...
خواست ما ملت را محمد خاتمی از پیش تعیین کرده! جهت تأمین منافع استعمار غرب، و البته به «اعتقاد» محمد خاتمی، «خواست» ما ملت در هزارة سوم میباید همان خواستهای نیاکان ما در سدههای گذشته باشد، به شرط اینکه با ارزشهای دینی چاه جمکران هم در تضاد قرار نگیرد!
از آنجا که به ادعای شیرین عبادی، «اسلام دین مدارا و عطوفت است»، آنگلوساکسونها هم مهر و محبت عجیبی به «محمد» پیدا کردهاند، ولی نه هر محمدی! بلکه محمدی با ظاهر «ملا»، که به قول آن شاعر افغان، «شلوار» بجای «دستار» به سر پیچیده و آمادة مفتخواری است. فاشیستها که همیشه «بازگشت به گذشته» را در دستورکار دارند، اینک دست نیاز به سوی محمدهای خوب و «قدیمی» در ایران و افغانستان دراز کردهاند. به همین دلیل قرار شده در افغانستان «ملامحمد عمر» و در ایران «ملامحمدخاتمی» به حاکمیت بازگردند.
گفتیم که یک روز پس از انتشار بیانیة سرشار از «ذکاوت» ملامحمد عمر در رسانههای غرب، مطالبات حاکمیت انگلستان از زبان «شرارد کوپر» و در مقالة «کلودآنجلی» در فرانسه انتشار یافت. سپس رسانههای انگلستان آنرا مطرح کردند و وزارت امورخارجة بریتانیا هم بلافاصله این اظهارات را تکذیب کرد. چون سازمان ناتو در ظاهر به بهانة مبارزه با طالبان و براندازی خلافت ملامحمد عمر به افغانستان لشکرکشی کرده! سربازان فداکار ارتش ناتو همة سوراخ سنبهها را نیز برای یافتن ملاعمر گشتند، و هر چه گشتند کمتر یافتند!
چون در واقع کسی با ملا عمر دشمنی نداشت. ملا عمر، زندگی را وقف جهاد و خدمت به آمریکا کرد، و در دوران ریاست جمهوری پرافتخار کلینتون قرار بود، آمریکا حکومت طالبان را به رسمیت بشناسد و حمید کرزای هم به عنوان نمایندة طالبان در سازمان ملل به نیویورک ارسال شود! ولی امدادهای غیبی مانع از تحقق آرزوهای عموسام شد. البته ما میدانیم که طالبان را مانند القاعده و گورکنها همین سازمان دمکراسی پرور ناتو آفریده و تجهیز میکند. ولی خوب در رسانههای غرب فعلاً کسی از این حرفهای ناشایست نمیزند ـ حتی در «کانارآنشنه»، که به دلیل ارتباط نزدیک با حاکمیت به اسناد و مدارک محرمانه دسترسی دارد؛ طرح اینگونه مسائل پرستیژ دمکراسیهای غرب را خدشهدار میکند!
اما در مورد حکومت «جهل و استحمار» امام سیزدهم در ایران، اوضاع بسیار متفاوت است. میتوان به آسانی یک «ملا محمد» مرغوب و مطمئن به نام خاتمی را به ملت ایران حقنه کرد. این ملامحمد، درس مزدوری را در آلمان و در محضر ملامحمد بهشتی آموخت، چندین سال در وزارت ارشاد به سرکوب فرهنگی همت گماشت، هشت سال تحت عنوان اصلاحطلبی در رأس قوة مجریة جمکران افتخار ترور و ارعاب مردم را داشت، و اگر در سازمان دادن به براندازی 18 تیر ناکام ماند، باز هم به دلیل همان «ارادة الهی» است که بساط جنگ سرد را برچید! افسوس که تهاجم نظامی آنگلوساکسونها به افغانستان و عراق، بر رونق دکان گورکنها افزود. چون تجزیة عراق، و ایران برای حضور ناتو در سواحل خزر الزامی است. برنامة تجزیة عراق به دلیل بروز اشکالات قرار است از طریق «فدرالیسم»، و به صورت گام بهگام اجرا شود. فدرالیسم همانطورکه پیشتر هم گفتهایم نیازمند یک دولت مرکزی قدرتمند و با ثبات است، در عراق چنین شرایطی وجود ندارد. در نتیجه فدرالیسم در عراق صورتکی است برای «تجزیة نرم» این کشور.
همانطور که در وبلاگ «ملا کوپر کولز» گفتیم بیانیههای ابلهانهای که سازمان سیا به نام ملاعمرها و بنلادنها بر خطوط اینترنت قرار میدهد، مانند اظهارات احمقانة نخبگان جمکران بر اصل اساسی «نفی انسان» استوار شده. تمامی این تبلیغات انسانستیز بدون استثناء با نفی عامل انسانی، شکست ارتشهای اشغالگر در افغانستان و عراق را شکست علم و تکنولوژی در برابر ارادة الهی میخوانند! حال آنکه ارتش اشغالگر در هیچ کشوری نمیتواند دوام آورد، و این مسئله به کشورهای مبتلا به طاعون اسلام محدود نمیشود.
به عنوان نمونه، ارتش ایالات متحد علیرغم برتری نظامی در برابر ویتکنگهای کمونیست شکست خورد و با افتضاح گریخت. ایرانیان در برابر تازیان مسلمان بیش از دویست سال مقاومت کردند و پس از این خروش تاریخی بود که نهایتاً ایرانیان در قالب شاهنامة فردوسی قادر به بیان دوبارة هویت خود شدند. نتیجة تهاجمات تازیان به امپراطوری پارسها در دین محمد «شکاف» ایجاد کرد، و هنوز هم علیرغم حمایت بیقید و شرط استعمار غرب از دین اسلام، شاهد مقاومت فرهنگی مردم ایران در برابر حاکمیت دین مهاجمان عرب هستیم.
بهتر است کارمندان رابرت گیتس که بیانیههای مضحک بنلادن، الظواهری و اخیراً بیانیة ملاعمر مفلوک را بر خطوط اینترنت قرار میدهند، فراموش نکنند که ویتکنگها نه مسلمان بودند، نه «ملی ـ مذهبی»! ویتکنگها کمونیست بودند، سادهتر بگوئیم توهمی به نام خدا را اصلاً به رسمیت نمیشناختند. ولی دروغگو کم حافظه است، و فعلة فاشیسم تاریخ را به رسمیت نمیشناسد، چرا که تاریخ را ارادة انسانی رقم میزند، نه ارادة الهی. و همین امر برای محافل «برتریطلب» غرب ایجاد اشکال میکند. در نتیجه جایزه میدهند، تبلیغات به راه میاندازند تا از مشتی زبالة مؤنث و مذکر برای ما ملت «الگو» بسازند! الگوهای هنرمند، حقوقدان، متفکر، مخالفنما، الگوهای معتقد به «اسلام مترقی»، «اسلام نیک» و اسلام مدافع حقوق بشر.
در امثال و حکم دهخدا آمده است:
مرده را که بر حال خود گذاري کفن خويش بيالايد
و این حکایت نخبگان فقرفرهنگی جمکران است که پس از استقرار حکومت جهل و استبداد، و به قول رهبرشان، «پیشرفت در همة زمینهها»، اکنون با آفتابه و تسبیح و توضیحالمسائل به هل من مبارز طلبی در زمینة فلسفه نیز قیام فرمودهاند، تا در واقع برای محمد خاتمی شیاد تبلیغ کنند. «فارس نیوز»، مورخ 12 مهرماه سالجاری از زبان «زرشناس»، عضو هیئت علمی «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی»، در چهرة دولت فاشیست محمد خاتمی «لیبرال ـ دمکراسی» رؤیت کرده. وی میگوید، خوشبختانه با دولت نهم ارزشهای انقلابی و رسالت جهانی انقلاب زنده شد و ... و میبینیم که طرف چه اسم بامسمائی دارد و «زر» را بخوبی میشناسد. ارزش آنرا هم مسلماً نیک میداند، اگر نه چنین ترهاتی بر زبان نمیآورد.
«زرشناس» در لابلای چرندیات خود فلسفة یونان را نیز با «اندیشة امام» مقایسه کرده و نتیجه گرفته که «فلسفة افلاطون» به «اندیشة امام» خیلی نزدیک است! چرا که به زعم زرشناس، امامسیزدهم مانند افلاطون مفهوم اومانیستی قدرت را به زیر سوال بردهاند! البته این گندهگوئیها از زبان یک جوجه پاسدار نوسواد که هنوز نمیداند «اومانیسم» در قرن شانزدهم میلادی مطرح شده، نه در دورة افلاطون، بیشتر به «کفن آلودن» همان مردة کذا شباهت دارد. بهتر است بگوئیم جناب زرشناس، ضمن اظهار فضل «فلسفی ـ سیاسی» «سرقدم» رفته و ترهات خمینی دجال را برتر از فلسفة افلاطون و اومانیسم برشمردهاند:
«سیاست در یونان باستان صرفاً معنائی دنیوی داشت [...] اندیشة افلاطون [...] شانی بالاتر از توجه به معیشت مردم [برای سیاست] قائل است [...] در عصر جدید [...] سیاست مفهومی اومانیستی پیدا میکند [...] و [...] معاد را [نادیده میگیرد] اما در نگاه حضرت امام آن مفهوم اومانیستی قدرت حذف میشود[...]»
نه اینکه خمینی فلسفة غرب، به ویژه اومانیسم را خیلی خوب میشناخت، به همین دلیل در «نگاه» خود اومانیسم را حذف کرده و مفهوم انسانستیز قدرت معنوی را بجای آن قرار میدهد! پس بر اساس ترهات زرشناس، خمینیها، اللهکرمها و ماشاالله قصابها، یا اشغالگران عراق و افغانستان همه در جایگاه افلاطون قرار دارند، چون آنها هم عامل انسانی را نفی میکنند! البته زرشناس برخلاف شیرین عبادی که در پیشگاه «اشتاینمایر» اسلام و مدرنیته را هماهنگ یافته بود، تأکید دارد که «مدرنیته» با توحش امام سیزدهم در تضاد قرار میگیرد. و برای تداوم چنین توحشی لازم است با سکولاریسم مبارزه کرد. ولی اگر به زرشناس هم چند یورو پرداخت کنند، اومانیسم را در «نگاه امام» پیدا خواهد کرد، و همانطور که در چهرة کریه فاشیسم، «لیبرال ـ دمکراسی» میبیند، سکولاریسم را هم در نعلین محمد خاتمی خواهد دید. چون نخبگان استعمار در واقع کوراند، هر چه اربابانشان بخواهند همان را میبینند.
کیهان هم اخیراً از زبان یک عضو نهضت شیخ مهدی بازرگان، کشف کرده که ابراهیم یزدی جاسوس آمریکاست، و از اینکه گروه بهزاد نبوی با این فرد نشست و برخاست میکند متأسف شده. نه اینکه بهزاد نبوی و قوم و قبیلهاش در سازمان مجاهدین کذا خیلی «ضدامپریالیست» بودند و با داسالله هم هیچ ارتباطی نداشته و ندارند، حال لازم شده که از معاشرت با حاج آبراهام یزدی هم بپرهیزند. چرا که پاسدار شریعتمداری هم مانند «بیبیسی» در واقع به تبلیغ برای محمد خاتمی پرداخته.
بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی»، مورخ 4 اکتبر 2008، میگوید خاتمی دو شرط برای نامزد شدن در معرکة مارگیری جمکران تعیین کرده. دو شرط کذا در واقع تکرار همان بساط شیادی «حماسة» دوم خرداد و دوران وحشت اصلاحطلبی است. خاتمی گفته باید با مردم بر سر خواستههایشان به تفاهم برسد. وی سپس خواستههای مردم را به شعارهای پوچ «آزادی، عدالت و پیشرفت» تقلیل داده تأکید میکند که این خواستهها باید با معنویت و دین سازگار باشند! به عبارت دیگر شیاد اردکان شخصاً مطالبات مردم را از پیش «تعیین» کرده! و خلاصه اگر ایشان «انتخاب» شوند، ما ملت میتوانیم در چارچوب توحش و تحجر «دین» آزادانه «پیشرفت» کنیم، و بر توحش و تحجر دین بیافزائیم!
چنین پیشرفتهائی البته سیسال است که ادامه دارد. این پیشرفتها با پوشاندن موی سر زنان آغاز شد، و به مبارزه با چکمه رسیده، و بزودی سردار رادان مبارزه با زیرپوش و جوراب را هم آغاز خواهند کرد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به دو شرط شیادی که «بیبیسی» از زبان ملا محمد خاتمی عنوان میکند، و مانند شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» جز فریب نیست. خاتمی میگوید:
«به اعتقاد من خواست قلبی و تاریخی مردم ایران آزادی، پیشرفت و عدالت است و در عین سازگاری این امور با دین و ارزشهای دینی، معنوی و فرهنگی است.»
خواست مردم ایران «قلبی» و «تاریخی» نیست! خواست مردم ایران بر «واقعیتهای روز» پای میفشارد، و هیچ ارتباطی با «اعتقاد» یک آخوند مزدور استعمار و منافع ارباباناش ندارد. خواست مردم ایران، مانند خواست مردم همة کشورهای جهان، انسانی است، نه آسمانی! بنابراین هیچ ارتباطی با ارزشهای متحجر دین و فرامین الهی نمیتواند داشته باشد. اربابان محمد خاتمی در دو سوی آتلانتیک کور خواندهاند! اگر میپندارند با چنین شعارهای ابلهانهای میتوان مردم را به پای صندوقهای مارگیری کشاند و برای نوکران عموسام پشتوانة مردمی فراهم آورد خام پروری میکنند. اگر در افغانستان، برای بازگرداندن ملامحمد به حکومت فقط شعار مبارزه با اشغالگران کافی است، ملامحمد در ایران باید برنامة دقیق و مشخصتری ارائه داده و بگوید چه اهدافی دارد، و از کدام طریق قانونی میتواند به اهداف سیاسی و اقتصادی خود دست یابد.
«آزادی»، «پیشرفت» و «عدالت» قالبهائی پوچاند. آزادی در چه مسیری؟ آزادی در انعقاد قراردادهای اسارتبار؟ آزادی در روضه خوانی و مداحی؟ یا آزادیهای اجتماعی؟ اگر منظور ملامحمد جمکران آزادیهای اجتماعی باشد، باید حضورشان عرض کنیم چنین آزادیهائی در هر حال با «دین» در تقابل قرار میگیرد.
حال بپردازیم به «پیشرفت» از دیدگاه ملامحمد «بیبیسی». پیشرفت در کدام زمینه؟ در زمینة هرج و مرج و آشوب در دانشگاهها؟ در زمینة واردات کالا، قاچاق مواد مخدر و پیشرفت در صدور زن و کودک به روسپیخانههای عربستان و امارات؟ در همة این زمینهها در چارچوب دین و معنویت میتوان «پیشرفت» کرد، همچنانکه حکومت اسلامی تاکنون در همة این زمینهها پیشرفتهای چشمگیری داشته. ولی پیشرفت جامعة بشری به سوی رفاه، نظم و قانون در تقابل با این قماش «پیشرفتها» قرار میگیرد.
و اما «عدالت» پیشنهادی ملامحمد «بیبیسی» نیازی به توضیح ندارد، همان «عدالت اسلامی» است: سنگسار، قصاص و قطع دست! در واقع «پیشرفت» و «آزادی» و «عدالت» پیشنهادی کاندیدای برگزیدة «بیبیسی» هم اکنون در عربستان جاری است، و در عربستان برای رسیدن به چنین «آرمانشهری» احتیاج به «انتخابات» هم ندارند!
از آنجا که به ادعای شیرین عبادی، «اسلام دین مدارا و عطوفت است»، آنگلوساکسونها هم مهر و محبت عجیبی به «محمد» پیدا کردهاند، ولی نه هر محمدی! بلکه محمدی با ظاهر «ملا»، که به قول آن شاعر افغان، «شلوار» بجای «دستار» به سر پیچیده و آمادة مفتخواری است. فاشیستها که همیشه «بازگشت به گذشته» را در دستورکار دارند، اینک دست نیاز به سوی محمدهای خوب و «قدیمی» در ایران و افغانستان دراز کردهاند. به همین دلیل قرار شده در افغانستان «ملامحمد عمر» و در ایران «ملامحمدخاتمی» به حاکمیت بازگردند.
گفتیم که یک روز پس از انتشار بیانیة سرشار از «ذکاوت» ملامحمد عمر در رسانههای غرب، مطالبات حاکمیت انگلستان از زبان «شرارد کوپر» و در مقالة «کلودآنجلی» در فرانسه انتشار یافت. سپس رسانههای انگلستان آنرا مطرح کردند و وزارت امورخارجة بریتانیا هم بلافاصله این اظهارات را تکذیب کرد. چون سازمان ناتو در ظاهر به بهانة مبارزه با طالبان و براندازی خلافت ملامحمد عمر به افغانستان لشکرکشی کرده! سربازان فداکار ارتش ناتو همة سوراخ سنبهها را نیز برای یافتن ملاعمر گشتند، و هر چه گشتند کمتر یافتند!
چون در واقع کسی با ملا عمر دشمنی نداشت. ملا عمر، زندگی را وقف جهاد و خدمت به آمریکا کرد، و در دوران ریاست جمهوری پرافتخار کلینتون قرار بود، آمریکا حکومت طالبان را به رسمیت بشناسد و حمید کرزای هم به عنوان نمایندة طالبان در سازمان ملل به نیویورک ارسال شود! ولی امدادهای غیبی مانع از تحقق آرزوهای عموسام شد. البته ما میدانیم که طالبان را مانند القاعده و گورکنها همین سازمان دمکراسی پرور ناتو آفریده و تجهیز میکند. ولی خوب در رسانههای غرب فعلاً کسی از این حرفهای ناشایست نمیزند ـ حتی در «کانارآنشنه»، که به دلیل ارتباط نزدیک با حاکمیت به اسناد و مدارک محرمانه دسترسی دارد؛ طرح اینگونه مسائل پرستیژ دمکراسیهای غرب را خدشهدار میکند!
اما در مورد حکومت «جهل و استحمار» امام سیزدهم در ایران، اوضاع بسیار متفاوت است. میتوان به آسانی یک «ملا محمد» مرغوب و مطمئن به نام خاتمی را به ملت ایران حقنه کرد. این ملامحمد، درس مزدوری را در آلمان و در محضر ملامحمد بهشتی آموخت، چندین سال در وزارت ارشاد به سرکوب فرهنگی همت گماشت، هشت سال تحت عنوان اصلاحطلبی در رأس قوة مجریة جمکران افتخار ترور و ارعاب مردم را داشت، و اگر در سازمان دادن به براندازی 18 تیر ناکام ماند، باز هم به دلیل همان «ارادة الهی» است که بساط جنگ سرد را برچید! افسوس که تهاجم نظامی آنگلوساکسونها به افغانستان و عراق، بر رونق دکان گورکنها افزود. چون تجزیة عراق، و ایران برای حضور ناتو در سواحل خزر الزامی است. برنامة تجزیة عراق به دلیل بروز اشکالات قرار است از طریق «فدرالیسم»، و به صورت گام بهگام اجرا شود. فدرالیسم همانطورکه پیشتر هم گفتهایم نیازمند یک دولت مرکزی قدرتمند و با ثبات است، در عراق چنین شرایطی وجود ندارد. در نتیجه فدرالیسم در عراق صورتکی است برای «تجزیة نرم» این کشور.
همانطور که در وبلاگ «ملا کوپر کولز» گفتیم بیانیههای ابلهانهای که سازمان سیا به نام ملاعمرها و بنلادنها بر خطوط اینترنت قرار میدهد، مانند اظهارات احمقانة نخبگان جمکران بر اصل اساسی «نفی انسان» استوار شده. تمامی این تبلیغات انسانستیز بدون استثناء با نفی عامل انسانی، شکست ارتشهای اشغالگر در افغانستان و عراق را شکست علم و تکنولوژی در برابر ارادة الهی میخوانند! حال آنکه ارتش اشغالگر در هیچ کشوری نمیتواند دوام آورد، و این مسئله به کشورهای مبتلا به طاعون اسلام محدود نمیشود.
به عنوان نمونه، ارتش ایالات متحد علیرغم برتری نظامی در برابر ویتکنگهای کمونیست شکست خورد و با افتضاح گریخت. ایرانیان در برابر تازیان مسلمان بیش از دویست سال مقاومت کردند و پس از این خروش تاریخی بود که نهایتاً ایرانیان در قالب شاهنامة فردوسی قادر به بیان دوبارة هویت خود شدند. نتیجة تهاجمات تازیان به امپراطوری پارسها در دین محمد «شکاف» ایجاد کرد، و هنوز هم علیرغم حمایت بیقید و شرط استعمار غرب از دین اسلام، شاهد مقاومت فرهنگی مردم ایران در برابر حاکمیت دین مهاجمان عرب هستیم.
بهتر است کارمندان رابرت گیتس که بیانیههای مضحک بنلادن، الظواهری و اخیراً بیانیة ملاعمر مفلوک را بر خطوط اینترنت قرار میدهند، فراموش نکنند که ویتکنگها نه مسلمان بودند، نه «ملی ـ مذهبی»! ویتکنگها کمونیست بودند، سادهتر بگوئیم توهمی به نام خدا را اصلاً به رسمیت نمیشناختند. ولی دروغگو کم حافظه است، و فعلة فاشیسم تاریخ را به رسمیت نمیشناسد، چرا که تاریخ را ارادة انسانی رقم میزند، نه ارادة الهی. و همین امر برای محافل «برتریطلب» غرب ایجاد اشکال میکند. در نتیجه جایزه میدهند، تبلیغات به راه میاندازند تا از مشتی زبالة مؤنث و مذکر برای ما ملت «الگو» بسازند! الگوهای هنرمند، حقوقدان، متفکر، مخالفنما، الگوهای معتقد به «اسلام مترقی»، «اسلام نیک» و اسلام مدافع حقوق بشر.
در امثال و حکم دهخدا آمده است:
مرده را که بر حال خود گذاري کفن خويش بيالايد
و این حکایت نخبگان فقرفرهنگی جمکران است که پس از استقرار حکومت جهل و استبداد، و به قول رهبرشان، «پیشرفت در همة زمینهها»، اکنون با آفتابه و تسبیح و توضیحالمسائل به هل من مبارز طلبی در زمینة فلسفه نیز قیام فرمودهاند، تا در واقع برای محمد خاتمی شیاد تبلیغ کنند. «فارس نیوز»، مورخ 12 مهرماه سالجاری از زبان «زرشناس»، عضو هیئت علمی «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی»، در چهرة دولت فاشیست محمد خاتمی «لیبرال ـ دمکراسی» رؤیت کرده. وی میگوید، خوشبختانه با دولت نهم ارزشهای انقلابی و رسالت جهانی انقلاب زنده شد و ... و میبینیم که طرف چه اسم بامسمائی دارد و «زر» را بخوبی میشناسد. ارزش آنرا هم مسلماً نیک میداند، اگر نه چنین ترهاتی بر زبان نمیآورد.
«زرشناس» در لابلای چرندیات خود فلسفة یونان را نیز با «اندیشة امام» مقایسه کرده و نتیجه گرفته که «فلسفة افلاطون» به «اندیشة امام» خیلی نزدیک است! چرا که به زعم زرشناس، امامسیزدهم مانند افلاطون مفهوم اومانیستی قدرت را به زیر سوال بردهاند! البته این گندهگوئیها از زبان یک جوجه پاسدار نوسواد که هنوز نمیداند «اومانیسم» در قرن شانزدهم میلادی مطرح شده، نه در دورة افلاطون، بیشتر به «کفن آلودن» همان مردة کذا شباهت دارد. بهتر است بگوئیم جناب زرشناس، ضمن اظهار فضل «فلسفی ـ سیاسی» «سرقدم» رفته و ترهات خمینی دجال را برتر از فلسفة افلاطون و اومانیسم برشمردهاند:
«سیاست در یونان باستان صرفاً معنائی دنیوی داشت [...] اندیشة افلاطون [...] شانی بالاتر از توجه به معیشت مردم [برای سیاست] قائل است [...] در عصر جدید [...] سیاست مفهومی اومانیستی پیدا میکند [...] و [...] معاد را [نادیده میگیرد] اما در نگاه حضرت امام آن مفهوم اومانیستی قدرت حذف میشود[...]»
نه اینکه خمینی فلسفة غرب، به ویژه اومانیسم را خیلی خوب میشناخت، به همین دلیل در «نگاه» خود اومانیسم را حذف کرده و مفهوم انسانستیز قدرت معنوی را بجای آن قرار میدهد! پس بر اساس ترهات زرشناس، خمینیها، اللهکرمها و ماشاالله قصابها، یا اشغالگران عراق و افغانستان همه در جایگاه افلاطون قرار دارند، چون آنها هم عامل انسانی را نفی میکنند! البته زرشناس برخلاف شیرین عبادی که در پیشگاه «اشتاینمایر» اسلام و مدرنیته را هماهنگ یافته بود، تأکید دارد که «مدرنیته» با توحش امام سیزدهم در تضاد قرار میگیرد. و برای تداوم چنین توحشی لازم است با سکولاریسم مبارزه کرد. ولی اگر به زرشناس هم چند یورو پرداخت کنند، اومانیسم را در «نگاه امام» پیدا خواهد کرد، و همانطور که در چهرة کریه فاشیسم، «لیبرال ـ دمکراسی» میبیند، سکولاریسم را هم در نعلین محمد خاتمی خواهد دید. چون نخبگان استعمار در واقع کوراند، هر چه اربابانشان بخواهند همان را میبینند.
کیهان هم اخیراً از زبان یک عضو نهضت شیخ مهدی بازرگان، کشف کرده که ابراهیم یزدی جاسوس آمریکاست، و از اینکه گروه بهزاد نبوی با این فرد نشست و برخاست میکند متأسف شده. نه اینکه بهزاد نبوی و قوم و قبیلهاش در سازمان مجاهدین کذا خیلی «ضدامپریالیست» بودند و با داسالله هم هیچ ارتباطی نداشته و ندارند، حال لازم شده که از معاشرت با حاج آبراهام یزدی هم بپرهیزند. چرا که پاسدار شریعتمداری هم مانند «بیبیسی» در واقع به تبلیغ برای محمد خاتمی پرداخته.
بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی»، مورخ 4 اکتبر 2008، میگوید خاتمی دو شرط برای نامزد شدن در معرکة مارگیری جمکران تعیین کرده. دو شرط کذا در واقع تکرار همان بساط شیادی «حماسة» دوم خرداد و دوران وحشت اصلاحطلبی است. خاتمی گفته باید با مردم بر سر خواستههایشان به تفاهم برسد. وی سپس خواستههای مردم را به شعارهای پوچ «آزادی، عدالت و پیشرفت» تقلیل داده تأکید میکند که این خواستهها باید با معنویت و دین سازگار باشند! به عبارت دیگر شیاد اردکان شخصاً مطالبات مردم را از پیش «تعیین» کرده! و خلاصه اگر ایشان «انتخاب» شوند، ما ملت میتوانیم در چارچوب توحش و تحجر «دین» آزادانه «پیشرفت» کنیم، و بر توحش و تحجر دین بیافزائیم!
چنین پیشرفتهائی البته سیسال است که ادامه دارد. این پیشرفتها با پوشاندن موی سر زنان آغاز شد، و به مبارزه با چکمه رسیده، و بزودی سردار رادان مبارزه با زیرپوش و جوراب را هم آغاز خواهند کرد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به دو شرط شیادی که «بیبیسی» از زبان ملا محمد خاتمی عنوان میکند، و مانند شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» جز فریب نیست. خاتمی میگوید:
«به اعتقاد من خواست قلبی و تاریخی مردم ایران آزادی، پیشرفت و عدالت است و در عین سازگاری این امور با دین و ارزشهای دینی، معنوی و فرهنگی است.»
خواست مردم ایران «قلبی» و «تاریخی» نیست! خواست مردم ایران بر «واقعیتهای روز» پای میفشارد، و هیچ ارتباطی با «اعتقاد» یک آخوند مزدور استعمار و منافع ارباباناش ندارد. خواست مردم ایران، مانند خواست مردم همة کشورهای جهان، انسانی است، نه آسمانی! بنابراین هیچ ارتباطی با ارزشهای متحجر دین و فرامین الهی نمیتواند داشته باشد. اربابان محمد خاتمی در دو سوی آتلانتیک کور خواندهاند! اگر میپندارند با چنین شعارهای ابلهانهای میتوان مردم را به پای صندوقهای مارگیری کشاند و برای نوکران عموسام پشتوانة مردمی فراهم آورد خام پروری میکنند. اگر در افغانستان، برای بازگرداندن ملامحمد به حکومت فقط شعار مبارزه با اشغالگران کافی است، ملامحمد در ایران باید برنامة دقیق و مشخصتری ارائه داده و بگوید چه اهدافی دارد، و از کدام طریق قانونی میتواند به اهداف سیاسی و اقتصادی خود دست یابد.
«آزادی»، «پیشرفت» و «عدالت» قالبهائی پوچاند. آزادی در چه مسیری؟ آزادی در انعقاد قراردادهای اسارتبار؟ آزادی در روضه خوانی و مداحی؟ یا آزادیهای اجتماعی؟ اگر منظور ملامحمد جمکران آزادیهای اجتماعی باشد، باید حضورشان عرض کنیم چنین آزادیهائی در هر حال با «دین» در تقابل قرار میگیرد.
حال بپردازیم به «پیشرفت» از دیدگاه ملامحمد «بیبیسی». پیشرفت در کدام زمینه؟ در زمینة هرج و مرج و آشوب در دانشگاهها؟ در زمینة واردات کالا، قاچاق مواد مخدر و پیشرفت در صدور زن و کودک به روسپیخانههای عربستان و امارات؟ در همة این زمینهها در چارچوب دین و معنویت میتوان «پیشرفت» کرد، همچنانکه حکومت اسلامی تاکنون در همة این زمینهها پیشرفتهای چشمگیری داشته. ولی پیشرفت جامعة بشری به سوی رفاه، نظم و قانون در تقابل با این قماش «پیشرفتها» قرار میگیرد.
و اما «عدالت» پیشنهادی ملامحمد «بیبیسی» نیازی به توضیح ندارد، همان «عدالت اسلامی» است: سنگسار، قصاص و قطع دست! در واقع «پیشرفت» و «آزادی» و «عدالت» پیشنهادی کاندیدای برگزیدة «بیبیسی» هم اکنون در عربستان جاری است، و در عربستان برای رسیدن به چنین «آرمانشهری» احتیاج به «انتخابات» هم ندارند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت