شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۰



مگس‌ران!
...



نفع عامه،  عامه را اولی است
آری دنب خر،
خوش مگس‌رانی است،   لیکن ک..ن خر را در خور است
منبع:  فرهنگ دهخدا

به گزارش فیگارو،  مورخ 14 مه 2011 ،‌  امروز «جرج میچل»،  فرستادة ویژة اوباما به اسرائیل استعفا داد.   اما این استعفا به هیچ عنوان به معنای تقویت جناح کلینتن‌ها نخواهد بود.   با در نظر گرفتن پایان ماجرای بن‌لادن،   استعفای میچل «پردة دیگری» است از سناریوی تضعیف نقش ایالات متحد در منطقه.    به همین دلیل است که از یک‌سو ملایان به دوران امام «روشن ضمیر» بازگشته و در باب «تنگة هرمز» برای ارباب شاخ و شانه می‌کشند،   و از سوی دیگر،   فعلة «برون‌سوی» ساواک «حق‌طلب» شده و در کمال وقاحت و حماقت مخالفان جنبش سبز،   به ویژه طرفداران دمکراسی را حامی احمدی‌نژاد معرفی می‌کنند!  حضور «مگس‌رانان» مفلوک طویلة مک‌کارتی در بلاد فرنگ بگوئیم،   طرفداران استقرار دمکراسی در ایران،‌  هرگز از جنبش‌سبز حمایت نخواهند کرد.   اینبار یانکی‌ها آرزوی ایجاد اجماع در میان ایرانیان ساکن غرب را باید با خود به گور ببرند.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم روی سخن این وبلاگ با «طرفداران دمکراسی» است نه با مخالفان خامنه‌ای و نه با «دشمنان» احمدی‌نژاد!   خواست ما استقرار حکومت انسان‌محور در ایران است و در این مسیر آنچه اهمیت دارد اهداف است،  نه اشخاص.   پس ساواکی‌های کودنی که سنگ موسوی و کروبی را به سینه می‌زنند،  و یا آنان که دل به باند احمدی‌نژاد خوش‌ کرده‌اند،   وقت‌شان را برای مطالعة این وبلاگ و ارسال پیام‌های ابلهانه تلف نکنند؛   رادیوفردا و بی‌بی‌سی و ... و دیگر مگس‌رانان استعمار را برای شما بینوایان به راه انداخته‌اند.  پس بشتابید و روی ارباب را زمین نیاندازید که در سوگ بن‌لادن نشسته!   

افسوس که بن‌لادن،  «نوبل» نگرفته رفت؛   اما چه خوب شد که رفت و فرار انگلستان را ندید! بریتانیا در حال فرار می‌خواهد پارلمان اروپا را هم با خودش از «ستراسبورگ» به جای امن،  یعنی در حوالی مقر ناتو در بروکسل ببرد!   دلیل هم افزایش نفوذ «سیاسی ـ اقتصادی» روسیه در کشورهای آلمان،  ایتالیا و فرانسه است.    اما برخلاف دوران نورانی هیتلر «روشن‌ضمیر»،  اینبار آمریکا امکان حمایت از بریتانیا را نخواهد داشت،   در نتیجه جنتلمن‌ها همچون ناخدا کلمب،  فرار را برقرار ترجیح داده‌اند.   البته ناخدا کلمب دهه‌هاست که به دلیل هراس از گسترش نفوذ روسیه،  به خشتک آخوند و چپ‌نما در اروپا و خاورمیانه دخیل بسته.  اما این امامزاده نیز دیگر معجزی ندارد!   باری ماجرای انتقال پارلمان اروپا به بروکسل پس از برگزاری مراسم بزرگداشت «سرباز آزاد کننده» در «ترپتوف پارک» برلن شتاب بیشتری گرفت.   

به گزارش سایت فارسی زبان نووستی،   مورخ 19 اردیبهشت‌ماه سالجاری،  مراسم مذکور در تاریخ 18 اردیبهشت‌ماه در پایتخت آلمان برگزار شد.   البته در انگلستان،  بلژیک و ... و بسیاری از کشورهای اروپا نیز از حضور سربازان شوروی در «ائتلاف ضد هیتلر» قدردانی به عمل آمد،  ولی محافل مخالف استقرار صلح در منطقه،  یعنی اسلام‌پناهان اسرائیل‌پرست واکنش متفاوتی نشان دادند.   اینان عملاً تجهیز کشور ایران به سلاح هسته‌ای را خواستار شده‌اند.  به شرطی که حکومت ایران عوض شود و با اسرائیل هم دوست ‌باشد!  گویا حکومت‌ملایان همانطور که ارواح شکمش ضد آمریکائی بوده،  با اسرائیل هم ضدیت دارد! حداقل مصاحبة رادیوفردا با «تام گراس»،  تلویحاً چنین پیامی به مخاطب می‌فرستد.

کیهان،  مورخ 22 اردیبهشت‌ماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «به دنبال نبش قبر مشخص شد، كتاب و پيكر آيت‌الله قزويني پس از 17 سال مثل روز اول»‌،   می‌نویسد:

«پيكر آيت‌الله آقا سيد محمد كاظم قزويني به همراه كتاب روي سينه‌اش [...] فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت،  پس از 17 سال،  سالم از قبر خارج شد[...]»

آره!  تکون نخورده،  توبمیری!  مث روز اولشه!  پیکر «آقا»،  پس از 17 سال،  سالم و سرحال از قبر خارج شد!  حتماً «آقا» پس از خروج از قبر،  یک منبر هم رفته و برای گورکن‌ها «فاطمیه» برگزار کرده.   تعجبی هم ندارد،  اینروزها عجایب رسانه‌ای در باب «جسد» فراوان شده.  به عنوان نمونه،  رادیوفردا و حنازرچوبه به فاصلة یکروز در «مشگین‌شهر» جسد یک حیوان عجیب‌الخلقه را یافته‌اند!   9 روز پس از «شهادت» جانگداز و رسانه‌ای  بن‌لادن، رادیوفردا،   مورخ 19 اردیبهشت‌ماه سالجاری،  به نقل از ایرنا، خبر دستگیری دو قاچاقچی لاشة جانور مذکور را منتشر کرده:

«دو قاچاقچی لاشة حيوان عجيب‌الخلقه [...] در مشگين شهر دستگير شدند [...] با توجه به [...] شکل ظاهری اين حيوان می‌توان گفت [...] متعلق به خانواده حيواناتی است که نسل آن‌ها چند ميليون سال پيش منقرض شده [...]»

اما حنازرچوبه،   مورخ 18 اریبهشت‌ماه سالجاری،  خبر «لاشه» را با کد: 30375767 و  به صورت دیگری منعکس کرده.   حنازرچوبه از «کشف» لاشة کذا در حوالی روستای «آق‌بولاغ»،   از توابع مشگین‌شهر خبر داده و می‌نویسد،   به گفتة‌ «شاهدان عینی» از مرگ این حیوان عجیب‌الخلقه که به دایناسورهای پرنده شباهت دارد،   چند روز بیشتر نمی‌گذرد!   رسانة رسمی حکومت مرده‌شویان در ادامه می‌افزاید،   یکی از اهالی روستا این لاشه را پنهان کرده و مأموران محیط زیست برای دستیابی به لاشة کذا تلاش می‌کنند:

«[...] و شاهدان عيني [...] احتمال مي‌دهند كه تنها چند روز از مرگ اين حيوان گذشته باشد [...] يكي از اهالي اين روستا لاشه اين جانور را پنهان ساخته [...] برخي از روستائيان مي‌گويند لاشه [...] را از نزديك مشاهده كرده [...] و احتمال مي‌دهند كه اين جانور در غاري در نزديكي روستا مي‌زيسته [...] خبرنگار ايرنا همچنين عكسي كه يكي از روستائيان از لاشه اين حيوان گرفته [...] را به دست آورده [...] مقام‌هاي محلي [...] براي اطلاع از صحت و سقم اين ماجرا بسيج شده‌اند[...]»

در واقع،  فقط شایعه است.  می‌بینیم که داستان کذا،   آمیزه‌ای است از روایت کیهان در باب جسد آخوند قزوینی،  و ماجرای قتل بن‌لادن در حوالی اسلام آباد!   روایت کیهان بر مصاحبة «فارس‌نیوز» با آخوند «محمدباقر فالی» استوار است و خلاصه با فال و رمالی و بی‌بی‌گوزک و اینحرف‌ها پیوند شکمی دارد.

از سال 1977،  هر گاه لندن و واشنگتن زمان را برای بحران‌سازی و کودتا در ایران مناسب تشخیص داده‌اند،‌   محور پروپاگاند کیهان در تقابل با شایعات «مردمی» ساواک قرار ‌گرفته.   در چنین بزنگاهی،   ساواک در مسیر «افکار عمومی» شایعه‌پراکنی می‌کند و از «ظلم» و «ستم» و «فساد» حاکمیت داستان می‌سازد،   حال آنکه طویلة کیهان با نفی کژی‌های حاکمیت،  افکار عمومی را با چرندیات‌اش به سخره می‌گیرد.   به عنوان نمونه،‌  پیش از 13 آبانماه 1357،  ساواک فهرستی از اسامی نزدیکان و افراد خانوادة پهلوی تهیه کرده و در برابر نام هر یک مبلغی نجومی به دلار نوشته بود. 

در فهرست کذا ادعا می‌شد که این افراد چنین مبالغ نجومی را به حساب‌های‌شان در غرب واریز نموده‌اند.   البته چنین شایع کرده بودند که فهرست کذا توسط گروهی از کارمندان بانک مرکزی تهیه و تکثیر شده!   در آن هنگامه که سگ صاحب‌اش را نمی‌شناخت،   هر شوت‌وپرتی فهرست مذکور را به دست می‌آورد،  آنرا به عنوان «سند» محکمه‌پسند ‌پذیرفته به اطرافیان‌شان منتقل می‌کرد.   دلیل هم اینکه در حکومت استعماری نارضایتی مردم از حاکمیت یک اصل مسلم است.   در نتیجه افکار عمومی هر شایعه‌ای را،  به شرط اینکه بر ضد حاکمیت باشد،  «دربست» خواهد پذیرفت و در برابر هر آنچه حاکمیت را تأئید کند واکنشی جز خشم نخواهد داشت.   این است دلیل انتشار پریشان‌گوئی‌های «فالی» در کیهان؛  تحریک افکارعمومی!    پس «فالی» را در آغوش پاسدار شریعتمداری رها کنیم و بازگردیم به قتل بن‌لادن که همزمان اسرائیل و جمکران را به سوگ نشانده.   حکایت بن‌لادن،  معجونی است از نبردهای سهمگین دائی‌جان ناپلئون با انگلیسای چش‌چپ و «اشغال لانة جاسوسی!»

آورده‌اند که در یک منطقة امنیتی،   به فاصله 800 متر از مهم‌ترین آکادمی نظامی پاکستان، بن‌لادن سکونت داشته،   بدون اطلاع مقامات نظامی.   چنین می‌گویند که،  هلیکوپترهای نظامی یانکی‌ها در تاریخ اول ماه مه 2011 در چنین منطقه‌ای چترباز پیاده کرده و چتربازان هم بن‌لادن را به قتل رسانده‌اند،  سپس جسد وی را به دریای عمان انداخته‌اند!    در محل سکونت بن‌لادن،  ظاهراً مقدار قابل توجهی اسناد و مدارک و فیلم و غیره به دست آمده!   خلاصه همین روزهاست که دستگاه اوباما نمایشنامة خررنگ‌کن «افشاگری» را به روی صحنه بیاورد!   اشغال سفارت آمریکا و افشاگری‌های اوباش پیرو خط امام را که فراموش نکرده‌ایم!  گروهی از اراذل ساواک با چراغ سبز یانکی‌ها،  سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند و همانطور که شاهد بودیم «اسناد و مدارک» موثقی برعلیه «سازشکاران» از این محل به دست ‌آوردند.

همچنانکه در وبلاگ «سوزش‌کاران» گفتیم،   «سازشکار» در قاموس الاغ‌های طویلة مک‌کارتی،  به کسی اطلاق می‌شود که می‌خواهد مشکلات کشور ایران را در چارچوب قانون و از طریق مذاکره و گفتگو حل کند!   در این راستا،  هر کس با قانون‌شکنی و یکجانبه‌گرائی مخالفت ورزد،   تهدیدی خواهد بود برای منافع استعمار،   و می‌باید برچسب «سازشکار» و «مزدور» بر پیشانی‌اش الصاق شود.   به همین دلیل است که آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به اسلام‌گرا و آخوند و لات‌ولوت اینهمه ارادت می‌ورزند.   در ایران همواره از طریق هم اینان قانون‌شکنی و انسان‌ستیزی امکانپذیر شده،  می‌شود و خواهد شد. پس از استقرار دولت خیابانی بازرگان،  دستگاه استعمار به منظور قرار دادن نهضت ‌عاظادی در جایگاه اوپوزیسیون،  برنامة اشغال سفارت را به مورد اجرا در آورد،   اما چند سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی،   جهت تقویت نهضت کذا،   ناچار شد برای بزک کردن چهرة کریه حکومت،  دارودستة‌ موسوی و دیگر اوباش کودتای 22 بهمن را در کنار نهضت منفور حوزه و بازار قرارداده و به شیوة معهود،  با تکیه بر نارضایتی عمومی و توسل به شایعه‌پراکنی کاروان خردجال به راه اندازد.   ولی چه باید گفت که خرشان در باتلاق افتاده و هر چه دست‌وپا می‌زند بیشتر به لجن‌زار فرو می‌رود.   

جالب اینجاست که همزمان با تضعیف پیروان «خط امام»،   دولت اسرائیل نیز به افلاس افتاد و کار بجائی کشید که ابتدا اهود باراک،  برای تجهیز ملایان به سلاح هسته‌ای واسطه شد،   و اینک محفل «مردخای» برای بمب اتمی «ایران دمکراتیک» معرکه گرفته.   از شما چه پنهان،‌  روپرت مردخای که از شیفتگان ملاممد خاتمی و«اصلاحات» کذائی ایشان است در دورة درخشان اصلاحات جهت حمایت از لات‌بازی ملاممد و شرکاء سری هم به جمکران زد.   ولی اینک محفل ایشان ناچار شده از شیخ فاصله بگیرد تا زمینه را برای شاه فراهم آورد و ما را همچون پاکستان به افتخار برخورداری از سلاح اتمی مفتخر کند!            

برای جبران افلاس اسرائیل،  آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک می‌خواهند با تغییر حکومت ایران،   یعنی نشاندن شاه بجای شیخ،   کشورمان را به بمب اتمی مجهز کنند و همان روابط جنگ سرد را بر ما ملت حاکم نگاهدارند؛  یعنی در برابر روسیه،  ما ملت همچنان سپر بلای این حضرات باقی بمانیم.   به همین دلیل است که اینان همچون دوران نورانی ریاست جمهوری جیمی کارتر،  با هدف براندازی از طریق بحران‌سازی،   قلادة سگ‌های هار خود را از «درون سو» و «برون سو»  بازکرده‌اند.

در داخل،  برادران لاریجانی،   آخوند جنتی،  کوثری و شرکاء به شاخ و شانه کشیدن برای احمدی‌نژاد پرداخته و او را به نقض قانون اساسی متهم می‌کنند؛   حال آنکه حکومت اسلامی،  طی 32 سال موجودیت ننگین‌اش مسیری جز قانون‌شکنی نپیموده.   در خارج مرزها نیز قلم به مزدهای ساواک به طرح شعارهای پوچ و ابلهانه مشغول شده‌ و «حق» می‌طلب‌اند.   اما از همه جالب‌تر «خبرسازی» رسانه‌های غرب است.   

امروز فیگارو،  مورخ 14 مه سالجاری،   از دستگیری دو ایرانی در مالزی خبر داده و می‌نویسد،   اینان قصد داشتند مقدار قابل توجهی هروئین به مالزی وارد کنند ولی دستگیر شدند.   سایت فیگارو خبر کذا را به نقل از یک سایت انگلیسی‌زبان منتشر کرده و به این سایت نیز لینک داده.   ولی وقتی به لینک کذا مراجعه ‌کردیم،  نامی از ایران و ایرانی به چشم  نمی‌خورد!   خلاصه این خبر نیز حکایت لاشة آخوند قزوینی و همان حیوان عجیب‌الخلقه‌ای است که در روستای کذا پیدا شده،    و به ادعای حنازرچوبه،   تا چند روز پیش زنده بوده،  هر چند میلیون‌ها سال از انقراض نسل‌اش می‌گذرد!   پس بگذریم و بازگردیم به شکرخوری‌های «تام‌گراس» در رادیوفردا.   ایشان گفته‌اند اگر یک دولت دمکراتیک و دوست اسرائیل در ایران حاکم باشد،   شاید اسرائیل ایران هسته‌ای را بپذیرد،   اما با در نظر گرفتن دشمنی حکومت اسلامی با اسرائیل،  اصلاً فکرش را هم نکنید:  

«[...] اگر يک دولت دموکراتيک زمام امور را بر عهده داشت و به شرط اينکه با اسرائيل سرجنگ نداشت،  می‌شد گفت مسئله ممکن بود فرق داشته باشد.   اما با حکومت کنونی ايران اين مسئله تهديدی عليه موجوديت اسرائيل خواهد بود[...]»

پای جیره‌خواران لندن و واشنگتن در اسرائیل به هواست،   آنوقت پامنبری‌های‌ نتانیاهو برای ایرانیان تصمیم می‌گیرند!   لوطی و عنترهای ارتش ناتو آنقدر در آستین این گوساله‌های ننه حسن فوت کرده‌اند که امر بر خودشان هم مشتبه شده.   کتاب «شوک اسلام»،   به ویژه آنجا که از اسرائیل قدرقدرت برای‌مان بی‌بی‌گوزک نقل می‌کند،   نمونه‌ای است از همین فوت‌های گوساله‌پسند. 

نویسندة کتاب،  «مارک فررو»،   می‌نویسد مصر و سوریه و اردن و همه و همه به درگاه «بن‌گوریون» التماس کردند،   ولی بن‌گوریون نپذیرفت و با همه‌شان جنگید و همه را شکست داد.   این بن‌گوریون فتوکپی «سامسون» است!    با این تفاوت که بن‌گوریون برخلاف سامسون گیسوان‌اش بلند و افشان‌ نبود،  چرا که «نیمه طاس» بود،  یا بهتر بگوئیم به قول حاجی ابوتراب،  پرسوناژ رمان صادق هدایت «پیشانی‌ داشت»،  آنهم چه پیشانی‌ای که تا پشت سرش امتداد می‌یافت.  از اینرو،   یعنی به دلیل پیشانی بلند حضرت گوریون  دو قدرت استعماری وقت،   یعنی فرانسه و انگلستان به ایشان کمک نظامی دادند و با اینکار طاسی کلة سامسون قرن بیستم را جبران کردند.   باری «مارک فررو»،    نه تنها خود را به کوری زده و حمایت نظامی استعماری از بن‌گوریون را نادیده گرفته که با نفی ملت‌های مصر و سوریه و اردن و نام کشورهای‌‌شان،   یعنی با حذف «انسان» در مکان مشخص،   عبارت گنگ و موهوم «سرزمین‌های اسلام» را نشانده و می‌نویسد:

«پس از مبارزات کشورهای اسلام برای رهائی از یوغ استعمار،   آنچه اعراب از آن به عنوان نکبت یاد می‌کنند،   تشکیل دولت اسرائیل نیست،  بلکه شکستی است که پیامد آن بود. شکست مصر و متحدان‌اش از یک دولت نوپا [...] امروز می‌دانیم که پیش از جنگ،  ملک فاروق [...] ملک عبدالله [...] و سرهنگ زعیم [در ازای شناسائی اسرائیل] به بن‌گوریون  [پیشنهاداتی کرده بودند].   بن گوریون همه را رد کرد و جنگید[...]»
ص. 33

جالب اینکه،   این «حقایق» و معجزات را،   البته بدون هیچگونه مستندات و شواهد فقط «مارک فررو» می‌داند،   همانطور که پاسدار شریعتمداری نیز می‌داند،  جسد آخوند «قزوینی» پس از گذشت 17 سال،  در قبر سالم مانده:   

«[...] قبر ايشان نبش شد و مشاهده شد بدن‌شان تازه،  كفن دست نخورده و [...]  كتاب فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت كماكان بر روي سينه مبارك‌شان قرار دارد [...]»

این است مشاهدات شیخ «فالی!»   ایشان پس از نبش قبر هم کفن «دست نخورده» رویت کرده،  هم از تازگی بدن آخوند قزوینی در «کفن سالم» اطمینان حاصل نموده‌اند!  به این ترتیب باید بگوئیم چشمان «فالی» همچون ابزار کنترل امنیتی در فرودگاه‌ها،   لیزری است! می‌بینیم که آخوند «فالی» هم ویژگی تولیدات تفنگ‌فروش‌های غرب را دارد!   بی‌دلیل نیست که فرمایشات ایشان در کیهان جمکران بازتاب یافته.   پس شیخ فالی را با پاسدار شریعتمداری تنها می‌گذاریم و باز می‌گردیم به فرمایشات مستر گراس. 

کسی که به ما نر..ده بود،   همین «تام‌گراس» بود!   ایشان که در ورق‌پارة «روپرت مرداک» قلم‌فرسائی می‌کنند،   فرموده‌اند، اگر در ایران دمکراسی حاکم شود اسرائیل هیچ مخالفتی با تجهیز حاکمیت ایران به سلاح هسته‌ای ندارد!   اظهارات «تام گاس» در رادیوفردا،  مورخ 23 اردیبهشت‌ماه 1390 انتشار یافته.  اگر به یاد داشته باشیم،  چندی پیش هم اهود باراک در همین رادیوفردا بساط گدائی بمب اتم برای حکومت جمکران پهن کرده بود و امروز رادیوفردا نوبت گدائی را به وال‌ستریت‌جورنال داده.   بله،   در آستانة سفر بنیامین نتان‌یاهو به واشنگتن یک کارمند زپرتی روپرت مرداک برای ملت ایران تعیین تکلیف کرده.  از قدیم گفته‌اند،   «مرده را گر رو دهی،  بر کفن‌اش می‌ریند!» 

البته «حقایق» و معجزات مارک فررو و پاسدار شریعتمداری دلیل «علمی» دارد!   از یک‌سو نسب شیخ قزوینی به «عین هفتم» می‌رسد و از سوی دیگر ایشان کتاب «فاطمه الزهراء من المهد الي اللحد؛  فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت» را با خودش توی گور برده و این است راز جوانی جاودان ایشان!   در سال 2028 یانکی‌ها جسد بن لادن را از دریای عمان خارج می‌کنند و پاسدار شریعتمداری به نقل از آخوند فالی خواهد نوشت:

[...] مشاهده شد بدن‌شان تازه،  كفن دست نخورده و [...]  كتاب فاطمه زهرا روي سينه مبارك‌شان قرار دارد [...]  شاهدان عيني [...] احتمال مي‌دهند كه تنها چند روز از مرگ اين حيوان گذشته باشد [...] يكي از اهالي لاشه اين جانور را پنهان ساخته [...] برخي مي‌گويند لاشه [...] را از نزديك مشاهده كرده [...] و احتمال مي‌دهند كه اين جانور در غاري در نزديكي روستا مي‌زيسته [...] مارک فررو عكسي كه يكي از روستاييان از لاشه اين حيوان گرفته [...] را بدست آورده [...]  تام گراس گفت،  با حکومت کنونی ايران،  اين مسئله تهديدی عليه موجوديت اسرائيل خواهد بود [...].   

بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل

 

...
      


جمعه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۰








روز گذشته فستیوال کن 64 ساله شد؛ پس بشتابید برای خرید سهام کوکاکولا که «جان‌کری»، از شیفتگان اسلام «رحمانی» و آخوند مترقی، برای مبارزه با تروریسم به پاکستان رفته!

بعضی محافل وابسته به یانکی‌ها، جهت برآوردن آرزوی شهید «بی‌نظیر بوتو»، که در مزدوری به راستی بی‌نظیر هم بود، زمزمة مبارزه با تروریسم در پاکستان سر داده‌ بودند. حضرات می‌خواستند به این بهانه پاکستان اشغال شده را رسماً اشغال کرده و ضمن تکمیل برنامة تبدیل کشور به طویله، فرهنگ «انتظار» و «کوکاکولا» را نیز توسعه دهند! به این ترتیب وقتی آقا «امام زمان»، یعنی «عین دوازدهم» ظهور می‌فرمودند، «عین سوم» نیز در صحرای کربلا برای رفع تشنگی کوکا می‌نوشید و نه تنها به شهادت نمی‌رسید که در کنار یانکی‌ها بر علیه صدام «کافر» شمشیر می‌زد. به این ترتیب مسیر «تاریخ»، از همان تاریخ‌هائی که «خواهر» شهلا شفیق قصه‌اش را برای‌مان نقل می‌کند تغییر می‌کرد!

بله، کوکاکولا حکمتی دارد! هر کجا سرباز آمریکائی، و به طور کلی یانکی حضور داشته باشد،‌ کوکاکولا فراوان است. ارتباط یانکی‌ با کوکاکولا همان ارتباط دستاربند با اوباش و تبهکار است. آخوند فتوی می‌صدورد، و اوباش آدم می‌کشد. اما کوکاکولا اگر چه لات و اوباش نیست، آدم‌کش هست! بله، این معجون سهم مهلکی است، قتال‌تر از هلاهل! از اینرو سربازان یانکی اگر سلاح و تجهیزات هم نداشته باشند، معمولاً چند لیتر هلاهل در اختیار دارند و به محض اینکه، به قول مرده‌شویان «دشمن» به آنان نزدیک شود، لبخندی زده،‌ به زبان خودشان می‌گویند «های!» سپس یک کوکاکولا برداشته و چند جرعه از آن را به خندق بلا سرازیر کرده و بقیه را به «دشمن» تعارف می‌کنند!

در قاموس گاوچران‌ها «دشمن»، انسانی است که چارستون بدنش سالم است و نفس می‌کشد، در نتیجه هر کجا که باشد، به ویژه در مرز کشورهای هند، چین و روسیه برای «امنیت» آمریکا یک خطر بالقوه به شمار می‌رود. وظیفة سرباز چیست؟ رفع خطر از کشور. پس منطقاً سرباز آمریکائی می‌باید «دشمن» را نابود کند. به همین دلیل است که سرباز یانکی پس از شلیک یک «های»، برای جلب اعتماد دشمن کذا چند جرعه کوکا می‌نوشد، سپس با لبخند دست‌اش را با کاسة کوکا به طرف «دشمن» دراز می‌کند!

هرکه باشد تحت تأثیر این رفتار دوستانه قرار می‌گیرد و اگر سوءظنی هم نسبت به این نوشیدنی ناشناس داشته باشد، یا اصلاً تمایلی به نوشیدن در خود نبیند، از روی ادب و تربیت کوکای کذا را گرفته، «تنکس» می‌گوید و اگر همچون داس‌الله به دلیل ابتلا به فقر مزمن فرهنگی، نام «میتریدات» به گوشش نخورده باشد، چند جرعه از هلاهل را نوش جان می‌کند و ... و اینجاست که سرباز آمریکائی ترانة «گل و گلدون» گوگوش را از زبان دشمن می‌شنود:

چه اشتباهی کردم
حرفاتو باور کردم

بله آنروزها که خواهر «شهلا شفیق»، دانشجوی مترقی، پیشرفته و به ویژه چپ‌گرای سرزمین گل و بلبل، مانند اکثر جوانان مرزپرگهر، بجای پرداختن به فرهنگ و کسب علم و هنر و دانش،‌ بجای ورزش و حتی تفریح و ... به «سیاست» روی آورده و می‌پنداشتند اگر «شاه» برود،‌ مشکلات کشور ایران یک‌شبه حل خواهد شد، گوگوش هم ترانة «گل و گلدون» و «گرگ و بره» و «دوماهی» و «دوپنجره» برای‌مان می‌خواند، و کاری هم با «سیاست» نداشت! در آنروزهای خوب، خوشبختانه نویسندة این وبلاگ با «دانشگاه» فاصله داشت و از مزایای فرهنگی ساواک مرزپرگهر بی‌بهره مانده بود، و برخلاف توله‌آخوندها و جوجه‌کمونیست‌ها از «سیاست» هم هیچ نمی‌فهمید. بین خودمان بماند، آنروزها، موسیقی «شهری» سرزمین گل و بلبل را اصلاً دوست نداشتم، ولی صدای «دلکش» خیلی قشنگ بود؛ صدای اسدالله ملک، هم همینطور؛ هر چند اسدالله ملک خواننده نبود. باری، آهنگ‌های گوگوش را در گوشه و کنار و در بعضی جشن‌ها می‌شنیدم، و آنچه را که شنیدم هنوز به یاد دارم؛ از آنجمله است، همین ترانة گل و گلدون که «دشمن»، پس از نوشیدن کوکاکولا آن را برای سرباز آمریکائی زمزمه خواهد کرد! نمی‌دانم چه شد که از موضوع لشکرکشی یانکی‌ها به پاکستان، به وادی «کوکا» و «گوگوش» رسیدیم؟!

آهان! این مسائل به قتل بن‌لادن ارتباط دارد. به گزارش فیگارو، مورخ 11 مه 2011، دولت فرانسه 200 چترباز به افغانستان می‌فرستد. همچنین گفته می‌شود «جان کری»، رئیس کمیسیون امور خارجة ایالات متحد به پاکستان می‌رود! با توجه به تعلقات محفل جان کری به سیاست «بمب و اسلام» به نظر می‌رسد ایشان برای وداع با دوستان تروریست‌شان به پاکستان خواهند رفت. به استنباط ما سفر جان کری با اعزام 200 چترباز به افغانستان بی‌ارتباط نیست! اما سیاست منطقه را فقط آمریکا تعیین نمی‌کند! چین و هند و روسیه هم در این میدان فعال‌اند و با توجه به مسافرت رئیس جمهور پاکستان به روسیه و سفر نخست وزیر هند به افغانستان، تا برچیده شدن بساط «تروریست ـ مسلمان‌ها» در پاکستان فاصلة زیادی باقی نمانده. به عبارت دیگر پاکستان، جایگاه خود را به عنوان پشت جبهة توحش اسلام از دست داده، مسیر جنگ واژگون می‌شود، و پس‌روی ناتو را شاهد خواهیم بود. این است دلیل هذیان‌گوئی آخوند مصلحی در باب قتل بن‌لادن!

در وبلاگ «نئوپان‌ها» بدون ذکر منبع، به شکرخوری‌های وزیر اطلاعات جمکران اشاره شد. یادآور شویم اظهارات مصلحی در حنازرچوبه انعکاس یافته بود و سایت فارسی نووستی، مورخ 20 اردیبهشت‌ماه سالجاری نیز، به نقل از «ایرنا»، سخنان وزیر اطلاعات حکومت اسلامی را منتشر کرده. نووستی، همچنین اظهارات نخست وزیر پاکستان را پیرامون همکاری دولت این کشور با القاعده بازتاب داده. به ادعای گیلانی، ‌ «چرند می‌گویند»،‌ پاکستان هرگز با القاعده همکاری نداشته! مسلم است که دولت پاکستان همکاری با «تروریست ـ مسلمان‌ها» را انکار می‌کند؛ ‌ مگر اربابان پاکستان در لندن و واشنگتن به حمایت‌شان از تروریسم اذعان دارند؟ به هیچ عنوان!

آنگلوساکسون‌ها، ارواح شکم‌شان با تروریسم مبارزه می‌کنند و فقط به دلیل مبارزات اینان است که افغانستان به نخستین مرکز تولید و فروش مواد مخدر در جهان تبدیل شده! در هر حال، حضرات به دلیل شکست در تمام جبهه‌های منطقه، می‌باید بساط هسته‌ای دولت پاکستان را برچینند. البته اینان بدون جنگ حاضر به چنین کاری نیستند، ولی نیک می‌دانند که در این «نبرد» نیز شکست در انتظارشان نشسته. آنگلوساکسون‌ها همچنین از این واقعیت آگاه‌اند که پیامد این شکست یک عقب‌نشینی «کلان ـ استراتژیک» خواهد بود، ‌ در نتیجه می‌خواهند شکست و عقب‌نشینی غیرقابل اجتناب خود را با طبل و دهل «پیروزی بر تروریسم» پوشش دهند! شاید به همین دلیل باشد که همزمان با آغاز فستیوال کن، به عربستان هشدار داده‌ شد!

به گزارش فیگارو، مورخ 11 مه سالجاری، کنسولگری عربستان در کراچی با نارنجک مورد تهاجم قرار گرفت. اینهم فستیوال کراچی بود که هیچ خسارتی به همراه نیاورد؛ ولی مسلماً اربابان حکومت صحرای حجاز محتوای پیام دو نارنجک را دریافت کرده‌اند. مخارج تروریسم تحت نظارت سازمان سیا، توسط امارات و عربستان تأمین می‌شود. امارات را به دم جمکران بستند؛ و قرار است «آل‌نهیان» با عیال‌اش به تهران بیاید. اما تکلیف عربستان هنوز روشن نشده، دلیل هم اینکه «آرامکو» کوتاه نمی‌آید. ‌ در صورتیکه امارات، به عنوان سرجهازی الیزابت دوم اوضاع‌اش متفاوت است. حنازرچوبه می‌نویسد، شیخ امارات به همراه «شیخ‌بانو» به تهران خواهد آمد. گویا عیال مهرورزی از عیال «آل‌نهیان» دعوت به عمل آورده و خلاصه اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد، و انگلستان با طمأنینه و در سکوت عقب بنشیند، درصورت تداوم اسلام‌پروری و لات‌بازی محفل بوش، شیوخ عربستان سرشان به خطر می‌افتد. در چنین شرایطی حمایت آمریکا از «اسلام سبز» و رحمانی و جفنگیات مشابه در کشور ایران راه بجائی نخواهد برد؛ هر چند که پس از گذشت 33 سال، تبلیغات گوساله‌پسند یانکی‌ها بر علیه ملت ایران هیچ تغییری نیافته. روشن‌تربگوئیم، برای اعضای طویلة مقدس مک‌کارتی «در» همچنان بر همان پاشنة‌ شایعه‌پراکنی آنهم از طریق صادرات می‌گردد!

روند کار طویله‌داران این است که با تشویق سرکوب در ایران، و بهره‌برداری تبلیغاتی از آن در غرب ابتدا در میان ایرانیان ساکن فرنگ «اجماع» به وجود آورده، و در گام بعدی اجماع کذا را به ایران صادر می‌کنند! در سال 1357، یعنی در اوج جنگ سرد، این روند کارساز شد. آنزمان حاکمیت شوروی، با تکیه بر بی‌بی‌گوزک‌ لنینیست‌ها چنین «استدلال» می‌کرد که «غیر اروپائی» آدم نمی‌شود! وارد جزئیات نمی‌شویم ولی بلشویک‌‌های نازنازی و فرهیختة اتحاد جماهیر شوروی هرگز این مطلب را به زبان نمی‌آوردند، هر چند برخوردشان به ویژه با ایران، این امر را به اثبات رساند؛ از چین و کره و ویتنام هم نمی‌گوئیم! حاکمیت شوروی که ارواح شکم‌اش خود را پرچمدار مبارزه با سرمایه‌داری جهانی می‌انگاشت، دست در دست همین محافل سرمایه‌داری زمینه‌ساز سرکوب و کشتار چپ‌گرایان ایران شده بود.

نیازی نیست به گذشته‌های دور و توافق‌های «انقلابیون» با بریتانیا بر علیه جنبش مشروطه بازگردیم؛ کافی است به سکوت حاکمیت شوروی در برابر کشتار چپ‌گرایان ایران پس از کودتاهای 1953 و 1979 نگاهی بیاندازیم، و آنچه را که در هیچ تاریخی نوشته نخواهد شد «بخوانیم»! استالینیست‌ها نظامیان چپ‌گرای ایرانی را که به خاک شوروی پناهنده شده بودند به دولت ایران تحویل دادند، علامت تعجب هم نمی‌گذاریم! حاکمیتی که از ایران «کفش‌ ملی» وارد می‌کند، مبارزه‌اش با «کاپیتالیسم» نیز جز گزافه‌گوئی نمی‌تواند باشد. کارخانجات کفش‌ملی که این اواخر «الفانتن شوهه» هم تولید می‌کرد که «ما» با آن به مدرسه برویم، به نام آقای «ص»، و به کام سازمان سیا افتتاح شده بود. از شما چه پنهان حتی مستخدمین ما هم «کفش‌ملی» نمی‌خریدند؛ می‌گفتند، «کفشاش ماشینی‌یه!» اما اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از ایران کفش‌ملی وارد می‌کرد که «مردم» پابرهنه نمانند. مسلم است که چنین سوسیالیسم کشکی‌ای کارش به رسوائی بکشد. برای دریافت این مطلب هیچ نیازی به مطالعة آثار لنین و دیگر نخبگان بلشویسم و نقد و بررسی متون گران‌سنگ حضرات نداریم؛ خرد پارسی کفایت خواهد کرد:

من اینجا زار می‌سوزم به تنهائی و تاریکی
و ای همسایة غافل، تو را چون خواب می‌آید؟

اگر بجای آثار لنین و ... و دیگران، تاواریش‌ها همین تک بیت امیرخسرو دهلوی را مد نظر قرار می‌دادند، امروز کوکاکولا نداشتیم، و اعضای ناتو «فاست فود» و «فستیوال کن» به خوردمان نمی‌دادند و می‌توانستیم با فراغ بال بپردازیم به تشویق سرکوب در ایران، جهت ایجاد اجماع در میان ایرانیان فرنگ نشین و صدور اجماع کذا به داخل مرزها!

پیش از اینکه سینما رکس آبادان توسط عوامل ساواک به تل خاکستر تبدیل شود، ایرانیانی که از ینگه دنیا به تهران می‌آمدند، بدون استثناء می‌گفتند، «شاه چه کشت و کشتاری به راه انداخته!» و ما مبهوت و متحیر که اینان از کدام کشتار سخن می‌گویند؟ نگو حضرات همچون کاهن معبد «دلف» از «آینده» خبر می‌دادند! آینده‌ای که سازمان سیا برای‌مان ترسیم کرده بود. سازمانی که برای خلق‌های شوروی در ایران کارخانة کفش ملی به راه انداخته بود! بله، در ابعاد محدود‌تر می‌توان شرایط را به اینصورت «خلاصه» کرد: آیندة منطقه به دست کفاشی «ریچارد هلمز» افتاده بود و بعضی‌ها چنین می‌پندارند که آن کفاشی هنوز هم برای منطقه تعیین سرنوشت می‌کند؛ به همین دلیل است که پس از شکست برنامة «شاه‌سازی» از علی خامنه‌ای، تمام آشنایان محترم و شوت‌پرت ما که در ینگه دنیا اقامت دارند، یعنی نسل دوم همان‌ها که می‌گفتند «شاه چه کشت و کشتاری به راه انداخته!» بدون استثناء بر شخص احمدی نژاد متمرکز شده و در هم‌سوئی کامل با الاغ‌های طویلة مک‌کارتی از وی تصویر قدرقدرت «شاه» ارائه می‌دهند! یکی از اعضای طویلة مقدس که دلش برای کودتا و تداوم دورباطل شیخ‌وشاه لک زده، در کمال حماقت ادعا می‌کند، «هیچ قدرتی در جهان از پس این دولت بر نمی‌آید، مردم باید قیام کنند!»

می‌بینیم که داستان به صورت واژگونه،‌ همان است که 33 سال پیش برای‌مان می‌گفتند. آنروزها چنین شایع شده بود که آمریکا و تمام قدرت‌های جهان از شاه حمایت می‌کنند، امروز الاغ‌های طویلة مک‌کارتی، قدرت‌های جهان را در برابر مهرورزی و حکومت اسلامی کوچک‌تر از مور می‌خوانند؛ و این شایعات ابله‌فریب یک هدف مشخص را دنبال می‌کند: القاء این دروغ بزرگ که قدرت‌های جهان به ویژه آمریکا و شرکای‌اش در اروپا با حکومت اسلامی از روز نخست مخالف‌ بوده‌اند! حال آنکه به گواهی رخدادهای تاریخی واقعیت جز این است. اگر 33 سال دروغ‌های بزرگی از این قماش را به ما ملت فروختند، اینبار خریداری برای این کالای بنجل نخواهند یافت! ما نیز همچون «میتریدات» واکسینه شده‌ایم.

زهر این‌ را غذا، و آن ‌را مرگ!

می‌گویند «میتریدات» ششم، برای در امان ماندن از دسیسة دشمنان، انواع زهرها را ساخته و مقدار کمی از هر یک می‌خورد تا در برابر سموم مصونیت یابد. باری، یانکی‌ها که به نام «ولی فقیه» در ایران برای‌مان فناوری هسته‌ای تأمین کرده بودند، و به نام «القاعده» همه جا بمب منفجر می‌کردند، پس از انتشار «خبر» قتل بن‌لادن، هم ولی فقیه‌ و هم ارتش اسلام‌پرور پاکستان را از دست دادند. ما این مصیبت جانگداز را به هیئت حاکمة ایالات متحد و شخص «جان کری» تسلیت می‌گوئیم. اما جای نگرانی نیست؛ یانکی‌ها در پرسوناژ باراک اوباما جانشین بسیار مناسبی برای بن‌لادن یافته‌اند؛ اوباما از پنهان زیستن نیز بی‌نیاز است و به همه کوکاکولا تعارف می‌کند، ولی بدون «اسلام» کارش پیش نمی‌رود. به همین دلیل مقداری «زهر اسلام» به ایشان تزریق شده تا همچون میتریدات واکسینه شوند. البته فرجام زندگی میتریدات را فراموش نکنیم. در بزنگاهی که میتریدات شکست و اسارت خود را غیر قابل اجتناب می‌دید، به قصد خودکشی سم خورد ولی به دلیل مصونیت در برابر تمامی زهرها زنده ماند، به همین دلیل از یکی از سربازان‌اش خواست تا او را به قتل برساند!

نباشی من می‌میرم
گل بی گلدون نمیشه
چه اشتباهی کردم




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت


Share






فیلترشکن‌های جدید13مه2011

flashaccess.info
unblockforex.co.cc
harleysurf.tk
tidebringer.info
secureproxy.ch
proxy-unblockers.info
tunnelunlock.info
tunnel-unblocker.info
feilongzaitian.com
bypassschoolinternet.info
surffox.tk
fullspeedonline.tk
virtualroute.info
webfilters.co.tv
free-vpn-host.info
hsdpaonline.tk
newsiteproxy.info
hotsurfnet.tk
proxyinternetaccess.info
proxyservergames.info
theforexmobile.tk
opentradeproxy.tk
panellogin.info
slidebase.tk
safeunblokweb.co.cc
legallyproxy.tk
brokerson.tk
surfanswer.tk
unblockfavsites.co.cc
mentalcaseproxy.info
boneproxy.info
legosurf.tk
surfoutback.tk
buyny.tk
megacommunicate.com
freespaceproxy.tk
edgenet.tk
impervius.tk
onlinetrader.tk
createdomain.co.cc
hopesizing.tk
hidextension.info
adventureproxy.info
moonspeed.info
freestylesurf.tk
privacyonline.tk



سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۰


نئوپان‌ها!
...



سگ کاشی به از اکابر قم

با وجودیکه سگ به از کاشی است



هر چند در دورة دهخدا، به بهانة حمایت از حقوق‌بشر «لشکرکشی» نمی‌کردند، ‌ اما این تک بیت نغز از «امثال و حکم» وصف‌الحال مدعیان مدافع حقوق بشر است! طی ماه مارس 2011 ناوگان ارتش ناتو در آب‌های مدیترانه با خونسردی تمام غرق شدن مهاجران آفریقائی را در حوالی بندر «لامپه‌دوزا» تماشا کرده، و اکنون که همه از این وحشی‌گری با خبر شده‌اند ادعا می‌کند، فاصله‌اش با کشتی شکستة مهاجران خیلی زیاد بوده و امکان کمک به آنان را نداشته! به فرض که چنین ادعائی واقعیت داشته باشد، ناو کذا می‌توانست حداقل گارد ساحلی ایتالیا را در جریان قرار دهد ولی اینکار را هم نکرده! با این وجود «رو که نیست؛ سنگ پای قزوین است!» ارتش ناتو همچنان از «حقوق بشر» به ویژه در «سوریه» و«لیبی» دفاع به عمل می‌آورد! اعضای ناتو نیز می‌کوشند برای تداوم دور باطل «شیخ و شاه» خشونت‌طلبان سبز را به عنوان آلترناتیو حکومت جمکران به ما ملت حقنه کنند؛ به این ترتیب از سیدضیاء می‌رسیم به میرپنج و خیلی «دمکراسی می‌شویم» و پیشرفت می‌کنیم!



همة فرصت‌طلبان، یعنی همة‌ کسانی که خوردن نان به نرخ روز را نیک فراگرفته‌ و از اینرو 32 سال پیش برای رهبر کبیر «انقلاب‌» یا همان ژنرال هویزر معروف سینه می‌زدند، امروز جنجال به راه انداخته‌اند که «دیکتاتوری نظامی نمی‌خواهیم!» باید از این عزیزان که به قول معروف، با آب مرده‌شویخانه دست‌ورو شسته‌اند، بپرسیم مگر پیش از انقلاب پرشکوه‌تان حکومت نظامی نداشتیم؟ مگر رضاخان کلنل فوج قزاق نبود؟! مگر کودتای آیرون‌ساید به استقرار حکومت نظامیان منجر نشد؟ اگر حکومت پهلوی‌ها نظامی نبود، دلیلی نداشت که در شهریورماه 1320، در مردادماه 1332 و سرانجام در بهمن ماه 1357 ارتش شاهنشاهی، همچون آخوندهای حوزة علمیه «در کنار مردم» قرار گیرد! وظیفة ارتش، هم‌صدائی با تل موهوم «مردم» و اراذل و اوباش ساواک و شهربانی است؟ به هیچ عنوان! جار و جنجال پیرامون حکومت نظامیان جز ابهام‌پراکنی جهت رد گم کردن نیست! ردیف کردن مبهمات، یعنی تناقض‌گوئی، دروغ‌بافی و ... و خصوصاً ساختارشکنی با هدف نشاندن تل موهوم مردم بجای نظم قانونی وظیفة «فرهیختگان» انسان‌ستیز چاه ‌جمکران است.



برای ساختارشکنی راه‌های متفاوتی وجود دارد. به عنوان نمونه کسی که مدعی می‌شود از آنچه در ذهن دیگری می‌گذرد آگاه است، شارلاتان و ساختارشکن به شمار می‌آید. همچنین کسانی که می‌کوشند تل موهوم «مردم» را بجای قانون و تشکل‌های قانونی بنشانند به ساختارشکنی مشغول‌اند. پیشتر هم پروفسور جهانبگلو ضمن ابراز مخالفت شکمی با خشونت، در واقع برای خشونت نظریه‌پردازی می‌فرمودند. بخشی از اظهارات ایشان را در وبلاگ «بمب و افلاس» بررسی کردیم. اما جهانبگلو به گردپای استاد بنی‌صدر هم نمی‌رسد! در میان شارلاتان‌های جمکران بنی‌صدر جایگاه ویژه‌ای دارد.



این فرد که از کودتای ارتش ناتو به عنوان «انقلاب اسلامی» یاد می‌کند، بزرگ‌ترین افتخار زندگی‌اش بوسیدن دست شیخی است که بعدها او را طرفدار کودتای 28 مرداد معرفی کرد، و همچنین دفاع بیشرمانه از اشغال سفارت آمریکا! به یاد داریم که ایشان رفته بودند بالای دیوار «لانة جاسوسی» و برای «مردم همیشه در صحنه» سخنرانی می‌فرمودند، و ... و اکنون همین بنی‌صدر است که از «تقدیس خشونت» انتقاد به عمل می‌آورد! پس از انتشار «خبر» قتل بن لادن، همة آدمخواران اسلامگرا ناگهان دگردیسی یافته و «مخالف خشونت» از آب در آمده‌اند، به همچنین است در مورد سازمان نازنازی ناتو!



به گزارش فیگارو، مورخ 9 مه 2011 ، سخنگوی ناتو فرموده‌اند، «بحران لیبی راه حل نظامی ندارد!» به عبارت دیگر، می‌باید بپذیریم که سازمان ناتو پیش از تهاجم وحشیانه به لیبی برداشت دیگری داشته! اما در واقع حضرات پس از دریافت لگد مناسب پی برده‌اند که بر خلاف معمول، دیگر مشکلات‌شان را نمی‌توانند با تهاجم نظامی حل کنند؛ باعث امیدواری است! هر چه باشد «دیر فهمیدن» از هرگز نفهمیدن و نادان و ابله از جهان رفتن خیلی خیلی بهتر است! اعضای ناتو یک اشکال عمده دارند و آن اینکه بدون دریافت توسری نمی‌توانند مواضع منطقی اتخاذ کنند. از قدیم گفته‌اند، «تا نباشد چوب تر، فرمان نیارد گاو و خر!» بین خودمان بماند، «چوب تر» همیشه کارآئی دارد!



به عنوان نمونه پس از عملیات «نیروهای ویژه» در پاکستان که ضمن تبدیل جهان اسلام به جهان افلاس، نئوکان‌ها را نیز به «نئوپان» تبدیل کرد، کاندی رایس بلافاصله وارد میدان شده و فرمود، بدون کمک‌های اطلاعاتی «ما»، یعنی اعضای دولت والکر بوش، نابودی رهبر القاعده امکانپذیر نمی‌شد! با توجه به اظهارات رایس، می‌باید بپذیریم که نئوکان‌ها با القاعده «دشمن» بوده‌اند، هر چند که شواهد و رخدادها خلاف این امر را به اثبات می‌رساند! دلیل شیرین زبانی‌های رایس این است که دستگاه اوباما می‌تواند از رخدادهای اول ماه مه در پاکستان به عنوان ابزاری جهت تهدید محفل دیک‌چنی و دیگر محافل حامی «بمب و اسلام» در غرب استفاده کند!



پس از عملیاتی که به حساب یانکی‌ها نوشته شد، اوباما عملاً زبان به تهدید مخالفان گشوده اعلام داشت، «نیروهای ویژه در خانة‌ بن‌لادن اسناد و مدارکی یافته‌اند که می‌تواند برای شناسائی شبکة حامیان القاعده مفید باشد!» به محض انتشار سخنان اوباما، دونالد رامسفلد و دیک‌چنی لگام گسیخته به میدان آمدند تا ضمن دفاع از عملیات افتخارآفرین‌شان، یعنی از شکنجة وحشیانة‌ زندانیان، خواهان از سرگرفتن همین عملیات شوند. اظهارات بیشرمانة دیک چنی در فیگارو، مورخ 9 مه سالجاری موجود است.



روز نهم ماه مه سال 2011 میلادی، در روسیه 66 امین سالگرد پیروزی بر ارتش هیتلر را جشن می‌گیرند. در اروپای غربی از جمله در فرانسه جشن این پیروزی یک روز زودتر برگزار می‌شود. این مراسم در فرانسه معمولاً در سواحل «نرماندی»‌ برپا می‌شد، اما امسال مراسم کذا را در بندر «لویی» در «برتانی» برگزار کردند! جالب اینکه طی جنگ جهانی دوم اهالی میهن‌پرست این منطقه که «استقلال‌طلب» هم بودند، در سنگر هیتلر نشسته و می‌نبردیدند! خلاصه با چنین تاریخچه‌ای، برگزاری مراسم 8 ماه مه در این منطقه عجیب به نظر می‌رسد! هر چند این روزها در فرانسه عجایب فراوان شده! به عنوان نمونه، پنج روز پس از درهم ریختن کاسه و کوزة «نئوکان‌ها» در پاکستان، شبکة دوم تلویزیون فرانسه برنامه‌ای پخش می‌کرد به نام «مادون قرمز!» در این برنامه به ما گفتند، «پوتین هیچ تفاوتی با استالین ندارد، ولی مردم او را دوست دارند!» یک نفر که «توک زبونی» هم صحبت می‌کرد و چهره‌‌اش را نمی‌دیدیم، برای جدائی‌طلبان چچن، اشک تمساح فراوان می‌ریخت و از «ظلم» و «ستم» پوتین حدیث و روایت نقل می‌کرد و گریه‌کنان می‌گفت، این روسیه آنقدر موشک داره که نگو و نپرس! بعد هم گفت، اگر بین آمریکا و روسیه تقابلی پیش آید خیلی بد خواهد شد! بله، نگرانی بعضی‌ها دلیل موجه دارد. ولی اگر «نگرانی» بر انسان چیره شود، رفتار و کردار «منطقی» نخواهد داشت! به عنوان نمونه می‌پردازیم به واکنش‌های شگفت‌انگیز مقامات پاکستان و اظهارات مضحک شیخ مصلحی، وزیر اطلاعات چاه جمکران.



پس از عملیات «موفق» اول ماه مه سالجاری، نمایندگان مجلس پاکستان و بعضی از مقامات این کشور شدیداً به آمریکا اعتراض کردند که چرا بدون اطلاع دولت پاکستان دست به چنین عملیاتی زده؟! بله، پاکستان همان شبه کشوری است که دولت‌اش از آمریکا پول توجیبی دریافت می‌کند، و فعالیت سازمان‌های «نظامی ـ امنیتی‌اش» نیز تحت نظارت یانکی‌ها قرار دارد و... و جان نگروپونته، جلاد بشردوست سازمان سیا از جمله «مشاوران» دولت این کشور «مستقل» است! در هر حال، پس از رخدادهای اول ماه مه 2011، فعلة فاشیسم در پاکستان جنجال به راه انداخته بودند که «استقلال»‌ کشور خدشه‌دار شده! تا اینکه روز گذشته وزیر کشور پاکستان اعلام داشت از عملیات «بن‌لادن‌کشی» آمریکا اطلاع داشته!



به گزارش فیگارو، مورخ 9 مه سالجاری، «رحمان مالک»، وزیرکشور پاکستان به شبکة «العربیه» می‌گوید:



«پانزده دقیقه پس از شروع عملیاتی که به کشتن بن لادن منجر شد در جریان حملة آمریکا قرار گرفته.»



اظهارات فوق همزمان چند پیام را به مخاطب ارسال می‌کند. نخست اینکه عملیات روز اول ماه مه 2011 در پاکستان توسط آمریکائی‌ها صورت گرفته و همین عملیات نیز به قتل بن‌لادن منجر شده! حال آنکه از یک سو یانکی‌ها از انجام چنین عملیاتی عاجزاند، و از سوی دیگر، اینان خودشان در سنگر بن‌لادن نشسته‌اند. فرض محال که محال نیست، پس فرض کنیم آمریکا قصد نابودی بن‌لادن را داشته و از محل اقامت وی در پاکستان آگاه شده. اگر چنین می‌بود، گاوچران‌ها با بمباران محل سکونت بن لادن حداقل بخشی از اسلام‌آباد را ویران می‌کردند، و به عادت همیشگی صدها کشته و زخمی بر جای می‌گذاشتند و بن‌لادن هم از چنگ‌شان می‌گریخت! ولی عملیات کذا «با ظرافت» صورت گرفته، و یانکی‌ها فقط در فیلم‌های هولیوودی از چنین دقت و ظرافتی برخورداراند، در واقع آمریکائی جماعت اینکاره نیست! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به اظهارات وزیر کشور پاکستان که 9 روز پس از عملیات کذا به یاد می‌آورد که آمریکائی‌ها هم بن لادن را کشته‌اند، هم با پانزده دقیقه تأخیر، وزارت کشور پاکستان را در جریان حملات‌شان قرار داده‌اند. جالب اینجاست که همزمان با انتشار سخنان رحمان مالک، آخوند مصلحی اصل مطلب، یعنی مرگ بن‌لادن را انکار می‌کند!



مصلحی می‌گوید، ما اطلاعات دقیق داریم که بن‌لادن خیلی وقت پیش مرده و این «خبرها» برای تبلیغات انتخاباتی اوباما پخش شده. وزیر اطلاعات جمکران در ادامة سخنان‌اش ضمن اشاره به دستگیری «ریگی» می‌گوید، اگر راست می‌گویند، چرا جسد را به خبرنگاران نشان ندادند؛ از ما یاد بگیرند که وقتی ریگی را دستگیر کردیم... بله از همین اراجیف می‌باید نتیجه گرفت که آمریکا «ریگی» را دست بسته تحویل حکومت مرده‌شویان نداده! همین مصلحی و وزارت اطلاعات مفلوک‌‌اش که «ریگی» را دستگیر کرده‌اند! و هم‌اینان اطلاعات موثق دارند که بن‌لادن مدت‌هاست مرده! حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر آخوند مصلحی و وزارت اطلاعات جمکران از مرگ بن‌لادن مطلع بوده‌اند، چرا در تاریخ اول ماه مه 2011 ، حنازرچوبه، کیهان و دیگر رسانه‌های حکومت مرده‌شویان خبر قتل رهبر القاعده را در بوق گذاشته و برای ارباب دم می‌جنباندند؟ چه پیش آمده که اکنون وزیر اطلاعات حکومت اسلامی خبر رسانه‌های ارباب‌اش را تکذیب می‌کند؟ و از همه مهم‌تر اگر رهبر القاعده مدت‌ها پیش درگذشته بود، به چه دلیل حکومت اسلامی اطلاعات «موثق» خود را پیرامون مرگ وی انتشار نمی‌دهد؟! مگر حکومت مرده‌شویان با آمریکا در نبرد نیست، پس چرا رسانه‌های رسمی‌اش دروغ‌های آمریکا را افشا نمی‌کنند؟! پاسخ به این پرسش‌ها در مصاحبة شهلا شفیق با «شارلی هبدو» موجود است!‌



«خواهر» شهلا شفیق در این مصاحبة کسالت‌آور تمام تلاش خود را به خرج داده‌اند تا با تحریف «مدرنیته» و نفی انسان‌محوری، دمکراسی را با گله‌پروری و مردم‌سالاری جایگزین کرده و از یک سو آش‌فروش‌های جمکران را به عنوان طرفداران دمکراسی به مخاطب حقنه کنند، و از سوی دیگر نظم لائیک دمکراسی را با «مردم» لائیک جایگزین نمایند. حال آنکه بر خلاف ادعاهای‌ ایشان در جوامع دمکراتیک «مردم» در اعتقادات خود آزاداند. در واقع برای استقرار دمکراسی در ایران، نیازی به لائیک شدن «ایرانیان» نداریم؛ سه قوة مجریه، مقننه و قضائیه می‌باید لائیک باشند!



ترجمة اظهارات شهلا شفیق با کد: 32304 در «پیک ایران»، مورخ 14 اریبهشت‌ماه سالجاری انتشار یافته. «خواهر» شهلا شفیق که همچون دیگر فرهیختگان جمکران در تحریف تاریخ تخصص بسزائی دارند می‌گویند، ‌ پس از انقلاب مشروطه، در ایران انقلاب اسلامی رخ‌ داد! ایشان در ادامة این احکام الهی می‌افزایند، «تقدیس» حق انتخاب درست نیست، مردم‌سالاری فقط به قانون‌گزاری محدود نمی‌شود و فمینیسم پایه و اساس دمکراسی است و ... و در مورد فمینیسم و همجنسگرائی تصورات عجیبی وجود دارد و خلاصه کافی نیست به شهروندان بگوئیم لائیک باشند:



«مردم‌سالاری [...]‌ فقط در قانون‌گذاری برای ممنوع کردن کارها و رفتارهای خاص خلاصه نمی‌شود. کافی نیست که به شهروندان بگوئیم شما بايد لائیک باشيد.[...] در برخی مراکز اجتماعی فرهنگی، تصورات عجیبی در مورد فمینیسم و همجنسگرائی وجود دارد [...]»



یادآورشویم، خانم شفیق گفته‌اند،‌ در دوران «انقلاب» کذا از جمله دانشجویان «چپ‌گرا» بوده‌ و با شور و شوق در تظاهرات شرکت می‌کرده‌اند. در مورد فقر فرهنگی، به ویژه فقرفرهنگی چپ‌گرایان ایران پیشتر به تفصیل گفته‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست! ولی ما با گرایش فرضی دانشجویانی نظیر شهلا شفیق مشکل نداریم! اشکال ما با شارلاتان‌هائی است که کودتای ارتش ناتو را «تداوم» جنبش مشروطه معرفی می‌کنند. اینگونه است که شهلا شفیق موفق می‌شود مجید توکلی را با «میرزاده عشقی» در ترادف قرار دهد! بله، معجزات «ترادف کلی» را دست‌کم نگیریم!



شهلا شفیق با توسل به این اصل جادوئی، از یک‌سو ‌فمینیسم را با همجنسگرائی در ترادف قرار داده و شعارهای سرشار از توحش ساواک را بجای مطالبات ملت ایران می‌نشاند، و از سوی دیگر، نقش استعمار را در کودتای 22 بهمن 1357 نادیده می‌گیرد. به این دلیل است که ایشان، واژگان «رویا» و «آرمان» را مترادف شمرده و از آرمان به «تفکر» نقب می‌زنند تا دمکراسی تبدیل ‌شود به پدیدة «غربی!» حال آنکه از یک سو واژگان رویا، آرمان و تفکر، از منظر «مدرنیته»، همان مدرنیته‌ای که ایشان تحریف کرده و سنگ‌اش را به سینه می‌زنند در یک چارچوب قرار نگرفته، ‌ و از سوی دیگر دمکراسی به عنوان «حاکمیت قوانین انسان‌محور» هرگز نمی‌تواند «نسبی» و «بومی» باشد:



«[...] تنها چند دهه پس از انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی رخ داد [...]. اسلامگرایان با حمایت نیروهای چپ [...] به قدرت رسیدند. اینگونه بود که رویا و آرمان مدینة فاضلة‌ اسلامی در سطح جامعة‌ ایرانی قوت گرفت. این تفکر اسلامگرا که می‌خواست انقلابی هم باشد، همچون بديلی سياسی در برابر دمکراسی غربی و مدل کمونیستی قرار گرفت. [...]»



می‌بینیم که شهلا شفیق دقیقاً به بازتولید مزخرفات خمینی و اوباش حکومت اسلامی مشغول است و خلاصه همان «نه شرقی، نه غربی» را به زبان الکن «چپ‌نمائی» تحویل ملت ایران می‌دهد! حضور خانم شفیق باید بگوئیم، حکومت اسلامی در واقع «هم شرقی، هم غربی» بود، چرا که برای کودتا در ایران، ارتش ناتو به چراغ سبز اتحاد شوروی سابق نیاز داشت! به همین دلیل بود که در اوج آشوب‌های سال 1357، زمانیکه ژنرال هویزر برای سازمان دادن به براندازی در ایران به سر می‌بردند، رادیو مسکو از پیشرفت‌های فضائی شوروی برای‌مان هر شب قصه می‌گفت! انگار نه انگار که آتش به خانة همسایه افتاده! نتیجة زدوبند استالینیست‌ها با ارتش ناتو فروپاشی شوروی و تبدیل منطقه به طویلة اسلام بود، بگذریم. «پروفسور» شهلا شفیق، بدون اشاره به نقش ساواک شاهنشاهی در گسترش توحش اسلام، و حسینیه‌سازی و مسجدنوازی می‌گوید، پیروان خمینی خوب بودند، اسلامگرایان میانه‌رو با آرمان‌شان فضای جامعه را مسموم کردند. به عبارت دیگر جامعة ایران فقط از لج شاه شیفتة اسلام شده بود و شبکة سازمان سیا اصلاً از اسلامگرائی حمایت نمی‌کرد:



«خمینی‌گرايان پیشتاز ترويج چنین اوتوپيائی نبودند، بلکه اسلامگرایان میانه‌رو پرچمداران این آرمان بودند که [...] فضای فکری و فرهنگی را مسموم کرد [...] من که دانشجویی چپ‌گرا بودم [...] به خوبی خاطر می‌آورم که چطور آرام آرام حضور کنشگران اسلامگرا بیشتر و بیشتر شد [...] ما خوشبینانه با خود می‌گفتیم: این حرکت‌ها مقتضی این زمان است، این‌ها که به قدرت نمی‌رسند و ... ولی همه چیز برعکس شد [...]»



اتفاقاً برخلاف توهمات خانم شفیق، نه تنها هیچ چیز بر عکس نشد، که همه چیز در همان مسیری قرار گرفت که می‌بایست قرار گیرد. کژفکری از شما بود. این شما بودید که در دانشگاه‌هائی که تمام استادان‌ وکارمندان‌اش به زینت عدم سوءپیشینة «امنیتی» از ساواک آراسته بودند، کوره سوادی یافته و با تکیه بر چند ترجمة‌ الکن و نیم‌بند، زیر نظر ارتش شاهنشاهی و ساواک که مستقیماً از سازمان سیا دستور گرفته و می‌گیرند، ردای مارکس و انگلس برتن کرده و بساط «چپ‌گرائی» داشتید! ‌ نتیجة‌ این قماش «چپ‌گرائی» آمریکائی را امروز شاهدیم؛ گرفتن انگشت اتهام به سوی میانه‌روها به عنوان مسئول بحران اسلامگرائی و پشتیبانی ضمنی از خمینی و پیروان‌اش. «کار را که کرد، آنکه تمام کرد»، هیچ آداب و ترتیبی مجو! خجالت نکشید! با تمام وجود فریاد برآورید:



نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی! روح منی خمینی، بت شکنی خمینی و ... و خلاصه جاوید شاه!
















Share


...