یکشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۷



کلنل فریدام!

...
پروپاگاند استعماری اخیراً مصلحت خویش در آن دیده که به ما ثابت کند اولویت با قوانین و مقررات نیست، بلکه «دیدگاه» و «ذهنیت» مردم است که اهمیت دارد. و هر گاه در ایران «دیدگاه» و «ذهنیت» مردم تغییر کرد، نیازی به وضع قوانین نیست، چرا که آزادی خود به خود تأمین خواهد شد! این خط تبلیغاتی مزورانه در تمامی مصاحبه‌ها و مقالات ایرانی‌نمایان دنبال می‌شود، تا به این ترتیب قانون را بی‌اهمیت و ناچیز جلوه داده، اولویت را به برداشت عوام‌الناس از مسائل اجتماعی تقلیل دهند!

جایگزین کردن «ذهنیت» عوام‌الناس یا آنچه «دیدگاه مردم» خوانده می‌شود، با قوانین و مقررات از ترفندهای دیرینة فاشیسم جهانی است؛ یا بهتر بگوئیم یکی از اهرم‌های پوپولیسم است. امروز به دلیل از نفس افتادن حکومت دست‌نشاندة اسلامی، جهت بازگشت به فضای جنجال و «هیاهوی مردمی» که در آغاز استقرار این حکومت شاهد بودیم، عملة فاشیسم با پشتکار سعی در بازگشت به همان مواضع گذشته را دارد. پادوهای فاشیسم در ایران، که کعبة جاودان‌اشان در غرب و به ویژه در ینگه‌دنیا قرار گرفته، این نوع «مردم‌گرائی» را پس از کودتای 22 بهمن بر مملکت حاکم کرده بودند. به یاد داریم که از بدو کودتای ارتش ناتو و استقرار این حکومت در ایران، ساواک جمکران هر روز درب قفس ماشاالله قصاب‌ها و زهرا خانوم‌ها را باز ‌کرده، اینان را به خیابان‌های شهر خصوصاً به حوالی دانشگاه سابق تهران روانه می‌کرد تا به عنوان «مردم» دیدگاه‌ها و ذهنیت‌های خود را به ما ملت تفهیم کنند! و چه کسی می‌توانست در برابر خواست‌های چنین «مردمی» مقاومت کند؟ البته مطالبات این «مردم»، علیرغم نعل‌وارونه‌ای که می‌زدند، دقیقاً در راستای منافع استعمار غرب و همان «شیطان بزرگ» قرار گرفته بود.

بله از روزی که شیخ مهدی بازرگان به صدارت این خیمه‌شب‌بازی انقلابی «منصوب» شدند برنامة حکومت اسلامی وضع قوانین و مقرارت توحش مطابق با «ذهنیت مردم» شده بود. ولی چند ماه پیش، سپاه «اسلام آمریکائی» در افغانستان و عراق به گل نشست و مهرورزی هم ناچار شد در برنامة «اوباش‌گیری» این «مردم» را از خیابان‌ها جمع کرده، آنطور که در رسانه‌های جمکران هو و چو انداختند، گروهی از آن‌ها را هم بی‌سروصدا اعدام کند! از این تاریخ به بعد، حکومت «مردمی» مجبور شد که بر حضور «دشمن‌شکن» اوباش در خیابان‌ها و معابر عمومی نقطة پایان گذاشته، تلاش‌های مردمی خود را فقط بر وضع «قوانینی» متمرکز کند که مطابق با «دیدگاه» همین «حضرات» اوباش باشد. ولی این چرخش «اجباری»، برحقوق‌دانان مدافع حقوق بشر که همچون مهرانگیز کار حق و حقوق خود را از حاج‌اکبر بهرمانی دریافت می‌کنند خیلی گران آمد. ایشان بیشرمانه ادعا کردند که وضع قوانین و مقررات اهمیتی ندارد باید «نظر مردم» تغییر کند! پیام وقیحانة مهرانگیز کار به جمهوریخواهان لائیک را که فراموش نکرده‌ایم. در راستای همین خط تبلیغاتی آقای آجودانی هم فرموده‌اند، رضاشاه می‌خواست آزادی بدهد ولی «ذهنیت» مردم آمادة آزادی نبود!

حتماً حضرت آجودانی معتقدند که ذهنیت مردم آمادة کشف حجاب بوده؟ و یا اینکه، ذهنیت مردم آماده چپاول قزاق‌ها و سرکوب وحشتناک شهربانی پهلوی اول بود؟ ذهنیت مردم مسلماً آمادة ‌غصب زمین‌های استان‌های شمالی کشور توسط دربار پهلوی نیز بوده؟ ذهنیت مردم آمادة غصب و بخشش خانه‌هایشان به سفارت انگلستان هم بود! ذهنیت مردم آمادة همکاری حکومت مرکزی با قاچاقچیان تریاک بود، و همین ذهنیت حتماً آمادة دوخته شدن دهان فرخی یزدی در زندان و قتل میرزادة عشقی هم بوده؟ مسلماً حضور مستشاران نظامی آلمان نازی در خاک ایران نیز به دلیل آمادگی همین ذهنیت مردمی صورت گرفته بود، و اعمال سیاست استعماری «نه شرقی نه غربی»، اصلاً در این میان نقشی نداشته! در هر حال آقای آجودانی هم‌صدا با آخوندهای جمکران به ما می‌گویند، کلنل رضاخان برخاسته از جنبش مشروطیت است و «قهرمان مشروطه»!

این یکی تازگی دارد!‌ نمی‌دانستیم مشروطه طلبان خواهان کودتای قزاق‌ها و «نظارت» آخوندهای شیعه بر سه قوة قضائیه، مجریه و مقننه بودند! نمی‌دانستیم مطالبات مشروطه خواهان حمایت از فاشیست‌های آلمان نازی و ارسال کارت دعوت برای ارتش انگلستان و شوروی جهت اشغال خاک ایران بوده. این «اکتشافات» آقای آجودانی است! دیدیم که ایشان پیشتر هم از انگلستان، یعنی قبلة اول مسلمین جهان، صادق هدایت را خیلی خوب «لجن‌مال» کرده بودند.

ایشان در مصاحبه با مسعود لقمان، می‌فرمایند، آزادی با «ذهنیت» مردم سروکار دارد نه با قوانین! حتماً می‌باید در ادامه از زبان ایشان بشنویم، از آنجا که ذهنیت مردم در آن زمان آمادة آزادی نبود، رضاشاه هم نتوانست آزادی را در برنامة کودتای خود «منظور» کند! بله، می‌دانیم که رضاشاه در صف آزادیخواهان قرار داشت، و این «مردم» بودند که مانع از «آزادی دادن» وی شدند! اینهم حکایت گورکن‌هاست که برای نادیده گرفتن مطالبات مردم ایران ضمن لعن و نفرین به اربابان اسرائیلی خود، وکیل مدافع فلسطینی‌های طرفدار گروه حماس شده‌اند، و ذکر «برگزاری رفراندوم» می‌گیرند! اینهم حکایت ترهات مهرانگیز کار از حقوق‌بگیران برجستة حاج‌اکبر در ینگه دنیا است که تنها راه رسیدن به سکولاریسم را مراجعه به فقها می‌داند! زمانی که ایشان در ایالات متحد نشسته‌اند و ارز حاصل از چپاول نفت برای‌شان ارسال می‌شود تا به مفتخوری ادامه دهند، و به غلط در جایگاه اوپوزیسیون قرار گیرند، طبیعی است که مانند پاسداراکبر مفت‌گوئی هم خواهند کرد و در جبین فاشیست‌های مؤنث که وابستگی‌شان به چاه جمکران از روز هم روشن‌تر است نور سکولاریسم هم مشاهده کنند. ایشان بیشرمی و وقاحت را به حدی می‌رسانند که بگویند، قانون و حقوق قانونی را با «ذهنیت» و «دیدگاه مردم» جایگزین کنید! و آقای آجودانی هم چنین فرموده‌اند:

«رضاشاه قهرمان انقلاب مشروطه است [...] آزادی با ذهنیت مردم سروکار دارد و این ظرفیت در جامعة آنروز ایران وجود نداشت و به همین دلیل رنگ باخت.»

«مستر» آجودانی که علیرغم خدمات‌شان به حاکمیت ناخداکلمب هنوز به دریافت لقب «سر»، یا نشان «بند جوراب» مفتخر نشده‌اند، به ما می‌گویند، مشروطة ایرانی عبارت است از رنگ‌باختن «فریدام» در برابر استقلال! آقای آجودانی «فریدام» را «آزادی» خوانده، می‌فرمایند ما اولویت را به استقلال دادیم، نه به «فریدام». ولی تا آنجا که ما می‌دانیم و مسلماً آقای آجودانی هم می‌دانند، «آزادی» در چارچوب حقوقی را «لیبرتی» گویند نه «فریدام»! چرا که «فریدام» به مفهوم «رهائی» از بند است وآزادی‌های اجتماعی به هیچ عنوان برای رستن از قید کسی نیست! آزادی‌های اجتماعی عبارت است از تعیین چارچوب و حدومرز برای افراد و گروه‌ها در ارتباطات اجتماعی. به عبارت دیگر وضع قوانین برای تأمین آزادی‌های اجتماعی در واقع «محدود کردن» مردم در چارچوب قوانین است، و نه رهائی از قید قوانین! ولی از همة این مسائل گذشته یک اصل اساسی را به آقای آجودانی یادآور شویم و آن اینکه بدون استقلال، هیچ ملتی قادر به تأمین آزادی نیست. تاریخ به ما می‌گوید که استقلال کشور ایران دهه‌ها پیش از کودتای آیرون‌ساید اسلام پناه متزلزل شده بود. آنزمان که قائم مقام فراهانی جای خود را به امیرکبیر سپرد، و این سیر قهقرائی همچنان ادامه یافت تا استقلال و آزادی فدای توحش اسلام شود و «ذهنیت مردم» برای ملتی استقلال و آزادی به ارمغان آورد. در واقع اراذل و اوباشی که ساواک روانة خیابان‌ها کرد تا مطالبات استعمار را در قالب شعارهای خانوادة شهدا، طلاب و ده‌ها تشکل «مردمی» دیگر عربده بزنند، خواست مردم را بیان می‌کرد، چون خمینی دجال هم می‌خواست آزادی بدهد، ولی «ذهنیت» مردم اجازه نداد!

آقای آجودانی می‌افزایند در غرب «آزادی و استقلال» پایه و اساس دولت‌های مدرن است ولی در ایران چنین نیست. در ایران به ادعای جناب آجودانی استقلال مهم‌تر است و جنبش مشروطه نیز اولویت را به استقلال داده بود:

«شکل‌گیری چنین مفهومی از مشروطیت، با ساختار تاریخی و اجتماعی جامعة ایران و با چگونگی شکل‌گیری مفهوم ملت در تاریخ جدید ایران ارتباط تاریخی و بنیادینی دارد.»

البته مشکل می‌توان چنین استدلال مضحکی را پذیرفت. چرا که در اینصورت باید بپذیریم که دولت‌ هیتلر و فرانکو هم بر استقلال و آزادی تکیه داشتند! چون مدرن و غربی بودند. به این ترتیب است که تلویحاً آقای آجودانی تأکید می‌فرمایند که امروز در ایران کسی خواهان آزادی نیست، چون آزادی ارث پدری دولت‌های مدرن غرب است! این استدلال‌های مضحک دقیقاً در راستای ترهات اسقف ویلیامز و یا کاردینال راتزینگر و دیگر رهبران برتری طلب غرب قرارمی‌گیرد که دمکراسی و حقوق بشر را به مسیحیت «پیوند» زده‌اند تا هویت پادوهای‌شان در کشورهای غیرمسیحی را یکبار و برای همیشه تعیین کنند، و از این راه دست «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را جهت سرکوب مطالبات آزادیخواهانة ما ملت باز بگذراند؛ بهانة این عملیات نیز روشن است: هر که مدافع آزادی و حقوق بشر باشد غربی می‌شود! و مردم ایران از قضای روزگار مسلمان‌اند، و از آنجا که حق خروج از اسلام را هم ندارند، پس «آزادی»، بی‌آزادی! می‌دانیم که در صورت گسترش آزادی‌های مدنی، ممکن است «دیدگاه» و «ذهنیت» بعضی‌ها تغییر کند، و این خیلی بد خواهد شد، چرا که نان بعضی دیگر آجر می‌شود و «استقلال» آنان فدای «فریدام» ما از زنجیر اسارت استعمار خواهد شد!

آقای آجودانی و شرکاء اگر می‌پندارند با ایراد چنین مهملاتی می‌توان خط بطلان بر قوانین کشیده، اولویت را به هرج‌ومرج و حضور اوباش در سطح جامعه اعطاء کرد بسی کور خونده‌اند. مردم ایران حدود یک سده از مطالبات مشروطه طلبان و سه دهه از هیاهوی انقلابیون «حرفه‌ای» سال 1979 فاصله گرفته‌اند، و نیک می‌دانند که در هیچ کشور دمکراتیکی وضع قوانین با تکیه بر «ذهنیات» عوام‌الناس صورت نمی‌پذیرد! تأکید بر «الهامات»‌ عوام‌الناس جهت تدوین «قوانین» و تأمین آزادی، یک دروغ بیشرمانه است که مشتی نانخور اجنبی با تکیه بر رادیوها و بلندگوهای ضدایرانی طوطی‌وار به تکرار آن افتخار دارند. می‌باید بگوئیم که، قانون بر «عینیت» حقوقدان پای می‌فشارد، و با ذهنیت‌ها اصولاً بیگانه است، چرا که در یک جامعة دمکراتیک قانون می‌باید «صراحت» داشته باشد و از ابهام به دور بماند. اگر حضرت آجودانی نمی‌دانند خدمت‌شان عرض کنیم که «ذهنیت» و «دیدگاه» مردم سرچشمة تمامی ابهامات در تاریخ بشر بوده، و در کمال تأسف در تاریخ ملت‌ها بجز توحش، زورگوئی و جنون از ابهامات عوام‌الناس هیچ برنخاسته.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت