شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۶

«زبان» و زنان!
...

هشتم مارس، روز جهانی زن، همواره یادآور خاطرات تلخی است که پس از براندازی بهمن 57 به عنوان زن ایرانی تجربه کرده‌ام. و امروز، پس از گذشت 29 سال، هنوز به دلیل استقرار حاکمیت «استعماری ـ اسلامی»، مطالبات زنان ایران از یک سو به زنجیر توحش «آزاد زنان» حکومتی در آمده، و از سوی دیگر در اسارت سیاست‌های استعماری است. زنان حکومتی در این هیهات خواستار «حقوق زن» برای گروه خود یا زنان وابسته به حاکمیت‌اند، و زنان «کمپین» کذا خواستار برابری حقوق زن و مرد در چارچوب دین اسلام!

روز یکشنبه دوم مارس سالجاری، همایشی در دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد که در آن آخوندهای مؤنث حکومتی، و زینب‌های غرب‌زده، یا فمینیست‌های اسلامی شرکت داشتند. مشروح این گزارش در سایت مدرسة فمینیستی منعکس شده. در این همایش مریم بهروزی، جلودار زاده، کولائی، از گروه دین‌پرستان حکومتی، و ژیلا شریعت‌پناهی، نسرین ستوده، شهلا اعزازی و ناهیدکشاورز از فعالان کمپین یک میلیون امضاء حضور داشتند، که بررسی سخنان آن‌ها را به همراه متن سخنرانی پروین اردلان در انتهای همین وبلاگ بررسی خواهیم کرد.

در این همایش، مریم بهروزی و سه نفر دیگر از هم پالکی‌های‌اش سخنان عجیبی ایراد کرده‌اند. مریم بهروزی را می‌شناسیم، نوعی آخوند مؤنث است که بجای دستار، چادرسیاه بر سر می‌کند و توحش اسلام کاملاً مورد تأیید اوست، چرا که از برکت همین توحش، از روضه خوانی سرسفرة نذری به نمایندگی مجلس ارتقاء اجتماعی یافته. مریم بهروزی از حقوق زنانی دفاع می‌کند، که مانند ایشان، «شایستة» راه یافتن به مجلس مضحک جمکران باشند! و به اعتقاد ایشان، این گروه زنان می‌باید از ارثیه برابر با مرد، و حق ورود به دانشگاه برخوردار باشند! و خصوصاً مهریة این زنان می‌باید «آپ دیت» شود. بقیة زنان، یعنی آن‌ها که پدرشان در بازار حجره ندارد و خرج و مخارج طلاب و اوباش بی‌دستارشان را نمی‌پردازد، نه شایسته ورود به مجلس‌اند، و نه حق زندگی کردن دارند؛ ارث که جای خود دارد! در نتیجه، طبیعی است که مهریة اینان «آپ دیت» هم نشود. از آنجا که «مجلس» نشینی و مفتخواری و چرندگوئی زیر دندان حاجیه بهروزی خیلی مزه کرده، حضور زنان در قوة مقننه را با تکیه بر «نص صریح» قرآن، و «سخنان امام خمینی» توجیه می‌فرمایند! البته به یاد داریم که خمینی دجال همان کسی است که در زمان پهلوی دوم، در سخنرانی «تاریخی» خود، با حق انتخاب شدن زنان به نمایندگی مجلس مخالفت ‌کرده بود! ظاهراً حاجیه مریم بهروزی از این امر بی‌خبر است، یا مانند دیگر آخوندها، دروغ گفتن را هم از اصول دین می‌داند. بهروزی که یک میلیمتر از سنگر قرآن و مزخرفات خمینی دور نمی‌شود، جهت توجیه خواسته‌های «برحق» زنان اندرون، به حقوق بشر هم چنگ انداخته، می‌گوید:

«سهمیه بندی جنسیتی علیه دختران[...] خلاف حقوق بشر است [...] اسلام مافوق دموکراسی است»

بله آخوند جماعت همانطور که می‌بینیم از بیشرمی، وقاحت و حماقت کم نمی‌آورد،‌ به ویژه اگر مؤنث باشد. اصلاً معلوم نیست بهروزی به چه دلیل دین اسلام را با دموکراسی مقایسه می‌کند؟ مگر دموکراسی، دین است؟ و اگر کسی با دموکراسی مخالفت می‌کند و می‌گوید اسلام فراتر از دموکراسی است، با «حقوق بشر» چه کار دارد؟ اگر در کشور ایران حقوق بشر رعایت می‌شد، که دیگر حکومت اسلامی وجود نداشت تا امثال بهروزی را در جایگاه نمایندة ‌مجلس قرار دهد! البته مریم بهروزی چرندیات دیگری هم ردیف کرده که نشانگر فقرفرهنگی و کم سوادی نمایندة مجلس گورکن‌هاست:‌

«با فمینیسم مخالفم[...] با برابری زن و مرد موافقم [...] اسلام حضور زن در جامعه را حذف نمی‌کند باید قوانین فقهی ما به قانون تبدیل شود.»


بله، بهروزی می‌پندارد قوانین فعلی، دمکراتیک است، و همین قوانین دمکراتیک مانع برابری زن و مرد شده! آیا شیخ مونث جمکران، مریم بهروزی، می‌تواند بگوید اگر قرار است حقوق زن و مرد برابر باشد، به چه دلیل زن باید «مهریه» داشته باشد؟ مسلما نه! ولی بهروزی اگر چه مانند آخوندها «انسان ستیز» است، به مراتب بیش‌ از آن‌ها «قدرت پرست» است. چرا که زنان حکومتی در ایران دقیقاً در شرایط همان زندانی‌ای قرار دارند که برای سرپرستی زندانیان دیگر انتخاب می‌شود، و رفتارش با زندانیان، به مراتب وحشیانه تر از زندانبان خواهد شد.

امثال بهروزی، که به دلیل زن بودن در جامعة اسلام زدة ایران در خانواده و اجتماع پیوسته سرکوب ‌شده‌اند، به صورت غریزی، جهت حفاظت خود از اعمال خشونت‌بار، سعی دارند تا خود را هر چه بیشتر به کانون قدرت نزدیک‌تر کنند، و جهت نزدیک شدن به کانون قدرت، لازم است ضعفا زیر دست و پای اینان لگدمال شوند. چون «قدرت» با «حقوق انسانی» در تضاد کامل قرار دارد، به ویژه اگر این قدرت مانند حاکمیت ایران یک قدرت «استعماری ـ فاشیستی» باشد، و به ویژه اگر فرد «قدرت پرست»، همچون بهروزی، مدعی دفاع از «حقوق انسانی» شود! بهروزی و شرکاء، جهت دفاع از «حقوق زنان» خواستار سهمیة سی‌ درصدی «شرکت در قدرت» شده‌اند! در توجیه این سلطه‌طلبی، بهروزی می‌گوید:

« ما جاه‌طلب نیستیم [...] زنان به سبب محرومیت‌های تاریخی نیاز بیشتری به حمایت قانونی دارند.»

البته به دلیل ساختار «فاشیستی ـ استعماری» قدرت در ایران حضور بهروزی‌ها، ابتکارها و جلودارزاده‌ها در حاکمیت نه تنها دفاع از حقوق زنان نیست، که کاملاً بر عکس، ابزاری است جهت سرکوب زنان. مریم بهروزی، ارتباط مستقیم بین شرایط اسفبار زنان ایران و قوانین دینی را بیشرمانه انکار می‌کند، و این شرایط را به گردن «تاریخ» می‌اندازد! چون مریم بهروزی اصولاً با زنان کاری ندارد، تنها نگرانی وی، شامل زنان طبقات مرفه جامعة آخوندزدة ایران می‌شود: اعزام دختران به خارج از کشور، ارثیة برابر و به روز کردن مهریه! برای امثال بهروزی، مشکلات زنان ایران در همین سه مورد خلاصه شده! با این وجود در همایش دوم مارس، ضمن مخالفت با جنبش فمینیست‌های دینی، بهروزی تأکید می‌کند:

«بر اساس اسلام به برابری زنان و مردان در تمام زمینه‌هائی که اسلام تشخیص داده موافقیم.»

و باید از این آخوند مؤنث پرسید، کدام اسلام برابری زن و مرد را به رسمیت شناخته؟ چرندگوئی‌های بهروزی به در افشانی‌های آخوند مطهری شباهت پیدا کرده، که جهت مخالفت با چپ‌نمایان، به لیبرالیسمی که اصلاً نمی‌شناخت «چنگ» انداخته بود، و البته هیچیک از «متفکران» بزرگ چپ‌الله نیز به آخوند مطهری نمی‌گفت، «تو را با لیبرالیسم چه کار؟» چون آنزمان، مانند همین روزها، چپ‌نمایان و دستاربندان سر در آخور مشترکی داشتند. بله! این «هم‌آخوری» شیخ و چپ‌الله از محرومیت‌های تاریخی ملت ایران به شمار می‌رود. دلیل دعوت «ام.آی.‌تی» از فرخ نگهدار، مرضیه مرتاضی و شیخ مسعود بهنود ریشه در همین محرومیت‌های تاریخی دارد! شیخ مسعود بهنود و آخوند فرخ نگهدار را می‌شناسیم، مرضیه مرتاضی هم شاخه‌ای از گروه مترقی و پیشرفتة مریم بهروزی است. پس بهتر است در تحلیل اهداف «ام‌.ای. تی» در مورد حاکمیت ایران دچار توهم نشویم! حال بپردازیم به سخنان ژیلا شریعت‌پناهی که هم «پژوهشگر دینی» است و هم از فعالان کمپین کذا!

ایشان یک قرآن ویژة خود اختراع کرده‌اند که در آن دیه زن و مرد با هم برابر است! البته پیشتر گفتیم که از قرآن نسخه‌های متعددی وجود دارد، ولی نسخة ژیلا جان گویا چاپ سوئد باشد، کشوری که هم نوبل عبادی و هم جایزة پروین اردلان را به آن مدیون‌ایم! ژیلا جان در همایش دوم مارس سخنان عجیب دیگری هم بر زبان رانده‌اند، که نشان می‌دهد ایشان در پژوهش‌های‌شان چنان به اعماق فرهنگ و زبان شیرجه زده‌اند که سر مبارک ‌و «دین پژوه‌شان» محکم به ته استخر فاشیسم خورده و دچار ضربة مغزی شده‌اند. خانم شریعت‌پناهی گفته‌اند، اسلام مردسالار نیست، زبان عربی است که مردسالار است، مثل زبان فرانسه! تعجب نکنید! برایتان توضیح می‌دهیم این پژوهش‌های «عمیق»، پیش از رسیدن به دست ایشان در کدام زباله‌دان غرب «تولید» شده!

در سال 1978، در اوج تبلیغات فرهنگی ناتو برای اگزیستانسیالیسم دینی و شیپور زدن برای امثال «میشل فوکو»، «ژاک دریدا» و شرکاء، انتشارات «پایو» در کشور فرانسه، کتابی از «مارینا یاگوئه‌لو» منتشر کرد تحت عنوان، «واژگان و زنان»! در کمال تأسف ناچار شدم این کتاب را مطالعه کنم! در این کتاب است که می‌خوانیم، زبان فرانسه، چون همة موجودات را مانند زن و مرد به مؤنث و مذکر تقسیم می‌کند، زبانی است مردسالار! نویسنده، که مدعی زبان‌شناسی هم بود، توصیه ‌کرده بود، «زنان باید قوانین و مقررات زبان ویژه‌ای از خود را داشته باشند، که با زبان غیرخودی‌ها متفاوت باشد.» چون ایشان، «زبان»، را در ترادف با «قدرت» رویت کرده بودند! خلاصه بگوئیم، نویسنده با نادیده گرفتن واقعیت‌های اجتماعی، قدرت را نه در جنبة فیزیکی و مادی آن، که در جنبه‌ای کاملاً «انحرافی» و نهایت امر «ارتجاعی» تعریف کرده، و خواهان «زنانه ـ مردانه» کردن زبان شده بود. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم جهت دستیابی به چنین معجزه‌ای، نویسنده به امام‌زادة اصل «ترادف کلی» متوسل شده بودند! حال که مشخص شد ژیلاجان، پژوهش‌های‌ا‌ش را از کجا «وارد» کرده، بازگردیم به سخنان گهربار ایشان:

«قرآن دین مردسالار نیست، ‌ ولی زبان عربی زبان مردسالار است، مانند زبان فرانسه!»

نمی‌شود خانم شریعت پناهی برای ما توضیح دهند چرا خداوند،‌ که به ادعای مسلمین بر همه چیز «عالم» است، گل سر سبد پیامبرانش را بی‌سوادی از میان عرب زبانان برگزید؟ چون اگر پیامبر به زبان فارسی سره تسلط داشتند، حتماً دین‌شان مردسالار نمی‌شد! بله! پس از اینکه با توسل به تبلیغات وارداتی از غرب، ثابت شد که اسلام، دین مردسالار نیست، و همة اشکالات از زبان عربی است، خانم شریعت پناهی می‌گویند، هر جا در قرآن «یا ایها الذین» و «یا ایهاالناس» آمده، خطابش به عام است، و مرد و زن را با هم در نظر می‌گیرد! بله ما هم می‌دانیم، ولی خطاب قرآن، به گلة گوسفندان یا مؤمنان است؛ قرآن که زنان و مردان را به عنوان «فرد» به رسمیت نمی‌شناسد! حال به قسمت جالب‌تر سخنان ژیلا شریعت‌پناهی باز می‌گردیم، و به «اضربوهن» معروف خودمان که لاله بختیار و نیویورک تایمز با هم در موردش «پژوهش» کرده بودند، و به این نتیجه رسیده بودند که «اضربوهن» به معنای کتک زدن نیست! چون اسلام هم دین خشونت نیست! ولی ژیلا شریعت پناهی در این مورد نظر متفاوتی دارد. وی معتقد است، قرآن «بد» تفسیر شده!

وی می‌گوید چون عدم تمکین به فحشاء منجر می‌شود! به دستور قرآن مرد باید ابتدا با همسرش صحبت کند، سپس بسترش را از او جدا کند، و در مرحلة آخر با تکیه بر کلام الهی «اضربوهن» او را بزند! اما به گفتة ژیلاجان، مرد باید با چوب مسواک یکجوری همسرش را بزند که جایش نماند! چوب مسواک! چوب مسواک همان چوبی ‌است که طبق روایات، مسلمانان صدر اسلام با آن دندان خود را مسواک می‌زده‌اند! بله، بهداشت دهان و دندان در صدر اسلام اهمیت فراوان داشته! یا اگر هم نداشته، هر مرد عرب باید حتما یک چوب مسواک بالای سرش می‌گذاشت تا در صورت عدم تمکین «عیال» ناچار نشود در تاریکی به دنبال چوب مسواک‌اش بگردد! چون روزها، «رجلان» به دنبال شترچرانی بودند،‌ و در مورد تمکین و عدم تمکین شتر هم هیچ آیه‌ای ‌نازل نشده! البته شانس آوردیم! چون در اینصورت امروز یک عده هم برای تفسیر فعل «اضربوهن» در مورد اشتران بسیج می‌شدند، و بنیاد اولاف پالمه ناچار می‌شد، باز هم جایزه بدهد! بگذریم!

شریعت پناهی، که واقعاً اسم بامسمائی‌هم دارد و بسیار «شریعت‌پناه» است، در ادامة سخنان خود به پیشگوئی پرداخته، و می‌گوید اگر این سوره امروز نازل می‌شد مطمئناً «اضربوهن» در آن دیده نمی‌شد! بله استدلال با همان «اگر» معروف است، که این روزها خیلی مدروز شده! ژیلاجان در توجیه کتک زدن زنان می‌گوید، اگر پیامبر صلح دوست و ضد خشونت اسلام نمی‌گفتند که اعراب دورة جاهلیت چگونه زنان خود را، آنهم به دلیل عدم تمکین بزنند، مسلماً این اعراب وحشی خشونت زیادی در حق زنان‌شان روا می‌داشتند! ولی ژیلا شریعت‌پناهی که ادعا دارد عدم تمکین در قرآن شامل زن و مرد می‌شود، نمی‌گوید چرا قرآن برای زنی که همسرش تمکین نمی‌کند، نسخة الهی تجویز نکرده! و در همان سورة کذا نفرموده، «اضربوهم»؟ با این وجود، ژیلا شریعت‌پناهی تأکید می‌کند که، در قرآن همة مطالبات اهالی کمپین یک میلیون امضاء تأمین شده!

به عنوان نمونه، طبق «قرآن ژیلا»، اگر مردی زنش را در حال همبستری با مرد دیگری دید، هیچکاری نباید انجام دهد، بلکه باید به قاضی مراجعه کند، و 4 بار سوگند بخورد، همسر ایشان هم باید نزد قاضی رفته 4 بار سوگند بخورد، و اگر بکلی منکر قضیه شود، قاضی باید به نفع زن رأی دهد. این ژیلا چه قرآن خوبی دارد! آدم هوس می‌کند مسلمان شود! و باز هم در رفراندوم 12 فروردین شرکت کرده، به یک «جمهوری قرآنی، آری یا نه؟» رأی مثبت بدهد! به این ترتیب همه زنانی که حوصله‌شان از همسر محترم سر می‌رود، چون پس از مدتی چنین مساله‌ای پیش خواهد آمد، می‌توانند «بوی‌فرند» خود را به اتاق خواب دعوت کنند و بعد هم اگر همسرشان سرزده وارد شد، خیال‌شان آسوده باشد، تا طرف خود را به قاضی برساند و 4 بار سوگند بخورد، ایشان هم فرصت خواهند داشت، دوش گرفته، لباس مرتب بپوشند، و با رعایت حجاب اسلامی نزد قاضی رفته 4 بار سوگند بخورند! و در کمال آرامش به زندگی زناشوئی خود ادامه دهند! به این می‌گویند روابط سازنده، خوب و مزورانه! مبارزات «ضد استکبار» حکومت اسلامی هم بر همین اساس استوار شده.

وقتی می‌گوئیم در قاموس دین‌پرستان، از قماش پارسی‌پورها و برقعی‌ها، ازدواج همان «جفت‌گیری» است، دلیل دارد! زن و مردی که روابط‌شان به چنین مرحله‌ای می‌رسد، چگونه می‌توانند به زندگی مشترک ادامه دهند؟ به ویژه اگر یک‌ طرف، هم تعهد اخلاقی زناشوئی را نادیده بگیرد، و هم آشکارا عمل خلاف اخلاق خود را در مقابل قاضی منکر شود؟ برداشت زنان اسلام پرست از زندگی و ازدواج چیست؟ چگونه برپایة دروغ و تزویر می‌توان یک زندگی مشترک را تصور کرد؟ و چگونه بر پایة دروغ می‌توان ارتباط دو جانبه برقرار کرد؟ این پرسش‌ها برای کسانی که با حاکمیت آخوندی در ایران خو گرفته‌اند، هیچ مفهومی ندارد. چرا که مردم ایران سه دهه‌ است شاهد دروغگوئی و فریبکاری حکومت الهی‌اند. و همین حاکمیت که در مدارس از کودکان می‌خواهد در خانه‌ها برای دولت جاسوسی کنند، پدران و مادران را هم وادار می‌کند که به کودکان خود دروغ بگویند، و به آنها دروغ گفتن را بیاموزند. به همین دلیل است که ژیلا شریعت‌پناهی‌ها دروغگوئی و خیانت را با تکیه بر مهملات قرآن اینچنین ساده «توجیه» می‌کنند. و به همین دلیل است که با مطالعة متن سخنرانی پروین اردلان متوجه می‌شویم، کمپین یک میلیون امضاء، در واقع یک دروغ بزرگ است. فعالان کمپین کذا ادعای مبارزه با تبعیض‌ها را دارند، ولی اصل و اساس تبعیض‌ها، یعنی قانون اساسی حکومت اسلامی را اصولاً نادیده گرفته‌اند! به عبارت دیگر، جنبشی که پروین اردلان از آن سخن می‌گوید، خواسته یا ناخواسته در مسیر تحکیم پایه‌های حاکمیت مذهبی و سرکوب زنان ایران گام برمی‌دارد، چرا که این جنبش تداوم همان سیاستی‌است که جهت سازمان دادن به یک براندازی، 8 سال به محمد خاتمی فرصت «اصلاحات» داد.

پروین اردلان را می‌شناسیم و می‌دانیم که به دلیل شرکت در یک تجمع غیرمجاز تحت تعقیب قضائی‌ است. و به همین دلیل هم نتوانسته برای دریافت جایزة اولاف پالمه از کشور خارج شود. در هر حال متن سخنرانی وی در سایت‌های فارسی زبان انتشار یافته. در این متن، پروین اردلان ادعا می‌کند که «سکولار» است، و خواهان تساوی حقوق زن و مرد شده. تا اینجای قضیه هیچ اشکالی ندارد. ما هم خوشحال‌ایم که در کشور ایران یک نفر بر «سکولار» بودن خود تأکید کرده و مطالباتی را مطرح می‌کند که تا حدودی به مطالبات جنبش ‌لائیک نزدیک است. پروین اردلان می‌گوید وکلای بسیاری به رایگان با کمپین همکاری می‌کنند. و همین کافی است که بدانیم گروه پروین اردلان با حقوقدانان نیز در ارتباط است، و بنابراین باید تلاش کند تا از امکانات حقوقی و قانونی برای پیشبرد اهداف سکولار خود بهره‌مند شود. در نتیجه، از پروین اردلان می‌پرسیم، چرا اقلیت‌های مذهبی «غیرقانونی» را فراموش کرده، چرا حقوق همجنس‌گرایان را نادیده گرفته، و چرا ادعا می‌کند که سنگسار فقط شامل حال زنان می‌شود، ‌حال آنکه مردان نیز در این حکومت توحش دینی کاملاً «حق» دارند که سنگسار ‌شوند:

«سال‌هاست، در جامعه‌ای که قانون آن به دفاع از سنت‌های زن ستیز بر می‌آید، از پایان دادن به خشونت‌های ناموسی و سنگسار می‌گوئیم. اما همچنان قتل‌های ناموسی و سنگسار قربانی می‌گیرد [...]»

و در پایان از پروین اردلان می‌پرسیم چرا در سخنرانی خود به قانون اساسی، چارچوبی که تحمیل تبعیض را بر ملت ایران و نه فقط بر زنان، قانوناً توجیه می‌کند، هیچ اشاره‌ای ندارد؟ چون با تکیه بر همین قانون اساسی است که نه تنها سنگسار و قصاص توجیه می‌شود که، فعالیت کمپین یک میلیون امضاء نیز «غیرقانونی» به شمار می‌رود. ساده‌تر بگوئیم، مطالبات پروین اردلان در تضاد با قانون اساسی حکومت اسلامی قرار می‌گیرد. بنابراین هر گام گروه پروین اردلان، در راه تحقق این مطالبات، از نظر حقوقی نقض قانون اساسی تعبیر خواهد شد، و ایشان به جرم قانون‌شکنی تحت تعقیب قرار خواهند گرفت! و مسلماً حقوقدانانی که با کمپین همکاری می‌کنند می‌باید از چنین قانون شکنی‌ها آگاه باشند. حال این پرسش مطرح می‌شود که، چرا مطالبات زنان ایران باید توأم با قانون شکنی باشد؟ و چرا سازمان‌های بین‌المللی قانون‌شکنان را در ایران اینچنین مورد تشویق قرار می‌دهند؟




جمعه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۶

«رشیدی» گورکن!
...

خوشبختانه با فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، ارتباط مستقیم راهپیمائی «طلاب قم» با کسی که به «مقدسات» طلبه‌های جیره خوار ساواک توهین می‌کند کاملاً روشن شده، و امروز همه می‌دانند که طلاب کذا و توهین کننده، هر دو سر در آخور مشترکی دارند. آخوری به ‌نام کارخانة رجاله پروری که بدون توسل به «مقدسات» نمی‌تواند به چپاول سنتی خود ادامه دهد. حکایت مقاله «موهن» رشیدی مطلق در روزی‌نامة مسعودی‌ها را فراموش نکرده‌ایم. و خارج از همة راهپیمائی‌های «طلاب» برای حفظ «مقدسات» و تداوم جنگ، جنجال اخیر «تأمین تقدس» برای قوم و قبیلة خمینی دجال را نیز به یاد داریم.

با توجه به متن خطبه‌های نماز علفزار، که «توهین به مقدسات» محور اصلی آنرا تشکیل می‌داد، با توجه به تظاهرات طلاب ساواک در قم جهت اعتراض به ترهات سروش، مشخص شد که استعمار غرب در صدد جایگزین کردن دکان کساد اصلاح‌طلبی با دکان جدیدی است. دکانی که حداقل 8 سال فرصت چپاول را تداوم خواهد داد. و استعمار جهت این مهم باز هم به عبدالکریم سروش، متوسل شده. «فعال شدن» کنیزکان و غلامبچگان محمد خاتمی در ینگه دنیا را در همین راستا می‌توان بررسی کرد. حقیقت جو، با یک روسری گلدار، در دانشگاه کلمبیا به چرندگوئی پرداخته، و پاسدار اکبر گنجی یکی از آن مقاله‌های «ناب» و کشکی را به سایت‌های ریزه خوار اکبر بهرمانی تحویل داده تا جناب دکتر محمد برقعی، مدافع صیغه، به مداحی ترهات گنجی بنشینند! البته در همان سایت «رادیوزمانه»! اینبار یک عکس مکش مرگ‌ما از دکتر برقعی ضمیمه مقالة «پرمغز» ایشان شده، تا شاید خواننده هم مانند میهمانان زلیخا، که با مشاهدة یوسف،‌ بجای پوست کندن «گریپ فروت»، دست خود را بریدند، هوش از سرش بپرد، و متوجة متن عمیق آقای برقعی نشود! پس جهت پرهیز از چنین فاجعه‌ای باز می‌گردیم به سروش، که با مشاهدة عکس‌اش در فارس نیوز به یاد می‌آوریم که فیلسوف گورکن‌ها، طی 30 سال اخیر همة نقش‌های محوله را بخوبی اجرا کرده، جز نقش فیلسوف را!

چون سروش، نه تنها با فلسفه،‌ که با شرافت و وجدان هم بیگانه ‌است. به همین دلیل هر گاه منافع استعمار ایجاب کند، سروش در زمینة اسلام به کشفیات جدید نائل می‌آید. در گیرودار براندازی 22 بهمن، سروش بر طبل «وحدانیت» می‌کوفت. سپس به «تکثر» روی آورد، و فعلاً جنبة «غیر الهی» دین مبین را کشف کرده! و به طور غیرمستقیم مبلغ «حکومت عرفانی» شده. چون همانطور که در وبلاگ‌های پیشین گفتیم، جهت سرکوب گسترده‌تر، «عرفان» به مراتب از اسلام کارسازتر خواهد بود. و دلیل مولوی پروری در غرب و جمکران در همین نکتة «پیش پا افتاده» نهفته. و در واقع، با جنجال رسانه‌ای گورکن‌ها، پیرامون «وحی» و «الهام» قرآن، یک گام به «حکومت عرفانی» نزدیک‌تر شده‌ایم. و همزمان هزاران سال نوری از «انسان محوری» فاصله گرفتیم.

گفتیم که خوراک تبلیغاتی حکومت اسلامی در غرب تولید می‌شود. و از آنجا که هر برنامه و شعار سیاسی باید چارچوب فلسفی داشته باشد، نخستین نشانه‌های تغییر سیاست غرب در ایران با جنجال فلسفی آغاز می‌شود. در این راستا فلاسفة ریزه‌خوار محافل فاشیسم از قماش «هابرماس»، «گیدنز» و دیگران، به نظریه پردازی و سفسطه مشغول می‌شوند، سپس تولیدات استحماری اینان جهت نشخوار «به اصطلاح» فلاسفة جمکران تحویل امثال سروش و جهانبگلو می‌شود. به یاد داریم که در آستانة افتتاح دکان حماسة دوم خرداد، عبدالکریم سروش، که طی سال‌های تصفیة دانشگاه و رونق بازار جنگ، به نشخوار «وحدت» و «وحدانیت» مشغول بود، یک شب خوابید و در خواب به او وحی شد، و شاید هم الهام شد که، از این پس «تکثر» در دستورکار قرار دارد. در این هنگام بود که بهزاد نبوی و دیگر جنایتکاران پادوی سازمان سیا، یک صدا فریاد برآوردند، جامعة «تک صدائی» نمی‌خواهیم! جامعه باید «چندصدائی» باشد. و افشاگری‌ها بر علیه به اصطلاح مخالفان اصلاح‌طلبی آغاز شد. جلائی‌پور به حیف و میل حق و حقوق کارگران توسط آخوند محمد یزدی پرداخت، و بهزاد نبوی به یاد آورد که خمینی به او گفته بود «مسائل اقتصادی مردم به ما مربوط نیست، ما نگران اسلام هستیم»، و ... و این خیمه شب‌بازی هشت سال به طول انجامید، و پس از کودتای ناکام 18 تیر، ناکامی سیرک پاسدارگنجی در اوین و افشاگری‌های مهیج امیرفرشاد ابراهیمی بر ضد «رهبر فرزانه»، دکان دارودستة اصلاح طلبان کساد شد. و امروز جهت گرم کردن تنور همین اصلاح طلبان شیاد است که استعمار غرب تکه استخوان دیگری برای سگ‌های دست آموز خود در جمکران پرتاب کرده. و اکتشافات «علمی» عبدالکریم سروش پس از دریافت تکه استخوان کذا صورت پذیرفت. بله، استعمار غرب معجزات فراوانی دارد، و هر چه از دست استعمار رسد معجزه خواهد کرد! پیش از ادامة مطلب لازم است اشاره مختصری داشته باشیم به فعالیت فرهنگی ناتو جهت مقابله با «اگزیستانسیالیسم»، به عنوان تداوم منطقی مدرنیته.

در اینجا بدون وارد شدن به بحث‌های فلسفی که برای مخاطب خسته کننده و کسالت‌آور خواهد بود سعی خواهیم کرد ارتباط اگزیستانسیالیسم و مدرنیته را در چارچوب فلسفی،‌ و در چند سطر توضیح دهیم. نیچه، فیلسوف مدرنیته، تعریف نوینی از خداوند ارائه داد. نیچه با استفاده از فلسفة «هراکلیت»، که از فلاسفه «پیش سقراطی» به شمار می‌رود، خداوند را «متکثر»،‌ «پویا» و «ملموس» تعریف کرد. خداوند مدرنیته متشکل از «چهار عنصر» آب، باد، خاک و آتش است که ذات واحدی دارند. اگزیستانسیالیسم نیز در تداوم مدرنیته، و با تکیه بر فلسفة هراکلیت، تعریف متفاوتی از انسان ارائه داد، و انسان را موجودی در «حال شدن» تعریف کرد. ژان پل سارتر که از طریق «هایدگر» با فلسفة اگزیستانسیالیسم آشنا شد، می‌گوید تا زمانی که انسان زنده ‌است،‌ روند «شدن» یا «تغییر» ادامه دارد. سارتر می‌گوید، انسان تنها زمانی از «شدن» باز می‌ایستد و به «بودن» می‌رسد که بمیرد. به عبارت دیگر، برای هیچ موجود زنده‌ای نمی‌توان از فعل «بودن» استفاده کرد، چرا که «بودن» مستلزم «سکون» و «غیر قابل تغییر بودن» است. برای روشن‌تر شدن مطلب به ارائة یک نمونة ساده اکتفا می‌کنیم.

وقتی می‌گوئیم یک درخت «هست»، درخت فوق تا زمانی که به صورت درخت وجود دارد، درخت خواهد بود. این درخت می‌تواند بریده شده،‌ به الوار یا هیزم تبدیل شود، در ساختمان یا ساختن ابزار چوبی مورد استفاده قرار گیرد و ... در اینصورت دیگر نمی‌توان الوارهائی را که از آن درخت به دست آمده، «درخت» نامید. در مورد انسان شرایط تا حدودی تفاوت می‌کند. وقتی می‌گوئیم آن زن نقاش «است»، نمی‌توانیم تأکید کنیم که او همواره نقاش باقی خواهد ماند، همچنین نمی‌توانیم بگوئیم که آن زن همیشه نقاش بوده، چرا که در واقع آن زن نقاش «شده» و ممکن است در آینده به موسیقی روی‌آورد و یا به دلیل بیماری دیگر قادر به نقاشی نباشد و ... اگر آن زن تا پایان عمر به نقاشی ادامه دهد،‌ می‌توان گفت که آن زن نقاش «بوده». چون در واقع آن زن در «زمان مشخصی» نقاش بوده،‌ نه پیش از آن زمان، و نه پس از آن زمان. در غیر اینصورت از نظر منطقی به اشکال برخورد خواهیم کرد. وقتی کسی را به صفتی موصوف می‌کنیم، نمی‌توانیم تأکید کنیم که فرد مذکور تا پایان عمر همان صفت را حفظ خواهد کرد. چون انسان نمی‌تواند از آینده آگاه باشد. البته فرستادگان خدواند خونخوار ابراهیم، و قوم و قبیله‌شان، به همچنین امام سیزدهم را باید از این امر مستثنی کنیم، چون اینان «انسان» نیستند. و به همچنین است در مورد فلاسفة پسامدرن که با توسل به سفسطه، «پویائی» و «تغییر» را نفی می‌کنند، تا «سکون» و «مرگ» یا همان نظریة فاشیسم را توجیه کنند.

«ژان فرانسوا لیوتار»، یکی ازسردمداران پسا‌مدرن‌ها تعریف مضحک و جالبی از مدرنیته ارائه می‌دهد تا با تکیه بر آن بتواند «پسامدرنیته» را توجیه کند. او می‌گوید، «مدرنیته»، یک «شرایط فرهنگی» پیوسته در حال تغییر است، و پسامدرنیته، به عنوان «اوج تغییر» یک «وضعیت ثابت» خواهد بود! ولی می‌دانیم که «وضعیت ثابت» یا «سکون» همان است که در اگزیستانسیالیسم، از طریق مرگ به آن دست می‌یابیم! و پیشتر در فلسفة کلاسیک، «خداوند» جاودان و غیرقابل تغییر نیز به زیور همین «سکون» ابدی آراسته بودند، و این فلسفة مدرنیته بود که در عمل «عدم وجود» ایشان را به اثبات رساند. چون پیشتر در این مورد توضیح داده‌ایم به تکرار مکررات نمی‌پردازیم. ولی به اصطلاح فلاسفة پسامدرن، چون رورتی، یورگن هابرماس، میشل فوکو، ژان بودریار و شرکاء، که سوازن سونتاگ صریحاً آنان را «ابله» خوانده، از نظریه پردازان رسمی سازمان ناتو به شمار می‌روند. وظیفة اصلی فلاسفة ناتو در این خلاصه می‌شود که به هر ترتیب نکبت دین و مذهب را بر جامعه حاکم کنند، تا جنایات سازمان ناتو هم در کنار آن توجیه شود. و آنچه از زبان عبدالکریم سروش به اطلاع «امت همیشه در صحنه» می‌رسد، در واقع چرندیاتی است که امثال هابرماس یا گیدنز جهت تغذیة فاشیست‌های مسلمان به هم بافته‌اند. و مسئولین هدایت افکار عمومی در غرب آن را به کشورهای مسلمان‌نشین صادر می‌کنند. کشورهائی‌که از داخل و خارج مورد تهاجم ابتذال و استحمار قرار گرفته‌اند. حال ببینیم چگونه ابتذال و استحمار را بر مردم تحمیل می‌کنند؟

ابتذال در همة زمینه‌ها از طریق سفله‌پروری حاکم می‌شود. همچنان که موجود کم‌سواد، درنده و سفاکی چون خمینی به رهبری انقلاب برگزیده می‌شود، افرادی چون سروش را از ناکجاآباد بیرون می‌کشند، و آن‌ها را به عنوان «فیلسوف» به امت اسلام حقنه می‌کنند، تا با تکیه بر ترهات اینان، انقلاب «فرهنگی» به راه بیندازند. و می‌بینیم که انقلاب فرهنگی سروش دقیقاً در همان مسیر انقلاب خمینی دجال گام بر می‌دارد: سرکوب، کشتار، تصفیه! و امروز استعمار باز هم نیازمند دجالان سنتی شده، تا هر چه فلاسفة «ارزشمندی» چون یورگن هابرماس استفراغ کرده‌اند، اینان با کمال میل نشخوار فرمایند. عالیجناب هابرماس می‌گوید، دین «عقلانی» است، چند ماه بعد می‌بینیم که سروش هم مهملات «هابرماس» را عین به عین تکرار می‌کند. توجیه هابرماس از «عقلانیت» دین این است که هرچه «الهی» نباشد، و انسانی باشد «عقلانی» به شمار می‌رود، و از آنجا که «دین» را از طریق «انسان»، و به زبان «انسان» می‌شناسیم، پس دین، «عقلانی» است! و سروش نیز دقیقاً همین ترهات را طوطی‌وار تکرار می‌کند، و هر بار بحث و جنجال پیرامون نظریه‌های «انقلابی» استاد سروش، همانند شاهکارهای مبتذل مخملباف‌ها، و «مبارزات» یک میلیون کاسه آش نذری، مسائل واقعی مردم ایران را تماماً تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد!

اما اینبار فعله فاشیسم و اربابان‌شان در سازمان سیا کور خوانده‌اند. ساواک بهتر است عمله و اکره‌اش را از خیابان‌های قم جمع‌آوری کند، و سیدمهدی خاموشی که استخوان اهدائی ناتوی فرهنگی را به دندان گرفته و خطبه صادر می‌کند، در پی یافتن شغل شرافتمندانه‌ای برآید. تکرار جنجال رشیدی مطلق دیگر امکانپذیر نیست. اینبار اگر جنجال به راه افتد، آتش انقلاب مشروطه‌ از زیر خاکستر دهه‌ها سکوت زبانه خواهد کشید. و اینبار دیگر از کلنل آیرون‌ساید، ناجی اسلام نیز هیچ کمکی ساخته نیست، ملت ایران «طلاب قم» و دستاربندان ریزه خوار استعمار را به زباله‌دان تاریخ خواهد سپرد.



پنجشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۶

«نوغلام» و بشر!
...

آمریکا پس از بازکردن دکان فاشیستی «مردمسالاری دینی»، به صورت غیرمستقیم، در پی نابودی اعلامیة جهانی حقوق بشر، و تبدیل آن به اعلامیة جهانی حقوق دینی برآمده. البته این تبدیل «قانونی»، با همکاری سازمان ملل صورت خواهد گرفت! و طبیعی است که جهت پیشبرد چنین سیاست مزورانه‌ای نوکران فداکار عموسام در جمکران پیشقدم شوند. بی‌بی‌سی، مورخ 6 مارس 2008، به نقل از خبرنگار خود «فرانسیس هریسون» گزارش افاضات منوچهر متکی، وزیر امورخارجة گورکن‌ها را، پس از شرکت در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل منعکس کرده. مطالب ابلهانه‌ای که ایشان مطرح کرده‌اند، نه تنها نشانگر بی‌اطلاعی وزیر امور خارجة جمکران از متن اعلامیة جهانی حقوق بشر است، که حماقت جناب وزیر را به معنای واقعی کلمه نیز به اثبات می‌رساند. منوچهر متکی، مانند دیگر آخوندهای دین‌فروش، نمی‌پذیرد که بشر، صرفنظر از اعتقادات‌اش، می‌تواند «بشر» به شمار آید، و احدی حق ندارد اعلامیة جهانی حقوق بشر را به اعلامیة جهانی حقوق دینی تبدیل کند! چون چنین تغییر و تحولاتی، نقض آشکار اعلامیة جهانی حقوق بشر خواهد بود.

اصل 18 اعلامیة فوق در مورد آزادی بیان، آزادی عقاید و تغییر دین صراحت کامل دارد. این اصل بر «حق ابراز معتقدات» در سطح جامعه تأکید می‌کند:

«هر کس حق دارد که از آزادی اعتقاد، تفکر و دین بهره‌مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر دین یا معتقدات و متضمن آزادی بیان و ابراز معتقدات به صورت انفرادی و یا جمعی در خلوت و یا در سطح جامعه است […]»

علاوه بر این، اصل 19 اعلامیة جهانی حقوق بشر، تأکیدی است بر «آزادی بیان بدون مرز»:‌

«هر کس حق آزادی بیان و عقیده دارد؛ به این معنا که بدون ملاحظات مرزی، از انتشار عقاید خود از طریق تمامی وسایل ممکن، نباید کمترین بیم و هراسی داشته باشد.»

و از همه مهمتر اصل سی‌ام اعلامیه جهانی حقوق بشر است که، تأکید می‌کند، هیچ فرد، گروه و یا دولتی نمی‌تواند با «تفسیر» اصول این اعلامیه از حق و حقوقی برخوردار گردد که نافی حقوق و آزادی‌های مطروحه در این اعلامیه باشد:

«هیچکدام از اصول اعلامیة حاضر نباید به گونه‌ای تفسیر شود که برای یک دولت، یک گروه، و یا یک فرد متضمن هرگونه حقی گردد که نافی حقوق و آزادی‌های مندرج در اعلامیه باشد».

ولی گورکن‌ها که از سه دهه پیش، با بهره‌مندی از همکاری «حقوق‌دانان» خودفروخته و سیاست پیشه‌گان شیاد جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب توده و رفقا، از طریق تحریف «جمهور» و به اسارت کشاندن آن در زنجیر توحش «اسلام»، جمهور را از مفهوم خود تهی کرده‌اند، می‌پندارند در سازمان ملل هم می‌توان با حمایت آمریکا و شرکاء، به پدرسوختگی‌های آخوندی خود تداوم بخشند! البته اکثریت عمدة اعضای سازمان ملل که از نوکران ایالات متحد به شمار می‌روند مسلماً با پیشنهادات احمقانة گورکن‌ها موافقت خواهند کرد،‌ ولی می‌باید به منوچهر متکی، و همپالکی‌های‌اش در پاکستان و همچنین به رهبر فرزانه و دیگر ریزه خواران سازمان سیا که سال گذشته «اعلامیه حقوق بشر امام سجاد» به سازمان ملل تحویل داده‌اند، بگوئیم که این مسجد، واقعاً جای گوزیدن نیست! مباحث حقوقی با توضیح‌المسائل حاج روح‌الله و بحث‌های عمیق حوزة فقر فرهنگی تفاوت دارد. اینجا دیگر نمی‌توان مانند استاد سروش، با نشخوار ترهات «هابرماس» و «گیدنز»، به چرندبافی و جنجال پیرامون «دین عقلانی» و «قرآن الهامی» مشغول شد! اینجا دیگر نمی‌توان با سرودن اشعار بندتنبانی، آنهم به بهانة‌ دفاع از «حقوق زنان»، به طبل زدن برای «آفریدگار بزرگ» پرداخت و همه را به «بندگی خدا» دعوت کرد! اینجا دیگر نمی‌توان با تبدیل کودک به «نوغلام حسینی»،‌ از «حقوق بشر»‌ ویراستی «غلام‌بچگانه» ارائه داد! البته منوچهر متکی با این مسائل کاری ندارد، ایشان در مسیر نوکری و غلام‌بچگی گام برمی‌دارند، مأموراند و معذور. در نتیجه «هرچه استاد ازل گفت بگو، می‌گوید»، حتی اگر چرند و مهمل باشد:

« توهین به چهره‌ها و احساسات مذهبی باید از موارد نقض حقوق بشر به شمار آید.»

بله! ایشان می‌فرمایند، «توهین» به چهره‌ها و احساسات مذهبی! فقط باید پرسید که «توهین» چیست؟ و این «چهره‌ها» کیست‌اند؟ و به چه دلیل احساسات مذهبی اینچنین اهمیت پیدا کرده؟ مگر همة مردم جهان موظف‌اند مذهبی باشند؟

توهین، به زعم فعلة فاشیسم،‌ عبارت است از ساختن فیلم، نوشتن رمان و... در مورد شخصیت‌های مقدس و اسطوره‌ای ادیان ابراهیمی، به ویژه «قهرمانان» دین «مقدس» اسلام! و خلاصة مطلب، توهین عبارت است از «نزدیک شدن» به مقدسات، یا به سخره گرفتن آن‌ها. پیشتر به نقل از نظریة میکائیل باکتین، در مورد رمان به تفصیل گفتیم که «رمان»، از فروپاشی تقدس‌ها پدید آمده. همچنین گفتیم که «طنز» در رمان با شکستن مرز تقدس‌های حماسی و اسطوره‌ای ایجاد شد. و امروز اگر سازمان ملل، با نقض آشکار اعلامیة جهانی حقوق بشر به خواسته‌های غیرمستقیم حاکمیت ایالات متحد جنبة قانونی دهد، آزادی بیان در غرب نیز تهدید خواهد شد. خلاصه بگوئیم محافل فاشیسم بین‌الملل، جهت سرکوب ملت‌ها بازگشت به دوران شیرین «انکیزیسیون» کلیسائی را در دستور کار قرار داده‌اند.

یک میلیارد مسلمان در جهان وجود دارد، که حکومت‌های‌شان بدون استثناء افتخار نوکری سرمایه سالاری جهانی را دارند. گویا قرار شده در غرب فیلم بسازند، رمان بنویسند و کاریکاتور محمد بکشند، تا در سراسر امپراطوری نوکران آمریکا، فعلة فاشیسم از توهین به مقدسات‌شان خشمگین شده، به خیابان‌ها بریزند. به این ترتیب مطالبات مردم در پس پردة جنجال «توهین به مقدسات» مسکوت خواهد ماند. شرایط اسفبار کارگران، زنان و به طور کلی شرایط مردم ایران شاهدی است بر این مدعا. بله! اگر توتال، بریتیش پترولیوم و دیگران، به شیوخ رشوه می‌دهند و نفت ما را غارت می‌کنند، اگر کارگران ایران گروه، گروه اخراج می‌شوند، و معلمان ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند، اگر بانک مرکزی با افزایش بهرة پول مانع هرگونه تولید در داخل ‌شده، تا طبق ارقام گمرک، میزان واردات به 41 میلیارد دلار افزایش یابد، هیچ اشکالی ندارد! فقط غربی‌ها کاریکاتور محمد نکشند، و زن‌های ایرانی هم حجاب‌شان را رعایت کنند، چکمه هم نپوشند! چون سردار رادان نمی‌پسندند! در ضمن چهارشنبه سوری و نوروز را هم جشن نگیرند، چون تولید انبوه روضه خوان و مداح مهم‌ترین فعالیت فرهنگی گورکن‌ها به شمار می‌رود. آخرین برنامة فرهنگی حکومت اسلامی از عنوانی پرمعنا برخوردار است: «تربیت نوغلامان حسینی»! یعنی کسانی که از کودکی با «فقر فرهنگی اسلام» آشنا می‌شوند و آداب «غلامی»، «غلمانی»، «بندگی» و «نوکری» و نفس‌کش طلبی را از حاج منصورهای ارضی می‌آموزند، تا هریک به تنهائی توهینی باشند به انسانیت، تا هریک توهینی باشند به فرهنگ ملت ایران.




چهارشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۶

موسی و فیگارو!

..
گویند ملانصرالدین روزی میخ طویله‌ای در زمین فرو برده گفت، «اینجا مرکز زمین است». به او گفتند، ثابت کن! گفت شما ثابت کنید، اینجا مرکز زمین نیست! با پیروی از چنین حکمتی است که جنجال رسانه‌ای پیرامون موسی و محمد و قرآن و بالاخره برگزاری نوروز در تخت جمشید به راه افتاده. چرا که دیگر با هیزم اسلام، قرآن و محمد نمی‌توان تنور تقدس را در منطقه داغ و گرم نگاه داشت، در نتیجه از یک سو فعلة فاشیسم به «نوروز» چنگ انداخته‌اند، و از سوی دیگر، «باب دی هوپ شفر»، دبیرکل سازمان ناتو به هیزم «موسی» متوسل شده. بله، کرکس‌های جنگ پرست به تبلیغ برای بین‌الملل تقدس و حماقت و تعصب پرداخته‌اند، تا صدای آزادی خاموش شود. و همانطور که پیشتر هم گفتیم گسترش تقدس هدف اصلی استعمار است، در نتیجه اگر این تقدس را بر نوروز هم تحمیل کنند، به هدف خود دست خواهند یافت. به همین دلیل است که سازمان «میراث بی‌فرهنگی» به برگزاری نوروز در تخت جمشید ابراز تمایل فرموده، تا به این بهانه، نظرات ابلهانة مقام معظم رهبری در مخالفت با چنین مراسمی را که، در دهة گذشته ایراد شده، از نو منتشر کنند! بله واقعاً کسی که به ما نر ... بود، رهبر ک ... دریده بود، و سازمان میراث بی‌فرهنگی! بوزینه و نجاری، حکایت برگزاری نوروز توسط فعلة فاشیسم است! کسی به این گورکن‌ها نگفته که شاهنشاهان هخامنشی طی جشن‌های نوروزی در تخت جمشید، خراج‌گزاران خود را به حضور می‌پذیرفته‌اند. شما گورکن‌ها و رهبرتان که خود خراج‌گزار استعمارید، این «عیدسعید» را در آبدارخانة سازمان سیا و زیر سایة اربابان خود برگزار کنید. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به جنجال نوین اصحاب کلیسا.

گویا ساختن فیلم در بارة محمد و قرآن کارساز فعالیت‌های فرهنگی ناتو نبوده، چون از روزی که فیلسوف کبیر گورکن‌ها خواب‌نما شد که قرآن به محمد «الهام» شده، با الهام از شیوة رایج زمین‌خواری، یک جنگ زرگری پیرامون قرآن و محمد به راه افتاده. و چون جنگ زرگری فاشیست‌های مسلمان کفایت نمی‌کرد، فیگارو، رسانة‌ تفنگ‌فروشان غرب، جهت کمک به نوکران مسلمان و مکتبی خود، جنجال مشابهی را با «موسی» و «ده فرمان» آغاز کرده. چون همانطور که گفتیم فعلة مسلمان استعمار «تقدس پرست» است، در نتیجه سازمان ناتو، حتی با توسل به موسی و عیسی هم می‌تواند رونق دکان دین را در جمکران حفظ کند.

پیشتر گفتیم که جهت غصب زمین، پس از تبانی، دو نفر مدعی مالکیت زمینی می‌شوند که به هیچکدام شان تعلق ندارد، و قاضی پس از دریافت رشوة کافی، حکم به حقانیت یکی از طرفین می‌دهد، که او هم با مراجعه به دفتر ثبت اسناد و با تکیه بر حکم دادگاه یک سند مالکیت قانونی دریافت می‌کند. در مورد قرآن هم گویا چندین و چند فعلة فاشیسم با هم «تبانی» کرده‌اند. و البته پای ثابت چنین جنجال‌های استحماری، عبدالکریم سروش است که شب «انقلاب» شکوهمند بهمن 57، به عنوان فیلسوف، از چاه جمکران استخراج شد، و پس از شرکت فعال در تصفیة خونین دانشگاه‌ها، چند ماه پیش از خیمه شب بازی دوم خرداد، از سوی کیهان لندن «معمار رنسانس اسلامی» نیز لقب گرفت، و پس از انتصاب محمد خاتمی به ریاست قوة مجریه، ایشان نیز مانند دیگر پادوهای محافل سرکوب تبدیل شدند به «اوپوزیسیون»!

در مورد نظریات «فلسفی» سروش پیشتر چند وبلاگ نوشته‌ایم و پس از بررسی سخنان بی‌پایه و مبتذل ایشان گفتیم که سروش هم با فلسفة مدرن و هم با فلسفة کلاسیک بکلی بیگانه ‌است، و ایشان را ویژة سرکوب فرهنگی و تحریف مفاهیم فلسفی «استخدام» کرده‌اند. بله، این فیلسوف کبیر، اخیراً خواب‌نما شده‌اند که قرآن به محمد «الهام» شده! سپس آقای خرمشاهی در اعتراض به ترهات سروش وارد معرکه پروپاگاند «انتشار تقدس» شدند و فرمودند، خیر قرآن به محمد «وحی» شده! و امروز هم یکی از هنرمندان متعهد و مکتبی جمکران به عربده‌جوئی در این مورد پرداخته‌اند! ولی آنچه مسلم است، این اصل کلی است که هیچ استدلال منطقی برای اثبات یا نفی ترهات سروش و مخالفان‌اش وجود ندارد.

همچنین مسلم است که اگر کسی در تنور «پروپاگاند» ندمد، تنور کذا سرد خواهد شد! در نتیجه، چندین و چند پامنبری درونمرزی و برونمرزی به تبادل نظر «منطقی ـ کشکی» پیرامون این موضوع بسیار مهم و حیاتی برای آیندة ملت ایران مشغول شده‌اند. و «آخوند» مهاجرانی، همسر جمیله کدیور، که به دلیل جفت کردن نعلین اکبر بهرمانی، دلالی و شارلاتانی و حرمسراداری، در همة زمینه‌ها «صاحب‌نظر» و «صاحب قلم» شده‌‌اند نیز در این میان «حرفی» برای گفتن دارند! پس جای تعجب نیست که مقالات نغز، ‌پرمغز، مستدل و به ویژه مبتذل حرمسرادار سابق در سایت «رادیو زمانه» آناً منعکس شود. جالب اینجاست که قرآن «کذا» که اینچنین مورد توجه فعلة فاشیسم قرار گرفته، دهه‌ها پس از مرگ محمد، جمع‌آوری و ساخته و پرداخته شده! و همانطور که می‌دانیم بسیاری از آیات به اصطلاح الهی آن کپی‌برداری از قصه‌های مسیحیت و یهودیت است! به زبان ساده‌تر، در زمان حیات محمد مجموعة واحدی به نام قرآن اصولاً وجود خارجی نداشته!

ولی امروز فعلة فاشیسم به دو دسته تقسیم شده‌اند، و پیرامون «وحیانی» و «الهامی» بودن این مجموعة فاقد انسجام و سراپا متناقض که طی سده‌ها ساخته و پرداخته شده، به بحث «علمی» مشغول‌اند. تو گوئی قرآن به صورت کتاب با جلد زرکوب،‌ و چاپ انتشارات امیرکبیر، یک باره از آسمان به زمین افتاده! شیعی‌مسلکان ادعا می‌کنند که در جنگی که میان علی و معاویه در گرفت، معاویه با تدبیر عمروبن‌عاص، با هدف ایجاد تفرقه در میان سپاهیان علی، فرمود «قرآن‌ها را بر سر نیزه کنید»! و به ادعای شیعیان همین امر باعث شد که علی از ادامة جنگ صرفنظر کرده به مذاکره تن در دهد! و به این ترتیب معاویه از شکست حتمی نجات یافت! البته این نخستین بار است که طرفی که پیروزی خود را در جنگ مسلم می‌بیند، وادار به مذاکره می‌شود، آنهم به این دلیل مضحک که سپاهیان معاویه قرآن‌ها را، که حتما چاپ همان انتشارات امیرکبیر بودند، و در قطع پالتوئی، بر سر نیزه کرده بودند! بگذریم! و بازگردیم به «هیزم موسوی» جهت دو قطبی کردن فضا و تحمیل «تقدس» بر افکار عمومی، به ویژه در منطقة استعمارزدة خاورمیانه. چون همانطور که می‌دانیم هر جا ریشة استعمار قوی باشد، دین و مقدسات نیز قدرتمند می‌شود، چون «استعمار» و «دین»، مانند فاشیسم، تقدس پرور و انسان‌ستیزاند.

روزنامة فیگارو، مورخ 4 مارس 2008، به نقل از فرانس پرس و روزنامة چپ‌گرای «هاآرتز»، نظر «بنی شانون»، محقق دانشگاه اورشلیم را در مورد «ده فرمان» و «موسی» انتشار داده. «بنی‌شانون» طی اظهاراتی که از رادیو اسرائیل پخش شد، ‌ با تکیه بر تأثیرات شناخته شدة گیاهان توهم زا، می‌گوید موسی هنگام مشاهدة آتش بر «تور سینا» تحت تأثیر چنین موادی بوده. وارد جزئیات این مطلب نمی‌شویم، چرا که سایت «تابناک» بلافاصله ترجمة کالای تولیدی غرب را به مصرف کنندگان داخلی تحویل داده! فقط به اهالی «تابناک» که این مطالب علمی را با ترهات سروش در ترادف قرار داده‌اند، یادآور می‌شویم که، مصرف گیاهان و یا معجون توهم‌زا هنگام اجرای مراسم مذهبی نزد سرخپوستان آمریکا، نزد اقوام ایرانی و بسیاری اقوام دیگر رایج بوده، و در اینکه موادی وجود دارد که با مصرف آن‌ها انسان پای از دنیای واقعیات بیرون می‌گذارد، جای بحث نیست! و سخنان «بنی‌شانون» که در مجلة فلسفی «زمان و ذهن» انتشار یافته، نتیجة تحقیقات علمی است! چنین برخوردی با پدیده‌های مابعدطبیعی، از نظر «علمی» کاملاً شناخته شده ‌است، و هیچ ارتباطی به اظهارات شکمی فلاسفة جمکران در مورد وحی و الهام و این مزخرفات ندارد. چون هیچکس نمی‌تواند با توسل به علم، پاسخی برای فرضیات کشکی سروش و شرکاء بیابد. این فرضیات فقط جهت خوش خدمتی به محافل غرب و گسترش دامنة تقدس در جامعة ایران ارائه می‌شود! خلاصه بگوئیم، با توسل به علم، هیچکس نمی‌تواند به اثبات قصه‌هائی برخیزد که ریشه در «ذهنیت» انسان‌ها دارد. ولی اگر فلاسفة محافل فاشیسم با سفسطه، این قصه‌های مقدس را «عقلانی» می‌نامند، نظریة روانکاوی می‌تواند ابعاد مابعدطبیعی حکایات کتب مقدس را به صورت علمی «توضیح» دهد. مصرف دارو و یا گیاهان توهم‌زا از آنجمله ‌است.

و اما اگر امروز اربابان فیگارو، که یک روزنامة دست راستی و نزدیک به کلیسای کاتولیک است، از این سخنان ابزاری برای صدور جنجال تقدس به کشورهای مسلمان نشین ساخته و پرداخته‌اند، مسلماً بی‌دلیل نیست!

انتشار این مطلب در سایت تابناک شاهدی است بر این مدعا که حکومت‌های اسلامی، به ویژه حکومت جمکران خوراک تبلیغاتی خود را از دست اربابان غربی دریافت می‌کنند. ولی انتشار این مطلب در روزنامة چپ‌گرای «هاآرتز»‌، و پخش سخنان «بنی‌شانون» از رادیو اسرائیل نشانگر وجود فضای باز برای تحقیقات علمی در کشوری است به نام اسرائیل. به عبارت دیگر «فیگارو»، در مورد بارداری مریم، راه رفتن مسیح روی آب، و دیگر «معجزات» جهان کاتولیک که فیلسوف کبیر، یورگن هابرماس، تلاش می‌کند آن‌ها را «عقلانی» جلوه دهد، از چنین آزادی بیانی برخوردار نیست!




سه‌شنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۶


کرکس فرزانه!
...

یک روز پس از صدور قطعنامة 1803، اظهارات سلطانیه، نمایندة رسمی حکومت اسلامی در وین، مبنی بر عدم خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای، نشانگر شکست آمریکا و متحدانش در تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هسته‌ای بود. به گزارش خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، مورخ 4 مارس سالجاری، سلطانیه در جمع خبرنگاران در وین می‌گوید، ایران همکاری‌های خود را با آژانس قطع نکرده و نخواهد کرد. این اعلام مواضع آشکار، رویای جنگ پرستان یهودستیز غرب را نقش بر آب کرد. چرا که هدف اصلی ایالات متحد از صدور قطعنامه‌ها، در واقع تشویق حکومت اسلامی به خروج از «ان.پی.تی» است. به این ترتیب ایالات متحد می‌تواند، به هزینة ما ملت، شرایط «جنگ سرد» را در مرزهای روسیه حاکم کند.

پیشتر گفتیم که ایالات متحد می‌کوشد به هر قیمت، با تجهیز حکومت ملایان به سلاح هسته‌ای،‌ نوکران‌اش را به ابزاری جهت تهدید نظامی روسیه تبدیل کند. به یاد داریم که سردارنجار با «شعار بسیجی» ناگهان به تجهیزات پیشرفته‌ای دست یافته بود، که می‌توانست تحویل سوخت هسته‌ای برای نیروگاه بوشهر را با اشکالات فراوانی مواجه کند. ولی سوخت نیروگاه بوشهر تحویل داده شد، در نتیجه ایالات متحد با تجهیز گورکن‌ها به موشک‌هائی که قادر به حمل کلاهک هسته‌ای هستند، ادعا کرد، روضه خوان‌ها به فعالیت «هسته‌ای ـ نظامی» ادامه می‌دهند، تا از این مسیر یک قطعنامة دیگر نیز بر ملت ایران تحمیل کند.

بهانة آمریکا برای صدور قطعنامة سوم، ادامة غنی‌سازی از سوی حکومت اسلامی عنوان شده، حال آنکه تجهیزات لازم برای غنی‌سازی اورانیوم فقط می‌تواند از سوی متحدان ایالات متحد به رمالان تحویل داده ‌شود. و کافی بود که گاوچران‌ها از متحدان خود در ژاپن، انگلستان، فرانسه و ‌آلمان بخواهند به فروش این تجهیزات به گورکن‌ها پایان دهند. و هر چند در چارچوب قوانین منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای، حکومت اسلامی حق دارد از غنی‌سازی اورانیوم برخوردار باشد، بدون ابزار لازم و حضور فناوران غربی، دولت مفلوک اسلامی قادر به غنی سازی اورانیوم نخواهد بود. ولی ایالات متحد با توسل به موشک‌های اهدائی خود، و تاکید ملایان به تداوم غنی‌سازی اورانیوم، قطعنامة «تحریم» را صادر کرد، و نیک می‌دانیم که رمالان از اینگونه تحریم‌ها چه سودهای سرشاری خواهند برد. تحریم‌ها در واقع بر ملت ایران تحمیل می‌شود، ولی همزمان زمینة دلالی برای گورکن‌ها را فراهم می‌آورد، و منافع توسعة بازارسیاه و قاچاق را نیز به جیب کابوی‌ها سرازیر خواهد کرد. در نتیجه، همانطور که رهبر فرزانه فرموده‌اند، «تحریم‌ها باعث پیشرفت‌ در همة زمینه‌ها» خواهد شد. البته مقصود از «پیشرفت»، حتماً پیشرفت مقام رهبری در چپاول و سرکوب بوده! و اگر همزمان با این تحریم‌ها «نوابغ مسلمان» با امدادهای الهی، چند آزمایش هسته‌ای هم انجام دهند، «پیشرفت» رهبر فرزانه کامل خواهد ‌شد! چرا که تحریم‌های شرق نیز می‌تواند به تحریم‌های غرب افزوده ‌شود.

اما جهت تجهیز روضه خوان‌ها به سلاح اتمی لازم است اینان از «ان.پی.تی» خارج شوند، تا ایالات متحد بتواند همانطور که پاکستان را یک‌شبه به سلاح اتمی مجهز کرد، ایران را نیز به پاکستان دیگری تبدیل کند. البته عشق و علاقة گاوچران‌ها به توزیع رایگان سلاح هسته‌ای در منطقه اعمال فشار بر هند و روسیه است. ولی به دلیل تضعیف حاکمیت آمریکا، جبهة ناتو نمی‌تواند رمالان را به سلاح هسته‌ای مجهز کند و سخنان سلطانیه، در واقع بازتاب شکست ایالات متحد در دسترسی به اهداف از پیش تعیین شده‌ است:

«آمریکا امیدوار بوده‌ است که بعد از هر قطعنامه، ایران از [...] ان پی تی خارج شود و همکاری‌های خود را با آژانس قطع کند اما چنین نشده و نخواهد شد.»

البته ما هم می‌دانستیم که حکومت جمکران نمی‌تواند از «ان.پی.تی» خارج شود! و این گورکن‌ها بودند که در ارزیابی قدرت اربابان‌شان دچار توهم شده بودند! در هرحال پیامد طبیعی این شکست، کوتاه شدن دست حکومت گورکن‌ها از فلسطین و لبنان خواهد بود. ساده‌تر بگوئیم سازمان ناتو در لبنان، فلسطین و خصوصاً در ایران می‌باید گام دیگری به عقب بردارد. پس از انفجار مغنیه، با تأکید رایس بر پایان موشک‌باران اسرائیل از سوی حماس، شاهدیم که محور نوپای «تهران ـ قاهره ـ تل‌آویو» نیز شکسته شده. اینهمه، پیامد شکست جبهة ناتو در همان جنگ 33 روزة معروف است.

ایالات متحد، جهت تداوم جنگ و تنش در منطقه، همزمان به حکومت گورکن‌ها و اسرائیل متوسل می‌شود، تا هم از استقرار صلح در فلسطین جلوگیری کند، و هم با تجهیز حکومت اسلامی به موشک‌های دوربرد تنور جنگ زرگری بین اسرائیل و روضه‌خوان‌ها را گرم نگاهداشته، همزمان روسیه را تهدید کند. و باید اذعان داشت که حکومت اسلامی جهت پیشبرد سیاست‌های آمریکا و زیر پای گذاشتن منافع ملی ما از هیچ فداکاری دریغ نکرده. و البته این مهم حتی با حضور هوشنگ امیراحمدی، دلال حکومت اسلامی در تهران نیز میسر نشد! در واقع پرزیدنت مهرورزی با دعوت از پادوی ایالات متحد، پتة خود را بر آب انداخت! ولی چه می‌توان کرد، از قدیم گفته‌اند، «سر که نه در راه عزیزان بود، بار گرانی است کشیدن به دوش»! اگر پرزیدنت مهرورزی نتواند برای پادوهای سازمان سیا تسهیلات فراهم کند، مسند ریاست جمهوری اسلامی به چه درد می‌خورد؟

هرچه پیامدهای شکست جبهة ناتو آشکارتر می‌شود، نوکران ضدامپریالیست آمریکا فداکاری بیشتری می‌باید از خود نشان دهند. به عنوان نمونه، سفر احمدی نژاد به بغداد، بازتاب شکست طرح آمریکائی ایجاد هلال شیعی در منطقه بود! ولی به محض ورود احمدی نژاد به بغداد رسانه‌های غرب از «رویترز» تا «فرانس پرس»، این سفر را «رویاروئی» گورکن‌ها با گاوچران‌ها تفسیر کردند! در حالیکه این سفر نشاندهندة شکست طرح تجزیة عراق، و شکست ایجاد هلال شیعی است. و به همین دلیل است که سایت نووستی مورخ 4 مارس 2008، گزارش می‌دهد که، مقتدی صدر جنایتکار، از 6 ماه پیش در قم به «کسب علم» مشغول شده! خلاصة مطلب، در این شرایط، آمریکا پس از سه دهه جنگ زرگری با نوکران‌اش در جمکران، اکنون رویای تبدیل آنان به یک قدرت منطقه‌ای را در دستور کار قرار داده! و البته شرط لازم و کافی برای رسیدن به چنین «مقام» و «مرتبه‌ای»، گرم نگاه داشتن تنور نبرد فرضی گورکن‌ها با آمریکا و اسرائیل است. چون آمریکا می‌پندارد که خواهد توانست کل منطقه را در شرایط مشابه دهة 80 قرار دهد: تحمیل شرایط جنگی از اسرائیل تا ایران!

تهاجم اسرائیل به نوار غزه و موشک‌باران اسرائیل توسط حماس جهت فراهم آوردن زمینة چنین بحرانی به راه افتاد. گورکن‌ها و حسنی مبارک، حماس را به موشک‌هائی با برد 22 کیلومتر مجهز کردند، و همزمان با موشک‌باران اسرائیل، مردم فلسطین نیز هدف حملات زمینی و هوائی ارتش اسرائیل قرار گرفتند. این همان محوری است که پس از ملاقات علی لاریجانی،‌ غلام‌بچة سفارت کذا با «اهود باراک» و «نیکولا سرکوزی» در مصر فعال شد، و پیامد شکست این محور نیز، تظاهرات روزگذشتة عملة ساواک در برابر دانشگاه تهران بود.

به گزارش ایسنا، مورخ 4 مارس 2008، روز گذشته، دانشجونمایان عضو ساواک در مقابل ورودی اصلی دانشگاه تهران تجمع کرده، به بهانة حمایت از مردم غزه، ضمن تکرار شعارهای ابلهانة سه دهة پیش، خواستار «جهاد» و «نبرد» و این جور «چیزها» شده‌اند. و جای تعجب نیست که در این تجمع استحماری پیام مقام معظم رهبری نیز قرائت شود! می‌دانیم که هر جا چراغ جنگ و کشتار سوسوئی بزند، و رایحة لاشه و جسد به مشام برسد، رهبر فرزانه، پیش از همة لاشخورهای جهان در محل حضور به هم می‌رسانند. هر چه باشد، رهبر فرزانه از ستون‌های اصلی و موریانه زدة مبارزة کشکی با امپریالیسم جهانی بوده و خواهند بود. و ایشان، هر چند هفته‌ها پیش با ناز و کرشمه از برقراری رابطه با آمریکا سخن ‌گفتند، و رسانه‌های رسمی نیز به ناچار ابراز نوکری‌شان را تحریف کرده و به ما گفتند، «سخنان ایشان بد تفسیر شده»، یکی از پادوهای گرانقدر آمریکا به شمار می‌روند! در کمال تعجب، همین مقام معظم در پیام خود، همزبان با دانشجونمایان، خواهان نابودی «اسرائیل غاصب» هم شده‌اند! بله، این دانشجونمایان و سردمداران‌شان مانند همة فاشیست‌ها برداشت ابلهانه‌ای از روند مسائل دارند، چرا که می‌پندارند بازگشت به گذشته امکانپذیر است!


دوشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۶

بدون رهبرم هرگز!
...

در مورد وبلاگ «صیغه و تریاک»، لازم است توضیح بیشتری بدهیم. روابط میان انسان‌ها ابعاد گوناگونی دارد. روابط جنسی، فقط بخشی از روابط میان انسان‌ها است. و از آنجا که حکومت گورکن‌ها روابط اجتماعی را اصولاً قبول ندارد، چنین وانمود می‌کند که روابط اجتماعی همان رابطة جنسی است. فشار فعلة فاشیسم برای تقسیم جامعة ایران به دو بخش زنانه و مردانه دقیقاً در همین راستا افزایش می‌یابد. اگر بخواهیم «زنانه ـ مردانه» کردن جامعه را به صورت دیگری بیان کنیم می‌توانیم تقسیم جامعه را، ایجاد گسست در هنجارهای دموکراتیک، جهت تحمیل تقدس بر این هنجارها بخوانیم. و تبلیغات سایت «بیلدربرگ» ـ مقصود رادیو زمانه است ـ جهت توجیه «صیغه»، در واقع همیاری با حکومت گورکن‌ها جهت تحمیل «تقدس» بر روابط اجتماعی در کشورمان است. عملکرد واقعی تحمیل تقدس بر جامعة ایران، همانطور که در این سه دهه شاهد بوده‌ایم، فراهم آوردن زمینة سرکوب، کشتار و چپاول ملت ایران،‌ و از همه مهم‌تر افزایش خشونت در سطح جامعه ‌است. از اینرو حکومت اسلامی و اربابانش تلاش دارند به هر قیمتی روابط اجتماعی را نوعی روابط جنسی معرفی کنند.

ولی چرا گورکن‌ها دست به چنین تلاش‌هائی زده‌اند؟ و چرا سعی دارند جهت افزایش خشونت در جامعه، روابط جنسی را جایگزین روابط اجتماعی کنند؟ پاسخ به این سئوالات روشن است: ارتباط جنسی، ارتباطی است غریزی. و مسلم است که در یک ارتباط غریزی، منطق متعارف جائی نمی‌تواند داشته باشد. همانطور که پیشتر گفتیم احساسات و غرائز در تضاد کامل با منطق و هنجارهای جامعة دموکراتیک قرار می‌گیرد. و زمانیکه روابط اجتماعی به روابط جنسی محدود می‌شود، زبان حاکم بر جامعه نیز زبانی خواهد بود متمرکز بر تمایلات فیزیکی، و در تضاد با زبان دموکراتیک. به همین دلیل است که هر چه حاکمیت اسلامی تدوام ‌یابد، جامعه به سوی خشونت و توحش بیشتری سوق داده می‌شود. مسئلة پوشش زنان از هیچ اهمیتی برخوردار نیست، چون هر چه زنان پوشیده‌تر باشند، «ابهام» بیشتری می‌آفرینند، و همین «ابهام» به صورت طبیعی حس کنجکاوی جنس مخالف را تقویت می‌کند. مسئلة اساسی این است که جوانان ایرانی، از دوران کودکی در محیط‌های آموزشی «دخترانه ـ پسرانه» تربیت می‌شوند و هیچگونه ارتباط اجتماعی عادی با یکدیگر ندارند. این جوانان به دلیل رشد در چنین شرایطی، قابلیت ایجاد ارتباط اجتماعی را به تدریج از دست داده، در دوران بلوغ، ارتباط‌شان با جامعه صرفاً ارتباطی فیزیکی و جنسی خواهد بود. به این ترتیب در حکومت اسلامی،‌ مرد در برابر زن «محجبه»، به ویژه نوع پنهان در چادر و چاقچور، حالت کودکی را پیدا می‌کند که در برابر یک جعبه قرار گرفته. جعبه‌ای که در آن خوراکی یا اسباب بازی قرار دارد، ولی کودک نمی‌داند چه نوع خوراکی یا اسباب بازی می‌تواند درون این جعبه پیدا کند. هر چه کودک را از دست زدن به جعبه و بازکردن آن منع کنند، فقط به تمایل وی برای کشف محتویات آن دامن خواهند زد. مسلم است که در چنین جامعه‌ای زنان نیز در برابر مردان به همین وضعیت دچار شوند. ولی در جامعة ایران این اصل پذیرفته شده که «زن» حق ابراز تمایلات خود را نداشته باشد! این «حق»، فقط برای مردان به رسمیت شناخته شده. و به همین دلیل است که در روابط زناشوئی نیز احکام «توحش دینی»، فقط تمایلات مرد را در نظر می‌گیرد. حکمت الهی «حق کتک خوردن»، که از حقوق اساسی زن در قرآن به شمار می‌رود، و در صورت «عدم تمکین»، از سوی خداوند ابراهیم به زنان اهداء شده، در واقعی بازتابی است از همین «حق» الهی!

تلاش و کوشش «لاله بختیار» و نیویورک تایمز جهت اختراع معنای نوین برای فعل «اضربوهن» به معنای «بزنید آن‌‌ها را»، از همینجا سرچشمه می‌گیرد. موجودیت فاشیست‌ها به طور کلی با «تقدس» پیوندی ناگسستنی دارد، و در شرایط فعلی منافع استعمار در منطقه به طور خاص به تداوم فاشیسم اسلامی منوط شده. تا آنجا که شاهدیم بخش فرهنگی سازمان ناتو، جهت تقویت فاشیسم اسلامی، بودجة پروپاگاند و جنجال رسانه‌ای جهت تحریک تعصبات مذهبی نزد مسلمانان را افزایش داده.

البته پیشگام به راه انداختن سیرک مقدسات همان کشورهائی هستند که یا مانند سوئد و دانمارک از ارادتمندان و همکاران سنتی هیتلر بوده‌اند، و یا مانند همسر ملکة وقت هلند، علاوه بر ارادت به نازی‌ها، ‌ جهت مبارزه با سوسیالیسم آب به آسیاب بنیاد «بیلدربرگ» نیز ریخته‌اند. ولی امروز که به همت رفیق استالین، سوسیالیسم جای خود را به گروه‌های مافیائی داده، و استالینیست‌های سابق هم با بیشرمی مدافع سوسیالیسم شده‌اند، حاکمیت هلند، پرچمدار تحمیل مقدسات اسلامی بر ملت‌های منطقه است. بودجة ناتو برای ساختن فیلم‌های اسلام ستیز در اختیار هلندی‌ها قرار می‌گیرد، تا «حنازرچوبه» مورخ 3 مارس سالجاری، به نقل از رعایای الیزابت دوم برای‌مان بنویسد:

«دبیر کل ناتو [باب دی هوپ شفر] از اکران فیلم ضد اسلامی در هلند ابراز نگرانی کرد.»

اتفاقاً جرج بوش هم دیروز از پرزیدنت مفلوک حکومت اسلامی خواسته بود، از تروریسم در عراق حمایت نکند! و امروز حداقل 19 نفر در انفجار یک بمب در بغداد کشته شدند. باید از «دی هوپ شفر» پرسید، چرا دستور ساختن فیلمی را می‌دهی که برایت نگرانی ایجاد کند؟ ‌ یا از مستر پرزیدنت گاوچران‌ها سئوال کرد، چرا به ارتش آمریکا که عراق را اشغال کرده دستور نمی‌دهی حامیان تروریسم را از عراق اخراج کند؟ البته می‌دانیم که اینگونه پرسش‌ها پاسخی نخواهد داشت! چون اگر آن فیلمی که ظاهراً خاطر «دی‌هوپ شفر» را پریشان کرده، ساخته نشود، پادوهای سازمان سیا نمی‌توانند جهت دفاع از اسلام، در مزار شریف راهپیمائی به راه بیاندازند.

بله اگر هلند نبود، در حکومت اسلامی افغانستان چه کسانی می‌توانستند راهپیمائی کنند؟ خویشاوندان آن هزار نفری که امسال از سرما جان سپردند، یا اقوام آن هزاران غیرنظامی که در بمباران‌های دمکراتیک گاوچران‌ها و ارتش الیزابت دوم جان خود را از دست دادند، و تعدادشان در سایت «بی‌بی‌سی» هنوز مشخص نشده؟ یا آن کشاورزانی که به دلیل سیاست‌های دمکراتیک سازمان ناتو ناچار به کشت خشخاش‌اند، و محصولات‌شان را باید به مافیای محلی «تقدیم» کنند، تا خرج و مخارج ارتش «حرفه‌ای» انگلستان و جیمزباندهای‌اش تأمین شود؟

چه کسی می‌داند بر مردم افغانستان و به ویژه کشاورزان افغانستان چه می‌گذرد؟ هیچکس! ولی همه باید بدانند که یک نمایندة فاشیست مجلس هلند می‌خواهد فیلمی در بارة قرآن بسازد! چون فاجعه‌ای که ملت‌های عراق و افغانستان متحمل می‌شوند، از هیچ اهمیتی برخوردار نیست، مهم این است که بدانیم یک پادوی فاشیسم بین‌الملل در هلند، می‌خواهد در آینده فیلمی از قرآن بسازد، و مهم این است که دبیرکل ناتو از قصد ایشان ابراز «نگرانی» کند! چون اگر مسلمانان در مورد کتاب مقدس یا تورات فیلم بسازند، امت اسلام مشاهده خواهد کرد که اسطوره‌های «مقدس» مسیحیان و یهودیان به مراتب مضحک‌تر و «بی‌بی‌گوزکانه‌تر» از قرآن است، و دیگر آبروئی برای دکان تقدس بین‌الملل باقی نمی‌ماند. البته «هنرمندان» مسلمان هرگز از این غلط‌ها نخواهند کرد، چون گورکن جماعت «تقدس» را می‌پرستد، حتی اگر اسلامی نباشد! بله از مطلب دور افتادیم بازگردیم به فعالیت‌های دمکراتیک ناتو در افغانستان.

شرکت سازمان جنایتکار ناتو برای تولید مواد مخدر در افغانستان چنان آشکار شده که امروز سفیر روسیه در کابل طی یک مصاحبه با بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، اعلام کرد، نمی‌توان دولت افغانستان را برای افزایش تولید مواد مخدر سرزنش کرد، چون دیگران اختیارات این دولت را سلب کرده‌اند! با اینهمه روزی نیست که نشنویم آنگلوساکسون‌ها و شرکای‌شان از تولید مواد مخدر در افغانستان نگران نباشند!

ولی در این چند سال که از پایان جنگ سرد می‌گذرد، کم، کم با زبان جنایتکاران ناتو آشنا شده‌ایم و رمز و کنایات این زبان را می‌شناسیم. ابراز نگرانی از تروریسم، تولید مواد مخدر و فیلم اسلام ستیز، یا ابراز نگرانی از عدم رعایت حقوق بشر در کشورهای منطقه، در واقع نوعی واژگون‌نمائی است برای فریب مخاطبان. جالب اینجاست که نوکران سازمان ناتو نیز در سخنان خود به ارباب اقتداء می‌کنند.

پرزیدنت مهرورزی که دیروز بالاخره افتخار شرفیابی به آستان مقدس ناتو در عراق را یافت، پس از ورود به بغداد، چندین رکعت نماز شکر رو به قبلة سفارت آمریکا در بغداد به جای آورد، و سروپا برهنه به سوی سفارت ارباب شتافته بانگ برآورد، ما آمادة مذاکره با همه به جز با اسرائیل هستیم؛ خلاصه، «میک لاو، نات وار»! و در این هنگام بود که دفاعیة «علمی» پارسی‌پور از «صیغه»، به دربان سفارت آمریکا در بغداد تسلیم شد، تا گاوچران‌‌ها در بغداد بدانند و آگاه باشند که اگر پرزیدنت گورکن‌ها به دلایل آشکار به درد ازدواج نمی‌خورد، شیعیان «صیغه» را برای همین مواقع اختراع کرده‌اند، و با پیروی از فتوای پارسی‌پور و مداحی برقعی، یاد گرفته‌اند که از بربریت و توحش خود هیچ خجالت نکشند، و توحش و بربریت را به حساب «هویت ملی» ایرانیان بگذارند!

و اما بشنویم از مهرورزی که پس از مشاهدة چکمه‌های آمریکائی و استشمام رایحة خوش پای نظامیان عموسام در بغداد، از «نسیم دمکراسی» به وجد آمده و فرموده، «زندگی بدون استبداد چه مسرت بخش‌است!» بله صدام حسین «استبداد» بود، و ارتش اشغالگر آمریکا به چشم نوکران‌اش «استقلال» است! چون پرزیدنت ضمن سخن‌پراکنی‌های معمول فرموده بودند که، «انقلابیون» در عراق حکومت می‌کنند! ولی علیرغم همة کاسه لیسی‌ها، احمدی نژاد به آستان مقدس سفیر آمریکا پذیرفته نشد. پس چون غرورش‌ جریحه‌دار شده بود، پای پیاده و توسرزنان راهی کاظمین شد و با همراهان به سوگواری پرداخت و فرمود، «عزاداری بدون دیکتاتور برایم مسرت بخش‌است». احمدی نژاد در فرودگاه عراق فرمود، بدون استعمار، زندگی برایم مفهومی ندارد. پس از ملاقات احمدی‌نژاد با ارتش آمریکا گویا قرار شده «دی هوپ شفر» بودجه‌ای در اختیار یک هلندی بگذارد، تا با ساختن فیلم «بدون رهبرم هرگز»، طلاب قم را به راهپیمائی دعوت کند!




یکشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۶

صیغه و تریاک!
...

از روزی که محمد لاریجانی وسائل رصدخانة «ملی» را از ژاپن ابتیاع کرد، «پروستات محوری» گویا به مکتب نوین نخبگان جمکران تبدیل شده. بله! ما در پاریس از «تحولات» گورکن‌ها عقب افتاده بودیم! چون فعلة فاشیسم همگی در رصدخانة سناتور «مک‌کارتی» مرحوم به رصد کردن «کوبا» مشغول‌اند، و در این بلاد هم فقط «استبداد» رویت می‌کنند! اگر یکی از کارگزاران کوبائی عضو قبیلة نگروپونته که در فلوریدا به تجارت برده، اسلحه و مواد مخدر اشتغال دارد، و حداقل ده پانزده نفر را هم به دست خود به قتل رسانده، بجای فیدل کاسترو در رأس دولت کوبا قرار می‌گرفت، نه تنها مشکل «استبداد» در کوبا حل می‌شد، که مشکلات گاوچران‌ها هم در عراق و افغانستان پنهان می‌ماند. که خداوند ابراهیم، و یا شاید پیامبرش فرموده، «الکاسب حبیب‌الله»! ترجمة این عبارت هم به زبان فارسی سره می‌شود: «کاسب حبیب خداست!» چون خدای ابراهیم خودش هم گویا اهل کسب و کار بوده، و مانند پیروانش سر مردم کلاه هم می‌گذاشته!

جهت حفظ جایگاه همین «خدا» در ادبیات سیاسی ایران، گاردین نیز مانند دیگر بوق‌های فاشیسم بین‌الملل تلاش فراوان به خرج می‌دهد. اصولا این آنگلوساکسون‌ها به امور «معنوی» خیلی علاقه دارند، چون طی سدة اخیر، نان‌شان را به تنور «خدامحوری» چسبانده‌اند. به همین دلیل است که، با هر نوع بینش «انسان محور»، از قبیل سوسیالیسم، دموکراسی و لائیسیته در تضاد کامل قرار دارند. در این راستا گاردین «نقدی» بر خاطرات «فرضی» یک زن زندانی در اوین به نام زهرا قهرمانی انتشار داده که پس از آزادی، «بهشت» را در یک قرص نان، اشک شوق و پدر و مادرش «رویت» می‌کند! البته بدون تلسکوپ! ترجمة نقد کذا به زبان فارسی در سایت «اطلاعات نت» انتشار یافته. منتقد ادبی گاردین می‌‌نویسد:

«[زهرا قهرمانی] در زندان اوین موفق شده بود با سهراب که در طبقه بالای سلول‌اش بود و یک زندانی عادی بود [...]‌ ارتباط برقرار کند!»


و نویسنده این وبلاگ متحیر مانده که مگر زندان اوین مختلط است؟! بگذریم! و بازگردیم به سایت «رادیوزمانه»، چرا که این سایت به تدریج تبدیل به «توضیح المسائل آنلاین» شده. رادیوزمانه در قسمت «اندیشه»، آشکارا به تحریف و چرندبافی مشغول است. و یکی از اندیشمندان‌اش همان «شهلا شرف»، ‌ فیلسوف صاحب‌نامی است که «هابرماس» را «هاباما» می‌نوشت و فعلاً رضایت داده که «هابر» را به «ماس» بچسباند، ولی هنوز می‌نویسد، «هاباماس»! شهلا جان، که از آخوندهای مؤنث خارج نشین باید باشند، ظاهراً «فلسفه» را در یکی از آسیاب‌ بادی‌های هلند آموخته‌اند، چون «بودن» و «شدن» را در فلسفه با یکدیگر قاطی می‌کنند! با اینهمه پیرامون فعل «بودن» یک اندیشة «ناب» به شیفتگان «مغلطه»، و نه سفسطه ارائه می‌دهند. اما قسمت مهم مطالب رادیوزمانه، مربوط به فردی است به نام «محمد برقعی» در ستایش از توحش، صیغه، ابتذال و تحریف، به عبارت ساده‌تر در ستایش از «پارسی‌پور»!

محمد برقعی، در مقاله‌ای که بی‌اغراق «دو کیلومتر» طول دارد، انتقاد «شهلا یاری» از «پارسی‌پور» را نامربوط می‌خواند. البته در این وبلاگ به انتقاد «شهلا یاری» از پارسی‌پور نمی‌پردازیم، چرا که هدف ما بررسی تحریف مفاهیم و گسترش ابتذال توسط سایت رادیوزمانه ‌است. آقای برقعی در گام نخست بر دکتر بودن خود تأکید فراوان دارند، تا از این مفر مخاطب را تحت تأثیر عناوین قرار داده، شهامت تردید در شناخت عمیق‌ آقای دکتر را در ذهن وی از میان بردارند! پس از این مهم، تعریف نوینی از «ازدواج» ارائه می‌دهند، و ازدواج موقت یا «صیغه» را که از توضیح‌المسائل‌ها استخراج شده، «سنت» می‌خوانند! ‌تا با اینکار، ابتذال «سنت مقدس» را از چهرة آیات‌عظام زدوده آن ‌را به «مردم» نسبت دهند. گام بعدی در این نوع مغلطه‌ روشن است. وقتی «سنت مقدس» را به دروغ «سنت» بخوانیم، صیغه یک «سنت» معرفی خواهد شد که در تضاد با «تجدد» قرار می‌گیرد، به همین دلیل، محمد برقعی می‌تواند ادعا کند که «شهلا یاری» چون متجدد است با صیغه مخالفت می‌کند! برقعی در ادامة چنین مهملاتی می‌گوید:

«ازدواج برای ارضای کشش جنسی است، و تولید فرزند از عواقب آن.»

حال سخنان محمد برقعی را یک مرحله منطقی به پیش می‌رانیم تا متوجه شویم چگونه آقای «دکتر» ازدواج را با جفتگیری حیوانات در ترادف قرار داده‌اند! و به همین دلیل، ایشان هم‌صدا با شهرنوش پارسی‌پور به تبلیغات برای «صیغه» مشغول شده‌اند. چون به گفتة حجت‌الاسلام برقعی، پارسی پور ازدواج را وسیلة ارضای تمایلات جنسی می‌داند! البته در اینکه پارسی پور خود از اندیشمندان بزرگ ابتذال و فقرفرهنگی جمکران است تردید نداریم! ولی می‌باید از محمد برقعی، که «دکتر» و دانشمند والامقامی هم هستند بپرسیم، مگر انسان نسبت به هر فردی کشش جنسی داشت، می‌باید با او ازدواج کند؟! و اگر این کشش جنسی یک جانبه باشد چه باید کرد؟

مبلغین صیغه برای این پرسش‌ها پاسخی ندارند! چون اینان ادعا می‌کنند، زنی که صیغه می‌شود فقط برای ارضای نیازهای جسمی و روحی خود صیغه می‌شود. به عبارت دیگر خارج از همه پیشداوری‌هائی که در مورد صیغه یا ازدواج موقت وجود دارد، پارسی‌پور و همپالکی‌های‌اش صیغه را جهت «خدائی کردن» روابط جنسی لازم می‌دانند! محمد برقعی هم می‌گوید، صیغه برای رفع احتیاجات جنسی فقرا و بیوه زنان است! به عبارت دیگر مخصوص کسانی است که نمی‌توانند ازدواج کنند، و در ضمن بدون «تأئیدات الهی» هم نمی‌توانند با کسی ارتباط جنسی داشته باشند:

«مردی که به دلیل نداشتن در آمد لازم، امکان ازدواج ندارد، یا زنی که به دلایل گوناگون از جمله بیوه بودن و در عین حال داشتن چند فرزند که به همین سبب هیچ مردی حاضر به ازدواج دائم با او نیست[...] یا دختر و پسری که با وجود علاقه شدید جسمی و روحی به یکدیگر توان تشکیل خانواده را ندارند[...] این افراد اعتقاداتی دارند و جامعه برای رابطه زن و مرد چهارچوب‌هائی تعیین کرده‌ است. و این چهارچوب‌ها بیشتر حاصل اخلاقیات و عرفیات مردم است تا قوانین حکومت‌ها [...]»

بله به ادعای فعلة فاشیسم، «صیغه» هیچ ارتباطی با اسلام شیعی مسلکان ندارد! ولی به آقای «دکتر» گوشزد می‌کنیم که «صیغه» اصلاً مخصوص شیعیان است!‌ ولی اگر از حاج ابراهیم یزدی بپرسید، بلافاصله اسناد معتبری از نهضت آزادی به شما نشان خواهد داد تا ثابت کند، در «تمدن شش‌هزار سالة» کشور ایران، «صیغه» رایج بوده! و امروز روشنفکران با آن مخالفت می‌کنند، چون به زعم حاج محمد برقعی، «روشنفکران متجدد» سنت ستیز و مذهب‌ستیزاند! و به همین دلیل هم «کراک» را بر «تریاک» ترجیح می‌دهند! بله، «دکتر» برقعی نه تنها سنت را تحریف می‌کند تا «سنت مقدس» در پناه تحریف ایشان در امان بماند، که روشنفکر را «سنت ستیز» می‌خواند تا گورکن‌هائی که ادعای روشنفکری می‌کنند، بدانند و آگاه باشند که بدون «سنت ستیزی»، کسی نمی‌تواند «روشنفکر» شناخته شود! این شیوة تبلیغات فاشیستی را «حملة گازانبری» می‌نامند. چرا که ابتدا «سنت» را در تقابل با روشنفکری قرار می‌دهد، و «سنت مقدس» را در ترادف با «سنت»، تا بتواند با فراافکنی برخورد ایدئولوژیک خود را به طرف مقابل نسبت دهد:‌

«خانم پارسی پور صیغه را که به این نیاز جسمی و روحی زن و مرد پاسخی مورد قبول اخلاقیات آنان می‌دهد، تأیید می‌کند. برخورد خانم پارسی‌پور به سنت [...] ایدئولوژیکی نیست[...] خانم پارسی پور[...] نشان داده‌اند که از این سطحی‌نگری‌ها [...] گذر کرده‌اند [...]و عناوینی چون سنت و تجدد، مذهبی و غیرمذهبی، حکومتی و غیرحکومتی معیارهای‌شان برای داوری در هیچ موضوعی نیستند.[...]»

با تعریفات ایشان از پارسی‌پور، به نظر می‌آید که حضرت محمد برقعی، در رشتة مداحی از پارسی‌پور دکترای‌شان را دریافت کرده‌ باشند، چرا که مجموعه آثار «گرانقدر» و سخنان پارسی‌پور، یک گام از چارچوب فاشیستی «ابتذال دینی» و «ابتذال دین‌ستیز»، یا در واقع تقابل با هنجارهای دموکراتیک فراتر نمی‌رود. محمد برقعی در پایان مقالة وزین خود می‌گوید:

«اینجاست که ناگزیر به احترام به خانم پارسی پور می‌شویم که می‌گویند، ما باید یاد بگیریم اینقدر خجالت نکشیم از این که ایرانی هستیم و مثلاً یک سری اخلاقیات عجیبی در ما وجود دارد.»


بله، صیغه و دیگر احکام توحش، هیچ ارتباطی به شیعیان عدل علی ندارد، بلکه به زعم پارسی‌پور از«اخلاقیات عجیب» ما ایرانیان است! البته، ضمیر اول شخص جمع، به پارسی‌پور و همپالکی‌های‌اش ارجاع می‌کند. و هیچ دلیل ندارد که «ما» از رفتار مبتذل و قرون وسطائی خود خجالت بکشیم! ابداً! به زعم اینان، «ما» باید افتخار کنیم که ازدواج را نه یک قرارداد دو سویة اخلاقی و اجتماعی، که صرفاً وسیله‌ای جهت ارضاء تمایلات جنسی و تولید مثل بدانیم! یک ازدواج موقت هم داریم که هر وقت تمایلات‌مان فرمان دادند، «ما» هم مانند حیوانات اولویت را به تمایلات‌مان می‌دهیم! چون «ما» در واقع انسان نیستیم! بندة تمایلات، بندة سنت‌های مقدس و بندة خداوندیم، از اینرو ارتباط جنسی میان «ما»، می‌باید به تأیید «قادر متعال» برسد، در غیراینصورت «جائز» نیست! اتفاقاً اختیار کردن 7 سر زوجه، توسط عطاالله مهاجرانی، وزیر ارشاد محمدخاتمی به این دلیل بود که «ما» را «ارشاد» کند، تا به گلة بندگان بپیوندیم. بندگانی که قادر نیستند تمایلات خود را مهار کنند، و از اینرو همه را مانند خود، بندة خدا و بردة غرائز می‌خواهند. پارسی‌پور هم نوع مؤنث مهاجرانی است. و به همین دلیل «پای ثابت» سایت فارسی زبان «بیلدربرگ» به شمار می‌رود.

پیشتر گفتیم که استعمار از طریق تبلیغات رسانه‌ای تلاش می‌کند تا «آزادی» را در ترادف با «هرج و مرج» و «دمکراسی» را در ترادف با «ابتذال» قرار دهد. و سایت‌های استحماری چون «زمانه» و «بی‌بی‌سی» دقیقاً در همین چارچوب فعال شده‌اند. اگر فیدل کاسترو جای خود را به یکی از آدمکش‌های نگروپونته داده بود، و در کوبا هم یک نظام «خدامحور» از قبیل نظام کلمبیا، السالوادور و آرژانتین حاکم می‌شد، دیگر دلیلی وجود نداشت که پارسی‌پورها، مهاجرانی‌ها و دیگر اعضای جبهة «پروستات محور»، از بربریت و توحش خود اینهمه «شرمنده» باشند!