سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۳

مارکز و موریانه‌ها!



«[...] زرين‌كلاه[...] اگر چه تشنه و گرسنه بود ولي ته دلش خوشحال شد[...] نمي‌دانست چرا سوار شد و به کجا می‌رود [...] با خودش فکر کرد «شايد اين جوان هم عادت به شلاق زدن داشته باشد و تنش بوي الاغ و سر طويله بدهد.»[...]»
منبع:  صادق هدایت،  «زنی که مردش را گم کرد»

همزمان با سالگرد تولد الیزابت دوم،  ‌جو بایدن،  معاون باراک اوباما وارد «کی‌یف» شد و اعلام داشت،  «آمریکا به حمایت مادی و معنوی از دمکراسی اوکراین ادامه می‌دهد!» دمکراسی اوکراین در واقع همان کودتای سوم اسفند فاشیست‌هاست که به «ظهور» دولت مردمی و میدانی انجامید،  و از اینرو حکومت خیابانی زال‌ممد هم خیلی برایش سینه می‌زد.  ولی زال‌ممدها همزمان با نوروز 1393 ـ  20 مارس 2014  ـ  و تقارن آن با بهار کریمه،   ناچار شدند بجای طبل زدن برای اربابان غربی‌شان،   به روضه و زوزه و سرکوب کردها و دیگر اقوام ایرانی روی آورند.      

خلاصه حکومت زال‌ممد امسال با عربده و زوزه و روضه برای «طلبة شهید» در راه دفاع از پائین‌تنه  ـ  نوامیس ـ  بساط‌اش را آغاز کرد؛  تمام تعطیلات نوروزی و سیزده به در را به خط و نشان کشیدن برای ایرانیان،  و روضه و زوزه برای پرسوناژ موهوم فاطمه گذراند.   سپس سناریوی تبدیل آرامگاه آرتورپوپ به امامزاده را به صحنه آورد و ... و پس از توافق تاریخی 17 آوریل 2014 ـ  28 فروردینماه ـ   در ژنو،  سه روز را به دفاع از «حقوق» زنان و زندانیان اختصاص داد!   بله،   توافق 17 آوریل در مورد اوکراین برای بعضی‌ها خیلی تلخ بود و به ویژه در هلند،  پیامدهای ناخوشایندی داشت!  

پس از 32 سال،   حاکمیت هلند ناچار شد شعبة دکان «شهید» میشل فوکو را برچیند!   شاخک کذا یک  «او. ان. جی» بود که خود را طرفدار لائیسیته و مخالف خشونت جا می‌زد،  و از ارتباط جنسی افراد بالغ با کودکان هم حمایت می‌کرد!   این قماش «او. ان‌. جی» کارساز سیاست «پاترنوس» است که بر «روابط یک‌سویه»  تکیه کرده و تهاجم به حریم خصوصی فردی و اجتماعی را «حق مسلم» می‌شمارد.   در چارچوب همین سیاست توحش‌گستر است که غرب برای تحمیل احکام توحش اسلام به کشورهای مسلمان‌نشین از هیچ جنایتی فروگزار نکرده و نمی‌کند.   و حمایت از ایجاد «او. ان. جی‌ها»،  به ویژه در کشور  ایران،  تداوم همین سیاست است.   پیش از ادامة مطلب یادآور شویم سازمان‌های غیردولتی می‌باید منابع مالی قانونی داشته باشند و فعالیت‌های‌شان بر «مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر» منطبق باشد،  در غیراینصورت این سازمان‌ها،  همچون دکه‌های حقوق بشر یانکی‌ها،  مانند موریانه،  جامعه را از درون «پوچ» خواهند کرد و زمینه ساز «انقلاب‌های مردمی» می‌شوند.   ولی کشورهای غرب از آنجا که تماماً که تحت نظارت هیئت حاکمة آمریکا اداره می‌شوند،   نیازی به دکة «حقوق بشر» ندارند،  آنچه در این بلاد اهمیت یافته «تخریب کودکان» است و اجرای این مهم را علاوه بر واتیکان و دکان پیشاهنگی،  سازمان‌های غیردولتی مدعی «لائیسیته» بر عهده گرفته‌اند.                 

در قاموس فاشیست‌های غرب،  «لائیسیته» یعنی طرفداری از احکام توحش اسلام،  به ویژه توجیه ارتباط جنسی افراد بالغ با کودکان.  بی‌دلیل نیست که واتیکان دستگاه هیتلر را به لائیسیته پیوند می‌دهد؛   آخوندهای واتیکان از زیر و بم این تشکیلات نیک آگاه‌اند،   چرا که تشکیلات کذا نیمة پنهان واتیکان بوده و هست.   همان نیمة‌ پلیدی که در دوران سلطنت گوسالة زرین،  ژان پل دوم،   شبکة جهانی پدوفیلی را تحت عنوان «لژیون‌های مسیح» به راه انداخته بود و اینک که فاشیسم بین‌الملل تضعیف شده و واتیکان برای مبارزه با پدوفیلی تحت فشار قرار گرفته،   لجنزار بیلدربرگ هلندی هم می‌باید دست و پایش را جمع کند.   در نتیجه،   در فرخنده روز 19 آوریل دادگاه‌عالی هلند پس از گذشت بیش از سه دهه،  کشف کرد که نیکوکاری،  عدم خشونت و لائیسیته نمی‌تواند «پدوفیلی» را توجیه کند و هیچکس حق ندارد با استفاده از «حق قانونی» ایجاد سازمان‌های غیر دولتی،   شبکة «کودک‌آزاری» به راه اندازد.

این خبر مهم در رسانه‌های غرب خیلی «یواشکی» و زیر سبیلی منتشر شد،   از جمله در سایت فیگارو،  مورخ 19 آوریل 2014 .   ولی در سایت انگلیسی زبان ویکی‌پدیا در مورد فعالیت‌های  خیرخواهانه سازمان کذا و شاخک‌های‌اش به تفصیل توضیح داده شده.   در هر حال،  یکروز پیش از انتشار این خبر،  بوق وزارت امور خارجه بریتانیا که با جسد گارسیامارکز ضیافت مفصلی بر پا کرده بود،   خوشحال و خندان به تبلیغ پدوفیلی ادامه می‌داد  و به پیروی  از اصول پروپاگاند گوبلز،  موضوع «ریحانه» را به ابزار توجیه روابط جنسی فرد بالغ با کودک تبدیل کرده بود.

بله،   بوق وزارت امور خارجه بریتانیا،   ارتباط ‌جنسی محمد با عایشه ـ  رابطة یک مرد بالغ و یک دختربچة7 ساله ـ  را به عنوان یک رابطة «دو سویه» به ارزش گذارده،   و از حقوق و آزادی‌های زنان صدر اسلام «روایت‌ها» داشت!   همان روایات سرشار از بلاهتی که در کلیسای آنگلیکن و واتیکان تنظیم شده تا کنیزالاسلام‌ها از قماش فاطمه مرنیسی و آش‌فروش‌های جمکران بتوانند طوطی‌وار تکرارشان کنند و حماقت‌شان را به اثبات برسانند. البته در این مسیر توحش‌ستائی،  کنیزالاسلام‌های جهان یکدست و موهوم  اسلام،   از همراهی و همدلی برادران اوباش و «جامعه‌شناس» نیز برخوردار می‌شوند.   اوباشی که وظیفه‌شان «تحمیق» عوام،   از طریق تزریق ناشیانة مفاهیم فلسفی و حقوقی معاصر در حکایات جوامع موهوم اسطوره‌ای و نیست‌درجهان است.

به عنوان نمونه این اراذل مذکر و مونث «آزادی بیان» و حقوق بشر و دمکراسی را در حدیث و روایات اسلام کشف کرده‌اند،  جوایز فراوان هم گرفته‌اند!   بوق وزارت امور خارجه بریتانیا هم به اینان تریبون می‌داد تا خشونت و توحش روابط یک‌سویه را با روابط دوسویه در ترادف قرار دهند.   نخبگان زال‌ممد به عنوان مثال ادعا می‌کردند،  از آنجا که طبق فلان حدیث،  پیامبر اسلام «فحاشی آن یهودی» را نادیده گرفته،   طرفدار «آزادی بیان» بوده!  ولی پس از 17 آوریل 2014،   در این روند یک تغییر اساسی به وجود آمد.  به این ترتیب که «چماق» بجای حدیث و روایت نشست و معلوم شد در هر حال «حقیقت» همان است که چماقدار  می‌گوید:

«[...] جامعه‌شناس تونسی،  عبدالوهاب بوحدیبه [...] می‌گوید پیامبر اسلام [...]از دنیای خاکی، زن و عطر را دوست می‌داشت [...] رابطه‌ پیامبر با عایشه [...] عاشقانه و کاملاً دو سویه تصویر شده [...] جعلی بودن احتمالی این احادیث،  در داوری فوق خللی وارد نمی‌کند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 18 آوریل 2014

«جونم براتون بگه»،  جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» دیگر برای تبلیغ تجاوز و پدوفیلی به حدیث و روایت هم نیاز ندارند؛   هرچه از زبان امثال میشل فوکو و بوحدیبه‌ها و مطهری‌ها بگویند،‌ «درست» است،  چرا که هر آنچه اینان می‌خواهند،  همان «حق مسلم‌شان» است!   و برای دستیابی به این «حق مسلم» بود که در واکنش به توافق تاریخی 17 آوریل 2014  ژنو،  به مرگ گابریل گارسیا مارکز نیازمند شدند!

اینچنین بود که حدود 3 ساعت پس از انتشار خبر توافق ژنو در مورد اوکراین،  خبر مرگ  گابریل گارسیا مارکز انتشار یافت تا بساط سورچرانی بی‌بی‌سی رونق گیرد و زال‌ممد هم بتواند با ته‌سفره ارباب شکم‌چرانی کند.   ابتدا می‌پردازیم به شکم‌چرانی زال‌ممد که بس «مفرح» و نشاط‌انگیز است.

این شکم‌چرانی طبق معمول با «نشخوار گذشته»،  ‌ یعنی مجموعة‌ «دروغ،  افتخار» ـ  یا ابراز شرمندگی ـ  و نقل قول از مردگان آغاز شد.   ابتدا سایت ایسنا،  ادعا کرد گارسیا مارکز برای حاج روح‌الله احترام قائل بوده و شخصاً در کوبا به دیدار حسن،  تولة احمدخمینی شتافته و ضمن ادای احترام به او تأکید کرده که با رمان آیات شیطانی مخالف است،  و ... و «هزار و یکشب» پیشتاز سبک رئالیسم جادوئی است:

«[...] فیدل کاسترو [مرا] به کوبا دعوت کرده بود و گفته بود هدفش آن است که احترام خود را به امام خمینی نشان دهد[...]‌ تابستان همان سال راهی کوبا شدم.  شب اول سر میز شام کاسترو از علاقه من به ادبیات آگاه شد و گفت که گابریل گارسیا مارکز در کوباست،  آیا مایلم که او را ببینم؟ من [...] با کمال میل استقبال کردم.  فردای آن روز،  پیرمرد با تواضع کامل به اقامتگاه هیأت ما آمد[...] درباره رئالیسم جادوئی صحبت شد.  احساس کرد در کلام من کنایه‌ای است به کتاب آیات شیطانی که نویسنده‌اش مدعی است آن را به سبک مذکور نگاشته است[...]  به شدت از کتاب یاد شده انتقاد کرد‌. گفتم [...] در ایران برخی کوشیده‌اند در نقد این کتاب‌، تکلیف آن را از رئالیسم جادوئی جدا کنند[...]‌ بلافاصله گفت هزار و یک شب و قالیچه پرنده پیشتاز این سبک است[...] مارکز کم‌حرف بود و به نظرم از ادبیات ما اطلاع چندانی نداشت[...]آخر‌الامر چند عکس به یادگار گرفتیم که نمی‌دانم کجاست [...] بعد‌ها شنیدم که او داستان دیدارمان را در جائی ـ گویا با نشریه‌ای فرانسوی‌زبان ـ تعریف کرده است،  اما هنوز آن را ندیده‌ام[...]»
منبع:  ایسنا،‌  مورخ  19 آوریل 2014،‌کد خبر: 93013012737

مطلب ایسنا،  نمونه‌ای است از بی‌بی‌گوزک معاصر که به پیروی از اصل اساسی پروپاگاند گوبلز تنظیم شده.   به این ترتیب که مرگ گارسیا مارکز‌  را با افزودن یک «روایت» به ابزار «ارعاب» انسان ـ  سرکوب آزادی بیان و احترام به آخوند ـ تبدیل کرده.   ولی نوع مسخره‌تر و ابلهانه‌تر بی‌بی‌گوزک ایسنا را می‌توانیم در بخش فارسی ویکی‌پدیا مشاهده کنیم.   ویکی پدیا تلاش کرده برای توجیه «پدوفیلی»،   ازدواج «علی» با فاطمه را بر زندگی گارسیامارکز منطبق کند:

«[...] در سفری کوتاه به کلمبیا در سال ۱۹۵۸ با نامزدش مرسدس بارکاپاردو در سیزده سالگی تقاضای ازدواج کرد و بیش از نیم قرن با یکدیگر زندگی کردند[...]»                  
منبع: ویکی‌پدیا

به عبارت دیگر ویکی‌پدیا از رمان نویس محبوب و معاصر تصویر پدوفیل ارائه داده،  دلیل هم روشن است؛  گارسیا مارکز هم سوسیالیست  بوده،  هم از نزدیکان فیدل کاسترو!  به همین دلیل بی‌بی‌سی برای پوچ‌سازی «مارکز» یک ضیافت مفصل بر پا کرد.  بله،   جسد افراد سرشناس و اهل قلم که با لجنزار پاترنوس هم‌سوئی نداشته باشند،  برای سورچرانی بسیار مناسب است.    از اینرو پس از انتشار خبر «جانگداز» توافق ژنو پیرامون اوکراین،   خبر مرگ خالق «پائیز پدرسالار» هم منتشر شد!

کفتارهای دو سوی آتلانتیک که شکم‌شان را برای به راه انداختن جنگ داخلی در اوکراین، و وادار کردن روسیه به دخالت نظامی در اینکشور صابون زده بودند با توافق ژنو غافلگیر شدند و فرصت را برای انتشار خبر مرگ گابریل گارسیا مارکز مناسب تشخیص دادند و دو روز بعد هم گفتند ـ  بی‌بی‌سی و فرانس‌پرس،  مورخ 19 آوریل 2014 ـ  جسد مارکز همان روز پنجشنبه 17 آوریل سوزانده‌ شده!   ولی چنین عملی به ویژه در مورد شخصیت‌های سرشناس معمول نیست!  در هر حال،   اهمیتی ندارد که اصل قضیه چه بوده.   تا آنجا که ما می‌دانیم در تاریخ 8 آوریل سالجاری حال «گابو» در بیمارستان رو به وخامت گذارد و او را  به خانه بازگرداندند.   و همانطورکه در مورد نلسون ماندلا شاهد بودیم،  انتشار خبر مرگ را به «زمان مناسب» موکول کردند!  ولی این خبر صحت دارد که گابریل گارسیا مارکز،   خبرنگار و رمان نویس اومانیست در  87 سالگی در گذشته،  و بی‌بی‌سی با جسد او سوروسات مفصلی به راه انداخته.

در ضیافت بی‌بی‌سی  لقمة اول را «عباس معروفی» برداشت که هم اشتهای صافی دارد،  هم در پیوند زدن گوز به شقیقه بسیار ماهر است،   و هم در مسابقات پس‌روی به سوی سرطویله پاترنوس رکورد سرعت را شکسته.   معروفی پس از تناول امعا و احشاء مارکز،  ابتدا بین نگارش رمان و «پوچ‌بافی و چیدن کلمات در کنار یکدیگر» ترادف ایجاد کرد،   سپس رمان‌های گارسیا مارکز را به خشونت عرفانی پیوند زد و با یک پرش خود را به «کعبه» رساند! اینجا بود که به ارادة الهی،   مارکز تبدیل شد به زن قصه‌گو؛   آنهم زنی که با منطق بیگانه است و از احساس‌اش پیروی می‌کند:

«[...]  گابریل گارسیا مارکز یکی از معدود نویسندگانی بود که می‌توانست ورای عرف داستان بگوید و کلمات را کنار هم بچیند[...] راز جذابیت داستان‌های مارکز در نزدیکی او به جادوها است[...] مارکز در آمیختن واقعیت و جادو شبیه به عطار عمل می‌کند[...] مارکز [...] از همه نویسندگان دیگر آمریکای لاتین [...] شهرزادتر است،   مادربزرگتر است.  حسی کار می‌کند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی، مورخ 18 آوریل 2014

به عبارت دیگر،   رمان‌های گارسیامارکز «طبیعی» است!   پس از سورچرانی معروفی،  نوبت به سپانلو رسید.   ایشان پس از تناول دنبلان مارکز،   همچون راویان بی‌بی‌گوزک‌های ادیان  ابراهیمی علم و کتل به دست گرفته و از جانب خوانندة ایرانی اظهارنظر فرمودند و نهایت امر «رمان» را در ترادف با پیام‌آور «دین» قرار دادند:

«[...] آشنائی خواننده ایرانی با آثار او یک زلزله در ادبیات ما به وجود آورد [...] اهالی ادبیات در ایران [...] به معرفی آثار مارکز پرداختند و رئالیسم جادوئی او بسیار فراگیر شد[...] در نیمه قرن بیستم و دوره‌ای که از مرگ رمان گفته می‌شد[...] آن رمانی که پرچم رمان را بلند کرد، صد سال تنهائی بود[...]»
همان منبع

بله، از قضای روزگار در این گیرودار،  آن وحشی بیابانی هم پرچم اسلام را برای ملت ایران بلند کرد!   باری،  پس از سورچرانی معروفی و سپانلو،   بقایای مارکز را به محمود دولت‌آبادی تعارف می‌کنند و دولت آبادی که از سهمیه‌اش چندان راضی به نظر نمی‌رسد،  آهی می‌کشد و هذیانی می‌گوید  تا مارکز را به حافظ وصله ‌کند:

«[...] کاشکی خبر مرگ گارسیا مارکز را نشینده بودم [...] او شبیه مرگ نبود[...]گابریل کارسیا مارکز [ مصداق این مصراع حافظ است]  هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق[...]»
 همان منبع
  
ولی آنچه در گزارش بی‌بی‌سی پنهان مانده این است که پیوند زدن عطار و حلاج و حافظ به     گارسیا مارکز او را از جایگاه واقعی‌اش به عنوان،  خبرنگار،‌  رمان‌نویس و سوسیالیست صلح‌طلب متولد کلمبیا خارج می‌کند،  و از او یک قالب پوچ برجای می‌گذارد.  در واقع معروفی و سپانلو و دولت آبادی همچون موریانه به جان مارکز می‌افتند تا بی‌بی‌سی بتواند گارسیامارکز را به ابزار پروپاگاند توحش‌گستر بریتانیا تبدیل کند. به استنباط ما کارفرمایان بی‌بی‌سی هم مانند «زرین کلاه»،   در واقع مردشان را گم کرده‌اند!   ماجرای «جان ساویل» و شرکاء را که فراموش نکرده‌ایم؛   پدوفیلی در سیاست استعمار جایگاه ویژه‌ای دارد چرا که  این روند اگر انسان را در حاشیة اجتماع قرار ندهد،  او را به اطاعت از متجاوز «عادت» خواهد داد.   به عبارت دیگر،   قربانیان پدوفیلی،  زن یا مرد «بندگان» رام و مطیع خواهند بود.    افسوس که یک‌روز پس از انتشار گزارش بی‌بی‌سی در مورد گابریل گارسیا مارکز،   حاکمیت هلند ناچار شد یکی از قدیمی‌ترین مراکز ترویج پدوفیلی را تعطیل کند،  و...و  در نتیجه نخست‌وزیر انگلستان که تاچندی پیش به پائین تنة همجنسگرایان دخیل بسته بود،  به یاد آورد که انگلستان یک کشور مسیحی است و می‌باید «مأموریت‌ مذهبی‌اش» را انجام دهد!

همزمان رهبر راست افراطی بریتانیا هم دعوت «مارین لوپن»،   رهبر ویشی‌ست‌های فرانسه را برای ایجاد یک جبهة مشترک رد کرد،   چرا که،  گویا سوابق ویشی‌ست‌ها ـ  همکاری با دستگاه هیتلر ـ  مورد تأئید ایشان نیست!

مخالفت مسخرة‌ رهبر نژادپرستان بریتانیا با ویشیسم،  و همچنین برافراشتن پرچم مسیحیت  توسط دیوید کامرون که در سایت لوموند،  مورخ 21 آوریل  2014 انتشار یافته تداوم همان روند پوچ‌سازی است که بی‌بی‌سی در مورد گارسیامارکز به اجرا در آورد.   این پوچ‌سازی که پیشتر با حمایت آنگلوساکسون‌ها در ایتالیا و آلمان رایج شد و به جنگ دوم جهانی انجامید،  اینک به سرچشمة ‌اصلی‌اش،  بریتانیا بازگشته و حزب محافظه‌کار بریتانیا را در کنار نژادپرستان «یوکیپ» قرار داده.   مشابه این روند پوچ‌سازی را در اظهارات خامنه‌ای و دیگر مقامات حکومت زال‌ممد پیرامون حقوق زنان نیز به صراحت می‌توان مشاهده کرد.   

تلاش حکومت زال‌ممد این است که با «تکفیر» الگوی غرب،  حقوق زن را در چارچوب «خانواده»،  و به عنوان همسر و دختر و مادر و خواهر مطرح کند.   به این ترتیب زن در زنجیر قیمومت مرد باقی می‌ماند و از آنجا که در حکومت جمکران مردها هم تحت قیمومت آخوند هستند،   نه تنها سرکوب زن که سرکوب کل جامعه آسان‌تر خواهد  شد و به سادگی می‌توان مخالفان و به ویژه «زنان مخالف حکومت» را به دنباله‌روی کورکورانه از غرب تشویق کرد!

به همین دلیل در تاریخ 19 آوریل 2014،   قلادة خامنه‌ای را گشودند تا رهبر قلعه حیوانات  ضمن تأکید بر محدودیت‌های شغلی زنان،   از  الگوی غرب انتقاد به عمل آورد.   به این ترتیب همانطور که پاسدار شریعتمداری برای ایجاد نفرت از روسیه،   از سیاست‌های مسکو حمایت می‌کند،   خامنه‌ای هم به بازاریابی برای ارباب مشغول شد:

«[...] رهبر جمهوری اسلامی[...] گفت [...]‌ از قرآن و سنت و حدیث و دعا و از متون اسلامی و کلمات ائمه و رفتار ائمه اصول و پایه‌های اصلی را اتخاذ کنید [...] برابری جنسی زن و مرد از جمله حرف‌های کاملا‌ً غلط غربی است[...]»
منبع:  رادیوفردا،  مورخ 21 آوریل 2014

سپس نوبت به حسن فوتبال رسید که حقوق و آزادی‌های زن را به حضور پدر و مادر در جامعه تقلیل دهد و قرن‌ها مبارزه را به حساب زنان ایران بنویسد و آخوندپرستی‌شان را ستایش کند: 

«[...] زنان ایرانی از قرن‌ها پیش برای احقاق حقوق خود به پا خاسته‌اند [...] و در جنبش‌های اجتماعی [...] ایران،   از جمله در انقلاب 57 نقش پررنگی داشته‌اند[...] اگر پدر به جامعه می‌آید وظیفه و مسئولیت پدری را فراموش نمی‌کند،   لذا اگر مادر هم به جامعه بیاید مسئولیت مادری را فراموش نخواهد کرد[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 20 آوریل 2014 

همچنانکه می‌بینیم حسن فوتبال هم مانند حاجیه سیمین بهبهانی،  زن را در چارچوب خانواده می‌خواهد.  همزمان با لفاظی‌های روحانی،   پاسدار علی لاریجانی با تکرار ترهات ملاله یوسف‌زی،   حقوق زن ایرانی را به حق مطالعه و خانه‌داری و فهمیدن و نوشتن تقلیل داد:

«[...] یکی از مسائل اصلی مسئله خانه وخانواده است،   امنیت زن در محیط خانواده، ‌ فرصت زن در محیط خانواده و خانه‌داری [...] مانع درس خواندن [...] مطالعه کردن [...] فهمیدن [...] و نوشتن او نشود[...] مسئله اشتغال بانوان[...] جزو مسائل اصلی نیست[...]»
منبع:  رادیوفردا،  مورخ 21 آوریل سالجاری 

نیازی نیست که بگوئیم در وقوقیه‌های سه چماقدار جمکران،  زن به عنوان «انسان» شناخته نمی‌شود، ‌ چرا که از «حق انتخاب آزاد» محروم است.  اما نفس‌کش‌طلبی‌های خامنه‌ای و علی لاریجانی در واقع برای به ارزش گذاشتن حسن فوتبال به عنوان طرفدار «حقوق زنان» پای به میدان گذارده!  نهایت امر  سخن‌پراکنی‌های رهبر و روسای قوة مجریه و مقننه حکومت زال‌ممد به رادیوفردا نیز امکان داد،  هم‌صدا با ملایان روز تولد فرضی پرسوناژ موهوم فاطمه را به عنوان «روز زن در ایران» به ثبت رساند:

«[...]  روز زن در حالی در ایران به پایان می‌رسد که زنان ایرانی همچنان از برعهده گرفتن مشاغلی مانند قضاوت محروم‌اند[...]»
همان منبع

صد آفرین به گردانندگان «زرنگ» رادیوفردا که در توهم و حماقت آخوند شریک شده و برای ما ملت « روز زن» تعیین می‌کنند!   همانطور که «زرین‌کلاه» به وحشیگری «گل ببو» و رایحة دل‌انگیز سرطویله که از او به مشام می‌رسید «معتاد» بود،   آنگلوساکسون‌ها هم به  رایحة تعفن لجنزار یوتوپیا معتاداند.   چرا که،   فقط در این منجلاب می‌توان با تهی کردن  انسان از انسانی‌ات،  «پیشوا و پیامبر و قهرمان و قدیس» ‌تولید کرد،   و انسان‌ها را تحت قیمومت نگاه داشت.