شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۷



نوبل و مناره!


...
در مورد «فرهنگ چپ» در اسپانیا یادآور شویم که دلیل حمایت غرب و به ویژه ایالات متحد از هیتلر برای سرکوب وحشیانة جمهوریخواهان اسپانیا دقیقاً به این دلیل بود که فرهنگ چپ در اسپانیا نه تنها با فاشیسم که با استالینیسم در اتحاد جماهیر شوروی نیز در تقابل کامل قرار داشت و به همین دلیل اتحاد جماهیر شوروی که مدعی انترناسیونالیسم هم بود، ازجمهوری‌خواهان اسپانیا حمایت نکرد و راه را برای استقرار حاکمیت فرانکو باز گذاشت. پیشتر به نقل از «هاوارد زین» و «چامسکی» به حمایت سرمایه‌داری غرب از موسولینی، هیتلر و فرانکو اشاره کرده‌ا‌یم. در واقع می‌توان گفت که سرمایه‌داری از تمام حکومت‌های سلطه و توحش بدون استثناء پشتیبانی می‌کند، چرا که نظام سرمایه‌داری خود از اعمال «خشونت» و سلطه بر انسان‌ها ناشی می‌شود. در این راستا می‌توان «نفی انسان» را فصل مشترک سرمایه‌داری غرب با استالینیسم به شمار آورد. در اینجا از فاشیسم نمی‌گوئیم، چون پیشتر گفته‌ایم که فاشیسم در واقع مفر سرمایه‌داری از بحران است.

لوموند مورخ هشتم اکتبر 2008 می‌نویسد، خاخام اعظم «حیفا» روز گذشته در همایش اسقف‌ها در شهر رم، ضمن اشاره به تاریخچة درگیری‌های یهودیان با پیروان کلیسای کاتولیک تلویحاً از کاردینال راتزینگر به دلیل تقدیر وی از «پاپ پی دوازدهم» انتقاد کرد. خاخام «کوهن» از سکوت مقامات کلیسا در برابر توحش نازی‌ها ابراز ناخرسندی کرده گفت، ما نمی‌توانیم این «سکوت» را فراموش کنیم. لوموند می‌نویسد، این سخنرانی واکنشی است به بیانات کاردینال راتزینگر در ستایش از پاپ کذا.

در تاریخ 18 سپتامبر سالجاری کاردینال راتزینگر از تلاش‌های پاپ پی دوازدهم برای کمک به یهودیان تقدیر به عمل آورده بود! کاردینال راتزینگر چندی پیش برپائی مراسم مذهبی به زبان لاتین را نیز مجاز شمرد. در این مراسم ایشان خواهان گرویدن یهودیان به مسیحیت نیز می‌شوند! اما در پی اعتراض یهودیان اخیراً پاپ پیشرفت کرده و در دعای خود از خدا می‌خواهد «قلب یهودیان را به نور خود روشن کند تا مسیح را بهتر بشناسند!» در هر حال به گفتة لوموند، خاخام «کوهن» در همایش اسقف‌ها از «جهان آزاد» خواسته‌اند که با اسرائیل متحد شود تا از این کشور در برابر «دشمنان» دفاع کند. لوموند در ادامه می‌افزاید اشارة خاخام مذکور به احمدی نژاد بوده!

البته ما از سخنان ابلهانة آخوندهای ادیان ابراهیمی هیچ تعجبی نمی‌کنیم، اینان «همواره در کنار مردم‌اند» و ناتو هم در کنار همین‌هاست. در پی کشف «طالبان خوب» در افغانستان توسط مقامات ارتش ناتو، «دی هوپ شفر»، دبیرکل ناتو اخیراً خواستار «نبرد» با قاچاقچیان مواد مخدر در افغانستان شده. کارفرمایان ایشان اگر هفت سال پیش به بهانة جنگ با طالبان افغانستان را اشغال کردند، امروز می‌گویند وقت «مذاکره» با طالبان فرا رسیده. در این راستا دبیرکل ناتو و دبیرکل سازمان ملل، بدون اطلاع روسیه، که عضو شورای امنیت نیز هست، یک قرارداد همکاری مشترک «منعقد» کرده‌اند!

به گزارش نووستی، مورخ نهم اکتبر سالجاری، «دیمیتری روگوزین»، نمایندة روسیه در ناتو از امضای چنین قراردادی خبر داده. بله! اعضای ناتو می‌پندارند خواهند توانست هزینة «مبارزات» خود را از اعضای سازمان ملل دریافت کنند، چون بر اساس تبلیغاتی که به راه انداخته‌اند، خطر «مواد مخدر» همة جهان را تهدید می‌کند! و عجیب است که به محض ورود ارتش ناتو به افغانستان، این کشور تبدیل به نخستین منبع تولید مواد مخدر شده! خلاصه بگوئیم، حضرات می‌خواهند اینبار به بهانة مبارزه با همکاران خود جیب جهانیان را بزنند، و هفت یا هشت‌ سال بعد هم بگویند پیروزی بر قاچاقچیان ممکن نیست، می‌باید با قاچاقچی‌های «خوب» مذاکره کنیم!

البته پیشقراول جیب‌بری ایالات متحد است. در پی نوسانات بازار بورس قرار شد آمریکا سپرده‌های ارزی اتحاد جماهیر نوکری را هم تحت اختیار گیرد و بجای آن اوراق قرضه بدهد! به عبارت دیگر اتحادجماهیر نوکری دیگر ارز در اختیار نخواهد داشت، بلکه مقداری کاغذ پاره به دستش داده‌اند، و کافی است دولت آمریکا اعلام ورشکستگی کند تا تمام اوراق قرضه به «اوراق پوچ» تبدیل شود. همزمان با ضبط سپرده‌های ارزی صادرکنندگان نفت توسط عموسام، اروپائی‌ها هم برای مذاکره با «جریان صدر» در عراق اعلام آمادگی کرده‌اند.

نخستین پیامد دعوت اروپائی‌ها از جریان صدر، «شهادت» یورگ‌هایدر رهبر فاشیست‌های اطریش بود. افسوس که امروز «یورگ‌هایدر» رهبر فاشیست‌های اطریش درست مثل بی‌نظیربوتو دستگیرة در به سرشان اصابت کرد، و بدون دریافت حتی یک جایزة نوبل از این جهان رخت بربستند! همین چند روز پیش یورگ هایدر ضمن مصاحبه با یک خبرنگار ریشو از منارة مساجد انتقاد می‌کرد، و آنرا ضددمکراتیک می‌خواند! ایشان می‌گفتند «مسلمانان محل عبادت در اطریش می‌خواهند، هیچ اشکالی ندارد، ولی در اطریش نمی‌شود مسجد با مناره ساخت!» البته ما که هر چه فکر کردیم ارتباطی بین مناره‌ستیزی «یورگ هایدر» و دمکراسی ندیدیم، یورگ هایدر در هر حال یک فاشیست بود، و گویا موفق شده بود در مورد مسجد بدون مناره هم با جریان صدر به «توافق‌هائی» دست یابد!

ولی فراموش نکنیم که «ظهور» یورگ‌هایدر به عنوان «رهبر» حزب فاشیست‌ها در اطریش با سخنرانی خامنه‌ای در سازمان ملل جهت دفاع از تداوم جنگ با عراق و اهدای نوبل صلح به «الی ویزل» تقارنی تاریخی دارد! فکر نکنید محفل نوبل و ایالات متحد ارتباطی با فاشیست‌ها دارند! این تقارن تاریخی «اتفاقی» است! در هر حال سایت «بی‌بی‌سی» از یورگ‌هایدر به عنوان «راست‌گرای مخالف سرسخت مهاجرت» یاد می‌کند! اینجاست که متوجه می‌شویم یورگ هایدر از نظر عقیدتی پیرو «خط رهبر» نبوده!

چون همانطور که می‌دانیم «گرفتاری» هیتلر «مهاجرت» نبود! هیتلر با «مسافرت» غیرخودی‌ها مخالفت می‌کرد و می‌خواست آن‌ها را در یک اردوگاه و جدا از «نخبگان» به بیگاری بکشد. «پیشوا» خواهان یک «آرمان‌شهر ژرمن» بودند که به زعم تبلیغاتچی‌های حزب نازی، نژادشان «برتر» و «آریائی» بود! و همگی هم از «نخبگان» و «خواص» بودند! البته اگر به هیتلر، هایدر، خمینی و شرکاء نیک بنگریم می‌بینیم که همه از نژاد «خشونت طلبان»، و از نظر توحش به راستی «برتر» از دیگران‌اند. گذشته از این همگی از طرفداران «آرمان‌شهر» و «یک کشور، یک مذهب» هم به شمار می‌آیند. در آرمان‌شهر هیتلری برای معلولین، همجنس‌گرایان، کولی‌ها و یهودی‌ها جائی وجود نداشت. در صورتی که شادروان «یورگ‌هایدر» کمی پیشرفت کرده بودند و شعار «اطریش، برای اطریشی‌ها» سر می‌دادند! درست مثل «جبهة ملی فرانسه» و دیگر گروه‌های فاشیست در اروپا.

البته اگر آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک از جانورانی چون خمینی، صدام حسین، قذافی و شیوخ عرب حمایت نکنند، در واقع اطریش بیخ ریش «اطریشی‌ها» هم خواهد ماند. در هر حال این جهان بدون امثال یورگ‌هایدر بسیار زیباتر است و اگر محفل نوبل نتوانست به ایشان هم یک «جایزة صلح» بدهد، در عوض جایزة کذا را به رئیس جمهور پیشین فنلاند داد و نوبل ادبیات را هم به یک نویسندة متوسط «فرانسوی ـ انگلیسی» به ‌نام «لوکلزیو»! مسلماً «فیلیپ سولرز» از حسادت دق کرده، چون از لوکلزیو سخت دلخور بود. بگذریم! رمان نویس‌های غرب همه در خط تبلیغات فرهنگی ناتو فعالیت دارند و محور اصلی رمان‌های اینان «تبلیغ شورش» از طریق انتقاد از قید و بند بنیادهای اجتماعی در غرب است! همان بنیادهائی که چنین رمان‌هائی را انتشار می‌دهند و از آن‌ها به عنوان شیپور تبلیغاتی در جهان سوم استفاده می‌کنند!

مسلماً «داش» صفار، که به رسانه‌های‌ جمکران مجوز هتاکی به اردشیر محصص می‌دهند، و انتشار رمان‌های صادق هدایت را ممنوع کرده‌اند تا بازار ابتذال کساد نشود، بی‌درنگ مجوز انتشار ترجمة رمان‌های «لوکلزیو» را صادر خواهند کرد، که بازار ارباب از رونق نیفتد!








نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۸۷



داش‌الله!


...
برای پوشاندن چهرة کریه شعار استحماری «استقلال، ‌ آزادی، جمهوری اسلامی» که سه دهة پیش توسط عملة ساواک رایج شد،‌ «داس‌الله» نقاب فریبندة «عدالت، آزادی، جمهوری و سکولاریسم» را پیشنهاد می‌کند تا جامعة ایران همچنان در اسارت حکومت آخوندی باقی بماند. در همین راستا شهربانی کلنل آیرون‌ساید فردی معروف به «اسمال تیغ‌زن» را هم از زندان آزاد کرده، تا «مردم همیشه در صحنه» را سازماندهی کند. اسمال تیغ زن از نخبگان جمکران است که از دوران کودکی در راه استقرار حکومت امام سیزدهم «مبارزه» می‌کرده. روی خطوط اینترنتی می‌گویند پس از پیروزی انقلاب با شکوه ژنرال هویزر محل «کار» داش‌اسمال به دفتر کار آیت‌الله مهدوی کنی انتقال یافت، چون انقلاب روحانیت بدون اوباش اصلاً «مزه» ندارد. «اسلام را به خاطر بسپار، مسلمان مردنی ‌است»، با پوزش از فروغ!

با تکیه بر جملة جادوئی «روحانیت همواره در کنار مردم بوده»، و با در نظر گرفتن شرایط امروز منطقه می‌توان تأکید کرد که ارتش ناتو نیز همواره در کنار مردم است، چرا که این ارتش همواره در کنار روحانیت قرار گرفته! از قضای روزگار در این راستا استالینیست‌ها نیز همواره در کنار مردم قرار می‌گیرند، چون اینان مانند روحانیت خواهان کسب قدرت و تحمیل سلطه بر مردم‌اند. البته یک تفاوت عمده بین استالینیست‌ها و روحانیت وجود دارد و آن اینکه استالینیست‌ها خود را وابسته به «نیروهای چپ»‌ هم معرفی می‌کنند! با این وجود شیوة «داش‌الله» و «داس‌الله» هیچ تفاوتی با هم ندارد، و هر دو در تقابل با پدیده‌ای قرار می‌گیرند که آنرا «فرهنگ چپ» می‌نامیم. پس بهتر است پیش از بررسی وجه تشابه چپ‌نمایان استالینیست و «داش‌الله» نگاهی داشته باشیم به «فرهنگ چپ».

فرهنگ چپ که پیشرفته‌ترین ویراست آن از نظر تاریخی در اسپانیا شکل گرفت، شکستن ریشه‌های فرهنگی فئودال در جامعه را در اولویت قرار می‌دهد، تا از طریق ایجاد یک «فرهنگ اجتماعی و پویای چپ» بتواند نهایتاً یک انقلاب سیاسی را سازماندهی کند. در صورتی‌ که رویکرد استالینیست‌ها و آخوند جماعت در جهت عکس فرهنگ چپ قرار می‌گیرد؛ هر دو این گروه‌ها خواهان کسب قدرت جهت به ثمر رساندن پروژه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی‌‌ای هستند که برای آن سینه‌چاک می‌دهند! «داش‌الله» یا دستاربندان سه دهه است که قدرت را به دست دارند و اصلاحات اجتماعی‌شان به رونق روسپی‌خانه‌های امارات و عربستان انجامیده. حال گویا نوبت داس‌الله شده که به ملت ایران نشان دهد، چگونه می‌توان از علی به سوسیالیسم رسید؛ البته سوسیالیسم داس‌الله با سوسیالیسم علمی تفاوت دارد. سوسیالیسم داس‌الله همان عوام‌گرائی است با شعارهائی که جهت عوامفریبی از سوسیالیسم سرقت شده. همچنانکه دستاربندان مطالبات مردم ایران را با همین شیوه به شعارهای خود تبدیل کردند.

نعلین‌ها ادعا می‌کردند که اگر قدرت را به دست گیرند، اسلام راستین و عدالت اسلامی حاکم خواهد شد؛ آب و برق برای «مستضعفین» مجانی شده، و اینان یک شبه صاحب مسکن می‌شوند، و ... و امروز شاهدیم که در کشور ایران، سه دهه پس از آغاز حکومت روحانیت، این «دولت اسلامی» جز افزایش فقر، گسترش دامنة فساد مالی و چپاول و کشتار عملاً هیچ دستاورد دیگری نداشته. سخنرانی اخیر آقای رئیس‌دانا در بلژیک شاهدی است بر این مدعا. آقای رئیس‌دانا همانطورکه می‌دانیم و خودشان هم تأئید می‌کنند از سران مشهور «داس‌الله» در مرز پرگهراند و این روزها با در نظر گرفتن اوضاع وخیم حکومت امام زمان و اربابان‌اش ایشان نیز برای شرکت در حکومت خیز برداشته‌اند.

استالینیست‌ها می‌گویند ابتدا باید قدرت را به دست گرفت، سپس به حمایت از فرهنگ چپ پرداخت تا ساختارهای فئودال از هم فروپاشد! ولی در عمل، و تا آنجا که تجربه‌های تاریخی نشان داده، استالینیست به محض کسب قدرت در همان مرحلة نخست منجمد خواهد ‌‌شد؛ در مرحلة بهره‌کشی از ساختارهای فئودال و اعمال دیکتاتوری از طریق سرکوب امنیتی، نظامی و فرهنگی. چرا که هیچ صاحب قدرتی حاضر به تفویض قدرت نخواهد شد! و از قضای روزگار هم‌صدائی «داس‌الله» ایران با دستاربندان به دلیل پیروی از همین شیوة مقدس بوده. و امروز نیز ابراز نارضایتی همین چپ‌نمایان از حکومت اسلامی باز هم در شیوة کذا ریشه دارد. حضرات دریافته‌اند که حکومت «داش‌الله» در بستر احتضار افتاده، به همین دلیل با شعار،‌ «عدالت»، «آزادی»، «جمهوری» و «سکولاریسم» قصد آن دارند که در پروژة ناتو جهت حفظ «اسلام» در منطقه دفتر و دستکی نیز برای «داس‌الله» باز کنند. به عقیدة اینان سازمان ناتو دست از اسلام نخواهد شست، و از این جهت «داس‌الله» نیز برای قرار گرفتن در مسیر مناسب «باد» خود را در جبهة «برنده» قرار داده!

اعضای سازمان ناتو که در ظاهر برای مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشی کرده‌اند، دیگر پرده‌پوشی را کنار گذاشته،‌ آشکارا خواهان مذاکره با طالبان شده‌‌اند! طی چند روز گذشته مقامات بلندپایة نظامی ارتش ناتو «کشف» کرده‌اند که اصلاً نمی‌توان بر طالبان پیروز شد! البته همانطورکه پیشتر هم گفتیم «طالبان» دست پروردة سازمان سیا و ارتش ناتو است، و در عمل برای تقویت هم اینان بود که ناتو به افغانستان لشکرکشی کرد. در راستای همین سیاست طالبان پروری، اتحادیة اروپا نیز خواهان مذاکره با گروه مقتدی صدر شده.

در پی اتخاذ مواضع اسلام پناه غرب، شاهدیم که «داس‌الله»، شعبة فدائیان اکثریت نیز صورتک چپ‌نمائی و مبارزه با امپریالیسم را بکلی کنار گذاشته و جهت تداوم عوام‌گرائی و شیادی صورتک نوینی بر چهره زده. ساده‌تر بگوئیم، «داس‌الله» شعار عوامفریبانة سی‌سال پیش را رنگ و روغن زده تا بتواند برای استعمار همان معرکه‌ای را بگیرد که در سال 1357 ملایان به راه انداخته بودند. البته اینبار در معرکه‌گیری استعماری،‌ داس‌الله نقش داش‌الله را ایفا خواهد کرد،‌ بنابراین تحت زعامت «داس‌الله» یک «انقلاب پرشکوه» به راه می‌افتد. یا بهتر بگوئیم برنامة سازماندهی به یک حکومت کودتائی در پس پردة آشوب‌های خیابانی! فایدة اصلی چنین کودتائی این است که مانند نوع 22 بهمنی، با تکیه بر تظاهرات خیابانی می‌تواند «همواره» خود را برخوردار از «مشروعیت مردمی» نشان دهد، و جان تازه‌ای در پیکر بی‌جان پوپولیسم فرسوده بدمد.

می‌بینیم که چپ‌نمایان ایران به رهبری حزب توده دقیقًا مانند دستاربندان شیاد همواره «در کنار مردم» قرار دارند، تا با سرقت مطالبات مردم و تحریف آن‌ها شعارهای به اصطلاح مردمی بسازند و به رشد و پیشرفت «عوام‌گرائی» کمک کنند. فعالیت‌های چپ‌نمایان ایران طی سه دهة اخیر شاهدی است بر این مدعا. و امروز پس از سه دهه همکاری فعالانه با حکومت اسلامی کلید واژه‌های شیادان مخالف‌نما، عبارت است از «عدالت»، «آزادی»، «جمهوری» و «سکولاریسم»! این چهار واژة جادوئی همانطور که گفتیم نقابی است فریبنده بر شعار استحماری «استقلال، ‌ آزادی، جمهوری اسلامی» که سه دهة پیش توسط عملة ساواک رایج شده بود.

سایت «اخبار روز»، مورخ 6 اکتبر 2008، مطلبی به قلم ‌یکی از خواهران داس‌الله به نام «سپیده صلح‌جو» انتشار داده که نشانگر «تفکرات عمیق» و شناخت فدائیان اکثریت از آرمان‌های چپ است! «شناختی» که مسلماً تحت زعامت «برادر» فرخ نگهدار در مقام پامنبری محمدخاتمی در مسجد لندن حاصل شده. سپیده‌جان مطلبی قلمی فرموده‌اند، تحت عنوان «سکولاریسم نمی‌تواند بیانگر هویت چپ ایران باشد»! مطلبی که آینة تمام نمای ابتذال ادبیات سیاسی و شارلاتانیسم رایج نزد قلم به‌مزدهای ایرانی‌نماست.

در این مطلب همزمان از چند مسیر مختلف «انسان ستیزی» محبوب فاشیسم پیگیری می‌شود. کارل مارکس، به عنوان متفکر و فیلسوف ماتریالیست در ترادف با دین‌آوران قرار ‌می‌گیرد، و نگرش دینی و اسطوره در ترادف با اندیشة انسانی! و در این راستا نویسنده دو جملة کلی و مبهم را که در هر متنی می‌تواند جایگیر شود به مارکس منتسب کرده، آنرا در رأس مطلب خود قرار می‌دهد: «آن‌ها آن را نمی‌دانند ولی انجام‌اش می‌دهند». پس از انتساب این سخنان مبهم به مارکس، مارکسیسم نیز از طریق به زیر سئوال رفتن «علمی‌ات» سوسیالیسم در «ابهام» قرار می‌گیرد. سپس نوبت می‌رسد به تخریب روشنفکر و تحریف نقش وی در جامعه. به موازات تخریب مارکس و فلسفه‌اش، اعتقادات مذهبی مردم نیز به مسائل شکمی، از جمله پختن آش نذری تقلیل می‌یابد، و عدم اعتقاد مذهبی هم فقط در «هتاکی» به خداوند متبلور می‌شود. مطلب مذکور با توسل به انشائی مبتذل و بیش از حد «خودمونی»، مدعی ارائة راه حل برای مسائل جامعة ایران است!

در این مطلب مستدل، منسجم و به راستی مبتذل، نویسنده به صورتی ناشیانه می‌کوشد به خواننده چند تحریف پایه‌ای را تحت عنوان واقعیات القاء کند. نخست اینکه دین «اندیشه» است، و تاریخ اندیشة بشر با دین آغاز شده! دیگر اینکه «سکولاریسم» در تقابل با «سنت» قرار می‌گیرد، نه در تقابل با «سنت مقدس!» نهایتاً سپیده صلحجو چنین نتیجه می‌گیرد که، اگر مردم لائیک نباشند، نمی‌توان یک حکومت لائیک داشت! پس بهتر است ما «چپ‌ها» با «چپ مذهبی» همکاری کنیم!

به عبارت دیگر و بر اساس «منطق» کج و معوج «خواهر» سپیده، حتماً در کشوری چون هند، جمهوری لائیک به این دلیل استقرار یافته که اکثریت مردم لائیک بوده‌اند! ولی در کشور ایران چون مردم لائیک نیستند، حکومت اسلامی تشکیل می‌شود. و باز هم به زعم خواهر سپیده، از آنجا که اکثر مردم ایران هنوز لائیک نشده‌اند، حکومت می‌باید همان چارچوب توحش اسلامی را حفظ کند تا خواهران بتوانند با شیادی، کمپین یک میلیون آش نذری به راه اندازند و بجای مطالبة حقوق انسانی، خواهان تساوی در«حقوق بندگی» تحت زعامت ولی‌فقیه شوند. چرا که اربابان امثال سپیده صلح‌جو می‌خواهند ما بپذیریم که برای استقرار یک حکومت لائیک لازم است که حتماً تک، تک مردم دشمن دین و مذهب باشند!

هدف از این ترهات پراکنی ـ خارج از فقر مزمن فرهنگی داس‌الله و حزب‌الله، این واقعیت اجتماعی و تاریخی است که سیاست پیشه‌گان جمکران به دلیل دریافت حق و حقوق از دست بیگانه اصولاً با بحث‌های «حقوقی» بیگانه‌اند، ‌ و جز ترویج قانون شکنی، سرکوب و شورش هیچ نمی‌شناسند. و به همین دلیل است که سپیده «صلح‌جو» همان مهملاتی را تکرار می‌کند که پیشتر مهرانگیز کار در پیام مضحک خود برای «جمهوری‌خواهان» به عنوان نظر زنان «پیشرو» و «بالنده» در جمکران مطرح کرده بود! به یاد داریم که ایشان هم فرموده‌ بودند، وقتی «نگاه مردم» تغییر کند، دیگر نیازی به قانون نخواهد بود! بله برای چنین افاضاتی لازم است فرد در عرصة حماقت و شارلاتانیسم واقعاً «پیشرو» باشد. و با مطالعة «مانیفست» خواهر سپیده به نظر می‌رسد که چنین پیشرفت‌ها و بالندگی‌ها در عرصة شیادی فقط به مهرانگیز کار محدود نمی‌شود.

‌خانم صلح‌جو فرموده‌اند، می‌باید چپ ایران با «چپ مذهبی» همکاری کند، تا زمینة پذیرش سوسیالیسم «علمی» در جامعه فراهم آید! البته چپ مذهبی نیز از اختراعات همان‌ها است که پیشتر کالاهای بنجلی چون «فمینیسم دینی»، «مردمسالاری دینی» و «جمهوری اسلامی» را به ایران صادر کرده بودند. و می‌دانیم که در جمکران گروه میرحسین موسوی، بهزاد نبوی و دیگر مروجان جنگ، سرکوب، و اقتصاد دلالی، قاچاق و بازارسیاه در جرگة «چپ‌ مذهبی» قرار دارند. در واقع «چپ مذهبی» همان فعلة فاشیسم محبوب و دوست داشتنی است که سر در آخور سازمان سیا و گروه برژینسکی دارد. و تنها تفاوت این «چپ»، که به قول سپیده جان «مذهبی» نیز هست، با گروه فرخ نگهدار در این نکتة‌ کوچک خلاصه می‌شود که آنان برای نشستن پای منبر یک دستاربند مزدور استعمار نیازی به سکونت در شهر لندن ندارند!

اینجاست که می‌رسیم به همان شیوة استالینیست‌ها. به زبان ساده‌تر، امروز گروه فدائیان اکثریت هم دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نمی‌بیند، و می‌خواهد به هر طریق که شده در قدرت شریک شود تا از برکت حضور فعال در حاکمیت، جامعة ایران را با «سوسیالیسم علمی» آشنا کرده، برادر فرخ نگهدار و رفقا را بجای مسجدنشینی در لندن با شیوخ حوزة جهلیه، عبدالکریم سروش و دیگران دمخورکند. و همانطور که قبلاً هم دیدیم، چنین رخداد فرخنده‌ای به اینان امکان خواهد داد که در جام جمکران به اتفاق «شو» اجرا کنند، تا از این طریق مردم با سوسیالیسم علمی بهتر آشنا شوند و باورهای‌شان هم حسابی تغییر کند!

تنها در اینصورت است که به زعم اینان، مردم پیشرفت کرده و به چنان بالندگی‌ای خواهند رسید که دیگر نیازی به تغییر «قوانین» نیز نخواهد بود. در این «چشم‌انداز» برادر فرخ نگهدار را می‌بینیم که دست در دست برادر بهزاد نبوی یک حکومت بسیار «مردمی» برای ما ملت به راه انداخته‌اند و «مردم» در این حکومت به رهبری امثال «اسمال تیغ‌زن» همه روزه در خیابان‌های تهران عربدة «آزادی، عدالت، جمهوری، سکولاریسم اسلامی» سر می‌دهند!

اصلاً شوخی در کار نیست؛ سپیده صلح‌جو در مقالة خود با یک چرخش قلم جهان را در نوردیده! و اکتشافات بسیار مهمی کرده؛ از آنجمله این «اصل تاریخی» که در میان ملت‌های بودائی و معتقد به تعالیم کنفسیوس مقاومت کمتری در برابر سکولاریسم دیده شده! در مورد این ترهات بحث نمی‌کنیم، و از آنجا که خواهر سپیده مدعی چپگرائی هستند بهتر دیدیم بررسی را بیشتر به اظهارات‌ چپگرایانة ایشان معطوف کنیم. تا از این طریق ریشة واقعی تفکر اجتماعی ایشان آشکار شده، و معلوم شود که داس‌الله مؤنث در واقع «کجا» قرار گرفته‌اند.

ایشان می‌فرمایند، در جامعه‌ای که مردم اندیشة سکولار ندارند، نمی‌توان حاکمیت سکولار داشت! البته از نظر تاریخی این اظهارات کاملاً بی‌پایه است، و می‌دانیم که اکثریت قریب به اتفاق مردم، حداقل در کشورهای غربی از اعتقادات مذهبی برخوردارند! چرا که تفکر «سکولار» صرفاً در ارتباط «مردم» با اعتقادات دینی خلاصه نمی‌شود. سکولاریسم «ارتباط» ویژه‌ای است که مردم را به شیوه‌های تولید، بنیادهای اجتماعی، حاکمیت، و ... مرتبط می‌کند؛ ارتباطی بسیار گسترده که توضیح آن در یک وبلاگ نگنجد.

خواهر سپیده، در بخش دیگری از مطلب وزین خود می‌فرمایند، اگر در جامعه‌ای متشکل از ملتی «غیرسکولار» حاکمیتی سکولار استقرار یابد، پس از مدتی ساقط شده، جای خود را به یک حکومت مذهبی خواهد داد! البته این نیز در بطن خود نوعی استنتاج است و نه استدلال. نمونة واقعی آن هنوز ارائه نشده! دیگر اینکه تبلیغات استعمار و داش‌الله این مهملات را در جامعة ایران تبدیل به نوعی «تز سیاسی» کرده! تزی که جماعت «شاه‌الله»، «حزب‌الله» و «داس‌الله» با آن نان می‌پزند و به یکدیگر قرض می‌دهند. بر اساس تز کذا، و با در نظر گرفتن فضاسازی‌های سیاسی، مخاطب می‌باید تلویحاً بپذیرد، سلطنت پهلوی در ایران سکولار بود، و به همین دلیل یک حکومت مذهبی بجای آن نشست! می‌باید حضور نویسنده عرض کنیم که بهتر است در مقالات «علمی‌» خود دست به توجیه «تبلیغات» انحرافی نزنند! تبلیغات «داس‌الله» کاملاً شناخته شده است، ولی سلطنت نمی‌تواند سکولار باشد، نه در ایران و نه در هیچ کشور جهان!‌ البته با مطالعة متن کذا به این واقعیت تلخ می‌رسیم که فردی به نام سپیده صلح‌جو هیچ شناختی از سکولاریسم هم ندارد، و دریافت وی از مارکسیسم نیز به چند سطر از نظریات «کائوتسکی» محدود شده. پیش از ادامة مطلب مختصری از کائوتسکی بگوئیم.

کائوتسکی متولد پراگ بود، و در دانشگاه‌های اطریش تحصیل کرد. وی از پیشقراولان سوسیال دمکراسی به شمار می‌رود که حدود یکصد سال پیش در واقع تاریخ را بجای خداوند قادر قرار داد، و می‌گفت تاریخ زمینة تحولات اجتماعی را فراهم می‌آورد! البته کائوتسکی همانطور که گفتیم متعلق به قرن گذشته است و اگر چه نظریات‌اش امروز مورد قبول نمی‌تواند باشد، حداقل با نظریات کارل مارکس آشنائی کامل داشته. ولی در کمال تعجب شاهدیم که خواهر سپیده در هزارة سوم با اتکاء به نظریات کائوتسکی که مسلماً چند جمله از آنرا شنیده‌اند، می‌فرمایند: «رفقا! شتاب به خرج ندهید، مگه اندیشة مارکس و هگل را نمی‌شناسید؟ خدا بزرگه! تاریخ خودش یک حکومت سکولار تعیین می‌کنه»:

«عجلة رفقا در استقرار سکولاریسم در ایران، نشان از عدم اعتقاد آنان به پیدایش و تحول پدیده‌های اجتماعی در بستر تاریخ، یعنی به اصول اساسی اندیشة هگلی ـ مارکسی دارد [...]»


مسلماً استخوان‌های کائوتسکی از شنیدن سخنان بدیع سپیده جان به لرزه درآمده، چون نظریة کائوتسکی هر چه بود با ابتذال زبان خانم صلح‌جو هزاران سال نوری فاصله دارد. به عنوان نمونه عبارات «اندیشة هگلی ـ مارکسی»، «کلمة لاتینی»، و ... بیشتر افاضات استاد سروش، فیلسوف «پینه‌دوز» جمکران را تداعی می‌کند که فلسفة «کانت» و «پوپر» را در تداوم فلسفة ملاصدرا رؤیت کردند! و البته خانم صلح‌جو نیز گوشه چشمی به اندیشة جهانی دارند! ایشان ضمن در ترادف قرار دادن «دین» و «اندیشه»، می‌فرمایند، تاریخ اندیشه با اندیشة دینی شروع شده!

در قاموس «داس‌الله»، اندیشه می‌باید همان اسطوره و افسانه و توهم باشد، که مانند خداوند ابراهیم، واحد بوده و در بطن تمدن‌های متفاوت به صور متفاوت متحول شده! البته این «اندیشه» گویا خودش به تنهائی متحول شده، و هیچ عامل انسانی در این تحولات نقش نداشته! نکند اندیشه «مارکسی ـ هگلی» هم خودش به وجود آمده، و اصلاً «دینی» بوده و ما نمی‌دانستیم؟ نکند «داس‌الله» در مسجد لندن با مارکسیسم آشنا شده؟ که اینچنین ذکر «دین» گرفته و به هر چه می‌نگرد جز «دین» نمی‌‌بیند:

«تاریخ اندیشه جهانی با اندیشة دینی آغاز می‌شود»

عجبا! کدام یک از «رفقا» ادعا کرده که «اندیشه» همان «اسطوره» ‌است که سرکار می‌فرمائید تاریخ اندیشه با اندیشة دینی آغاز شده؟ ارتباط دین با اندیشه را سرکار در کجا رویت فرموده‌اید؟ در چاه جمکران یا در آبدارخانة مسجد لندن؟ خانم محترم! مگر دین اندیشه است؟ پس به زعم جنابعالی «پیش سقراطی‌ها» که اسطوره را رها کرده و به فلسفه پرداختند «اندیشه» نداشتند، حتماً به زعم سرکار «عجله» کردند چون منتظر «تحولات تاریخ» نشدند!

ولی سپیده‌جان به نظر ما خیلی شتابزده و ناشیانه در عرصة سیاست به تاخت و تاز پرداخته‌اند، چون شیادانه ادعا می‌کنند، «مدرنیسم» هم به موازات سکولاریسم در جامعه مستقر می‌شود! حال آنکه مدرنیسم هیچ ارتباطی با سکولاریسم ندارد! چرا که تمامی فاشیسم‌های تاریخ بشر «مدرن» بودند، و همگی نیز «الهی»! ولی داس‌الله با تکیه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» شبهه‌ای ایجاد کرده که مدرنیسم و سکولاریسم را همزاد یکدیگر معرفی کند، و از این طریق فیلم‌های مبتذل هولیوود را نیز در ترادف با سکولاریسم قرار دهد! و بتواند به «داش صفار» و شرکاء خدمتی کرده، امکان دهد که اینان راحت‌تر عملیات سرکوب فرهنگی را گسترش داده، امثال آخوند شیرین عبادی را هم «سکولار» بخوانند!

البته اوج اندیشة خواهر سپیده، مانند دیگر پوپولیست‌ها لگدپرانی به «روشنفکر» و «علمی‌ات» سوسیالیسم است. ایشان هم عین جدبزرگ‌شان، استالین از روشنفکر جماعت دل‌خونی دارند! سپیده‌جان سرکوب را یک نگرش روشنفکرانه تعریف کرده و می‌فرمایند بهتر است چپ‌ها دست از روشنفکری بردارند:

«اصرار بر این عقیده که سوسیالیسم عین علم است و فقط کسانی می‌توانند عقاید چپ را بپذیرند که پیش از آن دست از دین و ایمان خود برداشته باشند، یک برخورد روشنفکرانه به [با] سیاست است [...] رفتار [اکثر چپ‌ها] حاکی از آن است که نتوانسته‌اند از قیود روشنفکری خود رها شوند[...]»

به کجا چنین شتابان سپیده جان؟ به شیوه‌ای سخن نگوئید که بعضی‌ها فکر کنند، قشر «چپ‌گرا» در ایران از روشنفکر «لبریز» شده! می‌باید خدمت‌تان عرض کنیم که به جز «حزب‌الله»، استالینیست‌ها و فاشیست‌ها هیچکس خواهان سلطه بر ذهنیت انسان‌ها نیست! و از این گذشته، عقایدی که سرکار به عنوان عقاید «چپ» مطرح می‌کنید، از قضای روزگار همان شعار فاشیست‌هاست. سرکار گویا در مکتب استاد سروش و مصباح یزدی با مارکسیسم آشنا شده‌اید، چون اگر کسی با تفکر مارکس آشنائی داشته باشد می‌داند که مارکس خودش هم یک «روشنفکر» بود، هرگز «انسان» را نفی نکرد، و هرگز خواهان سلطه بر ذهن انسان‌ها‌ نشد.

در پایان به خواهر سپیده و شرکاء که با توسل به شعارهای عوام‌فریب «عدالت»، «آزادی» «جمهوری» و «سکولاریسم» به شیادی و شارلاتانیسم «قیام» کرده‌اند، یادآور شویم که «جمهور»، بنا بر تعریف، دمکراتیک و در نتیجه سکولار است. در هر نظام دمکراتیک چارچوب قانون می‌باید ضامن آزادی و عدالت باشد، و برای استقرار چنین حاکمیتی نیازی به دست شستن توده‌ها از اعتقادات و عقایدشان هم نیست. یک اصل مسلم را هم به فعلة فاشیسم یادآور شویم: بر خلاف آنچه تبلیغ می‌کنید، تاریخ اندیشة بشری در تمامی کشورهای جهان با گسست از توهمات دینی و فاصله گرفتن از «سنت‌های مقدس» آغاز شده. با در نظر گرفتن این اصل و با توجه به مواضع چپ در ایران باید گفت سپیده صلحجو کاملاً حق دارد، سکولاریسم به صراحت نمی‌تواند بیانگر هویت چپ ایران باشد. تجربة تاریخی نشان داده که «بیانگر» هویت چپ ایران اتحاد و همکاری با راست افراطی، جهت استقرار پوپولیسم است، «آنها این را نیک می‌دانند و به همین دلیل آن‌ را انجام می‌دهند!» چرا که تاریخ پوپولیسم با تلاش سرمایه‌داری برای خروج از بحران آغاز می‌شود.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۷

پاسدار و فرشته!


...
امروز دولت «لیبرال» انگلستان بیش از 300 میلیارد یورو برای خرید بانک‌های رو به ورشکستگی خود اختصاص داد! بله این روزها در غرب «لیبرالیسم» بیداد می‌کند، و در اتحاد جماهیر نوکری هم اخلاقیات و معنویات! آنگلوساکسون‌ها که تا چندی پیش برای تحکیم شعار «اقتصاد آزاد» و «دست نامرئی بازار» جنگ و خونریزی به راه می‌انداختند، چپاول می‌کردند و بجای تولید صنعتی و ایجاد اشتغال، با انتقال صنایع به کشورهای فقیر بازار بورس را رونق می‌بخشیدند تا شیوة قسط و قرض و ابتذال بر ملت‌های ستمدیده در «دهکدة جهانی» حاکم بماند، امروز «دست‌مرئی» دولت را وارد صحنه کرده‌اند تا از طریق دولتی کردن بانک‌ها و مؤسسات مالی ورشکسته همان سیاست را به خیال خام خود تداوم بخشند.

جهت تداوم چنین سیاستی لازم است چپاول ثروت‌های ما ملت شتاب گیرد. و از آنجا که دیگر امکان جنگ افروزی وجود ندارد، از طریق بحران آفرینی می‌باید منافع «لندن»، قبلة اول مسلمانان جهان تأمین شود. این روزها بحران‌های «مطلوب» ریشه در سخنان رحیم مشائی پیرامون «فرشتگان» و یک مدرک تحصیلی تقلبی دارد، آنهم در حکومتی که متقلب بودن مقامات‌اش مثل روز روشن است. مقاماتی که جز جنایت و چپاول و مزدوری برای بیگانگان هیچ در توشه ندارند.

خلاصه بگوئیم، شاخ و شانه کشیدن پاسدار شریعتمداری، پاسدار علی لاریجانی و تولة آخوند مطهری بی‌دلیل نیست. در حکومتی که همة مقامات‌اش بدون استثناء جنایتکار، مزدور و چپاولگراند، سخنان رحیم مشائی در مورد «پرواز فرشتگان» و«دروغگوئی» فردی به نام کردان، معاون سابق پاسدار لاریجانی در مورد مدرک تحصیلی‌اش، «پرستیژ» حکومت «مستقل» را خدشه‌دار کرده! و دیگر کسی با مشکلات کارگران و معلمان و کارتن‌خواب‌ها و دیگر مسائل مهم اجتماعی کاری ندارد. پاسدار شریعتمداری از «اعتماد بیش از حد» مهرورزی به معاون‌اش آزرده خاطر شده، تولة آخوند مطهری، نمایندة «مردم» تهران نیز برای بهبود اوضاع کشور خواهان استعفای کردان است! و احمد توکلی، پسرخالة پاسدار لاریجانی هم تأکید فرموده‌اند که یکصد میلیون تومان اهدائی علی‌کوچیکه به نمایندگان مسجد روضه‌خوان‌ها را دریافت نکرده‌اند. می‌بینیم که مجلس جمکران را قوم و قبیلة «لاری‌جانی» بخوبی «اشغال» کرده‌اند‌! واقعاً که «به چنین مجلس و بر کر و فرش باید ری...»

در مورد وبلاگ «لاری‌جانیان» تأکید می‌کنیم که «انتخابات» مجلس حکومت اسلامی در واقع زمینه سازی برای به دست گرفتن قوای سه‌گانه توسط غلامبچه‌گان سفارت بود. انتخاب پاسدار علی لاریجانی به ریاست مجلس کذا، و دمیدن «بی‌بی‌سی» در شیپور فرمایشات ایشان دال بر خروج حکومت جمکران از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای، در راستای همین سیاست بحران آفرینی می‌تواند بررسی شود. در واقع علی کوچیکه، «مرد قدرتمند» می‌باید خسارات انگلستان و اسرائیل در جنگ لبنان را از جیب ما ملت تأمین کنند، همانطور که محمد مصدق با ملی کردن نفت، بخشی از خسارت بریتانیا ناشی از نتایج استراتژیک جنگ دوم جهانی را جبران فرمودند. بی‌جهت نیست که ایشان به «قهرمان ملی» تبدیل شدند، و هنوز برای نامگذاری یک خیابان در تهران به نام نامی مصدق هیاهو بر سر هیچ به راه می‌افتد.

باید از هوچی‌های محترم بپرسیم خیابان آریامهر که سی سال است به نام وزیر امورخارجة محمد مصدق خوانده می‌شود، گره از کار فرو بستة ما ملت گشوده؟ خوشبختانه شورای کشکی شهر تهران با پیروی از فرمایشات رهبر فرزانه به «نوآوری» پرداخته یک خیابان را هم به نام «عماد مغنیه» نامگذاری کرده تا همه بدانند هر کس در لبنان ضمن مبارزه با آمریکا به نوکری برای گروه برژینسکی اشتغال داشته باشد، و در سوریه با برژینسکی ملاقات کند و منفجر شود، به عنوان پاداش مزدوری، در جمکران یک خیابان به نام او خواهند کرد! پس مزدوران جهان متحد شوید! چون محورهای مزدوری یکی پس از دیگری می‌شکند.

حضور «اهود اولمرت» در مسکو در واقع شرکت در مراسم تدفین محور «تفلیس ـ تهران ـ تل آویو» بود که پس از جنگ 33 روزه و شکسته شدن محور «تهران ـ بیروت ـ تل‌آویو» رخ داد. اهود اولمرت نمایندة محفل جنگ‌طلبان اروپا و آمریکاست که پس از تهاجم نظامی افغانستان و عراق رؤیای جنگ همه جانبه در منطقه را در سر داشتند، و علیرغم همکاری صمیمانة گورکن‌ها نتوانستند به آرزوی خود برسند. به همین دلیل رسانه‌های ینگه دنیا از زبان مقامات امنیتی‌شان ذکر «عادی کردن روابط» گرفته‌اند، چرا که می‌پندارند از این طریق موفق به حضور نظامی در سواحل دریای خزر خواهند شد!

اتفاقاً چند روز پیش، پاسدار سازگارا، یکی از اعضای شبکة لمپن‌های صادراتی جمکران به ینگه‌دنیا، شدیداً برای «کاسپین» نگران شده بود و مراتب دلواپسی خود را از طریق «گویا نیوز» در یک مطلب بی‌سروته، ابلهانه و لبریز از مزدوری و جیره‌خواری ابراز ‌کرده بود. و امروز «رادیو فردا»، از زبان «هیلاری لورت» و همسرش «فلینت» همان می‌گوید که رابرت گیتس ادعا کرده بود! به یاد داریم که رابرت گیتس از قول برژینسکی در ماه نوامبر 1979 چه‌ پاسخی به بازرگان، یزدی و چمران داده بود! ما هم پیشتر در وبلاگ «رابرت قصه گو» تأکید کردیم که این سخنان در واقع مطالبات کنونی ایالات متحد است.

رادیو فردا، مورخ 8 اکتبر 2008 می‌گوید، هیلاری لورت و همسرش، کارمند سازمان سیا و عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا به رئیس جمهور آیندة آمریکا پیشنهاد عادی سازی روابط با حکومت اسلامی را داده‌اند. البته ایندو پیشنهاد کرده‌اند که آمریکا خواهان تغییر حکومت اسلامی نشود، ولی همة اختلافات خود را با ایران حل کند، تا ایران هم در فعالیت‌های هسته‌ای خود تجدید نظر کند. به عبارت دیگر، ما باید آنچنان ابله باشیم که بپذیریم آمریکا نمی‌خواهد مزدوران‌اش را در مرز روسیه به سلاح اتمی مجهز کند و چند برابر آنچه در گرجستان از دست داده، اینبار از طریق ایران به دست آورد!

البته رادیو فردا در گزارش خود از «نبرد» گورکن‌ها با آمریکا نیز پرده بر می‌دارد. به گفتة «جیمز. اف. دابینز»، مذاکره کنندة ارشد بوش در مورد افغانستان، حکومت اسلامی از سال 2001، زمان ریاست جمهوری «حماسة دوم خرداد» در براندازی طالبان با آمریکا صمیمانه همکاری کرده، و دیپلمات‌های‌اش نیز خواهان گسترش روابط با آمریکا شده‌اند، ولی دولت بوش نپذیرفت:

«جیمز. اف. دابینز[در مصاحبه با آسوشیتدپرس گفت] ایران در براندازی طالبان و روی کارآمدن دولت کرزای بسیار مفید بود [...] دیپلمات‌های ایرانی در همان زمان روشن کردند که خواهان رابطة گسترده‌تر با ایالات متحد هستند، اما دولت بوش علاقه‌ای به این امر نشان نداد.»


دلیل رد تقاضای نوکران کاخ‌سفید به احتمال زیاد این بوده که گاوچران‌ها شکم‌شان را برای جنگ همه جانبه در منطقه صابون مفصلی زده بودند، و طبق این برنامة «رویائی» ارتش عموسام قرار بود حکومت فرسودة آخوندها را با یک حکومت فاشیست و تازه نفس، متشکل از اوپوزیسیون و دیگر لمپن‌های صادراتی جمکران «بازتولید» کند، ولی این برنامه شکست خورد و حضرت اولمرت برای کوبیدن آخرین میخ تابوت «جنگ همه جانبه» راهی مسکو شدند.

امروز در شهر «اویان» فرانسه، ‌ خطوط نوین سیاست جهانی ترسیم خواهد شد و اتحاد جماهیر نوکری ناچار به پیروی از همین سیاست نوین خواهد بود. پس بهتر است فعلة فاشیسم،‌ به ویژه تشکل‌های سرکوب دانشجوئی از قبیل ادوار و تحکیم وحدت پیرامون انتخابات مضحک ریاست جمهوری جمکران هیاهوی بی‌دلیل به راه نیاندازند، و پاسدار شریعتمداری هم لحظه‌ای از دمیدن در بوق‌ تبلیغات اربابان‌اش باز ایستد، شاید ماجرای مانور نظامی روسیه را از زبان «مهرنیوز» بشنود.

همزمان با نفس‌کش‌طلبی‌های علی‌مطهری در مجلس روضه خوان‌ها، و ابراز ارادت مهرورزی به ایالات متحد، و به ویژه عربده‌جوئی‌های «دی هوپ شفر» در باب عدم امکان ممانعت از تجهیز حکومت ملایان به سلاح هسته‌ای، روسیه پس از 24 سال، مانور بمب‌افکن‌های استراتژیک خود را با تجهیزات رزمی کامل و مهمات واقعی از سر گرفت! به گزارش مهرنیوز، مورخ 16 مهرماه سالجاری، این مانور در 25 سال اخیر بی‌سابقه است و طی سال 2009 چندین بار تکرار خواهد شد. نیازی به توضیح نیست که هدف از چنین مانوری تهدید مستقیم اربابان حکومت «نه شرقی نه غربی» جمکران است.









نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

سه‌شنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۷

لاری‌جانیان!


...
در توضیح وبلاگ «ستیلوس» یادآور شویم که مطالب کشکی پاسداراکبر، سروش یا مهاجرانی در ردة بحث‌های انحرافی قرار دارد، بحث‌هائی که فقط برای به بیراهه کشاندن افکار عمومی و ایجاد ابهام مطرح می‌شود. ویژگی بحث‌های انحرافی این است که بر مسائل پوچ یا «معنوی» متمرکز شده، با مسائل واقعی و مادیات بیگانه ‌است. از طرف دیگر پر واضح است که پرسش‌های مطرح شده در چنین بحث‌هائی هرگز پاسخ علمی و صریحی نخواهد یافت. و با تدوام این نوع پرسش‌های پوچ می‌توان مخاطب را هر چه بیشتر در ابهام فرو برد. چرا که در واقع هیچکس نمی‌تواند از نظر علمی ثابت کند که خدا وجود دارد یا خیر! هیچکس نمی‌تواند ثابت کند که قرآن وحی شده یا اینکه امام زمان وجود خارجی دارد. طرح چنین مطالبی همانطورکه دیروز هم گفتیم بخشی است از پروپاگاند استعماری، و تهاجمی است آشکار به حریم اعتقادات قلبی، ایمان و «باورهای» مردم؛ اینهمه جهت ایجاد تزلزل اجتماعی.

از این گذشته پاسداراکبر، استاد سروش و پروفسور عطاالله مهاجرانی و شرکاء سواد کافی جهت طرح و بررسی چنین مطالبی را به هیچ عنوان ندارند. این مسائل صرفاً مطرح می‌شود تا علاوه بر تغذیة سایت‌های ابتذال پرور زمانه، گویانیوز، و ... علوفه‌ای هم برای تغذیة اهالی حنازرچوبه و «فارس نیوز» فراهم آورد و افکار عمومی را به بیراهه بکشاند. بی‌جهت نیست که ساواک در حکومت اسلامی، عملة فاشیسم را به ینگه دنیا ارسال می‌کند. هدف از صادرات زباله از جمکران به ایالات متحد ایجاد «شبکه» و «پایگاه سرکوب» جهت تشدید سرکوب در داخل و خارج مرزهاست. همانطور که دیروز هم گفتیم اظهارات احمقانة امثال سروش و پاسداراکبر در واقع به دستاربندان حکومتی امکان می‌دهد تا هر چه بیشتر به عربده‌جوئی بپردازند و با ارعاب مردم برای دفاع از اسلام «قیام» کنند.

مردم نیک آگاه‌اند که در رأس هرم قدرت در ایران به جز جنایتکار و چپاولگر هیچ ننشسته. مردم می‌دانند که اکبربهرمانی، علی خامنه‌ای و دیگر پادوهای استعمار آنچه می‌نمایند، نیستند. مردم می‌دانند که اگر روزی منافع استعمار ایجاب کند که اسلام از صحنة سیاست کنار برود، همین افراد بلافاصله رنگ عوض خواهند کرد، و «دستار» که هیچ «ردا» را هم در گرو منافع اربابان فدا می‌کنند. در نتیجه تنها دلیل انعکاس مزخرفات «استاد» سروش و پاسداراکبر در سایت‌های فارسی زبان برونمرزی، فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی برای رسانه‌های حکومت اسلامی است. خلاصه بگوئیم اگر مطلبی جنبة علمی و فرهنگی داشته باشد، نه در رسانه‌های جمکران منتشر می‌شود، نه در «گویا‌نیوز»، «زمانه»، «بی‌بی‌سی» و شرکاء اینان، چرا که هدف این رسانه‌ها جز ترویج «عوامگرائی» نیست.

همانطور که پیشتر گفتیم، عوام‌گرائی همزمان ابتذال، شورش و سرکوب را در خود مستتر دارد. کافی است نگاهی به مطالب مهوع پارسی‌پور بیاندازیم که آینة تمام‌نمائی از ابتذال اندرونی «حاج‌آقا» است، و مسیر حرکت تبلیغات استحماری را آشکارا، قدم به قدم دنبال می‌کند. یکی از اهداف وی تمرکز تمامی مسائل و مطالبات زنان بر محور «روابط جنسی» است، عملی که مطالبات حقوقی، اجتماعی و فرهنگی زنان را نادیده می‌‌گیرد. در همین راستا انتشار مهملات پاسدار اکبر پیرامون «معنویات» شیعی‌مسلکان نیز تلاشی است مزورانه برای مسکوت گذاردن مطالبات کارگران، معلمان، دانشجویان و به طور کلی «مطالبات واقعی» مردم ایران. این مختصر را گفتیم تا گردانندگان سایت‌های فرهنگی رادیو زمانه، بی‌بی‌سی، گویا نیوز، و ... بدانند که مسیر حرکت‌شان کاملاً «مشخص» است: گسترش دامنة ابتذال سیاسی و پوشاندن مسائل واقعی و مشکلات مادی با انتشار مطالب صدمن‌یک‌قاز پیرامون «معنویات»! البته این تلاش‌های فرهنگی چندین هدف را همزمان دنبال می‌کند؛ مهمترین این اهداف نابودی فرهنگی و فرسایش جامعة ایران است که از طریق ایجاد «بحران» همه جانبه صورت می‌گیرد.

جهت ایجاد زمینة‌ براندازی، همچنانکه در مورد کودتای بهمن 1357 شاهد بودیم لازم است به دور باطل «قانون‌شکنی» و «بحران» در کل جامعه میدان داده شود. قانون شکنی منجر به هرج و مرج می‌شود و هر چه دامنة قانون شکنی وسعت یابد هرج و مرج هم گسترش خواهد یافت. نیازی به توضیح نیست که قانون شکنی حاکمیت، به برکت «ابهام» موجود در قوانین «توجیه» می‌شود و تداوم آن زمینة «بحران» را فراهم می‌آورد. چرا که حکومت قانون شکن در واقع مردم را سرکوب می‌کند و مردم در برابر سرکوب واکنش نشان خواهند داد. همانطورکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، «شورش» واکنش طبیعی و نه منطقی به سرکوب است. و به همین دلیل حکومت اسلامی با تکیه بر اربابان در غرب برای فراهم آوردن زمینة شورش تلاش فراوان به خرج می‌دهد.

آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک که از تکرار سناریوی کلنل آیرون‌ساید ناامید شده‌اند، رؤیای تکرار سناریوی 28 مرداد را در سر می‌پرورانند. در این راستا پاسدارهای آخوندپرست و سلطنت‌طلب فارس نیوز از شکستن مرزهای هوائی ایران توسط یک هواپیمای حامل نظامیان آمریکائی «خبر» داده، و اعلام می‌دارند که جنگنده‌های جمهوری اسلامی این هواپیمای «فالکن» را مجبور به فرود کردند. به ادعای فارس‌نیوز در این هواپیما از ژنرال و هر چه به کار کودتا آید وجود داشته. ولی مأموران جمکران پس از «سلام و علیک» با سرنشینان هواپیما متوجه می‌شوند که اینان منظور بدی نداشته‌اند، می‌خواستند از ترکیه به افغانستان بروند اشتباهی به ایران آمده‌اند!

می‌دانیم که به زعم پاسداران فارس نیوز هواپیما «رادار» ندارد! خلبان برای مشاهدة خط مرزی از پنجره سرش را بیرون می‌آورد و اطراف را دید می‌زند! و در چنین شرایطی مسلم است که اگر هوا ابری باشد، یا اینکه باران ببارد، و یا اصلاً توفان شده باشد و خلبان هم یا چشمانش ضعیف باشد و یا اصلاً کور مادرزاد، مرز شکنی غیرقابل اجتناب می‌شود! ولی سرانجام رسانه‌ها اعلام کردند که این «هواپیما» متعلق به مجارستان بوده و «گاوچران» در آن حضور نداشته! همة این «اخبار» همزمان در رسانه‌های گورکن‌ها و اربابان‌شان منتشر شده، تا هر چه بیشتر بر «ابهام» بیفزاید: ابهام سیاسی، ابهام نظامی، ابهام خبری، و ... و بهتر بگوئیم ابهام همه جانبه! در راستای اعمال چنین سیاستی است که مهرورزی می‌باید نقش حاکم مستبد را بر عهده گیرد تا غلامبچة سفارت، علی‌کوچیکه در نقش مصدق‌السطنه به بحران سازی پرداخته زمینه یک کودتای خوب را فراهم آورد!

پاسدار علی لاریجانی و برادر عیال‌اش، علی مطهری که او هم نمایندة «مسجد» است امروز بر علیه دولت قیام فرموده‌اند. پاسدار لاریجانی فرموده‌اند، هر وزیری که سه پرسش «مجلس» را پاسخ ندهد باید برود! می‌دانیم که هیچ وزیری نمی‌تواند به پرسش‌های علی‌کوچیکه پاسخ دهد. غلامبچة سفارت مانند «سفنکس» است، همان موجود افسانه‌ای در تراژدی یونان که فقط «ادیپ» می‌توانست پاسخی برمعماهای‌اش بیابد و «شهر» را از خطر برهاند، و با اینکار خودش را هم به نابودی کشاند. چرا که از قضای روزگار پاداش رهائی شهر، ازدواج با ملکه بود و ملکه کسی نبود، جز مادر خود ادیپ! حال باید دید در حکومت جمکران که ازدواج موقت رایج است و سرداران فاتح در جنگ با آمریکا همگی بنگاه اجاره و فروش پریرویان و مه‌پیکران باز کرده‌اند، کدام «وزیر» حاضر است به پرسش‌های «سفنکس» جمکران پاسخ دهد و مادر پیر و پژمرده خود را به عنوان پاداش دریافت کند؟ مسلماً هیچ وزیری پاسخگو نخواهد بود و پاسدارلاریجانی که در رأس قوة مقننه قرارگرفته‌اند، و از طریق برادرشان قوة قضائیه را هم تحت نظارت دارند، قوة مجریه را نیز به این ترتیب «تعیین» خواهند فرمود. و خلاصه باید در انتظار آغاز خلافت سلسلة «لاری‌جانیان» باشیم، با کمک علی مطهری!

علی مطهری که یک دکترای «واقعی» در مهمل‌گوئی دارد خواهان استعفای کردان شده. البته تولة آخوند مطهری زمانیکه همین کردان معاون پاسدار لاریجانی بود خفقان اختیار کرده، و متقاضی رعایت حجاب و حذف تعطیلات نوروز می‌شد! ولی امروز اوضاع تفاوت کرده! در نتیجه علی مطهری که مانند پدرش نان را داغ‌وداغ و تنوری و همیشه به نرخ روز می‌خورد، حجاب زنان و نوروز را رها کرده برای علی کوچیکه پامنبری می‌خواند. متن چرندیات هر دو غلام‌بچة سفارت در «مهرنیوز» و «فارس نیوز»، مورخ 7 اکتبر 2008 موجود است. دلیل جنگ زرگری مسجد شورای جمکران به رهبری غلامبچة سفارت با دولت احمدی نژاد را می‌باید در اختلافات سازمان ناتو با روسیه جستجو کنیم.

در پی تداوم کشمکش سازمان ناتو با روسیه بر سر مسائل گرجستان، «دی هوپ شفر»، دبیرکل ناتو که اصولاً در مذاکرات هسته‌ای هم شرکت ندارد، در «بی‌بی‌سی»، رادیو فردا و همکاران دیگر این رسانه‌ها، مورخ هفتم اکتبر 2008، به نوکران این سازمان در جمکران اطمینان داد که می‌توانند با خیال آسوده به زوزه کشیدن ادامه دهند و با پافشاری بر شعار «غنی‌سازی، حق مسلم ماست»، نه تنها ارعاب مردم را تداوم بخشند که همزمان از به راه انداختن نیروگاه بوشهر توسط روسیه هم جلوگیری کنند! چرا که به راه افتادن این نیروگاه منافع استعمار را واقعاً خدشه دار خواهد کرد و می‌دانیم که منافع غرب همان «سیطرة» حکومت اسلامی است. اتفاقاً آقای رئیس‌دانا هم در بلژیک، مقر فرماندهی سازمان ناتو، مراتب ناخرسندی خود را از احداث نیروگاه هسته‌ای در ایران اعلام فرمودند و تأکید کردند که انتخاب انرژی «مسئلة داخلی» است. البته پیشتر خطوط اصلی سخنان آقای رئیس‌دانا را که یکی از «داسیون» سرشناس بلاد اسلام‌اند بررسی کردیم و نیازی نیست تکرار کنیم که حداقل ما از همسوئی مطالبات گاوچران‌ها و احزاب چپ‌نمای اروپا با «داس‌الله» به هیچ عنوان تعجب نمی‌کنیم. ولی اگر ما ملت حق انتخاب انرژی مورد نیاز خود را می‌داشتیم، می‌بایست نیروگاه‌های تولید انرژی با باد و آفتاب داشته باشیم که آلایندة محیط زیست هم نیست. ولی متأسفانه، و برخلاف افاضات جناب «رئیس‌دانا»، انتخاب با ما نیست. «حق انتخاب» با استعمار است که حکومت اسلامی را حمایت می‌کند.

اگر ما ملت حق انتخاب می‌داشتیم، مسلماً مشتی لات و اوباش حوزه و بازار در جایگاه حاکمیت بر ملت ایران قرار نمی‌گرفتند، و «هادی قابل» نمی‌توانست حکومت طالبان افغانستان و حکومت توحش جمکران را «دمکراسی افغانی و دمکراسی ایرانی» بخواند! اگر حق انتخاب با ما بود، مسلماً روضه‌خوان‌های جیره خوار سازمان سیا مشتی چماقدار و لمپن فرهیخته را به عنوان آلترناتیو یا اوپوزیسیون رسمی خود به غرب «صادر» نمی‌کردند. و بالاخره اگر حق انتخاب با ما بود کسی نمی‌توانست با تکیه بر محرومیت بهائیان از تحصیل در آکادمی‌های «جهل و توحش» جمکران، حکومت مشتی روضه‌خوان و ملای جیره خوار استعمار را با امپراطوری ساسانی «مقایسه» کند!

ما،
فاتحان شهرهای رفته بربادیم
[...]
راویان قصه‌های رفته از یادیم
[...]







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

دوشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۷

ستیلوس!


...
هان، کجاست؟
پایتخت این دژآئین قرن پرآشوب.
قرن شکلک چهر،
[...]
قرن خون آشام
[...]

هدف استعمار از استقرار حکومت دینی در ایران خارج از سرکوب مردم و چپاول ثروت‌های ملی، ایجاد تزلزل در اعتقادات قلبی مردم به دین و باورهای‌شان ا‌ست. در این راستا همزمان با ورود «دین» به عرصة «سیاست»، حریم خصوصی نیز از میان برداشته می‌شود. ابتدا حریم خصوصی زندگی مردم مورد تهاجم حکومت قرار می‌گیرد، و پس از آن تهاجم به ایمان مردم آغاز می‌شود. به این ترتیب است که اعتقادات فردی مردم در رسانه‌ها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم مورد انکار و تخطئه قرار می‌گیرد. اینکار توسط لمپن‌های فرهیخته‌ای از قماش سروش، آقاجری، و ... آغاز شد. و امروز نوبت به پاسدار اکبر و مهاجرانی رسیده که به بحث علمی پیرامون امام زمان بپردازند و به فارس نیوز و حنازرچوبه امکان دهند تا به صورت غیرمستقیم اعتقادات مردم را تخطئه کنند.

اگر به سیر تحول حکومت اسلامی نیک بنگریم خواهیم دید که تحمیل حجاب بر زنان در واقع به کشف حجاب و برهنگی حوزه‌های علمیه منجر شده. و این حکومت بحث‌های «تخصصی» حوزه‌های علمیه را به کوچه و بازار کشانده. می‌دانیم که در حوزه‌های علمیه، خارج از زبان ابتذال منهیات و زبان قصه‌پردازی و حدیث و روایات، زبانی کم‌یابیش والا و فلسفی نیز وجود دارد. هر چند که در ایران به دلیل فقرفرهنگی و سرکوب استعماری حوزه‌های علمیه در مجموع ریشة اصلی خود را در ابتذال می‌جویند و اوباش پرور شده‌اند. ولی با استقرار حکومت اسلامی آنچه از حوزه‌های علمیه خارج از ابتذال قرار داشت، از طریق بحث‌های «فلسفی» عملة فاشیسم پای به لجنزار استعمار گذارد. و این نتیجه‌ای است که استعمار جهت نابودی پایه‌های فرهنگی در جامعه به دنبال آن بود.

مزورانه‌ترین سیاست استعمار برای نابودی اخلاقیات و اعتقادات مردم از طریق استقرار حکومت دینی میسر شده. چرا که به این ترتیب می‌توان تیشه به ریشة باورهای سنتی مردم زد و «دین خواص» را جایگزین باورهای قلبی عوام کرد. «دین‌خواص» همانطورکه پیشتر هم گفتیم توسط فاشیست‌ها و با سرقت از فلسفة افلاطون ساخته و پرداخته شده. و به همین دلیل قوم و قبیلة شریعتی به تدریس آن در جهل‌ستان‌های نخبه‌پرور جمکران اشتغال دارند. و پاسدار اکبر هم که از لمپن‌های سرشناس و نخبة حکومت اسلامی به شمار می‌رود، از «حکومت خواص» بسیار طرفداری می‌کند. یک کتاب هم در همین زمینه برای‌ وی نوشته‌اند که در واقع مروج نظریات فاشیستی مک‌فال است.

«اریش اوورباک» در سال 1892 در برلین متولد شد، و در سال 1929 در دانشگاه «ماربورگ» به تدریس پرداخت. در سال 1935 نازی‌ها به دلیل یهودی بودن، از ادامة کار وی جلوگیری کردند. اوورباک ابتدا به استانبول تبعید شد و شاهکار خود، «میمه‌زیس» را در این شهر خلق کرد. در سال 1947 اوورباک به ایالات متحد رفت و در دانشگاه‌های آمریکا به تدریس پرداخت. اریش اوورباک در تاریخ 13 اکتبر 1957 در ایالات متحد درگذشت.

«اریش‌اوورباک»، زبان‌شناس و منتقد ادبی بسیار سرشناس «مکتب ستیلیستیک آلمان» می‌گوید، «ستیلیستیک» برخورد دو شیوة متضاد است، در «بازتاب دادن به واقعیت»: «شیوة‌ والا» و «شیوة مبتذل»، یا همان شیوة ملهم از ادبیات ادیان ابراهیمی، که اوورباک آن را شیوة «یهودی ـ مسیحی» ‌نامیده. ‌اما پیش از ادامة مطلب لازم است توضیح دهیم چرا مترادف واژة ستیلیستیک در زبان فارسی را به کار نمی‌بریم؛ یک واژة فارسی در این مقام بار «فرهنگی ـ تاریخی» واژة ستیلیستیک را نخواهد رساند.

ستیلیستیک از واژة «ستیلوس» در زبان لاتین مشتق شده. «ستیلوس» ابزار فلزی یا استخوانی نوک تیزی بوده که در گذشته‌ها از آن برای نوشتن روی لوح مومی استفاده می‌کرده‌اند. انتهای «ستیلوس» صاف و پهن بود و برای پاک کردن نوشته به کار می‌رفت. واژة‌ ستیلوس از فعل «استیت»، به معنای «شیوة بیان» گرفته شده. و پس از گذشت سده‌ها، ابزار نگارش، یا همان قلم را در زبان فرانسه «ستیلو» ‌می‌خوانند.

البته این اصل مسلم است که هر کسی قلم به دست ‌گیرد الزاماً صاحب سبک شناخته نمی‌شود. بهتر بگوئیم هر کس سواد خواندن و نوشتن دارد نویسنده و صاحب سبک نیست. البته چارچوب بحث امروز ما به سبک «نگارش سیاسی» محدود می‌شود، نه به شیوه‌های مختلف بیان در معنای عام. چرا که دامنة شیوة بیان از ادبی، اداری، تبلیغاتی تا شیوة بیان مبتذل گسترده است. حال بازگردیم به «ستیلیستیک» یا برخورد زبان ابتذال، ملهم از ادیان ابراهیمی با زبان والای حماسی که در یونان باستان همان «زبان اودیسه» است.

با تکیه بر تعریف «اوورباک» اگر نگاهی به سایت‌های فارسی زبان در داخل و خارج از ایران بیافکنیم خواهیم دید که جز «زبان ابتذال» و «زبان سرکوب» هیچ ادبیات دیگری در رسانه‌های ایرانی مشاهده نخواهیم کرد. در وبلاگ دیروز فرازهائی از پاسخ وزین علی افشاری به ابراهیم یزدی را آوردیم. در مطلب وی بجز آیات قرآن، ارجاعات قرآنی، دروغ، شایعه پراکنی، واژگون نمائی و تبلیغات سیاسی آمریکا‌پرستانه هیچ نیست. افشاری همانطور که گفتیم از غلامان اعزامی ملامحمد اردکانی به ینگه دنیاست. اما هنوز به مقام و مرتبة پاسداراکبر گنجی دست نیافته. چرا که سایت زمانه از زبان پاسدار اکبر، این لمپن فرهیخته، پروپاگاند مبتذل استعمار ایالات متحد را به رسانه‌های حکومت اسلامی «منتقل» می‌کند.

هان، کجاست؟
پایتخت این بی‌آزرم و بی‌آئین قرن

با انعکاس لجن‌پراکنی‌های پاسدار اکبر در خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی امروز دور ابتذال استعماری کامل شده، و پیوند تبلیغات سازمان سیا با تبلیغات حکومت اسلامی را از طریق «سایت زمانه» آشکارا می‌توان مشاهده کرد. امروز خبرگزاری حنازرچوبه با اشاره به مهملات گنجی که در سایت زمانه و شرکاء منتشر می‌شود «تیتر» زده بود، ‌ «امام زمان وجود ندارد».

پیشتر گفتیم که یکی از اهداف استعمار در ایران گسترش «ابتذال» تحت عنوان «آزادی» است. اما زمانیکه «آزادی» چارچوب قانونی و حقوقی نداشته باشد تبدیل به هرج و مرج خواهد شد و آنچه از هرج و مرج بر می‌خیزد همان عوام‌گرائی و حاکمیت اراذل خواهد بود. بازتاب حاکمیت اراذل را امروز در رسانه‌های فارسی زبان در داخل و خارج از مرزها شاهدیم. اینان تحت عنوان حمایت از «دین» آشکارا پرچم جنگ با اعتقادات دینی مردم را برافراشته‌اند. و اما اعتقادات مردم چیست؟

اعتقادات مردم، ایمان‌شان به معنویاتی است که در عرصة حکومت غایبان اصلی به شمار می‌روند، چون در ایمان مردم، جنایت، دروغ و چپاول و مزدوری «اصول دین» شناخته نمی‌شود. مردم می‌پندارند که علی و محمد جوانمرد و عادل و شریف بوده‌اند. مردم می‌پندارند که خداوند از طریق جبرئیل پیام خود را به محمد «وحی» کرد. ‌مردم می‌پندارند که روزی امام زمان می‌آید و بدی‌ها و ظلم و ستم پایان می‌گیرد. مردم می‌پندارند قرآن به محمد وحی شده، مردم می‌پندارند امام زمان وجود دارد و روزی ظهور خواهد کرد. در حوزه‌های علمیه پیرامون این مسائل اگر بحث و جدلی هم باشد به عرصة عمومی وارد نمی‌شود، چون اعتقادات مردم را نمی‌توان متزلزل کرد. اما پس از استقرار حکومت اسلامی شاهد نوعی کشف حجاب از دین هستیم و می‌بینیم که مسائل تخصصی حوزه‌های علمیه از زبان مزدوران استعمار به عرصة عمومی وارد شده. تاکنون «تقلید» و «وحی» در رسانه‌ها به زیر سئوال رفته، و اکنون نوبت به «امام زمان» رسیده که یک پاسدار مفلوک و کم سواد، به نام اکبر گنجی قلم به دست گیرد و بر نبود‌‌ن‌اش تأکید کند!

می‌دانیم که پاسدار اکبر به دلیل شرکت فعال در گسترش ابتذال و سرکوب چندین قلم طلائی هم «جایزه» گرفته. سیرک سیار پاسدار اکبر با پیوند لیبرالیسم به شکم و قرمه‌سبزی آغاز شد، و ما دریافتیم که محمد‌خاتمی فاشیست، یک لیبرال است، و لیبرالیسم مانند «قرمه سبزی» خوردنی است و شیاد اردکان لیبرالیسم می‌خورد و انکار می‌کند. بیش از دو سال از حضور اکبر گنجی در ایالات متحد می‌گذرد و خوشبختانه این لمپن فرزانه هم مانند دیگر فرستادگان ساواک جمکران در ایالات متحد نه مشکل مالی دارد نه مشکل اقامت! ایشان که پیشتر چماق به دست داشتند، اکنون قلم به دست گرفته و مانند عطاالله مهاجرانی نان «فرزانگی» خود را می‌خورند. بهتر بگوئیم، علاوه بر علم و دانش، صاحب سبک بوده و «ستیلیستیک» مقالات‌شان شناخته شده ‌است. ستلیستیک عملة فاشیسم فاقد «شیوة والا» است، و فقط از یک شیوة واحد بیان پیروی می‌کند: شیوة بیان ملهم از ادیان ابراهیمی، یا همان شیوة ابتذال.

هان، کجاست؟
پایتخت این دژآئین قرن پرآشوب.
[...]
کاندران با فضلة موهوم [...]
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می‌آشوبند
هر چه هستی، هر چه پستی، هر چه بالائی
سخت می‌کوبند
سخت می‌روبند





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

یکشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۷




یازده فرمان!


...
تفاوت دستاربند و خبرنگار در این است که دستاربند خبرهای عالم غیب و جهان معنوی را بیان می‌کند و خبرنگار رخدادهای این جهان «دون» را. نعلین‌ها برای پخش اخبار معنوی دست‌شان باز است و هیچ معیاری را نباید رعایت کنند. در جهان نعلین‌ها انسان از خود هیچ اراده‌ای ندارد، همواره از سوی خداوند «برانگیخته» می‌شود در نتیجه همة اعمالش به عنوان خواست خدا قابل «توجیه» است. ولی خبرنگار و خبر از چنین امتیازاتی برخوردار نیستند. خارج از حوادث طبیعی از قبیل سیل و زلزله و ... که عامل آن در طبیعت نهفته، در پس هر رخداد دیگر «عامل انسانی» قرار دارد که در «زمان» و «مکان» مشخص، عملی را به دلیل خاصی انجام می‌دهد، و اعمال‌اش پیامدهائی دارد. ولی این روزها خبرها به طریقی پخش می‌شود که نه معنوی است، نه مادی؛ بیشتر به شوخی می‌ماند!

رسانه‌های غرب گاهی چنان اخباری انتشار می‌دهند که درک آن غیرممکن می‌نماید. دیروز همزمان با حضور معاون رایس، جان نگروپونته، و رامسفلد در عراق، دو هلیکوپتر ارتش آمریکا در بغداد سقوط کرد، و معلوم شد یک سرباز عراقی هم کشته شده! تمام کانال‌های تلویزیون و سایت‌های اینترنتی در بلاد غرب خبر از کشته شدن یک سرباز عراقی می‌دادند! ظاهراً سرباز کذا با هر دست یکی از هلیکوپتر ها را چسبیده بود! هنوز هم مشخص نشده سقوط این‌دو هلی‌کوپتر چند کشته و زخمی بر جای گذاشته! این شیوه را اعمال سیاست «کاپیتولاسیون رسانه‌ای» گویند. بگذریم!

در پی «افشای» متن مذاکرات محرمانة «شرارد کوپر» با سفیر فرانسه در کابل توسط کلودآنجلی در «کانارآنشنه»،‌ که تکذیب وزارت امورخارجة انگلستان را در پی داشت، امروز یکی از فرماندهان ارشد ارتش انگلستان در افغانستان، درتأئید بیانیة ملامحمد عمر فرموده‌اند، پیروزی قطعی بر طالبان ممکن نیست. مسلم است که پیروزی قطعی بر طالبان ممکن نیست! یک شاخه از طالبان تحت حمایت ناتو حاکمیت افغانستان را در دست دارد، و شاخة دیگر که توسط ارتش اسلام پرور ناتو تجهیز می‌شود،‌ نقش «مقاومت» در برابر اشغالگران را ایفا می‌کند. در واقع جنگی با طالبان در کار نیست که کسی در آن پیروز شود. کافی است اعضای ناتو از تحویل سلاح و تجهیزات به طالبان خودداری کنند، طالبان خلع سلاح خواهند شد. ولی همانطورکه گفتیم تهاجم وحشیانه به افغانستان در واقع برای تداوم حاکمیت طالبان بود نه برای نابودی آنان. افغانستان اشغال شد تا راه‌های ارتباطی و مسیر انتقال انرژی از شمال به جنوب تحت کنترل سازمان آتلانتیک شمالی قرار گیرد.

سایت نیویورک تایمز، مورخ 4 اکتبر 2008، می‌گوید برادر حمید کرزای به قاچاق هروئین مشغول است! و نیازی به توضیح نیست که «تجارت»‌ برادر رئیس جمهور افغانستان تحت نظارت و حمایت ارتش ناتو صورت می‌گیرد. ولی نیویورک تایمز به این بخش از فعا‌لیت‌های ناتو نمی‌پردازد، چون اسلام خدشه دار خواهد شد.

امروز فیگارو به نقل از خبرگزاری فرانسه دو شرط خاتمی را در بوق و کرنا گذاشته بود، بدون اینکه دو شرط کذا را به اطلاع ما خوانندگان از همه جا بی‌خبر برساند! به ادعای فرانس پرس،‌ خاتمی بر سر مطالبات مردم ایران با آنان به تفاهم هم رسیده! البته در خبر کذا هیچ اشاره‌ای نشده بود که ملامحمد خاتمی به مردم گفته مطالبات‌شان از چاه جمکران نباید فراتر رود، چون در اینصورت هر دانش‌آموز دبیرستانی متوجه می‌شد که ملامحمد اردکانی به عوامفریبی مشغول است و شعار پوچ می‌دهد. ولی میزان درک و فهم سیاسی در جهل‌ستان‌های اسلامی، واقع در ایران و ینگه دنیا، آنقدر پائین است که هیچ تهدیدی متوجة دو شرط «آزادی‌بخش» ملامحمد اردکان و غلامان و کنیزکان‌اش نخواهد بود.

همه خود را برای «انتخابات» در حکومت مدعی تقدس‌الهی آماده می‌کنند و مانند سگ هار به جان یکدیگر افتاده‌اند. جوجه پاسداران «فارس نیوز» به پیروی از پاسدار شریعتمداری، حاج آبراهام یزدی را جاسوس و مزدور می‌خوانند. البته چندان بی‌ربط نمی‌گویند ولی این خصوصیات شامل کل مقامات جمکران می‌شود، نه یک یا چند تن از آنان. مگر پاسدار لاریجانی، اکبر بهرمانی، ولایتی و رهبر فرزانه مزدور استعمار نیستند؟

«فارس نیوز»، مورخ 12 مهرماه سال‌جاری، به نقل از سردار محمد درودیان می‌نویسد، 10 روز پیش از اشغال سفارت آمریکا، رئیس سازمان سیا در ایران ضمن ملاقات با یزدی وی را در جریان حملة عراق به ایران قرار داده بود! البته سردار درودیان در ادامه ادعا می‌کند که اشغال سفارت هیچ ارتباطی با جنگ نداشته! حال آنکه می‌دانیم، اشغال سفارت به تحریم و سپس به جنگ انجامید. در واقع این «سردار» مانند دیگر سرداران فقط مهمل می‌گویند. پس ایشان را رها کرده به سراغ فردی به نام علی افشاری می‌رویم که مانند دیگر غلامان ملامحمد از زندان اوین مستقیماً به آمریکا ارسال شده‌اند، و ادعا می‌کند،‌ پادوی آمریکا هم نیست!

سایت گویا نیوز، مورخ 13 مهرماه سالجاری،‌ مطلبی از علی افشاری منتشر کرده سرشار از آیات قرآن که در آن راست و دروغ به هم بافته شده، تا مخاطب به بیراهه کشانده شود. البته در این مطلب مانند دیگر مطالب فعلة فاشیسم، تنور تبلیغات برای «اسلام راستین» و پیروان «راه حق مزدوری» برای آمریکا داغ و گرم است. در هر حال ما به آن بخش از این مطلب که در آن ارتباط مقامات حکومت اسلامی با ایالات متحد «برملا» شده، اکتفا خواهیم کرد، چرا که پادوئی حکومت اسلامی برای حاکمیت آمریکا امروز بر کسی پنهان نیست. افشاری می‌نویسد:

«اعطاء هدیة آزادی گروگان‌ها به رونالد ریگان، ماجرای ایران کنترا و مک فارلین،‌ پذیرش قطعنامة 598 پس از سقوط هواپیمای مسافربری ایران [...]‌مذاکرات با ریچارد آرمیتاژ در دورة اول ریاست جمهوری بوش و تلاش بی‌وقفة دولت احمدی نژاد در گفتگو با [آمریکا] ادعاهای آمریکا ستیزی بخش اصلی قدرت را زیر سئوال می‌برد.»

البته ما بارها تکرار کرده‌ایم که حکومت اسلامی آفریدة ایالات متحد است و ‌شعارهای آمریکا ستیزی این حکومت دست نشانده در واقع زدن نعل وارونه است. ما بارها گفتیم که سپاه منفور پاسداران با ارتش آمریکا در اشغال افغانستان و عراق همکاری داشته و دارد. ولی بهتر است این سخنان از زبان شرکای همین حکومت و عوامل سرکوب در دانشگاه نقل شود، که اخیراً گویا به یاد «منافع ملی» هم افتاده‌اند. افشاری می‌گوید:

«آنها [...] التفاتی به منافع ملی ندارند [...] بهتر است [گردانندگان سایت خبرگزاری فارس] بررسی کنند که مفاد مذاکرات بهشتی با دیپلمات‌ها و مامورین امنیتی آمریکائی قبل و بعد از پیروزی انقلاب که عمدة آنها بدون اطلاع شورای انقلاب بوده [...] چه بوده‌ است؟ [...]کسانی که در عراق رادیوی روحانیت را اداره می‌کردند چه همکاری‌هائی با رژیم بعثی عراق داشتند؟»


فکر نمی‌کنیم چنین اظهاراتی نیازمند تفسیر باشد! مزدوری مقامات جمکران در راه منافع استعمار روشن است. ولی افشاری گویا نمی‌داند که ابراهیم یزدی با گردانندگان رادیوی کذا در عراق و با کسانی که گروگان‌ها را به حضور ریگان اهداء کردند نسبت خانوادگی هم دارد! یا ایشان دیگران را ابله پنداشته‌اند، چون ادعا می‌کنند که طی جنگ سرد آمریکا از مذهبی‌ها حمایت نمی‌کرد! به زعم ایشان حتماً دست الهی حامی اینان بوده! می‌دانیم که الله دست ندارد، پس کدام سیاست از تشکل‌های اسلامی در ایالات متحد و اروپا حمایت می‌کرد؟ نکند خمینی ‌دجال و بنی‌صدر یا شیخ مهدی بازرگان مارکسیست بودند و مورد حمایت اتحادجماهیر شوروی قرار داشتند؟! بله، همانطور که می‌بینیم در مطالب اعضای «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» مانند آیات قرآن تناقض فراوان است!

افشاری ادعا کرده در سلول انفرادی از وی خواسته‌اند بنویسد که «ابراهیم یزدی تحت نظارت جرج تنت، رئیس سازمان سیا عامل براندازی خاموش است و در تشکل‌های دانشجوئی نفوذ کرده و ...» و افشاری در سلول انفرادی در برابر خواست بازجویان ساواک «مقاومت» کرده! البته ما به سردار درودیان، افشاری، گردانندگان «فارس‌نیوز» و پاسدار شریعتمداری می‌گوئیم، کور خوانده‌اید! حاکمیت بخش «نیک» و «بد» ندارد، همگی افتخار مزدوری برای سازمان سیا را دارید. و به دلیل نزدیک شدن «انتصابات» است که اینچنین به تکاپو افتاده‌اید تا با تقسیم کاذب، بخشی از حاکمیت را در واقع خارج از حاکمیت قرار داده، ادعا کنید یک بخش «خوب» وجود دارد که افشاری‌ها و سازگارا و سروش‌ها را شامل می‌شود. اتفاقاً علی خامنه‌ای هم یک بخش «نیک» دیگر به رهبری «رحیم صفوی»، اوباش‌الله معروف حکومت را به میدان مبارزات برای انتخاب «رئیس‌مزدور» فرستاده. مقام رهبری از دیروز وارد مبارزات انتخاباتی شدند، و «یازده فرمان» هم برای رحیم صفوی صادر کردند که هنوز متن دقیق آن مشخص نیست!

می‌دانیم که در بی‌بی‌گوزک‌های ابراهیمی، یهوه فقط «10 فرمان» برای موسی صادر کرد که با دست مبارک و با قلم لیزری بر لوح سنگی حک شده بود و «سسیل. ب. دومیل» که در محل حاضر بود از این صحنه فیلم برداری کرد. افسوس که «سسیل. ب. دومیل» گرامی دیگر در این جهان نیستند، ‌ اگر نه یک فیلم هم از «یازده‌فرمان» مقام معظم می‌ساختند و به خورد خلق‌الله می‌دادند، تا چند میلیون دلار دیگر نصیب «پابرهنگان» هولیوود ‌شود.

فقدان «سسیل. ب. دومیل» باعث شد که حضرت «لاری کنیگ» شخصاً برای ساختن فیلم انتخابات در چاه ‌جمکران اعلام آمادگی کنند. گفته می‌شود «لاری کینگ» فیلم کذا را «دمکراسی چاهی» بر وزن «کبوتر چاهی» خواهد نامید. کبوتر چاهی، مانند امام زمان در چاه لانه دارد، ولی بر خلاف امام زمان شیعی‌مسلکان که ته چاه جمکران نشسته و برای مکارم شیرازی و آخوند بهجت نان در روغن شناور فرموده، کبوتر چاهی برای آخوندجماعت منبع در آمد نیست. چون کبوتر چاهی وجود واقعی دارد، و از چاه خارج هم می‌شود. ولی امام زمان شیعی‌مسلکان از ته چاه تکان نمی‌خورند. عوام‌الناس همینطور پول می‌ریزند،‌ و روی سر مبارک‌شان کاغذ می‌ریزند و «رسید» می‌گیرند. حاج بهجت و مکارم هم پول‌ها را به حساب‌شان واریز کرده، «رسید» می‌گیرند. ولی این رسید با آن رسید تفاوت دارد. این رسید، پست و «مادی» است، آن رسید «معنوی» ‌است! و کدام ابلهی حاضر است از معنویات در برابر مادیات بگذرد؟

آخوند جماعت نان «عالم غیب» و جهان «معنویت» می‌خورد، به همین دلیل است که انسان ستیز می‌شود. چون انسان موجودیت «مادی» دارد و «واقعی» است. از اینرو دستاربندان نمی‌توانند «انسان» را به ابزاری برای خالی کردن جیب مردم تبدیل کنند. برای یک موجود زنده نمی‌توان سوگواری کرد یا «معجزات» به وی نسبت داد. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به «دمکراسی» و «کبوتر چاهی».

وجه مشترک این دمکراسی و آن کبوتر این است که موجودیت هر دو با «چاه» پیوند خورده. ولی اگر نیک بنگریم خواهیم دید که پیوند «دمکراسی چاهی» با «امام زمان» منطقی‌تر می‌نماید، چرا که موجودیت هر دو تخیلی است، و به صورت غیرقابل اجتناب با شیادی پیوند مستقیم دارد. دمکراسی چاهی، نوعی دمکراسی «نیست در جهان» است که بدون بساط شیادی چاه جمکران و تبلیغات استعماری نمی‌تواند وجود داشته باشد. دلیل قبول زحمت حضرت «لاری کنیگ» برای حضور در «انتخابات» حکومت الهی فقط ارائة «تصویر دمکراتیک» از یک حکومت استعماری است که، پایه و اساس آنرا «انسان ستیزی» و نفی انسانیت مردم ایران تشکیل داده.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...