جمعه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۰



قاطرشاهی!
...


 

معبود تو [قاطری] است چون تو
او نیز سگی است بی‌سعادت  

مادرشاهی و پدرشاهی را می‌شناختیم،   ولی با «قاطرشاهی» بیگانه بودیم!   این نظام مقدس،   یعنی قاطرشاهی پس از «مردم‌سالاری ‌دینی» بر مرزپرگهر حاکم خواهد شد و تل موهوم «مردم» را به سوی «یونجه‌شهر» هدایت می‌کند.   یونجه‌شهر همان آرمان‌شهر یا مدینة فاضلة‌ قاطرشاهان است.   برای شوت‌وپرت‌ها توضیح دهیم که قاطرشاهی نوع تحول یافتة «مردم‌سالاری دینی» است.   به عبارت دیگر،   مردم‌سالاری کذا پس از «چنج» تبدیل می‌شود به قاطرشاهی.   و این نظام مقدس نیز همچون حکومت جمکران،  با واقعیت،‌  یعنی انسان در زمان و مکان مشخص بیگانه است.   با این تفاوت که در جمکران مسائل فلسفی «کلاسیک»،‌   از قماش آداب تخلی و جماع با موش و مگس و مورچه مطرح می‌شود و راه کسب حقوق و آزادی‌های فردی را،  همچون مبارزه با امپریالیسم می‌باید در مبهمات قرآنی جستجو کنیم،   حال آنکه در «قاطرشاهی»،   راه مبارزه متفاوت خواهد بود.   

قاطرشاهان،  بنابرتعریف «ضدامپریالیست» و «مردمی» هستند،  ولی مبارزات‌شان ابعاد «فرهنگی» هم دارد.   اینان همچون ملایان جمکران حقیقت‌طلب و فرهنگ‌ستیزاند با این تفاوت که اگر نعلین‌ها از لج فردوسی و صادق هدایت و فروغ فرخزاد به حافظ و سعدی چسبیده‌اند،   قاطرشاهان که چشم دیدن فردوسی را ندارند برای توجیه افلاس فرهنگی‌شان به اظهارات مشعشع «شاملو» متوسل می‌شوند.

از معجزات آن مرحوم یکی این بود که فردوسی را از شرایط واقعی‌اش،  یعنی از خراسان هزار سال پیش بیرون کشیده و با توسل به مفاهیم مدرن و معاصر علوم انسانی،  حماسه‌سرای ایرانی را به زیر لگد انداخته و می‌گفت،   فردوسی شاهان «ظالم» را ستوده و فئودال بوده و ... و این ترهات در سایت «اخبار روز»،  مورخ 9 مردادماه سالجاری انعکاسی دوباره یافته!  جریان از این قرار است که یکی از نخبگان مردم‌پرست جمکران،  به قول خودشان جهت «تابو‌زدائی» دست به قلم برده‌اند،  تا «حقیقت» را به ما بی‌خبران بنمایانند و ارواح شکم‌شان با «تعصب» هم مبارزات فراوان فرمایند.  مطلب ایشان تحت عنوان مبهم،  «نادرست ‌گفتن،  درست نگفتن نیست» منتشر شده.

همین شخصیت برجسته و «ضدتعصب» با انتشار نظر کاربران نیز مخالفت کرده‌اند.  بله،   این مخالفت نشان می‌دهد که ایشان از مدافعان واقعی «آزادی‌بیان» بوده،  نظر دیگران را «محترم» می‌شمارند و «درست» هم می‌گویند.   چرا که «شخصیت»‌ کذا با توسل به همان اصل جادوئی ترادف کلی،  میهن‌دوستی فردوسی در عصر غزنویان را،   با نازیسم در آلمان قرن بیستم در ترادف قرار داده و ادعا می‌کند:

«[...] معلوم است که وقتی فردوسی به صراحت می‌گوید:  هنر نزد ایرانیان است و بس [...]  حالا در هر برهه‌یی که گفته باشد [...] به نحو روشنی اندیشه‌یی فاشیستی را نماینده‌گی کرده است.   همانطور که ممکن است یک عضو شیرین‌عقل حزب نازی بفرماید:  هنر نزد آلمانیان است و بس [...]»

بله می‌بینیم که «معلوم است!»   اما آنچه در واقع پس از مطالعة این یاوه‌گوئی‌های آخوندی «معلوم»‌ می‌شود این است که نویسندة چنین ترهاتی نه تنها با مفهوم «حماسه» بیگانه است و انسان را در زمان و مکان مشخص نفی می‌کند،   که به دلیل همنشینی با «اصحاب کهف»،  از تحولات جوامع غرب،  به ویژه در زمینة‌ علوم انسانی بی‌خبر مانده. برخلاف ترهات مبتنی بر «معلومات» سرشار از ابتذال ایشان،  بین ادعای برتری یک هیتلرپرست آلمان قرن بیستم و حماسه‌های شاهنامه در قرن دهم هیچ ارتباط منطقی‌ای نمی‌توان برقرار کرد!   به چند دلیل؛   نخست اینکه «شرایط» زمان و مکان متفاوت است،‌ و دیگر آنکه تعریف «هنر» در آلمان قرن بیستم هیچ ارتباطی با واژة «هنر» در ادبیات شاهنامه ندارد.

از یک‌سو فردوسی نظریه‌پرداز و به معنای معاصر کلمه فیلسوف «هنر» نبوده،   و از سوی دیگر،‌  زمانیکه در ادامة همان مصراع شاهنامه می‌خوانیم،   «نگیرند شیر ژیان را به کس»،   به شرط آنکه خوانندة بیت مذکور اسیر امواج سهمگین دریای بلاهت و حماقت نباشد،   ارتباط «هنر» در ادبیات شاهنامه را با «دلاوری» و رزم‌آوری‌ در همین تک بیت مشاهده خواهد کرد.  خصوصاً اگر همین «خواننده» بداند که در اروپای قرن بیستم،‌  «هنر» با شهامت و رزم‌آوری هیچگونه پیوندی نداشته!   

بله،   جناب «منتقد» همه فن حریف!   سرکار اگر به «زیباشناسی» هگل هم مراجعه کنید،  نمی‌توانید «جنگاوری» را در چارچوب «هنر» رویت فرمائید!   در نتیجه،   آنچه بر سرکار گویا خیلی «معلوم است»،  از منظر علمی،  ادبی و تاریخی،  جز یاوه و جفنگ و هذیان نیست.  توهمات یک «نازی» در آلمان قرن بیستم چه ارتباطی به میهن‌دوستی یک ایرانی قرن دهم میلادی دارد؟!  مطمئن باشیم،  مدعی وجود چنین ارتباط «نیست‌درجهان»،   با نعلین‌های جمکران هیچ تفاوتی ندارد.  

آن‌ها نیز فردوسی را از زمینة تاریخی‌اش به بیرون پرتاب کرده و به زمان «حال» آورده‌اند،   تا بتوانند او را با تکیه بر یکی دو مصراع شاهنامه به عنوان «شاه‌پرست» یا «کافر» و غیره لگدمال کنند.   شکرخوری‌های حاج فرج دباغ در مورد ایرج‌میرزا را که فراموش نکرده‌ایم!   فاشیست‌ها با نعلین،  و چپ‌نمایان با داس و چکش مفاخر فرهنگی ایران را مورد تهاجم قرار داده‌اند.   اولی به نام «ادب اسلامی» و دومی به بهانة تابوشکنی و تقدس‌زدائی!  ولی آنکه دم از «ادب» می‌زند،‌  کلام‌اش جز بی‌ادبی و توحش نیست،‌  و آنکه در ظاهر به جنگ «تقدس» رفته،‌  کسی نیست جز آخوند پلیدی که چماق برکشیده و به مفاخر فرهنگ و ادبیات ایران و تاریخ سرفراز زبان فارسی حمله‌ور شده.  این نخبة والامقام نمی‌داند که «ادبیات» را نمی‌توان بر ایدئولوژی منطبق کرد،  چرا که در ایدئولوژی،  تخیل و ذهنیت جائی ندارد!   آنکه «نقد ایدئولوژیک» را بر ادبیات اعمال می‌کند یا «آخوند» است،  یا چپ‌نما!   

اولی می‌خواهد ادبیات «نجس» را از ادبیات «پاک» و «مطهر» جدا سازد،  و دومی یعنی،‌  «داس‌الله» بینوا،   از طریق هتاکی و لیچارگوئی به جنگ با به اصطلاح «تعصباتی» می‌رود که بیشتر ساختة ذهن علیل و بن‌بست‌های نظریه‌پردازانة استالینیسم مفلوکی است که در اوهام‌اش «تقدس» یافته!   شاملو روزگاری گفته بود،  شخصیت‌پرستی نشان «خشک‌مغزی» است،   و همین شاملو،  فردوسی،  حماسه‌سرای ایران را به تحقیر «فئودال» خوانده!  اما نویسندة‌ مطلب کذا پای‌اش را به مراتب از شاملو فراتر گذارده،  ‌چرا که خود را صاحب‌نظر نیز می‌داند.  این‌فرد گریبان فردوسی طوسی را گرفته و با خارج کردن تک‌بیت‌ها از زمینة تاریخی‌‌شان می‌گوید،   زن‌ستیزی فردوسی «مهوع» است؛   فردوسی نژادپرست بوده،  و «اندیشه‌اش» قابل دفاع نیست:

«[...] این اندیشه را به میان زنان مهجورترین کشور دنیای معاصر ببرید.  می‌زنند توی سرتان!   این‌ها با هیچ معیاری قابل دفاع نیست و گویندة‌ آن هر که باشد [...] محکوم به نژادپرستی و زن‌ستیزی است[...]»

زمان و مکان،  فدای سرتان!   فردوسی «محکوم به نژاد پرستی» است؛  آنهم در زبان الکن یک «لات» که همچون خمینی نفس‌کش می‌طلبد؛ ‌ عربده‌جوئی می‌کند و از ردیف کردن چند جملة صحیح به زبان فارسی عاجز است.  این «نویسندة» صاحب‌سبک اگر از تفاوت «حماسه» با «تفکر معاصر» بی‌خبر است،  تلاش دارد با دخیل بستن به سخنرانی احمد شاملو دست به «فضل‌فروشی» زده و ادعا ‌کند که فردوسی به «نارسیسم» مبتلا بوده!

البته «نارسیسم» را با «نارسیس‌ایسم» در نظریة‌ فروید اشتباه نگیریم؛   «نارسیسم» بیماری ویژة نخبگان «داس‌الله» است.  از شما چه پنهان اینان نیز همچون ملایان در پیوند گ...ز به شقیقه تخصص چشمگیری دارند!  به عنوان مثال،   اگر مطلب عمیق و شیوای نویسندة «داس‌الله» را در مورد «نارسیسم‌ایسم» فردوسی ملاک قرار دهیم،  می‌توان گفت،  ببینید!  تازیان انگلستان را تسخیر نکردند،  ولی زبان انگلیسی پا بر جا ماند،  بدون اینکه کشور مذکور فردوسی داشته باشد!  در هر حال،   به زعم ایشان،  وقتی فردوسی می‌سراید،  «عجم زنده کردم بدین پارسی» چرند می‌گوید!   چرا که به ادعای نویسندة مطلب کذا،  فرهنگ‌ها و زبان‌های متفاوتی بدون کمک «فردوسی» زنده و پویا مانده‌اند و وجود فردوسی‌ها نقشی در این پایوری‌های زبانی و تاریخی نداشته! 

در پاسخ این «انقلابیون»‌ و نخبگان سرقبرآقا که عمری در پس گندابة آخوند و منبر و روضه و زوزه مبارزات «مترقی» می‌دیده‌اند چه می‌توان گفت که «وحشی» به از ما گفته:‌

مسخی تو چنان که خانه‌ات را
حاجت به حلیم و مغز خر نیست
  
خلاصه بر اساس ترهات داس‌الله، ‌ زمینة تاریخی ایران با زمینة تاریخی زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر یک‌سان بوده،  و «شاه‌نامه» ـ  و نه شاهنامه ـ  در اختیار درباریان قرار داشته و بقاء زبان فارسی هم هیچ ارتباطی با فردوسی ندارد.  یادآور شویم «غزنویان» ترک‌زبان بودند و اصولاً دربار ترک‌زبان با شاهنامه نمی‌توانست ارتباط «نزدیکی» برقرار کند.  و از سوی دیگر،  شاهنامه با گردآوری حکایات «خداینامه» که مجموعه‌ای از فولکلور ایرانیان به شمار می‌رفت به نظم کشیده شده.  حضور داس‌الله بگوئیم،  هر زبانی فردوسی خود را داشته،  شکسپیر در انگلستان، ‌ دانته در ایتالیا،  مولیر در فرانسه و به کوری چشم شما،‌ در ایران هم زبان پارسی را فردوسی زنده کرده:   

«[...] ‌زمانیکه فردوسی می‌گوید:  بسی رنج بردم درین سال سی [...]  واقعیت این است که از نوعی نارسیسم [نارسیس ایسم]‌ سخن می‌گوید.  چرا که ما [...] با ده‌ها زبان و فرهنگ آشنا هستیم که نه شاه‌نامه داشته‌اند و نه حضرت فردوسی به آنان افتخار داده [...] با این همه زنده و پویا هستند.  مضاف بر این که شاه‌نامه به علت فقدان صنعت چاپ در نسخه‌های محدود و معدودی آن هم میان اهل دربار رایج بوده و زنده ماندن زبان فارسی ربطی به فردوسی ندارد[...]»

تحلیل و استدلال منطقی،  و به ویژه «تاریخی» را می‌باید همیشه از «داس‌الله» آموخت!   از همان‌ها که هنوز نمی‌دانند پس از عرب‌زبانان،  خارج از دوران کوتاه سامانیان،  حاکمیت ایران تا دورة پهلوی اول در دست ترک‌زبانان بوده.   و به عنوان نمونه سلطان محمود غزنوی زبان فارسی را به درستی نمی‌شناخت!  حتی اگر این پادشاه فرضاً نسخه‌ای از شاهنامه بالای «سربخاری‌اش» گذاشته باشد!   بگذریم،  مخترع واژة «نارسیسم» در ادامة گزافه‌گوئی‌های‌شان به نقل از شاملو چنین آورده‌اند:

«همین بت‌پرستی شرم‌آور عصر جدید را می‌گویم [...] آدم جاهل بی‌تعقل فاقد فرهنگ است.  چیزی را که نمی‌تواند در باره‌اش به طور منطقی فکر کند به صورت یک اعتقاد دربست پیش ‌ساخته می‌پذیرد و در موردش هم تعصب نشان می‌دهد[...]»

جالب اینکه این اظهارات دقیقاً وصف‌الحال نویسندة «فرهیختة» ماست که سروده‌های حماسی‌ فردوسی را دلیل «نارسیس‌ایسم» و «زن‌ستیزی» شاعر دانسته.  اما از شوخی گذشته،  «هدف» اصلی ایشان از ردیف کردن چنین ترهاتی بسیار والاتر از این حرف‌هاست!  نویسندة دانشمند می‌خواهند از یک‌سو ما را با شعر «ناب» آشنا کنند،‌   و از سوی دیگر «فاصله» را نیز نشان‌مان بدهند؛   آنهم فاصلة‌ «نقد مدرن» با هتاکی را!  به همین دلیل است که با زبان الکن ویژة خود‌شان فردوسی را به صورت «متدولوژیک» به زیر ضربات سهمگین سم‌ مرصع‌شان می‌گیرند تا ضمن دفاع از سخنرانی اسف‌بار و شرم‌آور احمد شاملو،   بر پوپولیسم وی نیز تأکید کرده باشند:

«[...] شاملو به فلسفة‌ تاریخ اِشراف نداشت [...] لاجرم تحلیل‌های تاریخی [...] او [...] از اصول علمی و دیالکتیکی نقد تاریخ بی‌بهره ‌است و به شدت پوپولیستی و سخت عامیانه است [...]»

خوشبختانه مخترع واژة «نارسیسم»،  و کاشف «زن‌ستیزی» و «نژادپرستی» در عهد فردوسی طوسی،  خودشان به «تاریخ» فاقد زمان و مکان و شارلاتانیسم و پوپولیسم تسلط کافی دارند،  و «اصول علمی» چاه جمکران را بخوبی می‌شناسند.   به همین دلیل است که ایشان در بررسی «تاریخ» با «توبره» ‌برخورد می‌کنند‌ و پس از سورچرانی مفصل،  از احمد شاملو نیز تصویری مالامال از بلاهت و حماقت ارائه می‌دهند.   

به ادعای ایشان احمد شاملو همچون آخوندها دشمن «تخیل‌ادبی» بوده و «متون ادبی» را منطبق بر «تاریخ» می‌خواسته.   ایشان می‌نویسند،   شاملو از سعدی گلایه داشت چرا که خسرو انوشیروان را «دادگر»‌ خوانده بود!   گویا شاملو مزدک را نیز «سازشکار» شمرده بود و خلاصه نویسندة «دانشمند» در توبرة کذا علوفة‌ لذیذی پیدا کرده‌اند:

«[...]‌شاملو برای اثبات مخدوش بودن [...] بعضی متون ادبی ‌که به حکایات تاریخی استناد کرده‌اند،‌  دست به توبرة تاریخ می‌برد و [...] از سعدی که [...] انوشیروان را دادگر خوانده بود گِله و انتقاد می‌کرد [شاملو] مزدک بامدادان را [...] مبارز‌ی ترقی‌خواه می‌شِمرد که در راه برابری طبقات [...] و آزادی برده‌گان قیام کرده و سرانجام [...] فریب انوشیروان را خورده و به پای میز مذاکره رفته است [...]»

با مطالعة این پریشان‌گوئی‌ها که از افلاس فرهنگی و عقب‌افتادگی ذهنی نشأت گرفته،  به دلائل حمایت این قماش «داس‌الله» از دجالانی همچون روح‌الله خمینی و طالقانی و دیگر فعلة منبر و محراب بهتر پی‌ می‌بریم.  بی‌دلیل نیست که اینان همچنان به سینه‌زنی برای نعلین و دستار ادامه می‌دهند؛   اینبار برای موسوی جلاد.   دلائل سینه‌زنی هم روشن است؛  اینان همگی توبره‌پرست‌اند و سر در آخوری واحد دارند.   آخور لجن‌پراکنی، انسان‌ستیزی و «تقدس» یوتوپیا،   یا بهتر بگوئیم تقدس «قاطرشهر!»   نظریة فوق علمی «یک گله،  یک کشور!»

«جونم براتون بگه»،   بازار طویله‌سالاران همچنان پررونق است.   اینان پس از تخریب دیوار برلن،   به ساختن دیوارهای نوین پرداختند؛  اینبار دیوارهائی نامرئی!  نقش دیوار نامرئی،  ایجاد انسداد از طریق جداسازی ملت‌هاست.   اواسط ماه اوت سال 1961 میلادی به بهانة مبارزه با پروپاگاند فاشیسم،   کشور آلمان را به دو بخش تقسیم کردند.   این دیوار تا سال 1989 یعنی حدود سه دهه استوار و پابرجا ماند.   اکنون همین سیاست برای جداسازی مناطق مسلمان‌نشین از اروپای مسیحی به مورد اجرا در آمده.  قرار است با یک «خندق» نازنازی یونان از ترکیه جدا شود،   به طوری که تانک‌های ارتش ترکیه نتوانند از خندق کذا عبور کنند،   و راه عبور آوارگان نیز مسدود شود.

به عبارت دیگر،  ارتباط نیروی زمینی ارتش ناتو در ترکیه با کشور ارتدوکس‌نشین یونان قطع خواهد شد.  به این ترتیب نفوذ ترکیه در کشورهای مسلمان‌نشین بالکان نیز کاهش یافته و نخستین تاوان این سیاست مهوع را اهالی کوسوو خواهند پرداخت.  شهروندانی که رهبران‌شان به یانکی‌ها و اتحادیة اروپا امید فراوان بسته بودند.   نیازی به توضیح نیست که بگوئیم ارتش ترکیه همچون ارتش یونان تحت فرماندهی آمریکا عمل می‌کند،‌  و تنها دلیل ساختن خندق کذا،   تحمیل سیاست انسداد به ساکنان مناطق مسلمان‌نشین است.            

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،  مورخ 4 اوت 2011،  حفر این خندق که 120 کیلومتر طول،   30 متر عرض و 7 متر عمق دارد،  از دسامبر 2009 آغاز شده.       

در عمل،  کودتای نرم در ترکیه که از سوی رسانه‌های غرب تحت عنوان «عقب‌نشینی» ارتش ترکیه در برابر اسلام‌گرایان در بوق گذاشته شده،   بخشی است از همین سیاست «کلان‌استراتژیک» خندق‌سازی.   بزودی ارتش ترکیه هم «اسلامی» خواهد شد؛  و همانطور که تجربة کودتای 22 بهمن 57 نشان داد یک ته‌ریش کثیف کافی است تا ارتش دست‌نشانده را به نوعی از انواع سپاه پاسداران تبدیل کنند.  ولی در آلمان اشغال‌شدة پس از جنگ دوم چنین الزامی گویا «احساس» نشده بود.  در این‌کشور فقط یک دیوار کشیدند و در دو سوی آن هم معرکه‌گیری به راه انداختند:   این‌طرف دیوار «آزادی» بود و خوشبختی،   و آن‌طرف هم استقلال و بدبختی‌ای که آنقدر پشت دیوار پنهان‌ ماند تا آجرها بر سرش فروریخت و همه دریافتند که دیوار کذا،  مثل همة دیوارهای جهان فقط برای جدا کردن،  فاصله انداختن و به ویژه پنهان داشتن بعضی زدوبندها بالا رفته بود!

کاربرد خندق بلا نیز جز این نخواهد بود!   تفاوت «خندق یونان» با «دیوار برلن» فقط در این است که منظره‌ای قابل قبول‌‌تر خواهد داشت؛ ‌ این خندق خیلی گران تمام شده!  حال به دلائل واقعی پرداخت چندصد میلیارد دلار «وام» به دولت یونان پی می‌بریم؛  ارتش ناتو برای احداث «خندق» به دلار نیاز دارد.   خندقی دل‌انگیز و شادی‌بخش.  می‌توانیم بدون مزاحمت دیوار غم‌انگیز و دلگیر،  در مرز ترکیه و یونان به افق دوردست خیره شویم،  و از آنجا که هیچ دیواری خط افق را نمی‌شکند،   هم‌صدا با «جان لنون» زمزمه کنیم،‌  «تصور کن جهانی را که در آن مرز نباشد،  دین نباشد... !»  و خصوصاً تصور کن جهانی را که به سیاست‌بازان میدان ندهد تا با خندق‌سازی و دیوارکشی مرزهائی را بر انسان‌ها تحمیل کنند که حتی توحش ادیان و اوهامی از قماش «قومیت» و «هویت» نیز هنوز نتوانسته آن‌ها را ترسیم نماید.  ولی چه سود؟  با مشاهدة‌ خندق درمی‌یابیم که علیرغم عربدة بوق‌هائی که «حقوق بشر» را به اسب شاهوار منافع «استعماری» تبدیل کرده‌اند،  هنوز در جهانی زندگی می‌کنیم که جدائی انسان‌ها،‌  به راه انداختن حمام خون و میدان دادن به تعصبات دینی و بومی همچنان از الزامات استراتژیک و اصول «مقدس» و جاودان  قدرت‌های بزرگ به شمار می‌رود.

بجای مردان سیاست بنشانید درخت
تا هوا تازه شود

 











...












Share



چهارشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۰



بادفروشان!
...


 
پس از کودتای نرم در ترکیه،  طویلة مقدس مک‌کارتی برای سازمان دادن به یک کودتای دیگر در ایران خیز برداشته؛  پس هم‌صدائی «سردار رادان» با آیات عظام «مترقی»‌ در باب مبارزه با «ظلم» و «ستم»،   آنهم در سایت «رادیوفردا» جای تعجب ندارد!   دهه‌ها پیش از این،   زنده یاد «کسروی» به پیوند دیرینة ‌دستاربند و اوباش اشاره کرده بود.   فقط به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی،   تداوم این «پیوند مقدس» دیگر کارساز آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک نخواهد شد!   به عبارت دیگر،   سینه زدن باراک اوباما و محفل مرداک برای ماه «مبارک» رمضان،   همچون جفتک‌پرانی حضرت آیت‌الله گلپایگانی برای دولت تاجیکستان بیهوده است.          

«سیابازی» باراک حسین اوباما همچنان ادامه دارد!   ایشان پس از پایان نمایش اختلافات «ریشه‌ای» با کنگره،   پرچم اسلام برافراشته و ماه مبارک رمضان را به مسلمانان جهان تبریک گفته‌اند؛  کار بسیار پسندیده‌ای بود!  چرا که پیشتر،   یعنی در تاریخ 31 ژوئیة سالجاری،  سایت  لوموند با ارائة‌ آماری که صاحبان طویلة‌مک کارتی مسلماً برای تهیة آن عرق شرافت ریخته بودند،  ادعا فرمود،  «70 درصد مسلمانان» روزه می‌گیرند!  این است دلیل خفقان شیپورهای ارتش ناتو در برابر سرکوب وحشیانة تظاهرکنندگان قاهره؛  ‌ اینان اسلامگرا نبودند!   رعایت این خفقان از چنان اهمیتی برخوردار بود که حتی دستگیری خبرنگار «بی‌بی‌سی» در قاهره به سکوت برگزار شد.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی،  ‌ مورخ اول اوت سالجاری،  روز دوشنبه صدها تن از نیروهای نظامی و انتظامی به قلع و قمع تظاهرکنندگان میدان «تحریر» پرداختند.   نووستی اضافه می‌کند،   این تظاهرات از تاریخ 8 ژوئیه آغاز شد و شرکت‌کنندگان در آن تحقق خواسته‌هائی را که در  جنبش 25 ژانویه مطرح شده بود می‌طلبیدند.   نووستی می‌افزاید،  بسیاری از گروه‌های سیاسی به دلیل آغاز ماه «مبارک» رمضان از ادامة تظاهرات خودداری کردند و آن‌ها که به تظاهرات ادامه دادند،  وابستگی سیاسی نداشتند: ‌

«[...] تظاهرکنندگانی که [امروز] در میدان تحریر حضور داشتند،  وابستگی به گروه‌های  سیاسی نداشتند [...]‌  و اکثرشان اعضای خانوادة قربانیان سرکوب‌های ژانویه و فوریه بودند[...]»

می‌بینیم که  همة حکومت‌های انسان‌ستیز،  چه پوشالی و چه غیرپوشالی با «غیرسیاسی‌ها» مشکل دارند.   به همین دلیل است که روز اول ماه «مبارک»،‌  پلیس خودفروختة مصر با خیال آسوده غیراسلامیان را سرکوب کرد و شیپورهای طویلة مک‌کارتی نیز به مناسبت آغاز ماه «مبارک» از بازتاب این رخدادها «پرهیز» نموده و به «سکوت»  برگزارشان کردند؛   که از قدیم گفته‌اند،  «سکوت علامت رضاست!»   از اینرو این شیپورهای مزور می‌کوشند با تحمیل سکوت بر دوران وحشت کودتاهای پی‌درپی که از 22 بهمن 57 آغاز شد و طی دهة 1360 نیز ادامه یافت و با توسل به جنجال و هیاهو پیرامون «کشتار زندانیان در تابستان 1367»،   جنایتکارانی نظیر میرحسین موسوی و علی‌خامنه‌ای را «بیخبر» از اعدام‌های «پنهانی» معرفی کرده،  بر پیشانی‌ اینان برچسب «مخالف حکم اعدام» هم بچسبانند!   

به استنباط ما یکی از اهداف تدارک کاروان خردجال در نخستین ساعات 23 خردادماه 1388،  ایجاد حاشیة امن برای این دو جنایتکار و شرکای‌ اصلاح‌طلب‌شان بود.   و همچنانکه شاهدیم،   بی‌بی‌سی و رادیوفردا در حمایت از این باند جنایتکار هنوز تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهند.   خلاصه استعمارگران دو سوی آتلانتیک جهت حفظ و گسترش منافع نامشروع‌شان همچنان به نعلین متعفن آیات عظام «مترقی» و ریش کثیف ملاممد خاتمی چسبیده‌اند.

چو پفیوز باشی،  ‌گرامی شوی!

سایت رادیوفردا،   مورخ اول اوت سالجاری،   چشم‌پوشی یک قربانی از عمل وحشیانة‌ «قصاص» را دستاویز قرار داده تا باز هم لاشة گندیدة ملاممد خاتمی را به ما ملت بفروشد.  بله،  اینروزها جهت تأمین و گسترش منافع سازمان سیا لازم است از «ممدیونسکو» تصویر دلپذیر «مخالف قصاص» ارائه شود،   که شده!   مسلماً عده‌ای شوت‌و‌پرت و مبتلایان به آلزایمر سیاسی و فرصت‌طلب‌ها و «خرمردرند‌هائی» که فعالیت‌های «مردمی‌شان» را طی کودتای 22 بهمن 57 شاهد بودیم از هم اکنون در جرگة این خریداران صف کشیده‌اند.  که از قدیم گفته‌اند:           

بر سر بازار [گوز]،   کور بود مشتری

هر چند به قیاس کشیدن ملاممد خاتمی و شرکاء با «گ..ز » توهینی است آشکار به این باد مفید و آرام‌بخش؛   در اینجا لازم است با پوزش از درگاه «گ..ز»،   یادآور شویم،  «در مثل مناقشه نیست!»   باری رادیوفردا در این آشفته بازار چندین و چند دکه برای فروش «گوز» افتتاح کرده.   در نخستین دکة بازار کذا حضرت ژنرال «مولان»،   از کاهش تهاجمات پاسداران‌ جمکران به ارتش آمریکا داد سخن داده‌اند.   به عبارت دیگر سرگروهبان «قندعلی»، می‌خواهند به ما ملت پاسدار «ضدامپریالیست» بفروشند؛   چرا که نه؟   مگر پاسداران جمکران از فوتبالیست سابق و نخست‌وزیر فعلی ترکیه،  یعنی رجب اردوغان کمتراند؟

رجب اردوغان،  همان کسی است که یک تنه،  ارتش ناتو را شکست داده!   و این تیزی است که نه‌ تنها در رسانه‌های جمکران که در دکة «فیگارو» هم برای فروش گذاشته شده.  سایت فیگارو،  مورخ 31 ژوئیه سالجاری،  در مطلبی تحت عنوان گوساله‌فریب «باخت ارتش ترکیه در رویاروئی با اردوغان» می‌نویسد:

«استعفای فرماندهان ستاد کل ارتش،  تأئیدی است بر تضعیف قدرت نظامی در برابر آ.کا.پ [حزب عدالت و توسعه].»

در بالای این عنوان فریبنده یک تصویر خررنگ‌کن به چشم می‌خورد که در آن  ژنرال «ایشیک کوشانر» در کنار رجب اردوغان ایستاده‌اند.   رجب اردوغان با سگرمه‌های در هم،   و یک عینک «ری‌بن» خیلی هم ژست گرفته!   ولی کیست که نداند ایشان در «آف‌ساید» هستند و ژست‌شان خیلی خیلی «فوله!»   چرا که اردوغان را همین ارتش سرکار آورده.   ارتشی که از دولت ترکیه هم دستور نمی‌گیرد.   

همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم فرماندة‌ ارتش ناتو «پنتاگون» است،  نه دولت‌های عضو ناتو.   به همین دلیل در صورت ارتکاب جرم،  هیچیک از کشورهای عضو ناتو حق ندارد نظامیان آمریکا را محاکمه کند.   در هر حال،  از عمر تصویر کذا حدود 10 ماه می‌گذرد،  و اگر اهالی فیگارو نمی‌دانند یا فراموش کرده‌اند،  حضورشان بگوئیم که فرماندهان ارتش ترکیه،  به عنوان فرماندهان ارتش عضو ناتو،  هرگز در مراسم «تشریف‌فرمائی» سران کشورهای همسایه،  از جمله سران کشور ایران حضور نیافته‌اند!   بهتر است در برنامة ارائة تصویر قدرقدرت از حزب مفلوک اسلامگرایان ترکیه بازنگری فرمائید؛   استعفای فرماندهان ارتش و جایگزینی آنان با پلیس نظامی یک کودتای نرم بود که با هدف پرتاب ارتش سرکوبگر ترکیه به جایگاه «مدافع لائیسیته» صورت پذیرفت.

رخت خربنده به بنگاه شتربان آرند

با این کودتا،   بعضی‌ها می‌خواهند ارتش ناتو را در ترکیه بجای «اوپوزیسیون لائیک» بنشانند.  حال آنکه همین ارتش به اصطلاح مدافع لائیسیته،  در سال 1980 کودتا کرد و همزمان با کشتار و سرکوب مدافعان دمکراسی،  آموزش احکام توحش دین اسلام را در مدارس دولتی اجباری نمود.   اما بوق‌های ناتو با واقعیت بیگانه‌اند؛   اینان جز مسیر فریب و نیرنگ هیچ راهی در پیش نگرفته و نخواهند گرفت.   پروپاگاند ناتو می‌خواهد از یک‌سو این ارتش مزدور را طرفدار لائیسیته و مخالف توحش اسلام‌گرائی نشان دهد،   و از سوی دیگر در برابر ارتشی که از پنتاگون دستور می‌گیرد و ستون حاکمیت ترکیه به شمار می‌رود،   اسلام‌گرایان ترکیه را «قدرتمند» بنمایاند!   حال آنکه عقب‌نشینی ارتش ترکیه «تاکتیکی» است جهت قبضة قدرت در میانمدت!   یعنی آنهنگام که حزب اردوغان زمینة مناسب را برای بازگشت ارتش به صحنة سیاست فراهم آورد،   حضرات و شرکای‌شان به عنوان «منتخب» و «مردمی» به میدان می‌آیند،  و با تکیه بر همین قماش «تبلیغات» قدرت سرکوب‌شان به مراتب بیش از گذشته خواهد بود.   پیام تودیع «ایشیک کوشانر»،   رئیس ستاد کل ارتش ترکیه که در سایت فارسی زبان «نووستی»،   ‌مورخ 31 ژوئیه سالجاری نیز انتشار یافته شاهدی است بر این مدعا.  

ایشان در پیام کذا،  خطاب به برادران همرزم‌شان فرموده‌اند،   بازداشت افسران ارتش نقض قوانین و مقررات قضائی است:

«در حال حاضر 250 نظامی از جمله 173 ژنرال،  دریاسالار و افسر عالیرتبه بدون طی روند دادگاهی در بند هستند.   بازداشت آن‌ها مغایر با مقررات عمومی بوده و در چارچوب قوانین قضائی نمی‌گنجد.»

بله،   ژنرال «کوشانر» نیز به اشارة ارباب،  همچون کودتاچیان محفل سبز یک‌شبه «پوست» انداخته و مدافع قانون و مقررات از آب در آمده‌اند‌!   اینهمه در حالیکه از آخرین عملیات «گرگ‌های خاکستری»،   یا همان لباس‌شخصی‌های سازمان ناتو که دست در دست نیروهای انتظامی به مخالفان حضور نظامی آمریکا در ترکیه حمله‌ور شدند،   حتی یک‌سال هم‌ نمی‌گذرد!  همچنانکه می‌بینیم «وجه مشترک» جماعت کودتاچی،   وقاحت و مظلوم‌نمائی است.   گویا به زعم ژنرال «کوشانر»،  کشتار تظاهرکنندگان بی‌دفاع ترکیه،  قتل‌عام کردها و نابودی روستاهای کردنشین بر اساس قوانین و مقررات «قضائی» صورت پذیرفته،   بگذریم!  در ارتش ترکیه،  همچون ارتش مرزپرگهر «افراد» اهمیت ندارند،   مهم «مسیر» ارتش است که همچون مسیر حکومت‌اسلامی جمکران در هر حال از سوی آمریکا تعیین می‌شود.   گاوچران‌ها و شرکای اینسوی آتلانتیک‌شان بدانند که با افتتاح دکه‌های نوین توسط اوباش سبز و پامنبری‌های میرحسین،   و به ویژه با تبلیغ پیرامون فضائل فرضی «ممدیونسکو» نمی‌توانند ما ملت را فریب دهند.   

سایت بی‌بی‌سی و رادیوفردا،   هر دو،  ماجرای چشم پوشی «آمنه» از قصاص را دستاویز قرار داده‌اند تا بازار کساد ملاممد خاتمی  را گرم کنند.   مطلب «بی‌بی‌سی» را بررسی نمی‌کنیم،  چرا که در حال احتضار است و به قول معروف «جون میده» برای کفتارهائی نظیر «مک» یا همان مهرانگیز کار که از منابع الهام پاسدار شریعتمداری در کیهان جمکران به شمار می‌روند.  بی‌دلیل نیست که گفته‌اند،   «هر چیز با قرین خود آرامد»:

این است آن مثل که فرو نآمد
خربنده جز بخان شتربانی    

کیهان جمکران،   مورخ 2 اوت 2011،  روده درازی‌های «مک»،  ‌ در باب مبهماتی نظیر «آزادی در چارچوب اسلام» را بازتاب داده.   کنیزک مطبخی سازمان سیا ضمن ستایش از عربده و زوزة اسلام‌گرایان مصر،   آشکارا از برتری اینان بر جنبش‌های لائیک ابراز رضایت کرده و می‌نویسد،   اسلامگرایان خیلی باهوش هستند که یک روز پیش از آغاز ماه رمضان تجمع کردند،  چرا که طی اینمدت هیچ فرد و گروهی امکان مخالفت با اینان را نخواهد داشت!   به عبارت دیگر امثال «مک»،‌   نه تنها با برنامة قلع و قمع غیرمذهبی‌ها آشنائی‌ دارند،   که در کمال وقاحت از آن طرفداری هم می‌کنند.   می‌بینیم که اهدای جایزه از سوی بنیادهای «فرهنگی» ینگه‌دنیا به مرده‌شویان مذکر و مؤنثی از قماش ایشان دلائل «موجه» دارد؛ به قول معروف «خرج از کیسة خلیفه است!»   یا بهتر بگوئیم،   یانکی‌ها از جیب ما ملت افسار رنگین برای خرهای‌ پیرشان ابتیاع می‌کنند.   باری کیهان جمکران،   در خبر ویژة خود تحت عنوان «از همان كه مي‌ترسيديم بر سرمان آمد[...]»،  از زبان الکن مهرانگیز کار می‌نویسد، «انقلاب مصر» اسلامی است و سکولارها شانسی ندارند.   پاسدار شریعتمداری در ادامه تأکید می‌کند که مهرانگیز کار از این روند ناخشنود شده:

«[...] مشاهدة [...] شعارهاي اسلامي انقلابيون مصري از نزديك،  باعث افسردگي يكي از عناصر سلطنت‌طلب مقيم آمريكا شد[...] مهرانگيز كار [...] ضمن گزارشي از قاهره نوشت [...] ميدان التحرير در تصرف اسلامگراهاست [...]»

معلوم نیست پاسدار شریعتمداری چگونه به «افسردگی» هم‌‌محفلی‌اش پی برده؟!  به گواهی تمام مبتذلاتی که تاکنون از اهل و عیال سیامک پورزند مشاهده کرده‌ایم،   اینان همچون آخوند صانعی و دیگر آیات عظام «مترقی» در باب مبهماتی نظیر «ظلم» و «ستم» و دیگر مفاهیم گنگ قرآنی درافشانی کرده‌اند.   و خوشحال‌ایم که در این راستا،  سردار رادان هم در پروپاگاند رادیوفردا به جمع دستاربندان پیوستند و اتحاد مقدس اوباش و دستاربند یک‌بار دیگر مسلم  شد.

سایت رادیوفردا،   مورخ 9 مردادماه سالجاری،   در بخش «ورزش» ضمن اشاره به «قتل اشتباهی» قهرمان پیشین وزنه برداری ایران می‌نویسد،   سردار رادان،  جانشین فرماندة نیروی انتظامی «بی‌تفاوتی در برابر ظلم و ستم» را ننگ دانسته!   یادآور شویم این تیمسار رادان،  همان کسی است که وظیفه دارد برای جوانان و به ویژه زنان جوان ایران ایجاد مزاحمت خیابانی کند تا مبادا «اسلام خدشه‌دار شود»،   و آخوند جماعت از حق و حقوق مسلم خود محروم بماند.  پیش از ادامة مطلب بهتر است به فضولی آخوند گلپایگانی به امور داخلی تاجیکستان نیز نگاهی بیاندازیم.   این فضولی‌ها در سایت ایسنا،  مورخ 11 مردادماه سالجاری انتشار یافته.   آخوند گلپایگانی که هنوز در رویای «سروری» و یکه‌تازی یانکی‌ها سیر می‌کند،   به وضع قوانین لائیک در تاجیکستان اعتراض فرموده‌ و به حاکمیت این کشور هشدار داده‌اند!   بله اشکال امثال گلپایگانی این است که به دلیل بلاهت و مزدوری و به ویژه کورباطنی،  از درک افلاس ارباب عاجزند!   چنین گفت گلپایگانی:

«[...] هيأت مسلط بر تاجيكستان بدانند راهي كه پيش گرفته‌اند به شكست منتهي مي‌شود.  بايد از اين جسارت‌ها از ملت غيور تاجيكستان و از همه‌ مسلمانان جهان رسماً عذرخواهي كنند[...]»

چه باید گفت؟   این گلپایگانی بینوا می‌پندارد در دوران اوباما نیز می‌تواند همچون دوران نورانی جیمی‌کارتر برای «حفظ کیان اسلام» جفتک‌پرانی کند.   این توهمات ناشی از لودگی   اوباماست!   ایشان به مناسبت ماه رمضان به مسلمین تبریک می‌گوید،  گلپایگانی هم پنداشته در بر همان پاشنة سابق می‌چرخد،  در نتیجه ضمن تبریک «حلول ماه مبارک رمضان به امت اسلامی»،  به سکولارهای تاجیکستان حمله برده و می‌گوید،  آیندة ما «بازگشت به عظمت اسلامی» است ولی وابستگان به شوروی با توطئه مانع از این بازگشت پرافتخار می‌شوند و نمی‌گذارند ملت به «استقلال کامل» برسد!    

این گوسالة ننه حسن هنوز به نشخوار مزخرفاتی مشغول است که ساواک در دهان روح‌الله خمینی مفلوک می‌گذاشت.   هذیاناتی از قماش اینکه،   چون اکثریت «مسلمان» است،  پس حکومت نیز می‌باید نه بر مطالبات منطقی که بر توهمات و باورهای همین اکثریت منطبق شود!   حال اگر اکثریت آدمخوار بود،  می‌بایست حکومت آدمخواران بر پا می‌شد!   البته آخوند و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن به این دلیل قبول «زحمت» کرده‌اند تا جهت سرکوب و تاراج ملت‌ها از «استقلال کامل» برخوردار باشند:

«[...] با توطئه،  مانع پيشرفت ملت و استقلال كامل هستند [...]‌ مسلمانان كشور را كه نود و شش درصد جمعيت آن هستند زير فشار[...] قرار داده،  با وضع قانون منع حجاب [...]‌ ونام‌گذاري فرزندان به نام‌هاي ديني [...] سلب هويت اسلامي در آن كشور عزيز و پاره‌ تن جوامع اسلامي را تعقيب مي‌كنند [...] از جمله‌ اقدامات‌شان [...]  ممنوع كردن جوانان از حضور در مساجد است[...]»

دلیل زوزة گلپایگانی این است که در تاجیکستان هنوز توحش اسلام حاکم نشده!   به عبارت دیگر،   تجارت برده رواج ندارد،  دختربچه‌ها را برای اجاره نگذاشته‌اند،  و خودفروشی رایج نشده و روسپی‌ها چادر سیاه بر سر نمی‌کنند.   گویا همین «کمبودها» ارکان اتحاد جماهیر نوکری را به لرزه در آورده.  از اینرو اربابان حکومت اسلامی از یک‌سو با کودتا در ترکیه،  راه را برای تکرار «دور باطل»،   یعنی ایجاد تقابل کاذب میان ارتش و اسلام‌گرایان هموار کرده‌اند،  و از سوی دیگر می‌کوشند جیره‌خواران‌شان را در ایران قدرقدرت و دشمن آمریکا جلوه دهند.   مطلب گوساله‌پسند «گاردین» در مورد ژنرال «قاسم سلیمانی» را که فراموش نکرده‌ایم!   در همین راستا،  امثال گلپایگانی و دیگر الاغ‌های وفادار طویلة مک‌کارتی هم به دوران جنگ سرد بازگشته و «نبرد با شوروی» را از سر گرفته‌اند.  خلاصه بگوئیم،   همچون دون‌کیشوت همه به جنگ سایه‌ها رفته‌اند؛   اتحاد شوروی سال‌هاست که فروریخته!   البته آخوند جماعت با واقعیت،  یعنی انسان در زمان و مکان مشخص بیگانه است،  ولی به نظر می‌رسد وضع گلپایگانی از هم آخوری‌های‌اش به مراتب خراب‌تر باشد،   چرا که مخالفان توحش اسلام را با طرفداران استعمار به قیاس کشیده و آنان را «دشمن» ملت معرفی می‌کند:           

«[...] دولت‌هاي وابسته به غرب [...] در آستانه‌ سقوط هستند و بازگشت به مجد و عظمت اسلامي رو به جلوست [...] سردمداران بازمانده از دوران شوروي [...] با اسلام‌ستيزي و استعمارپذيري،   استقلال و شرف و عزت [...] ملت خود را هدف قرار داده‌اند[...]»

باید از این عنتر سیرک عموسام نظرشان را در مورد عربستان و امارات و پاکستان و به طور کلی دیگر طویله‌های آنگلوساکسون‌ها جویا شویم!   خواهیم دید که حضرت آیت‌الله با سردار رادان هم‌عقیده‌اند.  جناب رادان  فرموده‌اند:   

«[...] برای ما ننگ است ظالمی [...] بر مردم سلطه‌گری کند و ما بی‌تفاوت باشیم[...]»

برای دریافت بهتر هم‌سوئی لوتی و عنترهای استعمار می‌توانیم شکرخوری‌ آخوندهای طرفدار کودتای سبز را که در صدور بیانیه‌های مبهم و بی‌سروته پیرامون مبارزه با «ظلم» و «ستم» تخصص دارند مرور کنیم،   و یا نیم نگاهی داشته باشیم به متن نامة ابله‌پسند محمد خاتمی در سایت رادیوفردا،   مورخ 10 مردادماه سال‌جاری.   ایشان فرموده‌اند در زندگی سیاسی و اجتماعی می‌باید از «آمنه بهرامی‌نوا» پیروی کنیم:       

«[...]  محمد خاتمی در نامه‌ای [...] تأکید کرد که در زندگی سیاسی و اجتماعی ‌نیز باید از خانم بهرامی‌نوا آموخت و با آرامش و احترام متقابل بحران‌ را برطرف کرد [...] بر همه ثابت شد که در برابر سنگدلی و بی‌آزرمی و نفرت‌پراکنی و خودخواهی و کین‌توزی هنوز می‌توان از مهربانی،   شرافت و احترام به زندگی،  دیگرخواهی و بزرگ‌منشی هم سراغ گرفت.»

ممدیونسکو چه می‌گوید؟  یا بهتر است بگوئیم «پیام» استعماری رادیوفردا که از زبان خاتمی پخش می‌شود چیست؟   سازمان سیا به ما می‌گوید،   در برابر وحشی‌گری و تهاجم و خشونت یک حکومت دست‌نشانده از خود «بزرگ‌منشی» نشان دهید!   حال آنکه چنین عملی نشان حماقت است و هیچ ارتباطی به چشم پوشی خانم بهرامی‌نوا از توحش «قصاص» اسلامی ندارد.   عمل بهرامی‌نوا،   از مخالفت‌اش با انتقام‌جوئی و توحش دین‌باوران و به اصطلاح «قوانین» حکومت جمکران پرده برداشته،   ارتباطی به مخالفت وی با مجازات مجرم ندارد.   قوانین انسان‌ستیز ملائی ایران و ایرانی را اسیر پنجة تاریخچة من‌درآوردی جزیره‌العرب کرده،   و خانم بهرامی‌نوا بر علیه همین «جفنگیات» بپا خاسته.     

خارج از این چارچوب،   «بزرگ منشی» در برابر خشونت و تهاجم فقط نشان پفیوزی و حماقت است.   اگر اظهارات ابلهانة محمد خاتمی را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، خواهیم داشت:   در صورت اشغال خاک کشورتان «گذشت» کنید؛   در صورت چپاول اموال‌تان بزرگ‌منشی نشان دهید؛   و از همه مهم‌تر،  همچون خاتمی و شرکاء در برابر استعمار سر تعظیم فرود آورید و به سرکوب ملت ایران بپردازید تا رادیوفردا و «بی‌بی‌سی» شما را دوست داشته باشند،   که گفته‌اند:  

لگد زنند خران هر که را نباشد خر
بدرند سگان هر که را نگردد سگ













...











Share