سه‌شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۹


پیشونی و پرواز!
...
صدا،‌ صدا، تنها صدا
صدای خواهش آب [...]
صدای ریزش نور [...]

«آدم میباس پیشونی داشته باشه!» پرسوناژهای اصلی «حاجی‌آقا» و «علویه‌خانوم» بر این مهم تأکید دارند! ولی این هیزاکسلنسی، «سایمون گس» اصلاً «پیشونی» نداره! بعد از اینکه کودتای محفل سبز شکست خورد، هیزاکسلنسی و دولت گوردن براون شکم‌شان را برای قطع روابط دیپلماتیک صابون مفصلی زده بودند. به یاد داریم که رسانه‌های بریتانیا با انتشار نامة سرگشادة مزورانه‌ای از سفیر بریتانیا در ایران،‌ از تمایل دولت ملایان به قطع رابطه با بریتانیا سخن به میان آوردند! در مورد نامة‌ مذکور گفتیم که لندن می‌خواهد همچون واشنگتن در برابر لات‌بازی نوکران‌اش در جمکران جاخالی داده و اینان را «مستقل» جلوه دهد. ترور مجید شهریاری توسط عمال ساواک می‌رفت تا آرزوی لندن را برآورده کند. پاسدار شریعتمداری و دیگر جیره‌خواران استعمار برای تأمین منافع ارباب خیز برداشته، و احمد توکلی، پسرخالة پاسدار لاریجانی نیز اوباش پیرو خط امام را در برابر سفارت انگلستان به صف کرده بود تا «لوطی و عنتر» بتوانند یک‌بار دیگر «اقتدار» این حکومت پوشالی را به اثبات برسانند که ناگهان «توفان» کاسه و کوزه‌شان را در هم ریخت!

آری، در پی دستگیری ژولین اسانژ و هشدار به انگلستان و سوئد، خبر برکناری منوچهر متکی انتشار یافت. و کمتر از 24 ساعت پس از «شهادت» مرموز سردار «فروزنده»، ‌ حکومت اسلامی ناچار شد شیون‌کنان با منوچهر متکی، یکی دیگر از چماق‌کش‌های مقام معظم وداع کند. به این ترتیب «شبکة قاچاق» که طی 30 سال تحت نظارت بریتانیا امور کشور را در دست داشت، سنگر وزارت امورخارجه را از دست داد. این رخدادها پس از کشیده شدن بانک اطریشی «مدیسی» به ماجرای مدوف و «خودکشی» پسر ارشد ایشان صورت گرفت و زمین زیر پای محافل اسلام‌نواز و اسرائیل‌پرست چنان به لرزه در آمد که رابرت ردفورد نیز برای ممانعت از «سقوط» دست‌دردست دیوید میلیبند، هانری‌لوی و کوشنر به خشتک سکینه آشتیانی آویزان شد! روز 22 ماه نهم، ‌ از سال هشتاد و نه، حکومت ایران و اربابان‌اش در جهان‌غرب زلزلة نوینی را تجربه کردند.

پیش از ادامة مطلب پیرامون وبلاگ «پرزواتیف پاره» یادآور شویم «کدخبر» سایت ایسنا در مورد زمین خریدن امام حسین عین، واژگونه شده بود! دلیل هم اینکه نویسندة این وبلاگ، برخلاف همیشه، با یک «کاپی ـ پیست» جادوئی «کدخبر» کذا را در متن وارد کرد، غافل از اینکه اعداد مندرج در بعضی سایت‌های فارسی زبان روی «سرور» ما واژگون می‌شوند! و به همین دلیل بود که «09 89» بجای «11714» نشست و شاید به همین دلیل باشد که در سایت بی‌بی‌سی، مولوی نیز به زیگموند فروید، و عرفان به روانکاوی پیوند یافته! اصولاً سایت «بی‌بی‌سی» همچون «پنجه باشی» در وصله پینه مهارت دارد، به ویژه در وصله زدن مفاهیم انسان‌محور به عرصة ابهام و تقدس.

می‌گویند نوح، 900 سال عمر کرده و هیچکس حق ندارد طول عمر این پرسوناژ اسطوره‌ای را به زیر سئوال ببرد، چرا؟ چون آنحضرت یکی از فرستادگان خداوند ابراهیم هستند، بنابراین «تقدس» دارند! این است ریشة مشکلات ما: حاکمیت «تقدس» بر جامعة انسانی. هیچ تفاوتی ندارد که چه نوع مقدساتی بر جامعه حاکم شود، مهم این است که حاکمیت از تقدس برخوردار باشد؛ با تکیه بر این «تقدس» می‌توان سرکوب و توحش را تا بی‌نهایت گسترش داد، چرا که تقدس «مبهم» است و ابهام،‌ نه تنها فاقد «صراحت» که بی‌حد و مرز نیز هست. یادآور شویم در چارچوب روابط اجتماعی انسان‌محور، «صراحت» همواره «منطقی» و بهنجار است، از اینرو با هرگونه مرزشکنی نظیر خشونت، ‌ ابهام، تعصبات و «باورها» در تضاد قرار می‌گیرد. در این چارچوب آنچه در رسانه‌های حکومت خدامحور جمکران و سایت‌های مخالف‌نمایان‌اش پیرامون دفاع از «حقوق‌بشر» منتشر می‌شود، فاقد صراحت منطقی است! خلاصة کلام، حامیان ابهام خدامحوری نمی‌توانند همزمان از صراحت انسان‌محوری نیز دفاع کنند. در این راستا دفاع «نهضت عاظادی» و خاله‌شلخته‌های آخوندپرست نظیر مهرانگیز کار و شیرین عبادی از مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر عوامفریبی و شیادی اینان را برملا می‌کند.

همکاری حروف سربی
اندیشة حقیر را نجات نخواهد داد

عیال سیامک پورزند، با توسل به اصل‌ 28 اعلامیة جهانی حقوق‌بشر، در کمال حماقت می‌کوشد خدامحوری فاشیسم اسلامی را در چارچوب انسان‌محور مفاد این اعلامیه قرار داده، آنرا با «حق‌طلبی مردم» مترادف بنمایاند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم؛ این شیوه شناخته شده است، و تمام نامه‌های سربسته و سرگشادة فعلة فاشیسم بر محور همین «تناقض» تمرکز یافته:‌ تخریب انسان و دفاع از فاشیسم،‌ به بهانة‌ دفاع از مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق‌بشر! مهرانگیز کار در سایت «روز‌آن‌لاین» با تکیه بر اصل 28 اعلامیة جهانی حقوق‌ بشر با توسل به سرسرة طویلة مک‌کارتی از حقوق و آزادی‌های انسان‌محور اعلامیة‌ مذکور خود را به عرصة ابهام «ظلم» و «ستم» رسانده و «افشاگری»‌ را دلیل بر نیت «خیر» افشاگران شمرده، و «هدف» افشاگر را نیز «مبارزه با ستم» معرفی می‌کند!

در اینکه پیشخدمت‌های سازمان سیا بدون استثناء وظیفه دارند از تهاجم به حریم خصوصی حمایت کرده و در کمال بیشرمی آن را با «آزادی بیان» در ترادف قرار دهند تردیدی نداریم، نمونة لات‌بازی‌های ویکی‌لیکس این «بازی» را به صحنة جهانی آورد، فقط باید از این حقوقدان سرگذر بپرسیم چگونه می‌توان از انگیزة واقعی افشاگر آگاه شد؟! درست است که هر کاری دلیلی دارد، ولی وقتی کسی عملی انجام می‌دهد، می‌تواند انگیزة واقعی خود را پنهان کرده و یا آنرا واژگونه بنمایاند!

از این گذشته، تهاجم به «حریم خصوصی» و افشای اطلاعات و شایعات محرمانه یا سر دادن عربدة «حق‌طلبی» و «مبارزه با ستم» تاکنون به گسترش حقوق بشر منجر نشده؛ دفاع جیمی‌کارتر از حقوق‌بشر،‌ کودتای 22 بهمن، اشغال سفارت آمریکا و جنجال محفل سبز شاهدی است بر این مدعا. واژة «حق» در متن اعلامیة‌ جهانی ‌حقوق‌بشر در چارچوب «انسان‌محوری» از صراحت حقوقی برخوردار است. برخلاف ادعای مهرانگیز کار هیچکس حق ندارد این «حق» تعریف شدة انسانی را با توحش «حق‌الهی» و مرزشکنی و افشاگری در هم آمیخته، آن را در خدمت فاشیسم قرار دهد. برخلاف تصور شما اعلامیة جهانی حقوق‌بشر آش نذری نیست! بر اساس پوچ‌پردازی‌های مهرانگیز کار، هر کس افشاگری کند، از اهمیت حقوق مندرج در اصل 28 این اعلامیه آگاه شده:

«گاهی [...] یک سرباز [...]‌پیدا می‌شود تا برای برقراری گونه‌ای نظام اجتماعی و بین‌المللی گوشه‌ای از اسرار نابسود برای برقراری این نظم را خارج از وظائف پرسنلی خود افشا کند. او [...] از اهمیت حق مندرج در ماده 28 اعلامیه آگاه شده [...]»


بله این است «حقوق‌بشر»، ‌ ویراست طویلة مک‌کارتی که هیچ تفاوتی با فتوی آخوند و عربدة لات‌و اوباش بازار ندارد، ‌ چرا که نظم قانونی را به چالش می‌طلبد. در یک نظام دمکراتیک برای احقاق حقوق انسانی به جنجال و هیاهو و عربده‌جوئی و افشاگری «سرباز» و دیگران نیازی نیست؛ قوة قضائیه می‌باید ضامن تأمین حقوق‌ انسانی و مسئول احقاق حقوق افراد در جامعه باشد. اما تفسیر آخوندی عیال سیامک پورزند از مفاد اعلامیة جهانی به این مختصر محدود نمی‌ماند. پیشخدمت سازمان سیا همچون دیگر میعادها پای «مردم» را نیز به این اعلامیه باز کرده و از آنان می‌خواهد هر کجا «ستمی» دیدند «افشاگری» کنند:

«[...] مردم [هم با استناد به این حق] می‌توانند [...] هر آنچه را در بازداشتگاه‌های قانونی و غیرقانونی، یا در هر حوزه‌ای که کار می‌کنند، ستمگرانه می‌یابند، بر ملا کنند[...]»‌

باید پرسید در اعلامیة جهانی حقوق بشر به «سرباز» و «مردم» اشاره شده؟ به هیچ عنوان. اگر اشاره نشده حتماً دلیل دارد. حقوق انسان‌ها را قوة قضائیه تأمین می‌کند نه هیاهو و عربدة حق‌طلبی؛ در نتیجه سرباز و افسر و خصوصاً‌ «مردم» در این میان هیچکاره‌اند. این طویلة مک کارتی است که علوفة چارپایان‌اش همواره با ایجاد آشوب در ایران و دیگر کشورهای استعمارزده تأمین شده و می‌شود. مهرانگیز کار هم سر در آخور همین طویله دارد، به همین دلیل است که همچون خمینی دجال به خشتک «مردم» آویزان شده، و این «تل موهوم» را که از منظر حقوقی، تشکیلاتی و قانونی هیچ موضع مشخصی ندارد، به افشای ظلم و «ستم» فرا می‌خواند. معیار سنجش و تعریف حقوقی ظلم و ستم چیست؟ هر چه «مردم» بخواهند! مردم چه می‌خواهند؟ افشای حقایق! اینگونه است که می‌توان «حقوق فردی» را در لجنزار توحش و ابهام «حق مردم» و «حقیقت»‌ به نابودی کشاند. در این راستا مهرانگیز کار از همة کارمندان دولت جمکران خواسته برای مبارزه با ستم افشاگری کنند و هر چه تعداد افشاگران افزایش یابد چه بهتر:

«وقتی تعداد افراد و گروه‌هائی که [...] ‌حق خود می‌دانند تا از حقایق پرده بردارند، زیاد می‌شود [...] خطرات کاهش می‌یابد و حکومت مجبور به تغییر رفتار می‌شود. زندان گوانتانامو را نخستین بار خودی‌های نظامی و امنیتی فاش ساختند [...]»

بله، اگر «حقایق» افشا شود، خطرات کاهش خواهد یافت و حکومت ناچار می‌شود تغییر روش دهد،‌ همانطور که در انشای دبستانی این خانم حقوقدان، گویا افشای گوانتانامو رفتار «حکومت» را تغییر داده! تاکنون چنین بی‌بی‌گوزک خنده‌داری نشنیده بودیم! به فرض که رفتار حکومت آمریکا هم تغییر کرده باشد، چگونه در این «بی‌بی‌گوزک» هزارة سوم، «خانم حقوقدان» حکومت‌ خدامحور مشتی ملا و آخوند و چاقوکش را با دمکراسی ایالات متحد در ترادف قرار داده؟ این مرزشکنی نشانه‌ای است از میزان شعور سیاسی و درک اجتماعی مهرانگیز کار و به ویژه از تخصص ایشان در زمینة‌ «حقوق.»

از شما چه پنهان، چنین «مسائل» مهمی حتی در «گیلانی شو» هم مطرح نمی‌شد. در آن روزهای طلائی حکومت امام روشن ضمیر که امثال حاج فرج دباغ و عمله اکرة محمد ملکی به اسلامی کردن دانشگاه اشتغال داشتند، یکی از سرگرمی‌های ما تماشای «گیلانی شو» بود. افسوس که نگذاشتند این دانشمند فرهیخته، ما ره گم‌کردگان را با مسائل مهم این جهان آشنا کند.

پس از شکست برنامة تجزیة ایران که بنی‌صدر را نیز همچون شیخ مهدی بازرگان در جایگاه اوپوزیسیون قرار داد، آخوند گیلانی در یکی از شوهای معروف خود ضمن تشبیه بنی‌صدر و قطب‌زاده به «شیطان» گفت، همانطور که شیطان دم الاغ را گرفت و به کشتی نوح وارد شد،‌ اینها هم خودشان را به امام وصل کردند! در پایان همین شو بود که گیلانی به ما وعدة «بحث شیرین لواط» هم داد؛ ولی «دشمن» نگذاشت این بحث ادامه یابد؛ برنامة گیلانی متوقف شد، درست مثل دکان حق‌گوئی و افشای حقایق ویکی‌لیکس!

حال که به ویکی‌لیکس رسیدیم، بد نیست نگاهی داشته باشیم به اظهار نظر دیمیتری مدودف، رئیس جمهور روسیه در مورد افشاگری‌های شاخک سازمان سیا در سوئد. این اظهارات در بخش فارسی سایت نووستی تحت عنوان، «نشت اخبار در ویکی لیکس وقاحت سیاست خارجی آمریکا را نشان می‌دهد» انتشار یافت.

به گزارش نووستی، مورخ 12 آذرماه سالجاری، دیمیتری مدودف طی نشست مطبوعاتی مشترک با سیلویو برلوسکنی، نخست وزیر ایتالیا در «کراسنودار» اظهار داشت، دیپلماسی قواعد و مقررات خود را دارد؛ فکر می‌کنم در صورت «نشت»‌ مکالمات و انتشار یادداشت‌های اداری روسیه، آمریکا هم لذت فراوان خواهد برد، اما برای اینکار لزومی نمی‌بینیم:‌

«فکر می‌کنم اگر به طور اتفاقی [ارزیابی‌های وزارت امورخارجه و یا نیروهای امنیتی روسیه] نسبت به همکاران آمریکائی ما نشت پیدا می‌کرد، آن‌ها نیز بسیار لذت می‌بردند. اما آیا این کار لزومی دارد؟ [...] دیپلماسی [...] باید بر اساس اصول ذیربط خود اجرا شود [...] ما دیوانه نیستیم که روابط روسیه ـ آمریکا را با نشت برخی از اطلاعات مرتبط سازیم اگر چه [نشت این اخبار] نیز می‌تواند شاخص [وقاحت قضایائی باشد] که بخش اعظم سیاست خارجی [...] آمریکا را در بر گرفته [...]»

البته سران بسیاری از دمکراسی‌ها «افشاگری» ویکی‌لیکس را محکوم کرده‌اند، ولی رسانه‌ها چندان اعتنائی به نقض مقررات و قانون‌شکنی «بنگاه» ویکی‌لیکس نمی‌کنند، ‌ چرا که این عملیات «هدف» مشخصی دارد و در «دیپلماسی خیابانی»‌ مفصلاً به آن پرداخته‌ایم. حال که جایگاه واقعی عملیات ویکی‌لیکس از منظر حقوقی مشخص شد، بد نیست بدانیم که دکان «عفو بین‌الملل»، یکی از مدافعان ویکی‌لیکس است و اگر روند شیپورزدن رسانه‌ها ادامه یابد،‌ بزودی ژولین اسانژ را در جایگاه امامان شیعی‌مسلکان نیز خواهیم دید. می‌دانیم که بر اساس بی‌بی‌گوزک‌های رسانه‌ها‌، ‌ این عزیزان «پدرپرست» برای مبارزه با مبهماتی از قماش «ظلم» و «ستم» قیام کرده و همچون «دن‌کیشوت» به جنگ سایه‌ها رفته‌اند، درست مثل خمینی دجال و آورام یزدی خودمان. اتفاقاً امروز «مادر» ژولین اسانژ وارد معرکة ویکی‌لیکس شده و ضمن ابراز نگرانی برای فرزند دلبندش، بدون اینکه به ماجرای «پرزرواتیف پاره» اشاره کند، شهامت و شجاعت او را می‌ستود. در هر حال، هنوز از پدر این «قهرمان» منتخب دکان «السبرگ‌الله» خبری نداریم ولی می‌دانیم بر سر این شهید مظلوم چه نخواهد آمد! امروز ژولین اسانژ به قید وثیقه آزاد شد.

ناگفته نماند که این روزها بازار شهیدپروری در سراسر جهان بسیار رونق یافته، و قوم و قبیلة زیگفرید هم به فواید مکتب حسینی و روضه و زوزه برای شهدا و اسرا پی برده‌اند. البته «حسین» اینان کلاهبرداری است به نام «میکائیل کدوروفسکی» که در دوران یلتسین روشن‌ضمیر آنقدر در راه «مدرنیزاسیون»‌ روسیه عرق شرافت ریخت که هنوز 17 میلیارد دلار آن در حساب شخصی‌اش باقی‌مانده. برای مقامات ژرمانی، ‌ همین دلارها فعالیت‌های بشردوستانة کدوروفسکی را به اثبات می‌رساند.

به گزارش فیگارو، مورخ 14 دسامبر 2010، «مارکوس لونینگ»، مسئول حقوق‌بشر در دولت آلمان با اهدای جایزة بین‌المللی حقوق‌بشر به مادر «کدوروفسکی» در برلن از این مجاهد راه حق تجلیل به عمل آورده و از دیمیتری مدودف تقاضای آزادی او را کرده. مسلماً پررو شدن مقامات بلاد زیگفرید با استقرار یک گردان از نظامیان آلمان در خاک فرانسه بی‌ارتباط نیست! حضرات یاد دوران هیتلر روشن‌ضمیرشان افتاده‌ و از خود بی‌خود شده‌اند؛ کاملاً هم «حق» دارند. اگر نگاهی به آشوب‌های اخیر در مسکو بیاندازیم، و در مطالبات رهبران اوپوزیسیون روسیه از جمله شخص «نسمتف» دقیق شویم، می‌بینیم که اینان با حمایت فاشیسم بین‌الملل خواهان «بازگشت به گذشته» شده‌اند. تجمع ناسیونالیست‌ها در کنار «فوتبال‌پرستان» و سر دادن شعارهای ابلهانه نظیر «روسیه برای روس‌ها» دلیل دارد. «جونم براتون بگه»، «نسمتف» و شرکاء که در دوران خرتوخر و «بچاپ بچاپ» بوریس یلتسین خفقان گرفته بودند، امروز خواهان رعایت «حقوق مردم» و برگزاری انتخابات عادلانه و آزاد شده‌ و حمایت گورباچف را طلب کرده‌اند! حتماً در دوران گورباچف این «شرایط» تأمین بود و ما نمی‌دانستیم!

مسلماً در دوران یلتسین همة آزادی‌ها برای بعضی‌ها، از جمله «بوریس برزووسکی» وجود داشته و اوپوزیسیون «حق‌طلب» روسیه نیز «حق» خود را طلب می‌کند. اگر «حق» محفل حامی گاری‌کاسپاروف پرداخت شود، اینان نیز مانند اوپوزیسیون جمکران پیرو حکومت خواهند شد. همین اوپوزیسیون حکومت مرده‌شویان در فرنگ را می‌گویم که همراه با حکومت جمکران در عزای حسین عین و به ویژه در سوگ منوچهر متکی ماتم گرفته، و به قول معروف نطق‌اش کور شده!

بله، این اپوزیسیون فقط برنامة عزاداری رسمی بر پا نمی‌کند، چرا که خود را مخالف این حکومت جا زده. ولی اوپوزیسیون کذا پیش از انتشار خبر برکناری متکی در جریان تعطیلی قریب‌الوقوع دکان سردار سازندگی قرار گرفته و پرچم عزا بر افراشته بود. به همین جهت جز صدای «نشخوار گذشته» هیچ ندائی از حلقوم این تل موهوم و بوقلمون‌صفت به گوش نمی‌رسید. البته مسائل دیگری هم بود!

هم‌آخوری‌های لات‌های جمکرانی در آرزوی به راه افتادن کاروان خردجال و برپائی یک «سنگرحق» نوین نفس در سینه حبس کرده، و در حسرت اشغال سفارت انگلستان آه می‌کشیدند، که ناگهان از چند طرف کاسه و کوزه‌شان در هم ریخت. شورای امنیت پایان «شرایط ویژه» در عراق را تصویب کرد و به تحریم اقتصادی این کشور خاتمه داد. بنابراین تحریم اقتصادی ایران نیز که با اشغال سفارت آمریکا آغاز شد، منطقاً نمی‌تواند ادامه یابد. در نتیجه، مهره‌هائی که در دوران «تحریم اقتصادی»‌ در رأس امور قرار داشتند، می‌باید یک به یک از صحنه کنار روند. «شهادت» سردار فروزنده و برکناری متکی در چارچوب همین تحولات قرار می‌گیرد. ولی در اروپا تحولات به صورت دیگری بروز کرده.

از آنجمله است گسترش رسوائی «مدوف» به بانک اتریشی «مدیسی» و خودکشی پسر برنار مدوف که می‌گویند خود را با قلادة سگ‌اش به دار آویخته، حال آنکه فقط جسد او را در چنین وضعیتی یافته‌اند! به عبارت دیگر علیرغم قصه‌های «بی‌بی‌سی» و شرکاء، «خودکشی» این فرد هنوز به اثبات نرسیده. به همچنین است در مورد نزدیک‌تر شدن هلسینکی به سنت‌پترزبورگ از طریق به کار افتادن ترن سریع‌السیر و استقرار موشک‌های «اسکندر» در منطقة‌ نظامی غرب روسیه که سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 14 دسامبر 2010 به آن اشاره دارد.

برد موشک‌های اسکندر 500 کیلومتر و منطقة نظامی غرب روسیه «کالینینگراد» است. اگر به نقشة جغرافیا نگاه کنیم خواهیم دید کشور لهستان و مناطق جنوبی سوئد در تیررس این موشک‌ها قرار دارند. و از طرف دیگر، نقل‌وانتقالات تجاری در دریای بالتیک نیز زیر سایة همین موشک‌ها صورت خواهد گرفت. و این‌هاست دلیل جنجال پیرامون آن تروریست «عراقی» در سوئد و انگلستان! رسانه‌ها می‌گویند، فرد مذکور در سال 1992 با خانواده‌اش عراق را ترک گفته. می‌دانیم که در سال 1992 هنوز صدام حسین در قدرت بود و سیاست اسلام نوازی در غرب رونق فراوان داشت. بنابراین می‌توان احتمال داد که بسیاری از اسلام‌گرایان مخالف صدام حسین، همچون بورسیه‌های جمکران جهت پرسه‌های «دینی» خود کشورهای انگلستان و سوئد را برگزیده بودند. گسترش ارتباط جغرافیائی روسیه با کشورهای شمال اروپا، خاک روسیه را در معرض تهدید این گروه‌ها قرار خواهد داد. به عبارت دیگر، دامنة تروریسم از سواحل خزر تا سنت‌پترزبورگ گسترش می‌یابد. سایت ویکی‌لیکس هم که در راستای «حق‌طلبی» با افشای مناطق عبور خطوط نفت و گاز همة امکانات را به ویژه جهت تهدید روسیه، به عنوان بزرگترین صادر کنندة انرژی فسیلی فراهم آورده بود. در این جنجال رسانه‌ای هیچکس نپرسید، «پیامد» عملیات به اصطلاح صلح‌جویانة ویکی‌لیکس چیست؟! این است فایدة اصلی جنجال: ایجاد اجماع پیرامون دروغ! سگ‌های سیرک عموسام آنقدر هیاهو به راه انداختند و برای ارباب معلق زدند و گرد و خاک کردند که خاموشی یکی از زیباترین صداها در موسیقی فلامنکو، «انریکه مورنته» به «سکوت» کامل برگزار شد.

من از سلالة درختان‌ام
[...]
پرنده‌ای که مرده بود به من پند داد که
پرواز را به خاطر بسپارم
(فروغ فرخزاد)






0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت