چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۲

حلقة پنجم!


 

چه روزهای زیبائی!   واتیکان،  توطئه‌گران گوادالوپ و پادوهای‌شان در ایران چنان به افلاس افتاده‌اند که بیا و ببین!   35 سال پیش جیمی کارتر،   هم با کودتاچیان پاناما زد و بند می‌کرد، ‌هم مدعی دفاع از حقوق بشر در ایران شده بود،  و بوق‌های ناتو بر طبل «محبوبیت» خمینی و پیروزی «انقلاب» می‌کوبیدند.  ولی این روزها که دست کاخ سفید در حمایت از تروریسم رو شده،   تنها راه گسترش سرکوب و تهاجم به حریم خصوصی را در توسل به پائین‌تنة «وودی آلن»،  و حق‌طلبی «میافارو» یافته!   این است دلیل هیاهو پیرامون سفر فرانسوا اولاند به ینگه دنیا و «تفاهم» آمریکا و فرانسه در همة زمینه‌ها!

 

بیانیة «پرگهر» رضاپهلوی پیرامون میعاد «22 بهمن»،   در واقع ویراست شاهانه‌ای است از سخنرانی‌های خمینی در اعتراض به سیاست‌های «شاه!»   در این بیانیه،   اعلیحضرت پشت سر آخوند بروجردی ایستاده،  ضمن انتقاد از سیاست «شیخ» و هم‌دردی با یک زندانی رسانه‌ای حکومت جمکران که «مادر و همسرش» را،   البته در رسانه‌ها از دست داده،   بر حضور خویش درکنار «مردم همیشه در صحنه» تأکید فرمود‌ه‌اند.   اینهمه بدون آنکه کوچک‌ترین اشاره‌ای به تظاهرات 8 مارس 1979 داشته باشند،  و یا در نگرشی ساختاری و منسجم از حق ایرانیان به آزادی بیان،  آزادی مطبوعات،   برخورداری از حقوق انسانی و ...  دفاع به عمل آورند:

 

«[...] نظام آپارتاید جمهوری اسلامی از آغاز [...] به نام انقلاب فرهنگی به پاکسازی و حذف اندیشه‌های مختلف از دانشگاه تا همه سطوح مختلف جامعه پرداخت.   با بستن روزنامه‌ها، زندانی کردن اندیشمندان،  روزنامه نگاران،  دانشجویان،  فرهنگیان و کنشگران مدنی و سیاسی و وکلای مدافع زندانیان سیاسی ـ  عقیدتی،  سرکوب شدید فعالین کارگری و سندیکاها،  شکنجه و تجاوز زندانیان و آزار و اذیت خانواده‌های آن‌ها به سرکوب و واپس‌رانی جامعة ایرانی پرداخته است [...]»

منبع:  اطلاعات.نت،  مورخ 22 بهمن 1392 خورشیدی

 

جالب اینکه،  اگر در سطور فوق عبارات «جمهوری اسلامی» را با «شاه»،  و «جامعةایرانی» را با «اسلام» جایگزین کنیم،  دقیقاً با متن سخنرانی‌های روح‌الله خمینی روبرو می‌شویم!   به عبارت دیگر،   بیانیة اعلیحضرت تکرار همان شعارهای پوچ خمینی است،   که ناشیانه به چاشنی «ایرانی» هم آراسته شده:

 

 «[...] اعدام‌های گروهی [...] به دستور روح‌الله خمینی [...] کشتار ارتش‌مردان و خدمتگزاران کشوری بر پشت بام مدرسه رفاه [...] کشتار و زنده سوزی بهائیان،  کشتار اهل سنت،  ترور کُنشکران و شخصیت‌های برجستة ایران خارج از کشور،  تحمیل هشت سال جنگ خانمانسوز [...] اعدام زنـدانیان سیـاسی در تابستان 1367،  قتل‌های زنجیره‌ای،  کشتار دانشجویان در کوی دانشگاه،  اعدام نوکیشان مسیحی و دگرباشان، کشتار و اعدام‌های خیابانی پس از جنبش سبز [...] قتل عام شهروندان ایرانی به نام اعدام تا به امروز،   رعب و وحشت را در جامعه ایجاد کرده است[...]

همان منبع

 

عبارت «قتل عام شهروندان به نام اعدام» را از دست ندهیم!   مسلماً اگر روح‌ا‌لله خمینی در نجف نشسته بود و در قید حیات می‌بود،  همین نوع اطلاعیه‌ها را صادر می‌کرد!  باری همچنانکه می‌بینیم حقوق زنان ایران در حکومت جمکران بخوبی رعایت شده و هیچگونه نگرانی ملوکانه‌ای در این باب وجود ندارد!   خلاصه،  گذشته از مصاحبة 5 فوریه رضا پهلوی با بی‌بی‌سی،  صدور این بیانیه نشان می‌دهد که ادعای حمایت اعلیحضرت از استقرار دمکراسی در ایران،  جز پوچ‌بافی هیچ نبوده و نیست!   در واقع،   ایشان هم‌سو با تبلیغات ارتش ناتو،‌  از آشوب‌طلبان مدافع «پوسی رایوت» در روسیه حمایت می‌کنند،   و در ایران نیز در کنار «شیخ مظلوم» و «مردم» نشسته،   انگشت اتهام به سوی «شیخ ظالم» گرفته‌اند!  سناریوئی به قدمت تاریخ استبداد معاصر ایران!  

 

این نوع اظهارات به صراحت نشان می‌دهد که دل بستن به «شعار» دمکراسی که این روزها از حفرة دهان بسیاری از به اصطلاح «کُنشگران» فوران می‌کند،  برای آیندة ما هیچ نتیجة ملموسی جز فاجعه به ارمغان نخواهد آورد.   این نوع سخنوری‌ها بدون ارائة یک برنامة دمکراتیک و مشخص در واقع تلاشی است جهت بازتولید زیربنای نگرش استبداد تاریخی در ایران،   یعنی همان تقابل معروف «حق و باطل!»   و جنگ «حق و باطل» در عمل جنگی است زرگری برای به حاشیه راندن دمکراسی.   در این «نبرد زرگری»،   شاه،  شیخ،  استالینیست،  نظامیان خدمتگزار،  شخصیت‌های بزرگ ملی،  و ... و «مردم معترض» مهره‌های علل‌بدل‌‌اند که در یک سناریوی استعماری،   نقش مشخص پرسوناژ «حق‌طلب» را بر عهده می‌گیرند.   کنار آمدن هر تشکیلات سیاسی با این «شعارپراکنی‌ها» به معنای تأئید این صحنه گردانی مهوع،   و ریختن آب به آسیاب سیاست‌های استعماری است.   

 

پس ما هم در اینجا «شاه» را در آغوش «شیخ» رها می‌کنیم و هر دو را به «مردم» همیشه در صحنه می‌سپاریم،   و می‌پردازیم به اظهارات «گهربار» و خصوصاً «شیخ‌نواز» فرانسوا اولاند،   رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه در میعاد 7 فوریه!

 

روز 7 فوریه2014،   همزمان با اجرای مراسم وقوقیه در جمکران،   فرانسوا اولاند هم در مجلس مؤسسان تونس،   بالای منبر رفت و فتوی داد که،  «اسلام با دمکراسی هیچ تضادی ندارد!»   برای دریافت ابعاد «تشویق حماقت» در فتوی کذا،‌   پیش از ادامة مطلب نیم نگاهی داشته باشیم به قانون اساسی جدید تونس که نه تنها به مذاق پاسدار علی لاریجانی شیرین آمده که سخت مورد پسند رئیس‌جمهوری لائیک فرانسه هم قرار گرفته!   در این به اصطلاح قانون که با «بسم‌الله...» کذا آغاز می‌شود،  ‌ اسلام «دین» حکومت تونس است و‌ دولت تونس وظیفه دارد،  هم پاسدار ارزش‌های دین باشد،  و هم از آزادی اندیشه و بیان حمایت کند!  خلاصه،   در بخش‌هائی از این به اصطلاح قانون اساسی که در سایت لوموند،  مورخ25 ژانویه 2014 نیز انتشار یافته،  بارها و بارها به صراحت اسلام «دین حکومت» معرفی شده،  و دولت نیز همچون نمونة «قانون اساسی» جمکران موظف است که در هر مورد پاسدار «امر قدسی» باشد!   به گواهی تجربة جوامع بشری،   این نوع ادعاها پوچ‌گوئی است؛  «تقدس دینی» نمی‌تواند در هیچ مقطعی حامی «آزادی بیان» تلقی شود.   به عبارت دیگر،   قانون اساسی تونس مانند شبه قانون اساسی حکومت زال‌ممد رایش،   مجموعه‌ای است مبهم و متناقض و به همین دلیل در تضاد آشکار با دمکراسی قرار گرفته و نهایت امر ابزاری خواهد شد جهت گسترش سرکوب و استبداد.   

 

ولی اینکه،  پس از گذشت 35 سال از کودتای اسلامی ارتش ناتو در ایران،  و با در نظر گرفتن سقوط اسلامگرائی در مصر،‌  مهم‌ترین کشور منطقه،   رئیس جمهوری «لائیک» فرانسه با یک خروار ادعا پیرامون دفاع از اعلامیه جهانی حقوق بشر،  هم‌صدا با پاسدار علی لاریجانی در مجلس مؤسسان تونس به بازاریابی برای اسلام و حکومت مقدسات پرداخته و ترهاتی را که محفل نوبل پیشتر در دهان شیرین عبادی گذاشته بود «بازتکرار» می‌کند تماشائی است!   به استنباط ما،  رئیس‌جمهور فرانسه که خود نیز در امور حقوقی «تخصص» دارد،  بخوبی می‌داند که این مجموعة مبهمات متناقض ارتباطی با «دمکراسی» نمی‌تواند داشته باشد،  ولی حضور ایشان در این «محفل» نشان از مسائل دیگری دارد.   

 

به نظر می‌رسد،   در چارچوب سیاست استعماری تشویق حماقت و توحش،  وظیفة محوله به فرانسه،  حمایت بی‌قیدوشرط از «اقلیت آشوب‌طلب» در روسیه،  و پشتیبانی از حاکمیت باورهای اکثریت در کشورهای مسلمان‌نشین،   تحت عنوان «فرهنگ» است!   گویا دولت بریتانیا حاضر نیست مسئولیت دفاع از توحش و حمایت از سیاست بازنده را بر عهده گیرد،‌  و این وظیفة «سنگین» به محور «واتیکان،  تل‌آویو،  پاریس،  برلن و کاخ سفید»،   یعنی حامیان تروریسم در سوریه محول شده.

 

اگر به سفرهای چند ماه اخیر فرانسوا اولاند بنگریم ـ  اسرائیل،  واتیکان،  عربستان،  ترکیه و بریتانیا ـ خواهیم دید،   به چه دلیل،  در 85 امین سالگرد تأسیس واتیکان ـ  11 فوریه 1329 ـ  که از قضای روزگار با 35 امین سالگرد استقرار حکومت توحش جمکران در کشور ایران تقارن یافته،   شاهد استقبال «شاهانه» یانکی‌ها از فرانسوا اولاند،   و ابراز عشق کاخ سفید به «کشور فرانسه» هستیم!   در واقع لازم است برای تقویت جبهةآنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در برابر نفوذ مسکو در اروپا،   فرانسه با سناریوی «استقلال» ژنرال دوگل و نمایشات مشابه دوران جنگ سرد وداع کرده،  تبدیل شود به پادوی بریتانیا و پیشخدمت جان‌نثار کاخ‌سفید!  در عوض،   الیزابت دوم و باراک اوباما هم «بنده نوازی» خواهند کرد،  و پس از ابراز لطف به واتیکان،  برای دیدار رسمی راهی فرانسه می‌شوند.   اولی برای تأکید بر اتحاد تاریخی «لندن ـ پاریس»،   و دومی برای بزرگداشت 70امین سالگرد پیاده شدن نیروهای نظامی ‌یانکی در سواحل «نرماندی»،  ‌ جهت بستن راه نفوذ ارتش سرخ به اروپای غربی،   البته با شعار ‌مبارزه با ارتش آلمان نازی!   

 

بله یانکی‌ها و متحدان اروپائی‌شان هوس بازگشت به 70 سال پیش را دارند،  به همین دلیل در آستانة ورود اولاند به ینگه دنیا،  یک سناریوی محکومیت آمریکائی جاسوس روسیه هم به اجرا در آمد تا «عزادارن» پردة‌آهنین دلگرم شوند و احساس کنند در همان دوران نورانی زندگی می‌کنند!   آنهم در شرایطی که از یک‌سو،   مسکو از سلطة بلشویسم آزاد شده و به پکن نزدیک می‌شود،   و از سوی دیگر،   شاهد تحولات گسترده در روابط پکن با دیگر کشورها هستیم.   از آنجمله است پرواز هواپیماهای روسیه بر فراز ترکیه،   مذاکرات جهت  اتحاد دو قبرس،‌  و ... و نخستین دیدار مقامات چین و تایوان پس از 65 سال!   همین تغییرات است که «پاترنوس» را چنان به هراس افکنده که گذشته از جنگ تبلیغاتی بر علیه المپیک سوچی و هیاهوی رسانه‌ای پیرامون پائین‌تنة‌ «وودی آلن»،  باد در آستین پارة نوکران جمکرانی‌اش می‌اندازد.  

 

«بادهای» شکم پاترنوس را در انتشار خبرهای «موثق» می‌شویم:   اعزام ناو جنگی جمکران به سواحل ایالات متحد؛   آزمایش موشک‌های بالیستیک لیزری جمکرانی؛   استقرار حکومت اسلامی در جایگاه 10 اقتصاد برتر جهان ـ  با توسل به شعار ابلهانة ما می‌توانیم؛  و ... و خصوصاً ادعای استقبال پرشور «ایرانیان» از جشن 35 امین سالگرد «انقلاب»،   یا همان کودتای ارتش ناتو در ایران!   این بادها با هدف مشخصی از لجنزار احترام به ادیان «صادر» می‌شود.   ارائة تصویر دلپذیر از پوپولیسم و تعلقات اکثریت در کشورهای مسلمان‌نشین، جهت تثبیت پاترنوس در جایگاه ضددمکراتیک «حامی تعلقات اقلیت!»   به این ترتیب،   هم کشورهای مسلمان‌نشین،   و هم اردوگاه ناتو در تقابل با «چین،  هند و روسیه» قرار می‌گیرند!  

 

ارائة تصویر دلپذیر،  و به ویژه قدرقدرت از حکومت انسان‌ستیز «هنجار و تعلقات اکثریت» در ایران و دیگر کشورهای مسلمان‌نشین، ‌ می‌باید در اروپا پاترنوس را در جایگاه حامی هنجارها و تعلقات یک اقلیت «ضداجتماعی» قرار دهد؛  ‌حمایت از «همجنس‌گرایان!»   ولی همینجا بگوئیم،   برخلاف ادعای ابلهانة بوق وزارت امور خارجه انگلستان،   سیاست‌های اخیر دولت‌های اروپائی نه تنها هیچ ارتباطی به رعایت حقوق انسانی «همجنس‌گرایان» ندارد که نقض آشکار اعلامیه جهانی حقوق بشر به شمار می‌رود.   این سیاست نوین،   الصاق نوعی «ستارة زردرنگ» بر سینة انسان‌هائی است که نه به دلائل ژنتیک،  که به دلیل ساختار شخصیتی‌،  و شرایط خانوادگی و آموزشی،  و غیره،   رابطة جنسی متفاوتی دارند.  و دولت‌های غرب می‌کوشند،   این «تفاوت» را به عنوان «ارزش» به کل جامعه تحمیل کنند.   این روند،  روی دیگر همان سکة نازیسم است که برای آگاهی مردم از «تفاوت» یهودیان،  یا همان نژاد پست،   با نژاد برتر ابتدا به «ستارة زرد» متوسل شد و درگام بعد برای پاک‌سازی جامعه از ناخالصی‌های‌اش یهودیان،  همجنسگرایان،  معلولان و کولی‌ها را به اردوگاه فرستاد و آلمان را به «پاک‌ستان» یعنی مکان ایده‌آل زندگی مسیحیان ژرمانیک تبدیل کرد!   سپس همین محفل برای حمایت از لات‌بازی بهار عرب،   وزارت امور خارجة آلمان را به یک «مدعی» همجنسگرائی سپرد؛   فردی که حریم خصوصی‌اش را رسانه‌ای کرده بود.    

 

حال آنکه اعلامیة جهانی حقوق بشر برای انسان «حریم خصوصی» قائل شده و این حریم،‌  گذشته از تعلقات مذهبی‌،  نژادی،  و ...  پر واضح‌ است که گرایشات جنسی او را نیز شامل ‌می‌شود.   روشن‌تر بگوئیم،   هیچ ترادفی بین «آزادی بیان» و تهاجم به حریم خصوصی ـ  فردی و اجتماعی ـ  وجود ندارد!   ولی بوق‌های ارتش ناتو برای تحمیل این ترادف «ضداجتماعی» به اجماع رسیده‌اند.   و همین اجماع ایدئولوژیک است که رئیس جمهور به اصطلاح سوسیالیست فرانسه را به حمایت از «قانون اساسی» شیخ‌های تونس ‌واداشته.    قانونی که در آن یک نگرش متحجر و موهوم به عنوان منبع الهام قوانین شناسائی شده.   

 

بله در آستانة برگزاری جشن افتتاح المپیک زمستانی در سوچی ـ 7 فوریه 2014 ـ   فرانسوا اولاند،  رئیس جمهور فرانسه نیز در مراسم احترام به «تجاوز و ریش و روسری و روایت و تعدد زوجات» ـ   قانون اساسی تونس ـ  در مجلس مؤسسان در میان آخوندها و زن‌نمایان تونسی حضور به هم رساند و فرمود،   «اسلام هیچ تضادی با دمکراسی ندارد!»   و به شدت نیز از طرف حاضران،  از جمله پاسدار علی کوچیکه،   مورد «تشویق» قرار گرفت!    

 

نیازی نیست که بگوئیم تبلیغ رئیس‌جمهور «سوسیالیست» فرانسه برای «اسلام خوب»،  در واقع تداوم همان پروپاگاند «تطهیر آخوند» توسط آنگلوساکسون‌هاست که بخش جمکرانی آن را در وبلاگ‌های پیشین بررسی کردیم.    این شبکة پروپاگاند،   در آستانه سفر 3 روزة  فرانسوا اولاند به ینگه دنیا،   به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته.   از آنجمله است تبدیل اکبر قاتل  رفسنجانی به مخالف ترور و تعصب و فتوی،  و کشف «دست‌خط» شاپور بختیار برای استعفا از مقام نخست وزیری!

 

بدانید و آگاه باشید که 35 سال پس از استقرار حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانه»،   نوچه‌های صادراتی اکبرقاتل سازندگی «دست‌نوشتة شاپور بختیار» را از «خاطرات» احمد صدر حاج سیدجوادی بیرون کشیده‌اند:

 

«[...] احمد صدر حاج سیدجوادی،   وزیر کشور دولت موقت در خاطرات خود قصد بختیار برای استعفا، رفتن به پاریس و مأموریت گرفتن برای تشکیل دولت جدید را تأئید کرده [وی می‌نویسد] طرحی به نظرمان رسید به اینصورت که بختیار به خدمت امام برسد و استعفای خود را تقدیم کند و امام هم موقتاً اداره امور را به خود او واگذار کنند[...] بختیار نگران عدم قبول امام بود[ولی] قبول کرد. متن استعفا را برایش فرستادیم و پس از دستکاری‌هائی به خط خود که عین آن نزد من است آن را فرستاد و موافقت شد [...]»

منبع:  اطلاعات‌نت،  مورخ 10 فوریه 2014

 

همچنانکه می‌بینیم قرار بوده،  ‌ شاپور بختیار استعفای خود را به «امام» تقدیم کند و تبدیل شود به نخست‌وزیر خیابانی،  تا بعداً «مردم» در خیابان برای‌اش تعیین تکلیف کنند!   جالب اینجاست که طبق معمول «اسناد و شواهد» جمکرانیان در دوران حیات شاپور بختیار در دسترس قرار نگرفت،  اینهمه تا احترام ریش و نعلین و توحش مخدوش نشود!   شاخة‌ دیگر این پروپاگاند احترام به نماد توحش،  یعنی آخوند را سایت رادیوفردا،   از زبان اردشیر زاهدی به مخاطب حقنه می‌کند.   خلاصه،   بوق‌های آتلانتیست‌ هیچ فرصتی را برای به ارزش گذاشتن توحش و روابط یک‌سویه از دست نداده و نمی‌دهند.   همزمان با تلاش‌های شایان تقدیر آنگلوساکسون‌ها،   دکة مردمی ساواک نیز آخوند اکبر رفسنجانی را به عنوان مخالف تعصب و ترور و فتوی به فروش گذاشته:

 

«[...] متفکرین اگر به ظاهر تسلیم دستورات متعصبین شوند،  در باطن آن می‌شود که وقتی به زور از گالیله تکذیب کشف علمی‌اش را می‌خواستند،   عصایش را به زمین ‌کوبید و ‌گفت: تو می‌چرخی و من راز تو را می‌‌دانم.   با تقویت تعصبات کورکورانه مذهبی،  کشتن انسان‌ها وظیفه شرعی بعضی‌ها می‌شود که در هیچ فرهنگ و تمدنی پسندیده نیست[...]»

منبع:  پیک نت،  مورخ 10 فوریه 2014  

 

بله،   پس از تولة آخوند مطهری،   اینک نوبت به اکبر رفسنجانی رسیده تا دم از «فرهنگ و تمدن» بزند!   چرا که  امسال،‌  مراسم 35 امین سالگرد کودتای اسلامی ارتش ناتو در ایران ـ 11 فوریه 2014  ـ  و 85 امین سالگرد پایه‌ریزی واتیکان،   در کاخ سفید و با حضور رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه «جشن» گرفته شد!   و اگر همزمان با شرکت فرانسوا اولاند در مراسم «حمایت از توحش» در تونس،  ‌ جنجال باز نشدن حلقة پنجم المپیک سوچی به راه افتاد،   و ابعاد «حق طلبی» میافارو نیز گسترش یافت،   مسلماً «مصلحت» چنین ایجاب کرده!   بله،   فروش حکایات «پائین تنة» وودی آلن در «نیویورک تایمز» و «بی‌بی‌سی» حکمتی دارد!  

  

شیپورهای جنگ‌طلبان با انتشار ماجرای تجاوز «وودی آلن» به دخترخوانده‌اش با یک تیر چند نشان می‌زنند.  عادی‌سازی تهاجم به حریم خصوصی ـ  فردی و اجتماعی ـ   از طریق ارائه تصویر مخدوش از «پدر و مادر»،  و ایجاد ترادف میان «هنرمند و پدوفیل!»  به این ترتیب هم بنیاد «خانواده» ـ   خانواده در مفهوم معاصر، ‌ و نه در مفهوم سنتی آن ـ  به زیر سئوال می‌رود،  و هم عرصة‌ آزادی بیان!   و این شرایطی است که دولت سوسیالیست‌نمایان تحت عنوان دفاع از حق ازدواج همجنس‌گرایان و احترام به «دیوار» در کشور فرانسه به راه انداخت،   ولی خوشبختانه ناچار شد عقب بنشیند!   همین شرایط را یانکی‌ها می‌خواهند بر ایالات متحد هم حاکم کنند و این سیاست به حزب دمکرات آمریکا محدود نمی‌شود.   این یک راهبرد سیاسی است برای بازیافت «یوتوپیا» در هزارة سوم از طریق تحمیل هنجارهای «اقلیت متجاوز» و مرز شکن به اکثریت.   این اقلیت متجاوز در ایران آخوندهای شیعی‌مسلک را شامل می‌شود که حکومت ‌مردمی و سنتی تشکیل داده‌اند‌،   حال آنکه در اردوگاه غرب همین روند را  آخوندهای «ضد اجتماع»،  از طریق تبلیغ «نفی جنسی‌ات» اعمال می‌کنند.

 

تبلیغ «نفی جنسی‌ات» در قالب فیلم،  رمان و ... به مخاطب چنین القاء می‌کند که گرایش به جنس مخالف،   یعنی دشمنی با همجنس‌گرا!   به عبارت دیگر،   حقوق همجنسگرایان  که یانکی‌ها بر طبل آن می‌کوبند هیچ ارتباطی به «حقوق انسانی» ندارد؛   نوعی ایدئولوژی  «دشمن‌شناسانه» است که زوج «هتروسکسوئل» را در جایگاه «دشمن» نشانده،  ‌ همانطور که آخوندهای ادیان ابراهیمی نیز مادی‌ات انسان و «حق انتخاب آزاد» وی را به عنوان «دشمن» ارزش‌های الهی‌شان شناسائی کرده‌اند.   در هر حال،   یک شاخک «نفی جنسی‌ات» از طریق واتیکان به «زن نمایان» جمکران وصل شده.   و به همین دلیل این جانوران وحشی در «خاطرات‌شان» به ازدواج اشاره نمی‌کنند،  فقط از «مادر شدن» سخن می‌گویند!   لات‌های مونث،  به این ترتیب از رابطة جنسی زن با مرد «فاکتور» گرفته‌اند.  خلاصه این است دلیل باز نشدن حلقة‌ پنجم المپیک سوچی در کشورهای حوز‌ة ناتو!   حال که به المپیک سوچی رسیدیم نگاهی داشته باشیم به مراسم افتتاح سوچی. 

 

جشن افتتاح بازی‌های سوچی،  بدون اغراق زیباترین جشن افتتاحیة المپیک بود!  در این  مراسم  پرسوناژ دختر بچه‌ای به نام آمور ـ  عشق ـ  با قصة شاه‌پریان به خواب می‌رود و در عالم رویا با یک بادبادک از افسانة آغازها،   قصه‌ها و حکایات فولکلوریک در جغرافیای روسیه عبور می‌کند.   سپس پای بر زمین صحنة نمایش می‌گذارد و با لمس کردن یک حباب بزرگ سپید به جمع «رنگارنگ» می‌پیوندد.   در ادامه،  ‌ رقص کلاسیک دربار تزار،  جای خود را به انقلاب بلشویک‌ها،   دوران صنعتی،  جنگ میهنی،  تسخیر فضا،  و گسست از شوروی ـ   بالة دریاچه قو به این گسست به صورت نمادین ارجاع می‌دهد ـ  سر برآوردن روسیه کنونی و هنجارهای‌اش می‌سپارد.  هنجارهائی که برخلاف سنت یونان باستان،  و روند رایج در المپیک‌های معاصر،   روشن کردن «آتش المیپک» را همزمان به یک زن و یک مرد واگزار می‌کند.

 

یادآورشویم در این نمایش مسیر خطی گذار اقوام روس از اسطوره به افسانه و تاریخ را در سطح زمین می‌بینیم و بر فراز این نمایش زمینی،   هر برهه از گذار به یک یا چند تصویر مرتبط می‌شود که تحولات ادبیات و هنر و پیشرفت‌های علمی را نشان می‌دهد.  به عنوان نمونه،   بر فراز نمایش زمینی که دوران صنعتی روسیه را نشان می‌دهد،   تصاویری را می‌بینیم که به نقاشی‌های سوررئالیست شباهت دارد.   به این ترتیب مخاطب می‌تواند دورة تاریخی را در بعد هنری نیز مشاهده کند.   گذشته از غنای فرهنگی صحنه‌ها،   زیبائی رنگ‌ها و طراحی لباس‌ها هم چشمگیر است.   البته برای دریافت زیبائی و شکوه نمایش افتتاح سوچی این توضیحات نصفه و نیمه کافی نیست.   شاید اگر این نمایش را یک‌بار دیگر می‌دیدم،  بهتر می‌توانستم از عهدة توضیح و تفسیر آن برآیم.