شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۹


حقوق و حشیش!
...
پس از تصویب تحریم‌ها علیه ملت ایران، امروز خوزه ماریا آسنار، نخست‌وزیر سابق اسپانیا و جان‌بولتون در تجمع سازمان مجاهدین خلق در پاریس حضور یافتند تا از حقوق‌بشر در ایران دفاع کنند! یادآور شویم ایندو از مدافعان تهاجم نظامی به عراق بودند.

دمکراسی، هیچ نام دیگری جز دمکراسی ندارد! و برای استقرار آن «جدائی دین از سیاست» الزامی است. بدون تحقق این امر تدوین قوانین «انسان‌محور» امکانپذیر نخواهد شد.

«جدائی دین از سیاست»، به این معناست که مقدسات دینی یا بومی نمی‌تواند به ابزار سیاست‌گزاری تبدیل شود. از نظر ما «دمکراسی راستین» پیشنهادی رضا پهلوی همان دیکتاتوری «خدا، شاه، میهن» خواهد بود. با در نظر گرفتن اینکه بازگشت به گذشته در هر حال امکانپذیر نیست، با هیچ منطقی نمی‌توان ادعا کرد که برای ملت ایران دیکتاتوری فوق از دیکتاتوری نعلین بهتر باشد! در واقع حکومت اسلامی تداوم منطقی مثلث «خدا ـ شاه ـ میهن» است که در آن «نعلین» جانشین «شاه» شده. قانون اساسی محبوب جبهة حوزه و بازار که پس از انقلاب مشروطه به ملت ایران حقنه شد، «دین رسمی» ایران را شیعة اثنی‌عشری و «پادشاه» را نیز موظف به نگهبانی از همین دین مبین ‌دانسته. اشکال قانون اساسی مشروطه در همین «دین رسمی» است که در کشور ایران «اسلام» خوانده می‌شود!

همه چیز در اسلام وجود دارد! در نتیجه، در رنگ «سبز»‌ نیز همه چیز می‌تواند وجود داشته باشد، چرا که هر دو گنگ و مبهم‌اند؛ «ابهام» فاقد چارچوب است و مرز و کرانه ندارد. به همین دلیل «جنبش سبز» از نظر ما جنبش فاشیست‌ها است. شاهدیم که تمامی گرایش‌های ظاهراً متفاوت که در اوپوزیسیون جمکران از دیرباز وجود داشته، امروز رنگ‌شان «سبز» شده و چاردست‌وپا در لجنزار همین ابهام افتاده‌اند. بهتر است بگوئیم، جنبش کذا می‌باید از جمله چهارپایان به شمار آید! به عنوان نمونه سبز «رحمانی» موسوی یک‌پا در صدر اسلام دارد، یک‌پا در صحرای کربلا، پای سوم‌اش در جمکران گیر کرده، حال آنکه پای چهارم‌اش در بلاد غرب سرگردان است! و اما دیگر «سبزها» اگر چه هر یک گرایش‌های ویژة خود را دارند و تفسیرهای متفاوت و متناقضی از «سبز» ارائه می‌دهند، در یک امر باهم هماهنگی کامل دارند: مخالفت با دمکراسی. و آندسته که دمکراسی را در شعار تأئید می‌کند، در عمل آنرا مردود می‌شمارد. خلاصة کلام تضاد با دمکراسی، وجه مشترک همة طرفداران «جنبش‌سبز» است. ما تمامی گرایشات موسوم به «سبز» را غیردمکراتیک به شمار می‌آوریم. این جریانات تمایلات سنتی، واپس‌گرایانه و خصوصاً منافع محافل استعماری را بازتاب می‌دهد. سبزها در مجموع ایدة جدیدی برای جامعة ایران و سیاست کشور در چنته ندارند و فقط با تکیه بر آنچه «گذشته‌های» درخشان می‌خوانند در راه تحمیل همان پوسیده بنیادها بر سیاست روز کشور گام بر می‌دارند.

بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، باز هم تکرار می‌کنیم، دمکراسی همچون جمهور فاقد «رنگ» است. اگر «دمکراسی راستین» که پیشنهاد رضا پهلوی است از نظر ما همان دیکتاتوری «خدا، شاه، میهن» تلقی می‌شود، «دمکراسی دینی» حاج‌فرج‌دباغ و شرکاء نیز همان دیکتاتوری خمینی است. شبه‌نظریة ‌«دمکراسی دینی»‌ که فاشیست‌های جمکران آن را به عادت معهود از دیگران سرقت کرده و پس از «تحریف» به عنوان «تفکر» و «نظریه» در سایت‌های‌شان انتشار داده‌اند، در واقع همان حکومت توحشی است که با کودتای 22 بهمن بر ملت ایران تحمیل شد.

در وبلاگ «شاخسار آفتاب» به این سرقت نظری اشاره کردیم و گفتیم، آن سکولاریسم سیاسی که حاج فرج از دیگران سرقت کرده، در عرصة تشکیلات دولتی می‌باید الزاماً «بی‌خدا» باقی بماند. البته سرقت نظریات دیگران و تخریب و تحریف‌شان شیوة رایج «آزادی‌خواران» طویلة مک‌کارتی است، و همة به اصطلاح «روشنفکران» ‌دینی جمکران همچون علی شریعتی و شرکاء به همین شیوة مقدس متوسل شده، می‌شوند و خواهند شد. چرا که دین‌فروشان مدعی روشنفکری، همچون آخوند جماعت از «تفکر» عاجزاند. مهارت اینان «سرقت» نظریات انسان‌محور و تحریف و تخریب آن‌ها از طریق افزودن صفت «دینی» به مفاهیم‌شان است. همان عملی که محفل فرانکفورت انجام می‌دهد. منتهی اعضای محفل فرانکفورت، نظیر یورگن هابرماس و شرکاء همانطور که بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، می‌دانند چه می‌کنند، حال آنکه «متفکران خیابانی» جهان سوم ناشیانه به تقلید از اینان مشغول‌اند.

این نسخه‌برداری از جانب «فرهیخته‌نمایان» جمکران بدون در نظر گرفتن این نکتة پیش‌پاافتاده صورت می‌گیرد که «دین»، و باورهای دینی به دلیل تکیه بر اصل «تعبد» با هرگونه اندیشه و «تفکر» نهایتاً در تضاد قرار خواهد گرفت. «تفکر» در هر زمینه، علمی، فلسفی و... منطقی و منسجم است و چارچوب مشخصی دارد، ‌ حال آنکه «باورها»، ‌ مقدس یا غیر، فاقد چارچوب و انسجام بوده در ردة «توهم» قرار می‌گیرد. یکی از فواید «توهم» این است که جمع را بر یک نقطه متمرکز می‌کند. به عنوان نمونه اینروزها در فرانسه یک جنجال عظیم رسانه‌ای پیرامون تیم ملی فوتبال این کشور به راه اندخته‌اند تا در پس پردة آن شکاف ایجاد شده بین دو محفل اسلام‌نواز کاتولیک و یهودی که حاکمیت فرانسه را متزلزل کرده از دید همگان پنهان ماند.

در راستای تزلزل واتیکان و بنیادهای وابسته به «شبکة پنهان»، نه تنها صنایع نظامی «لاگاردر» سهام خود را در موسسة «لوموند» کاهش می‌دهد، که محفل یهودیان اسلام‌نواز هم برای تصرف سهام شرکت «اورآل»، خیز برداشته. وارد جزئیات نخواهیم شد، فقط یادآوری می‌کنیم که شرکت «اورآل» یکی از مهم‌ترین بنیادهای اقتصادی فرانسه است، هر چند تحت نظارت بریتانیا اداره می‌شود! این شرکت از طریق محفل فرانکیست «اوپوس دئی» یک شاخک در اسپانیا دارد و شاخک دیگرش در کشور کلمبیاست. در ظاهر امر «اورآل» به «لیلیان شولر»، همسر «آندره بتانکور» از طبقة بورژوازی کاتولیک فرانسه تعلق دارد. خانوادهای «شولر» و «بتانکور» به ترتیب در مناطق آلزاس و نرماندی ریشه دارند. «اینگرید بتانکور»، رهبر «سبزهای» کلمبیا نیز از طریق پدر به شاخة کاتولیک‌های «نرماندی» مرتبط می‌شود! باری، تنها فرزند لیلیان بتانکور که پدرش «آندره شولر»، بنیانگذار «اورآل» بوده، «فرانسواز» است که با یک بانکدار یهودی به نام «ژان پیر می‌یرز» ازدواج کرده. و همین فرانسواز، برای ممانعت از دخل و تصرف مادرش در اموال خانواده، از دادگاه خواسته او را مهجور شناخته و «تحت قیمومت» قرار دهد!

ماجرای لیلیان بتانکور، فرانسواز می‌یرز و شرکت اورآل مفصل است، شاید در وبلاگ دیگری به تفصیل به آن بپردازیم. آنچه اهمیت دارد این است که برنار هانری‌لوی معروف از پامنبری‌های فرانسواز می‌یرز به شمار می‌رود! در ضمن پس از خانوادة بتانکور، که 30 درصد از سهام شرکت کذا را در اختیار دارد، شرکت «نستله» دومین سهامدار این شرکت است. حال که ارتباط مستقیم «نستله» و «اورآل» مشخص شد، توضیح دهیم که، در سال 1942، یعنی در اوج جنگ دوم جهانی، «شولر» آلزاسی به سهامدار عمدة نستله تبدیل می‌شود، و دامادش «بتانکور» را برای «آریائی کردن» نستله به سوئیس اعزام می‌کند. بله، «شولر» و «بتانکور»، که از شهرستان‌های فرانسه برخاسته‌ و مشخص نیست ریشه در «فرانک‌ها» دارند، یا در «توتون‌ها» و یا در دیگر اقوام وحشی منطقه، تحت تأثیر «نظم نوین» هیتلری «آریائی نژاد» شده بودند. و شاید به همین دلیل در سال 1942، شرکت نستله اکثر سهام‌اش‌ را به اینان می‌فروشد و مسلماً به همین دلیل شرکت «نستله» با در دست داشتن حدود 30 درصد سهام اورآل، پس از بتانکورها در جایگاه دومین سهامدار شرکت مذکور نشسته! اما در ظاهر مشخص نیست به چه دلیل علاوه بر «فرانسوا ـ ماری بانیه»، دوست فرضی خانوادة بتانکور، پای وزیر خزانه‌داری فرانسه و همسرش نیز به این ماجرا کشیده شده! حال آنکه در واقع دعوای اصلی بین محافل بر سر پول است.

به گزارش فیگارو، مورخ 25 ژوئن 2010، 600 کیلو حشیش در پاریس توقیف شد! با توجه به تحولات افغانستان یعنی کاهش اراضی زیر کشت خشخاش به میزان 25 درصد، این اموال «حلال» می‌باید متعلق به ‌همان‌ها باشد که قرار است پرداخت زکات‌شان از محل قاچاق مواد مخدر در افغانستان متوقف شود. البته جای نگرانی نیست! با اعمال تحریم و صدور قطعنامه چند برابر خسارات‌شان را از ملت ایران دریافت خواهند داشت. به همین دلیل است که روز گذشته، آخوند صدیقی هم‌صدا با هیلاری کلینتن از اعمال تحریم بر ملت ایران ابراز رضایت کرد! آخوند صدیقی در کمال حماقت تحریم‌ها را عامل «وحدت» شمرده، هیلاری کلینتون نیز در کمال وقاحت ادعا می‌کند که این تحریم‌ها به «فعالیت‌های غیرقانونی» حکومت اسلامی پایان می‌دهد! حال آنکه تحریم‌کنندگان خود در واقع مشوق «فعالیت غیرقانونی» حکومت اسلامی به شمار می‌روند.

اگر شورای امنیت سازمان ملل حسن نیت ‌می‌داشت، برای دولت‌های متبوع شرکت‌های ناقض تحریم جریمة نقدی در نظر می‌گرفت! در اینصورت بازارسیاه دولت‌های آلمان، انگلستان و به ویژه دولت آمریکا تعطیل می‌شد. ولی هدف اعضای شورای امنیت و شرکای‌شان به هیچ عنوان کسادی بازارسیاه تجهیزات نظامی نیست، بلکه گسترش و رونق آن است. از اینرو تحریم را اینان فقط به «خریدار» تحمیل می‌کنند نه به فروشنده! در اینجا ممکن است این موضوع مطرح شود که اقتصاد این حضرات ارواح شکم‌شان لیبرال است پس دولت هیچ دخالتی در بازار نمی‌کند. اما پس از تزریق میلیاردها دلار نقدینگی در مؤسسات مالی و شرکت‌های در حال ورشکستگی هیچیک از دولت‌های غرب به ویژه اعضای شورای امنیت در جایگاهی قرار ندارند که بتوانند از این شکرخوری‌ها کنند.

ارز حاصل از چپاول نفت ایران در بانک‌های غرب ذخیره شده، دلال‌ها و واسطه‌های تجارت قاچاق نیز در حوزة دلار خیمه زده‌ و تحت نظارت دولت‌های غرب به تاراج ثروت‌های ما ملت مشغول‌اند. چه کسی خریدار است؟ حکومت اسلامی. فروشنده کیست؟ شرکت‌های غربی. اما تحریم‌ها بر ملت ایران اعمال می‌شود، تا جایگاه حکومت دست‌نشاندة غرب در کشورمان تقویت شود و دامنة مقدسات گسترش یابد. یکی از تازه‌ترین ابتکارات ساواک جمکران برای گسترش مقدسات، تغییر اسامی افراد است.

در این راستا در سایت «بالاترین»، نام خانوادگی همسر پاسدار محسن‌ آرمین به «شریعتی» تبدیل شده! و محمد خاتمی و میرحسین موسوی و شرکاء با «خانم شریعتی»، همسر محسن آرمین ملاقات کرده‌اند! در ضمن ساختار خانوادگی پاسدار محسن آرمین نیز تغییر و تحولاتی یافته. به این ترتیب که پسرش از صحنه حذف شده تا ساواک جمکران بتواند با نامه‌نگاری از سوی دختر 10 ساله‌اش برای «پدر برحق»، هر چه بیشتر بر حجم ابتذال و خشونت و پدرپرستی بیافزاید. البته ما قصد افشاگری نداریم ولی نام خانوادگی همسر آرمین به هیچ عنوان «شریعتی» نیست، نام خانوادگی وی به هیچ عنوان نام‌های «اسلامی»‌ را تداعی نمی‌کند. در ضمن برادر کوچک‌تر این حضرت «خانم شریعتی» نیز ته‌ریش کثیفی گذاشته و در ینگه‌دنیا به دلالی برای حکومت جمکران مشغول است! این نکته را محض اطلاع مسئولین «محترم» سایت بالاترین آوردیم!

روز گذشته که در راه بندان دل‌انگیز پاریس گیر افتاده بودم، کشف بزرگی کردم! در این روز فرخنده به دو تفاوت عمدة‌ خود با روسای جمهور آمریکا و روسیه پی بردم! نخست‌ اینکه به ما گفته بودند هنگام غذاخوردن آرنج‌تان را روی میز نگذارید!‌ دیگر اینکه نویسندة این وبلاگ وقتی به پول ـ اسکناس یا سکه ـ دست می‌زند، دست خود را می‌شوید؛ به ما گفته‌اند، «پول کثیفه!» ولی پرزیدنت‌های آمریکا و روسیه وقتی به پول دست می‌زنند، با همان دست «همبرگر» می‌خورند! بله، طی ضیافت تاریخی اوباما در «هل برگر»، مستر پرزیدنت ایالات متحد پس از پرداخت صورتحساب «رایز هل برگر»، سر میز نشستند و با انگشتان مبارک‌شان‌ گوجه فرنگی و بقیة قضایا را برداشته و در همبرگر‌شان گذاشتند؛ گویا به ایشان گفته باشند، «پول خوردنی‌ است»، «ویتامین داره»، یا «پول تبرکه» و معجزه می‌کنه و ... و البته در «معجزة پول» تردید نکنیم! همه نوع کثافت و جنایت را با پول می‌توان چنان شست و پاک کرد که مثل الماس بدرخشد!

جونم براتون بگه، همین درخشندگی الماس را دستکم نگیریم! ‌ اگر تاجی از الماس بر سر میرحسین موسوی یا کروبی بگذاریم، بیننده چنان مجذوب می‌شود که ممکن است شیخ مهدی و میرحسین را با «مرلین مونرو» اشتباه بگیرد! اما چنین توهماتی مسلماً بدون تاج الماس هم به بعضی‌ها دست داده. همان‌ها که میرحسین جلاد را با نلسون ماندلا در ترادف قرار می‌دهند. در این رابطه یکی از خوانندگان گرامی در «وردپرس» به مطلبی از «پروفسور» عباس میلانی اشاره کرده‌اند که در «نیو ریپابلیک»‌، مورخ فوریه 2010 انتشار یافته. خوانندة‌ گرامی! پیشتر در وبلاگ «بوی بهبود»، به صورت شتابزده به این مطلب شیوا اشاره کرده بودیم.

«حضرت‌عباس» در این مطلب عالمانه و مستدل، جهت روشنفکرنمایاندن یک فرصت طلب اسلام‌گرا به نام میرحسین موسوی به همان ترفند رسانه‌های غرب متوسل شده. به این ترتیب که باورهای مقدس و رفتار مبتذل و خشونت عوام را معیار فرهنگی جامعة‌ ایران می‌گیرد، تا بتواند آخوندهای بی‌دستار را مترقی و پیشرفته معرفی کند.

روند کار هوچی‌های غرب، برای اثبات روشنفکری خاله‌زنک‌های اسلام فروش جمکران چنین است. ابتدا می‌گویند در کشورهای مسلمان‌نشین، «زن» از حق تحصیل و فعالیت اجتماعی محروم است، در نتیجه هر زنی به مدرسه و دانشگاه رفته و شغلی داشته باشد، در مقایسه با زنان بی‌سواد و خانه‌نشین تبدیل می‌شود به «روشنفکر»، و به ویژه مترقی! «استاد» عباس میلانی هم در مطلب خود به همین ترفند متوسل شده می‌گوید، در ایران مردان سنتی در برابر دیگران نام همسر خود را نمی‌برند و از او به عنوان «خانه» یاد می‌کنند، اما میرحسین چنین نیست. چرا که او در سال 1969 با زهرا رهنورد که منتقد و هنرمند سرشناسی بوده ازدواج کرده! میلانی سپس از زبان رهنورد می‌گوید، «اسلام زن‌ستیز نیست»، مردها این دین «نازنازی» را زن‌ستیز کرده‌اند. علامت تعجب نمی‌گذاریم! این اظهارات بازنشخوار پروپاگاند زن‌ستیزی است که برای نشخوار امثال «فاطمه مرنیسی» در غرب فراهم آورده‌اند و همچون تب برفکی به دیگر گوسفندان گلة مک‌کارتی نیز سرایت کرده. برای توضیح بیشتر در اینمورد مراجعه شود به وبلاگ «فیل و فمینیسم»، تا ما هم بازگردیم به اعمال تحریم بر ملت ایران به بهانة اعمال فشار بر دولت جمکران.

از نظر ما این تحریم‌ها برای سرکوب ملت ایران صادر شده، همچنانکه در مورد عراق نیز چنین بود. شورای امنیت با صدور این قطعنامه‌ها همزمان برای حکومت اسلامی «کسب مشروعیت» کرده و خوراک تبلیغاتی فراهم می‌آورد. «صدور قطعنامه» به حکومت اسلامی امکان می‌دهد تا اربابان خود را دشمن «اسلام» معرفی کند. طی سه دهة اخیر، این عملیات مزورانه همواره پیامد لشکرکشی‌های خیابانی و قانون‌شکنی اوباش پیرو خط امام بوده که با اشغال سفارت آمریکا در تهران آغاز شد. این تحرکات در خردادماه سال گذشته به بهانة «تقلب» تداوم یافت تا مانع از اجرای توافق‌های وین شود. پس سناتور مک‌کین و شرکاء بهتر است دکان یاوه‌گوئی و مهمل‌بافی خود را تعطیل کنند و ژست مدافع حقوق بشر نگیرند.

سایت صدای آمریکا، مورخ 26 ژوئن 2010، در مطلبی تحت عنوان مضحک «قانونگزاران آمریکا: هدف از تحريم‌ها متقاعد کردن ایران به تغییر راهی‌ست که در پیش گرفته»، می‌نویسد، قانونگزاران آمریکائی تصویب تحریم‌ها علیه ایران را بخشی از تلاش‌های بین‌المللی برای متقاعد کردن ایران به تغییر سیاست می‌دانند و می‌گویند، ادامۀ سرپیچی حکومت اسلامی از خواست جامعۀ بین‌المللی و اجرای این تحریم‌ها برای ایران گران تمام خواهد شد!

خوشبختانه سرپیچی جمکران از این تحریم‌های مزورانه برای حکومت اسلامی و شرکت‌های غربی و گلة دلال واسطه و... سود فراوان دارد، همچنانکه برنامة «نفت در برابر غذا» در عراق جیب کوفی عنان، دبیرکل سازمان رسوای ملل و اعضای شورای امنیت را پر می‌کرد. افتضاح سوء‌استفادة مالی در سازمان کذا و تهاجم به کشور عراق را هیچکس فراموش نکرده. پس قانونگزاران ینگه دنیا بهتر است دست از قصه‌پردازی بردارند. قانون‌شکنانی که 8 سال است به تاراج مسلحانة ثروت‌های عراق و کشتار غیرنظامیان این کشور مشغول‌اند دم از قانون نمی‌زنند! وقاحت و بیشرمی هم حدی دارد. به قول خودتان، «شات‌آپ!»

شهامت ندارید با مذاکرات صلح در منطقه مخالفت کنید و بگوئید با تداوم بحران و جنگ‌افروزی در منطقه منافع‌تان تأمین می‌شود؟ نمی‌خواهید بگوئید سرپیچی نوکران‌تان در جمکران در واقع مطالبات شماست؟ شاید می‌پندارید همچنان با توسل به واژگون‌نمائی‌ها می‌توان افکار عمومی را فریفت؟! به همین دلیل است که امثال جان کری، که از حکومت اسلامی پول توجیبی دریافت می‌کنند، مدافع حقوق‌بشر در ایران می‌شوند.

جان کری، رئیس کمیتۀ روابط خارجی سنا که از دلارهای نفتی ایران تغذیه می‌کند، در کشورمان سلاح هسته‌ای رویت کرده و اسرائیل را در خطر می‌بیند. جان کری گفته، «اگر» ایران به سلاح هسته‌ای مجهز شود، تهدیدی خواهد بود برای هم‌پیمان ما، اسرائیل! چشم انداز جنگ این چارپای طویلة‌ مک‌کارتی را چنان کور کرده و نمی‌بیند که اگر فرضاً ایران سلاح هسته‌ای داشته باشد، هرگز نمی‌تواند آن را در اسرائیل بکار برد، چرا که در اینصورت فلسطینیان نیز نابود خواهند شد:

«[به گفتة‌] سناتور کری [...]ایران مجهز به سلاح هسته‌ای تهدیدی غیرقابل تحمل نسبت به هم پیمان ما اسرايیل [است]‌»


بله این سلاح هسته‌ای فرضی گورکن‌ها هم مانند همان تاج الماسی است که موسوی و کروبی را به مرلین مونرو تبدیل می‌کند. در ادامة بیانات موهن و ابلهانة جان‌کری، صدای آمریکا می‌افزاید، تحریم‌های جدید ناقضان حقوق‌بشر را نشانه گرفته! اگر چنین است، شما که خیلی با ناقضان حقوق‌بشر مخالف‌اید چرا اقدام به دستگیری سگ‌های‌هاری نظیر آخوند کدیور و حاج فرج دباغ نمی‌کنید که در دسترس‌اند و سابقه‌شان در جنایت و سرکوب مشخص است؟ چرا از کالین پاول، دیک‌چنی و جرج بوش آغاز نمی‌کنید که پیامد جنایات‌شان در افغانستان و عراق روز به روز گسترده‌تر می‌شود؟ خارج از حاکمیت آمریکا و جیره‌خواران‌اش، کدام ابلهی این حاکمیت را مدافع حقوق بشر می‌شناسد؟ پاسخ روشن است، سناتور مک‌کین! متخصص بمباران مردم ویتنام.

ایشان فرموده‌اند، لایحۀ جدید رئیس جمهوری را موظف می‌کند فهرست اسامی متخلفین در انتخابات سال گذشته و ناقضان حقوق‌بشر را در اختیار عموم قرار دهد. می‌بینیم که سناتور مک کین بر ادعای میرحسین موسوی مبنی بر تقلب مهر تأئید می‌زند. به عبارت دیگر همانطور که جان بولتون و آسنار در کنار مریم و مسعود قرارگرفته‌اند، آخوند صدیقی و هیلاری کلینتن هم‌صدا با یکدیگر از تحریم‌ها استقبال می‌کنند و جان مک‌کین هم به نشخوار شایعات «مید این یو. کی» که از زبان موسوی «پخش» شد اشتغال دارد. بله ایشان خواهان معرفی ناقضان حقوق‌بشر پس از انتخابات به قول صدای آمریکا «فریب‌آمیز» ایران شده‌اند:‌

«[این لایحه رئیس جمهور را موظف می‌کند] فهرستی از نام افرادی که پس از انتخابات فریب‌آمیز ریاست جمهوری در ایران [...] در اختیار عموم قرار دهد [...] کاری خواهیم کرد که این ناقضان حقوق بشر بخاطر جنایت‌هائی که مرتکب شده‌اند در جهان شناخته شوند.»

پیشتر گفتیم که در تئوکراسی نه انتخابات وجود دارد، نه شهروند. پیشتر گفتیم قانون اساسی تئوکراسی به دلیل خدامحوری به خودی خود ناقض حقوق بشر است. از نظر ما آن‌ها که ادعا می‌کنند در حکومت اسلامی «جمهور» وجود دارد، و می‌توان در آن انتخابات برگزار کرد و حقوق بشر به مورد اجرا گذاشت نیز به خاطر همدستی در تمام جنایت‌های حکومت اسلامی می‌باید به جهانیان معرفی شوند.



جمعه، تیر ۰۴، ۱۳۸۹


وافور و خیارشور!
...

با پوزش از خوانندگان گرامی! مطلب «پروفسور» عباس میلانی تحت عنوان، «پردة‌ آهنین ایران در عرصة اینترنت» در سایت رادیوفردا، مورخ 31 خردادماه 1389 انتشار یافته بود.

پس از انتصاب ژنرال دیوید پتریوس بجای حضرت مک‌کریستال، ‌ فرستادة مخصوص بریتانیا در افغانستان و پاکستان نیز استعفا داد. همچنین پیگیری پروندة «ال‌گور» به جرم تجاوز جنسی متوقف ماند، و همة این تغییر و تحولات ناخوشایند به حذف تیم فوتبال ایتالیا انجامید! ولی اگر از حذف تیم ایتالیا چشم‌پوشی کنیم، وجه مشترک دیگر موضوعات که ظاهراً نامربوط می‌نمایند، به تصمیمات نوین پیرامون تخریب 25 درصد مزارع کشت خشخاش در افغانستان باز می‌گردد!‍

پیش از ادامة مطلب حضور چارپایان محترم طویلة‌ مک‌کارتی بگوئیم با «ویروس» نمی‌توانید از انتشار مطالب این وبلاگ ممانعت کنید! در ضمن به مناسبت دولتی شدن دانشگاه آزاد، یک تک بیتی از میرزادة عشقی به مجلس چاه جمکران و اوباشی که درآن به عنوان «نمایندة‌ منتخب» خیمه زده‌اند تقدیم می‌شود:

بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد
به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد

طی یک سده، تک بیت فوق وصف‌الحال به اصطلاح «مجلس»‌ قانونگزاری در کشور ایران است. به چه دلیل «دانشگاه آزاد» باید «دولتی» می‌شد؟ چون اکبر رفسنجانی بنیانگذار آن بود، یا چون مشتی لات و اوباش در برابر مجلس تجمع کردند؟ اگر قرار است اراذل ساواک برای شما به اصطلاح نمایندگان برگزیدة این «مجلس» خیلی خیلی «مردمی» تعیین تکلیف کنند، فلسفة‌ حضور شما در مجلس کذا چیست؟‌ ‌ این مضحکه را همچون مسابقات مارگیری تعطیل کنید و به «شبیه‌سازی»‌ پایان دهید. حکومت سنگسار و قصاص و حجاب و «عرف ‌مردمی» را چه به انتخابات و مجلس قانونگزاری؟

معرکه‌گیری ژنرال مک‌کریستال و کاخ سفید ریشه در تصمیمات نوین پیرامون کاهش 25 درصدی تولید مواد مخدر در افغانستان دارد! با توجه به 100 میلیارد دلار درآمد سالانة شبکة پنهان از محل تولید و توزیع موادمخدر، این شبکة‌ خداجو و یکتاپرست از مبلغی معادل 25 میلیارد دلار در سال محروم خواهد شد! مسلماً این خسارت عظیم تلفات فراوان به بار می‌آورد! پیش از ادامة مطلب لازم است به پیام یکی از خوانندگان گرامی پیرامون «اعمال خشونت» در حق آخوند صانعی و شرکاء توضیحاتی بیاوریم.

نخست اینکه جنجال پیرامون تهاجم فرضی به «بیوت مقدس» آیات‌عظام در واقع تداوم همان معرکة «اوپوزیسیون سازی» با توسل به «شایعه‌پراکنی» است. بخش نخست این سیرک گوساله پسند در خردادماه سال گذشته توسط موسوی و کروبی به اجرا درآمد، تا این دو جنایتکار مزدور در جایگاه «رهبری اوپوزیسیون» قرار گیرند. اکنون وقت‌ آن رسیده تا جایگاه آخوندهای هم‌سو با دو جلاد فوق تثبیت شود. به این ترتیب بازمی‌گردیم به همان دوران امام روشن ضمیر. آنروزهای خوب که «خره خراطی می‌کرد.» بله آنروزها که خره خراطی می‌کرد، ‌جهت مبارزه با امپریالیسم شرق و غرب، اوباش ساواک را به خیابان می‌آوردند تا شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» سر دهند که صانعی، دادستان کل انقلاب هر روز صدها حکم اعدام را به مورد اجرا بگذارد و دارودستة میرحسین ‌موسوی با خیال آسوده به گسترش شبکة قاچاق و تجارت پنهان مشغول باشند.

اگر به تاریخ معاصر ایران بنگریم خواهیم دید که تغییر در حوزة ‌علمیه پیرو تحولات هیئت حاکمه بوده. به عنوان نمونه، پس از کودتای آیرون‌ساید حوزة علمیة‌ قم با بودجة دربار تأسیس شد و روضه‌خوان‌های جیره‌خوار انگلستان در نجف و کربلا در رأس آن قرار گرفتند. پس از کودتای 28 مرداد آخوندها و فکل‌کراواتی‌های جیره‌خوار انگلستان به دو دسته تقسیم شدند، مصدق،‌ رهبر فکل‌کراواتی‌ها جایگاه اوپوزیسیون را اشغال کرد و آخوند کاشانی و امثال خمینی در کنار «مردم» قرار گرفتند! و اما کودتای 22 بهمن به تصفیة خونین در حاکمیت و در حوزه‌ها انجامید. 4 مرجع تقلید را ترور کردند و ترورها را به حساب سازمان مجاهدین خلق گذاردند. یک رئیس «جمهور» برکنار شد، و به فاصلة چند روز، کادر رهبری حزب جمهوری اسلامی در یک تصفیة خونین از میان رفت، یک رئیس جمهور و یک نخست وزیر به همراه کادرهای امنیتی در مقر نخست‌وزیری نابود شدند، و همة این جنایات را به سازمان مجاهدین خلق نسبت دادند! حال آنکه تمام ترورها توسط ساواک جمکران و با حمایت آنگلوساکسون‌ها صورت پذیرفت. این خشونت‌ها همچنانکه پیشتر هم گفتیم با به قدرت رسیدن حزب محافظه کار انگلستان به رهبری مارگارت تاچر ارتباط مستقیم داشت.

یادآور شویم، انتصاب کاسپار واینبرگر به وزارت دفاع در دولت ریگان پیامد مستقیم انتخابات انگلستان بود. واینبرگر از 21 ژانویه 1981 تا ماه نوامبر 1987 در این جایگاه باقی‌ماند؛ وزارت وی طولانی‌ترین دورة وزارت دفاع پس از رابرت مک نامارا و دونالد رامسفلد وزیر دفاع بوش به شمار می‌رود. این مختصر را گفتیم تا برسیم به این مسئله که تغییرات سیاسی در انگلستان حتی بر ایالات متحد نیز تأثیر می‌گذارد، و حتی امروز که دولت انگلستان ائتلافی است، در سطح جهان می‌تواند تغییراتی ایجاد کند. نخستین بازتاب این تغییرات از یک سو بروز شکاف در هیئت حاکمة ایالات متحد پیرامون اعمال تحریم‌های یکجانبه علیه ایران، و از ‌سوی دیگر اختلاف میان اروپا و آمریکا در سیاست‌های اقتصادی است که بازتاب آنرا در ‌اسرائیل نیز شاهدیم.

به گزارش خبرگزاری‌ها و تلویزیون اسرائیل، حزب «کادیما» برای شرکت در کابینة «ائتلاف ملی» اعلام آمادگی کرد. یادآور شویم پیش از توافق حزب محافظه‌کار و لیبرال دمکرات‌ها برای تشکیل کابینة ائتلافی در انگلستان، گوردون براون، نخست‌وزیر حزب‌کارگر این پیشنهاد را برای حل بحران اسرائیل ارائه داده بود ولی پاسخ مساعدی از «تزیپی لیونی» دریافت نکرد. در واقع پیوستن «کادیما» به دولت اسرائیل می‌تواند در چارچوب زمینه‌سازی برای «مذاکرات صلح» بررسی شود. همچنین اعلام آمادگی جمکرانیان برای «مذاکره» با گروه 1 + 5 در همین راستا قرار می‌گیرد. همانطور که پیشتر هم گفته‌ایم، حکومت اسلامی و حاکمیت اسرائیل ارباب واحدی دارند، و جنگ‌شان زرگری است. هدف از این جنگ زرگری قراردادن‌ افکار عمومی ملت‌های منطقه در تقابل با صلح، و تداوم تجاوز و اشغالگری دولت اسرائیل است. به همین دلیل است که پروپاگاند رسانه‌های غرب بر ایجاد ترادف میان «مذاکرات صلح» و «خیانت به آرمان فلسطین» تمرکز یافته.

سفر قریب‌الوقوع وزیر امورخارجة روسیه به تل‌آویو برای پایان دادن به سیاست محافلی است که از اشغال سفارت آمریکا در تهران، ترور انورسادات، جنگ 8 سالة ایران با عراق، تجزیة لبنان و جنگ داخلی در افغانستان، پس از خروج ارتش سرخ حمایت به عمل آورده‌اند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم محفل نوبل همچون واتیکان از شاخک‌های محفل کذا شمرده می‌شوند. پس از تزلزل واتیکان، به دلیل افشا شدن جنایات کلیسا، نوبت به «ال‌گور»، معاون بیل‌ کلینتون و از نورچشمی‌های محفل نوبل در حزب دمکرات ایالات متحد رسید! «ال‌گور» در سال 2006 به جرم سوءاستفاده جنسی تحت تعقیب قرارگرفته بود و شاید به همین دلیل در سال 2007 نوبل صلح به ایشان تعلق گرفت!

هر چند رسانه‌ها تلاش کردند شیرین‌کاری معاون رئیس جمهور اسبق را به سکوت برگزار کنند، ولی در این تلاش مقدس ناکام ماندند و خلاصه در اوایل ماه ژوئن سالجاری خبر متارکة «ال‌گور» با همسرش در رسانه‌ها انتشار یافت. این دو پس از 40 سال زندگی مشترک از یکدیگر جدا شدند!

به گزارش فیگارو، مورخ 24 ژوئن 2010،‌ «مایکل شرانک»، دادستان یکی از مناطق ایالت «اورگون» با صدور بیانیه‌ای اعلام داشت: «ال‌گور» در اواخر سال 2006 به برقراری «روابط جنسی ناخواسته» و یکسویه متهم شده، اما شاکی، زنی که مورد تجاوز قرارگرفته با توقف پیگرد متجاوز، یعنی مستر «وایس پرزیدنت» الگور، موافقت کرده. بیانیة دادستان در پی افشاگری رسانه‌ای افتخار صدور یافت. گفته شده بود که مسئول ماساژ هتل «پورتلند» در سال 2006 از «ال‌گور» به دلیل سوءاستفادة جنسی شکایت کرده بود! مسلماً شاکی بدون دریافت حق‌السکوت از شکایت خود انصراف نداده و ... و جدائی برندة‌ نوبل صلح از همسرشان پیامد افشای تجاوز جنسی بوده. خلاصه لات‌بازی در حریم خصوصی گویا از الزامات حزب دمکرات باشد. «شهید» مظلوم جان کندی هم کاخ سفید را به محل تفریح روسپی‌ها تبدیل کرده بودند. ماجرای پیتزا بردن مونیاکای پری‌پیکر برای بیل‌کلینتون روشن‌ضمیر هم که هنوز از خاطرمان زدوده نشده. پس بپردازیم به اصل مطلب یعنی اعتراض «ویلیام برنز» به اعمال تحریم‌های یکجانبه بر ایران، یا بهتر بگوئیم ابراز مخالفت آشکار با مطالبات دیوید کامرون در مقر اتحادیة اروپا در بروکسل!

به گزارش سایت نووستی، مورخ دوم تیرماه 1389،‌ «ویلیام برنز» معاون وزیر امورخارجة ایالات متحد روز اول تیرماه در کنگرة آمریکا اظهار داشت، اروپا نیز مانند روسیه از اعمال تحریم‌های تکمیلی یکجانبه علیه کمپانی‌های خارجی فعال در ایران نگران است:

«[روسیه صریحاً نگرانی خود را ] در خصوص اقداماتی که از چارچوب آخرین قطعنامه شورای امنیت خارج است اعلام [داشته] به علاوه، بحث فقط نگرانی‌های روسیه [...] نیست. همکاران اروپائی ما نیز در این نگرانی‌ها شریک‌اند.»

یادآور شویم، این اعتراض جانگداز پس از آتشباری به هلی‌کوپتر هولبروک در افغانستان صورت گرفت. به گزارش سایت نووستی، مورخ دوم تیرماه سالجاری، ‌ روز دوشنبه، 31 خردادماه 1389‌، هلیکوپتر ریچارد هولبروک در ولایت هلمند هدف آتش قرارگرفت. و به یاد داریم که مجلة‌ «رولینگ ستون»‌ سخنان جنجالی مک‌کریستال را در همین روز فرخنده منتشر کرده بود. انتشار این سخنان باعث شد پرزیدنت اوباما «پتریوس» را جانشین «کله‌پز» کنند! یک روز پس از هشدار به هلیکوپتر ریچارد هولبروک، خبر استعفای فرستادة ویژه بریتانیا در افغانستان و پاکستان نیز در سایت لوموند، مورخ 22 ژوئن 2010 انتشار یافت. با در نظر گرفتن این تحولات شاهد تغییر سیاست آنگلوساکسون‌ها در پاکستان و افغانستان خواهیم بود، تغییراتی که روابط هند و پاکستان را نیز شامل خواهد شد.

در راستای همین سیاست نوین است که کنگرة آمریکا با انتشار گزارشی تلویحاً خواستار حذف مسیر پاکستان از تدارکات ارتش در افغانستان شده. متن فارسی این گزارش در سایت رادیوفردا، مورخ اول تیرماه سالجاری انتشار یافته. همزمان با اکتشافات نوین کنگرة‌ آمریکا، سرگئی پریخودکو، معاون دیمیتری مدودف به نمونه‌ای از تحریم‌های یکجانبة «نانوشته» اشاره کرده و می‌گوید، دولت آلمان در مقررات داخلی خود به گونه‌ای عمل می‌کند که باعث اختلال در کار نیروگاه بوشهر می‌شود! به یاد داریم که همین دولت آلمان همچون دولت بریتانیا کور شده و صدور تجهیزات ممنوع به جمکران را نمی‌دید! کوری آلمان و بریتانیا دلیل داشت، اینان از «عشق» کور شده بودند، عشق فروش کالاهای ممنوعه در بازارسیاه!

کارفرمایان فیگارو هم از شدت عشق سر از پا نمی‌شناسند؛ البته اینان دل در گرو «اسلام»‌ دارند و این عشق را از زبان همه و به صور مختلف ابراز می‌دارند. به عنوان نمونه عشق‌شان را اینبار از زبان جرمن جاکسون، برادر «شهید» مایکل جکسون بیان کرده‌اند. ایشان طی مصاحبة رادیوئی خود با «بی‌بی‌سی» هذیاناتی گفته که به مذاق فرانس‌پرس خوش آمده. فیگارو، مورخ 24 ژوئن 2010 ، در آستانة سالروز شهادت مایکل جکسون،‌ از زبان برادرش چنین تیتر زده:‌

«اسلام می‌توانست جکسون را نجات دهد.»

جرمن جاکسون که در برابر دریافت یک مشت دلار به دین اسلام گرویده، طی مصاحبة رادیوئی خود می‌گوید، «فکرمی‌کنم اگر مایکل مسلمان شده بود هنوز در میان ما بود و دلایل فراوان هم دارم. وقتی صد در صد بدانی که هستی، و چه هستی، دلیل وجود تو و اطرافیانت چیست، همه چیز برایت بهتر می‌شود و نیرو می‌گیری.» بله! این پرپاگاند مهوع روز گذشته از «بی‌بی‌سی» پخش ‌شد تا همه بدانند و آگاه باشند که فرد می‌تواند به دلیل «هستی» خود و اطرافیان‌اش پی ببرد! وقتی به این دلیل نیست در جهان پی بردید، بلافاصله متوجه خواهید شد که خداوند شما را برای انجام مأموریت ویژه‌ای «خلق» کرده و همة کارهای ابلهانة خود را به حساب همین مأموریت مقدس خواهید گذارد و تبدیل می‌شوید به یک موجود وحشی که حماقت و توحش خود را با رنگ و جلای «تقدس» توجیه خواهد کرد. درست مثل امام روشن‌ضمیر و کشیش‌های جنایتکار واتیکان. جرمن جکسون در ادامه به رادیوی حاکمیت انگلستان می‌گوید، مایکل خیلی مطالعه می‌کرد و هیچ مخالفتی با مسلمان شدن نداشت:‌

«همة محافظان‌اش مسلمان بودند، چون او به اسلام اطمینان داشت. چون مسلمانان حاضراند خود را در راه دیگری فدا کنند و همچنین تلاش می‌کنند بهترین باشند نه برای مایکل جکسون، که برای الله. وقتی چنین افرادی در اطرافت باشند خداوند نگهدار توست.»

می‌بینیم که «بی‌بی‌سی» از روح‌الله خمینی و آیات عظام برای تبلیغ بندگی و گسترش حماقت به امثال جرمن جکسون روی آورده، به کسی که همچون روضه‌خوان‌ها، در قبال دریافت پول چنین مزخرفاتی بر زبان خواهد آورد. البته ما نمی‌خواهیم جکسون و «بی‌بی‌سی» را به دروغگوئی و پدرسوختگی متهم کنیم، ولی پیشتر، ‌ انتشار «خبر» گرویدن آن شهید به اسلام، آنهم پس از دریافت چند میلیون دلار از برادر شیخ امارات به همراه تصویری از ایشان که در کنار شیخ مذکور و کت ستیونس سابق در رسانه‌ها به چشم می‌خورد،‌ به مخاطب چنین القاء می‌کرد که ایشان مسلمان شده بودند! و ما هم در وبلاگی به آن اشاره داشتیم! پس جرمن جکسون را رها کنیم تا هم‌صدا با بی‌بی‌سی به مرزشکنی و دروغ‌گوئی ادامه دهد و بازگردیم به اظهارات مشاور دیمیتری مددوف در باب اعمال تحریم‌های یکجانبة پنهانی آلمان علیه ایران:

«[پریخودکو] وضعیت آلمان را مثال زده [گفت آن‌ها] تصویب قطعنامه علیه ایران را در مصوبات داخلی طوری ثبت کردند که محمولة‌ ما که تحت [نظارت] آژانس به بوشهر حمل می‌شد، برای حمل از طریق آلمان ممنوعیت یافت.»


البته برای ارسال «محموله» از روسیه به ایران راه نزدیک‌تر هم وجود دارد، بگذریم! همچنانکه گفتیم «مأموریت» دولت آلمان این است که از تجارت قانونی با ایران ممانعت به عمل آورده، مشوق تجارت زیرزمینی باشد چرا که به این ترتیب با یک تیر دو نشان می‌زند، هم دامنة تاراج استعماری را گسترش می‌دهد، هم زمینة‌ سرکوب ملت ایران را. با توسل به این شیوة مقدس است که برای تبدیل انواع زباله و فاشیست به «اوپوزیسیون» در برلن «نشست» هم به راه می‌اندازد،‌ تا حکومت جمکران بتواند با جنجال و هیاهو پیرامون نشست کذا، شرکت‌کنندگان در این مراسم مهوع را «مخالف» خود معرفی کند و پاسدار شریعتمداری هم این مخالفان دروغین را به عنوان «مدافع دمکراسی» در بوق بگذارد. و این عملیات قهرمانانه نیز از عشق سرچشمه می‌گیرد، عشق به تأمین منافع ارباب.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ سوم تیرماه، منوچهر متکی، «فضاي اجلاس عشق‌آباد را تحت تأثير قرار داد.» یادآور شویم عشق آباد همان «اشک‌آباد»‌ است و گورکن‌ها به دلیل شیفتگی بر ارباب ترجیح می‌دهند آنرا «عشق‌آباد» بخوانند. باری این خبر حنازرچوبه که با کد: 1195230 انتشار یافته بازتاب فضای حاکم بر عرصة سیاست جهانی است. در همان لحظاتی که متکی در عشق‌آباد همه را مسحور خود کرده بود، اوباما و مدودف نیز با تناول همبرگر در «رایز هل برگر» ‌عشق می‌کردند.

دیمیتری مدودف پس از دو روز اقامت در سانفرانسیسکو، روز پنجشنبه 24 ژوئن به دیدار باراک اوباما در کاخ سفید شتافت. سپس هر دو پرزیدنت به آرلینگتون رفته در رستوران «رایز هل برگر» همبرگر و «چیپس» نوش جان فرمودند. آورده‌اند که همبرگر اوباما حاوی گوجه فرنگی و خیارشور و پیاز بود و همبرگر مدودف، ‌ قارچ و پیاز و سس چیلی داشت! همچنین روایت شده که اوباما «آیس تی» و مدودف کوکاکولا نوشیدند! و اما به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ سوم تیرماه 1389، «آن‌ها»، یعنی باراک اوباما و دیمیتری مدودف «با هم چیپس خوردند!» چقدر رومانتیک! اتفاقاً همزمان با گاز زدن پرزیدنت‌ها به همبرگر، کنگرة آمریکا هم تحریم‌های یکجانبه علیه ایران را تصویب کرد، تا پرزیدنت اوباما که با برکناری مک کریستال اقتدار خود را در برابر نیروهای نظامی به «اثبات» رساند بود، بتواند با وتوی تصویب‌نامة سنا در عرصة سیاسی نیز برای خود کسب وجهه فرماید و در کمال اقتدار با دیمیتری مدودف «چیپس» بخورد.






چهارشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۹


حق و هندوانه!
...
خارج از «دمکراسی»، به عنوان حاکمیت مجموعة قوانین «انسان‌محور» بر جامعه هرگونه آزادی، انسان‌ستیز و سرکوبگر خواهد بود. و بدون جدائی دین از سیاست نمی‌توان قوانین دمکراتیک وضع کرد. در نتیجه، روحانی جماعت نمی‌تواند در جایگاه قانونگزار بنشیند. همچنین با توسل به «مجتهد مترقی» و «اجتهاد پویا» نمی‌توان به دمکراسی دست یافت! «اجتهاد پویا»‌ شاهراهی است به یک باتلاق توحش که در آن نظامیان حکم سرکوب را از دست مجتهد دریافت می‌دارند.

«شما هم فوق‌العاده‌اید»، خوانندة گرامی! بی‌نهایت از شما سپاسگزارم! حال بپردازیم به وبلاگ امروز. شیفتگی خاج‌پرست‌ها به «اسلام» به قول شازده اسدالله میرزا،‌ پرسوناژ رمان دائی‌جان ناپلئون ریشه در «سانفرانسیسکو» دارد! به عبارت دیگر حضرات برای دوام و بقای نسل خود نگران شده‌اند. در همین راستا دربار سوئد، آبشخور محفل رسوای نوبل که از طریق «برنادوت» و «دزیره» به ناپلئون هم مرتبط شده، از آیندة تیره و تار خود سخت به هراس افتاده، و چندین گله شارلاتان انسان‌ستیز را مأمور کشف «دمکراسی» در قرآن کرده! به این ترتیب ابوالحسن بنی‌صدر می‌تواند دست در دست پاسدار شریعتمداری و آخوند اشکوری دکان سه نبش «اجتهاد پویا» را افتتاح کرده و در آن ‌«تولیدات» گرانسنگ وایکینگ‌ها را برای فروش به شوت‌وپرت‌ها عرضه کند و سایت گویانیوز هم انتشار آگهی برای فروش کالاهای تولیدی طویلة مک‌کارتی را عهده‌دار شود.

چارپایان طویلة مک‌کارتی پنداشته‌اند با فروپاشی اتحادجماهیر شوروی پایان «انسان» و «تاریخ» فرا رسیده و همه می‌باید همچون دوران تاریخ‌گریز اسطوره‌ای «بندة خدا» یا بردة ارباب باشند. از اینرو در دو سوی آتلانتیک ساختارشکنی و تحریف، همزمان جهت تشبیه حکومت جمکران به اتحاد شوروی، و ارائة‌ «تفسیر نوین» از قرآن و نشاندن «مجتهد» در جایگاه قانونگذار شتاب گرفته. با حمایت آشکار آنگلوساکسون‌ها از تروریسم و توحش اسلام‌گرایان جهت تجزیة کشورها و اعمال سیاست استعماری «یک کشور، یک مذهب»، جناب «استاد» بنی‌صدر، «پروفسور» عباس‌ میلانی و همپالکی‌های‌شان در کیهان هم‌صدا با یکدیگر به یاوه‌سرائی افتاده و اختراعات و اکتشافات می‌کنند! یادآور شویم، دمکراسی‌های اروپای غربی از جمله سوئد، فرانسه، انگلستان و ... و به ویژه آلمان برای سرکوب مسلمانان مهاجر در داخل مرزهای خود به آخوند جماعت، اوباش و باورهای مقدس مسلمانان چک سفید امضاء داده‌اند و البته همین سیاست در اسرائیل نیز به صورت مزورانه‌تری به مورد اجرا گذاشته شده.

از آلمان شروع کنیم که گذشته از سوابق درخشان‌اش در زمینة توحش هیتلری، منبع «الهام» اصلاح‌طلبان جمکران است، و محل کارآموزی امثال ملاممد خاتمی در زمینة تحریف و انسان‌ستیزی. به همین دلیل است که پلیس آلمان از قضای روزگار نئونازی‌ها را اصلاً نمی‌بیند! به ارادة الهی اغلب اوقات طرفداران هیتلر نامرئی می‌شوند و می‌توانند چپ‌گرایان، ترک‌ها، غیرآلمانی‌ها و یهودیان را مورد تهاجم قرار دهند. به ویژه در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون نئونازی‌ها پیوسته از الطاف ‌الهی برخوردار بودند تا جائیکه حتی موفق ‌شدند چندین تن از مهاجران ترک را در آتش بسوزانند. پیشتر به عملیات قهرمانانة هم‌ولایتی‌های یورگن هابرماس و کاردینال راتزینگر اشاره داشته‌ایم، پس می‌پردازیم به خویشاوندان‌شان در سوئد و بریتانیا و پیروان‌شان در فرانسه.

به گزارش فیگارو، مورخ 9 ژوئن 2010، حدود یکصد تن از جوانان ساکن «رینکبی»، حومة مهاجرنشین استکهلم، برای دومین شب پیاپی به کمیساریای پلیس حمله کرده و چند ساختمان را به‌ آتش کشیدند. «متز اریکسون» سخنگوی پلیس به خبرنگاران گفت، «آن‌ها یک مدرسه و چند اتومبیل را آتش زدند، به سوی پلیس سنگ و آجر پرتاب کردند و...» و دلیل ظاهراً این بوده که دو شب پیش آن‌ها را به جشنی که در یک دبیرستان برپا شده بود راه نداده‌اند و همین امر خشم جوانان را برانگیخته! این تفسیر سخنگوی پلیس از ماجراست ولی واقعیت را می‌باید در جای دیگری جستجو کنیم.

اکثر ساکنان «رینکبی» نسل اول و دوم مهاجران خوشبخت کشور سوئد‌اند! به عبارت دیگر نسل اول مهاجران هیچ دستاوردی برای نسل دوم نداشته. نسلی که در سوئد متولد شده، و در مدارس این کشور آموزش دیده، امروز نه تنها هیچ بهبودی در زندگی‌اش حاصل نشده که خود را محکوم به سکونت دائم در اردوگاه فقر و مهاجرت می‌بیند. در واقع دولت و جامعة سوئد اینان را به عنوان «شهروند» نمی‌پذیرند، به همین دلیل همه نوع تبعیض در حق اینان اعمال می‌شود. تهاجم جوانان به کمیساریا، به آتش کشیدن ساختمان مدرسه و... ریشه در ممانعت از ورودشان به جشن کذا ندارد، ریشه را می‌باید در جامعه‌ای جستجو کرد که افراد را به دلیل تعلقات فرهنگی و نژادی متفاوت‌ و به ویژه به دلیل فرودستی‌شان طرد می‌کند. وقتی در وبلاگ پیشین به دربار کپک زدة سوئد اشاره کردیم دلیل داشت! این دربار، ‌ همچون دربار پوسیدة‌ انگلستان مشوق فاشیسم بوده و از اینرو ارادت خاصی به افراط‌گرایان اسلامی دارد و به همین دلیل از «تحقیقات» ساختارشکنانه و انسان‌ستیز حمایت می‌کند. در مورد دربار انگلستان خوشبختانه نیازی به توضیح و تفصیل نیست! تصاویر سفر الیزابت دوم به ترکیه،‌ حضور وی در مسجد و جنگ زرگری دولت اردوغان با اسرائیل گویاتر از واژگان ماست! حال نگاهی داشته باشیم به فرانسه.

امروز فیگارو گزارشی منتشر کرده تحت عنوان گوساله فریب، «وجود سلاح در حومه‌های شهر به امری عادی بدل شده!» بدون اینکه توضیح دهد این بساط تداوم 30 سال طالبان‌پروری در حومه‌های فقیرنشین است که از دورة فرانسوا میتران، رئیس جمهور سوسیالیست‌نما آغاز شد! البته همین «فیگارو» در گزارش خود از چچنی، هر چه «لازم» دارد انتشار می‌دهد. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 4 ژوئن سالجاری،‌ «الوی کریموف»، سخنگوی رئیس دولت چچنی فیگارو را به تحریف و انتشار «دروغ» متهم نمود. ماجرا از این قرار است که «پیر آوریل» مصاحبة خود را با رمضان کادیروف پس از تحریف و افزودن مقداری دروغ به آن تحت عنوان «دو روی دولت کادیروف» در فیگارو، مورخ 27 مه 2010 منتشر کرده.

تحریف‌ها در راستای القاء ثروت‌اندوزی و فساد «کادیروف»، و دروغ‌ها در مسیر اسلام نوازی وی و سرکوب زنان منتشر شده. از آنجمله‌ است، صورت‌ پنهان زنان چچن، انتشار مستقیم مراسم حج و ... و این گزارش دقیقاً در چارچوب گزارش‌هائی است که خبرنگاران متعهد به «شرافت حرفه‌ای» خود از ایران منتشر کرده و می‌کنند تا به همه چنین بباورانند که «زنان» سخت شیفتة اسلام‌اند و این حاکمان پلید و مستبد نیستند که اصول اسلامی را به زور بر آنان تحمیل کرده‌اند.

پیام این قماش «گزارشات»‌ به مخاطب چیست؟ پیام این است که اگر کمبودی در جامعه وجود دارد، فقط به دلیل تظاهر به اسلام و عدم پایبندی دولت به اصول دین و است! این پوچ‌پردازی‌ها همان است که پیشتر در دهان خمینی گذاشته شد تا جهت پنهان داشتن دست استعمار، کمبودهای جامعة ایران را ناشی از عدم رعایت «اسلام» توسط شاه معرفی کند، و همزمان «اسلام» را مدافع منافع ملی، مخالف کاپیتولاسیون و حامی استقلال و آزادی و عدالت و همة‌ مفاهیم فریبنده و جادوئی بنمایاند. نتیجة این پروپاگاند انسان‌ستیز هم در برابرمان قرار گرفته: 31 سال جنایت، تاراج و سرکوب به نام «اسلام.» و هنوز محافل فاشیسم بین‌الملل به ویژه در پارلمان اروپا چشم امید به همین اسلام «نیست‌درجهان» دوخته‌اند.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 23 ژوئن سالجاری از استراسبورگ، هیئت نمایندگی روسیه در شورای اروپا، رسماً به دیدار احمد زکایف، تروریست جدائی‌طلب چچن از مقر این شورا اعتراض کرد. روز گذشته، زاکایف به همت یکی از نمایندگان پارلمان اروپا با نام مستعار در جلسات پارلمان حضور یافت. همچنانکه در وبلاگ «میخک و مسجد» گفتیم، روز گذشته سالگرد تهاجم ارتش هیتلر به شوروی بود! پس می‌توان حدس زد که نمایندة کدام کشورها در این ماجرا سهیم بوده‌اند! در مورد زاکایف پیشتر به تفصیل توضیح داده‌ایم.

ایشان از آدمکش‌های تحت‌الحمایة محفل «وانسا ردگریو» هستند. زاکایف از سال 2001 به دلیل شرکت در عملیات خرابکارانه و شورش مسلحانه تحت تعقیب قرار دارد، و به گزارش نووستی، در سال 2003 انگلستان او را به عنوان «پناهندة سیاسی» پذیرفته. اما همین دولت پناهنده‌نواز بریتانیا علیرغم هشدار کمیساریای عالی حقوق‌بشر سازمان ملل،‌ متقاضیان پناهندگی کشورهای عراق و افغانستان را با توسل به زور از انگلیس اخراج می‌کند! البته بدون اینکه «وانسا ردگریو»، ‌ هنرمند خیرخواه و بشردوست و همپالکی‌های‌اش به این اعمال وحشیانه اعتراض کنند.

مسلماً خفقان بشردوستان بریتانیا حکمتی دارد، حکمتی اقتصادی. همان اقتصاد مافیائی که منافع‌اش را در گسترش جنایت و سرکوب می‌جوید. و توسعة چنین اقتصادی جز در پس پردة انسان‌ستیز «ابهام» امکانپذیر نخواهد بود. به همین دلیل است که اعضای ناتو دست از ابزار «اسلام» نمی‌شویند. در پس پردة همین ابهام است که تاراج ایران و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین منطقه امکانپذیر شده. خوشبختانه پس از نخست‌وزیری دیوید کامرون همانطورکه انتظار می‌رفت، دامنة توحش گسترش یافت. به گزارش فیگارو، ‌ مورخ 21 ژوئن سالجاری، «حزب‌الاسلام» از زبان محمدفاراه، همة‌ مردان سومالی را به گزاردن ریش موظف کرده! عضو حزب کذا در نشست موگادیشیو اظهار داشت:

«گذاردن ریش حکم محمد، پیامبر ما بوده و یک تکلیف اخلاقی به شمار می‌رود. ما وظیفه داریم از این آداب و رسوم دینی دفاع کنیم [...]»


بله اگر مردان ریش داشته باشند و زنان حجاب‌شان را رعایت کنند، سومالی هم پیشرفت فراوان خواهد کرد و دلارهای بیشتری به بانک‌های لندن سرازیر خواهد شد. اصولاً معیار «پیشرفت» در قاموس جیره‌خواران لندن و واشنگتن پرکردن جیب ارباب است. مسلماً دولت دیوید کامرون بزودی فرامین جدید پیامبر ما «محمد» را در بخش شرقی اورشلیم از خانه‌های ویران شدة‌ فلسطینیان استخراج خواهد کرد. حسن اسلام این‌ است که مانند ابهام و توهم از هیچ چارچوب و کرانه‌ای برخوردار نیست. در نتیجه توحش و سرکوب را می‌توان تا بی‌نهایت به نام اسلام گسترش داد. اشکال اینجاست که برخلاف حرص و طمع آنگلوساسکون‌ها، «انسان» فاقد چارچوب نیست!

به عبارت دیگر، برنامة اسلام‌بازی را نمی‌توان همچنان ادامه داد و از پیامدهای‌اش نیز در امان ماند! این بازی مهوع نیز مانند همة بازی‌ها می‌باید زمانی پایان گیرد. پس بگذریم و بازگردیم به کشور پیشرفتة‌ سومالی که اکثر مناطق آن توسط «حزب اسلامی» و «شباب» به همان شیوة توحش پیروان خط امام اداره می‌شود. به گزارش فیگارو این لجنزار نیز همچون حکومت جمکران «ارتش اخلاقیات» دارد. این ارتش علاوه بر سنگسار و قصاص و اعدام و شلاق و غیره،‌ برای مبارزه با بت‌پرستی، ‌ تخریب آرامگاه صوفیان را در دستورکار خود قرار داده. حال پس از این مقدمة طولانی بازگردیم به تلاش فرهیختگان طویلة مک‌کارتی جهت تشبیه جمکران به اتحاد شوروی و تحریف قرآن جهت ارائه تفسیر دمکراتیک از آن.

به گزارش رادیوفردا مورخ 22 ژوئن، فارین پالیسی بزودی یکی از شاهکارهای «پروفسور» عباس میلانی را منتشر خواهد کرد که در آن «حضرت عباس»، سانسور در حکومت اسلامی را به سانسور در اتحاد شوروی سابق تشبیه کرده‌اند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. چرا که مرزشکنی، تحریف و اصل جادوئی ترادف کلی ابزار کار حضرات است. برچسب زدن را از قلم نیاندازیم که در این زمینه دیگر کار به ادبیات «سوررئالیست ـ فانتاستیک ـ مک‌کارتیست» کشیده! کاربر یکی از سایت‌ها بدون ارائة دلیل، نویسندة‌ این وبلاگ را «طرفدار سپاه پاسداران» خوانده! در ضمن برای همة مفلسان خارج‌نشین مژدة بزرگی داریم! اگر دسترسی به سایت پرمراجع دارید، جهت باج گرفتن از حکومت اسلامی چند روزی به مطالب این وبلاگ «لینک» دهید، رد خور ندارد حکومت اسلامی سرکیسه را شل خواهد کرد! پس بگذریم و بازگردیم به فارین پالیسی که از عشق نفت، کارش به وادی جنون کشیده و دیگر سر از پا نمی‌شناسد و قصد دارد مطلب شیوای پروفسور میلانی در باب سانسور در اتحاد شوروی و جمکران را انتشار دهد.

تفاوت اتحاد جماهیر شوروی با حکومت اسلامی این است که اولی به نام «حزب» و مبارزة فرضی با بهره‌کشی از خلق «سانسور» می‌کرد، ولی‌ اعمال سانسور در دومی تحت نظارت سازمان سیا و به نام «اسلام»، آنهم جهت پر کردن بانک‌های غرب صورت می‌پذیرد! بله، متأسفانه اگر همة‌ گوساله‌های ننه حسن بپذیرند که «انسان محوری» مارکسیسم همان «حزب محوری» لنین است و می‌تواند در ترادف با خدا‌محوری طویلة‌ مک‌کارتی قرار ‌گیرد، هیچکس تا این حد ابله نیست که اتحاد جماهیر شوروی را با یک حکومت پوشالی و دست‌نشاندة سازمان سیا مترادف انگارد! البته استادان و فلاسفة ایرانی‌نما از قماش پرفسور میلانی و استاد بنی‌صدر را باید مستثنی کرد.

گویانیوز، مطلبی از استاد بنی‌صدر منتشر کرده تحت عنوان «امنیت و آزادی!» ایشان از آنجا که طی دوران پرشکوه و نورانی استقرارشان در شورای انقلاب و در جایگاه ریاست جمهوری جمکران، برای ملت ایران «امنیت» و خصوصاً «آزادی» به ارمغان آورده بودند، در مقالة مقدس‌شان می‌فرمایند، خانم دوريس، استاد فلسفه در بریتانیا، قبول زحمت فرموده و بین حقوق انسان در قرآن و اعلامية جهانی حقوق بشر و حقوقی‌که فقها برای انسان می‌شناسند یک جدول مقایسه‌ای تهیه کرده!

اولاً خانم دوریس بیجا کرده‌اند! ثانیاً باید بگوئیم این خانم دوریس یا شارلاتان کارکشته‌ای هستند، یا اینکه برق حماقت در چشمان‌شان می‌درخشد، که اعلامیة جهانی حقوق بشر را با متونی به قیاس کشیده‌اند که اصولاً «حقوق انسان» در مفهوم معاصر را به رسمیت نمی‌شناسند.

البته اینکه اسلام حقوق‌بشر را به رسمیت نشناسد، امری است کاملاً طبیعی، چرا که در زمان محمد،‌ و در شنزارهای عربستان چنین مفاهیمی ناشناخته بوده! اعلامیة جهانی حقوق‌بشر «انسان محور» و معاصر است و صراحت حقوقی دارد، حال آنکه آیات قرآن و متون فقها خدامحور است و سرشار از ابهام و توهم! خلاصه بگوئیم، خدا را نمی‌توان با انسان به قیاس کشید:

«خانم دوريس [...] استاد فلسفه در انگلستان [...] به خود زحمت داده و جدول مقايسه‌ای ميان حقوق انسان در قرآن و اعلاميه جهانی حقوق انسان و نيز حقوق انسانی که فقيهان انتشار داده‌اند، ترتيب داده [...]»

در ادامة پژوهش‌های ابله فریب خانم دوریس، بنی‌صدر «لا اکراه فی‌الدین» را چنین تفسیر می‌کند که قرآن با خشونت مخالف بوده و «دین» همان آزادی بیان است:

«در قرآن از خشونت هيچ نيست. از خشونت زدائی فراوان هست [...] در دين اکراه نيست، هم بدين معنی که کسی را به زور نبايد به دين گرواند و هم بدين معنی که دين بمثابه بيان آزادی نمی‌بايد خشونت را روش کند [...] قرآن دستور قتل [...] منافق و کافر را نداده [...]»


البته همین قرآن انسان‌نواز به مرد دستور کتک زدن زن را داده!‌ ولی باید به «استاد» بنی‌صدر بگوئیم، آیة «لا اکراه فی‌الدین» فقط می‌گوید در دین اکراه نیست بدون اینکه چارچوب «دین» و «اکراه» را مشخص کرده باشد! متأسفانه انسان منطقی برای ارائة تفسیر منطقی نیازمند «چارچوب» و مبنای منطقی است! چنین چارچوبی در قرآ‌ن وجود نداشته، ندارد و خانم دوریس و دیگر شارلاتان‌های جیره‌خوار ناتو هم نمی‌توانند چنین چارچوبی را برای آیات قرآن «اختراع» کنند. سرکار نیز بجای یافتن «تناقض» در نگرش فلسفی لیبرالیسم و مارکسیسم که از قضای روزگار هر دو انسان‌محوراند، بهتر است به ابهامات متون مقدس و تناقض‌گوئی‌ها در همان قانون اساسی مبتذلی بنگرید که برای حفاظت از آن پس از بوسیدن دست آن وحشی بیابانی به ریاست «جمهوری» در یک حکومت الهی «منصوب» شدید. چه تناقضی بالاتر از این!

اگر آیات قرآن در زمان محمد و در صحرای عربستان فاقد خشونت می‌نماید، شاید به این دلیل باشد که اعراب بدوی با معنا و مفهوم خشونت در ابعاد اجتماعی، مالی و فرهنگی آن در جوامع معاصر بیگانه بوده‌اند. این مطلبی است که نه خانم دوریس، و نه متخصصان جدید اسلام در کشور سوئد نمی‌توانند خلاف‌اش را به اثبات برسانند، و اگر قصد انجام چنین عمل غیرممکنی را داشته باشند، فقط از طریق نفی زمان و مکان به این «نتیجة منطق‌ستیز»‌ خواهند رسید، در نتیجه آبشخورشان مشخص می‌شود! خلاصه کنیم،‌ مسیری که خانم دوریس و فارین پالیسی در ساختارشکنی طی می‌کنند، فقط می‌تواند به «چمین‌ستان» هیتلری رهنمون شود! و بی‌دلیل نیست که مسیر کذا اینهمه مورد حمایت «از ما بهتران» قرار گرفته. تحقیقات خانم دوریس به هندوانه‌های جمکران می‌ماند که برای رسیده نمایاندن‌‌شان «کود» ویژه‌ای به کار می‌برند!

مهرنیوز، مورخ 2 تیرماه 1389 در مطلبی تحت عنوان «هندوانه‌های قرمز با طعم کود شیمیائی» می‌نویسد با کودشیمیائی می‌توان هندوانه را زودتر از موعد مقرر به بازار عرضه کرد و به گفتة‌ معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی استان لرستان، نوعی کود می‌تواند باعث قرمز شدن رنگ هندوانه شود، بدون اینکه تأثیری در طعم آن داشته باشد:

«اگر [...]‌ کشاورزان برای ورود زودتر [هندوانه] به بازار با استفاده از کودهای شیمیایی این رنگ قرمز را به صورت غیرعادی در آن ایجاد کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟»

اگر [...]‌ خانم دوریس برای فریفتن مخاطب با [تحقیقات‌اش] از کودهای شیمیایی استفاده کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ هیچ! بنی‌صدر برای تحریف اعلامیة‌جهانی حقوق‌بشر ادعا می‌کند،‌ «بنا برقرآن»، دوستی و صلح از حقوق «ذاتی» انسانی است:‌

«سوره کافرون، اصل آزادی باور و دين را اعلام می‌کند‌[...] کوشش برای بازيافت اسلام به مثابه بيان آزادی کوشش انسانی گرانقدری است [...]بنا بر قرآن، دوستی حقی از حقوق انسان است. صلح حقی از حقوق انسان است و با برخورداری از اين دو حقوق و ديگر حقوق ذاتی است که [...]جهانيان، در دوستی و صلح، رشد می کنند و حق طبيعت را نيز، با عمران طبيعت، بجا می‌آورند.»

به حق حرف‌های نشنیده! «حق طبیعت» دیگر چه صیغه‌ای است؟ از نظر ما کوشش برای «بازيافت اسلام»، به مثابه «آزادی تحریف»‌ بوده و انسان‌ستیز است. در ضمن نه دوستی ذاتی است و نه صلح! از طرح این مطلب که «دوستی» از نظر فلسفی اصولاً چه معانی‌ای می‌تواند داشته باشد خودداری می‌کنیم، ولی دوستی حتی از منظر «عامیانه» بر پایة انتخاب دوسویة انسان‌ها استوار است و هیچ ارتباطی به حق و ذات و قرآن ندارد. در ثانی، حقوق «ذاتی» که در مطلب سرکار مطرح شده، فقط در جنگل جاری است، حقوق انسانی قانونی و انسان‌محور باید باشد. از این گذشته جهانيان الزاماً در دوستی و صلح «رشد» نمی‌کنند؛ برای تضمین رشد جامعه، برنامه‌ریزی، امکانات مادی، و تداوم تلاش انسان‌ها لازم است، «دوستی» کفایت نخواهد کرد!


سه‌شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۹


میخک و مسجد!
...
چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون
دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب

کلیدواژه‌های شعارهای عوامفریبانة جیره‌خواران انگلستان در اتحاد جماهیر نوکری عبارت است از «منافع ملی، کیان اسلام، کاپیتولاسیون و آزادی قدس!»

پس از گذشت 35 سال، محور فریب و توحش جنگ زرگری با اسرائیل از ریاض به آنکارا انتقال یافت. به گزارش کیهان، مورخ 27 خردادماه وزیر امورخارجة دولت اسلام‌گرای ترکیه اعلام داشت خواهان برپائی نماز در مسجدالاقصی است! چنین سخنانی در سال 1975 از زبان ملک ‌فیصل‌بن‌عبدالعزیز، پادشاه وقت عربستان شنیده شد و نهایتاً به ترور ایشان انجامید. در تاریخ 25 مارس 1975 پادشاه عربستان با شلیک گلوله به قتل رسید، ‌ و بلافاصله یکی از نزدیکان جوان‌شان را به عنوان قاتل به جهانیان معرفی کرده و گردن زدند! یادآور شویم علیرغم داستان‌سرائی رسانه‌ها، از جمله در ایران، هیچیک از اطرافیان ملک ‌فیصل شاهد قتل وی نبود!

در هر حال قتل پادشاه عربستان پس از تو‌افق‌ الجزایر و چند روز پیش از فرار ارتش آمریکا از ویتنام صورت پذیرفت. شاید این مسائل به یکدیگر مرتبط ننماید، ولی همة‌ مسائل منطقه به یکدیگر مربوط می‌شود، چرا که حکومت‌های‌اش پوشالی‌اند و دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌ها. خلاصه بگوئیم، با در نظر گرفتن اینکه روح‌الله خمینی هم خواستار آزادی «قدس شریف» بود و همچنانکه به یاد داریم در جفنگیات ایشان راه این «آزادی» فریبنده هم از کربلا در کشور عراق می‌گذشت، یک نتیجة جادوئی می‌گیریم و آن اینکه، این قماش مطالبات فقط بر زبان چارپایان طویلة ‌مک‌کارتی جاری می‌شود که در توحش و حماقت، البته هر یک در نوع خود، «یگانه» و «بی‌همتا» به شمار می‌روند.

هر گاه آنگلوساکسون‌ها به افلاس می‌افتند، یکی از نوکران‌شان به «تکلیف الهی» دچار شده برای برپائی «نماز در بیت‌المقدس» اعلام آمادگی می‌‌کند، و همین امر تاکنون بسیاری از مشکلات آنگلوساکسون‌ها را به صورت کاملاً معجزه‌آسا حل کرده. خلاصه «نماز» معجزات فراوان دارد، چرا که خوی بندگی و ذلت و حقارت را در نمازگزار تقویت می‌کند و به نظر می‌رسد این عملیات انسان‌ستیز سخت مورد توجه دیمیتری مدودف قرار گرفته باشد. ایشان به دلیل بنده‌نوازی هر کجا پای می‌گذارند، تنور نماز و دعا و شکرگزاری و اسلام و... و بندگی داغ و گرم می‌شود. ‌ در کشورهای دیگر، فوتبال هم به این شیوة سرکوب افزوده شده. و این است دلیل انتخاب رجب اردوغان به رهبری جهان اسلام. البته رجب اردوغان را نمی‌توان با اراذلی چون خمینی و دیگر اوباش پیرو خط امام به قیاس کشید. رجب اردوغان، هم فوتبالیست بوده، هم اسلام‌گراست و هم فکل‌کراواتی! خلاصه حسابی باب دندان حاکمیت انگلستان است.

حاکمیت انگلستان را دستکم نگیریم، حتی امروز که ظاهراً به ارادة قادر متعال، ‌ «بی. ‌پی» دچار مصیبت شده! این حاکمیت کهن‌ترین و باتجربه‌ترین استعمارگر جهان به شمار می‌رود و همچنانکه گفتیم از دیرباز بر قاچاق موادمخدر در مرزهای شرقی ایران نظارت عالیه اعمال می‌کند. به همین دلیل است که احداث خط لولة صلح را برنمی‌تابد، و برای تحریک افکار عمومی بر علیه احداث ‌آن به همان ابزار فرسوده‌ای متوسل ‌شده که پیشتر از طریق فدائیان اسلام به کار می‌برد، یعنی شعارهائی در حمایت از «منافع ملی» و مخالفت با «کاپیتولاسیون»!

لازم است در اینمورد خاص یک نکتة‌ مهم را در نظر داشته باشیم، و آن اینکه منافع ملی ما ایجاب می‌کند که از احداث خط لولة صلح دفاع کنیم، چرا که رهائی بلوچستان ایران از چنگال مافیا در گرو اجرای این گونه پروژه‌ها است. و فقط به این ترتیب است که محدودة فعالیت‌ جنایتکارانة شبکة پنهان نه تنها در بلوچستان که در پاکستان نیز کاهش خواهد یافت. به یاد داشته باشیم که در مجاورت تبهکاری، زیستن در رفاه مادی «کوتاه مدت» و در هر حال فاقد هرگونه امنیت خواهد بود. به همین دلیل است که ارتش ناتو با همکاری صمیمانة‌ سپاه پاسداران در مرزهای جنوب، شرق و غرب کشورمان باندهای تبهکار را فعال کرده. برای اثبات نوکری سپاه در بارگاه یانکی‌ها، اعلام آمادگی سپاه کذا برای شرکت در عملیات پاکسازی خلیج مکزیک کفایت می‌کند. در شرایطی که آتش سوزی نفت‌شهر همچنان ادامه دارد، و ایالات متحد علاوه بر شرکت فعال در صدور قطعنامة‌ 1929 و اعزام ناوگان جنگی به خلیج فارس و تحمیل تحریم‌های یکجانبه عملاً قصد ممانعت از احداث خط لولة صلح را نیز دارد، ‌ تشکل استعماری سپاه پاسداران برای کمک به ارباب در ینگه دنیا قیام کرده!

عاشق چادر مباش و خر مران در آب و گل
تا نمانی ز آب و گل مانند خر اندر خلاب

به محض انتشار خبر حضور ناوگان یانکی‌ها در آب‌های ساحلی ایران، امارات فعالیت 40 شرکت را ممنوع اعلام کرد! همچنین «فرانس‌پرس» گزارش داد که شرکت «بی‌. پی» ‌جهت پرداخت خسارات نشت نفت در خلیج مکزیک، 50 میلیارد دلار برداشت خواهد کرد! و بالاخره «رادیوفردا»، از زبان نژادحسینیان قرارداد خط لولة‌ صلح را فاقد اعتبار معرفی نمود! پیشتر گفتیم که شاخک‌های سازمان سیا هر آنچه لازم داشته باشند از زبان پادوهای ایرانی‌نمای خود بیرون می‌کشند. نژادحسینیان که پیشتر در «بی‌بی‌سی» به پیشخدمتی مشغول بود اخیراً به پیروی از فرامین رهبر به «کار مضاعف» روی آورده، و در رادیوفردا نیز خدمت می‌کند. دلیل هم اینکه ارباب چه در لندن و چه در واشنگتن به افلاس افتاده، در نتیجه بجای عربستان و ایران، اینبار ترکیه را که عضو رسمی ارتش ناتوست در جایگاه رهبری اسلام‌گرایان جهان نشانده. و خلاصه این دولت به اصطلاح «لائیک» که در کارنامة درخشان‌اش جز سرکوب و کشتار کردها و ترور نویسندگان لائیک هیچ نمی‌بینیم، در برابر شریک «نظامی ـ اقتصادی» خود یعنی اسرائیل مدافع حقوق فلسطینیان شده! شعار «حقوق» فلسطینیان اگر برای ملت فلسطین تاکنون هیچ نداشته، ‌ نان اراذل و اوباش جیره‌خوار استعمار از قبل آن در روغن فراوان شناور شده.

هین که دجال بیامد،‌ بگشا راه مسیح

حال که به توحش و اراذل و اوباش رسیدیم بهتر است نگاهی داشته باشیم به پوچ‌پردازی‌های دو الگوی انسان‌ستیزی یعنی حاج فرج دباغ و شیخ مهدی کروبی که مهملات‌شان در گویانیوز انتشار یافته. از حاج فرج دباغ آغاز کنیم که فیلسوف چاه جمکران است. تخصص حاج فرج همچون دیگر سگ‌های‌هار سازمان سیا «مرزشکنی» از طریق به سخره گرفتن «موجودیت» انسان، و تخریب مفاهیم و مقولات انسان‌محور نظیر «تاریخ» و «هنر» است. حسین حاج فرج دباغ که 31 سال است به برکت سفله‌پروری استعمار در جایگاه رفیع «فیلسوف» نشسته، در آخرین مطلب خود، ثابت کرد که در مسیر استقلال و ‌آزادی از «انسانی‌ات» پیشرفت فراوان داشته. این جانور وحشی بیماری علی‌خامنه‌ای و عوارض آن را به ابزار تحقیر وی تبدیل کرده. فکر نمی‌کنم بیش از این بتوان در مسیر شقاوت و قساوت «پیشرفت» کرد، هر چند علی‌خامنه‌ای نیز در توحش از این فیلسوف‌نمای چاه جمکران هیچ کم ندارد. باری، حاج فرج در یاوه‌نامة خود، در جایگاه الهی قرار گرفته، و فرمان اخراج «آدم» از «بهشت» را صادر می‌کند:

«و اینک [...] من به شما می‌گویم که [...] بهشت ولایت دیگر جای شما نیست. صدای آدمیان صدای خداست. آیا صدای خدا را نمی‌شنوید؟»


نمی‌دانستیم حاج فرج خود را «آدم» به شمار می‌آورد و صدای‌اش هم صدای خدا شده! در این مهمل‌نامه که بازتابی است از تزلزل قوای دماغی نویسنده‌اش،‌ بالاخره معلوم می‌شود که برنامة «اعتراض به تقلب» فرضی در مسابقات مارگیری نیز همچون تحریم تنباکو و ملی کردن نفت «تکلیف الهی» بوده!

به زبان ساده‌تر طبق معمول، «فرمان الهی» از کارخانة‌ رجاله پروری صادر شده بود. البته برای درک این واقعیت نیازی به مطالعة درافشانی‌های اوباش الکن و فرهیختة جمکران نداریم. افتتاح تلویزیون حاکمیت انگلستان و ارسال «سایمون‌گاس»، متخصص خدمت در کشورهای کودتاخیز به اندازة کافی گویا بود، و بارها در همین وبلاگ به نشانه‌های آشکار کودتا اشاره داشته‌ایم. پس بازگردیم به ابتذال‌نامة الکن سروش خطاب به خامنه‌ای.
نامة‌ کذا خامنه‌ای را خطیب زبردستی می‌خواند که اهل «تاریخ» و «هنر» بوده و طی سی‌سال پس از انقلاب در سخنوری و بلاغت گوی سبقت از همه ربوده! بله، 30 سال است که علی خامنه‌ای البته در ذهن علیل امثال سروش سخنان شیوا برزبان می‌راند! گویا هتاکی و پرت و پلاگوئی و تهدید «معیار بلاغت» به شمار می‌آید و ما نمی‌دانستیم. وقت این وبلاگ را برای بررسی مهملات حاج فرج دباغ نمی‌گیریم. همچنانکه گفتیم تخریب انسان با توسل به شایعه، ‌ برچسب و ... و ساختارشکنی از طریق نفی زمان و مکان، پایه و اساس پروپاگاند انسان‌ستیز طویلة مک‌کارتی است و یاوه‌نامة حاج فرج دباغ همچون مزخرفات پاسداراکبر و دیگر اوباش فرنگ‌نشین حکومت جمکران در همین چارچوب توحش‌گستر قرار می‌گیرد.

از روزی که علی خامنه‌ای در آرامگاه خمینی سخنرانی کرد، همة سگ‌های‌هار استعمار او را به دلیل ضعف ناشی از بیماری مورد تمسخر قرار دادند، حاج فرج‌دباغ هم یکی از همین سگ‌های هار است، و مسلماً تا لحظة آخر عمر ماهیت‌اش تغییر نخواهد یافت. آنچه تأسف‌آور است توحش پادوهای استعمار نیست، بلکه هم‌صدائی برخی از مدعیان فرهنگ و تمدن با آدمخواران سازمان تقدس‌گستر «سیا» است که عوارض بیماری علی‌ خامنه‌ای را «مفرح» یافته‌اند! کسی «انتخاب» می‌کند که بیمار و ناتوان و علیل شود؟ شما که ادعای تمدن دارید، به چه حقی به خود اجازه می‌دهید در رسانه‌های حماقت‌پرورتان دیگری را به دلیل ضعف و ناتوانی نکوهش کنید؟

کدام محفل فردی را به دلیل بیماری به سخره می‌گیرد؟ همان محفلی که یک روانپریش همچون هیتلر را در جایگاه «پیشوا» قرار می‌دهد. به همین دلیل است که پس از سخنرانی علی خامنه‌ای در 14خردادماه 1389، پاسدار علی شریعتمداری در ستایش و گزافه‌گوئی چنان راه افراط پیمود که ظاهراً از سوی «رهبر» هم مورد انتقاد قرار گرفت. بله، حاج‌فرج و پاسدار شریعتمداری را برای گسترش حماقت و توحش از یک زباله‌دان واحد استخراج کرده و هر دو را در یک طویلة ویژه پرورش داده‌اند، هر چند یکدیگر را به باد استهزاء بگیرند! بگذریم و بپردایزم به چرندنامة شیخ کروبی که دقیقاً در همین چارچوب تخریب انسان قرار گرفته.

شیخ کروبی منبر خود را در همان حوالی، و در جایگاه خدائی بر پا داشته و مزخرف‌بافی می‌آغازد. متن هذیانات کروبی را بررسی نمی‌کنیم،‌ فقط به نقل چند جمله از ترهات‌اش به عنوان اوج یاوه‌گوئی این شیخ فریبکار بسنده خواهیم کرد. آنجا که جهت تأکید بر «بندگی»‌ ملت ایران، ادعا می‌کند از چارچوب حق و حقوقی که خداوند برای خود در نظر گرفته آگاه است:

«گمان نمی‌کنم که خدا چنین حقی برای چنین برخوردی با بندگان را برای خودش نیز در نظر گرفته باشد[...]»

فکر می‌کنم، همین مختصر برای دریافت میزان شارلاتانیسم آخوند‌کروبی کفایت می‌کند. هدف از انتشار این ترهات ساختارشکنانه تزریق مقدسات و مرگ‌پرستی به ادبیات سیاسی کشور است که در اولویت رسانه‌های حکومتی و تبلیغات مخالف‌نمایان‌اش در جنبش‌سبز قرار گرفته. به عنوان نمونه کافی است به روضه و زوزه و تشویق مرگ‌پرستی که توسط آرش حجازی در سایت «اخبارروز» به راه افتاده نگاهی بیاندازیم تا به ابعاد گستردة پروپاگاند انسان‌ستیز قلم به مزدهای ایرانی‌نما بیشتر پی‌ببریم. پروپاگاندی که برای پنهان داشتن چارچوب واقعی‌اش، یعنی منافع اقتصادی غرب به راه افتاده و مسلم است که هوچی‌های استعمار هرگز شهامت بازگوئی این واقعیت را نخواهند داشت،‌ چرا که اینان بدون استثناء واژگون‌نما و اهل تقیه‌اند.

به همین دلیل است که پاسدار علی لاریجانی هرگز نمی‌گوید که برنامة کودتا و انحلال مجلس از کارخانة رجاله پروری صادر شده،‌ تا به این وسیله احمدی‌نژاد یکه‌تاز میدان شود و محفل لاریجانی بتواند در کنار جنبش‌سبز قرار گیرد. جالب اینکه همین پاسدار لاریجانی دست‌دردست آخوندها مکارم، اکبر سازندگی و علی‌خامنه‌ای با جنجال پیرامون دانشگاه آزاد در حال فراهم آوردن زمینه جهت انحلال مجلس است تا بتواند ضمن استقرار در جایگاه شهید مظلوم، به جست و خیز در لجنزار سبز مشغول شود. به این ترتیب سگ‌های‌هار استعمار حدود 3 سال برای انتشار تبلیغات مسموم خود فرصت خواهند داشت.

و به همین دلیل است که مؤسسة کیهان، از زبان پاسدار شریعتمداری و دیگر قلم به مزدهای سازمان سیا تلاش می‌کند «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را در داخل و خارج مرزها به عنوان «لائیک» به ما ملت حقنه کند. «دریوزنامة ‌کیهان»،‌ مورخ اول تیرماه 1389 در بخش «خبر ویژه» می‌نویسد، اصلاح‌طلبان می‌خواهند یک حکومت سکولار را بجای حکومت دینی بنشانند، ولی اینرا بر زبان نمی‌آورند! منبع خبر بهجت اثر کیهان هم وبلاگ آخوند اشکوری است. اشکوری همچون مهرانگیزکار و دیگر اوباش حاضر در نشست برلن از برگزیدگان محفل «یوشکا فیشر» به شمار می‌رود. حال ببینیم آخوند اشکوری در وبلاگ‌اش چه‌ها گفته؟

اشکوری پوچ‌پردازی‌های ساختارشکنانة محمد خاتمی در باب تفسیر خاص از «اسلام» را نشان سکولاریسم معرفی کرده، و پاسدار شریعتمداری نیز با تکیه بر همین قماش جفنگیات می‌خواهد دارودستة خاتمی را به عنوان سکولار به شوت‌وپرت‌ها بفروشد! بله، وقتی محمد خاتمی مفلوک مهمل می‌بافد و خواهان ارائة تفسیر دمکراتیک از «دین اسلام» می‌شود، و اشکوری همین چرندیات را نشان سکولاریسم می‌داند، طبیعی است که شعبة طویلة‌ مک‌کارتی در جمکران، یا همان دریوزنامة کیهان، در بخش «خبر ویژه» ادعا ‌کند:

«اصلاح طلبان اعلام نمی‌كنند اما دنبال نظام سكولار بجای نظام دینی هستند (خبر ويژه)»!

یادآور شویم که بدون یاوه‌پردازی و پوچ‌گوئی پادوهای محفل یوشکافیشر در غرب، انتشار چنین مزخرفاتی امکانپذیر نیست. هر چه در محفل یوشکافیشر تولید می‌شود، امثال اشکوری مصرف می‌کنند و پس ماندة آن نیز به خبر ویژة کیهان تبدیل می‌شود.

همانطور که صادق هدایت نیز در رمان «حاجی‌آقا» از زبان پرسوناژ اصلی به این امر اشاره دارد، در دورة هیتلر زباله‌های «نظم نوین» از آلمان به ایران سرازیر می‌شد، اکنون نیز در بر همان پاشنه می‌چرخد، با این تفاوت که طرفداران فاشیسم در دو سوی آتلانتیک دیگر هیچ دلیلی برای پنهان داشتن تمایلات انسان‌ستیز خود نمی‌بینند. اتحاد جماهیر شوروی که مدعی مارکسیسم بود، فرو‌ریخته، پس مک‌کارتیسم و محفل فرانکفورت می‌توانند یکه‌تاز میدان باشند و هر آنچه دل‌ تنگ‌شان می‌خواهد بگویند و بنویسند تا ضمن نفی زمان و مکان، صراحت و شفافی‌ات «انسان‌محوری» را در ترادف با ابهام «دین باوری» ‌قرار دهند:

«خاتمی بارها گفته است كه اسلام بايد به گونه‌ای فهم و تفسير شود كه در تعارض با آزادی و دموكراسی قرار نگيرد [...] در افكار موسوی و كروبی [...] تحول پيدا شده»


بله! می‌بینیم که ملاممد خاتمی ارواح شکم‌اش خیلی خیلی سکولار شده! ایشان همچنان خواهان کنترل باورهای «مردم»‌ هستند! این است سکولاریسم ملاممد خاتمی. ایشان می‌خواهند که «مردم» اسلام را نه براساس باورهای‌شان، که در مسیر منافع محفل نوبل «بفهمند»؛ همانطور که عبادی مفلوک و دیگر فعلة فاشیسم همین اسلام را به ما «معرفی» می‌کنند. به زبان ساده‌تر، با سکولاریسم «مید این جرمنی»، حریم خصوصی اعتقادات و باورهای ملت ایران تبدیل می‌شود به ملک ‌طلق محمد خاتمی و اربابان‌اش. این است «سکولاریسم» تولیدی طویلة سازمان سیا که در چارچوب آن اشکوری به صدر‌اسلام پرش کرده، و ضمن تأکید بر اینکه حکومت پیامبر آسمانی نبوده، می‌گوید شریعت مبنای قانونگزاری نیست! البته ما می‌دانیم که شریعت نمی‌تواند مبنای قانونگزاری شود، ولی اشکوری فریبکار هرگز خواهان «جدائی دین از سیاست» نمی‌شود! چرا که اصلاح طلبان شیاد در واقع می‌خواهند «فتوای مجتهد» را بجای قانون شریعت بنشانند و به این ترتیب سلطنت آخوند را به خیال خود تا ابد تضمین کنند:‌ ‌

«[...]اشكوری دو هفته پيش نيز [گفت] من از حكومت سكولار [...] دفاع مي‌كنم [...] حكومت 10 سالة پيامبر اسلام نيز جنبة‌ آسمانی نداشت و شريعت مبناي قانونگذاری نيست[...]»

البته ما قصد نداریم رویای شیرین آخوند اشکوری و پاسدار شریعتمداری را آشفته کنیم. اما به هر دو شارلاتان باید بگوئیم، در کمال تأسف این اظهارات برای اثبات «سکولاریسم» کفایت نخواهد کرد! چرا که این نوع برخورد بجای «شریعت» مبنا را «اجتهاد پویا» قرار می‌دهد و به این ترتیب شخص «مجتهد» را در جایگاه قانونگذار جامع‌الشرایط می‌نشاند! و «تف» بنیامین نتانیاهو به روی شیاد و عوامفریب و آخوندپرست‌هائی که قصد دارند فاشیسم را اینچنین در ترادف با دمکراسی قرار ‌دهند. البته «تف» نتانیاهو برای اصلاح‌طلبان و پاسدار شریعتمداری مایة افتخار خواهد بود، که از قدیم گفته‌اند، هر آنچه از دوست رسد نیکوست. پس سلاخ‌خانة «هریتیج کلاب» در جمکران را ترک می‌گوئیم و بازمی‌گردیم به پروپاگاند، یا بهتر بگوئیم «اجماع استعماری» جهت تداوم فعالیت‌های مافیا در مرزهای شرقی ایران که در قالب مخالفت همزمان آمریکا و نوکران‌اش در جمکران با احداث خط لولة صلح بروز کرده.

می‌دانیم که امنیت در مرزهای شرقی ایران کسب‌وکار تجار شریف موادمخدر و قاچاقچیان اسلحه را تهدید می‌کند. به همین دلیل است که نژادحسینیان را برای خوش‌رقصی به صحنه آورده‌اند تا واژة‌ جادوئی «کاپیتولاسیون» را بازنشخوار نماید. نژادحسینیان که چندی پیش در «بی‌بی‌سی»، برای مخالفت با احداث خط لولة صلح بر طبل «منافع ملی» می‌کوفت، امسال در رادیوفردا، مورخ 21 ژوئن 2010 سخن از «کاپیتولاسیون» در وزارت نفت به میان آورده!

نژادحسینیان همان کسی است که در دوران اهداء‌‌ نفت رایگان توسط میرحسین موسوی به شبکة جان نگروپونته خفقان کامل اختیار کرده بود. همین فرد در تأئید سخنان وقیحانة هولبروک ادعا کرده، ضمانت‌نامة احداث خط لوله مذکور در سفارت فرانسه امضا شده، و از اینرو تابع قوانین فرانسه است! یادآور شویم شایعه‌پراکنی پامنبری پاسدار لاریجانی در «مهرنیوز» هم انتشار یافته. عجیب است که نژادحسینیان در مورد «پتروپارس» که از «قوانین» مافیای ایالات متحد پیروی می‌کند،‌ کاملاً سکوت کرده، ولی در مورد احداث خط لولة صلح خواهان «شفافی‌ات» می‌شود. خلاصه پادوهای استعمار به رهبری موسوی جلاد که طی31 سال همة‌ فعالیت‌های‌شان در پرده‌ای از ابهام فرو افتاده بود امروز «شفافی‌ات ‌طلب» هم شده‌اند:‌

«هادی نژادحسینیان [...] از نمایندگان مجلس خواسته تا جلوی اجرائی شدن این قرارداد را بگیرند [...]وی گفته [...] این ضمانت‌نامه به نوعی بازگشت کاپیتولاسیون به کشور است[...]»

این هادی نژادحسینیان چرا در مورد تاراج نفت توسط شرکت توتال و دیگر اعضای کنسرسیوم خفقان گرفته و از «ارزش مالی» آن سخنی به میان نمی‌آورد؟ مسلماً این سکوت حکمتی دارد که ریشة‌ آنرا می‌باید در مبارزات بی‌امان پیروان خط آن وحشی بیابانی با امپریالیسم جهانی جستجو کنیم! پس بازگردیم به اشتیاق دولت اردوغان برای نمازگزاردن در مسجد الاقصی!

به گزارش کیهان، مورخ 27 خرداماه سالجاری، داوود اوغولو، وزير امورخارجة‌ تركيه در جمع وزرای امور خارجة‌ كشورهاي عرب تأكيد كرد:‌

«پايتخت فلسطين شهر قدس خواهد شد، و بزودی در مسجدالاقصی نماز خواهیم خواند.»

اظهارات احمق‌فریب وزیر امورخارجة ترکیه در واقع ابراز مخالفت ارتش ناتو با صلح در منطقه است! ترکیه به عنوان عضو این ارتش جنایتکار نمی‌تواند در تقابل با سیاست‌های اعضای ناتو موضع‌گیری کند. فراموش نکرده‌ایم که این معرکة مهوع را رجب اردوغان و شیمون پرز در داووس آغاز کردند. در وبلاگ «رابین هود در داووس»،‌ مورخ 31 ژانویه 2009 به این جنگ زرگری اشاره داشتیم:

«جهت حفظ منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک [الزامی شده که] پیرامون مبارزات رجب اردوغان با اسرائیل یک اجماع جهانی ایجاد شود!»

ماجرای «ناو آزادی» مرحلة دوم این فوتبال مقدس بود که نتیجة آن هنوز معلوم نشده! چرا که «پ. ک‌. ک» به آتش‌بس یکجانبة‌ خود با ترکیه پایان داد و امروز در شهر استانبول، پایتخت فرهنگی و «اروپائی» ترکیه یک خودوری ارتش در برخورد با مین منفجر شده. به عبارت دیگر یک محور جهانی به تداوم جنگ زرگری ارتش ناتو با اسرائیل اعتراض دارد! در عالم سیاست هر چه بیشتر زدوبند کنید، نهایت امر به رویاروئی نزدیک‌تر می‌شوید، این یک اصل اساسی است. آن‌ها که سیاست جهانی را به عرصة انسان‌ستیزی تبدیل کرده‌اند باید بدانند که با گسترش خشونت، خود نیز در درازمدت قربانی خشونت خواهند شد. یا صلح و امنیت و رفاه برای همه تأمین می‌شود، یا هیچکس، حتی در انزوای جغرافیائی ایالات متحد و انگستان روی آرامش نخواهد دید! در این راستا، اظهارات اخیر ژنرال مک‌کریستال در مورد جوزف‌ بایدن، معاون اوباما ثابت می‌کند که ارتش ایالات متحد در مسیر استقرار حکومت نظامی به پیش می‌تازد. شاید به همین دلیل است که پرزیدنت مدودف در ایالات متحد شیفتة «سیلیکون ولی» شده، و در روسیه دلباختة‌ اسلام و مسلمین.

به گزارش نووستی، مورخ اول تیرماه 1389، دیمیتری مدودف با نثار تاج گلی از رز و میخک سرخ بر بنای یادبود «آتش جاودان» در جوار مزار سرباز گمنام واقع در باغ «الکساندروفسکی ساد» سالروز جنگ میهنی را گرامی‌ داشت. یادآور شویم، 59 سال پیش در چنین روزی ارتش هیتلر بدون اخطار قبلی به اتحاد شوروی حمله کرد و همانطور که می‌دانیم کمتر از دو ماه پس از این تهاجم، پهلوی اول از سلطنت استعفا داد و ایران را ترک گفت. باری، جالب اینجاست که زمانیکه پرزیدنت مدودف با تاج گل در پارک حضور بهم می‌رسانند، مسلمانان روسیه در مساجد «نماز میت»‌ برگزار می‌کنند:

«مسلمانان روسیه روز 22 ژوئن را به برگزاری نماز و سخنرانی‌های مذهبی می‌پردازند، در این مراسم بر لزوم حفاظت از میهن به عنوان یکی از واجبات دینی تأکید می‌شود [...]‌ در اکثر مساجد روسیه برای نظامیان مسلمان که در میادین جنگ بزرگ میهنی از جان خود گذشتند، نماز میت برگزار می‌گردد.»

بله، مسیحیان برای قربانیان خود در پارک گل‌افشانی می‌کنند، مسلمانان در مساجد نماز میت می‌خوانند. نمی‌‌دانیم برگزاری «نماز میت» در مساجد برای همة مسلمانان روسیه اجباری است یا آن‌ها از «حق انتخاب» هم برخورداراند! به عنوان مثال نمی‌دانیم این مسلمانان می‌توانند بجای مراسم روضه و زوزه به تماشای مسابقات جام جهانی فوتبال بنشینند تا در حد امکان به رجب اردوغان «قهرمان» نزدیک شوند و برای اقامة ‌نماز در مسجدالا‌اقصی خود را آماده کرده، توپی به دروازة اسرائیل شوت کنند یا خیر؟ بالاخره در عالم سیاست، فوتبال هم دست کمی از نماز جماعت ندارد!

در این مراسم خداپسندانه فوتبالیست‌ها می‌باید به یکدیگر تنه زده، و ترجیحاً مشت و لگدی هم حوالة حریف کنند؛ ولی داور هر وقت «مصلحت» بداند، می‌‌باید به بازیکنان بی‌دین و بی‌ایمان کارت زرد و قرمز بدهد، و اینجاست که «جماعت» حاضر در صحنه به طرفداری از فوتبالیست و یا در تأئید داور عربده خواهند کشید و نوعی مراسم زوزه و گریه در استادیوم به راه می‌افتد. سپس بازیکن خطاکار به عنوان چاشنی این نمایش دل‌انگیز تف آبداری بر روی زمین چمن می‌اندازد و دوربین‌ فیلمبرداران این صحنة «سرنوشت‌ساز» را در تاریخ پیشرفت و تمدن جامعة‌ بشری به ثبت می‌رساند. در پناه چنین همهمه و هیاهوئی است که برندگان واقعی مسابقه می‌توانند با خاطر آسوده در مورد مسابقات بعدی و نتایج‌شان با یکدیگر «مذاکره» کنند و اگر مسائل با شوت به دروازة حریف برطرف نشد، مشکل کذا را از طریق توسل به تانک و بمب و موشک و ... و قاچاق موادمخدر و حتی اعلام برپائی «نماز» در مسجدالاقصی حل خواهند فرمود.




یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۹


سیب و سرکوزی!
...
نه آخر كه ما زاده كورش‌ایم
که بانگ رهائی به دنیا زنیم
[...]
چه هستند این‌ها كه خواهند ما
دم از قصة عبد و مولا زنیم

خارج از چارچوب دمکراسی، واژة جادوئی آزادی جز سرکوب مفهومی نداشته، ندارد و نخواهد داشت. این مختصر را گفتیم تا مسئولین بسیار شرافتمند سایت «بی‌بی‌سی» که بیانیة ابله‌پسند زهرا رهنورد را انتشار داده‌اند، بدانند «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را نمی‌توانند به عنوان مدافعان دمکراسی به ملت ایران حقنه کنند.

معجزات قطعنامة 1929 یکی پس از دیگری به وقوع می‌پیوندد! این قطعنامة شگفت‌انگیز به روسیه و فرانسه امکان داد پس از تصویب تحریم‌ها مواضعی دوستانه نسبت ایران اتخاذ کنند! قطعنامة‌ کذا همچنین برای آمریکا موقعیتی فراهم آورد تا با تأئید مواضع پیشین حاکمیت انگلستان در مخالفت با احداث خط لولة صلح، هم‌سوئی خود را با محفل پاسدار لاریجانی و میرحسین موسوی آشکار کند! پیش از ادامة‌ مطلب از ابراز لطف خوانندگان گرامی به نویسندة این وبلاگ سپاسگزاری کرده و پاسخ به پیام‌ها را به وبلاگ بعدی موکول می‌کنیم.

مبادا كه در قرن آزادگی
به پیشانی این داغ رسوا زنیم
مبادا که با دیدن آفتاب
چو خفاش خود را به رویا زنیم

این سئوال مطرح می‌شود که اگر دولت احمدی‌نژاد آنطور که رسانه‌ها ادعا دارند، یک تنه در برابر ملت ایران و شورای امنیت سازمان ملل ایستاده و آنچنان قدرقدرت است که همة‌ ‌رسانه‌ها و سایت‌های مخالفین را سانسور می‌کند، چرا از فعالیت سایت‌های سمپاشی و شایعه‌پراکنی موسوی و کروبی و شیاد اردکان ممانعت به عمل نمی‌آورد؟ پاسخ به این پرسش روشن است. هدف از باز گذاشتن دست «فاشیست ـ مسلمان‌ها» در امر مقدس شایعه‌پراکنی، ‌ لات‌بازی و مزخرف‌بافی فقط «رهبرسازی» است. کافی است نگاهی به سایت‌های «رادیوفردا» و «بی‌بی‌سی» بیاندازیم تا دریابیم در راستای سیاست تبدیل مزدور به «رهبر»، آنگلوساکسون‌ها می‌کوشند آلترناتیو حکومت اسلامی را در چارچوب توحش و تحجر دین نگاه ‌دارند و برای دستیابی به این هدف خداپسندانه لازم است جیره‌خواران دین‌فروش خود را در جایگاه «اوپوزیسیون» بنشانند. این است دلیل یاوه‌سرائی‌های موسوی، حاج فرج‌دباغ، کروبی، و... آیات عظام به اصطلاح آزادیخواه جمکران.

کار با شيخ، حريفان به مدارا نشود
نشود یکسره تا یکسره رسوا نشود

باید به آنگلوساکسون‌های کودن بگوئیم ما هیچ نگرانی برای آخوندهای جنایتکار «اصلاح‌طلب» و اعضای دفترودستک حقوق‌بشر فروشی شیرین ‌عبادی نداریم. این جانوران وحشی و بی‌وطن را به عنوان کادوی ازدواج وارث تاج‌وتخت وایکینگ‌ها با مربی ژیمناسیتک‌اش به دربار کپک زدة سوئد تقدیم می‌کنیم، و امیدواریم این «تحفة ناقابل» را از ما بپذیرند. در ضمن «ام. آی. 6 » و سازمان «سیا» اگر مهر آخوند و مدافع حقوق‌بشر دینی به دل‌شان افتاده می‌توانند دست همة آخوندهای سیاست‌پیشه مذکر و مؤنث جمکران را گرفته و با خود از ایران ببرند. شاید با اینکار کمی از میزان نفرت ما ملت نسبت به خود بکاهند که اگرچه از قدیم نگفته‌اند، ولی ما امروز می‌گوئیم:

ما ملت ایران‌ایم، آخوند نمی‌خواهیم!

مطالبات مبارزان صدر مشروطه، «جدائی دین از سیاست» و «قانون بجای شریعت» بود. جدائی دین از سیاست،‌ یعنی روحانی حق دخالت در امور جامعه را ندارد. جدائی دین از سیاست یعنی اعتقادات قلبی افراد «حریم خصوصی» است، و خلاصه، جدائی دین از سیاست، یعنی روحانی می‌باید به امور دینی مشغول باشد و بداند که در هر حال خدا نمی‌تواند «محور» باشد،‌ چرا که در جهان هستی محور جز «انسان» نبوده،‌ نیست و نخواهد بود. برای اثبات این ادعا به طرح یک پرسش منطقی نیاز داریم. فرض محال که محال نیست! پس فرض می‌کنیم که جز محمد هیچ انسانی وجود نداشت. زمانی که جبرئیل فرضی در غار حری به محمد می‌فرمود، «اقراء باسم ربک الذی...» چه پیش می‌آمد؟ نخستین پاسخی که به این پرسش می‌توان داد این است که محمد نمی‌توانست مفهوم پیام خداوند را درک کند، چرا که «زبان»، یک بنیاد اجتماعی است! خارج از جامعة‌ انسانی، هیچ فردی قادر به سخن گفتن و درک سخن دیگران نخواهد بود. اگر کودکی خارج از جامعة انسانی رشد کند، از قدرت تکلم محروم می‌ماند. حال فرض کنیم که معجزة الهی به آنحضرت زبان عربی را آموخته بود و هر آنچه جبرئیل می‌گفت ایشان درک می‌کردند، در اینصورت، یک اصل مسلم است، اگر جز محمد هیچ انسانی وجود نمی‌داشت در هر حال پدیده‌ای به نام دین اسلام نیز نمی‌توانست ظهور کند.

به عبارت دیگر حضرت خاتم الانبیاء می‌توانستند آیات الهی را با خود زمزمه کنند، اما در هر حال نمی‌توانستند شتران و سوسمارهای صحرای عربستان را به «دین اسلام» دعوت کنند! این مختصر را گفتیم تا روشن شود «مکان» را نمی‌توان «دینی» کرد. بنابراین به کار بردن عبارت مبتذل و بی‌معنائی همچون «ایران اسلامی» فقط نشان حماقت و بیشعوری گوینده است. هر چند صاحب‌نظران ایران‌شناس رسانه‌های اسرائیل همچون فرهیختگان جهان غرب اصرار داشته باشند، کشور ایران را «اسلامی» معرفی کرده، و ملت ایران را شیفته و فریفتة اسلام بنمایانند. چند روز پیش یکی از ایران‌شناسان که نام‌خانوادگی‌شان «گال» بود ـ با بیماری جلدی گال اشتباه نشود ـ در تلویزیون اسرائیل تأکید داشتند که علیرغم اشکالات حکومت اسلامی، ایرانی‌ها در هر حال خیلی مذهبی‌اند!

سر دیو و جادوگران پلید
‌بکوبیم و بر سنگ خارا زنیم

البته ما هر چه فکر کردیم نتوانستیم بفهمیم حضرت «گال»‌ از کجا به عقاید و باورهای مذهبی ما ملت پی برده‌اند، آیا ایشان از دستگاه دین‌سنج استفاده کرده‌اند یا منافع محفلی‌شان بر این اکشتافات‌ و اختراعات‌ منطبق شده؟! در هر حال تلویزیون اسرائیل در دروغ پردازی و چرندبافی از رسانه‌های غرب هیچ کم نمی‌آورد. چندی پیش همین رسانه از سوریه گزارشی پخش می‌کرد و برای محرومیت این کشور اشک تمساح فراوان می‌ریخت و می‌گفت، وضع آموزش در سوریه به ویژه در روستاها خیلی خراب است! جالب اینکه برای ارائة شواهد محرومیت کودکان روستائی بخشی از فیلم «خانة دوست کجاست» ساختة کیارستمی را برگزیده بود؛ ‌ همانجا که بچه‌ها سر کلاس نشسته‌اند! می‌بینیم که روستاهای سوریه در همان روستاهای گیلان و در کشور ایران واقع ‌شده‌!

بله در راستای چنین پروپاگاند مهوع و مقدسی است که فردی به نام «یوهان گالتونگ» از پروفسورهای همه فن‌حریف و همه‌کارة‌ نروژ در سایت زمانه، یکی از شاخک‌های «بی‌بی‌سی» ادعا می‌کند که در دوران پهلوی حاکمیت دینی نبوده و امروز هم ایرانیان خواهان «مردم‌سالاری‌» بر محور اسلام سیاسی هستند! این جناب پرفسور گویا «تحقیقات» عمیق خود را در اعماق غارهای یخ‌زدة نروژ صورت می‌دهند، و می‌باید ایشان را نوعی از انواع «اصحاب کهف» نروژی به شمار آوریم، هر چند ادعا می‌کنند که از غار کذا خارج شده، به ایران هم سفر فرموده و کشف کرده‌اند که برای تأمین منافع اربابان‌شان می‌باید ضمن چسبیدن به «اسلام سیاسی»، آزادی اندیشه را بجای «آزادی بیان» قرار دهند:

«من بارها به ایران سفر کرده‌ام، مشکل حکومت دینی تنها به محدودیت آزادی اندیشه باز نمی‌گردد؛ حکومت دینی یعنی حاکمیت حقیقت [...] این حقیقت توسط ایمان‌داران وضع می‌شود [...] وضعیت کاملا با دوران محمد‌رضا شاه متفاوت است [آن‌زمان] حکومت دینی نبود[...]آنچه ایرانیان می‌خواهند [...] یک نظام مردم‌سالار است. حتی در آن سیستم هم اسلام سیاسی ممکن است، نقش کلیدی داشته باشد».


سایت زمانه در تاریخ 14 بهمن‌ماه 1388، اظهارات گوساله‌پسند «یوهان گالتونگ» را تحت عنوان «مخالفت با رژیم حاکم به خودی خود کافی نیست» منتشر کرده. یادآور شویم سایت کذا، یوهان گالتونگ را ریاضیدان، جامعه ‌شناس، صلح‌طلب و روشن‌فکر معترض و «پدر مطالعات صلح جدید» معرفی می‌کند. و این «دانشمند بزرگ» هم‌صدا با شیرین عبادی از تحمیل «تحریم هوشمند» بر ایران حمایت به عمل آورده‌اند! حاجیه عبادی، برندة نوبل صلح می‌گوید، اگر آمریکا ضمن اعمال تحریم‌ها، مردم ایران را «متقاعد» کند که این تحریم‌ها بر علیه حاکمیت است به استقرار دمکراسی کمک کرده. شاهدیم که در دکان حقوق ‌بشر آمریکا چه زباله‌هائی به کار گمارده شده‌اند، جانوران وحشی همچون شیرین عبادی که در کمال وقاحت ادعا می‌کنند «تحریم» زمینة استقرار دمکراسی را فراهم می‌آورد:‌

«شیرین عبادی در مصاحبة اخیر خود می‌گوید اگر آمریکا از یک‌سو تحریم‌ها را اعمال کند، و از یک‌سو مردم را متقاعد کند که این تحریم‌ها حاکمیت را نشان گرفته [...] چنین تحریم‌هائی به استقرار دمکراسی در ایران کمک خواهد نمود.»

همان منبع!

حال کسانی که برای نرگس‌ محمدی،‌ از پامنبری‌های سرشناس عبادی برنامة عربده و زوزه به راه انداخته‌اند، لازم است نظر خود را در مورد تحریم‌ها نیز مشخص کنند. همچنین بهتر است شیرین عبادی به خفقان 31 ساله پیرامون تحمیل حجاب به زن ایرانی پایان داده و آخور خود را بیش از این‌ها از چشم ملت ایران پنهان ندارد. هر چند که چارپایان طویلة مک‌کارتی از صراحت و شهامت بی‌بهره‌اند و مطالبات‌شان در واقع مطالبات حاکمیت انسان‌ستیز آنگلوساکسون‌هاست. چارچوب این مطالبات همچنانکه گفتیم «اقتصادی» است. با انتشار اظهارات وقیحانة ریچارد هولبروک در پاکستان، امروز بخش دیگری از اهداف استعماری آنگلوساکسون‌ها در اعمال تحریم‌های یکجانبه بر ایران آشکار شد.

مبادا دگر باره از یک فریب
ندای دریغا دریغا زنیم

حضرات احداث خط لولة صلح را در تضاد با منافع خود می‌بینند، چرا که تحقق این پروژه کسب‌وکار خداپسندانة برده فروشان و قاچاقچی‌های دیندار، شریف و متعهد سلاح و مواد مخدر را در مرزهای شرقی ایران کساد خواهد کرد، و جنتلمن‌های نزولخور لندن همچون گاوچران‌ها متضرر می‌شوند. یادآور شویم قاچاق مواد مخدر از مرزهای شرقی ایران تجارتی است «قدیم» که تحت نظارت انگلستان قرار داشته و پس از کودتای 28 مرداد یانکی‌ها هم در این تجارت پرسود با بریتانیا شریک شدند.

به گزارش فاینانشال تایمز، ریچارد هولبروک، فرستادة ویژه ایالات متحد در پاکستان اعلام داشت، «ممکن است پروژة‌ خط لولة صلح مشمول تحریم‌های یکجانبة کنگرة آمریکا شود!» بخش مطلوب سخنان هولبروک در سایت رادیوفردا، مورخ 30 خردادماه 1389 انتشار یافته. خلاصه مخالفت نژاد حسینیان، ‌ میرحسین موسوی و دیگر سگ‌های‌هار «ام. آی. 6» که چند سال پیش در «بی‌بی‌سی» و «روزآن‌لاین» انتشار یافت، امروز از زبان ریچارد هولبروک شنیده می‌شود. می‌بینیم که دلسوزی میرحسین جلاد برای کودکان بیخانمان تهران و دفاع نژاد‌حسینیان از «منافع ملی» در هم‌سوئی کامل با مطالبات امروز یانکی‌ها قرار گرفته و تداوم فعالیت‌های شبکة پنهان را مد نظر دارد. و کوتاه سخن، اظهارات هولبروک دست میرحسین شیاد را رو کرد و از هم‌سوئی شبکة پاسدار علی لاریجانی با این جنایتکار پرده برداشت. حال بپردازیم به بیانیة رهنورد در «بی‌بی‌سی» مورخ 30 خردادماه 1389.

ايران به روزگار تجدد چه داشت گر
مفتی و شیخ مفتخور و روضه خوان نبود

زهره کاظمی در این بیانة گوساله‌پسند، جهت حقنه کردن جنبش‌سبز و آش‌پرستان جمکران به ملت ایران، به تغذیه از جسد ندا آقاسلطان پرداخته و ضمن زوزه و روضه و سوگواری برای ندا و ترانه و ... تحقق مطالبات مضحک آش‌پرست‌ها را شرط رسیدن به آزادی و دمکراسی می‌شمارد:‌

«رسیدن به آزادی و دمکراسی تنها در صورتی ممکن است که زنان به مطالبات‌شان برای رفع تبعیض و خشونت برسند[...]»

حال می‌باید پرسید مطالبات «زنان» کذا چیست؟ پر واضح است که از نظر ایشان، دستیابی به برابری و رفع تبعیض می‌باید در چارچوب حکومتی صورت پذیرد که قانون اساسی‌اش فی‌نفسه در تضاد کامل با اعلامیة جهانی حقوق‌بشر قرار می‌گیرد و موجودیت انسان در مفهوم معاصر را بکلی نفی می‌کند. دمکراسی مطلوب زهرا رهنورد، همچون جمهوری روح الله خمینی در چارچوب توحش و تقدس دین قرار گرفته. و به همین دلیل است که بیانیة بیشرمانه رهنورد «آزادی» را خارج از «دمکراسی» منظور کرده و چنین القاء می‌کند که مقولة آزادی از دمکراسی جداست! حال آنکه هر گونه آزادی خارج از دمکراسی، انسان‌ستیز و سرکوبگر خواهد بود، چرا که نظام دمکراتیک «انسان‌محور» است، و خروج از چارچوب انسان‌محوری جز انسان‌ستیزی نیست. پیشتر در این‌مورد توضیح مفصل داده‌ایم پس تکرار مکررات نخواهیم کرد. چه خوب بود اگر، زهرا رهنورد،‌ روشنفکر برگزیدة «فارین‌پالیسی» بجای توسل به جسد ندا برای تحریف دمکراسی، خفقان خود را در مورد تحمیل حجاب به زن ایرانی می‌شکست تا همگان بدانند خاستگاه واقعی رهبران اصلاح‌طلبی و جنبش‌سبز در واقع طویلة مک‌کارتی است که در دو سوی آتلانتیک شعبه باز کرده. حال بپردازیم به آخرین معجزة قطعنامة 1929 که طی دیدار نیکولا سرکوزی با دیمیتری مدودف در سنت‌پترزبورگ به وقوع پیوست.

به گزارش لوموند، مورخ 19 ژوئن 2010، نیکولا سرکوزی به همتای خود دیمیتری مدودف اعلام داشت، فرانسه برای گفتگو پیرامون برنامة‌ هسته‌ای ایران در آژانس بین‌المللی انرژی آمادة مذاکره با این کشور است! سرکوزی می‌گوید، ما تحریم‌ها را نه برای تنبیه ایران که برای متقاعد کردن رهبران این کشور به مذاکره تصویب کردیم! ایشان در ادامه می‌فرمایند، فرانسه آماده است در وین، بر پایة بیانیة «بات» و پاسخ آمریکا، روسیه و فرانسه به ایران در تاریخ 9 ژوئن 2010 مذاکره را آغاز کند. سرکوزی ادامه داد، ما خواهان از سرگیری مذاکرات ایران با گروه 1 + 5 هستیم. بله، این همان مذاکراتی است که سال گذشته آغاز شد و به دلیل مخالفت محفل لاریجانی، کیهان و علی‌ خامنه‌ای و در واقع به دلیل مخالفت آنگلوساکسون‌ها معلق ماند، و کار را به تحریم‌های نوین و مخالفت آمریکا با احداث خط لولة‌ صلح کشاند.

به یاد داریم که به دنبال این مذاکرات بود که پاسدار علی لاریجانی و نژاد حسینیان سراسیمه از ژنو به تهران آمدند و علی‌کوچیکه اعلام داشت این توافق‌ها «فریب» است! سپس پاسدار شریعتمداری هم با توافق‌های رسمی دولت ایران مخالفت کرد، و سرانجام‌ ‌آخوند جنتی مذاکرة سعید جلیلی با آمریکا را منکر شد! کدامیک از این سگ‌های هار امروز در برابر ملت ایران پاسخگو هستند؟ هیچکدام! علی لاریجانی همچون آندو جانور وحشی به «تکلیف الهی» ‌خود عمل کرده بود، تا منافع ارباب را حفظ کند، و امروز این ملت ایران است که متحمل تحریم‌ها می‌شود. بجای روضه و زوزه برای آخوندهای جنایتکاری که 31 سال است کشور ایران را به پشت جبهة طالبان تبدیل کرده‌اند، بجای سینه زدن برای دو جنایتکار مزدور بیگانه و بجای جنجال و هیاهو برای امثال نرگس محمدی که آخوند منتظری را مدافع حقوق بشر می‌داند، به شرایط اسف‌بار ملتی بنگرید که نه تنها ثروت‌های‌اش به تاراج می‌رود که هر روز می‌باید مورد بازجوئی قرار گیرد و توسط گشت‌های رنگارنگ «الله» سرکوب شود تا حاکمیت بریتانیا و برادران دینی‌اش در آنسوی آتلانتیک بتوانند چپاول خود را گسترش دهند.

بله، اگر روند مسائل به همین منوال ادامه یابد، شورای امنیت یک قطعنامة دیگر بر علیه ملت ایران می‌صدورد، و اینبار وزارت امور خارجه روسیه ادعا می‌کند، سوزان رایس با یک سیب سرخ «ویتالی چورکین» را فریفت! و مسلماً نیکولا سرکوزی خواهد گفت، ما این قطعنامه را نه برای تنبیه ایران، که برای عشق‌ورزی با رهبران این کشور تصویب کرده‌ایم و ...

از آن پیش كز جان دریغا زنیم
بیا هموطن دل به دریا زنیم
[...]
بیا تا بجنگیم با اهرمن
به پرچم نشان اهورا زنیم