت نفت ایران برعهده گرفته. به گزارش نووستی، میزان ذخیرة ‌گاز میدان پارس جنوبی 14 هزار میلیارد متر مکعب برآورد شده. البته در این عرصة «اموال الاغ»، یک اتومبیل تویوتا کورولا متعلق به سفارت گورکن‌ها در مسکو نیز ناپدید شده، یعنی آنرا دزدیده‌اند.

به گزارش نووستی، مورخ 19 خردادماه سالجاری، ارزش تویوتای گمشده حدود 23 هزار دلار است! از نظر ما هیچ اشکالی ندارد. بالاخره در کنار اینهمه بده‌بستان‌های «خرکی» و چند هزار میلیارد دلاری، یک تویوتای بدبخت 23 هزار دلاری که همچون زهرا رهنورد دیگ آش‌نذری را تداعی می‌کند چه ارزشی دارد؟ اصلاً از قدیم گفته‌اند، این قماش کالا چه رهنورد و چه تویوتا، «همه مال خر» است.

و اما دو روز پیش از تصویب قطعنامه، یعنی در تاریخ 17 ژوئن 2010، بخش اقتصادی سایت نووستی به خرید سیستم‌های ضدموشکی ایالات متحد توسط امارات اشاره کرده می‌نویسد، هفتة‌ گذشته تفاهم نامه‌ای به مبلغ 7 میلیارد دلار بین لاکهید مارتین و امارات برای خرید موشک‌های «تاد» به امضا رسید:

«امارات [...] خواستار خرید سه سیستم رهگیری و آتشبار موشکی [تاد] است. [این مجموعه] 147 موشک ضدموشک بالستیک، چهار ایستگاه رادار، 9 سکوی پرتاب، شش ایستگاه ارتباطات و هدایت آتش را شامل می‌شود[...]»


لاکهید مارتین انتظار دارد دولت آمریکا تابستان امسال مجوز صدور بنجل‌های ارتش یانکی‌ها به امارات را صادر کند. مسلماً دولت آمریکا با صدور آهن پاره‌های لاکهید مارتین مخالفت نخواهد کرد چرا که برای مدیریت این سمساری فوق‌مدرن یک گله کارشناس و مستشار نظامی و خدم و حشم با انواع سگ‌های مدرن و متمدن و بچه‌های بی‌ادب برای ایجاد «ثبات» و به ویژه «امنیت» راهی منطقه خواهند شد و از میزان بیکاری و بی‌عاری و ولنگاری در ینگه دنیا کاسته خواهد شد، و به این ترتیب، اگر بخت‌مان یاری کند، شاید پرزیدنت اوباما بتوانند برای شرکت در مراسم سالگرد انتخابات جمکران و به ویژه شرکت در مراسم روضه و زوزه جهت درگذشت «آن زن جوان» در تهران حضور یابند. خلاصه، ندای «کرم نما و فرود آ، که خانه خانة توست» از جمکران به گوش می‌رسد.

به گزارش رادیوفردا، ‌مورخ 20 خردادماه سالجاری مستر پرزیدنت یانکی‌ها پس از تصويب چهارمین قطعنامة‌ تحريم عليه ملت ایران، طی یک سخنرانی دل‌انگیز و هوس‌انگیز و به ویژه شورانگیز چنین فرمودند که این تحریم‌ها برای ملت ایران هیچ بد نیست،‌ بلکه دولت خبیث جمکران را هدف قرار داده. ایشان افزودند، سال‌هاست که ایران، از اجرای تعهدات بین‌‌‌المللی خود سرباز زده و به قطعنامه‌های شورای امنیت بی‌اعتنائی کرده! بله، نوکران سازمان سیا در حکومت جمکران هیچ تقصیری ندارند، تقصیر از ما «ایرانیان» است! از اینرو شورای امنیت هم با صدور «قتل‌نامه» تصمیم به تنبیه ایران و تشویق نوکران خود در حکومت جمکران گرفته. و به ادعای اوباما این تحریم‌ها اصلاً برای ایران «بد» نیست؛ خیلی هم ویتامین دارد! باراک اوباما همچنین ضمن تأکید ضمنی بر این امر که در حکومت الهی می‌توان انتخابات برگزار کرد، تلویحاً از برگزاری مراسم 22 خردادماه نیز حمایت به عمل آورده، فرموده‌اند ما برای سالروز 22 خرداد در سراسر جهان کاروان خردجال به راه می‌اندازیم:

«هدف از اين تحريم‌ها مردم ايران نيستند، و راه برای ديپلماسی بسته نيست [...] شنبه سالگرد انتخابات ايران است و دنيا سرکوب معترضان و قتل بی‌گناهان را به ياد می‌آورد [...] امروز شورای امنيت شديدترين تحريم‌ها را عليه ايران تصويب کرده [...] ما خواستار پايان انزوای سياسی و اقتصادی ایران و آينده بهتر برای مردم این کشور هستیم [...]»


و باید گفت: تف به روی آدم دروغگو! همچنانکه شاهدیم حضرت باراک اوباما نیز پس از تصویب «قتل‌نامة» ملت ایران خواهان آیندة بهتر برای ما ملت هم شده‌اند. نمی‌دانستیم تحمیل انزوای سیاسی و اقتصادی آیندة بهتری برای ایرانیان تأمین خواهد کرد! 30 سال است که آنگلوساکسون‌ها همزمان با تحمیل انزوای سیاسی بر حکومت اسلامی و حمایت پنهان از این حکومت، تحریم اقتصادی را بر ملت ایران تحمیل می‌کنند و اینک رئیس جمهور ایالات متحد ادعا می‌کند خواهان پایان یافتن انزوای سیاسی و اقتصادی ایران است! اگر به انزوای اقتصادی ایران پایان داده شود، آنوقت تکلیف شبکة قاچاق اسلحه، مواد مخدر و برده ‌فروشی که سه دهه است پولش به جیب یانکی‌ها می‌رود چه خواهد شد؟ درآمد ناشی از فعالیت این تشکل‌های «اسلامی» که تحت نظارت سازمان سیا منطقه را به زباله‌دان تبدیل کرده، حتماً به جیب احمدی‌نژاد می‌رود! اگر به انزوای اقتصادی ایران پایان داده شود، شرکت‌های غرب و به ویژه شرکت‌های آمریکائی و انگلیسی و آلمانی از مزایای «بازار سیاه» محروم می‌شوند، آنوقت تکلیف «اقتصاد» شکوفای غرب چه خواهد شد؟! ضرر می‌کنید ها!

اگر هم ما راضی به خسارت شما باشیم، حکومت اسلامی جمکران به هیچ عنوان به ضرر ارباب رضایت نخواهد داد. تمام نگرانی این حکومت تأمین منافع شماست، اگر از این عبادت محروم‌اش کنید از پیشرفت باز می‌ماند و از غصه دق می‌کند. پیشرفت و ترقی نوکران شما همواره در گرو تحمیل جنگ و تحریم بر ملت ایران بوده، پس نوکران وفادارتان را از این نعمت الهی محروم نفرمائید! البته مستر پرزیدنت یانکی‌ها روز 22 خرداد و قتل رسانه‌ای ندا را نیز فراموش نکرده. هر چند ایشان نمی‌دانستند که رهبران اوباش سبز به دلیل افلاس از راهپیمائی 22 خردادماه منصرف خواهند شد، اما گویا اوباما روی سالگرد قتل ندا حساب ویژه‌ای باز کرده، و به همین دلیل نیز جنایات پادوهای‌ آمریکا را به حساب پدیدة‌ موهوم و «نیست‌درجهانی» به نام «دولت ایران» گذاشته! نمی‌دانستیم این مملکت دولت هم دارد:

«شنبه یک سال از انتخابات ایران می‌گذرد[...] دنیا به یاد می‌آورد که دولت ایران چگونه بی‌گناهان را به قتل رساند و مخالفان را سرکوب کرد از جمله زن جوانی که در خیابان کشته شد[...]»

می‌بینیم که اگر ایران «دولت» ندارد، برای یانکی‌ها این تشکیلات نام‌اش «دولت» است! کدام دولت؟ دولتی که 31 سال است با تکیه بر سرنیزة ارتش ناتو به سرکوب ملت ایران مشغول شده، این تشکیلات بدون مجوز اربابان‌اش دست به سرکوب به قول شما «بی‌گناهان» می‌زند؟! نکند این به اصطلاح «دولت»، پیش از کاروان خردجال میرحسین فقط «گناهکاران» را مجازات می‌کرد و از نظر شما «حق» هم داشته؟! دولتی که برای تصویب «قتل‌نامة»‌ ملت ایران ذخائر ارزی‌اش را از یورو به دلار تبدیل می‌کند، دولت ایران نیست، صورتکی است بر چهرة پلید استعمار در کشور ایران. ‌

5 روز پیش از صدور قتل‌نامه، حکومت جمکران جهت اثبات مراتب نوکری خود مبلغی معادل 45 میلیارد یورو از ذخائر ارزی خود را به دلار تبدیل کرد! «ژرژ مالبرونو» در فیگارو، مورخ 5 ژوئن 2010 از این عملیات قهرمانانه پرده برداشت. می‌دانیم که ارزش یورور رو به کاهش دارد و در چنین مواقعی همه اقدام به خرید یورو می‌کنند، ولی دولت جمکران از آنجا که مأموریت الهی دارد و نتیجة اعمال‌اش اهمیت چندانی نخواهد داشت، فقط به تکلیف الهی خود عمل کرد. باری فردای روزی که 45 میلیارد یورو به دلار تبدیل شد، پاسدار علی لاریجانی در ایسنا بر این نکته تأکید فراوان کردند که عملکرد سیاسی «راه امام» در «گرایش تک بعدی» رضایت خداوند نهفته و پیامد و نتایج آن هیچ اهمیتی ندارد. و خلاصة مطلب سیاست‌های حکومت جمکران نیز از همین «خط» پیروی می‌کند، چرا که خط کذا همواره ضامن تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها بوده و خواهد بود.

لاریجانی در سخنان ضدونقیض خود از یک‌سو ویژگی عملکرد سیاسی خمینی را کسب رضایت خدا معرفی کرده و می‌گوید،‌ این مسیر مشروعیت سیاسی ایجاد نمی‌کند و طرفدار فراوان ندارد! از سوی دیگر، همین لاریجانی در کمال حماقت خمینی را مدافع حقوق انسان‌ها شمرده و نهایت امر او را به عنوان فیلسوف اسلام در ویترین می‌گذارد، بدون اینکه در نظر بگیرد یک «مدافع حقوق انسان» هرگز نمی‌تواند، همچون موجود صغیر و مهجور بدون اندیشیدن به پیامد اعمال خویش کاری انجام دهد:

«[علی لاریجانی]‌اظهار داشت [...] مبناي مشروعيت [...] به آثار و نتايج آن مربوط نيست [...] در توجيه فعل سياسي آنچه مشروعيت‌ساز است [...] صرفا رضايت خالق [است]‌ و [...] مبارزة‌ [حکومت اسلامي]‌ با استراتژي ضدبشري [...] و جنگ‌افروزي آمريكا در منطقه برای [...] دفاع از مردم مظلومي بود كه آزادي براي تعيين سرنوشت خود را طلب مي‌كردند [...] امام به عنوان يك فيلسوف اسلامي عدالت را در تحقق استعدادهاي جامعه مي‌دانست [...]»

این مزخرفات که در سایت ایسنا، ‌ مورخ 16 خردادماه 1389 با کد: 8903-09466 انتشار یافته به ما می‌گوید، امام با آمریکا نبرد می‌کردند، و تداوم جنگ با عراق، همکاری با اشغالگران عراق و افغانستان و ... همگی در راه رضایت خالق بوده و جهت دفاع از حقوق انسان‌ها! خلاصة کلام، جنگ و درگیری و لات‌بازی در خیابان‌ها برای تحقق استعدادهای جامعه صورت گرفته، البته در زمینة توحش و خشونت، چرا که با گسترش جنگ و لات‌بازی فقط زمینة مناسب برای ‌رشد توحش فراهم می‌آید و سود این توحش هم به بانک‌های لندن واشنگتن سرازیر شده تا رضایت «خالق»‌کذا یعنی رضایت نزولخورها و تفنگ‌فروش‌های دو سوی آتلانتیک تأمین شود. تبدیل ذخائر ارزی به دلار نیز در راستای همین سیاست جلب رضایت خالق باید صورت گرفته باشد، اینهمه تا نیروگاه بوشهر نیز نتواند کار خود را آغاز کند. خلاصه همه به هزینة ملت ایران به آرزوهای خود رسیدند!

با تصویب قطعنامة 1929 در شورای امنیت همه به آرزوی‌شان رسیدند. اسرائیل و حکومت جمکران در عرصة سیاسی و دیگران در عرصة اقتصادی نظامی و امنیتی! حکومت پیرو خط‌ توحش امام برای فراهم آوردن زمینة جفتک‌پرانی حکومت اسرائیل و تداوم جنگ زرگری با این کشور، و همچنین جهت ابراز وجود و عربده‌جوئی در عرصة بین‌المللی یعنی سرکوب ملت ایران نیازمند «انزوای سیاسی» است؛ اعضای شورای امنیت با صدور قطعنامه 1929 تمامی این امکانات را در اختیار این تشکیلات استعماری قرار دادند. به محض صدور قطعنامه، اسرائیل ضمن ابراز ناخرسندی، گفت «کم است! بیشتر، بازهم بیشتر.» سپس سگ‌های‌هار بریتانیا در «شورای امنیت ملی» آخوندها کوفتن بر طبل «کاهش همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» ‌را آغاز کرده، مهرورزی هم به شیوة‌ معهود قطعنامة‌ کذا را لایق سطل زباله دانست. آنگاه ایالات متحد و اتحادیة اروپا اعلام داشتند اعمال تحریم‌های یکجانبه بر ایران را بزودی بررسی خواهند کرد.

هر چه می‌بینی در او، مرگ است و ویرانی
عرصة جاوید آشوب و پریشانی
[...]
راستی آیا[...]
کدامین فاتح اینجا ترک‌تازی کرد؟
(نادر نادرپور)





پنجشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۹


نفت و آلزایمر!
...
بهترین راه برای اثبات اینکه مسلمین غرب‌زده نیستند و «هویت» ویژة خود را دارند این است که از راه رفتن روی دو پا انصراف داده و بین «خزیدن» و «چاردست‌وپا» ‌رفتن «آزادانه» انتخاب کنند. بله! مرزشکنی و تخریب انسان را نباید در حد واژگان متوقف کرد،‌ خارج از تهدید زنان و سرکوب جوانان ایران، «هویت» واقعی خود را در عمل نشان دهید تا همه ببینند که طرفداران حکومت اسلامی هیچ شباهتی به انسان ندارند.

در تئوکراسی نمی‌توان «انتخابات» به مفهوم دمکراتیک برگزار کرد. آن‌ها که ادعا می‌کنند در حکومت اسلامی جمکران «انتخابات» برگزار شده و برای اعتراض به نتیجة‌ انتخابات کذا قصد لشکرکشی خیابانی دارند، شرکای همین حکومت جنایتکار اسلامی‌اند که برای سرکوب مطالبات دمکراتیک ملت ایران بسیج شده‌اند. و مسلم بدانیم که از همراهی لباس‌شخصی‌ها و چماقداران و چاقوکش‌های حکومت در راه‌پیمائی کذا برخوردار خواهند شد.

بخش نخست وبلاگ امروز را به «مرزشکنی» و مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد در شاهکار عوامفریبی استاد «جلال آل‌احمد»، یعنی «غرب زدگی» اختصاص می‌دهیم تا روشن شود پایان نامة امثال فرشته داوران که تحت نظارت همایون‌کاتوزیان و شرکاء منتشر می‌شود ریشه در کدام منجلاب دارد. آل‌احمد در اثر خود بنیاد سلطنت را جدا از بنیاد دین دانسته، و می‌گوید در دوران صفوی بود که «سلطنت» و «روحانیت» یکی شدند! پیشتر در مورد بنیاد سلطنت توضیح مفصل داده‌ایم، پس به ذکر این نکته اکتفا می‌کنیم که بنیاد دین مکمل بنیاد سلطنت است و پادشاه بر بنیاد دین نظارت عالیه اعمال می‌کند. در انگلستان یا در مراکش چنین نظارتی را شاهدیم. خلاصه نه در دمکراسی‌های غرب و نه در کشورهای مسلمان‌نشین بنیاد دین خارج از حکومت قرار نگرفته. در حالی که استاد جلال آل‌احمد ادعا می‌کنند چنین ارتباطی بین سلطنت و مذهب فقط در دورة صفوی برقرار شده، و خلاصه ایشان با یک چرخش قلم این ارتباط اندام‌وار را انکار کرده دو بنیاد مکمل «دین» و «سلطنت» را از یکدیگر جدا فرموده‌اند تا بتوانند در تداوم فروپاشاندن مرز مفاهیم و ایجاد گسست در آنان، یک تداوم کاذب اختراع کرده و دین اسلام را دنبالة نظرات مزدک و مانی بدانند و از «ظلم» ساسانیان گلایه فرمایند:

«بر خلاف رأی مورخان ريش و سبيل‌دار ما، نهضت‌هاى [...] سياسى و مذهبى ما را هيچ وقت به جايى نرسانده است [...] و اگر هم رساندند، سنگ اول بنائى را گذاشتند كه در دورة‌ صفوى كنگره‌اش ساخته شد. يعنى در آن زمان بود كه حكومت ملى و مذهب ـ يعنى سلطنت و روحانيت ـ در يك خرقه رفتند [...] يادتان باشد كه ما در دورة‌ ساسانى نيز چنين وضعى را داشته‌ايم كه به قيام مانى و مزدك و عاقبت به ظهور اسلام انجاميد [...]»

همچنانکه می‌بینیم بر اساس اظهارات علمی استاد آل‌احمد، اسلام هم تداوم قیام مانی و مزدک می‌باید تلقی شود. بله این چند سطر برای آشنائی با روند استعماری انتشار «پایان‌نامه‌های» درخشان نظیر پایان‌نامة مضحک فرشته داوران کفایت خواهد کرد. هدف این است که به ما بگویند تهاجم تازیان هیچ گسستی در تاریخ و فرهنگ ایرانیان ایجاد نکرده و تحمیل دین اسلام به ایرانیان، جهت رشد و تکامل جامعه یک الزام بوده، و خلاصه ایرانیان باید از اعراب بدوی سپاسگزار هم باشند. پیشتر گفتیم که اکثریت غریب به اتفاق ایرانشناسان در آثار علمی و مستند خود، بدون کوچکترین اسناد و شواهدی ادعا کرده‌اند که «ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند.» آثار محققینی که از این پروپاگاند استعماری اجتناب کرده‌اند به ایرانیان معرفی نمی‌شود تا از این طریق به همه بباورانند که کلیة شرق‌شناسان در اینمورد متفق‌القول‌اند، حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست.

این پروپاگاند فرهنگی ناتوست که چنین دروغ بزرگی را به ملت ایران حقنه کرده. به همین دلیل است که به عنوان نمونه ایرانیان با نام «موریس لومبارد» بیگانه ‌مانده‌اند. موریس لومبارد از جمله مورخینی است که ضمن اجتناب از تکرار طوطی‌وار ترهات «فرهنگی» ناتو، به 3 سده مقاومت ایرانیان در برابر اشغالگران مسلمان اشاره دارد. هم اوست که نابودی کشاورزی در ایران و رونق سوداگری پس از سلطة‌ اعراب، و بروز جنبش‌های متعدد آزادی‌بخش از جمله قیام «بابک زنگ» را بررسی کرده. مقاومت در برابر اشغالگر، در تمام صور خود از جمله به صورت مسلحانه، یعنی دفاع از خود. هیچ ملتی تجاوز بیگانه را نمی‌پذیرد، و نمی‌توان ایرانیان را از این روند تاریخی مستثنی دانست، آنهم به بهانة اینکه دین اسلام گویا «برحق» بوده! ادعای اینکه تهاجم تازیان گسستی در هویت ایرانی ایجاد نکرده، و ایرانیان به استقبال اسلام شتافتند یک توهین مستقیم به ایرانیان است که فقط در پریشان‌گوئی هوچی‌های استعمار بروز می‌کند. بگذریم و بازگردیم به نقش دین در حکومت ساسانی.

در اینمورد همچنانکه پیشتر هم اشاره کرده‌ایم تحقیقات بسیار شده. در وبلاگ «پشک و چمین» به صورت شتابزده از تحقیقات «پل دوبروی» سخن به میان آوردیم. امروز نگاهی خواهیم داشت به بررسی‌های «رمان گیرشمن» در «ایران از آغاز تا اسلام» که انتشارات «آلبن میشل» آنرا در سال 1976 به چاپ رسانده. گیرشمن می‌نویسد:

«طی حدود پنج سده پادشاهی ساسانیان کشاکش آشکار پیروان آموزه‌های زرتشت و مزدئیسم را شاهدیم. در اواخر قرن سوم، هنگام پادشاهی بهرام دوم کشتار گسترده‌ در پهنة ایران توسط شاپور دوم نیز ادامه یافت [...] در دورة شاپور اول امپراتوری ساسانی تازه نفس و مستحکم بود، و در عرصة نبردهای جهانی از یک پیروزی به پیروزی دیگر می‌رفت، با اینحال هنگام نبرد با امپراتوری رم، نبردی که تمرکز همة‌ نیروهای ملی را ایجاب می‌کرد، یک‌بار دیگر مسئلة دین امپراتوری مطرح شد و همین امر می‌تواند نشان توجه ویژة شاپور به مانی باشد[...] در شرایطی که آداب و رسوم آتشکدة استخر حتی قادر نبود در برابر رواج دین مسیح نیز از خود دفاع کند، شاید شاپور چشم‌پوشی و گذشت موجود در آموزه‌های مانی را به عنوان ‌یک دین ایرانی که مبلغ آن نیز ایرانی بود برای تأمین نیازهای وقت امپراتوری مناسب‌تر می‌دید [...] اما پس از مرگ شاپور اول [...] ضعف جانشینان‌اش برای موبدان، به ویژه موبدان شمال مجالی است مناسب جهت اعمال خشونت علیه پیامبر نوین و پیروان‌اش[...]‌»

یادآور شویم «رمان گیرشمن» از شیفتگان تمدن ایران باستان بود. حال ایران باستان را رها کنیم و بازگردیم به ایران معاصر که به دلیل شیفتگی آنگلوساکسون‌ها بر توحش طالبان، هر روز در مسیر گسترش تحجر و توحش پیشرفت می‌کند.

ابتدا بازار و پارک، و اینک به گزارش فیگارو، مورخ 8 ژوئن 2010، بانک ویژة زنان نیز در حکومت اسلامی جمکران افتتاح شده. مسلماً حزب «چمین وطن» توده از این پیشرفت بزرگ نیز شادمانی خواهد کرد. آخوندهای چپ‌نما که ادعای سوسیالیسم علمی هم دارند با جامعة مختلط به شدت مخالف‌اند. به عنوان نمونه سایت «پیک نت» با انتقاد از مراسم 14 خرداد می‌نویسد، زنان و مردان را به صورت مختلط در اتوبوس‌ها ریخته بودند و مردان مزاحم زنان می‌شدند و ... و خلاصه کنیم برای ممانعت از چنین مزاحمت‌هائی است که حزب توده می‌تواند «زنانه ـ‌ مردانه» شدن کشور ایران را از نظر «علمی» توجیه کند! یا اینکه محمدرضا نیکفر می‌تواند ضمن بررسی «علمی» ادیان و خشونت دین بگوید و بنویسد، ‌ خشونت سکولار و دمکراتیک هم داریم. «پروفسور» نیکفر که مانند همة فاشیست‌ها «زمان» و «مکان» را به رسمیت نمی‌شناسند همان کاوشگر فرهیخته‌ای هستند که از دیوان حافظ «دمکراسی» استخراج کرده بودند! نیکفر چنین القاء می‌کند که در دمکراسی نمی‌باید خشونت وجود داشته باشد!

ایشان گویا درویش‌مسلکی را با دموکراسی در ترادف قرار داده‌اند. اجرای قوانین دمکراتیک در یک جامعه ایجاب می‌کند که «قانون‌شکن» مجازات شود. مجازات قانون‌شکن را خشونت نمی‌خوانند، چرا که قوانین دمکراتیک انسان‌محور است و کسی که انسان‌محوری را نقض می‌کند مرتکب خشونت شده نه کسی که نگهبان چارچوب‌های انسانی است. در ضمن حضور فلاسفة کبیر و ساختارشکن جمکران توضیح دهیم، 14 سدة‌ پیش، اعمال محمد در صحرای حجاز «خشونت» تلقی نمی‌شد! طبق روایات، محمد در زمان خود و در مکان مشخصی به نام صحرای عربستان اعمالی را انجام داده که از چارچوب هنجارهای جوامع بدوی فراتر نمی‌رفت. ولی بازتولید همین اعمال در هزارة سوم و در جامعة امروز ایران «خشونت» و «تخریب انسان» خوانده می‌شود.

حکومت جمکران با افتتاح «بانک ویژة زنان» گام بلندی جهت تبدیل کشور به اندرون برداشت. پر واضح است که در چنین کشوری حضور «مرد» ممنوع است؛ همه باید «خواجه» باشند. مهم‌ترین ویژگی «کشور ـ اندرون» این است که قوانین و مقررات آن هیچ ارتباطی به قوانین جاری کشور ندارد! چرا که حضور شاه، نماد قدرت پدرسالار در اندرون مقطعی است. زمانیکه شاه در اندرون حضور ندارد، زنان و خواجه‌های حرمسرا طبق قوانین و مقررات نانوشتة خود زندگی می‌کنند. و فعالیت‌شان به رمالی، جادو، دعانویسی، توطئه، جنایت و بزک و حمام و سورچرانی محدود می‌شود. این یک تصویر نه چندان گزافه و البته نه چندان دقیق از زندگی زن در فضای بسته است که جهت سرکوب ملت ایران در کشورمان به مورد اجرا گذاشته شده. این روند سرکوب ملهم از گسترش توحش طالبان بر جامعه است که به صورت گام به گام در افغانستان نیز به پیش رانده می‌شود. برای پنهان داشتن دست استعمار در تحمیل چنین سیاست‌هائی است که همة جیره‌خواران آنگلوساکسون‌ها در داخل و خارج ایران می‌کوشند این وحشی‌گری‌ها را به حساب «یک‌نفر» بگذارند: علی‌خامنه‌ای! همان علی خامنه‌ای که در این «قصه‌ها» با یک گروه اوباش در برابر ملت ایران و قطعنامه‌های شورای امنیت می‌ایستد!

اگر به تصویری که مقام معظم را به اصطلاح در حال «گفتگو» با یکی از مریدان‌شان نشان می‌دهد به دقت بنگریم خواهیم دید که ایدة قدرقدرتی ایشان توهمی است که قلم به مزدهای استعمار به آن دامن می‌زنند. چگونه یکی از به اصطلاح «مریدان» مقام معظم می‌تواند تا این حد در ملاء عام به وی نزدیک شده و او را مورد خطاب و عتاب قرار دهد؟ اگر به خطوط چهرة مرید کذا و حرکت دستش بنگریم خواهیم دید که در ایشان هیچ اثری از ارادت و چاکری و نوکری و ذوب شدن در رهبری به چشم نمی‌خورد! در واقع یکی از اوباش در حال تهدید همپالکی خویش است. حال باید بپرسیم مگر رهبر حکومت جمکران محافظ ندارد؟! چرا همه به تماشا ایستاده‌اند؟ و ... و چگونه است که این رهبر به اصطلاح قدر‌قدرت که در برابر جمع مورد تهاجم اوباش قرار می‌گیرد، برای جهان غرب و ملت ایران اینهمه شاخ‌وشانه می‌کشد؟ پرسش‌های فراوانی می‌توان مطرح کرد.

از نظر ما بین جناح احمدی‌نژاد و جنبش‌سبز که مقام رهبری را نیز شامل می‌شود دعوا بالا گرفته! ولی این دعواها جناحی است، هیچیک از این دو جناح شانسی برای تداوم لات‌بازی‌های خود ندارند. دولت روسیه صریحاً اینان را عوامفریب می‌خواند، ‌ ولادیمیر پوتین با اکراه دست احمدی نژاد را در استانبول می‌فشارد و مهرورزی را به نشست شانگهای راه نمی‌دهند، اینهمه برخلاف خبرپراکنی‌های «حنازرچوبه»! اکنون حکومت اسلامی فقط می‌تواند روی حمایت پنهان آنگلوساکسون‌ها، یعنی همان ایالات متحد و به ویژه حمایت حکومت بریتانیا که از مدافعان قاچاق مواد مخدر، برده‌فروشی و تجارت‌پنهان به شمار می‌رود حساب کند.

انتشار اظهارات بیشرمانة‌ دیوید کامرون جهت توجیه نقض آشکار مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر توسط دولت بریتانیا یک‌بار دیگر ثابت کرد ادبیات ساختارشکن سیاسی که دمکراسی را در ترادف با توحش تئوکراسی قرار می‌دهد از تولیدات لندن است. به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئن 2010، دیوید کامرون در مجلس عوام، اخراج وحشیانة عراقیان متقاضی پناهندگی از بریتانیا را چنین توجیه کرده:

«حداقل اکنون عراق شانس دارد که به ثبات و دمکراسی دست‌ یابد و اینک ما شاهد پیشرفت[عراق] در این زمینه هستیم.»


بله، مسلماً دیوید کامرون در افغانستان نیز چنین پیشرفت‌هائی را رویت می‌کند، چرا که هر کجا توحش قانون‌شکنان دست آنگلوساکسون‌ها را برای چپاول و سرکوب ملت‌ها به ویژه سرکوب زنان باز بگذارد «ثبات» برقرار شده، و این «ثبات» ویژه در قاموس کارفرمایان دیوید کامرون باعث پیشرفت و دستیابی به «دمکراسی» می‌شود! علیرغم رویت چنین پیشرفت‌های چشمگیر در عراق، کامرون شهامت تأئید باز پس‌ فرستادن عراقیان متقاضی پناهندگی به کشورشان را نیافت، هر چند تأکید کرد:

«سربازان بریتانیا جهت تامین امنیت در عراق جنگیده‌اند تا پناهندگان بتوانند به کشورشان بازگردند.»

بله ایشان لشکرکشی به عراق به بهانه‌های واهی، و در واقع با هدف لنگر انداختن در منطقه، تخریب و جنایت و چپاول نفت را «تأمین امنیت»‌ می‌خوانند. می‌بینیم که آخوندهای جمکران وقاحت و بیشرمی را در مکتب لندن ‌آموخته‌اند. گویا دیوید کامرون پس از ملاقات با مارگارت تاچر چنین اکتشافاتی کرده. به گزارش فیگارو، مورخ 8 ژوئن سالجاری، روز گذشته مارگارت تاچر که 84 سال دارد و به آلزایمر نیز مبتلاست در مقر نخست‌وزیری به ملاقات دیوید کامرون رفته. از نظر ما به احتمال زیاد هر آنچه امروز کامرون در مجلس عوام نشخوار کرده ریشه در آلزایمر خانم تاچر دارد. برای آندسته از هم‌میهنان گرامی که دوران پرافتخار نخست‌وزیری تاچر را شاهد نبوده‌اند توضیح دهیم که قطع رابطه با مصر، تهاجم نظامی به کردستان و سرکوب اقلیت‌های قومی و مذهبی در ایران با استقرار مارگارت تاچر در جایگاه نخست وزیری ارتباط مستقیم دارد.

تاچر مجری سیاست‌های افراطی‌ترین گروه‌های ‌راستگرای بریتانیا بود. برنامة دولت تاچر در فروش اسلحه، جنگ‌افروزی و تشکیل هنگ‌های اوباش خلاصه می‌شد. وی نخستین مأموریت خود را در ورزشگاه «هیزل» با موفقیت تمام به انجام رساند. در کشور انگلستان هیچ محفلی جز راست‌افراطی و شخص مارگارت تاچر نمی‌توانستند مجری چنین سیاست‌هائی باشند! تاچر یک خودفروختة تمام عیار است، یک کنیز زرخرید قدرت که علاوه بر سرکوب گستردة کارگران سیاست‌های زن‌ستیز را نیز یک به یک به اجرا درآورد. در واقع مارگارت تاچر برای حفظ جایگاه خود از هیچ جنایتی فروگذار نکرد. دلیل اینکه او را «بانوی‌آهنین» لقب دادند، این بود که ایشان در واقع از یک شخصیت ژلاتینی برخوردارند که خاستگاه اجتماعی‌شان نیز آن را تشدید می‌کند. وارد جزئیات نمی‌شویم فقط به ذکر این نکته اکتفا می‌کنیم که افرادی همچون مارگارت تاچر برای سرکوب و جنایت، پرسوناژهائی ایده‌آل در عرصة سیاست به شمار می‌روند و تونی‌ بلر علیرغم همة جنایات‌اش نتوانست به گرد پای تاچر برسد، هر چند که از معجزات این امامزادة نفرت و ادبار بی‌نصیب نماند.

خلاصه پس از افتضاحات «بانوی آهنین» چنین مرسوم شده که هر کس در بریتانیا به نخست وزیری می‌رسد حداقل یکبار می‌باید به ضریح امامزادة کذا دخیل ببندد تا آرزوهای‌اش برآورده شود. خانم تاچر مرتباً به دیدار نخست‌وزیران تشریف می‌برند، و دیروز هم نوبت دیوید کامرون بود که از دریای جود و سخاوت و فضل و کرامت و به ویژه از آلزایمر امامزادة کذا بهره‌مند شده، در باب جانفشانی‌های نظامیان تاراجگر و جنایتکار بریتانیا در عراق بلبل‌زبانی آغاز کند. یادآور شویم، روز گذشته کمیساریای عالی سازمان ملل به 4 کشور هلند، بریتانیا، سوئد و نروژ در مورد بازگرداندن عراقی‌های متقاضی پناهندگی هشدار داده بود! به گزارش فیگارو، دولت انگلستان امروز 10 تن از عراقی‌ها را به کشورشان بازگرداند و مدافعان حرفه‌ای حقوق‌بشر در لندن هم خفقان اختیار کرده‌اند، گویا همه برای به بن‌بست ‌کشاندن مذاکرات صلح مشغول خط‌ونشان کشیدن برای اسرائیل باشند!

همچنانکه پیشتر هم گفتیم دادگاه عالی اسرائیل با ایجاد کمیسیون تحقیق در مورد ماجرای «ناوآزادی» موافقت‌ کرده و علیرغم جاروجنجال بوق‌های تفنگ‌فروش‌ها، امروز بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل اعلام داشت، ما همة اسناد و مدارک موجود پیرامون درگیری «ناوآزادی» را در اختیار این کمیسیون قرار خواهیم داد. به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئن سالجاری، نخست‌وزیر اسرائیل از سوی دولت این کشور برای همکاری با کمیسیون تحقیق اعلام آمادگی کرد. علیرغم انتشار تصاویر و فیلم‌های مربوط به تهاجم سرنشینان «ناوآزادی» به نظامیان اسرائیل، بوق‌های جنگ‌فروشان همچنان به شایعه‌پراکنی و دروغ‌پردازی ادامه می‌دهند و کار بجائی رسیده که خبرگزاری رویترز به تحریف تصاویر پرداخته.

به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئن 2010، یولی ادلشتین، وزیر اطلاعات اسرائیل ضمن تماس با ریاست خبرگزاری رویترز، در مورد ناپدید شدن «یک چاقو» در یکی از تصاویر منتشر شده توسط این خبرگزاری توضیح خواسته. روزنامة «حریت» کلیشه‌ای منتشر کرده بود که در آن ‌گروهی در اطراف یک سرباز اسرائیلی غرقه به خون جمع شده و یکی از آنان چاقوئی به دست دارد. در تصویری که توسط رویترز مخابره شده چاقوی کذا محو شده بود! به این دلیل بود که وزیر اطلاعات اسرائیل از ریاست رویترز توضیح خواسته. و اینهم متن پاسخ رویترز به وزیر اطلاعات اسرائیل:‌

«تصاویر مذکور از استانبول به دست ما رسید، و پیش از ارسال حاشیه‌شان به صورت اتوماتیک بریده شده بود، به محض اینکه متوجه شدیم یک چاقو ناپدید شده، دوباره تصاویر اصلی را منتشر کردیم.»

بله! حال باید ببینیم بجز حکومت جمکران و رجب اردوغان، چه کسانی می‌توانند به زوزه کشیدن ادامه دهند! در واقع اگر مدافعان فرضی حقوق‌بشر در ناوآزادی با چماق و چاقو به نظامیان اسرائیل حمله کرده باشند، آتش گشودن به سوی مدافعان فرضی حقوق‌بشر وظیفة سربازان اسرائیلی بوده. هیچکس هم نمی‌تواند شلیک به سوی مهاجمین را «خشونت» بخواند. و اما «خشونت» واقعی تلاش جناح هیلاری کلینتن در وزارت امورخارجة ایالات متحد برای حفظ مزارع کشت خشخاش در افغانستان است. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 9 ژوئن 2010 سفیر ایالات متحد در مسکو اعلام داشت، «نابودی مزارع خشخاش باعث می‌شود کشاورزان به صفوف طالبان بپیوندند!» و این سخنان گهربار حدود 4 ساعت پس از اعلام مواضع کاخ سفید در مورد الزام نابودی مزارع مذکور ایراد شد.

به گزارش نووستی، امروز «پاتریک وارد» اعلام داشت، «کاخ سفید مصمم به نابودی مزارع خشخاش است.» اما سفیر ایالات متحد در مسکو ضمن مخالفت با این امر آشکارا و به صورت غیرمستقیم تهدید می‌کند که در صورت توقف تجارت پرسود قاچاق موادمخدر دست طالبان را برای انجام عملیات خداپسندانه باز خواهیم گذارد! با توجه به اینکه بدون همکاری صمیمانة پاکستان و جمکران، ارتش ناتو نمی‌تواند منطقه را در مواد مخدر غرق کند و با در نظر گرفتن اختلاف نظر کاخ سفید با وزارت امورخارجة ایالات متحد، الزاماً باید شاهد تغییرات وسیع در کل منطقه باشیم.


سه‌شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۹


چمین وطنان!
...
اندر این شهر قحط خورشیدست
سایة شهریار بایستی

بهوش باشیم! هدف از جنجال و آشوب در ایران، تضمین تدوام و گسترش کسب‌وکار پررونق تولید و توزیع مواد مخدر در افغانستان است! ارتش ناتو برای حفظ 100 میلیارد دلار درآمد سالانة خود نیاز فوری به راه انداختن کاروان خردجال در ایران دارد! این ارتش خداجو که مخترع خط‌امام و از پیروان راستین این خط توحش به شمار می‌رود، سه دهة پیش با هدف کاهش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان، و ایجاد اتحادجماهیر اسلامی سراسر منطقه را در جنگ و آشوب فرو برد، و امروز تبدیل منطقه به اتحادجماهیر قاچاقچیان مواد مخدر از آرمان‌های والای همین تشکل جنایتکار به شمار می‌رود. در راستای تحقق همین اهداف مقدس ارتش ناتو است که آنگلوساکسون‌ها تمام سگ‌های هار خود را در داخل و خارج مرزهای ایران فعال کرده‌اند.

شهر، سرگین‌پرست پرگشته‌ست
مشک ناف تتار بایستی

لجن‌پراکنی حزب توده و عربده‌جوئی‌های پاسدار علی لاریجانی در هم‌سوئی با موسوی جلاد و کروبی شیاد در همین چارچوب می‌تواند بررسی شود. محفل کودتای 22 بهمن 1357، به ویژه حزب ‌انگلیسی توده رویای تکرار یک کودتای «مردمی» در سر می‌پروراند و از آنجا که این محفل انسان‌ستیز با شرایط زمان و مکان بیگانه است، از دریافت واقعیات منطقه عاجز مانده و نمی‌بیند که دولت اسلام‌گرای رجب ادوغان به دلیل برملا شدن توطئة «ناوآزادی» در رسانه‌های ترکیه در آستانة سقوط قرار گرفته! پیش از ادامة مطلب لازم است دو نکتة مهم را یادآور شویم.

نخست اینکه مخالفت ما با کل حکومت اسلامی است، نه با دولت احمدی‌نژاد! از اینرو از همة مدافعان دمکراسی در ایران می‌خواهیم با پرهیز از هرگونه تجمع و تظاهرات، صفوف‌شان را از طرفداران «جنبش‌سبز» جدا کنند. از آنجا که این جنبش از مرگ و خشونت تغذیه می‌کند، از هر تجمعی برای گسترش خشونت بهره‌مند خواهد شد و به همین دلیل است که اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن می‌کوشند همچون دوران نخست‌وزیری شاپور بختیار، با ایجاد آشوب و گسترش سرکوب یک «سنگرحق فراگیر» به نفع «فاشیست ـ مسلمان‌ها» ایجاد کنند. امروز شاپور بختیار در میان ما نیست، ولی 37 روز ایستادگی او در برابر توطئة بیگانگان و موضع‌گیری شجاعانة او در برابر امواج «توده‌ای» مرگ و خشونت و عربده‌جویان قانون‌شکن هرگز از خاطرمان زدوده نخواهد شد. ما خواهان استقرار دمکراسی در ایران هستیم و در این راستا هر گونه اتحاد با فالانژهای مسلمان را به عنوان خیانت آشکار به آرمان‌های ملت ایران محکوم می‌کنیم.

دومین نکته‌ای که می‌باید بر آن تأکید داشته باشیم، این است که از یک‌سو برخلاف تبلیغات استعمار، خامنه‌ای همچون اکبربهرمانی از حامیان جنبش‌سبز است و رسانه‌های غرب با گرفتن انگشت اتهام به سوی خامنه‌ای فقط می‌کوشند با تکرار سناریوی مهوع «شاه‌سازی»، همة جنایات 31 سالة حکومت جمکران را بر دوش این فرد بگذارند تا همکاران‌اش را در رأس هرم قدرت از هر گونه جنایت مبری جلوه دهند. اینگونه است که پاسدار علی لاریجانی، اکبر بهرمانی و بسیاری دیگر در جبهة نیکان قرار می‌گیرند، و نقش استعمار در این گیرودار ماست‌مالی می‌شود. همچنانکه طی سدة اخیر به ویژه طی دوران جنگ با عراق شاهد بودیم، همیشه یکنفر، و فقط یکنفر نه تنها در برابر ملت ایران که در برابر جهانیان ایستاده است! اینک که همین «یکنفر» کذا فرسوده و ضعیف شده و دیگر نمی‌تواند با توسل به ترهات مبهم دینی و بومی ‌ملت ایران را آنچنان که آنگلوساکسون‌ها می‌طلبند سرکوب کند، سگ‌های ‌هار استعمار برای سرنگونی «حاکم ظالم» یا «سلطان» و غیره بسیج شده، در داخل و خارج کشور به پارس کردن مشغول‌اند. در این کنسرت استعماری لجن‌پراکنی‌های حزب توده و ویترین مردمی‌اش، «پیک‌نت» از همه مضحک‌تر می‌نماید.

بلبلان را جای می‌زیبد چمن
مر جعل را در چمین خوشتر وطن

حضرات باز هم سر بر همان آستان مقدسی گذارده‌اند که در دوران نخست وزیری شاپور بختیار بر آن سجده می‌کردند: «گمیزگاه» سفارت بریتانیا. برای روشن شدن مفهوم «گمیزگاه»، لازم است در مورد واژگان «پشک» و «چمین» نیز توضیحاتی بیاوریم!

در فرهنگ دهخدا، «پشک» یا «پشگ»، به کسر «پ» هم به معنای سرگین گوسپند و بز و آهو و خر و اشتر آمده و هم به معنای مدفوع گاو. اگر مدفوع گاو سخت و مدور باشد آنرا «پشک» خوانند. همچنین در معنای حقیقی و مطلق، «چمین» به «ادرار» انسان و حیوان اطلاق می‌شود. چمین مترادف است با «چامیز» و «کمیز» و «گمیز» که «غایط و سرگین و کثافاتی از این قبیل را گویند.» به این ترتیب به معنای «گمیزگاه» می‌توان پی برد! پس بازگردیم به قبلة مقدس حزب توده! این حزب «چپ‌نما» برای کمک به اربابان‌اش به تمام شیوه‌های مک‌کارتیسم متوسل شده تا شاپور بختیار را در کنار صدام حسین قرار دهد! به این ترتیب همة مخالفان حکومت توحش تبدیل می‌شوند به جیره‌خواران صدام حسین! البته نمی‌بایست علامت تعجب می‌گذاشتیم چرا که حزب کذا تحت نظارت عالیة استعمار انگلستان فعالیت خود را آغاز کرده و به همین دلیل دشمن لائیسته و دمکراسی است.

سوابق درخشان این حزب نیز در باب خبرچینی و لودادن مخالفان حکومت جمکران از سوی رفقای «سابق» در بی‌بی‌سی افشا شده، و نیازی نیست که در مورد جنایات و وحشی‌گری‌های چپ‌نمایان عوام‌گرا وقت این وبلاگ را تلف کنیم. فقط ارتباط نزدیک حزب کذا را با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و به ویژه با بهزاد نبوی و قوم و قبیله‌اش یادآور می‌شویم و می‌پردازیم به افشاگری‌های حزب مفلوک توده در مورد شاپور بختیار. این افشاگری‌ها با استناد به مطالب «موثق» روزی‌نامة «مردم» و ترجمة مطالب ورق‌پاره‌ای به نام «پاری‌ماچ» متعلق به گروه «فیلیپاچی» در ینگه‌ دنیا صورت پذیرفته.

مشک از پشک کس نمی‌داند
مشک را انتشار بایستی

«راه توده» در راستای خودبزرگ‌بینی‌های معمول می‌نویسد در آغاز استقرار حکومت اسلامی،‌ سه نفر از «رفقا» تلاش کردند از جنگ کردستان پیشگیری کنند چون «رهبری ما» پیش از آغاز این جنگ اطلاعات محرمانه‌ای به دست آورده بود مبنی بر اینکه «شاپور بختیار با سلطنت‌طلب‌ها و ژنرال‌های شاه قصد دارند در کردستان ایران جنگ داخلی به راه اندازند!» و خلاصه لازم بود رهبری انقلاب از این توطئه جلوگیری کند! سایت راه توده، مورخ 17 خردادماه 1389، در ادامة این مزخرفات می‌افزاید، شاپور بختیار می‌پنداشت دوباره در ایران انقلاب می‌شود و سلطنت باز می‌گردد و او می‌تواند باز هم نخست وزیر تحولات باشد و ... و خلاصه قلم‌زن حزب توده ضمن قیاس به نفس نه تنها مخاطب را ابله پنداشته که شاپور بختیار را نیز به همچنین! باید به این بینوایان چند نکته را یادآور شویم. نخست اینکه شاپور بختیار می‌دانست «انقلابی» در کار نبوده که بخواهد تکرار شود. دیگر آنکه بختیار نیک آگاه بود که نخست وزیر دوران «گذار» است و طی 37 روز نخست وزیری‌اش عدم حمایت سران خیانتکار ارتش و ساواک را تجربه کرده بود. و از همه مهم‌تر شاپور بختیار تشنة‌ قدرت و مقام نبود که در حسرت صدارت آه بکشد! بختیار 37 روز تلاش کرد ایرانیان را از پای گذاشتن در مسیر فاجعه باز دارد و خارج از هیاهوی رسانه‌های غرب، به دو دلیل موفق نشد.

دولت کودکانه می‌جویند
دولت بی‌عثار بایستی
عقل بسته شد و هوی مختار
عقل را اختیار بایستی

نخست اینکه اهرم‌های سیاستگزاری دست فعلة ساواک را برای لات‌بازی و گسترش خشونت در تهران و دیگر شهرهای بزرگ کاملاً باز گذاشته بودند تا اربابان شما در لندن بتوانند یک «سنگرحق» فراگیر برای آدمخواران اسلام‌گرا بر پا دارند. شما که ارواح شکم‌تان اطلاعات محرمانه دارید شاید بتوانید به ما که در تهران حضور داشتیم و حاشیه‌نشین هم نبودیم، توضیح دهید به چه دلیل سازمان امنیت وظیفه داشت، طی دوران نخست وزیری بختیار نه تنها در جریان انرژی، یعنی در شبکة توزیع برق و نفت و بنزین اختلال ایجاد کند که می‌بایست دست آشوب‌طلبان را برای لشکرکشی‌های خیابانی نیز باز بگذارد. همچنین به ما بگوئید در غیاب شاه، که به ادعای شما همه کاره بود، کدام سفارتخانه مسئولین امنیتی کشور را به «آزادی بی‌قید و شرط» آشوب‌طلبان دستگیر شده موظف کرده بود؟! ما می‌دانیم این «دستورات» از کجا صادر می‌‌شد. همچنین می‌دانیم به چه دلیل زمانیکه ثابتی از فرودگاه مهرآباد ایران را ترک کرد، بعضی روسای سازمان امنیت که برخلاف امثال نصیری و آریانا «خوش‌سابقه» هم نبودند‌، به قتل رسیده یا پنهان شدند و... و چرا درست هنگام پخش اخبار تلویزیون و مصاحبه‌های بختیار برق قطع می‌شد و...و بسیاری مسائل دیگر! مسلماً حزب عوامگرای توده جز تکرار مزخرفات معمول پاسخی برای این پرسش‌ها نخواهد داشت:

«پس از آغاز جنگ در کردستان ایران، رهبری وقت حزب توده ایران فاش ساخت که پیش از شروع این جنگ، اطلاعات محرمانه‌ای را بدست آورده [...] که بموجب آن امریکا، سلطنت‌طلب‌ها و ژنرال‌های شاه با همراهی شاهپور بختیار مشغول تحریکاتی در کردستان ایران برای یک جنگ داخلی هستند.»


ظاهراً حزب توده کوروکر است و مبتلا به آلزایمر، چرا که سخنان آن وحشی بیابانی پیرامون برکات جنگ را که اخیراً در سایت تابناک هم انتشار یافت، فراموش کرده! اما مشکل کوری و کری نیست، مشکل حزب کذا «خری‌ات» هم هست که در قالب شارلاتانیسم بروز کرده. «داس‌الله» که عمری نان شایعه پراکنی و مزخرف‌بافی و برچسب‌زدن کوفت کرده می‌پندارد هنوز در بر همان پاشنة دوران جنگ سرد می‌چرخد و هنوز دست‌های مقدس بریتانیا دست استالینیست‌های مفلوک را به گرمی خواهد فشرد، از اینرو به مخاطب چنین القاء می‌کند که انگلستان خواهان جنگ داخلی نبوده و شاپور بختیار و چند ژنرال بی‌دندان ارتش با همکاری تل موهوم «سلطنت‌طلب‌ها» می‌توانستند از کشور عراق کردستان ایران را به آشوب بکشانند و صدام حسین هم که می‌دانیم «مستقل» بود و هر کار «مصلحت» می‌دانست انجام می‌داد. پس چنین صدام حسینی اجازه خواهد داد این تحرکات در خاک عراق بر علیه کشور همسایه صورت پذیرد!

حتماً همین ژنرال‌ها دست‌دردست بختیار و سلطنت‌طلب‌ها در مرزهای شمالی هم مستقر شده بودند و جنگ در گنبدکاووس هم زیر سر اینان بوده! چرا در مورد این جنگ خاص هیچ اطلاعات محرمانه‌ای در اختیار رهبری قرار ندادید؟ بختیار آنطرف‌ها نرفته بود؟ سرکوب نظامی در بلوچستان و خوزستان و گیلان و آذربایجان هم مسلماً کار بختیار و همان ‌ژنرال‌ها بوده! بله، فاش کنید «حقایق» را همانطور که در مورد سردار نقدی و هتل کذا «حقایق‌تان» را گفتید! راستی چرا تصاویر مربوط به مطلب سانسور شدة‌ «سازمان دادن به نماز رهبری» را از روی سایت مردمی «پیک نت» برداشتید؟‌ لجن‌پراکنی‌تان کارساز نیفتاد؟ به همین دلیل به سراغ جسد شاپور بختیار رفته‌اید و مزخرف می‌بافید؟ چرا درمورد نوکری آخونددعائی برای صدام‌حسین خفقان گرفته‌اید؟

مگر آخوند دعائی، سرپرست فعلی روزی‌نامة مسعودی‌ها که سنگ میرحسین را به سینه می‌زند در رادیوی صدام حسین کار نمی‌کرد؟ ‌ فحاشی‌های این سگ‌هار را از رادیوی صدام حسین نشنیده‌اید؟ همین دعائی منفور از نزدیکان خمینی نبود؟ پس ارتباط امام روشن‌ضمیرتان را با دولت عراق چگونه تفسیر می‌کنید؟ آن وحشی بیابانی و اطرافیان‌اش در برابر دریافت دلارهای نفتی از ایران نقش «اوپوزیسیون» ایفا نمی‌کردند؟ اطلاعات محرمانه در این زمینه ندارید؟ ما داریم، ‌ منابع‌مان هم موثق است. به همچنین در مورد دوران پس از تخلیة امام‌تان در تهران.

درست است که اکثریت جمعیت ایران کمتر از سی سال دارد ولی آن اقلیتی که بیش از 30 سال دارد و جنایات‌ حکومت و خیانت‌های حزب توده را شاهد بوده از جمله نسل ما هنوز نمرده، حضور دارد و به کوری چشم شما فعال است. اینبار وقتی خواستید مقاله بنویسید این واقعیت را در نظر داشته باشید که هنگام استقرار حکومت توحش، ‌ ما دبیرستانی بودیم و بسیاری از خدمات حزب توده را از نزدیک مشاهده کرده‌ایم. و به یاد داشته باشید که ما از زیر بته درنیامده‌ایم، خانوادة ما ملی شدن نفت، شهریور 1320، کودتای آیرون ساید، جنبش مشروطه و رخدادهای پیش از آنرا شاهد بوده‌اند. پس این خیال خام را از کلة‌ پوک‌تان به در کنید که با بی‌بی‌گوزک‌های‌تان می‌توانید تاریخ را بازنویسی کرده، خیانت‌های حزب توده و آخوندهای جمکران را به گردن شاپور بختیار و سلطنت‌طلب‌ها بیاندازید:

«پیش از آن نیز اطلاعاتی در بارة فعالیت‌های [...] ‌سپهبد پالیزبان، ارتشبد آریانا و جمعی دیگر از نظامیان شاه در کردستان ایران در ارگان مرکزی حزب توده [...] منتشر شده [...] اطلاعات دقیق‌تری در اختیار حاکمیت قرار گرفته بود. این نظامیان و همچنین شاهپور بختیار، با خام خیالی و ماجراجوئی کامل تصور کرده بودند بزودی در ایران انقلابی دوباره شده و سلطنت بازگردانده خواهد شد!»


بدبخت‌ها! هذیان‌گوئی تا کی؟ سپهبد پالیزبان در کنار امثال آریانا؟! ماجراجوئی و فرصت طلبی شاپور بختیار؟ شاپور بختیار اگر فرصت‌طلب و پفیوز بود، مسلماً همچون شیخ‌مهدی بازرگان و کریم سنجابی و رهبرتان، کیانوری هم‌صدا با «مردم» در کنار قدرت قرار می‌گرفت نه در برابر آن! نکند فراموش کرده‌اید که رهبر پفیوزتان، نورالدین کیانوری از درون زندان برای علی خامنه‌ای نامة سرگشاده می‌فرستاد تا این حکومت نکبت و ادبار عصر حجر را مدافع حقوق‌بشر معرفی کند؟ چه کسی قدرت پرست بود؟ بختیار یا داس‌الله جیره‌خوار لندن:

«[بختیار] که يكبار ساده لوحانه تصور کرده بود با فرمان شاه نخست وزیر تحولات و آزادی سیاسی در ایران خواهد شد، اشتباه دوم را با نقشی مرتکب شد که در جنگ کردستان آتشبیار آن شد [...]»


بله شاپور بختیار از آنجا که پدر و پدر بزرگش آخوند نبودند و مانند همة اشراف زمیندار با منش و روش حقیر و ذلت‌بار آخوند جماعت بیگانه بود «ساده‌لوح» به شمار می‌رود، و به همین دلیل قلم‌زن حزب توده از تمام «تصورات‌اش» آگاه است، و دقیقا می‌داند به چه دلیل شاپور بختیار پیشنهاد نخست‌وزیری را از سوی شاه ایران پذیرفت! مسلماً خود بختیار در جریان اطلاعات الهی و فوق محرمانة حزب توده نبوده، چرا که او پذیرش این جایگاه را در گرو مسائل دیگری می‌دانست. و با توجه به اینکه شاپور بختیار همچون داس‌الله و حزب‌الله اهل پفیوزی و تقیه نبود، و دروغ نمی‌گفت، آنکه دروغ می‌گوید حزب توده است که ادعا می‌کند جنگ کردستان را شاپور بختیار به راه انداخت نه جیره‌خواران آمریکا و اسرائیل در حکومت اسلامی! البته حزب کذا به این مختصر اکتفا نکرده! به هیچ عنوان!

راه توده در چرندنامة خود ایرج پزشکزاد را نیز در کنار ژنرال آریانا و بهروز صوراسرافیل قرارداده! عجیب است رفقا! بخشی از اطلاعات محرمانة خود را ناگفته گذاشته‌اید! چرا نگفتید صادق هدایت و فروغ فرخزاد هم به همراه نادرنادرپور و ژنرال آریانا و... برای کودتا به عراق رفته بودند؟ پنهانکاری می‌کنید؟! از شما عزیزان بعید است! شما که به شرافت و شهامت و راستگوئی شهره‌اید،‌ رودربایستی را کنار بگذارید! مگر هفتة پیش نگفته بودید همة زنان مخالف میرحسین‌جلاد روسپی‌اند؟ حالا هم به مصداق «هیچ آداب و ترتیبی مجو، هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو» بدون ملاحظه «حقیقت» را به «مردم» بگوئید! بگوئید، همة طرفداران دمکراسی که با حکومت توحش جمکران و طالبانیسم مخالف‌اند جیره‌خوار استعماراند چرا که خواست حاکمیت بریتانیا چنین است و حزب توده هم جیره‌خوار لندن. از اینرو توده‌ای‌ها کودتای ننگین ارتش ناتو را «انقلاب عظیم» خوانده، و جنایات حکومت اسلامی در سرکوب اقلیت‌های قومی را به بختیار نسبت داده و بیشرمانه ادعا ‌می‌کنند، بختیار به دلیل همین گرایش‌های سرکوبگرانه و قبیله‌گرائی به قتل رسید! باید به وقاحت حزب توده ایمان بیاوریم! حتی حکومت اسلامی در مورد قتل بختیار چنین وقاحت و بیشرمی از خود نشان نداد:

«در اشتباه دوم نیز او نتوانست بفهمد که در ایران یک انقلاب عظیم روی داده و همه چیز زیر و رو شده است و لازمه حضور سیاسی، روش و منش دیگری را می‌طلبد و نه جنگ و ترور و دارودسته قبیله‌ای راه انداختن. که در همین گرایش‌ها و اعتماد‌های قبیله‌ای سر خود را هم بر باد داد.»


می‌بینیم که برای ممانعت از مسافرت فرانسوا میتران به تهران نبود که «بعضی‌ها» شاپور بختیار را به قتل رساندند! اکبر بهرمانی که با هزار مصیبت موفق ‌شده بود رضایت رئیس جمهور فرانسه را برای مسافرت به ایران جلب کند، یک بختیاری را برای قتل شاپور بختیار به فرانسه می‌فرستد تا مسافرت میتران به تهران لغو شود! و پلیس فرانسه و سازمان‌های امنیتی این کشور، حتماً به دلیل «ساده لوحی» فراموش می‌کنند شاپور بختیار در فرانسه حضور دارد! و شاید به دلیل ساده لوحی فراموش می‌کنند که وظیفه دارند «گی بختیار» را در جریان «ملاقات» فرضی پدرش قرار دهند و باز هم به دلیل ساده لوحی است که هنگام خروج قاتلین فرضی متوجه لباس خون‌آلودشان نمی‌شوند! ولی رسانه‌های فرانسه، به دلیل حماقت چند روز بعد اعلام می‌کنند، «پلیس لباس‌های خون‌آلود قاتلین بختیار را در جنگل‌های اطراف پاریس یافته!» و حزب مفلوک توده هم بدون در نظر گرفتن این تناقضات حدیث و روایات بوق‌های ارباب را دربست می‌پذیرد، که گفته‌اند «هر چه از دوست رسد نیکوست.» البته این پشک و چمین پراکنی‌ها بیشتر در مورد حزب توده صدق می‌کند تا در مورد مخالفان حکومت اسلامی. حزب مفلوک از آنجا که سر بر آستان «گمیزگاه» حاکمیت بریتانیا می‌ساید، قادر نیست ببیند که پس از فروپاشی اتحاد شوروی، و خرد شدن دیواره‌های امنیتی جنگ سرد در منطقه، یک انقلاب واقعی و عظیم روی داده و لازمة‌ حضور سیاسی شفافی‌ات و صراحت و انسان‌محوری است، نه بازتولید شیوه‌های سنتی طویلة مک کارتی.

«مستندات» حزب توده بر مصاحبه‌ای استوار شده که ظاهراً در «پاری‌ماچ» انتشار یافته. البته این حزب از آنجا که به همة اطلاعات محرمانه دسترسی داشته و دارد ماجرای سفر بختیار به عراق را برای جهانیان پیشتر فاش کرده بود! در هر حال، متن اصلی مصاحبه به زبان فرانسه در دسترس ما نیست و حزب توده بهتر است توضیح‌ دهد متن این مصاحبه در چه تاریخی در «پاری‌ماچ»‌ منعکس شده که ببینیم «ترجمه» با متن اصلی ارتباطی دارد یا همچون ترجمه‌های سایت متقلب جرس جز تحریف هیچ نیست! به فرض که بختیار به عراق هم سفر کرده باشد، بر خلاف امام‌تان 15 سال در آنجا لنگر نیانداخته بود.

باری، به ادعای «راه توده» شاپور بختیار پس از اینکه به «پاری‌ماچ» اطمینان داده که عراقی‌ها چشمداشتی به خاک ایران ندارند و فقط به منظور ممانعت از «صدور انقلاب» به کشورشان کردهای ایران را مسلح می‌کنند، گفته «اگر انقلاب دیگری در ایران رخ دهد سرچشمة آن در عراق خواهد بود چون هزار افسر ایرانی در عراق حضور دارند و ...» و خلاصه حزب توده چنین القاء می‌کند که شاپور بختیار نه تنها کودتای 22 بهمن را به عنوان انقلاب پذیرفته که معتقد است حضور فرضی هزار افسر ایرانی در عراق به انقلاب دیگری منجر خواهد شد! اگر این سخنان بی‌پایه را یک مرحله به پیش رانیم خواهیم داشت «انقلاب» یعنی حضور هزار افسر ایرانی در خاک عراق!

«مطمئن باشید اگر انقلاب دیگری در ایران صورت بگیرد، منشاء آن از عراق خواهد بود، زیرا تاکنون بیش از یک هزار افسر ایرانی در عراق تجمع کرده‌اند [...]»‌

همة‌ این مزخرفات با هدف تخریب مدافعان دمکراسی و مخالفین حکومت اسلامی و برای تطهیر حزب خائن توده از جنایات‌اش سر هم شده. حزب توده که همچون حکومت اسلامی از جنگ و خشونت و عوامفریبی تغذیه می‌کند، ارواح شکمش تلاش کرده از سرکوب کردها هم ممانعت کند، آنهم با همکاری آخوند یونسی مزدور و «پدر» طالقانی! چرا که یونسی از طرفداران میرحسین جلاد است که برای برخورداری از مزایای ازدواج با «همسر شهدا»‌ همسر «شهید» باکری را به عنوان همسر دوم به اندرون آورده و خلاصه مانند پدر طالقانی و آخوند منتظری دو زنه شده! و می‌دانیم که حزب مفلوک همین چند روز پیش به بهانة انتقاد از «صیغه» کردن سرداران، در واقع به زنان مخالف جنبش سبز برچسب روسپی زده بود.

به سران کودن این حزب بگوئیم تضعیف حکومت اسلامی، به دلیل شرایط نوین منطقه صورت گرفته. با توجه به اهمیت استراتژیک ایران و با در نظر گرفتن حضور ارتش ناتو در مرزهای جنوبی، شرقی و غربی کشورمان کاملاً منطقی است که این ارتش برای حفظ افغانستان به عنوان مرکز تولید و توزیع مواد مخدر، تمام تلاش خود را جهت تحکیم پایه‌های قدرت «فاشیست‌ ـ مسلمان‌ها» در جمکران به کار بندد. پس جای تعجب نیست که حزب توده در راه تأمین منافع قاچاقچیان مواد مخدر به تخریب مدافعان دمکراسی در ایران بپردازد. هر چه باشد 8 سال نخست‌وزیری میرحسین جلاد دوران رونق بازار شبکة‌ پنهان بود.

چون بمیری بمیرد این هنرت
این هنرهات عار بایستی

علیرغم شیون و زاری راسموسن، پنتاگون ناچار است بساط منقل و وافور ارتش ناتو را برچیند. و ‌با سقوط قریب‌الوقوع اسلامگرایان ترکیه شانسی برای امثال میرحسین‌ها،‌ قربانی‌فرها و دیگر دلالان و پا اندازان مافیای محفل «کارتر ـ برژینسکی» وجود نخواهد داشت.




یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۹


پشک و چمین!
...

نه بازی که صیاد شاهان شوی
برو سوی مردار چون کرکسی

امروز مستر امیرمصدق کاتوزیان در رادیوفردا یک آس برنده رو کرده به نام «فرشته داوران». آس کذا از فلاسفه و متفکران بزرگ معاصر به شمار می‌رود. ایشان در یک چشم بهم زدن دریافت عمیق و بسیار مستدلی از تاریخ و فرهنگ ایران ارائه می‌دهند. از آنجا که رادیوفردا و دیگر شاخک‌های سفله‌پرور سازمان سیا جهت ارائة خدمات «فرهنگی» به ما ملت جان‌فشانی می‌کنند، با تلاش و کوشش شبانه‌روزی موفق به کشف فرشته داوران شده، و بلافاصله یک مصاحبه هم با ایشان ترتیب داده‌اند تا از دریای بیکران فقر و مسکنت و بینوائی ‌فرهنگی‌شان بهره‌مند شویم. به چه زبانی از اینهمه فداکاری تشکر کنیم؟ واقعاً در برابر اینهمه لطف و «مهرورزی» شرمنده‌ایم! پیش از ادامة مطلب سر راه از الطاف «برتران دولانوئه»، شهردار پاریس که «برتی» صدای‌اش می‌زنند نیز تشکر کنیم.

«برتی» از وقتی در این جایگاه قرار گرفته، جز تشدید راه‌بندان و اهدای جوایز به کنیزکان مطبخی جمکران کار دیگری انجام نداده. در این راستاست که ایشان حاجیه‌ عبادی را به عنوان «شهروند افتخاری» پاریس برگزیده‌اند! خلاصه بازار اوباش‌پروری و اسلام‌نوازی از رونق فراوان برخوردار شده. شتاب روند سفله‌پروری و توزیع جایزه نیز در گرو کاهش شاخص بازارهای بورس است. اگر سقوط سهام به همین ترتیب ادامه یابد نه تنها شیرین عبادی که تمام هیئت حاکمة جمکران از ناز و نوازش و دهش و بخشش و جود و کرم و سخاوت «برتی» برخوردار خواهند شد. بله، در سفله‌پروری خیلی دست‌ودل باز است این شهردار پاریس! زکریای رازی اوباش نوازی را یک بیماری واگیردار می‌داند که دقیقاً همچون بیماری ایدز منتقل می‌شود، نمی‌دانم این بیماری از طریق چه کسی به شهردار پاریس سرایت کرده. زکریای رازی هم کوچک‌ترین اشاره‌ای به این مطلب ندارد و چرا راه دور برویم؟ تمام قرآن را همین امروز زیر و رو کردم و شهردار پاریس را در آن‌ نیافتم. اصولاً اینروزها در هر کاری به موانع عجیب برخورد می‌کنم. به عنوان نمونه همین امروز هر چه سعی کردم نتوانستم وارد آشپزخانه شوم، پاهایم از من اطاعت نمی‌کرد، اینهم نوعی «نافرمانی بدنی» است! فعلاً که دست‌ها نافرمانی نمی‌کنند بهتر است بازگردیم به اکتشافات یا بهتر بگوئیم به اختراعات شگفت‌انگیز سرکار خانم «فرشته داوران».

اندر این آخر جهان زگزاف
بس چمن نام هر چمین گفتم

ایشان کشف کرده‌اند که برخلاف ادعای واهی صادق هدایت و دیگر روشنفکران، در ایران پس از اسلام هیچ گسستی در دین، هنجارها و ارزش‌ها پیش نیامده و از همه مهم‌تر در دورة ساسانی دین از دولت جدا بوده! پس ما هم یک پرانتز باز کنیم و بگوئیم ویژگی تاریخی دورة ساسانیان در تمدن ایران زمین همان ظهور «دین رسمی» است. به عبارت دیگر برخلاف شاهنشاهان هخامنشی که به گواهی کتیبه‌های‌شان بر اخلاق تکیه داشتند، ساسانیان دین زرتشت را در قالب «نئو مزدئیسم» به دربار وارد کردند. و به نام همین نئومزدئیسم است که موبدان جزم‌های خود را بر آموزه‌های زرتشت تحمیل کرده، و اینگونه بود که حکومت ساسانی به مرور زمان به یک «تئوکراسی» خشن و آمیخته به تعصبات بومی تبدیل شد.

البته در دوران سلطنت شاپور قدرت موبدان تحت‌الشعاع قدرت شاهنشاه قرار گرفت و از اینرو در سال 243 میلادی، شاهد حضور«مانی» در مراسم تاجگزاری شاپور در دربار هستیم. «پل دوبروی» در اثر خود «زرتشت» می‌نویسد، موبدان از اینکه دین «مانی» به دین ایران‌زمین تبدیل شود، سخت به هراس افتادند و در دورة سلطنت بهرام، موبدان موبد، «کارتیر» برای حفظ جایگاه «نئومزدئیسم» و تحمیل آن به «ایرانیان» مانی را پس از 26 روز شکنجه در زندان به کشتن داد. پل دوبروی تأکید دارد که مانی موبدان ساسانی را به تحریف آموزه‌های زرتشت متهم کرده بود:

«مانی، پیشوایان نئومزدئیسم را به دلیل تخریب و تحریف آموزه‌های زرتشت نکوهش می‌کرد[...]»

پیشتر در مورد «دوبروی» به عنوان صاحب کرسی «دین‌شناسی» در چندین دانشگاه معتبر جهان توضیح داده‌ایم، پس یادآور شویم که موبدان پارسی در هند، به دلیل تحقیقات‌ گرانبهای‌اش پیرامون آموزه‌های پیامبر ایران باستان استثنائاً با گرویدن وی به دین زرتشت موافقت کردند. حال بازگردیم به پایان نامة فرشته داوران که مدعی تداوم دین ایرانیان پس از تهاجم تازیان است. ناگفته نماند که پایان‌نامة کذا توسط انتشارات «روتلج» و تحت نظارت همایون کاتوزیان و محمد توکلی ترقی در «انجمن بین‌المللی ایران شناسی» انتشار یافته و اگر سوابق درخشان همایون کاتوزیان را فراموش نکرده باشیم، باید بدانیم که ایشان از مبلغین اسلام و حجاب و احترام به ادیان و متخصص پیوند انواع گ..ز دینی به شقیقه خلق‌الله هستند و تاکنون در این قماش پیوند شکمی موفقیت‌های چشمگیری کسب کرده‌اند. متعجب‌ایم که چطور شهردار پاریس تاکنون این استعداد درخشان را کشف نکرده و جایزه‌ای به ایشان نداده!

زاغ را بلبل چمن خواندم
خار را سرو و یاسمن گفتم
دیو را جبرئیل کردم نام
ژاژ را حجت مبین گفتم

مستر امیرمصدق کاتوزیان از فرشته‌خانم، این فرهیختة «طراز اول» می‌پرسد چگونه به این نتایج رسیدید؟ و باید بگوئیم پاسخ دکتر فرشته داوران به راستی قانع کننده است. ایشان می‌‌فرمایند، تا وقتی در ایران بودم می‌دانستم زن هستم و ایرانی، ولی چشم‌تون روز بد نبینه، به محض اینکه وارد آمریکا شدم دریافتم که نمی‌دانم ایرانی بودن یعنی چه و خلاصه از آنجا که به «بحران هویت»‌ دچار شدم در بارة این رشته و پیرامون «پیوستگی» ‌تحقیق کردم و متوجه شدم که ای دل غافل، اصولاً گسستی در کار نبوده:

«بعد از اینکه آمدم آمریکا و خودم دچار بحران هویت شدم [...] دنبال این رشته رفتم. در اینجا متوجه شدم که هویت ما تداوم دارد و [...] هیچ جا گسست پیدا نشده است.»


بله هویت ما هرگز دچار گسست نشده! زمانیکه اعراب رسم‌ورسوم ایرانی را ممنوع کردند و زبان عربی بر ایرانیان تحمیل شد، هیچ گسستی در هویت «ما» ایجاد نشد! باری مستر کاتوزیان می‌پرسد، آیا این هویت پیوسته ‌است؟ داوران پاسخ می‌دهد، بعله چه جور هم، از قبل از اسلام تا امروز هویت‌مان مثل شیر و عسل در نهرهای بهشت جاری بوده! کاتوزیان می‌پرسد چگونه به این نتیجه رسیدید، داوران می‌پاسخد، با مقایسة سه کتاب و دو ژانر ادبی «اندرز»،‌ پیش از اسلام و «ادب»، بعد از اسلام. اندرزها پس از اسلام تبدیل شدند به آداب! می‌بینیم که پیوند گ..ز به شقیقه چه کار ساده‌ای است، کافی است میکروفون را در برابر دهان متخصص قرار دهید تا او برایتان پیوند بزند. داوران پند واندرز در دورة هخامنشی را با پند و اندرزهای پس از اسلام در ترادف قرار می‌دهد و همینطور پیوند زنان ادامه می‌دهد تا «اصول کافی» و کتب دینی را با «کلیله و دمنه» در ترادف ببیند!

به عبارت دیگر خانم دکتر فرشته داوران «هویت» را نه به عنوان پدیده‌ای «فرهنگی» و پویا که به عنوان پدیده‌ای ایستا و محدود به «زبان ارزش‌های مقدس جمعی» به مخاطب حقنه می‌فرمایند. در راستای چنین عمل خداپسندانه‌ای است که مزخرفات تولیدی اصحاب کلیسا را به آسانی می‌توان در تداوم با خرد یونان و رم باستان قرار داده، ادعا کرد اصلاً در هیچ کجای دنیا گسستی در کار نبوده! حال آنکه چنین ادعائی یک دروغ بیشرمانه است.

نخستین گسستی که بر ایران تحمیل شد، فروپاشی امپراطوری هخامنشی بود. این گسست همچنان تداوم یافت و با هجوم تازیان به اوج رسید و ابعادی فرهنگی و اقتصادی یافت. شیوة تولید کشاورزی سرکوب شد، و کاسبی و برده فروشی رونق گرفت. ولی کار به این مختصر محدود نماند! فروپاشی حکومت سامانیان، حملة مغول و ... و سرانجام حضور استعماری بریتانیا همه و همه تحمیل گسست بر هویت «تاریخی ـ فرهنگی» ایران بوده. و چرا راه دور برویم «ظهور» امثال فرشته داوران خود شاهدی است براین مدعا:

«بله. هویت ما جریان پیدا کرده [...] از قبل از اسلام تا امروز [...] اندرزها زمان هخامنشیان وجود داشته است [...] و بعداً فرم غالب ادبیات در ایران بعد از اسلام کتب آداب شدند. مثل قابوسنامه، سیاست‌نامه، حتی کتب دینی مثل اصول کافی که [...] چه کارهائی خوب است و چه کارهائی بد است [...] حتی کتاب کلیله دمنه [...] هدفش دادن پند و نصیحت در زندگی عملی ماست. [...] ژانر غالب ادبی در ایران اندرزها بود.»


و از آنجا که «ژانر» غالب ادبی، البته به ادعای داوران «اندرز» بوده، و اندرز پیش از اسلام و پس از اسلام همواره «اندرز» تلقی می‌شود، پس از اینجا نتیجه می‌گیریم که گسستی هم در کار نیامده! یکوقت فکر نکنید ترهات فرشته داوران با هدف به بیراهه کشاندن مخاطب عنوان می‌شود، به هیچ عنوان! امثال داوران همچون جغد کور در لجنزار فاشیسم دست‌وپا می‌زنند، در نتیجه ارتباط اسطوره‌های اقوام ایرانی را با هویت ایرانیان اصلاً نمی‌بینند! از اینرو فرهنگ را به «اندرزها» و سخنان آخوندجماعت در مقاطع مختلف تاریخی تقلیل می‌دهند.

در این چارچوب گوساله فریب است که کاتوزیان، فرشته داوران را به شاهراه جادوئی مطلوب هدایت می‌کند تا او موجودیت پرسوناژ مقدس علی را به شاهنشاه ساسانی گره زده بگوید، نهج‌البلاغه همان سخنان انوشیروان است:

«[...] درست همانطور که قبل از اسلام سخنان انوشیروان و سخنان زرتشت را برای همدیگر نقل می‌کردند [...] بعد از اسلام این‌ها را دادیم به حضرت علی، چونکه شیعیان یک جوری حضرت علی را جانشین فضلای قبل از اسلام کردند.»

بله و اینگونه است که علی، داماد «فرضی» پیامبر اسلام بر تخت انوشیروان می‌نشیند؛ آنهم به دست ایرانیان! ایرانیان که به قول اکثریت قریب به اتفاق ایران‌شناسان، از جمله «پل دوبروی» و دیگران مسلماً با‌ آغوش باز اسلام عزیز را پذیرا شده و شاد و خرسند از تهاجم تازیان به کشورشان شبانه روز به رقص و پایکوبی مشغول بودند. اما هدف از این مزخرف‌پراکنی‌های «رادیوفردا» چیست؟ هدف این است که قطره، قطره به ما ملت یک دریا دروغ حقنه کنند. دروغ‌هائی مبنی بر اینکه، پیش از اسلام در ایران، از جمله در دورة‌ ساسانیان، دین و حکومت از هم جدا بوده؛ و حکومت در ترادف با دولت قرار داشته و ... و برای رسیدن به این نتایج شگفت است که امیر مصدق کاتوزیان به وجود فرشته داوران نیاز دارد. چرا که چنین مزخرفاتی را می‌باید از زبان یک ایرانی‌نما به خورد ایرانی‌ها داد:

«من کوشیدم برخلاف شایعاتی که وجود دارد ـ که در زمان ساسانیان برای اولین بار ایرانی‌ها حکومت دینی داشتند ـ [بگویم] در تمام دوران قبل از اسلام دین و حکومت از هم جدا بودند.»

مسلم است! به استثنای دین موبدان که مکمل حاکمیت در دورة ساسانی شد، دیگر ادیان از حکومت جدا بودند و سهمی در قدرت نداشتند! ولی حکومت دینی ساسانیان برخلاف یاوه‌پردازی‌های «داوران» شایعه نیست، واقعیتی است مبتنی بر شواهد و مستندات تاریخی! نکند کتیبه‌های ساسانی هم «شایعه» است! آنجا که شاهنشاه تاج خود را از دست‌های مقدس دریافت می‌کند؟ نه شایعه نیست، این رادیوفرداست که از زبان داوران شایعه‌پراکنی می‌کند و پرت وپلا به هم می‌بافد، تا همة ایرانیان را «زرتشتی» معرفی کند. به این ترتیب است که می‌توان امروز با حذف اقلیت‌های مذهبی همة‌ ایرانیان را مسلمان دانست، چرا که پیشتر همین ایرانیان «یک‌پارچه» و ساخته و پرداختة پروپاگاند استحماری، علی فرزند ابی‌طالب را بجای انوشیروان نشانده‌اند:‌

«در کتابم [...] توجهی هم به مادها و بعد هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان دارم که دین و دولت کاملاً از هم جدا بودند.»


چند سطربالاتر، فرشته داوران ادعا می‌کرد در دورة ساسانیان دین از «حکومت» جدا بوده اینجا بر جدائی دین از «دولت» تأکید دارد، به عبارت دیگر فرشته داوران از تفاوت بین دولت و حکومت هم آگاه نیست،‌ فقط هر چه به او گفته‌اند طوطی وار تکرار می‌کند؛ از آنجمله است: پیش از اسلام پادشاهان دین را حریم خصوصی تلقی می‌کرده‌اند، چرا که فقط ایرانیان را زرتشتی می‌دانستند! اینکه در دورة هخامنشی یا ساسانی «حریم خصوصی» به مفهوم معاصر پذیرفته شده فقط از معجزات طویلة مک‌کارتی می‌تواند باشد، چرا که علم جامعه‌شناسی «حریم خصوصی» در مفهوم یک پدیدة «اجتماعی ـ اخلاقی» را نتیجة تحولات ویژة جوامع صنعتی در قرن بیستم معرفی می‌کند! هدف این پروپاگانه احمقانه، فقط دور کردن انسان از زمان و مکان و نفی «انسان‌محوری» است، و به همین دلیل است که اخیراً تحت تبلیغات همین شبکة «محترم»، زن ایرانی می‌باید «قره‌العین» را بجای گردآفرید و زینب و فاطمه «الگو» قرار دهد:

«پادشاهان قبل از اسلام در ایران دین را یک امر خصوصی تلقی می‌کردند [...] چون اصولاً فکر نمی‌کردند که دین زرتشتی مال همه است. فکر می‌کردند دین زرتشتی مال ایرانیان است[...]»


این اظهارات مسلماً یکی از درخشان‌ترین انواع پیوند گ..ز به شقیقه می‌باید معرفی شود! شاید «داوران» بتواند به ما بگوید چگونه با «طرز فکر» پادشاهان آن زمان از نزدیک «آشنا» شده، و با تکیه بر کدام منابع چنین ادعاهای پرت‌وپلائی تحویل ما ملت می‌دهد! حال بایدبپذیریم، ایرانی یعنی زرتشتی؟ اگر ادامة ترهات‌پراکنی دکتر داوران را بررسی کنیم خواهیم دید که ایشان از همین خاله‌شلخته‌های مزخرف‌پرداز حکومت‌ اسلامی‌اند که به دلیل استعداد فراوان در چرندگوئی و فرمایشات ‌الهی مورد مهر و محبت «رادیوفردا» و شبکة سازمان سیا قرار گرفته‌اند.

ای دریغا که کان نفرین را
از طمع چند آفرین گفتم
از خری بود آن، نبد ز خرد
که خرماده را تکین گفتم

فرشته داوران تمام مستندات تاریخی را با «شایعه» در ترادف قرار داده و از آن‌ها به عنوان «اشتباه تاریخی پذیرفته شده» یاد می‌کند! به عنوان نمونه نفوذ موبدان در دربار ساسانی از همین «اشتباهات» برآمده، و معلوم نیست از سوی کدام مورخی پذیرفته شده! مهم این است که طویلة مک‌کارتی این اصل مسلم را پذیرفته باشد. در هر حال، نتیجة چنین ترادفی روشن است، تمام بی‌بی‌گوزک‌ها و توهمات مقدس مبتنی بر باورهای عوام از جایگاه تاریخی برخوردار خواهد شد، و تمام تلاش این شبکة استعماری تخریب تاریخ و جایگزین کردن آن با حدیث و روایت و توهمات و باورهای عوام است و بس:

«[...] اینکه بعضی‌ها می‌گویند موبدهای زرتشتی در زمان ساسانیان مثل کرتیر خیلی روی شاهان ساسانی نفوذ داشتند، این یک اشتباه تاریخی قبول شده است. حکومت ساسانیان به هیچ وجه حکومت دینی نبود [...] این کرتیر [...] باعث بدنامی موبدان زرتشتی شده [...] نفوذ [موبدان] در حد آتشکده‌ها بود و نه در زندگی خصوصی مردم [...]»


داوران پس از اینکه تمام شرایط تاریخی و فرهنگی ساسانیان را برای‌مان به همین صورت علمی و مستدل «شرح» می‌دهد، می‌رود به سراغ دلائل تزلزل در سلسلة ساسانی و می‌گوید، یک چیزی بود ولی هر چه در کتابم گشتم پیدا نکردم! و ما متوجه می‌شویم که کتاب کذا مانند قرآن یکی از منابع معتبر به شمار می‌رود که اگر چیزی در آن یافت نشود، مسلماً حکمتی دارد! سپس شاهد پرش سرنوشت‌ساز فرشته خانم به دوران پس از تهاجم اعراب هستیم که همه مسلمان بودند و ایرانی، و بحران هویت هم نداشتند. به عنوان نمونه «داوران» به ما اطمینان می‌دهد که زکریای رازی و ناصرخسرو بحران هویت نداشته‌اند، چون هم مسلمان بودند، هم ایرانی:

«ناصر خسرو یا ذکریا رازی [...] در عین حال که ایرانی بودند، مسلمان هم بودند و دچار بحران هویت نبودند. می‌دانستند یعنی چه. هم ایرانی باشند و هم مسلمان [...]»

ممکن است فرشته داوران به ما بگوید از کجا می‌داند که زکریای رازی هیچ مشکلی با اسلام نداشته؟ خودشان شخصاً با زکریای رازی تماس برقرار کرده‌اند یا از طریق جبرئیل در جریان این «حقیقت جاودان» قرار گرفته‌اند؟ سخن کوتاه کنیم! فرشته داوران از نظر چرندگوئی و مهمل‌بافی شباهت عجیبی به خمینی و مطهری دارد. ژاژفرسائی‌های وی به اینجا می‌رسد که، با سخنان خمینی هویت «ما» کمی متزلزل شد ولی بلافاصله پس از جنگ ایران با عراق این مشکل رفع شد و سرود «ای ایران» پخش کردند و ما دوباره ایرانی شدیم و ... و امروز همه در ایران به شدت ایرانی و مسلمان‌اند!

«بعد از انقلاب آقای خمینی گفت که ما همه فقط مسلمانیم [...] و عید مال آتش پرست‌هاست و [...] بلافاصله بعد از جنگ ایران و عراق [این مسائل] از بین رفت [...] بلافاصله سرودهای ای ایران را گذاشتند [...] و دوباره همه ایرانی شدند [...] امروز ایرانی‌ها در ایران به شدت هم ایرانی هستند و هم مسلمان.»

البته ما نمی‌خواهیم در امور فرهیختگان «استیجاری» که به میکروفون رادیوفردا آویزان می‌شوند دخالت کنیم، ولی بهتر است این خانم «دکتر» را هر چه زودتر به بخش روانکاوی معرفی کنید. این فرد جهت نگارش یک پایان‌نامه پیرامون خودفرهیخته‌بینی در میان عقب‌افتاده‌های ذهنی، سوژه‌ای «ایده‌آل» به نظر می‌رسد.

ک...ن خر را نظام دین گفتم
پشک را عنبر ثمین گفتم
(دیوان شمس)