شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۹


مرکل و متین!
...
انفجار بمب در چاه‌بهار با هدف فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای محفل کودتای 22 بهمن صورت پذیرفت. محفلی که موجودیت‌اش در گرو مرگ و خشونت است، و روزنامة مهوع «جمهوری اسلامی» شیپور اصلی آن به شمار می‌‌رود. رسانة مذکور در تاریخ 20 آذرماه سالجاری، ضمن انتشار مطلبی در ستایش مرگ، عزاداری حسینی را عامل پیروزی «انقلاب» شمرده:

«[...] تجربه عيني [...] اين نهضت الهي از سال 1342 تا انتهاي آن [...] در 22 بهمن 1357 [...] نشان مي‌دهد كه اين انقلاب با [...] عزاداري‌‌هاي فشرده مردم مسلمان همراه بوده [...] عزاداري براي امام حسين (ع) بدون پيوند با حماسه و آرمان‌هاي پيشواي شهادت و تأثيرپذيري از آن فاقد فلسفه و اعتبار مي‌باشد [...] این اصل و قاعده‌اي است كه ائمه ‌اطهار [...] پس از شهادت امام حسين [...] براي مكتب شيعه در همه اعصار و نسل‌ها به وديعه نهادند و خواستار تكرار و استمرار آن شدند[...]»


بله، به این ترتیب است که می‌توان از عزاداری و «بی‌بی‌گوزک» و قصه و حکایت به «فلسفه» رسید و همزمان نقش ارتش جنایتکار ناتو را نیز در پیروزی کودتای 22 بهمن 1357 ماست‌مالی کرد! این عملیات برای صاحب امتیاز سرشناس رسانة مذکور از آب خوردن هم ساده‌تر شده، دلیل هم اینکه ایشان، همچون میرحسین موسوی در امر معلق زدن در سیرک عموسام و دم جنباندن برای اسرائیل مهارت فراوان دارند، هر چند ستارة اقبال‌شان رو به افول گذارده.

جنایتکارانی که در «چاه‌بهار» بمب منفجر کرده‌اند، می‌پندارند با تجزیة ایران و پاکستان و ایجاد «بلوچستان بزرگ» می‌توانند در مسیر کریدور «شمال ـ جنوب» هم به روال معهود سرگردنه بنشینند و با شعار «دفاع از حقوق ‌بشر» بساط راهزنی و باج‌گیری را گسترش بخشند. بی‌دلیل نیست که «شورای اروپا» اخیراً سراسیمهً از خواب پریده و به یاد آورده که هاشم‌تاچی، نوچة شهید «هولبروک» و عزیز دردانة‌ برنار کوشنر و مادلن آلبرایت یک جنایتکار جنگی است! این‌ است پیامد جانگداز فروپاشی محفل علی‌اکبر ولایتی در وزارت امور خارجة جمکران، که علیرغم سفرهای خامنه‌ای به قم، نهایت امر برکناری متکی را هم در پی آورد و دست خیلی‌ها را در اروپا و آمریکا در حنا گذاشت! می‌بینیم که دیپلماسی هیزاکسلنسی نقص ندارد. ایشان که مأموریت‌شان سازمان دادن به کودتا در ایران بود، در «توئیتر» خود را مدافع حقوق‌بشر معرفی فرموده‌اند، تو گوئی از جنایات حاکمیت بریتانیا در عراق و افغانستان بی‌خبراند! باری در راستای همین قماش دیپلماسی‌هاست که «یورو نیوز» دوباره گریبان شیرین عبادی را گرفته و او را از پستو بیرون می‌کشد، تا از زبان‌ الکن‌اش برای‌مان قصة تکراری «اسلام دمکراتیک» نقل کند؛ اینان دست از آخوند نمی‌شویند.

همزمان با سفر نخست وزیر چین به کشور هند، انفجار بمب در مراسم سوگواری شیعیان در برابر مسجدی واقع در یک منطقة سنی‌نشین در سواحل خلیج فارس چندین پیام مهم به مخاطب ارسال می‌کند. نخست اینکه نزدیک شدن چین به هند، منافع محافلی را تهدید می‌کند که از احداث کریدور «شمال ـ جنوب» ناخشنوداند؛ همان‌ها که از «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی» تغذیه می‌کنند. سیاستی که با هدف تجزیة ایران، حکومت اسلامی را بر کشورمان تحمیل کرد، و اینک از جنایتکاران نهضت عاظادی و جنبش منفور سبز حمایت به عمل می‌آورد،‌ چرا که هستة مرکزی این به اصطلاح «جنبش» از خشونت‌ تغذیه می‌کند. لات‌بازی جنبش مذکور را که فراموش نکرده‌ایم؛ فراخوان جهت سر دادن عربدة «الله اکبر» روی پشت‌بام‌ها، دعوت برای شرکت فعال در مراسم توحش عاشورا، افتتاح بنگاه شهیدسازی و تولید زندانی تزئینی با هدف فروش توحشی به نام «اسلام خوب.»

بدون تحمیل بحران و خشونت، حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش در محفل سبز کاری از پیش نخواهند برد، و دقیقاً به همین دلیل است که ساواک جمکران و قوة قضائیه، چماقداران و اوباش حکومتی از قماش ابراهیم یزدی و نوری‌زاد را در جایگاه زندانی سیاسی می‌نشانند و بعضی‌ها نیز در غرب می‌کوشند اخراج متکی از وزارت امورخارجه را «خواست رهبر» جلوه دهند، حال آنکه اصلاً چنین نیست! اگر علی‌خامنه‌ای خواهان برکناری متکی می‌بود، هرگز ارباب و مرشد او یعنی ولایتی را به مقام مشاورت خود منصوب نمی‌کرد، دلیل هم روشن است.

همان شبکة موازی سازمان سیا که با توسل به گروه بهزاد نبوی، پس از چند کودتای خونین میرحسین موسوی را در جایگاه نخست‌وزیری حکومت اسلامی مستقر کرد، از خامنه‌ای نیز حمایت به عمل می‌آورد! در نتیجه، ادعای اینکه «رهبر حکومت اسلامی، از چند هفته قبل خواهان جایگزین کردن متکی با صالحی بوده»، فقط در چارچوب همان افشاگری‌های خاله‌زنکی ویکی‌لیکس قرار می‌گیرد و بس! در واقع، طرح چنین مطالبی از سوی شبکه‌هائی صورت می‌پذیرد که بدون حاکمیت آخوند، یعنی بدون حاکمیت تقدس و خشونت و مرگ و بحران در ایران زیان می‌بینند، از آنجمله است دولت بنیامین نتانیاهو در اسرائیل. حامیان‌ این دولت در لندن و واشنگتن نشسته و از سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب» حمایت به عمل می‌آورند. تجزیة خونین یوگسلاوی پیامد جنایات هم‌ اینان است.

علاوه بر دولت اسلامی ترکیه که به دلیل عضویت در ناتو در جنگ بالکان حضور فعال داشت، حکومت منفور جمکران نیز با اعزام نیروی نظامی از جنایات پنتاگون در این منطقه حمایت کامل به عمل آورد و اگر به ‌یاد داشته باشیم، ‌ شخص «برنار کوشنر» هم مدتی به عنوان «فرماندار» کوسوو انجام وظیفه می‌کرد. نتیجة «فرمانداری» ایشان هم در برابر ماست: رونق برده‌فروشی، قاچاق اسلحه و مواد مخدر و سرانجام اعلام استقلال یک جانبة این منطقه که به دلیل برخورداری از حمایت‌های انساندوستانة ارتش ناتو، 50 درصد جمعیت فعال‌اش بی‌کاراند.

بله، ارتش ناتو، هر کجا پای بگذارد، ‌ ویرانی، برده‌فروشی و توحش به ارمغان خواهد آورد؛ و از این نظر به سپاهیان صدر اسلام شباهت فراوان دارد، بگذریم! پادوهای ارتش ناتو در کوسوو، پس از اعلام استقلال یکجانبه، دست به کار شده و «انتخابات» هم برگذار کرده‌اند. طی هفتة ‌گذشته بوق‌های مرگ‌فروشان بدون در نظر گرفتن اینکه کوسوو بخشی است از خاک صربستان، و بدون نظارت دولت مرکزی نمی‌تواند «انتخابات» برگزار کند، گرم شیپور زدن برای «انتخابات» کوسوو و پیروزی محتمل حزب «هاشم تاچی» بودند که نخست وزیر چین در رأس یک هیات 400 نفره از روسای شرکت‌ها وارد هند شد، و نه تنها در کوسوو که در روسیه و پاکستان نیز کاسه و کوزه‌شان در هم ریخت!

اینگونه بود که فاشیست‌ها دو «سنگر حق» را از دست دادند: سنگر ژولین اسانژ و جان‌پناه میکائیل کودوروفسکی! ژولین اسانژ آزاد شد و صدور حکم «میکائیل کودوروفسکی، غارتگر سرشناس نفت نیز به تعویق افتاد. مقامات «ژرمانی» با اهدای جایزة حقوق‌بشر به «کودوروفسکی» نه تنها میزان حماقت و وقاحت خود را در سطح جهان آشکار کردند که پیروی‌شان از محفل سناتور مک‌کین نیز برملا شد. جان مک‌کین، زندانی شدن کودوروفسکی را نقض حقوق بشر دانسته! دلیل هم اینکه فعالیت باند «کودوروفسکی» با منافع گاوچران‌ها هم‌سوئی داشت. از اینجا نتیجه می‌گیریم هر کس در روسیه به نفع یانکی‌ها جنایت کند، مقامات «ژرمانی» او را به عنوان «فعال حقوق بشر» شناسائی خواهند کرد، و یک جایزه هم به مادرش می‌دهند! طفلک برنار مدوف!

مدوف هم به نفع یانکی‌ها کلاهبرداری می‌کرد ولی از آنجا که به قول هدایت «پیشونی» نداشت، ناچار شدند او را دستگیر کنند تا سروصدای‌اش در نیاید و به کسی نگوید که همة دم‌کلفت‌های ینگه‌دنیا و جهان غرب در جریان این کلاشی‌ها بوده‌اند! پسرش را هم سر به نیست کردند تا همه بدانند، «کار حساب داره!» خلاصه مدوف هم در راه همان حقوق‌بشر مطلوب دولت آلمان فعالیت می‌کرد و «ژرمن‌ها» منطقاً می‌بایست یک جایزة حقوق‌بشر هم به مادر «مدوف» می‌دادند تا عدالت علوی رعایت شود. ولی از آنجا که آمریکا مدوف را کلاهبردار شناخته، دولت «زیگفریدآباد» هم روی حرف یانکی‌ها حرفی نزد. به عنوان نمونه، دولت «زیگفریدی‌ها» هرگز تهاجم وحشیانة‌ یانکی‌ها به افغانستان را به زیر سئوال نخواهد برد، و به همین دلیل آنجلا مرکل، امروز در افغانستان کشف کرد که حضور نظامی آلمان در افغانستان تهاجمی نیست!

به گزارش فیگارو، مورخ 18 دسامبر 2010، آنجلا مرکل پس از دیدار با نظامیان آلمان در «کندوز» اظهار داشت، این شرایط شباهت فراوانی به جنگ دارد، ولی این جنگ با آن جنگ که از زبان والدین‌مان می‌شنیدیم متفاوت است، در آن جنگ آلمان «مهاجم» بود! بله، از این سخنان بی‌شرمانه می‌بایست نتیجه بگیریم که در این جنگ، آلمان از سوی افغانستان مورد تهاجم قرار گرفته و نظامیان «زیگفریدآباد» برای دفاع از خاک میهن به افغانستان لشکرکشی کرده‌اند:‌

« [...] ما در وضعیت جنگ نیستیم، ولی می‌بایست بجنگیم [...] این شرایط نوین است [...]»

در تأئید سخنان آنجلا مرکل می‌باید بگوئیم، این شرایط به راستی نوین است! در چند هزار کیلومتری خاک آلمان ارتش این کشور در افغانستان حضور یافته تا از تولید و صادرات تریاک و هروئین تحت نظارت ارتش ناتو حمایت به عمل آورد، و آنجلا مرکل این تهاجم آشکار را انکار می‌کند، چرا؟ چون این تهاجم مورد تأئید یانکی‌هاست، به همین سادگی! به همین دلیل است که دولت آلمان به خود اجازه نمی‌دهد، به «برنار مدوف» یک جایزة حقوق‌بشر اهداء کند، ولی همین دولت از کلاهبرداری میکائیل کودوروفسکی تجلیل هم به عمل می‌آورد.

پس بهتر است مدوف را با «ژرمن‌ها» تنها بگذاریم و بازگردیم به سنگر حق ژولین اسانژ که قرار بود همچون خمینی کبیر «شخصیت سال» شناخته شود، ولی از بد روزگار بنیانگذار فیس بوک، «زوکربرگ» جایگاه ایشان را اشغال کرد. و اینجا بود که نوابغ حکومت جمکران نگرش فروید را متأثر از هایدگر رویت کردند!

یاد بگیرید، بی‌سوادها! هایدگر 33 سال پس از زیگموند فروید در سال 1889 متولد شده، ‌ به عبارت دیگر، زمانیکه هایدگر 20 سال داشته، آوازة فروید سراسر اروپای غربی را فراگرفته بود، و تا آنجا که ما می‌دانیم، هایدگر هیچ ارتباطی با پرسوناژ‌های بی‌بی‌گوزک‌های شیعیان نداشته، بنابراین هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که فروید از هایدگر تأثیر پذیرفته باشد! ولی خوب در عرصة شارلاتانیسم و فاشیسم همه چیز ممکن است! به عنوان نمونه، پرزیدنت بنی‌سطل،‌ یا به قول ایرج پزشکزاد، «بولی»، جمهور را استبدادی می‌دانند! می‌دانیم که بنی‌صدر ارواح شکمش خیلی «ضداستبداد»‌ بوده، ‌ درست مثل خمینی دجال که هم نان دربار سق می‌زد، و هم با «استبدادشاه» مخالفت می‌کرد!

باری، بنی‌صدر نوعی جمهور اختراع کرده که منطبق است بر توحش حکومت جمکران! دلیل هم اینکه ایشان از مخترعین صاحب‌نام خطة همدان هستند، و «آب ولرم» از نخستین اختراعات‌شان بوده! پرزیدنت بنی‌صدر،‌ سپس با اختراع آب‌خنک و آب‌ خیلی‌خنک آن‌ها را به نام اولین رئیس‌«جمهور» محبوب و مردمی کودتای 22 بهمن 1357 در اروپا به ثبت رساندند. اصولاً همدان خطة مخترع خیزی است؛ همین شیرین عبادی را در نظر بگیریم، ایشان در زمینة نقض حقوق‌بشر کم اختراعات دارند؟ به هیچ عنوان! اسلام دمکراتیک و افتخار به تعلقات قومی و مذهبی از جمله اختراعات حاجیه عبادی است که فقط با آب ولرم، اختراع بنی‌صدر می‌تواند به «مصرف» برسد.

پس نخبگان جمکران را رها کنیم و بپردازیم به انواع فرنگی فرهیختگان که مرغوب‌ترند، و بسیار پرروتر. به عنوان نمونه سری بزنیم به «دومینیک شتروس‌کان»، رئیس صندوق بین‌المللی پول که تخصص خود را در کودتای مالی، به ویژه در یونان به اثبات رسانده. همین فرد به گزارش فیگارو، مورخ 17 دسامبر 2010، می‌خواهد در تظاهرات یونانیان معترض به سیاست‌های مالی دولت شرکت کند! خبر می‌رسد که سنگ‌پاهای بازار قزوین در برابر پرروئی ایشان از شرم چنان برافروخته شده‌اند که لپ‌شان گل انداخته! اما هنوز به قسمت شیرین و آبدار سنگ‌پاهای لپ‌قرمزی قزوین، یعنی برآشفتن «شورای اروپا» از جنایات هاشم تاچی و عدم اطلاع سازمان ملل و برنار کوشنر از سوابق این مبارز راه حق نرسیده‌ایم!

رسانه‌های فرانسه از جمله فیگارو می‌گویند، برنار کوشنر و سازمان کذا در جریان نبوده‌اند. خلاصه اگر سال‌های سال است‌ که تجارت شرافتمندانة رهبران کوسوو در رسانه‌ها منعکس می‌شود، احدی از جمله برنار کوشنر، فرماندار سابق کوسوو از جنایات دارودستة هاشم تاچی خبر نداشته! عجیب نیست، به هیچ عنوان! کوشنر همچون برنار هانری‌لوی و شرکاء، از مدافعان سرشناس سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب» به شمار می‌رود؛ ایشان از طرفداران تهاجم نظامی به عراق هم بودند و خلاصه از اسلام‌نوازان آمریکا‌پرست و اصیل‌‌اند. از اینرو «شکم، زیرشکم و حساب بانکی،‌ یعنی دلار» ارزش‌های‌شان را تشکیل می‌دهد. اما این محفل مقدس به دلایلی که بر ما ناشناخته است متزلزل شده،‌ از اینرو نه تنها برنار کوشنر که والدة «شاه‌پسرشان»، کریستین اوکرنت نیز مورد تهاجم رسانه‌ای قرار گرفته.

می‌گویند «کندیس مارشال»، دستیار کریستین اوکرنت به صورت «سرخود» به نفع ایشان جاسوسی می‌کرده! همانطور که هاشم تاچی‌ هم به صورت «سرخود» اعضا و جوارح زندانیان را می‌فروخته! خلاصه همانطور که برنار کوشنر از فعالیت‌های هاشم تاچی خبر نداشته، والدة پسرشان هم از جاسوسی «کندیس مارشال»‌ بی‌خبر بوده‌، چه اشکالی دارد؟ هیچ اهمیتی ندارد،‌ آنچه از اهمیت برخوردار می‌شود این است که امثال کریستین اوکرنت و کوشنر مورد تهاجم رسانه‌ای قرار می‌گیرند، درست مثل مرکز «دیمونا» در اسرائیل!

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 17 دسامبر 2010، جنگنده‌های اسرائیل یک «شیئی» ناشناس را برفراز رآکتور اتمی «دیمونا» نابود کرده‌اند. مسلم بدانیم شیئی کذا هیچ ارتباطی با حزب‌الله ندارد. در واقع یک سیاست جهانی با تهدید اسرائیل، رسماً «سیاست انسداد» را هدف گرفته، و بی‌دلیل نبود که همزمان با مصاحبة «یورونیوز» با حاجیه عبادی، شاهد گفتگوی شیرین شبکة الجزیرا با «برژینسکی»، طراح سیاست انسداد هم بودیم. این مصاحبه‌ها در پی عقب‌نشینی پارلمان اروپا صورت گرفت. البته این عقب نشینی را به حساب دیکتاتوری در کوبا گذاردند. اما در واقع حضرات ناچار شدند جایزة حقوق‌بشر را به صورت غیابی به آخوند «فاریناس» اهداء کنند. در پارلمان اروپا اکثریت با پوپولیست‌هاست و از اینرو یک لهستانی طرفدار واتیکان در جایگاه ریاست این پارلمان قرار گرفته. وظیفة پارلمان کذا اهدای جایزه به همة فاشیست‌ها از جمله اراذل و اوباش طرفدار میرحسین موسوی است. باری این پارلمان از جایزة ساخاروف به عنوان ابزار فاشیسم‌نوازی استفاده می‌کند و این است دلیل تعلق جایزة کذا به مخالفان دولت کوبا. بجز طرفداران دمکراسی، هر کس با این دولت مخالف باشد جایزه می‌گیرد؛ فاریناس هم به دلیل طرفداری از دین ضداستبداد و شهادت جایزه گرفته. ولی چه سود که پارلمان اروپا نتوانست این نمایش مهوع را تا پایان ادامه دهد، در نتیجه فاریناس را گفتند همانجا که هستی بمان! چند دروغ هم تحویل بقیه دادند. یک گروه گفتند، دولت کوبا به «فاریناس» اجازة خروج نداد، گروه دوم دروغ دیگری سر هم کردند. به ادعای اینان، «فاریناس» به دلیل ضعف شدید ناشی از اعتصاب غذاهای متعدد قادر به مسافرت نبوده و ... و این تحرکات با سفر نخست‌وزیر چین به هند، تعلیق مانورهای کرة جنوبی، پارس کردن ژاپن به چین و فرار مأمور سرشناس سازمان سیا از پاکستان تقارن زمانی یافت.

برخلاف تبلیغات رسانه‌های غرب و ادعاهای مضحک ورق‌پاره‌های جمکران آنچه مأمور سازمان سیا را فراری داده، نه تهدید طالبان که «تغییر» سیاست چین نسبت هند بوده! در واقع آنحضرت همزمان با حضور نخست‌ وزیر چین در پاکستان، و از بیم فروپاشی قریب‌الوقوع سنگر اسلامگرایان پا به فرار گذاشته‌اند، چرا که پیش پای نخست وزیر چین، سه موشک هم به محل تجمع طالبان در مرز افغانستان شلیک شد که از جمله به مرگ فایوجی،‌ ‌ فرمانده ارشد «لشکر اسلام» انجامید. این خبر با کد: 30128526 در حنازرچوبه، مورخ 26 آذرماه 1389 انتشار یافته. با در نظر گرفتن تغییر سیاست آشکار چین در پاکستان، و با نیم نگاهی به سخنان سرپرست وزارت امورخارجة جمکران در مراسم تودیع منوچهر متکی، می‌توان دریافت که علیرغم چرخش پکن، ملایان جمکران و اربابان‌شان در واشنگتن همچنان تقابل با دمکراسی هند را در دستورکار دارند و هم‌صدا با ارباب از پیوستن ترکیه به اروپا سخن می‌گویند!

به عبارت دیگر، حکومت اسلامی می‌باید با نادیده گرفتن تغییر سیاست چین، در مسیر تأمین منافع اتحادیة اروپا و آمریکا گام‌های بلندتری بردارد! و صالحی به این می‌گوید «روابط متین!» روشن‌تر بگوئیم، حکومت ملایان اینبار برای تأمین منافع اربابان در لندن و واشنگتن،‌ می‌باید از طریق گسترش روابط ویژه با شیوخ عربستان، ملت ایران را همزمان در برابر چین و هند و روسیه قرار دهد؛ پر واضح است که گام نهادن در چنین مسیری نه تنها این حکومت توحش‌پرور که تمامی نوکران منطقه‌ای عموسام را نیز به ورطة نابودی سوق خواهد داد. خلاصه بگوئیم، فروپاشی سیاست انسداد به برکناری متکی و جاروجنجال در مورد هاشم تاچی و کوسوو محدود نخواهد ماند؛ اسلام‌گرایان ترکیه نیز زیر آوار همین فروپاشی مدفون خواهند شد. این است حکمت شرکت رجب اردوغان در مراسم عاشورای امسال.



سه‌شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۹


پیشونی و پرواز!
...
صدا،‌ صدا، تنها صدا
صدای خواهش آب [...]
صدای ریزش نور [...]

«آدم میباس پیشونی داشته باشه!» پرسوناژهای اصلی «حاجی‌آقا» و «علویه‌خانوم» بر این مهم تأکید دارند! ولی این هیزاکسلنسی، «سایمون گس» اصلاً «پیشونی» نداره! بعد از اینکه کودتای محفل سبز شکست خورد، هیزاکسلنسی و دولت گوردن براون شکم‌شان را برای قطع روابط دیپلماتیک صابون مفصلی زده بودند. به یاد داریم که رسانه‌های بریتانیا با انتشار نامة سرگشادة مزورانه‌ای از سفیر بریتانیا در ایران،‌ از تمایل دولت ملایان به قطع رابطه با بریتانیا سخن به میان آوردند! در مورد نامة‌ مذکور گفتیم که لندن می‌خواهد همچون واشنگتن در برابر لات‌بازی نوکران‌اش در جمکران جاخالی داده و اینان را «مستقل» جلوه دهد. ترور مجید شهریاری توسط عمال ساواک می‌رفت تا آرزوی لندن را برآورده کند. پاسدار شریعتمداری و دیگر جیره‌خواران استعمار برای تأمین منافع ارباب خیز برداشته، و احمد توکلی، پسرخالة پاسدار لاریجانی نیز اوباش پیرو خط امام را در برابر سفارت انگلستان به صف کرده بود تا «لوطی و عنتر» بتوانند یک‌بار دیگر «اقتدار» این حکومت پوشالی را به اثبات برسانند که ناگهان «توفان» کاسه و کوزه‌شان را در هم ریخت!

آری، در پی دستگیری ژولین اسانژ و هشدار به انگلستان و سوئد، خبر برکناری منوچهر متکی انتشار یافت. و کمتر از 24 ساعت پس از «شهادت» مرموز سردار «فروزنده»، ‌ حکومت اسلامی ناچار شد شیون‌کنان با منوچهر متکی، یکی دیگر از چماق‌کش‌های مقام معظم وداع کند. به این ترتیب «شبکة قاچاق» که طی 30 سال تحت نظارت بریتانیا امور کشور را در دست داشت، سنگر وزارت امورخارجه را از دست داد. این رخدادها پس از کشیده شدن بانک اطریشی «مدیسی» به ماجرای مدوف و «خودکشی» پسر ارشد ایشان صورت گرفت و زمین زیر پای محافل اسلام‌نواز و اسرائیل‌پرست چنان به لرزه در آمد که رابرت ردفورد نیز برای ممانعت از «سقوط» دست‌دردست دیوید میلیبند، هانری‌لوی و کوشنر به خشتک سکینه آشتیانی آویزان شد! روز 22 ماه نهم، ‌ از سال هشتاد و نه، حکومت ایران و اربابان‌اش در جهان‌غرب زلزلة نوینی را تجربه کردند.

پیش از ادامة مطلب پیرامون وبلاگ «پرزواتیف پاره» یادآور شویم «کدخبر» سایت ایسنا در مورد زمین خریدن امام حسین عین، واژگونه شده بود! دلیل هم اینکه نویسندة این وبلاگ، برخلاف همیشه، با یک «کاپی ـ پیست» جادوئی «کدخبر» کذا را در متن وارد کرد، غافل از اینکه اعداد مندرج در بعضی سایت‌های فارسی زبان روی «سرور» ما واژگون می‌شوند! و به همین دلیل بود که «09 89» بجای «11714» نشست و شاید به همین دلیل باشد که در سایت بی‌بی‌سی، مولوی نیز به زیگموند فروید، و عرفان به روانکاوی پیوند یافته! اصولاً سایت «بی‌بی‌سی» همچون «پنجه باشی» در وصله پینه مهارت دارد، به ویژه در وصله زدن مفاهیم انسان‌محور به عرصة ابهام و تقدس.

می‌گویند نوح، 900 سال عمر کرده و هیچکس حق ندارد طول عمر این پرسوناژ اسطوره‌ای را به زیر سئوال ببرد، چرا؟ چون آنحضرت یکی از فرستادگان خداوند ابراهیم هستند، بنابراین «تقدس» دارند! این است ریشة مشکلات ما: حاکمیت «تقدس» بر جامعة انسانی. هیچ تفاوتی ندارد که چه نوع مقدساتی بر جامعه حاکم شود، مهم این است که حاکمیت از تقدس برخوردار باشد؛ با تکیه بر این «تقدس» می‌توان سرکوب و توحش را تا بی‌نهایت گسترش داد، چرا که تقدس «مبهم» است و ابهام،‌ نه تنها فاقد «صراحت» که بی‌حد و مرز نیز هست. یادآور شویم در چارچوب روابط اجتماعی انسان‌محور، «صراحت» همواره «منطقی» و بهنجار است، از اینرو با هرگونه مرزشکنی نظیر خشونت، ‌ ابهام، تعصبات و «باورها» در تضاد قرار می‌گیرد. در این چارچوب آنچه در رسانه‌های حکومت خدامحور جمکران و سایت‌های مخالف‌نمایان‌اش پیرامون دفاع از «حقوق‌بشر» منتشر می‌شود، فاقد صراحت منطقی است! خلاصة کلام، حامیان ابهام خدامحوری نمی‌توانند همزمان از صراحت انسان‌محوری نیز دفاع کنند. در این راستا دفاع «نهضت عاظادی» و خاله‌شلخته‌های آخوندپرست نظیر مهرانگیز کار و شیرین عبادی از مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر عوامفریبی و شیادی اینان را برملا می‌کند.

همکاری حروف سربی
اندیشة حقیر را نجات نخواهد داد

عیال سیامک پورزند، با توسل به اصل‌ 28 اعلامیة جهانی حقوق‌بشر، در کمال حماقت می‌کوشد خدامحوری فاشیسم اسلامی را در چارچوب انسان‌محور مفاد این اعلامیه قرار داده، آنرا با «حق‌طلبی مردم» مترادف بنمایاند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم؛ این شیوه شناخته شده است، و تمام نامه‌های سربسته و سرگشادة فعلة فاشیسم بر محور همین «تناقض» تمرکز یافته:‌ تخریب انسان و دفاع از فاشیسم،‌ به بهانة‌ دفاع از مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق‌بشر! مهرانگیز کار در سایت «روز‌آن‌لاین» با تکیه بر اصل 28 اعلامیة جهانی حقوق‌ بشر با توسل به سرسرة طویلة مک‌کارتی از حقوق و آزادی‌های انسان‌محور اعلامیة‌ مذکور خود را به عرصة ابهام «ظلم» و «ستم» رسانده و «افشاگری»‌ را دلیل بر نیت «خیر» افشاگران شمرده، و «هدف» افشاگر را نیز «مبارزه با ستم» معرفی می‌کند!

در اینکه پیشخدمت‌های سازمان سیا بدون استثناء وظیفه دارند از تهاجم به حریم خصوصی حمایت کرده و در کمال بیشرمی آن را با «آزادی بیان» در ترادف قرار دهند تردیدی نداریم، نمونة لات‌بازی‌های ویکی‌لیکس این «بازی» را به صحنة جهانی آورد، فقط باید از این حقوقدان سرگذر بپرسیم چگونه می‌توان از انگیزة واقعی افشاگر آگاه شد؟! درست است که هر کاری دلیلی دارد، ولی وقتی کسی عملی انجام می‌دهد، می‌تواند انگیزة واقعی خود را پنهان کرده و یا آنرا واژگونه بنمایاند!

از این گذشته، تهاجم به «حریم خصوصی» و افشای اطلاعات و شایعات محرمانه یا سر دادن عربدة «حق‌طلبی» و «مبارزه با ستم» تاکنون به گسترش حقوق بشر منجر نشده؛ دفاع جیمی‌کارتر از حقوق‌بشر،‌ کودتای 22 بهمن، اشغال سفارت آمریکا و جنجال محفل سبز شاهدی است بر این مدعا. واژة «حق» در متن اعلامیة‌ جهانی ‌حقوق‌بشر در چارچوب «انسان‌محوری» از صراحت حقوقی برخوردار است. برخلاف ادعای مهرانگیز کار هیچکس حق ندارد این «حق» تعریف شدة انسانی را با توحش «حق‌الهی» و مرزشکنی و افشاگری در هم آمیخته، آن را در خدمت فاشیسم قرار دهد. برخلاف تصور شما اعلامیة جهانی حقوق‌بشر آش نذری نیست! بر اساس پوچ‌پردازی‌های مهرانگیز کار، هر کس افشاگری کند، از اهمیت حقوق مندرج در اصل 28 این اعلامیه آگاه شده:

«گاهی [...] یک سرباز [...]‌پیدا می‌شود تا برای برقراری گونه‌ای نظام اجتماعی و بین‌المللی گوشه‌ای از اسرار نابسود برای برقراری این نظم را خارج از وظائف پرسنلی خود افشا کند. او [...] از اهمیت حق مندرج در ماده 28 اعلامیه آگاه شده [...]»


بله این است «حقوق‌بشر»، ‌ ویراست طویلة مک‌کارتی که هیچ تفاوتی با فتوی آخوند و عربدة لات‌و اوباش بازار ندارد، ‌ چرا که نظم قانونی را به چالش می‌طلبد. در یک نظام دمکراتیک برای احقاق حقوق انسانی به جنجال و هیاهو و عربده‌جوئی و افشاگری «سرباز» و دیگران نیازی نیست؛ قوة قضائیه می‌باید ضامن تأمین حقوق‌ انسانی و مسئول احقاق حقوق افراد در جامعه باشد. اما تفسیر آخوندی عیال سیامک پورزند از مفاد اعلامیة جهانی به این مختصر محدود نمی‌ماند. پیشخدمت سازمان سیا همچون دیگر میعادها پای «مردم» را نیز به این اعلامیه باز کرده و از آنان می‌خواهد هر کجا «ستمی» دیدند «افشاگری» کنند:

«[...] مردم [هم با استناد به این حق] می‌توانند [...] هر آنچه را در بازداشتگاه‌های قانونی و غیرقانونی، یا در هر حوزه‌ای که کار می‌کنند، ستمگرانه می‌یابند، بر ملا کنند[...]»‌

باید پرسید در اعلامیة جهانی حقوق بشر به «سرباز» و «مردم» اشاره شده؟ به هیچ عنوان. اگر اشاره نشده حتماً دلیل دارد. حقوق انسان‌ها را قوة قضائیه تأمین می‌کند نه هیاهو و عربدة حق‌طلبی؛ در نتیجه سرباز و افسر و خصوصاً‌ «مردم» در این میان هیچکاره‌اند. این طویلة مک کارتی است که علوفة چارپایان‌اش همواره با ایجاد آشوب در ایران و دیگر کشورهای استعمارزده تأمین شده و می‌شود. مهرانگیز کار هم سر در آخور همین طویله دارد، به همین دلیل است که همچون خمینی دجال به خشتک «مردم» آویزان شده، و این «تل موهوم» را که از منظر حقوقی، تشکیلاتی و قانونی هیچ موضع مشخصی ندارد، به افشای ظلم و «ستم» فرا می‌خواند. معیار سنجش و تعریف حقوقی ظلم و ستم چیست؟ هر چه «مردم» بخواهند! مردم چه می‌خواهند؟ افشای حقایق! اینگونه است که می‌توان «حقوق فردی» را در لجنزار توحش و ابهام «حق مردم» و «حقیقت»‌ به نابودی کشاند. در این راستا مهرانگیز کار از همة کارمندان دولت جمکران خواسته برای مبارزه با ستم افشاگری کنند و هر چه تعداد افشاگران افزایش یابد چه بهتر:

«وقتی تعداد افراد و گروه‌هائی که [...] ‌حق خود می‌دانند تا از حقایق پرده بردارند، زیاد می‌شود [...] خطرات کاهش می‌یابد و حکومت مجبور به تغییر رفتار می‌شود. زندان گوانتانامو را نخستین بار خودی‌های نظامی و امنیتی فاش ساختند [...]»

بله، اگر «حقایق» افشا شود، خطرات کاهش خواهد یافت و حکومت ناچار می‌شود تغییر روش دهد،‌ همانطور که در انشای دبستانی این خانم حقوقدان، گویا افشای گوانتانامو رفتار «حکومت» را تغییر داده! تاکنون چنین بی‌بی‌گوزک خنده‌داری نشنیده بودیم! به فرض که رفتار حکومت آمریکا هم تغییر کرده باشد، چگونه در این «بی‌بی‌گوزک» هزارة سوم، «خانم حقوقدان» حکومت‌ خدامحور مشتی ملا و آخوند و چاقوکش را با دمکراسی ایالات متحد در ترادف قرار داده؟ این مرزشکنی نشانه‌ای است از میزان شعور سیاسی و درک اجتماعی مهرانگیز کار و به ویژه از تخصص ایشان در زمینة‌ «حقوق.»

از شما چه پنهان، چنین «مسائل» مهمی حتی در «گیلانی شو» هم مطرح نمی‌شد. در آن روزهای طلائی حکومت امام روشن ضمیر که امثال حاج فرج دباغ و عمله اکرة محمد ملکی به اسلامی کردن دانشگاه اشتغال داشتند، یکی از سرگرمی‌های ما تماشای «گیلانی شو» بود. افسوس که نگذاشتند این دانشمند فرهیخته، ما ره گم‌کردگان را با مسائل مهم این جهان آشنا کند.

پس از شکست برنامة تجزیة ایران که بنی‌صدر را نیز همچون شیخ مهدی بازرگان در جایگاه اوپوزیسیون قرار داد، آخوند گیلانی در یکی از شوهای معروف خود ضمن تشبیه بنی‌صدر و قطب‌زاده به «شیطان» گفت، همانطور که شیطان دم الاغ را گرفت و به کشتی نوح وارد شد،‌ اینها هم خودشان را به امام وصل کردند! در پایان همین شو بود که گیلانی به ما وعدة «بحث شیرین لواط» هم داد؛ ولی «دشمن» نگذاشت این بحث ادامه یابد؛ برنامة گیلانی متوقف شد، درست مثل دکان حق‌گوئی و افشای حقایق ویکی‌لیکس!

حال که به ویکی‌لیکس رسیدیم، بد نیست نگاهی داشته باشیم به اظهار نظر دیمیتری مدودف، رئیس جمهور روسیه در مورد افشاگری‌های شاخک سازمان سیا در سوئد. این اظهارات در بخش فارسی سایت نووستی تحت عنوان، «نشت اخبار در ویکی لیکس وقاحت سیاست خارجی آمریکا را نشان می‌دهد» انتشار یافت.

به گزارش نووستی، مورخ 12 آذرماه سالجاری، دیمیتری مدودف طی نشست مطبوعاتی مشترک با سیلویو برلوسکنی، نخست وزیر ایتالیا در «کراسنودار» اظهار داشت، دیپلماسی قواعد و مقررات خود را دارد؛ فکر می‌کنم در صورت «نشت»‌ مکالمات و انتشار یادداشت‌های اداری روسیه، آمریکا هم لذت فراوان خواهد برد، اما برای اینکار لزومی نمی‌بینیم:‌

«فکر می‌کنم اگر به طور اتفاقی [ارزیابی‌های وزارت امورخارجه و یا نیروهای امنیتی روسیه] نسبت به همکاران آمریکائی ما نشت پیدا می‌کرد، آن‌ها نیز بسیار لذت می‌بردند. اما آیا این کار لزومی دارد؟ [...] دیپلماسی [...] باید بر اساس اصول ذیربط خود اجرا شود [...] ما دیوانه نیستیم که روابط روسیه ـ آمریکا را با نشت برخی از اطلاعات مرتبط سازیم اگر چه [نشت این اخبار] نیز می‌تواند شاخص [وقاحت قضایائی باشد] که بخش اعظم سیاست خارجی [...] آمریکا را در بر گرفته [...]»

البته سران بسیاری از دمکراسی‌ها «افشاگری» ویکی‌لیکس را محکوم کرده‌اند، ولی رسانه‌ها چندان اعتنائی به نقض مقررات و قانون‌شکنی «بنگاه» ویکی‌لیکس نمی‌کنند، ‌ چرا که این عملیات «هدف» مشخصی دارد و در «دیپلماسی خیابانی»‌ مفصلاً به آن پرداخته‌ایم. حال که جایگاه واقعی عملیات ویکی‌لیکس از منظر حقوقی مشخص شد، بد نیست بدانیم که دکان «عفو بین‌الملل»، یکی از مدافعان ویکی‌لیکس است و اگر روند شیپورزدن رسانه‌ها ادامه یابد،‌ بزودی ژولین اسانژ را در جایگاه امامان شیعی‌مسلکان نیز خواهیم دید. می‌دانیم که بر اساس بی‌بی‌گوزک‌های رسانه‌ها‌، ‌ این عزیزان «پدرپرست» برای مبارزه با مبهماتی از قماش «ظلم» و «ستم» قیام کرده و همچون «دن‌کیشوت» به جنگ سایه‌ها رفته‌اند، درست مثل خمینی دجال و آورام یزدی خودمان. اتفاقاً امروز «مادر» ژولین اسانژ وارد معرکة ویکی‌لیکس شده و ضمن ابراز نگرانی برای فرزند دلبندش، بدون اینکه به ماجرای «پرزرواتیف پاره» اشاره کند، شهامت و شجاعت او را می‌ستود. در هر حال، هنوز از پدر این «قهرمان» منتخب دکان «السبرگ‌الله» خبری نداریم ولی می‌دانیم بر سر این شهید مظلوم چه نخواهد آمد! امروز ژولین اسانژ به قید وثیقه آزاد شد.

ناگفته نماند که این روزها بازار شهیدپروری در سراسر جهان بسیار رونق یافته، و قوم و قبیلة زیگفرید هم به فواید مکتب حسینی و روضه و زوزه برای شهدا و اسرا پی برده‌اند. البته «حسین» اینان کلاهبرداری است به نام «میکائیل کدوروفسکی» که در دوران یلتسین روشن‌ضمیر آنقدر در راه «مدرنیزاسیون»‌ روسیه عرق شرافت ریخت که هنوز 17 میلیارد دلار آن در حساب شخصی‌اش باقی‌مانده. برای مقامات ژرمانی، ‌ همین دلارها فعالیت‌های بشردوستانة کدوروفسکی را به اثبات می‌رساند.

به گزارش فیگارو، مورخ 14 دسامبر 2010، «مارکوس لونینگ»، مسئول حقوق‌بشر در دولت آلمان با اهدای جایزة بین‌المللی حقوق‌بشر به مادر «کدوروفسکی» در برلن از این مجاهد راه حق تجلیل به عمل آورده و از دیمیتری مدودف تقاضای آزادی او را کرده. مسلماً پررو شدن مقامات بلاد زیگفرید با استقرار یک گردان از نظامیان آلمان در خاک فرانسه بی‌ارتباط نیست! حضرات یاد دوران هیتلر روشن‌ضمیرشان افتاده‌ و از خود بی‌خود شده‌اند؛ کاملاً هم «حق» دارند. اگر نگاهی به آشوب‌های اخیر در مسکو بیاندازیم، و در مطالبات رهبران اوپوزیسیون روسیه از جمله شخص «نسمتف» دقیق شویم، می‌بینیم که اینان با حمایت فاشیسم بین‌الملل خواهان «بازگشت به گذشته» شده‌اند. تجمع ناسیونالیست‌ها در کنار «فوتبال‌پرستان» و سر دادن شعارهای ابلهانه نظیر «روسیه برای روس‌ها» دلیل دارد. «جونم براتون بگه»، «نسمتف» و شرکاء که در دوران خرتوخر و «بچاپ بچاپ» بوریس یلتسین خفقان گرفته بودند، امروز خواهان رعایت «حقوق مردم» و برگزاری انتخابات عادلانه و آزاد شده‌ و حمایت گورباچف را طلب کرده‌اند! حتماً در دوران گورباچف این «شرایط» تأمین بود و ما نمی‌دانستیم!

مسلماً در دوران یلتسین همة آزادی‌ها برای بعضی‌ها، از جمله «بوریس برزووسکی» وجود داشته و اوپوزیسیون «حق‌طلب» روسیه نیز «حق» خود را طلب می‌کند. اگر «حق» محفل حامی گاری‌کاسپاروف پرداخت شود، اینان نیز مانند اوپوزیسیون جمکران پیرو حکومت خواهند شد. همین اوپوزیسیون حکومت مرده‌شویان در فرنگ را می‌گویم که همراه با حکومت جمکران در عزای حسین عین و به ویژه در سوگ منوچهر متکی ماتم گرفته، و به قول معروف نطق‌اش کور شده!

بله، این اپوزیسیون فقط برنامة عزاداری رسمی بر پا نمی‌کند، چرا که خود را مخالف این حکومت جا زده. ولی اوپوزیسیون کذا پیش از انتشار خبر برکناری متکی در جریان تعطیلی قریب‌الوقوع دکان سردار سازندگی قرار گرفته و پرچم عزا بر افراشته بود. به همین جهت جز صدای «نشخوار گذشته» هیچ ندائی از حلقوم این تل موهوم و بوقلمون‌صفت به گوش نمی‌رسید. البته مسائل دیگری هم بود!

هم‌آخوری‌های لات‌های جمکرانی در آرزوی به راه افتادن کاروان خردجال و برپائی یک «سنگرحق» نوین نفس در سینه حبس کرده، و در حسرت اشغال سفارت انگلستان آه می‌کشیدند، که ناگهان از چند طرف کاسه و کوزه‌شان در هم ریخت. شورای امنیت پایان «شرایط ویژه» در عراق را تصویب کرد و به تحریم اقتصادی این کشور خاتمه داد. بنابراین تحریم اقتصادی ایران نیز که با اشغال سفارت آمریکا آغاز شد، منطقاً نمی‌تواند ادامه یابد. در نتیجه، مهره‌هائی که در دوران «تحریم اقتصادی»‌ در رأس امور قرار داشتند، می‌باید یک به یک از صحنه کنار روند. «شهادت» سردار فروزنده و برکناری متکی در چارچوب همین تحولات قرار می‌گیرد. ولی در اروپا تحولات به صورت دیگری بروز کرده.

از آنجمله است گسترش رسوائی «مدوف» به بانک اتریشی «مدیسی» و خودکشی پسر برنار مدوف که می‌گویند خود را با قلادة سگ‌اش به دار آویخته، حال آنکه فقط جسد او را در چنین وضعیتی یافته‌اند! به عبارت دیگر علیرغم قصه‌های «بی‌بی‌سی» و شرکاء، «خودکشی» این فرد هنوز به اثبات نرسیده. به همچنین است در مورد نزدیک‌تر شدن هلسینکی به سنت‌پترزبورگ از طریق به کار افتادن ترن سریع‌السیر و استقرار موشک‌های «اسکندر» در منطقة‌ نظامی غرب روسیه که سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 14 دسامبر 2010 به آن اشاره دارد.

برد موشک‌های اسکندر 500 کیلومتر و منطقة نظامی غرب روسیه «کالینینگراد» است. اگر به نقشة جغرافیا نگاه کنیم خواهیم دید کشور لهستان و مناطق جنوبی سوئد در تیررس این موشک‌ها قرار دارند. و از طرف دیگر، نقل‌وانتقالات تجاری در دریای بالتیک نیز زیر سایة همین موشک‌ها صورت خواهد گرفت. و این‌هاست دلیل جنجال پیرامون آن تروریست «عراقی» در سوئد و انگلستان! رسانه‌ها می‌گویند، فرد مذکور در سال 1992 با خانواده‌اش عراق را ترک گفته. می‌دانیم که در سال 1992 هنوز صدام حسین در قدرت بود و سیاست اسلام نوازی در غرب رونق فراوان داشت. بنابراین می‌توان احتمال داد که بسیاری از اسلام‌گرایان مخالف صدام حسین، همچون بورسیه‌های جمکران جهت پرسه‌های «دینی» خود کشورهای انگلستان و سوئد را برگزیده بودند. گسترش ارتباط جغرافیائی روسیه با کشورهای شمال اروپا، خاک روسیه را در معرض تهدید این گروه‌ها قرار خواهد داد. به عبارت دیگر، دامنة تروریسم از سواحل خزر تا سنت‌پترزبورگ گسترش می‌یابد. سایت ویکی‌لیکس هم که در راستای «حق‌طلبی» با افشای مناطق عبور خطوط نفت و گاز همة امکانات را به ویژه جهت تهدید روسیه، به عنوان بزرگترین صادر کنندة انرژی فسیلی فراهم آورده بود. در این جنجال رسانه‌ای هیچکس نپرسید، «پیامد» عملیات به اصطلاح صلح‌جویانة ویکی‌لیکس چیست؟! این است فایدة اصلی جنجال: ایجاد اجماع پیرامون دروغ! سگ‌های سیرک عموسام آنقدر هیاهو به راه انداختند و برای ارباب معلق زدند و گرد و خاک کردند که خاموشی یکی از زیباترین صداها در موسیقی فلامنکو، «انریکه مورنته» به «سکوت» کامل برگزار شد.

من از سلالة درختان‌ام
[...]
پرنده‌ای که مرده بود به من پند داد که
پرواز را به خاطر بسپارم
(فروغ فرخزاد)






یکشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۹


پرزرواتیف پاره!
...
«[...] روز سوم محرم الحرام [...]عمربن سعد[...] با چهار هزار جنگجو از اهل كوفه وارد كربلا شد [...]امام حسين [...]‌ قسمتي از زمين كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع مي‏شد را از اهالي نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد [...]‌ و با آن‌ها شرط كرد كه مردم را براي زيارت راهنمايي نموده و زوّار او را تا سه روز ميهمان كنند [...]»
منبع: ایسنا، مورخ 18 آذرماه 1389، کد خبر: 8909 ـ 11714

می‌بینیم که آنروزها، یعنی 14 سدة پیش هم بهای زمین در آن خطه خیلی گران بوده؛ حتماً امام حسین عین می‌دانستند، «نفت تو شه»! زنده‌یاد «فرهاد» هم در یکی از آهنگ‌های‌اش به همین نفت اشاره ‌کرده بود. همچنانکه شاهدیم نام فرهاد در فهرست هنرمندان مرده‌شویان فرنگ نشین به چشم نمی‌خورد؛ دلیل هم روشن است! اینان روی دیگر سکة نکبت و ادبار حکومت اسلامی‌اند در نتیجه سیاست‌شان عین دیانت‌شان است. بی‌دلیل نیست که با همة افرادی که خارج از سنگرهای توحش نیک و بدشان قرار گرفته‌اند غریبی می‌کنند! اینان با «مصطفی رحیمی» همانقدر بیگانه‌اند،‌ که با نادر نادرپور، یا فروغ فرخزاد و صادق هدایت. حضرات هر کس را بپسندند، به قول راوی «علویه خانم»، نعلین و یا جوراب‌اش را وصله می‌کنند.

یادآور شویم در رمان مذکور، «وصله کردن» نعلین و جوراب کنایه از همخوابگی است. به عنوان مثال «پنجه‌باشی» ‌خواهان وصله کردن نعلین‌های «عصمت‌سادات» می‌شود و در «عبدالله‌آباد»، یوزباشی ضمن گلایه از علویه به خاطر وصله‌زدن جوراب دیگران در برابر جمع او را از خود می‌راند:

«[...] جوراب‌های خیلی‌های دیگه رم وصله می‌زنی [...] تو گاری من دیگه جا برای تو و دارو دسته‌ات نیس[...]»

اما در پایان داستان، دو پرسوناژ اصلی «علویه خانم» در مشهد، در صحن حرم با یکدیگر آشتی می‌کنند! پس می‌بینیم که هیچ دلیلی برای نگرانی از جنگ زرگری حکومت مرده‌شویان با مخالف‌نمایان‌اش وجود ندارد؛ اینان همگی خانه‌زاداند، و سخنان نغز و پرمغزی که بر زبان‌شان جاری می‌شود، جز تکرار مطالبات ارباب نبوده و نیست. نگاهی به سایت‌های فارسی صدای آلمان، بی‌بی‌سی و رادیوفردا برای دریافت خطوط تبلیغاتی در ظاهر متفاوت اربابان حکومت جمکران کفایت خواهد کرد. «دویچه وله»، هنوز تبلیغات دوران هیتلر را کنار نگذاشته؛ این رادیو، همچنان از زبان میرحسین موسوی و دیگر فعلة فاشیسم به مرگ‌فروشی و گسترش دامنة مقدسات ‌ادامه می‌دهد، چرا که منافع استعمار بدون مقدسات تأمین نخواهد شد.

ماهیت این مقدسات هیچ اهمیتی ندارد، مهم این است که در برابر سنگر توحش حکومت استعماری، یک سنگر توحش مخالف‌نما بر پا شود. به این ترتیب، همواره می‌توان یک توحش فرسوده و نخ‌نما را با یک توحش تازه‌نفس و پروار و چالاک و قبراق جایگزین کرد. به همین دلیل است که تبلیغات بوق‌های سازمان سیا بر «آخوند» و «شهید» و به طور کلی بر «اسلام» متمرکز شده. آخوندهای خوب، با شهدای خوب و اسلام خیلی خیلی خوب‌شان در برابر «اسلام استبدادی» و خیلی خیلی بد «قیام» کرده‌اند! بوق‌های سازمان سیا هم طبق معمول به «توحش نیک» تریبون می‌دهند، چرا که این نوع توحش «تازه نفس» است. در نتیجه، طویلة مک‌کارتی با بهره‌برداری از عدم آگاهی اکثریت ایرانیان از تاریخچة‌ ننگین‌ هواداران توحش یاد شده می‌تواند آنان را آزادیخواه و قانون‌مدار جا بزند. همانطور که اینروزها نه تنها جنبش خشونت‌طلب سبز بیشرمانه توحش آشکار خود را انکار می‌کند، که ابراهیم یزدی و دولت شیخ بازرگان نیز «قانون‌مدار» معرفی می‌شوند.

سایت اخبار روز، مورخ 17 آذرماه 1389، به نقل از «میزان» مطلبی تحت عنوان «نامه خانواده دکتر یزدی به دبیر کل سازمان ملل» منتشر کرده که در آن خانوادة فرضی این آدمخوار، طرفدار حقوق‌بشر هم از‌ آب در آمده! بله، هم‌میهنان گرامی! 8 ماه سرکوب، چماقداری و لات‌بازی دولت مهدی بازرگان را فراموش کنید! نهضت عاظادی همیشه طرفدار حقوق بشر بوده و طی 31 سال اخیر به توحش «تقیه» می‌کرده، چرا که حتماً «حجت شرعی» داشته!

دردسرتان ندهم، ساواک جمکران یک نامة گوساله‌پسند سر هم کرده و می‌پندارد مخاطب با شیوة تبلیغات‌اش بیگانه است. نامة خانوادة «آورام» یزدی همچون نامه‌های پاسدار اکبر و کیانوری و دیگر عمله و اکرة حکومتی بر «پدرپرستی»، «مرگ فروشی»، ذلت و حقارت،‌ زوزه و روضه‌ستائی و گلایه از دوران «ستم شاهی» تمرکز یافته و از همه مهم‌تر، ضمن حمایت از قانون اساسی حکومت خدامحور، نقض حقوق‌بشر را هم نکوهش می‌کند؛ یا بهتر بگوئیم در عمل بر طبل تناقض می‌کوبد. نامة بیانیه نویس ساواک به «عالیجناب» دبیرکل سازمان ملل شباهت عجیبی به التماس و زاری گداهای شب‌جمعه و نامه‌های سرگشادة کیانوری به خامنه‌ای دارد.

باری در این «نامه» گفته می‌شود، «پدر» سالخورده و مبارزمان که برای شرکت در مجلس یادبود یک «دخترجوان» به اصفهان رفته بود، زمانیکه در خانه «نماز جماعت» می‌خواند دستگیر شد و خلاصه مبارزات‌اش نیمه‌تمام ‌ماند. پدر مبارزمان را به جرم برگزاری نماز جماعت و سفر به اصفهان دستگیر کردند، و برخلاف قوانین پیشرفتة حکومت اسلامی به او اجازه نمی‌دهند وکیل مدافع بگیرد! در نامه چنین می‌آید که از «عالیجناب» خواهش می‌کنیم نسبت به نقض حقوق بشر در مورد ابراهیم یزدی اقدام فرمائید که این «زندانی وجدانی» که سالخورده‌ترین مخالف سیاسی ایران نیز هست، جانش به خطر افتاده! به این ترتیب «خانوادة یزدی»، در ناله‌نامة ساواک تعریف نوینی نیز از مخالف سیاسی ارائه داده. مخالفت سیاسی عبارت است از شرکت در مراسم روضه و زوزه و برپائی نمازجماعت! با تکیه بر همین «ناله‌نامه‌ها» است که «نهضت عاظادی»، محفلی که در ظاهر امر با کودتای 13آبان 1358 از صحنة سیاست کنار رفت، و در واقع دست‌دردست حکومت سه دهه است به تاراج ملت ایران اشتغال دارد، خود را در جایگاه اوپوزیسیون قرار می‌دهد. با ادامة این روند، نهضت ناله و زوزه از ما ملت طلبکار هم خواهد شد. با همین «ناله‌نامه‌ها» است که به اصطلاح خانوادة آورام یزدی نمایش مهوع بازداشت او را به ابزار حمایت از قانون اساسی حکومت جمکران تبدیل کرده، و ضمن پاک‌کردن گذشتة این فرد، نقض مجموعة احکام دوران جاهلیت و توحش را با نقض حقوق‌بشر در ترادف قرار می‌دهد! حال آنکه آن قانون «خدامحور» فی‌نفسه ناقض حقوق انسانی است. می‌بینیم که پدرسوختگی و تزویر و مرزشکنی محفل منفور «کارتر ـ برژینسکی» حد و مرز نمی‌شناسد:‌

«[...] از شما خواهش داریم [...] برای رهائی پدرمان [...] به ما کمک کنید. ابراهیم یزدی [...] در حال حاضر سالخورده‌ترین مخالف سیاسی در ایران است [...] اعمال دولت و قوای قضائی ایران نسبت به ابراهیم یزدی با قانون اساسی و مدنی جمهوری اسلامی ایران در تعارض قرار دارد و نیز بر خلاف تعهدات ایران در باب حقوق بشر است [...]»


عجب گیری کردیم! نه تنها می‌باید یک جانور وحشی همچون ابراهیم یزدی را که خود و خانوادة منفورش در سرکوب و تاراج ایرانیان نقش سرنوشت‌سازی داشته و دارند به عنوان «بشر»‌ و «مخالف سیاسی» بپذیریم،‌ که مزخرفات خانوده‌اش را نیز در باب «مزایای» قانون اساسی حکومت اسلامی بشنویم و این قانون «جنگل مقدس» را مدافع حقوق مدنی انسان در هزارة سوم به شمار آوریم. این است کاربرد «زندانیان تزئینی» ساواک؛ آدمخوارانی که چه در داخل و چه در خارج از کشور وظیفه‌شان در «تخریب انسان» خلاصه می‌‌شود. شگرد اینان «گسترش مقدسات» از طریق به ارزش گذاردن «مرگ» و توسل به «زمان تکرار» سوگ و ماتم است. از آن جمله است، اعدام هم‌بندان و هم سلولی‌های فرضی، برگزاری مراسم یادبود شهدا، برپائی نماز، و ... و ضجه و زوزه و سوگواری برای به اصطلاح مبارزانی که برای دستیابی به اهداف‌ «مقدس‌شان»، به استقبال مرگ می‌شتافتند! آنهم اهداف کودکانه و مبهمی که پس از گذشت 31 سال، هنوز ما ملت موظف‌ایم وجودشان را در همان «ابهام» بپذیریم و به آن‌ها احترام نیز بگذاریم و «شهدای» راه ابهام کذا را، همچون حسین «عین» در اسطوره‌های کربلا «مقدس» به شمار آوریم! حال آنکه گرفتاری ما ریشه در توحش انسان‌ستیز یعنی در «تقدیس» و «تقدس» دارد! همین «تقدس» لعنتی است که «فرد» را از پاسخگوئی در برابر اعمال‌اش معاف می‌کند.

در اسفندماه سال 1357،‌ یعنی کمتر از یکماه پس از کودتای 22 بهمن، درگیرودار لات‌بازی‌های قطب‌زاده در تلویزیون، از امیر انتظام، سخنگوی دولت خیابانی بازرگان پرسیدند، «نظر شما در مورد حجاب چیست؟» ایشان پاسخ دادند، «اگر امام بفرمایند، خانم‌ها باید حجاب را رعایت کنند.» آنروزها ابراهیم یزدی به اعدام و تصفیة نیروهای نظامی «طاغوت» مشغول بود و می‌خواست 2500 سال استبداد را «پاک» کرده، همه را «یاقوتی» کند. پس از 31 سال، ساواک جمکران از جانب خانوادة همین جانور وحشی، او را خواهان «پاسخگوئی» دولت هم معرفی می‌کند! ساواک خطاب به آقای دبیرکل می‌نویسد، «پدر ما» به دلیل حق‌گوئی در بارة بی‌عدالتی‌ها و قانون‌شکنی‌ها دستگیر شده. حال آنکه چند سطر بالاتر «پدر» این بی‌پدران به جرم مسافرت به اصفهان و برپائی نماز جماعت دستگیر شده بود ولی اینک جرم این جاسوس سازمان سیا «حق‌گوئی» در مورد «بی‌عدالتی» و قانون شکنی شده!

«حق‌گوئی» در مورد «بی‌عدالتی» چیست؟ پوچ‌گوئی! همان «احساس تکلیف» روسپی‌های نعلین‌پوش کارخانة رجاله پروری که سردسته‌شان میرزای شیرازی بود و «حق‌طلبی» را به عنوان ارثیه برای ‌امثال فضل‌الله ‌نوری، آخوند مدرس، محمد مصدق و خمینی و بازرگان گذارد؛ که از قدیم گفته‌اند «ارث خرس به کفتار می‌رسد»، و ابراهیم یزدی، ‌ «پدر مبارز» هم یکی از همین کفتارها است:

«[...] پدر ما [...] برای چیزی به جز حق‌گوئی [...] در بارة‌ بی‌عدالتی‌ها و قانون شکنی‌هائی که در ایران مشاهده کرده [...]، دستگیر نشده [...] او فقط می‌خواهد که دولت ایران ـ که ادعا دارد به شیوه ای دموکراتیک و توسط مردم ایران انتخاب شده است ـ به این مردم برای سیاست‌ها و اعمالش پاسخگو باشد[...]»


خانوادة محترم ابراهیم یزدی! «پدرتان» که هرگز پاسخگوی جنایات و چپاول‌اش نبوده، می‌باید خیلی ابله باشد که بپذیرد در یک حکومت خدامحور می‌توان انتخابات برگزار کرد! البته «پدر» بسیار شرافتمند شما و همچنین شیوة نگارش ساواک جمکران را ما ملت ایران نیک می‌شناسیم. در نتیجه به شما می‌گوئیم، پدرتان که از شرکت‌های متعلق به «خامنه‌ای ـ رفسنجانی» حق «مشاوره» می‌گیرد، بسیار بی‌جا کرده که همچون خمینی دجال در جایگاه سخنگوی «مردم» نشسته، و به دولت جمکران پارس می‌کند. کیست که نداند، این جفتک‌پرانی‌ها در عرصة ابهاماتی از قماش «حق» و «عدالت» همواره با هدف تأمین منافع ارباب و پنهان داشتن دست استعمار در سرکوب ملت ایران صورت پذیرفته؛ خلاصه کنیم، این مزخرف‌بافی‌ها دیگر خریدار ندارد.

در ضمن اگر فرصت کردید به ما شوت‌وپرت‌ها بگوئید، پدر بسیار محترم‌تان که در رسانه‌ها «ممنوع‌الخروج» بود، چگونه توانست برای رساندن پیام اکبر بهرمانی به قاهره برود؟ همچنین اگر زحمتی نیست، برای‌مان توضیح دهید که نهضت عاظادی و پدرتان، ابراهیم یزدی، اگر به ادعای شما از سال 1979 مورد آزار قرار گرفته‌اند، چرا شیخ مهدی بازرگان در دوران حاج اکبر سازندگی در اروپا و آمریکا جارچی حکومت شده و از همه برای بازگشت به میهن اسلامی دعوت رسمی به عمل می‌آورد؟ ماهیت این «آزار» چه بوده که طی 31 سال، پدرتان همچون دیگر زالوهای نهضت‌عاظادی روز بروز چاق‌وچله‌تر شده؟ تا آنجا که ما می‌دانیم پدرتان طی دوران نخست وزیری میرحسین موسوی و ریاست [جمهوری] سردار اکبر و ملاممد خاتمی خفقان کامل اختیار کرده بود و اصلاً حق‌طلبی نمی‌کرد. شاید در دورة مهرورزی است که این «پدر» بی‌پدر متحمل «بی‌عدالتی» شده، و «حق» و حقوق کافی دریافت نکرده، به همین دلیل نیز فریاد و فغان «خانواده» به آسمان برخاسته. شاید هم ساواک جمکران می‌پندارد با کشاندن پای سازمان ملل به این معرکة مهوع می‌تواند همچون سال 1979 محشرخر به راه اندازد و دولت کودتا سرکار بیاورد، و‌ به همین دلیل است که دوباره در حق نهضت عاظادی، آنهم در رسانه‌ها اینچنین بی‌عدالتی روا می‌دارند!

بالاخره ساواک هم مانند میرحسین جلاد دل دارد! این لجنزار متعفن هم می‌خواهد به دوران امام روشن‌ضمیراش بازگردد. منتهی امام میرحسین با امام ساواک تفاوت دارد؛ امام ساواک رئیس امام روشن‌ضمیر است و هموست که می‌خواهد پدر آدمخوارتان را به عنوان مدافع حقوق‌بشر به ما ملت حقنه کند، از اینرو به بی‌بی‌گوزک‌سازی برای او مشغول شده. چرا که می‌پندارد با توسل به همان ابزار کارساز «زندانی سیاسی» می‌تواند نوکران وفادار خود را همچنان در قدرت نگهدارد. به همین دلیل است که ناگهان خانوادة یزدی متوجة‌ رژیم «دین‌سالار» ایران شده. رژیمی که تمام هم و غم‌اش «ظلم» و «ستم» بر ابراهیم یزدی است، همانطور که «اسلام سیاه» به امام حسین «عین» ظلم و ستم روا داشت. بله، آورام یزدی هم مانند امام حسین یک «عین» لازم دارد:

«دکتر یزدی و نهضت آزادی [...] پیوسته در سه دهة اخیر از زمان انقلاب ۱۹۷۹ مورد آزار قرار گرفته‌اند. در خلال این سال‌ها ایشان با انواع محدودیت‌ها، دستگیری‌ها و فشارها مواجه بوده‌اند. امروز، وی هدف نخست رژیم دین‌سالار است [...]»

بر پدر دروغگو لعنت!‌ نمی‌دانستیم آورام «عین»، خانه شاگرد محبوب برژینسکی هدف رژیم «دین‌سالار» شده! این حکومت ساخته و پرداختة محفل برژینسکی است و همواره در مسیر مقدس طویلة مک‌کارتی یعنی تجاوز به حریم خصوصی، شایعه‌پراکنی‌ و ایجاد جنجال از طریق افشاگری گام برداشته، درست مانند ویکی‌لیکس که با افشای اسناد محرمانه و صدمن‌یک‌قاز عموسام «آزادی بیان» را آشکارا به چالش می‌طلبد. 31 سال پس از استقرار حکومت توحش، هنوز بعضی‌ها در کمال بیشرمی و حماقت می‌کوشند، تجاوز به حریم خصوصی و افشاگری را با «آزادی بیان» در ترادف قرار دهند.

اینان با صدور یک بیانیة سرشار از بلاهت افشاگری‌های مضحک ویکی‌لیکس را «آزادی بیان» معرفی کرده‌اند! پس جای تعجب نیست که نیکفر، متخصص کندوکاو در گورستان جهت استخراج دمکراسی از «دیوان حافظ» نیز در صف مدافعان ویکی‌لیکس قرار گیرد. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، انتشار مطالب ویکی‌لیکس در رسانه‌ها را نمی‌توان با عملیات سایت ژولین اسانژ در ترادف قرار داد؛ ویکی‌لیکس است که افشاگری می‌کند، نه رسانه‌ها! باری در پی «هشدار» به پرنس چارلز در لندن، ‌ و تهدید دکان افشاگری سازمان سیا در سوئد که با انفجار دو بمب در شهر استکهلم توام شد، ایالات متحد با انتشار مکالمات فرضی ریچارد نیکسون،‌ سکان افشاگری را از درون مرزهای خود به دست گرفت!

بله گفتگوی توحش‌ها سخت گرم و آتشین شده! یکی از دلایل آن نیز توافق طرفین با احداث خط لولة «ت. ‌ا. پ. ی» است که گاز ترکمنستان را به افغانستان، پاکستان و هند منتقل می‌کند! می‌دانیم که قابلیت انفجار گاز بسیار شدید است! پس بهتر است ابتدا نگاهی داشته باشیم به صدور حکم کشکی دادستانی سوئد در باب «تجاوز» که به دستگیری اسانژ در انگلستان انجامید؛ در گام بعدی می‌پردازیم به ویژگی‌های «مقر» ویکی‌لیکس در کشور سوئد.

آندرئی فدیاشین، در سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 9 دسامبر 2010،‌ به نقل از «رویترز» می‌نویسد، اسانژ به کسی تجاوز نکرده؛ دو زن شاکی از اسانژ با ارتباط جنسی هیچ مخالفتی نداشته‌اند. بر اساس اظهارات ایندو، ژولین اسانژ «پرزرواتیف» خود را به عمد پاره کرده! «جونم براتون بگه»، جرم محکمه‌پسندتر از این نخواهیم یافت! از کجا بدانیم بین اسانژ و دو زن شاکی ارتباط جنسی وجود داشته؟! و چگونه می‌توان ثابت کرد که «پرزرواتیف» کذا به عمد پاره شده؟ شاید «مید. این. چاینا»‌ بوده و همچون دیگر کالاهای مرغوب چین زپرتی از آب درآمده! در هر حال، ماجرا به بحث‌های علمی آخوند گیلانی در تلویزیون جمکران شباهت پیدا کرده. در یک «گیلانی‌شو»‌ این مسئلة بسیار مهم و علمی مطرح شد که:

«اگر شب هنگام وقتی همه در خواب هستند زلزله شود و شدت زلزله مردی را به روی عمه‌اش در طبقة پائین پرتاب کرده، عمل دخول انجام گیرد، در برابر چنین فاجعه‌ای، جهان اسلام چه خاکی می‌باید به سرش بریزد؟»

بله در دوران «ستم شاهی» اجازه نمی‌دادند «مردم» با این مسائل حیاتی آشنا شوند و برای همین بود که جیمی‌کارتر نقض حقوق بشر در ایران را محکوم ‌کرد و مسلمانان بیدار شدند و «انقلاب» کردند و خلاصه «دیو» رفت و «فرشته» آمد، تا درهای توحش به روی‌مان بگشاید و ما را با این مسائل مهم آشنا کند. خلاصه دفاع هیزاکسلنسی از «حقوق بشر» در ایران دلیل موجه دارد.

اینروزها هیزاکسلنسی، «سایمون گس» با توسل به علاءالدین بروجردی،‌ منوچهر متکی و دیگر لوطی‌وعنترها و سگ‌های هار سفارت‌شان برای‌مان معرکة «حقوق‌بشر» گرفته‌اند. هیزاکسلنسی که دولت‌شان از برکت سرکوب و کشتار و چپاول ملت‌های منطقه حسابی فربه شده، و سی سال است که از طریق امارات نان پولشوئی و تجارت قاچاق با حکومت اسلامی سق می‌زند، با پرروئی تمام از نقض «حقوق‌بشر» انتقاد به عمل آورده، ‌ تا سگ‌های زنجیری‌شان نظیر علاء‌الدین بروجردی و شرکاء بتوانند طبق معمول با پارس کردن به ارباب برای ما ملت قدرت‌نمائی فرمایند. بروجردی که با حمایت آشکار از نقض مقررات بین‌المللی، به توجیه اشغال سفارت آمریکا پرداخته، امروز از سفیر بریتانیا خواسته «ادب دیپلماتیک» را رعایت کند! همزمان با جنگ زرگری ارباب و نوکر،‌ منوچهر متکی، چماق‌کش و رهبر لات‌های حزب‌الله مدافع حقوق دانشجویان انگلستان شده، و به زبان بی‌زبانی عملة تحکیم وحدت و دیگر دانشجونمایان را به تظاهرات فرا می‌خواند. این دم‌جنبانی‌ها در پی مصاحبه «رادیوفردا» با یکی از چماقداران تحکیم وحدت صورت گرفته.

اینفرد که در دوران شاهرودی از زندان به ینگه دنیا ارسال شده، در مصاحبة خود سخن از «استقلال» دانشگاه و دانشجو به میان می‌آورد. بله، دانشگاه که مخارج آن از جیب ملت ایران پرداخت می‌شود، می‌باید «مستقل» باشد؛ مستقل از هرگونه نظم قانونی! به این ترتیب هر گاه منافع آنگلوساکسون‌ها ایجاب کند، اوباش حوزه و دانشگاه به خیابان می‌ریزند و برنامة لشکرکشی‌های خیابانی از نو آغاز می‌شود و چه بسا که شاهد یک «انقلاب» دیگر هم باشیم. کافی است سازمان سیا افسار فرماندهان «ضداستکبار» سپاه و بسیج را بکشد تا اینان برای مبارزه با «ظلم» و«ستم» یک‌بار دیگر «در کنار مردم» قرار گیرند، و توسط آورام یزدی «یاقوتی» شوند. از مطلب دور افتادیم، پس صحنة جنگ زرگری هیزاکسلنسی با سگ‌های هارشان را ترک می‌کنیم و باز می‌گردیم به اتهامات عجیب دو زن سوئدی به ژولین اسانژ.

همچنانکه گفتیم تجاوزی در کار نبوده. یکی از شاکیان در مصاحبه با روزنامة «آفتون بلادت» می‌گوید اسانژ پرزروتیف خود را عامداً پاره کرده. زن دوم هم می‌گوید، اسانژ بدون پرزرواتیف در خواب با وی ارتباط جنسی برقرار کرده! در ادامه آمده است که تا پیش از «تجاوز»، شاکیان اسانژ را نمی‌شناخته‌اند و «آنا آردین»، یکی از قربانیان که مسافرت اسانژ را به سوئد سازمان داده، مدتی کارمند سفارت سوئد در ایالات متحد بوده! «آنا آردین» همچنین با مهاجران کوبائی مرتبط با سازمان سیا نیز ارتباط نزدیک داشته. خلاصه، در این میان بجز ارتباط واقعی «آنا آردین» با سازمان سیا و برخی مهاجران «سیا‌پرست» کوبائی که بر اسناد و شواهد معتبر تکیه دارد، بقیة ماجرا قصة حسن‌کچل است. به عنوان نمونه، سوئد می‌تواند طبق قوانین خود از استرداد اسانژ به یانکی‌ها خودداری کند، ولی در چارچوب قوانین کشکی مبارزه با تروریسم، موظف است اسانژ را به گاوچران‌ها تحویل دهد؛ کافی است ایالات متحد ادعا کند افشاگری‌های ویکی‌لیکس امنیت آمریکا و شهروندان‌اش را به خطر انداخته و ... و خلاصه برای گسترش ابهام و جنجال و هیاهو پیرامون اسانژ راه‌های فراوان وجود دارد. اما «پیونن»، مقر ویکی‌لیکس در کشور سوئد فاقد هر گونه ابهامی است!

به گزارش نووستی به نقل از «دیلی‌میل»، این مرکز که به شرکت «بانهوف آی. اس. پی» ‌تعلق دارد در سال 1940 در عمق 30 متری زمین در محله «سودرملم» استکهلم احداث شده، و از نظر استحکام در جهان یگانه است! بعدها با ایجاد تغییراتی در این ساختمان آنرا به پناهگاه ضداتمی تبدیل کردند و بمب ئیدورژنی نیز بر آن کارگر نیست. دو موتور دیزل «می‌بک ام. تی.یو»، از انواع موتورهائی که در زیردریائی‌های ناتو تعبیه می‌شود، برق «مستقل» این مرکز را تأمین می‌کند. برای ورود به این پناهگاه می‌باید از دری به ضخامت 40 سانتی‌متر عبورکرد. در سال 2008، «آلبر فرانس ـ لئونار»، آرشیتکت سرشناس سوئیسی با الهام از فیلم‌های جیمزباند، به ویژه «مون ری‌کر» پناهگاه مذکور را بازسازی کرده!

مرکز «پیونن» از یک سالن کنفرانس و 4 اتاق بزرگ تشکیل شده و کف سالن به سطح کرة ماه شباهت دارد. این مرکز انباشت و انتشار داده‌های سری، با یک اکواریوم 2600 لیتری، آبشارهای مصنوعی و گیاهان واقعی تزئین شده و سطح زیر بنای آن از هزار متر مربع فراتر می‌رود. «یان کارلونگ»، مدیر عامل پیونن تأکید می‌کند که «اگر تمام مراکز داده‌های انفرماتیک جهان تخریب شوند، پیونن که به فیلترهای ضد تشعشع نیز مجهز است دست نخورده بر جای خواهد ماند.»

با توجه به مشخصات مرکز «پیونن»، چندین پرسش مطرح می‌شود. نخست‌ اینکه صاحبان این مرکز چه کسانی‌ هستند، و چرا پیرامون شخص «ژولین اسانژ» جنجال به راه انداخته‌اند؟! اگر کل این ماجرا از بیخ و بن ساختگی نباشد، با توجه به این امر که حاکمیت سوئد، پس از دوران درخشان همکاری با نازی‌ها، به شکارگاه اختصاصی سازمان سیا تبدیل شده، شاید بتوان از طریق گمانه‌زنی پاسخی مختصر و نه چندان دور از واقعیت برای پرسش‌های فوق یافت! خلاصه بگوئیم، گویا قرار شده، یکی از دکان‌های جاسوسی سازمان سیا در سوئد تعطیل ‌شود، ‌ و برای پوشاندن این رسوائی و عقب‌نشینی تشکیلاتی، سازمان سیا و متحدان‌اش دیواری کوتاه‌تر از دیوار ژولین اسانژ بی‌نوا و «پرزرواتیف» پاره‌اش نیافته‌اند! یاد آن روزها بخیر که برای‌مان فیلم «پردة پاره» با شرکت پل‌نیومن می‌ساختند؛ امروز امت باید به «پرزرواتیف پاره» قناعت کند.

[...] روز سوم محرم الحرام [...]عمربن سعد[...] با چهار هزار جنگجو از اهل كوفه وارد كربلا شد [...] سازمان سیا [...]‌ قسمتي از زمين استکهلم را كه قبر مطهرش در آن واقع مي‏شد از اهالي سوئد و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد [...]‌ و با آن‌ها شرط كرد كه مردم را براي زيارت پرزرواتیف پارة اسانژ راهنمائی نموده و زوّار او را تا سه روز ميهمان كنند [...]