جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۸۷



داش‌الله!


...
برای پوشاندن چهرة کریه شعار استحماری «استقلال، ‌ آزادی، جمهوری اسلامی» که سه دهة پیش توسط عملة ساواک رایج شد،‌ «داس‌الله» نقاب فریبندة «عدالت، آزادی، جمهوری و سکولاریسم» را پیشنهاد می‌کند تا جامعة ایران همچنان در اسارت حکومت آخوندی باقی بماند. در همین راستا شهربانی کلنل آیرون‌ساید فردی معروف به «اسمال تیغ‌زن» را هم از زندان آزاد کرده، تا «مردم همیشه در صحنه» را سازماندهی کند. اسمال تیغ زن از نخبگان جمکران است که از دوران کودکی در راه استقرار حکومت امام سیزدهم «مبارزه» می‌کرده. روی خطوط اینترنتی می‌گویند پس از پیروزی انقلاب با شکوه ژنرال هویزر محل «کار» داش‌اسمال به دفتر کار آیت‌الله مهدوی کنی انتقال یافت، چون انقلاب روحانیت بدون اوباش اصلاً «مزه» ندارد. «اسلام را به خاطر بسپار، مسلمان مردنی ‌است»، با پوزش از فروغ!

با تکیه بر جملة جادوئی «روحانیت همواره در کنار مردم بوده»، و با در نظر گرفتن شرایط امروز منطقه می‌توان تأکید کرد که ارتش ناتو نیز همواره در کنار مردم است، چرا که این ارتش همواره در کنار روحانیت قرار گرفته! از قضای روزگار در این راستا استالینیست‌ها نیز همواره در کنار مردم قرار می‌گیرند، چون اینان مانند روحانیت خواهان کسب قدرت و تحمیل سلطه بر مردم‌اند. البته یک تفاوت عمده بین استالینیست‌ها و روحانیت وجود دارد و آن اینکه استالینیست‌ها خود را وابسته به «نیروهای چپ»‌ هم معرفی می‌کنند! با این وجود شیوة «داش‌الله» و «داس‌الله» هیچ تفاوتی با هم ندارد، و هر دو در تقابل با پدیده‌ای قرار می‌گیرند که آنرا «فرهنگ چپ» می‌نامیم. پس بهتر است پیش از بررسی وجه تشابه چپ‌نمایان استالینیست و «داش‌الله» نگاهی داشته باشیم به «فرهنگ چپ».

فرهنگ چپ که پیشرفته‌ترین ویراست آن از نظر تاریخی در اسپانیا شکل گرفت، شکستن ریشه‌های فرهنگی فئودال در جامعه را در اولویت قرار می‌دهد، تا از طریق ایجاد یک «فرهنگ اجتماعی و پویای چپ» بتواند نهایتاً یک انقلاب سیاسی را سازماندهی کند. در صورتی‌ که رویکرد استالینیست‌ها و آخوند جماعت در جهت عکس فرهنگ چپ قرار می‌گیرد؛ هر دو این گروه‌ها خواهان کسب قدرت جهت به ثمر رساندن پروژه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی‌‌ای هستند که برای آن سینه‌چاک می‌دهند! «داش‌الله» یا دستاربندان سه دهه است که قدرت را به دست دارند و اصلاحات اجتماعی‌شان به رونق روسپی‌خانه‌های امارات و عربستان انجامیده. حال گویا نوبت داس‌الله شده که به ملت ایران نشان دهد، چگونه می‌توان از علی به سوسیالیسم رسید؛ البته سوسیالیسم داس‌الله با سوسیالیسم علمی تفاوت دارد. سوسیالیسم داس‌الله همان عوام‌گرائی است با شعارهائی که جهت عوامفریبی از سوسیالیسم سرقت شده. همچنانکه دستاربندان مطالبات مردم ایران را با همین شیوه به شعارهای خود تبدیل کردند.

نعلین‌ها ادعا می‌کردند که اگر قدرت را به دست گیرند، اسلام راستین و عدالت اسلامی حاکم خواهد شد؛ آب و برق برای «مستضعفین» مجانی شده، و اینان یک شبه صاحب مسکن می‌شوند، و ... و امروز شاهدیم که در کشور ایران، سه دهه پس از آغاز حکومت روحانیت، این «دولت اسلامی» جز افزایش فقر، گسترش دامنة فساد مالی و چپاول و کشتار عملاً هیچ دستاورد دیگری نداشته. سخنرانی اخیر آقای رئیس‌دانا در بلژیک شاهدی است بر این مدعا. آقای رئیس‌دانا همانطورکه می‌دانیم و خودشان هم تأئید می‌کنند از سران مشهور «داس‌الله» در مرز پرگهراند و این روزها با در نظر گرفتن اوضاع وخیم حکومت امام زمان و اربابان‌اش ایشان نیز برای شرکت در حکومت خیز برداشته‌اند.

استالینیست‌ها می‌گویند ابتدا باید قدرت را به دست گرفت، سپس به حمایت از فرهنگ چپ پرداخت تا ساختارهای فئودال از هم فروپاشد! ولی در عمل، و تا آنجا که تجربه‌های تاریخی نشان داده، استالینیست به محض کسب قدرت در همان مرحلة نخست منجمد خواهد ‌‌شد؛ در مرحلة بهره‌کشی از ساختارهای فئودال و اعمال دیکتاتوری از طریق سرکوب امنیتی، نظامی و فرهنگی. چرا که هیچ صاحب قدرتی حاضر به تفویض قدرت نخواهد شد! و از قضای روزگار هم‌صدائی «داس‌الله» ایران با دستاربندان به دلیل پیروی از همین شیوة مقدس بوده. و امروز نیز ابراز نارضایتی همین چپ‌نمایان از حکومت اسلامی باز هم در شیوة کذا ریشه دارد. حضرات دریافته‌اند که حکومت «داش‌الله» در بستر احتضار افتاده، به همین دلیل با شعار،‌ «عدالت»، «آزادی»، «جمهوری» و «سکولاریسم» قصد آن دارند که در پروژة ناتو جهت حفظ «اسلام» در منطقه دفتر و دستکی نیز برای «داس‌الله» باز کنند. به عقیدة اینان سازمان ناتو دست از اسلام نخواهد شست، و از این جهت «داس‌الله» نیز برای قرار گرفتن در مسیر مناسب «باد» خود را در جبهة «برنده» قرار داده!

اعضای سازمان ناتو که در ظاهر برای مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشی کرده‌اند، دیگر پرده‌پوشی را کنار گذاشته،‌ آشکارا خواهان مذاکره با طالبان شده‌‌اند! طی چند روز گذشته مقامات بلندپایة نظامی ارتش ناتو «کشف» کرده‌اند که اصلاً نمی‌توان بر طالبان پیروز شد! البته همانطورکه پیشتر هم گفتیم «طالبان» دست پروردة سازمان سیا و ارتش ناتو است، و در عمل برای تقویت هم اینان بود که ناتو به افغانستان لشکرکشی کرد. در راستای همین سیاست طالبان پروری، اتحادیة اروپا نیز خواهان مذاکره با گروه مقتدی صدر شده.

در پی اتخاذ مواضع اسلام پناه غرب، شاهدیم که «داس‌الله»، شعبة فدائیان اکثریت نیز صورتک چپ‌نمائی و مبارزه با امپریالیسم را بکلی کنار گذاشته و جهت تداوم عوام‌گرائی و شیادی صورتک نوینی بر چهره زده. ساده‌تر بگوئیم، «داس‌الله» شعار عوامفریبانة سی‌سال پیش را رنگ و روغن زده تا بتواند برای استعمار همان معرکه‌ای را بگیرد که در سال 1357 ملایان به راه انداخته بودند. البته اینبار در معرکه‌گیری استعماری،‌ داس‌الله نقش داش‌الله را ایفا خواهد کرد،‌ بنابراین تحت زعامت «داس‌الله» یک «انقلاب پرشکوه» به راه می‌افتد. یا بهتر بگوئیم برنامة سازماندهی به یک حکومت کودتائی در پس پردة آشوب‌های خیابانی! فایدة اصلی چنین کودتائی این است که مانند نوع 22 بهمنی، با تکیه بر تظاهرات خیابانی می‌تواند «همواره» خود را برخوردار از «مشروعیت مردمی» نشان دهد، و جان تازه‌ای در پیکر بی‌جان پوپولیسم فرسوده بدمد.

می‌بینیم که چپ‌نمایان ایران به رهبری حزب توده دقیقًا مانند دستاربندان شیاد همواره «در کنار مردم» قرار دارند، تا با سرقت مطالبات مردم و تحریف آن‌ها شعارهای به اصطلاح مردمی بسازند و به رشد و پیشرفت «عوام‌گرائی» کمک کنند. فعالیت‌های چپ‌نمایان ایران طی سه دهة اخیر شاهدی است بر این مدعا. و امروز پس از سه دهه همکاری فعالانه با حکومت اسلامی کلید واژه‌های شیادان مخالف‌نما، عبارت است از «عدالت»، «آزادی»، «جمهوری» و «سکولاریسم»! این چهار واژة جادوئی همانطور که گفتیم نقابی است فریبنده بر شعار استحماری «استقلال، ‌ آزادی، جمهوری اسلامی» که سه دهة پیش توسط عملة ساواک رایج شده بود.

سایت «اخبار روز»، مورخ 6 اکتبر 2008، مطلبی به قلم ‌یکی از خواهران داس‌الله به نام «سپیده صلح‌جو» انتشار داده که نشانگر «تفکرات عمیق» و شناخت فدائیان اکثریت از آرمان‌های چپ است! «شناختی» که مسلماً تحت زعامت «برادر» فرخ نگهدار در مقام پامنبری محمدخاتمی در مسجد لندن حاصل شده. سپیده‌جان مطلبی قلمی فرموده‌اند، تحت عنوان «سکولاریسم نمی‌تواند بیانگر هویت چپ ایران باشد»! مطلبی که آینة تمام نمای ابتذال ادبیات سیاسی و شارلاتانیسم رایج نزد قلم به‌مزدهای ایرانی‌نماست.

در این مطلب همزمان از چند مسیر مختلف «انسان ستیزی» محبوب فاشیسم پیگیری می‌شود. کارل مارکس، به عنوان متفکر و فیلسوف ماتریالیست در ترادف با دین‌آوران قرار ‌می‌گیرد، و نگرش دینی و اسطوره در ترادف با اندیشة انسانی! و در این راستا نویسنده دو جملة کلی و مبهم را که در هر متنی می‌تواند جایگیر شود به مارکس منتسب کرده، آنرا در رأس مطلب خود قرار می‌دهد: «آن‌ها آن را نمی‌دانند ولی انجام‌اش می‌دهند». پس از انتساب این سخنان مبهم به مارکس، مارکسیسم نیز از طریق به زیر سئوال رفتن «علمی‌ات» سوسیالیسم در «ابهام» قرار می‌گیرد. سپس نوبت می‌رسد به تخریب روشنفکر و تحریف نقش وی در جامعه. به موازات تخریب مارکس و فلسفه‌اش، اعتقادات مذهبی مردم نیز به مسائل شکمی، از جمله پختن آش نذری تقلیل می‌یابد، و عدم اعتقاد مذهبی هم فقط در «هتاکی» به خداوند متبلور می‌شود. مطلب مذکور با توسل به انشائی مبتذل و بیش از حد «خودمونی»، مدعی ارائة راه حل برای مسائل جامعة ایران است!

در این مطلب مستدل، منسجم و به راستی مبتذل، نویسنده به صورتی ناشیانه می‌کوشد به خواننده چند تحریف پایه‌ای را تحت عنوان واقعیات القاء کند. نخست اینکه دین «اندیشه» است، و تاریخ اندیشة بشر با دین آغاز شده! دیگر اینکه «سکولاریسم» در تقابل با «سنت» قرار می‌گیرد، نه در تقابل با «سنت مقدس!» نهایتاً سپیده صلحجو چنین نتیجه می‌گیرد که، اگر مردم لائیک نباشند، نمی‌توان یک حکومت لائیک داشت! پس بهتر است ما «چپ‌ها» با «چپ مذهبی» همکاری کنیم!

به عبارت دیگر و بر اساس «منطق» کج و معوج «خواهر» سپیده، حتماً در کشوری چون هند، جمهوری لائیک به این دلیل استقرار یافته که اکثریت مردم لائیک بوده‌اند! ولی در کشور ایران چون مردم لائیک نیستند، حکومت اسلامی تشکیل می‌شود. و باز هم به زعم خواهر سپیده، از آنجا که اکثر مردم ایران هنوز لائیک نشده‌اند، حکومت می‌باید همان چارچوب توحش اسلامی را حفظ کند تا خواهران بتوانند با شیادی، کمپین یک میلیون آش نذری به راه اندازند و بجای مطالبة حقوق انسانی، خواهان تساوی در«حقوق بندگی» تحت زعامت ولی‌فقیه شوند. چرا که اربابان امثال سپیده صلح‌جو می‌خواهند ما بپذیریم که برای استقرار یک حکومت لائیک لازم است که حتماً تک، تک مردم دشمن دین و مذهب باشند!

هدف از این ترهات پراکنی ـ خارج از فقر مزمن فرهنگی داس‌الله و حزب‌الله، این واقعیت اجتماعی و تاریخی است که سیاست پیشه‌گان جمکران به دلیل دریافت حق و حقوق از دست بیگانه اصولاً با بحث‌های «حقوقی» بیگانه‌اند، ‌ و جز ترویج قانون شکنی، سرکوب و شورش هیچ نمی‌شناسند. و به همین دلیل است که سپیده «صلح‌جو» همان مهملاتی را تکرار می‌کند که پیشتر مهرانگیز کار در پیام مضحک خود برای «جمهوری‌خواهان» به عنوان نظر زنان «پیشرو» و «بالنده» در جمکران مطرح کرده بود! به یاد داریم که ایشان هم فرموده‌ بودند، وقتی «نگاه مردم» تغییر کند، دیگر نیازی به قانون نخواهد بود! بله برای چنین افاضاتی لازم است فرد در عرصة حماقت و شارلاتانیسم واقعاً «پیشرو» باشد. و با مطالعة «مانیفست» خواهر سپیده به نظر می‌رسد که چنین پیشرفت‌ها و بالندگی‌ها در عرصة شیادی فقط به مهرانگیز کار محدود نمی‌شود.

‌خانم صلح‌جو فرموده‌اند، می‌باید چپ ایران با «چپ مذهبی» همکاری کند، تا زمینة پذیرش سوسیالیسم «علمی» در جامعه فراهم آید! البته چپ مذهبی نیز از اختراعات همان‌ها است که پیشتر کالاهای بنجلی چون «فمینیسم دینی»، «مردمسالاری دینی» و «جمهوری اسلامی» را به ایران صادر کرده بودند. و می‌دانیم که در جمکران گروه میرحسین موسوی، بهزاد نبوی و دیگر مروجان جنگ، سرکوب، و اقتصاد دلالی، قاچاق و بازارسیاه در جرگة «چپ‌ مذهبی» قرار دارند. در واقع «چپ مذهبی» همان فعلة فاشیسم محبوب و دوست داشتنی است که سر در آخور سازمان سیا و گروه برژینسکی دارد. و تنها تفاوت این «چپ»، که به قول سپیده جان «مذهبی» نیز هست، با گروه فرخ نگهدار در این نکتة‌ کوچک خلاصه می‌شود که آنان برای نشستن پای منبر یک دستاربند مزدور استعمار نیازی به سکونت در شهر لندن ندارند!

اینجاست که می‌رسیم به همان شیوة استالینیست‌ها. به زبان ساده‌تر، امروز گروه فدائیان اکثریت هم دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نمی‌بیند، و می‌خواهد به هر طریق که شده در قدرت شریک شود تا از برکت حضور فعال در حاکمیت، جامعة ایران را با «سوسیالیسم علمی» آشنا کرده، برادر فرخ نگهدار و رفقا را بجای مسجدنشینی در لندن با شیوخ حوزة جهلیه، عبدالکریم سروش و دیگران دمخورکند. و همانطور که قبلاً هم دیدیم، چنین رخداد فرخنده‌ای به اینان امکان خواهد داد که در جام جمکران به اتفاق «شو» اجرا کنند، تا از این طریق مردم با سوسیالیسم علمی بهتر آشنا شوند و باورهای‌شان هم حسابی تغییر کند!

تنها در اینصورت است که به زعم اینان، مردم پیشرفت کرده و به چنان بالندگی‌ای خواهند رسید که دیگر نیازی به تغییر «قوانین» نیز نخواهد بود. در این «چشم‌انداز» برادر فرخ نگهدار را می‌بینیم که دست در دست برادر بهزاد نبوی یک حکومت بسیار «مردمی» برای ما ملت به راه انداخته‌اند و «مردم» در این حکومت به رهبری امثال «اسمال تیغ‌زن» همه روزه در خیابان‌های تهران عربدة «آزادی، عدالت، جمهوری، سکولاریسم اسلامی» سر می‌دهند!

اصلاً شوخی در کار نیست؛ سپیده صلح‌جو در مقالة خود با یک چرخش قلم جهان را در نوردیده! و اکتشافات بسیار مهمی کرده؛ از آنجمله این «اصل تاریخی» که در میان ملت‌های بودائی و معتقد به تعالیم کنفسیوس مقاومت کمتری در برابر سکولاریسم دیده شده! در مورد این ترهات بحث نمی‌کنیم، و از آنجا که خواهر سپیده مدعی چپگرائی هستند بهتر دیدیم بررسی را بیشتر به اظهارات‌ چپگرایانة ایشان معطوف کنیم. تا از این طریق ریشة واقعی تفکر اجتماعی ایشان آشکار شده، و معلوم شود که داس‌الله مؤنث در واقع «کجا» قرار گرفته‌اند.

ایشان می‌فرمایند، در جامعه‌ای که مردم اندیشة سکولار ندارند، نمی‌توان حاکمیت سکولار داشت! البته از نظر تاریخی این اظهارات کاملاً بی‌پایه است، و می‌دانیم که اکثریت قریب به اتفاق مردم، حداقل در کشورهای غربی از اعتقادات مذهبی برخوردارند! چرا که تفکر «سکولار» صرفاً در ارتباط «مردم» با اعتقادات دینی خلاصه نمی‌شود. سکولاریسم «ارتباط» ویژه‌ای است که مردم را به شیوه‌های تولید، بنیادهای اجتماعی، حاکمیت، و ... مرتبط می‌کند؛ ارتباطی بسیار گسترده که توضیح آن در یک وبلاگ نگنجد.

خواهر سپیده، در بخش دیگری از مطلب وزین خود می‌فرمایند، اگر در جامعه‌ای متشکل از ملتی «غیرسکولار» حاکمیتی سکولار استقرار یابد، پس از مدتی ساقط شده، جای خود را به یک حکومت مذهبی خواهد داد! البته این نیز در بطن خود نوعی استنتاج است و نه استدلال. نمونة واقعی آن هنوز ارائه نشده! دیگر اینکه تبلیغات استعمار و داش‌الله این مهملات را در جامعة ایران تبدیل به نوعی «تز سیاسی» کرده! تزی که جماعت «شاه‌الله»، «حزب‌الله» و «داس‌الله» با آن نان می‌پزند و به یکدیگر قرض می‌دهند. بر اساس تز کذا، و با در نظر گرفتن فضاسازی‌های سیاسی، مخاطب می‌باید تلویحاً بپذیرد، سلطنت پهلوی در ایران سکولار بود، و به همین دلیل یک حکومت مذهبی بجای آن نشست! می‌باید حضور نویسنده عرض کنیم که بهتر است در مقالات «علمی‌» خود دست به توجیه «تبلیغات» انحرافی نزنند! تبلیغات «داس‌الله» کاملاً شناخته شده است، ولی سلطنت نمی‌تواند سکولار باشد، نه در ایران و نه در هیچ کشور جهان!‌ البته با مطالعة متن کذا به این واقعیت تلخ می‌رسیم که فردی به نام سپیده صلح‌جو هیچ شناختی از سکولاریسم هم ندارد، و دریافت وی از مارکسیسم نیز به چند سطر از نظریات «کائوتسکی» محدود شده. پیش از ادامة مطلب مختصری از کائوتسکی بگوئیم.

کائوتسکی متولد پراگ بود، و در دانشگاه‌های اطریش تحصیل کرد. وی از پیشقراولان سوسیال دمکراسی به شمار می‌رود که حدود یکصد سال پیش در واقع تاریخ را بجای خداوند قادر قرار داد، و می‌گفت تاریخ زمینة تحولات اجتماعی را فراهم می‌آورد! البته کائوتسکی همانطور که گفتیم متعلق به قرن گذشته است و اگر چه نظریات‌اش امروز مورد قبول نمی‌تواند باشد، حداقل با نظریات کارل مارکس آشنائی کامل داشته. ولی در کمال تعجب شاهدیم که خواهر سپیده در هزارة سوم با اتکاء به نظریات کائوتسکی که مسلماً چند جمله از آنرا شنیده‌اند، می‌فرمایند: «رفقا! شتاب به خرج ندهید، مگه اندیشة مارکس و هگل را نمی‌شناسید؟ خدا بزرگه! تاریخ خودش یک حکومت سکولار تعیین می‌کنه»:

«عجلة رفقا در استقرار سکولاریسم در ایران، نشان از عدم اعتقاد آنان به پیدایش و تحول پدیده‌های اجتماعی در بستر تاریخ، یعنی به اصول اساسی اندیشة هگلی ـ مارکسی دارد [...]»


مسلماً استخوان‌های کائوتسکی از شنیدن سخنان بدیع سپیده جان به لرزه درآمده، چون نظریة کائوتسکی هر چه بود با ابتذال زبان خانم صلح‌جو هزاران سال نوری فاصله دارد. به عنوان نمونه عبارات «اندیشة هگلی ـ مارکسی»، «کلمة لاتینی»، و ... بیشتر افاضات استاد سروش، فیلسوف «پینه‌دوز» جمکران را تداعی می‌کند که فلسفة «کانت» و «پوپر» را در تداوم فلسفة ملاصدرا رؤیت کردند! و البته خانم صلح‌جو نیز گوشه چشمی به اندیشة جهانی دارند! ایشان ضمن در ترادف قرار دادن «دین» و «اندیشه»، می‌فرمایند، تاریخ اندیشه با اندیشة دینی شروع شده!

در قاموس «داس‌الله»، اندیشه می‌باید همان اسطوره و افسانه و توهم باشد، که مانند خداوند ابراهیم، واحد بوده و در بطن تمدن‌های متفاوت به صور متفاوت متحول شده! البته این «اندیشه» گویا خودش به تنهائی متحول شده، و هیچ عامل انسانی در این تحولات نقش نداشته! نکند اندیشه «مارکسی ـ هگلی» هم خودش به وجود آمده، و اصلاً «دینی» بوده و ما نمی‌دانستیم؟ نکند «داس‌الله» در مسجد لندن با مارکسیسم آشنا شده؟ که اینچنین ذکر «دین» گرفته و به هر چه می‌نگرد جز «دین» نمی‌‌بیند:

«تاریخ اندیشه جهانی با اندیشة دینی آغاز می‌شود»

عجبا! کدام یک از «رفقا» ادعا کرده که «اندیشه» همان «اسطوره» ‌است که سرکار می‌فرمائید تاریخ اندیشه با اندیشة دینی آغاز شده؟ ارتباط دین با اندیشه را سرکار در کجا رویت فرموده‌اید؟ در چاه جمکران یا در آبدارخانة مسجد لندن؟ خانم محترم! مگر دین اندیشه است؟ پس به زعم جنابعالی «پیش سقراطی‌ها» که اسطوره را رها کرده و به فلسفه پرداختند «اندیشه» نداشتند، حتماً به زعم سرکار «عجله» کردند چون منتظر «تحولات تاریخ» نشدند!

ولی سپیده‌جان به نظر ما خیلی شتابزده و ناشیانه در عرصة سیاست به تاخت و تاز پرداخته‌اند، چون شیادانه ادعا می‌کنند، «مدرنیسم» هم به موازات سکولاریسم در جامعه مستقر می‌شود! حال آنکه مدرنیسم هیچ ارتباطی با سکولاریسم ندارد! چرا که تمامی فاشیسم‌های تاریخ بشر «مدرن» بودند، و همگی نیز «الهی»! ولی داس‌الله با تکیه بر اصل جادوئی «ترادف کلی» شبهه‌ای ایجاد کرده که مدرنیسم و سکولاریسم را همزاد یکدیگر معرفی کند، و از این طریق فیلم‌های مبتذل هولیوود را نیز در ترادف با سکولاریسم قرار دهد! و بتواند به «داش صفار» و شرکاء خدمتی کرده، امکان دهد که اینان راحت‌تر عملیات سرکوب فرهنگی را گسترش داده، امثال آخوند شیرین عبادی را هم «سکولار» بخوانند!

البته اوج اندیشة خواهر سپیده، مانند دیگر پوپولیست‌ها لگدپرانی به «روشنفکر» و «علمی‌ات» سوسیالیسم است. ایشان هم عین جدبزرگ‌شان، استالین از روشنفکر جماعت دل‌خونی دارند! سپیده‌جان سرکوب را یک نگرش روشنفکرانه تعریف کرده و می‌فرمایند بهتر است چپ‌ها دست از روشنفکری بردارند:

«اصرار بر این عقیده که سوسیالیسم عین علم است و فقط کسانی می‌توانند عقاید چپ را بپذیرند که پیش از آن دست از دین و ایمان خود برداشته باشند، یک برخورد روشنفکرانه به [با] سیاست است [...] رفتار [اکثر چپ‌ها] حاکی از آن است که نتوانسته‌اند از قیود روشنفکری خود رها شوند[...]»

به کجا چنین شتابان سپیده جان؟ به شیوه‌ای سخن نگوئید که بعضی‌ها فکر کنند، قشر «چپ‌گرا» در ایران از روشنفکر «لبریز» شده! می‌باید خدمت‌تان عرض کنیم که به جز «حزب‌الله»، استالینیست‌ها و فاشیست‌ها هیچکس خواهان سلطه بر ذهنیت انسان‌ها نیست! و از این گذشته، عقایدی که سرکار به عنوان عقاید «چپ» مطرح می‌کنید، از قضای روزگار همان شعار فاشیست‌هاست. سرکار گویا در مکتب استاد سروش و مصباح یزدی با مارکسیسم آشنا شده‌اید، چون اگر کسی با تفکر مارکس آشنائی داشته باشد می‌داند که مارکس خودش هم یک «روشنفکر» بود، هرگز «انسان» را نفی نکرد، و هرگز خواهان سلطه بر ذهن انسان‌ها‌ نشد.

در پایان به خواهر سپیده و شرکاء که با توسل به شعارهای عوام‌فریب «عدالت»، «آزادی» «جمهوری» و «سکولاریسم» به شیادی و شارلاتانیسم «قیام» کرده‌اند، یادآور شویم که «جمهور»، بنا بر تعریف، دمکراتیک و در نتیجه سکولار است. در هر نظام دمکراتیک چارچوب قانون می‌باید ضامن آزادی و عدالت باشد، و برای استقرار چنین حاکمیتی نیازی به دست شستن توده‌ها از اعتقادات و عقایدشان هم نیست. یک اصل مسلم را هم به فعلة فاشیسم یادآور شویم: بر خلاف آنچه تبلیغ می‌کنید، تاریخ اندیشة بشری در تمامی کشورهای جهان با گسست از توهمات دینی و فاصله گرفتن از «سنت‌های مقدس» آغاز شده. با در نظر گرفتن این اصل و با توجه به مواضع چپ در ایران باید گفت سپیده صلحجو کاملاً حق دارد، سکولاریسم به صراحت نمی‌تواند بیانگر هویت چپ ایران باشد. تجربة تاریخی نشان داده که «بیانگر» هویت چپ ایران اتحاد و همکاری با راست افراطی، جهت استقرار پوپولیسم است، «آنها این را نیک می‌دانند و به همین دلیل آن‌ را انجام می‌دهند!» چرا که تاریخ پوپولیسم با تلاش سرمایه‌داری برای خروج از بحران آغاز می‌شود.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت