شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۷

ملامحمدها!


...
خواست ما ملت را محمد خاتمی از پیش تعیین کرده! جهت تأمین منافع استعمار غرب، و البته به «اعتقاد» محمد خاتمی، «خواست» ما ملت در هزارة سوم می‌باید همان خواست‌های نیاکان‌ ما در سده‌های گذشته باشد، به شرط اینکه با ارزش‌های دینی چاه جمکران هم در تضاد قرار نگیرد!

از آنجا که به ادعای شیرین عبادی، «اسلام دین مدارا و عطوفت است»، آنگلوساکسون‌ها هم مهر و محبت عجیبی به «محمد» پیدا کرده‌اند، ولی نه هر محمدی! بلکه محمدی با ظاهر «ملا»، که به قول آن‌ شاعر افغان، «شلوار» بجای «دستار» به سر پیچیده و آمادة مفت‌خواری است. فاشیست‌ها که همیشه «بازگشت به گذشته» را در دستورکار دارند،‌ اینک دست نیاز به سوی محمدهای خوب و «قدیمی» در ایران و افغانستان دراز کرده‌اند. به همین دلیل قرار شده در افغانستان «ملامحمد عمر» و در ایران «ملامحمدخاتمی» به حاکمیت بازگردند.

گفتیم که یک روز پس از انتشار بیانیة سرشار از «ذکاوت» ملامحمد عمر در رسانه‌های غرب، مطالبات حاکمیت انگلستان از زبان «شرارد کوپر» و در مقالة «کلودآنجلی» در فرانسه انتشار یافت. سپس رسانه‌های انگلستان آنرا مطرح کردند و وزارت امورخارجة بریتانیا هم بلافاصله این اظهارات را تکذیب کرد. چون سازمان ناتو در ظاهر به بهانة مبارزه با طالبان و براندازی خلافت ملامحمد عمر به افغانستان لشکرکشی کرده! سربازان فداکار ارتش ناتو همة سوراخ سنبه‌ها را نیز برای یافتن ملاعمر گشتند، و هر چه گشتند کمتر یافتند!

چون در واقع کسی با ملا عمر دشمنی نداشت. ملا عمر، ‌ زندگی را وقف جهاد و خدمت به آمریکا کرد، و در دوران ریاست جمهوری پرافتخار کلینتون قرار بود، آمریکا حکومت طالبان را به رسمیت بشناسد و حمید کرزای هم به عنوان نمایندة طالبان در سازمان ملل به نیویورک ارسال شود! ولی امدادهای غیبی مانع از تحقق آرزوهای عموسام شد. البته ما می‌دانیم که طالبان را مانند القاعده و گورکن‌ها همین سازمان دمکراسی پرور ناتو آفریده و تجهیز می‌کند. ولی خوب در رسانه‌های غرب فعلاً کسی از این حرف‌های ناشایست نمی‌زند ـ حتی در «کانارآنشنه»، که به دلیل ارتباط نزدیک با حاکمیت به اسناد و مدارک محرمانه دسترسی دارد؛ طرح اینگونه مسائل پرستیژ دمکراسی‌های غرب را خدشه‌دار می‌کند!

اما در مورد حکومت «جهل و استحمار» امام سیزدهم در ایران، اوضاع بسیار متفاوت است. می‌توان به آسانی یک «ملا محمد» مرغوب و مطمئن به نام خاتمی را به ملت ایران حقنه کرد. این ملامحمد، درس مزدوری را در آلمان و در محضر ملامحمد بهشتی آموخت، چندین سال در وزارت ارشاد به سرکوب فرهنگی همت گماشت، هشت سال تحت عنوان اصلاح‌طلبی در رأس قوة مجریة جمکران افتخار ترور و ارعاب مردم را داشت، و اگر در سازمان دادن به براندازی 18 تیر ناکام ماند، باز هم به دلیل همان «ارادة الهی» است که بساط جنگ سرد را برچید! افسوس که تهاجم نظامی آنگلوساکسون‌ها به افغانستان و عراق، ‌ بر رونق دکان گورکن‌ها افزود. چون تجزیة عراق، و ایران برای حضور ناتو در سواحل خزر الزامی است. برنامة تجزیة عراق به دلیل بروز اشکالات قرار است از طریق «فدرالیسم»، و به صورت گام به‌گام اجرا شود. فدرالیسم همانطورکه پیشتر هم گفته‌ایم نیازمند یک دولت مرکزی قدرتمند و با ثبات است، در عراق چنین شرایطی وجود ندارد. در نتیجه فدرالیسم در عراق صورتکی است برای «تجزیة نرم» این کشور.

همانطور که در وبلاگ «ملا کوپر کولز» گفتیم بیانیه‌های ابلهانه‌ای که سازمان سیا به نام ملاعمرها و بن‌لادن‌ها بر خطوط اینترنت قرار می‌دهد،‌ مانند اظهارات احمقانة‌ نخبگان جمکران بر اصل اساسی «نفی انسان» استوار شده. تمامی این تبلیغات انسان‌ستیز بدون استثناء با نفی عامل انسانی، شکست ارتش‌های اشغالگر در افغانستان و عراق را شکست علم و تکنولوژی در برابر ارادة الهی می‌خوانند! حال آنکه ارتش اشغالگر در هیچ کشوری نمی‌تواند‌ دوام آورد، و این مسئله به کشورهای مبتلا به طاعون اسلام محدود نمی‌شود.

به عنوان نمونه، ارتش ایالات متحد علیرغم برتری نظامی در برابر ویت‌کنگ‌های کمونیست شکست خورد و با افتضاح گریخت. ایرانیان در برابر تازیان مسلمان بیش از دویست سال مقاومت کردند و پس از این خروش تاریخی بود که نهایتاً ایرانیان در قالب شاهنامة فردوسی قادر به بیان دوبارة هویت خود شدند. نتیجة تهاجمات تازیان به امپراطوری پارس‌ها در دین محمد «شکاف» ایجاد کرد، و هنوز هم علیرغم حمایت بی‌قید و شرط استعمار غرب از دین اسلام، شاهد مقاومت فرهنگی مردم ایران در برابر حاکمیت دین مهاجمان عرب هستیم.

بهتر است کارمندان رابرت گیتس که بیانیه‌‌های مضحک بن‌لادن، الظواهری و اخیراً بیانیة ملاعمر مفلوک را بر خطوط اینترنت قرار می‌دهند، فراموش نکنند که ویت‌کنگ‌ها نه مسلمان بودند، نه «ملی‌ ـ مذهبی»! ویت‌کنگ‌ها کمونیست بودند،‌ ساده‌تر بگوئیم توهمی به نام خدا را اصلاً به رسمیت نمی‌شناختند. ولی دروغگو کم حافظه است، و فعلة فاشیسم تاریخ را به رسمیت نمی‌شناسد، چرا که تاریخ را ارادة انسانی رقم می‌زند، نه ارادة الهی. و همین امر برای محافل «برتری‌طلب» غرب ایجاد اشکال می‌کند. در نتیجه جایزه می‌دهند، تبلیغات به راه می‌اندازند تا از مشتی زبالة مؤنث و مذکر برای ما ملت «الگو» بسازند! الگوهای هنرمند، حقوق‌دان، متفکر، مخالف‌نما، الگوهای معتقد به «اسلام مترقی»، «اسلام نیک» و اسلام مدافع حقوق بشر.

در امثال و حکم دهخدا آمده است:

مرده را که بر حال خود گذاري کفن خويش بيالايد

و این حکایت نخبگان فقرفرهنگی جمکران است که پس از استقرار حکومت جهل و استبداد، و به قول رهبرشان، «پیشرفت در همة زمینه‌ها»، اکنون با آفتابه و تسبیح و توضیح‌المسائل به هل من مبارز طلبی در زمینة فلسفه نیز قیام فرموده‌اند، تا در واقع برای محمد خاتمی شیاد تبلیغ کنند. «فارس نیوز»، مورخ 12 مهرماه سال‌جاری از زبان «زرشناس»، عضو هیئت علمی «پژوهش‌گاه فرهنگ و اندیشة اسلامی»، در چهرة دولت فاشیست محمد خاتمی «لیبرال ـ دمکراسی» رؤیت کرده. وی‌ می‌گوید، خوشبختانه با دولت نهم ارزش‌های انقلابی و رسالت جهانی انقلاب زنده شد و ... و می‌بینیم که طرف چه اسم بامسمائی دارد و «زر» را بخوبی می‌شناسد. ارزش آنرا هم مسلماً نیک می‌داند، اگر نه چنین ترهاتی بر زبان نمی‌آورد.

«زرشناس» در لابلای چرندیات خود فلسفة یونان را نیز با «اندیشة امام» مقایسه کرده و نتیجه گرفته که «فلسفة افلاطون» به «اندیشة امام» خیلی نزدیک است! چرا که به زعم زرشناس، امام‌سیزدهم مانند افلاطون مفهوم اومانیستی قدرت را به زیر سوال برده‌اند! البته این گنده‌گوئی‌ها از زبان یک جوجه پاسدار نوسواد که هنوز نمی‌داند «اومانیسم» در قرن شانزدهم میلادی مطرح شده، نه در دورة افلاطون، بیشتر به «کفن آلودن» همان مردة کذا شباهت دارد. بهتر است بگوئیم جناب زرشناس، ضمن اظهار فضل «فلسفی ـ سیاسی» «سرقدم» رفته و ترهات خمینی دجال را برتر از فلسفة افلاطون و اومانیسم بر‌شمرده‌اند:

«سیاست در یونان باستان صرفاً معنائی دنیوی داشت [...] اندیشة افلاطون [...] شانی بالاتر از توجه به معیشت مردم [برای سیاست] قائل است [...] در عصر جدید [...] سیاست مفهومی اومانیستی پیدا می‌کند [...] و [...] معاد را [نادیده می‌گیرد] اما در نگاه حضرت امام آن‌ مفهوم اومانیستی قدرت حذف می‌شود[...]»

نه اینکه خمینی فلسفة غرب، به ویژه اومانیسم را خیلی خوب می‌شناخت، به همین دلیل در «نگاه» خود اومانیسم را حذف کرده و مفهوم انسان‌ستیز قدرت معنوی را بجای آن قرار می‌دهد! پس بر اساس ترهات زرشناس، خمینی‌ها، الله‌کرم‌ها و ماشاالله قصاب‌ها، یا اشغالگران عراق و افغانستان همه در جایگاه افلاطون قرار دارند، چون آن‌ها هم عامل انسانی را نفی می‌کنند! البته زرشناس برخلاف شیرین عبادی که در پیشگاه «اشتاین‌مایر» اسلام و مدرنیته را هماهنگ یافته بود، تأکید دارد که «مدرنیته» با توحش امام سیزدهم در تضاد قرار می‌گیرد. و برای تداوم چنین توحشی لازم است با سکولاریسم مبارزه کرد. ولی اگر به زرشناس هم چند یورو پرداخت کنند، اومانیسم را در «نگاه امام» پیدا خواهد کرد، و همانطور که در چهرة کریه فاشیسم، «لیبرال ـ دمکراسی» می‌بیند، سکولاریسم را هم در نعلین محمد خاتمی خواهد دید. چون نخبگان استعمار در واقع کوراند، هر چه اربابان‌شان بخواهند همان را می‌بینند.

کیهان هم اخیراً از زبان یک عضو نهضت شیخ مهدی بازرگان، کشف کرده‌ که ابراهیم یزدی جاسوس آمریکاست، و از اینکه گروه بهزاد نبوی با این فرد نشست و برخاست می‌کند متأسف شده. نه اینکه بهزاد نبوی و قوم و قبیله‌اش در سازمان مجاهدین کذا خیلی «ضدامپریالیست» بودند و با داس‌الله هم هیچ ارتباطی نداشته و ندارند، حال لازم شده که از معاشرت با حاج آبراهام یزدی هم بپرهیزند. چرا که پاسدار شریعتمداری هم مانند «بی‌بی‌سی» در واقع به تبلیغ برای محمد خاتمی پرداخته.

بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، مورخ 4 اکتبر 2008، می‌گوید خاتمی دو شرط برای نامزد شدن در معرکة مارگیری جمکران تعیین کرده. دو شرط کذا در واقع تکرار همان بساط شیادی «حماسة» دوم خرداد و دوران وحشت اصلاح‌طلبی است. خاتمی گفته باید با مردم بر سر خواسته‌های‌شان به تفاهم برسد. وی سپس خواسته‌های مردم را به شعارهای پوچ «آزادی، عدالت و پیشرفت» تقلیل داده تأکید می‌کند که این خواسته‌ها باید با معنویت و دین سازگار باشند! به عبارت دیگر شیاد اردکان شخصاً مطالبات مردم را از پیش «تعیین» کرده! و خلاصه اگر ایشان «انتخاب» شوند، ما ملت می‌توانیم در چارچوب توحش و تحجر «دین» آزادانه «پیشرفت» کنیم،‌ و بر توحش و تحجر دین بیافزائیم!

چنین پیشرفت‌هائی البته سی‌سال است که ادامه دارد. این پیشرفت‌ها با پوشاندن موی سر زنان آغاز شد، و به مبارزه با چکمه رسیده، و بزودی سردار رادان مبارزه با زیرپوش و جوراب را هم آغاز خواهند کرد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به دو شرط شیادی که «بی‌بی‌سی» از زبان ملا محمد خاتمی عنوان می‌کند، و مانند شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» جز فریب نیست. خاتمی می‌گوید:

«به اعتقاد من خواست قلبی و تاریخی مردم ایران آزادی، ‌پیشرفت و عدالت است و در عین سازگاری این امور با دین و ارزش‌های دینی، معنوی و فرهنگی است.»

خواست مردم ایران «قلبی» و «تاریخی» نیست! خواست مردم ایران بر «واقعیت‌های روز» پای می‌فشارد، ‌ و هیچ ارتباطی با «اعتقاد» یک آخوند مزدور استعمار و منافع اربابان‌اش ندارد. خواست مردم ایران، مانند خواست مردم همة کشورهای جهان، انسانی است، نه آسمانی! بنابراین هیچ ارتباطی با ارزش‌های متحجر دین و فرامین الهی نمی‌تواند داشته باشد. اربابان محمد خاتمی در دو سوی آتلانتیک کور خوانده‌اند! اگر می‌پندارند با چنین شعارهای ابلهانه‌ای می‌توان مردم را به پای صندوق‌های مارگیری کشاند و برای نوکران عموسام پشتوانة مردمی فراهم آورد خام پروری می‌کنند. اگر در افغانستان، برای بازگرداندن ملامحمد به حکومت فقط شعار مبارزه با اشغالگران کافی است، ملامحمد در ایران باید برنامة دقیق و مشخص‌تری ارائه داده و بگوید چه اهدافی دارد، و از کدام طریق قانونی می‌تواند به اهداف سیاسی و اقتصادی خود دست یابد.

«آزادی»، «پیشرفت» و «عدالت» قالب‌هائی پوچ‌اند. آزادی در چه مسیری؟ آزادی در انعقاد قراردادهای اسارت‌بار؟ آزادی در روضه خوانی و مداحی؟ یا آزادی‌های اجتماعی؟ اگر منظور ملامحمد جمکران آزادی‌های اجتماعی باشد، باید حضورشان عرض کنیم چنین آزادی‌هائی در هر حال با «دین» در تقابل قرار می‌گیرد.

حال بپردازیم به «پیشرفت» از دیدگاه ملامحمد «بی‌بی‌سی». پیشرفت در کدام زمینه؟ در زمینة هرج و مرج و آشوب در دانشگاه‌ها؟ در زمینة واردات کالا، قاچاق مواد مخدر و پیشرفت در صدور زن و کودک به روسپی‌خانه‌های عربستان و امارات؟ در همة این زمینه‌ها در چارچوب دین و معنویت می‌توان «پیشرفت» کرد، همچنانکه حکومت اسلامی تاکنون در همة این زمینه‌ها پیشرفت‌های چشمگیری داشته. ولی پیشرفت جامعة بشری به سوی رفاه، نظم و قانون در تقابل با این قماش «پیشرفت‌ها» قرار می‌گیرد.

و اما «عدالت» پیشنهادی ملامحمد «بی‌بی‌سی» نیازی به توضیح ندارد، همان «عدالت اسلامی» است: سنگسار، قصاص و قطع دست! در واقع «پیشرفت» و «آزادی» و «عدالت» پیشنهادی کاندیدای برگزیدة «بی‌بی‌سی» هم اکنون در عربستان جاری است، و در عربستان‌ برای رسیدن به چنین «آرمان‌شهری» احتیاج به «انتخابات» هم ندارند!






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

جمعه، مهر ۱۲، ۱۳۸۷



ملا «کوپر کولز»!


...
فیگارو، مورخ 29 سپتامبر 2008، ضمن اشاره به ملاقات رئیس جمهور فرانسه با مان‌موهان سینگ، نخست وزیر هند متن مصاحبة «پیر روس‌لن» با نخست وزیر هند را نیز منتشر کرده. در این مصاحبه «سینگ» خواهان حضور دراز مدت فرانسه در افغانستان شده، ‌ می‌گوید، ‌«ما از حضور فرانسه و تقویت نیروهای فرانسه در افغانستان پشتیبانی می‌کنیم، چون افغانستان نیازمند حمایت جامعة بین‌المللی است.» یادآور شویم که هفتة گذشته ایالات متحد، تحریم همکاری‌های هسته‌ای با هند را لغو کرد و بزودی هند به جرگة کشورهای تولید کنندة سوخت هسته‌ای خواهد پیوست، و به احتمال زیاد عضو دائم شورای امنیت نیز خواهد شد. می‌دانیم که هند بزرگترین دمکراسی لائیک به شمار می‌رود و خوشبختانه پیروان ادیان ابراهیمی در آن اکثریت ندارند. و همین مسئله موجب ناخشنودی اتحاد جماهیر نوکری و انتشار بیانیة ملاعمر شده.

یک روز پس از انتشار مواضع هند پیرامون افغانستان، ملاعمر، رهبر فرزانة طالبان افغانستان مخالفت خود را با حضور نیروهای اشغالگر اعلام فرمودند،‌ و فردای همان روز معلوم شد ملاعمر با سفیر انگلستان در افغانستان هم عقیده‌ است. البته ما تعجب نمی‌کنیم، چرا که مواضع سیاسی انگلستان در اسلام پروری کاملاً شناخته شده. ولی ظاهراً وزارت امورخارجة انگلستان مواضع سیاسی خود را نیز به صراحت نمی‌شناسد!

تایمز، گاردین،‌ دیلی‌تلگراف و سایت «بی‌بی‌سی» همگی به مقالة جنجالی «کلود آنجلی» در هفته نامة «کانارآنشنه»، ‌ مورخ اول اکتبر 2008 اشاره کرده‌اند. «کلود آنجلی» می‌گوید متن یک تلگرام دیپلماتیک از سفارت فرانسه در کابل را دراختیار دارد که در آن اظهارات «شرارد کوپر کولز»،‌ سفیر انگلستان در افغانستان به زبان رمز منعکس شده. ایشان به سفیر فرانسه فرموده‌اند، مبارزات ما با تروریسم شکست خورده، باید یک «دیکتاتور قابل قبول» در افغانستان سرکار بیاید! و وزارت امورخارجة انگلستان که هنوز همه را ابله می‌پندارد بلافاصله اعلام کرده، مواضع وزارت امورخارجة بریتانیا چنین نیست، سخنان «هیزاکسلنسی» را تحریف کرده‌اند، بد تعبیر کرده‌اند، و از اینجور چیزها.

البته ما در صداقت وزارت امورخارجة کلمبستان «هیچ» تردیدی نداریم، ولی یادآور شویم که این جنجال از قضای روزگار، روز اول اکتبر، درست یک روز پس از انتشار پیام اینترنتی ملاعمر به راه افتاد! در تاریخ 30 سپتامبر 2008، رسانه‌های معتبر فرانسه از جمله فیگارو و لوموند پیامی از ملا محمد عمر رهبر طالبان انتشار دادند. در این پیام، ملا عمر به اشغالگران تضمین می‌دهد که در صورت عقب‌نشینی از خاک افغانستان امنیت آنان را تأمین خواهد کرد! بله ملا عمر را دستکم نگیریم، این رهبر عظیم‌الشان امکانات فراوانی در اختیار دارد؛ امکاناتی که همین اشغالگران در اختیارش قرار می‌دهند، تا ضمن تأمین امنیت تولید و قاچاق مواد مخدر، ناامنی را نیز در افغانستان تضمین کند.

چرا که اگر نظم و امنیت برقرار شود مطالبات مردم هم مطرح خواهد شد، و دولت در برابر مردم باید پاسخگو باشد. و چنین شرایطی درحکومت‌های «مستقل» اسلامی هرگز نباید به وجود آید. به همین دلیل ملا عمر برای بازگشت به حکومت ابراز آمادگی کرده تا آرزوی حاکمیت انگلستان را برآورده کند. پس به وزارت امور خارجة انگلستان که سخنان «کوپر» را تکذیب می‌کند می‌باید یادآور شویم که سپتامبر سال گذشته، دز براون، وزیر دفاع انگلستان نیز رسماً خواهان تداوم حکومت اسلامی و شرکت طالبان در قدرت بود و اظهارات‌اش در سایت «بی‌بی‌سی» انتشار یافت، بدون اینکه چنین موضع گیری بیشرمانه‌ای تکذیب شود. حال بازگردیم به پیام ملاعمر.

این پیام مانند پیام‌های بن لادن، الظواهری، خمینی و دیگر جیره‌خواران «ضد امپریالیست» سازمان سیا بر شکست «تکنولوژی» در برابر «ارادة الهی» تأکید دارد تا همه بدانند که علم و دانش فقط «کشک» است، ‌ و هر چه خدا بخواهد همان می‌شود و بشریت در غرب ول معطل است! بجای پرداختن به علم و دانش، دولت‌های غرب می‌باید مردم را به شرکت در مراسم «عبادی ـ سیاسی» کلیسا و سوگواری برای مریم و عیسی و دیگران تشویق کنند و به معنویات بپردازند، تا احکام توحش کتاب مقدس مبنای قوانین اساسی شود و مردم اروپا نیز مانند مردم ایران، عراق و افغانستان با حکومت عدل علی آشنا شده و طعم خوشبختی، ‌ رفاه، عدالت و آزادی‌های اجتماعی را حسابی بچشند. سخنان سفیر انگلستان در کابل در واقع آرزوی قلبی سازمان ناتو برای واگذار کردن امور افغانستان به پاکستان، امارات، عربستان و از همه مهمتر به گورکن‌ها است. ساده‌تر بگوئیم «هیزاکسلنسی» و رؤسای‌شان رؤیای بازگشت به گذشتة شیرین «خلافت» ملاعمر را در سر می‌پرورانند.

اینان بازگشت به نقطة صفر را مد نظر دارند، همان سیاستی که حدود یک سده است بر مردم منطقه تحمیل شده. یا بهتر بگوئیم اجرای سناریوی تکراری استقرار «دیکتاتورهای قابل قبول» که منافع غرب را تأمین می‌کنند، ‌ و ضمن نوکری برای غرب با شعارابلهانة «نه شرقی، نه غربی» ادعای استقلال هم دارند. دمکراسی‌های غرب هم که زورشان به اینان نمی‌رسد! و در پی افتضاحات دخالت نظامی در عراق و افغانستان دیگر افکارعمومی هم با دخالت نظامی همراهی نخواهد کرد، و خلاصه اوضاع مثل گذشته بر وفق مراد خواهد شد. ولی با توجه به تصویب طرح «هنری پل‌سون» در کنگرة آمریکا، باید به ناخداکلمب بگوئیم، «افسوس که آن‌ دولت بیدار بخفت!»

امروز کنگرة آمریکا طرح «هنری پل‌سون» را تصویب کرد. پیرامون این طرح هیاهوی بسیاری به راه افتاده بود و چنین می‌گفتند که این طرح یک راه «نجات اقتصادی» است. ولی دولت آمریکا برای تزریق هفتصد میلیارد دلار در بانک‌ها و صنایع هیچ نیازی به تصویب کنگره ندارد. چرا که همین دولت، پیش از طرح پل‌سون، طی سه روز، بدون کسب هیچگونه مجوزی از کنگره، بیش از چهارصد میلیارد دلار در مؤسسه‌های مالی ورشکستة آمریکا تزریق کرده بود. در نتیجه این طرح در واقع هیچ ارتباطی به نجات اقتصادی نمی‌تواند داشته باشد. در تأئید همین دیدگاه،‌ به محض تصویب طرح «نجات اقتصادی»، شاخص بورس در «وال ستریت» سقوط کرد. در واقع با تصویب این طرح، حاکمیت آمریکا قبول کرده که به «اتحاد مقدس» خود با انگلستان پایان دهد. بهتر بگوئیم آنگلوساکسون‌های دین‌پرور آنسوی آتلانتیک ناچار شدند از برادران دینی خود در این سوی آتلانتیک جدا شوند. امروز، سوم اکتبر سال 2008، کنگرة آمریکا با تصویب آنچه «طرح پل‌سون» خوانده می‌شود، در واقع مرگ سازمان ناتو را نوید داد.








نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نقش فیزیک در پیشبرد فناوری


پیوند این مطلب در گوگل
...

پنجشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۷




شمال‌الدین عبادی!

...

مژده به هم‌میهنان «آریائی تبار»! نوادة کورش، شیرین عبادی، پس از دریافت ده هزار یورو، در آلمان موجودیت جبهة جهانی طالبان نوین را اعلام داشت و تأکید کرد که اسلام با دمکراسی، مدرنیته و حقوق بشر هیچ مخالفتی ندارد. البته باید دید اسلام چگونه با مفاهیمی که در قرن هفتم میلادی ناشناخته بوده‌، می‌توانسته موافق یا مخالف باشد! می‌بینیم که استعمار مهر و محبت عجیبی به پوپولیسم و عوام‌گرائی دارد. و به ویژه در آلمان، به دلیل سابقة تاریخی «پیشوا»، این علائق خیلی خوب «رشد» می‌کند و همیشه وزرای امور خارجه نیز مشوق آن می‌شوند! کنفرانس رسوای برلین هم به ابتکار یوشکا فیشر به راه افتاده بود. اینبار فرانک اشتاین‌مایر دست نوازشی بر سر شیرین عبادی کشیده، تا در مدح و ثنای اسلام دمکراتیک و تحریف حقوق بشر، دمکراسی، و مدرنیته یک منبر برود. و از حق نگذریم عبادی در عوامفریبی سنگ تمام گذاشته.

اکنون که آمریکا و مزدوران‌اش در جمکران از جنگ افروزی عاجز مانده‌اند، اوبا‌ش‌الله به پیروی از دا‌س‌الله «در کنار مردم» قرار گرفته. «اوباش‌الله» به رهبری مکارم شیرازی و صانعی مبارزه با بدحجابی را فعلاً رها کرده، به مبارزات اقتصادی روی آورده‌اند. مکارم شیرازی، نایب رئیس چاه جمکران که همراه با آیت‌الله بهجت سر چاه کذا به جیب‌بری و عوامفریبی مشغول است، امروز از «گرانی» ابراز نگرانی فرموده‌اند! چرا؟ چون اکثر مردم، حتی طبقة متوسط از نظر اقتصادی در مضیقه قرار گرفته‌اند و لازم است جیره خواران سنتی کارخانة رجاله‌پروری مانند داس‌الله «در کنار مردم» قرار گیرند تا باز هم راه بر یک پوپولیسم نوین گشوده شود.

طی سدة اخیر، یا بهتر بگوئیم از دوران کودتای کلنل آیرون‌ساید اسلام پناه، سیاست استعمار در ایران رسماً با توسل به شعار ابلهانة «نه شرقی، نه غربی» بر «عوام‌گرائی» و «براندازی» تمرکز داشته. عوام‌گرائی برداری است جادوئی و متکثر که همزمان حامل سه پدیدة ضددمکراتیک است: «ابتذال»، «قانون‌شکنی» و «سرکوب حقوق اجتماعی و فردی». ولی چون طی گذشت زمان، عوام‌گرائی که با چپاول استعماری توأم است به تدریج جاذبة خود را برای توده‌ها از دست می‌دهد، از انبوه توده‌ها بر محور این عوام‌گرائی کاسته می‌شود، و به همین دلیل سرکوب در حاکمیت پوپولیست افزایش می‌یابد، تا کار به سرکوب همه‌جانبه برسد. و همچنان که در سدة اخیر در ایران شاهد بودیم عوام‌گرائی استعماری هرگز دچار فروپاشی کامل نشده تا راه بر استقرار یک حاکمیت دمکراتیک بگشاید، بلکه پیوسته از طریق «کودتا»، «شورش»، «آشوب» و یا «جنگ» زمینة استقرار یک عوام‌گرائی نوین و قدرتمندتر را فراهم ‌آورده.

دلیل شیفتگی فعلة فاشیسم به شخص محمد مصدق، و دلیل تبلیغات استعماری برای آزادیخواه جلوه دادن وی قانون شکنی آشکار و شورش محمد مصدق بر علیه قوانین حاکم است. در این راستا ابراهیم یزدی، ضمن مصاحبة خود با فارس نیوز، مورخ 6 مهرماه سالجاری تأکید می‌کند که اگر اصلاح‌طلبان یک رهبر مانند مصدق می‌داشتند، شکست نمی‌خوردند! چرا که به ادعای یزدی، مصدق در نظام سلطنتی هم «‌رئیس جمهور» بوده و هم رهبر جنبش ملی! البته فکر نکنید ابراهیم یزدی خرفت شده، ابدا! سازمان سیا به دلیل «سفله پروری» از امثال خمینی، یزدی، بنی‌صدر و بازرگان استفاده می‌کند تا اینان مروج ابتذال و حماقت باشند. در زمینة فرهنگی نیز روند مشابهی بر ما تحمیل می‌شود.

غرب در جایگاه «کارفرما» برای ساختن فیلم‌های مبتذل سرمایه‌گذاری می‌کند، فیلم‌سازان «هنرمند» جمکران هم در مقام «کارگر» خواسته‌های کارفرما را برآورده می‌کنند. سپس کارفرما در فستیوال‌های‌اش به همین کالاهای بنجل جایزه می‌دهد و بلافاصله فیلم و فیلم‌ساز در جمکران «مغضوب» واقع می‌شوند، تا بازار کالای تولیدی حسابی گرم و داغ ‌شود. جنجال «پرسپولیس» و مرجان ابراهیمی را به یاد داریم و فراموش نکرده‌ایم که رسانه‌های غرب چگونه از زبان این زن «هنرمند» ایرانی، به تبلیغ شورش، حماقت و ابتذال مشغول شدند تا از یک موجود پریشان احوال متعلق به طبقة ظاهراً «مرفه»، برای زنان ایرانی الگوسازی کنند.

ولی کارفرمایان غربی برای زنان مستضعف و اسلامی نیز چند الگو در آستین دارند که از پیوند مستقیم با اوباش قم برخوردارند. نوه‌های مؤنث آخوند مشکینی وظیفه دارند جهت توجیه «شورش»، «رذالت»، «نیرنگ» و «پستی»، توحش اسلامی را در ردة «فرودستان»‌ به نمایش بگذارند، و همزمان با دریافت جایزه خود نیز به «الگوی ابتذال» تبدیل شوند. و اگر تا دیروز این تبلیغات استحماری در فرانسه رونق داشت، امروز نوبت به اسپانیا رسیده تا به نوة آخوند مشکینی جایزة فستیوال «سن سباستین» اهداء کند! و با ارائة تصویر دلفریب «هنرمند» مغضوب جمکران با آرایش تند و روسری «نصفه، نیمه»، و نقل سخنان مد روز از زبان وی: «نان» و «صلح»‌ و «فاشیسم خیلی بد است»، ابتذال را دو چندان کند. نیازی به توضیح نیست که «هنرمندان» کذا با این «سخنان شیوا» در واقع تیشه به ریشة خود می‌زنند، چون اینان موجودیت‌شان را مدیون بحران آفرینی و سرکوب فاشیسم استعماری‌اند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به محمد مصدق که طبق بیانات یزدی در فارس نیوز «رئیس جمهور» هم بوده:

«اما رهبر اصلاح‌طلب باید در شرایط ویژه کارهای دیگری انجام دهد. مثلاً دکتر مصدق هم رئیس جمهور بود هم رهبر جنبش ملی. زمانی که در مجلس آقای جمال امامی شلوغ کرد و نگذاشت مرحوم مصدق سخنرانی کند، مصدق مجلس را ترک کرد و وسط خیابان بالای چهارپایه رفت و گفت مجلس آن‌ جائی است که مردم هستند، اما آقای خاتمی چنین نقشی را هرگز ایفا نکرد [...] باید موانع را به مردم می‌گفت [...] این یک نقص است[...]»


واقعاً درود به روان پاک محمد مصدق که گویا حقوقدان هم بوده! اگر مجلس آنجائی است که مردم هستند، پس روز 28 مرداد هم شعبان جعفری رئیس مجلس بوده! بله! سکة عوام‌گرائی همیشه دو رو دارد، روی «نیک»، یا همراهی عوام‌الناس و روی «پلید»،‌ که بازتاب چهرة عوام‌فریب است در آینة «تاریخ». ابراهیم یزدی مانند شهید مظلوم مصدق فقط روی «نیکوی» عوامگرائی را رؤیت فرموده‌اند! ولی محمد خاتمی چهرة پلید خود و اربابان مستاصل‌اش را هم به نمایش گذاشت. بله! خاتمی موفق نشد مانند مصدق یک کودتای خوب سازمان دهد، و بعد هم نقش شهید مظلوم بازی کند، چرا که جنگ سرد به پایان رسیده بود! یزدی چون سیر تحولات تاریخی را نمی‌شناسد، می‌پندارد هنوز دورة عربده‌جوئی‌های محمد مصدق و شعبان جعفری‌، کارمند شهربانی «دولت مردمی» است! البته این هم یک نقص است، اما نقص عقل! در هر حال، امروز کسی نمی‌تواند وسط خیابان بر چهارپایة استعمار بایستد و با تکیه بر ناآگاهی‌های مردم به ترویج عوام‌گرائی مشغول شود، به ویژه حنازرچوبه و سایت «روزآن‌لاین» که از طریق جنگ زرگری بر سر شیرین عبادی قصد ارائة «چهرة دمکرات» از تحفة محفل نوبل را دارند.

سایت «روزآنلاین»، مورخ دوم اکتبر 2008، سخنرانی اخیر شیرین عبادی در آلمان را تحت عنوان فریبندة «چارچوب دمکراسی قواعد حقوق بشر است» انتشار داده، تا «حنازرچوبه» بتواند به عبادی هشدار دهد که «صبر و تحمل دولت حد و حدودی دارد!» اینهمه صحنه‌سازی برای اینکه ما هم در جریان ناخشنودی دولت جمکران از سخنان شیرین عبادی در آلمان قرار گیریم! در صورتی که اگر متن سخنرانی عبادی را مطالعه کنیم، خواهیم دید که این «حقوقدان» برگزیده در حاکمیت‌ کشورهای منطقه دمکراسی می‌بیند، هر چند معتقد است که به دلیل وجود دیکتاتورها دمکراسی‌شان زیاد هم «آش دهان سوزی» نیست!

بله، عبادی همان ترهات همیشگی را با توسل به آیات قرآن و مهملات پاسداراکبر در باب روشنفکران دینی و اسلام دمکراتیک تکرار کرده،‌ و در کمال حماقت اسلام را هم پذیرای «مدرنیته» دانسته. مسلماً حاضران در جلسه پوزخندی هم زده‌اند، چون در این بلاد هر دیپلمة دبیرستان می‌داند که «مدرنیته» به تقدس‌ها تاریخی‌ات بخشید و به این ترتیب تقدس‌زدائی کرد، ولی در جهان سفله‌پرور استعمار چنین نیست! به همین دلیل است که بازار عوامفریبانی چون خمینی‌، گنجی و عبادی در ایران رونق پیدا می‌کند. بگذریم! کم مانده بود شیرین عبادی چند رکعت نماز هم در حضور فرانک اشتاین‌مایر، وزیر امور خارجة آلمان بجا آورد تا ثابت کند اسلام با دمکراسی کوچک‌ترین تضادی ندارد!

از تیتر عوام‌فریب «روزآن‌لاین» آغاز کنیم، ‌ و بگوئیم اعلامیة جهانی حقوق بشر، «قواعد» نیست! این اعلامیه مجموعه‌ای است از «اصول». البته مسلماً شیرین عبادی به عنوان «حقوق‌دان» برجستة جمکران تفاوت بین «قواعد» و «اصول» را می‌داند، ولی ما چون تفاوت بین این ‌دو را نمی‌دانیم برای خودمان می‌نویسیم تا یاد بگیریم! در یک چارچوب حقوقی مشخص،‌ «اصول» را نمی‌توان تغییر داد، ‌ حال آنکه «قواعد» قابل تغییراند! بنابراین کسی که حقوق بشر را «قواعد» به شمار می‌آورد، تلویحاً و البته مزورانه بر قابلیت تغییر آن نیز اذعان دارد! و به این ترتیب بر «حقوق بشر نسبی»، همان صورتبندی مطلوب حاکمیت آمریکا مهر تأئید می‌زند.

البته ما می‌دانیم که شیرین عبادی مانند همکاران دستاربنداش، بسیار «انقلابی» و «ضدامپریالیست» است، ولی می‌باید حضورشان عرض کنیم که جنگ در خاورمیانه برخورد «تمدن غرب» و «تمدن شرق»، یا به قول ایشان «تمدن اسلامی» نیست! جنگ در خاورمیانه برای تداوم تنش و ایجاد فضای مناسب جهت حضور استعمار غرب بر سر چاه‌های نفت، و اعمال نظارت استعماری بر مسیر عبور نفت‌کش‌ها به راه افتاده، کاری هم با دین اسلام ندارد. تا آنجا که ما شاهدیم پس از ارسال صدها هزار نظامی، نخستین اقدام ارتش آمریکا در افغانستان و عراق حقنه کردن قانون اساسی در چارچوب احکام قرآن به مردم این کشورها بوده! و سپتامبر سال گذشته، دز براون، وزیر دفاع بریتانیا نیز رسماً بر لزوم تداوم حکومت‌های اسلامی و شرکت طالبان در حاکمیت تأکید کرد. پس لزومی ندارد عبادی برای دفاع از «اسلام مترقی» و «اسلام دمکراتیک» در آلمان سخنران‌پرانی کند، و هیچ لزومی ندارد که سایت اکبر بهرمانی در تبعید ترهات عبادی را به صورتی که در بالا گفتیم «انتشار» دهد، تا حنازرچوبه بتواند به سخنان سراپا مهمل وی، که ستایش از اسلام و تکرار سخنان آخوندهای اصلاح‌طلب است، «اعتراض» هم بکند!

عبادی در آلمان با تکیه بر چند آیة قرآن فرموده که اسلام خوب است، دیکتاتورها اسلام را بد جلوه می‌دهند! اسلام که با دمکراسی مخالف نیست، این دیکتاتورها هستند که با دمکراسی مخالفت می‌کنند! اگر دیکتاتورها نباشند حکومت‌های اسلامی دمکراتیک می‌شوند. عبادی در ادامة چرندیات همیشگی خود ابراز خوشوقتی کرده که جبهة «روشنفکران دینی» با دیکتاتورها مبارزه خواهد کرد، و به کوری چشم لائیک‌ها، حکومت «دمکراتیک اسلامی» را برایمان به ارمغان خواهد آورد. چون به زعم عبادی حکومت‌های اسلامی می‌توانند با حفظ مقدسات دینی «دمکراتیک» هم باشند.

عبادی یک جبهة جهانی از مسلمانان ضددیکتاتوری هم اختراع کرده که برای رهائی مسلمین گویا بسیج شده‌اند! خلاصه بگوئیم، ایشان نقش جمال‌الدین اسدآبادی در هزارة سوم را بر عهده گرفته‌اند، چرا که متولد همدان هستند و نزدیکی همدان یک گردنة اسدآباد وجود دارد که می‌تواند فصل مشترک شیرین و جمال‌الدین شود! هر چه باشد اسدآبادی هم فراماسون بود و برای تشکیل اتحاد جماهیر نوکری از جان گذشتگی‌ها کرد، هر چند نوبل نگرفت. چون هنوز رسم نبود غربی‌ها به پادوهای‌شان جایزه هم بدهند. بله، آنزمان «قواعد» تفاوت داشت. به دلیل همین تفاوت‌هاست که امروز یک زن فسقلی ایرانی‌نما بجای یک ریشوی نکره و اسلام پرست نشسته و می‌گوید:

«[...] در حقیقت این مذهب اسلام نیست که با دمکراسی مخالفت دارد، ‌ بلکه دیکتاتورها هستند که با دمکراسی مخالف‌اند [...] در قبال حکومت‌های غیردمکراتیک اسلامی[...] تشکیل جبهة واحدی از نواندیشان اسلامی و متفکران دینی [...] با حفظ قداست اسلام به مبارزه با حکومت‌های خودکامه پرداخته‌اند[...]»

شیرین عبادی که هنوز تفاوت دین و مذهب را نمی‌داند، یک چکش به دست گرفته و میخ جبهة کذا را در «ذهن» هر مسلمان متفکر می‌کوبد. «مسلمان متفکر»، طبق تعریف عبادی کسی است که دین را به زیر سئوال نمی‌برد و گوسفندوار دین و اعتقادات پدرانش را می‌پذیرد. و اگر در ایران،‌ مصر، ترکیه و عراق و یا مراکش و دیگر کشورهای اسلام‌زده باشد، اطمینان دارد که پدرانش با آغوش‌ باز دین اسلام را پذیرفته‌اند، نه به زور شمشیر، چرا که «متفکر» است! و با حفظ دین پدرانش به دمکراسی احترام می‌گذارد، ولی آنرا نمی‌پذیرد، بلکه بیشرمانه از طریق ایجاد جبهة طالبان نوین در صدد تحریف آن برمی‌آید:

«این جبهة واحد نام ندارد، بدون رهبر است [...] جایگاه آن در ذهن هر مسلمان متفکری است که با حفظ دین آباء و اجدادی خویش به دمکراسی احترام گذاشته و نمی‌خواهد هر سخن باطلی را تحمل کند و در قبال ستم، تاب تحمل ندارد.»

نمی‌دانم چه کسی به شیرین عبادی گفته که با استقرار دمکراسی دین‌اش را از او می‌گیرند؟ به احتمال زیاد مکارم شیرازی بوده که هفتة گذشته در ایسنا و فارس نیوز عربده می‌زد: «اسلام را نمی‌توانند از ما بگیرند.» مسلم است که اسلام را از شما نمی‌توانند بگیرند، چون هیچکس نمی‌خواهد اسلام را از شما بگیرد؛ کاملاً بر عکس می‌خواهند شما همچنان اسلام را دو دستی بچسبید تا بهتر بتوانند ما را غارت کنند، و خمس و زکات شما را بدهند! هر چه بیشتر اسلام به ما بفروشند، ثروت‌های ما را بیشتر تاراج می‌کنند و حق و حقوق شما هم افزایش می‌یابد، و عبادی‌ها هم پس از دریافت جایزه برای‌تان جبهة جهانی «مسلمانان متفکر» و کله‌پوک تشکیل می‌دهند تا با توسل به آیات ضدونقیض قرآن بگویند:

«اسلام دین برابری و مدارا است. قرآن در موارد متعددی بر این موضوع تاکید دارد [...]»

بله عبادی کاملا حق دارد! اتفاقاً بازپرس شعبة هفتم دادسرای امور جنائی تهران نیز پیرامون قتل یک جوان غیرمسلمان اعلام داشت، طبق مادة 207 قانون مجازات اسلامی، مجرمان مسلمان به اتهام قتل کافران قصاص نخواهند شد! منبع: آفتاب یزد، مورخ 19 شهریور سالجاری! این در حالی است که به گزارش خبرگزاری فارس، احمدی نژاد امروز ضمن دیدار با نمایندگان اقلیت‌های مذهبی در مجلس اعلام داشت، «ما همه عضو یک خانواده هستیم!» البته مهرورزی بدون اینکه مورد نوازش وزیر امورخارجة آلمان قرارگیرد این حرف‌ها را زده، و حتی یک «یوروی» ناقابل هم جایزه نگرفته!






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


چهارشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۷


رابرت قصه‌گو!

...

گورکن مرغوب هم گورکن آنگلوساکسون! همزمان سه نفر را از قبر بیرون می‌کشد، از استخوان پوسیده‌شان قلم می‌تراشد و به بازنویسی «تاریخ» می‌پردازد. باید گورکن را هم از آمریکا وارد می‌کردیم. همین چند روز پیش بود که احمدی نژاد مفلوک از «برتری» گاوچران‌ها می‌گفت و همه به او ‌خندیدند! ‌ولی همه اشتباه می‌کردند. همه باید به حال ما ملت می‌گریستند که بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» از طریق نبش قبر و از زبان یک مامور سازمان سیا برا‌ی‌مان «افشاگری» می‌کند، تا همزمان چندین دروغ بزرگ را به عنوان واقعیت به ما حقنه کند.

سایت «بی‌بی‌سی» مورخ اول اکتبر 2008، در گزارشی تحت عنوان «جزئیات دیدار برژینسکی با بازرگان؛ اختلاف بر سر تحویل شاه» از زبان رابرت گیتس راست و دروغ را در هم آمیخته به ما ملت تحویل می‌دهد. برای اینکه در این گزارش که خیلی «دقیق» است سر درگم نشویم، باید از دروغ‌های بزرگ آغاز کنیم. این گزارش، همچون دیگر گزارشات نقش ایالات متحد در براندازی حاکمیت ایران را به طور کلی نادیده گرفته، که بسیار هم «طبیعی» است. از سوی دیگر، این گزارش با توسل به «واژگون‌نمائی»، پادوئی و مزدوری گروه بازرگان برای دارودستة برژینسکی را «اختلاف نظر» جلوه می‌دهد، و پادوهای ساواک ـ همان‌ها که سفارت آمریکا را در تهران اشغال کردند، «ضدامپریالیست» و تندرو می‌خواند. از همه مهمتر، با شکستن مرزهای زمان و مکان، «مطالبات کنونی» ایالات متحد از دولت احمدی نژاد را مطالبات 29 سال پیش همین حاکمیت از دولت بازرگان جلوه می‌دهد! مطالباتی که گویا آنروزها از سوی برژینسکی در پایتخت الجزایر مطرح شده بود!

دلیل چنین معجزاتی این است که رابرت گیتس به اجساد «مثلث ب.ی.چ»: بازرگان، یزدی و چمران متوسل شده! البته می‌دانیم که یزدی هنوز زنده ‌است، ولی حاج آبراهام از تاریخ اشغال سفارت یانکی‌ها در تهران رل نعش را خیلی خوب بازی کرده. چرا که هم تابعیت آمریکا دارد، هم برای دختر مه‌پاره‌اش در ینگه دنیا بورس تحصیلی درست کرده‌اند، و هم از شرکت‌هائی که خانم «امامی» به نام خامنه‌ای، رفسنجانی و محمد یزدی با بودجة نامحدود در مناطق آزاد تأسیس می‌کنند، حق مشاوره می‌گیرد. از همه مهم‌تر ابراهیم یزدی رهبری اوپوزیسیون درون مرزی گورکن‌ها را هم شخصاً عهده‌دار شده‌، و تلاش دارند یک دمکراسی ویژه جهت برپائی نماز و مراسم سوگواری و سینه زنی و روضه‌خوانی در ایران مستقر کنند.

در هر حال ابراهیم یزدی چند روز پیش در گفتگو با «فارس نیوز»، مورخ ششم مهرماه سالجاری ضمن انتقاد از افشاری، سازگارا و دیگر غلامان و کنیزکان محمد خاتمی در ینگه دنیا اظهار داشته، «ما خیلی میهن‌پرست هست، و با دخالت بیگانگان در کشور مخالف هست، و بوش مانع دمکراسی در ایران هست!» یزدی در ادامة این اظهارات میهن پرستانه افزوده ما با کشیده شدن پای بیگانه به ایران مخالف‌ایم:

«ما ایرانی‌ها خیلی وطن پرست هستیم [...] بنابراین با هر نوع دخالت خارجی در کشورمان مخالفیم [...] من به شدت با کشیده شدن پای بیگانه‌ها به ایران مخالفم و معتقدم هر تغییری باید درون‌زا باشد [...] دمکراسی [...] یک کالا نیست که به یک کشور صادر یا وارد شود [...] در کوله پشتی‌های سربازان آمریکائی چیزی به نام دمکراسی وجود ندارد[...]»

حاج آبراهام یزدی اخیراً افتخار داده‌ و با ما «ایرانی‌ها» هم سفره شده‌اند، ولی ما ایرانی‌ها هرگز تاریخ خود را «2500 سال استبداد» نخواندیم، و برای «پاک کردن‌اش» هم اعلام آمادگی نکرده‌ایم. امپراطوری هخامنشی تنها امپراطوری جهان است که به نام خدا پایه ریزی نشده و کوروش کبیر، بنیانگزار این امپراطوری نه تنها در تاریخ که در کتب مقدس نیز جایگاه والائی دارد. البته به یاد داشته باشیم که یزدی به این دلیل با کشیده شدن پای بیگانگان به ایران مخالفت می‌کند که بیگانگان کذا پای‌شان در عراق و افغانستان در تله افتاده، در صورتی که همین ابراهیم یزدی، دست در دست شیخ مهدی بازرگان در راستای سیاست بیگانگان زمینه‌ساز براندازی، اشغال سفارت آمریکا و اعمال تحریم و جنگ بر ما ملت شده‌اند. خلاصه بگوئیم، «بی‌بی‌سی» بیهوده می‌کوشد از زبان رابرت گیتس «چهرة دلپذیر» از ابراهیم یزدی و دیگر مزدوران سازمان سیا ارائه دهد.

سایت ناخداکلمب یک قصة کدو قلقله زن از قول رابرت گیتس برایمان نقل کرده که در آن ادعا می‌شود، ملاقات بازرگان و برژینسکی در الجزیره، نخستین ملاقات بین یک مقام ارشد دولت آمریکا و مقامات «ممتاز» دولت ایران بوده! به عبارت دیگر مقامات ارشد سازمان سیا پس از براندازی 22 بهمن در ایران حضور نداشتند، و با مقامات «ممتاز» دولت شیخ مهدی بازرگان هم هیچ ارتباطی نداشتند! شاید بهتر بود رابرت گیتس بجای این ترهات رسماً می‌گفت که این نخستین «ملاقات آشکار» بین شیخ مهدی بازرگان و اعضای سازمان سیا بوده. چون حضرات در ایران حضور فعال داشته و دارند. گاهگاهی هم البته تلفاتی می‌دهند و «گم و گور» می‌شوند. و همسرشان به این بهانه هفته‌ای یکبار راهی ایران می‌شود. خلاصة مطلب با کوشش‌های همسر همان عضو گمشدة سازمان سیا و پااندازی‌های هوشنگ امیراحمدی خوشبختانه امسال گاوچران‌ها پس از سی‌سال «روزه» با «رهبر فرزانه» افطار می‌کنند!

به گزارش رادیو فردا، مورخ اول اکتبر 2008، بنگاه شادمانی هوشنگ امیراحمدی که «شورای ایرانی ـ آمریکائی» خوانده می‌شود، اعلام کرده از دولت آمریکا برای تأسیس دفتر خود در ایران مجوز رسمی گرفته! رادیو فردا می‌گوید، این نخستین مجوزی است که برای یک تشکل غیردولتی در آمریکا صادر می‌شود. بله، این مجوز در پی درخواست «پنج‌تن در واشنگتن» صادر شد، تا به قول یزدی پای بیگانه به ایران کشیده نشود، و پادو و پاانداز ایرانی‌نما بین حکومت جمکران و آمریکا واسطه باشد. اصولاً حکومت اسلامی دلال پرور است. چون دلال هم مانند آخوند، ‌ انگل و بی‌مصرف و زیان‌آور است. آخوند، دلال خداوند است و جیب مردم را می‌زند، دلال هم برای خالی کردن جیب ما ملت بین آمریکا و نوکر‌ان‌اش واسطه می‌شود. حنازرچوبه، ‌ مورخ نهم مهرماه سالجاری، به نقل از محمد حسین انصاری فرد، سخنگوی وزارت جهاد کشاورزی می‌نویسد:

«ایران حتی به میزان یک کیلوگرم گندم به طور مستقیم از آمریکا خریداری نمی‌کند.»

مسلم است! ما هم می‌دانیم که روابط اقتصادی بین آمریکا و نوکران‌اش در جمکران پیرو سیاستی است که برای «روابط غیرمستقیم» اهمیت فراوان قائل می‌شود، چرا که این نوع روابط زمینة سرکوب و چپاول ملت‌ها را افزایش می‌دهد. پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران زمینة برقراری چنین روابطی فراهم آمد. روزگاری بود که این نوع روابط بر اتحاد جماهیر شوروی سابق هم تحمیل می‌شد. البته قصد مقایسه بین حکومت مفلوک جمکران و حاکمیت برخاسته از انقلاب اکتبر درکار نیست، ولی جهت حمایت از استالین و سیاست‌های سرکوبگرانة وی بود که تحریم اقتصادی بر مردم اتحاد جماهیر شوروی تحمیل می‌شد.

امروز با حکم دیوانعالی روسیه، تزار و خانوادة سلطنتی به عنوان قربانیان سرکوب بلشویسم شناخته شدند. و ماجرای «آرمان‌شهر» و برپائی «جامعة ‌آرمانی» خوشبختانه به پایان رسید. ولی در ایران هنوز ماجرای «نبرد با آمریکا» از نظر اقتصادی به پایان نرسیده و دلالان حکومت اسلامی هنوز در ایالات متحد فعال‌اند تا از طریق غیرمستقیم کالاهای عموسام را به ما ملت بفروشند.

یک روز پس از انعکاس سخنان ابلهانة انصاری فرد در «حنازرچوبه»، سایت پیک ایران، مورخ اول اکتبر 2008، ‌کد خبر 53826، به نقل از رادیو آمریکا گزارش داد که در دوران ریاست جمهوری بوش صادرات آمریکا به ویژه در زمینة تجهیزات نظامی به ایران افزایش یافته. و دو نمایندة حزب دمکرات از بازرسان کنگره خواستار تحقیق در این مورد شده‌اند! البته کاخ سفید ادعا کرده این تجهیزات به عراق صادر شده و اشتباهاً نام ایران بجای عراق نوشته شده! اینجاست که باز می‌گردیم به داستان کدوقلقله‌زن و اظهارات رابرت گیتس پیرامون ملاقات مثلث «ب.ی.چ» با برژینسکی.

و متوجه می‌شویم که اشتباه فوق نیز کار رابرت گیتس بوده! چون به گفتة «بی‌بی‌سی»، برژینسکی از گیتس خواسته برای یادداشت برداشتن از مذاکرات با نخست وزیر دولت «انقلابی» جمکران وی را همراهی کند، و رابرت گیتس هم یک مداد و یک صفحه کاغذ برداشته و پشت سر برژینسکی ایستاده و هر چه در آن جلسه گفته شد بدون جا انداختن یک ویرگول نوشته! می‌دانیم که استفاده از ضبط صوت در آن دوران «حرام» به شمار می‌رفت. ‌ در هرحال مثلث «ب.ی.چ» از آنجا که شدیداً ضدامپریالیست بود ضبط صوت را «نجس» می‌شمرد و برژینسکی هم که به آداب آفتابه‌داری و نعلین پرستی در اسلام اشراف کامل داشته از رابرت گیتس می‌خواهد نقش میرزا بنویس بر عهده گیرد. و چه خوب شد که رابرت گیتس از این ملاقات تاریخی یادداشت برداشت! اگر نه امروز آبراهام یزدی بجای داستان «کدو قلقله زن»، ماجرای «سفید برفی و هفت کوتوله» برایمان نقل می‌کرد، خصوصاً آنجا که سفید برفی با بوسة شاهزاده از خواب چندین ساله برخاست و عمری را به خوشی و خوبی در کنار ایشان سپری کرد.

بله در قصة آقای گیتس، قسمتی که ایشان می‌فرمایند سفارت آمریکا سه روز پس از ملاقات بازرگان با برژینسکی در پایتخت الجزایر اشغال شد واقعیت دارد، و بقیة ماجرا همه‌اش دروغ است! به گفتة «بی‌بی‌سی»، رابرت گیتس در دانشگاه ملی امور دفاعی آمریکا می‌گوید، برای مراسم سالگرد «انقلاب» الجزایر به این کشور رفته بودیم که «سه تفنگدار»، بازرگان یزدی و چمران، خواهان ملاقات با برژینسکی شدند! و در این ملاقات هر چه برژینسکی به آن‌ها پیشنهاد داد قبول نکردند و فقط خواستار استرداد شاه بودند! برژینسکی هم به آن‌ها گفت، غرورملی ما اجازه نمی‌دهد شاه را به شما پس بدهیم! حتماً مستر گیتس آن‌عکس کذا را ندیده که بازرگان در کنار برژینسکی چه خنده‌ای از ته دل سر داده بود! چون اگر «عکس» را دیده بود، چنین دروغ‌های شاخداری تحویل ما نمی‌داد. گیتس در ادامه، بجای بازگوئی سخنان برژینسکی در اول نوامبر 1979، سیاست کنونی حاکمیت آمریکا را عیناً از زبان وی اعلام می‌دارد:

«ما انقلاب شما را می‌پذیریم. ما کشور شما را به رسمیت می‌شناسیم. ما دولت شما را به رسمیت می‌شناسیم. ما همة سلاح‌هائی که قرارداد آن برای فروش به شاه بسته شده بود را به شما می‌فروشیم. ما دشمن مشترکی در همسایگی شمالی شما داریم. می‌توانیم درآینده با هم کارکنیم‌[...] پاسخ آن‌ها این بود که شاه را به ما بدهید [...] در پایان برژینسکی برخاست و گفت تحویل شاه به شما با غرور ملی ما ناسازگار است! و این پایان کار بود.»

البته از حق نگذریم، «انقلاب» ایران به همراه انقلاب‌های مخملی و نارنجی و گل‌گلی و سرخاب‌سفیدابی، و ... تنها انقلاب‌هائی‌اند که آمریکا آن‌ها را خیلی خوب به رسمیت شناخته! چرا که از سوی سازمان سیا رهبری شدند. ولی اینکه برژینسکی در سال 1979 چنین سخنانی بر زبان آورده باشد، واقعاً مضحک است. چون در مراسم تشریفاتی بجز تعارفات هیچ رد و بدل نمی‌شود، و رابرت گیتس بهتر است این داستان‌های مضحک را برای نوه‌، نتیجه‌های‌‌اش نقل کند.

نه بازرگان و نه هیچیک از آ‌ندو «مترسک» دیگر خواهان بازگشت شاه نبودند، چرا که بازگشت شاه خطر شورش در ارتش، ساواک و شهربانی را به همراه می‌آورد. امثال قره‌باغی و فردوست را همکاران‌شان تکه‌، تکه می‌کردند. در هر حال، آنچه منطقی به نظر می‌رسد این است که شیخ مهدی بازرگان دست به دامان برژینسکی شده بودند تا خطر نافرمانی ارتش را از سر حکومت امام سیزدهم کم کند. و برژینسکی هم به بازرگان اطمینان داده که نگران شاه نباشید، خودمان کاری می‌کنیم که مزاحمتی برای‌تان درست نکند. برای ارتش هم یک جنگ راه می‌اندازیم که مزاحم آیات عظام نشود. و با توجه به گشایش بنگاه شادمانی هوشنگ امیراحمدی در تهران می‌توان حدس زد که در تاریخ 30 سپتامبر 2008، رابرت گیتس مواضع حاکمیت فعلی آمریکا را بیان کرده و تلویحاً می‌گوید:

ما انقلاب شما را خودمان به راه انداختیم، ما دولت شما را خودمان تعیین کردیم، ما همة سلاح‌هائی که قرارداد آن برای فروش به شاه بسته شده بود را به شما می‌فروشیم، چون هنوز «دشمن مشترکی» در همسایگی شمالی شما داریم. می‌توانیم درآینده با هم کار کنیم [...]پاسخ آن‌ها این بود که شاه را به ما بدهید [...] در پایان برژینسکی برخاست و گفت تحویل شاه به شما با غرور ملی ما ناسازگار است! چون ما نمی‌توانیم مرده را زنده کنیم،‌ هوشنگ امیراحمدی را برایتان ارسال می‌کنیم! و این پایان کارتان خواهد بود.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ‌ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

سه‌شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۷



داس‌الله و «نیروگاه»!


...
در وبلاگ «سام‌الله و لات‌الله» گفتیم به دلیل فرسایش ایالات متحد، حکومت اسلامی به اوپوزیسیون دست‌ساز خود در غرب نزدیک می‌شود، و در این راه ضمن تطهیر بنی‌صدر، انعکاس تبلیغات شاه‌الله را نیز در دستور کار خود قرار داده. به موازات همین چرخش سیاسی، چپ‌نمایان نیز به شیوة مصدق «در کنار مردم» قرارگرفته‌اند تا باز هم برای حفظ منافع غرب، ملت ایران را در برابر روسیه قرار دهند.


یکی از افتخارات مصدق پرستان این است که به ستایش پوپولیسم و عوامفریبی محمد مصدق بنشینند. اینان با غرور می‌گویند وقتی مجلس با مصدق همکاری نکرد، مصدق به میان مردم رفته فرمود: «هر جا مردم هستند، مجلس همانجاست!» البته در هیچ کشور مجهز به نظام پارلمانی نخست‌وزیر مجلس را چنین تخطئه نمی‌کند، مگر اینکه نخست وزیر کذا مانند محمد مصدق از چگونگی «انتخابات» چنین قوة مقننه‌ای آگاه باشد و بداند که مجلس در ایران جز کشک نیست. چرا که مصدق هم در همین به اصطلاح «مجلس» بر کرسی نمایندگی تکیه زده بود. و اما اینکه نخست وزیر با نقض آشکار قانون اساسی مجلس را نادیده گیرد تا منافع انگلستان را تأمین کند و بعد از گذشت بیش از نیم قرن هنوز اعضای جبهة به اصطلاح ملی به قانون شکنی همین مصدق مفتخر هم باشند حکایت دیگری ‌است. چون همانطورکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم سیاست استعمار در ایران تشویق قانون‌شکنی یا شورش است. اعمالی که در قاموس فعلة استعمار به غلط نام «آزادی» به خود گرفته.

در چارچوب همین تبلیغات استعماری است که به ما ملت تفهیم می‌کنند مصدق «آزادیخواه» بوده! ولی اعمال مصدق را جز قانون شکنی برای ترویج پوپولیسم نمی‌توانیم بنامیم. می‌دانیم که «داس‌الله» شیفتة این شیوة جادوئی است. وبلاگ امروز را به بررسی خطوط اصلی سخنرانی آقای رئیس‌دانا در بلژیک اختصاص می‌دهیم، تا ابعاد شعارهای عوامفریبانة چپ‌نمایان ایران و گرایش‌‌های‌شان به پوپولیسم را نشان دهیم. چرا که چپ‌نمایان گویا دوباره در کنار «مردم» قرار گرفته‌اند، تا با سوار شدن بر موج پوپولیسم هر گونه روزنه‌ای برای خروج از بن‌بست حکومت اسلامی، دین پروری و فاشیسم را مسدود کنند. جناب رئیس‌دانا در سخنرانی خود تأکید کرده‌اند، 60 درصد مردم با ما هستند! و خلاصه روز از نو،‌ روزی از نو: استقلال، آزادی، «دمکراسی لائیک و مشارکتی» البته با پول نفت!

در این راستا ایشان بدون در نظر گرفتن این مهم که در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی استقرار دمکراسی غیر ممکن است،‌ نوعی دمکراسی «لائیک» و «مشارکتی» را پیشنهاد داده‌اند! جهت رفع ابهام بهتر است نخست از آقای رئیس دانا بپرسیم آیا در تفکرات ایشان دمکراسی خارج از لائیسیته و مشارکت مردم هم می‌تواند وجود داشته باشد یا خیر؟ می‌دانیم که دمکراسی، بنا بر تعریف لائیک است؛ به عبارت دیگر در یک نظام دمکراتیک روحانیت حق دخالت در سیاست کشور را ندارد، و به همین دلیل لائیسیته همزیستی پیروان ادیان مختلف را نیز در یک جامعه تضمین می‌کند. ولی از یکسو دمکراسی بدون تغییر قانون اساسی جمکران نمی‌تواند استقرار یابد و از سوی دیگر، کشور ایران که برای تأمین غذای روزانة خود به آمریکا وابسته شده، چگونه می‌تواند دمکراسی داشته باشد، در شرایطی که مخالف اصلی استقرار دمکراسی در ایران همان ایالات متحد خواهد بود؟

البته فریبرز رئیس‌دانا در جمع ایرانیان مقیم بلژیک سخنان منطقی نیز بر زبان رانده؛ از آن جمله اینکه «هیچ تفاوتی بین سیاست‌های احمدی نژاد و رفسنجانی و خاتمی وجود ندارد،‌ لندن از اصلاح‌طلبان حمایت می‌کند، ‌ دعوای بین گروه رفسنجانی و احمدی نژاد بر سر چپاول ثروت‌های ملی است نه به خاطر منافع مردم، فساد مالی در سطوح بالای حاکمیت بیداد‌ می‌کند، الطاف خصوصی‌سازی شامل طیف حکومتی می‌شود، هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد هر یک بخش خصوصی ویژة خود را دارند و هرکه با امپریالیسم مخالف است طرفدار دمکراسی نیست و ...» اما آقای رئیس دانا مسائل مهمی را هم نادیده گرفته‌‌اند، از جمله اینکه برخلاف اظهارات ایشان تعیین استراتژی انرژی در ایران به هیچ عنوان یک مسئلة‌ داخلی نیست!

آقای رئیس‌دانا ضمن برافراشتن پرچم «مبارزات» خمینی دجال و اعتراض دروغین به آمریکا در واقع به حمایت از سیاست آمریکا پرداخته، می‌فرمایند آمریکا حق ندارد در مسائل داخلی ما دخالت کند؛ به جرج بوش مربوط نیست که استراتژی ما در انرژی چیست، ولی ما نیروگاه اتمی نمی‌خواهیم، چون خطرناک است! یادآور شویم زمانی که لاریجانی مسئولیت مذاکرات پیرامون پروندة اتمی را بر عهده داشت و روسیه به ایران شرکت در کنسرسیوم غنی‌سازی را پیشنهاد کرد، لاریجانی در مسکو صریحاً اعلام داشت «آمریکا مانع از شرکت ما در این کنسرسیوم می‌‌شود.» حال می‌باید از آقای رئیس‌دانا بپرسیم ایشان در راستای کدام سیاست چنین می‌فرمایند:

«[ ...] تعیین استراتژی انرژی هر ملتی متعلق به همان ملت است. این فضولی‌ها به بوش نمی‌آید. اما برنامة انرژی اتمی از نظر اقتصادی غلط و از دید محیط زیستی [...] خطرناک است[...]»


اتفاقاً کاندی رایس هم به دفعات تکرار کرده بود که، ایران از آنجا که نفت دارد، نیازی به نیروگاه اتمی ندارد. جناب آقای رئیس‌دانا! حاکمیت ایران را آمریکا با کودتا تعیین کرده، بانک مرکزی ایران پیرو سیاست‌های بانک مرکزی ایالات متحد است، حال سرکار بر اساس کدام منطق ادعا می‌کنید آمریکا حق دخالت ندارد؟ دلیل توسل سرکار به زبان عامیانة روح‌الله خمینی چیست؟ نمی‌خواهید سیلی سختی هم به آمریکا بزنید و آغاز به کار نیروگاه بوشهر را ممنوع فرمائید تا میلیاردها دلار دیگر از سرمایه‌های ما به بهانه مبارزة دروغین با آمریکا از بین برود؟ تا شاید از طریق «مبارزات» نه شرقی نه غربی،‌ دست روسیه از بوشهر کوتاه شود، و ایالات متحد هم نفسی به راحت بکشد!

نه جناب رئیس دانا! اینبار معرکة «داس‌الله» محکوم به شکست خواهد بود. حاکمیت ایران یک حاکمیت پوشالی است و سیاست‌هائی که در کشور اعمال می‌کند از سوی لندن و واشنگتن دیکته می‌شود. ما هنوز به این درجه از حماقت نرسیده‌ایم که برای حکومت مفلوک اسلامی استقلال قائل شویم و بگوئیم به دلائل تاریخی این حکومت «فریدام» را فدای «استقلال» کرده. ما نیک آگاهیم که هزینة شکست سازمان ناتو در قفقاز باید از جیب مردم ایران تأمین شود.

حکومت به اصطلاح مستقل و مقتدر اسلامی در کشورمان برای اثبات مراتب نوکری خود، پس از شکست ارتش ناتو در جنگ قفقاز، در سکوت کامل همکاری خود را با خبرگزاری «ایتارتاس» روسیه متوقف کرده! این مختصر را گفتیم تا میزان وابستگی کل این حاکمیت به محافل غرب مشخص شود، و کسی به ما نگوید، بین بسیج و ارتش این حکومت پوشالی تفاوتی وجود دارد! روی سخن البته با «چپ‌نمایان» حکومت اسلامی است که دست در دست گروه عبادی آتش‌بیار معرکة پاسداراکبر شدند و امروز نیز به دفاع از «دمکراسی لائیک و مشارکتی» قیام فرموده‌اند. به عبارت دیگر، خواهان استقرار یک حاکمیت پوپولیست چپ‌نما در چارچوب قانون اساسی متحجر یک حاکمیت دینی شده‌اند!

حضور شرکای محترم حکومت ملایان به ویژه «داس‌الله» جسارتاً عرض کنیم که مردم ایران از پادوهای ایالات متحد که این روزها سنگ دمکراسی به سینه می‌زنند حمایتی نخواهند کرد. اهمیتی ندارد که تاراج ثروت‌های ملی ما با کدام برچسب صورت می‌گیرد. اگر برادران «داس‌الله» برنامة مشخصی برای خروج قانونی از حکومت اسلامی دارند ارائه دهند. به عنوان نمونه به ما بگویند، چگونه می‌توان از تبدیل ایران به عربستان و امارات جلوگیری کرد. احیای روستاهای ایران از چه طریق صورت می‌گیرد؟ ‌ بودجة آموزش، بهداشت و مسکن برای همه از چه طریق تأمین خواهد شد؟ چگونه به دخالت نعلین در سیاست پایان خواهند داد، و چه وقت از عوام‌گرائی و عوام‌فریبی دست خواهند شست؟ چرا که تنور یخزدة «چپ مردمی» را دیگر با هیچ آتشی، حتی با آتش بمب و گلولة عموسام هم نمی‌توان گرم کرد.

به فاصلة دو روز آمریکا دو خبر بسیار بد برای انگلستان و پادوهای‌‌اش در پاکستان و جمکران آورد. ژنرال پتریوس، فرماندة قرارگاه مرکزی نیروهای مسلح ایالات متحد در خاورمیانه به گوردون براون، نخست وزیر انگلستان گفت، آمریکا پاکستان را در مبارزه با طالبان یاری خواهد داد! سپس رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد اعلام داشت، تهاجم نظامی برای تغییر رژیم دیگر در برنامة آمریکا نیست!

به گزارش سایت «بی‌بی‌سی»، ژنرال پتریوس پس از ملاقات با گوردون براون اعلام کرد، تندروها موجودیت پاکستان را تهدید می‌کنند! به این ترتیب ایالات متحد به ناچار و رسماً از سیاست طالبان پروری انگلستان در پاکستان فاصله می‌گیرد. این خبر «غم‌انگیز» را ژنرال پتریوس پس از ملاقات با گوردون براون نخست وزیر انگلستان به اطلاع حکومت‌های اسلامی منطقه، یا همان اتحاد جماهیر نوکری رساندند، و جهان اسلام را واقعاً سوگوار فرمودند. به همین دلیل «بی‌بی‌سی» تاریخ خبر فوق را فراموش کرده! بجز خرفتی، دلیل دیگری که می‌تواند واقعیت زمان و مکان را از ذهن آدمیزاد بزداید، ضربات شدید و ‌آلام روحی است. می‌دانیم که اهالی «بی‌بی‌سی» هنوز کاملاً خرفت نشده‌اند! بگذریم!

زمانیکه ژنرال پتریوس، فرماندة قرارگاه مرکزی نیروهای مسلح ایالات متحد در خاورمیانه به نخست وزیر انگلستان می‌گویند، آمریکا پاکستان را در مبارزه با طالبان یاری خواهد داد، تلویحاً هشدار می‌دهند که پافشاری انگلستان در حمایت از طالبان می‌تواند به فروپاشی حاکمیت پاکستان منجر شده، نان جنتلمن‌های نزول‌خور «سیتی» را برای همیشه آجر کند. آنهم نه هر آجری، آجری که توسط ابابیل‌های هزارة سوم بر سرشان فرو خواهد ریخت و فرق مبارک‌شان را خواهد شکافت. البته مسلماً ژنرال پتریوس هم ترجیح می‌دادند «خط تولید» طالبان در پاکستان همچنان پیشرفت ‌کند. ولی همانطورکه شاهدیم این روزها اوضاع بر وفق مراد عموسام نیست. در نتیجه تداوم سیاست استعماری اسلام پروری آنگلوساکسون‌های این سوی آتلانتیک فعلاً غیرممکن شده. خلاصة مطلب حاکمیت انگلستان می‌باید مسیر تحولات ارتش اسلام پرور پاکستان را تغییر دهد. و اگر مسائل بر همین منوال پیش رود، وزارت دفاع ایالات متحد در گام بعدی ورشکستگی دکان ملایان جمکران را نیز اعلام خواهد کرد.

به گزارش نووستی، مورخ نهم مهرماه سالجاری، روز گذشته رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد که در برابر دانشجویان دانشگاه دولتی دفاع آمریکا سخنرانی می‌‌کرد، آب پاکی را روی دست گورکن‌ها ریخت و اعلام داشت که حاکمیت آمریکا در آینده جنگی برای تغییر رژیم هیچ کشوری آغاز نخواهد کرد. این سخنان سیاست اسرائیل را نیز شامل خواهد شد، چرا که ارتش اسرائیل برخلاف ارتش گورکن‌ها «استقلال» ندارد! به این ترتیب حکومت مفلوک طالبان شیعی‌مسلک جمکران ناچار از تعطیلی دکان تهدید و ارعاب و تهاجم نظامی خواهد بود، و به عبارت دیگر سردار نجار بی‌جهت رنج سفر به امارات بر خود هموار فرموده بودند! نه آمریکا و نه انگلستان دیگر نمی‌توانند از جیره‌خواران ضدامپریالیست خود در منطقه حمایت کنند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس



دوشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۷



سام‌الله و لات‌الله!


...
تاکنون جهت رونق بازار انتخابات ایالات متحد، اعمال «لات‌ا‌یسم» یا سیاست لات‌بازی در کشورمان الزامی بود، و در این راستا گروه‌های «سیاست ما عین دیانت ماست»، دست در دست «دا‌س‌الله» و تحت نظارت عالیة ساواک و شهربانی بر علیه دربار پهلوی «بسیج» می‌شدند. اینان خواستار «استقلال» بودند! البته استقلال مطلوب لات‌الله همان استقلالی است که طی سه دهة اخیر حکومت اسلامی از آن بهره‌مند شده: استقلال در نوکری و مزدوری بی‌قید و شرط برای آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک جهت سرکوب و چپاول ما ملت. سی سال پس از استقرار حکومت اسلامی، سیاست لات‌ایسم در سراشیب مرگ افتاده، و به راه انداختن معرکة سنتی ورود رئیس جمهور جدید به کاخ سفید با طبل و دهل در داخل و با جنگ و کودتا در ایران دیگر امکانپذیر نیست. چرا که حاکمیت ایالات متحد از ایجاد صحنة «رقابت سیاسی» فرضی بین دو حزب دمکرات و جمهوریخواه عملاً ناتوان شده. به طور مثال، مک‌کین و اوباما همزمان ناچار به حمایت از جرج بوش و سیاست‌های فجیع اقتصادی وی شده‌اند. و گویا رویاروئی مک‌کین و اوباما در تاریخ 26 سپتامبر 2008 با نتیجة «صفر ـ صفر» به پایان رسیده!

به عبارت دیگر، هر چه اوضاع سیاسی در ایالات متحد وخیم‌تر شود، «رقابت انتخاباتی» بین دو کاندیدای جمهوریخواه و دمکرات به «رفاقت انتخاباتی» بین این‌ دو تبدیل خواهد شد. و از آنجا که حکومت مستقل جمکران دست نشاندة استعمار است، مشابه همین روند تبدیل «رقیب» به رفیق» را می‌باید در جمکران نیز به صورتی آشکارتر مشاهده ‌کنیم. این روزها از آنجا که بازار رقابت داخلی در زمینة سیاست کساد شده، حکومت لات‌الله باید «رقیب» را نیز مانند گوشت و گندم و بنزین از بلاد غرب وارد کند. البته می‌دانیم که رقیب کذا در واقع «رفیق» گورکن‌ها و از مدافعان سرسخت اسلام واقعی است. طیف چنین رقبائی از «شاه‌الله» تا «داس‌الله» گسترده است. فقط کافی است «سام‌الله» ـ همان عموسام خودمان ـ در سازمان سیا فرمان دهد تا «لات‌الله» با شعار «خیانت ما عین دیانت ماست»،‌ حکومت را به «رقیب» واگذارد!

به این دلیل است که مواضع گورکن‌ها چنان به مواضع اوپوزیسیون دست‌سازشان نزدیک شده که خبرگزاری رسمی حکومت مفلوک اسلامی، «حنا زرچوبه»، نقش شیپور «مستر» آجودانی را عهده‌دار شده. و آن قسمت از بیانات گهربار ایشان مبنی بر اینکه «رضاشاه آزادی به مردم ندادند چون ذهنیت مردم آزادی نمی‌طلبید»، مورد توجه «حنازرچوبه» قرار گرفته! این قسمت را عیناً «نقل» کرده‌اند، بدون اینکه تفسیری بر چنین مهملاتی که ساخته و پرداختة پروپاگاندیست‌های «سازمان سیا» است، ارائه داده شود!

می‌دانیم که نقل یک نظریه در هر زمینه بدون موضع گیری در برابر آن در واقع تأئید بیقید و شرط آن به شمار می‌رود. این یک اصل کلی در زمینة ارتباطات است. روال کار بر این است که رسانه‌ها زمانی که اظهارات فرد یا مواضع گروهی را بازتاب می‌دهند مواضع خود را نیز در مورد آن بیان کنند. و اگر رسانة رسمی یک دولت نظریه‌ای را منتشر می‌کند، موظف است بر اساس مواضع سیاسی دولت متبوع خود آشکارا در برابر هر مطلبی «واکنش» نشان دهد. ولی به دلیل فروپاشی «سیاسی ـ اقتصادی» در ایالات متحد، نوکران آمریکا نیز پیامدهای چنین فروپاشی بی‌سابقه‌ای را متحمل شده و در این راستا مزدوران داخلی استعمار به شرکای پنهان خود در غرب نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند. در تداوم همین روند نیز «فارس نیوز» از زبان شمخانی، یکی از اوباش‌الله نظامی جمکران دم از دوستی با ابوالحسن بنی‌صدر می‌زند!

شمخانی دیروز به «فارس‌نیوز» اعلام داشته، «بنی‌صدر خائن نبود، در جنگ هیچ خیانتی نکرد ولی وقتی به مجاهدین خلق پیوست خیانت کرد.» البته ما هم می‌دانیم که بنی‌صدر برای فراهم آوردن زمینة جنگ با عراق از هیچ کوششی فروگذار نکرد، ‌چون برنامة ایالات متحد تجزیة ایران بود. به همین دلیل است که در ذهن علیل شمخانی، بنی‌صدر در جنگ خیانت نکرده. به نظر ما بنی‌صدر در جنگ خدمات چشمگیری به اربابان کرد، اما موفق نشد تجزیة ایران را محقق کند و از طرح برژینسکی کنار گذاشته شد تا شاید در آینده به کار آید. اما به ادعای شمخانی همین بنی‌صدر وقتی دخترش فیروزه را به عقد مسعود رجوی در آورد خیانت کرد. و اکنون که ارتباط آشکار بین رجوی و بنی‌صدر مشاهده نمی‌شود، دیگر نمی‌توان بنی‌صدر را هم خائن دانست،‌ البته به زعم امثال شمخانی. چون استقرار حکومت اسلامی در واقع ناشی از خیانت سران ارتش ایران بود که در برابر توطئة‌ براندازی حاکمیت ایران اعلام «بیطرفی» کردند! در نتیجه امثال شمخانی و بنی‌صدر پیامد خیانت سران ارتش ایران‌اند، و نمی‌توانند به «قضاوت» چنین «خیانتی» بنشینند. ساده‌تر بگوئیم با آویزان کردن چند کیلو حلبی و آهن قراضة رنگ و وارنگ به یک لباس کسی خادم به ملت نمی‌شود. بگذریم!

می‌دانیم که ازدواج «سیاسی ـ عبادی» بین رئیس جمهور مردمی و رجوی به طلاق انجامید و فیروزه جان از کربلائی مسعود جدا شدند و اکنون زندگی خوشی را در کنار دکتر مصطفوی می‌گذرانند! و از آنجا که پدرشان هنوز با دکتر مصطفوی اختلافی پیدا نکرده‌اند، در زندگی فیروزه‌جان هم اشکالی پیش نیامده! خلاصه بگوئیم «فارس‌نیوز» تلویحاً آب توبه بر سر ابوالحسن بنی‌صدر ریخته تا شاید حکومت نکبت و ادبار از طریق نخستین «رئیس جمهور مردمی» خود امکان تداوم محتضرانه‌ای داشته باشد.

شاید حضرات می‌پندارند هنوز با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می‌توان در کشورمان لات‌الله را بسیج کرد و بساط لات‌بازی سنتی را با توسل به اصلاحات کندی یا شعار حقوق بشر جیمی کارتر ادامه داد. البته باید اذعان داشت که «حنازرچوبه» و «فارس نیوز»، نیک ورد آورده‌اند، ولی سوراخ دعا را واقعاً گم کرده‌اند! اینبار دست عموسام در اروپا، عراق و افغانستان زیر سنگ حاکمیت روسیه است. و هر چه نوکران آمریکا در سوریه، لبنان، عراق و افغانستان بمب بگذارند، هر چه جنگ طلبان اسرائیل به ارعاب و تهدید صلح طلبان این کشور بپردازند، و هرچه پیرامون تهدید اتمی حکومت اسلامی جنجال به راه اندازند، هیچ نتیجه‌ای عایدشان نخواهد شد.

از پریشب که خبر درگذشت پل نیومن در سن 83 سالگی پخش شد، ‌ بساط روضه‌خوانی نه تنها در جمکران که در سطح جهانی برپاست. پل نیومن آدم خوش شانسی بود، چون مورد پسند خواص و عوام‌الناس قرار داشت، و رسانه‌ها از بذل و بخشش‌های چندصد میلیون دلاری‌‌اش برایمان «افسانه» هم ساخته‌اند. مسلماً سایت فرهنگی کارگزاران از این چند صد میلیون دلار اهدائی چنان رمانی خواهد ساخت که هیچ ارتباطی با «رمان» نداشته باشد. ولی «بخشش» چند صد میلیون دلاری، در واقع جابجائی یا دست به دست شدن «پول» از یک بنیاد مالی است به بنیادی دیگر که در کشاکش آن چندین میلیون دلار تخفیف مالیاتی هم شامل حال سخاوتمندان ینگه دنیا خواهد شد! چون اختیار چنین مبالغی به دست یک نفر نیست. این مختصر را گفتیم تا کسانی که در جریان اینگونه «کمک‌ها» نیستند بدانند که در جهان غرب این سخاوتمندی‌ها علاوه بر تخفیف مالیاتی جنبة تبلیغاتی هم دارد، که خود نتیجة ملموس مالی به همراه می‌آورد.

در هر حال پل نیومن شانس آورد که رفت و دوران وانفسای آمریکا را ندید. چرا که کار ایالات متحد بجائی رسیده که حتی صدور قطعنامه علیه نوکران‌اش هم به کمدی تبدیل شده. همزمان با پرواز پل نیومن به آسمان، در شورای امنیت یک قطعنامه به تصویب رساندند که از گورکن‌ها می‌خواهد به قطعنامه‌های پیشین عمل کنند! مسلماً هفتة آینده یک قطعنامة دیگر تصویب می‌کنند و از گورکن‌ها می‌خواهند که به قطعنامه‌ای که از آنان خواسته بود به قطعنامه‌های پیشین عمل کنند، احترام بگذارند، و ... و خلاصة مطلب آمریکا با این بساطی که به راه انداخته و هیچ تحریمی بر ما ملت اعمال نمی‌کند، در واقع مانع از «پیشرفت رهبر فرزانه در همة زمینه‌ها» خواهد شد. و به این ترتیب که بورس‌های اروپای غربی و آمریکا سقوط می‌کند، روسیه همچنان فشار را بر عموسام افزایش خواهد داد.

به نظر نویسندة این وبلاگ روسیه در این شرایط فشار را چنان افزایش خواهد داد تا آمریکا نتواند سیاست خود را از طریق مباشران چینی در منطقه اعمال کند. به عبارت دیگر جهت برچیدن بساط طالبان پروری و اسلام نوازی ارتش ناتو، سیاست سنتی چین در افغانستان و پاکستان هم ابتر خواهد شد. و جهت تحقق چنین امری لازم است محور «پکن ـ پاریس» تضعیف و محور «پاریس ـ دهلی‌نو» تقویت شود. سیاستی که در واقع باعث عقب نشینی سیاست دین پروری از منطقه خواهد شد.

نزدیک شدن فرانسه به روسیه در واقع به دلیل تضعیف همین سیاست سنتی انگلستان در منطقه و به ویژه در اسرائیل است. و دلیل تهاجم گسترده به نظامیان فرانسه در افغانستان را می‌باید در همین تغییر اجباری سیاست حاکمیت فرانسه جستجو کنیم. این حاکمیت که متحد دست دوم ایالات متحد به شمار می‌رفت اکنون می‌رود که به متحد روسیه تبدیل شود. و تردیدی نیست که در چنین شرایطی، رئیس جمهور آیندة ایالات متحد با روضه، نوحه و زوزة عزاداران حسینی روانة‌ کاخ سفید خواهد شد. دوران شعار استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست» به پایان رسیده، امروز دستاربندان باید تقیه را کنار گذاشته بگویند «خیانت ما عین دیانت ماست».





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

یکشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۷



کلنل فریدام!

...
پروپاگاند استعماری اخیراً مصلحت خویش در آن دیده که به ما ثابت کند اولویت با قوانین و مقررات نیست، بلکه «دیدگاه» و «ذهنیت» مردم است که اهمیت دارد. و هر گاه در ایران «دیدگاه» و «ذهنیت» مردم تغییر کرد، نیازی به وضع قوانین نیست، چرا که آزادی خود به خود تأمین خواهد شد! این خط تبلیغاتی مزورانه در تمامی مصاحبه‌ها و مقالات ایرانی‌نمایان دنبال می‌شود، تا به این ترتیب قانون را بی‌اهمیت و ناچیز جلوه داده، اولویت را به برداشت عوام‌الناس از مسائل اجتماعی تقلیل دهند!

جایگزین کردن «ذهنیت» عوام‌الناس یا آنچه «دیدگاه مردم» خوانده می‌شود، با قوانین و مقررات از ترفندهای دیرینة فاشیسم جهانی است؛ یا بهتر بگوئیم یکی از اهرم‌های پوپولیسم است. امروز به دلیل از نفس افتادن حکومت دست‌نشاندة اسلامی، جهت بازگشت به فضای جنجال و «هیاهوی مردمی» که در آغاز استقرار این حکومت شاهد بودیم، عملة فاشیسم با پشتکار سعی در بازگشت به همان مواضع گذشته را دارد. پادوهای فاشیسم در ایران، که کعبة جاودان‌اشان در غرب و به ویژه در ینگه‌دنیا قرار گرفته، این نوع «مردم‌گرائی» را پس از کودتای 22 بهمن بر مملکت حاکم کرده بودند. به یاد داریم که از بدو کودتای ارتش ناتو و استقرار این حکومت در ایران، ساواک جمکران هر روز درب قفس ماشاالله قصاب‌ها و زهرا خانوم‌ها را باز ‌کرده، اینان را به خیابان‌های شهر خصوصاً به حوالی دانشگاه سابق تهران روانه می‌کرد تا به عنوان «مردم» دیدگاه‌ها و ذهنیت‌های خود را به ما ملت تفهیم کنند! و چه کسی می‌توانست در برابر خواست‌های چنین «مردمی» مقاومت کند؟ البته مطالبات این «مردم»، علیرغم نعل‌وارونه‌ای که می‌زدند، دقیقاً در راستای منافع استعمار غرب و همان «شیطان بزرگ» قرار گرفته بود.

بله از روزی که شیخ مهدی بازرگان به صدارت این خیمه‌شب‌بازی انقلابی «منصوب» شدند برنامة حکومت اسلامی وضع قوانین و مقرارت توحش مطابق با «ذهنیت مردم» شده بود. ولی چند ماه پیش، سپاه «اسلام آمریکائی» در افغانستان و عراق به گل نشست و مهرورزی هم ناچار شد در برنامة «اوباش‌گیری» این «مردم» را از خیابان‌ها جمع کرده، آنطور که در رسانه‌های جمکران هو و چو انداختند، گروهی از آن‌ها را هم بی‌سروصدا اعدام کند! از این تاریخ به بعد، حکومت «مردمی» مجبور شد که بر حضور «دشمن‌شکن» اوباش در خیابان‌ها و معابر عمومی نقطة پایان گذاشته، تلاش‌های مردمی خود را فقط بر وضع «قوانینی» متمرکز کند که مطابق با «دیدگاه» همین «حضرات» اوباش باشد. ولی این چرخش «اجباری»، برحقوق‌دانان مدافع حقوق بشر که همچون مهرانگیز کار حق و حقوق خود را از حاج‌اکبر بهرمانی دریافت می‌کنند خیلی گران آمد. ایشان بیشرمانه ادعا کردند که وضع قوانین و مقررات اهمیتی ندارد باید «نظر مردم» تغییر کند! پیام وقیحانة مهرانگیز کار به جمهوریخواهان لائیک را که فراموش نکرده‌ایم. در راستای همین خط تبلیغاتی آقای آجودانی هم فرموده‌اند، رضاشاه می‌خواست آزادی بدهد ولی «ذهنیت» مردم آمادة آزادی نبود!

حتماً حضرت آجودانی معتقدند که ذهنیت مردم آمادة کشف حجاب بوده؟ و یا اینکه، ذهنیت مردم آماده چپاول قزاق‌ها و سرکوب وحشتناک شهربانی پهلوی اول بود؟ ذهنیت مردم مسلماً آمادة ‌غصب زمین‌های استان‌های شمالی کشور توسط دربار پهلوی نیز بوده؟ ذهنیت مردم آمادة غصب و بخشش خانه‌هایشان به سفارت انگلستان هم بود! ذهنیت مردم آمادة همکاری حکومت مرکزی با قاچاقچیان تریاک بود، و همین ذهنیت حتماً آمادة دوخته شدن دهان فرخی یزدی در زندان و قتل میرزادة عشقی هم بوده؟ مسلماً حضور مستشاران نظامی آلمان نازی در خاک ایران نیز به دلیل آمادگی همین ذهنیت مردمی صورت گرفته بود، و اعمال سیاست استعماری «نه شرقی نه غربی»، اصلاً در این میان نقشی نداشته! در هر حال آقای آجودانی هم‌صدا با آخوندهای جمکران به ما می‌گویند، کلنل رضاخان برخاسته از جنبش مشروطیت است و «قهرمان مشروطه»!

این یکی تازگی دارد!‌ نمی‌دانستیم مشروطه طلبان خواهان کودتای قزاق‌ها و «نظارت» آخوندهای شیعه بر سه قوة قضائیه، مجریه و مقننه بودند! نمی‌دانستیم مطالبات مشروطه خواهان حمایت از فاشیست‌های آلمان نازی و ارسال کارت دعوت برای ارتش انگلستان و شوروی جهت اشغال خاک ایران بوده. این «اکتشافات» آقای آجودانی است! دیدیم که ایشان پیشتر هم از انگلستان، یعنی قبلة اول مسلمین جهان، صادق هدایت را خیلی خوب «لجن‌مال» کرده بودند.

ایشان در مصاحبه با مسعود لقمان، می‌فرمایند، آزادی با «ذهنیت» مردم سروکار دارد نه با قوانین! حتماً می‌باید در ادامه از زبان ایشان بشنویم، از آنجا که ذهنیت مردم در آن زمان آمادة آزادی نبود، رضاشاه هم نتوانست آزادی را در برنامة کودتای خود «منظور» کند! بله، می‌دانیم که رضاشاه در صف آزادیخواهان قرار داشت، و این «مردم» بودند که مانع از «آزادی دادن» وی شدند! اینهم حکایت گورکن‌هاست که برای نادیده گرفتن مطالبات مردم ایران ضمن لعن و نفرین به اربابان اسرائیلی خود، وکیل مدافع فلسطینی‌های طرفدار گروه حماس شده‌اند، و ذکر «برگزاری رفراندوم» می‌گیرند! اینهم حکایت ترهات مهرانگیز کار از حقوق‌بگیران برجستة حاج‌اکبر در ینگه دنیا است که تنها راه رسیدن به سکولاریسم را مراجعه به فقها می‌داند! زمانی که ایشان در ایالات متحد نشسته‌اند و ارز حاصل از چپاول نفت برای‌شان ارسال می‌شود تا به مفتخوری ادامه دهند، و به غلط در جایگاه اوپوزیسیون قرار گیرند، طبیعی است که مانند پاسداراکبر مفت‌گوئی هم خواهند کرد و در جبین فاشیست‌های مؤنث که وابستگی‌شان به چاه جمکران از روز هم روشن‌تر است نور سکولاریسم هم مشاهده کنند. ایشان بیشرمی و وقاحت را به حدی می‌رسانند که بگویند، قانون و حقوق قانونی را با «ذهنیت» و «دیدگاه مردم» جایگزین کنید! و آقای آجودانی هم چنین فرموده‌اند:

«رضاشاه قهرمان انقلاب مشروطه است [...] آزادی با ذهنیت مردم سروکار دارد و این ظرفیت در جامعة آنروز ایران وجود نداشت و به همین دلیل رنگ باخت.»

«مستر» آجودانی که علیرغم خدمات‌شان به حاکمیت ناخداکلمب هنوز به دریافت لقب «سر»، یا نشان «بند جوراب» مفتخر نشده‌اند، به ما می‌گویند، مشروطة ایرانی عبارت است از رنگ‌باختن «فریدام» در برابر استقلال! آقای آجودانی «فریدام» را «آزادی» خوانده، می‌فرمایند ما اولویت را به استقلال دادیم، نه به «فریدام». ولی تا آنجا که ما می‌دانیم و مسلماً آقای آجودانی هم می‌دانند، «آزادی» در چارچوب حقوقی را «لیبرتی» گویند نه «فریدام»! چرا که «فریدام» به مفهوم «رهائی» از بند است وآزادی‌های اجتماعی به هیچ عنوان برای رستن از قید کسی نیست! آزادی‌های اجتماعی عبارت است از تعیین چارچوب و حدومرز برای افراد و گروه‌ها در ارتباطات اجتماعی. به عبارت دیگر وضع قوانین برای تأمین آزادی‌های اجتماعی در واقع «محدود کردن» مردم در چارچوب قوانین است، و نه رهائی از قید قوانین! ولی از همة این مسائل گذشته یک اصل اساسی را به آقای آجودانی یادآور شویم و آن اینکه بدون استقلال، هیچ ملتی قادر به تأمین آزادی نیست. تاریخ به ما می‌گوید که استقلال کشور ایران دهه‌ها پیش از کودتای آیرون‌ساید اسلام پناه متزلزل شده بود. آنزمان که قائم مقام فراهانی جای خود را به امیرکبیر سپرد، و این سیر قهقرائی همچنان ادامه یافت تا استقلال و آزادی فدای توحش اسلام شود و «ذهنیت مردم» برای ملتی استقلال و آزادی به ارمغان آورد. در واقع اراذل و اوباشی که ساواک روانة خیابان‌ها کرد تا مطالبات استعمار را در قالب شعارهای خانوادة شهدا، طلاب و ده‌ها تشکل «مردمی» دیگر عربده بزنند، خواست مردم را بیان می‌کرد، چون خمینی دجال هم می‌خواست آزادی بدهد، ولی «ذهنیت» مردم اجازه نداد!

آقای آجودانی می‌افزایند در غرب «آزادی و استقلال» پایه و اساس دولت‌های مدرن است ولی در ایران چنین نیست. در ایران به ادعای جناب آجودانی استقلال مهم‌تر است و جنبش مشروطه نیز اولویت را به استقلال داده بود:

«شکل‌گیری چنین مفهومی از مشروطیت، با ساختار تاریخی و اجتماعی جامعة ایران و با چگونگی شکل‌گیری مفهوم ملت در تاریخ جدید ایران ارتباط تاریخی و بنیادینی دارد.»

البته مشکل می‌توان چنین استدلال مضحکی را پذیرفت. چرا که در اینصورت باید بپذیریم که دولت‌ هیتلر و فرانکو هم بر استقلال و آزادی تکیه داشتند! چون مدرن و غربی بودند. به این ترتیب است که تلویحاً آقای آجودانی تأکید می‌فرمایند که امروز در ایران کسی خواهان آزادی نیست، چون آزادی ارث پدری دولت‌های مدرن غرب است! این استدلال‌های مضحک دقیقاً در راستای ترهات اسقف ویلیامز و یا کاردینال راتزینگر و دیگر رهبران برتری طلب غرب قرارمی‌گیرد که دمکراسی و حقوق بشر را به مسیحیت «پیوند» زده‌اند تا هویت پادوهای‌شان در کشورهای غیرمسیحی را یکبار و برای همیشه تعیین کنند، و از این راه دست «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را جهت سرکوب مطالبات آزادیخواهانة ما ملت باز بگذراند؛ بهانة این عملیات نیز روشن است: هر که مدافع آزادی و حقوق بشر باشد غربی می‌شود! و مردم ایران از قضای روزگار مسلمان‌اند، و از آنجا که حق خروج از اسلام را هم ندارند، پس «آزادی»، بی‌آزادی! می‌دانیم که در صورت گسترش آزادی‌های مدنی، ممکن است «دیدگاه» و «ذهنیت» بعضی‌ها تغییر کند، و این خیلی بد خواهد شد، چرا که نان بعضی دیگر آجر می‌شود و «استقلال» آنان فدای «فریدام» ما از زنجیر اسارت استعمار خواهد شد!

آقای آجودانی و شرکاء اگر می‌پندارند با ایراد چنین مهملاتی می‌توان خط بطلان بر قوانین کشیده، اولویت را به هرج‌ومرج و حضور اوباش در سطح جامعه اعطاء کرد بسی کور خونده‌اند. مردم ایران حدود یک سده از مطالبات مشروطه طلبان و سه دهه از هیاهوی انقلابیون «حرفه‌ای» سال 1979 فاصله گرفته‌اند، و نیک می‌دانند که در هیچ کشور دمکراتیکی وضع قوانین با تکیه بر «ذهنیات» عوام‌الناس صورت نمی‌پذیرد! تأکید بر «الهامات»‌ عوام‌الناس جهت تدوین «قوانین» و تأمین آزادی، یک دروغ بیشرمانه است که مشتی نانخور اجنبی با تکیه بر رادیوها و بلندگوهای ضدایرانی طوطی‌وار به تکرار آن افتخار دارند. می‌باید بگوئیم که، قانون بر «عینیت» حقوقدان پای می‌فشارد، و با ذهنیت‌ها اصولاً بیگانه است، چرا که در یک جامعة دمکراتیک قانون می‌باید «صراحت» داشته باشد و از ابهام به دور بماند. اگر حضرت آجودانی نمی‌دانند خدمت‌شان عرض کنیم که «ذهنیت» و «دیدگاه» مردم سرچشمة تمامی ابهامات در تاریخ بشر بوده، و در کمال تأسف در تاریخ ملت‌ها بجز توحش، زورگوئی و جنون از ابهامات عوام‌الناس هیچ برنخاسته.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...