شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۷

کرونوس!


...
پیرامون «آرمان‌شهر» افلاطون که در وبلاگ دیروز به آن اشاره داشتیم، لازم است یادآور شویم که افلاطون از مخالفان «دمکراسی» بوده. البته دمکراسی آتنی‌ها در دوران افلاطون، با دمکراسی، در مفهوم مدرن کلمه تفاوت‌های اساسی دارد. به عنوان نمونه در دمکراسی یونان باستان، زنان و «خارجی‌ها» همتراز بردگان به شمار ‌رفته، از حق رأی برخوردار نبودند. باید در نظر داشت که در آرمان‌شهر افلاطون، حکومت از آن «نخبگان» بود. ولی یک نکتة مهم را نیز به یاد داشته باشیم که آنچه افلاطون می‌گوید، اگر چه از یک چارچوب «منطقی» برخوردار است، هنگامیکه فلسفة افلاطون به تعریف ویژة خود از «خدا» می‌پردازد، چارچوب «منطقی» فوق می‌شکند. چرا؟ چون معیار «منطق»، انسانی است. «منطق» را انسان تعریف می‌کند، نه خدا! و افلاطون برای توجیه فلسفة خود چارچوب منطق را رها کرده به اسطورة «عصرطلائی» متوسل می‌شود؛ به زمانیکه «کرونوس» برای حکمرانی بر آدمیان، به موجوداتی برتر از انسان متوسل شد؛ افلاطون آنان را «دمون‌» می‌خواند.

بنابراین فلسفة افلاطون زمانی که متافیزیک را وارد چارچوب منطقی خود می‌کند، در واقع تزلزل ساختار فلسفی را به همراه می‌آورد، چرا که «فیزیک» از شناخت «متافیزیک» عاجز است و آنچه انسان به عنوان یک موجود مادی در مورد متافیزیک به زبان می‌آورد، از حدس و گمان و توهم فراتر نخواهد رفت. حدس و گمان و توهم هم با «منطق» در تضاد قرار می‌گیرد، و به همچنین است در مورد تضاد مطالب این وبلاگ با توهمات سیاست‌پیشه‌های ایرانی‌نما!

به خواهران و برادران یادآور شویم که مطالب این وبلاگ را نمی‌توان به مطالبات «اوپوزیسیون» رسمی حکومت جمکران «وصله» کرد. دلیل هم اینکه، مطالب این وبلاگ هیچ ارتباطی با گرایش‌های ‌دینی و ایدئولوژیک ندارد. ما هیچ ارادتی به اسلام خمینی، اسلام بنی‌صدر، اسلام طالقانی، اسلام رجوی و به ‌طورکلی به اسلام، مسیحیت، یهودیت و دیگر ادیان نداریم. و کسانیکه خود را مدافع اسلام یا دیکتاتوری کارگری می‌دانند و برای جایگزینی یک نوع اسلام با نوع دیگر آن، یا جایگزینی یک دیکتاتوری با دیکتاتوری دیگر «مبارزات» می‌فرمایند، لازم است چند نکتة پیش پا افتاده را بدانند. نخست اینکه «مخالفت با حکومت جمکران» به هیچ عنوان دلیل «آزادیخواهی» نیست! بله! متأسفانه این یک واقعیت است! ما در چارچوب یک نظام دمکراتیک خواهان آزادی‌های اجتماعی هستیم، و خارج از یک دمکراسی گسترده و فراگیر تأمین این آزادی‌ها را امکانپذیر نمی‌دانیم. از سوی دیگر، برای استقرار یک نظام دمکراتیک مردم را به مرگ و حبس و تحمل شکنجه فرا نمی‌خوانیم، چه این شیوه‌ها لایق پیروان راه حماقت و شهادت است، و ما برخلاف فاشیست‌ها مرگ‌پرست نیستیم، چرا که هدف ما «زندگی» است، نه پس از آن!

دیگر اینکه ما با «براندازان» شریف و حرفه‌ای و بسیار محترم مخالف‌ایم، و طبیعی است که در این راستا هرگونه حرکت مسلحانه بر ضد حاکمیت را نیز محکوم خواهیم کرد. این مختصر را گفتیم تا به گروه‌های مختلف «اوپوزیسیون» که برای براندازی حاکمیت ایران به «اجماع درونی» رسیده‌اند، و به همین دلیل کوچکترین انتقادی هم از مواضع یکدیگر به عمل نمی‌آورند، تفهیم کرده باشیم که نه تنها ما در خارج از مرزها از شعارهای مزورانه‌ و نهایتاً ابلهانه‌شان حمایت نمی‌کنیم که در داخل مرزها نیز دست‌شان در برابر ملت ایران رو شده.

در پایان به هم‌میهنان گرامی و «آزادیخواه» که پس از جنجال پیرامون «مدرک تقلبی» اینک به هیاهو در مورد «ثروت افسانه‌ای» جانشین پیشنهادی مشغول شده‌اند یادآور شویم که وارد آوردن اتهام سوءاستفادة مالی بدون ارائة اسناد و شواهد جرم است. البته نه در نظام نعلین، چرا که این نظام از پایه و اساس بر چپاول ثروت‌های ملی استقرار یافته. قلم به مزدهای درونمرزی و برونمرزی جمکران بهتر است بجای شایعه پراکنی و گمانه‌زنی در مورد سوءاستفاده‌های احتمالی امثال «محصولی»، نوک قلم تیزبین‌شان را به رشوه خواری‌های مسلم و تأئید شدة فرزند شریف و برومند آخوندبهرمانی از شرکت‌های «توتال» و «ستات اویل» اختصاص دهند، چرا که پرداخت رشوه به پسر اکبر بهرمانی در دادگاه‌ ویژه به اثبات رسیده، و شرکت‌های مذکور به همین دلیل به پرداخت چند میلیون دلار جریمه نیز محکوم شده‌اند. ما هم پیشتر به نقل از روزنامة لوموند به محکومیت این شرکت ها اشاره کرده‌ایم.

خلاصه بگوئیم برادران و خواهران بهتر است بجای برچسب زدن، به امور مسلم بپردازند. چرا که ما اصولاً برچسب زدن را ویژة آخوند جماعت می‌دانیم، جماعتی که بجز مهمل‌گوئی و ادعای پوچ کار دیگری ندارد. نعلین‌ها همیشه خود را در جایگاه قاضی قرار می‌دهند و به قضاوت ابلهانه در مورد دیگران می‌نشینند و صلاحیت اخلاقی دیگران را هم در «دادگاه بلاهت» خود به زیر سئوال می‌برند. چرا؟ چون ناخداکلمب اینان را در جایگاه «قضاوت» نشانده، آنهم قضاوت در بارة اخلاقیات یک جامعه! به عنوان نمونه آخوند ملاحسنی، در وق‌وقیة دیروز خود محمد خاتمی را ضداسلام توصیف کرده. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. همانطورکه گفتیم فعلة فاشیسم تلاش می‌کند پادوهای وفادار غرب را «سکولار» و «مخالف نظام» معرفی کند، تا شاید شوت‌وپرت‌ها را یک‌بار دیگر بفریبد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به افلاطون و توسل به اسطوره برای توجیه فلسفه.

در کتاب چهارم «قوانین»، آمده‌ است، همانطور که انسان برای شبانی یک گلة گاو، از گاو استفاده نمی‌کند، خداوند هم چون آدمیان را دوست داشت، «دمون‌ها» را برای فرمانروائی بر آنان انتخاب کرد و به همین دلیل مردم در خوشبختی و صلح و صفا می‌زیستند:

«داستانی که سینه به سینه به ما رسیده، حاکی از این است که در آن زمان آدمیان در سعادت کامل به سر می‌برده‌اند و همة مایحتاج‌شان به خودی خود فراهم می‌شده است. کرونوس می‌دانست که هیچ جاندار فانی آن مایه قدرت روحی ندارد که همة امور بشری را به یاری اراده و نیروی خود اداره کند،‌ و با اینهمه گرفتار غرور نشود و لکة بیدادگری به دامنش ننشیند. بدین ملاحظه پادشاهان و فرمانروایان جامعة بشری را از میان آدمیان برنگزید، بلکه ذواتی آسمانی از نسل خدایان، یعنی دمون‌ها را بدین منظور انتخاب کرد. ما هم امروز جز این نمی‌کنیم، یعنی هرگز گاوی را به شبانی گلة گاو، و بزی را به نگهبانی گلة بز نمی‌گماریم، بلکه خود ما که آفریدگانی برتر از چارپایان هستیم بر آن‌ها فرمان می‌رانیم. خدا نیز چون آدمیان را دوست داشت، همین روش را پیش گرفت و موجوداتی برتر از ما، یعنی دمون‌ها را، به نگهبانی آدمیان گماشت که به آسانی و بی‌آنکه رنجی تحمل کنند، همة امور آدمیان را سامان بخشیدند و آشتی و صفا و شرم و عدالت را در میان ما برقرار ساختند، و بدین‌سان آدمیان را از نزاع و نبرد و ناهماهنگی رهاندند و به هماهنگی و سعادت کامل رساندند. حقیقتی که در این داستان نهفته این است که اگر زمام حکومت در جامعه به دست خدائی نباشد، بلکه انسان فانی برآن فرمان براند، درد و رنج آن جامعه هرگز پایان نخواهد یافت. این داستان به ما یاد می‌دهد که باید زندگی دوران کرونوس را سرمشق خود سازیم و آن عنصر ابدی و خدائی را که در ما نهفته است رهبر خود قرار دهیم و ادارة امور خانه و جامعة خود را به دست آن بسپاریم و تنها فرمان خرد را در مقام قانون بنشانیم.»

افلاطون، «قوانین»، جلد چهارم، ص. 2145، انتشارات خوارزمی.

نیازی به تفسیر نیست. می‌بینیم که نظریة «خدا»، سعادت کامل، عدالت، و ... برخلاف آنچه عنوان می‌شود، نزد «بت‌پرستان» یونان باستان نیز به صراحت جاری بوده. با این وجود همانطور که پیشتر گفتیم در چارچوب نظریة فروید، دوران طفولیت و بی‌مسئولیتی همواره در ضمیر ناخودآگاه انسان نوعی «عصرطلائی» را تداعی می‌کند. عصری که «راهبری» زندگانی نه در چارچوب مسئولیت افراد که در راستای مسئولیتی «فراانسانی»، یا همان مسئولیت خداوندی قرار می‌گیرد. خداوندی که نویددهندة «هماهنگی‌»، آرامش و تداوم شادی‌های دوران کودکی خواهد بود!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۸۷



پدرسوخته و مرامنامه!

...
چه خوب شد که مایکل هایدن، رئیس سازمان سیا، ما را از حال و روز بن‌لادن با خبر کرد! و چه خوب شد که روزنامة لوموند، مورخ 14‌ نوامبر این خبر بهجت‌اثر را منتشر کرد تا هدیه‌ای باشد برای تولد ولیعهد شصت‌سالة انگلستان و دل ایشان را کمی شاد کند. چرا که ولیعهد انگلستان هم خیلی اهل «معنویت» است. البته ایشان حق دارند معنویت پرست باشند، این معنویت بخصوص برای بعضی‌ها شانس می‌آورد، و برای ملت ایران فقر، نکبت، سرکوب و آخوند. همانطورکه زلزلة بم برای مردم مرگ و مصیبت به بار آورد، ولی برای آخوندهای اصلاح‌طلب، قهقهه و شادی! چرا؟ چون ولیعهد انگلستان زلزلة بم را غنیمت شمرده، راهی تهران شدند تا دستی به سرو گوش خادمین امپراتوری کشیده، بر حمایت ابدمدت سرمایه‌داری انگلستان از نعلین و معنویت تأکید کنند. عکس استقبال اینان از ولیعهد انگلستان در رسانه‌های جمکران منتشر شد که یک آخوند نکره را به همراه چارلز در حال قهقهه به حال مردم ایران،‌ به ویژه به حال زلزله‌زدگان بم نشان می‌داد. اصولاً آخوندجماعت وحشی است، و به نظر می‌آید خاتمی از نظر توحش سرآمد همة اینان باشد، چون خیلی مورد‌ توجه ‌آنگلوساکسون‌های آخوندپرور، به ویژه ولیعهد انگلستان قرار دارد. بی‌دلیل نبود که صادق هدایت، کشور ناخداکلمب را «اندلستان» خوانده.

بله همین «اندلستان» ازکودتای لنین حمایت کرد، تا یک شریک مزاحم را از تقسیم غنائم جنگ اول جهانی محروم کند. دولت انگلستان در تمام جهان از براندازی، آشوب و کودتا و جنگ حمایت می‌کند، چون براندازی، آشوب، کودتا و جنگ ملت‌ها را به فرسایش می‌کشاند. همچنانکه آشوب‌های سال 1968 حاکمیت فرانسه را تحت قیمومت «بارون دو روتچیلد» قرار داد. سه روز پس از درگذشت بارون «گی ادوارد آلفونس دو روتچیلد»، لوموند مورخ 15 ژوئن 2007، در مطلب مفصلی که به ایشان اختصاص داده می‌نویسد، ژرژ پمپیدو، ‌ کارمند بانک روتچیلد و تحت‌الحمایة ایشان بوده. همچنین «ادوارد بالادور» و «ژاک شیراک» نیز از نزدیکان بارون دوروتچیلد به شمار می‌روند. بارون کذا که مدتی فرانسه را به قهر ترک کرده و در ینگه دنیا سکونت داشتند، پس از نخست وزیری ژاک شیراک به فرانسه بازمی‌گردند. به گفتة لوموند، بارون دو روتچیلد معتقد بودند پول خوشبختی نمی‌آورد. چون ایشان هم اهل معنویت، به ویژه اهل دین و سنت مقدس بودند. آن مرحوم، پیش از مرگ چند بار ازدواج کردند، از جمله با یک زن کاتولیک که خیلی باعث دردسرشان شد! در نتیجه سعی کردند با زنان هم کیش خود ازدواج کنند که ثروت‌شان از قبیله خارج نشود.

آنحضرت سوسیالیست‌های کشکی فرانسه را بسیار «مارکسیست» دانسته، زبان به سرزنش‌شان گشودند و گفتند، اینان نمی‌دانند که پول یک وسیلة تبادل اقتصادی‌ است! البته سوسیالیست‌های فرانسه ارتباط چندانی با سوسیالیسم ندارند، مسلماً مرحوم بارون به توهمات دوران نازی‌ها دچار شده بودند که هر جا می‌نگریستند «مارکسیست» می‌دیدند. نمی‌دانیم نظر شاخة انگلیسی قبیلة روتچیلد در مورد چپ نمایان حزب کارگر چه بود؟ مسلماً در آن ‌سوی دریای مانش، پیش از ورود مارگارت تاچر به شمارة 10 «داونینگ ستریت»، کسی به توهم دولت مارکسیست دچار نشد، چون تنور براندازی و آشوب در کشور ایران داغ و گرم بود و همه به سوی «معنویت» گام برمی‌داشتند تا به «مدینة فاضله» برسند، آنهم در کل خاورمیانه.

هر چند «دیوید اوئن»، وزیر امورخارجة انگلستان، سخت از آشوب‌هائی که در ایران به راه افتاده بود، ابراز تأسف ‌فرموده و اشک تمساح می‌ریختند، ولی همانطور که داس‌الله، در کمال بیشرمی هم‌صدا با «بی‌بی‌سی» و نعلین‌های ریزه‌خوار کارخانة رجاله‌پروری تکرار می‌کرد، سلطنت پهلوی «دین ستیز»، راست‌گرا و طرفدار غرب بود! ولی خمینی، مترقی، ‌ آزادیخواه و ضدامپریالیست! پس می‌بایست با یک کودتای مردمی بساط سلطنت را برچید تا دامنة چپاول و سرکوب با نعلین و روضه و زوزه گسترش یابد. بالاخره شاه ایران که از تزار روسیه مهم تر نبود! تزار با خانوادة سلطنتی انگلستان خویشاوندی هم داشت! ولی سرمایه‌سالاری به دلیل خشونت ذاتی خود، برای رشد و شکوفائی می‌باید به توحش دامن زند. و حمایت تلویحی انگلستان از کودتای لنین ریشه در همین منطق توحش داشت.

چرا که این کودتا نه تنها یک شریک مهم را از صحنة تقسیم غنائم جنگ اول خارج می‌کرد، که پس از پایان جنگ جهانی در سال 1918، این جنگ را در داخل خاک روسیه امتداد می‌داد. این نگرشی است شخصی به انقلاب اکتبر از جنبة اقتصادی و مادی که هیچ ارتباطی با معنویت و آرمانگرائی انقلابیون ندارد. پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی، در همان حال که بلشویک‌ها با تزاریست‌ها و حامیان غربی‌شان می‌جنگیدند، انگلستان، فرانسه، ایالات متحد و شرکاء به عنوان برندگان اصلی جنگ امپراطوری عثمانی و اطریش را به مناطق نفوذ خود تبدیل کردند. آنچه نصیب روسیه شد جنگ، قحطی و سرانجام ژوزف استالین بود. بحث روسیه را رها می‌کنیم چرا که مورخان دولتی، جنگ جهانی اول را در چنان هاله‌ای از ابهام فروبرده‌اند که امکان دسترسی به منابع موثق و مدارک قابل اطمینان عملاً وجود ندارد.

پس بازگردیم به کشور ایران که به دلیل کسادی دکان «معنویت»، فالانژهای دست پروردة موساد، یا همان گروه بهزاد نبوی که در سال 1357 در گروه براندازان قرار داشتند، خود را برای یک براندازی نوین آماده می‌کنند، و پاسداران سلطنت طلب «فارس‌نیوز» هم در قالب انتقاد و در واقع برای ارائة «تصویردلپذیر» از «مجاهدین انقلاب اسلامی» و «نهضت آزادی» به طبل‌زدن مشغول شده‌اند، البته از زبان سروری، «عضو کمیسیون امنیت ملی»، زاهدی، «دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشگاه‌ها» و عباسی مهر، «دبیر سازمان تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه.»

فارس نیوز، مورخ جمعه 14 نوامبر 2008، از زبان سروری به ما می‌گوید، گروه بهزاد نبوی، امامت و ولایت را از مرامنامة خود حذف کرده، سکولار شده و به مجاهدین خلق شباهت یافته است! سروری برای گرم کردن هر چه بیشتر تنور فالانژها می‌افزاید، این سازمان در مقابل نظام قرار گرفته. از حماقت و پدرسوختگی سروری مبهوت نشویم، عضویت در کمیسیون امنیت ملی الزاماتی دارد! در کشور استعمارزدة ایران که به طاعون اسلام نیز مبتلاست هر کسی نمی‌تواند در چنین جایگاهی قرار گیرد.

امروز همه می‌دانند که حمایت از نظام توحش جمکران و پشتیبانی از آخوند جماعت و بساط دین بجز برانگیختن نفرت مردم هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت. در نتیجه پادوهای سفارتخانة کذا چند برچسب «ضددین» و «ضد ولایت» و «مخالف امامت» و «ضد نظام» به دست گرفته، مرتباً بر پیشانی مزدوران استعمار می‌چسبانند تا به زعم خود برای اینان کسب محبوبیت کنند. بله، یک سده ‌است که برای کارخانة رجاله پروری، «حماقت» سودآور و پر منفعت بوده، و از آنجا که نگرش اسطوره‌ای در یک دور بسته سیر می‌کند، بعضی‌ها می‌پندارند در همچنان بر همین پاشنه خواهد چرخید.

در این راستا، زاهدی هم وارد گود شده همزمان نانی برای گروه بهزاد نبوی و ابراهیم یزدی به تنور فارس نیوز می‌چسباند. ایشان می‌فرمایند، این «سازمان» هم مثل آن «نهضت» سکولار و طرفدار آمریکا شده! البته اگر «برادر» زاهدی نمی‌دانند به ایشان گوشزد می‌کنیم که بهزاد نبوی و ابراهیم یزدی نه تنها با یکدیگر خویشاوندی دارند که آبشخورشان هم مشترک است. بهزاد نبوی در پتروپارس «مشاوره» می‌دهد، ابراهیم یزدی در مناطق آزاد. به عبارت دیگر هر دو در منطقة تجارت مافیا و قاچاق فعال‌اند و حسابی هم به دولت پس نمی‌دهند. از سوی دیگر، بهزاد نبوی هم با خانوادة امیرارجمند و «لیلی‌جون»، رئیس پیشین کانون پرورش فکری نسبت دارد و هم با حزب شریف توده! ابراهیم یزدی و نهضت آزادی هم شناخته‌تر از آن هستند که نیازی به تبلیغ داشته باشند. امروز همه می‌دانند دارودستة بازرگان سر در آخور سازمان سیا دارند. دارودستة یزدی و نبوی هیچ مرام و مسلکی بجز مزدوری برای استعمار غرب نداشته و ندارند. ولی فارس نیوز گویا فراموش کرده که، دیروز ولایت و امامت منافع گاوچران‌ها را تأمین می‌کرد، و به همین دلیل بود که ایندو گروه به امامت و ولایت چسبیده بودند. امروز هم دکان اسلام فروشی کساد شده، در نتیجه افسار بهزاد نبوی و ابراهیم یزدی را به ‌سوی دیگری کشیده‌اند.

بالاخره توله‌های محسن آرمین و بهزاد نبوی که الان حدود بیست و چندسالی از سن‌شان می‌گذرد می‌باید در حکومت بعدی جائی داشته باشند، تا بتوانند شغل شریف «پدر» را ادامه دهند! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به فارس نیوز و عباسی مهر. عباسی‌مهر، علاوه بر سازمان بهزاد نبوی برای عبدالکریم سروش هم «تبلیغات» به راه انداخته. این شخصیت برجسته، به فارس نیوز می‌گوید سازمان کذا پیرو مطهری بود، از وقتی از افکار سروش پیروی می‌کند، به سکولاریسم مبتلا شده! چون به زعم فعلة فاشیسم شارلاتانی به نام سروش، هم «متفکر» است هم «سکولار»!

ولی جالب‌ترین روند تبلیغاتی برای گاوچران‌ها و اعضای سازمان ناتو را در«حنازرچوبه»، مورخ 12 نوامبر سالجاری خواهیم یافت؛ آنجا که «فضلی‌نژاد» سازمان دین‌پرور ناتو را مدافع دمکراسی و سکولاریسم معرفی می‌کند. فضلی‌نژاد از فرهیختگان موسسة استحماری کیهان است و این ترهات را در تاریخ هفتم نوامبر در دانشگاه ملایر بر زبان رانده. فضلی‌نژاد که اسم با مسمائی ‌هم دارد، جهانبگلو و سروش را روشنفکر سکولار خوانده، تأکید دارد که ناتو برای مبارزه با «مارکسیسم» به «سکولاریسم» متوسل شد! منابع موثق فضلی‌نژاد، تحلیل‌های شناخته شدة لوموند و چرندیات فوکویاما است. فضلی‌نژاد حتی کشیش مارتین لوترکنیگ را هم سکولار می‌خواند، و می‌گوید آمریکا با اسلام دشمنی دارد! می‌بینیم که در این سه دهه که حکومت جمکران زیر نظر سازمان سیا تشکیل شد و آمریکا دو حکومت اسلامی هم در افغانستان و عراق ایجاد کرد، چقدر با اسلام دشمنی ورزیده! در باب سخنان ابلهانة برادر فضلی‌نژاد یک نقل قول کفایت خواهد کرد. «دیمیتری کوزیرف» در ریانووستی، مورخ 11 نوامبر 2008 می‌نویسد:

«طالبان را آمریکا برای تضعیف اتحاد جماهیر شوروی سازمان داد.»

افسوس که استعدادهائی چون فضلی‌نژاد در غرب ناشناخته مانده‌اند، اگر نه دیروز ایشان را با دیگر گوسفندان خوب برای تماشای برج ایفل به پاریس می‌آوردند، تا درباب سقراط و افلاطون برای هم گله‌ای‌های خود «سخنرانی» کنند.

این روزها که مدینة کذا خریدار ندارد، فرهیختگان دینی و چپ‌نما دست به دامن سقراط و افلاطون شده‌اند تا «آرمان‌شهر» را جایگزین مدینة صحرای عربستان کنند. چون از آرمان‌شهر افلاطون می‌توان همان استفاده‌ای را برد که از مدینة صدراسلام. همانطور که گفتیم متافیزیک با سقراط و افلاطون به فلسفه پای گذاشت و متافیزیک چه در اسطوره‌های مقدس،‌ چه نزد سقراط و در فلسفة افلاطون در هر حال یک «ابهام» است، و برای جایگزینی ابهام فرسودة اسلام چه بهتر از «ابهام» در فلسفة یونان باستان!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۷



کاروان اسلام!


...
متأسفانه در وبلاگ «سیرک ناکام» نام آخوند اژه‌ای از قلم افتاده بود! اژه‌ای هر از گاه یکی از خواهران یا برادران نانخور حکومت را بازداشت می‌کند، تا ضمن تبلیغ برای «اصلاح طلبان» این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که آمریکا با اسلام و حکومت آخوندهای جیره‌خوار خود در ایران سخت مخالف است، و کنیزکان و غلامان محمدخاتمی در ینگه دنیا بزرگ‌ترین مخالفان حکومت جمکر‌ان‌اند. البته ما هم باور می‌کنیم! ما باور می‌کنیم که فریبا داودی مهاجر یا فاطمه‌حقیقت‌جو، علی افشاری و پاسداراکبر «اوپوزیسیون» حکومت چاه جمکران را تشکیل داده‌اند. اصلاً خواهر مومنی را برای همین دستگیر کردند که به عنوان دم روباه شهادت دهد که وزارت اطلاعات گورکن‌ها ـ این وزارتخانه مستقیماً از سازمان سیا دستور می‌گیرد ـ در به در به دنبال اثبات فعالیت‌های حقیقت‌جوها و داودی‌مهاجرها بر ضد «نظام مقدس» است!

به عبارت دیگر اربابان آخوند اژه‌ای می‌پندارند امروز هم می‌توانند مانند دوران پهلوی با پادوهای اسلام‌پرست خود یک «اوپوزیسیون» بسازند و آنرا در پس پردة جنجال رسانه‌ای و آشوب‌های خیابانی و از طریق کودتا به حکومت برسانند. درست همانطور که در 22 بهمن سال 1357چنین «معجزه‌ای» رخ‌ داد. اما امروز دیگر «خداوند» اینان قدرت معجزه را از دست داده! طفلک رابرت گیتس! خیلی پریشان و درمانده شده چون یا باید موشک‌های اسکندر را بپذیرد، یا باید معرکة سپر دفاعی را در اروپای شرقی برچیند. به همین دلیل هم خیلی مودب و با نزاکت صحبت می‌کرد! حضرت «رابرت قصه‌گو» که در برابر کارمندان خود از جمله «دی‌هوپ شفر» سخنرانی می‌فرمود، سخت از دیمیتری مدودف، رئیس جمهور روسیه گلایه داشت که چرا از رئیس جمهور جدید آمریکا با موشک‌های اسکندر استقبال کرده! البته «دی‌هوپ شفر» در این نشست سخنرانی نکرد، چون پس از دریافت لگد در قفقاز، هنوز زبان‌اش بند آمده و آرواره‌های‌ا‌ش می‌لرزد!

در هر حال، با شناختی که از گاوچران‌ها داریم باید بدانیم هنگامی که رفتارشان به آدمیزاد شباهت پیدا می‌کند، قدرت جفتک اندازی را از دست داده‌اند. و ظاهراً پنتاگونی‌ها در حال حاضر در چنین مخمصه‌ای افتاده‌اند. به همین دلیل چپ‌نمایان اروپای غربی، بازوهای سرکوب پنتاگون که در این چند سال حسابی خفقان گرفته بودند، مثل «الاغ لازار» جان دوباره یافته، به یاد آورده‌اند که قرار بوده سوسیالیست باشند! و امروز علاوه بر مخالفان خصوصی شدن شرکت راه‌آهن فرانسه، گوسفندچران‌های اروپا هم در پاریس تظاهرات ‌می‌کردند! و از آنجا که خیلی انساندوست و مامانی هستند، گوسفندان‌شان را هم آورده بودند پاریس گشتی بزنند و برج ایفل را ببینند. البته نه همة گوسفندان‌شان را، نورچشمی‌ها را! آن‌ها که بیشتر «بع، بع» می‌کنند و هرگز از گله خارج نمی‌شوند! بله، گوسفندان بانزاکت و مؤدب امروز در حوالی برج ایفل تجمع کرده خواهان لغو نظارت استصوابی در جمکران شدند. گوسفند هم گوسفند غربی! این گوسفندهای اروپائی خیلی روشنفکر و باهوش‌ ومؤمن‌اند. می‌دانند اگر دارودستة خاتمی و «ملی ـ مذهبی‌ها» بتوانند یک نامزد واحد برای انتخابات خردادماه در جمکران معرفی کنند، حقوق‌شان تأمین خواهد شد و سهم یونجه‌شان هم افزایش می‌یابد. شاید بپرسید این گوسفندها از کجا با چنین مسائلی آشنا شده‌اند؟

همانطور که پیشتر گفتیم «فلسفه» با گسست از «اسطوره» آغاز می‌شود، یعنی زمانیکه انسان با مراجعه به تفکر و استدلال منطقی سعی در تبیین جهان می‌کند. در مورد ویژگی‌های اسطوره، بخصوص «تاریخ گریز» بودن آن پیشتر به تفصیل سخن گفته‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. ولی اگر افسار عمال حکومت اسلامی را رها کنیم، حتماً ادعا خواهند داشت که پیش از ساختارشناسان غرب، ائمه و معصومین هم از چنین مسائلی آگاه بوده‌اند، و خواهند گفت، بی‌دلیل نبود که جناب صدر حاج‌سیدجوادی با «فرمایش معصوم» و «نهج‌البلاغه» و «حدیث مسلم»، قانون اساسی جمکران را تدوین کردند.

البته با وجود تظاهراتی که هزاران تن در شهر تهران بر علیه این به اصطلاح «قانون» به راه انداختند، دیدیم که تشکیلات جمکران با حمایت بیگانه خود را به زینت این «قانون اساسی» مزین کرد! ولی امروز، سی سال پس از همین رخدادها «محفلکی» که خود را «بزرگترین جبهة سیاسی کشور» می‌خواند، و مرکب است از ابراهیم یزدی، صدرحاج‌سیدجوادی، مرضیه مرتاضی، نرگس محمدی و خصوصاً شیرین عبادی، به خود اجازه داده، با صدور یک بیانیة مسخره آشکارا خواهان نقض همین قانون اساسی توسط دولت شود. این «محفلک» ادعا دارد که متن اعلامیه‌اش همزمان منطبق است بر قانون اساسی چاه جمکران و اعلامیة جهانی حقوق بشر! ولی می‌دانیم که یکی از ویژگی‌های اساسی اعلامیة جهانی حقوق بشر، تضاد کامل اصول آن با هر گونه تقدس است، چه سنت و چه حدیث و روایت و فرمایش معصوم!

مسلم است که وقتی یک بیانیه با تکیه بر دو متن متناقض صادر شود، تناقض را در بطن خود بازتاب خواهد داد. اما زمانی که چپ‌نمایان حزب توده، مانند «رفقای» متولی مسجد لندن بینی خود را به نعلین خاتمی چسبانده‌اند، از درک این نکات پیش پا افتاده عاجزاند، همچنانکه سه دهة پیش نیز وقتی «داس‌الله» برای براندازی حکومت ایران زیر عبای یک آخوند روانپریش پرچم «سرخ» را به اهتزاز در ‌می‌آورد، به همین درجه از «کوری تاریخی» دچار بود. اینان می‌پندارند که امروز هم در ایران هر گاه سازمان سیا اراده کند، عملة ساواک و شهربانی به خیابان می‌ریزند تا استعمار غرب یک «کودتای مردمی» را سازمان دهد. دلیل چسبیدن فعلة فاشیسم به «مردم» و «توده‌ها» همین ساده انگاری‌هاست.

در نگرش اسطوره‌ای به ‌جهان، «زمان» و تحول تاریخی وجود ندارد، جهان در اسطوره یک «دور» است که مرتباً تکرار می‌شود. به عنوان مثال جهان به ارادة خداوند آفریده شده و به ارادة او نیز پایان خواهد گرفت. حال آنکه فلاسفة «پیش‌سقراطی» می‌گویند هیچ چیز در جهان «نیست» و «نابود» نمی‌شود، بلکه تغییر صورت خواهد داد، چرا که جهان از «هیچ» به وجود نیامده.

پیشتر گفتیم که نیچه برای پایه‌ریزی نظریة فلسفی خود به فلاسفة «پیش‌سقراطی» یونان باستان مراجعه کرد، چون با سقراط و افلاطون، ‌ «متافیزیک» به فلسفه راه یافته و از آنجا که ادیان ابراهیمی برای ساختن و پرداختن یک چارچوب فلسفی به بخشی از فلسفة ارسطو متوسل شده‌اند، مارکسیست‌های مرزپرگهر هم بجای مارکسیسم به «ماتریالیسم معنوی» روی آوردند، و نهایت امر نعلین‌پرست شدند. البته تا زمانیکه اتحادجماهیر شوروی وجود داشت، هیچ اشکالی برای «داسیون» پیش نمی‌آمد، چرا که استعمار بریتانیا در مقابل سکوت خود در برابر کودتای لنین در روسیه، خواهان سکوت اتحاد جماهیر شوروی در برابر کودتاهای استعماری در منطقه، به ویژه در ترکیه و ایران بود؛ درخواستی که پیوسته کرملین به آن لبیک می‌گفت!

حال باید یک پرانتز باز کنیم و بازگردیم به جنگ اول جهانی که از سال 1914آغاز شد و در سال 1918 پایان یافت. روسیة تزاری هم در این جنگ در جبهة مخالف آلمان می‌جنگید.

در بهار سال 1917 نخستین انقلاب در روسیة تزاری یک بورژوازی لیبرال را به قدرت می‌رساند که خواهان تداوم شرکت روسیه در جنگ اول جهانی است. در این هنگام لنین با یک گروه از انقلابیون از مسیر آلمان به روسیه باز می‌گردد، و در ماه اکتبر همان سال بلشویک‌ها از طریق کودتا قدرت را به دست‌ می‌گیرند. و لنین مذاکره برای صلح با آلمان را آغاز می‌کند. در ماه دسامبر همان سال روسیه رسماً از جبهة جنگ جهانی خارج می‌شود، تا پای به میدان یک جنگ داخلی بگذارد، جنگی که به مراتب از جنگ با بیگانگان فرساینده‌تر خواهد بود. زمانیکه جنگ داخلی در روسیه آغاز می‌شود، جنگ جهانی اول با فروپاشی امپراطوری عثمانی و اطریش به پایان رسیده، و روسیه که در جبهة برندگان می‌جنگید نه تنها از غنائم جنگ که از نعمات صلح نیز کاملاً بی‌بهره ‌ماند! جنگ داخلی در روسیه یک سال پس از پایان جنگ جهانی اول همچنان ادامه یافت! و به این ترتیب می‌توان به پوشالی بودن دلائل مورخین در مورد ناتوانی روسیه از ادامة جنگ پی ‌برد. چرا که بر اساس قرائت «سنتی»، بلشویک‌ها در روسیه در دو جبهه می‌جنگیدند: هم با تزاریست‌ها و هم با توطئه‌های گستردة هم‌پیمانان آنان: سرمایه‌داری‌های غرب.

جای بسی تعجب است! کشوری که دیگر قادر به ادامة جنگ اول نبود، و از این جنگ پای بیرون گذاشت، چگونه توان کافی برای پیروزی در چنین صحنه‌ای را به دست آورد؟ عجیب است که بلشویک‌ها در این جبهة گسترده به پیروزی هم دست می‌یابند! اگر چه اطلاعات دقیق در اختیار نداریم، ولی می‌توان با اطمینان گفت که در این پیروزی‌ها امدادهای غیبی اصلاً در کار نبود. انقلاب اکتبر نه تنها روسیه را به صحنة جنگ میان قدرت‌های اروپائی تبدیل کرد که بر حضور روسیه در ایران و ترکیه نیز نقطة پایان گذاشت، تا استعمار بریتانیا بدون مزاحمت مسکو، به چپاول در ایران و کل منطقه مشغول شود.

و با در نظر گرفتن همین نکات است که می‌گوئیم، سکوت بریتانیا در برابر استقرار بلشویک‌ها، سکوت شوروی در برابر آنگلوساکسون‌ها را در ایران الزامی کرده بود. گفتیم که به همین دلیل اتحاد جماهیر شوروی در سال 1357 به تماشای کودتای 22 بهمن در ایران نشست. و به این ترتیب است که حزب توده، که خود را پیرو لنین معرفی می‌کرد، در جایگاه چپ تثبیت شد! همین حزبی که امروز هم‌صدا با فدائیان اکثریت از نعلین‌پوشان «فاشیست ـ مسلمان‌» دفاع می‌کند. کسانی که طی سه ‌دهه جز فقر و سرکوب و خرافه برای ملت ایران هیچ به ارمغان نیاورده‌اند! چرا که اینان هم مانند استالین انسان‌ها را فقط در قالب گله و رمه می‌خواهند. و آن گوسفندهائی که امروز برای گردش به پاریس آمده بودند، کاملاً از این امر آگاه‌اند. اصولاً گله‌ها با یکدیگر «تله‌پاتی» برقرار می‌کنند و دیده‌ها و شنیده‌های چوپانان خود را سینه به سینه به یکدیگر منتقل می‌کنند. پیشرفت علم و تکنولوژی در غرب مدیون همین «انتقال» خاطرات گله‌ای است. اینان در عمل «علوم» اسلامی را از شرق به غرب منتقل کردند:

«آقای تاج‌المتکلمین: [...] مبرهن و آشکار است که کتاب سماوی ما مسلمین شامل همة معلومات دنیوی و اخروی است و هر کلمة آن صدهزار معنی دارد.
آقای سنت الاقطاب: چنانکه اختراع همین هوتول‌موبیل‌ها [اتومبیل‌ها] از برکت هذا کتاب مبین قرآن بوده است.»

صادق هدایت، «کاروان اسلام».






نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

چهارشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۷



سیرک ناکام!


...
جوانان کشور شما چون کره اسب‌هائی زندگی می‌کنند که به صورت گله و در چراگاه بسر می‌برند.
افلاطون، «قوانین»، جلد چهارم، کتاب دوم، ص. 2083، مترجم: محمد حسن لطفی، انتشارات خوارزمی.

افسوس که یکی از برنامه‌های سیرک عموسام نیمه کاره ماند و سریال خواهر «عشا مومنی»، از فعالان کمپین آش تعطیل شد! بهتر است تا سال 2008 به پایان نرسیده، بنیاد اولاف پالمه یک جایزه هم به این زینب زمان اعطا کند، چون ایشان نه‌ تنها پدر محترم‌شان با سپاه پاسداران میانة خیلی خوبی دارند که نام خودشان هم «نماز شب» است. حتماً نام خواهرشان نماز صبح است و نام برادر کوچک‌ترشان هم نماز مغرب. خلاصه بگوئیم، خانوادة این فمینیست دینی سراسر عبادت و رسالت ‌است. بله متأسفانه،‌ «خواهر» مومنی، مانند عبادی‌ها و اردلان‌ها و ... از هنرپیشه‌گان تئاتر هیجان‌انگیز عموسام برای حقنه کردن «فمینیسم دینی» به مردم ایران به شمار می‌روند.

خانوادة عشا مومنی از آغاز دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر در کالیفرنیا سکونت گزیدند، تا «برادر» مومنی در آنجا «تحصیلات» بفرمایند. این برادر مؤمن مکتبی و متعهد در سال 1359 چنان در اسلام ذوب شدند که جهت دریافت گرین کارد کذا یک عدد فرزند تحویل عموسام داده آنرا «عشا» نام نهادند. برادر مومنی پس از آغاز جنگ به ایران بازگشته به «راه‌سازی» برای سپاه پاسداران مشغول شدند. و عشا هم در ایران به مدرسه رفت و پس از دریافت دیپلم دبیرستان به دانشگاه آزاد وارد شد، یک لیسانس هم در گرافیک دریافت کرد.

عشا در این گیرودار ازدواج کرده، ‌ طبق اطلاعات موجود در اینترنت، به دلیل خشونت خانوادگی طلاق می‌گیرد، و برای ادامة تحصیلات به آمریکا بازمی‌گردد. از آنجا که وضع مالی پدر محترم عشا به برکت جنگ هشت‌ساله «خوب» گزارش شده، «برادر» مومنی، مخارج تحصیل دختر رنجدیدة خود را در دانشگاه نورتریج کالیفرنیا از محل درآمد فعالیت‌های «انقلابی» پرداخت می‌کنند. عشا، مانند همة فمینیست‌های دینی صادره از جمکران بسیار موفق و پیروز است، و کلی هم «جایزه» گرفته! و چون از ارائة تصویر «مخدوش» از زنان ایران در غرب سخت دلخور بوده، برای ارائة تصویر «واقعی» زن ایرانی، یا تصویر زنان اندرون حاج‌آقا و اصحاب آش راهی ایران شدند، و بقیة این سناریوی هیجان‌انگیز را سپاه و بسیج و آخوند شاهرودی با همکاری و مساعدت کاغذپاره‌های اصلاح طلبان، سایت‌های گورکنان مستقل و بسیار بی‌طرف، به ویژه رسانه‌های دین پرور و اسلام پرست غرب با مشارکت یکدیگر به اجرا گذاشتند.

همانطور که می‌بینیم، گورکن‌ها همچون یابوهای چموش می‌آلیزند تا قلم به مزدهای عموسام همچون گلة گوسفندان با حفظ «وحدت کلمه» پروپاگاند به راه ‌اندازند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۷



شکم و سیاست!

...
تفو برتو ای چرخ گردون تفو!

تفاوتی ندارد چه کسی نامزد انتخابات ریاست قوة مجریه در حکومت اسلامی باشد. تا زمانیکه قانون اساسی ایران از زنجیر اسارت دین آزاد نشده، انتخابات حکومت اسلامی را می‌باید تحریم کرد.

سگ‌های سیرک عموسام باز هم به معلق زدن پرداخته‌اند. تفاوت سیرک عموسام با سیرک‌های دیگر این است که سیرک‌ها برای هر «فصل» برنامه‌های خود را تغییر می‌دهند، تا بتوانند مشتری بیشتری جلب کنند. سیرک عموسام نیازی به تغییر برنامه نمی‌بیند! و با مشتی اراذل و اوباش در داخل و خارج از مرزها شبکه‌ای درست کرده که نقش اوپوزیسیون ایفا کند. از قضای روزگار اوپوزیسیون کذا هم برنامه‌های‌اش ثابت است: صدور بیانیه‌های مضحک و عوامفریبانه در راستای قانون‌شکنی.

فواید قانون‌شکنی این است که مانع استقرار نظم و سازمان یافتن جامعه خواهد ‌شد. و همان‌ها که سه دهة پیش از طریق قانون‌شکنی و آشوب و کودتا در ایران به حکومت رسیده‌اند، دوباره برای تکرار همین «امرخیر» خیز برداشته‌اند. اینان که خود را به گزافه «وسیع‌ترین جبهة سیاسی در داخل کشور» می‌خوانند، و همگی پیشتر به قانون اساسی همین حکومت اسلامی رأی مثبت داده‌اند، امروز با صدور بیانیه خواستار نقض این قانون شده‌اند!

ابراهیم یزدی، احمدصدر حاج سید جوادی، صباغیان، سحابی، و ... و دیگر ریزه خواران شبکة رمزی کلارک در ایران از اینکه طبق قانون اساسی «رهبر تنفیذ می‌کند» ابراز نارضایتی کرده‌، می‌خواهند از شرکت در رأی‌گیری خودداری کنند. چرا؟ چون نهایت امر در این «انتخابات» هیچکس شرکت نخواهد کرد، و کارمندان وفادار سیرک عموسام از طریق هماهنگی با مطالبات مردم می‌خواهند مانند روحانیت و حزب توده و دیگر عوام‌گرایان «در کنار مردم قرار گیرند». باشد که باز هم مانند بهمن 1357 به کمک یکدیگر جیب ما مردم را بزنند.

وقتی وزیر کشور مهجور شیخ مهدی بازرگان به قول خودش با تکیه بر «حدیث مسلم» و «فرمایش معصوم»، قانون اساسی تدوین می‌کرد، همین ابراهیم یزدی‌ و سحابی‌ و شرکاء نه تنها مخالفتی با ولایت فقیه نداشتند و خفقان گرفتند، که دیگران را به دلیل مخالفت با این «یاسای دینی» نکوهش هم ‌کردند! وقتی ابوالحسن بنی‌صدر دست خمینی را در برابر خبرنگاران جهان بوسه‌باران می‌کرد، تا حکم ریاست از دست رهبر عظیم‌الشان به ایشان «تنفیذ» شود، اینان همچنان خفقان گرفته بودند! وقتی حاج‌اکبر و محمد خاتمی دست خامنه‌ای را می‌بوسیدند تا حکم ریاست دریافت کنند نیز کسی صدای‌اش در نمی‌آمد. نه انتخابات تحریم می‌شد، نه کسی به رسم موهن و قرون‌وسطائی دست بوسی اعتراض می‌کرد، «تنفیذ» حکم نیز از طرف ولی‌فقیه کاملاً «طبیعی» بود! ولی امروز با مشاهدة جمال بی‌مثال گروه برژینسکی و اعضای اسلام‌پرور حزب دمکرات در درگاه کاخ‌سفید، یک مرتبه امر بر همة اینان مشتبه شده و می‌پندارند در دوران ریاست جمهوری جیمی‌کارتر سیر می‌کنند، و می‌توانند برنامه‌های لات‌بازی و آشوب‌طلبی دوران محمدرضا پهلوی را یک بار دیگر به اجرا در آورند.

باید گفت، آرزو بر جوانان عیب نیست! اما اعضای به اصطلاح «وسیع‌ترین» جبهة سیاسی چندین دهه با جوانی فاصله دارند، شاید به جنون پیری گرفتار آمده‌اند که می‌پندارند هنوز می‌توان با توسل به شیوة «تمرکز بر یک نقطه»، با تحریک افکارعمومی، توده‌های مردم را بر «محور نفرت» از یک فرد یا یک گروه جذب کرد و چند شعار پیش‌ساختة ساواک را هم در بوق و کرنا گذاشت تا بازگردیم به دوران شیرین «عبادی ـ سیاسی» و براندازی. چرا؟ چون حاج عباس میلانی در رادیو فردا فرموده‌اند، سیاست‌های درست اوباما مشکلات ایران را حل خواهد کرد!

اصولاً این اوباما را امدادهای غیبی برای حل مشکلات ما ملت به کاخ سفید ارسال کرده. پس فرصت را از دست ندهیم و از ایشان بخواهیم پیش از حل مشکلات اقتصادی بانک‌ها و مؤسسات مالی ایالات متحد، پیش از حل بحران نظامی در عراق و افغانستان، اگر آب به دست دارند زمین بگذارند و اول مشکلات «ما» را حل کنند! مشکلات سیاست‌مداران و حاکمان ما را حل کنند که بی‌پدرند و در بدر به دنبال «پدر» می‌گردند. سی سال پیش از سلالة محمد بودند و از تبار حسین، حال که دکان اسلام و مرگ‌پرستی و زوزه و روضه کساد شده، «ما» فرزندان کوروش‌ شده‌ایم. ولی کسی نمی‌گوید که ملت ایران به چه دلیل باید همواره از جمله «یتیمان» تاریخ بشر باشد. وقتی هم به دنبال «پدر» می‌گردیم پدر را زنده نمی‌خواهیم، باید «پدر مرده» باشیم تا امکان سوگواری برای پدر محفوظ بماند. ما یتیمان تاریخ همواره «فرزند» دیگری هستیم، هرگز خود بجای پدر نخواهیم نشست؛ هرگز هویتی مستقل از پدر نخواهیم داشت؛ «ما» می‌باید همانطور که استعمار می‌خواهد در مرحلة کودکی در جا بزنیم و به طفولیت خود هم «افتخار» ‌کنیم! ولی چه کسی به مرگ و ایستائی افتخار می‌کند؟! مرداب‌ها هم اگر زبان بگشایند، خود را رودخانه‌ای خروشان خواهند خواست! مرداب‌ها اگر زبان می‌گشودند آرزو می‌کردند که کوه و دشت را درنوردند و به دریاها برسند. به آنجا که امواج هیچوقت آرام نمی‌گیرد.

ما زنده به‌آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست

به این حضرات می‌گوئیم که ما فرزندان کوروش نیستیم! ما ایرانی هستیم و کوروش فقط بخشی از هویت ما است، هویت ایرانی هر لحظه در حال «شدن» است. هویت یک ملت را نمی‌توان «یکبار و برای همیشه» تعریف کرد، چرا که ملت ایران زنده است و زنده می‌ماند، ولی توسلی‌ها، شاه ویسی‌ها، مرتاضی لنگرودی‌ها و ... و به ویژه احمدصدر حاج سیدجوادی‌ها و ابراهیم یزدی‌ها انسان‌نماهائی مرده‌اند که در محفل استعماری «سیاست ما عین دیانت ماست» باز هم صورتک «حقوق بشر» بر چهرة پلید خود گذاشته‌اند، تا از طریق بازی با واژه‌ها و مهمل‌بافی منافع اربابان‌شان را در کشورمان حفظ کنند.

دکان شارلاتانیسم سیاسی که در کمال بلاهت نام «کمیتة انتخابات آزاد، سالم و عادلانه در ایران» بر خود گذاشته، یک بیانیة مضحک صادر کرده تا ضمن درخواست اصلاح قانون «انتخابات» چاه جمکران، در کمال بیشرمی به ما بگوید که قانون اساسی حکومت اسلامی با اعلامیة جهانی حقوق بشر هم‌سوئی دارد:

«مبنا و مستند حقوقی این نوشتار قانون اساسی [حکومت] اسلامی ایران، اعلامیة جهانی حقوق بشر [...] میثاق بین‌المللی حقوق مدنی [...] است. [...] سه سند یاد شده [...] به تأئید دولت و مجلس ایران نیز رسیده و از اینرو، بنا بر مادة 9 قانون مدنی در حکم قوانین داخلی محسوب شده و لازم‌الاتباع تلقی ‌می‌شوند.»


چه خوب! پس اصل اول و دوم قانون اساسی چاه جمکران چه می‌شود؟ همان اصولی که با اعلامیة جهانی حقوق بشر در تضاد کامل قرار می‌گیرد! دولت باید رسماً قانون اساسی را نقض کند تا پادوهای «ملی ـ مذهبی» گروه برژینسکی بتوانند نامزد انتخابات در کشوری باشند که اصولاً انتخابات در آن جز شبیه‌سازی فاشیستی هیچ نیست؟ مگر دولت ایران می‌تواند اسنادی را تأئید و اجرا کند که با قانون اساسی در تضاد قرار می‌گیرد؟ نه! پس دلیل صدور این بیانیة مسخره و مردم‌فریب چیست؟

دلیل صدور بیانیة کذا تأکید بر این دروغ بزرگ است که در یک حکومت مدعی تقدس الهی «انتخابات» نه تنها می‌تواند برگزار شود، که این به اصطلاح انتخابات می‌تواند تحت شرایطی «سالم» و «عادلانه» هم باشد! خلاصه بگوئیم این بیانیه یک مردم‌فریبی و شیادی جهت توجیه بنیادین حکومت ولایت فقیه است و بس! آنان که این اعلامیه را صادر کرده‌اند، پس از سه دهه همکاری فعال با عمال حکومت اسلامی اینک «دم مسیحائی» در کالبد این مرده می‌دمند!

وبلاگ رامین مولائی، مورخ پنجم نوامبر 2008 مطلبی دارد به قلم شیوا و چاپلوس ابطحی، نوچة بازاری محمد خاتمی که می‌گوید، وقتی قانون اساسی را تدوین می‌کردیم، ‌ شأن خمینی را بالاتر از ریاست قوة مجریه می‌انگاشتیم، در ضمن تجربة قانونگزاری هم نداشتیم! ابطحی این مهملات را ردیف کرده تا بگوید:

«اینکه گفته می‌شود سیاست از دین جداست قابل قبول نمی‌باشد.»

البته آخوند ابطحی حق دارد نگران جدائی دین از سیاست باشد، چون این «جدائی» نان اربابان‌اش را آجر خواهد کرد، و گرمای مطبوع تنور مزدوری نعلین‌ها برای جنتلمن‌های نزولخور لندن نیز به سردی خواهد گرائید. ولی حزب آخوندپرست توده نیز از انزوای نعلین در عرصة سیاست سخت نگران شده. چون داس و نعلین همواره خود را در کنار «مردم» قرار می‌دهند. در این راستا محور سرمقالة «راه توده»، مورخ 10 نوامبر 2008 را بیانیة کمیتة شیرین عبادی و شرکاء تشکیل می‌دهد. بله، پس از انتشار بیانیة محفل نوبل در جمکران، «رفقا» هم تماس‌هائی با طرفداران انتخابات «آزاد»، «دمکراتیک» و «واقعی» برقرار کرده و سخنان فریبندة آنان را به عنوان سرمقاله تحویل مخاطبان شوت و پرت خود می‌دهند.

در این سرمقاله می‌بینیم که حتی «خطر» ترور محمد خاتمی وجود دارد! چرا که بر اساس ترهات این مقاله، میلیون‌ها ایرانی هوادار این شخصیت فرهیخته معرفی می‌شوند، و ملت ایران گویا 8 سال لات‌بازی‌های خاتمی را در رأس دولت جمکران بکلی فراموش کرده‌! راه توده همچنین به ما می‌گوید، روحانیت را دارند از صحنه کنار می‌گذارند و ممکن است اوضاع شبیه دوران کودتای کلنل آیرون‌ساید شود!

می‌بینیم که در اینجا نیز «رفقا» دقیقاً هم‌صدا با آخوندهای مزدور در بوق استعمار می‌دمند و ادعا دارند که سلطنت پهلوی با روحانیت مخالف بوده! همان میرپنجی که از بودجة دربار حوزة علمیة قم را بنیان گذاشت، به گفتة نعلین‌ها و رفقا با روحانیت مخالف بوده! خلاصة مطلب راه توده به ما می‌گوید، روحانیت پشت سرخاتمی خواهد ایستاد تا خطر حاکمیت مطلق نظامی را از سر ما ملت دور فرماید!

البته اگر رفقا تاریخ معاصر ایران را نمی‌شناسند به آنان یادآور می‌شویم که حکومت ایران از تاریخ 21 فوریة سال 1921، یک حکومت «نظامی ـ استعماری» است و اگر در شهریور 1320، به دلیل استعفای رضاشاه، سلطنت پهلوی در ایران طی چند سالی جنبة قانونی پیدا کرد، با خدمات محمد مصدق همین سلطنت در تاریخ 28 مردادماه 1332 باز هم به یک حکومت نظامی تبدیل شد. و دقیقاً همین حاکمیت، بدون هیچگونه دخل‌وتصرفی در بهمن‌ماه 1357 با کودتای سازمان ناتو جنبة نظامی خود را همچنان محفوظ نگاه داشته. البته این مختصر جسارتاً عرض شد! چون ما تردیدی نداریم که «رفقا» در جریان کودتای 22 بهمن قرار دارند، ولی خودشان را به کوچة علی‌چپ می‌زنند تا بتوانند با گرفتن ذکر «انقلاب»، به مصداق وصف‌العیش نصف‌العیش احساس «لنینی‌ات» کنند!

ولی لنین هم قدرت را با کودتا و سکوت استعمار بریتانیا به دست گرفت، همچنانکه اتحاد جماهیر شوروی نیز در برابر کودتاهای پیاپی سازمان ناتو در ایران همیشه سکوت کرد. ولی «رفقا»! آنروزهای خوب گذشت. خوشبختانه دیگر اتحادجماهیر شوروی وجود ندارد تا استعمار غرب به بهانة «مقابله» با خطر کمونیسم در ایران آخوندپروری به راه بیاندازد. تحلیل‌های شکمی «رفقا» هم دیگر کارساز «انقلاب» و «حماسه» نخواهد شد. مردم ایران نیک می‌دانند که آمریکا به دلیل شکست سیاسی و فروپاشی اقتصادی ناچار است در سیاست طالبان‌پروری خود در منطقه تجدید نظر کند. در نتیجه نه تنها باید دست و پای نوکران دستاربند خود را جمع و جور کند که «رؤیای» خام برقراری یک حکومت «قانونی» اسلامی را نیز می‌باید با خود به گور ببرد. شاید به همین دلیل است که رفقا بجای قرار گرفتن «در کنار مردم»، اینک مصلحت خویش در آن دیده‌اند که با شکم مردم پیوند برقرار کنند تا بهتر بتوانند حرف‌های شکمی بزنند:

«هیچ سیاستی اگر پیوند با شکم تودة مردم نداشته باشد [...] به سرانجام نمی‌رسد [...] نیروی چپ و دمکرات باید اینگونه سخن بگوید.»

مسلماً «تاواریش‌های» آخوندپرست که چنین سیاست‌هائی را توصیه می‌کنند، می‌دانند که آنچه وارد شکم می‌شود، نهایتاً به کجا ختم خواهد شد! موفق باشید رفقا!


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۷



الهام در بریستول!


...
محور پروپاگاند غرب در ایران باز هم بر «اسرائیل‌ستیزی» متمرکز شده. البته اینبار احمدی نژاد پاک‌کن به دست نگرفته، هریتیج کلاب، یک پاک‌کن فرسوده به دست کیهان داده تا با شعارهای ابلهانة خمینی، زمینة بحران را فراهم آورد. چرا که «صلح»، به ویژه در منطقة خاورمیانه و خاورنزدیک با منافع حاکمیت ایالات متحد در تضاد قرار می‌گیرد. و بازگشت «داس‌الله» به شعارهای فرسودة بهمن 57 و ادعای پوچ طرفداری آمریکا از دمکراسی و سکولاریسم به صراحت به دلیل پس‌روی «داش‌الله» رخ داده! بله این چپ‌نمائی در ایران در واقع طاعونی است که پیوسته جهت تقویت راست افراطی بر ما تحمیل می‌شود.

طاعونیان چپ‌نما در ایران، برای اعلام مواضع‌ سیاسی خود، همواره «تحلیل‌های» پوچ راست افراطی را ملاک قرار می‌دهند! تحلیل‌هائی که بر اساس «واژگون‌نمائی» در سازمان سیا ساخته و پرداخته شده و تحویل ساواک می‌شود. بر اساس این تحلیل‌های استعماری و بی‌پایه، گروه فدائیان خلق اکثریت، برای تثبیت موضع خود به عنوان «چپ»، حاکمیت فاشیست جمکران را «لیبرال» می‌خواند، تا ضمن لجن‌پراکنی به لیبرالیسم، با در نظر گرفتن فضای حاکم بر جامعه از گروه شیخ مهدی بازرگان، خاتمی و اکبربهرمانی و قوچانی، «تصویری دلپذیر» ارائه داده باشد. در همین راستاست که سپیده صلح‌جو و شرکاء ادعا دارند، آمریکا مدافع دمکراسی و سکولاریسم است، تا دست حکومت اسلامی را برای سرکوب طرفداران دمکراسی و سکولاریسم باز کنند، و از این طریق مخارج رفقا جهت بست نشستن در مسجد لندن تأمین شود.

در تداوم همین سیاست مزورانه است که «دولت» و «قوانین» در تحلیل‌های «داس‌الله» جائی ندارد. این تحلیل‌ها به «ملت»، «مردم»، «کارگران» و اخیراً «زحمتکشان» محدود می‌ماند! «داس‌الله» بیشرمانه می‌گوید، بدون مردم سکولار، دولت سکولار نمی‌شود! و بدون مردم دمکرات، دولت دمکراتیک نداریم! خلاصة مطلب ملت را بجای دولت می‌نشانند تا تنور پوپولیسم گرم و داغ بماند. اینکه فعلة فاشیسم جملگی از مهرانگیز کار تا خواهر سپیده صلح‌جو، تأمین مطالبات مردم را به «گرایشات فرضی» همین «مردم» منوط می‌کنند، تا وظیفة دولت را عملاً لوث کرده، و نقش دولت در روند مسائل اجتماعی و سیاسی را بی‌ارزش جلوه دهند می‌باید در همین راستا تحلیل شود! این ترهات استعماری ریشه در شعارهای گورکن‌ها دارد؛ گورکن‌ها هستند که قصد تطبیق شرایط امروز کشور را با شرایط 1400 سال پیش در صحرای عربستان دارند، و مرتباً به مصداق «آیة شریفة قرآن»، تأکید می‌کنند، خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد، مگر اینکه آن قوم تغییر کند! بله، می‌بینیم که چپ‌نمایان جمکران با آخوند جماعت چه آبشخور مشترکی درست کرده‌اند. «داس‌الله» با مارکس و مارکسیسم اصلاً کاری ندارد، و شعارهای‌اش منطبق است بر شعارهای راست افراطی، آنهم راست‌افراطی نعلین پوش! دلیل بازگشت چپ‌نمایان به شعارهای بهمن 57، بازگشت راست افراطی به مهملات خمینی در باب نابودی اسرائیل است. کیهان در سر مقالة امروز خود پرچم نبرد با اسرائیل را دوباره برافراشته، چون کنفرانس صلح مسکو منافع اربابان‌اش را حسابی تهدید می‌کند.

«رفقا» هم به نقطة صفر بازگشته‌اند و به نشخوار شعارهای عوامفریب بهمن 57 مشغول شده‌اند. اینان به شیوة امام‌ دجال‌شان طرفداران دمکراسی را آمریکائی قلمداد می‌کنند، و آمریکا را هم مدافع دمکراسی و سکولاریسم! چرا؟ چون اوضاع سخت بحرانی است. در شرایط فعلی، دولت اسرائیل می‌باید به مرزهای قانونی خود باز گردد، و به فلسطینیان اخراجی خسارت بپردازد. به همین دلیل پاسدار شریعتمداری هم یک‌باره از پای منقل به یاد آورده که پاک کردن اسرائیل از صحنة روزگار خواست احمدی نژاد نبوده، «فرمان» خمینی بوده! می‌دانیم که این فرامین باید در بوق گذاشته شود تا بحران در خاورمیانه و خاورنزدیک تداوم یابد. برپائی نشست اتحاد اسلام و مسیحیت در واتیکان بی‌دلیل نبود.

نخستین پیامد این نشست، روز گذشته در کلیسای «مقبرة مقدس» در اسرائیل بروز کرد. در این راستا آخوند‌های کاتولیک و ارتدوکس روز یکشنبه نهم ماه نوامبر سالجاری در کلیسای مذکور با یکدیگر دست به گریبان شده، به زد و خورد پرداختند. کلیسای «مقبرة مقدس» یکی از مقدس‌ترین اماکن مذهبی خاج‌پرست‌هاست که در اورشلیم قرار دارد. بر طبق «بی‌بی‌گوزک‌های» مسیحیان، عیسی پسر خدا، یا پسر همان یوسف نجار خودمان در این مکان مصلوب شده و از همین مکان هم به آسمان رفته! ما هم باور می‌کنیم! در هر حال این کلیسای بسیار مقدس بین کاتولیک‌ها، ارتدوکس‌ها و ... تقسیم شده و کلیددار آنهم مسلمان است! دیروز در این کلیسا میان آخوندهای کاتولیک و ارتدوکس یک «گفتگوی ادیان» بسیار دیدنی به راه افتاد و پلیس اسرائیل ناچار به مداخله شد. شبکه‌های خصوصی هم فیلم این «گفتگوی تمدن‌ها» را چندین بار پخش کردند و خلاصه متوجه شدیم که مسیحیت نیز درست مانند اسلام دین دوستی و محبت است. به گزارش «فرانس پرس»، کشیش‌ها با وسائل کلیسا به یکدیگر حمله کردند و بعضی‌ها سعی داشتند لباس یکدیگر را پاره کنند. البته دلیل این گفتگوی توحش‌ها به صراحت مشخص نشده! ولی اسلام و واتیکان از دوران هیتلر همواره بر علیه کلیسای ارتدوکس با یکدیگر متحد شده‌اند، چرا که کلیسای ارتدوکس به ویژه در روسیه نفوذ دارد.

هدف نشست اتحاد اسلام و مسیحیت در واتیکان که از قضای روزگار با پیروزی اوباما مقارن شد، تقویت سیاست جنگ افروزی در منطقه است. همان سیاست «یک قوم یک کشور»، که استعمار بریتانیا با ایجاد دو کشور پاکستان و اسرائیل در منطقه دنبال می‌کند. در چارچوب همین سیاست حزب محافظه‌کار انگلستان سیاست اسلام پروری خود را رسماً آغاز فرمود. سیاست نوین حزب کذا تقویت اسلام و حماقت از طریق زنان است. و به همین جهت روز اول اکتبر سالجاری حضرت دیوید کامرون، رهبر حزب محافظه‌کار انگلستان یک زن 36سالة مسلمان پاکستانی را که هیچ سابقه‌ای هم در فعالیت‌های سیاسی ندارد به عنوان تنها نامزد حزب برای انتخابات ماه مه 2010
در بریستول شرقی معرفی کرده! این برندة خوشبخت «عادیلا شافی» نام دارد و از یک خانوادة کارگر مهاجر برخاسته‌ که در سال 1972 از پاکستان به انگلستان مهاجرت کرده. سایت لوموند، مورخ دهم نوامبر 2008،‌ در اینمورد گزارشی دارد که به آن استناد می‌کنیم.

عادیلا در سخنرانی خود می‌گوید، «از 18 سالگی همواره به حزب کارگر رأی داده‌ام، چون خانواده‌ام به این حزب رأی می‌دادند.» این طرفداری خانوادگی تا سال 2002 ادامه یافته! از 6 سال پیش به دلائلی که بر ما نامعلوم است، عادیلا بر علیه قدرت پدرسالاری قیام کرده و حزب محافظه‌کار را برگزیده! البته هیچ سند و مدرکی در دست نیست که اظهارات فوق را ثابت کند، چرا که رأی افراد سری است و هر کس فقط خودش می‌داند به چه کسی رای داده. بگذریم! و بپردازیم به ادامة قصة کدو‌قلقله‌زن و خاله سوسکه، ویراست حزب محافظه‌کار انگلستان.

باری! به محض ورود خانوادة عادیلا به بریستول، پدرش در کارخانة رولزرویس مشغول به‌ کار می‌شود، و با حقوق کارگری زندگی همسر و پنج فرزند خود را تأمین می‌کند. باید بگوئیم درآمد کارگران در انگلستان باید خیلی بالا باشد، چرا که خانوادة عادیلا، به گفتة وی حتی ازکمک‌های دولت هم استفاده نکرده‌اند! بله، این تکخال برنده که از آستین حزب محافظه‌کار بیرون کشیده شده از پیروان مکتب خودآزاری نیز هست. ایشان می‌گویند که پدرشان همیشه می‌فرمودند، «اگر سردته، لباس بیشتر نپوش، اگر گرسنه‌ای، غذا نخور»! پدر محترم عادیلا مانند امام راحل «درویش صفت» بوده‌اند. و معلوم نیست چرا با این نگرش درویشانه به زندگی ازدواج کرده، و پس از تحویل پنج عدد فرزند به جامعه برای سیرکردن شکم خانوادة محترم‌شان «پاکستان» را رها کرده به «کفرستان» مهاجرت می‌فرمایند؟

خلاصة مطلب عادیلا و فرمایشات پدرش را خداوندگار ویژة جهان اسلام آفریده که در آن مردم موظف‌اند زندگی مادی را فراموش کنند، و به معنویات بپردازند، چون مادیات بد است و فقط به درد استعمارگران غرب می‌خورد که از معنویات غافل باشند، و دیگ خشم خداوند را به جوش آورند. در عوض خداوند از «ما» که به معنویات می‌پردازیم خیلی خشنود و راضی ا‌ست! و همین خشنودی خداوند هم برای «زندگی» کافی است، البته در شعارهای جمکران! چرا که در واقعیت، انسان بهنجار از خود مراقبت می‌کند که زنده بماند! در جهان اسلام انسان‌ها باید زندگی را حقیر بشمارند، نیازهای طبیعی را سرکوب کنند و عرفان و اسلام و شهادت‌طلبی و خاکسترنشینی را «هدف زندگی» بدانند تا پای استعمار لنگ نماند.

بله این عادیلا شافی که به عنوان الگو در انگلستان ساخته و پرداخته شده، پس از قیام بر ضد پدر و مادر، البته به «پیروی از برادر» به حزب محافظه‌کار رأی می‌دهد! به احتمال زیاد برادرش از نظر شخصیتی قدرتمندتر از پدر بوده، و همین برتری باعث می‌شود که این فاطمة بریستول‌نشین در هزارة سوم در سن 30 سالگی پدر را رها کرده رهبری برادر را به جان بخرد! اگر نمی‌دانید این را می‌گویند استقلال رأی! ولی بهتر است بدانیم که عادیلا در دانشگاه روانشناسی هم تدریس می‌کند! اما این عادیلا چگونه کشف شد؟

عادیلا به «کشف و الهام» دچار ‌شد! در سال 2005 که دیوید کامرون به رهبری حزب محافظه‌کار برگزیده می‌شود، در پاکستان یک زلزلة شدید روی می‌دهد! و عادیلا با کمک همسرش، «ایجاز» 117 هزار جلد کتاب جمع‌آوری می‌کند و طی دوازده روز همه را به پاکستان می‌فرستد تا زلزله زدگان وقت‌شان را تلف نکرده، به مطالعه مشغول شوند و به این ترتیب سرما و گرسنگی و بی‌خانمانی را هم فراموش کنند. و به همین دلیل در ماه مارس 2007 دولت پاکستان به عادیلا نشان افتخار اعطاء می‌کند، و عادیلا می‌گوید، «متوجه شدم که به تنهائی می‌توان روند مسائل را تغییر داد»، مثل اینکه به من «الهام» شد! و خلاصه همین الهامات نیروی عجیبی هم به عادیلا ‌داده، درست مثل اینکه «دوپینگ» کرده باشد، البته یک «دوپینگ دینی». و پس از این دوپینگ دینی است که همة افراد مذکر خانواده، از قبیل پدر، برادر و همسر عادیلا او را به فعالیت سیاسی تشویق می‌کنند!

او می‌گوید، «آن‌ها مرا در جایگاه نمایندگی مجلس می‌دیدند.» و از آنجا که عادیلا شیفتة شخصیت دیوید کامرون هم شده بود، دست رد به سینة پدر و برادر و همسر نمی‌زند. عادیلا در ستایش کامرون می‌گوید، او به خانواده اهمیت می‌دهد، می‌خواهد آموزش و بهداشت را بهبود بخشد، و ... و عادیلا می‌خواهد فرزندان‌اش بریتانیائی کامل شناخته شوند و بتوانند با بریتانیائی‌ها معاشرت کنند، نه فقط با پاکستانی‌ها! بله می‌بینیم که باز هم انگلستان عین 22 بهمن 1357، «شایسته‌ترین‌ها» را برگزیده: یک موجود شیفتة قدرت که قدرت را ابتدا در پدر، سپس در برادر و بالاخره در دیوید کامرون رهبر حزب محافظه‌کار انگلستان رؤیت می‌کند. البته این محصول مهاجرت، که نهایت امر محصول سیاست‌های دولت انگلستان در پاکستان است، در صورت پیروزی حزب دیوید کامرون، دوست دارد در جایگاه وزارت امورخارجه قرار گیرد، چون از امور داخلی چندان شناختی ندارد.

عادیلا از هم اکنون مبارزات انتخاباتی را برای احراز جایگاه نمایندگی بریستول شرقی آغاز کرده و در پی آن است که رأی جمعیت مسلمان این منطقه را به دست آورد، ولی به گزارش لوموند، مسلمانان بریستول، در حوزة بریستول غربی رأی می‌دهند نه در بریستول شرقی! ولی این مهم از چشمان تیزبین این پاکستانی شیفتة قدرت پنهان مانده. همچنانکه فروپاشی «سیاسی ـ اقتصادی» ایالات متحد هم از دیدگان پاسدار شریعتمداری و «رفقا» پنهان مانده، و نتیجة انتخابات آمریکا را در تحلیل‌های «عمیق» خود نادیده گرفته‌اند.

این نخستین بار است که بازندگان انتخابات خوشحال و برندگان آن دلخوراند! حزب جمهوریخواه سروسامان دادن به شکست، عقب‌نشینی و بحران را به دمکرات‌ها واگذار کرد و شاد و خندان صحنه را ترک گفت! روز پنجم نوامبر، نانسی پلوسی ماتم گرفته بود، ولی در عوض چشمان جرج بوش و دیک چنی از خوشحالی برق می‌زد، و راهم امانوئل دوست داشتنی ما نیز سخت دلخور می‌نمود. ولی کو چشم بینا! می‌گویند «عشق کور است!» ولی عشق «داس‌الله» و «داش‌الله» به گاوچران‌ها کارش از کوری دیگر به خرفتی و رسوائی کشیده.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۷



خرس و داس‌الله!

...
خرسی در رودخانه شنا می‌کرد، دو مرد سوار بر قایق خرس را دیدند و پنداشتند که خیک شیره است. یکی از آنان در آب پرید تا خیک را بگیرد. مدتی گذشت و آنکه در قایق نشسته بود دیگری را می‌دید که با خیک شیره به شدت گلاویز شده و در امواج رودخانه تقلا می‌کند. پس بانگ برآورد، خیک شیره را رها کن! مرد جواب داد، من خیک شیره را رها کردم، خیک شیره مرا رها نمی‌کند.

می‌خواستم امروز در مورد ویژگی «طنز» بنویسم، ولی پس از مشاهدة «مصاحبة» سید ابراهیم نبوی، معاون سیاسی وزارت کشور گورکن‌ها با بنی‌صدر، رئیس جمهور منتخب و مردمی همین حکومت، که در وبلاگ یکی از شرکت‌های آخوندی به نام «تودی»، خودنمائی می‌کرد، فکر کردم که اگر امروز را به «پس‌روی» عموسام و ریزه خواران‌اش اختصاص دهیم بهتر باشد. چون پس‌روی پیامد سیاستی است که گاوچران‌ها با ایجاد بحران بر دیگران تحمیل می‌کنند و امروز مانند همان خیک شیره گریبانگیر خودشان شده.

همانطور که در وبلاگ «جفتک و سفارت» گفتیم، اشغال سفارت آمریکا، ضمن فراهم آوردن زمینة سرکوب «سیاسی ـ اقتصادی» و تحمیل جنگ، چند گروه فاشیست را در جایگاه‌های متفاوت تثبیت کرد: لیبرال، چپ، انقلابی و حتی اوپوزیسیون! بهتر بگوئیم، خیمه‌شب‌بازی اشغال سفارت تصویر دلپذیری از نهضت آزادی و چپ‌نمایان ارائه داد. سپس جنگ با عراق نه تنها جایگاه نهضت‌آزادی و چپ‌نمایان را تقویت کرد که یک گروه نوین از فاشیست‌ها را نیز در جایگاه مخالفان جنگ، مخالفان حکومت و آزادیخواهان قرار داد: گروه بنی‌صدر و رجوی. سپس، اکبر بهرمانی در جایگاه «میانه‌رو» قرارگرفت و محمد خاتمی هم دست در دست پاسداراکبر «اصلاح طلب» شد. نهایتاً نوبت به پدیده‌ای به نام احمدی نژاد رسید تا با لات‌بازی تصویر دلپذیری از خاتمی و بهرمانی و ریزه خواران‌شان از قماش مهاجرانی ارائه دهد.

حزب توده را مطرح نمی‌کنیم، چرا که به مواضع استالینیست این حزب که ارتباط ویژه، هر چند مسخره‌ای با حکومت جمکران برقرار کرده پیشتر اشاره کرده‌ایم. به طور مثال، متن نامة کیانوری که از زندان اوین به حضور خامنه‌ای ارسال شد، ثابت می‌کند که حزب کذا از مدافعان سرسخت قانون اساسی حکومت توحش به شمار می‌رود. پس باز می‌گردیم به بنی‌صدر و رجوی، که پس از جدائی فیروزه بنی‌صدر از مسعود رجوی به دو گروه «متفاوت» تبدیل شده‌اند! بنی‌صدر در پاریس به ترویج اسلام مدرن پرداخته، مدافع حقوق بشر دینی هم شده! رجوی نیز «سربازان‌اش» را در عراق برای نبرد با ملایان و شرکاء با شعار الله‌اکبر و عملیات «فروغ جاویدان» سازماندهی می‌کند. و بر حسب منافع غرب یک روز نام مجاهدین در لیست تروریست‌ها به ثبت می‌رسد، و روز دیگر از همین لیست حذف می‌شود! ولی این گروه‌ها همگی اسلام‌گرا هستند، و هر چند هر یک تلاش دارد تعریف خاصی از اسلام را به مردم حقنه کند، چارچوب برداشت‌های‌شان از روابط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در محدوده‌ای کاملاً خشک، بی‌روح و متحجر محبوس خواهد ماند. برخورد این تشکیلات با مسائل مردم ایران این توهم را مرتباً بر مخاطب تحمیل می‌کند که گویا مشکلات مردم ایران تماماً معنوی است، و هیچ ارتباطی به مادیات ندارد. و بنا بر ادعاهای اینان، اگر یک «اسلام خوب» در جامعه پیاده شود، مسائل مملکت در دم حل خواهد شد!

سایت پیک نت خلاصه‌ای از یک مصاحبه با نوام چامسکی را از روی یک وبلاگ کپی زده و منتشر کرده!‌ پیک‌نت می‌گوید، این مصاحبه در تاریخ 6 ژوئن سالجاری با عرفان قانعی فرد انجام شده. عجیب است که این مصاحبه در فهرست مصاحبه‌های چامسکی که در سایت شخصی وی به ثبت رسیده، دیده نمی‌شود. البته ما به لات‌بازی هم‌میهنان گرامی عادت داریم. چندی پیش هم یک دروغ شاخدار در باب مصاحبة پاسداراکبر با چامسکی منتشر شد؛ مصاحبه‌ای که هرگز صورت نگرفته بود. در هر حال اگر سایت چامسکی «فراموش» کرده مصاحبة خود را با قانعی‌فرد در فهرست کذا منظور کند، بهتر است ایشان متن کامل مصاحبه را به زبان اصلی روی اینترنت قرار دهند، تا ما هم صدای نوام چامسکی را بشنویم، و بدانیم در جواب به سئوالات ایشان چه‌ها گفته! چرا که ایجاد شبهه و نقل قول بی‌جا از شخصیت‌های شناخته شده یک شیوة سیاسی غیرقابل توجیه است، که اهداف خاصی را دنبال کند.

حال بپردازیم به بحران. گاوچران‌ها همیشه بحران ایجاد می‌کردند تا دیگران را وادار به پس‌روی کنند، اینبار بحرانی که بر سر استقرار سپردفاعی در اروپای شرقی به راه انداختند خودشان را ناچار به عقب‌نشینی کرده. و مسلم است که وقتی عموسام یک گام به عقب بردارد، شرکاء و به ویژه نوکران‌اش چندین گام به عقب خواهند پرید. اروپائی‌ها که پس از انتخاب مدودف به ریاست جمهوری روسیه کاریکاتور وی را به صورت سگ کوچولو و دست‌آموز ولادیمیر پوتین می‌کشیدند، و مرتباً تفسیر و تحلیل کرده می‌گفتند و می‌نوشتند که همه کارة سیاست روسیه پوتین است و مدودف از پوتین اطاعت می‌کند، پس از انتخاب اوباما و استقرار موشک‌های اسکندر در کالینینگراد، به صراحت‌ خواهان بازگشت ولادیمیر پوتین به قدرت شده‌اند! خاج‌پرست‌های فرانسه که معمولاً آرزوهای خود را بجای رخداد و واقعیت منعکس می‌کنند، در فیگاروی هفتة گذشته فرموده‌اند، سال آینده دیمیتری مدودف استعفا می‌دهد و ولادیمیر پوتین رئیس جمهور خواهد شد! البته دلیل استعفای «فرضی» مدودف هنوز مشخص نیست، ولی دلیل آرزوهای اهالی فیگارو کاملاً مشخص است: بازگشت به گذشتة شیرین، چرا که حال و آینده برای‌ اینان واقعاً هولناک شده!

چقدر دلم می‌خواست چند موشک «اسکندر ـ ام» داشتم! البته کالینینگرادی ندارم که موشک‌های کذا را در آنجا مستقر کنم، ولی خوب داشتن چنین موشک‌های سرنوشت‌سازی به انسان قوت قلب می‌دهد! پس از اینکه رئیس جمهور روسیه با موشک‌های اسکندر به شهید اوباما خوشامد گفت، مشاور اوباما دیروز اعلام کرد که رئیس جمهور آیندة ایالات متحد در مورد استقرار سپردفاعی در اروپای شرقی نیز تعهدی ندارد! ولی رئیس جمهور لهستان روی سایت‌شان ادعا کرده بودند که با اوباما صحبت کرده‌اند و اوباما به ایشان قول داده سپردفاعی را در لهستان مستقر خواهد کرد! در نتیجه مشاور اوباما به ناچار بازهم رشتة کلام را به دست گرفت و گفت، در مکالمة تلفنی اوباما با رئیس جمهور لهستان چنین مطلبی به هیچ عنوان مطرح نشده! داستان سپردفاعی، اصرار لهستان و انکار مشاور اوباما، درست حکایت «خیک شیره» را تداعی می‌کند.

بله آمریکا به ناچار برنامة سپردفاعی را تعطیل کرده ولی دولت لهستان، یک دل نه صد دل شیفتة جمال بی‌مثال سپردفاعی شده، و بی‌خیال مردم لهستان، شعار «سپردفاعی مستقر باید گردد» سر داده. درست حکایت امارات و سه جزیرة کذا است. وقتی شیوخ کازینونشین امارات دست از سه جزیره شستند، مجتهدزاده که از چماقداران نخبه و خوش‌سابقة ساواک جمکران است، و برادر عیال‌اش در بیروت به امر جاسوسی اشتغال داشته، همچنان در «فارس‌نیوز» عربده‌ می‌زند که، «سه جزیره مال ماست!» و به همچنین است در مورد «استقلال، آزادی» که بنی‌صدر دو دستی به آن چسبیده، چون این شعار دلفریب به «جمهوری اسلامی» انجامید و بنی‌صدر محصول همین شعار است.

دیشب یک بخش از مصاحبة سیدابراهیم نبوی را با سید ابوالحسن بنی‌صدر تماشا کردم و باید بگویم هنوز بین خنده و گریه حیران مانده‌ام! نمی‌دانم به حال ملت ایران گریه باید کرد یا به دارودستة اعزامی سرداراکبر به فرنگ می‌باید خندید؟ اینان که شکم‌شان را برای تهاجم نظامی آمریکا به ایران صابون زده بودند تا به عنوان اوپوزیسیون سوار بر جیپ‌های «یو.اس‌.آرمی» به تهران بازگردند، پس از لگد محکمی که در لبنان و قفقاز بر پوزة مقدس عموسام فرود آمد، و پوزة مبارک ‌آنحضرت را خونین کرد مواضع‌شان را تغییر داده‌، و هم‌صدا با شهید اوباما فریاد برآورده‌اند، «چنج، وی نید»! بله، به دلیل لگدهای «سرنوشت‌ساز»، اینان نیز دست از نعلین خاتمی شسته، یک رهبر نوین و بسیار آزادیخواه و مستقل به نام بنی‌صدر کشف کرده‌اند.

البته حزب توده هنوز به نعلین خاتمی ارادت دارد، برادر نگهدار نیز به همچنین. در نتیجه خواهر سپیده صلح‌جو که وبلاگ داش‌الله را به ایشان اختصاص دادیم، دوباره وارد صحنه شده، در پوشش دفاع از منافع مردم، همان صحبت‌ها را تکرار می‌کند: هویت چپ الزاماً سکولار نیست! چرا؟ چون مردم عقاید مذهبی دارند! آمریکا طرفدار دمکراسی و سکولاریسم است، و ... و سپیده‌جان همة ترهات پاسدار شریعتمداری در کیهان را خیرخواهانه و برای دفاع از حقوق خلق‌ها تکرار می‌کند.

پوپولیسم متأسفانه باعث مرگ نمی‌شود! خواهر سپیده چنین القا می‌کنند که سکولاریسم به معنای سرکوب فرهنگی مردم است! در حالیکه برخلاف ادعای ایشان، سکولاریسم هیچ جنگی با مذاهب و عقاید مذهبی ندارد. سکولارها خواهان رفع «تقدس» از حاکمیت و عرصة عمومی‌اند، مأمور تفتیش عقاید مردم و تحمیل نگرش سکولار به آنان نیستند! ولی اگر بخواهیم مانند محمد خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم لجن پراکنی به سکولاریسم را پیشه کنیم، هم‌صدا با کاماراد صلحجو می‌گوئیم که سکولارها درست مانند گروه‌های گزینش و امر به‌ معروف و نهی از منکر خواهان تحمیل نگرش خود به مردم و سرکوب اعتقادات آنان‌اند، و هم‌صدا با سپیده جان پیشنهاد خواهیم کرد که با افشای چپاول نهادهای مذهبی مردم را وادار می‌کنیم که خرافات مذهبی را کنار بگذارند. البته کاماراد سپیده فراموش می‌کنند که با افشای چپاول نهادهای مذهبی، عقاید مذهبی مردم در هرحال به ایشان و رفقا مربوط نمی‌شود، چون ما به عنوان سکولار معتقدیم که مردم در عقاید خود آزاداند و آنچه باید سکولار شود، دولت و حاکمیت است نه مردم:

«تشکل‌های سیاسی چپ نباید به بهانة به سرانجام رساندن پروژة سکولاریسم با عقاید مذهبی مردم درگیر شوند. در ایران فعلی افشای مکانیسم مادی و غارتگرانه نهادهای مذهبی [...] باعث کاهش خرافات مذهبی هم خواهد شد.»

بله اینجاست که فقرفرهنگی چپ‌نمایان محترم و پوپولیست جمکران به اوج می‌رسد! چون مشخص می‌شود که اینان با سکولاریسم اصولاً بیگانه‌اند! چرا که سکولاریسم به هیچ عنوان به معنای دین‌زدائی از ذهن و افکار مردم نیست! هر کس در اعتقادات خود آزاد است. آنچه ما می‌خواهیم دولت سکولار است، نه ملت سکولار.

جالب اینجاست که سپیده صلحجو به ما می‌گوید، دولت‌های غرب از رشد اسلامگرایان نگران‌اند و به دلیل همین نگرانی می‌توانند حکومت ایران را سرنگون کرده مستشاران نظامی و ارتش ناتو را برای حفظ سکولاریسم به ایران اعزام کنند! باید از دارودستة «برادر» نگهدار پرسید اگر اعضای ناتو خواهان سکولاریسم در کشورهای مسلمان نشین بودند چرا یک دهه پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی برای ایجاد حکومت اسلامی در عراق و افغانستان به ایندو کشور لشکرکشی کرده‌اند، و چرا در ترکیه هم یک گروه اسلامی را به قدرت رساندند؟!

«داس‌الله» که مدعی است قادر خواهد بود «خرافات» را با «تاریخ» حل ‌کند، چرا نگاهی به تاریخ کشور ایران طی150 ‌سال اخیر نمی‌اندازد تا ببیند پیش از انقلاب اکتبر، و پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی و پس از فروپاشی آن، استعمار غرب چگونه با تکیه بر دستاربندان و اوباش وابسته به حوزه و بازار، سیاست خود را در ایران اعمال کرده؟ چه دلیلی دارد که امروز استعمار مدافع سکولاریسم باشد، و دور باطل و پر سود «شیخ و شاه» را در ایران بشکند؟ سیاست غرب بر گسترش تقدس در ایران استوار شده، و براندازی 22 بهمن 1357و استقرار حکومت اسلامی در ایران پیامد نشست گوادالوپ و توافق‌های دول غرب بود. در همین راستا اگر امروز تقدس اسلامی کارآئی نداشته باشد، شیخ را کنار گذاشته با توسل به شاه، فردپرستی را جانشین «اسلام‌پرستی» خواهند کرد. عجیب است که مدعیان گرایش چپ در ایران هم‌صدا با نعلین‌ها و پاسداران سعی دارند آمریکا را مدافع سکولاریسم جلوه دهند! و نتیجة این «ترفند» زیرکانه این خواهد بود که سکولارها را هم طرفدار آمریکا معرفی کنند، حال آنکه طرفداران واقعی آمریکا را می‌باید در میان پوپولیست‌ها و چپ‌نمایانی جستجو کرد که دهه‌هاست دست در دست حکومت اسلامی و عمال این حکومت سیاست‌های غرب را بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند:

«در ایران می‌توان امیدوار به کمک آمریکا و اروپا برای سرنگونی جمهوری اسلامی بود. قطعاً سرمایه‌داری غرب خواستار کنار گذاشته شدن مذهب از سیاست و قبول قواعد بازی آن‌ها خواهد بود. اگر در ایران مردم به اندازة دولت مورد نظر آنان سکولار نباشند [...] حتی ارتش ناتو برای حفظ دمکراسی و سکولاریسم به کمک این دولت سکولار خواهد آمد[...]»

حتماً همانطور که ارتش ناتو برای استقرار دمکراسی و سکولاریسم به افغانستان و عراق آمده! خوب است که این «ارتش» در عراق یک دولت سکولار را با مشتی آخوند و مرشد و لات و اوباش جایگزین کرده‌، و ما مجبوریم این «ترهات» را علیرغم شرایط واقعی عراق از زبان چپ‌نماها تحویل بگیریم. مگر ارتش ناتو مدافع دمکراسی بوده؟ ارتش ناتو همانقدر مدافع دمکراسی است که چپ‌نماها و بنی‌صدر مدافع آزادی.

بله، شاید بهتر باشد به سراغ بنی‌صدر برویم که متخصص کشف حقوق بشر، دمکراسی و آزادی در قرآن است. دیشب این آزادیخواه بزرگ به سیدابراهیم نبوی می‌فرمودند، توحید و امامت و عدالت سر جای خود، نه این کره، نه آن کره؛ افغانستان آزاد! بعد هم اضافه کردند، من لباس‌های خوبی به تن دارم که دوستان برایم می‌خرند، چون من پول ندارم! ولی رنگ لباس را من انتخاب می‌کنم. البته سیدابراهیم اصرار داشت بنی‌صدر بین «بد و بدتر» انتخاب کند، و بگوید اگر ارتش آمریکا به ایران بیاید و رژیم را سرنگون کند خیلی خوب است. بنی‌صدر هم می‌گفت، اگر بد را انتخاب کنی به سوی بدتر خواهی رفت!

در اینکه دارودستة حاج‌اکبر و پاسداران مزدور در حسرت تهاجم نظامی آمریکا همه روزه زوزة جگرسوز می‌کشند، تردیدی نیست ولی مصاحبة سیدابراهیم با سید ابوالحسن بیشتر به یک «بگو، مگو» شبیه بود. نبوی احتیاج داشت یک جایگزین مناسب برای خاتمی مزدور بیابد، بنی‌صدر هم مرتباً شعار استقلال می‌داد و افغانستان آزاد می‌خواست! خلاصه نفهمیدیم این مصاحبه آخر کار به کجا انجامید، ولی از کرشمه‌‌های سید‌ابراهیم برای بنی‌صدر چنین بر می‌آمد که اگر در بر همین پاشنه بچرخد تا چند صباح دیگر باید سیدابراهیم را در برابر رضاپهلوی ببینیم که «بد و بدتر» می‌کند! در اینصورت به مدافع شهیر«انقلاب اسلامی» و طرفدار سینه‌چاک ارتش آمریکا توصیه می‌کنیم حداقل الفبای مصاحبه را فرا گیرد!


نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...