ادبیات ابهام!
...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز یادآور شویم که در وبلاگ «باد و باران» سخنان محمد خاتمی در جمع اعضای انجمن اسلامی را به نقل از «ایلنا»، مورخ نهم شهریورماه سالجاری آوردیم، و در وبلاگ «سارا و صفار»، منبع اطلاعات مربوط به زندگی سارا پالین، «ویکیپدیا» به زبان فرانسه و انگلیسی بود. همانطور که میدانیم آخوندهای مؤنث از قماش سارا پالین نه تنها با سقط جنین که با روابط آزاد جنسی هم سخت مخالفاند. خوشبختانه امروز مشخص شد که این موضعگیریها فقط جهت عوامفریبی است! وارد جزئیات نمیشویم ولی تا آنجا که ما میدانیم، طبق قوانین ایالاتمتحد داشتن رابطة جنسی با افراد زیر 18 سال، افرادی که از نظر قانونی بالغ نشدهاند، جرم است! مگر اینکه در آلاسکا، سن قانونی، محض خاطر سارا پالین کاهش یافته باشد. بگذریم! فعلاً ایالات متحد دو معاون ریاست جمهوری متقلب و دروغگو و دو کاندیدای ریاست جمهوری دارد که هیچیک محبوبیتی ندارند! فکر میکنم انتخابات سال 2008 در ینگه دنیا بیشتر به مراسم سوگواری شباهت داشته باشد! پس ما هم باز میگردیم به «زبان انسداد» یا زبانی که با حمایت استعمار بر جامعة ایران تحمیل میشود، البته نه فقط در داخل مرزها و نه فقط از سوی دینفروشان و دینپرستان! اتفاقاً «زبان انسداد» نزد ایرانیان مدعیان لائیسیته و دمکراسی زبانی است بسیار رایج!
به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به سخنان فردی به نام مهرداد درویشپور که در سایت «گویا نیوز» انتشار یافته. موضوع سخنان آقای درویشپور «جایگاه حقوق بشر و سکولاریسم در اندیشة جمهوریخواهی» است و جناب درویش پور سخن از پدیدهای «نیست در جهان» به نام «سکولار مسلمان» به میان آوردهاند! در واقع این پدیدة نوین در امتداد ادعای مضحک پاسدار اکبر است که خود را «دمکرات مسلمان» میداند، و یا فعلة فاشیسم که حکومت توحش اسلامی را «مردمسالاری دینی» میخوانند. اما پیش از بررسی سخنان مهرداد درویش پور، به ایشان و دیگر دوستانشان که ادعای جمهوریخواهی دارند، یادآور شویم که جمهوریخواهی «اندیشه» نیست، «انتخاب» فردی است. حال بپردازیم به مطالبات مدعیان جمهوریخواهی!
آقای درویشپور، ضمن مخالفت با تهاجم نظامی به ایران، خواست جمهوریخواهان را «رفع تبعیض، استقرار دمکراسی، تأمین رفاه اجتماعی، و جدائی دین از دولت» برشمردهاند!
همانطور که پیشتر هم در این وبلاگ یادآور شدیم، طرح شعار عوامفریب «جدائی دین از دولت» هیچ ارتباطی با «جمهور»، «لائیسیته» و «حقوق بشر» ندارد. آنچه برای استقرار «جمهور» الزامی است، «جدائی دین از سیاست» است. چرا که جدائی دین از دولت، دقیقاً ما را به شرایط پیش از کودتای 22 بهمن باز میگرداند. در آن دوران اگرچه ظاهر دولت دینی نبود، یا بهتر بگوئیم نعلین در پست وزارت و کالت نمیدیدیم، در قانون اساسی ایران، مذهب رسمی شیعة اثنیعشری عنوان شده بود، بهائیت مشروعیت نداشت، و نیمی از اعضاء شورای نگهبان قانون اساسی روحانی بودند تا قوانین مخالف با مذهب شیعه در ایران به اجرا درنیاید. البته پیشتر هم گفتیم که «بومیگرایان» مقیم فرنگ با تحریف جدائی دین از سیاست، جدائی دین از دولت را در بوق و کرنا گذاشتهاند. در هرحال فردی به نام مهرداد درویشپور که افتخار آشنائی با ایشان را نداریم، پیشنهاد فرمودهاند که دولت باید از دین جدا شود، و احمدی نژاد که مسبب شرایط اسفبار امروز ایران است باید شکست بخورد! در واقع آقای درویشپور چپاول مهرورزی را تداوم تاراج دوران سازندگی و اصلاحات نمیدانند و با تکیه بر همین «مختصر» میتوان دریافت که در سنگر سردار اکبر موضع گرفتهاند:
«گسترش مشارکت سه جریان چپ دمکراتیک، ملیگرایان و مسلمانان سکولار [...] از موضوعاتی است که باید بدان پرداخته شود[...] اوپوزیسیون جمهوریخواه زمانی از اعتبار جدیتر برخوردار خواهد شد که نشان دهد اول حقوق بشر و مبارزه برای جدائی دولت از دین اولویت سیاسی آن است[...] خط مشی سیاسی میبایست [...] مردم را فرا بخواند تا برای شکست دولت احمدی نژاد [...] از همه فرصتها استفاده کنند.»
فکر میکنم بهتر است همینجا بررسی سخنان این جمهوریخواه دلسوخته را به پایان ببریم چرا که اگر کسی «مسلمان سکولار» رؤیت کرده، سکولاریسم را نمیشناسد. در هر حال این سخنان را مطرح کردیم تا نمونهای از «زبان انسداد» را ارائه دهیم. زبان انسداد ریشه در «ابهامات» دارد. با ادغام دو مفهوم متضاد، یک مفهوم مبهم به دست میآید. به عنوان نمونه از ادغام «دمکرات» و «مسلمان» پدیدة موهومی به نام «دمکرات مسلمان» آفریده میشود که فاقد هرگونه چارچوب است. میدانیم که «دمکرات مسلمان» نمیتواند دمکرات باشد، چون اسلام با دمکراسی در تضاد قرار میگیرد. و همانطور که در مورد حکومت اسلامی شاهدیم، این حکومت فاقد جمهوریات است، چرا که اسلام مانند مسیحیت و یهودیت، خود نافی «جمهور» خواهد بود. مصطفی رحیمی سی سال پیش به این امر مسلم اشاره کرد و امروز به دلیل پیشرفت فراوان بازار شیادی و عوامفریبی، حضرت درویشپور و شرکاء جهت به بیراهه کشاندن مطالبات ما ملت «سکولار مسلمان» اختراع کردهاند.
همانطورکه در بالا گفتیم با در هم آمیختن دو مفهوم متضاد میتوان ایجاد ابهام کرد. و این نوع «ابهام» برای عوامفریبی الزامی است. به این دلیل است که مدعیان طرفداری از حقوق بشر، دمکراسی و جمهور هیچکدام به سرچشمة ابهام یا قانون اساسی ایران اشاره نمیکنند! همه در ظاهر خواهان برابری، رفع تبعیض و آزادیاند ولی میدانیم که دو اصل اول و دوم قانون اساسی حکومت ایران با تمامی حقوق انسانی در تضاد قرار دارد، چرا که قانون اساسی جمکران «خدا محور» است! سرچشمة ابهام، توهمی است مقدس که در این قانون خدا نامیده شده.
با تکیه بر چنین ابهام مقدسی است که زبان انسداد میتواند بر جامعه حاکم شود. در واقع حکومت اسلامی با توسل به حدیث و روایت تمام مفاهیم مدرن را میتواند مستقیماً از قرآن و صدر اسلام استخراج کند. به این ترتیب که هر روز یک جفت نعلین در رسانهها ظاهر میشود و با ذکر مهملات حوزوی مدعی میشود که مثلاً در صدر اسلام «جامعه» بسیار پیشرفته بوده، و یا اینکه «آزادی بیان» وجود داشته و یا «حقوق» زنان با مردان مساوی بوده! سپس برای اثبات چنین ترهاتی چند روایت و حدیث از نعلیناش بیرون میکشد و ما متوجه میشویم که «دمکراسی» را در واقع پیامبر گرامی به بشریت اهداء کردهاند! ولی مهمتر از این معرکه گیریهای روزمره، فرامین اخیر «داش» صفار هرندی پیرامون احترام به «ادبیات کلاسیک» است. «داش» صفار که مانند دیگر نخبگان حکومت اسلامی بجز نفسکش طلبی و عربدهجوئی هیچ نوع ادبیاتی نمیشناسند، به این دلیل شیفتة ادبیات کلاسیک شدهاند که این نوع ادبیات سراپا «ابهام» است!
البته شناخت ادبیات کلاسیک ایران نشان غنای فرهنگی است، و کسی که در عرصة فرهنگ فعالیت دارد الزاماً میباید با ادبیات کلاسیک آشنائی کامل داشته باشد. ولی دلیل اینکه یک قداره بند به نام صفار هرندی خود را مدافع ادبیات کلاسیک قلمداد میکند چیز دیگری است! دلیل این است که با لنگر انداختن در ادبیات کلاسیک از حلقة تقدس الهی و عشقهای موهوم، مبهم و افلاطونی پای بیرون نخواهید گذاشت! از نثر کلاسیک فارسی تا سرودههای زیبای فردوسی، خیام، حافظ، سعدی، نظامی، و ... هیچیک شما را به دنیای رسته از زنجیر الهیت رهنمون نمیشود. اینجاست که دلیل واقعی دلبستگی یک لات بیسروپا چون صفار هرندی را به ادبیات کلاسیک مشاهده میکنیم. در واقع اگر حکومت اسلامی به ادبیات فارسی علاقمند میبود، شاهنامة فردوسی میبایست در مدارس تدریس میشد تا زبان فارسی به چنین افلاس و ابتذالی دچار نشود.
ولی مشکل «داش» صفار و اربابان حکومت مستقل اسلامی ارتقاء زبان فارسی نیست، اینان تلاش دارند زمینة تقدس را گسترش دهند؛ و اینهمه با تکیه بر «عرفان» و با مطرح کردن ادبیات کلاسیک صورت میگیرد، هیاهوئی که برای سرکوب ادبیات آزادی یا «رمان» است. در جامعة اسلام استعماری، از آنجا که آزادی تخیل، تقدسها را به چالش میطلبد «رمان»، به عنوان تجلی والای «زبان دمکراتیک» میباید به بوتة فراموشی سپرده شود. «داش» صفار هیچ مجوزی برای نشر رمان صادر نخواهند کرد مگر اینکه رمان کذا «رمانیات» نداشته، فاقد آزادی بیان باشد، و پرسوناژهایاش بدانند که اگر احترام به مقدسات را رعایت نکنند سر و کارشان با گشت انصار و داشصفارها خواهد بود. البته فواید «ابهام» به عرصة ادبیات محدود نمیشود! در زمینة فلسفة مدرن، بخشی از نظریات «مارتین هایدگر» نیز میتواند به ترویج ابهام کمک کند، همچنان که بخشی از فلسفة ارسطو تکیهگاه توحش اصحاب کلیسا برای «توجیه» انسانستیزی است.
به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به سخنان فردی به نام مهرداد درویشپور که در سایت «گویا نیوز» انتشار یافته. موضوع سخنان آقای درویشپور «جایگاه حقوق بشر و سکولاریسم در اندیشة جمهوریخواهی» است و جناب درویش پور سخن از پدیدهای «نیست در جهان» به نام «سکولار مسلمان» به میان آوردهاند! در واقع این پدیدة نوین در امتداد ادعای مضحک پاسدار اکبر است که خود را «دمکرات مسلمان» میداند، و یا فعلة فاشیسم که حکومت توحش اسلامی را «مردمسالاری دینی» میخوانند. اما پیش از بررسی سخنان مهرداد درویش پور، به ایشان و دیگر دوستانشان که ادعای جمهوریخواهی دارند، یادآور شویم که جمهوریخواهی «اندیشه» نیست، «انتخاب» فردی است. حال بپردازیم به مطالبات مدعیان جمهوریخواهی!
آقای درویشپور، ضمن مخالفت با تهاجم نظامی به ایران، خواست جمهوریخواهان را «رفع تبعیض، استقرار دمکراسی، تأمین رفاه اجتماعی، و جدائی دین از دولت» برشمردهاند!
همانطور که پیشتر هم در این وبلاگ یادآور شدیم، طرح شعار عوامفریب «جدائی دین از دولت» هیچ ارتباطی با «جمهور»، «لائیسیته» و «حقوق بشر» ندارد. آنچه برای استقرار «جمهور» الزامی است، «جدائی دین از سیاست» است. چرا که جدائی دین از دولت، دقیقاً ما را به شرایط پیش از کودتای 22 بهمن باز میگرداند. در آن دوران اگرچه ظاهر دولت دینی نبود، یا بهتر بگوئیم نعلین در پست وزارت و کالت نمیدیدیم، در قانون اساسی ایران، مذهب رسمی شیعة اثنیعشری عنوان شده بود، بهائیت مشروعیت نداشت، و نیمی از اعضاء شورای نگهبان قانون اساسی روحانی بودند تا قوانین مخالف با مذهب شیعه در ایران به اجرا درنیاید. البته پیشتر هم گفتیم که «بومیگرایان» مقیم فرنگ با تحریف جدائی دین از سیاست، جدائی دین از دولت را در بوق و کرنا گذاشتهاند. در هرحال فردی به نام مهرداد درویشپور که افتخار آشنائی با ایشان را نداریم، پیشنهاد فرمودهاند که دولت باید از دین جدا شود، و احمدی نژاد که مسبب شرایط اسفبار امروز ایران است باید شکست بخورد! در واقع آقای درویشپور چپاول مهرورزی را تداوم تاراج دوران سازندگی و اصلاحات نمیدانند و با تکیه بر همین «مختصر» میتوان دریافت که در سنگر سردار اکبر موضع گرفتهاند:
«گسترش مشارکت سه جریان چپ دمکراتیک، ملیگرایان و مسلمانان سکولار [...] از موضوعاتی است که باید بدان پرداخته شود[...] اوپوزیسیون جمهوریخواه زمانی از اعتبار جدیتر برخوردار خواهد شد که نشان دهد اول حقوق بشر و مبارزه برای جدائی دولت از دین اولویت سیاسی آن است[...] خط مشی سیاسی میبایست [...] مردم را فرا بخواند تا برای شکست دولت احمدی نژاد [...] از همه فرصتها استفاده کنند.»
فکر میکنم بهتر است همینجا بررسی سخنان این جمهوریخواه دلسوخته را به پایان ببریم چرا که اگر کسی «مسلمان سکولار» رؤیت کرده، سکولاریسم را نمیشناسد. در هر حال این سخنان را مطرح کردیم تا نمونهای از «زبان انسداد» را ارائه دهیم. زبان انسداد ریشه در «ابهامات» دارد. با ادغام دو مفهوم متضاد، یک مفهوم مبهم به دست میآید. به عنوان نمونه از ادغام «دمکرات» و «مسلمان» پدیدة موهومی به نام «دمکرات مسلمان» آفریده میشود که فاقد هرگونه چارچوب است. میدانیم که «دمکرات مسلمان» نمیتواند دمکرات باشد، چون اسلام با دمکراسی در تضاد قرار میگیرد. و همانطور که در مورد حکومت اسلامی شاهدیم، این حکومت فاقد جمهوریات است، چرا که اسلام مانند مسیحیت و یهودیت، خود نافی «جمهور» خواهد بود. مصطفی رحیمی سی سال پیش به این امر مسلم اشاره کرد و امروز به دلیل پیشرفت فراوان بازار شیادی و عوامفریبی، حضرت درویشپور و شرکاء جهت به بیراهه کشاندن مطالبات ما ملت «سکولار مسلمان» اختراع کردهاند.
همانطورکه در بالا گفتیم با در هم آمیختن دو مفهوم متضاد میتوان ایجاد ابهام کرد. و این نوع «ابهام» برای عوامفریبی الزامی است. به این دلیل است که مدعیان طرفداری از حقوق بشر، دمکراسی و جمهور هیچکدام به سرچشمة ابهام یا قانون اساسی ایران اشاره نمیکنند! همه در ظاهر خواهان برابری، رفع تبعیض و آزادیاند ولی میدانیم که دو اصل اول و دوم قانون اساسی حکومت ایران با تمامی حقوق انسانی در تضاد قرار دارد، چرا که قانون اساسی جمکران «خدا محور» است! سرچشمة ابهام، توهمی است مقدس که در این قانون خدا نامیده شده.
با تکیه بر چنین ابهام مقدسی است که زبان انسداد میتواند بر جامعه حاکم شود. در واقع حکومت اسلامی با توسل به حدیث و روایت تمام مفاهیم مدرن را میتواند مستقیماً از قرآن و صدر اسلام استخراج کند. به این ترتیب که هر روز یک جفت نعلین در رسانهها ظاهر میشود و با ذکر مهملات حوزوی مدعی میشود که مثلاً در صدر اسلام «جامعه» بسیار پیشرفته بوده، و یا اینکه «آزادی بیان» وجود داشته و یا «حقوق» زنان با مردان مساوی بوده! سپس برای اثبات چنین ترهاتی چند روایت و حدیث از نعلیناش بیرون میکشد و ما متوجه میشویم که «دمکراسی» را در واقع پیامبر گرامی به بشریت اهداء کردهاند! ولی مهمتر از این معرکه گیریهای روزمره، فرامین اخیر «داش» صفار هرندی پیرامون احترام به «ادبیات کلاسیک» است. «داش» صفار که مانند دیگر نخبگان حکومت اسلامی بجز نفسکش طلبی و عربدهجوئی هیچ نوع ادبیاتی نمیشناسند، به این دلیل شیفتة ادبیات کلاسیک شدهاند که این نوع ادبیات سراپا «ابهام» است!
البته شناخت ادبیات کلاسیک ایران نشان غنای فرهنگی است، و کسی که در عرصة فرهنگ فعالیت دارد الزاماً میباید با ادبیات کلاسیک آشنائی کامل داشته باشد. ولی دلیل اینکه یک قداره بند به نام صفار هرندی خود را مدافع ادبیات کلاسیک قلمداد میکند چیز دیگری است! دلیل این است که با لنگر انداختن در ادبیات کلاسیک از حلقة تقدس الهی و عشقهای موهوم، مبهم و افلاطونی پای بیرون نخواهید گذاشت! از نثر کلاسیک فارسی تا سرودههای زیبای فردوسی، خیام، حافظ، سعدی، نظامی، و ... هیچیک شما را به دنیای رسته از زنجیر الهیت رهنمون نمیشود. اینجاست که دلیل واقعی دلبستگی یک لات بیسروپا چون صفار هرندی را به ادبیات کلاسیک مشاهده میکنیم. در واقع اگر حکومت اسلامی به ادبیات فارسی علاقمند میبود، شاهنامة فردوسی میبایست در مدارس تدریس میشد تا زبان فارسی به چنین افلاس و ابتذالی دچار نشود.
ولی مشکل «داش» صفار و اربابان حکومت مستقل اسلامی ارتقاء زبان فارسی نیست، اینان تلاش دارند زمینة تقدس را گسترش دهند؛ و اینهمه با تکیه بر «عرفان» و با مطرح کردن ادبیات کلاسیک صورت میگیرد، هیاهوئی که برای سرکوب ادبیات آزادی یا «رمان» است. در جامعة اسلام استعماری، از آنجا که آزادی تخیل، تقدسها را به چالش میطلبد «رمان»، به عنوان تجلی والای «زبان دمکراتیک» میباید به بوتة فراموشی سپرده شود. «داش» صفار هیچ مجوزی برای نشر رمان صادر نخواهند کرد مگر اینکه رمان کذا «رمانیات» نداشته، فاقد آزادی بیان باشد، و پرسوناژهایاش بدانند که اگر احترام به مقدسات را رعایت نکنند سر و کارشان با گشت انصار و داشصفارها خواهد بود. البته فواید «ابهام» به عرصة ادبیات محدود نمیشود! در زمینة فلسفة مدرن، بخشی از نظریات «مارتین هایدگر» نیز میتواند به ترویج ابهام کمک کند، همچنان که بخشی از فلسفة ارسطو تکیهگاه توحش اصحاب کلیسا برای «توجیه» انسانستیزی است.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت