...
از روزی که محمد لاریجانی وسائل رصدخانة «ملی» را از ژاپن ابتیاع کرد، «پروستات محوری» گویا به مکتب نوین نخبگان جمکران تبدیل شده. بله! ما در پاریس از «تحولات» گورکنها عقب افتاده بودیم! چون فعلة فاشیسم همگی در رصدخانة سناتور «مککارتی» مرحوم به رصد کردن «کوبا» مشغولاند، و در این بلاد هم فقط «استبداد» رویت میکنند! اگر یکی از کارگزاران کوبائی عضو قبیلة نگروپونته که در فلوریدا به تجارت برده، اسلحه و مواد مخدر اشتغال دارد، و حداقل ده پانزده نفر را هم به دست خود به قتل رسانده، بجای فیدل کاسترو در رأس دولت کوبا قرار میگرفت، نه تنها مشکل «استبداد» در کوبا حل میشد، که مشکلات گاوچرانها هم در عراق و افغانستان پنهان میماند. که خداوند ابراهیم، و یا شاید پیامبرش فرموده، «الکاسب حبیبالله»! ترجمة این عبارت هم به زبان فارسی سره میشود: «کاسب حبیب خداست!» چون خدای ابراهیم خودش هم گویا اهل کسب و کار بوده، و مانند پیروانش سر مردم کلاه هم میگذاشته!
جهت حفظ جایگاه همین «خدا» در ادبیات سیاسی ایران، گاردین نیز مانند دیگر بوقهای فاشیسم بینالملل تلاش فراوان به خرج میدهد. اصولا این آنگلوساکسونها به امور «معنوی» خیلی علاقه دارند، چون طی سدة اخیر، نانشان را به تنور «خدامحوری» چسباندهاند. به همین دلیل است که، با هر نوع بینش «انسان محور»، از قبیل سوسیالیسم، دموکراسی و لائیسیته در تضاد کامل قرار دارند. در این راستا گاردین «نقدی» بر خاطرات «فرضی» یک زن زندانی در اوین به نام زهرا قهرمانی انتشار داده که پس از آزادی، «بهشت» را در یک قرص نان، اشک شوق و پدر و مادرش «رویت» میکند! البته بدون تلسکوپ! ترجمة نقد کذا به زبان فارسی در سایت «اطلاعات نت» انتشار یافته. منتقد ادبی گاردین مینویسد:
«[زهرا قهرمانی] در زندان اوین موفق شده بود با سهراب که در طبقه بالای سلولاش بود و یک زندانی عادی بود [...] ارتباط برقرار کند!»
و نویسنده این وبلاگ متحیر مانده که مگر زندان اوین مختلط است؟! بگذریم! و بازگردیم به سایت «رادیوزمانه»، چرا که این سایت به تدریج تبدیل به «توضیح المسائل آنلاین» شده. رادیوزمانه در قسمت «اندیشه»، آشکارا به تحریف و چرندبافی مشغول است. و یکی از اندیشمنداناش همان «شهلا شرف»، فیلسوف صاحبنامی است که «هابرماس» را «هاباما» مینوشت و فعلاً رضایت داده که «هابر» را به «ماس» بچسباند، ولی هنوز مینویسد، «هاباماس»! شهلا جان، که از آخوندهای مؤنث خارج نشین باید باشند، ظاهراً «فلسفه» را در یکی از آسیاب بادیهای هلند آموختهاند، چون «بودن» و «شدن» را در فلسفه با یکدیگر قاطی میکنند! با اینهمه پیرامون فعل «بودن» یک اندیشة «ناب» به شیفتگان «مغلطه»، و نه سفسطه ارائه میدهند. اما قسمت مهم مطالب رادیوزمانه، مربوط به فردی است به نام «محمد برقعی» در ستایش از توحش، صیغه، ابتذال و تحریف، به عبارت سادهتر در ستایش از «پارسیپور»!
محمد برقعی، در مقالهای که بیاغراق «دو کیلومتر» طول دارد، انتقاد «شهلا یاری» از «پارسیپور» را نامربوط میخواند. البته در این وبلاگ به انتقاد «شهلا یاری» از پارسیپور نمیپردازیم، چرا که هدف ما بررسی تحریف مفاهیم و گسترش ابتذال توسط سایت رادیوزمانه است. آقای برقعی در گام نخست بر دکتر بودن خود تأکید فراوان دارند، تا از این مفر مخاطب را تحت تأثیر عناوین قرار داده، شهامت تردید در شناخت عمیق آقای دکتر را در ذهن وی از میان بردارند! پس از این مهم، تعریف نوینی از «ازدواج» ارائه میدهند، و ازدواج موقت یا «صیغه» را که از توضیحالمسائلها استخراج شده، «سنت» میخوانند! تا با اینکار، ابتذال «سنت مقدس» را از چهرة آیاتعظام زدوده آن را به «مردم» نسبت دهند. گام بعدی در این نوع مغلطه روشن است. وقتی «سنت مقدس» را به دروغ «سنت» بخوانیم، صیغه یک «سنت» معرفی خواهد شد که در تضاد با «تجدد» قرار میگیرد، به همین دلیل، محمد برقعی میتواند ادعا کند که «شهلا یاری» چون متجدد است با صیغه مخالفت میکند! برقعی در ادامة چنین مهملاتی میگوید:
«ازدواج برای ارضای کشش جنسی است، و تولید فرزند از عواقب آن.»
حال سخنان محمد برقعی را یک مرحله منطقی به پیش میرانیم تا متوجه شویم چگونه آقای «دکتر» ازدواج را با جفتگیری حیوانات در ترادف قرار دادهاند! و به همین دلیل، ایشان همصدا با شهرنوش پارسیپور به تبلیغات برای «صیغه» مشغول شدهاند. چون به گفتة حجتالاسلام برقعی، پارسی پور ازدواج را وسیلة ارضای تمایلات جنسی میداند! البته در اینکه پارسی پور خود از اندیشمندان بزرگ ابتذال و فقرفرهنگی جمکران است تردید نداریم! ولی میباید از محمد برقعی، که «دکتر» و دانشمند والامقامی هم هستند بپرسیم، مگر انسان نسبت به هر فردی کشش جنسی داشت، میباید با او ازدواج کند؟! و اگر این کشش جنسی یک جانبه باشد چه باید کرد؟
مبلغین صیغه برای این پرسشها پاسخی ندارند! چون اینان ادعا میکنند، زنی که صیغه میشود فقط برای ارضای نیازهای جسمی و روحی خود صیغه میشود. به عبارت دیگر خارج از همه پیشداوریهائی که در مورد صیغه یا ازدواج موقت وجود دارد، پارسیپور و همپالکیهایاش صیغه را جهت «خدائی کردن» روابط جنسی لازم میدانند! محمد برقعی هم میگوید، صیغه برای رفع احتیاجات جنسی فقرا و بیوه زنان است! به عبارت دیگر مخصوص کسانی است که نمیتوانند ازدواج کنند، و در ضمن بدون «تأئیدات الهی» هم نمیتوانند با کسی ارتباط جنسی داشته باشند:
«مردی که به دلیل نداشتن در آمد لازم، امکان ازدواج ندارد، یا زنی که به دلایل گوناگون از جمله بیوه بودن و در عین حال داشتن چند فرزند که به همین سبب هیچ مردی حاضر به ازدواج دائم با او نیست[...] یا دختر و پسری که با وجود علاقه شدید جسمی و روحی به یکدیگر توان تشکیل خانواده را ندارند[...] این افراد اعتقاداتی دارند و جامعه برای رابطه زن و مرد چهارچوبهائی تعیین کرده است. و این چهارچوبها بیشتر حاصل اخلاقیات و عرفیات مردم است تا قوانین حکومتها [...]»
بله به ادعای فعلة فاشیسم، «صیغه» هیچ ارتباطی با اسلام شیعی مسلکان ندارد! ولی به آقای «دکتر» گوشزد میکنیم که «صیغه» اصلاً مخصوص شیعیان است! ولی اگر از حاج ابراهیم یزدی بپرسید، بلافاصله اسناد معتبری از نهضت آزادی به شما نشان خواهد داد تا ثابت کند، در «تمدن ششهزار سالة» کشور ایران، «صیغه» رایج بوده! و امروز روشنفکران با آن مخالفت میکنند، چون به زعم حاج محمد برقعی، «روشنفکران متجدد» سنت ستیز و مذهبستیزاند! و به همین دلیل هم «کراک» را بر «تریاک» ترجیح میدهند! بله، «دکتر» برقعی نه تنها سنت را تحریف میکند تا «سنت مقدس» در پناه تحریف ایشان در امان بماند، که روشنفکر را «سنت ستیز» میخواند تا گورکنهائی که ادعای روشنفکری میکنند، بدانند و آگاه باشند که بدون «سنت ستیزی»، کسی نمیتواند «روشنفکر» شناخته شود! این شیوة تبلیغات فاشیستی را «حملة گازانبری» مینامند. چرا که ابتدا «سنت» را در تقابل با روشنفکری قرار میدهد، و «سنت مقدس» را در ترادف با «سنت»، تا بتواند با فراافکنی برخورد ایدئولوژیک خود را به طرف مقابل نسبت دهد:
«خانم پارسی پور صیغه را که به این نیاز جسمی و روحی زن و مرد پاسخی مورد قبول اخلاقیات آنان میدهد، تأیید میکند. برخورد خانم پارسیپور به سنت [...] ایدئولوژیکی نیست[...] خانم پارسی پور[...] نشان دادهاند که از این سطحینگریها [...] گذر کردهاند [...]و عناوینی چون سنت و تجدد، مذهبی و غیرمذهبی، حکومتی و غیرحکومتی معیارهایشان برای داوری در هیچ موضوعی نیستند.[...]»
با تعریفات ایشان از پارسیپور، به نظر میآید که حضرت محمد برقعی، در رشتة مداحی از پارسیپور دکترایشان را دریافت کرده باشند، چرا که مجموعه آثار «گرانقدر» و سخنان پارسیپور، یک گام از چارچوب فاشیستی «ابتذال دینی» و «ابتذال دینستیز»، یا در واقع تقابل با هنجارهای دموکراتیک فراتر نمیرود. محمد برقعی در پایان مقالة وزین خود میگوید:
«اینجاست که ناگزیر به احترام به خانم پارسی پور میشویم که میگویند، ما باید یاد بگیریم اینقدر خجالت نکشیم از این که ایرانی هستیم و مثلاً یک سری اخلاقیات عجیبی در ما وجود دارد.»
بله، صیغه و دیگر احکام توحش، هیچ ارتباطی به شیعیان عدل علی ندارد، بلکه به زعم پارسیپور از«اخلاقیات عجیب» ما ایرانیان است! البته، ضمیر اول شخص جمع، به پارسیپور و همپالکیهایاش ارجاع میکند. و هیچ دلیل ندارد که «ما» از رفتار مبتذل و قرون وسطائی خود خجالت بکشیم! ابداً! به زعم اینان، «ما» باید افتخار کنیم که ازدواج را نه یک قرارداد دو سویة اخلاقی و اجتماعی، که صرفاً وسیلهای جهت ارضاء تمایلات جنسی و تولید مثل بدانیم! یک ازدواج موقت هم داریم که هر وقت تمایلاتمان فرمان دادند، «ما» هم مانند حیوانات اولویت را به تمایلاتمان میدهیم! چون «ما» در واقع انسان نیستیم! بندة تمایلات، بندة سنتهای مقدس و بندة خداوندیم، از اینرو ارتباط جنسی میان «ما»، میباید به تأیید «قادر متعال» برسد، در غیراینصورت «جائز» نیست! اتفاقاً اختیار کردن 7 سر زوجه، توسط عطاالله مهاجرانی، وزیر ارشاد محمدخاتمی به این دلیل بود که «ما» را «ارشاد» کند، تا به گلة بندگان بپیوندیم. بندگانی که قادر نیستند تمایلات خود را مهار کنند، و از اینرو همه را مانند خود، بندة خدا و بردة غرائز میخواهند. پارسیپور هم نوع مؤنث مهاجرانی است. و به همین دلیل «پای ثابت» سایت فارسی زبان «بیلدربرگ» به شمار میرود.
پیشتر گفتیم که استعمار از طریق تبلیغات رسانهای تلاش میکند تا «آزادی» را در ترادف با «هرج و مرج» و «دمکراسی» را در ترادف با «ابتذال» قرار دهد. و سایتهای استحماری چون «زمانه» و «بیبیسی» دقیقاً در همین چارچوب فعال شدهاند. اگر فیدل کاسترو جای خود را به یکی از آدمکشهای نگروپونته داده بود، و در کوبا هم یک نظام «خدامحور» از قبیل نظام کلمبیا، السالوادور و آرژانتین حاکم میشد، دیگر دلیلی وجود نداشت که پارسیپورها، مهاجرانیها و دیگر اعضای جبهة «پروستات محور»، از بربریت و توحش خود اینهمه «شرمنده» باشند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت