شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۹


کودتا و کهنه‌فروش!
...
«تنها کسی که از کاپیتالیسم بهره می‌برد، کلاهبردار است، که در یک چشم بهم زدن میلیونر می‌شود.»
دوس‌پاسوس

به نظر می‌رسد انفجار مرموز اسکلة‌ نفتی «بی‌. پی» در خلیج مکزیک با صدور قطعنامة 1929 و اعمال تحریم‌های یکجانبه علیه ایران مرتبط باشد! چند روز پس از صدور قطعنامه،‌ مدیر عامل شرکت «بی. ‌پی» با پرداخت خسارت به ایالات متحد موافقت کرد و به محض اینکه ایالات متحد و اروپا دست به اعمال تحریم‌های یکجانبه زدند، معجزه شد! مهار «نشت نفت» در خلیج مکزیک پیشرفت فراوان کرد و سهام دولت ایران در «بی. ‌پی» ملاخور شد!

پیش از آنکه هیزاکسلنسی کودتای پاسدار علی‌لاریجانی و علی‌خامنه‌ای را سازمان دهند، روسری‌ها را بردارید! وارد دعواهای جناحی نشوید، فقط روسری‌ها را بردارید! «حق انتخاب پوشش» پایه و اساس دیگر حقوق انسانی است. به همین دلیل اوباش سبز و رهبران‌ مزدورشان که ادعای حمایت از «آراء عمومی» نیز دارند، در مورد تهدید و ارعاب روزمرة زنان خفقان گرفته‌اند، و در همین راستا پاسدار شریعتمداری در کیهان از زبان صرافی «نیویورک‌تایمز» به تبلیغ برای جنبش سبز مشغول شده و «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را سکولار معرفی می‌کند.

یکسال پیش در چنین روزی، ‌ علی خامنه‌ای پس از یک هفته سکوت در برابر آشوب‌های پساانتخاباتی، زمانیکه رهبران مفلوک جنبش سبز از تظاهرات مخالفان حکومت اسلامی به هراس افتادند، به ناچار «مواضع» سیاسی اتخاذ فرمود! البته این نخستین بار نبود که برنامة حکومت «خودبرانداز» با شکست روبرو می‌شد، این حکومت خودفروخته پیشتر نیز در دورة ملاممد خاتمی با سازماندهی به آشوب‌های دانشگاه قصد کودتا کرده بود. خلاصه دچار توهم نشویم! تلاش ارتش ناتو برای سازمان دادن به یک کودتای «مردمی»‌ همچنان ادامه خواهد یافت. صدور قطعنامة 1929، گامی بود برای فراهم آوردن زمینة براندازی و گسترش چپاول. نخستین پیامد صدور قطعنامة مذکور جیب‌بری شرکت بریتیش پترولیوم از کشورمان است.

همچنانکه گفتیم در پی انفجار مرموز اسکله نفتی «بی. ‌پی» در خلیج مکزیک، جنجال رسانه‌ای گسترده‌ای به راه افتاد و پس از گذشت چند هفته ارزش سهام شرکت مذکور حدوداً 50 درصد کاهش یافت. پس از صدور قطعنامة جادوئی که سرمایه‌گزاری ایران را در خارج مرزهای‌اش ممنوع اعلام کرد، معلوم شد‌ شرکت «نفت ایران» 24 میلیون سهم «بی. ‌پی» را در اختیار دارد که اکنون ارزش آن نصف شده. به همین دلیل امروز، نیکولا سرکوزی از همکاری روسیه برای صدور این قطعنامه سپاسگزاری کرد. به گزارش فیگارو، مورخ 19 ژوئن 2010، رئیس جمهور فرانسه که برای شرکت در همایش اقتصادی سنت‌پترزبورگ به روسیه رفته، ضمن ابراز ارادت به دیمیتری مددوف اظهار داشت:‌

«بدون همراهی و همیاری روسیه صدور این قطعنامه امکانپذیر نمی‌شد‌ [...] روسیه یک قدرت جهانی است [...] جنگ سرد به پایان رسیده، دیوار برلن فروریخته [...] ما باید همکاری خود را با روسیه افزایش دهیم و ...»


و البته این شیرین زبانی‌ها و دم‌جنبانی‌ها ریشه در امضاء قرارداد بین «گازپروم» و شرکت فرانسوی «ژ. د. اف. سوئز» دارد. به موجب این قرارداد شرکت فرانسوی در خط لولة «نوردستریم» شریک خواهد شد. به گزارش فیگارو، مورخ 19 ژوئن 2010، سهم «ژ. د. اف» در پروژة‌ احداث خط لوله 9 درصد است. پس سرکوزی را در سنت پترزبورگ رها می‌کنیم و بازمی‌گردیم به تهدید زن ایرانی، پوشش تحمیلی، مواضع «مترقی» اصلاح طلبان و تلاش پاسدار شریعتمداری و صرافی «نیویورک تایمز» جهت فروش جنبش‌سبز به ملت ایران. ولی پیش از ادامة مطلب لازم است نگاهی داشته باشیم به خروج 3000 هزار سرباز آمریکائی از شهر بصره که خبر آن در سایت صدای آمریکا، مورخ 19 ژوئن 2010 نیز انتشار یافته.

نخستین پیامد خروج تاراج‌گران، تظاهرات مردم بصره در اعتراض به کمبود آب و برق بود که به گزارش فیگارو، مورخ 19 ژوئن 2010، یک کشته و دو مجروح نیز بر جای گذاشت. بله، یادمان نرفته که به ادعای تاج‌زادة مزدور، در عراق «انتخابات شفاف» در نور الهی سرنیزة سربازان آمریکا برگزار می‌شود. پس کمبود آب و برق چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد؟ مهم این است که در حکومت الهی پشت سر هم «انتخابات» برگزار کنیم تا یانکی‌ها «سلامت» آنرا تأئید کنند، و وزیر دفاع‌شان، رابرت گیتس هم خبر مشارکت 85 درصدی مردم ایران در این شبیه‌سازی مهوع را برای‌مان در بوق بگذارد. رابرت گیتس همان کسی است که روز گذشته ادعا کرده بود، ایران ممکن است اروپا را با صدها موشک مورد تهاجم قرار دهد! خلاصه اکنون که جمکران در تبلیغات رسانه‌ای دیگر سلاح هسته‌ای ندارد، موشک‌های‌اش خیلی خطرناک شده و جهان را تهدید می‌کند. برای مقابله با این تهدید فرضی لازم است بودجة پنتاگون افزایش یابد تا ایران را نیز مانند عراق «آباد» کنند.

به گزارش فیگارو از شهر بصره، سومین شهر عراق، امروز هزاران نفر در برابر شورای ولایتی تجمع کرده خواهان استعفای وزیر انرژی و فرماندار منطقه شدند. طی شبانه‌روز، ساکنان بصره در گرمای 50 درجه حدوداً 5 ساعت برق دارند! این است «آزادی» اهدائی آنگلوساکسون‌ها به ملت عراق. امروز در بصره تظاهرکنندگان شعار می‌دادند، «ما نفت و دارو نمی‌خواهیم، آب و برق می‌خواهیم.» فیگارو می‌افزاید بصره مهم‌ترین منطقة نفتخیز عراق است، کشوری که پس از عربستان و ایران سومین تولید کنندة نفت جهان به شمار می‌رود. اینهم گوشه‌ای است از اوضاع اسف‌بار بصره. قراردادهای نفتی امضاء شده و نظامیان فداکار انگلستان و آمریکا شهر را به دست اوباش مقتدی صدر سپرده‌اند تا ضمن سرکوب زنان و اقلیت‌ها، حداقل هفته‌ای یکبار «انتخابات شفاف» برگزار کنند که دمکراسی شکمی‌‌شان «کامل» باشد. پس عراق را رها کنیم و بازگردیم به ایران تا با دلائل مضحک خفقان دارودستة محمد ‌خاتمی در مورد حجاب آشنا شویم. گویانیوز، مورخ 29 خرداد 1389به نقل از «ایلنا» به دلائل گنگ و مبهم سکوت اصلاح‌طلبان در مورد «قانون عفاف و حجاب» اشاره کرده.

آخوند درایتی، به خبرنگار ایلنا گفته، ‌ این مسائل فاقد اهمیت است، بعضی‌ها می‌خواهند به جریان «عقلانی» ضربه بزنند و اصلاح‌طلبان که عاقل‌اند واکنش نشان نمی‌دهند! آخوند درایتی که به مصداق مثل معروف «به عکس نهند نام زنگی کافور» نام بی‌مسمائی هم دارد، چنین می‌فرمایند که برخی می‌کوشند فضای سیاسی را «غیرمعقول» کنند:

«ریشة مشکلات مردم جای دیگری است [جریانی می‌خواهد] با آلوده كردن فضاي سياسي كشور به جريان عقلاني آسيب [برساند] و عقلا نيز [...] مصلحت نمي بينند وارد عرصه شوند [...] جریانی [...] تلاش مي‌كند [...] با ایجاد فضای سياسی غير‌معقول زمينه را براي فعاليت خود فراهم كند[...]»

البته ایشان می‌بایست در ادامه می‌فرمودند که در دورة‌ اصلاح‌طلبان، در دورة سردارسازندگی و به ویژه طی 8 سال نخست وزیری میرحسین موسوی و چندماه «بهارآزادی» فضای سیاسی بسیار «منطقی» و «معقول» بود و همة اشکالات ناگهان با احمدی‌نژاد آغاز شد! می‌دانیم که پیش از احمدی‌نژاد همة امور کشور بهنجار و عقلانی بوده، به ویژه زمانیکه با ترسیم کاریکاتور در دانمارک و نروژ و سوئد شهرهای ایران را به عرصة آشوب تبدیل می‌کردند. یا اینکه مزخرف‌بافی بندیکت شانزدهم در آلمان تبدیل می‌شد به مهم‌ترین مسائل کشور، و ... آنروزها فضای سیاسی خیلی «عقلانی» بود، چرا که اوباش طرفدار «درایتی»، یعنی همان‌ها که در زبان شیادان «مردم» هم خوانده می‌شوند، هر روز خیابان‌ها را اشغال کرده و نظم زندگی اجتماعی را در هم می‌ریختند.

باری آخوند درایتی در پایان مهملات عقلانی‌شان فرموده‌اند، «ادامة اين روال نمی‌تواند به نفع مردم باشد!» و اتفاقاً برای مقابله با همین روال است که پاسدار علی‌لاریجانی برای توطئه به ملاقات مکارم شیرازی شتافته. روز گذشته نیز علی ‌مطهری، برادر عیال علی‌کوچیکه به ایلنا می‌گوید، اگر دولت طرح حجاب را اجرا نکند و به این روند «لیبرالیستی» ادامه دهد، مجلس وارد عمل خواهد شد!

تهدیدهای علی مطهری با کد: 11939 در سایت «ایلنا»، مورخ 28 خردادماه 1389 انتشار یافته و مزخرفات آخوند جنتی در نماز جمعه که در آن «زن» با تروریست و قاچاقچی در ترادف قرار گرفته بود ریشه در همین لجنزار دارد. علی‌مطهری ادعا کرده، دولت سکولار است، به همین دلیل به مسائل فرهنگی و عقاید مردم متعهد نیست. علامت تعجب نمی‌گذاریم چرا که تولة آخوند مطهری همچون دیگر سگ‌های جیره‌خوار هیزاکسلنسی برای سرکوب ایرانیان «تکلیف الهی»‌ دارد، در نتیجه عدم دخالت دولت در زمینة حجاب را نشان فساد اخلاقی می‌داند:

«در دیدگاه دولت‌های سكولار[...] هیچ‌گونه تعهدی نسبت به اخلاق و عقاید مردم دیده نمی‌شود[...]»

اینکه همین دولت‌های به اصطلاح «غیرسکولار» کشور ایران را در عمل به صادرکنندة برده تبدیل کرده‌اند، تا جائی که مرده‌شوی اصلی، یعنی آنگلوساکسون‌ها هم در «بی‌بی‌سی» و رادیوفردا به گریه افتاده‌اند گویا برای تولة آخوند مطهری هیچ اهمیتی ندارد! مهم این است که همة زنان ایرانی مانند زنان قبیلة مطهری از آن نماد بردگی بهره‌مند شوند تا پول‌شوئی و قاچاق و لفت و لیس محفل لاریجانی‌ها در امارات و بوشهر و بندرعباس و... در پس پردة حجاب‌ پنهان بماند. یادآور شویم این جانور وحشی یعنی علی مطهری، از اوباش تولیدی طویلة تحکیم وحدت است که پای به مجلس جمکران گذاشته تا از تجاوز به حریم خصوصی و سرکوب ایرانیان دفاع به عمل آورد:

«دین اسلام گفته كه باید امر حجاب در كشورهای اسلامی رعایت شود [...]وظیفة دولت است بر این مسئله نظارت كافی را داشته باشد [...] در حال حاضر [...] دولت [...] بدحجابی را ترویج می‌كند [...] مجلس باید جلوی این سركشی را بگیرد [....]ما موظف به انجام وظیفه بوده و باید [...] عكس‌العمل نشان دهیم[...]»


باید به این گوسالة ننه حسن که در قوة‌ مقننه نشسته و به امور قوة مجریه علاقمند است بگوئیم بجای پرداختن به «وظیفة دولت» نگاهی به زدو بندهای شیخ ‌صادق لاریجانی با قاچاقچی‌های محترم مواد مخدر بیاندازد. در ثانی اگر ریگی به کفش این توله آخوند نیست، و اینهمه از دولت «دلخور» است چرا با همکاری همفکران‌اش در «مجلس» وزیر کشور را مورد استیضاح قرار نمی‌دهد؟ می‌بینیم که ریگ واقعی به کفش اینان است و کسی از آن سخن نمی‌گوید. پس بپردازیم به بازارگرمی پاسدار شریعتمداری برای میرحسین‌جلاد که به نقل از «نیویورک تایمز» در کیهان، مورخ 29 خردادماه 1389 در بخش «خبر ویژه» انتشار یافته.

صرافی «نیویورک تایمز» به این نتیجه رسیده که محمد خاتمی و دیگر «فاشیست ـ مسلمان‌های» پیرو «خط امام» طرفدار «دمکراسی» و شیفتة‌ کارل پوپر به شمار می‌روند! از مقالة گوساله پسند نیویورک تایمز چنین برمی‌آید که، «دمکراسی» در اسلام وجود دارد و جنبش سبز خواهان استقرار همین «نوع» دمکراسی «نیست‌درجهان» است. نویسندة مقاله، همچنین روشنفکرانی رویت کرده که از جنبش کذا دفاع می‌کنند! وی می‌افزاید، جنبش مذکور قصد «تغییر حکومت» را دارد، البته در چارچوب اسلام! چرا که اسلام پرستان جنبش کذا به زعم ایشان طرفدار «کارل پوپر» هم هستند. گویا نویسندة این مقالة بلاهت‌پرور حاج فرج دباغ را خیلی پسندیده باشد. البته باید به ایشان حق داد، امثال حاج فرج دباغ اگر وجودشان برای ایران و ایرانی جز نکبت و جنایت و سرکوب هیچ نداشته، طویلة مک‌کارتی را در ینگه‌دنیا خوب آباد کرده‌اند، و هنوز هم به تکلیف الهی خود، یعنی «تحریف» جهت تخریب نظریه‌های انسان‌محور ادامه می‌دهند. مهملات حاج‌فرج پیرامون سکولاریسم سیاسی را که فراموش نکرده‌ایم، بگذریم! نیویورک‌تایمز می‌گوید:

«اين يك نبرد درون اسلام است و ما واقعاً مي‌خواهيم طرفي برنده شود كه طرفدار كارل پوپر است.»

باید از قلم‌زن شارلاتان «نیویورک تایمز» بپرسیم چگونه توانسته کارل پوپر «پوزیتیویست» را در اسلام رویت کند؟ چگونه از «درون اسلام» کسی می‌تواند از نظریه‌های کارل پوپر دفاع کند؟ شاید نویسنده، به طرفداری از «شخص» کارل پوپر، و نه از نظریه‌اش اشاره دارد، در اینصورت این سئوال مطرح می‌شود که طرفداری از «شخص» فیلسوف چه مفهومی می‌تواند داشته باشد. البته به یاد داشته باشیم که ورق‌پارة «نیویورک‌تایمز» از بوق‌های سرشناس اسلام‌نواز و اسرائیل‌پرست است که بدون جنگ کارش لنگ می‌شود، و اینروزها اوضاع شاخک‌اش در کشور فرانسه یعنی در شرکت سهامی «لوموند» سخت پریشان شده!

به گزارش فیگارو، مورخ 17 ژوئن 2010، سخنگوی گروه «لاگاردر» برای فروش بخشی از سهام لوموند، اعلام آمادگی کرد. خلاصه اوضاع نابسامان شده و گاردین و نیویورک‌تایمز از این نابسامانی در امان نخواهند ماند. این است دلیل یاوه‌سرائی و مهمل‌بافی‌های قلم‌زن «نیویورک تایمز» که با مشتی اراذل و آخوند که از آنان به عنوان روشنفکر آزاد و روحانی مخالف یاد می‌کند، قصد ایجاد «لشکر دمکراسی» دارد. آدمخواران «ام. آی. 6» و «سیا» برای استقرار دمکراسی نیازمند «لشکر‌اند»، همچنانکه در عراق و افغانستان همین قماش دمکراسی را با «لشکر» مستقر کردند:

«جریان سبز در تاريخ اسلام منحصر به فرد است [این جریان] مي‌تواند روشنفكران آزاد و روحانيون مخالف حكومت و افراد پاك‌سازي شده را گرد هم متحد كند [...]»


در ادامة این مزخرفات می‌خوانیم که محمد خاتمی و حاج فرج‌دباغ، فیلسوف، روشنفكر و مدافع ليبرال دموكراسي‌اند! بله، پوپولیسم و گله‌پروری و جمع‌گرائی و توحش و خشونت و توده‌پرستی در سمساری نیویورک‌تایمز «دمکراسی» نام دارد، ‌ همانطور که معنای «اضربوهن» در همین سمساری تبدیل شده بود به «ترک‌شان کنید!» در هر حال، وقتی جماعت صراف و نزولخور و کهنه فروش پای به میدان سیاست بگذارد این مسائل هم پیش خواهد آمد:

«محمد خاتمي [...] به اعتقاد من تحت تأثير فلسفه غرب و انديشه‌هاي پوپر در زمينة‌ اقتصاد پويا در دموكراسي ليبرال بود [...] وقتي به وقايع يك سال گذشته ايران نگاه مي‌كنم فوراً كارل پوپر، ارتش دموكراسي و روحانيون روشنفكري به نظرم مي‌آيد كه براي تغيير فرهنگ و مباني اخلاقي فعاليت مي‌كنند.»


می‌بینیم که تحریف و تخریب «روشنفکر» ریشه در کدام محافل دارد. مسلماً در صف نخست همین «روحانیون روشنفکر» با آخوند منتظری و شیخ صانعی جنایتکار و آخوندکدیور فرصت‌طلب روبرو خواهیم شد! در انتهای مطلب چنین‌ آمده که اوباما باید از این «لشکر» اوباش استفاده کند چرا که جنبش‌سبز در پی تغییر رژیم است. به فرض که جنبش کذا خواهان تغییر رژیم هم باشد، این جنبش هرگز مطالبات دمکراتیک نداشته و ندارد، و اگر کارفرمایان نیویورک‌تایمز از تغییر رژیم در ایران بهره‌ای می‌برند، برای ایرانیان صرف تغییر رژیم کارساز مشکلات نخواهد بود:

«جنبش سبز [...] از تغيير رژيم حرف مي‌زند.»

اگر انصاف داشته باشیم، می‌پذیریم که محکومی‌ات آن کشیش جاکش در فرانسه به راستی غیرعادلانه است. ما به نویسندة این مطلب توحش‌پرور و گوساله‌پسند در «نیویورک‌تایمز» توصیه می‌کنیم بجای پرداختن به جنبش‌سبز و مهمل‌بافی پیرامون روحانی «روشنفکر» و دمکراسی «اسلامی» به امور مهم‌تری بپردازد که در اسرائیل می‌گذرد. از آن‌جمله است دستگیری و محکومی‌ات یهودیان ارتدکس‌ اروپای شرقی و مرکزی که به دلیل نژادپرستی مانع تحصیل فرزندان‌شان شده‌اند.




جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۹


جامکش!
...
در فرهنگ دهخدا، واژه‌های قواد، قلتبان، قرطبان، قرنان، کشخان، دیوث، قرمساق و...همه به معنای «جاکش» آمده. و از آنجا که اینروزها تب مسابقات جام جهانی فوتبال همه را فرا گرفته، ما فرصت را غنیمت شمرده، برای رعایت نزاکت و احترام به فیفا، از واژة‌ «جام‌کش» استفاده می‌کنیم که همزمان به «جاکش» و دکان «جام جهانی» ارجاع می‌دهد. اگر به «جام‌کش» پسوند «ایسیمو» را اضافه کنیم خواهیم داشت «جام‌کش‌ایسیمو»، به معنای جاکش‌ترین. یادآور شویم در دستورزبان ایتالیائی برای ساختن «صفت‌‌عالی» از این پسوند استفاده می‌شود. دلیل توسل ما به دستورزبان ایتالیائی ادای احترام همزمان به کلیسای کاتولیک و مافیاست که از مقرشان در ایتالیا توانسته‌اند با پشتیبانی آنگلوساکسون‌ها، شبکة‌ جهانی برده فروشی و قاچاق اسلحه و مواد مخدر و باج‌گیری را به این خوبی سازمان دهند.

به گزارش فیگارو، مورخ 17 ژوئن 2010،‌ دادگاه «نانسی» در فرانسه یک روحانی کلیسای کاتولیک را به جرم «دلالی محبت» به زندان محکوم کرد. و علامت تعجب هم نمی‌گذاریم، چرا که در این دنیا، جام‌کش‌تر از کشیش کاتولیک فراوان است. از آن جمله‌اند اوباشی که امروز همچون 31 سال پیش زیر عبای آخوند پرچم لنینیسم برافراشته‌اند. «داس‌الله» که اینروزها ارواح شکم‌اش دمکرات هم شده، هر چند ادبیات‌ سیاسی‌اش هنوز از لجنزار آخوندیسم تغذیه می‌کند، چند واژه هم از لنینیسم به عاریت گرفته و یک «تزویرنامه» سر هم کرده که، در پاسخ به مطلب فرهنگ قاسمی در سایت اخبار روز، مورخ 27 خردادماه 1389 انتشار یافته.

فردی به نام «عیسی صفا» که تصویرش با ریش و پشم و کلاه کپی زینت‌بخش سایت اخبار روز شده چنین می‌گوید:‌

«هیچ دموکرات واقعی نمی‌تواند پردة ساطر [ساتر] بر دیکتاتوری پهلوی‌ها بیفکند[...]»

از نظر ما عبارت آخوندی «پردة‌ ساتر» نمی‌تواند در «زبان» یک دمکرات جائی داشته باشد! عجیب است که «برادر» عیسی، همچون دیگر پیروان خط امام می‌پندارند با گرفتن انگشت اتهام به سوی «دیکتاتوری پهلوی‌ها» می‌توانند پوششی مناسب برای جنایات یک دیکتاتوری به مراتب خونخوارتر فراهم آورند. سینه زدن زیر علم میرحسین موسوی و شیخ کروبی جلاد را حتماً می‌باید نشان لنینیسم سرکار بدانیم، شاید هم گرایشی است دمکراتیک! یادآور شویم، «برادر» عیسی مقالة نجویدة‌ خود را با نقل قولی از «لنین» در باب سوءاستفاده از «کلام» آغاز کرده، تا بتواند به نوبة خود به بهترین نحو ممکن از واژگان سوءاستفاده به عمل آورد. عیسی صفا با توسل به نام لنین و چند واژة «اوپورتونیست،‌ موژیک و...» خود را پیرو سوسیالیسم علمی جا می‌زند و همزمان به شیوة امام‌اش درس‌هائی نیز از دمکراسی و برخورد دمکراتیک به مخاطب حقنه می‌کند. باید به این دانشمند فرهیخته که عضو «کمیتة مستقل ضد سرکوب شهروندان ایران» تشریف دارند بگوئیم، برخلاف ادعای مضحک سرکار و همپالکی‌های‌تان، در حکومت اسلامی «شهروند» وجود خارجی ندارد، چرا که «شهروند»، بنابرتعریف می‌باید «لائیک» باشد!

شما که در فرانسه زندگی می‌کنید، ابتدا در باب معنای «شهروند» مطالعه فرمائید تا هم بر دانش بیکران‌تان افزوده شود، و هم زبان الکن و عوامفریب‌تان از اسارت کلیشه‌های رایج زبان «فاشیست ـ مسلمان‌ها» آزاد شود. آنگاه قلم به دست مقدس‌تان بگیرید و ملت را بنوازید. و اگر از حداقل درک و فهم برخوردارید، سعی کنید «پردة ساطر» را نخست از ذهن‌ خود بزدائید، که «ساتر» باشد، و این نکتة مهم را به خاطر بسپارید که ایران متعلق به همة ایرانیان است و سلطنت‌طلبان هم از قضای روزگار ایرانی‌اند. در ضمن اگر فرصتی دست داد نظر «شفاف» آن «کمیتة‌ مستقل» و محترم «ضدسرکوب» را در مورد تحمیل پوشش اجباری به «شهروندان» مؤنث و مذکر ایران ابراز فرمائید تا سرافراز شویم.

وقت این وبلاگ را بیش از این تلف نمی‌کنیم، و می‌پردازیم به معرکة مهوع پنتاگون، اتحادیة اروپا، کاخ سفید و مواضع «نوین» روسیه پیرامون تحریم‌های اقتصادی علیه ملت ایران. اما پیش از ادامة مطلب نگاهی داشته باشیم به خطبة اول تاچریة امروز تهران که تمرکز بر حجاب داشت و توسط آخوند جنتی ایراد شد. در این خطبه، «زن» در ترادف با قاچاقچی، تروریست و دزد قرار گرفت.

شرمی بدار از ریش خود، از ریش پرتشویش خود،
بسته دو چشم از عاقبت، در هرزه لب بگشاده‌ای

آخوند جنتی که از تصویب تحریم‌ها بر علیه ملت ایران شیر شده، مطالبات اربابان‌اش در لندن و واشنگتن را «حکم الهی» خوانده و می‌گوید، امنیت اخلاقی جامعه در گرو حجاب است و مظاهر اسلامي باید در همه جاي کشور به چشم بخورد.

باری، جنتی امروز همزمان در جایگاه وزیر کشور و فرماندة نیروی انتظامی نشسته بود و فتوی می‌صدورید و نیروی انتظامی را مکلف می‌دید که «فتوی» کذا را به مورد اجرا بگذارد، باشد که زنان نتوانند جوانان را از «راه راست» به در کنند! به ادعای جنتی وظیفة جوانان شهادت و جهاد است و اگر در خیابان زن بدحجاب ببینند کارشان به «شهوت‌رانی» می‌کشد. مزخرفات جنتی با کد: ‌1184098 و تحت عنوان «کسی نباید مانع نیروی انتظامی در مبارزه با بدحجابی شود» در سایت حنازرچوبه، مورخ 28 خردادماه 1389 انتشار یافته.

آخوند جماعت همچون دیگر شارلاتان‌ها در دریای حماقت شناور است. اگر اظهارات جنتی را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت، «تمایلات جنسی» ریشة‌ برونی دارد نه درونی! به عبارت دیگر، اگر مردی هرگز چشمش به زن نیفتد تمایل جنسی را از دست خواهد داد. البته همة شارلاتان‌ها در این حد ابله و بیشعور نیستند، چرا که هیچکس نمی‌تواند تا این حد شارلاتان و عوامفریب باشد:‌

«مملکتي که مدعي اسلام ناب محمدي است و جوانان آن با اين تفکرات وارد ميدان شهادت مي‌شوند نبايد اجازه دهد هر زني با هر قيافه‌اي که دوست دارد در جامعه ظاهر شود[...] چرا قاچاقچيان مواد مخدر، تروريست‌ها و دزدان بازداشت و مجازات مي‌شوند، اگر برخورد فرهنگي کارساز است پس چرا با اين اشخاص برخورد فرهنگي نمي‌شود.»


خطبة دوم تاچریه یک «تاجریه» است که تحریم‌های اقتصادی را نشان عظمت و شوکت حکومت اسلامی می‌شمارد. همچنانکه گفتیم صدور قطعنامة‌ 1929 و اعمال تحریم‌های «یک‌جانبة» اقتصادی آمریکا و اتحادیة اروپا علیه ملت ایران فعلة‌ فاشیسم را به این توهم دچار کرده که باز هم می‌توانند با تکیه بر تحریم‌ها در همة زمینه‌ها «پیشرفت» کنند. به همین دلیل است که در چارچوب مواضع مزورانة غرب همة جیره‌خواران حکومت در داخل و خارج مرزها به جنب و جوش افتاده، و همچون موسوی جلاد جهت گسترش بازار فریب و شیادی بیانیه می‌صدورند. از آنجمله‌ است بیانیة 600 تن از آخوندهای مؤنث و مذکر مدافع سنگسار و قصاص و حجاب که خواهان برابری در «خانه»، یعنی برابری تحت نظارت «آقا» هستند. در بیانیة آخوندهای «لچک به سر» که در سایت اخبار روز، مورخ 16 ژوئن 2010 انتشار یافته، نام نیره توحیدی در کنار نازی عظیما، ویکتوریا آزاد، مهشید راستی، همایون مهمنش و نام چند توله آخوند مؤنث سرشناس به چشم می‌خورد. مطالبات اینان چیست؟ «برابری» در چارچوب احکام توحش:

«حق‌تصمیم گیری برای ازدواج، برابری در ارث، دیه و شهادت [...] ما هم در این خانه حقی داریم [...] ما [...] می‌خواهیم خواست حداقلی تساوی جنسیتی در کلیة قوانین ایران تحقق یابد و امید داریم که روزی به رویای‌مان [...] دستیابی به جامعه‌ای برابر، عادلانه و بدون تبعیض دست یابیم.»

رویای خواهران و برادران همچنانکه می‌بینیم با اجرای احکام توحش، سنگسار و قصاص و به ویژه تحمیل پوشش اجباری هیچگونه تضادی نشان نمی‌دهد! جامعة رویائی اینان باغ وحشی است «زنانه ـ مردانه» که جانوران‌اش در توحشی «عادلانه» دست‌وپا می‌زنند. حال بپردازیم به چارچوب استعماری این مطالبات که همچون تاچریة امروز بر همان تحریم‌های اقتصادی پای می‌فشارد. صادرکنندگان بیانیة مذکور که همچون «داس‌الله» خود را مدافع دمکراسی جا زده‌اند، مخاطب را ابله پنداشته‌اند. چرا که در دمکراسی نه «دیه» وجود دارد، نه سنگسار، نه قصاص و از همه مهم‌تر در دمکراسی «حریم خصوصی» به رسمیت شناخته شده و زن‌ومرد به عنوان «انسان» از حقوق و آزادی‌های اجتماعی یکسان برخوردارند.

به زبان ساده‌تر،‌ دمکراسی دینی وجود خارجی ندارد، شترسواری هم دولا دولا نمی‌شود! یا طرفدار حکومت اسلامی هستید یا طرفدار دمکراسی! اصلاً بی‌جهت به این بیانیه پرداختیم. مگر در اسلام ناب محمدی، زن یا حتی مرد می‌تواند مطالباتی داشته باشد؟ همه باید از احکام الهی اطاعت کنند. و در این احکام تنها حقوقی که برای زن به رسمیت شناخته شده حق کتک خوردن از آقاست، «اضربوهن» را به خاطر بسپار! «پرنده مردنی است!» و همانطور که فروغ فرخزاد می‌گوید، «تنها صداست که می‌ماند»، درست مثل صدای هیئت حاکمة روسیه پیرامون اعمال تحریم‌های یکجانبه بر ملت ایران.

پس از صدور قطعنامة‌ 1929، ناگهان حاکمیت روسیه متوجه شد که ای دل غافل از آمریکا و اروپا فریب خورده! گویا پس از ظهور دولت قدرقدرت دیوید کامرون که قصد بازگشت به دوران مارگارت تاچر روشن‌ضمیر را کرده، هیئت حاکمة روسیه هم خود را در عصر تزار نیکولا قرار داده و می‌پندارد ایرانیان هم در دورة خفت‌بار قاجار یخ ‌زده‌اند. به محض ورود پرزیدنت مدودف به کاخ کرملین، بعضی‌ها در آسمان تاجیکستان آیات قرآن رویت کردند و خلاصه کار بجائی رسید که آیات کذا روی پوست دست نوزادان هم ظاهر شد و... و کوتاه سخن، پرزیدنت مدودف ویروس «اسلام» و توهمات مقدس را با خود به کاخ کرملین آورده بودند. نتیجه هم در برابرمان قرار گرفته! در تاریخ نهم ژوئن 2010 روسیه به همراه چین، فرانسه، انگلستان و آمریکا پس از تصویب یک قطعنامة تحریم بر علیه ملت ایران اعلام می‌دارد که با اعمال تحریم‌های یکجانبه مخالف است!

امروز هم وزارت امورخارجة روسیه یک بیانیه در باب مخالفت کذا صادر کرده! متن این بیانیه را بررسی نخواهیم کرد، فقط به سرگئی لاوروف و دیگر مدعیان مخالفت با تحریم‌های یکجانبه در مسکو می‌گوئیم، شما احمق نیستید، پس لطف کرده ما را هم احمق نیانگارید! هنگام تنظیم پیش‌نویس قطعنامه می‌توانستید یک تبصرة «کوچک» در آن منظور فرمائید که رعایت قطعنامه را به عدم اعمال تحریم‌های یکجانبه توسط اعضای شورای امنیت منوط کند. اینکار از نظر حقوقی امکانپذیر بود، و اگر چنین تبصره‌ای منظور نشده فقط یک دلیل داشت: موافقت ضمنی روسیه با اعمال تحریم‌های یکجانبه از سوی غرب. چرا که حکومت اسلامی بدون این تحریم‌ها نمی‌تواند برای خود کسب «مشروعیت» کند.

30 سال است که آنگلوساکسون‌ها با اعمال تحریم اقتصادی بر ملت ایران، ضمن فراهم آوردن زمینة سرکوب ما، خود را دشمن حکومت دست‌نشانده‌شان وانمود می‌کنند، و 30 سال است که این حکومت دست نشانده با تکیه بر انزوای سیاسی و اقتصادی اهدائی اربابان‌ غربی‌اش اینان را در جایگاه «دشمن» خود قرار داده. همچنانکه در وبلاگ «قتل‌نامه» گفتیم، تصویب قطعنامة 1929 یک‌بار دیگر برای حکومت اسلامی فرصتی طلائی فراهم آورد تا در جایگاه قدرقدرت منزوی بنشیند. و نیازی به توضیح نیست که صدور این قطعنامه و اعمال تحریم‌های یکجانبة آمریکا و اتحادیة اروپا پیامدی جز گسترش بازارسیاه و رونق دلالی و قاچاق نخواهد داشت. به زبان ساده‌تر دولت قدرقدرت اسلامی کالاهای مورد نیاز خود را به بهای بیشتری خریداری می‌کند و بازار جیب‌بری و باج‌گیری از ملت ایران رونق دوچندان خواهد یافت. مسکو نمی‌تواند با ابراز مخالفت و صدور بیانیه نقش خود را در فراهم آوردن زمینة باج‌گیری غرب از ملت ایران پنهان دارد. سخنان مضحک رابرت گیتس هم نمی‌تواند جایگاه واقعی مسکو را تغییر دهد.

به گزارش «فرانس‌پرس» و دیگر بوق‌های ارتش ناتو، از جمله «بی‌بی‌سی»، وزیر دفاع ایالات متحد، شدیداً از مواضع «سکیزوفرنیک»‌ مسکو در برابر ایران انتقاد کرده! و خلاصه یک جنگ زرگری تمام عیار به راه افتاده تا همه باور کنند، روسیه با تحریم‌های یکجانبه مخالف است! و ما هم باور کردیم! به ویژه که در گیرودار جنجال اعمال تحریم‌های یکجانبه، رابرت گیتس اعلام داشت، اروپا می‌تواند هدف حملات صدها موشک حکومت اسلامی قرار گیرد و آمریکا باید سپردفاعی نوینی برای متحدان‌اش در اروپا نصب کند! اگر نظر ما را بخواهید دادگاه «نانسی» واقعاً آن کشیش جاکش را «به ناحق» محکوم کرده.




پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹


باج و بی‌پی!
...
مگر باراک اوباما از جرج‌ بوش کمتر است که 11 سپتامبر خودش را نداشته باشد؟! به هیچ عنوان! از آغاز سال 2000 در ینگه دنیا سنت بر این افتاده که برای هر رئیس جمهور یک فاجعة عظیم به راه اندازند تا ایشان بتوانند نانی به کف آرند و حق و حساب «دوستان» را هم پرداخت کنند. در دورة جرج بوش برج‌های دوقلو در نیویورک را صاف کردند و این عملیات قهرمانانه را به حساب القاعده و طالبان گذاشتند تا ضمن فوت کردن در آستین نوکران مسلمان‌شان، هم لشکرکشی به افغانستان را توجیه کنند،‌ هم اهالی ینگه‌دنیا را بترسانند! پیامدهای شوم این صحنه‌سازی هم در برابرمان قرار گرفته، لشکرکشی به عراق به دلیل «نگرانی» آنگلوساکسون‌ها، تحمیل حکومت اسلامی به افغانستان و عراق،‌ و تهدید و ارعاب مداوم ملت ایران که نه تنها به کودتای ناکام هیزاکسلنسی و شرکای‌شان در ینگه دنیا انجامید که ثابت کرد 85 درصد جمعیت عاقل و بالغ و رشید کشور ایران در نمایشات مهوع شبیه‌سازی انتخابات حکومت جمکران شرکت کرده‌اند، چرا که «رابرت گیتس» چنین فرمودند.

حال که سخن به «انتخابات» کشید، باز هم تکرار می‌کنیم که در تئوکراسی نمی‌توان انتخابات بر پا کرد! حکومتی که حریم‌ خصوصی افراد را به رسمیت نمی‌شناسد و 31 سال است بازجوئی، مزاحمت، تنبیه بدنی، تحقیر و باج‌گیری را به روزمرة ملت ایران تبدیل کرده نمی‌تواند مدعی مراجعه به آراء عمومی جهت ادارة امور کشور باشد. این حکومت، همچون حکومت کودتاچیان حماس، تحریم‌های اقتصادی اربابان‌ غربی‌اش را دلیلی بر مشروعیت خود نشان می‌دهد و برای تحکیم پایه‌های همین حکومت است که در پی صدور قطعنامة 1929، اروپا و ایالات متحد اعمال تحریم‌های اقتصادی یکجانبه بر ایران را در دستورکار خود قرار داده‌اند. امروز دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا که در نشست اتحادیة اروپا در بروکسل حضور بهم رسانده بود اعلام داشت، «هدف ما تشدید تحریم‌ها علیه ایران است.»

مفهوم صریح سخنان دیوید کامرون چنین است: در رابطه با ایران، دولت بریتانیا خواهان گسترش هر چه بیشتر بازار سیاه از طریق افزایش دلال و واسطه است. در واقع تحریم‌ها دادوستد با شرکت‌ها و مسئولان ایرانی را ممنوع می‌کند، اگر همین شرکت‌ها که مشمول تحریم شده‌اند برای خرید کالاهای موردنیاز خود به دلالان و واسطه‌های «غیرایرانی» متوسل شوند می‌توانند با پرداخت بهای بیشتر و حق و حساب واسطه‌های شریف و محترم نیازمندی‌های خود را بخوبی تأمین کنند. به عبارت دیگر بازمی‌گردیم به دوران امام روشن‌ضمیر میرحسین جلاد که «شفافیت‌شان» چشم خورشید را کور کرده بود. متن بیانیة انسان‌ستیز شمارة 18 موسوی و طرفداری پیر خرفت جماران از «شفافیت» را که فراموش نکرده‌ایم. اینبار رادیو فردا برای تأئید این بیانیة ابلهانه و بی‌سروته، آزاده کیان و مستر «رسول نفیسی» را به صحنه آورده.

آزاده کیان را رها می‌کنیم چون طبق احکام اسلام حق قضاوت ندارد و شهادت‌اش در حد شهادت نیمی از یک مرد است. می‌رویم به سراغ نفیسی که «مرد» است. ایشان ضمن مداحی و «به به و چه چه»، اصل نهم ‌قانون اساسی جمکران را رمز خوشبختی ملت ایران دانسته و مزخرفات دیگری هم سر هم کرده‌اند که ضمن بررسی حقوقی اصل کذا در همین وبلاگ با آن آشنا خواهیم شد.

آقای نفیسی چندی پیش در صدای آمریکا اکبر بهرمانی را برای رهبری جنبش سبز مناسب تشخیص داده بودند و می‌گفتند سوابق موسوی و کروبی خوب نیست! حال نگاهی داشته باشیم به اصل نهم قانون اساسی جمکران که مانند دیگر اصول این مجموعة متناقض، گنگ و مبهم است و حتماً به همین دلیل مورد پسند آقای نفیسی قرار گرفته. در این اصل گوساله‌پسند چنین آمده که، استقلال و آزادی و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیراند! و اینکه هیچکس نمی‌تواند به نام آزادی، به استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران خدشه وارد آورد. همچنین هیچ مقامی حق ندارد به بهانة‌ حفظ استقلال، آزادی‌های مشروع را سلب کند! پس ببینیم این اصل «طلائی» چه‌ها می‌گوید؟ برای پرهیز از اطالة‌ کلام بخش نخست اصل کذا را به صورت شتابزده بنگریم تا برسیم به بخش دوم.

در اصل نهم، «آزادی» به نحوی به محدودة جغرافیائی یعنی به «مکان» پیوند یافته! حال آنکه آزادی و استقلال نمی‌تواند به «سرزمین» ارتباطی داشته باشد! «آزادی» یک ملت چگونه می‌تواند در گرو حفظ مرزهای یک سرزمین قرار گرفته و در چنین چارچوبی مورد بررسی قرار گیرد؟ همچنانکه شاهدیم طی60 سال اخیر مرزهای کشور ما تغییری نیافته و به اصطلاح «تمامیت» ارضی ایران حفظ شده، ولی هیچکس نمی‌تواند حکومت‌هائی را که طی این مدت بر کشور حاکم بوده‌اند آزاد و مستقل بنامد. پس حفظ تمامیت ارضی به هیچ عنوان ارتباطی با آزادی و استقلال نمی‌تواند داشته باشد. به طور مثال اختیار امور مالی حکومت‌های معاصر ایران به دست بانک‌های غربی بوده. و همچنانکه پیشتر هم گفتیم مواد غذائی از حوزة دلار و سوخت مورد نیاز برای توزیع این مواد از مراکز تصمیم‌گیری غرب، و امروز از امارات، یعنی حیاط خلوت آنگلوساکسون‌ها وارد می‌شود. همان اماراتی که هفته‌ای یکبار با عنوان کردن «حق‌مالکیت» خود بر سه جزیرة کذا «تمامیت ارضی» ایران را نیز به زیر سئوال می‌برد! پس در نخستین بخش اصل نهم با مجموعه‌ای سراپا مهمل و مزخرف و بی‌اساس روبرو می‌شویم که گویای «وحشت» قانونگزار از این است که افرادی به قصد تجزیة کشور، «آزادی» مذکور را مورد سوء‌استفاده قرار دهند!

شاید قانونگزار اصل کذا را یک اقدام حقوقی پیشگیرانه تلقی کرده، ولی ردیف کردن واژگان متناقض به هیچ عنوان نمی‌تواند قانونگزاری شمرده شود، چرا که تجزیة کشور در هر حال در ارتباط تنگاتنگ با مسائلی قرار خواهد گرفت که نمی‌توان آن‌ها را در مبحث «آزادی» انسان‌ها در سطح جامعه مطرح کرد. بخش نخست را در همینجا به پایان می‌بریم. در بخش دوم همین اصل «مطلا» می‌خوانیم:

«هيچ‏ مقامي‏ حق‏ ندارد به‏ نام‏ حفظ استقلال‏ و تماميت‏ ارضي‏ كشور آزادي‌هاي‏ مشروع‏ را، هر چند با وضع قوانين‏ و مقررات‏، سلب‏ كند.»


حال این سئوال مطرح می‌شود که آزادی‌های «مشروع» چیست؟ همان آزادی‌هائی نیست که در چارچوب فقه شیعه و احکام الهی قرار گرفته؟ نوع دیگری از «آزادی» مد نظر است؟ اگر مقصود آزادی‌های مورد تأئید مذهب شیعة اثنی‌عشری است، این پرسش مطرح می‌شود که دین اسلام یا دیگر ادیان اصولاً انسان را در مفهوم معاصر کلمه به رسمیت می‌شناسند و قادرند «آزادی انسان» را در چارچوب تجربة معاصر بشری بپذیرند؟ مسلم است که پاسخ به این پرسش منفی خواهد بود. می‌بینیم که قسمت دوم این اصل «طلائی» که آقای موسوی و صاحب‌نظر سیاسی رادیوفردا به آن آویزان شده‌اند جز کشک هیچ محتوائی ندارد! حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

اما پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد برداشتن روسری به یکی از خوانندگان گرامی توضیح دهیم. این عمل به صورت جمعی و در سطح شهر می‌باید صورت گیرد، نه در مؤسسات و ادارات و دانشگاه‌ها، چرا که هدف ما به هیچ‌ عنوان ایجاد درگیری جهت تولید کارمند و دانشجوی زندانی و اخراجی نیست!

به عبارت دیگر ما نمی‌خواهیم از طریق بازتولید بی‌بی‌گوزک‌های کربلا، «اسرا» یا زندانیان را به ابزار جنجال و هیاهو تبدیل کنیم و خشونت را افزایش دهیم. آنچه ما می‌خواهیم، ویران کردن «سنگرحق» در خیابان است؛ بدون تظاهرات، و بدون شعار! اکنون که اعضای مزور اتحادیة اروپا در هم‌سوئی کامل با کاخ سفید ضمن تحمیل تحریم‌ها به ملت ایران، خود را مدافع آزادی جا زده‌اند، و همزمان دولت جمکران را به مذاکره دعوت می‌کنند، بهتر است صداقت‌شان را در عمل نشان دهند! آنچه ما می‌بینیم و می‌شنویم، ابراز نگرانی برنار کوشنر برای «جان» شیخ کروبی دجال، و رو شدن دست مسئولین اصلی «کمیتة‌ مستقل علیه سرکوب شهروندان ایرانی» است.

سایت اخبار روز، مورخ16 ژوئن 2010، مطلبی منتشر کرده، تحت عنوان «نقض آزادی در پای دیوار حقوق بشر توسط گزمه‌های استبداد و بی‌فرهنگی»‌ به قلم «فرهنگ قاسمی». در این مقاله نویسنده گوشه‌ای از عملکرد این کمیتة مفلوک را برملا می‌کند. فرهنگ قاسمی می‌نویسد، روز 22 خردادماه کمیتة‌ مذکور تجمعی در پاریس ترتیب داد که طی آن برخی‌ از مسئولین کمیته دست به رفتار ناشایستی زدند. جریان از این قرار است که «فاشیست‌ ـ مسلمان‌ها» که ارواح شکم‌شان خیلی مخالف سرکوب‌اند، با توسل به خشونت، توهین و پلیس، «غیرخودی‌ها» را وادار به سکوت کرده‌اند:

«شعارها را کنترل کرده و دگراندیشان را یا وادار به اطاعت می‌نمایند یا آن‌ها را از صفوف تظاهرات بیرون می‌کنند و در صورت مقاومت آن‌ها را از پرخاشگری و حتی توهین مبرا نمی‌سازند و... پلیس هم می‌آورند.»


بله، می‌بینیم که «کمیتة مستقل مبارزه با سرکوب» توسط خود سرکوبگران به راه افتاده. جالب اینجاست که اینان دلیل وحشیگری خود را «نگرانی» برای جان رهبران دجال‌شان یعنی موسوی و کروبی اعلام کرده‌اند:

«شعار سرنگونی [حکومت] اسلامی، مشارکت طرفداران پادشاهی و مجاهدین خلق با پرچم شیر و خورشید ممکن است جان رهبران‌شان [...] آقایان موسوی و کروبی را در ایران به خطر بیندازد!»

فراموش نکنیم که فعلة‌ فاشیسم و رهبران‌شان همواره آمادة‌ «شهادت» بوده‌اند! و در نظر داشته باشیم که رهبران‌شان یعنی موسوی و کروبی طی سه دهة گذشته همواره تحت حمایت مأموران وزارت اطلاعات قرار داشته و حقوق محافظان‌شان را نیز دولت جمکران پرداخت می‌کند،‌ اینهمه فقط برای اینکه این «رهبران مردمی» از دسترس مردم به دور باشند. چرا که نفرت از موسوی و کروبی به حدی است که اینان نمی‌توانند بدون محافظ و کاروان لات و اوباش وزارت اطلاعات در اجتماع ظاهر شوند. بگذریم و بازگردیم به تحرکات اراذل سبز. جالب اینجاست که سال گذشته نیز اوباش سبز همین لات‌بازی را به راه انداخته‌اند. فرهنگ قاسمی می‌نویسد: ‌

«[حادثة‌ 22 خرداد 1389 در پاریس باعث] دل نگرانی و حتی تنفر شرکت کنندگان شد و بسیاری را به یاد یک سال پیش انداخت که اعضای همین کمیته برای کسانیکه به جمهوری اسلامی نه می‌گفتند گزمه‌کشی‌ کردند[...]»


حال که به میزان توحش مسئولین کمیتة‌ به اصطلاح ضد سرکوب شهروند ایرانی پی بردیم بهتر است بدانیم سرکوب مخالفان حکومت اسلامی در حضور شیرین عبادی مفلوک و مسیو لاهیجی صورت پذیرفته و باعث تعجب فرهنگ قاسمی شده:

«حیرت‌انگیز است که این رفتار در زیر دیدگان دو مدافع حقوق بشر ایران، خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل و آقای عبدالکریم لاهیجی رئیس جامعه حقوق بشر ایران و نایب رئیس فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر انجام می‌گیرد!»

ولی از نظر ما به هیچ عنوان حیرت‌انگیز نیست که کارمندان سرشناس دکان حقوق‌بشر «مید. این. یو. اس» مدافع خشونت و سرکوب باشند. هم عبادی و هم شخص لاهیجی از اعضای محفل احترام به ادیان‌ و از جارچی‌های حکومت‌ اسلامی‌اند، سوابق هر دو حقوق‌دادن مذکور در سفسطه و مغلطه جهت توجیه حکومت دین و تبلیغ برای اصلاح‌طلبان جمکران روشن است و خلاصة مطلب در شفافی‌ات گرایشات «ویژة» اینان تردید روا نیست. آنچه برای ما حیرت‌انگیز است، ابراز تعجب فرهنگ قاسمی از سرکوب و خشونت چارپایان طویلة مک‌کارتی است! کسی که در کمال حماقت ادعا می‌کند اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد و از سینه‌زنان شناخته شدة‌ محمد خاتمی نیز به شمار می‌رود، آیا می‌تواند برخورد دمکراتیک داشته باشد؟ به هیچ عنوان! اتفاقاً به همین دلیل است که یانکی‌ها چنین افرادی را در دکان حقوق‌بشرشان به کار گمارده‌اند؛ منحرف کردن مسیر حرکت طرفداران دمکراسی سیاسی در ایران به سوی دکان اصلاح‌طلبی آخوندها!

شیرین عبادی از نظر ابتذال و تحجر یک خمینی «مونث» بیش نیست، به همین دلیل مورد عنایات ویژة محفل رسوای نوبل قرار گرفته. بهتر است ایرانیان مدافع دمکراسی این اصل اساسی را همواره به یاد داشته باشند که استعمارگر سفله‌پرور و انسان‌ستیز است و بدون «مطالعه» اقدام به توزیع رایگان جایزه نمی‌کند. تبدیل لات و اوباش و عوامفریب و جنایتکار به نخبه و فرهیخته و رهبر، همواره با هدف سرکوب ملت ایران صورت می‌پذیرد، همیشه چنین بوده و هرگز جز این نخواهد بود. پیشتر گفتیم باز هم می‌گوئیم، از طریق هم‌سوئی و هم‌صدائی با فاشیست‌ها نمی‌توان به دمکراسی دست‌ یافت. هم‌نوائی و همراهی با دارودستة شیرین عبادی شما را فقط به منجلاب فاشیسم رهنمون خواهد شد، آنجا که جز ابهام و توهم هیچ نیست. و در این مرداب لبریز از ابهام است که فعلة فاشیسم خواهان «شفافی‌ات» و برگزاری «انتخابات آزاد»، سالم و دمکراتیک خواهند شد.

البته یکوقت فکر نکنید که چارپایان طویله مک‌کارتی، از محمد خاتمی، تا میرحسین موسوی و تاج‌زاده و شرکاء از قضای روزگار به «اجماع» رسیده و ذکر «شفافی‌ات» گرفته‌اند، به هیچ عنوان چنین نیست. اینان به نشخوار علوفة تولیدی در یونجه‌زارهای فرح‌انگیز آن سازمان مقدس مشغول‌ شده‌اند، تا از طریق «شبیه‌سازی» خمینی دجال به «گورباچف»، آخرین رهبر اتحاد جماهیرشوروی،‌ بتوانند ماتریالیسم را در ترادف با توهم و تحجر باورها قرار داده و به این ترتیب بر ادعای پوچ محفل نوآم چامسکی مبنی بر هم‌سانی استالینیسم با فاشیسم تأکید کنند.

به عبارت دیگر «ام. آی. 6 » و سازمان مقدس «سیا» با دمیدن در تنور اصلاح‌طلبان جمکران چنین القاء می‌کنند که حکومت روضه‌خوان‌ها هیچ تفاوتی با حکومت شوروی سابق ندارد! به همین دلیل نقش‌آفرینان فستیوال «سگ دنس»‌، از قماش تاج‌زاده و موسوی که این‌روزها بر طبل «شفافی‌ات» می‌کوبند، و به دروغ ادعا می‌کنند که «خمینی» بر شفافی‌ات تأکید داشته، بر اساس پروپاگاند غرب در کشورمان در همان جایگاهی قرار خواهند گرفت که در شوروی سابق به طرفداران گورباچف اختصاص داشته! و اینگونه است که یک وحشی بیابانی جیره‌خوار دربار و سفارت کذا که برای تأمین منافع اربابان‌اش، دخالت در سیاست را «تکلیف الهی» وانمود می‌کرد، می‌تواند با دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی، آنهم در اوج قدرت جهانی‌اش به قیاس کشیده شود!

یادآور شویم، یکی از‌ شعارهای میکائیل گورباچف «گلاس‌نوست» بود، به معنای شفافی‌ات. پس از نخست‌وزیری تونی بلر، گورکن‌ها به ابزار اصلاحات مجهز شدند، و حال که حزب محافظه‌کار با دیوید کامرون به بازار آمده، یک استخوان «شفافی‌ات» هم برای نوکران در جمکران پرتاب کرده تا همگی بتوانند با سق زدن به آن برای الیزابت دوم معلق زده و جست و خیز کنند، باشد که اسباب تفریح علیاحضرت،‌ رهبر مسلمین جهان را فراهم آورده، رنج و ملالت و کسالت را از خاطر جواهرآسای ایشان بزدایند تا فراموش کنند «بی. ‌پی» بیچاره شد!

بله همانطور که همة خبرگزاری‌های جهان برای‌تان گفتند، و ما هم برای‌تان می‌گوئیم، «سوانبرگ»، مدیرعامل «بی. ‌پی» و «هیوارد»، مدیر عامل این شرکت در ایالات‌متحد، پس از ملاقات با رئیس جمهور ایالات متحد، متعهد شدند 100میلیون دلار به کارگران‌شان در اسکلة نفتی خلیج مکزیک بپردازند و حداقل 20 میلیارد دلار به دولت آمریکا!

به گزارش فیگارو، مورخ 16 ژوئن 2010، روز چهارشنبه، 15 ژوئن مسئولین «بی. ‌پی» پس از ملاقات با اوباما قبول کردند به عنوان «علی‌الحساب» مبلغ 20 میلیارد دلار به حساب دولت واریز کنند. فیگارو می‌افزاید، باراک اوباما در پایان این‌دیدار اظهار داشت:‌

«این مبلغ به شرکت‌ها و افرادی که به دلیل انفجار اسکلة نفتی خسارت دیده‌اند اطمینان خاطر می‌دهد که زیان‌های‌شان جبران خواهد شد. به آنان قول می‌دهم که این مبلغ فقط یک پیش‌پرداخت است و بی‌پی در برابر زیان رسیده‌گان پاسخگو خواهد بود.»

می‌بینیم که ماجرا با 20 میلیارد دلار هم فیصله نخواهد یافت! فعلاً شرکت بریتیش پترولیوم سالی 5 میلیارد دلار به حساب دولت آمریکا واریز می‌کند، و 100میلیون دلار هم به کارگران اخراجی می‌پردازد. این نقل و انتقالات مالی تحت نظارت «کنت فاین‌برگ» صورت می‌گیرد. حضرت فاین‌برگ سلام‌الله همان وکیلی است که پرداخت خسارت به قربانیان 11 سپتامبر زیر نظرشان انجام گرفت! به عبارت دیگر، قربانیان حوادث خلیج مکزیک که بی‌پی از هستی ساقط‌شان کرده بهتر است زیاد به شکم‌شان صابون نزنند! دلارها را که دولت از بی‌پی گرفت، فکری برای‌اش خواهد کرد، درست مانند دلارهای جریان 11 سپتامبر! بنابراین ممکن است این دلارها به دست خسارت‌دیدگان نرسد!

باری، روز گذشته «کارل هنریک سوانبرگ»، «تونی هیوارد» و «لامار مک‌کی» به حضور اوباما شرفیاب شدند و پس از این ملاقات سازنده، «سوانبرگ» به خبرنگاران چنین گفت که، برخلاف آنچه شایع شده بی‌پی، به هیچ عنوان «پابرهنه‌ها»‌ را دستکم نمی‌گیرد. البته سوانبرگ نگفت پابرهنه‌ها، بلکه دقیقاً گفت،‌ «سمال پی‌پل»! و همین امر توفان به پا کرد که چه نشسته‌اید، «سوانبرگ» ساکنان خلیج مکزیک را تحقیر کرده و ... و خلاصه مدیرعامل بزرگترین و پرنفوذترین شرکت جهان که ارزش سهام‌اش در بازار 48 درصد کاهش یافته، علاوه بر پرداخت خسارت ناچار شد از اظهارات‌اش نیز پوزش بطلبد. البته بین خودمان بماند چشمش کور!

این انگلیسی‌ها عادت دارند خود را به «مردم» نزدیک نشان دهند، اهالی نیواورلئان هم تحت تاثیر فرانسه زبانان این منطقه، برخی از اصطلاحات زبان فرانسه را به صورت تحت‌الفظی به انگلیسی برگردانده‌اند از آنجمله است «سمال پی‌پل»که مترادف آن در زبان فرانسه جنبة تحقیرآمیز دارد. و «سوانبرگ» مادرمرده هم از این امر آگاه نبوده. طی 8 هفته که از انفجار مرموز اسکلة نفتی بی‌پی می‌گذرد، مسئولان این شرکت در محل خیمه زده و از روی چاپلوسی مسلماً با «مردم» و کارگران «ارتباط» برقرار کرده و فراوان «گپ» زده‌اند، و اینهم نتیجه‌اش! مدیرعامل بی‌پی برای اینکه به خبرنگاران ثابت کند در کنار مردم قرار گرفته، زبان «مردم» محل را به کار برد و نمی‌دانست که رسوائی به بار می‌آورد.

نتیجة همة این تغییر و تحولات این شد که بعضی‌ها تونی بلر را برای جانشینی سوانبرگ پیشنهاد کنند، و لوموند مورخ 17 ژوئن نیز با ترجمة پیشنهاد این حضرات تصمیم فوق را «برحق» دانسته و تأئید کند. پیشتر گفتیم که نخست‌وزیر اسبق انگلستان در کردستان عراق به دلالی نفت و اسلحه و دریافت حق و حساب و قاچاق برده مشغول است و به دلیل وابستگی به طویلة احترام به ادیان از نظر «شفافی‌ات» اصولاً مو لای درز مقدس‌شان نمی‌رود.


چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹


شیاد و شفاف!
...
اگر مخالفت دولت با تهاجم اوباش پیرو خط امام به زنان و جوانان ادامه یابد، همین روزهاست که آخوندها احمد خاتمی، مکارم، صافی، جنتی و دیگر ملایان مدعی مخالفت با آشوب‌های خردادماه 1388 نیز دست‌دردست پاسدار علی‌لاریجانی و سرپرست کیهان در کنار موسوی جلاد و کروبی شیاد قرار گیرند. آنگاه مشخص خواهد شد که این به اصطلاح «جنبش»‌ سبز در واقع جز لجنزار سکون و ایستائی ولایت فقیه هیچ نیست. آخرین بیانیة انسان‌ستیز میرحسین موسوی شاهد دیگری است براین مدعا. در وبلاگ «سگ دنس» به صورت شتابزده به تحریف و پوچاندن مفاهیم «حقوق بشر» توسط نویسندگان مزور این بیانیة موهن اشاره کردیم، امروز نگاهی خواهیم داشت به «تخریب انسان» به عنوان یکی از محورهای این بیانیة‌ عوامفریبانه که بخشی است از پروپاگاند مهوع حکومت‌اسلامی جهت «فروش» جنبش‌سبز به ملت ایران.

پیش از ادامة مطلب لازم است به پیام‌های خوانندگان گرامی این وبلاگ پاسخ دهیم. فکر نمی‌کنم برای مطالعة این وبلاگ نیازی به مطالعة کتاب خاصی باشد! اگر کتاب‌های مرجع و منابعی مورد استفاده قرار گیرند، مشخصات‌شان ذکر می‌شود، تاکنون چنین بوده و دلیلی ندارد که این روند تغییر یابد. ما برای تحلیل و بررسی به «زبان‌شناسی»‌ متوسل می‌شویم و این شیوه را ادامه خواهیم داد،‌ اگر مایل باشید می‌توانید به کتاب‌هائی که پیرامون «زبانشناسی» منتشر شده مراجعه کنید. یکی از خوانندگان این وبلاگ در «وردپرس» دو پیام ارسال کرده‌اند، در مورد ساسانیان و کشف معادن لیتیوم، کبالت و... در افغانستان.

در مورد افغانستان به صورت گذرا این اکتشافات را مطرح کردیم. قرار است افغانستان به یک «معدن» تبدیل شود. و با در نظر گرفتن شرایط اسف‌بار کنونی، می‌باید بگوئیم هر چه باشد از تولید مواد مخدر بهتر است، هر چند کافی نیست. آنچه اهمیت دارد «تولید» در زمینة کشاورزی و صنعت است که توسط آنگلوساکسون‌ها و نوکران‌شان نابود شده. می‌توان آنچه را که در افغانستان و عراق روی داد، نوعی بازتولید «هارد» اتحاد دو آلمان به شمار آورد. پس از فروپاشی دیوار برلن، دولت هلموت‌کهل تمام مراکز تولیدی آلمان شرقی را نابود کرد، البته بدون توسل به بمب! به این ترتیب که پس از تعطیلی کارخانه‌ها و اخراج کارگران، کالاهای موجود در انبار را به بازارهای خارج از آلمان، از جمله به فرانسه صادر کردند تا زمینة هرگونه رقابت از بین برود.

کارگران آلمان شرقی با دستمزد ناچیز کالاهائی تولید می‌کردند که به دلیل پائین بودن بهای‌شان می‌توانست به کسادی بازار فروش بعضی‌ها بیانجامد، ‌ در نتیجه دلیلی نداشت که «خط تولید» در آلمان شرقی تداوم یابد. اینچنین بود که ناگهان در فرانسه کالاهای ساخت آلمان شرقی با کیفیت قابل قبول و به بهای «هیچ» برای فروش عرضه شد! و ناگفته نماند که تمام بوق‌های تفنگ‌فروش‌ها که امروز نگران شیخ‌ کروبی منفور و زندانیان تزئینی حکومت جمکران شده‌اند، در ‌مورد نابودی صنایع آلمان شرقی و اخراج کارگران و کارمندان راه خفقان در پیش گرفته و فقط درصد بالای بیکاری در آلمان شرقی را به عنوان «شکست کمونیسم» در بوق و کرنا گذاشتند.

این است چهرة واقعی مدعیان مزور «لیبرالیسم» و فریبکاران مدافع کاهش نقش دولت! در واقع این قماش «لیبرالیسم» کشکی از دخالت دولت در همة‌ امور استقبال هم خواهد کرد، به شرط اینکه دخالت کذا منافع سرمایه‌دار را تضمین کند. اگر قرار باشد دولت به نفع غیرسرمایه‌دار، یعنی افراد عادی در امور جامعه دخالت کند، زوزه و عربدة وحوش مدعی لیبرالیسم گوش فلک را کر خواهد کرد! به عنوان نمونه طرفداران «تی پارتی» در ایالات متحد، که با جاروجنجال کاهش نقش دولت را می‌طلبیدند، پس از ماجرای مرموز انفجار اسکلة نفتی «بی‌پی» در خلیج مکزیک، مسیر «سخنوری‌ها» را تغییر داده، اینبار از عدم دخالت دولت فریادشان به آسمان برخاسته!

یادآور شویم زمانیکه همین دولت بیش از هزار میلیارد دلار در اختیار شرکت‌های بیمه، موسسه‌های مالی، بانک‌ها و دیگر مراکز راهزنی و جیب‌بری می‌گذاشت، امثال «ساراپیلین» کور و کر و لال بودند! چرا؟ چون در ینگه‌دنیا، بانک‌دار و اصولاً سرمایه‌دار، همچون «امام» خمینی دجال در «سنگر حق» نشسته و مردم کوچه و بازار در سنگر باطل. به همین دلیل کاهش بودجة آموزش، بهداشت و رفاه و کمک‌های اجتماعی «واجب شرعی» به حساب می‌آید، حال آنکه کاهش بودجة پنتاگون «حرام» و به قول آخوند صافی گلپایگانی از «مصادیق اصراف» خواهد بود. بله چنین است آئین و رسوم مقدس جنگل سرمایه‌سالاری که سنت‌های توحش مقدس جمکران از آن سرچشمه می‌گیرد. و به همین دلیل است که امثال پاسدار لاریجانی و اکبر بهرمانی که عمر ننگین‌شان به جنایت و تاراج می‌گذرد، در کمال وقاحت، کمک دولت به فرودستان را «گدا پروری» می‌خوانند. همین مختصر برای دریافت میزان توحش اینان کفایت خواهد کرد.

حکومت عدالت علوی که 31 سال است به «تکلیف الهی» عمل می‌کند و به همین دلیل خود را در برابر ملت ایران «پاسخگو» نمی‌داند، فاجعة انسانی «فقر» را با بی‌تفاوتی می‌نگرد. مسلماً پاسدار علی لاریجانی که روز 23 خردادماه سالجاری در جلسة علنی مجلس بی‌آبروی جمکران بلبل‌زبانی کرده و فرمودند، «فتنه از پارس برنمی‌خیزد»، می‌پندارند این «ارادة الهی» است که بعضی‌ها را در رفاه و آسایش و بعضی دیگر را در فقر قرار داده! بنابراین، در یک جامعه دولت هیچ وظیفه و مسئولیتی نسبت به فرودستان ندارد؛ اینان به زیستن در فقر و محرومیت محکوم‌اند، چرا که «سهم الهی‌شان» از زندگی همین بوده و نصیب و قسمت هم مثل مفاد همان حقوق بشری که موسوی شیاد اختراع کرده، «خداداد» ‌است! به عنوان نمونه اگر داماد پاسدار لاریجانی، برخلاف اکثر جوانان ایران گرفتار فقر و مصیبت نیست، حکمتی دارد که نمی‌باید آنرا در وابستگی «قدیم» پدر و پدربزرگ و به طور کلی قبیلة محترم‌شان به سفارت انگلستان جستجو کنیم!

این مختصر را گفتیم تا روشن شود کسی که مبارزه با فقر را «گداپروری» می‌شمارد، تا چه حد پای در توحش گذاشته. اینکه رئیس قوة مقننة حکومت اسلامی به خود اجازه دهد فرودستان را تحقیر کرده، و آنان را «گدا» بخواند، و رسانه‌های این حکومت نیز بدون کم‌وکاست اظهارات بیشرمانة این توله آخوند خودفروخته را منعکس کنند، فقط نشان می‌دهد که برخورد این حاکمیت با جامعه، از برخورد الگوهای مقدس انگاشته شده‌اش در 14 سدة پیش نیز متحجرتر و بدوی‌تر است. حداقل در حدیث و روایات شیعی مسلکان از تحقیر فرودستان نشانی به چشم نمی‌خورد! و چرا راه دور برویم؟ 31 سال پیش امام دجال‌شان چه می‌گفت؟

31 سال پیش خمینی شیاد ذکر «پابرهنه‌ها» و «مستضعفین» نگرفته بود؟ امروز اوباش پیرو «خط ‌امام» نظیر اکبر رفسنجانی و پاسدار لاریجانی از «گداپروری» انتقاد می‌کنند! این است «پیشرفت» در مسیر فریب و انسان‌ستیزی! پس امروز را نمی‌توان با دورة ساسانیان به قیاس کشید. ساسانیان هر چه بودند، و هر چه کردند، خوب یا بد، دست‌نشاندة بیگانه نبودند. حکومت اسلامی 31 سال است با حمایت ارتش جنایتکار ناتو و با توسل به مقدسات به سرکوب ما ملت و تاراج ثروت‌های ملی‌مان مشغول است. مشکلات امروز ما با گفتگو پیرامون ساسانیان حل نخواهد شد. درست است که ساسانیان «دین رسمی» داشتند ولی پادشاهان ساسانی جیره‌خوار «ام.‌آی.6» و سازمان سیا نبودند. مشکلات امروز ما فقط با شناخت شرایط کنونی ایران و ارزیابی درست از مواضع اربابان دین‌پرور این حکومت در لندن و واشنگتن می‌تواند حل شود.

امروز به دلیل تغییر شرایط استراتژیک، بین دولت احمدی‌نژاد و سگ‌های‌هار تقدس‌فروش ناتو شکاف ایجاد شده، می‌باید از این فرصت استفاده کنیم. آنچه ما پیشنهاد کردیم با در نظر گرفتن این شرایط نوین، یعنی تضعیف حکومت اسلامی بود. باز هم تأکید می‌کنیم در حکومتی که افراد حریم خصوصی ندارند، در حکومتی که بازجوئی از مردم در خانه و در خیابان از طرف حاکمیت «مجاز» شناخته می‌شود، در حکومتی که هیچکس از حق انتخاب پوشش برخوردار نیست، بر پا کردن «انتخابات» جز شیادی و فریب و شبیه‌سازی نمی‌تواند باشد. کدام عقل سلیمی می‌پذیرد که در چنین حکومتی می‌توان «انتخابات» هم برگزار کرد؟ ایرانی حق ندارد با جنس مخالف در خیابان قدم بزند، آنوقت از حق انتخاب نمایندة مجلس و رئیس قوة مجریه برخوردار شده؟ ایرانی در انتخابات شرکت می‌کند که عده‌ای برای تحویل حکومت به امام زمان‌شان سیاست‌هائی اعمال کنند که پیامد و نتایج‌اش نیز رسماً فاقد اهمیت معرفی می‌شود؟ مگر ایرانیان دیوانه شده‌اند؟ به هیچ عنوان! این میرحسین موسوی و اطرافیان لات‌ولوت او هستند که دیوانه شده و پریشان می‌گویند، و خود را سخنگوی ملت ایران‌ می‌انگارند:

«ملت ما سوال می‌کند که آیا اين بود آن نظام اسلامی و عادلانه که در پی آن بوديم [...] شفافيت در مقابل ملت [...] آيا آن اصل طلايی شفافيت حکومت در مقابل ملت را از زبان پير جماران يادمان رفته است [...]»

منبع: بیانیة شمارة 18 موسوی

اینروزها چارپایان طویلة مک‌کارتی نظیر تاج‌زاده و موسوی ذکر «شفافیت» گرفته‌اند. اولی شفافیت کذا را در پناه ارتش یا‌نکی‌ها می‌جوید، دومی آنرا در دوران امام روشن ضمیر. بله، بر اساس اظهارات اینان «آنروزها» شفافیت بر همه ‌جا سایه افکنده بود، به ویژه بر حضور جاسوسان و مستشاران نظامی آمریکا در جمکران! آنقدر این شفافی‌ات نورانی و درخشان بود که هیچکس از ارتباط روشن و شفاف کودتا و تصفیه‌های خونینی که به 8 سال نخست وزیری نکبت‌بار میرحسین موسوی انجامید و با استقرار «کاسپار واینبرگر» در جایگاه وزارت دفاع ایالات متحد ارتباط مستقیم داشت آگاه نشد!

کاسپار واینبرگر، از 21 ژانویه 1981 به وزارت دفاع آمریکا منصوب شد و تا 23 نوامبر 1987 در همین وزارتخانه لنگر انداخته بود. این فرد از طریق جان نگروپونته به ماجرای ایران‌گیت و جنایات کنتراها در نیکاراگوئه مرتبط می‌شود. یکی از دلالان این محفل حضرت منوچهر قربانی‌فر، از نزدیکان آقای میرحسین موسوی هستند. کجا بودیم؟ از شفافی‌ات می‌گفتیم! بله «پیرجماران» که برای رضایت خالق سیاست می‌ورزید و نتیجة سیاست اصلاً برای‌اش اهمیتی نداشت، چنان شفافیتی به راه انداخته بود که چشم، چشم را نمی‌دید! آن‌ها که همچون خمینی و موسوی و... اهداف الهی برای سیاست قائل می‌شوند جیره‌‌خوار استعماراند، ایرانی نیستند. سیاست اهداف ملموس و مادی دارد.

احزاب سیاسی برای دستیابی به اهداف صریح مادی تشکیل می‌شود. هیچ حزبی برای ارتقاء معنویت و هدایت و ارشاد افراد به «راه راست» تشکیل نشده، نمی‌شود و نخواهد شد. آن‌ها که چنین ادعائی دارند،‌ یاوه می‌گویند. پاسدار علی‌لاریجانی، زهرا رهنورد، تاج‌زاده، محمد خاتمی و دیگر پیروان «خط امام» بهتر است گورشان را هر چه زودتر گم کنند و در همان نجف و کربلا، در پرتو «نور» سرنیزة مقدس ارتش آمریکا بنشینند و «انتخابات آزاد» و «شفاف» برگزار کنند. ما خواهان برگزاری انتخابات نیستیم. ما می‌گوئیم ابتدا زن ایرانی می‌باید «سنگر حق» را که توسط دست‌های استعمار در اطراف وی ساخته شده ویران کند تا بتواند به عنوان «انسان» در مورد زندگی خود و آیندة سیاسی کشورش تصمیم بگیرد. موجودیت حکومت سنگسار و قصاص در گرو همین نماد بردگی و انقیاد زن است. روسری‌ها را بردارید! روسری‌ها را بردارید! اجازه ندهید پروپاگاند استعمار با جنجال پیرامون «انتخابات» یک‌بار دیگر جیره‌خواران «فاشیست ـ مسلمان‌» خود را بر سرنوشت ملت ایران حاکم کند. موسوی جلاد هنوز از «پیرجماران» حدیث و روایت و دروغ می‌بافد، و از «مردمی» دم می‌زند که طی 8 سال «دولت‌مداری»،‌ فرزندان‌شان را یا از دم تیغ دژخیمان و جلادان سپاه پاسداران استعمار و بازجویان‌اش گذراند،‌ یا در جبهه‌ها قتل‌عام کرد تا آخوند و روضه‌خوان بتواند سیطره‌شان را بر این آب و خاک حفظ کند.

بله، پس از مدت‌ها عاقبت بیانیة «شیوای» میرحسین موسوی به همراه چند آیة قران و چند بیت شعر و مقدار معتنابهی دروغ و تحریف انتشار یافت. این بیانیه بر محور مقدسات، ابهام، فرا افکنی و بازنویسی تاریخ و از همه مهم‌تر تخریب اعلامیة جهانی حقوق‌بشر متمرکز شده، و برای مرزشکنی شیوة‌ لغزش گام به گام را برگزیده. چارپایان محفل فاشیسم‌ که برای حفظ منافع مقدس اربابان خود در غرب، با شایعه پراکنی و لشکرکشی خیابانی کشور را به آشوب کشیدند و زمینة سرکوب و اعدام غیرخودی‌ها را فراهم آوردند، برای مرزشکنی به شیوه‌های «شفاف» روی می‌آورند. با بسم‌الله ... آغاز می‌کنند که احدی در صحت دروغ‌های بیشرمانه‌شان تردید به خود راه ندهد، سپس لجن پراکنی و برچسب زدن را آغاز می‌کنند. اگر آخرین بیانیة موسوی را به دقت مطالعه کنیم خواهیم دید که رئیس ستاد انتخاباتی‌اش در انگلستان همچون ساواک جمکران در تخریب انسان به صورت شفاف‌ «پیشرفت» فراوان کرده!

«انسان»، در بیانیة‌ میرحسین هر چه بیشتر تحقیر و سرکوب شود، «سرفرازتر» خواهد شد! اینگونه است که «زندان» و«شکنجه» به ارزش گذاشته می‌شود و انسانی که شلاق نخورده، زندان نرفته، و شکنجه نشده می‌باید سرافکنده باشد، چرا که موسوی جلاد که نه زندان رفته، نه شکنجه شده و نه خراش برداشته خود را با چنین افرادی شناسائی می‌کند، تا بتواند ارواح شکمش در جرگة آزادیخواهان قرار گیرد! می‌دانیم که از میرحسین آزادیخواه‌تر در این جهان یافت نخواهد شد، البته آزادی مطلوب ایشان در واقع آزادی لات‌بازی و دم‌جنبانی برای ارباب جهت هنرنمائی در «سگ‌ دنس» است. از اینرو در بیانیة‌ کذا موسوی به تمثیل و کنایه از درگاه مقدس هیزاکسلنسی کمک می‌طلبد، تا «منافع ملی» را به روال دوران نخست‌وزیری‌اش حفظ کند. موسوی می‌گوید، «ایستاده‌ایم» و جز احقاق حق ملت هیچ نمی‌خواهیم.

به عبارت دیگر میرحسین به بازتولید سخنرانی‌های ابلهانة خمینی مشغول است، آنزمان که امام روشن ضمیر از عنایات ارباب اطمینان داشتند و برای احقاق حقوق مسلمین و به ویژه ملت فلسطین می‌خواستند از کربلا به «قدس» تشریف ببرند و هیچکس هم نمی‌توانست به این وحشی بیابانی بگوید، ملت ایران نمی‌خواهد به اورشلیم برود. اگر کسی چنین جسارتی می‌کرد بلافاصله به غربزدگی و طرفداری از اسرائیل و آمریکا متهم می‌شد. موسوی هم برای خود همین مأموریت‌های طلائی را رویت کرده:

«با قامتی سرافراز، گر چه شلاق خورده، مجروح و حبس کشيده ايستاده‌ايم. با مطالباتی برای نيل به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکميت ملی و مطمئن از پيروزی به ياری حضرت حق، چرا که جز احقاق حق ملت چيزی نخواسته‌ايم.»


البته میرحسین مشخص نمی‌کند که مقصودش کدام «ملت» است!‌ ولی ایشان اول جای «شلاق‌اش» را نشان بدهد، بعد قصة «شلاق» خوردن‌اش را به «ارزش» دینی و معنوی تبدیل کند! هر چند شلاق خوردن و زندان رفتن «ارزش» نیست. ولی جیغ و فریاد میرحسین بیشتر به دلیل نهائی شدن قرارداد خط لولة‌ صلح به آسمان برخاسته. مسلماً علی لاریجانی و نژادحسینیان مفلوک هم از این قرارداد سخت دل‌آزرده‌اند و حسابی «شلاق» خورده‌اند، چرا که احداث این خط لوله تهدیدی است برای قاچاق اسلحه، تجارت مواد مخدر و برده فروشی مورد علاقة مقام معظم، یعنی منافع برحق آنگلوساکسون‌ها در مرزهای شرقی ایران. به همین دلیل است که امروز پاسدار علی لاریجانی برای دریافت کمک‌های «معنوی» به ملاقات آخوندمکارم در قم شتافت و بی‌بی‌سی دوباره قلادة لاریجانی را گرفته و این جانور وحشی را بدون پوزه‌بند روی سایت‌اش «رها» کرده.

ماجرای انتشار بیانیه‌های موسوی، اظهارات مضحک لاریجانی در سایت رعایای الیزابت دوم یا انعکاس سخنرانی‌های ابلهانة خاتمی و کروبی و ... به حکایت «خدیجه» می‌ماند که پدرش از یافتن همسر برای او عاجز مانده، و خودش حاضر شده،‌ چند هزار دلار بپردازد تا هرچه زودتر یک‌نفر بر ایشان منت گذارد!

به گزارش سایت نووستی، مورخ 3 فروردین‌ماه سالجاری، ‌ به نقل از روزنامة مصری «الجمهوریه»، خدیجه متعلق به یکی از قبائل سرشناس عربستان، مدت زیادی برای یافتن همسر مناسب بیهوده انتظار کشیده. از اینرو به «کمیسیون‌ ملی همبستگی خانوادگی» مراجعه می‌کند و وعده می‌دهد که هر کس بتواند در کوتاه‌ترین مدت برای‌اش همسری باب دندان بیابد یک پاداش 16هزار دلاری دریافت خواهد داشت. از قرار معلوم خدیجه به مال دنیا اهمیتی نمی‌دهد و حاضر است خرج شاه داماد و مخارج خانواده را عهده دارشود، ولی خواهان همسری مذهبی و اخلاق‌مدار است.

بله این خدیجه هم مثل آن خدیجه، سرمایه‌دار است و همسرش می‌تواند با خیال آسوده به تفکر و تعمق پرداخته و پس از مدتی ادعای رهبری کند چرا که دیگر هیچکس نمی‌تواند ادعای پیامبری داشته باشد؛ آنحضرت فرمودند، اینجانب آخرین فرستاده هستم و پس از من کسی نخواهدآمد و خلاصه کرکرة دکان را پائین کشیدند! در نتیجه اگر کسی می‌خواهد دکان افتتاح فرماید، فقط می‌تواند جنب فلکة سیاست بساط کاسبی پهن کند، بگذریم! آنطور که «الجمهوریه»‌ می‌گوید، پدر خدیجه که چند دختر روی دستش باد کرده از همسریابی برای خدیجه خسته شده و این آزاد زن صحرای عربستان به تنهائی پای به میدان نبرد گذارده:

«من اولین دختر خانواده نیستم و پدرم از جستجوی دائمی شوهر برای ما خسته شده است[...] اما من خیلی دلم می‌خواهد که شوهر کنم[...]»

حکایت خدیجه وصف‌الحال موسوی و خاتمی و همة پیروان خط امام است که روی دست آنگلوساکسون‌ها باد کرده‌اند و هیچکس خریدارشان نیست. با این تفاوت که برای خدیجه، باتوجه به امکاناتی که دارد، بالاخره یک نفر پیدا می‌شود، ولی تنها خریدار سردمداران جنبش سبز همان حضرت عزرائیل روشن‌ضمیر خواهد بود که در شفافیت‌اش تردیدی نیست!






سه‌شنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۹


سگ دنس!
...
سنگر حق و باطل را فروپاشانید! روسری‌ها را بردارید! اگر می‌خواهید به یاد «ندا» تجمع کنید، به یاد داشته باشید که حکومت اسلامی به زور سرنیزة‌ ارتش ناتو آن نماد بردگی و انقیاد را به میلیون‌ها «ندا» تحمیل کرده.

پس از نهائی شدن قرارداد «خط لولة صلح» آب در لانة مورچگان افتاده! 31 سال است حکومت اسلامی برای تأمین منافع اربابان‌اش در غرب ملت ایران را به گروگان گرفته و امروز که پایه‌های این حکومت دست‌نشانده به لرزه درآمده و مزدوران سرشناس غرب همچون موسویان و مهدی هاشمی به دامان ارباب پناه برده‌اند، تاج‌زادة منفور در «رادیوفردا»، ضمن تجلیل از «دستاوردهای درخشان نسل انقلاب پرشکوه» برای جنایات 10 سال اول حکومت پوزش می‌طلبد، و همزمان ‌کاترین اشتون که در برابر نقض آشکار حقوق‌بشر در بریتانیا، هلند و ... و دیگر کشورهای اروپای غربی همواره کور و کر و لال بوده، ناگهان مدافع حقوق بشر از آب در می‌آید، موسوی طرفدار حقوق‌بشر خدادادی شده، و هیلاری کلینتون هم برده‌فروشی را نکوهش می‌کند! فرصت را از دست ندهیم، می‌باید به حکومت اسلامی و اربابان‌اش در غرب تفهیم کرد که ایران متعلق به ایرانیان است، نه ملک‌مطلق توهمات و باورهای ایرانی‌نمایان!

جرم ملت ایران «انسان بودن» است! به همین دلیل حکومت اسلامی جامعة ایران را به یک زندان «زنانه ـ مردانه» تبدیل کرده، و هر روز در خیابان‌ها زندانیان را مورد بازجوئی هم قرار می‌دهد. نخستین و مهم‌ترین گام در راه مبارزه با این حکومت انسان‌ستیز خروج از سنگر حق و باطل جهت تأکید بر حقوق ‌انسانی ملت ایران است. به همین دلیل می‌باید مبارزه را از «پوشش تحمیلی» آغاز کنیم تا زن ایرانی از زنجیر اسارت «سنگر حق»‌ آزاد شود. روسری‌ها را بردارید! کسی که حق انتخاب پوشش ندارد، کسی که همچون زندانیان هر روز مورد بازجوئی گشت‌های مختلف «الله» قرار می‌گیرد، چگونه می‌تواند از حق انتخاب رئیس قوة مجریه برخوردار باشد؟ حق انتخاب پوشش یک حق انسانی است که بر دیگر حقوق الویت دارد، چرا که محل تقاطع حریم‌خصوصی و حریم اجتماعی به شمار می‌رود. به عبارت دیگر، در یک جامعة انسانی هیچ کس حق ندارد «حق انتخاب پوشش» را از افراد سلب نماید، حریم خصوصی آنان را مورد تجاوز قرار داده و بازجوئی را به روزمره‌شان تبدیل کند و در چنین شرایطی، همچون شیرین عبادی منفور و شرکای آخوندپرست‌اش برای برگزاری انتخابات سالم، آزاد و دمکراتیک کمیته و دفتر و دستک به راه بیاندازد!

در حکومتی که انسان از حق انتخاب پوشش محروم است، «انتخابات» نمی‌تواند برگزار شود. برپائی «انتخابات» به مفهوم معاصر کلمه، ویژگی نظام‌های انسان‌محور است. در حکومت خدامحور و قرون‌وسطائی که دستیابی به اهداف مادی و مطالبات انسانی فاقد اهمیت «معرفی» می‌شود، برگزاری «انتخابات» جز شیادی و شبیه‌سازی استعماری هیچ نخواهد بود. در این راستا، اعتراضات موسوی و شیخ کروبی به «تقلب» در یک شعبدة عوامفریبانه فقط نشان از بیشرمی و شارلاتانیسم ایندو عامل ایران‌ستیز دارد:

«نبايد نان ‌و آب مردم فراهم شود، ولي بي‌حجابي باشد [...] نکند سپاهي باشيم، اما چپ بزنيم[...]»

این سخنان بیشرمانة آخوند محمد یزدی، رئيس شوراي‌عالي جامعة‌ مدرسين حوزه علمية قم خطاب به فرماندهان سپاه است که با کد: ‌8903-14452 در ایسنا، مورخ 23 خردادماه 1389 انتشار یافته. امروز متن سخنرانی ابلهانة 19 سال پیش علی‌خامنه‌ای در ستایش چادرسیاه در «فارس‌نیوز» انتشار یافت. روز گذشته آخوندها صافی‌گلپایگانی و محمدیزدی به دفاع از بردگی و انقیاد زن برخاستند، و موسوی جلاد نیز ضمن صدور بیانیه، برای «صانعی» و دیگر آخوندهای جنایتکار ابراز نگرانی کرد! و اما پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 25 خردادماه 1389، تجاوز به حریم خصوصی ایرانیان را «واجب شرعی» دانسته، البته به بهانة مخالفت با اظهارات احمدی‌نژاد! تهاجم همه جانبة ملایان و اصلاح‌طلبان منفور به زن ایرانی، و عدم موضع‌گیری دولت در برابر حجاب نشان از شکاف در رأس هرم قدرت دارد. فریب بیانیة مزورانة میرحسین موسوی را نخوریم! با استفاده از تزلزل حاکمیت آخوند، زیر بنای «سنگرحق» استعماری، یعنی پوشش اجباری زن می‌باید مورد تهاجم قرار گیرد. روسری‌ها را بردارید! روسری‌ها را بردارید! دولت نمی‌تواند چند میلیون زن را به «جرم» دفاع از حقوق مسلم انسانی‌شان زندانی کند. به چند دلیل، نخست اینکه دولت برای دستگیری میلیو‌ن‌ها نفر نیروی انتظامی کافی در اختیار ندارد، از این گذشته، هیچ دولتی در جهان از امکانات کافی جهت دستگیری و بازداشت میلیون‌ها نفر برخوردار نیست.

در نشست اخیر «بیلدربرگ» خارج از توافق بر سر تجزیة کشور عراق، و تبدیل کشور افغانستان به «معدن»، پیرامون جنگ‌افروزی در ایران نیز توافق کلی به عمل آمده. این است دلیل صدور قطعنامة 1929 بر علیه ملت ایران، تشویق تجزیه‌طلبان در کشور فرانسه و حضور رزمناو دوگل در آب‌های خلیج فارس! و این است دلیل انتشار بیانیة مضحک موسوی و نامة بیشرمانة تاج‌زاده در سایت «رادیوفردا». نامه‌ای در ستایش از آمریکا و آنچه او «برگزاری انتخابات شفاف زیر سرنیزة ‌ارتش آمریکا» در عراق می‌خواند.

حضرات پس از سی‌سال واژگون‌نمائی و سر دادن عربدة «نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا»‌، به این نتیجه رسیده‌اند که بدون حضور ارتش آمریکا نمی‌توان انتخابات شفاف برگزار کرد! البته در لجنزار همین تئوکراسی موجود که قوانین سنگسار و قصاص و تعدد زوجات بر آن حاکم است. جنجال موسوی جلاد پیرامون «تقلب» در انتخابات، و پافشاری‌های حزب مفلوک توده بر این توهم که در یک تئوکراسی می‌توان «انتخابات آزاد» برگزار کرد از همین نیاز مبرم سرچشمه می‌گیرد: توجیه حضور نظامی آمریکا در عراق و معرفی ارتش جنایتکار یانکی‌ها به عنوان ضامن تأمین حقوق «مردم»!

بله حزب انگلیسی توده که مدعی «سوسیالیسم علمی» است، در سایت خود آخرین اکتشافات‌اش را چنین مطرح می‌کند که، «خارج از دمکراسی می‌توان انتخابات برگزار کرد.» ما هم به چپ‌نمایان جیره‌خوار لندن می‌گوئیم، مراسمی که «خارج از دمکراسی» به عنوان «انتخابات» برگزار می‌شود، فقط عوامفریبی و شبیه‌سازی است. این نمایشات اگر همچون مراسم جمکران در چارچوب یک نظام خدامحور به راه افتد، هرگز هدفی جز کسب مشروعیت برای حکومت توحش نداشته، ندارد و نخواهد داشت. قانون اساسی حکومت اسلامی خود ناقض اصلی «حقوق انسانی» است، و سردمداران این حکومت با تکیه بر این چارچوب ابهام و توحش و به پیروی از آن پیرمرد «بیابانی وحشی» عملکرد سیاسی‌شان را برای خوشنودی دو پدیدة موهوم، یعنی «خدا» و «مردم» توجیه کرده، ‌ خود را در برابر ملت ایران پاسخگو نمی‌بینند. کوروکر که نیستید! فراموشی هم نگرفته‌اید! سخنرانی‌های خمینی دجال و به ویژه سخنرانی علی‌خامنه‌ای، رئیس جمهور «محبوب» و «مردمی» در مجمع عمومی سازمان ملل را از یاد برده‌اید؟

چه کسی جنگ را «نعمت الهی» ‌می‌دانست و تحریم‌ها را باعث پیشرفت‌؟ خمینی نبود که سخنان ابلهانه‌اش اخیراً در سایت پاسدار رضائی، یا همان تابناک انتشار یافت؟ علی‌خامنه‌ای نبود که در سازمان ملل جهت توجیه تداوم جنگ استعماری با عراق می‌گفت، ‌«ما به نام خدا انقلاب کردیم، و در راه خدا جنگ را ادامه می‌دهیم؟» این جانور وحشی هم بر اساس آمار وزارت کشور در این حکومت، به صدارت میرحسین موسوی با 90 درصد آراء ارواح شکمش «انتخاب» شده بود. ایرانیان به این لات جنایتکار رأی داده بودند؟! حتماً رأی‌دهندگان به خامنه‌ای همان‌ها بودند که سال گذشته هم به میرحسین موسوی «رأی» دادند تا راه مزدوری خمینی ادامه یابد! پاسخ به پیام‌های خوانندگان گرامی را به وبلاگ‌های بعد موکول می‌کنیم، و می‌پردازیم به پیامدهای نشست اعضای «بیلدربرگ» از جمله صدور قطعنامة 1929!

دو روز پس از صدور «قتل‌نامه»، آخوند ابراهیمی که در جایگاه نایب رئیس کمیسیون امنیت ‌ملی کشور مصیبت‌زدة ایران نشسته، ضمن اشاره به «بازرسی» کشتی‌های حکومت جمکران که در قطعنامة جدید گنجانده شده تأکید کرد، اگر در تنگة هرمز و خلیج فارس برای «ما» ایجاد مزاحمت کنند، دست روی دست نخواهیم گذاشت. اظهارات ابراهیمی به نقل از «مهرنیوز» در سایت نووستی، مورخ 21 خردادماه سالجاری انتشار یافته. نووستی در ادامة مطلب خود پیرامون شاخ‌وشانه کشیدن مقامات جمکران برای سایه‌ها می‌افزاید، سعودالفیصل، وزیر امورخارجة عربستان در یک نشست خبری مشترک با هیلاری کلینتون اعلام داشت، بستن تنگة هرمز اعلان جنگ به جهان است! البته وزیر امورخارجة عربستان، همچون دیگر نوکران آنگلوساکسون‌ها از دریچة خاصی به «جهان» می‌نگرد. جهان این شیخک مفلوک از محدودة کشورهای توطئه‌گر گوادالوپ یعنی، آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان فراتر نخواهد رفت. یادآور شویم، یک روز پس از نشست خبری سعودالفیصل و هیلاری کلینتن، یعنی در سالروز افتضاحات جمکران، تایمز لندن ادعا کرد، عربستان با موافقت ایالات متحد به هواپیماهای اسرائیل اجازه داده برای حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران از آسمان این کشور عبور کنند!

همزمان با انتشار این خبر که توسط عربستان هم تکذیب شد، برنارهانری‌لوی، از اسرائیل‌پرستان اسلام‌نواز و از مدافعان تهاجم نظامی به عراق، به بهانة آشنائی با رهبران جنبش‌سبز، و در واقع جهت تبلیغ برای «فدرالیسم»، با اوباش سبز و تجزیه‌طلبان «کنفرانس» به راه انداخت. حال که به فدرالیسم رسیدیم نگاهی داشته باشیم به فدرالیسم عراق، یا بهتر بگوئیم تجزیة گام به گام این کشور که پس از سه ماه عملیات گستردة تروریستی در بغداد با تهاجم به بانک مرکزی این کشور به مرحله‌ای سرنوشت‌ساز نزدیک می‌شود: ابتر کردن دولت مرکزی! و مسلم بدانیم این روند استعماری به مرزهای عراق محدود نخواهد ماند.

حال پس از این مقدمة طولانی بپردازیم به نامة سرگشادة تاج‌زاده که در سایت «رادیوفردا»، مورخ 24 خردادماه 1389 و تحت عنوان،‌ «تاج‌زاده: از خطاهای خود در دهة‌ اول انقلاب پوزش می‌خواهم» انتشار یافته. یادآور شویم متن این نامه همچون دیگر نامه‌های مخالف‌خوانان حکومت بر پایه‌های انسان‌ستیزی طویلة مک‌کارتی یعنی تحریف، تخریب، افتخار، پوچ‌پردازی یا بهتر بگوئیم توهین به مخاطب استوار است. و اگر به متن نامة مضحک «نرگس توسلی» در گویا‌نیوز بنگریم خواهیم دید که با نامة تاج‌زاده محورهای مشترکی دارد.

اینهم از معجزات نشست «بیلدربرگ» باید باشد! در گیرودار معرکة ایالات متحد برای تحکیم جایگاه حکومت جمکران از طریق تحریم اقتصادی ملت ایران، اسرائیل‌پرستان اسلام‌نواز که در جنگ زرگری با آمریکا و اسرائیل تخصص دارند و خود را مدافع حقوق‌بشر می‌خوانند با هدف تبدیل زباله به رهبر تبلیغات خود را آغاز کردند. نخست خبر اهدای «جایزه» به شیرین عبادی در پاریس انتشار یافت، سپس «حاج ‌سیدجوادی»، از طرفداران [امام] خمینی و قانون توحش جمکران به یاوه‌گوئی در سایت «عصرنو»‌ پرداخته از شیرین عبادی درخواست کرد تا برای «مبارزه» به ایران بازگردد! و اینگونه بود که ساواک مفلوک جمکران با توسل به همسر عبادی بازارگرمی برای تحفة محفل نوبل را آغاز نمود، و کار به نامة سرشار از بلاهت نرگس توسلی رسید. در این نامه صبیة شیرین عبادی ضمن ارعاب مخاطب پیرامون کنترل همه جانبة ساواک بر ارتباطات، و افتخار به پدر و مادر، از توحش «آزادی ادیان» دفاع جانانه به عمل آورده. ما پیشتر در مورد تقابل آزادی ادیان با آزادی‌های انسانی به تفصیل توضیح داده‌ایم پس اتلاف وقت نمی‌کنیم. پس از نرگس‌توسلی نوبت به شادی صدر، از پامنبری‌های عبادی رسید که در همان «گویا نیوز» قلم را به دروغ و پوچ‌پردازی بیالاید و «مشروعیت» شیرین عبادی را مطرح کند.

بله به همت حاج سیدجوادی و ساواک جمکران، شیرین عبادی هم در این معرکة خردجال «مشروعیت»‌ یافت، البته در ذهن علیل شادی‌صدر. ایشان که در دکان حقوق‌بشر دینی «مید این یو. اس» لنگر انداخته بودند و پس از ناکامی برنامة کودتای هیزاکسلنسی به عنوان «مخالف» راهی فرنگ شدند، بلافاصله از سوی مستر عنایت فانی مورد عنایت قرار گرفته مزخرفات محفل احترام به ادیان را به مخاطب حقنه کردند. تمام این جاروجنجال به موازات لات‌بازی البرداعی در مصر به راه افتاده.

البرادعی که به پاس ارائة گزارش‌های مطلوب در مورد عراق زمینة‌ تهاجم نظامی به این کشور را فراهم آورد، پس از دریافت نوبل صلح و پایان پیشخدمتی در سازمان بین‌المللی انرژی اتمی راهی مصر شده و با آدمکشان «اخوان‌المسلمین»، جیره‌خواران سنتی انگلستان «اوپوزیسیون» به راه انداخته! و خلاصه گویا برای شیرین عبادی هم چنین مأموریتی در نظر گرفته شده که اینروزها ایشان از «مشروعیت» برخوردار شده‌اند.

آفرین‌ها،‌ صدهزاران بر سگ خونخوار ما

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که ترور انورسادات در مصر و اشغال سفارت آمریکا در تهران و بمب‌گذاری در بغداد که به جنگ منجر شد، پس از پیروزی حزب محافظه کار انگلستان صورت گرفت و از آنجا که حزب محافظه کار دوباره به قدرت رسیده، بعضی‌ها رویای بازگشت به دوران تاچر‌ روشن‌ضمیرشان را در سر می‌پرورانند و شاید به همین دلیل بود که دیوید کامرون پس از دیدار با کرزای از مسافرت به عراق خودداری کرد. می‌دانیم که سربازان بریتانیائی برای تأمین «ثبات و امنیت» در این کشور مصیبت زده جانفشانی‌ها کرده‌اند و اگر دیوید کامرون هنگام تهاجم به بانک مرکزی عراق در محل حضور می‌داشت، «پرستیژ» بریتانیا برباد می‌رفت! اما از آنجا که تونی بلر در کردستان به دلالی و پااندازی و دریافت حق‌وحساب جهت ایجاد کشور مستقل کردستان اشتغال دارد، حضور کامرون الزامی نبود. از مطلب دور افتادیم! پس بگذریم و بازگردیم به تاج‌زاده. این فرد که به دلیل ازدواج با خواهر آخوند محتشمی جنایتکار مدارج ترقی در حکومت سفله‌پرور و اوباش‌نواز جمکران را به سرعت نور پیموده، امروز نیز از جمله زندانیان تزئینی حکومت به شمار می‌رود که پس از تحمل رنج فراوان گویا به «مرخصی» تشریف آورده‌اند.

شکمبه و دهن سگ، بلی سزا بسزاست

تاج زاده، همچون موسویان و مهدی هاشمی از همان موش‌های ناقل طاعون است که پس از ابتلای همگان به طاعون خود راه گریز در پیش می‌گیرند. نامة ایشان تحت عنوان قبیله‌نواز «پدر، مادر ما باز هم متهم‌ایم» انتشار یافته و به «ندا آقا‌سلطان» تقدیم شده، چرا که فعلاً باد در این مسیر می‌وزد. محورهای این نامة گوسالة‌ پسند، تجلیل از آمریکا به عنوان مدافع دمکراسی، در ترادف قرار دادن روسیه با حکومت جمکران، ستایش از امام، انقلاب، قانون اساسی حکومت، ‌ به ارزش گذاردن «زندان»، به عنوان مکان تفکر و گفتگو و تمجید از زندانیان تزئینی است. زندانیانی که همچون تاج‌زاده، فرهیخته و نخبه و باهوش‌اند و همچون تاج‌زاده ادعا می‌کنند، یک نظام استعماری و خدامحور می‌تواند حقوق‌بشر را رعایت کند! بیانیة شمارة 18 موسوی نیز جز این نمی‌گوید. مسلماً چنین ژاژهائی فقط در چنتة‌ حماقت و رذالت امثال تاج‌زاده و موسوی یافت می‌شود آنهم به دلیل برخورداری از معرفت و شناخت علمی.

به گزارش رادیوفردا، مصطفی تاج‌زاده از اینکه به وحشیگری دادگاه‌های انقلاب اعتراض نکرده و هنگام دستگیری آیت‌الله شریعتمداری خفقان اختیار نموده ابراز تأسف کرده! ناقل طاعون سپس گوی بلورین به دست گرفته می‌گوید، کشت‌وکشتارهای دهة شصت می‌توانست به صورت دیگری رقم بخورد، ولی توضیح نمی‌دهد که «صورت دیگر» چه می‌توانست باشد! به عبارت دیگر این شارلاتان بازار اصفهان که یک پا در ساواک دارد و یک پا در گروه تروریست‌های بهزاد نبوی و حزب منفور مشارکت، فواید «ابهام» را نیک می‌شناسد، چرا که 31 سال است از لجنزار ابهام تغذیه می‌کند.

ز پوز وز شکم و طلعت تو خود پیداست

تاج‌زاده همچون دیگر فعلة‌ حکومت به زندان‌ستائی مشغول شده می‌نویسد، «فرصتی» دست داد که بر گذشته تأمل کنم. به زبان ساده‌تر، در نامة این شیاد زندان‌های حکومت اسلامی محل مناسبی جهت تأمل و تفکر و گفتگو به شمار می‌رود! یکوقت فکر نکنید تاج‌زاده قصد به ارزش گذاشتن زندان جمکران را دارد! ابداً! این تحفة بازار اصفهان برای «شکوفائی نظام» قیام کرده و در هم‌سوئی کامل با بازجویان زندان به «اصل نظام» توحش وفادار مانده. خلاصه زندان فرصتی فراهم آورده تا این موجود فرصت‌طلب به «گفتگو» و تبادل‌نظر با بازجوهای ساواک بپردازد. این است گفتگوی توحش‌ها:

«حوادث خونین دهه شصت می‌توانست به گونه‌ای دیگر رقم بخورد [...] تجربه زندان [...] نتوانست فرصت و امکان گفت وگو را از من دریغ دارد [...] حتی در دشوارترین شرایط [...] من و دوستانم [که] به دلیل فعالیت در جهت پویایی و شکوفایی [نظام] به زندان افتاده بودیم با بازجویان در باره اصل نظام اختلاف نداشتیم و همین مسأله مشترک می‌توانست نقطه آغاز گفت‌وگوی ما ‌باشد[...]»


چه خوب! تاج‌زاده یک ساواکی حکومت است که در زندان به وراجی با همپالکی‌های‌اش پرداخته و پس از 31 سال که از استقرار این حکومت نفرت و ادبار می‌گذرد به یاد آورده که «این نظام» با «وعده‌های» خمینی دجال در پاریس ناسازگار است! بله، موسوی جلاد پیرو «خط امام» است، و تاج‌زادة قواد پیرو وعده‌های این روان‌پریش شیفتة قدرت:‌

«این نظام کجا با وعده‌های امام در پاریس [...] سازگار است؟»

عجیب است که شوهرخواهر محتشمی‌پور پس از گذشت سه دهه به یاد وعده‌های خمینی در نوفل لوشاتو افتاده! ولی جای تعجب ندارد! کل این نامه بر مجیزگوئی از آمریکا و تمجید از حکومت اسلامی و قوانین متحجر آن تمرکز یافته و به دلیل بی‌شعوری تاج‌زاده رعایت حقوق بشر و منع شکنجه هم در قانون اساسی سنگسار و قصاص گنجانده شده. وقت این وبلاگ را بیش از این تلف نمی‌کنیم، تاج زاده در واقع به بازنشخوار مزخرفات محمد خاتمی، از جمله کوفتن بر طبل اصل 27 قانون اساسی مشغول است. با این تفاوت که شیاد اردکان به دلیل سردادن عربدة نبرد با آمریکا نمی‌تواند زبان به ستایش ارتش جنایتکار کشوری بگشاید که در برابر دیدگان جهانیان به بهانة واهی به عراق لشکرکشی کرده، تا امثال مقتدی صدر و عبدالعزیز حکیم را بجای صدام حسین بنشاند. اما تاج‌زاده به دلیل برتری در پفیوزی از چنین توانائی‌هائی برخوردار شده.

دستاورد آنگلوساکسون‌ها در عراق جز تاراج، ویرانی، ‌ سرکوب اقلیت‌های مذهبی، ممنوعیت مشروبات الکلی، قتل همجنس‌گرایان،‌ تحمیل مقدسات شیعیان به جامعه و تبدیل انفجار بمب به روزمرة ملت عراق چیست؟ برگزاری انتخابات! و از آنجا که آمریکا در عراق انتخابات برگزار کرده این آمریکا حتماً خیلی خوب و دوست‌داشتنی شده. آن آمریکای بد علیه «دولت مصدق» کودتا کرد، این‌ آمریکای خوب که خاک عراق را به توبره کشیده و به زور سرنیزه یک حکومت اسلامی به ملت عراق تحمیل کرده، چه انتخاباتی برگزار می‌کند! تاج زاده و همة چارپایان طویلة مک‌کارتی از شفافی‌ات این انتخابات حظ کرده‌اند! به ویژه که این انتخابات در پناه نور الهی سرنیزة ارتش یانکی‌ها و با «حضور اکثریت» و آخوندها برگزار می‌شود:

«امروز آمریکا دیگر آن آمریکایی نیست که ملت ما آن را با کودتای 28 مرداد [...] می‌شناخت، بلکه آمریکایی است که انتخابات عراق زیر برق سرنیزه های ارتش او با چنان شفافیتی برگزار می‌شود که حضور اکثریت ملت و حمایت مرجعیت شیعه و روحانیت اهل سنت را به دنبال دارد[...]»


از قدیم گفته‌اند «سگ عاشق به از شیران هشیار!» به این گوسالة ننه‌حسن باید بگوئیم این امر نشان مزدوری مراجع شیعه و همراهی‌شان با اشغالگر است، نه نشان شفافیت انتخابات! در ایران نیز از قضای روزگار همین شرایط در قالب نعل وارونه محقق شده و انقلاب شکوهمند سرکار و دیگر جیره‌خواران استعمار، در واقع کودتای ارتش ناتو بر علیه ملت ایران و دولت شاپور بختیار بود. اینبار که با بازجوهای ساواک به «گفتگو» نشستید به همکاران‌تان بگوئید که ملت ایران آمریکا را دشمن خود می‌داند، نه بر اساس شایعات سازمان سیا که از زبان خمینی دجال آمریکا را «دشمن اسلام» معرفی می‌کند، و نه فقط به دلیل کودتای 28 مرداد، که خصوصاً به دلیل کودتای ننگین 22 بهمن 1357. همان رخدادی که در ادبیات مبتذل جیره‌خواران غرب «انقلاب پرشکوه» اسلامی خوانده می‌شود:

«در نظام برخاسته از آن انقلاب باشکوه [...] قانون اساسی [...] سند حقوق و آزادی‌‌های شهروندان است و اجرای اصل27 و دیگر اصول حقوق بشری آن[...]»

به این بخش از نامه که می‌رسیم تازه متوجه می‌شویم نویسندة‌ آن تا چه حد از نعمت بلاهت و وقاحت برخوردار است؛‌ آنقدر که حتی مخاطب خود را هم احمق می‌انگارد! تاج‌زاده در کمال حماقت حقوق‌بشر را با حقوق الهی و معنوی در ترادف قرار داده می‌نویسد، در سال 57 ایرانیان خواهان این نظام نبودند! بله، تاج زاده مسلماً می‌داند در سال 57 ایرانیان خواهان کدام نظام بودند، و خواست ایرانیان نیز همان نظامی باید باشد که خمینی در نامة ‌ابلهانه‌اش به گورباچف مطرح کرده بود! و البته این نامه هیچ ارتباطی با وعده‌های امام سیزدهم در پاریس نداشت. امام روشن‌ضمیر موسوی همچنان که شاهدیم به تعداد پشم‌های ریش‌ کثیف‌شان «خط»‌ و «حکومت‌اسلامی»‌ داشتند که هر یک در تضاد با دیگری قرار می‌گرفت، و پیروان‌شان نیز برای معرفی «نظام‌شان»‌ در تناقض‌گوئی به آن دجال تأسی می‌کنند. خلاصة مطلب «نظام» مطلوب چارپایان طویلة‌ مک‌کارتی جز ابهام و تناقض هیچ نیست:

«[...] چگونه می‌توان این نظام را با نظامی یکسان دانست که ویژگی‌های آزادی خواهانه، معنوی و الهی‌ آن در نامة‌ تاریخی رهبر فقید انقلابش به گورباچف تشریح شده[...] این نظامی نیست که ایرانیان در سال57 خواهان استقرار آن بودند.»


تاج‌زاده درست می‌گوید! ملت ایران هرگز خواهان کودتا نبوده، و نخواهد بود. این کودتاچیان هستند که کودتای ناتو را «انقلاب اسلامی» خواندند و امروز به زبان بی‌زبانی از اشغال کشور عراق تمجید می‌کنند تا بتوانند حکومت نکبت و ادبار خدامحور را با حکومت‌های ماتریالیست در ترادف قرار دهند:

«شبیه‌سازی جمهوری اسلامی با حکومت‌های استبدادی و فاسد کمونیستی همان نقطه‌ای بود که بازجویان هنگام دفاع از نظام مورد نظرشان در آن کم می‌آوردند [...]»


درست است که استبداد قابل توجیه نیست اما مزدوری برای سازمان سیا با شعار «معنویت»، و دریافت بنزین از امارات برای «نبرد با آمریکا» و زمینه سازی برای اسرائیل در هیچ کشور کمونیستی مشاهده نشده. این قماش کالا فقط در دکان سازمان تقدس‌پرور سیا یافت می‌شود که افغانستان را به مرکز تولید مواد مخدر تبدیل کرده و امثال تاج زاده را که 30 سال عربدة «مرگ بر آمریکا» سر دادند تا ملت ایران را سرکوب کنند، امروز به عنوان مدافع دمکراسی در ویترین گذارده! اینهمه تا ایشان نیز به نوبة خود زبان به ستایش از آمریکا بگشایند، کودتای آمریکا را انقلاب بخوانند و در کمال بی‌شرمی قانون اساسی حکومت توحش را ضامن دمکراسی معرفی کنند:

«نظامی که ما برای برپایی آن انقلاب کردیم و به قانون اساسی آن رأی دادیم، غیر از [این نظام] است [...] جنگ تحمیلی نگذاشت که این راه را تا مرحلة‌ گسست کامل از شیوه‌های غیر دموکراتیک پیگیری کنیم.»


مگر تا پیش از جنگ سرکار در مسیر دمکراسی گام برمی‌داشتید که «جنگ تحمیلی نگذاشت» به این «راه» ادامه دهید؟ نکند راه ماشاالله قصاب و زهرا خانوم را در بهارآزادی فراموش کرده‌اید؟ این همان «کژراهة» امام آدمخوارت است که در همین نامه نیز تداوم یافته! چه شیوه‌ای غیردمکراتیک‌تر از اینکه یک لات چاقوکش به نام تاج‌زاده، به حکم نوچگی آخوند محتشمی‌پور، ضمن توجیه اشغال نظامی کشور عراق، قانون اساسی حکومت اسلامی را هم دمکراتیک معرفی کند؟ یا همچون موسوی شیاد حقوق‌بشر را «خداداد» بخواند!

بیانیة‌ شمارة 18 موسوی را از دست ندهید! موسوی در این بیانیة عوامفریبانه می‌گوید،‌ حقوق بشر مورد تأئید جنبش سبز است. اما نخست این «حقوق» را برخاسته از خردجمعی، و سپس «خدادادی» دانسته، نه انسان‌محور! به این ترتیب آنچه در منشور جنبش سبز، «حقوق بشر» خوانده می‌شود، از مفهوم واقعی و معاصر خود تهی شده، و هیچ ارتباطی با اعلامیة جهانی حقوق‌بشر نخواهد داشت. در واقع موسوی جلاد همچون موریانه به جویدن مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق بشر پرداخته و عملیات پوچاندن ایشان را سایت بی‌بی‌سی و دیگر شاخک‌های سازمان سیا در بوق گذاشته‌اند:‌

«استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهم‌ترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسان‌ها مورد تأیید و تأکید جنبش سبز است و این حقوق خدادادی است[...]»


این مزخرفات از معجزات نشست «بیلدربرگ» باید باشد!‌ اما در واقع یکی از مهم‌ترین معجزات نشست کذا اینست که اگر امروز یک سگ ولگرد احمدی‌نژاد را گاز بگیرد، بلافاصله «رادیوفردا» و دیگر شاخک‌های سازمان سیا با او یک مصاحبه ترتیب خواهند داد، تا اعضای گروه «جی‌کال» به ویژه شخص برنارهانری‌لوی، برای ایراد سخنرانی از او دعوت به عمل ‌آورد، و مسلماً سگ کذا چندین جایزه هم از دفترودستک وابسته به واتیکان و کلیسای کانتربری دریافت خواهد کرد. سپس شاهد انتشار بیانیه‌ها و نامه‌های سرگشادة سگ محبوب‌ در سایت‌های فارسی زبان سازمان سیا خواهیم بود و اگر شهرداری محل اقدام به جمع‌آوری سگ‌های ولگرد کند بلافاصله شیون ‌کاترین اشتون و هیلاری کلینتون، و اعتراض 56 کشور را خواهیم شنید، و فرانس پرس و دیگر بوق‌های جنگ‌فروشان شایع می‌کنند که سگ کذا به دلیل اعتراض به تقلب مورد آزار و شکنجه قرار گرفته. مسلم بدانیم که نویسندگان زبردست و قلم به مزد چندین رمان «فانتاستیک ـ سوررئالیست» پیرامون این پرسوناژ «حق‌طلب» قلمی خواهند کرد و به احتمال زیاد کنیزکان «هنرمند» و خوش‌ذوق ارسالی حاج اکبر به غرب نظیر «شیرین نشاط»، «مرجان ابراهیمی» یا دیگران فیلمی هم بر اساس بی‌بی‌گوزک‌های حوزة دلار می‌سازند که ابتدا در فستیوال ونیز و سپس در فستیوال برلن و کن «مجوز»‌ شده،‌ یعنی جایزه خواهد گرفت و خوشحال و خندان پای‌ به فستیوال «سان دنس» می‌گذارد،‌ و کوتاه کلام آنکه معجزات «بیلدربرگ» پایان ندارد. اما از آنجا که تاج‌زاده همچون موسوی از سگ‌های هار استعمار است و جز مزخرف‌بافی و دم‌جنبانی برای آمریکا «هنری» نداشته و ندارد، مسلماً از ایشان برای شرکت در فستیوال «سگ دنس» دعوت به عمل خواهند آورد.

مشتی سگان نگر که بهم درفتاده‌اند