شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۸


«تی» سالاری!
...
«گله‌سازی»، «گله‌پروری» و «جمع‌سالاری» نفی «آزادی انسان» است، ‌ چرا که «حق انتخاب» را از وی سلب کرده، «فرد» را بی‌‌قید و شرط مطیع و پیرو «جمع» می‌خواهد. به عبارت دیگر «مردم‌سالاری» که فعلة فاشیسم بر آن پای می‌فشارند، تل موهوم «مردم» را در جایگاه «حق» قرار می‌دهد. تلاش‌های اعضای محفل «احترام به ادیان»، از قماش «استاد» فرج سرکوهی و شرکاء تحمیل همین «چارچوب» بر شاعران و نویسندگان،‌ و به طور کلی بر دست‌اندرکاران فرهنگ ایران است. برخلاف آنچه بعضی‌ها ادعا می‌کنند،‌ تعلقات مذهبی اعضای محفل کذا هیچ نقشی در این میان ایفا نمی‌کند. می‌دانیم که «پفیوزی» دین و مذهب ندارد، همه می‌توانند به این باشگاه مقدس وارد شوند. انتساب کژرفتاری افراد به دین و مذهب‌شان ابلهانه است. به عنوان نمونه گورکن‌ها عملکرد امیرعباس ‌هویدا را به حساب «بهائی‌ات» او می‌گذراند، حال آنکه چنین کاری فقط نشان حماقت است. از «جزء» هرگز به «کل» نمی‌توان رسید! اگر چنین «استدلال» کشکی و احمقانه را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت همة مزدوران استعمار بهائی‌اند، در نتیجه می‌توانیم بگوئیم خمینی، لاریجانی، بازرگان، خامنه‌ای و میرحسین موسوی هم حتماً باید بهائی‌ باشند! حال آنکه وجه مشترک اینان «خدمت» در بارگاه استعمار، از طریق واژگون‌نمائی است.

خلاصة مطلب برای انجام این وظیفة مقدس گرایشات مذهبی افراد اهمیتی نخواهد داشت. سازمان سیا برای گزینش مزدور معیار مذهبی ندارد، ملاک اصلی همان انسان‌ستیزی و زورپرستی است. در هر حال، بجای گرفتن انگشت اتهام به سوی اقلیت‌های مذهبی، به ویژه به سوی بهائیان بهتر است بدانیم که آخوندهای بهائی از آخوندهای شیعی‌مسلک هیچ کم و کسر ندارند! بهائی‌ات همچون تشیع، تلاشی است به سوی ایرانی‌تر کردن اسلام و اگر فردا بجای حکومت اسلام‌شیعی یک «حکومت بهائی» به رهبری «دیان علائی» داشته باشیم،‌ از نظر انسان‌ستیزی هیچ تفاوتی به حال ایرانیان نخواهد کرد، و استعمار همچنان به سرکوب و چپاول ملت ایران ادامه خواهد داد! و اما «تخریب فرهنگی» یعنی نشاندن هنرمندان ایران در سنگر «حق» دینی یا بومی، بخشی است از یک سیاست فراگیر استعماری که در واقع «آزادی بیان» هنرمند را هدف قرار داده.

آزادی بیان هنرمند، یعنی «آزادی تخیل» و آزادی خلاقیت هنری. این «آزادی» یعنی قرار گرفتن هنر خارج از سنگر مقدس حق و باطل، یعنی آزادی هنر از قید هر گونه ایدئولوژی. آنچه پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید در مرزپرگهر به هنرمندان ایران تحمیل شده و می‌شود، «بازتولید» نمادین دوختن دهان «فرخی یزدی» است. کافی است نگاهی داشته باشیم به اثر «گرانسنگ» استاد بهاءالدین خرمشاهی تحت عنوان، «ذهن و زبان حافظ» که پیشتر در این وبلاگ به بخش‌هائی از آن پرداخته‌ایم. خرمشاهی در این ورق‌پاره بیهوده می‌کوشد از ورای سروده‌های حافظ وی را یک شاعر «متعهد» و «مکتبی» معرفی کند، حال آنکه در دورة حافظ بحث‌های «معاصر» به هیچ عنوان مطرح نبوده.

پیش از افتتاح دکان اسلام‌استعماری چند شاعر می‌شناسیم که در ایران به جرم سرودن شعر، اعدام یا زندانی شده باشند؟ در گذشته جدال‌ها فلسفی بود، نه ادبی. و به همین دلیل است که علمای اسلام حکم قتل «سهروردی» را صادر می‌کنند. در زمان گذشته، هم شاعر وجود داشته و هم مداح، ولی کسی از سوی حاکمیت وادار به مدیحه‌سرائی نمی‌شد. چرا که آنزمان فقط استبداد داشتیم، در صورتیکه امروز استعمار با صورتک «مبارزه با استبداد»، سنگر حق و باطل را به صاحبان قلم و هنرمندان تحمیل می‌کند! به همین دلیل است که هوچی‌های استعمار از یکسو هنر را در خدمت «قدرت»‌، یعنی در خدمت «جمع»، «سیاست» و «مردم» می‌خواهند و از سوی دیگر می‌کوشند هنرمندان غیرمتعهد را در گلة «جمع پرستان» قرار دهند. از اینرو لجن‌پراکنی به فروغ فرخزاد و صادق‌هدایت، به روزمرة پادوهای استعمار تبدیل شده. هدایت را در سنگر «حق بومی»،‌ و فروغ را در سنگر «حق دینی» جایگیر می‌کنند، تا بتوانند تمامی تفسیرهای ابلهانه و مطلوب استعمار را از آثارشان «استخراج» کنند. در این راستا «آیدین آغداشلو»، یکی از متخصصین لجن‌پراکنی که پیش از ظهور خردجال نیز در کنار معصومه سیحون، افتخار گسترش ابتذال و سرکوب فرهنگی را نصیب خود کرده، تعریف نوینی از هنرمند ارائه می‌دهد!

آغداشلو طی گفتگوئی به خبرنگار مهرنیوز در کرج می‌گوید، «مسئولیت طبیعی هنرمند این است که برای بهتر شدن جهان اطراف خود بکوشد!» البته به قول مش‌قاسم، دروغ چرا؟ ما تا به امروز نمی‌دانستیم که هنرمند وظیفة «ذاتی» و «طبیعی» هم دارد! مگر کسی ذاتاً و طبیعتاً می‌تواند «هنرمند» باشد؟ شاید! همان‌طور که بعضی‌ها «ذاتاً» جز زورپرستی «هنر» دیگری ندارند. بله، می‌بینیم که چنین تعریف مضحکی حداقل در مورد شخص آغداشلو که خود را «هنرمند» جا زده صدق می‌کند. وظیفة «ذاتی» آغداشلو این بوده که مرتب «ازدواج» کند، و همسرانش را به فرنگ صادر نماید، تا حتماً از این طریق جهان اطراف‌اش «بهتر» شود. «بهتر شدن جهان اطراف» را خود آغداشلو «هنر متعالی» خوانده، و مزخرفات‌اش در مهرنیوز، مورخ 17 بهمن‌ماه 1388 انتشار یافته:

‌«[آغداشلو افزود] هنرمتعالی در زندگی افراد باعث می‌شود روح آن‌ها لطافت خود را بازیابد و بیش از پیش به جایگاه الهی خود نزدیک شود [...] مسئولیت ذاتی هنرمند این است که برای بهتر شدن جهان اطراف خود تلاش کند و هنرمندان باید همواره این نکته را به خاطر داشته باشند.»


همچنانکه می‌بینیم آغداشلو شخصاً بجای خمینی نشسته‌، و برای هنرمندان فتوی می‌صدورد! بله، هنرمندان خودشان را «اصلاح» کنند اگر نه «مردم» آن‌ها را «اصلاح» خواهند کرد. و این است یکی از فواید «مردم» و یانکی‌ها این «فایده» را نیک می‌شناسند.

جنبش لات‌بازی، ‌ یعنی همان «مردم‌سالاری»، جمع‌گرائی قانون‌شکنانه تحت عنوان «تی پارتی» در ینگه‌دنیا کار خود را آغاز کرد. ریاست این «جنبش» را «سارا پی‌لین» خودمان برعهده دارد. شعار حضرات همان شعارهای فریبندة فاشیست‌های ساکن پنتاگون است، از جمله «کاهش دولت»! زمانیکه همین دولت حدود 800 میلیارد دلار به بانک‌ها و شرکت‌های ورشکسته تزریق می‌کرد، خانم پی‌لین و شرکاء خفقان گرفته بودند، چرا که همگی از دخالت همه جانبة دولت در اقتصاد منتفع می‌شدند، ولی بلافاصله پس از تزریق دلارهای دولتی، «تی پارتی» اعلام موجودیت می‌کند. دلیل هم روشن است، «دولت» آمریکا به دلیل افلاس شرکاء در «گروه 7»، دیگر نمی‌تواند به بانک‌ها و صنایع خصوصی ورشکسته نقدینگی تزریق کند، در نتیجه دارودستة سناتور مک‌کین برای ماستمالی طرح بیمة درمانی خواهان کاهش مالیات و کاهش نقش دولت شده‌اند! بی‌جهت نیست که ایالت ماساچوست که همواره به دمکرات‌ها رأی می‌داد، یک‌باره طرفدار «جمهوریخواهان» شده و با «انتخاب» یک سناتور جمهوریخواه، حزب دمکرات را از اکثریت قاطع در «سنا» محروم می‌کند. کارهای خداوند بی‌حکمت نیست! پس بپردازیم به حکمت «تی»!

«تی» ارتباطی با «چای» ندارد؛ این واژة مخفف «تکس ایناف آلردی» است و در واقع به حرکتی ارجاع می‌کند که در سال 1773، به جنگ‌های استقلال منجر شد. در سال 1773، اهالی ایالت ماساچوست در اعتراض به افزایش مالیات که استعمار انگلستان بر آنان تحمیل می‌کرد، تمام محموله چای کشتی‌های انگلیسی را در بندر «بوستن» به آب ریختند. اما تفاوت این «تی»، که به جنگ‌های استقلال‌ آمریکا انجامید با «تی» مطلوب دارودستة مک‌کین از زمین تا آسمان است.

مطالبات اعضای «تی پارتی» از شعارهای راست افراطی فراتر نمی‌رود: مالیات کمتر، دولت کمتر، رقابت با سیاهان در بازارکار، مبارزه با مهاجرت و جلوگیری از حاکمیت نخبگان صلح‌طلب دمکرات، و ... و مزخرفاتی از این دست. خلاصه «حزب تی» یا «تی‌طلبان» که همان «تی پارتی» باشد، صورتک جدیدی است برای «فاشیسم» که گاوچران‌ها به آن رنگ و لعاب «لیبرالیسم» ینگه‌دنیائی هم زده‌اند.

به گزارش لوموند، مورخ 6 فوریه 2010، نخستین همایش «تی پارتی» در یک هتل مجلل «تنسی» برگزار خواهد شد! حق ورود به جلسة کذا برای هر نفر 569 دلار است که مبلغ 269 دلار نیز برای صرف شام به آن افزوده خواهد شد. در پایان، سارا پی‌لین برای حاضران سخنرانی می‌کند. ایشان برای ایراد این سخنرانی در همایش کذا 100 هزار دلار دریافت داشته‌اند. چه همایشی باید باشد، چه شامی باید بخوریم و چه سخنرانی‌ای باید بشنویم!

پس از نشست «داووس»، بانک‌های بزرگ از جمله «جی‌پی مورگان»، «اچ اس ‌بی ‌سی»، و ... از پیشنهادات اوباما مبنی بر کاهش دامنة فعالیت‌های بانکی ابراز ناخشنودی کردند. سپس «گروه 7»، چلة‌زمستان و در سرمای 50 درجه زیر صفر، در منطقة ‌آرکتیک کانادا دور هم جمع شدند تا ببینند چه راه‌هائی برای چپاول بیشتر ملت‌های جهان می‌توان یافت. «تریشه»، «اشتراوس کان» و «برنانکی» هم در این «نشست افلاس» حضور داشتند. آورده‌اند که هفت مفلس به این دلیل در ناکجاآباد کانادا در یخ و برف جمع شدند که یادی از روزهای خوش دوران ریاست جمهوری والری ژیسکار کرده باشند! ما ایرانیان که دوران ژیسکار عزیز را فراموش نکرده‌ایم! همان روزهای خوشی بود که آلمان، فرانسه و انگلستان در «نشست گوادالوپ» در مورد «سیاست انسداد» جیمی‌کارتر در کل منطقه به «اجماع» رسیدند و «دیو» یعنی «شاه» را بردند، و فرشته یعنی همان «امام» را آوردند! در همین روند الهی بود که «باطل»،‌ یعنی دولت شاپور بختیار جای خود را به «حق»، یعنی دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان سپرد. نتیجه هم در برابرمان است: ‌ رسوائی و افتضاحی به نام جمهوری اسلامی که نه مقررات دارد،‌ نه قانون می‌شناسد نه خود را مسئول اعمال‌اش می‌داند. هر چه پیش آید، از گرانی، فساد مالی، قاچاق و ... حتی سرکوب ملت ایران در کوچه و خیابان‌ها توطئة آمریکا و اسرائیل است! بلایای طبیعی هم که از قدیم خواست خداوند بوده! و در هر حال، اهمیتی ندارد، چرا که علیرغم همة مشکلات و مصائب ملت ایران، گورکن‌ها با سرعت نور به سوی «آیندة روشن» یعنی همان «امام زمان» در حرکت‌اند. به عبارت دیگر آینده‌شان در همان بی‌بی‌گوزک‌هائی خلاصه شده که قرن‌ها پیش از لیفة ‌تنبان مشتی شیاد استخراج کرده‌اند.

مژدة این پیشرفت شگفت‌انگیز را در وقوقیة روز گذشته از زبان آخوند کاشانی شنیدیم، و از اینهمه پیشرفت و ترقی «احساس افتخار» به ما دست داد. «احساس افتخار» همان احساسی است که به حاجیه عبادی دست داده بود. به یاد داریم که این تحفة محفل نوبل از «شیعه» بودن‌اش خیلی خیلی مفتخر شده، و رادیو فردا افتخارات عبادی را برای‌مان منعکس کرد تا بدانیم و آگاه باشیم که باید به همة شرایط طبیعی و اجتماعی که بر ما «تحمیل» شده، و «حق انتخاب‌»‌ آن‌ها را نداشته‌ایم، «افتخار» کنیم! و فراموش نکنیم که همین شرایط تحمیلی است که ما را در «گله» قرار خواهد داد. به زبان ساده‌تر باید به ملیت، جنسیت، مذهب، و ...‌ پدر و مادر‌مان افتخار کنیم چرا که همة این شرایط «غیرانتخابی» را بدون کمترین مسئولیتی می‌توان به «سنگر حق» و ابزار گله‌پروری تبدیل کرد، بدون اینکه در برابر آن «پاسخگو» باشیم. این است فلسفة وجودی حکومت توحش: عدم مسئولیت، عدم پاسخگوئی، عدم صراحت و خلاصة مطلب، «انسان‌ستیزی» و «منطق‌گریزی.»

بله نشست گوادالوپ همچنانکه شاهدیم اهداف مقدسی را دنبال می‌کرد که طی سی و یکسال به اکثر آن‌ها دست یافت، از آنجمله است ویرانی لبنان، عراق، افغانستان و ایران، جهت اهدای نقش کلیدی به اسرائیل.

البته طی سه دهة اخیر سیاست انسداد در دیگر مناطق جهان نیز بخوبی دنبال شده، از جمله در ایرلند. کاتولیک‌های «شین‌فین» تحت حمایت واشنگتن با بمب و نارنجک قیام حسینی به راه انداخته و آمادة شهادت بودند. گورکن‌ها هم یک خیابان را به نام «بابی ساندز»، شهید «راه آزادی» نامگذاری کردند و ... وارد جزئیات جنگ مسلحانة کاتولیک‌ها و پروتستان‌های ایرلندشمالی نمی‌شویم، چرا که بر حقانیت «مذهب»،‌ یعنی بر توحش تکیه داشت. باری این بساط روز گذشته تقریباً به پایان رسید، و قرار شد پلیس انگلستان امنیت ایرلند شمالی را به ایرلندی‌ها واگذار کند. به عبارت دیگر در انگلستان «سیاست انسداد» نفس‌های آخر را می‌کشد.

خلاصه امروز، تیموتی گیتنر هم‌صدا با برنانکی، اشتراوس‌کان و همراهان سرود «یاد ایام جوانی جگرم خون می‌کرد»، و «یاد اون روزای روشن دلمو خون می‌کنه» سر داده بودند! البته بع‌بع دیگر گوسفندان عموسام نیز گوش فلک را کر می‌کرد. همچنانکه گفتیم کاهش بحران هسته‌ای ایران و خطر استقرار صلح در منطقه به شیون و زاری «الی ویزل» منجر شده، و ایشان خواهان مجازات شدید مهرورزی هستند، چرا که سخنرانی‌اش به سقوط ارزش سهام ایشان انجامیده! البته «الی ویزل» در این مبارزات بشردوستانه تنها نیست! پاسدار شریعتمداری و پاسدار علی لاریجانی نیز از کاهش بحران هسته‌ای سخت ناخشنوداند، و منافع ارباب را در خطر می‌بینند.

علی کوچیکه در «ایسنا» به تکرار همان مزخرفات گذشته پرداخته می‌گوید، غرب «قصد فریب»‌ ما را دارد! می‌دانیم که گورکن‌ها در کشف «قصد» و «منظور» تخصص فراوان داشته و با قوانین و مقررات صریح بیگانه‌اند. به همین دلیل است که رادیوفردا هم از زبان فعلة فاشیسم به ما می‌گوید «منظور»‌ موسوی آن نیست که می‌گوید! حتماً منظورش همان است که نمی‌گوید!

باری پاسدار شریعتمداری که با شنیدن شیون و زاری «الی ویزل» سخت آزرده خاطر شده بودند، به قصد حفظ کیان اسلام در یک دست وافور و در دست دیگر انجیر خشک، با دست «نامرئی» و «الهی‌شان» مقالة شیوائی تحت عنوان، «چگونه مطمئن شدید»، در کیهان مورخ 17 بهمن‌ماه سالجاری انتشار دادند و معلوم شد کیهان هم از طرفداران میرحسین بوده و تاکنون پنهان‌کاری می‌کرده. بی‌بی‌سی هم مهملات دو پاسدار پادوی «تی پارتی» را در بوق گذاشته. خلاصه دست همة کودتاچیان وابسته به شبکة پنهان سازمان سیا یکی پس از دیگری رو می‌شود. به موازات این رسوائی، روابط پنهان انگلستان با گورکن‌ها نیز از پرده برون افتاد. به گزارش صدای آمریکا،‌ مورخ 5 فوریه 2010، وزارت دادگستری آمریکا اعلام داشت، شرکت بریتانیائی «بالی» با پذیرش «اتهام» نقض مقررات تجارتی آمریکا و صدور هواپیمای بوئینگ 747 به ایران به پرداخت 15 میلیون دلار جریمه محکوم شد:

«این شرکت از آغاز اکتبر 2005 دست کم سه سال بدون کسب جواز صادراتی جت بوئینگ 747 از آمریکا به ایران صادر می‌کرد.»


بله! و مطمئن باشیم که «روح» آمریکا هم از این صادرات خبر نداشت! و اما پس از افشای روابط گورکن‌ها با آنگلوساکسون‌ها یک وافور دیگر نیز برای مبارزه با «امپریاس» پای به میدان گذارد. حضرت ولایتی، مشاور رهبر فرزانه در امور بین‌الملل، انگلستان را به قطع روابط تهدید فرمودند. به گزارش کیهان، این سخنان مضحک در حاشیة همایش «در سایه سار ولایت» به خبرنگار فارس‌نیوز تحویل داده شده. مشاور خامنه‌ای، همانطور که سوزن به «حقة وافور» می‌زدند چنین فرمودند که، «انگلستان مراقب منافع درازمدت خود باشد و بداند در دوران قاجار و پهلوی نیستیم.» ایشان سپس با اشاره به حقة وافور گفتند، به ما حقه نزنید، «ایران نیرومندترین کشور خاورمیانه است!» ولایتی که در نشئگی تریاک شناور بوده، تلاش کرده که خیلی هم «منطقی» باشد، از اینرو می‌گوید، «به فرض که انگلستان همان قدرت قدیم را داشته باشد تازه می‌شود مثل آمریکا! و مگر آمریکا تا امروز توانسته کاری انجام دهد؟» بله، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» این همان شعار خوش طعم و شیرینی بود که سازمان سیا به رهبرکبیر انقلاب یاد داده بود، و می‌بینیم که پس از سه دهه ولایتی هنوز به نشخوار و مزمزة شعار کذا مشغول است:

«ایران [...] امروز مقتدرترين كشور خاورميانه است [...] اگر انگليس [...] قدرت دوران استعماري خود را داشته باشد، مثل آمريكا مي‌شود و سئوال اينجاست كه آمريكا تا امروز چه كاري توانسته است در ايران انجام دهد [...] ادامة روابط ايران و انگليس بستگي به رفتار انگليسي‌ها دارد[...]»


البته ما فکر می‌کنیم که «ادامة» این بحث شیرین هم بستگی به نوع تریاک‌اش خواهد داشت! ولایتی که عمری را به نوکری و دلالی برای سازمان سیا گذرانده، امروز برای ما از قدرت افسانه‌ای حکومت اسلامی قصه‌پردازی هم می‌‌کند! گویا فراموش کرده که بریتانیا سهامدار عمدة همان کنسرسیومی است که قرارداد خفت‌بارش از سوی حکومت اسلامی همچنان در سکوت تمدید می‌شود! یا شاید مشاور رهبر از یاد برده باشد که گندم و بنزین و تفنگ و وسائل شکنجة «بزرگترین قدرت منطقه» از کجا تأمین می‌شود، و یا اینکه دلارهای حاصل از چپاول نفت در کدام بانک‌ها ذخیره شده؟ بله، وقتی از پای منقل به «سایه ‌سار ولایت» بروید در عالم هپروت از این گنده‌گوئی‌ها هم می‌توانید بکنید. البته مشاور خامنه‌ای در اموربین‌الملل در واقع به بازنشخوار ترهات «نقوی»، نمایندة ورامین مشغول است که برای خوشخدمتی به انگلستان طرح یک فوریتی قطع رابطه با این کشور را به پاسدار لاریجانی تقدیم کرده، و غلامبچة سفارت نیز از این طرح استقبال فرموده، چرا که در اینصورت بریتانیا هم در جایگاه ممتاز آمریکا قرار می‌گیرد و می‌تواند از روابط پنهان با کنیز مطبخی بهره‌مند شود. گورکن‌ها هم شعار نبرد با انگلیس را به دیگر شعارهای ابلهانة خود می‌افزایند؛ خلاصه این قضیه به نفع همه تمام می‌شود، جز ملت ایران! البته گورکن‌ها اشتباه می‌کنند، چرا که واقعیت زمان و مکان را نادیده می‌گیرند. به همین دلیل است که ولایتی در ادامة پوچیات خود می‌گوید، «طی 57 سال سلطنت پهلوی یک انتخابات واقعی داشتیم آنهم در مجلس هفدهم و در زمان مصدق بوده!»

بله کلنل آیرون‌ساید کودتا می‌کند، و بعد از پایان جنگ جهانی دوم زمانیکه دیگر ارتش انگلستان همه کارة منطقه شده، ناگهان دست استعمار از ایران کوتاه می‌شود و محمد مصدق هم از فرصت استفاده کرده یک «انتخابات واقعی»‌ برگزار می‌کند. کسی که به قول خودش 16 سال دیپلماسی «انقلاب» را سرپرستی کرده و چنین مزخرفاتی به هم می‌بافد، نشان می‌دهد ماهیت واقعی «انقلاب» کذا جز کشک نبوده و سرپرستی وزارت امورخارجة دولت «انقلاب» را پشم برعهده داشته! بله! بر خلاف اظهارات ایشان قدرت استعمار در ایران روز به روز افزایش یافت، و استقرار مصدق در جایگاه نخست‌وزیری و ملی کردن نفت شاهدی است بر این مدعا. مصدق را برای یکجانبه‌گرائی و نقض مقررات بین‌المللی به صدارت رساندند تا انگلستان بتواند با کمک کنسرسیوم به چپاول ملت ایران ادامه دهد. امروز که سراسر منطقه به دلیل سیاست استعماری بریتانیا در لجنزار دین‌پروری و مقدسات فرو افتاده، و ایران از سه طرف به محاصرة ارتش ناتو درآمده، این گوسالة ننه‌حسن می‌پندارد با تکیه بر ارتش ناتو می‌تواند، همچون مصدق ضمن سرکوب ملت ایران، با کوفتن بر طبل «مردم» لاف در غربت بزند. همچنان که بعضی‌ها برای نشاندن میرحسین موسوی بجای مهرورزی نسخة آلمان شرقی برایمان تجویز می‌کنند، آنهم در سایت اخبار روز.

یکی از انقلابیون «جنبش سبز» می‌خواهد سپاه و بسیج و نیروی اطلاعاتی را شکست دهد تا موسوی رئیس جمهور شود! بله این انقلابی دلسوخته هم «در سایه‌سار ولایت ارتش ناتو» هوس کودتا کرده! میرحسین موسوی که با کودتا وارد سیاست شد، و با کودتا به نخست وزیری رسیده بود، اکنون برای اینکه در جایگاه ریاست جمهوری قرار گیرد حتماً باید سپاه و بسیج و نیروهای امنیتی، یعنی همان عوامل اصلی کودتا از صحنه خارج شوند! همانطور که می‌بینیم اینبار هم «داس‌الله» در «یوتوپیا» به تحلیل شرایط «واقعی» پرداخته! ارتش ناتو در عراق، افغانستان و ترکیه عقب می‌نشیند تا جوجه چپ‌نمایان فاشیست برای بازگشت به «خط‌امام» یکبار دیگر «انقلاب» به راه بیاندازند! الگوی این انقلاب را هم از آلمان شرقی در سال 1989 اقتباس کرده‌اند، چرا که کشور ایران در اروپای غربی قرار گرفته و ارتش سرخ با ارتش ناتو برای اتحاد دو ایران شرقی و غربی به توافق رسیده‌اند:

«[...] آن تجربة‌ تاریخی که باید به آن نگاه کرد انقلاب ۱۹٨۹ در آلمان شرقی است.[...] بدون شکست سپاه، بسیج و سیستم اطلاعاتی، موسوی رییس جمهور نخواهد شد[...‌] از انقلاب نباید ترسید [...] روند آگاهانة‌ انقلابی ما را در موقعیتی قرار می‏دهد که هم در مقابله با سرکوب پیروز شویم و هم جامعة آزاد بعدی را بنیان بگذاریم.»


باید به این داس‌الله محترم بگوئیم، همان جامعة آزادی که در سال 1357 بنیان گذاشتید کافی است! بروید سر درس و مشق‌تان. در زبان عامیانه جوجه‌های تازه از تخم به در آمده را «زرده به ک..ن نکشیده» گویند، چرا که مقداری زردة تخم مرغ به بعضی جاهای‌شان چسبیده. «داس‌الله» جمکران هم پس از سی سال «مبارزه» با امپریالیسم جهانخوار و ابراز نفرت از لیبرال‌های «نیست‌درجهان» جمکرانی هنوز نفهمیده کشور ایران از نظر جغرافیائی و تاریخی نمی‌تواند در جایگاه کشور دیگری قرار گیرد، و به طریق اولی ملت ایران نیز از جایگاه واقعی خود خارج نخواهد شد. اما به مصداق نرود میخ آهنین در سنگ، داس‌الله همچون حزب‌الله زمان و مکان را نفی می‌کند، یکی در صحرای کربلا گیر کرده، دیگری در اروپای شرقی یخ زده!



...

جمعه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۸


«حق» و هنر!
...
انسان نه «حق» است، نه «باطل»، ‌انسان آزاد است و برخوردار از «حق انتخاب». هر فرد یا گروهی که حق انتخاب آزاد را از انسان سلب می‌کند، در واقع انسانی‌ات وی را می‌زداید و انسان را در جایگاه برده و بنده قرار می‌دهد. در راستای همین شیوة آزادی‌ستیز است که بعضی‌ها وظیفه دارند همة مفاخر فرهنگ ایران را در «سنگر حق» بنشانند.

صرافی نیویورک‌تایمز بیانیة محفل «الی ویزل» را در انتقاد از مهرورزی منتشر کرده و رادیوفردا هم بلافاصله بیانیة کذا را در اختیار شوت‌وپرت‌ها قرار داده. اهالی نیویورک‌تایمز زمانیکه حکومت‌اسلامی نفس‌کش‌طلبی و عربده‌جوئی می‌کند، به تفسیر و «تحریف» قرآن پرداخته، از زبان فعلة فاشیسم «اسلام خوب» و «مترقی» به ما معرفی می‌کنند، اما زمانیکه حکومت اسلامی به «فس فس» می‌افتد‌، صرافی نیویورک‌تایمز ضمن ستایش از اسلام «سبز» و مردم‌سالاری برخاسته از «خلخال آن زن یهودی»، زبان به سرزنش شخص احمدی‌نژاد می‌گشاید! می‌بینیم که کارفرمایان نیویورک‌تایمز هم با حکومت اسلامی هیچ مخالفتی ندارند، و اگر از مهرورزی گلایه می‌کنند، صرفاً به دلیل عقب‌نشینی محفل «اس‌. ‌اس» یعنی «اسلام‌نوازان اسرائیل‌پرست» غرب از دکان هسته‌ای است. اما از آنجا که چاقو دستة خودش را نمی‌برد، ‌ شیپور حزب دمکرات آمریکا به ناچار از نوکران محفل«اس. ‌اس» انتقاد می‌کند تا به همه بباوراند که حکومت مفلس جمکران «مستقل» است.

بله، هر بار تنش در بحران دست‌ساز هسته‌ای کمی آرام می‌گیرد، ‌ دست دولت اسرائیل در پوست گردو گیر می‌کند و سقوط شاخص بازار سهام جیغ و فریاد محفل «الی ویزل» را به آسمان می‌رساند. چرا که استقرار صلح در منطقه تهدید مستقیم منافع شبکة پنهان اقتصادی به شمار می‌رود. این شبکة‌ مقدس شامل دلالان محترم اسلحه، قاچاقچیان شریف مواد مخدر و برده فروشان مؤمن، خداجو و دین‌باوری است که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت می‌کنند و یک چشمه از عملیات‌شان همان «ایران گیت» کذا ‌بود.

شبکة پنهان در برابر نفت رایگان برای ادامة جنگ با عراق به گورکن‌ها اسلحه می‌داد و ارز حاصل از فروش نفت را برای سازماندهی شبکة خرابکار «کنتراها» در اختیار جان نگروپونته و «بانو» در آمریکای لاتین می‌گذارد. همچنانکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم و باز هم تکرار می‌کنیم، دولت‌های ایران و اسرائیل دو اهرم سرکوب استعماری در کل منطقه به شمار می‌روند. با استقرار حکومت اسلامی فقط پوشش این سیاست «تغییر» یافت، و روند سرکوب استعماری شتاب بیشتری گرفت. این مختصر را گفتیم تا روشن شود سیاست استعمار در منطقه «تداوم»‌ دارد، و این تداوم را استعمار با اعمال گسست‌های پیاپی در ایران و دیگر کشورهای منطقه تضمین می‌کند. به همین دلیل بررسی تاریخ معاصر کشورمان بدون در نظر گرفتن این اصل اساسی، یعنی تداوم سیاست استعماری، فاقد ارزش علمی خواهد بود.

بریتانیا به عنوان نیرومندترین قدرت استعماری جهان از دورة‌ صفویه در ایران حضور مستمر داشته و به مرور زمان، به ویژه پس از انقلاب اکتبر، نفوذ این امپراتوری در کشورمان افزایش یافت، چرا که پس از کودتای بلشویک‌ها، روسیه به حضور خود در ایران پایان داد و دست بریتانیا برای چپاول و تخریب در ایران هر چه بیشتر باز شد. کودتای کلنل آیرون‌ساید آخوندنواز، مشتی است نمونة خروار از سیاست استعمار بریتانیا بر علیه مطالبات مترقی مبارزان صدرمشروطه، از جمله «جدائی دین از سیاست». کودتای 28 مرداد و کودتای 22 بهمن تداوم همان کودتای آیرون‌ساید بود. نارضایتی مردم ایران از سرکوب استعماری ساواک یک مسئله است، «انقلاب» نامیدن کودتای 22 بهمن مسئلة دیگری است!

حال که به سرکوب استعماری پیش از ظهور خردجال رسیدیم، بد نیست نگاهی داشته باشیم به «اختیارات پدر»، در دورة نکبت‌بار نخست وزیری هویدا، یعنی پیش از تخلیة «امام» خمینی در فرودگاه مهرآباد.

در دورة هویدا، پدران محترم اختیارات وسیعی داشتند، از آنجمله بود، ‌ ممانعت از تحصیل و فعالیت‌های فرهنگی دختران‌شان. برای نمونه به چند مورد تأسف‌بار اشاره می‌کنیم. از سوی وزارت فرهنگ یک بورس تحصیلی در اختیار یکی از دانش‌آموزان برجستة‌ تهران قرار گرفت و علیرغم وساطت شخصی مدیر دبیرستان، به دلیل مخالفت پدر، دانش‌آموز مذکور از این فرصت محروم شد چرا که هیچ قانونی وجود نداشت که اختیارات «مطلق» پدر را سلب کند. البته این مسائل به دبیرستان محدود نمی‌شد. یکی از استادان دانشگاه تهران به وجود همین محدودیت‌ها برای دانشجویان‌اش اشاره می‌کند. بعضی دانشجویان دختر اجازه نداشتند در مسافرت‌های علمی شرکت کنند! در نتیجه، دانشگاه بجای ارجاع قضیه به وزارت‌ علوم و مراجع بالاتر، یک «راه حل» مناسب یافته بود! دانشجویان محروم با «ویراستاری» گزارش‌ سفر همدوره‌ای‌های‌شا‌ن واحد مربوطه را می‌گذراندند و به این ترتیب «مخالفت پدر» با مسافرت دخترش به سکوت برگزار می‌شد.

به عبارت دیگر این سوءاستفاده از «قدرت»، مورد «پذیرش ضمنی» جامعه بود. در حالت عادی یعنی در یک جامعة بهنجار، دولت چنین امکانات و اختیاراتی به پدر خانواده نمی‌دهد. حال مشابه همین رفتار «عصرحجر» را در غرب مشاهده می‌کنیم. به ویژه در خانواده‌های‌های مرفه ایرانی که ارواح شکم‌شان سخت با تحجر مخالف‌اند و پیش از خروج شاه از ایران کشور را ترک کرده‌اند، ولی همین رفتار وحشیانه را از خود بروز می‌دهند. پسر 19 ساله‌شان آپارتمان «گرفته»، البته به خرج پدر و مادر و جدا از خانواده زندگی می‌کند، ولی خواهر 25 ساله‌اش هنوز در کانون گرم خانواده لنگر انداخته، کجا؟ در همین شهر پاریس! بله «گوسفندی‌ات» در ساختار شخصیتی افراد هم وجود دارد حال آنکه در سرزمین گل و بلبل گوسفندی‌ات برای همه «اجباری» است و بی‌جهت نیست که گورکن‌ها گربة ترانس‌ژنیک تولید نمی‌کنند،‌ بزغالة «ترانس ژنیک» تولید می‌کنند! عشق به گوسفند و گله و دام‌پروری ریشه در «ادیان ابراهیمی» دارد.

حضرت ابراهیم، چنان علاقه‌ای به گوسفند و گله داشتند که به محض ورود به مصر، تصمیم گرفتند، عیال‌شان را به عنوان «خواهر» خود به کاخ فرعون ارسال کنند، تا «یهوه» ضمن مجازات فرعون،‌ یک گلة پرشمار برای آن حضرت فراهم آورد! اصولاً قادر متعال علاقة عجیبی به «قوادان» داشته و دارند، چرا که «قواد» هم مثل قدرت و قادر با «قاف» نوشته می‌شود. از سوی دیگر قواد، به دلیل پیشة غیرقانونی خود «اهل تقیه» و «خودانکاری» است و از ترس گرفتار شدن به چنگ قانون هیچوقت جایگاه واقعی اجتماعی‌اش را در برابر «غیرخودی‌ها» بروز نمی‌دهد. حال آنکه رهبران شریف و درستکار «جنبش سبز» برای کسب قدرت سیاسی و فریب مردم «تقیه» می‌کنند و رادیوفردا از زبان ایرانی‌نمایان به ما می‌گوید، «نه! اینها یعنی موسوی و کروبی، منظورشان از اجرای کامل قانون اساسی جمکران» اجرای کامل قانون اساسی جمکران نیست! خلاصه بگوئیم، کارفرمایان «رادیوکذا» می‌پندارند با عقب‌افتاده‌های ذهنی طرف‌اند!

باید پرسید، «شما» از کجا می‌دانید «منظور» موسوی و کروبی چیست؟ به شما منظورشان را گفته‌اند یا اینکه فقط «حدس» می‌زنید زمانیکه میرحسین موسوی به عنوان نمونه می‌گوید، «باز گردیم به دوران امام روشن ضمیر»، خواهان استقرار «دمکراسی»‌ در ایران است؟ اگر رهبران طاعون سبز طرفدار دمکراسی هستند،
چرا صریحاً مواضع‌ خودشان را اعلام نمی‌کنند، از چه می‌هراسند؟ میرحسین که آمادة «شهادت» هم شده بود پس دلیلی ندارد از ترس به دروغ متوسل شود. کسی که شهامت بیان صریح عقاید سیاسی خود را ندارد و اهداف‌اش را پنهان می‌کند، دکان شیادی باز کرده. تقیه و پوچ‌پردازی را «فعالیت سیاسی» نمی‌خوانند، این عمل شارلاتانیسم سیاسی است. همان شیوة خمینی است که برای ایجاد «سنگر حق» علیه باطل و پولاریزاسیون جامعه اعمال می‌شد، تا «حق بی‌طرفی» یعنی پایه و اساس آزادی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را لگدمال کند.

برای ایجاد پولاریزاسیون کافی است،‌ ضمن تأکید بر دین‌باوری خود، مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر را در بوق بگذاریم. مصاحبة میرحسین موسوی و بیانیة کروبی در سایت «کلمه»، بر همین ترفند مزورانه استوار است. پروپاگاند طاعون سبز بر «محوراسلام» تنظیم شده و شاخه‌های فرعی آن برای ایجاد «اجماع فراگیر» به اعلامیة جهانی حقوق‌بشر «گریز» می‌زند. این پروپاگاند می‌گوید: من مسلمانم، به سرکوب‌ها اعتراض دارم، من طرفدار آزادی‌بیان و آزادی زندانیان سیاسی هستم، همة معترضین به سرکوب، همة طرفداران آزادی بیان و آزادی زندانیان سیاسی، خارج از تعلقات مذهبی و سیاسی خود می‌توانند در کنار من قرارگیرند و خواهان اجرای کامل قانون اساسی حکومت اسلامی شوند! مسلم است که هیچکس با «آزادی بیان» یا آزادی زندانیان سیاسی مخالفت نخواهد کرد، اشکال اینجاست که قانون اساسی حکومت اسلامی تمامی آزادی‌ها، از جمله آزادی بیان را در چارچوب «تقدس» دین «برحق» قرار داده. به عبارت دیگر، اجرای کامل قانون اساسی در عمل با سرکوب تمامی حقوق و آزادی‌های «انسانی» توسط زنجیرة مقدسات اسلامی توأم خواهد شد! چرا که دین اسلام «برحق» است، و از اینرو آزادی‌های انسانی را اصولاً «باطل» می‌شمارد. حال آنکه انسان خارج از دو سنگر حق و باطل قرار می‌گیرد، چرا که انسان «زمینی» است.

نیازهای انسان، آزادی‌های اجتماعی و فردی او، و‌ ‌باورها و تخیلات‌اش هیچیک را نمی‌توان حق یا باطل به شمار آورد. به همین دلیل است که پروپاگاند استعمار می‌کوشد فضای جامعة ایران را دوقطبی کند. پولاریزاسیون جامعه، با نفی حق بی‌طرفی، «انسان» را از انسانی‌ات محروم کرده، وادارش خواهد نمود تا به گلة «حق» بپیوندد. در غیراینصورت،‌ چه بخواهد و چه نخواهد در گلة «باطل» قرار خواهد گرفت. برای تأمین منافع استعمار در ایران هیچکس حق ندارد خارج از ایندو سنگر استعماری و پیش‌ساخته بنشیند! به عبارت دیگر، تبلیغات استعماری پایه و اساس آزادی» یعنی «حق انسانی» بیطرف ماندن در «نبرد مقدس» توحش حق و باطل را برای ملت ایران ممنوع می‌داند. به همین دلیل بود که در وبلاگ «شیخ و شنل قرمزی» گفتیم «شاه‌الله» دست در دست پیروان خط امام، حزب توده و دیگر خودفروختگان در «سنگر حق» لنگر انداخته!

رضا پهلوی که انتخابات جمکران را محکوم کرده بود پس از جنجال 23 خردادماه به یک‌باره مدافع میرحسین موسوی از آب درآمد و به این ترتیب در کنار کسانی قرار گرفت که به پیروی از تبلیغات سازمان سیا، سلطنت را «سکولار» می‌دانند! حال این پرسش منطقی مطرح می‌شود که به فرض محال اگر سلطنت سکولار وجود داشته باشد و سلطنت پهلوی هم همان سلطنت «نیست در جهان» و سکولار بوده، ‌ چرا به مرور زمان، اختیارات آخوندجماعت و بساط آخوندپروری در ایران اینچنین گسترش یافت؟ به عنوان نمونه چرا در دورة مصدق مدارس مختلط تعطیل می‌شود؟ یا به چه دلیل بعد از کودتا شاه «سکولار» در همسوئی کامل با آخوند بر این عمل ضدفرهنگی صحه می‌گذارد؟ چرا در دورة نکبت‌بار هویدا آنقدر بساط روضه‌خوانی رونق می‌گیرد که حتی خوانندگان موسیقی پاپ هم برای گرم کردن دکان‌شان دست به روضه‌خوانی و عارف‌نمائی‌های «روحوضی» می‌زنند و ... چرا در این سلطنت فرضاً «سکولار»، بجای ممانعت از سرکوب زنان، همچون نمونه‌هائی که در بالا آوردیم، روز به روز بساط روضه و زوزه و حسینیه‌سازی و توجیهات مذهبی بر فضای جامعه سنگین‌ و سنگین‌تر ‌شد؟

به عقیدة ما پاسخ روشن است، همة این فعالیت‌ها زمینه‌سازی برای ایجاد «سنگر حق» امام روشن ضمیر بود تا ایشان بتوانند توهمات مقدس را به ایدئولوژی حکومت تبدیل فرمایند. به محض اینکه چنین معجزه‌ای محقق شد، فعلة فاشیسم جهت تکمیل لجن‌پراکنی به فرهنگ ایران، از دیوان حافظ تا سروده‌های فروغ فرخزاد را سریعاً به ایدئولوژی تبدیل کردند، و فروغ فرخزاد، نماد آزادی زن ایرانی را پس از مرگ در سنگر طرفداران خمینی و امام زمان مستقر نمودند. بله، وقتی حق و باطل بر جامعه حاکم ‌شود مفاخر فرهنگی هم می‌باید «سنگر حق» را انتخاب کنند.

البته اگر اینان در قید حیات باشند یا وادار به سکوت خواهند شد، یا فرارشان می‌دهند تا در خارج از مرزها از هر چه قلم و قلم‌زنی است دست بردارند، و دست استعمار غرب را در کشور برای جفتک‌اندازی، نویسنده‌سازی و «شاعرسازی» کاملاً باز بگذارند. اگر هم در قید حیات‌ نباشند، فاشیست‌های «فرهیخته» آن‌ها را در سنگر حق می‌نشانند تا حق و حقوق‌‌شان را از ارباب دریافت دارند. خلاصه می‌کنیم، اگر انسان «آزاد» است، فعلة فاشیسم را به دلیل گله‌پرستی و آزادی‌ستیزی‌اش به سرعت می‌توان شناسائی کرد. فروغ فرخزاد و صادق هدایت، از اهداف «ایده‌آل» و بسیار بااهمیت فاشیست‌های جیره‌خوار استعمار برای لجن‌پراکنی به شمار می‌روند. دلیل هم اینکه برخلاف اعضای همه فن حریف محفل «احترام به ادیان»، این دو هنرمند ایرانی هیچگاه در «سنگر حق»، چه از آن «شیخ» و چه از آن «شاه» ننشستند.

من می‌توانم از فردا
[...]
رسماً به مجمع فضلای فکور و فضله‌های فاضل
روشنفکر [...]
بپیوندم



...

پنجشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۸


«شیخ» و شنل‌قرمزی!
...

«انصراف» میرحسین موسوی و شرکاء از شرکت در راهپیمائی 22 بهمن، ضمن ایجاد مشروعیت برای حکومت اسلامی، همة مخالفان این حکومت و همة طرفداران دمکراسی را در سنگر فاشیست‌های «پیروخط امام» قرار خواهد داد. بهوش باشیم! اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن با هدف گسترش دامنة مقدسات، می‌خواهند جنبش منفور و مزور سبز را بجای ملت ایران بنشانند. برای تحقق چنین هدفی است که دارودستة موسوی به «شبیه سازی» و ایجاد «تشکل‌های موازی» با تشکل‌های دوران امام روشن‌ضمیرشان مشغول شده و «گله‌های مقدس» نوین به راه می‌اندازند. از آنجمله است گلة «مادران عزادار» که بیانیه‌های مضحک هم می‌صدورد.

باید حضور ساواک کودن جمکران که دکان «مادران عزادار» ‌افتتاح کرده بگوئیم، مادر بودن و عزادار بودن برای کسی امتیازات ویژه به همراه نمی‌آورد. اگر می‌پندارید با تشکل کذا می‌توانید یک دکان «تقدس» موازی با دکان «خانوادة شهدا» و پدر و مادر و همسر و عمه و خالة «شهید» به راه بیاندازید کور خوانده‌اید. برای صدور بیانیه‌های ابلهانة دکان جدید، «بیانیه‌نویس» ساواک را به زحمت نیندازید! تهدید گورکن‌های قوة قضائیه به اعدام مخالفان و دمیدن «مادران عزادارتان» در شیپور مخالفت «فرضی» با اعدام‌ها، بازار کساد جنبش سبز را رونق نخواهد بخشید!

امروز در سایت‌های فقرفرهنگی مطالب شیوائی به چشم می‌خورد که عنوان چشمگیرترین‌شان از نظر بینوائی و افلاس «فرهنگی»، یا بهتر بگوئیم از جنبة «سبک مغزی»، جشن و پایکوبی برای «سرنگونی سلطنت» در ایران بود. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم گویا نویسندة مطلب کذا با تاریخ معاصر ایران آشنائی ندارد، در غیراینصورت می‌دانست که در ایران سلطنت را کلنل آیرون‌ساید آخوندپرور سرنگون کرد، آنهم حدود 8 دهة پیش! در ضمن پیشرفته‌ترین و متمدن‌ترین کشورهای جهان در کمال تأسف «نظام سلطنتی» دارند. سری به هلند و دانمارک بزنید و آزادی‌های مدنی را در این کشورها با «جمهوری» فرانسه یا جمهوری فدرال آلمان مقایسه کنید، خواهید دید آنچه ایجاد اشکال می‌کند به هیچ عنوان «نوع» حاکمیت نیست، «استعماری» بودن آن است! و حاکمیت ایران با هر کودتا، استعماری‌تر شده. البته جای تعجب نیست که «بعضی‌ها» از کودتا و براندازی در ایران شادی کنند! می‌دانیم که استعمار جیره‌خوار فراوان دارد. بگذریم و بازگردیم به «لغو انزوای رسانه‌ای» توسط حکومت جمکران!

این حکومت، طی 8 ماه اخیر با ایجاد آشوب و تحمیل انزوای رسانه‌ای قصد کودتا و سپردن حکومت به امام زمان در واشنگتن را داشت. اما علیرغم سرکوب وحشیانة‌ مردم و تهاجم گروه‌های ویژة ضربت به نیروهای انتظامی غیرمسلح نتوانست حکومت را به امام زمان تحویل دهد! در نتیجه، با «لغو انزوای رسانه‌ای» یک گام به عقب برداشته تا بتواند با حذف رسانه‌ای «بی‌طرفان» در این جنگ زرگری سرکوب را گسترش بخشد.

«لغو انزوای رسانه‌ای» توسط حکومت خودفروختة جمکران می‌تواند «اهدافی مقدس» و «چندگانه» دنبال کند. از آنجمله است، «تأمین مشروعیت» برای کل حکومت اسلامی، «رفع مشروعیت» از احمدی‌نژاد که همزمان به تأمین مشروعیت و کسب وجهه برای خشونت‌طلبان «جنبش سبز» منجر می‌شود. جنبشی که علاوه بر حزب «شریف» توده، دارو ودستة داریوش‌همایون و «شاه‌الله» را نیز در بر می‌گیرد. باری، اربابان حکومت‌اسلامی می‌خواهند همة «غایبان» در راهپیمائی 22 بهمن را به عنوان طرفداران میرحسین موسوی به ملت ایران حقنه کرده، به افکار عمومی در غرب چنین القاء‌ کنند که اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران به دلیل طرفداری از فاشیست‌های جنبش سبز از شرکت در راهپیمائی 22 بهمن خودداری کرده. بله، سازمان سیا وقتی کودتای خود را با تکیه بر تقلب یک «انقلاب شکوهمند» معرفی می‌کند، برای سر پا نگاهداشتن چنین ساختاری جز گسترش دامنة تقلب راه دیگری نخواهد داشت.

تقلب و دروغ و الگوبرداری شگردهائی است که میرحسین موسوی و شرکاء همچون دیگر نخبگان حکومت اسلامی در آن مهارت فراوان پیدا کرده‌اند. ‌ در این راستا، اربابان‌ زرنگ‌ جنبش سبز در لندن و واشنگتن به «فکر» بکر «تقلید» از عبدالله عبدالله، رقیب انتخاباتی حامد کرزای افتاده‌اند! بله، «تینک تنک‌های» عموسام پس از 8 ماه «تفکر» و «پژوهش» و «برین ستورمینگ» و ... به این نتیجة درخشان رسیده‌اند که باید از شگرد دکتر عبدالله در افغانستان «نسخه برداری» کنند، و میرحسین موسوی جنایتکار و کودن را در همان موقعیت ممتاز رقیب کرزای در افغانستان قرار دهند. در حالیکه عبدالله عبدالله هیچ ارتباطی با اوباشی از قماش میرحسین موسوی ندارد!

نخست اینکه آقای عبدالله برخلاف موسوی از اراذل و فرصت‌طلبان کشورش نیست و شهرت به جنایت و خیانت و فساد هم ندارد! دیگر اینکه رقیب حامدکرزای برخلاف میرحسین موسوی، «شهامت» و «صراحت» دارد. وی پس از برگزاری انتخابات، تهدید کرد اگر به تقلب‌ها رسیدگی نشود از طرفداران‌اش خواهد خواست با کلاشنیکف به خیابان‌ها بیایند. به عبارت دیگر رقیب حامد کرزای، در کشوری که 8 سال است تحت اشغال ارتش ناتوست، حکومت تحت الحمایة ناتو را به رویاروئی نظامی تهدید کرد! روشن‌تر بگوئیم رقیب کرزای رسماً به ارتش اشغالگر هشدار داد. شهامتی که امثال میرحسین موسوی، و دیگر اهالی بلاد تقیه و پفیوزی در هر حال از آن بی‌بهره‌اند. از این گذشته، عبدالله عبدالله نه شایعه‌پراکنی کرد، و نه قانون‌شکنی.

وی ابتدا تقلب در انتخابات را از «طریق قانونی» به «اثبات» رساند، و پس از اینکه ثابت شد حمید کرزای ابله تقلب کرده و انتخابات می‌باید به دور دوم کشیده شود، آقای عبدالله از شرکت در دور دوم انتخابات خودداری کرد. و به این ترتیب حامد کرزای با آراء کمتر از حد نصاب قانونی با ذلت و حقارت در جایگاه ریاست جمهور «دست‌نشانده» تثبیت شد و هنوز نتوانسته دولت تشکیل دهد،‌ چرا که مجلس از دادن رأی اعتماد به اکثر برگزیدگان وی خودداری می‌کند. در این چارچوب اگر واقعة غیرمنتظره‌ای رخ ندهد، آقای عبدالله رئیس جمهور آیندة افغانستان با اکثریت قاطع آراء خواهد بود.

مشاهدة این شرایط آب از لب‌ولوچة سازمان سیا سرازیر کرد و می‌خواهد برای اراذل و اوباش جیره‌خوار خود در جمکران و شرکای برون مرزی‌شان نیز شرایط مشابهی ایجاد کند! افسوس که انسان‌ستیزی باعث مرگ نمی‌شود! اگر حماقت، زرنگی‌های ابلهانه و تقلب باعث مرگ می‌شد، مسلماً حکومت جمکران و اربابان‌اش در غرب تاکنون همگی زمین را از وجود پلیدشان پاک کرده بودند. اما از آنجا که تاکنون ایام به کام «اسلام‌نوازان اسرائیل‌پرست» بوده اینان نیز در ذهن علیل‌شان برنامه‌های «سوپر اینتلیجنت» یعنی سرشار از ذکاوت و فراست آماده کرده‌اند؛ از آن ‌جمله است، واریز کردن تعداد اندک شرکت‌کنندگان در راهپیمائی 22 بهمن به حساب احمدی نژاد، و ادعای اینکه «بقیه»، ‌ یعنی همة «غایبان»‌ در راهپیمائی کذا طرفدار جنبش سبز و میرحسین موسوی به شمار می‌روند. چه فکر بکری!

کافی است در آخرین ساعات 21 بهمن شیپورهای استعمار چنین شایع کنند که، نظامیان میرحسین موسوی را تهدید کرده‌اند که در صورت شرکت در راهپیمائی 22 بهمن همة طرفداران‌اش را به عنوان برانداز دستگیر خواهند کرد، و موسوی هم به دلیل «نوع‌دوستی» از شرکت در راهپیمائی انصراف داده! میرحسین موسوی همچنانکه شاهدیم طی سه دهة اخیر به ویژه طی 8 سال صدارت پرافتخار، «انسان دوستی» و «خشونت ستیزی» خود را در عمل به اثبات رسانده! بله، این است دلیل «لغو انزوای رسانه‌ای» توسط حکومت خودفروختة جمکران: تأمین مشروعیت دوباره برای حکومت توحش و کسب وجهه برای خشونت طلبان «جنبش سبز».

گاوچران‌ها می‌پندارند این طرح ابلهانة سرشار از نبوغ همچون کودتای بهمن‌ماه 1357 «موفق» خواهد شد. و به زعم یانکی‌ها شرکت‌کنندگان در راهپیمائی کذا «طرفدار» مهرورزی، «اسلام سیاه» و «شمشیر بران» معرفی می‌شوند و غایبان، یعنی اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران که با طاعون سبز هم مخالف‌اند، به عنوان طرفداران «اسلام سبز» و «مترقی» و به ویژة مدافعان مردم‌سالاری‌دینی با «شورای فقها» و «خلخال آن زن یهودی» شناخته خواهند شد. حال آنکه اربابان حکومت اسلامی کور خوانده‌اند! اگر میرحسین موسوی از شرکت در تظاهرات انصراف دهد و طرفداران‌اش هم در سالگرد کودتای ننگین شرکت نکنند، یک بخش از مخالفان احمدی‌نژاد که با جنبش سبز همراهی کرده بود، راه خود را از این تشکل جدا خواهد کرد. به عبارت دیگر، در صفوف حضرات شکاف ایجاد می‌شود و دارودستة موسوی، برای حفظ سهم چپاول به ناچار پشت سر مهرورزی خواهد ایستاد. بیانیة آخوند مهدی کروبی شاهدی است بر این مدعا!

بخش‌هائی از این بیانیه در نووستی، مورخ 15 بهمن‌ماه 1388 انتشار یافته که برای اثبات شارلاتانیسم کروبی کفایت خواهد کرد. شیخ مهدی ابتدا تأکید می‌کند، ‌ روز 22 بهمن یادآور «دین‌باوری» مردم است، وی در ادامه خواهان اجرای قانون اساسی حکومت اسلامی شده و در پایان خطاب به «جوانان تحصیل‌کرده» می‌گوید در این «جنبش» هیچ حد مرز مشخصی بین گروه‌ها نیست، ‌ و حرکت کذا ابداً جنبة دینی و ایدئولوژیک ندارد! خلاصه کروبی هم مانند موسوی می‌خواهد با شعار پوچ، پیرامون «نفی» و «ابهام» ایجاد اجماع کرده، یک «گلة» عظیم به راه بیاندازد.

شیخ‌ مهدی یک بیانیه صدوریده و از «همه» خواسته برای تکرار مطالبات خود در سال سال 1357 در راهپیمائی 22 بهمن امسال شرکت کنند! به یاد داریم که فرخ نگهدار یعنی همان «حبة انگور» ترانس‌ژنیک سازمان سیا، در رادیو فردا تأکید کرده بود که فضای جامعة ایران همان فضای 31 سال پیش است! بعد نوبت به شنگول، یعنی میرحسین موسوی رسید که مزخرفات نگهدار را نشخوار کند، و اکنون «منگول» سازمان سیا، یعنی شیخ کروبی برای بازنشخوار پروپاگاند سازمان سیا وارد میدان شده. شیخ منگول کروبی می‌فرمایند، باید «دستاوردها» و «آرمان‌های» 22 بهمن 1357 را مطالبه کنیم، چون این مطالبات را «صاحبان قدرت» پنهان کرده‌اند!

به قول مش قاسم، دروغ چرا؟ ما که «دستاورد» 22 بهمن را ندیدیم! شاید شیخ منگول به «ازدحام مردم» در خیابان‌های مرکز تهران اشاره دارد! این که دستاورد نیست. سی سال است با شعارهای پوچ و ابلهانه به لشکرکشی خیابانی مشغول‌اید! روز 22 بهمن هم جز شعار پوچ «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «تجمع مردم» هیچ نبود. فقط بوق سازمان سیا برای‌مان یک سخنرانی میهنی و مضحک پخش کرد،‌ بعد هم سرود «ای ایران» را شنیدیم، سپس حاج اکبربهرمانی که هنوز برای‌مان ناشناس بود در تلویزیون بیانیة ساواک را روخوانی کرد و گفت، «بله،‌ آمریکا از پیشرفت ما جلوگیری می‌کرد و ...» و مزخرفاتی از این قبیل! خوشبختانه طی سه دهة اخیر آمریکا راه پیشرفت را برای روضه‌خوان‌ها بازگذاشت. نتیجه هم در برابرمان قرار دارد: چادرسیاه، فقر، فسادمالی، قانون‌شکنی، شش میلیون آواره، و ... و پیشرفت و ترقی ملایان در همة زمینه‌ها، به ویژه در زمینة چرندبافی و چپاول و جنایت! آرمان‌های 22 بهمن چه بود؟ دیکتاتوری نعلین! امروز هم باید «همه» خواهان حکومت جیره‌خواران مخالف‌خوان و مقدس دربار پهلوی باشند؟ مگر ملت ایران فراموشی گرفته؟ خیر! اشکال شیخ مهدی منفور این است که ملت ایران حکومت ملایان را نمی‌خواهد، ولی آنگلوساکسون‌ها همچنان شیفتة طالبان جمکران‌ باقی مانده‌اند.

در واقع پادوهای استعمار بجای اینکه بگویند، ارباب، همان ارباب سی سال پیش است و خواسته‌های‌اش تغییر نکرده، می‌گویند، ‌مطالبات مردم ایران، همان مطالبات سی‌سال پیش است! بله نوکران عموسام با اینکار می‌توانند با یک تیر سه نشان بزنند! هم دست خون‌آلود استعمار را در پیش چشم خلق پنهان ‌کنند، هم خود را مدافع مردم جلوه ‌دهند، و از همه مهمتر دین‌فروشان شیعی‌مسلک را بجای ملت ایران بنشانند. کروبی می‌گوید، روز 22 بهمن یادآور «تجلی باور دینی» مردم ایران است! بله، این گوسالة ننه حسن اصرار دارد نارضایتی مردم از سرکوب استعماری را به حساب عشق و علاقة ملت به آخوندجماعت بگذارد تا بر اساس ترهات فوکویاما، ملایان جیره‌خوار استعمار و بنیاد دین را در تضاد با استبداد «سلطنت» معرفی کند و به این ترتیب در کمال حماقت «سلطنت» و «فرایزدی» و غیره را «سکولار» جا بزند! می‌بینیم که بهرمانی، خاتمی، نیکفر، کروبی و دیگر فعلة فاشیسم در واقع به نشخوار و بازنشخوار تولیدات سازمان سیا مشغول‌اند و البته با «غرب» هم خیلی مخالف‌اند!

آنجا که «آزادی‌بیان» و آزادی‌های اجتماعی مطرح می‌شود،‌ بلافاصله از طویلة سازمان سیا برای توجیه سرکوب فرهنگی «نظریه» به دست‌شان می‌دهند، تا چند دروغ بزرگ را به مخاطب حقنه کنند. نخست اینکه مخالفان شاه همه آزادیخواه بوده‌اند! دیگر اینکه خمینی و دیگر ملایان مزدور انگلستان که جیره و مواجب‌شان از دربار می‌رسید، همگی مخالف شاه بودند، چرا که شاه «باطل» بود! در نتیجه، همة شوت‌وپرت‌هائی که با سرکوب ساواک مخالف بودند، الزاماً دین‌باور خواهند شد. ولی برای سر هم کردن چنین مزخرفاتی، کروبی، یعنی منگول سازمان سیا حتماً باید کور و کر هم باشد، چرا که از تظاهرات زنان و تظاهرات طرفداران لائیسیته در تهران بی‌خبر مانده، و مسلماً به همین دلیل یاوه‌گوئی و به قول معروف ژاژخائی می‌کند.

کروبی می‌گوید، «حق مردم»‌ عبارت است از تجمع در خیابان و تکرار شعارهای پوچ به اصطلاح «انقلاب» کذا. به زعم ایشان «حق» کذا همان «عهد» مردم با جمهوری اسلامی بوده! به زبان ساده‌تر این شیخ جنایتکار و مزور جز پوچیات هیچ حقی برای «مردم» قائل نیست:

«دستاوردها و آرمان‌های امیدبخش که برخی از آن یا به فراموشی سپرده شده و یا به انحراف رفته را [...] مطالبه کنیم. این مطالبات قانونی حق مردم است که در انقلاب 57 عهد مردم و با جمهوری اسلامی بوده [...] و این روزها صاحبان قدرت آن را در صندوقخانة قدرت پنهان ساخته‌اند[...]»


البته «صندوقخانة قدرت» در واشنگتن است، و اگر به دقت اظهارات شیخ «منگول» را بنگریم خواهیم دید که برای «مجاور شدن» با صندوقخانة کذا همچون امام دجال‌اش در نوفل لوشاتو، دست به عوامفریبی زده و مرز مفاهیم را مخدوش می‌کند. ایشان با مغلطه و تناقض‌گوئی و شعار پوچ خود را مدافع آزادی جلوه می‌دهند تا بتوانند پیرامون «نفرت» ایجاد «اجماع» کنند؛ با این تفاوت که شیخ مهدی، به بهانة مخالفت با «اسلام بد» به دفاع از قانون اساسی توحش، یعنی همان مزخرفات و مبهماتی که نوکران «صندوقخانه» بر اساس نهج‌البلاغه و حدیث و روایت سرهم کرده‌اند مشغول شده، رعایت «حق انتخاب‌کنندگان»‌ را می‌طلبد! در واقع کروبی بر طبل «حق» می‌کوبد، حقی که به دلیل ابهام قانون اساسی جمکران هیچ چارچوب مشخصی نمی‌تواند داشته باشد. کروبی، همچون میرحسین موسوی به تکرار همان مهملات رادیوفردا مشغول است، و خارج از شعار دلفریب «آزادی زندانی سیاسی»، دم از آزادی مطبوعات هم می‌زند، بدون اینکه بداند، «آزادی بیان» در یک تئوکراسی در هر حال نمی‌تواند وجود داشته باشد.

در مورد آزادی زندانی سیاسی می‌باید به شیخ مهدی یادآور شویم، زندانی سیاسی به کسی اطلاق می‌شود که به دلیل «عقاید سیاسی مخالف»‌ زندانی شده، قانون‌شکن و چاقوکش را زندانی سیاسی نمی‌خوانند، اینان «مجرم» هستند و می‌باید پاسخگوی اعمال خود باشند. اگر در طویلة ارتش ناتو گاوهای حاج میرزا آغاسی نظیر سرکار «رهبر» سیاسی شناخته می‌شوند،‌ پیروان گاوها را «زندانی سیاسی» نمی‌توان به شمار آورد! در مورد «آزادی بیان» و آزادی مطبوعات در تئوکراسی پیشتر توضیح مفصل داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم، فقط یادآور می‌شویم آنجا که مقدسات حاکم است، همواره دو قطب کاذب حق و باطل وجود دارد، و «انسان»، نه حق» است و نه باطل، انسان آزاد است که خارج از دو جبهة حق و باطل قرار گیرد. در حکومت مقدس محلی برای انسان پیش‌بینی نشده،‌ در نتیجه سخن گفتن از فضای باز مطبوعات و نقد و نقادی جز شارلاتانیسم و پدرسوختگی هیچ نیست. البته شیخ مهدی را ما می‌شناسیم و در شیادی‌اش تردیدی نداریم، و به همچنین است در حماقت‌اش. کروبی همچون خمینی «باید، باید» به راه انداخته می‌گوید فضای امنیتی و جو پلیسی و ... «باید» برچیده شود:

«آزادی بی‌قید و شرط زندانیان سیاسی [...] فضای باز مطبوعات و به رسمیت شناختن نقد و نقادی و بازگرداندن آرامش به دانشگاه‌ها [...] فضای امنیتی و جو پلیسی و محیط رعب و وحشت برداشته شود‌[...]»

متأسفانه «باید» به آن گوساله ننة حسنی که در ساواک برای شیخ مهدی بیانیه می‌نویسد بگوئیم، فضای باز مطبوعاتی و نقد و نقادی در دانشگاه نظم دمکراتیک می‌طلبد و انسان پاسخگو. شیخ کروبی که عمری را به همکاری با امثال جزایری گذرانیده، و با هرگونه نظم بیگانه است و پاسخگوی اعمال خود نیست بهتر است از این شکرخوری‌ها نکند. البته پس از ابراز این «گزافات»، کروبی بلافاصله خودش به ارعاب مخاطب پرداخته می‌گوید مراقب باشید، یکوقت «دشمن» ارزش‌های دینی و اخلاقی شما را خدشه دار نکند! به عبارت دیگر مهدی کروبی به نعل و به میخ می‌زند، چند جملة «شبه‌ دمکراتیک» خطاب به افراد بالغ و مسئول حواله می‌کند، بعد خودش وحشت می‌کند و چند جمله هم به گوش افراد صغیر و مهجور می‌خواند تا مراقب باشند که مثل شنل قرمزی «فریب» گرگ پلید را نخورند:

«مبادا عوامل نفوذی و بیگانگان و اجانب در صفوف شما رخنه نموده و ارزش‌های دینی و اخلاقی و ملی را خدشه‌دار نمایند [...]»

کروبی پس از هشدار به همة شنل قرمزی‌ها، «جوانان تحصیلکرده» ‌را مخاطب قرار می‌دهد! گویا تاکنون روی سخن با «کهن‌سالان بی‌سواد» بوده! خلاصه شیخ مهدی به این جوانان می‌گوید، این جریان «ایدئولوژی فراگیر» نیست، برای دفاع از عقیده و مرام و دین خاصی نیست! عجیب است که بالاتر مهدی کروبی به قانون اساسی حکومت چسبیده بود و به مجلس خبرگان و در پایان ادعا می‌کند دین و مرام و مسلکی در کار نیست و «همه» به ویژه «مخالفان» می‌توانند بیایند تا برای‌شان حق رأی، و انتخابات آزاد بگیریم و همزمان با اصلاح شیوة‌ «حکومت‌داری» و قانون‌مداری، حقوق شهروندی‌شان رعایت شود! اگر پیام‌های امام روشن ضمیر میرحسین موسوی را در نوفل لوشاتو مرور کنیم، متوجه هم‌سوئی کامل‌شان با بیانیة کروبی خواهیم شد. وجه مشترک این بیانیه‌ها «مرزشکنی» در عرصة مفاهیم،‌ یا «مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد» است. این ساختارشکنی با هدف فروپاشانی مرزهای اجتماعی و تهاجم به حریم خصوصی، یعنی خارج کردن فرد از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش به عنوان یک انسان صورت می‌گیرد. پیامد این عمل لگدمال کردن آزادی اساسی انسان یعنی حق انتخاب «بی‌طرفی» سیاسی و بیرون ماندن از فضای دوقطبی‌ای است که تبلیغات استعمار ایجاد کرده. رهبران جنبش «انسان‌ستیز» سبز، می‌کوشند با شعارهای عوامفریبانه «فضای بی‌طرفی» سیاسی را به حداقل رسانده، پولاریزاسیون را گسترش بخشند، اینان «حق عدم انتخاب» بین دو قطب کاذب، یعنی حداقل «آزادی انسان» را نیز برنمی‌تابند:

«[...] جنبش اعتراضی [...] یک ایدئولوژی فراگیر نیست [...] برای دفاع از عقیده یا مرام سیاسی و دینی خاصی نیست [...] افراد [...] در آن دارای آراء و عقاید گوناگونی هستند که هر یک از ما می‌توانیم با آن‌ها موافق یا مخالف باشیم. فصل مشترک این جنبش استیفای حق رأی، انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، آزادی بی‌قید و شرط زندانیان سیاسی، اصلاح شیوه حکومت‌داری و قانون‌مداری و رعایت حقوق شهروندی مردم است.»


بله اصل مطلب همان فصل مشترک جنبش اعتراضی است که جز پوچ‌بافی و یاوه‌گوئی هیچ نیست. «حکومت‌داری» دیگر چه صیغه‌ای است؟ هیچیک از حقوق و آزادی‌های مطروحه در این «فصل مشترک»، به ویژه حقوق‌شهروندی نمی‌تواند در یک تئوکراسی وجود داشته باشد! شهروند،‌ بنابرتعریف کسی است که در یک دمکراسی می‌تواند در قانونگزاری شرکت کند، به زبان ساده‌تر شهروند می‌باید «لائیک» باشد، در غیراینصورت «بشر» شناخته می‌شود، نه «شهروند»! شیخ مهدی! آن مشاور بدبخت و بینوای‌تان اینهمه وقت در فرانسه چه غلطی می‌کرده که چنین مهملاتی برای‌تان بافته؟ در حکومت اسلامی شهروند وجود ندارد، چرا که همان قانون اساسی سراسر بلاهت که بر اجرای کامل آن پای می‌فشارید، حق قانونگزاری و نظارت بر اجرای قوانین را به اولیای دین و فقها تفویض کرده!





...

چهارشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۸


کودتای نخ‌نما!
...
پس از فروپاشی پشت جبهة طالبان در پکن، شب گذشته احمدی‌نژاد اعلام داشت، ایران برای «تبادل اورانیوم»‌ آماده است، و معلوم شد دکان حاکمیت ایالات متحد برای تجهیز طالبان جمکران به سلاح اتمی رو به ورشکستگی گذارده.

البته سخنرانی احمدی‌نژاد از ابعاد دیگر نیز می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد. از آنجمله است دروغ‌پردازی‌ سایت‌های فارسی زبان در باب قدرت «الهی» مهرورزی در حکومت جمکران. احمدی‌نژاد در سخنرانی تلویزیونی خود صریحاً به بعضی مخالفت‌ها با پیشنهاد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در «وین» نیز اشاره کرد. مخالفت‌های کذا همچنانکه پیشتر هم در این وبلاگ گفتیم از سوی افرادی مطرح شد که وابستگی‌شان به محافل اسرائیل‌پرست غرب شناخته شده است. این محافل جهت تأمین منافع غیرمشروع خود با پشتیبانی از «یکجانبه‌گرائی» اسرائیل، در واقع از یکجانبه‌گرائی حکومت اسلامی نیز حمایت به عمل می‌آورند، و به این ترتیب مذاکرات صلح در منطقه را در بن‌بست قرار می‌دهند. این همان «سیاست» پربرکتی بود که پس از کودتای 22 بهمن 1357 در منطقه شتاب بیشتری گرفت.

حدود سه هفته پس از تشکیل دولت خیابانی مهدی بازرگان، این دولت در تاریخ 4 مارس 1979، به طور یکجانبه با مصر قطع رابطه کرد. دلیل دولت محبوب و مردمی و انقلابی این بود که مصر با اسرائیل «سازش» کرده. حل اختلافات از طریق مذاکره را در قاموس گورکن‌ها «سازش» گویند، و کاری است بس نکوهیده! چرا که پیامبر و امامان روضه‌خوان‌های جمکران زمانی که در موضع ضعف بودند، می‌فراریدند و به قول معروف «هجرت» می‌کردند، و هنگامی که خود را در موضع قدرت می‌دیدند شمشیر به دست ‌گرفته از کشته پشته می‌ساختند، خلاصة مطلب یا ارباب بودند یا بنده. و از آنجا که سیاست گورکن‌ها همچون سیاست دیگر نوکران آنگلوساکسون‌ها «عین دیانت‌شان» است، پس با «زمان» و «مکان» کاری ندارند و مسائل امروز کشور را با راهکارهای «منطق ستیز» امام‌علی و آیات الهی و دیگر توهمات «مقدس» گذشتگان حل و فصل می‌کنند. به همین دلیل است که حکومت‌های «اسلامی» اینچنین از الطاف ویژة استعمار غرب برخوردار می‌شوند. و به همین دلیل بود که مبارزان صدرمشروطه خواهان «جدائی دین از سیاست» و «قانون بجای شریعت» بودند.

از آنجا که «سیاست» بر کل کشور اعمال می‌شود، جدائی دین از سیاست، از نظر حقوقی «دین» را در «حریم خصوصی» قرار خواهد داد. به عبارت دیگر، باورها و توهمات مقدس یا غیرمقدس نمی‌تواند به عنوان «سیاست» بر جامعه و به طور کلی بر دیگران تحمیل شود. از نظر حقوقی، مفهوم دین به عنوان «حریم خصوصی» این است که در یک جامعة بهنجار، هیچ فرد و گروهی حق ندارد اعتقادات و باورهای خود را بر دیگران تحمیل کند. در چنین جامعه‌ای اختیارات پدر و مادر نسبت به فرزند نیز از «محدودیت قانونی» برخوردار می‌شود. به عنوان نمونه، در کشور فرانسه پدر و مادر حق ندارند به دلیل «اعتقادات دینی» و یا به هر دلیل دیگری مانع از تحصیل فرزندشان شوند، تحصیل تا سن 16 سالگی اجباری و در مدارس دولتی رایگان است. در صورت تخلف والدین، دولت می‌تواند پدر و مادر ناشایست را از حق سرپرستی فرزند محروم کند. البته در بسیاری از موارد دیگر نیز دولت می‌تواند برای حمایت از حقوق فرزندان دخالت کند!

همچنانکه پیشتر هم به تفصیل گفتیم محمد مصدق برای تأمین منافع ارباب، در دو عرصة «فرهنگ» و «اقتصاد» سنگ تمام گذاشت. خارج از «ملی کردن نفت»، یکی از شاهکارهای «قهرمان ملی» ممنوعیت مدارس مختلط در کشور بود. و تداوم همین سیاست آخوندپرور بود که در سال 1357، نهایت امر جامعة ایران را به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم کرد. تمامی انقلاب‌های تاریخ بشر، حتی انقلاب «بومی» چین، حقوق و آزادی‌های زنان را در اولویت قرار داد، حال آنکه کودتای 22 بهمن، سرکوب را از زنان آغاز کرد و آن را با کشتار اقلیت‌های قومی و سپس از طریق جنگ عراق گسترش بخشید. یکی از افتخارات دوران نخست وزیری میرحسین موسوی، خارج از آنچه تاکنون در این وبلاگ مطرح شده، خرید و فروش جنگ زدگان ـ زنان و کودکان ـ در شهر تهران بود. فروشند‌گان در کمال «آزادی» و «استقلال»، تولیدات «نعمت الهی» را به مشتاقان عرضه می‌کردند. البته از آنجا که حکومت اسلامی «برحق» بود همة‌ فعالیت‌های‌اش نیز «برحق» به شمار می‌رفت و مخالفان‌اش همه «باطل» بودند. درست مثل امروز. با این تفاوت که امروز به دلیل «خدمات» محفل کودتا، یک «جبهة حق»‌ موازی هم گشوده شده که در آن کلیة‌ جنایتکاران و خشونت‌طالبان پیرو خط امام، ‌ ضمن مخالفت با «جبهة‌ حق» ‌رسمی حکومت، ‌یک «اسلام خوب»،‌ «مترقی» و «پیشرفته»‌ را نیز برای فروش به «مردم» عرضه می‌کنند.

به عبارت دیگر دعوای دو جناح حکومت هیچ ارتباطی به ملت ایران ندارد، این جنگ زرگری همچون جنجال ملی کردن نفت، ‌ صرفاً برای حفظ منافع استعمار به راه افتاده. به همین دلیل است که ما از طرفداران دمکراسی می‌خواهیم، اجازه ندهند تبلیغات استعماری احساسات را بر آنان چیره کند. برخورد احساسی با مسائل هرگز منطقی نخواهد بود. «برخورد منطقی» مانند «بیان»، ویژة «انسان» است و رفتار غریزی ویژة‌ جانوران. جانورانی که از «حق طبیعی» خود دفاع می‌کنند! همچنین، برخلاف تمامی تبلیغات حوزه‌های فقرفرهنگی، شیوة برخورد خداوند متعال هم پیرو الگوی رفتار «ارباب» با رعیت است. خلاصه بگوئیم، پیروی از احساس، غریزه و احکام الهی پای گذاردن در مسیر انسان‌ستیز «خشونت» خواهد بود. پیش از ادامة مطلب توضیح مختصری در مورد «بیان»، به عنوان ویژگی انسان خواهیم داشت.

در وبلاگ «سه دهه و سه نقطه» گفتیم، اعلامیة جهانی حقوق‌بشر، «بیان» انسان را خارج از چارچوب توهمات و باورهای مقدس و گرایش‌های «غریزی» و قومی قرار داده چرا که «بیان» از ویژگی‌های انسانی است. بنابراین «آزادی بیان» نمی‌تواند «منطق‌ستیز» و انسان‌ستیز تلقی شود. روشن‌تر بگوئیم، «آزادی بیان» ارتباطی با «هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو» ندارد! بیان، «تفکر» و «تخیل» انسان را شامل می‌شود و در چارچوب «علم» و «فرهنگ» و الهامات هنری و ادبی قرار می‌گیرد. فرضیه‌های علمی، نظریه‌های سیاسی، فلسفی و آثار هنری همه و همه صور مختلف شیوه‌های «بیان» انسانی است، شیوه‌هائی که در «زمان» و «مکان» مشخص به منصة ظهور خواهد رسید. و به همین دلیل بود که گفتیم خداوند فاقد توانائی «بیان» است.

البته بحث ما بررسی «وجود» یا «عدم وجود» قادر متعال نیست، چرا که هیچکس نمی‌تواند وجود یا عدم وجود یک «توهم» و «ابهام» را به «اثبات» برساند. اثبات به عنوان شیوة «منطقی» و منسجم فقط بر «مستدلات» تکیه می‌کند، نه بر «اعتقاد» و «باور». در این راستا بحث‌های فلاسفة خیابانی در مورد اینکه، قرآن به پیامبر وحی یا الهام شده بی‌نهایت ابلهانه و «ابتدائی» است، چرا که طرح این مسائل مستلزم این خواهد بود که موجودیت خدا، پیامبر و قرآن را به صورت «تعبدی» از پیش پذیرفته باشیم! در هر حال این پوچ‌پردازی‌های «اسکولاستیک» و نخ‌نما فقط برای انحراف افکار عمومی از مشکلات مادی و ملموس جامعة ایران مطرح می‌شود؛ یکبار و برای همیشه بگوئیم، بود و نبود خداوند «مشکل» ما نیست، چرا که اعتقادات و باورها را «حریم خصوصی» افراد می‌دانیم.

حال بازگردیم به «آزادی بیان» و تضاد آن با مقدسات. گفتیم که خداوند بر اساس آنچه ادیان از وی ارائه می‌دهند، قادر به «گفتگو» نخواهد بود، چرا که برخلاف انسان نمی‌تواند در «زمان» و «مکان» قرار گیرد. خلاصه اگر «قادرمتعال» پای به زمان و مکان بگذارد، اولین نتیجه‌اش بر باد رفتن جاودانگی الهی ایشان خواهد بود. فلسفة کلاسیک،‌ خداوند را «یکتا»، «جاودان»، و «غیرقابل تغییر» تعریف کرده. و می‌دانیم که هر موجود زنده‌ای میراست، و به مرور زمان فرسوده شده، نابود می‌شود. در نتیجه خداوند جاودان کلاسیک‌ها اگر تعریف بالا را در موردش بپذیریم، خارج از زمان و مکان قرار دارد، و دقیقاً به همین دلیل فاقد «بیان» خواهد بود. همین «بیان» است که به انسان امکان می‌دهد، با «تاریخی‌ات» بخشیدن به مقدسین و استقرارشان در زمان و مکان مشخص‌، از آنان تقدس‌زدائی کند.

به عنوان نمونه در نگرش علمی و یا تاریخی، انسان آفریدة پروردگار نیست، از آسمان به زمین نیافتاده، و آدم و حوا پدر و مادر افراد بشر شناخته نمی‌شوند. روشن‌تر بگوئیم آنچه در کتب مقدس ادیان ابراهیمی نقل شده، بازگوئی اسطوره‌های اقوام سامی است ـ ‌ این اسطوره‌ها اکثراً از اسطوره‌های بابل به «عاریت» گرفته شده ـ که به تدریج تحت عنوان پیش‌فرض‌های دینی «تقدس» یافته‌اند. در نتیجه، کسی که همچون محمد خاتمی طرفدار حکومت دینی است، نمی‌تواند همزمان مدافع «آزادی بیان» هم باشد. این ادعا جز شارلاتانیسم سیاسی هیچ نیست. به زبان ساده‌تر «آزادی بیان» در یکی از ساده‌ترین صور خود، یعنی «نگرش منطقی» و «تاریخی» در تضاد با مقدسات قرار خواهد گرفت! پس زمانیکه امثال میرحسین موسوی، از «آزادی بیان» دفاع می‌کنند فقط نیرنگ و تزویر به کار گرفته‌اند. البته به یاد داریم که روز گذشته برای مردم‌فریبی، همین میرحسین موسوی در مصاحبة کذا از دروغ و تقلب و فساد ابراز انزجار هم کرده بود. ولی همچنان که در وبلاگ دیروز گفتیم، میرحسین موسوی را در راستای سیاست استعماری تقابل کاذب بین «شیخ‌وشاه» علم کرده‌اند تا «اسلام خوب»‌ را با «رنگ سبز رحمانی» از نو به ما ملت بفروشد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سخنان احمدی‌نژاد در مورد تبادل اورانیوم!

همانطور که شاهد بودیم، پس از مذاکرات ژنو و توافق با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای، حکومت ملایان عملاً تعهدات خود را انکار کرد! ابتدا پاسدار لاریجانی کشف کرد که پیشنهاد آژانس یک «فریب» است، سپس وقوقیه‌های جمعه و پاسدار شریعتمداری در کیهان مخالفت خود را با همین «فریب» اعلام داشتند! و نهایت امر منوچهر متکی در برابر پیشنهاد آژانس پیشنهاد دیگری مطرح کرد، و ... و خلاصه تصویر حکومت اسلامی به عنوان یک مجموعة قانون‌شکن، بی‌مسئولیت و غیرپاسخگو در همین گیرودار «تکمیل» شد.

ولی پس از درهم ریختن کاسه کوزة چینی‌ها در کرة شمالی و تایوان، طالبان جمکران دریافتند که در بر پاشنة سابق نمی‌چرخد! و اینچنین بود که حکومت اسلامی ناچار شد از زبان احمدی نژاد تعهدات خود را بپذیرد! سایت رادیوفردا، مورخ 14 بهمن‌ماه سالجاری ادعا می‌کند، احمدی‌نژاد «در یک چرخش تازه» برای تبادل سوخت اعلام آمادگی کرد! ولی این چرخش محفل کودتاست، احمدی نژاد هیچ مخالفتی با توافق‌های وین نداشت؛ پادوهای روتاری و هریتیج کلاب بودند که اجرای تعهدات دولت را با منافع اربابان‌شان در تضاد می‌دیدند. امثال میرحسین موسوی، لاریجانی، نژادحسینیان و شرکاء هستند که منافع ملی بریتانیا را منافع ملی ایران می‌دانند، کیهان جمکران است که منافع هریتیج کلاب را با منافع ملت ایران در ترادف قرار می‌دهد و برای رد گم کردن از ارباب انتقاد می‌کند. همچنانکه طی جنگ با عراق نیز منافع مبهم «اسلام» بجای منافع ملی ایرانیان نشسته بود. خلاصه این منافع ملی در زبان فریبکارانة مزدوران بیگانه، پیوسته در تزلزل می‌افتد، و هرگز در جایگاه واقعی خود، یعنی منافع ملموس ایرانیان قرار نخواهد گرفت. دلیل هم اینکه محافل وابسته به استعمار با شعارهای پوچ و طرح آرمان‌های به اصطلاح «والا» عملاً راه بر مطالبات ملت ایران سد کرده‌اند.

8 ماه است که فعلة فاشیسم عربدة «انتخابات آزاد» سرداده و می‌خواهند «رأی» خود را پس بگیرند؛ 8 ماه است شاخة اسلامی سازمان سیا، به بهانة دفاع از قانون، و در واقع جهت تحریک افکارعمومی وقوقیه‌هائی در تأئید خشونت تنظیم می‌کند؛ 8 ماه است فعلة فاشیسم، در پناه انزوای رسانه‌ای بساط روضه و زوزه و سوگواری و درگیری و عربدة الله‌اکبر «سبز» و «سیاه» به راه انداخته‌‌اند؛ و 8 ماه است که میرحسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان رهبران آشوب از مصونیت قضائی هم برخوردار شده‌اند. می‌بینیم که میرحسین موسوی «حق» دارد اگر در مصاحبة خود از قوة قضائیه گلایه می‌کند! البته فکر نکنیم موسوی در این جبهة بیشرمی تنها مانده، ابداً! همة فرصت‌طلبان جمکران چه در داخل و چه در خارج، در همین جبهة «حق»‌ نشسته‌اند. همة اینان از قانون‌شکنی و آشوب حمایت می‌کنند و همه می‌خواهند روز 22 بهمن برای «اعتراض» به نتایج یک شبه انتخابات مضحک و بی‌ارزش دست در دست مشتی آشوبگر حرفه‌ای، در واقع برای حمایت از کودتای ننگین ارتش ناتو که روز 22 بهمن 57 سرنوشت کشور را طی سه دهه با جنگ و ویرانی و کشتار به بیراهة‌ استعمار کشاند راهپیمائی هم بکنند! حتی در بلاد غرب!

بله، روز فرخندة 22 بهمن، از واشنگتن تا تهران شاهد معلق زدن سگ‌های سیرک عموسام خواهیم بود، خصوصاً که امروز یکی از نانخورهای حکومت در فرنگ از نظر «علمی» ثابت کرد «خدا» با «جنبش سبز» است. دیگر چه می‌خواستیم؟! یانکی‌ها یک کاروان خردجال از تهران تا واشنگتن به راه انداخته‌اند تا مطالبات ملت ایران را در پس پردة شعارهای پوچ و ابلهانة توهم‌پروران «سبز» پنهان نگاه دارند: «بازگشت به خط امام»، برگزاری «انتخابات آزاد» در یک تئوکراسی، ایجاد «شورای فقها» برای استقرار نظام بسیار دمکراتیک «گله‌محور» و «خدامدار»، مسلماً با خلخال همان زن یهودی، و ...!




...

سه‌شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۸


سه دهه و «سه نقطه»!
...
شرکت در راهپیمائی 22 بهمن با هر شعاری، حتی با شعار دمکراسی، «تأئیدی» خواهد بود بر حکومت طالبان جمکران. فقط به منظور سربازگیری جهت «کسب مشروعیت» برای حکومت توحش الهی است که هیاهوی «اعدام می‌کنیم» و اعتراض «اعدام نکنید» به راه افتاده. برای تحریک افکار عمومی، سگ‌های هار استعمار در حکومت اسلامی باز هم به دو گروه کاذب تقسیم شده، یک گروه ضمن دفاع از اعدام‌ها وعدة اعدام‌های بیشتری می‌دهد، تا پیروان «خط امام» را در جایگاه «مخالفان اعدام» قرار دهد! ولی هر کس با اعدام‌ها مخالفت می‌کند، الزاماً طرفدار دمکراسی نیست. پس فریب مخالفت فرصت‌طلبانة میرحسین موسوی با اعدام‌ها را نخوریم. مخالفت یک جنایتکار شناخته شده با اعدام، فقط برای گسترش اعدام‌هاست. همچنانکه شعارهای پوچ خمینی دجال با هدف گسترش سرکوب ملت ایران ساخته‌وپرداخته شد، امروز نیز میرحسین موسوی در مسیر امام روشن ضمیرش یعنی مسیر مزدوری استعمار گام برمی‌دارد. 31 ‌سال پیش شاپور بختیار به یاوه‌سرائی و پوچ‌پردازی‌های خمینی اشاره کرد، ولی به دلیل دوقطبی شدن فضای سیاسی کشور، صدای آزادیخواهی وی در عربدة اوباش خشونت‌طلب گم شد.

آن روزها، شاپور بختیار، نخست وزیر وقت کشور گفت، با همة مطالبات خمینی در مورد «آزادی‌ها» موافق است ولی گذار از یک دیکتاتوری به یک دیکتاتوری سراپا ابهام را نمی‌پذیرد. شاپور بختیار در مصاحبه با خبرنگار روزنامة فرانسوی «لومتن» اظهار داشت:

«[...] اجازة‌ برقراری یک حکومت اسلامی در ایران را نخواهد داد [...] بختیار [...] گفت، سیاست‌های کلی آیت‌الله خمینی بی‌معنی است. [وی افزود]‌ ‌طی 25 سال گذشته در ایران یک دیکتاتوری فاسد حاکم بوده، ولی گذر از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری پر ابهام ... نه!»


سایت «اطلاعات نت»، مورخ 13 بهمن‌ماه 1388 که متن مصاحبة شاپور بختیار با «لومتن» را منتشر کرده، می‌نویسد، این بخش از سخنان شاپور بختیار در روزنامه‌های اطلاعات و کیهان سانسور شد. البته برای ما جای تعجب نیست، اطلاعات و کیهان شیپور تبلیغات آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بوده و هستند، بنابراین همة «اخبار»‌ مؤثق و دیگر مطالب‌شان می‌باید در چارچوب منافع ارباب قرار گیرد که می‌گیرد. اطلاعات نت در ادامه می‌گوید:

«روزنامة اطلاعات این بخش از سخنان نخست وزیر کشور را سانسور کرد، و روزنامة‌ کیهان با درج این سخنان، پس از دیکتاتوری پر ابهام، [سه نقطه] گذاشت [...]»


بله این «سه نقطه» در کیهان برای پنهان داشتن مخالفت شاپور بختیار با «دیکتاتوری پر ابهام»‌ قرار گرفت، و امروز رسانه‌های استعمار غرب می‌کوشند «مخالفت ملت ایران با حکومت طالبان» را با همان «سه نقطة» کذا پنهان دارند. سه نقطه‌ای که در ایران اکبر رفسنجانی، محمد خاتمی و میرحسین موسوی نام دارد، ‌ و برای تأمین منافع اربابان در غرب می‌کوشد کشور ایران را به عنوان پشت جبهة طالبان به هرج‌ومرج بکشاند.

بله، برای احقاق حق آنگلوساکسون‌ها لازم است هر روز «مردم» در خیابان به عربده‌جوئی مشغول شوند؛ هر چند این مختصر کفایت نخواهد کرد. جهت تکمیل آشوب‌های خیابانی، علی‌خامنه‌ای نیز خواهان بازگشت «نشاط سیاسی» به دانشگاه‌ها شده! سخنان خامنه‌ای در حنازرچوبه مورخ، 13 بهمن‌ماه 1388 انتشار یافته. همچنین «الهام»، سخنگوی سابق دولت، برای فوت کردن در آستین پارة خاتمی، حاج اکبر سازندگی و میرحسین موسوی، ادعا کرده این «سه نقطه» قصد «تغییر نظام» را دارند! البته ما هم می‌دانیم اینان برای تأمین منافع اربابان‌شان در غرب قصد «تغییر نظام» را دارند ولی این «تغییر» از چارچوب توحش اسلام فراتر نخواهد رفت. سخنرانی محمدخاتمی در بنیادباران، و مصاحبة میرحسین موسوی با سایت «کلمه» شاهدی است بر این مدعا.

البته غلامحسین الهام، در تاریخ 7 بهمن‌ماه سال‌جاری این سخنان ابلهانه را ایراد کرده یعنی 5 روز پیش از سخنرانی مضحک ملاممد در بنیاد باران. گزارش سخنرانی الهام در سایت زمانه موجود است. ایشان همچنین جهت بازارگرمی برای اربابان حکومت اسلامی ادعا کرده‌اند، لندن و واشنگتن از میرحسین موسوی حمایت می‌کنند، چون می‌دانند او توانائی «تغییر نظام» را دارد! بهتر است بدانیم «الهام» در واقع خود از نوچه‌های «اکبر بهرمانی» است و جنگ زرگری عیال‌اش با رفسنجانی نیز فقط برای رد گم کردن و پنهان داشتن واقعیت به راه افتاد.

به گزارش «رادیوزمانه»، به نقل از فارس‌نیوز، غلامحسین الهام، در جمع مردم قم، برنامة آنگلوساکسون‌ها برای آیندة حکومت جمکران را به حساب رفسنجانی، خاتمی و موسوی گذارده می‌گوید، رفسنجانی از دوم خرداد 1376، قصد داشت شورای فقاهت را بجای «ولی فقیه» قرار دهد! می‌بینیم که «تغییر» کذا جز گسترش هرج‌ومرج و توحش هیچ هدف دیگری دنبال نمی‌کند. بجای یک روضه‌خوان قرار بوده چند روضه‌خوان بنشینند تا برای حل مسائل کشور، از سحر تا شامگاه به تبادل بی‌بی‌گوزک و حدیث و روایت مشغول شوند! یکی از شمشیر «عدل» علی بگوید، دیگری از خلخال آن زن یهودی و خلاصه راه حل مسائل و مشکلات ما ملت را در «نهج‌البلاغه» پیدا کنند. مسلم است که چنین «تغییرات» پربرکتی بسیار مطلوب لندن و واشنگتن خواهد بود چرا که به گسترش حماقت و خشونت کمک فراوان می‌کند.

ولی از آنجا که فعلة فاشیسم ابله و بیشعور است، گسترش قانون شکنی و آشوب‌ استعماری در کشور را در ترادف با «آزادی» قرار می‌دهد. «الهام» ادعا می‌کند در دوران ریاست «جمهوری» خاتمی، آزادی‌ها «اندیشه‌های» دینی را تهدید می‌کرد! بله، بی‌دلیل نیست که سخنان پامنبری اکبر بهرمانی در سایت زمانه منعکس می‌شود. آنچه الهام می‌گوید در راستای پروپاگاند استعمار غرب، آزادی را دین‌ستیز، و آشوب و قانون‌شکنی را آزادی معرفی می‌کند:

«در دوران ریاست جمهوری خاتمی [...] اندیشه‌های دینی دچار مخاطره شد و دین، تحت عنوان آزادی به محاق رفت.»


و در ذهن علیل الهام، توهمات و باورهای دینی «اندیشه» خوانده می‌شود! حال آنکه «تفکر» و «اندیشه» منسجم و «صریح» است و نمی‌تواند «مبهم» باشد. چرا که «تفکر» همچون «تخیل» انسانی و زمینی است و هیچ ارتباطی با خداوند ابراهیم ندارد. به همین دلیل است که در اعلامیة جهانی حقوق‌بشر «آزادی بیان» اینچنین اهمیت یافته و سخنی از آزادی «توهم» به میان نیاورده‌اند.

«بیان» بنا‌برتعریف، انسانی است. انسان است که سخن می‌گوید، می‌اندیشد و اثر هنری خلق می‌کند، این توانائی‌ها ویژة انسان است. حال آنکه «بنده»‌ قادر نیست از زبان خود سخن بگوید، «بنده» سخنان دیگران را «تکرار» می‌کند، به ویژه سخنان گذشتگان. سخن‌ گفتن، ‌ در زمان و مکان مشخص، به عنوان یکی از شیوه‌های «بیان»،‌ به هیچ عنوان نمی‌تواند «الهی» باشد. خداوند فاقد توانائی‌های انسانی است. خداوند قادر و متعال ادیان از گفتگوی مستقیم و بی‌واسطه عاجز است و برای ابلاغ احکام فرضی خود همواره محتاج «واسطه» بوده از آنجمله است، جبرئیل، فرشتگان و گاه «آتش» برای حک «ده فرمان» کذا بر لوح سنگی! دلیل اینکه، برای سخن‌گفتن یا برای خلق آثار هنری می‌باید در زمان و مکان مشخص قرار گرفت و خداوند، اگر در زمان و مکان قرار گیرد، همچون انسان «میرا» خواهد شد! از مطلب دور افتادیم بازگردیم به مصاحبة میرحسین موسوی با «کلمه» که در سایت نووستی، مورخ 13 بهمن‌ماه سالجاری انتشار یافته.

در این مصاحبه، موسوی دقیقاً در همان جایگاهی نشسته که در سال 1357 «خمینی» در آن مستقر شده بود: جایگاه مخالفت با حکومت از طریق تکرار شعارهای «نفی»! موسوی همچون خمینی با شعارهای عوامفریب به میدان آمده، و هر چه مورد نفرت مردم است در زمینة سیاسی و اقتصادی «تکرار» می‌کند، بدون اینکه بگوید، برای رهائی از شرایط موجود چه راهی وجود دارد و بدون اینکه در نظر داشته باشد که طی سه دهة اخیر شخصاً در جنایات حکومت اسلامی شریک بوده! همچنانکه در وبلاگ «قصة سیا» گفتیم این میرحسین موسوی، همچون شنگول و منگول «ترانس‌ژنیک» جمکران در پژوهشکدة سازمان «سیا» آفریده شده و از وقایع گذشته و به ویژه از 8 سال نخست وزیری شخص خود بی‌خبر است.

موسوی همچون خمینی به تل موهوم «مردم» و لشکرکشی‌های خیابانی امید بسته، بر «حق تجمع» پای می‌فشارد. به عبارت دیگر، موسوی ادعا دارد که مردم ایران ـ این مردم اکثریت‌شان زیر خط فقر زندگی می‌کنند ـ «حق تظاهرات» می‌طلبند، ‌ آنهم تظاهرات برای تحقق اهداف والا نظیر، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی بیان، و ... و همه آزادی‌هائی که خمینی هم در نوفل‌لوشاتو می‌طلبید و وعده‌های سرخرمن‌اش را به ملت می‌داد. بله میرحسین موسوی در واقع با هدف ایجاد «اجماع» پیرامون «نفی» به تکرار همان سخنان پوچ خمینی، البته در ویراستی نوین مشغول شده. در این میانه گسترش ابعاد شارلاتانیسم موسوی حائز اهمیت است. موسوی با نفی تداوم زمان، ‌ اشکالات حکومت اسلامی را در یک برهة خاص رویت کرده، البته در کنار «مردم.»

نیازی به توضیح نیست که بگوئیم این مصاحبة «حق طلبانه» همچون تهدیدهای قوة قضائیه و دیگر مقامات به اصطلاح تندرو حکومت فقط برای تشدید پولاریزاسیون جامعه و لگدمال کردن حداقل آزادی یعنی، «حق بی‌طرفی» در جنگ زرگری بین مزدوران سازمان سیا صورت گرفته. به همین دلیل میرحسین موسوی که خارج از ارتباط با شبکة بین‌المللی اقتصاد زیرزمینی، لغو «قانون کار»،‌ پایمال کردن حقوق ناچیز کارگران، عدم پرداخت حقوق کادرهای علمی و قتل عام زندانیان از افتخارات دوران صدارت‌اش به شمار می‌رود، مدافع «کارگران» و «معلمان» نیز از آب در می‌آید و می‌کوشد برای مبارزه با «دروغ، تقلب و فساد» به سربازگیری جهت تمرکز بر نقطة «نفرت» ادامه دهد. اشکال این مبارزات مقدس این است که میرحسین موسوی برخلاف خمینی شناخته شده است، و حکومت اسلامی هم تداوم «منطقی» دو کودتای استعماری است. پس از استقرار حکومت جمکران هم نمی‌توان گفت شرایط کنونی یک شبه ایجاد شده. ولی میرحسین موسوی مانند همة فاشیست‌ها با تداوم تاریخی بیگانه است.

باری وضعیت اسف‌بار کنونی ایران در واقع ریشه در اشغال سفارت آمریکا و پیامدهای آن یعنی تحریم اقتصادی و جنگ 8 ساله دارد که موسوی به آن «مفتخر» است! در عمل شرایط ایران به عنوان یکی از کشورهای حوزة اقتصادی دلار پیرو اقتصاد آنگلوساکسون‌هاست و موسوی و احمدی‌نژاد همچون خاتمی و رفسنجانی مجریان سیاست واحدی به شمار می‌روند. از اینرو انتقادات موسوی از وضعیت موهن و مضحک است! موهن به این دلیل که این فرد مخاطب را ابله پنداشته ادعا می‌کند اوضاع ایران پیش از ظهور احمدی‌نژاد «خوب» بوده، مضحک به این جهت که شخص موسوی علاوه بر عضویت در نهادهای حاکمیت، خود از مشاوران احمدی نژاد بوده! ولی خوب همچنانکه گفتیم ایشان همچون کروبی از جمله شنگول و منگول‌های ترانس‌ژنیک سازمان سیا به شمار می‌روند و وظیفه‌شان تهیه خوراک برای گرگ است. در نتیجه برای تغذیة ارباب لازم است «فراموشی» بگیرند. موسوی در این مصاحبه ضمن تعریف و تمجید از کودتای ننگین 22 بهمن، و انتقاد از رژیم شاه، در کمال وقاحت از قوة قضائیه، سیاست اقتصادی و محدودیت رسانه‌ها انتقاد می‌کند!

موسوی همچنین از «وحدت کلمه» ستایش کرده می‌گوید، چه روزهای خوبی بود که اکثریت و اقلیت و گروه‌های مختلف سیاسی، همه از روی رضایت یا عدم رضایت با مردم همراه شده بودند. البته فراموش نکنیم که به عنوان بزغالة سازمان سیا،‌ علاقة‌میرحسین به گله، و توده و حرکت‌های گوسفندی با یک شعار واحد کاملاً «طبیعی‌» است. گلة، گوسفند پشت سر رهبر، بع بع کنان می‌دود، ‌‌ توده‌های میلیونی «مردم»، ساخته و پرداختة پروپاگاند استعمار هم پیرامون همان شعار پوچ و متناقض به اجماع رسیدند، چرا که پولاریزاسیون پیرامون حق و باطل موفقیت‌آمیز بود:

«در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب ما [...] اقلیت و اکثریت در خیابان‌ها نداشتیم [...] به دلیل آنکه حکومت مستبد و منفور شاهنشاهی [...] مشروعیت [...] خود را از دست داده بود [...] حتی گروه‌های شناسنامه‌دار سیاسی تمایزات خود را از دست داده بودند و از روی رضایت یا عدم رضایت با حرکت توده‌های میلیونی و شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی همراه شدند.»


بله تحلیلی از این عمیق‌تر نخواهید یافت! مردم بودند، و مردم! و یک شعار پوچ که در مرز اتحاد شوروی سابق پشت جبهة‌ طالبان را مستقر می‌کرد. نه در پاکستان کودتا شده بود، نه در ترکیه خبری بود، نه در افغانستان! موسوی یک بررسی تاریخی با اگر و مگر صورت داده که بگوید پهلوی‌ها اگر به «نصایح» مدرس گوش می‌کردند ساقط نمی‌شدند، کودتای 22 بهمن تداوم «انقلاب مشروطه» بود و آنرا تکمیل کرد، همچنین جنگ با عراق قدرت و اقتدار کشورمان را به اثبات رساند! در تاریخ ویراست شنگول سازمان سیا، استعمار وجود خارجی ندارد، فقط ما با روسیه می‌جنگیدیم و خاک کشورمان را شاهان در بازی‌های سیاسی برباد داده بودند. ولی خوشبختانه امام روشن‌ضمیر با کمک اسرائیل و آمریکا به این ذلت تاریخی پایان دادند:

«از جنگ‌های روس با ایران تا آخر دوران شاه [...]بخش‌هائی از خاک کشورمان در جنگ‌ها و بحران ها و بازی‌های سیاسی توسط همین شاهان از دست رفته بود و دفاع جانانة هشت ساله دفاع مقدس این مدار خطرناک و [خوار] کننده را در هم شکست.»


و مسلم بدانیم که «نوشیدن جام زهر» هیچ ارتباطی با خروج ارتش سرخ از افغانستان و «آشتی ملی» در 14 آوریل 1988 نداشته! «روضه‌خوان‌ها» و «مردم» سرنوشت جهان را رقم می‌زدند! جالب اینجاست که در پاسخ به یک پرسش ابلهانه، موسوی پاسخ ابلهانه‌تری ارائه می‌دهد. از او می‌پرسند، انقلاب کذا «عوامل بازتولید» رژیم‌های استبدادی را نابود کرد؟ موسوی می‌گوید، در سال‌های اول انقلاب اکثر مردم چنین می‌انگاشتند، منهم یکی از همین جمع بودم ولی اکنون چنین اعتقادی ندارم! چه خوب! اکثریت «مردم» به همة امور واردند، تحلیل‌های سیاسی، تاریخی، اقتصادی و ... و موسوی هم جزو همان اکثریت است. جالب است که انقلاب کذا با تکیه بر اهرم‌های سرکوب استعماری یعنی ساواک، شهربانی و اوباش وابسته یا همان «جاویدشاه‌های» سابق دوام آورد. و ایشان هم حتماً‌ کور بودند که ندیدند به محض استقرار حکومت اسلامی سرکوب نظامی در سراسر ایران آغاز شد، و اگر حمایت غرب نبود، حکومت روضه‌خوان‌ها یک سال هم دوام نمی‌آورد. معلوم نیست موسوی این مزخرفات را کجا استخراج کرده، حتما از بی‌بی‌سی و رادیوفردا. باری، موسوی دوران امام روشن‌ضمیر را به زیر سئوال نبرده، چرا که می‌بایست خود و عملکرد خود را نیز تخطئه می‌کرد!

ولی جالب‌ترین بخش پاسخ مضحک موسوی آنجاست که می‌گوید، امروز عوامل ایجاد دیکتاتوری را می‌توان شناسائی کرد، ولی راه جلوگیری از بازگشت به دیکتاتوری، عدم سازگاری «مردم» با دروغ و تقلب و فساد است! روشن‌تر بگوئیم عوامل هنوز شناخته نشده‌، هر چند موسوی راه مبارزه با «ناشناخته‌ها» را در آستین دارد. ایشان در ادامة وراجی‌های بی‌سروته، و بافتن آسمان به ریسمان، خواست‌ مردم را «آزادی» و «عدالت» شمرده ادعا می‌کنند که مردم «می‌دانند» دستگیری‌ها و اعدام‌ها در «تعارض» با قانون اساسی صورت می‌گیرد! عجیب است که در دوران نخست وزیری موسوی مردم «نمی‌دانستند» کشتار زندانیان با قانون اساسی «تعارض» دارد، دلیل هم مسلماً این بود که حکم قتل عام را امام روشن ضمیر موسوی صادر فرموده بودند! بله، از آنجا که مردم کذا موجودیت واقعی ندارند، و خود در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته‌اند، شنگول و منگول سازمان سیا از تمام مکنونات قلبی آنان آگاه‌اند! چرا که این مردم زنده نیستند و تغییر و تحول نمی‌پذیرند و دقیقاً به همین دلیل است که همان مردم سال 1357 باقی مانده‌اند.

به گفتة‌ موسوی «مردم» اعتقاد به استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را مدیون انقلاب‌اند و امروز هم همان روحیة‌ سال 57 را دارند! می‌بینیم که میرحسین موسوی همان مزخرفاتی را نشخوار می‌کند که رادیوفردا در دهان حاج فرخ نگهدار گذاشته بود: جامعة ایران در همان شرایط سال 1357 قرار گرفته! روشن‌تر بگوئیم سازمان سیا ابتدا به «حبة انگور» در لندن علوفه می‌دهد، و دو یا سه روز بعد همان علوفه را شنگول و احیاناً منگول در تهران نشخوار خواهند کرد. بگذریم! تنها نکتة مثبت در مصاحبة پوچ و عو‌امفریبانة میرحسین موسوی که در کمال بلاهت در چارچوب اعتقادات دینی مدافع «آزادی بیان» هم شده، «روشن شدن» تکلیف رنگ «سبز» به عنوان رنگ ابهام دین است:

«این حرکت در انتخاب رنگ سبز رنگ اهل بیت پیامبر به عنوان اسلام رحمانی و دوستی و محبت و وحدت همیشه استفاده کرده است.»


حال که شعارهای پوچ موسوی و مفهوم مبهم «سبز» برای همه «روشن» شد، بی‌صبرانه منتظریم که مدعیان طرفداری از دمکراسی راهپیمائی 22 بهمن را تحریم کنند. میرحسین موسوی برای تحکیم پایه‌های توحش و جایگزین کردن «تکثر عقاید منطقی» با «تکثر ادیان» و توهمات مقدس پای در مسیر شارلاتانیسم خمینی گذارده. مخالفت با احمدی‌نژاد، و مخالفت با اعدام‌ها دلیل بر آزادی‌خواهی وی نیست. ما هم با اعدام مخالف‌ایم، ما هم با دروغ و تقلب مخالف‌ایم، ولی موسوی تجلی دروغ و تقلب استعمار، یعنی سیاست دورباطل تقابل کاذب «شیخ و شاه» است. برای خروج از دور باطل این سیاست استعماری می‌باید حاکمیت از پردة «ابهام» دین خارج شود. جدائی دین از سیاست، خواست مبارزان صدرمشروطه بود.

«هیچ‌کس نمی‌داند جمهوری اسلامی [خمینی] چیست و اگر کسی به متون گذشته مراجعه کند پشتش به لرزه در‌می‌آید. خمینی با دمکراسی و تکثر گروه‌های سیاسی مخالف است [...] او فقط می‌خواهد قانون الهی را اجرا کند [...]»


این بخشی است از مصاحبة شاپور بختیار با یک روزنامة فرانسوی که در سایت «اطلاعات نت» مورخ 13 بهمن‌ماه 1388، منتشر شده. و جالب است که پس از گذشت سه دهه، میرحسین موسوی دقیقاً در جایگاه رهبر دجال‌اش قرار گرفته، ویراست نوینی از شعارهای گوساله‌فریب خمینی ارائه می‌دهد. ایشان از جمله فرموده‌اند، «استبداد دینی بد است، و انقلاب هنوز به اهداف خود نرسیده!» میرحسین موسوی هنوز قصد القاء این دروغ بزرگ را دارد که حکومت اسلامی جمکران «استعماری» نیست، فقط استبدادی است. ولی موسوی آنجا که می‌گوید «انقلاب» به «اهداف» خود نرسیده واقعاً درست می‌گوید. «هدف» از «انقلاب» موسوی تجزیة ایران، و لنگر انداختن ارتش ناتو در دریای خزر بود و این اهداف مقدس هنوز محقق نشده! می‌بینیم که «حق‌طلبی» میرحسین موسوی و شرکاء دلیل دارد! اینان حق اربابان‌شان در لندن و واشنگتن را می‌طلبند.




....

دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۸


شارلاتان و «آزادی‌بیان»!
...

مخالفت فرضی با احمدی‌نژاد و خامنه‌ای دلیل بر آزادی‌خواهی و دفاع از آزادی بیان نیست، اما شرکت در تظاهرات سالروز کودتای ننگین 22 بهمن بدون تردید نشاندهندة حمایت از حکومت توحش اسلامی خواهد بود. ما، به عنوان طرفداران دمکراسی با بی‌صبری منتظریم تا مدعیان مخالفت با حکومت توحش، شرکت در راهپیمائی 22 بهمن را رسماً تحریم کنند. در دورة سلطنت پهلوی دوم، تبلیغات استعماری چنین القاء می‌کرد که «مخالفان شاه» الزاماً طرفدار آزادی‌اند، حال آنکه چنین نبود. امروز همین تبلیغات می‌خواهد به ما بباوراند که «مخالفان احمدی‌نژاد» طرفدار آزادی‌بیان‌ و به طورکلی مدافع آزادی‌ می‌باید تلقی شوند،‌ حال آنکه اینبار نیز به هیچ عنوان چنین نیست.

به دلیل اهمیت «آزادی بیان»، به عنوان یکی از مهم‌ترین حقوق انسانی که در اعلامیة جهانی حقوق‌بشر بر رعایت آن تأکید شده، وبلاگ امروز را به تحریف «آزادی‌بیان» توسط شارلاتان‌ها‌ اختصاص می‌دهیم، تا روشن شود فقط نظام‌های «انسان‌محور» می‌توانند مدافع «آزادی‌بیان» شمرده شوند. در این راستا حکومت اسلامی، به دلیل خدامحوری، در تقابل کامل با «آزادی بیان» و کلیة آزادی‌های انسانی قرار خواهد گرفت. به همچنین است در مورد حاکمیت‌های سکولار «جمع محور» نظیر چین، که در آن‌ها «حزب» بر «انسان» الویت دارد. به همین دلیل، علیرغم دعواهای خانوادگی، آنگلوساکسون‌ها با دولت چین تفاهم دارند، حال آنکه دمکراسی هند از نخستین روز «تولد» مورد تحریم و تهاجم هم اینان قرار گرفته. دلیل روشن است: انسان‌ستیزی آنگلوساکسون‌ها! خصلتی که طی دوران جنگ سرد خود را در پس هیاهوی ضدکمونیسم پنهان داشت، و به اینان اجازه داد تا به گزاف خود را مدافعان دمکراسی و حقوق‌ بشر جا بزنند. حال آنکه شاهدیم امروز رسانه‌های‌شان می‌کوشند جنایتکارانی همچون موسوی و کروبی را به عنوان مدافع آزادی‌ها و به ویژه به عنوان مدافع «آزادی بیان» به ملت ایران بفروشند. پس ببینیم چگونه چنین «معجزاتی» اصولاً میسر می‌شود؟

برای فروختن انسان ستیزان و قانون شکنان «پیروخط امام» به عنوان «مدافع آزادی» به ملت‌ ایران، کافی است مخالفان اینان را «مخالف آزادی» معرفی کنیم. قضیه به همین سادگی است! در صورتیکه مخالفت با «مخالفان آزادی» منطقاً دلیل بر آزادیخواهی نخواهد بود، همچنانکه مخالفت فرضی روح‌الله خمینی با شاه به هیچ عنوان دلیل آزادیخواهی رهبر کبیر «انقلاب» نبود. کاملاً بر عکس! خمینی، یا بهتر بگوئیم اربابان‌اش خواهان گسترش سرکوب ملت ایران بودند. به همین جهت امروز رسانه‌های آنگلوساکسون‌ها می‌کوشند عوامل سرکوب حکومت اسلامی همچون خاتمی و موسوی را «طرفدار آزادی ‌بیان» معرفی کنند. دلیل چنین ادعای بیشرمانه‌ای این است که ایندو شیاد گویا به نتیجة انتخابات مضحک جمکران «معترض‌اند.» می‌بینیم که از امروز، نام «جنبش سبز» به «معترضین» تبدیل شده، حال آنکه اهداف پلید این جنبش یعنی «ایجاد اجماع» پیرامون مرگ و نفرت و شیوه‌های دستیابی به چنین «اجماع» شومی کوچک‌ترین تغییری نیافته. روشن‌تر بگوئیم شعارهای مبهم، پوچ و عوامفریب همچنان در دستورکار همین به اصطلاح «معترضین» قرار دارد.

بله ابهام «جنبش سبز» به دلیل کسادی بازار‌ دگردیسی یافت و موذیانه در پس پردة ابهامی نوین به نام «معترضین» پناه گرفته! در این راستا، امروز آخوندمکارم شیرازی و محمد خاتمی حساب «معترضین» را از دیگران جدا ‌فرموده‌اند. مکارم شیرازی می‌گوید، «بعد از انتخابات سه گروه موافق، معترض و ضدانقلاب تشکیل شدند.» این مزخرفات باکد: 8811 ـ 06993 در ایسنا، ‌ مورخ 12 بهمن ماه 1388 انتشار یافته. بله ملت ایران درست مثل دوران طلائی «بهار عاظادی» به دو دسته تقسیم شده‌اند، گروه انقلابی، که شامل موافق و معترض است، و گروه «ضدانقلاب» که باید بر اساس همان «قتلوا تقتیلا» در وقوقیة جمعه به قتل برسند، تا برادر فرخ نگهدار در رادیوفردا، به پیروی از امام دجال‌اش بگوید، «بکشید ما را، اسلام زنده می‌شود!»

باری، مکارم پس از این رده‌بندی ابلهانه اظهار داشت، «هر گروهی باید با منطق و استدلال سخن گفته مشکلات را حل کند!» به عبارت دیگر در طویلة ارتش ناتو 8 ماه پس از برگزاری به اصطلاح «انتخابات» هنوز کسی قانون نیم‌بند مبتنی بر حدیث و روایت را نیز به رسمیت نمی‌شناسد و قرار است «مذاکرات» بین «معترضین» و «موافقین» ادامه یابد. معترضین چه می‌گویند؟ اینان می‌گویند، نتیجة انتخابات را نمی‌پسندند! البته فکر نکنید میرحسین موسوی یا شیخ کروبی چنین ادعائی دارند، ابداً! اینان مطالبات اربابان‌شان در لندن و واشنگتن را بازگو کرده‌اند.

آنگلوساکسون‌ها ترجیح می‌دهند با ایجاد یک اجماع گسترده، میرحسین موسوی را بجای احمدی‌نژاد بنشانند تا بتوانند پشت‌جبهة طالبان افغانستان را دست نخورده نگاهدارند. به این ترتیب تولید مواد مخدر، قاچاق اسلحه و برده‌فروشی همچنان تحت نظارت ارتش ناتو باقی خواهد ماند. این است دلیل واقعی آشوب‌های پساانتخاباتی حکومت چاه جمکران و سرکوب ملت ایران؛ حفظ بازار مقدس تجارت غیرقانونی، با درآمد حداقل صد میلیارد دلار در سال! اعدام هزاران جوان ایرانی در چنین راه پرثمری هیچ اهمیتی ندارد.

استعمار همچنانکه گفتیم خواسته‌های خود را در قالب شعارهای «فریبنده» و «پوچ» و «مبهم» بیان می‌کند تا اعمال هرگونه خشونت را توجیه کند. به عنوان نمونه، امروز در میان شیعیان عراق که از بغداد عازم کربلا بودند، یک یا دو بمب قوی منفجر شد. این انفجارها همزمان حامل چندین پیام به دولت و ملت عراق بود. نخست اینکه آنگلوساکسون‌ها از امضای قرارداد استخراج نفت بین دولت عراق و شرکت روسی «لوک اویل» سخت ناخشنوداند ـ این قرارداد روز 31 ژانویه 2010 منعقد شد، و اکثر خبرگزاری‌ها در مورد آن سکوت کامل اختیار کردند. پیام دیگر این عمل وحشیانه تهدید به از سرگیری جنگ «شیعه ـ سنی»، یعنی گسترش خشونت، به راه انداختن جنگ داخلی و نهایتاً تجزیة عراق و ایران است. همان سیاستی که از دورة ریاست جمهوری کارتر با استقرار حکومت اسلامی در کشورمان آغاز شده بود. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «بازار مقدس» ارتش ناتو در افغانستان که برای حفظ آن می‌بایست دو جبهة کاذب حق و باطل در ایران به وجود می‌آمد. و این دو جبهه از برکت نمایشات مهوع «جنبش سبز»، عملیات «قهرمانانة» میرحسین موسوی، و سخنان ابلهانة سران نظام توحش و سرکوب ملت ایران در حال شکل‌گیری است.

به گزارش نووستی، مورخ 9 بهمن‌ماه 1388، دیمیتری روگزین، نمایندة روسیه در سازمان ناتو، از این سازمان درخواست کرد تا به تعهدات‌اش در افغانستان برای مبارزه با تولید مواد مخدر عمل کند. نمایندة روسیه طی یک ویدئو کنفرانس از بروکسل اعلام داشت، بر اساس اطلاعات «سازمان فدرال کنترل و مبارزه با مواد مخدر روسیه»، سالانه بیش از 12 تن هروئین از افغانستان به روسیه قاچاق می‌شود. روگزین همچنین به کاهش مزارع کشت خشخاش در افغانستان اشاره کرده گفت، 22 درصد کاهش این مزارع به خاطر تلاش نیروهای ناتو نیست. مسلم است! ارتش ناتو با شعار «مبارزه با طالبان»، برای گسترش مزارع خشخاش و حفظ مواضع طالبان به افغانستان لشکرکشی کرده تا افغانستان را به مقر حکومت شبکة بین‌المللی «تجارت پنهان» تحت نظارت سازمان سیا تبدیل کند. به همین دلیل است که پس از لشکرکشی ناتو به افغانستان، این کشور به نخستین تولیدکنندة مواد مخدر در جهان تبدیل می‌شود.

ناتو مواد مخدر را به فروش می‌رساند، و از درآمد 100میلیارد دلاری آن سالانه 100 میلیون دلار در اختیار شرکای حمید کرزای می‌گذارد تا سربازگیری را برای طالبان ادامه دهند. در عوض ارتش ناتو هر روز در رسانه‌ها برای‌مان از ضعف و ناتوانی در برابر قدرت دست‌پروردگان خود هزاران افسانه می‌گوید، تا همگان این دروغ بزرگ را بپذیرند که هیچ قدرتی نمی‌تواند در افغانستان بر طالبان پیروز شود. البته ناتو فقط بخش کوچکی از «واقعیت» را بیان می‌کند، ‌ و نمی‌گوید ارتش ناتو خود حامی واقعی طالبان است. باری این خیمه‌شب‌بازی 8 سال ادامه یافته و گویا نشست لندن نیز فقط با هدف تداوم آن به راه افتاده بود. در هر حال، نمایندة روسیه در ناتو رسماً به این شرایط اعتراض می‌کند:

«ما مصرانه از ناتو می‌خواهیم [...] به وظایف خود در افغانستان [...] به طور کامل عمل کند. مهم‌ترین تهدید برای روسیه [...] تهاجم هروئین است [...] ما حق داریم که از کسانی که از سوی سازمان ملل متحد حکم حضور در افغانستان را دریافت کرده‌اند بخواهیم که به این وظایف عمل کنند.»

ما هم اطمینان داریم ارتش دین‌پرور ناتو همچون نوکران‌اش در جمکران جز «زبان زور» هیچ زبان دیگری نمی‌فهمد! بگذریم و بازگردیم به کلاس «درس خارج فقه» مکارم شیرازی. آخوندمکارم، ‌ همزمان با کشف «ضدانقلاب»، هوس «آزادی قدس شریف» کرده و خواهان نابودی اسرائیل می‌شوند! مکارم می‌گوید، از لبنانی‌ها یاد بگیریم که برای نابودی اسرائیل با هم متحد شده‌اند! نمی‌دانستیم لبنان قصد محو کردن اسرائیل را دارد! باری، این گوسالة ننه حسن، یعنی مکارم، می‌پندارد باز هم با لولوسازی از اسرائیل، همچون دوران امام روشن ضمیر، می‌توان ضمن سرکوب ملت ایران، با شعار «مرگ بر آمریکا» به نوکری برای آنگلوساکسون‌ها ادامه داد. بله مکارم ضمن ایراد این مزخرفات، هم‌صدا با فعلة فاشیسم در داخل و خارج مرزها، به شرکت در تظاهرات 22 بهمن تأکید کرده. ایشان ادعا فرموده‌اند، «مردم» یک بار دیگر پیروزی نظام را تضمین خواهند کرد:

«[ضدانقلاب] با تفکر ضددینی خود در پی از بین بردن نظام اسلامی [است] در برخی کشورها مثل لبنان همه گروه‌ها [...] با حفظ وحدت [...] برای از بین بردن اسرائیل هماهنگ شدند [...]مردم با حضور در راهپیمائی 22 بهمن نشان خواهند داد که همة‌ گروه‌ها به اين نظام پایبند هستند و پیروزی دیگري را [...] براي نظام رقم خواهند زد.»


اتفاقاً برای پیروزی همین «نظام» است که همة عوامل سرکوبگر آن در خارج مرزها با صدور بیانیه‌های بیشرمانه، ملت ایران را به شرکت در مراسم سالروز کودتا دعوت می‌کنند. همة‌ روشنفکران خیابانی حکومت اسلامی، همة نانخورهای ساواکی سرداراکبر در فرنگ، و همة شرکای سی سال جنایت، تاراج و سرکوب از شیرین عبادی گرفته تا حاج عباس میلانی به اجماع رسیده، از شوت‌وپرت‌ها التماس دعا دارند. اینان می‌خواهند با همان ترفند پوسیدة «تمرکز بر یک نقطه»، پیرامون «نفرت» از خامنه‌ای و احمدی‌نژاد به نفع حکومت اسلامی و اهداف عالیة کودتای 22 بهمن ایجاد اجماع کنند. به عبارت دیگر پادوهای مخالف‌نمای حکومت توحش به ما می‌گویند، از لج احمدی‌نژاد و خامنه‌ای در راهپیمائی 22 بهمن شرکت کنید. همزمان با معلق زدن «نخبگان» ساکن غرب، شیپورهای سازمان سیا مخالفان احمدی‌نژاد را «مدافع آزادی بیان» و «مخالف اعدام‌ها» معرفی کرده وتلویحا می‌گویند، هرکس طرفدار آزادی بیان، و آزادی زندانیان سیاسی است، روز 22 بهمن تظاهرات می‌کند! روشن‌تر بگوئیم، بوق‌های استعمار می‌خواهند به ما بباورانند که مدافعین «حاکمیت مقدس» می‌توانند طرفدار «آزادی بیان» و دیگر آزادی‌های انسانی هم باشند.

در وبلاگ «قصة سیا» گفتیم که جهت کسب مشروعیت برای حکومت توحش انزوای رسانه‌ای لغو شده و خبرنگاران خارجی می‌توانند تجمع 22 بهمن را به نفع میرحسین موسوی یا احمدی‌نژاد به افکار عمومی در غرب تقدیم کنند. به این ترتیب هر گونه حضور در خیابان‌ها به معنای حمایت ملت ایران از توحش حکومت اسلامی معرفی خواهد شد، و دست حکومت در چنین شرایطی برای سرکوب مخالفین بازتر می‌شود. بی‌دلیل نیست که امثال فرج سرکوهی، رامین جهانبگلو، دباشی، نیکفر و تحفة محفل نوبل و دیگر پادوهای محفل فاشیسم برای‌مان بیانیه می‌صدورند. افسوس که رابرت کاگان، پل ولفویتز، ریچاردپرل و دیگر کفتارهای سنگر «حق» علیه باطل بیانیه‌های کذا را امضاء نکرده‌اند! بیشتر تشویق می‌شدیم. همچنین از آورام چامسکی بی‌خبریم و از بی‌توجهی ایشان به فاشیسم اسلامی سخت آزرده‌ خاطریم، نکند به آنفلوانزای خوکی مبتلا شده ‌باشند؟! البته اهمیتی ندارد، اگر اینبار آورام چامسکی برای دفاع از گورکن‌ها وارد صحنه نشده، در عوض محمدخاتمی همچون ماشاالله قصاب، «همیشه» در صحنه است. و چه تفاوتی می‌کند؟ «برای نهادن چه سنگ و چه زر» و برای دفاع از فاشیسم، چه آورام چه محمد، قدم هردو روی چشم «رادیوفردا»!

رادیوفردا، مورخ 12بهمن‌ماه 1388، متن سخنرانی مضحک محمد خاتمی در بنیاد باران را منتشر کرده. خاتمی به شیوة معهود در تناقض‌گوئی، حذف، تحریف و تخریب و خلاصه عوامفریبی و شارلاتانیسم سنگ تمام ‌گذاشته، و ضمن وصله کردن جنبش مشروطه به کودتای 22 بهمن 1357، می‌گوید «خشونت نکنید، طبق قانون اساسی با شهروندان برخورد کنید!» خاتمی همچنین از قانون‌شکنی انتقاد کرده خواهان حاکمیت مردم شده و تأکید می‌کند که «پیامبر و حضرت علی نیز مردم محور بوده‌اند و ما هم از همان اسلام‌ها می‌خواهیم!»

شیاد اردکان در ادامة این سخنان بی‌سروته می‌گوید، رهبران جنبش سبز به مردم پشت نکرده‌اند. ایکاش می‌توانستیم با عزیزان زندانی در راهپیمائی 22 بهمن شرکت کنیم و... و خلاصه بگوئیم سخنان خاتمی در عمل تداوم خطبه‌های جنتی است، و در هم‌سوئی کامل با مزخرفات حاج فرخ نگهدار. خاتمی یک اسلام خوب هم معرفی کرده که شباهت فراوان به اسلام خوب «آذر نفیسی» دارد که قصة آنرا از پاپاجان و مامان‌جان شنیده بود:

« اسلام و جمهوری اسلامی که ما می‌خواستیم این نبود، اسلامی که در جمهوری اسلامی آمده اسلامی نیست که حق مردم را نشناسد، آزادی‌های مردم را به رسمیت نشناسد و عدالت را نخواهد و این اسلام هیچ سنخیتی با اسلام انقلاب اسلامی ندارد.»


می‌بینیم که در اسلام همه چیز هست! به ویژه اسلام‌های فراوان. به تعداد مسلمانان جهان و میزان حرص و آز آنگلوساکسون‌ها می‌توان در جهان «اسلام» پیدا کرد. جای تعجب نیست، در ابهام حد ومرز وجود ندارد! اما مهم‌ترین بخش سخنان خاتمی تکرار دروغ‌های رادیوفرداست که میرحسین موسوی و کروبی را مدافع آزادی‌ بیان معرفی کرده بود. خاتمی هم ضمن تأکید بر اسلام ناب محمدی و عدالت علوی، خود را مدافع آزادی‌بیان جا می‌زند. اما آزادی‌بیانی که مد نظر ملاممد است هیچ ارتباطی با «آزادی بیان» مندرج در اعلامیة جهانی حقوق‌بشر ندارد. آن قماش آزادی‌بیان که مورد نظر ملایان است، مانند حکومت مطلوب فاشیست‌ها فقط تحت نظارت «مردم» اعمال می‌شود:‌

«[...] حکومت باید تحت نظارت مردم باشد [...] آزادی که ما می‌گوئیم آزادی بیان، آزادی اندیشه و بیان کردن اندیشه و به صحنه آوردن آن اندیشه است و این که از مردم خواسته شود در مورد آن اندیشه نظر بدهند.»

حضورملاممدبگوئیم، شما و آن «مردم» بسیار بی‌جا می‌کنید که در مورد آزادی اندیشه نظر می‌دهید! کدام احمقی گفته که «مردم» باید در مورد آزادی‌ها «نظر» بدهند؟ حتماً با چماق و عربده و از طریق حمله به دفاتر روزنامه‌ها، یا حبس و قتل صاحبان قلم، درست مثل دوران شیرین نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان که «مردم» بر حاکمیت نظارت داشتند! دیدیم که آنروزها این مدافعان دروغین آزادی‌بیان «معترض»‌ نبودند، ‌ چرا که محمد خاتمی و شرکاء شرایط خفقان مطبوعاتی حاکم بر کشور را «آزادی‌بیان» تحلیل کرده و می‌کنند. بوزینة اردکان و دیگر پیروان خط‌امام می‌پندارند جامعة بشری، آزادی‌بیان و دیگر آزادی‌های انسانی مندرج در اعلامیة جهانی حقوق بشر را پس از نبش قبر محمد و علی به دست آورده!

«آزادی بیان» یکی از حقوق انسانی است که در «اعلامیة جهانی حقوق بشر» به صراحت مورد تأئید قرار گرفته، و از آنجا که این اعلامیه «انسان» را خارج از هر گونه گرایش قومی، بومی و مذهبی در نظر می‌گیرد، بیان و اندیشة‌ انسان نیز در این اعلامیه خارج از چارچوب تقدس و توحش ادیان ابراهیمی مورد نظر است.

جهت اطلاع اوباش سبز در اینجا بند نوزده اعلامیة جهانی حقوق بشر را در مورد «آزادی بیان» می‌آوریم:

هر فرد از حق آزادی بیان و عقیده برخوردار است، به این معنا که حق دارد بدون هر گونه بیم و هراس از عقاید خود، در مورد آن‌ها کسب اطلاع نموده، این عقاید را با بهره‌گیری از تمامی امکانات موجود و بدون هر گونه ملاحظات مرزی و کشوری منتشر نماید.

می‌بینیم که در اعلامیة جهانی حقوق‌بشر آزادی بیان، حقی است مبتنی بر قوانین حقوقی «انسان‌محور» و به هیچ عنوان «طبیعی» و «الهی» و «مردمی» نیست. بنابراین فقط در یک دمکراسی سیاسی است که انسان می‌تواند از «آزادی بیان» برخوردار شود. خارج از چارچوب قوانین «انسان‌محور»، آزادی بیان انسانی وجود نخواهد داشت. همچنانکه شاهدیم در حکومت اسلامی، انسان نمایانی همچون محمدخاتمی برای عوامفریبی،‌ شیادی، دروغگوئی و به ویژه در راه تحریف و تخریب مفهوم «آزادی بیان» از آزادی کامل برخوردار شده‌اند.





...