پرزرواتیف پاره!
...
«[...] روز سوم محرم الحرام [...]عمربن سعد[...] با چهار هزار جنگجو از اهل كوفه وارد كربلا شد [...]امام حسين [...] قسمتي از زمين كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد را از اهالي نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد [...] و با آنها شرط كرد كه مردم را براي زيارت راهنمايي نموده و زوّار او را تا سه روز ميهمان كنند [...]»
منبع: ایسنا، مورخ 18 آذرماه 1389، کد خبر: 8909 ـ 11714
میبینیم که آنروزها، یعنی 14 سدة پیش هم بهای زمین در آن خطه خیلی گران بوده؛ حتماً امام حسین عین میدانستند، «نفت تو شه»! زندهیاد «فرهاد» هم در یکی از آهنگهایاش به همین نفت اشاره کرده بود. همچنانکه شاهدیم نام فرهاد در فهرست هنرمندان مردهشویان فرنگ نشین به چشم نمیخورد؛ دلیل هم روشن است! اینان روی دیگر سکة نکبت و ادبار حکومت اسلامیاند در نتیجه سیاستشان عین دیانتشان است. بیدلیل نیست که با همة افرادی که خارج از سنگرهای توحش نیک و بدشان قرار گرفتهاند غریبی میکنند! اینان با «مصطفی رحیمی» همانقدر بیگانهاند، که با نادر نادرپور، یا فروغ فرخزاد و صادق هدایت. حضرات هر کس را بپسندند، به قول راوی «علویه خانم»، نعلین و یا جوراباش را وصله میکنند.
یادآور شویم در رمان مذکور، «وصله کردن» نعلین و جوراب کنایه از همخوابگی است. به عنوان مثال «پنجهباشی» خواهان وصله کردن نعلینهای «عصمتسادات» میشود و در «عبداللهآباد»، یوزباشی ضمن گلایه از علویه به خاطر وصلهزدن جوراب دیگران در برابر جمع او را از خود میراند:
«[...] جورابهای خیلیهای دیگه رم وصله میزنی [...] تو گاری من دیگه جا برای تو و دارو دستهات نیس[...]»
اما در پایان داستان، دو پرسوناژ اصلی «علویه خانم» در مشهد، در صحن حرم با یکدیگر آشتی میکنند! پس میبینیم که هیچ دلیلی برای نگرانی از جنگ زرگری حکومت مردهشویان با مخالفنمایاناش وجود ندارد؛ اینان همگی خانهزاداند، و سخنان نغز و پرمغزی که بر زبانشان جاری میشود، جز تکرار مطالبات ارباب نبوده و نیست. نگاهی به سایتهای فارسی صدای آلمان، بیبیسی و رادیوفردا برای دریافت خطوط تبلیغاتی در ظاهر متفاوت اربابان حکومت جمکران کفایت خواهد کرد. «دویچه وله»، هنوز تبلیغات دوران هیتلر را کنار نگذاشته؛ این رادیو، همچنان از زبان میرحسین موسوی و دیگر فعلة فاشیسم به مرگفروشی و گسترش دامنة مقدسات ادامه میدهد، چرا که منافع استعمار بدون مقدسات تأمین نخواهد شد.
ماهیت این مقدسات هیچ اهمیتی ندارد، مهم این است که در برابر سنگر توحش حکومت استعماری، یک سنگر توحش مخالفنما بر پا شود. به این ترتیب، همواره میتوان یک توحش فرسوده و نخنما را با یک توحش تازهنفس و پروار و چالاک و قبراق جایگزین کرد. به همین دلیل است که تبلیغات بوقهای سازمان سیا بر «آخوند» و «شهید» و به طور کلی بر «اسلام» متمرکز شده. آخوندهای خوب، با شهدای خوب و اسلام خیلی خیلی خوبشان در برابر «اسلام استبدادی» و خیلی خیلی بد «قیام» کردهاند! بوقهای سازمان سیا هم طبق معمول به «توحش نیک» تریبون میدهند، چرا که این نوع توحش «تازه نفس» است. در نتیجه، طویلة مککارتی با بهرهبرداری از عدم آگاهی اکثریت ایرانیان از تاریخچة ننگین هواداران توحش یاد شده میتواند آنان را آزادیخواه و قانونمدار جا بزند. همانطور که اینروزها نه تنها جنبش خشونتطلب سبز بیشرمانه توحش آشکار خود را انکار میکند، که ابراهیم یزدی و دولت شیخ بازرگان نیز «قانونمدار» معرفی میشوند.
سایت اخبار روز، مورخ 17 آذرماه 1389، به نقل از «میزان» مطلبی تحت عنوان «نامه خانواده دکتر یزدی به دبیر کل سازمان ملل» منتشر کرده که در آن خانوادة فرضی این آدمخوار، طرفدار حقوقبشر هم از آب در آمده! بله، هممیهنان گرامی! 8 ماه سرکوب، چماقداری و لاتبازی دولت مهدی بازرگان را فراموش کنید! نهضت عاظادی همیشه طرفدار حقوق بشر بوده و طی 31 سال اخیر به توحش «تقیه» میکرده، چرا که حتماً «حجت شرعی» داشته!
دردسرتان ندهم، ساواک جمکران یک نامة گوسالهپسند سر هم کرده و میپندارد مخاطب با شیوة تبلیغاتاش بیگانه است. نامة خانوادة «آورام» یزدی همچون نامههای پاسدار اکبر و کیانوری و دیگر عمله و اکرة حکومتی بر «پدرپرستی»، «مرگ فروشی»، ذلت و حقارت، زوزه و روضهستائی و گلایه از دوران «ستم شاهی» تمرکز یافته و از همه مهمتر، ضمن حمایت از قانون اساسی حکومت خدامحور، نقض حقوقبشر را هم نکوهش میکند؛ یا بهتر بگوئیم در عمل بر طبل تناقض میکوبد. نامة بیانیه نویس ساواک به «عالیجناب» دبیرکل سازمان ملل شباهت عجیبی به التماس و زاری گداهای شبجمعه و نامههای سرگشادة کیانوری به خامنهای دارد.
باری در این «نامه» گفته میشود، «پدر» سالخورده و مبارزمان که برای شرکت در مجلس یادبود یک «دخترجوان» به اصفهان رفته بود، زمانیکه در خانه «نماز جماعت» میخواند دستگیر شد و خلاصه مبارزاتاش نیمهتمام ماند. پدر مبارزمان را به جرم برگزاری نماز جماعت و سفر به اصفهان دستگیر کردند، و برخلاف قوانین پیشرفتة حکومت اسلامی به او اجازه نمیدهند وکیل مدافع بگیرد! در نامه چنین میآید که از «عالیجناب» خواهش میکنیم نسبت به نقض حقوق بشر در مورد ابراهیم یزدی اقدام فرمائید که این «زندانی وجدانی» که سالخوردهترین مخالف سیاسی ایران نیز هست، جانش به خطر افتاده! به این ترتیب «خانوادة یزدی»، در نالهنامة ساواک تعریف نوینی نیز از مخالف سیاسی ارائه داده. مخالفت سیاسی عبارت است از شرکت در مراسم روضه و زوزه و برپائی نمازجماعت! با تکیه بر همین «نالهنامهها» است که «نهضت عاظادی»، محفلی که در ظاهر امر با کودتای 13آبان 1358 از صحنة سیاست کنار رفت، و در واقع دستدردست حکومت سه دهه است به تاراج ملت ایران اشتغال دارد، خود را در جایگاه اوپوزیسیون قرار میدهد. با ادامة این روند، نهضت ناله و زوزه از ما ملت طلبکار هم خواهد شد. با همین «نالهنامهها» است که به اصطلاح خانوادة آورام یزدی نمایش مهوع بازداشت او را به ابزار حمایت از قانون اساسی حکومت جمکران تبدیل کرده، و ضمن پاککردن گذشتة این فرد، نقض مجموعة احکام دوران جاهلیت و توحش را با نقض حقوقبشر در ترادف قرار میدهد! حال آنکه آن قانون «خدامحور» فینفسه ناقض حقوق انسانی است. میبینیم که پدرسوختگی و تزویر و مرزشکنی محفل منفور «کارتر ـ برژینسکی» حد و مرز نمیشناسد:
«[...] از شما خواهش داریم [...] برای رهائی پدرمان [...] به ما کمک کنید. ابراهیم یزدی [...] در حال حاضر سالخوردهترین مخالف سیاسی در ایران است [...] اعمال دولت و قوای قضائی ایران نسبت به ابراهیم یزدی با قانون اساسی و مدنی جمهوری اسلامی ایران در تعارض قرار دارد و نیز بر خلاف تعهدات ایران در باب حقوق بشر است [...]»
عجب گیری کردیم! نه تنها میباید یک جانور وحشی همچون ابراهیم یزدی را که خود و خانوادة منفورش در سرکوب و تاراج ایرانیان نقش سرنوشتسازی داشته و دارند به عنوان «بشر» و «مخالف سیاسی» بپذیریم، که مزخرفات خانودهاش را نیز در باب «مزایای» قانون اساسی حکومت اسلامی بشنویم و این قانون «جنگل مقدس» را مدافع حقوق مدنی انسان در هزارة سوم به شمار آوریم. این است کاربرد «زندانیان تزئینی» ساواک؛ آدمخوارانی که چه در داخل و چه در خارج از کشور وظیفهشان در «تخریب انسان» خلاصه میشود. شگرد اینان «گسترش مقدسات» از طریق به ارزش گذاردن «مرگ» و توسل به «زمان تکرار» سوگ و ماتم است. از آن جمله است، اعدام همبندان و هم سلولیهای فرضی، برگزاری مراسم یادبود شهدا، برپائی نماز، و ... و ضجه و زوزه و سوگواری برای به اصطلاح مبارزانی که برای دستیابی به اهداف «مقدسشان»، به استقبال مرگ میشتافتند! آنهم اهداف کودکانه و مبهمی که پس از گذشت 31 سال، هنوز ما ملت موظفایم وجودشان را در همان «ابهام» بپذیریم و به آنها احترام نیز بگذاریم و «شهدای» راه ابهام کذا را، همچون حسین «عین» در اسطورههای کربلا «مقدس» به شمار آوریم! حال آنکه گرفتاری ما ریشه در توحش انسانستیز یعنی در «تقدیس» و «تقدس» دارد! همین «تقدس» لعنتی است که «فرد» را از پاسخگوئی در برابر اعمالاش معاف میکند.
در اسفندماه سال 1357، یعنی کمتر از یکماه پس از کودتای 22 بهمن، درگیرودار لاتبازیهای قطبزاده در تلویزیون، از امیر انتظام، سخنگوی دولت خیابانی بازرگان پرسیدند، «نظر شما در مورد حجاب چیست؟» ایشان پاسخ دادند، «اگر امام بفرمایند، خانمها باید حجاب را رعایت کنند.» آنروزها ابراهیم یزدی به اعدام و تصفیة نیروهای نظامی «طاغوت» مشغول بود و میخواست 2500 سال استبداد را «پاک» کرده، همه را «یاقوتی» کند. پس از 31 سال، ساواک جمکران از جانب خانوادة همین جانور وحشی، او را خواهان «پاسخگوئی» دولت هم معرفی میکند! ساواک خطاب به آقای دبیرکل مینویسد، «پدر ما» به دلیل حقگوئی در بارة بیعدالتیها و قانونشکنیها دستگیر شده. حال آنکه چند سطر بالاتر «پدر» این بیپدران به جرم مسافرت به اصفهان و برپائی نماز جماعت دستگیر شده بود ولی اینک جرم این جاسوس سازمان سیا «حقگوئی» در مورد «بیعدالتی» و قانون شکنی شده!
«حقگوئی» در مورد «بیعدالتی» چیست؟ پوچگوئی! همان «احساس تکلیف» روسپیهای نعلینپوش کارخانة رجاله پروری که سردستهشان میرزای شیرازی بود و «حقطلبی» را به عنوان ارثیه برای امثال فضلالله نوری، آخوند مدرس، محمد مصدق و خمینی و بازرگان گذارد؛ که از قدیم گفتهاند «ارث خرس به کفتار میرسد»، و ابراهیم یزدی، «پدر مبارز» هم یکی از همین کفتارها است:
«[...] پدر ما [...] برای چیزی به جز حقگوئی [...] در بارة بیعدالتیها و قانون شکنیهائی که در ایران مشاهده کرده [...]، دستگیر نشده [...] او فقط میخواهد که دولت ایران ـ که ادعا دارد به شیوه ای دموکراتیک و توسط مردم ایران انتخاب شده است ـ به این مردم برای سیاستها و اعمالش پاسخگو باشد[...]»
خانوادة محترم ابراهیم یزدی! «پدرتان» که هرگز پاسخگوی جنایات و چپاولاش نبوده، میباید خیلی ابله باشد که بپذیرد در یک حکومت خدامحور میتوان انتخابات برگزار کرد! البته «پدر» بسیار شرافتمند شما و همچنین شیوة نگارش ساواک جمکران را ما ملت ایران نیک میشناسیم. در نتیجه به شما میگوئیم، پدرتان که از شرکتهای متعلق به «خامنهای ـ رفسنجانی» حق «مشاوره» میگیرد، بسیار بیجا کرده که همچون خمینی دجال در جایگاه سخنگوی «مردم» نشسته، و به دولت جمکران پارس میکند. کیست که نداند، این جفتکپرانیها در عرصة ابهاماتی از قماش «حق» و «عدالت» همواره با هدف تأمین منافع ارباب و پنهان داشتن دست استعمار در سرکوب ملت ایران صورت پذیرفته؛ خلاصه کنیم، این مزخرفبافیها دیگر خریدار ندارد.
در ضمن اگر فرصت کردید به ما شوتوپرتها بگوئید، پدر بسیار محترمتان که در رسانهها «ممنوعالخروج» بود، چگونه توانست برای رساندن پیام اکبر بهرمانی به قاهره برود؟ همچنین اگر زحمتی نیست، برایمان توضیح دهید که نهضت عاظادی و پدرتان، ابراهیم یزدی، اگر به ادعای شما از سال 1979 مورد آزار قرار گرفتهاند، چرا شیخ مهدی بازرگان در دوران حاج اکبر سازندگی در اروپا و آمریکا جارچی حکومت شده و از همه برای بازگشت به میهن اسلامی دعوت رسمی به عمل میآورد؟ ماهیت این «آزار» چه بوده که طی 31 سال، پدرتان همچون دیگر زالوهای نهضتعاظادی روز بروز چاقوچلهتر شده؟ تا آنجا که ما میدانیم پدرتان طی دوران نخست وزیری میرحسین موسوی و ریاست [جمهوری] سردار اکبر و ملاممد خاتمی خفقان کامل اختیار کرده بود و اصلاً حقطلبی نمیکرد. شاید در دورة مهرورزی است که این «پدر» بیپدر متحمل «بیعدالتی» شده، و «حق» و حقوق کافی دریافت نکرده، به همین دلیل نیز فریاد و فغان «خانواده» به آسمان برخاسته. شاید هم ساواک جمکران میپندارد با کشاندن پای سازمان ملل به این معرکة مهوع میتواند همچون سال 1979 محشرخر به راه اندازد و دولت کودتا سرکار بیاورد، و به همین دلیل است که دوباره در حق نهضت عاظادی، آنهم در رسانهها اینچنین بیعدالتی روا میدارند!
بالاخره ساواک هم مانند میرحسین جلاد دل دارد! این لجنزار متعفن هم میخواهد به دوران امام روشنضمیراش بازگردد. منتهی امام میرحسین با امام ساواک تفاوت دارد؛ امام ساواک رئیس امام روشنضمیر است و هموست که میخواهد پدر آدمخوارتان را به عنوان مدافع حقوقبشر به ما ملت حقنه کند، از اینرو به بیبیگوزکسازی برای او مشغول شده. چرا که میپندارد با توسل به همان ابزار کارساز «زندانی سیاسی» میتواند نوکران وفادار خود را همچنان در قدرت نگهدارد. به همین دلیل است که ناگهان خانوادة یزدی متوجة رژیم «دینسالار» ایران شده. رژیمی که تمام هم و غماش «ظلم» و «ستم» بر ابراهیم یزدی است، همانطور که «اسلام سیاه» به امام حسین «عین» ظلم و ستم روا داشت. بله، آورام یزدی هم مانند امام حسین یک «عین» لازم دارد:
«دکتر یزدی و نهضت آزادی [...] پیوسته در سه دهة اخیر از زمان انقلاب ۱۹۷۹ مورد آزار قرار گرفتهاند. در خلال این سالها ایشان با انواع محدودیتها، دستگیریها و فشارها مواجه بودهاند. امروز، وی هدف نخست رژیم دینسالار است [...]»
بر پدر دروغگو لعنت! نمیدانستیم آورام «عین»، خانه شاگرد محبوب برژینسکی هدف رژیم «دینسالار» شده! این حکومت ساخته و پرداختة محفل برژینسکی است و همواره در مسیر مقدس طویلة مککارتی یعنی تجاوز به حریم خصوصی، شایعهپراکنی و ایجاد جنجال از طریق افشاگری گام برداشته، درست مانند ویکیلیکس که با افشای اسناد محرمانه و صدمنیکقاز عموسام «آزادی بیان» را آشکارا به چالش میطلبد. 31 سال پس از استقرار حکومت توحش، هنوز بعضیها در کمال بیشرمی و حماقت میکوشند، تجاوز به حریم خصوصی و افشاگری را با «آزادی بیان» در ترادف قرار دهند.
اینان با صدور یک بیانیة سرشار از بلاهت افشاگریهای مضحک ویکیلیکس را «آزادی بیان» معرفی کردهاند! پس جای تعجب نیست که نیکفر، متخصص کندوکاو در گورستان جهت استخراج دمکراسی از «دیوان حافظ» نیز در صف مدافعان ویکیلیکس قرار گیرد. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، انتشار مطالب ویکیلیکس در رسانهها را نمیتوان با عملیات سایت ژولین اسانژ در ترادف قرار داد؛ ویکیلیکس است که افشاگری میکند، نه رسانهها! باری در پی «هشدار» به پرنس چارلز در لندن، و تهدید دکان افشاگری سازمان سیا در سوئد که با انفجار دو بمب در شهر استکهلم توام شد، ایالات متحد با انتشار مکالمات فرضی ریچارد نیکسون، سکان افشاگری را از درون مرزهای خود به دست گرفت!
بله گفتگوی توحشها سخت گرم و آتشین شده! یکی از دلایل آن نیز توافق طرفین با احداث خط لولة «ت. ا. پ. ی» است که گاز ترکمنستان را به افغانستان، پاکستان و هند منتقل میکند! میدانیم که قابلیت انفجار گاز بسیار شدید است! پس بهتر است ابتدا نگاهی داشته باشیم به صدور حکم کشکی دادستانی سوئد در باب «تجاوز» که به دستگیری اسانژ در انگلستان انجامید؛ در گام بعدی میپردازیم به ویژگیهای «مقر» ویکیلیکس در کشور سوئد.
آندرئی فدیاشین، در سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 9 دسامبر 2010، به نقل از «رویترز» مینویسد، اسانژ به کسی تجاوز نکرده؛ دو زن شاکی از اسانژ با ارتباط جنسی هیچ مخالفتی نداشتهاند. بر اساس اظهارات ایندو، ژولین اسانژ «پرزرواتیف» خود را به عمد پاره کرده! «جونم براتون بگه»، جرم محکمهپسندتر از این نخواهیم یافت! از کجا بدانیم بین اسانژ و دو زن شاکی ارتباط جنسی وجود داشته؟! و چگونه میتوان ثابت کرد که «پرزرواتیف» کذا به عمد پاره شده؟ شاید «مید. این. چاینا» بوده و همچون دیگر کالاهای مرغوب چین زپرتی از آب درآمده! در هر حال، ماجرا به بحثهای علمی آخوند گیلانی در تلویزیون جمکران شباهت پیدا کرده. در یک «گیلانیشو» این مسئلة بسیار مهم و علمی مطرح شد که:
«اگر شب هنگام وقتی همه در خواب هستند زلزله شود و شدت زلزله مردی را به روی عمهاش در طبقة پائین پرتاب کرده، عمل دخول انجام گیرد، در برابر چنین فاجعهای، جهان اسلام چه خاکی میباید به سرش بریزد؟»
بله در دوران «ستم شاهی» اجازه نمیدادند «مردم» با این مسائل حیاتی آشنا شوند و برای همین بود که جیمیکارتر نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد و مسلمانان بیدار شدند و «انقلاب» کردند و خلاصه «دیو» رفت و «فرشته» آمد، تا درهای توحش به رویمان بگشاید و ما را با این مسائل مهم آشنا کند. خلاصه دفاع هیزاکسلنسی از «حقوق بشر» در ایران دلیل موجه دارد.
اینروزها هیزاکسلنسی، «سایمون گس» با توسل به علاءالدین بروجردی، منوچهر متکی و دیگر لوطیوعنترها و سگهای هار سفارتشان برایمان معرکة «حقوقبشر» گرفتهاند. هیزاکسلنسی که دولتشان از برکت سرکوب و کشتار و چپاول ملتهای منطقه حسابی فربه شده، و سی سال است که از طریق امارات نان پولشوئی و تجارت قاچاق با حکومت اسلامی سق میزند، با پرروئی تمام از نقض «حقوقبشر» انتقاد به عمل آورده، تا سگهای زنجیریشان نظیر علاءالدین بروجردی و شرکاء بتوانند طبق معمول با پارس کردن به ارباب برای ما ملت قدرتنمائی فرمایند. بروجردی که با حمایت آشکار از نقض مقررات بینالمللی، به توجیه اشغال سفارت آمریکا پرداخته، امروز از سفیر بریتانیا خواسته «ادب دیپلماتیک» را رعایت کند! همزمان با جنگ زرگری ارباب و نوکر، منوچهر متکی، چماقکش و رهبر لاتهای حزبالله مدافع حقوق دانشجویان انگلستان شده، و به زبان بیزبانی عملة تحکیم وحدت و دیگر دانشجونمایان را به تظاهرات فرا میخواند. این دمجنبانیها در پی مصاحبه «رادیوفردا» با یکی از چماقداران تحکیم وحدت صورت گرفته.
اینفرد که در دوران شاهرودی از زندان به ینگه دنیا ارسال شده، در مصاحبة خود سخن از «استقلال» دانشگاه و دانشجو به میان میآورد. بله، دانشگاه که مخارج آن از جیب ملت ایران پرداخت میشود، میباید «مستقل» باشد؛ مستقل از هرگونه نظم قانونی! به این ترتیب هر گاه منافع آنگلوساکسونها ایجاب کند، اوباش حوزه و دانشگاه به خیابان میریزند و برنامة لشکرکشیهای خیابانی از نو آغاز میشود و چه بسا که شاهد یک «انقلاب» دیگر هم باشیم. کافی است سازمان سیا افسار فرماندهان «ضداستکبار» سپاه و بسیج را بکشد تا اینان برای مبارزه با «ظلم» و«ستم» یکبار دیگر «در کنار مردم» قرار گیرند، و توسط آورام یزدی «یاقوتی» شوند. از مطلب دور افتادیم، پس صحنة جنگ زرگری هیزاکسلنسی با سگهای هارشان را ترک میکنیم و باز میگردیم به اتهامات عجیب دو زن سوئدی به ژولین اسانژ.
همچنانکه گفتیم تجاوزی در کار نبوده. یکی از شاکیان در مصاحبه با روزنامة «آفتون بلادت» میگوید اسانژ پرزروتیف خود را عامداً پاره کرده. زن دوم هم میگوید، اسانژ بدون پرزرواتیف در خواب با وی ارتباط جنسی برقرار کرده! در ادامه آمده است که تا پیش از «تجاوز»، شاکیان اسانژ را نمیشناختهاند و «آنا آردین»، یکی از قربانیان که مسافرت اسانژ را به سوئد سازمان داده، مدتی کارمند سفارت سوئد در ایالات متحد بوده! «آنا آردین» همچنین با مهاجران کوبائی مرتبط با سازمان سیا نیز ارتباط نزدیک داشته. خلاصه، در این میان بجز ارتباط واقعی «آنا آردین» با سازمان سیا و برخی مهاجران «سیاپرست» کوبائی که بر اسناد و شواهد معتبر تکیه دارد، بقیة ماجرا قصة حسنکچل است. به عنوان نمونه، سوئد میتواند طبق قوانین خود از استرداد اسانژ به یانکیها خودداری کند، ولی در چارچوب قوانین کشکی مبارزه با تروریسم، موظف است اسانژ را به گاوچرانها تحویل دهد؛ کافی است ایالات متحد ادعا کند افشاگریهای ویکیلیکس امنیت آمریکا و شهرونداناش را به خطر انداخته و ... و خلاصه برای گسترش ابهام و جنجال و هیاهو پیرامون اسانژ راههای فراوان وجود دارد. اما «پیونن»، مقر ویکیلیکس در کشور سوئد فاقد هر گونه ابهامی است!
به گزارش نووستی به نقل از «دیلیمیل»، این مرکز که به شرکت «بانهوف آی. اس. پی» تعلق دارد در سال 1940 در عمق 30 متری زمین در محله «سودرملم» استکهلم احداث شده، و از نظر استحکام در جهان یگانه است! بعدها با ایجاد تغییراتی در این ساختمان آنرا به پناهگاه ضداتمی تبدیل کردند و بمب ئیدورژنی نیز بر آن کارگر نیست. دو موتور دیزل «میبک ام. تی.یو»، از انواع موتورهائی که در زیردریائیهای ناتو تعبیه میشود، برق «مستقل» این مرکز را تأمین میکند. برای ورود به این پناهگاه میباید از دری به ضخامت 40 سانتیمتر عبورکرد. در سال 2008، «آلبر فرانس ـ لئونار»، آرشیتکت سرشناس سوئیسی با الهام از فیلمهای جیمزباند، به ویژه «مون ریکر» پناهگاه مذکور را بازسازی کرده!
مرکز «پیونن» از یک سالن کنفرانس و 4 اتاق بزرگ تشکیل شده و کف سالن به سطح کرة ماه شباهت دارد. این مرکز انباشت و انتشار دادههای سری، با یک اکواریوم 2600 لیتری، آبشارهای مصنوعی و گیاهان واقعی تزئین شده و سطح زیر بنای آن از هزار متر مربع فراتر میرود. «یان کارلونگ»، مدیر عامل پیونن تأکید میکند که «اگر تمام مراکز دادههای انفرماتیک جهان تخریب شوند، پیونن که به فیلترهای ضد تشعشع نیز مجهز است دست نخورده بر جای خواهد ماند.»
با توجه به مشخصات مرکز «پیونن»، چندین پرسش مطرح میشود. نخست اینکه صاحبان این مرکز چه کسانی هستند، و چرا پیرامون شخص «ژولین اسانژ» جنجال به راه انداختهاند؟! اگر کل این ماجرا از بیخ و بن ساختگی نباشد، با توجه به این امر که حاکمیت سوئد، پس از دوران درخشان همکاری با نازیها، به شکارگاه اختصاصی سازمان سیا تبدیل شده، شاید بتوان از طریق گمانهزنی پاسخی مختصر و نه چندان دور از واقعیت برای پرسشهای فوق یافت! خلاصه بگوئیم، گویا قرار شده، یکی از دکانهای جاسوسی سازمان سیا در سوئد تعطیل شود، و برای پوشاندن این رسوائی و عقبنشینی تشکیلاتی، سازمان سیا و متحداناش دیواری کوتاهتر از دیوار ژولین اسانژ بینوا و «پرزرواتیف» پارهاش نیافتهاند! یاد آن روزها بخیر که برایمان فیلم «پردة پاره» با شرکت پلنیومن میساختند؛ امروز امت باید به «پرزرواتیف پاره» قناعت کند.
[...] روز سوم محرم الحرام [...]عمربن سعد[...] با چهار هزار جنگجو از اهل كوفه وارد كربلا شد [...] سازمان سیا [...] قسمتي از زمين استکهلم را كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد از اهالي سوئد و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد [...] و با آنها شرط كرد كه مردم را براي زيارت پرزرواتیف پارة اسانژ راهنمائی نموده و زوّار او را تا سه روز ميهمان كنند [...]
منبع: ایسنا، مورخ 18 آذرماه 1389، کد خبر: 8909 ـ 11714
میبینیم که آنروزها، یعنی 14 سدة پیش هم بهای زمین در آن خطه خیلی گران بوده؛ حتماً امام حسین عین میدانستند، «نفت تو شه»! زندهیاد «فرهاد» هم در یکی از آهنگهایاش به همین نفت اشاره کرده بود. همچنانکه شاهدیم نام فرهاد در فهرست هنرمندان مردهشویان فرنگ نشین به چشم نمیخورد؛ دلیل هم روشن است! اینان روی دیگر سکة نکبت و ادبار حکومت اسلامیاند در نتیجه سیاستشان عین دیانتشان است. بیدلیل نیست که با همة افرادی که خارج از سنگرهای توحش نیک و بدشان قرار گرفتهاند غریبی میکنند! اینان با «مصطفی رحیمی» همانقدر بیگانهاند، که با نادر نادرپور، یا فروغ فرخزاد و صادق هدایت. حضرات هر کس را بپسندند، به قول راوی «علویه خانم»، نعلین و یا جوراباش را وصله میکنند.
یادآور شویم در رمان مذکور، «وصله کردن» نعلین و جوراب کنایه از همخوابگی است. به عنوان مثال «پنجهباشی» خواهان وصله کردن نعلینهای «عصمتسادات» میشود و در «عبداللهآباد»، یوزباشی ضمن گلایه از علویه به خاطر وصلهزدن جوراب دیگران در برابر جمع او را از خود میراند:
«[...] جورابهای خیلیهای دیگه رم وصله میزنی [...] تو گاری من دیگه جا برای تو و دارو دستهات نیس[...]»
اما در پایان داستان، دو پرسوناژ اصلی «علویه خانم» در مشهد، در صحن حرم با یکدیگر آشتی میکنند! پس میبینیم که هیچ دلیلی برای نگرانی از جنگ زرگری حکومت مردهشویان با مخالفنمایاناش وجود ندارد؛ اینان همگی خانهزاداند، و سخنان نغز و پرمغزی که بر زبانشان جاری میشود، جز تکرار مطالبات ارباب نبوده و نیست. نگاهی به سایتهای فارسی صدای آلمان، بیبیسی و رادیوفردا برای دریافت خطوط تبلیغاتی در ظاهر متفاوت اربابان حکومت جمکران کفایت خواهد کرد. «دویچه وله»، هنوز تبلیغات دوران هیتلر را کنار نگذاشته؛ این رادیو، همچنان از زبان میرحسین موسوی و دیگر فعلة فاشیسم به مرگفروشی و گسترش دامنة مقدسات ادامه میدهد، چرا که منافع استعمار بدون مقدسات تأمین نخواهد شد.
ماهیت این مقدسات هیچ اهمیتی ندارد، مهم این است که در برابر سنگر توحش حکومت استعماری، یک سنگر توحش مخالفنما بر پا شود. به این ترتیب، همواره میتوان یک توحش فرسوده و نخنما را با یک توحش تازهنفس و پروار و چالاک و قبراق جایگزین کرد. به همین دلیل است که تبلیغات بوقهای سازمان سیا بر «آخوند» و «شهید» و به طور کلی بر «اسلام» متمرکز شده. آخوندهای خوب، با شهدای خوب و اسلام خیلی خیلی خوبشان در برابر «اسلام استبدادی» و خیلی خیلی بد «قیام» کردهاند! بوقهای سازمان سیا هم طبق معمول به «توحش نیک» تریبون میدهند، چرا که این نوع توحش «تازه نفس» است. در نتیجه، طویلة مککارتی با بهرهبرداری از عدم آگاهی اکثریت ایرانیان از تاریخچة ننگین هواداران توحش یاد شده میتواند آنان را آزادیخواه و قانونمدار جا بزند. همانطور که اینروزها نه تنها جنبش خشونتطلب سبز بیشرمانه توحش آشکار خود را انکار میکند، که ابراهیم یزدی و دولت شیخ بازرگان نیز «قانونمدار» معرفی میشوند.
سایت اخبار روز، مورخ 17 آذرماه 1389، به نقل از «میزان» مطلبی تحت عنوان «نامه خانواده دکتر یزدی به دبیر کل سازمان ملل» منتشر کرده که در آن خانوادة فرضی این آدمخوار، طرفدار حقوقبشر هم از آب در آمده! بله، هممیهنان گرامی! 8 ماه سرکوب، چماقداری و لاتبازی دولت مهدی بازرگان را فراموش کنید! نهضت عاظادی همیشه طرفدار حقوق بشر بوده و طی 31 سال اخیر به توحش «تقیه» میکرده، چرا که حتماً «حجت شرعی» داشته!
دردسرتان ندهم، ساواک جمکران یک نامة گوسالهپسند سر هم کرده و میپندارد مخاطب با شیوة تبلیغاتاش بیگانه است. نامة خانوادة «آورام» یزدی همچون نامههای پاسدار اکبر و کیانوری و دیگر عمله و اکرة حکومتی بر «پدرپرستی»، «مرگ فروشی»، ذلت و حقارت، زوزه و روضهستائی و گلایه از دوران «ستم شاهی» تمرکز یافته و از همه مهمتر، ضمن حمایت از قانون اساسی حکومت خدامحور، نقض حقوقبشر را هم نکوهش میکند؛ یا بهتر بگوئیم در عمل بر طبل تناقض میکوبد. نامة بیانیه نویس ساواک به «عالیجناب» دبیرکل سازمان ملل شباهت عجیبی به التماس و زاری گداهای شبجمعه و نامههای سرگشادة کیانوری به خامنهای دارد.
باری در این «نامه» گفته میشود، «پدر» سالخورده و مبارزمان که برای شرکت در مجلس یادبود یک «دخترجوان» به اصفهان رفته بود، زمانیکه در خانه «نماز جماعت» میخواند دستگیر شد و خلاصه مبارزاتاش نیمهتمام ماند. پدر مبارزمان را به جرم برگزاری نماز جماعت و سفر به اصفهان دستگیر کردند، و برخلاف قوانین پیشرفتة حکومت اسلامی به او اجازه نمیدهند وکیل مدافع بگیرد! در نامه چنین میآید که از «عالیجناب» خواهش میکنیم نسبت به نقض حقوق بشر در مورد ابراهیم یزدی اقدام فرمائید که این «زندانی وجدانی» که سالخوردهترین مخالف سیاسی ایران نیز هست، جانش به خطر افتاده! به این ترتیب «خانوادة یزدی»، در نالهنامة ساواک تعریف نوینی نیز از مخالف سیاسی ارائه داده. مخالفت سیاسی عبارت است از شرکت در مراسم روضه و زوزه و برپائی نمازجماعت! با تکیه بر همین «نالهنامهها» است که «نهضت عاظادی»، محفلی که در ظاهر امر با کودتای 13آبان 1358 از صحنة سیاست کنار رفت، و در واقع دستدردست حکومت سه دهه است به تاراج ملت ایران اشتغال دارد، خود را در جایگاه اوپوزیسیون قرار میدهد. با ادامة این روند، نهضت ناله و زوزه از ما ملت طلبکار هم خواهد شد. با همین «نالهنامهها» است که به اصطلاح خانوادة آورام یزدی نمایش مهوع بازداشت او را به ابزار حمایت از قانون اساسی حکومت جمکران تبدیل کرده، و ضمن پاککردن گذشتة این فرد، نقض مجموعة احکام دوران جاهلیت و توحش را با نقض حقوقبشر در ترادف قرار میدهد! حال آنکه آن قانون «خدامحور» فینفسه ناقض حقوق انسانی است. میبینیم که پدرسوختگی و تزویر و مرزشکنی محفل منفور «کارتر ـ برژینسکی» حد و مرز نمیشناسد:
«[...] از شما خواهش داریم [...] برای رهائی پدرمان [...] به ما کمک کنید. ابراهیم یزدی [...] در حال حاضر سالخوردهترین مخالف سیاسی در ایران است [...] اعمال دولت و قوای قضائی ایران نسبت به ابراهیم یزدی با قانون اساسی و مدنی جمهوری اسلامی ایران در تعارض قرار دارد و نیز بر خلاف تعهدات ایران در باب حقوق بشر است [...]»
عجب گیری کردیم! نه تنها میباید یک جانور وحشی همچون ابراهیم یزدی را که خود و خانوادة منفورش در سرکوب و تاراج ایرانیان نقش سرنوشتسازی داشته و دارند به عنوان «بشر» و «مخالف سیاسی» بپذیریم، که مزخرفات خانودهاش را نیز در باب «مزایای» قانون اساسی حکومت اسلامی بشنویم و این قانون «جنگل مقدس» را مدافع حقوق مدنی انسان در هزارة سوم به شمار آوریم. این است کاربرد «زندانیان تزئینی» ساواک؛ آدمخوارانی که چه در داخل و چه در خارج از کشور وظیفهشان در «تخریب انسان» خلاصه میشود. شگرد اینان «گسترش مقدسات» از طریق به ارزش گذاردن «مرگ» و توسل به «زمان تکرار» سوگ و ماتم است. از آن جمله است، اعدام همبندان و هم سلولیهای فرضی، برگزاری مراسم یادبود شهدا، برپائی نماز، و ... و ضجه و زوزه و سوگواری برای به اصطلاح مبارزانی که برای دستیابی به اهداف «مقدسشان»، به استقبال مرگ میشتافتند! آنهم اهداف کودکانه و مبهمی که پس از گذشت 31 سال، هنوز ما ملت موظفایم وجودشان را در همان «ابهام» بپذیریم و به آنها احترام نیز بگذاریم و «شهدای» راه ابهام کذا را، همچون حسین «عین» در اسطورههای کربلا «مقدس» به شمار آوریم! حال آنکه گرفتاری ما ریشه در توحش انسانستیز یعنی در «تقدیس» و «تقدس» دارد! همین «تقدس» لعنتی است که «فرد» را از پاسخگوئی در برابر اعمالاش معاف میکند.
در اسفندماه سال 1357، یعنی کمتر از یکماه پس از کودتای 22 بهمن، درگیرودار لاتبازیهای قطبزاده در تلویزیون، از امیر انتظام، سخنگوی دولت خیابانی بازرگان پرسیدند، «نظر شما در مورد حجاب چیست؟» ایشان پاسخ دادند، «اگر امام بفرمایند، خانمها باید حجاب را رعایت کنند.» آنروزها ابراهیم یزدی به اعدام و تصفیة نیروهای نظامی «طاغوت» مشغول بود و میخواست 2500 سال استبداد را «پاک» کرده، همه را «یاقوتی» کند. پس از 31 سال، ساواک جمکران از جانب خانوادة همین جانور وحشی، او را خواهان «پاسخگوئی» دولت هم معرفی میکند! ساواک خطاب به آقای دبیرکل مینویسد، «پدر ما» به دلیل حقگوئی در بارة بیعدالتیها و قانونشکنیها دستگیر شده. حال آنکه چند سطر بالاتر «پدر» این بیپدران به جرم مسافرت به اصفهان و برپائی نماز جماعت دستگیر شده بود ولی اینک جرم این جاسوس سازمان سیا «حقگوئی» در مورد «بیعدالتی» و قانون شکنی شده!
«حقگوئی» در مورد «بیعدالتی» چیست؟ پوچگوئی! همان «احساس تکلیف» روسپیهای نعلینپوش کارخانة رجاله پروری که سردستهشان میرزای شیرازی بود و «حقطلبی» را به عنوان ارثیه برای امثال فضلالله نوری، آخوند مدرس، محمد مصدق و خمینی و بازرگان گذارد؛ که از قدیم گفتهاند «ارث خرس به کفتار میرسد»، و ابراهیم یزدی، «پدر مبارز» هم یکی از همین کفتارها است:
«[...] پدر ما [...] برای چیزی به جز حقگوئی [...] در بارة بیعدالتیها و قانون شکنیهائی که در ایران مشاهده کرده [...]، دستگیر نشده [...] او فقط میخواهد که دولت ایران ـ که ادعا دارد به شیوه ای دموکراتیک و توسط مردم ایران انتخاب شده است ـ به این مردم برای سیاستها و اعمالش پاسخگو باشد[...]»
خانوادة محترم ابراهیم یزدی! «پدرتان» که هرگز پاسخگوی جنایات و چپاولاش نبوده، میباید خیلی ابله باشد که بپذیرد در یک حکومت خدامحور میتوان انتخابات برگزار کرد! البته «پدر» بسیار شرافتمند شما و همچنین شیوة نگارش ساواک جمکران را ما ملت ایران نیک میشناسیم. در نتیجه به شما میگوئیم، پدرتان که از شرکتهای متعلق به «خامنهای ـ رفسنجانی» حق «مشاوره» میگیرد، بسیار بیجا کرده که همچون خمینی دجال در جایگاه سخنگوی «مردم» نشسته، و به دولت جمکران پارس میکند. کیست که نداند، این جفتکپرانیها در عرصة ابهاماتی از قماش «حق» و «عدالت» همواره با هدف تأمین منافع ارباب و پنهان داشتن دست استعمار در سرکوب ملت ایران صورت پذیرفته؛ خلاصه کنیم، این مزخرفبافیها دیگر خریدار ندارد.
در ضمن اگر فرصت کردید به ما شوتوپرتها بگوئید، پدر بسیار محترمتان که در رسانهها «ممنوعالخروج» بود، چگونه توانست برای رساندن پیام اکبر بهرمانی به قاهره برود؟ همچنین اگر زحمتی نیست، برایمان توضیح دهید که نهضت عاظادی و پدرتان، ابراهیم یزدی، اگر به ادعای شما از سال 1979 مورد آزار قرار گرفتهاند، چرا شیخ مهدی بازرگان در دوران حاج اکبر سازندگی در اروپا و آمریکا جارچی حکومت شده و از همه برای بازگشت به میهن اسلامی دعوت رسمی به عمل میآورد؟ ماهیت این «آزار» چه بوده که طی 31 سال، پدرتان همچون دیگر زالوهای نهضتعاظادی روز بروز چاقوچلهتر شده؟ تا آنجا که ما میدانیم پدرتان طی دوران نخست وزیری میرحسین موسوی و ریاست [جمهوری] سردار اکبر و ملاممد خاتمی خفقان کامل اختیار کرده بود و اصلاً حقطلبی نمیکرد. شاید در دورة مهرورزی است که این «پدر» بیپدر متحمل «بیعدالتی» شده، و «حق» و حقوق کافی دریافت نکرده، به همین دلیل نیز فریاد و فغان «خانواده» به آسمان برخاسته. شاید هم ساواک جمکران میپندارد با کشاندن پای سازمان ملل به این معرکة مهوع میتواند همچون سال 1979 محشرخر به راه اندازد و دولت کودتا سرکار بیاورد، و به همین دلیل است که دوباره در حق نهضت عاظادی، آنهم در رسانهها اینچنین بیعدالتی روا میدارند!
بالاخره ساواک هم مانند میرحسین جلاد دل دارد! این لجنزار متعفن هم میخواهد به دوران امام روشنضمیراش بازگردد. منتهی امام میرحسین با امام ساواک تفاوت دارد؛ امام ساواک رئیس امام روشنضمیر است و هموست که میخواهد پدر آدمخوارتان را به عنوان مدافع حقوقبشر به ما ملت حقنه کند، از اینرو به بیبیگوزکسازی برای او مشغول شده. چرا که میپندارد با توسل به همان ابزار کارساز «زندانی سیاسی» میتواند نوکران وفادار خود را همچنان در قدرت نگهدارد. به همین دلیل است که ناگهان خانوادة یزدی متوجة رژیم «دینسالار» ایران شده. رژیمی که تمام هم و غماش «ظلم» و «ستم» بر ابراهیم یزدی است، همانطور که «اسلام سیاه» به امام حسین «عین» ظلم و ستم روا داشت. بله، آورام یزدی هم مانند امام حسین یک «عین» لازم دارد:
«دکتر یزدی و نهضت آزادی [...] پیوسته در سه دهة اخیر از زمان انقلاب ۱۹۷۹ مورد آزار قرار گرفتهاند. در خلال این سالها ایشان با انواع محدودیتها، دستگیریها و فشارها مواجه بودهاند. امروز، وی هدف نخست رژیم دینسالار است [...]»
بر پدر دروغگو لعنت! نمیدانستیم آورام «عین»، خانه شاگرد محبوب برژینسکی هدف رژیم «دینسالار» شده! این حکومت ساخته و پرداختة محفل برژینسکی است و همواره در مسیر مقدس طویلة مککارتی یعنی تجاوز به حریم خصوصی، شایعهپراکنی و ایجاد جنجال از طریق افشاگری گام برداشته، درست مانند ویکیلیکس که با افشای اسناد محرمانه و صدمنیکقاز عموسام «آزادی بیان» را آشکارا به چالش میطلبد. 31 سال پس از استقرار حکومت توحش، هنوز بعضیها در کمال بیشرمی و حماقت میکوشند، تجاوز به حریم خصوصی و افشاگری را با «آزادی بیان» در ترادف قرار دهند.
اینان با صدور یک بیانیة سرشار از بلاهت افشاگریهای مضحک ویکیلیکس را «آزادی بیان» معرفی کردهاند! پس جای تعجب نیست که نیکفر، متخصص کندوکاو در گورستان جهت استخراج دمکراسی از «دیوان حافظ» نیز در صف مدافعان ویکیلیکس قرار گیرد. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، انتشار مطالب ویکیلیکس در رسانهها را نمیتوان با عملیات سایت ژولین اسانژ در ترادف قرار داد؛ ویکیلیکس است که افشاگری میکند، نه رسانهها! باری در پی «هشدار» به پرنس چارلز در لندن، و تهدید دکان افشاگری سازمان سیا در سوئد که با انفجار دو بمب در شهر استکهلم توام شد، ایالات متحد با انتشار مکالمات فرضی ریچارد نیکسون، سکان افشاگری را از درون مرزهای خود به دست گرفت!
بله گفتگوی توحشها سخت گرم و آتشین شده! یکی از دلایل آن نیز توافق طرفین با احداث خط لولة «ت. ا. پ. ی» است که گاز ترکمنستان را به افغانستان، پاکستان و هند منتقل میکند! میدانیم که قابلیت انفجار گاز بسیار شدید است! پس بهتر است ابتدا نگاهی داشته باشیم به صدور حکم کشکی دادستانی سوئد در باب «تجاوز» که به دستگیری اسانژ در انگلستان انجامید؛ در گام بعدی میپردازیم به ویژگیهای «مقر» ویکیلیکس در کشور سوئد.
آندرئی فدیاشین، در سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 9 دسامبر 2010، به نقل از «رویترز» مینویسد، اسانژ به کسی تجاوز نکرده؛ دو زن شاکی از اسانژ با ارتباط جنسی هیچ مخالفتی نداشتهاند. بر اساس اظهارات ایندو، ژولین اسانژ «پرزرواتیف» خود را به عمد پاره کرده! «جونم براتون بگه»، جرم محکمهپسندتر از این نخواهیم یافت! از کجا بدانیم بین اسانژ و دو زن شاکی ارتباط جنسی وجود داشته؟! و چگونه میتوان ثابت کرد که «پرزرواتیف» کذا به عمد پاره شده؟ شاید «مید. این. چاینا» بوده و همچون دیگر کالاهای مرغوب چین زپرتی از آب درآمده! در هر حال، ماجرا به بحثهای علمی آخوند گیلانی در تلویزیون جمکران شباهت پیدا کرده. در یک «گیلانیشو» این مسئلة بسیار مهم و علمی مطرح شد که:
«اگر شب هنگام وقتی همه در خواب هستند زلزله شود و شدت زلزله مردی را به روی عمهاش در طبقة پائین پرتاب کرده، عمل دخول انجام گیرد، در برابر چنین فاجعهای، جهان اسلام چه خاکی میباید به سرش بریزد؟»
بله در دوران «ستم شاهی» اجازه نمیدادند «مردم» با این مسائل حیاتی آشنا شوند و برای همین بود که جیمیکارتر نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد و مسلمانان بیدار شدند و «انقلاب» کردند و خلاصه «دیو» رفت و «فرشته» آمد، تا درهای توحش به رویمان بگشاید و ما را با این مسائل مهم آشنا کند. خلاصه دفاع هیزاکسلنسی از «حقوق بشر» در ایران دلیل موجه دارد.
اینروزها هیزاکسلنسی، «سایمون گس» با توسل به علاءالدین بروجردی، منوچهر متکی و دیگر لوطیوعنترها و سگهای هار سفارتشان برایمان معرکة «حقوقبشر» گرفتهاند. هیزاکسلنسی که دولتشان از برکت سرکوب و کشتار و چپاول ملتهای منطقه حسابی فربه شده، و سی سال است که از طریق امارات نان پولشوئی و تجارت قاچاق با حکومت اسلامی سق میزند، با پرروئی تمام از نقض «حقوقبشر» انتقاد به عمل آورده، تا سگهای زنجیریشان نظیر علاءالدین بروجردی و شرکاء بتوانند طبق معمول با پارس کردن به ارباب برای ما ملت قدرتنمائی فرمایند. بروجردی که با حمایت آشکار از نقض مقررات بینالمللی، به توجیه اشغال سفارت آمریکا پرداخته، امروز از سفیر بریتانیا خواسته «ادب دیپلماتیک» را رعایت کند! همزمان با جنگ زرگری ارباب و نوکر، منوچهر متکی، چماقکش و رهبر لاتهای حزبالله مدافع حقوق دانشجویان انگلستان شده، و به زبان بیزبانی عملة تحکیم وحدت و دیگر دانشجونمایان را به تظاهرات فرا میخواند. این دمجنبانیها در پی مصاحبه «رادیوفردا» با یکی از چماقداران تحکیم وحدت صورت گرفته.
اینفرد که در دوران شاهرودی از زندان به ینگه دنیا ارسال شده، در مصاحبة خود سخن از «استقلال» دانشگاه و دانشجو به میان میآورد. بله، دانشگاه که مخارج آن از جیب ملت ایران پرداخت میشود، میباید «مستقل» باشد؛ مستقل از هرگونه نظم قانونی! به این ترتیب هر گاه منافع آنگلوساکسونها ایجاب کند، اوباش حوزه و دانشگاه به خیابان میریزند و برنامة لشکرکشیهای خیابانی از نو آغاز میشود و چه بسا که شاهد یک «انقلاب» دیگر هم باشیم. کافی است سازمان سیا افسار فرماندهان «ضداستکبار» سپاه و بسیج را بکشد تا اینان برای مبارزه با «ظلم» و«ستم» یکبار دیگر «در کنار مردم» قرار گیرند، و توسط آورام یزدی «یاقوتی» شوند. از مطلب دور افتادیم، پس صحنة جنگ زرگری هیزاکسلنسی با سگهای هارشان را ترک میکنیم و باز میگردیم به اتهامات عجیب دو زن سوئدی به ژولین اسانژ.
همچنانکه گفتیم تجاوزی در کار نبوده. یکی از شاکیان در مصاحبه با روزنامة «آفتون بلادت» میگوید اسانژ پرزروتیف خود را عامداً پاره کرده. زن دوم هم میگوید، اسانژ بدون پرزرواتیف در خواب با وی ارتباط جنسی برقرار کرده! در ادامه آمده است که تا پیش از «تجاوز»، شاکیان اسانژ را نمیشناختهاند و «آنا آردین»، یکی از قربانیان که مسافرت اسانژ را به سوئد سازمان داده، مدتی کارمند سفارت سوئد در ایالات متحد بوده! «آنا آردین» همچنین با مهاجران کوبائی مرتبط با سازمان سیا نیز ارتباط نزدیک داشته. خلاصه، در این میان بجز ارتباط واقعی «آنا آردین» با سازمان سیا و برخی مهاجران «سیاپرست» کوبائی که بر اسناد و شواهد معتبر تکیه دارد، بقیة ماجرا قصة حسنکچل است. به عنوان نمونه، سوئد میتواند طبق قوانین خود از استرداد اسانژ به یانکیها خودداری کند، ولی در چارچوب قوانین کشکی مبارزه با تروریسم، موظف است اسانژ را به گاوچرانها تحویل دهد؛ کافی است ایالات متحد ادعا کند افشاگریهای ویکیلیکس امنیت آمریکا و شهرونداناش را به خطر انداخته و ... و خلاصه برای گسترش ابهام و جنجال و هیاهو پیرامون اسانژ راههای فراوان وجود دارد. اما «پیونن»، مقر ویکیلیکس در کشور سوئد فاقد هر گونه ابهامی است!
به گزارش نووستی به نقل از «دیلیمیل»، این مرکز که به شرکت «بانهوف آی. اس. پی» تعلق دارد در سال 1940 در عمق 30 متری زمین در محله «سودرملم» استکهلم احداث شده، و از نظر استحکام در جهان یگانه است! بعدها با ایجاد تغییراتی در این ساختمان آنرا به پناهگاه ضداتمی تبدیل کردند و بمب ئیدورژنی نیز بر آن کارگر نیست. دو موتور دیزل «میبک ام. تی.یو»، از انواع موتورهائی که در زیردریائیهای ناتو تعبیه میشود، برق «مستقل» این مرکز را تأمین میکند. برای ورود به این پناهگاه میباید از دری به ضخامت 40 سانتیمتر عبورکرد. در سال 2008، «آلبر فرانس ـ لئونار»، آرشیتکت سرشناس سوئیسی با الهام از فیلمهای جیمزباند، به ویژه «مون ریکر» پناهگاه مذکور را بازسازی کرده!
مرکز «پیونن» از یک سالن کنفرانس و 4 اتاق بزرگ تشکیل شده و کف سالن به سطح کرة ماه شباهت دارد. این مرکز انباشت و انتشار دادههای سری، با یک اکواریوم 2600 لیتری، آبشارهای مصنوعی و گیاهان واقعی تزئین شده و سطح زیر بنای آن از هزار متر مربع فراتر میرود. «یان کارلونگ»، مدیر عامل پیونن تأکید میکند که «اگر تمام مراکز دادههای انفرماتیک جهان تخریب شوند، پیونن که به فیلترهای ضد تشعشع نیز مجهز است دست نخورده بر جای خواهد ماند.»
با توجه به مشخصات مرکز «پیونن»، چندین پرسش مطرح میشود. نخست اینکه صاحبان این مرکز چه کسانی هستند، و چرا پیرامون شخص «ژولین اسانژ» جنجال به راه انداختهاند؟! اگر کل این ماجرا از بیخ و بن ساختگی نباشد، با توجه به این امر که حاکمیت سوئد، پس از دوران درخشان همکاری با نازیها، به شکارگاه اختصاصی سازمان سیا تبدیل شده، شاید بتوان از طریق گمانهزنی پاسخی مختصر و نه چندان دور از واقعیت برای پرسشهای فوق یافت! خلاصه بگوئیم، گویا قرار شده، یکی از دکانهای جاسوسی سازمان سیا در سوئد تعطیل شود، و برای پوشاندن این رسوائی و عقبنشینی تشکیلاتی، سازمان سیا و متحداناش دیواری کوتاهتر از دیوار ژولین اسانژ بینوا و «پرزرواتیف» پارهاش نیافتهاند! یاد آن روزها بخیر که برایمان فیلم «پردة پاره» با شرکت پلنیومن میساختند؛ امروز امت باید به «پرزرواتیف پاره» قناعت کند.
[...] روز سوم محرم الحرام [...]عمربن سعد[...] با چهار هزار جنگجو از اهل كوفه وارد كربلا شد [...] سازمان سیا [...] قسمتي از زمين استکهلم را كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد از اهالي سوئد و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد [...] و با آنها شرط كرد كه مردم را براي زيارت پرزرواتیف پارة اسانژ راهنمائی نموده و زوّار او را تا سه روز ميهمان كنند [...]
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت