شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۷



گفتگوی ژوکرها!

...
در همین فرصت صریحاً عنوان کنیم که از بیانیة «جمهوریخواهان لائیک» که در سایت «اخبار روز» انتشار یافته، حمایت نمی‌کنیم. جمهوری‌خواهان لازم است لائیسیتة مورد نظر خود را صریحاً و با تأکید بر «جدائی دین از سیاست» مشخص کنند، چرا که موضوع «جدائی دین از سیاست و دولت» که توسط این تشکل عنوان شده، ایجاد ابهام خواهد کرد. در ضمن مشکل ما به هیچ عنوان شخص احمدی نژاد نیست. ایشان، مانند اسلاف‌ خود‌ یعنی خاتمی، بهرمانی و شخص خامنه‌ای، مجری سیاستی هستند که ایالات متحد تعیین می‌کند. هر گاه جمهوریخواهان صریحاً «جدائی دین از سیاست» را مطرح کردند، و خارج از شعارهای پوچ، برنامة مشخصی از نظر سیاسی ارائه دادند، می‌توان گفت که به صورت جدی مسئولیت سیاسی خود را قبول کرده‌اند، در غیر اینصورت در عرصة سیاست شعارهای پوچ و مبهم کم نیست، ولی با تکیه بر این نوع «گفتمان» تبادل نظر و گفتگو نمی‌تواند وجود داشته باشد.

در توضیح وبلاگ دیروز یادآور شویم،‌ انگلستان نیز مانند دیگر کشورهای عضو ناتو ملزم به اجرای کاپیتولاسیون است، و بهتر است نوکران‌اش در جمکران و عراق دکان عزت و ذلت خود را برچینند. نعلین‌ها و شرکای‌شان در عراق قیاس به نفس کرده همه را ابله می‌پندارند به همین دلیل پیرامون توافقنامة امنیتی به مهمل‌بافی مشغول‌ شده‌اند. امید ابراهیم جعفری و شرکاء این است که با اجرای خیمه شب بازی مشابه آنچه سازمان سیا در ایران به راه انداخت بساط «نوکری با شعار استقلال» را پهن کنند. و اما همانطورکه در وبلاگ دیروز گفتیم، با تغییر ریاست «گراند اوریان»، بزرگترین لژ فرماسونری در فرانسه تغییرات گسترده‌ای را در جمکران شاهد خواهیم بود. البته چنین تغییراتی تمامی پایگاه‌های طالبان پروری در منطقه را شامل خواهد شد. ساده‌تر بگوئیم «اتحاد جماهیر نوکری» تعطیل باید گردد! و در این راستا دکان رقابت «فرهنگی» پروفسور حمید مولانا با محمد خاتمی نیز باید برچیده شود.

تاکنون می‌پنداشتیم در ادبیات فاشیست‌ها عبارت «زن فریب خورده» جایگاه ویژه‌ای دارد، اشتباه می‌کردیم! گویا در پی مبارزات پیگیر دارودستة عبادی و «کمپین» یک میلیون آش‌نذری، زنان جمکران به حقوق برابر با مردان دست یافتند و به صراحت می‌بینیم که پروفسور مولانا هم با سلام و صلوات پای به جمع فریب‌خوردگان گذاشتند! خلاصة مطلب فعلة مؤنث فاشیسم که به گفتة حاجیه کشاورز «اسلام مترقی» می‌طلبند، باید دست از جنجال و قانون شکنی بشویند، به چند دلیل. نخست اینکه ساواک جمکران که تاکنون جهت اجرای سیاست طالبان پروری از سازمان سیا و موساد دستور می‌گرفت، پس از جنگ گرجستان می‌رود تا قبلة خود را تغییر دهد!

در این راستا، محسنی اژه‌ای، رئیس ساواک یا همان به اصطلاح وزیر اطلاعات گورکن‌ها، در تاریخ 28 اوت 2008، راهی مسکو شد تا در مبارزه با تروریسم «فعال‌تر» شود! به گزارش خبرگزاری نووستی، مورخ ششم سپتامبر سالجاری، اژه‌ای در مسکو با «الکساندر بورتینکف»، مدیر سازمان فدرال امنیت روسیه پیرامون گسترش تماس‌های ایران و روسیه جهت مبارزه با تروریسم دیدار و گفتگو کرد!

اژه‌ای که مدت‌ها برای سازمان دادن یک «انقلاب» یا بهتر بگوئیم نوعی کودتای مخملی تلاش می‌کرد، امروز می‌باید همة جانفشانی‌های گذشته را فراموش کرده، پای در مسیر مبارزه با شرکاء بگذارد! به گفتة نووستی، اژه‌ای همچنین مذاکراتی با نمایندگان اعضای «پیمان شانگهای» نیز داشته، و از 28 اوت تا چهارم سپتامبر ناظر بر مانور «ولگا گراد ـ آنتی ترور ـ 2008» بوده. اگر بخواهیم چنین خبری را در یک جمله تحلیل کنیم باید بگوئیم که حکومت اسلامی یا همان ستون اصلی «اتحاد جماهیر نوکری»، سخت متزلزل شده. حال بپردازیم به اعترافات پروفسومولانا، ژوکر فرهنگی استعمار.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ 13 شهریورماه سالجاری، فردی به نام زارعی کتابی به رشته تحریر درآورده تحت عنوان «حکمت و دیالکتیک گفتاری در اندیشه و روش دکتر محمود احمدی نژاد»؛ تعجب هم ندارد! همة توهمات و رفتار غیرارادی گورکن‌ها مانند اعتقادات و باورها و عطسه و سرفه‌شان «اندیشه» خوانده می‌شود. پروفسور مولانا هم بر این کتاب سراپا «حکمت و خرد و خرافه» مقدمه‌ای نگاشته‌اند و در مراسم معرفی این کتاب سخنانی ایراد فرموده‌اند. آقای مولانا که مانند محمد خاتمی در رشتة پیوند گوز به شقیقه پروفسورای خود را از آبدارخانة ساواک دریافت کرده‌اند در این مراسم ضمن انتقاد تلویحی از محمد خاتمی که با سرقت طرح روژه‌گارودی، «گفتگوی تمدن‌ها»، در رأس سازمانی به همین نام قرار گرفته، گفته‌اند، فریب خوردیم، نباید این شعار را مطرح می‌کردیم! به عبارت دیگر، پروفسور مولانا به غلط تأئید می‌فرمایند که «گفتگوی تمدن‌ها» سرقت فرهنگی از روژه گارودی نیست، و از سوی جمکرانیان مطرح شده! با این وجود، شخص ایشان سعی خواهند داشت با پیشنهاد نوینی به نام «تمدن گفتگوها»، برای از میان بردن «نقاط ضعف» گفتگوی تمدن‌ها فکری بکنند!

همانطورکه پیشتر گفتیم در چارچوب سیاست نوین ایالات متحد، محمد خاتمی و حمید مولانا، دو آدمک استعمار، موظف‌ بودند با یکدیگر به رقابت در عرصة «فرهنگ» بپردازند. چرا که هر دو دست پروردة ساواک و از غلامان وفادار درگاه عموسام به شمار می‌روند و هر دو افتخار کارآموزی و خدمت در موسسة استعماری کیهان را هم دارند. همانطور که می‌بینیم امروز هم هر کدام در رأس یک بنیاد فرهنگی نشسته‌اند، تا به تبلیغ ابتذال و بلاهت بپردازند. و می‌باید اذعان داشت که فعلاً خاتمی و مولانا در ماراتون ترویج بلاهت شانه به شانة یکدیگر قرار دارند. پرفسور مولانا ضمن ابراز تأسف از اینکه فرهنگ غرب به کشورهای مسلمان سرایت کرده فرموده‌اند، فرهنگ غرب فرهنگ ستیزه‌ است:

«طرح شعار گفتگوی تمدن‌ها فریب خوردگی بود، باید تمدن گفتگوها را مطرح کنیم.»

ابتدا می‌باید عبارت «فریب‌خوردگی» را به گنجینة فرهنگ و ادبیات زبان فارسی اضافه کنیم تا بپردازیم به بقیة مسائل. البته ما قبول داریم که «گفتگوی تمدن‌ها» از سوی «روژه گارودی» مطرح شد تا «هانتینگتون» هم بتواند «جنگ تمدن‌ها» را مطرح کند، و از این مسیر قلمرو سیاست آمریکا از پروپاگاند ابلهانه تهی نماند؛ این خود یکی از بزرگترین شیادی‌های قرن بود. چرا که گارودی و هانتینگتون، در دو عرصة «تاریخ» و «زبان» با توسل به شیوة فاشیست‌ها «جزء» را در عمل بجای «کل» گذارده، «دین» را در ترادف با «تمدن» قرار دادند، سپس مدعی وجود تمدن اسلامی، مسیحی و ... شده‌اند. حال آنکه نه اسلام و نه مسیحیت هرگز «تمدنی» از آن خود نداشته‌اند! مسیحیت بر تمدن رم و یونان باستان تکیه کرد و اسلام با تکیه بر تمدن امپراطوری ساسانی، بر دیگر تمدن‌های کهن مسلط شد. البته می‌دانیم که گورکن‌ها و به ویژه بنیاد بسیار «فرهنگی» باران، به ریاست محمد خاتمی در حال حفاری و کاوش برای کشف آثار و بقایای فرهنگ و تمدن بسیار پیشرفتة صدر اسلام در مکه و «مدینة فاضله‌» به جان‌فشانی و دروغ‌پردازی مشغول‌اند‌، ولی در کمال تأسف به اطلاع‌شان می‌رسانیم که اسلام و مسیحیت هرگز تمدن‌ساز نبوده‌اند. اسلام و مسیحیت با نفی و نابودی هر آنچه پیش از ظهورشان وجود داشته در واقع «تمدن‌خوار» به شمار می‌روند. ولی جالب اینجاست که در گیرودار رسوائی پروپاگاند روژه گارودی و هانتینگتون، پروفسور حمیدمولانا، مشاور نوین احمدی‌نژاد، اینک با تکیه بر همان طناب پوسیدة «گفتگوی تمدن‌ها»، آستین‌ها را بالا زده خواهان «تمدن‌گفتگوها» شده‌اند!

روند سیاست در کشورهای استعمارزده دقیقاً به بالا رفتن از «نردبام خیال» می‌ماند. پای را بر پلة هیچ می‌گذارند، بعد با تکیه بر «هیچ» گامی بالاتر می‌روند. پروفسور مولانا هم پای‌شان را بر «گفتگوی تمدن‌ها» گذاشته، خواهان رسیدن به «تمدن گفتگوها» شده‌اند! البته می‌دانیم که پروفسور مولانا آخرین تیر در ترکش موسسة استعماری کیهان برای تداوم استعمار اسلامی در ایران به شمار می‌روند و سخنان ابلهانة احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا نیز به تأئید ایشان رسیده بود! در ضمن می‌دانیم که حضرت پروفسور مولانا که پروپاگاند فاشیستی «گفتگوی تمدن‌ها» را جدی گرفته‌اند و «تمدن گفتگو‌ها» را بجای آن پیشنهاد می‌کنند، مانند همپالکی‌های‌شان،‌ محمد خاتمی و سروش، اصلاً نمی‌دانند که جنگ هم نوعی «گفتگو» به شمار می‌رود! پس پروفسورها و فلاسفة جمکران را رها کرده بپردازیم به تغییر واحد پول و نظرات «استادان» زبان فارسی!

در پی طرح حذف سه صفر از واحد پول ایران، استادان ادبیات و اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی در مورد تغییر نام «ریال» اظهار نظرات جالبی داشته‌اند. به گزارش جام جم آنلاین در خبر شماره: 100948194818، میرجلاالدین کزازی واژة «تالانت» را پیشنهاد کرده که واژ‌ه‌ای است کهن و به دوران پیش‌ هخامنشی باز می‌گردد. حسن انوری، عضو پیوستة فرهنگستان، در مورد «دریک»، واحد پول هخامنشیان فرموده‌اند، خیر! واژه‌های سه هزار سال پیش برای سه هزار سال پیش بوده، بهتر است از تومان استفاده شود که بین مردم رواج دارد، اگر هم ترکی است، هیچ اشکالی ندارد!

هر چند می‌دانیم که واژة «ریال» هم فارسی نیست. ولی باید نخست از این «عضو پیوستة فرهنگستان» جمکران بپرسیم آیا هر آنچه در بین مردم «رایج» باشد می‌باید «بهتر» تلقی شود؟ سپس این پرسش مطرح می‌شود که در مورد نام مبارک خودشان، «حسن» که متعلق به هزار سال پیش است نظرشان چیست؟!‍ بله «منطق» یا عقل‌سلیم در جمکران ممنوع! آقای انوری می‌‌فرمایند:

«دریک، کلمه‌ای خیلی قدیمی است [...] با دریک موافق نیستم چون برای سه هزار سال قبل است.»

البته این عضو پیوستة فرهنگستان، زبان فارسی را کمی نامفهوم صحبت می‌کنند، شاید زبانی باشد متعلق به سه هزار سال بعد! در نتیجه باز می‌گردیم به پروفسور مولانای خودمان که اگر چرند هم می‌بافند، به زبان فارسی رایج می‌بافند! ایشان در ادامة بیانات خود فرموده‌اند، در غرب «حکمت» و «فضیلت» معنا ندارد، در زبان و ادبیات غرب واژه‌ای به نام «ادب» وجود ندارد، و ما باید «روش ادب» را در جامعة خود زنده کنیم. اگر چه ما نمی‌دانیم پروفسور مولانا چگونه موفق به چنین اختراعاتی در زمینة شارلاتانیسم شده‌اند، ولی می‌توانیم به معاون جدید مهرورزی اطمینان دهیم که باید دکان بنیاد فرهنگی‌شان را واقعاً تعطیل کنند، چون احمدی نژاد که روز 28 اوت در نشست شانگهای حضور داشت، ناچار شده دوان، دوان خود را به چین برساند و دست به دامان هوجین تائو شود! ارتش اسلام پرور پاکستان در حال فروپاشی است و رجب اردوغان ناچار شده 8 وزیر کابینة خود را در یک حرکت تغییر دهد، از جمله «علی باباجان» که قرار بود برای خط لولة «مرحوم» نابوکو به تهران مشرف شوند! ظاهراً پروفسور مولانا چنان در بحر بیکران «ادب، فضیلت و حکمت» شناوراند که واقعیات از چشمان شهلای‌شان پنهان مانده، چون در ادامة ترهات خود خواهان «انقلاب درونی» هم شده‌اند:

«در فرهنگ آن‌ها حکمت و فضیلت معنا ندارد [...] در زبان و ادبیات غرب، واژه‌ای به نام ادب وجود ندارد باید گفتمان و روش ادب که میراث ایرانی و اسلامی ماها [ما] است در جامعة خود احیا و زنده کنیم [...] بالاترین انقلاب فکری و انسانی انقلاب درونی است، چرا که تا عقل و دل عوض نشود، انقلاب حاصل نمی‌شود.»

«عقل» که هیچ، ولی «دل» را می‌توان در آبدارخانة کیهان زیر نظر پاسدار شریعتمداری با جگر و قلوه عوض کرد! می‌باید از این پروفسور والامقام بپرسیم «عقل» کذا را هم از امارات متحد عربی به صورت قاچاق وارد می‌کنند تا حق و حساب کنعانی مقدم‌ها منظور شود، یا اینکه زبان‌مان لال، «عقل» را هم می‌خواهند در موسسة کیهان «تولید» کنند؟

یکی از نمایندگان مؤنث مسجد جمکران به نام زهره الهیان به «فارس نیوز» مورخ ششم سپتامبر می‌گوید، لایحة حمایت از خانواده خیلی برای حفظ حقوق زنان ابتکار به خرج داده؛ از جمله حضور قاضی زن در دادگاه خانواده!

می‌بینیم که در این حکومت عصرحجر کسی با «قانون» کاری ندارد. اگر سخنان حاجیه الهیان را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، از این پس برای حفظ حقوق کودکان از قاضی کودک، برای حفظ حقوق همجنس‌گرایان از قاضی همجنس‌گرا، و برای حفظ حقوق جنایتکاران هم از قاضی جنایتکار استفاده می‌کنیم!

و به نظر می‌رسد که مقصود جناب پروفسور مولانا از «انقلاب درونی» همین باشد! انقلابی که با «تعویض عقل» صورت می‌گیرد، تا حماقت و توحش را به جای قانون بنشاند. حق با پروفسورمولانا است؛ چنین حکمت و فضیلت و ادبی را فقط در جمکران می‌توان یافت. جناب مشاور مهرورزی باید هر چه زودتر «تمدن گفتگوها» را آغاز کنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

جمعه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۷



نعلین و ذلت!


...
تا زمانی که ارتش آمریکا و متحدان‌اش در عراق حضور دارند، طبق قوانین بین‌المللی تأمین امنیت عراق و حفاظت از پناهندگان سیاسی در این کشور بر عهدة آن‌هاست. در این چارچوب ارتش ایالات متحد از نظر قانونی حق ندارد با سلب مسئولیت از خود سرنوشت مجاهدین خلق را به دست کسانی بسپارد که پیوندشان با حکومت جنایتکار اسلامی در ایران کاملاً آشکار است. به همین دلیل فراخوان مجاهدین خلق را امضا کردیم. و متأسف‌ایم که می‌بینیم در میان به اصطلاح پناهندگان ایرانی ساکن غرب تا این لحظه کمتر از 400 نفر این اصل اساسی را دریافته‌اند که دفاع از حقوق قانونی دیگران در چارچوب قانون یک «وظیفه» است! نویسندة این وبلاگ با مواضع سیاسی مجاهدین خلق موافق نیست ولی به همة ایرانیانی که در اروپا زندگی می‌کنند، با حکومت توحش ملایان مخالف‌اند و با مقالات مهمل خود پیرامون دمکراسی و حقوق بشر سایت‌های فارسی زبان را پر از هیچ و پوچ کرده‌اند، توصیه می‌کنیم، یا دست از تقیه بردارند و مشخص کنند با حکومت توحش اسلامی هیچ مشکلی ندارند، و یا اگر واقعاً پشتیبان دمکراسی و حکومت قانون‌اند، خارج از گرایش‌های سیاسی از فراخوان مجاهدین خلق حمایت کنند. اگر امروز آمریکا با نقض آشکار قوانین بین‌المللی مجاهدین خلق را به تیغ جلادان شیعی مسلک در عراق می‌سپارد، چه تضمینی دارید که فردا از متحدان خود در اروپا خواهان بازگرداندن پناهندگان ایرانی به کشورشان نشود؟

آن‌ها که فکر می‌کنند زمین زیرپای‌شان خیلی محکم است، چرا که کارت تابعیت یک کشور اروپائی را در جیب گذاشته‌اند، هیچ نمی‌دانند که در همین کشور فرانسه زمانیکه پای منافع کلان راهبردی در میان باشد، تابعیت امثال اینان در عرض یک دقیقه لغو خواهد شد! هم‌میهنان گرامی! سی ‌سال بده بستان دمکراسی‌ها با آدمکش‌های جمکران را فراموش کرده‌اید، یا این سی سال را در کوری و کری گذرانده‌اید؟ مگر نمی‌بینید، اعضای سازمان ناتو به رهبری ایالات متحد قصد دارند از طریق پروپاگاند، فاشیسم و نخبه‌گرائی در آرمان‌شهر را با نقاب دمکراسی به ما ملت حقنه کنند؟ مگر نمی‌بینید سایت حکومتی هفتان برای ترهات «مک‌فال» که از سوی انتشارات «ام.آی.تی» به اسم پاسداراکبر منتشر شده تبلیغات به راه انداخته؟ باید یک‌بار دیگر گروه منفور نهضت آزادی با محمد خاتمی، پاسدار اکبر و شیرین عبادی همراه با پادوهای ساواک در حوزة جهلیه و دانشجونمایان انجمن‌های اسلامی حکومت توحش دیگری به نام جمهوری دمکراتیک «اسلام راستین» بر ملت چپاول شدة ایران تحمیل کنند؟ می‌باید باز هم ما ملت زیر دست و پای این جانوران تکه تکه شویم، چون امروز پوزة پنتاگون در گرجستان خرد شده و دیک‌چنی و اربابان‌اش می‌باید آرزوی احداث خط لولة «نابوکو» را به گور ببرند؟ تاوان نوکری ساکاشویلی در گرجستان را هم ما ایرانیان در تبعید باید بپردازیم؟ آمریکا باید پناهندگان ایرانی را در عراق به دست جلاد بسپارد، چون چپاول نفت از منطقه مشکل شده؟

اگر ایرانیان در تبعید از حقوق پناهندگان ایرانی دفاع نکنند، چه کسی از این حقوق دفاع خواهد کرد؟ سناتور مک‌کین که در دوران جوانی افتخار بمباران مردم ویتنام را داشته تا به قول خودش از «ارزش‌های آمریکا» دفاع کند، یا آن «جمیله یکه سوار» که معاونت‌اش را عهده‌دار شده و از برکت شرکت در مسابقات «ملکة زیبائی» قصبة «واسیلا» به جهان سیاست پای گذاشته، و یک‌شبه ره صدساله رفته، ‌ و سر پیری هم «عابد و زاهد» شده؟ یا حتماً بهتر است که دفاع از حقوق انسانی را به آخوند جنتی واگذاریم؟ چون ایشان مانند دیگر اوباش ریزه خوار استعمار متخصص عزت و افتخار و به ویژه استقلال و آزادی در مهمل‌گوئی هستند!

آخوند احمد جنتی در وق‌وقیة این‌هفته می‌گوید، مشکلات کشور به دست امام زمان باید حل شود. بله! این یکی از فواید اصلی حکومت معنویت و الهیت اوباش است. چپاول و سرکوب ملت ایران جهت تأمین منافع استعمار بر عهدة گورکن‌هاست، ولی حل مشکلاتی که به دلیل اعمال همین سیاست استعماری برای مردم ایران پیش آمده، در دو مرحلة الهی آنهم فقط به طور «مشروط» به دست امام زمان می‌باید حل شود! شرط اول اینکه، «اگر» خداوند اجازه فرمایند، و شرط دوم اینکه، امام زمان نعلین‌ها با انگشتان ظریف خود «گره‌گشائی» بفرمایند! البته اینجا «اگر» را فراموش نکنید، که اصل کار همان «اگر» است. ولی یک «اگر» دیگر هم وجود دارد که اگری است واقع‌گرایانه! اگر اصلاً خداوندی وجود داشته باشد، و اگر در صورت وجود همین خداوند، امام ‌زمانی داشته باشیم! امام زمان، همان موجود موهومی است که تحت نظارت آخوند مکارم شیرازی ته چاه جمکران نشسته‌اند و برای حل مشکلات مردم «پول نقد» دریافت می‌کنند؛ «رسید» هم می‌دهند! بالاخره وقتی پاسدار اکبر در یک جامعة موهوم با نخبگان‌اش دمکراسی تشکیل ‌داده، سازمان تبلیغات اسلامی هم از زبان جنتی دست در دست موجودات موهوم مسائل و مشکلات جامعه را می‌باید حل و فصل ‌کند. ترهات آخوند جنتی در سایت‌های حکومت مفلوک جمکران از جمله «فارس‌نیوز» منتشر شده.

جهت حفظ منافع آمریکا، وق‌وقیة این هفته نیز با امضاء قرارداد امنیتی عراق و ایالات متحد مخالفت کرده! پیشتر هم گفتیم که این «قرارداد»، آمریکا و انگلستان را موظف به حفظ امنیت در عراق می‌کند، و همانطور که می‌توان حدس زد، اصولاً قرار نیست در عراق امنیت برقرار شود. حال که قراردادهای نفتی با شرکت‌های آمریکائی، انگلیسی، فرانسوی و چینی منعقد شده، منافع اشغالگران ایجاب می‌کند بدون هیچ تعهدی در پادگان‌های خود پناه گیرند و از راه دور بر چپاول نفت نظارت داشته باشند. همان ‌شرایطی که پیش از براندازی 22 بهمن در ایران حاکم بود و پیامد فجیع آن کودتای ژنرال هویزر، و نکبت و ادباری به ‌نام حکومت اسلامی، جنگ، سازندگی، اصلاحات و مهرورزی شد. برای تأمین منافع آمریکا همین شرایط می‌باید امروز در عراق «بازتولید» شود. و بی‌جهت نیست که سگ‌های دست‌آموز کارخانة رجاله پروری، باز هم ذکر مخالفت با «کاپیتولاسیون» گرفته‌اند، تا دمی هم برای عموسام جنبانده باشند.

سخنرانی خمینی دجال در مخالفت با کاپیتولاسیون را که فراموش نکرده‌ایم! امروز همان نعل‌وارونه را سازمان تبلیغات اسلامی از زبان احمد جنتی مزدور تکرار می‌کند. بله، اگر نظامیان آمریکا در عراق از مصونیت قضائی برخوردار ‌شوند برای عراقی‌ها «ذلت» است! ولی اگر نظامیان آمریکا فقط بر چپاول نفت نظارت کنند و مقتدی‌صدر، سگ دست‌آموز ناخدا کلمب با اوباش سپاه المهدی مردم عراق را «سرکوب» کنند، دیگر «ذلتی» در کار نیست! «عزت» است، درست عین عزت و اقتداری که حکومت مفلوک جمکران برای ملت ایران به ارمغان آورد! در کشورهای ایران و عراق می‌باید امنیت را مشتی تیغ‌کش «مستقل» تأمین کنند تا مسئولیت جنایات‌شان بر دوش حاکمیت دمکراسی پرور آمریکا و انگلستان نباشد. یک «مرد قدرتمند» و «مستقل» از قماش «امام» خمینی لازم است تا هر چه منافع استعمار ایجاب می‌کند از دهان او بیرون بکشند و به دست او انجام دهند. «مردی» که در تبلیغات جهانی یک تنه در برابر دنیا می‌ایستد، و می‌تواند با این صحنه‌سازی‌ها مردم کشور را وجه‌المصالحه قرار ‌دهد تا منافع اربابان‌اش خدشه دار نشود. و مقتدی‌صدر از این نظر واجد کلیة شرایط است: هم «مستقل» است، البته از عقل و شعور، و هم با شعار مبارزه با آمریکا، در راه منافع ارباب از هیچ جنایتی ابا نخواهد داشت. ارتش اشغالگر آنگلوساکسون‌ها به چنین مرد مبارزی نیاز دارد و سازمان تبلیغات اسلامی هم سخنگوی همین ارتش شده، پس باید به بهانة حفظ عزت و استقلال ملت عراق، با توافقنامة امنیتی اشغالگران در عراق مخالفت شود:

«این موافقت‌نامه برای مردم عراق ذلت به بار می‌آورد.»

باید دید ذلتی فراتر از موجودیت حکومت اسلامی جمکران در منطقه وجود دارد، که گورکن‌ها خواهان جلوگیری از ذلت مردم عراق شده‌اند؟ نه در عراق و نه در افغانستان ذلتی که بر مردم ایران حاکم شده به چشم نمی‌خورد! در هیچیک از این دو کشور که هر دو به دست ارتش خارجی اشغال شده‌اند مشتی اوباش و لات از قماش بهرمانی‌ها و محسن رضائی‌ها در رأس هرم قدرت قرار نگرفته‌اند! این «لات‌پروری» استعمار در ایران مسلماً بی‌دلیل نیست! اهالی پنتاگون اگر امروز در موضع ضعف قرار گرفته‌اند، مسلماً بزودی از خاک بر خواهند خواست. ‌آمریکا نه تنها مرکز سرمایه سالاری جهانی است که مرکز آزادی بیان نیز به شمار می‌رود، حتی امروز که در عراق و افغانستان شکست خورده و به ناچار ریاست جمهور آینده را با توافق روسیه «انتخاب» می‌کند، این امکانات پا برجاست. امروز هم صلح‌طلبان بر ضد جنگ تظاهرات می‌کنند. هر چند که چندصد تن از آنان توسط پلیس دستگیر شده‌اند، هر چند که پلیس ایالات متحد «کاسورها» را به میدان آورد تا تظاهرات صلح طلبان را بشکند. و در فردائی که آمریکا برخیزد، در ایران باز هم نیازمند یک مرد قدرتمند و مستقل خواهد بود، تا منافع خود را در برابر روسیه تأمین کند! به این دلیل است که باید سیاست «لات‌پروری» و اوباش نوازی در ایران همچنان تداوم یابد! چرا که اگر لات و اوباش در کشورمان حکومت نکنند، آخوند جنتی پس از سی سال چپاول و جنایت یک حکومت فاشیستی در ایران نمی‌تواند خواهان «همه پرسی» در عراق شود! تا به قول ایشان، مردم بتوانند مراتب «غیرت» و در واقع حماقت خود را بیان کنند:

«نظر ما این است که در خصوص این موافقت‌نامه از مردم نظرخواهی شده و اینکار تحت نظر مرجعیت شیعه باشد [...] تا آنگاه مشخص شود که کدام عراقی با غیرتی است که به این موافقت‌نامة ذلت بار رأی می‌دهد.»


بله ابراز مراتب «غیرت» و اصولاً ابراز حماقت فقط باید تحت نظر مرجعیت شیعه صورت پذیرد، چرا که مرجعیت شیعه بیش از یک سده در مکتب ناخداکلمب آموزش‌های لازم را دیده و می‌داند از طریق شعارهای پوچ و با تحریک احساسات مردم چگونه می‌تواند منافع ارباب را به بهترین وجه تأمین کند. برای اینکار «خیر» مرجعیت شیعه تاکنون از حسین به عنوان الگوی ترویج حماقت استفاده کرده و می‌پندارد هنوز می‌تواند با «حسین» سر مردم را شیره بمالد. به گزارش لوموند مورخ 5 سپتامبر 2008، نخستین معرکة مخالفت نمایشی با آمریکا در نماز جماعت شهرک صدر آغاز شد. پس حکومت گورکن‌ها بهتر است عراق را رها کرده در خصوص توافق‌نامة مهدی بازرگان با ژنرال هویزر هم یک نظر خواهی از مردم صورت دهد، و اینکار تحت نظر مرجعیت شیعه انجام گیرد تا مشخص شود کدام ایرانی خیانتکاری جرأت می‌کند از توافق ننگین سران نهضت آزادی با ارتش ناتو حمایت کند.

بله این است فواید اوباش پروری: بیشرمی و وقاحت حکومت دست پروردة سازمان سیا که امروز کوس رسوائی‌اش را بر سر بام‌ها می‌زنند و در عراق و افغانستان افتخار نوکری برای ارتش آمریکا درکارنامه‌ا‌ش به ثبت رسیده، و هنوز هم ادعای «استقلال» دارد و به بهانة دفاع از استقلال عراق به دم جنبانی برای ارتش آمریکا مشغول است. جنتی در پایان وق‌وقیة «عزت‌طلبی» این هفته می‌گوید:

« نباید فراموش کنیم که گره‌گشائی اصلی [از مسائل مملکت] به اذن خدا توسط ولی‌عصر انجام خواهد گرفت.»

البته بر اساس این ترهات، اگر خدا به ولی‌عصرکذا «اذن» ندهد، حتماً گره‌گشائی انجام نخواهد شد، و باز هم جنتی و دیگر نعلین‌ها به حکومت ادامه می‌دهند. ولی برای آخوند جنتی و دیگر اراذل حکومت «عزت» خبرهای بدی آورده‌ایم! سیاست‌های اروپای غربی از آمریکا فاصله خواهد گرفت. و به همین دلیل رئیس مهم‌ترین لژ فراماسونری فرانسه، «گرانداوریان» دیشب تغییر کرد! مسلماً نخستین پس‌لرزه‌های این تغییر و تحولات را در منطقه شاهد خواهیم بود. تغییراتی که نه به «اذن» خداوند ابراهیم نیاز دارد، و نه به دخالت آن مستأجر بیچارة چاه جمکران که هنوز «صغیر» مانده، و بدون «اذن» خدا حتی یک گرة ناقابل را هم نمی‌تواند باز کند.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس



پنجشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۷



جامعة موهوم!
...

در وبلاگ دیروز گفتیم که گورکن‌ها برای تحکیم آنچه در ایران وجود ندارد جبهه‌‌ای به معاونت آخوند «قیومی» تشکیل داده‌اند؛ فعالیت جبهة کذا «تحکیم دمکراسی» است! تلاش اربابان حکومت اسلامی در غرب نیز مشابه همین تحرکات ابلهانه است. هدف استعمار غرب تبدیل «مهاجران حکومتی» به «مخالف حکومت» است! و وظیفة این مخالفان دست‌ساز غرب سر هم کردن ترهاتی است که نشان خواهد داد «بخشی» از حکومت اسلامی مدافع دمکراسی است! در امتداد همین سیاست است که امروز معلوم شد دارودستة محمد خاتمی طرفدار دمکراسی بوده‌اند و برای هیچکس به جز پاسدار اکبر این مهم را فاش نکرده‌اند. می‌دانیم که پاسدار اکبر از جمله سوگلی‌های حکومت اسلامی در مغرب زمین است. یک «افسانه» هم در مورد زندانی بودن وی ساخته و پرداخته‌اند تا با استفاده از صورتبندی‌های معمول، هیچکس نتواند در «مبارزات» این پاسدار بی‌مقدار با حکومت اسلامی تردیدی به خود راه دهد.

چند روز پیش سایت حکومتی هفتان در اطراف کتابی که «افرادی ناشناس» برای پاسدار اکبر به زبان انگلیسی نوشته‌اند تبلیغات به راه انداخته بود. در بارة‌ این کتاب پیشتر توضیح دادیم و گفتیم انتشارات «ام.آی.تی»و «بوستون ری‌ویو» در راستای تأمین منافع حاکمیت ایالات متحد از زبان مخالف‌نمایان حکومت اسلامی آشکارا برای تداوم این حکومت در کشورمان تلاش می‌کنند، چرا که در ایران هیچ حکومتی بیش از یک حکومت مدعی تقدس الهی نمی‌تواند منافع استعمار را تأمین کند. می‌دانیم که بالاتر از «ابهام الهی» هیچ ابهامی وجود ندارد. و ابهام مذکور که به زیور «تقدس» آراسته است بهترین ابزار سرکوب در همة زمینه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، هنری و علمی به شمار می‌رود.

با ابهام مقدس، قوانین مبهم تدوین خواهد شد، و با توسل به این نوع قوانین، همچنان که در قوة قضائیه مفتضح حکومت اسلامی شاهدیم فسادمالی و اداری می‌تواند به سرعت گسترش یافته، از این طریق هرج و مرج را بر جامعه حاکم کند. به عنوان نمونه می‌توان به موارد سوءاستفادة مالی توسط توله‌آخوندهای حکومتی مانند بهرمانی، طبسی، یزدی، مکارم شیرازی و اطرافیان‌شان اشاره کرد که در حکومت عدل علی به سکوت برگزار می‌شود و کسی هم به مصداق فلان آیة قرآن دست دزد بیت‌المال را قطع نمی‌کند، ‌ چون این نوع دزدان از خودی‌ها هستند. ولی اگر کسی به دلیل فساد مالی در این حکومت نتواند غذای روزانة خود را تأمین کند و یک تکه نان بدزدد، بلافاصله «موتور» عدالت اسلامی روشن می‌شود و دست دزد را قطع می‌کنند تا همه بدانند در اسلام، به جز شرکای حکومت کسی حق دزدی و چپاول ندارد. البته در مورد جنایت نیز وضعیت چندان متفاوت نیست. به عنوان مثال تولة آخوند فلاحیان مثل «جیمزباند» اجازة قتل و کشتار مردم را دارد، و برای این نوع جنایات مجازات هم نخواهد شد. و یا شاهدیم که عیال الهام و پاسدار شریعتمداری هر چه دل تنگ‌شان بخواهد می‌گویند و می‌نویسند، «داش» صفار هم هیچ مزاحمتی برایشان فراهم نمی‌کند، چرا که از شرکای حکومت توحش‌اند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به اوپوزیسیون‌سازی ایالات متحد برای حکومت ایران که رادیو فردا هم فعالانه در آن شرکت دارد.

حضرات در ینگه دنیا تاکنون نفت و نیروی انسانی کشورمان را چپاول می‌کردند، و اسقاطی‌های ارتش‌شان را همراه با مشتی جنایتکار و اوباش همچون چمران و قطب‌زاده به ایران صادر می‌کردند، و با نوکران خود حکومت ضدامپریالیست و مستقل تشکیل می‌دادند! اهالی رادیو فردا که می‌پندارند هنوز در بر همان پاشنه می‌چرخد یک مصاحبة مضحک با پاسدار اکبر ترتیب داده‌اند تا ضمن تبلیغ برای کتاب کذائی، یک «اوپوزیسیون» خوش دست و «صددرصد‌ آمریکائی» هم برایمان تعیین کنند. مصاحبه کننده، «شهران طبری»، ابتدا اعلام می‌کند که پاسدار اکبر از طرفداران حاکمیت دمکراتیک است، سپس نظر گنجی را در مورد دمکراسی جویا می‌شود! و پاسدار اکبر هم به عادت همیشگی افسارش را بریده، دوباره بازمی‌گردد به همان ادبیات فاشیستی نخبه‌گرا!

پیشتر گفتیم که چنین ادبیاتی ملهم از فلسفة افلاطون و نافی تساوی حقوق انسان‌هاست، چرا که فقط «نخبگان» را شایستة حکومت می‌داند! البته این نظریة افلاطون برای ایجاد «آرمان‌شهر» در دوهزار سال پیش عنوان شده، ولی گاوچران‌ها تلاش دارند آنرا به عنوان نظریة نوین «دمکراسی» در قرن حاضر به ما ملت حقنه کنند. از نظر تاریخی، فاشیست‌ها و نازی‌ها نیز که متحدان دولت آمریکا به شمار می‌رفتند بر حکومت نخبگان تأکید داشتند، و «نخبگی» را در نژاد آریائی و دین مسیح می‌دیدند، خصوصاً در کاتولیسیسم! آثار شوم «حکومت نخبگان» از خاطرة شهروندان کشورهای ایتالیا، آلمان، اسپانیا و پرتقال هنوز زدوده نشده! ولی گاوچران‌ها دست بردار نیستند، و باز هم به تبلیغات برای «الیت» مشغول‌اند، پاسدار اکبر هم در کمال حماقت، برای اهالی رادیو فردا مطالبات حاکمیت آمریکا را یک به یک «مطرح» می‌کند:

«برای تشکیل نظام دمکراتیک اجماع الیت بر سر دمکراسی لازم است[...] نخبگان یک جامعه باید اجماع داشته باشند بر سر دمکراسی به عنوان حلال مشکلات و داور نزاع‌ها.»

می‌بینیم که جامعة مورد نظر پاسدار اکبر یک «جامعة بسته» و در واقع موهوم است، که می‌توان سیاست را به مصداق «چاردیواری اختیاری» در آن اعمال کرد. هیچ عامل دیگری به جز اجماع نخبگان برای استقرار دمکراسی در این «آرمان‌شهر» الزامی نیست! نه سیاست خارجی، نه اقتصاد، نه ساختارهای سیاسی و حقوقی و نه شرایط جهانی! این جامعة «فرضی» همان توهمی است که استعمار به آن دامن می‌زند: جامعه‌ای «نیست در جهان»! و جبهة دمکراسی در ایالات متحد برای استقرار در همین «جامعه» تشکیل شده، در داخل نیز حسین قیومی از هم اینک برای «تحکیم» این نوع دمکراسی دکان باز کرده. کاملاً مشخص است که «نخبگان» منظور نظر پاسدار اکبر، یا همان اوباش حکومتی در داخل و خارج، به قول ایشان «بر سر دمکراسی» به اجماع رسیده‌اند! کافی است رابرت گیتس آستین‌ها را بالا زده این «نخبگان» را به تهران «ارسال» کند تا در انتخابات آینده یک حماسة دیگر بیافرینند و برای حکومت دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌ها بازهم مشروعیت مردمی تأمین کنند. ولی متأسفانه حاکمیت ایالات متحد این روزها گرفتار انتخابات «مردمی» خودش شده، و نخبگان‌اش بر سر «دمکراسی» ظاهراً به «اجماع» نرسیده‌اند!

چندی پیش در مورد جوزف بایدن با تکیه بر مطالب ویکی‌پدیا نوشتیم که ایشان از کاتولیک‌های پیرو واتیکان‌اند. امروز سایت نووستی، مورخ 4 سپتامبر مطلبی انتشار داده که در آن جوزف بایدن یهودی از آب در آمده! بله، دین و مذهب هم مانند انسان «در حال شدن» است، البته به مقتضای سیاست! در هر حال، آنچه اهمیت دارد سابقة تقلب جوزف بایدن است که آنقدرها «در حال شدن نیست!» کاری است که در گذشته انجام شده، شواهد و مدارک‌اش هم به ثبت رسیده، درست مانند سوابق سارا پالین خودمان در فساد مالی، سوءاستفاده از مقام، و شعار و تبلیغات و هیاهوی مضحک در باب مخالفت ایشان با روابط جنسی آزاد!

پس از اینکه رسانه‌ها مسئلة دختر سارا پالین را مطرح کردند تا عمق شعارهای خشکه مقدسانة «خواهر» پالین بر همگان آشکار شود، دارودستة جمهوریخواهان بساط مظلوم نمائی و سینه زنی به راه انداختند و مسئلة حریم خصوصی را مطرح فرمودند. یک نامة مضحک از ساراپالین و همسرش هم انتشار دادند که تأکید داشتند، ما از آن‌ها نیستیم که روابط آزاد جنسی را تأئید کنیم! دختر ما بزودی با پدر بچه ازدواج خواهد کرد ولی مشخصات او را برای رعایت حریم خصوصی «پدر» فاش نمی‌کنیم! حضرات گویا فراموش کرده بودند که چنین بیانیة ابلهانه‌ای بیشتر ایجاد اشکال خواهد کرد، چرا که اگر پدر بچه به سن بلوغ رسیده باشد به دلیل داشتن رابطة جنسی با یک دختر هفده ساله مجرم به شمار می‌رود! در نتیجه بیانیة کذا بجای اینکه به جنجال پایان دهد آن را گسترده‌تر کرد. و خلاصة امر، سناتور مک کین عصازنان مجبور شد به دیدار قوم و قبیلة پالین برود و داماد «آینده»‌ را از نزدیک ملاقات کند تا همه با دیدن عکس وی باور کنند که ایشان هم بالغ نیستند و خلاصه از نظر قانونی جرمی در کار نیست! البته دروغگوئی و شیادی و سوءاستفادة مالی خانم پالین همچنان پا برجاست. و امروز معلوم شد سخنرانی آتشین روز گذشتة ایشان را همان کسی نوشته که در سال 2003 برای بوش قلم می‌زد!

این افشاگری‌ها می‌تواند همچنان ادامه یابد، ولی نتیجة انتخابات آمریکا را تغییر نخواهد داد، دقیقاً مانند بحث‌های صدمن‌یک‌قاز حوزوی در باب وجود یا عدم وجود خدا، و یا سخنان مهمل نعلین‌ها در مورد مسائل روز! این بحث‌ها که هر روز فضای بیشتری را در رسانه‌های فارسی زبان به خود اختصاص می‌دهد در واقع بهترین راه برای گسترش «زبان انسداد» یا همان زبان ابهام مقدس شده. مسائل جامعة ایران را با «وجود» یا «عدم وجود» خدا نمی‌توان حل کرد، حقوق کارگران را هم نمی‌توان با فتاوی آخوند مکارم شیرازی و شرکاء پرداخت نمود. با این وجود، کارگزاران حکومت اسلامی سعی تمام دارند که با اینگونه بحث‌های مهمل رسانه‌های فارسی زبان را در داخل و خارج از مرزها اشباع کنند، و مطالبات مردم کشور را از این مسیر به بیراهه بکشانند.

آنچه ما باید بدانیم این است که چرا بودجة آموزش، بهداشت و مسکن کاهش می‌یابد، چرا تعرفه‌های گمرکی حذف می‌شود تا واردات افزایش یابد، چرا علیرغم تحریم‌های اعلام شده از جانب غربی‌ها، حجم واردات از اروپای غربی و ایالات متحد به ایران مرتباً افزایش یافته، چرا دولت رسماً از اسکله‌های قاچاق محصولات غرب در ایران «حمایت» می‌کند، و چرا علیرغم فروش نفت در ازای هر بشکه‌ 100 دلار، حقوق کارگران پرداخت نمی‌شود، و چرا کارخانه‌ها تعطیل می‌شوند؟ از همه مهم‌تر، می‌باید بدانیم احمدی نژاد که سه سال پیش قصد «افشاگری» در مورد چپاولگران بیت‌المال را داشته، به چه دلیل مدت‌هاست خفقان گرفته؟ و همانطور که می‌توان حدس زد، برای پاسخ به این پرسش‌ها هیچ نیازی به اعتقاد به دین اسلام و مسلک شیعه و خدا و پیغمبر نیست. برای پاسخ به این پرسش‌ها نیازمندیم که بر عملکرد این دولت «مستقل»، متعهد و مکتبی و نهایت امر نوکر آمریکا نظارت اعمال کنیم. نظارتی که به دلیل استقرار حاکمیت دینی و مدعی تقدس الهی عملاً غیر ممکن شده. دلیل ارادت استعمار غرب به حاکمیت دینی همین «تقدس» کذا است؛ «تقدسی» که همة جنایات حکومت انسان‌ستیز اسلامی را در هاله‌ای از ابهام قرار می‌دهد.

ولی عصر طلائی حکومت‌های مقدس به سر رسیده. مرگ تدریجی طالبان را در آینة استیصال حاکمیت پاکستان به صراحت می‌توان مشاهده کرد. عقب نشینی اخیر پنتاگون در گرجستان نیز طالبان شیعی مسلک جمکران را یک گام دیگر به سراشیب نیستی نزدیک کرده. پیروزی نزدیک است. آنروز که منطقة نوروز زنگار دین بردگان از رخ بزداید، و آنروز که اقوام ایرانی همچون هزاره‌های دور، فرهنگ، ‌ زبان و سنت‌های دیرینة خود را گرد «آتش بزرگ» بازیابند. آنروز خواهیم دید که امپراطوری ما اقوام ایرانی داغ بندگی هیچ خدائی بر پیشانی نداشته و نخواهد داشت.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس




چهارشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۷



جبهة تحکیم توهم!


...
آیات عظامند و، ستون‌های نظامند
جغدند وبه ویرانة انسان سر بامند
با خنده و شعر و هنر و طنز و لطیفه
این اهل عزا، دشمن و در جنگ مدامند

نمی‌دانستیم در ایران دمکراسی هم وجود دارد! چون گورکن‌ها جهت تحکیم این «دمکراسی» تشکیلاتی درست کرده و آنرا «جبهة تحکیم دمکراسی» نامیده‌اند! ریاست محترم این جبهة شیادی را نمی‌شناسیم، ولی معاونت جبهه را یک جفت نعلین به نام حسین «قیومی» بر عهده گرفته که تصویر مقدس‌شان «فارس نیوز»، مورخ سیزدهم شهریورماه سالجاری را مزین کرده! از ریش و دستارشان چنین بر می‌آید که دمکراسی را یک‌شبه در مکتب امام زمان آموخته و فوت آب‌اند. چرا که جهت به اوج رساندن دمکراسی کذا، میرحسین موسوی را برگزیده‌اند!

در مکتب اوهام و احادیث و خرافات
الحقّ و الانصاف، که استاد کلامند!
در چرخة تولید، بجز یاوه نبافند
در بهره کشی از حمقا ختم تمامند!

البته حسین قیومی حتماً به دلیل «تجارب» مفید میرحسین موسوی است که این آدم‌نمای سفاک را برگزیده. شاید ایشان می‌پندارند که کسی سوابق درخشان موسوی را به یاد ندارد. و در این توهمات نتیجه گرفته‌اند که این عامل جنایت را می‌توان به عنوان یک سیاستمدار دمکرات به ما ملت حقنه کرد. ولی ما به آخوند قیومی می‌گوئیم، قیاس به نفس فرموده‌اید! ما احمق نیستیم.

و از اینرو باز هم تأکید می‌کنیم، به دلیل شکست ارتش ناتو در گرجستان حکومت اسلامی تضعیف شده و در حال عقب‌نشینی است. به هوش باشیم! چون گروه‌های جیره‌خوار استعمار به ویژه دانشجونمایان نانخور ساواک در چنین شرایطی، با سرقت مطالبات مردمی، بلافاصله دست به‌کار برپائی تجمع و تظاهرات می‌شوند. و البته انکار نمی‌کنیم که گروهی از همه جا بیخبر هم به دنبال این قافلة استعماری روان خواهند شد. سخنان محمدخاتمی در جمع اعضای انجمن اسلامی که پس از جنگ قفقاز ایراد شد دعوت آشکار از دانشجونمایان برای برپائی آشوب و جنجال بود. به یاد داریم که شیاد اردکان پادوهای ساواک در دانشگاه را مأمور رسیدگی به همة امور کشور کرده و برای آنان «رسالت» قائل شده بود. همانطورکه پیشتر هم گفتیم اراذل و اوباشی که ساواک به دانشگاه اعزام می‌کند وظیفة ایجاد آشوب در دانشگاه را برعهده دارند، تا دولت‌ها بتوانند از این طریق سرکوب را گسترش دهند. پیشتر اشاره کردیم که دانشگاه‌ در ایران مکانی برای تحصیل و کسب علم نیست، و در راستای منافع استعمار، دانشگاه‌های ایران تبدیل به محل لات بازی، عربده جوئی و ترویج ابتذال شده، چرا که طبق شایعات ابلهانة ساواک، همچنان که محمد خاتمی، بنی‌صدر و دیگر پادوهای استعمار تأکید می‌کنند، «دانشجو» به مسائل جامعه آشناست! نتیجة این نوع «آشنائی»، ظهور امثال چمران، شریعتی، بنی‌صدر، رجوی، نگهدار، سروش و دیگر نوابغی است که در هیچ جامعه‌‌ای جز یک کشور استعمارزده امکان ابراز وجود نخواهند داشت. پس مراقب تحرکات دانشجونمایان باشیم هر چند که به دلیل شرایط نوین، اربابان حکومت اسلامی دیگر قادر به سازماندهی آدمک‌های خود نخواهند بود.

بهترین نمونة عجز استعمار غرب را می‌توان در پاکستان مشاهده کرد. استعفای مشارف و انحلال یک گروه شبه نظامی مبین همین عجز است. گروه ‌شبه‌نظامی کذا از قضای روزگار با القاعده نیز همکاری نزدیک داشته، هر چند که ژنرال مشارف مسلماً در جریان آن نبوده! ولی از همه مهم‌تر تهاجم نظامی به مراکز تجمع گروه‌های القاعده در مرز افغانستان و پاکستان، یا بهتر بگوئیم خودکشی حاکمیت پاکستان است! فراموش نکنیم که تاکنون سیاست استعمار در پاکستان سیاست آیندة ایران بوده و امروز پاکستان در بن‌بست کامل قرار گرفته و در آستانة فروپاشی است. همچنانکه در ایالات متحد نیز شاهد فروپاشی در سطوح مختلف‌ایم، به ویژه در حزب جمهوریخواه.

به گزارش فیگارو مورخ سوم سپتامبر 2008، سارا پالین، علاوه بر عوامفریبی، سابقة سوءاستفادة مالی، سوءاستفاده از مقام برای حفظ منافع خانوادگی و بالاخره سابقة عضویت و فعالیت در گروه جدائی‌طلبان آلاسکا را نیز دارد! در واقع حزب جمهوریخواه برای سناتور مک‌کین سنگ تمام گذاشت! جرج بوش، ‌ در سخنرانی خود که از شبکة «سی‌.ان.ان» پخش شد، در حالیکه اشک در چشمان‌اش حلقه زده بود، خطاب به مک‌کین چنین گفت: «آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری!» و پدر «مستر» پرزیدنت از آشنائی فرزندش با ادبیات کلاسیک «های های» گریست! یک کلینکس هم نداشت که اشک‌ها‌ی‌اش را پاک کند و تا آخر سخنرانی جرج بوش «مف، مف» کرد! والدة «مستر» پرزیدنت هم که دو ‌چشم داشت دوتای دیگر قرض کرده بود و به جرج بوش خیره مانده بود، حتماً به «مادر بودن» خود «افتخار» می‌کرد، و اصلاً کاری با پدر بچه نداشت، چون پدر بچه در سمت چپ ایشان نشسته بود و اگر ایشان نگاهی به چپ می‌انداخت، ممکن بود روح شهید مک کارتی بگوید، مادر رئیس جمهور کمونیست است!

بله اگر زمین از وجود پلید مک کارتی پاک شده، پیروان مک کارتی فراوان‌اند. همین آخوندهای خودمان همگی در سنگر شهید مک‌کارتی به مبارزه مشغول‌اند. چون آن شهید بزرگوار نیز به دلیل مخالفت با هرگونه تغییر و تحول بساط تفتیش عقاید و سرکوب فرهنگی بر پا کرده بودند و به جز اسطوره‌های مقدس، «ادبیات» دیگری را به رسمیت نمی‌شناختند. چرا که اسطوره‌های کذا همانطورکه گفتیم «تاریخ‌گریز» و «خدامحور» و در نتیجه انسان‌ستیزاند و درد مک‌کارتی‌ها را درمان می‌کنند. از این‌ رو می‌توانند سرچشمة ابهام و منبع زبان انسداد به شمار آیند.

امروز می‌پردازیم به استحمار از طریق اعمال سیاست انسداد در کشورمان. سیاست انسداد از طریق پروپاگاند اعمال می‌شود. هدف پروپاگاند مذکور این است که به مخاطب بباوراند، حاکمیت ایران بدون در نظر گرفتن شرایط جهانی می‌تواند به دلخواه سیاستگزاری کند! حال آنکه هیچ کشوری در جهان، حتی ابرقدرتی چون ایالات متحد چنین امکانی ندارد. در مورد تهاجم نظامی به افغانستان و عراق پیشتر گفتیم که بدون توافق ضمنی چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل، کشورهای عضو ناتو نمی‌توانستند به منطقه لشکرکشی کنند. ولی پروپاگاند در ایران واقعیت را واژگونه می‌نمایاند.

به عنوان نمونه می‌توان به حمایت دولت ایران از آلمان نازی، جنجال محمد مصدق برای ملی کردن نفت و تداوم جنگ ایران با عراق اشاره کرد. شاید آن ‌روزها کسانی می‌پنداشتند که کلنل رضاخان از چنین قدرتی برخوردار است، یا اینکه خمینی می‌تواند بدون موافقت اربابان‌اش در آمریکا به جنگ ادامه دهد. ولی امروز اکثر مردم ایران می‌دانند که عرصة سیاست، با روضه‌خوانی و سینه زنی تفاوت‌هائی دارد! اما علیرغم گذشت زمان، آخوندها و توله آخوندهای مؤنث و مذکر می‌پندارند تصمیمات سیاسی در یک کشور، به مصداق «چاردیواری اختیاری» در فضائی بسته گرفته می‌شود. چرا که پروپاگاند، این امر را بر قوم و قبیلة آخوندها مشتبه کرده.

به همین دلیل یکی از نوابغ تولیدی نعلین و دستار که صاحب‌قلم و «کارشناس» امور سیاسی و اقتصادی به شمارمی‌روند، به این نتیجه رسیده بودند که اتحادیة اروپا به روابط با روسیه پایان خواهد داد و چون اروپا به انرژی نیاز دارد وقت آن رسیده که «ما» به اروپا نزدیک شویم! چون ما منابع انرژی متعددی داریم! البته ضمیر اول شخص جمع به دستاربندان و دیگر نوکران بی‌دستار غرب ارجاع دارد که می‌پندارند سیاست همان آفتابه است، و می‌توان مطابق دستورات توضیح‌المسائل، از سیاست به جای «آفتابه» استفاده کرد. بله! این پیشنهاد سرشار از نبوغ در شرایطی در «آفتاب یزد» مطرح شد که روز دوشنبه اول سپتامبر، هفته‌نامة «درشپیگل» خبر داد، بر اساس اطلاعاتی که به دست آورده، سازمان امنیت و همکاری اتحادیة اروپا،‌ «او.اس. ث.او» گرجستان را آغازگر جنگ می‌داند و در گزارش خود تأکید دارد که ساکاشویلی فرمان گلوله باران تسخینوالی را صادر کرده! به این ترتیب ساکاشویلی در این اطلاعیه مرتکب جنایت جنگی شده. و طبق گزارش «او.اس.ث.او» نظامیان روسیه پس از تهاجم نظامی به تسخینوالی وارد این منطقه شده‌اند. می‌دانیم که پخش چنین خبری در یک رسانة معتبر آلمان بدون دسترسی به اطلاعات مؤثق امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر «درشپیگل» اگر به شیوة کیهان خبر پخش کند اعتبار جهانی خود را از دست خواهد داد. در نتیجه با در نظر گرفتن اظهارات مقامات روسیه و مطلب اخیر در هفته نامة آلمانی، هر شوت و پرتی می‌تواند نتیجة ماجرای گرجستان را حدوداً حدس بزند. البته به جز سایت فارسی «بی‌بی‌سی» که به ترویج پروپاگاند انسداد اشتغال دارد!

به دلیل رواج پروپاگاند انسداد بعضی‌ها در ایران می‌پندارند، سیاست در کشورهای غرب مانند سیاست حاکمیت پوشالی جمکران سیاستی است به قول نعلین‌ها «مستقل»! یا بهتر بگوئیم سیاست در کشورهای اروپای غربی مانند سیاست حکومت اسلامی، عرصة نفس‌کش‌طلبی و لات بازی به عنوان «اقتدار» و «استقلال» است! باید حضور متخصصان امور سیاسی در جمکران عرض کنیم، کشورهای اروپای غربی در داخل مسئولیت حفظ منافع شهروندان خود را دارند و روابط‌شان با دیگر کشورهای بزرگ نیز بر پایة «حقوق بین‌الملل» استوار شده. به این دلیل اتحادیة اروپا ناچار خواهد بود تهاجم نظامی گرجستان به اوستیای جنوبی را محکوم کند. و همین کار را هم کرد، البته از واکنش شدید روسیه هم انتقاد شد، ولی به دلیل اینکه تهاجم را گرجستان آغاز کرده هیچ‌کس نمی‌توانست روسیه را به دلیل واکنش دفاعی سرزنش کند.

دو روز پس از انتشار مطلب هفته‌نامة «درشپیگل»، امروز سرگئی لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه اعلام داشت، «ما مقالة رسانة مذکور را خواندیم، ولی از اروپا تأئید مطالب درشپیگل را دریافت‌ نکرده‌ایم.» و حدود دو ساعت پس از اظهارات لاوروف، متن قطعنامة اتحادیة اروپا به این شرح منتشر شد:

«پارلمان اروپا کسانی را که با هدف تغییر شرایط در اوستیای جنوبی و ابخازی به زور و خشونت متوسل شدند شدیداً محکوم می‌کند. پارلمان اروپا همچنین واکنش نظامی نامتناسب و غیرقابل قبول روسیه را در قلمرو گرجستان محکوم می‌کند.»
منبع: نووستی مورخ سوم سپتامبرسالجاری

به گزارش نووستی، پارلمان اروپا در این قطعنامه همچنین خواهان تشکیل یک گروه تحقیق مستقل جهانی برای شناسائی مسئولین مرگ غیرنظامیان شده. البته اگر کسی یک جو عقل سلیم داشته باشد، با در نظر گرفتن شرایط واقعی، در محکومیت ساکاشویلی توسط اتحادیة اروپا تردید نخواهد کرد. ولی آخوند جماعت اصولاً با واقعیات بیگانه است. پس بازگردیم به واقعیت های جمکران یا تقسیم کاذب فاشیست‌ها برای اشغال صحنة سیاسی. گورکن‌ها اخیراً حجره‌ای افتتاح کرده‌اند تا دمکراسی را هم به لجن وجود خود بیالایند. حجرة نوین همانطور که در ابتدای مطلب گفتیم برای «تحکیم دمکراسی» باز شده! حسن قیومی هم نقش شاگرد حجره را ایفا می‌کند.

ایشان، میرحسین موسوی را برای مقام ریاست قوه مجریه در جمکران پیشنهاد کرده‌اند. قیومی معاون «جبهة تحکیم دمکراسی» است! نه اینکه در ایران دمکراسی وجود دارد، این شیوخ مزور و شیاد برای «تحکیم» آنچه وجود ندارد هم جبهه تشکیل داده، یک جفت نعلین را به معاونت جبهة هیچ وپوچ منصوب کرده‌اند. گزینة دمکراتیک جبهة کذا جنایت‌کاری است به نام میرحسین موسوی که دست در دست محمد خاتمی و بهزاد نبوی تداوم جنگ، و نوکری برای آمریکا را 8 سال رهبری کرده و فعلاً مانند دیگر عملة فاشیسم در «مجمع تشخیص مصلحت استعمار» در کنار حاج اکبر فعال است، تا پاسدار محسن رضائی 17 سال دیگر خانة کذا را در بهشت برای‌ ما ملت بسازد!

از آنجا که میرحسین موسوی ارواح شکمش مهندس معمار است، اگر طی هشت سال به بهانة مبارزه با امپریالیسم خانة مردم ایران را بر سرشان خراب و قوم و قبیله‌اش را با ارز حاصل از چپاول نفت روانة ایالات متحد کرد، و به رونق قاچاق و بازار سیاه همت گماشت تا صنعت و فناوری «دلالی» توسعه یابد، امروز شیخ حسین قیومی قصد دارد به منظور «تحکیم دمکراسی» از «تجارب» همین میرحسین موسوی استفاده کند:‌

«اگر اصلاح‌طلبان به اجماع نرسند[...] ما نیز انسان‌های شایسته‌ای در میان جبهة خود داریم[...]»

البته «انسان‌های شایسته» در جبهة کذا عبارتند از خاتمی، میرحسین موسوی و کروبی، همان آدمک‌هائی که سی‌سال است در حکومت اسلامی به تاراج، سرکوب و کشتار ما ملت مشغول‌اند.

بی‌رحم‌تر از سنگ بلا بر سر مردم
خونریز، چو تیغی که برآید ز نیامند
جبّارترین راهزن و گردنه گیرند
زیرا که مسلّح به حلالند و حرامند

اما اگر به فرمایش رهبر فرزانه آموختن قرآن از کودکی اجباری شود، در شایستگی جنایتکاران سفاکی چون میرحسین موسوی، محمد خاتمی و دیگر پادوهای ضدامپریالیست سازمان سیا هیچ کس تردیدی به خود راه نخواهد داد.


باری، سده ها گشته و، این یاوه سرایان
در صدر خواصند و خداوند عوامند
پرسم ز خود این پاورقی کی به سرآید؟
تا کی بنویسیم، که دجّال کدامند؟
[...]
آیات عظامند و، ستون‌های نظامند
جغدند و به ویرانة انسان سر بامند
عسگر آهنین



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



سه‌شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۷



ادبیات ابهام!


...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز یادآور شویم که در وبلاگ «باد و باران» سخنان محمد خاتمی در جمع اعضای انجمن اسلامی را به نقل از «ایلنا»، مورخ نهم شهریورماه سالجاری آوردیم، و در وبلاگ «سارا و صفار»، منبع اطلاعات مربوط به زندگی سارا پالین،‌ «ویکی‌پدیا» به زبان فرانسه و انگلیسی بود. همانطور که می‌دانیم آخوندهای مؤنث از قماش سارا پالین نه تنها با سقط جنین که با روابط آزاد جنسی هم سخت مخالف‌اند. خوشبختانه امروز مشخص شد که این موضع‌گیری‌ها فقط جهت عوامفریبی است! وارد جزئیات نمی‌شویم ولی تا آنجا که ما می‌دانیم، طبق قوانین ایالات‌متحد داشتن رابطة جنسی با افراد زیر 18 سال، افرادی که از نظر قانونی بالغ نشده‌اند، جرم است! مگر اینکه در آلاسکا، سن قانونی، محض خاطر سارا پالین کاهش یافته باشد. بگذریم! فعلاً ایالات متحد دو معاون ریاست جمهوری متقلب و دروغگو و دو کاندیدای ریاست جمهوری دارد که هیچیک محبوبیتی ندارند! فکر می‌کنم انتخابات سال 2008 در ینگه دنیا بیشتر به مراسم سوگواری شباهت داشته باشد! پس ما هم باز می‌گردیم به «زبان انسداد» یا زبانی که با حمایت استعمار بر جامعة ایران تحمیل می‌شود،‌ البته نه فقط در داخل مرزها و نه فقط از سوی دین‌فروشان و دین‌پرستان! اتفاقاً «زبان انسداد» نزد ایرانیان مدعیان لائیسیته و دمکراسی زبانی است بسیار رایج!

به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به سخنان فردی به نام مهرداد درویش‌پور که در سایت «گویا نیوز» انتشار یافته. موضوع سخنان آقای درویش‌پور «جایگاه حقوق بشر و سکولاریسم در اندیشة جمهوریخواهی» است و جناب درویش پور سخن از پدیده‌ای «نیست در جهان» به نام «سکولار مسلمان» به میان آورده‌اند! در واقع این پدیدة نوین در امتداد ادعای مضحک پاسدار اکبر است که خود را «دمکرات مسلمان» می‌داند، و یا فعلة فاشیسم که حکومت توحش اسلامی را «مردمسالاری دینی» می‌خوانند. اما پیش از بررسی سخنان مهرداد درویش پور، به ایشان و دیگر دوستان‌شان که ادعای جمهوریخواهی دارند، یادآور شویم که جمهوریخواهی «اندیشه» نیست، «انتخاب» فردی است. حال بپردازیم به مطالبات مدعیان جمهوری‌خواهی!

آقای درویش‌پور،‌ ضمن مخالفت با تهاجم نظامی به ایران، خواست جمهوریخواهان را «رفع تبعیض، استقرار دمکراسی، تأمین رفاه اجتماعی، و جدائی دین از دولت» برشمرده‌اند!

همانطور که پیشتر هم در این وبلاگ یادآور شدیم، طرح شعار عوامفریب «جدائی دین از دولت» هیچ ارتباطی با «جمهور»، «لائیسیته» و «حقوق بشر» ندارد. آنچه برای استقرار «جمهور» الزامی است، «جدائی دین از سیاست» است. چرا که جدائی دین از دولت، دقیقاً ما را به شرایط پیش از کودتای 22 بهمن باز می‌گرداند. در آن دوران اگرچه ظاهر دولت دینی نبود، یا بهتر بگوئیم نعلین در پست وزارت و کالت نمی‌دیدیم، در قانون اساسی ایران، مذهب رسمی شیعة اثنی‌عشری عنوان شده بود، بهائیت مشروعیت نداشت، و نیمی از اعضاء شورای نگهبان قانون اساسی روحانی بودند تا قوانین مخالف با مذهب شیعه در ایران به اجرا درنیاید. البته پیشتر هم گفتیم که «بومی‌گرایان» مقیم فرنگ با تحریف جدائی دین از سیاست، جدائی دین از دولت را در بوق و کرنا گذاشته‌اند. در هرحال فردی به نام مهرداد درویش‌پور که افتخار آشنائی با ایشان را نداریم، پیشنهاد فرموده‌اند که دولت باید از دین جدا شود، و احمدی نژاد که مسبب شرایط اسف‌بار امروز ایران است باید شکست بخورد! در واقع آقای درویش‌پور چپاول مهرورزی را تداوم تاراج دوران سازندگی و اصلاحات نمی‌دانند و با تکیه بر همین «مختصر» می‌توان دریافت که در سنگر سردار اکبر موضع‌ گرفته‌اند:‌

«گسترش مشارکت سه جریان چپ دمکراتیک، ملی‌گرایان و مسلمانان سکولار [...] از موضوعاتی است که باید بدان پرداخته شود‌[...] اوپوزیسیون جمهوریخواه زمانی از اعتبار جدی‌تر برخوردار خواهد شد که نشان دهد اول حقوق بشر و مبارزه برای جدائی دولت از دین اولویت سیاسی آن است[...] خط مشی سیاسی می‌بایست [...] مردم را فرا بخواند تا برای شکست دولت احمدی نژاد [...] از همه فرصت‌ها استفاده کنند.»


فکر می‌کنم بهتر است همینجا بررسی سخنان این جمهوریخواه دلسوخته را به پایان ببریم چرا که اگر کسی «مسلمان سکولار» رؤیت کرده، سکولاریسم را نمی‌شناسد. در هر حال این سخنان را مطرح کردیم تا نمونه‌ای از «زبان انسداد» را ارائه دهیم. زبان انسداد ریشه در «ابهامات» دارد. با ادغام دو مفهوم متضاد، یک مفهوم مبهم به دست می‌آید. به عنوان نمونه از ادغام «دمکرات» و «مسلمان» پدیدة موهومی به نام «دمکرات مسلمان» آفریده می‌شود که فاقد هرگونه چارچوب است. می‌دانیم که «دمکرات مسلمان» نمی‌تواند دمکرات باشد، چون اسلام با دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرد. و همانطور که در مورد حکومت اسلامی شاهدیم، این حکومت فاقد جمهوری‌ات است، چرا که اسلام مانند مسیحیت و یهودیت، خود نافی «جمهور» خواهد بود. مصطفی رحیمی سی سال پیش به این امر مسلم اشاره کرد و امروز به دلیل پیشرفت فراوان بازار شیادی و عوامفریبی، حضرت درویش‌پور و شرکاء جهت به بیراهه کشاندن مطالبات ما ملت «سکولار مسلمان» اختراع کرده‌اند.

همانطورکه در بالا گفتیم با در هم آمیختن دو مفهوم متضاد می‌توان ایجاد ابهام کرد. و این نوع «ابهام» برای عوامفریبی الزامی است. به این دلیل است که مدعیان طرفداری از حقوق بشر، دمکراسی و جمهور هیچکدام به سرچشمة ابهام یا قانون اساسی ایران اشاره نمی‌کنند! همه در ظاهر خواهان برابری، رفع تبعیض و آزادی‌اند ولی می‌دانیم که دو اصل اول و دوم قانون اساسی حکومت ایران با تمامی حقوق انسانی در تضاد قرار دارد، چرا که قانون اساسی جمکران «خدا محور» است! سرچشمة ابهام، توهمی است مقدس که در این قانون خدا نامیده شده.

با تکیه بر چنین ابهام مقدسی است که زبان انسداد می‌تواند بر جامعه حاکم ‌شود. در واقع حکومت اسلامی با توسل به حدیث و روایت تمام مفاهیم مدرن را می‌تواند مستقیماً از قرآن و صدر اسلام استخراج ‌کند. به این ترتیب که هر روز یک جفت نعلین در رسانه‌ها ظاهر می‌شود و با ذکر مهملات حوزوی مدعی می‌شود که مثلاً در صدر اسلام «جامعه» بسیار پیشرفته بوده، و یا اینکه «آزادی بیان» وجود داشته و یا «حقوق» زنان با مردان مساوی بوده! سپس برای اثبات چنین ترهاتی چند روایت و حدیث از نعلین‌اش بیرون می‌کشد و ما متوجه می‌شویم که «دمکراسی» را در واقع پیامبر گرامی به بشریت اهداء کرده‌اند! ولی مهم‌تر از این معرکه گیری‌های روزمره، فرامین اخیر «داش» صفار هرندی پیرامون احترام به «ادبیات کلاسیک» است. «داش» صفار که مانند دیگر نخبگان حکومت اسلامی بجز نفس‌کش طلبی و عربده‌جوئی هیچ نوع ادبیاتی نمی‌شناسند، به این دلیل شیفتة ادبیات کلاسیک شده‌اند که این نوع ادبیات سراپا «ابهام» است!

البته شناخت ادبیات کلاسیک ایران نشان غنای فرهنگی است، و کسی که در عرصة فرهنگ فعالیت دارد الزاماً می‌باید با ادبیات کلاسیک آشنائی کامل داشته باشد. ولی دلیل اینکه یک قداره بند به نام صفار هرندی خود را مدافع ادبیات کلاسیک قلمداد می‌کند چیز دیگری است! دلیل این است که با لنگر انداختن در ادبیات کلاسیک از حلقة تقدس الهی و عشق‌های موهوم، مبهم و افلاطونی پای بیرون نخواهید گذاشت! از نثر کلاسیک فارسی تا سروده‌های زیبای فردوسی، خیام، حافظ، سعدی، نظامی، و ... هیچیک شما را به دنیای رسته از زنجیر الهیت رهنمون نمی‌شود. اینجاست که دلیل واقعی دلبستگی یک لات بی‌سروپا چون صفار هرندی را به ادبیات کلاسیک مشاهده می‌کنیم. در واقع اگر حکومت اسلامی به ادبیات فارسی علاقمند می‌بود، شاهنامة فردوسی می‌بایست در مدارس تدریس می‌شد تا زبان فارسی به چنین افلاس و ابتذالی دچار نشود.

ولی مشکل «داش» صفار و اربابان حکومت مستقل اسلامی ارتقاء زبان فارسی نیست، اینان تلاش دارند زمینة ‌تقدس را گسترش دهند؛ و اینهمه با تکیه بر «عرفان» و با مطرح کردن ادبیات کلاسیک صورت می‌گیرد، هیاهوئی که برای سرکوب ادبیات آزادی یا «رمان» است. در جامعة اسلام استعماری، از آنجا که آزادی تخیل، تقدس‌ها را به چالش می‌طلبد «رمان»، به عنوان تجلی والای «زبان دمکراتیک» می‌باید به بوتة فراموشی سپرده شود. «داش» صفار هیچ مجوزی برای نشر رمان صادر نخواهند کرد مگر اینکه رمان کذا «رمانی‌ات» نداشته، فاقد آزادی بیان باشد، و پرسوناژ‌های‌اش بدانند که اگر احترام به مقدسات را رعایت نکنند سر و کارشان با گشت انصار و داش‌صفارها خواهد بود. البته فواید «ابهام» به عرصة ادبیات محدود نمی‌شود! در زمینة فلسفة مدرن، بخشی از نظریات «مارتین هایدگر» نیز می‌تواند به ترویج ابهام کمک کند، همچنان که بخشی از فلسفة ارسطو تکیه‌گاه توحش اصحاب کلیسا برای «توجیه» انسان‌ستیزی است.






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...


دوشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۷



باد و «باران»!


...
دو کودک با یکدیگر از اوقات فراغت در محیط گرم خانواده می‌گفتند. اولی از وسائل مفصل سرگرمی‌ در خانه داد سخن داد. دومی گفت،‌ ما هیچ تفریحی نداریم، ‌ هر وقت حوصله‌مان سرمی‌رود، پدرم بادی در می‌کند ما هم می‌خندیم! رابطة حکومت اسلامی با آنچه همین حکومت آنرا «اوپوزیسیون» لقب داده، شباهت فراوانی به تفریح کودک دومی دارد! حکومت اسلامی بادی در می‌کند، ‌ تا نهضت‌آزادی، گروه عبادی و مشارکت‌چی‌ها حوصله‌شان سر نرود و بتوانند تفریح کنند و از همه مهم‌تر «اوپوزیسیون» باشند.

برخلاف تبلیغات رسانه‌های فارسی زبان در داخل و خارج مرزها، و به ویژه قلم به مزدهای روزآنلاین، باز پس گرفتن لایحة خانواده عقب نشینی حکومت اسلامی در برابر هوچی‌های گروه عبادی و یا دارودستة مریم بهروزی و مرضیه مرتاضی نیست، بلکه عقب نشینی حکومت اسلامی از سیاست‌هائی است که از بدو استقرار این حکومت استعماری جهت بحران آفرینی در جامعه اتخاذ می‌شد.

در پی شکست ارتش ناتو در گرجستان حکومت اسلامی ناچار به تجدیدنظر در سیاست‌های خود شده. ولی اگر محافل استعماری می‌پندارند فضای ایجاد شده بر اثر عقب‌نشینی حکومت را می‌توانند با گروه عبادی، اصلاح‌طلبان حکومتی، دارودستة حاج «آبراهام» یزدی و به ویژه با ترهات محمد خاتمی پر کنند، یا با ایجاد آشوب‌ در دانشگاه «انقلاب مخملی» به راه اندازند، بسی کور خوانده‌اند! ما به خیابان‌ها نخواهیم آمد و از هیچ تظاهرات و تجمع ضدحکومتی حمایت نمی‌کنیم. آمریکا می‌خواهد نوکران‌اش را در جمکران تعویض کند؟ بسیار خوب! مستقیماً این کار را انجام ‌دهد. این گوی و این میدان!

گفتیم که با عقب نشینی متحدان اروپائی ایالات متحد در برابر روسیه سیاست استعماری انگلستان در ایران به آخر خط رسیده‌ و حکومت ایران دیگر نمی‌تواند نوکری برای انگلستان را «مواضع مستقل» بخواند! هر چند که «بی‌بی‌سی» با تحریف سخنان آن شاگرد حجرة بازار که اخیراً سخنگوی دولت احمدی نژاد شده، تلاش دارد واقعیت را آنطور که می‌خواهد جلوه دهد. ولی واقعیت این است که در پی جنگ گرجستان حکومت اسلامی ناچار شد بجای طرفداری بی‌قید و شرط از جنایات آدمک سازمان سیا، ضمن انتقاد از حضور نیروهای فرامنطقه‌ای، تهاجم نظامی گرجستان به اوستیای جنوبی را نیز محکوم کند. البته حدود سه هفته پس از ماجرا!

پس لازم است به جوجه فاشیست‌های تحکیم وحدت، ادوار تحکیم وحدت، و دیگر شاخه‌های اوپوزیسیون‌ حکومتی که به قول خودشان خواهان «خیزش» هستند و در «روز آ‌ن لاین» به تکرار ترهات سروش مشغول شده‌‌اند، یادآور شویم که هیچ تضادی بین «سنت» و «مدرنیته» وجود ندارد! و این اصل اساسی، نخستین فرمان پیش از همان ده فرمان یهوه به موسی است! آنچه با مدرنیته در تضاد قرار می‌گیرد «سنت مقدس» است، چرا که «سنت مقدس»، در واقع ایجاد «گسست» در سنت به شمار می‌رود! فرمان دوم پیش از ده فرمان کذا این است که «مدرنیته» به هیچ عنوان دوران «خردگرائی» نیست! اشتباه گرفته‌اید! باید دکان شهیدفوکو، عالیجناب هابرماس و دیگر تبلیغات‌چی‌های فاشیسم هزارة سوم را تعطیل فرمائید! و رویای «خیزش» برای سازمان دادن به یک براندازی استعماری را نیز از سر به در کنید.

پس از کودتای کلنل آیرون ساید و به ویژه پس از کودتای 28 مرداد، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک یک سیاست جادوئی در ایران اعمال می‌کردند که تا هشتم اوت 2008 بسیار کارساز بود، و پس از شکست ارتش ناتو در گرجستان کارآئی خود را به کلی از دست داده! جریان از این قرار بود که پادوهای ناخداکلمب به دو دستة کاذب تقسیم می‌شدند و اوپوزیسیون تشکیل می‌دادند تا زمینه از دست ارباب به در نرود. البته نقش ضدامپریالیست در این اوپوزیسیون استعماری بین «داس» و «نعلین» تقسیم می‌شد. با در نظر گرفتن این مهم که «نعلین» با چنگ انداختن به «لیبرالیسم» گویا با «داسی‌یون» هم به مبارزه مشغول بود! حضرت آیت‌الله شهید مطهری را که به یاد داریم، همان آیت‌الله پیشرو و مترقی که از ادامة تحصیل دخترش جلوگیری کرد و حلقة دامادی را به گوش علی لاریجانی 19 ساله انداخت! آن‌حضرت خود را «لیبرال» می‌دانستند! همانطورکه در روزهای شیرین نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان، هم داس و هم نعلین، یک ‌صدا نخست وزیر برگزیدة سازمان سیا را «لیبرال» می‌خواندند و همانطور که این روزها پاسدار شریعتمداری، برای حفظ سنگر استعمار،‌ گروه عبادی و دارودستة بهزاد نبوی را طرفدار دمکراسی و حقوق بشر قلمداد می‌کند، ‌ آنهم به نقل از اربابان‌اش در بلاد فرنگ! در شرایط نوینی که پس از جنگ گرجستان بر منطقه حاکم شده، گروه‌های وابسته تلاش می‌کنند از طریق رسانه‌های داخلی و برونمرزی عقب نشینی‌های حکومت سرکوبگر اسلامی را به حساب «مبارزات» پادوهای سنتی استعمار غرب بگذارند، تا عرصة فعالیت‌های سیاسی در انحصار پادوهای محفل نوبل و اصلاح‌طلبان حکومتی یا بهتر بگوئیم همان فاشیست‌های اسلامگرا باقی بماند.

البته نوکران سازمان سیا حق دارند! چون موجودیت خود را مدیون شیفتگی ناخدا کلمب به دین مبین‌اند. در این راستا، محمد خاتمی یک «اسلام» و یک «خط امام» نوین اختراع کرده که دیگر ادعای جهانی شدن هم ندارد! بله، گورکن‌ها که با نابودی تولید داخلی، و حذف تعرفة گمرکی ایران را به بازار مصرف بنجل‌های تولیدی غرب تبدیل کرده‌اند و بجز «انقلاب‌شان» هیچ کالای دیگری را نمی‌خواستند صادر کنند، بالاجبار از صدور همین تحفة ساخته و پرداختة سازمان سیا هم چشم پوشی کردند! خلاصه نعلین‌ها دیگر نمی‌خواهند انقلاب‌شان را «صادر» کنند! این خبر مهم را شخص محمد خاتمی به جهانیان ابلاغ کرد و آه از نهاد آنان برآورد.

در گیرودار نشست شانگهای، پس از اینکه احمدی نژاد از خواب غفلت بیدار شد و با احتیاط تهاجم نظامی گرجستان را محکوم کرد، محمد خاتمی نیز طرفدار دولت شده! البته در ظاهر! همانطورکه پیشتر گفتیم احمدی نژاد آخرین تخته پاره‌ای است که عملة آمریکا در جمکران می‌توانند به آن متوسل شوند تا با آویختن به دامان آشوب‌های دانشگاهی یک براندازی مخملی سازمان دهند. پروفسور مولانا را بی‌جهت از آستین‌شان بیرون نکشیده‌اند! اینبار در دانشگاه کلمبیا، مهرورزی وجود همجنس‌گرا، زن، کارگر، معلم، کارمند و خلاصه موجودیت ملت ایران را انکار خواهد کرد! محمد خاتمی هم باید تنور آشوب‌های دانشگاه را همچنان گرم نگاهدارد، تا ملت ایران از دور باطل «نعلین ـ چکمه» خارج‌ نشود. چرا که در غیراینصورت منافع جنتلمن‌های نزولخوار در کلمبستان به خطر خواهد افتاد. به همین دلیل شیاد اردکان، به بهانة تقویت دولت در اردوی انجمن‌های اسلامی دانشجویان رسماً دانشجونمایان را به دخالت در سیاست دعوت کرده.

«شیاد اردکان» می‌گوید، «رسالت» شماست که به همة امور نظارت کنید و هر جا کمبودی مشاهده کردید تذکر دهید! باید از محمد خاتمی فرهیخته پرسید، دانشجو چه صلاحیتی دارد که در همة امور دخالت کند؟ مگر در حکومت اسلامی نهادهای قانونی برای نظارت بر عملکرد دولت وجود ندارد که مشتی جوانک عامل سرکوب ساواک در دانشگاه باید «رسالت» فضولی بر عهده گیرند:

«شما باید از جمهوری اسلامی، از رأی مردم، از پیشرفت جامعه، از حاکمیت معیارهای علمی بر جامعة دانشگاهی دفاع کنید[...] شما باید از سرمایه‌های ملی، از استادان [...] دفاع کنید [...] انجمن اسلامی نسبت به سرنوشت کشور دغدغه داشته [...] از جمله وظایف شما نقد قدرت است. اگر انحرافی در قدرت در هر سطح آن می‌بینید [...]‌ باید تذکر دهید، رسالت شماست[...]»

بله امروز دیگر چند لات و اوباش جیره خوار ساواک نه تنها باید در دانشگاه به سرکوب مشغول باشند و عربده جوئی کنند که یک «رسالت» مقدس هم بر عهده‌شان گذاشته شده: نقد قدرت! از کی تا به ‌حال زورپرستان و فعلة فاشیسم در ایران «نقد قدرت» می‌کنند؟ گویا در حکومت جمکران، نانخورهای ساواک در انجمن اسلامی برای تحصیل به دانشگاه نمی‌آیند، اینان برای «نقد قدرت» به دانشگاه ارسال می‌شوند! اصولاً برگزیدگان ساواک همگی در امور سیاست و قدرت صاحب‌نظراند، چون نان سیاست‌بازی و قدرت طلبی مزدوران استعمار را می‌خورند. فعلة فاشیسم نقد کدام قدرت را خواهد کرد؟ چطور است «داش» صفار هرندی به قلم به مزدهای خود یک «رمان معنوی» سفارش بدهند که پرسوناژ اصلی آن هم محمد خاتمی باشد. مجید مجیدی هم بلافاصله فیلمی از آن خواهد ساخت که در فستیوال‌های غرب جایزه باران‌اش ‌کنند، چرا که محمد خاتمی رئیس بنیاد باران است. واقعاً اگر محمد خاتمی این شیرین زبانی‌‌ها را نداشت چه تفریحی برای انجمن اسلامی باقی می‌ماند؟




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۷



سارا و صفار!

...
«داش» صفار هرندی برای مبارزه با «رمان» قیام کرده، به نفس‌کش طلبی پرداخته‌اند. داش صفار در حالیکه قمه را دور سر خود می‌چرخاندند، فریاد برآورده‌اند: اجازة کودتای فرهنگی نمی‌دهیم، نویسندگان «رمان معنوی» بنویسند! البته می‌دانیم که «داش» صفار و اربابان‌شان در غرب آرزوی کودتا را باید به گور ببرند، چون جنگ سرد به پایان رسیده و کودتا نه تنها در ترکیه ناکام می‌ماند که در پاکستان نیز کودتاچی مامانی سازمان سیا ناچار به استعفا می‌شود! اما «داش» صفار در ظاهر کاری با سیاست ندارند. ایشان که مانند محمد خاتمی از مؤسسة استحماری کیهان ظهور کرده‌اند، همچون ایشان فقط در عرصة «فرهنگ» فعال‌اند، یا بهتر بگوئیم ارتباط «داش» صفار همانند ارتباط دیگر فرهیختگان حکومت اسلامی با فرهنگ، در واقع «ارتباط گوز با شقیقه را ماند».

صفار هرندی که پیشتر به قرق کردن محل و تیغ‌کشی اشتغال داشته، امروز نوع جدیدی از رمان کشف کرده و به دولت‌های پیشین اعتراض می‌کند که چرا از این «رمان‌ها» نداریم! رمان مورد نظر «داش» صفار در واقع قصه‌ای‌ است با «پرسوناژهای مقدس» از جمله ‌پیامبران و امامان! این «رمانی» است که ایشان، در مقام وزیر ارشاد گوسفندان گمراه به اعماق چاه جمکران، خواهان آفرینش آن شده‌اند. چه می‌شود کرد؟! در کشوری که احمد فردید فلسفه تدریس کند، لات و اوباشی چون صفار هرندی هم باید نظریه‌پرداز «رمان» شوند و مسیر حرکت فرهنگ جامعه را تعیین کنند:

«چگونه پس از گذشت 30 سال [...] ما هنوز نمی‌توانیم یک رمان داشته باشیم، که عدالت که شعار همه انبیا و اولیا هم هست در آن غالب باشد.»

این ترهات در سایت «رادیو فردا» مورخ اول شهریورماه 1387 منتشر شده، تا مفلس‌ها و نخبگان فقرفرهنگی از «فرهنگ و ادبیات» کلاه مخملی‌ها بی‌بهره نمانند. اگر «داش» صفار نمی‌داند، ما که می‌دانیم «زبان رمان» با «زبان انسداد» در تضاد کامل قرار دارد.

«زبان انسداد» یا زبانی که در تخالف با «زبان رمان» قرار می‌گیرد همان زبان مقدسات مذهبی و منهیات است. به عبارت دیگر، زبان انسداد از یکسو در توهم، ترس و ناآگاهی مردم و از سوی دیگر در شیادی دین‌فروشان ریشه دارد. دین‌فروشانی که می‌کوشند با گسترش دامنة ترس، توهم و تقدس ذهن و اندیشة مردم را نیز تحت انقیاد درآورند و با گسترش توحش، انسان را از انسانیت و نوعدوستی تهی کنند. الگوی توحش حکومت اسلامی همانطورکه گفتیم در غرب تولید و به ایران صادر می‌شود. آخرین کالای تولیدی غرب در زمینة توحش، در ساحت مقدس معاون جان مک‌کین، شخص سارا پالین متبلور شده. زنی که در 44 سالگی علیرغم توصیة پزشکان یک کودک «ناهنجار» را به دنیا می‌آورد، تا از سیه‌روزی یک انسان، به عنوان یک ابزار سیاسی حداکثر استفادة ممکن را صورت دهد.

پس از اینکه شهید حسین اوباما یک کاتولیک فاشیست و از همه مهم‌تر «متقلب» را به عنوان معاون خود برگزید، جمهوری‌خواهان ایالات متحد جهت ربودن گوی سبقت از دمکرات‌ها یک زن 44 سالة طرفدار فروش آزاد اسلحه و مخالف سقط جنین را به معاونت سناتور مک‌کین برگزیدند! این برندة خوشبخت روزی که ما ایرانیان طعم شیرین کودتای 22 بهمن را می‌چشیدیم پانزدهمین زمستان زندگی خود را جشن می‌گرفته. امتیاز «سارا پالین» بر «جوزف بایدن» این است که تا 12 سالگی کاتولیک بوده و اکنون به «کلیسای مستقل» وابسته است! ولی یکی از مهم‌ترین خصوصیات این روزنامه نگار برگزیده، توحش ایشان است!

سارا پالین آخرین فرزند خود را در سن 44 سالگی در سال 2008 به دنیا می‌آورد! البته پیش از تولد این کودک سرپیری، پزشکان به وی اطلاع داده بودند که فرزند آینده‌اش «ناهنجار» خواهد بود ولی سارا پالین برای به دست آوردن دل مخالفان سقط جنین و اصحاب کلیسا در به دنیا آوردن یک کودک ناقص هیچ تردیدی به خود راه نداده. چون امثال پالین هیچ مسئولیتی برای نگهداری و تربیت فرزندان‌شان ندارند. و بهتر بگوئیم فرصتی هم برای اینکار نخواهند داشت. یک فرزند دیگر برای سارا پالین، به معنای مالیات کمتر خواهد بود، و به دنیا آوردن یک فرزند عقب افتاده ابزاری خواهد شد جهت کسب محبوبیت سیاسی! این روزها هر زن عامی آگاه است که زایمان در سنین بالا به ویژه از چهل سالگی به بعد صحیح نیست. ولی سارا پالین با این مسائل بیگانه ‌است، ایشان تا زمانی که بتوانند، درست همچون جانوران به تولید مثل ادامه خواهند داد.

سارا پالین در سال 1984، به عنوان ملکه زیبائی قصبة «واسیلا» انتخاب شد‌، و در مسابقات ملکه زیبائی آلاسکا، مقام دوم را کسب کرد. یک بورس تحصیلی جایزة ایشان بوده! سه سال بعد، سارا پالین یک لیسانس روزنامه نگاری «دریافت» کرد و از سال 2006، به عنوان فرماندار آلاسکا به میهن اسلامی خود خدمت می‌کند. سارا پالین همچنین عضو «ان. آر.ا» و طرفدار احداث خط لولة گاز آلاسکا به ایالات متحد است. در ضمن همسر ایشان بجز تابستان‌ها، بقیة اوقات خود را در بریتیش پترولیوم به کار و فعالیت «سازنده» می‌گذرانند!

بله بریتیش پترولیوم همان شرکت نفتخواری است که برای ما ایرانیان محمد مصدق و آخوند کاشانی، اشغال آذربایجان توسط ارتش سرخ و کودتای 22 بهمن را تداعی می‌کند و در جنگ اخیر قفقاز یک شاخک بسیار مهم خود را از دست داد. به همین جهت شاخک‌های افراطی خود را در دیگر نقاط از جمله در ترکیه و ایالات متحد فعال کرده. امروز نجم‌الدین اربکان، ‌ سردستة افراط‌گرایان اسلامی ترکیه که از الطاف ویژة شیخ عبدالله گل برخوردار شده و فعالیت سیاسی، یا بهتر بگوئیم چرندبافی در مسجد را از سر گرفته، ضدامپریالیست، مخالف جنگ عراق، مخالف اسرائیل و مخالف اروپا شده‌اند! البته می‌دانیم که ترکیه عضو سازمان ناتو و پشت جبهة جنگ عراق است. همچنین می‌دانیم ارتش ترکیه همکاری نزدیک با اسرائیل دارد و خط لولة «باکو، تفلیس، جیهان» را بریتیش پترولیوم احداث کرده. ظاهراً نجم‌الدین اربکان این مسائل را فراموش کرده، چون منافع آنگلوساکسون‌ها ایجاب می‌کند از عراق هر چه زودتر خارج شوند!

همانطور که گفتیم، پس از انعقاد قراردادهای سی‌سالة نفتی و تجهیز اوباش شیعی مسلک و تبدیل عراق به یک ویرانة ناامن، دلیل دیگری برای تداوم حضور ارتش آزادی بخش ناتو در این کشور وجود ندارد. جهت کسب موافقت چین با برنامة خروج از عراق یک تکه استخوان هم برای «هوجین تائو» پرتاب کرده‌اند. به گزارش «بی‌بی‌سی»، مورخ 28 ماه اوت 2008، دولت عراق با چین یک قرارداد نفتی به مبلغ سه میلیارد دلار منعقد خواهد کرد! این استخوان جواهرنشان، در ساعت دوازده و سی دقیقه به وقت گرینویچ، همزمان با نشست شانگهای در تاجیکستان برای هوجین‌تائو پرتاب شد تا در جنگ گرجستان طرف روسیه را نگیرد. قرار است سه سال دیگر، چین با شرکت نفت عراق به مدت 20 سال نفت استخراج کند. برای این امر خیر سه میلیارد دلار لازم است که 75 درصد آنرا چینی‌ها تأمین خواهند کرد. بله، در پی پرتاب تکه استخوان سه میلیارد دلاری برای چینی‌ها در تاجیکستان، شخصیت «خوش‌نامی» چون نجم‌الدین اربکان هم به مخالفت با سیاست‌های گرجستان می‌پردازد! ساده‌تر بگوئیم، بهتر از این نمی‌شد روسیه را به لجن کشید، و واکنش این ‌کشور به تهاجم نظامی گرجستان را بی‌اعتبار کرد!

به گزارش کیهان مورخ 31 اوت سالجاری، ‌ شیخ نجم‌الدین اربکان، نخست وزیر اسبق ترکیه، که با حمایت سازمان سیا از صندوق‌های مارگیری بیرون کشیده شد، به شیوة خمینی دجال زبان به انتقاد از آنچه «تمساح نژاد پرست» می‌خواند یعنی، آمریکا، اروپا و اسرائیل گشوده:

«آرواره‌های [...] این تمساح را آمریکا، و اتحادیة اروپا و دمش را اسرائیل تشکیل می‌دهد. بدنش هم سیاستمداران، دست اندرکاران مطبوعاتی [...] و سرمایه‌داران هستند.»


بله زمانیکه اربکان به مهمل‌بافی و یا تحلیل «سیاسی ـ اسلامی» مشغول بود فراموش کرد بگوید، اسلامگرایان ضدامپریالیست منطقه از پس‌ماندة غذای تمساح کذا تغذیه می‌کنند. شاید بهتر باشد گوردون براون، نخست وزیر زبان بریدة انگلستان که امروز به روسیه ایراد گرفته که خود را با شرایط نوین اروپا وفق نمی‌دهد، نوکران سنتی خود را در منطقه کمی «آپ‌دیت» کند! ‌



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس