شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۷



گاف در بازار مسگرها!


...
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ‌ها پژمردند
[...]
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد

«باید [...] ‌به الگو برای ملت‌های عالم تبدیل شویم. باید پذیرفت که اشکال در عدم معرفی درست اسلام است.»

منبع: فارس نیوز، مورخ 23 اسفندماه سالجاری

این سخنان مضحک رفسنجانی در پی اظهارات «جوزف بایدن» در مقر سرفرماندهی ناتو در بروکسل ایراد شده. جوزف بایدن فرموده بودند، همة طالبان بد نیستند، ما باید با طالبان «میانه‌رو» مذاکره کنیم! و به این ترتیب قرار شد حکومت اسلامی جمکران نیز میانه‌روی پیشه کند. آری، اینچنین گفت سازمان سیا، از زبان اکبر هاشمی. پس از 30 سال سرکوب و چپاول بالاخره مشخص شد اشکال کار در حکومت جمکران، اصلاً سرکوب و چپاول نیست، بلکه اشکال عمده عدم معرفی درست اسلام است! و به همین دلیل قرار شده آخوند اکبر هاشمی وظیفة معرفی درست اسلام را عهده دار شوند. همانطورکه آخوند جنتی هم در وقوقیة جمعه به معرفی درست «نوروز» پرداخته بودند.

هیچ یادت هست
[...]
با سرو سینه گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد

البته پیش از ایشان آخوند مرتضی وافی، «دبیر شورای فرهنگی و برنامه ریزی مسجد مقدس جمکران» در مهرنیوز، مورخ 20 اسفندماه سالجاری تعریف جامع‌تری از نوروز ارائه داده بودند که «نوروز» را در اسلام محو و نابود می‌کرد. آخوند وافی ابتدا اسم خاص و ایرانی «نوروز» را در ترادف با اسم‌عام و عربی «عید» قرار داده، سپس با ارائة یک روایت به ما اجازه می‌دهند که روزهای آتی را «عید» بخوانیم. البته ایشان تأکید می‌کنند که «عید» فطر، قربان، غدیر و جمعه از اعیاد بزرگ به شمار می‌روند:

«نوروز فرصت خوبی برای رشد جریان معنوی جامعة ‌امروز است [...] هر روزی در آن گناه نشود عید است. از اینرو روزهای پیش رو را هم می‌توان عید نامید حال آنکه در مبنای دینی 4 عید ...»


بله این حجت‌الاسلام محصول فقرفرهنگی و مزدوری برای آنگلوساکسون‌ها فراموش کرده که «نوروز» با «عید» تفاوت دارد و هیچ ربطی به اسلام نمی‌تواند داشته باشد. در نتیجه آخوند جماعت بهتر است نعلین و دستار کثیف‌اش را از نوروز دور نگاهدارد.

نوروز جمشیدی است. نوروز به عنوان آئین کهن اقوام ایرانی، ‌ «بار فرهنگی» خود را از پیوند‌اش با اسطورة‌ جمشید می‌گیرد. روشن‌تر بگوئیم، پایه و اساس نوروز اسطورة ‌جمشیدشاه است. بدون این اسطوره، نوروز ویژگی خود را از دست می‌دهد. دلیل تأکید ما بر عبارت «نوروز جمشیدی» یادآوری ریشة‌ فرهنگی آن است که استعمار به نابودی آن کمر همت بسته. هر چند روضه‌خوان‌ها در تحریف نوروز و شکستن پیوند آن با جمشیدشاه تنها نیستند. بعضی‌ها تلاش می‌کنند نوروز را «جشن چوپانی» معرفی کنند! البته جشن‌ همواره از مردم سرچشمه می‌گیرد ولی در اسطوره، ما از «واقعیت» فاصله داریم! این نکته‌ای است که متخصصین «تحریف نوروز» فراموش کرده‌اند.

اما در ترکیه برای مبارزه با نوروز روند دیگری جریان دارد. دولت به اصطلاح لائیک ترکیه سابقاً از برگزاری مراسم نوروز توسط کردهای این کشور ممانعت به عمل می‌آورد و دولت اسلامگرای فعلی این کشور که ظاهراً مراسم نوروزی را ممنوع نکرده، تلاش دارد برای کردها نه تنها در ترکیه که در عراق نیز نوروز را به مراسم سوگواری تبدیل کند. به همین دلیل دیروز جنگنده‌های ترکیه،‌ تحت فرماندهی سازمان ناتو،‌ روستاهای کردنشین عراق را بمباران کردند. و بهانة بمباران نیز چون همیشه «نبرد با تروریسم» است. ولی همچنانکه طی سه دهة اخیر شاهد بودیم، «تروریست‌ها» از متحدان سازمان ناتو هستند، چون هر دو از جنگ و تخریب تغذیه می‌کنند. اینروزها شیون و زاری نیویورک تایمز و شاخک‌های اروپائی‌اش برای مردم فلسطین ‌بی‌دلیل نیست.

در این راستا، امروز کارفرمایان خبرگزاری «الجزیره» دوباره بن‌لادن را از قفس بیرون کشیده از زبان او «صلح» با اسرائیل را محکوم کردند! آیا الجزیره و یا کارفرمایان‌اش می‌توانند بگویند، چرا طی سه دهة اخیر اسامه بن‌لادن که از ضدامپریالیست‌های ساخته و پرداختة آبدارخانة سازمان سیاست از صلح با اسرائیل انتقاد نمی‌کرد؟ یا اینکه چرا بن‌لادن از مردم لبنان و پناهندگان فلسطینی که از دهة 1970 هدف تهاجم وحشیانة اسرائیل قرار داشتند پشتیبانی نمی‌کرد؟ چرا این بن لادن مبارز بجای بمب‌گذاری در اماکن عمومی در مصر، اردن و عراق به پادگان‌های آمریکائی در این کشورها و یا در عربستان حمله نمی‌کند؟

پاسخ این پرسش‌ها را ما نیک می‌دانیم، صلح در جهان و به ویژه در منطقه منافع اربابان بن‌لادن را شدیداً تهدید ‌می‌کند. به همین دلیل است که آمریکا می‌کوشد به هر ترتیب که شده ابزار جنگ افروزی خود، «بن لادن» و حکومت اسلامی را سر پا نگاهدارد. به گزارش نووستی، ‌مورخ 24 اسفندماه سالجاری، اوباما تأکید کرده که نابودی بن‌لادن دیگر در اولویت‌های آمریکا نیست! اکبر بهرمانی به همین دلیل به پابوس ارباب در عراق مشرف شده بود و با تکرار شعارهای ابلهانة یانکی‌ها در مسجد شورای حکومت جمکران، «منم، منم» می‌زد و می‌خواست به ملت‌ها «آزادی بیان» هم بدهد. چرا که حاج‌اکبر با آزادی بیان اوباش و داش‌مشتی‌ها آشنائی دارد، و به همین دلیل گاوچران‌ها او را برای استقرار انواع آزادی از جمله آزادی بیان لمپن‌ها و تیغ‌کش‌ها برگزیده‌اند. اصولاً آمریکائی‌ها و شرکاء در سازمان ناتو، برای تأمین آزادی در ایران، ‌ جز لات و اوباش هیچ گزینة دیگری نمی‌پذیرند. مراجعه کنید به مقالة «خسرو شاکری زند» در سایت روشنگری، تحت عنوان «روشنفکران کمپرادور».

البته نویسندة این وبلاگ هیچ نشانی از روشنفکری در عباس میلانی، مهرانگیزکار یا هاله اسفندیاری، هاله برومند، و ... و دیگر پادوهای مؤسسه‌های تولید و پرورش ریزه‌خوار استعمار نمی‌بیند، ‌چون روشنفکر باید از «حداقل» شناخت، آگاهی و سواد برخوردار باشد که این حضرات فاقد آن‌اند. در هر حال مطالعة این مقاله جالب است، چرا که بالاخره یک نفر خارج از طیف اراذل حکومت اسلامی به این اصل اساسی اشاره می‌کند که فعالیت سازمان‌های «تحقیقاتی» آمریکا در هم‌سوئی کامل با سیاست‌های استعماری این کشور در ایران قرار دارد و مأموریت کارمندان این مؤسسات در واقع «تخریب» ایران است. حال باید از محسنی اژه‌ای مفلوک پرسید به چه دلیل محمد خاتمی، همکار اعضای شبکة براندازی که حتی مک‌فال را هم به ایران دعوت کرده بازداشت نمی‌شود؟ از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به شرفیابی اکبر هاشمی به آستان مقدس ارتش آمریکا در عراق، و شیرین زبانی‌های وی پس از بازگشت به ایران.

اکبر بهرمانی به دلیل برخورداری از بلاهت و حماقت ویژة پادوهای استعمار در سخنرانی دیروز خود، ندانسته بند را آب داده می‌گوید، ما از فرمانی که در عراق به آمریکائی‌ها داده شد، اطلاع یافتیم! البته ما هم می‌دانیم که مسجد شورای جمکران به بازار مسگرها می‌ماند، ولی این دلیل کفایت نمی‌کند که اکبر بهرمانی دچار توهم شود! بله رفسنجانی پنداشته صدای مهیب گ... در بازار مسگرها شنیده نخواهد شد! ولی باید حضور سردار اکبر بهرمانی عرض کنیم، گ... می‌تواند در بازار مسگرها ناشنیده بماند، ولی انفجار بمب نه! آنهم بمب دروغ و حماقت:

«از سامرا تا نجف یک آمریکائی را ندیدیم. البته به ما اطلاع دادند که به آمریکائی‌ها گفته شد که در طول حضور هیئت ایرانی در عراق خودشان را کمتر نشان دهند.»


حال بپردازیم به بررسی منطقی ادعای مضحک رفسنجانی. از آنجا که فرض محال محال نیست، ما هم فرض می‌کنیم اکبر هاشمی راست می‌گوید. پس حکومت اسلامی باید در ستاد فرماندهی ارتش آمریکا جاسوس و خبرچین داشته باشد، چرا که در غیراینصورت اکبر بهرمانی نمی‌تواند از دستوری که به آمریکائی‌ها داده شده مطلع شود. البته ممکن است آمریکائی‌هائی که دستور کذا را دریافت کرده بودند، خودشان به حاج اکبر گفته باشند که چنین دستوری داده شده، یا اینکه مستقیماً به «ال‌پرزیدنت» جلال طالبانی خبر داده‌اند و ایشان هم ضمن ملاقات با حاج اکبر وی را در جریان قرار داده است. و نهایت امر ممکن است این قصه از «اخبار» مناطق شیعی‌نشین تحت کنترل نظامیان انگلستان و اوباش مقتدی صدر باشد، و ... ولی هیچیک از گزینه‌های فوق قابل قبول نیست، چرا که از یکسو در تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» فقط دستور صادر می‌شود، نه «دلیل» صدور دستور! از سوی دیگر، هیچکس حق ندارد دستور دریافتی را برای دیگران فاش کند. در نتیجه، اگر چنین فرمانی از سوی سلسله مراتب ارتش آمریکا صادر شده باشد، به اطلاع چاکران و نوکران‌شان نخواهد رسید. ولی از آنجا که گورکن‌ها از اهالی «معنویات» و «باورها» هستند، ‌ امکان دارد جبرئیل شخصاً بر اکبر بهرمانی یا آخوند سیستانی نازل شده و آنان را در جریان مسائل سرفرماندهی آمریکا در عراق گذاشته باشد. فراموش نکنیم که در حکومت جمکران این «معجزات» می‌تواند کاملاً قابل قبول باشد!

بله این گزینه با در نظر گرفتن میزان بلاهت نوکران گاوچران‌ها قابل قبول به نظر می‌رسد! و طی همین ملاقات است که جبرئیل «متن دست نخوردة‌ امت اسلام» یا همان قرآن جدید را که در آن به ادعای هاشمی، حقوق زنان، حقوق بشر، آزادی بیان و محیط زیست هم وجود دارد در اختیار حاج اکبر قرار داده. پس جبرئیل بهرمانی را گفت، «اقراء!» و بهرمانی که مانند دیگر دستاربندان حوزة جهلیه از جمله بیسوادان فرهنگی کشور به شمارمی‌رود، پاسخ می‌دهد، «آی دونت سپیک انگلیش»! سپس گابریل به زبان فارسی سره حاج اکبر را خطاب قرار داده می‌فرماید، بشارت خدا بر تو باد که با عمل به سنت پیامبر و «دادن» آزادی بیان به ملت‌ها راه توسعه را پیش‌گرفتی! اکبر بهرمانی در حالی که نیشش تا بناگوش باز شده می‌گوید، آقا ما نوکر شما هستیم! و جبرئیل ادامه می‌دهد، اگر به قرآن پایبند باشید، می‌توانید «وحدت» خود را حفظ کرده و همة مخالفان را با کمک «ما» از میدان بدر کنید، ‌ و جبرئیل که سخت هیجان زده شد بود، مثل کانادائی‌ها «دوزبانه» ‌شده، می‌‌افزاید، «یس! وی کن!» اینجا بود که هاشمی پیشانی بر خاک نهاده گریستن آغاز کرد، و در میان هق هق گریه گفت، نه آقا ما نمی‌توانیم! پس گابریل او را گفت، «دونت فورگت، شعار آزادی بیان، حقوق زن، حقوق بشر و محیط زیست که ابزار کار تأمین وحدت باشد!»

گابریل می‌افزاید به شرکای‌مان در فرانسه فرموده‌ایم رضوی‌فقیه را با «شعار آزادی» به ایران ارسال کنند که به محمد خاتمی برای سرکوب همزمان «چپ» و «لیبرالیسم» کمک کند تا اسلام به مردم ایران «درست» معرفی شود. گابریل این بگفت و ناپدید شد! پس رفسنجانی نعره‌ای زده از هوش برفت، چون به هوش آمد دست در جیب کرد تا ببیند آن آزادی بیان که می‌خواهد به ملت‌ها بدهد درجیب‌اش هست یا نه؟ چون دستش چاقوی ضامن‌دار را لمس کرد آسوده خاطر برخاست و عزم وطن نمود. پس چون به تهران رسید برای ارسال پیام گابریل راهی مسجد شورای جمکران شده، آن گفت که شنیدیم و راه‌کارهای مطلوب ارباب را برای حل مشکل چنین ارائه کرد.

بدانید و آگاه باشید که دشمن در پی آن است که چهرة درخشان اسلام را بیالاید. راه مبارزه با توطئه را نیز همین دشمن به ما آموخت. به ما اطلاع دادند که به آمریکائی‌ها گفته شد که به ما چنین بگویند، تا ما هم برای شما همین بازگو کنیم. به ما گفتند که شما را بشارت دهیم که خداوند در افغانستان برای مذاکره با طالبان، «طالبان میانه‌رو» رویت کرده. پس بر ما واجب است که برای مذاکره با خداوند از افراط و تفریط بپرهیزیم؛ باشد که حق‌تعالی با ما هم مذاکره کند، و بتوانیم سیاهی لشکر خود را برای انتخابات بسیج کنیم که «او با ما» باشد:

«باید [...] ‌با کنار گذاشتن برخی افراط‌ها و تفریط‌ها [...] به الگو برای ملت‌های عالم تبدیل شویم [...]»

بله بوزینگان سازمان سیا که تاکنون الگوی جهان اسلام بودند، حال باید الگوی ملت‌های عالم شوند، تا سرمایه‌داری غرب بتواند از بحران مالی جان به سلامت به در برده نوکر‌ان‌اش را هم در «جهان اسلام» حفظ کند. حاکمیت آمریکا اگر می‌پندارد با چنین ترهاتی می‌توان مرگ حکومت نعلین را به تعویق انداخت سخت در اشتباه است. و اگر حاکمیت فرانسه می‌پندارد با طرح شعار انحرافی «جدائی دین از دولت» می‌تواند مطالبات ما را برای استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران به بیراهه کشاند، کور خوانده.

ما برای تأمین حقوق خود هیچ نیازی به رهنمود و فتوی اعضای سازمان ناتو نداریم. «جدائی دین از دولت» یک پیشنهاد مزورانه است. دین باید از «سیاست» جدا شود، چرا که سیاست عرصة مطالبات واقعی یک ملت است. تأمین مسکن، آموزش و بهداشت و خدمات اجتماعی مطالبات مادی است، هیچ ارتباطی با معنویات و ارزش‌های نامرئی ندارد. اگر استعمار غرب اینچنین شیفتة «دین» و توهم معنویت شده یک دلیل روشن دارد: از فتوی میرزای شیرازی تا فتنة خمینی، ‌ برای تأمین منافع استعماری غرب در ایران و در کل منطقه دستاربندان همواره بهترین گزینه بوده‌اند. ولی روند «گورکن‌یزاسیون» و تزریق تقدس ادیان توحش ابراهیمی در سیاست منطقه دیگر فرسوده شده.

باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را جشن می‌گیرد، و بهار
[...] گل به دامن کرده است

امروز «فرانس پرس» گزارش داد که رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد در نشستی که ماه آینده به مناسبت 60 امین سالگرد تشکیل سازمان ناتو در فرانسه و آلمان برگزار می‌شود شرکت نخواهد کرد! هر چند پیشتر رابرت گیتس بر حضور خود در مراسم مذکور تأکید کرده بود. اگر پنتاگون به عنوان فرماندة نیروهای ناتو از حضور در مراسم گرامیداشت این سازمان خودداری می‌کند، مسلماً بی‌دلیل نیست. اگر جوزف بایدن،‌ معاون اوباما در مقر ناتو «طالبان خوب» رویت کرده، عدم شرکت رابرت گیتس در نشست ناتو آغاز فروپاشی این سازمان دین‌پرور و جنگ افروز را نوید می‌دهد.

آنروز که «فر ایزدی» تخت پادشاهی به جمشید داد «نوروز» خوانده می‌شود. آورده‌اند که پادشاهی جمشید 3 سده دوام یافت و دوران صلح و آرامش بود.

هیچ یادت هست؟




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی دی‌اف ـ ایشیو

...

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۷



گورکن‌یزاسیون!

...
برای نابودی ریشه‌های «فرهنگ ایران»، سازمان ناتو روش «تزریق تقدس» ادیان ابراهیمی را برگزیده. روشی که آن را «گورکن‌یزاسیون» فرهنگ ایران می‌خوانیم. همانطورکه پیشتر هم در این وبلاگ اشاره کردیم، تلاش استعمار غرب نابودی سنت‌هائی است که اقوام ایرانی را، خارج از تعلقات قومی و مذهبی به یکدیگر پیوند می‌دهد. در درجة نخست سنت‌هائی از قبیل نوروز و چهارشنبه‌سوری هدف تهاجم استحماری قرار می‌گیرند، سنت‌هائی که فاقد هر گونه تقدس بوده، صرفاً ایرانی‌اند و هیچ ارتباطی حتی با «دین زرتشت»‌ هم ندارند. دومین هدف ناتو،‌ ابراهیمی کردن «دین زرتشت» از طریق تحریف آن است. برای نابودی این سنت‌هاست که تبلیغات استعماری در داخل و خارج به «تزریق تقدس» ادیان ابراهیمی به اسطوره‌های ایرانی و اسطوره‌های زرتشتی مشغول شده، تا از طریق مکانیزم «مدرنیزاسیون» آن‌ها را تحریف و تخریب کند. به همین دلیل است که مهملات فیروزه نهاوندی از قبیل «وجود آدم و حوا در دین زرتشت» در راستای چرندیات شکوه میرزادگی قرار می‌گیرد، که همة زنان را «حوا» به شمار آورده تا مبادا زنی خارج از چارچوب ادیان توحش ابراهیمی موجودیت داشته باشد:

«و چنین است که خانوادة بشری در قرن بیست و یکم ... شکل تازه و بدیعی به ‌خود می‌گیرد. و انسان امروز به ابتدای جهان باز می‌گردد، زن همان «حوا»‌ می‌شود که ... نافرمانی کرد و شادمانه حتی از بهشت گذشت تا ... بی‌ترس از نگرانی و تبعیض زندگی کند.»

حاج خانوم شکوه میرزادگی
(که «افتخارات» اوپورتونیستی «مشرف» شدن انقلابی‌اش به حجرالاسود را نیو سکولاری بایگانی کرده است)
8 مارس 2008

منبع: وبلاگ رامین مولائی

این است دلیل شیفتگی استعمار و گورکن‌ها به مدرنیزاسیون. چرا که مدرنیزاسیون پدیده‌های کهن را از ریشه نابود می‌کند. روشن‌تر بگوئیم هدف از تزریق تقدس نابودی «فرهنگ» اقوام ایرانی است. به همین دلیل «سازمان تبلیغات اسلام استعماری» که از این پس آنرا به اختصار «ساتاس» می‌خوانیم، همزمان با ادعای کشف و استخراج مفاهیم مدرن و انسان‌محور در قرآن، در وقوقیة امروز دست به تحریف ریشة اسطوره‌ای نوروز زده و به پیروی از فرامین رهبر «فرزانه» عملاً به مدرنیزاسیون آن پرداخته.

آخوند جنتی که وقوقیة امروز را در دانشگاه سابق تهران روخوانی می‌کرد یک «نوروز دینی» برای‌مان پیدا کرده که شباهت فراوانی به آداب و رسوم عرب‌زدة شیعی‌مسلکان جمکران دارد. طبق فرامین سازمان ناتو،‌ از این پس نوروز نباید هیچ ارتباطی با جمشیدشاه اسطوره‌ای داشته باشد. منافع استحماری ناتو چنین ایجاب می‌کند که نوروز «آغاز فصل بهار» معرفی شود و طی آن مردم به «شادی‌های دینی‌» بپردازند و مانند پیامبر گرامی و دامادشان به «مستضعفان» کمک کنند و خلاصة مطلب «نوروز» در قاموس سگ‌های هار استعمار «بهانه‌ای» خواهد شد برای اجرای اصول و احکام توحش دین اسلام:

«[جنتی] عید نوروز را سرآغازی بر طبیعت دانست و گفت اسلام [...] مخالفتی با شادی‌های مشروع ندارد [...] مهم [...] عمل به حلال خدا، جلوگیری از اصراف، رسیدگی به محرومین، ضرورت ترک گناه و لزوم عمل به امنیت اخلاقی در جامعه است که باید به عنوان اصول اساسی مورد توجه همه مردم قرار گیرد.»

منبع: فارس نیوز، مورخ 23 اسفندماه سالجاری

بله شادی‌های «مشروع» همان است که در قاموس گورکن‌ها و روضه‌خوان‌ها مجاز شناخته می‌شود، و عبارت است از شکم‌چرانی، ورد خواندن، گردشی در گورستان، خواندن فاتحه، صیغة دختربچه‌ها، زدن جیب مردم، و از همه مهم‌تر عمل خیر و مجاز «تخلی»، آنهم به شرط اینکه «تخلی» طابق‌النعل بالنعل بر اساس «تفکر و اندیشة علمی حضرت امام راحل» صورت گیرد. اعمال مذکور «عامل وحدت مسلمین» به شمار خواهد رفت، و برای تشکیل اتحاد جماهیر نوکری تحت فرمان ایالات متحد الزامی است. البته «وحدت» نام یکی از هنرپیشه‌های ایرانی هم بود که پیش از ظهور امام سیزدهم فیلم می‌‌ساخت، هر چند فیلم‌های‌اش را ندید‌ه‌ایم ولی شنیده‌ایم که از اهالی «نصف‌جهان»، پایتخت شاه عباس بسیار کبیر و روشنفکر بوده است. در هر حال، «وحدت» برای «جهان اسلام» اهمیت فراوان دارد و آخوند جنتی در وقوقیة امروز ذکر همان «وحدت» را گرفته بود، چرا که این وحدت، برخلاف وحدت هنرپیشه، افراد را به گلة گوسفند تبدیل کرده و قدرت تفکر منطقی را از آنان سلب می‌کند. این همان وحدتی است که «اجماع» را میسر می‌کند و اجماع همان است که باعث معلق زدن همزمان سگ‌هائی خواهد شد که «خوب» تربیت شده‌اند. استعمار هم خواهان اجماع «جهان اسلام» شده. به عبارت دیگر همة ساکنان کشورهای مسلمان نشین می‌باید مانند روضه‌خوان‌ها برای عموسام معلق بزنند و اگر این افتخار را نداشته باشند که در زمرة سگ‌های عموسام قرار گیرند، نصیبی جز خفت و خواری و ذلت نخواهند داشت. چرا که سگ‌های عموسام همه مانند «سگ اصحاب کهف» محترم‌اند. از دوران آشوربانی‌پال گفته‌اند: «سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد.» خلاصه باید همگی مردم ایران از آخوند جنتی و دیگر روضه خوان‌های حکومت مستقل اسلامی معلق زدن برای ارباب را بیاموزند:

«عامل[...] نگهدارنده جهان اسلام، وحدت میان گروه‌های مختلف آن است[...] وحدت مایة عزت و قدرت ملت‌هاست و تفرقه مایه ذلت و خفت‌ آن‌ها، هر کسی وظیفه دارد که از وحدت به عنوان رکن بزرگ اسلام نگهبانی کند.»


بله می‌بینیم که اینهمه «سربلندی» و «عزت» که ما ایرانیان امروز در آن دست‌وپا می‌زنیم، فقط در سایة حکومت اسلامی جمکران می‌تواند تحقق یابد، آنهم به دلیل همین «وحدت»! حکومت «عزت»، نفت را به رایگان در اختیار چین قرار می‌دهد، تا این کشور بتواند بخشی از طلب 900 میلیارد دلاری خود از آمریکا را از جیب ما ملت جبران کند. سپس دولت «عزت» از بانک‌های غربی وام با بهره‌های کلان می‌گیرد تا آرد، شکر و گوشت قرمز و بنزین وارد کرده در بازارسیاه به «امت» عزیز بفروشد. دولت آمریکا هم بر اساس قوانین تجاری مرتباً تحریم‌اش می‌کند، تا حکومت اسلامی همچنان برای بندگی و نوکری در افغانستان سرودست ‌بشکند. اما از آنجا که گورکن جماعت بیشرم و وقیح است، به واژگون‌نمائی هم متوسل می‌شود:

«آمریکائی‌ها الان با التماس از ایران می‌خواهند که در امنیت افغانستان مشارکت کند.»

این سخنان ابلهانة اکبر بهرمانی است که پس از عمری نوکری برای آمریکا در ایران، افغانستان و عراق همچنان در برابر ما مردم فوت در آستین‌ مبارزات ضدامپریالیستی‌اش کرده. بله گفتیم که «باورها» نقش مهمی در حماقت‌گستری و بلاهت پروری دارد، اکبر بهرمانی هم «باور» دارد که آمریکا دست نیاز به سوی نوکران وفادار خود دراز کرده. البته در واقع آمریکا خواهان ایجاد اتحاد جماهیر نوکری است که بتواند تهدیدی برای اسرائیل باشد تا تنور جنگ و بحران سرد نشود. بی‌دلیل نیست که نیویورک‌تایمز و شرکای اروپائی‌اش یک‌شبه تا این حد «اسرائیل ستیز» شده‌اند، و برای فلسطینی‌ها اشک تمساح می‌ریزند.

شیپورهای حزب دمکرات آرام‌، آرام مواضع خود را به اسلام‌گرایان و خصوصاً به گورکن‌های جمکران نزدیک می‌کنند تا بتوانند در سیاست نوین منطقه گوشة امنی برای محافل خود فراهم آورند. چرا که پس از جنگ 33 روزه دکان حضرات در لبنان خیلی کساد شده. روز گذشته وزیر امورخارجة انگلستان خواهان مذاکره با شاخة سیاسی حزب‌الله در لبنان شد و ایالات متحد هم برای حفظ ظاهر یا بهتر بگوئیم از روی پدرسوختگی از این پیشنهاد ابراز ناخشنودی کرد! ولی واقعیت این است که در پی تحکیم مواضع حزب‌الله و ابتر شدن طرح براندازی دولت بشاراسد در سوریه، اعضای ناتو تلاش می‌کنند از طریق انگلستان به منطقه نفوذ کنند، شاید بتوانند اینبار جنگ بهتر و گسترده‌تری به راه اندازند. جنگی که تا جمکران گسترش یابد. زوزة روضه‌خوان‌ها و به ویژه اکبر بهرمانی در مورد «اجماع» در جهان اسلام دلیل دارد.

اکبر بهرمانی که امروز در مسجد شورای حکومت جمکران سخنرانی می‌کرد، در باب سفر خود به عراق به لاف‌زدن و گزافه‌گوئی پرداخته و می‌گوید آمریکائی‌ها می‌ترسیدند در برابر هیئت ایرانی ظاهر شوند! البته رفسنجانی فراموش کرده بگوید برای پابوس همین آمریکائی‌ها به عراق مشرف شده بود! در هر حال طی سخنرانی مضحک بهرمانی دریافتیم که ایشان قصد دارند به ملت‌ها لطف کرده و آزادی بیان بدهند! چون همیشه دیگران به رفسنجانی صدقه داده‌اند، حال حاج‌اکبر می‌پندارد آزادی بیان هم صدقه و خیرات و مبرات است، دست در لیفه‌اش کرده و همانطور که به دنبال دوریالی می‌گردد، می‌گوید:

«ما وظیفه داریم[...] با عمل به سنت پیامبر در دادن آزادی بیان به ملت‌ها [...] راه توسعه را پیش گرفته و از آن بهره‌مند شویم.»

همان منبع

بهرمانی همچنین به پیروی از الگوی سگ به عنوان روش دشمن‌شناسی و حذف مخالفان نیز تأکید فراوان کرده. می‌دانیم که راهکارهای لازم به همراه «حقوق بشر» و غیره همه در قرآن موجود است که به ادعای رفسنجانی «متن دست نخوردة امت اسلامی» است. همچنین می‌دانیم که قرآن در چاپخانة الهی و در جلد زرکوب اعلا چاپ شد و به دست محمد داده شد و تا امروز هم اصلاً دست نخورده:

«اگر به قرآن که متن دست نخورده امت اسلامی[...] است [پایبند باشیم] می‌توانیم [...] وحدت خود را تنظیم [کرده] و همة مزاحمت‌ها در این مسیر را از میدان بدر کنیم. ابزار کار تامین وحدت بسیار مهم و قابل دسترس است»

اتفاقاً رفسنجانی کاملاً حق دارد، «ابزار کار»، به قول خودش «قابل دسترس» است،‌ چون ابزار کذا جز سرکوب استعماری نیست، و این سرکوب 30 سال است توسط سگ‌های ‌هار استعمار در ایران اعمال می‌شود، و همة مزاحمت‌های موجود بر سر راه چپاول ثروت‌های ملی و سرکوب آزادیخواهان را در ایران نابود کرده. حال امثال اکبر هاشمی می‌توانند با پیروی از سنت پیامبر غارتگرشان به ملت‌ها «آزادی بیان» هم التفات بفرمایند. البته اکبر بهرمانی به «دادن» آزادی بیان اکتفا نخواهد کرد، حقوق بشر، حقوق زنان، محیط زیست و هر چه ملت‌ها بخواهند به آن‌ها خواهد داد! چرا که همه چیز در همان قرآن هست:

«[رفسنجانی با اشاره به] حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی عقیده، آزادی بیان، محیط زیست و ... گفت: همة اصول و محورهای سالم یک جامعه و حرکت در قرآن وجود دارد.»

بله «قرآن واقعی» را هنوز نشناخته‌ایم! گورکن‌ها پیشتر به اسلام واقعی، ‌ اسلام ناب محمدی، اسلام حقیقی، اسلام پیشرو و انواع اخلاق اسلامی اکتفا می‌کردند. اما اکبربهرمانی طی زیارت اخیر خود از آستان مقدس گاوچران‌ها در عراق یک قرآن نوین از دست‌های مقدس عموسام دریافت کرده که در آن حقوق بشر، ‌حقوق زنان و همه نوع حق و حقوق برای ملت‌ها در حاشیه‌اش نوشته شده. و چماق خوبی از قرآن کذا درست خواهند کرد که پس از برگزاری نمایشات مضحک «انتخابات» به درخواست «مردم» ـ همان اوباش همیشه حاکم بر مملکت ـ بر سر «مردم ایران» فرود می‌آورند.

ولی کارفرمایان اکبر بهرمانی اگر می‌پندارند با این ترهات می‌توان مردم را فریفت سخت در اشتباه‌اند! بجز گروه عبادی، دارودستة نهضت عاظادی، نظامیان و به ویژه خواهر ملیحه محمدی که «تکثر» نامزدهای انتخاباتی را نشان «دمکراسی» می‌داند، هیچکس در برابر حوزه‌های مارگیری حضور نخواهد یافت. حکومت اسلامی و به ویژه حزب همیشه منحلة ‌«توده»، آرزوی کسب مشروعیت برای این حکومت را به گور خواهند برد.

عامل نگهدارندة‌ حکومت جمکران وحدت میان گروه‌های مختلف پادوی استعمار است[...] داس‌الله و لات‌الله وظیفه دارند که از این وحدت به عنوان رکن اساسی اسلام استعماری نگهبانی کنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

پنجشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۷



دلار و دقیانوس!


...
ما
راویان قصه‌های شاد و شیرینیم
[...]
قصه‌های دست گرم دوست در شب‌های سرد شهر
[...]
ما
کاروان ساغر و چنگیم
[...]
شیشه‌های عمر دیوان را
از طلسم قلعة پنهان، زچنگ پاسداران فسونگرشان
جلد بربائیم
بر زمین کوبیم

در تأئید وبلاگ «آزادی و بوزینه» تکرار می‌کنیم که برای تأمین حقوق انسانی در ایران، هیچ نیازی به اتحادیة اروپا و ایالات متحد، اعضای سازمان ناتو نداریم. کودتای 22 بهمن 1357 را همین سازمان جنایتکار به راه انداخت و همین سازمان نیز طی سه دهة گذشته از حکومت کودتا و سرکوب و چپاول ما ملت پشتیبانی کرده. و اگر نقش فرانسه به عنوان مدافع حکومت اسلامی و حامی سرکوب زنان ایران این روزها چشمگیرتر شده فقط به این دلیل است که پس از گذشت 43 سال، نمایش «تئاتر تقیه» به پایان رسید، و حاکمیت فرانسه به ناچار بر سیاست عوامفریبانة «صندلی‌خالی» خود در سازمان ناتو ـ این سیاست از سال 1966 آغاز شده بود ـ نقطة پایان گذاشت.

از مهم‌ترین پیامدهای فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، پایان «تقدس پاپ» و فرو افتادن صورتک «استقلال» فرانسه از ساختار نظامی سازمان ناتو و اشک تمساح شیپورهای تفنگ‌فروشان غرب به ویژه هاآرتز، لوموند، گاردین و نیویورک‌تایمز برای مردم فلسطین است! رسانه‌هائی که در خدمت حزب دمکرات ‌ایالات متحد قلم می‌زنند، حزبی که سه دهه‌ است با توسل به مزدوران اسلامگرا منطقة خاورمیانه را به آتش کشیده‌. جالب است بدانیم همین رسانه‌ها از مدافعان پروپاقرص دارودستة عبادی، «حقو‌ق‌بشر دینی» و به ویژه از فدائیان تجهیز گورکن‌ها به سلاح اتمی به شمار می‌روند. بهتر بگوئیم، رسانه‌های کذا در واقع آن‌روی سکة‌ واتیکان‌اند! البته در قاموس بوزینه‌های فقرفرهنگی رسانه‌های کذا، ‌ به ویژه لوموند که متعلق به گروه صنایع نظامی «لاگاردر» است، در زمرة‌ رسانه‌های مترقی و پیشرو به شمار می‌روند و خیلی، خیلی «روشنفکر» و بشردوست‌‌اند.

بر اساس یکی از جزم‌های کاتولیسیسم، «پاپ» از هرگونه اشتباه و خطا مبری است،‌ درست مثل امامان خودمان می‌ماند. ولی در پی ماجرای کشیش «ویلیامسون» این جزم هم نابود شد. حضرت «جرمن‌ شپرد» که چندی پیش کشیش ویلیامسون اخراجی را به جرگة گوسفندان واتیکان بازگردانده بودند، بالاخره از کار خودشان پوزش‌ طلبیدند و خطاب به اسقف‌های کاتولیک جهان فرمودند،‌ «اشتباه کردیم!» البته ایشان اشتباه خود را ناشی از اطلاعات غلط روی شبکة اینترنت دانسته‌اند! شبکة اینترنت برای آخوند جماعت نقش «زن» را ایفا می‌کند؛ برای بین‌الملل فاشیسم یا همان پیروان آستان مقدس شهید مک کارتی، نقش «کمونیست»، و نزد فعلة حزب دمکرات، اینترنت در خدمت اسرائیل است، و خلاصه «نابود باید گردد!» بگذریم و بپردازیم به «بازگشت» فرانسه به ساختار نظامی فرماندهی ناتو!

می‌دانیم که در دوران «برادر» آدولف هیتلر، مارشال پتن دست اتحاد به سوی فاشیست‌ها دراز فرمودند و با رأی مجلس «مردمی» فرانسه دولت ویشی را تشکیل دادند که فرانسوا میتران، رئیس جمهور سوسیالیست اسبق فرانسه هم در این دولت نقش کارمند داشتند. بله ایشان به دلیل سوابق درخشان خود به عنوان عضو فعال گروه فاشیست صلیب‌های آتش، «له. کروا. دو. فو» در دولت «ویشی» سمت خانه شاگردی بر عهده داشتند. ایشان همچنین هنگام سرکوب استقلال طلبان الجزایر در دولت ژنرال دوگل به عنوان وزیر کشور انجام وظیفه می‌کردند و خلاصه به مرور زمان «سوسیالیست» شده و به عنوان رئیس جمهور «روشنفکر» فرانسه به شوت و‌ پرت‌ها حقنه گشتند. پس از اینکه آنگلوساکسون‌ها ناچار شدند بر علیه هیتلر، متحد خود در اروپا وارد جنگ شوند و به عصرطلائی فاشیسم پایان دهند، ژنرال دوگل که در لندن نشسته بودند، پیروزمندانه به پاریس بازگشتند و پس از اعدام «برازیاک»، نویسندة متعهد و مکتبی فاشیسم، ‌ از مارشال پتن تقاضا کردند که مانند دیگر فاشیست‌ها به سوئیس مهاجرت بفرمایند تا از رنج محاکمه و زندان در امان باشند. مارشال هم به درخواست ژنرال پاسخ منفی دادند. پس مارشال پتن را محترمانه محاکمه کردند و به زندان افکندند، چون نمی‌توانستند ایشان را اعدام کنند.

در هر حال پس از پایان جنگ جهانی دوم «سازمان ناتو» ایجاد شد تا با خطر کمونیسم مبارزه کند. پیشتر به تاریخچة ناتو اشاره کرده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم. فقط یادآور می‌شویم که فرانسه از نخستین روزها عضو ناتو بوده و خروج نمایشی ژنرال دوگل در سال 1966 میلادی از ساختار فرماندهی نظامی این سازمان، که به سیاست «صندلی خالی» معروف شد، فقط یک مانور مضحک سیاسی بود. رسانه‌ها تلاش کردند سیاست «صندلی خالی» را نشان استقلال فرانسه معرفی کنند، ولی همانطور که پیشتر هم گفتیم کاملاً بر عکس، فرانسه از آن‌هنگام عملاً نقش چرخ پنجم گاری ناتو را بر عهده گرفت. به عبارت دیگر، با شعار مخالفت با جنگ مخارج جنگ را نیز تأمین می‌کرد. اگر ناتو در جنگ پیروز می‌شد، فرانسه در هر حال مخالف جنگ به شمار می‌رفت و اگر ناتو با شکست روبرو می‌شد فرانسه به عنوان مخالف جنگ وارد صحنه می‌شد تا اوضاع را به نفع ناتو سروسامان دهد.

همچنانکه در مورد عراق نقش فرانسه را به صراحت شاهد بودیم. «دومینیک دوویلپن»، وزیر امورخارجة فرانسه در شورای امنیت نطق پرشوری کردند و فرمودند، با تهاجم نظامی به عراق مخالف‌ایم. ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت نیز مخالفت خود را با جنگ اعلام داشت، و در نشست امنیتی مونیخ، «میشل آلیوماری»، وزیر دفاع فرانسه شدیداً به دونالد رامسفلد اعتراض کرده گفت، «ما متحدایم، نه دنباله‌رو!» و خلاصه تئاتر مخالفت با جنگ عراق چنان با موفقیت روبرو شد که در کشور عراق مردم از همه ‌جا بی‌خبر به حمایت از دومینیک دوویلپن تظاهرات هم کردند! یادآور شویم که واتیکان هم در ظاهر با جنگ مخالف بود! ولی پس از مسلم شدن شکست آنگلوساکسون‌ها در تجزیة عراق، برنارکوشنر، وزیر امورخارجة فرانسه راهی بغداد شد و ... و از این نمونه‌ها فراوان است.

مثال دیگر موضع فرانسه در اسرائیل است! حاکمیت فرانسه که همگام با انگلستان نقش اساسی در ایجاد کشور اسرائیل را ایفا کرده، در کشورهای عرب همواره مخالف اسرائیل و مدافع حقوق اعراب معرفی می‌شود! چرا که رؤسای جمهور فرانسه تا پیش از ورود فرانسوا میتران معروف به کاخ الیزه هیچکدام به اسرائیل نمی‌رفتند! می‌بینیم که شرط لازم و کافی برای اثبات مخالفت فرانسه با حاکمیت اسرائیل تأمین شده بود، ‌ البته فقط در ظاهر! در پس پردة این ظاهر فریبنده، شرکت‌های ساختمانی فرانسه فعالانه به ساختن شهرک‌های مهاجرنشین خارج از مرزهای قانونی اسرائیل مشغول بودند و دکان ارسال مهاجر از فرانسه به اسرائیل رونق فراوان داشت. سوپرمارکت‌های فرانسه محصولات کشاورزی اسرائیل را به خریداران عرضه می‌کردند، در حالیکه اسرائیل ضمن تخریب مزارع فلسطینیان، مانع از صدور محصولات کشاورزان فلسطین می‌شد. ولی روزنامه‌های لوموند، ‌ هاآرتز، گاردین و نیویورک تایمز در خفقان کامل به سر می‌بردند، گویا خداوند ابراهیم اینان را مانند «اصحاب کهف» از جور و ستم «دقیانوس» به خواب فرو برده بود و خلاصه در جریان مسائل نبودند! حال باید ببینیم چه پیش آمده که «اصحاب‌کهف» به همراه سگ‌شان از خواب پریده، و مدافع فلسطینیان شده‌اند؟‌ گویا دقیانوس مرده باشد!

حکایت اصحاب کهف از قصص قرآن است که در ادبیات فارسی هم به صور مختلف انعکاس یافته. در سورة کهف، آیة 13، آورده‌اند که چند تن از مسیحیان از ستم پادشاه وقت، دقیانوس که بت پرست بود به غاری پناه بردند. گویند سگی هم به همراه داشتند، و همگی به امر خداوند چندین قرن به خواب رفتند. پس چون بیدار شدند یکی از آنان برای خرید آذوقه به شهر رفت و متوجه شد که قرن‌ها از مرگ دقیانوس گذشته و سکه‌های‌اش دیگر رایج نیست.

بله به نظر می‌رسد چند تن از «استادان معتبر» دانشگاه هم از خواب بیدار شده و متوجه شده‌اند که از سال 1358 که گروه برژینسکی شیخ مهدی بازرگان را به خدمت برگزید، بهائیان حق ورود به دانشگاه را ندارند، در نتیجه این اساتید «بسیار معتبر» و مسلماً خواب‌آلود بجای رعایت حقوق بشر، خواهان رعایت «حقوق بشر بهائی» شده‌اند. و این درخواست مضحک در «رادیوفردا» منعکس شده تا همه بدانند که حقوق بشر در ایران به هر تقدیر باید «دینی» باشد. در این راستا، نیویورک‌تایمز و دیگر اصحاب کهف هم ظاهراً برای خرید آذوقه به شهر رفته و مشاهده کرده‌اند که «دلار» دیگر سکة رایج نیست و ... به همین دلیل پرچم مخالفت، نه با حاکمیت جنایتکار اسرائیل که با «کشور اسرائیل» بر افراشته‌اند، و همزمان بجای دفاع از مردم فلسطین برای تشکیلات جنایتکار حماس سینه چاک می‌دهند! به این ترتیب است که حاکمیت اسرائیل در ترادف با کشور و کل مردم اسرائیل قرار گرفته، و همزمان تشکیلات آدمکشان حماس هم بجای مردم فلسطین نشسته! این اصل جادوئی «ترادف کلی» برای فاشیست‌ها معجزات فراوان دارد، به ویژه برای بوزینگان قلم به مزدشان در جهان سوم که «مبارزات» فراوان می‌کنند و ارواح شکم‌شان «انقلاب» هم کرده‌اند.

یکی از همین قلم به مزدها که سخت «انقلاب» کرده، در سایت مخالف‌نمای «عصرنو» منتقدین حماس را طرفدار اسرائیل خوانده! این متفکر شهیر هنوز این پرسش ابتدائی به ذهن فرهیخته‌شان خطور نکرده که آموزش و تجهیز شبه نظامیان حماس توسط کدام «نیروی الهی» ممکن شده؟‌ توسط صندلی چرخدار شیخ یاسین معدوم یا توسط حامیان اسرائیل؟ یا اینکه چه اتفاقی افتاده که رسانه‌های زنجیره‌ای از هاآرتز، ‌ نیویورک‌تایمز تا لوموند همگی یک‌شبه مخالف اسرائیل شده‌اند؟ همانطور که در وبلاگ «آزادی و بوزینه» گفتیم اصحاب‌ داس مانند اوباش‌الله در صورتیکه جیره‌خوار استعمار هم نباشند، منطق‌ستیز باقی خواهند ماند، در نتیجه تخصص‌شان ارائة «تحلیل‌ کشکی» از شرایط است.

به عنوان مثال بینوایان فدائی فلسطین که در واقع از سازمان جنایتکار حماس دفاع می‌کنند هرگز به ذهن علیل‌شان خطور نخواهد کرد که نیویورک‌تایمز یا لوموند مدافع فلسطین نیستند؛ مدافع «فروش سلاح قاچاق» به تشکل حماس‌اند تا آتش جنگ در منطقه فروزان بماند. بهتر بگوئیم رسانه‌های کذا از زبان اربابان‌شان به دفاع از «سیاست انسداد» مشغول‌اند. سیاستی که گروه جیمی‌کارتر منفور از سال 1977 بر کل منطقه حاکم کرده و کودتای 22 بهمن 1357 از پیامدهای «فرخندة»‌ آن به شمار می‌رود. امروز که این سیاست در لبنان و فلسطین ابتر شده، نوکران آمریکا در عربستان سعودی دور هم جمع شده‌اند تا سیاست انسداد را در عربستان، ترکیه، پاکستان و از همه مهم‌تر در ایران تداوم بخشند.

جنگ زرگری گورکن‌ها با عربستان در عمل از وقوقیة جمعة گذشته آغاز شد، سپس مراکش با جمکران قطع رابطه کرد، و در این گیرودار برنارکوشنر، وزیر امورخارجة فرانسه خواهان مذاکره با حکومت اسلامی شد. از سوی دیگر، عبدالله گل که به گزارش «نووستی»، مورخ 12 مارس سالجاری،‌ با ایالات متحد قرارداد خرید 30 فروند هواپیمای جنگنده را امضاء کرده، به تهران آمد تا ضمن تأکید بر «استقلال» کشورش دستورات آمریکا را به حکومت مستقل جمکران ابلاغ کند. می‌دانیم که روابط پنهانی و جنگ زرگری با حکومت اسلامی سخت به مذاق گاوچران‌ها خوش آمده، و به همین دلیل ترجیح می‌دهند نوکران‌ انقلابی‌شان دون‌کیشوت‌وار همچنان به نبرد خیالی 30 ساله با آمریکا و اسرائیل ادامه دهند و در واقع مردم ایران را برای تأمین منافع غرب سرکوب کنند.

کافی است نگاهی به تبلیغات حاکمیت فرانسه برای شهلا شرکت، شیرین عبادی و کمپین آش بیفکنیم. کافی است نگاهی به حمایت سیاسی و تبلیغاتی فرانسه از محمد خاتمی داشته باشیم. کافی است بدانیم رضوی‌فقیه و محمد خاتمی وظیفه دارند با تهاجم به «لیبرالیسم» و «چپ» تنور فاشیسم را داغ و گرم نگاه دارند و در این راستا کافی است نگاهی به بیانیة ابلهانة «تحکیم‌ وحدت حوزه و دانشگاه» در همان سایت «عصرنو» داشته باشیم تا به حماقت اربابان حکومت اسلامی بهتر پی ببریم. بیانیة کذا که به اصطلاح «تحلیلی» است، خواهان «اصلاحات جامعه محور» همراه با سیاست‌ورزی «انتخابات محور» شده تا دمکراسی گسترش یابد! گویا کارفرمایان رضوی‌فقیه در فرانسه فراموش کرده‌اند که در حکومت «خدامحور»، که قانون اساسی‌اش از «حدیث مسلم، فرمایش معصوم و نهج‌البلاغه» استخراج شده، دمکراسی نمی‌تواند گسترش یابد.

بیانیة «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» در تاریخ 11 مارس 2009 صادر شده. و در چنین روزی نیکولا سرکوزی نیز رسماً اعلام داشت که فرانسه به ساختار نظامی ناتو باز می‌گردد. حال که «تئاتر تقیه» پس از 43 سال به پایان رسیده، و فرانسه ناچار شده جایگاه واقعی خود را در بطن سازمان ناتو در برابر جهانیان آشکار کند، مسلماً حکومت اسلامی و اسرائیل نیز، در مقام دو شاخة اصلی سیاست آمریکا در منطقة خاورمیانه، مواضع واقعی خود را به ناچار علنی خواهند کرد. بزودی صدای شکستن شیشة عمر «دیو دروغ»‌ را خواهیم شنید،‌ پایان «سیاست انسداد» نزدیک است.‌

[...]
ما
فاتحان قلعه‌های فخر تاریخیم
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
[...]
هان! کجاست،
پایتخت قرن؟
ما برای فتح می‌آئیم
تا که هیچستانش بگشائیم





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

چهارشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۷



«آزادی» و بوزینه!


...
ما برای مطالبة‌ حقوق و آزادی‌های‌مان هیچ نیازی به اتحادیة اروپا و آمریکا نداریم! چون ‌آنچه ما به عنوان حقوق و آزادی‌های زن مطالبه می‌کنیم، ‌ نه حقوق «خواهر» است نه حقوق «مادر»! ما خواهان تأمین حقوق زن به عنوان «انسان» هستیم. این حقوق هیچ ارتباطی به سیرک «هویت‌طلبی» استعمار ندارد، و به هیچ عنوان بر «باورها» پای نمی‌فشارد. آزادی زن به عنوان «انسان» مبنای حقوقی و قانونی دارد و برای تأمین این حقوق در ایران تغییر قانون اساسی جمکران الزامی است.

پس بهتر است فعلة فاشیسم حقوق زن و روز 8 مارس را به «باورها» وصله نکنند و بدانند که تجمع فاشیست‌های گروه عبادی در 22 خرداد به هیچ عنوان تداوم تظاهرات 8 مارس 1979 نمی‌تواند تلقی شود. تظاهرات ما برای مطالبة حقوق زنان صورت گرفت نه برای تأمین حقوق کنیزکان اندرون. بنابراین هیچ دلیلی نمی‌بینیم که خاویر سولانا و شرکاء در اتحادیة اروپا مدافع حقوق زنان ایران شوند. ما نیازی نمی‌بینیم که اتحادیة اروپا برای‌ زن ایرانی «مدافع حقوق بشر نسبی» تعیین کند، و «هویت‌دینی» و «هویت‌بومی» را به عنوان حقوق زن به ملت ایران حقنه کند. ما هیچ پیوندی با شیرین عبادی و دارودسته‌اش نداریم، چرا که موجودیت «انسان‌نسبی» را به رسمیت نمی‌شناسیم.

پس از سخنرانی مضحک شیرین عبادی در پارلمان اروپا، خاویر سولانا، که به قصاب یوگسلاوی معروف است، گویا قول داده که دفترودستک حاجیه عبادی را برای «دفاع از حقوق بشر دینی» به راه بیاندازد. عبادی در سخنرانی خود برای «شهادت» در راه حقوق بشر اعلام آمادگی‌کرده، تلویحاً خواهان رفتن به زندان هم شده است! حاجیه عبادی به زبان بی‌زبانی التماس دعا دارد، ‌ که اربابان دستور فرمایند ساواک جمکران او را زندانی کند، تا شاید از این طریق دکان‌اش کمی رونق گیرد. خلاصه همین روزهاست که ساواک جمکران عبادی را هم بگیرد، و یک جنجال در خور برای رونق بخشیدن به انتخابات حکومت اسلامی به راه افتد تا شوت‌وپرت‌ها «از لج دولت» هم که شده برای شرکت در مضحکة حکومت امام زمان در برابر حوزه‌های مارگیری «حضور» یابند. و همین کفایت خواهد کرد تا نان سولانا و کل اتحادیة اروپا در روغن فراوان شناور شود. به همین دلیل فرانسه در تنور «هویت اسلامی» می‌دمد، و آلمان از طریق سبزها برای «هویت بومی» ما ایرانیان تبلیغات به راه انداخته. به عبارت دیگر آلمان و فرانسه یک دکان دو نبش «افتخار» بر اساس تعصبات و حماقت و تقدس‌ «دینی» و «بومی» افتتاح کرده‌اند که در آن‌ شیرین عبادی بتواند هر چه می‌خواهد «به شیعه بودن» خود افتخار کند، و یاسمین طباطبائی هم به «ایرانی بودن» خود!

می‌دانیم که پیوند فاشیست‌ها با ایرانیان به دوران طلائی برادر آدولف‌هیتلر باز می‌گردد، به دورانی که مستشاران نظامی آلمان در کشورمان خیمه زده بودند تا کمکی باشند برای برادران‌شان در امپراطوری بریتانیا. به همین دلیل پروپاگاند «افتخارات بومی» بر عهدة «نژاد برتر» گذاشته شده! بله برای شنا کردن در دریای حماقت لازم است ما ملت «افتخار» هم بکنیم. افتخار کنیم به هر آنچه استعمار طی 80 سال گذشته بر ما «تحمیل» کرده و در انتخاب آن هیچ نقشی نداشته‌ایم! مفتخر باشیم به هر آنچه نتیجة انتخاب ما نبوده و نیست! پس از افتخارات عبادی به مذهب‌اش، نوبت افتخار طباطبائی به میهنش رسیده! به گزارش «سایروس‌نیوز»، یاسمین 42 ساله می‌گوید، من افتخار می‌کنم که ایرانی هستم!

در حالیکه ایرانی بودن ایشان فقط به این دلیل است که پدرومادرشان ایرانی بوده‌اند. پس منطقاً این فرد «مفتخر» می‌باید به پدرومادر خود هم افتخار کند! و همینطور که افتخارکنان پس، پس می‌رود می‌باید سر راه به خمینی، ماشاالله قصاب، محمد خاتمی، شعبان جعفری، آخوند کاشانی و سلسلة جیره‌خواران ناخداکلمب و نوادگان چنگیز و تیمور هم افتخار کند، چرا که این‌ها هم ایرانی‌ بوده‌اند! مگر ایرانی بودن «افتخار» دارد؟ طبق قوانین حکومت اسلامی، ایرانی کسی است‌که پدرش ایرانی باشد، اینکه دیگر افتخار ندارد! ولی عضویت در حزب سبزهای آلمان، ‌ که مواضع ایران‌ستیز و جنگ‌طلبانه‌اش زبانزد خاص و عام است،‌ برای یک ایرانی به راستی باعث شرمندگی خواهد بود! پس یاسمین طباطبائی را که در واقع می‌باید از شرمندگی سرش را در برابر ایرانیان به زیر اندازد، با افتخارات‌اش رها می‌کنیم و باز می‌گردیم به طرح سرشار از نبوغ متخصصین هدایت افکار عمومی در فرانسه برای دوقطبی کردن کاذب فضای سیاسی ایران، آنهم به نفع دارودستة سید شیادان، محمدخاتمی!

همانطور که در وبلاگ «حماسه و فرانسه» گفتیم،‌ ‌متخصصین هدایت افکار عمومی در کشور ژنرال «دوگل» به این نتیجة «علمی» رسیده‌اند که فاشیسم «چپ» و «راست» دارد! به همین دلیل طرح دوقطبی کردن کاذب فضای سیاسی را بر عهدة محمد خاتمی و رضوی‌فقیه، دو فعلة فاشیسم شناخته شده و مورد اعتماد «شرکت توتال. فینا. الف» گذاشته‌اند. برای اجرای طرح کذا لازم است فاشیست‌ها به دو گروه کاذب تقسیم شوند، یک گروه به انتقاد از فاشیسم بپردازد و بگوید «لیبرالیسم از فاشیسم بهتر است.» در حالیکه گروه دوم می‌باید با انتقاد شدید از لیبرالیسم، چپ‌نمائی کند! این جنگ زرگری را پیشتر هم شاهد بوده‌ایم. «داس‌الله» و «لات‌الله»، گروه شیخ مهدی بازرگان یا همان نهضت عاظادی را «لیبرال» می‌خواندند، و فاشیست‌های فکل‌کراواتی حوزه و بازار، یعنی اعضای همان نهضت «کذا»، لات‌الله و داس‌الله را تندرو و چپ‌گرا به شمار می‌آوردند. نتیجة این جنگ زرگری بین فعلة فاشیسم نهایت امر به اشغال سفارت آمریکا در تهران منجر شد. به این ترتیب که ساواک جمکران پس از دریافت چراغ سبز از اربابان، «تل دانشجویان» را به سوی سفارت کذا هی کرد و اینجا بود که به قول خمینی «انقلاب دوم» هم به وقوع پیوست. و در واقع طرح کودتای دوم هم تحقق یافت، و تحریم اقتصادی و «نعمت الهی» جنگ سال‌ها نصیب ما ملت شد، تا پایه‌های حاکمیت کودتا خوب مستحکم شود.

امروز «چیچو ـ فرانکو» در سایت بلاهت‌گستر زمانه یک بریده روزنامه از سخنان حکیمانة خمینی منتشر کردند، که در آن حضرت «امام» فرموده بودند، «گوشت یخ‌زده نجس است»! تا همه بدانند و آگاه باشند که استعمار غرب وحشی‌ترین، ابله‌ترین و بی‌سوادترین دستاربند «حوزة‌ جهلیه» را برای رهبری «انقلاب ژنرال هویزر» برگزیده بود و به همین دلیل نیز بجز اوباش و لمپن، ‌ در بین «یاران امام» هیچ ندیدیم. و امروز هم جز اوباش و لمپن در اطراف «یاران امام» نمی‌بینیم. بگذریم و بازگردیم به رضوی‌فقیه و خاتمی که هر دو فعلة فاشیسم‌اند، ولی اولی باید در جایگاه «چپ» و دومی در جایگاه «لیبرال» قرار گیرد، تا مبادا فضای خالی جهت مطالبات واقعی و دمکراتیک مردم ایران باقی بماند. در این گیرودار است که یکی از غلام‌بچگان فرنگ نشین اکبر بهرمانی، محمد خاتمی را با شاپور بختیار به قیاس کشیده! در نتیجه باید بپذیریم که شاپور بختیار فاشیست بوده، و آخوند محمد خاتمی، کودتاچی نستوه، سوسیال دمکرات! بله «واژگون نمائی» از شیوه‌های شناخته شدة‌ فعلة‌ فاشیسم به شمار می‌رود. ولی به کار بردن این شیوه فهم و شعور هم می‌طلبد، به عبارت دیگر تبلیغات در هر صورت کار عقب‌مانده‌های ذهنی «مهاجر» نیست! بوزینه و نجاری؟!

محمد خاتمی همچنانکه در وبلاگ «حماسه و فرانسه»‌ گفتیم با توسل به «زبان ابتر»، مطالبات تل نامشخصی به نام «مردم» را مطرح می‌کند. خاتمی می‌گوید «مردم» آزادی می‌خواهند و فاشیسم بد است! رضوی‌فقیه هم به تل نامشخص دیگری به نام «دانشجویان» دخیل بسته و می‌گوید، دانشجو آزادی می‌خواهد و مخالف «لیبرال» است! به این ترتیب است که رضوی‌فقیه، همپالکی فاشیست خود را در جایگاه لیبرال قرار می‌دهد و خود سنگر چپ را اشغال می‌کند، و ما هم باید بپذیریم که خاتمی و رضوی‌فقیه نه تنها فاشیست نیستند که هر دو از آزادیخواهان سرشناس این مرز و بوم‌اند، چرا که مرتباً «شعار آزادی» می‌دهند! اصولاً فاشیست‌ها به دلیل حماقت ذاتی، همه را نیز مانند خود احمق می‌پندارند.

یکی از اصحاب مؤنث «داس»‌، اخیراً در آلمان سخنرانی کرده و اعتراض فرموده که چرا به ما می‌گوئید «مرگ پرست»، ما عاشق زندگی هستیم! بعد هم فرموده‌اند اینهم شاهدش، تا بدانید ما مرگ پرست نیستیم. سپس ایشان چند مصراع از سرودة فروغ فرخزاد با مطلع «ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم» برای حاضران قرائت کرده‌اند!

البته ما اگر در شیادی و مزدوری امثال محمد خاتمی تردید نداریم، به ساده لوحی بعضی از هم‌میهنان گرامی هم واقعاً معتقد شده‌ایم. به عبارت دیگر می‌دانیم که اینان متوجه نیستند چرا «مرگ‌پرست» خوانده می‌شوند. پس برای روشن شدن مطلب تلاش می‌کنیم تعریفی از «مرگ پرستی» ارائه دهیم که خارج از بحث‌های پیچیدة فلسفی و برای همه قابل درک باشد.

مرگ‌پرست، در ترادف با «انسان‌ستیز» قرار می‌گیرد. بنابراین هر چه «منطق‌گریز» باشد و حرکت و پویائی انسان را در «زمان» و «مکان» نفی کند، به نوعی با مرگ‌پرستی پیوند خواهد داشت. بنابراین زمانی که چپگرایان یا چپ‌نمایان می‌گویند،‌ باید دست به عمل زد و نتیجه هر چه باشد هیچ اهمیتی ندارد، «منطق» را به چالش می‌طلبند. چرا که انسان به‌هنجار برای حرکت خود انگیزه‌ای دارد و می‌خواهد به هدفی دست یابد. زمانیکه «حرکت»، فی‌نفسه خود تبدیل به «هدف» می‌شود، نتیجة حرکت یا «هدف» اولویت خود را از دست خواهد داد. روشنتر بگوئیم «هدف» فدای «حرکت» می‌شود،‌ و رفقا دقیقاً همانجائی قرار می‌گیرند که «قصه‌های» شیعی‌مسلکان حسین را در کربلا نشانده!

البته می‌دانیم که ماجرای حسین در کربلا صرفاً یک روایت است و هیچ پایه و اساس تاریخی و تاریخ‌نگارانه هم ندارد. ولی طبق «بی‌بی‌گوزک‌های» شیعیان آنحضرت می‌خواستند حکومت عدل علی برقرار کنند، و یک عده را هم با خود همراه کردند، ولی وقتی جبرئیل به ایشان نازل شد و پرسید بین پیروزی بر دشمن و ملاقات با خدا کدام ‌یک را می‌خواهید، آنحضرت از پیروزی صرفنظر فرمودند! پس می‌بینیم که حضرت کذا هیچ هدفی از حرکت سیاسی خود نداشته‌اند، چرا که در صحرای کربلا یک‌باره از پیروزی منصرف می‌شوند و ترجیح می‌دهند به ملاقات خداوندشان تشریف ببرند.

حکایت اصحاب داس هم به همین ماجرا شباهت پیدا کرده. رفقا می‌گفتند ما همه باید به زندان برویم و کشته شویم تا انقلاب کارگری پیروز شود! روشن‌تر بگوئیم اینان نیز در میانة راه از زندگی و دنیا بیزار ‌شده بودند! البته ما هم می‌دانیم که زندگی در یک کشور مبتلا به طاعون فاشیسم استعماری انسان را از زندگی بیزار می‌کند، چرا که فاشیسم و استعمار هر دو انسان‌ستیزاند و تلاش دارند از طریق سرکوب و ایجاد بحران، ‌ افراد و در نتیجه جامعه را از حالت «تعادل» خارج کرده و در مرز شورش نگاه دارند. ما همة این مسائل را می‌شناسیم.

با این وجود از نظر ما حرکت چپ در ایران فقط شتافتن به سوی مرگ بود. از آنجمله است ماجرای سیاهکل که تبدیل به «حماسه» هم شده. اگر بسیاری از رفقا نمی‌دانند، حضورشان عرض کنیم که روستائیان از دست «چه‌گواراهای وطنی» عاجز شدند و ژاندارمری را خبر کردند. نتیجة این «حماسه» برای پرولتاریا چه بود؟! ولی چرا راه دور برویم! نگاهی به همین 8 مارس 1979 بیاندازیم که چپگرایان آنرا شدیداً محکوم کردند! اگر این راهپیمائی اشتباه بود چرا امروز پس از گذشت سی سال از آن تجلیل می‌کنید؟ خودتان را مسخره کرده‌اید یا سیاست یک کشور را با حیات کودکستان عوضی گرفته‌اید؟

اگر «تحلیل‌های» شما درست است، چرا تاریخ حقانیت ما را که اینهمه سرزنش‌مان کردید تائید می‌کند؟ اگر پاسخی برای این پرسش منطقی یافتید ما را هم خبر کنید. چون از نظر ما چپ‌گرایان ایران ـ نه رهبران خودفروخته‌شان که مستقیماً جیره‌خوار استعماراند ـ با منطق بیگانه‌اند. شیون و زاری برای کارگران، تکرار سروده‌های فروغ فرخزاد و شعار «زندگی»، برای ساخت و پرداخت یک نظریة سیاسی به هیچ عنوان کفایت نمی‌کند. با شعر فروغ و یا بی‌شعر فروغ، کسی که در مسیر خشونت، انسان‌ستیزی و تقدیس گذشته‌ها گام برمی‌دارد، مرگ‌پرست است!





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

سه‌شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۷



«حماسه» و فرانسه!

...
«دانشجویان همواره باید نمایندة‌ طبقة کارگر و مستضعف باشند. آن‌ها باید مطالبات چپ را رهبری کنند نه لیبرال‌ها را[...] ما باید جناح چپ طرفداران خاتمی را متشکل کنیم [...] ما نباید از شعار آزادی غفلت کنیم[...]»
منبع: «روزآن‌لاین» مورخ 20 اسفندماه سالجاری

این سخنان ابلهانه، مضحک و تکراری که به چرندیات روح‌الله خمینی شباهت دارد، بخشی است از سخنرانی سعید رضوی‌فقیه در همایش دانشجوئی کمیتة ستاد انتخاباتی محمد خاتمی. این شعارهای مضحک در فرانسه «تولید» شده و قرار است توسط تشکل‌های دانشجونمایان جیره‌خوار ساواک به دانشجویان کشور فروخته شود. به این ترتیب «مأموریت» رضوی‌فقیه در ایران مشخص شد و فهمیدیم دلیل شیون و زاری «آزاده کیان» چه بوده! بله، همانطور که می‌بینیم «دانشجو» باید مانند روحانیت دست‌ساز ناخداکلمب و اوباش ساواک «در کنار مردم، مستضعفین و پابرهنه‌ها»‌ قرار گیرد و شعار آزادی هم بدهد. اگر هم این آزادی هنوز «تعریف» درستی ندارد مهم نیست، چون در هر حال از حد شعار فراتر نخواهد رفت! ولی در عوض رضوی‌فقیه و همپالکی‌های‌اش می‌توانند از این راه در اروپا نانی به کف آرند و به ذلت بخورند.

متخصصین هدایت افکار عمومی در فرانسه، ‌ تحت نظارت عالیة «تودورف» و شرکاء،‌ به این نتیجة «علمی» رسیده‌اند که فاشیسم «چپ» و «راست» هم دارد! به همین دلیل «رضوی فقیه»، چماقدار حکومت را با شعارهای پرشکوه «‌چپ‌نما» راهی تهران کرده‌اند تا مقداری «شعار پوچ» و ابله‌پسند در اختیار «فاشیست ـ ‌مسلمان‌های» گروه خاتمی بگذارد، و تجمع شوت و پرت‌ها در برابر حوزه‌های مارگیری را برای اربابان تأمین کند. برای فعلة‌ فاشیسم و اربابان‌شان در غرب «شعار» کفایت خواهد کرد. هیچ لزومی ندارد محمدخاتمی کودتاچی، که حاکمیت فرانسه اینچنین به دام عشق‌اش گرفتار آمده،‌ برای مردم ایران توضیح دهد شعارهای انتخاباتی اهدائی غرب را چگونه و از چه طریق می‌تواند تحقق بخشد! مهم این است که یک حماسة دوم خرداد دیگر روبراه شود، و محمد خاتمی 8 سال دیگر فرصت چپاول برای اربابان‌اش فراهم آورد. اصولاً این رقم 8 برای سازمان ناتو در ایران شانس می‌آورد! 8 سال جنگ با عراق، 8 سال نفت رایگان در برابر فروش اسلحه در بازارسیاه، 8 سال «سازندگی» و 8 سال «اصلاحات»! به همین دلیل است که بعضی‌ها در غرب سودای حماسه آفرینی در سر می‌پرورانند.

حضرات می‌پندارند همانطور که 30 ‌سال پیش چند شعار پوچ در اختیار خمینی گذاشتند تا او با تکرار طوطی‌وارشان در رادیو ناخداکلمب به «رهبر کبیر» تبدیل شود و ژنرال هویزر بتواند با همکاری سران خیانتکار ارتش یک «انقلاب کبیر» و مردمی به ملت ایران تحویل دهد، باز هم می‌توان با شعارهای پوچ جنگ تبلیغاتی به راه انداخت. می‌دانیم که برای چپاول ما ملت، کالای «حماسه» در انگلستان طراحی و در فرانسه تولید می‌شود، درست مانند هواپیمای کنکورد! با این تفاوت که هواپیمای کنکورد دیگر تولید نمی‌شود! آنوقت‌ها هم که تولید می‌شد، ما ایرانیان سوار آن نمی‌شدیم! ولی بعضی‌ها می‌پندارند که علیرغم پایان تولید کنکورد، ‌ کارگاه «تولید حماسه» برای ملت ایران همچنان می‌تواند به کار خود ادامه دهد. حضورشان عرض کنیم که سخت در اشتباه‌اند! به ویژه به «نوابغ» ساکن فرانسه که شدیداً بر طبل «هویت» و «حقوق بشر نسبی» می‌کوبند و اینروزها به تبلیغات همه جانبه برای کمپین‌آش و حقوق زنان اسلامی مشغول‌اند می‌گوئیم، سفرة آش نذری را باید برچینند و راه چاره بیاندیشند.

از اینرو به خبرگزاری فرانسه و دیگر خبرگزاری‌هائی که روز 8 مارس 1979 از راه‌پیمائی زنان در تهران فیلمبرداری کردند، توصیه می‌کنیم فیلم تجمع استحماری زنان آش‌پرست را در «مستند» خود ادغام کنند! به این ترتیب شیرین عبادی و سیمین بهبهانی هم در میان طرفداران حقوق زنان «بر» می‌خورند، کی به کیه؟ به قول «مردم پرستان» و خلقیون، امروز 70 درصد جمعیت ایران کمتر از سی سال دارد در نتیجه 70 درصد از اهالی مرزپرگهر نمی‌دانند که سیمین بهبهانی هم مانند دیگر نخبگان اهل شعر و ادب سرزمین گل و بلبل از مدافعان نعلین بوده‌اند و به مرور زمان، با تغییر جهت باد، بادبان‌شان تغییر جهت داده‌.

بله، راهپیمائی 8 مارس 1979،‌ نه تنها سند رسوائی مدافعان دروغین حقوق زن در ایران است که شاهدی است بر مواضع «مترقی» دولت موقت و نعلین‌های قهرمان حکومت اسلامی، به ویژه «پدرطالقانی» و حماقت امثال بنی‌صدر که به دلیل تحقیقات «علمی» در آزمایشگاه استعمار کشف کرده بود، اشعة خاصی از موی زنان ساطع می‌شود که مردان را تحریک می‌کند! و «حکمت» حجاب را هم در همین دیده بود! به عبارت دیگر محمد در صحرای حجاز و‌ موسی در صحرای سینا به یک نتیجة علمی رسیده بودند که مسلماً گابریل در آزمایشگاه الهی به دست آورده بود! البته عیسی چون جوانمرگ شد فرصت تحصیلات عالیه نیافت، ولی مادرش پیش از ملاقات با گابریل، حجاب را نه تنها در خانه که حتی در رختخواب هم رعایت می‌کرد، چون به مراتب از شهلا شرکت «آوانگاردیست‌تر» و «انقلابی‌تر» بود. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به 8 مارس، دولت موقت و خصوصاً «پدر» طالقانی!

آنزمان سخنگوی دولت موقت همین جناب امیر انتظام «مبارز» بودند که پس از پارس کردن آخوند اشراقی، داماد خمینی، فرمودند، «اگر امام بفرمایند، خانم‌ها باید حجاب را رعایت کنند!» و اما بشنویم از پدر طالقانی که بسیار مترقی و پیشرو و «آوانگاردیست» تشریف داشتند. ایشان در رادیوی دولتی جمکران اظهار داشتند حالا اشکالی ندارد، خانم‌ها یک روسری به سر کنند. و اما پس ‌از راهپیمائی 8 مارس همین پدر طالقانی به روزی‌نامه‌های رسمی فرمودند، گروهی زنان بدنام تجمع کرده بودند که خوشبختانه با هشیاری مردم ... بله! اینجاست که به دو مطلب مهم پی می‌بریم، یکی اینکه حضرت آیت‌الله مانند دیگر فعلة فاشیسم علاقه فراوانی به «مردم» داشتند، البته زمانیکه حرکت «مردم کذا» در جهت تمایلات‌شان قرار می‌گرفت. دیگر اینکه، امروز پیروان این عجوزه‌های خودفروخته می‌پندارند ما حکایت این‌ افراد را فراموش کرده‌ایم، در نتیجه تلاش دارند «حساب» آیت‌الله طالقانی را در مورد تجمع 8 مارس 1979 از دیگر نعلین‌ها جدا کنند! که البته آب در هاون می‌کوبند. باید حضورشان عرض کنیم راه‌پیمایان 8 مارس سال 79 میلادی هنوز فراموشی نگرفته‌اند و مشاهدات‌شان را نیز مسکوت نمی‌گذارند. راهپیمائی روز 8 مارس 1979 از دانشگاه تهران آغاز شد و در میدان شهیاد پایان گرفت.

تعداد راهپیمایان همانطورکه بارها در این وبلاگ گفتیم در مقایسه با تجمع زنان در برابر وزارت دادگستری اندک بود. در مسیر راهپیمائی که از خیابان شاهرضا و آیزنهاور می‌گذشت «مردم» مورد پرستش «حزب توده» و ‌چپ‌الله، بطری‌های شکسته و سنگ و چاقو در دست داشتند، و با «شعارهای بسیار مردمی» همراه با خودروهای «کمیته‌های انقلاب» زنان را همراهی می‌کردند. تا زمانیکه خبرنگاران خارجی به فیلمبرداری مشغول بودند، سگ‌های هار ساواک به دادن «شعار» و خودنمائی‌های انقلابی در برابر دوربین اربابان‌شان اکتفا کردند. به محض اینکه بیانیة زنان قرائت شد و خبرنگاران خارجی صحنه را ترک گفتند،‌ خودروهای کمیته هم وظیفة انقلابی‌شان به پایان رسید و «غیب» شدند!‌ خودفروختگان و اوباش کمیته‌ها زنان تظاهرکننده را در برابر «مردم» مسلح به اسلحة سرد در سطح شهر رها کردند و تشریف بردند! آنچه در پی این تظاهرات پیش آمد فقط نشان از میزان توحش این حکومت دست‌نشانده دارد. زنانیکه در مسیر راهپیمائی پراکنده شدند هدف حملات سگ‌های هار قرار گرفتند، گروهی به مغازه‌های سر راه پناه بردند، ولی شیشة مغازه‌ها شکسته شد و صاحبان مغازه‌ها نیز زیر لگد اوباش نانخور سازمان سیا طعم «تمدن اسلامی» و «حکومت الهی» را چشیدند. این صحنه‌هائی است که در فیلم‌های «مستند» خبرنگاران غرب اصلاً به چشم نمی‌خورد! ولی اکثریت قریب به اتفاق راهپیمایان 8 مارس 1979 این‌صحنه‌ها را دیدند و در آن حضور داشتند. نویسندة این وبلاگ از «حضور مردم» در امان ماند، ولی صورت‌های برافروخته،‌ بطری‌های شکسته، سنگ‌ و چاقو و دشنام‌های «مردمی» را هرگز فراموش نخواهد کرد.

همانطور که می‌بینیم در حاکمیت فاشیسم استعماری، نقش «مردم» بسیار اساسی است. این «مردم»، مانند نهادهای «امنیتی ـ نظامی» از سوی سفارتخانه‌های بیگانه حمایت می‌شوند، در نتیجه نه تنها از حاکمیت ایران دستور نمی‌گیرند که اگر کسی در بطن این حاکمیت صدای‌‌اش را بر علیه اینان بلند کند، از همین «مردم» تودهانی محکمی خواهد خورد. پر واضح است که سیاست دولت‌ها را در کشورمان از 80 سال پیش همین قماش «مردم» تعیین کرده‌اند. بی‌جهت نیست که رؤسای اوباشان، محمد خاتمی، میرحسین موسوی و دیگر فعلة فاشیسم سه دهه است «ذکر» مردم گرفته‌اند! این «مردم» همانطور که گفتیم هیچ ارتباطی با واقعیت مردم ایران ندارند.

یادآور شویم که هر چند تشکل حزبی به معنای واقعی در حکومت اسلامی وجود ندارد، محفل‌های «حکومتی» موجود از قماش مشارکت یا تیغ‌کش‌های مؤتلفه که اعضای مشخصی دارند نیز خود را در پس پردة همین «مردم» پنهان می‌کنند. چرا؟ چون به این ترتیب موضع‌گیری صریح نخواهند کرد، ‌ پاسخگوی مواضع خود نخواهند بود؛ و از خود به طور کامل در برابر رخدادهای اجتماعی سلب مسئولیت می‌کنند. حاکمیت بی‌مسئولیت به همین می‌گویند، و حاکم غیرمسئول همیشه وابسته به اجنبی است.‌ حکایت «تدارکات‌چی» بودن خاتمی را که هنوز فراموش نکرده‌ایم؟!

امروز همة سیاست‌بازان حکومت سخنگوی «مردم» شده‌اند! «مردم می‌خواهند که چنین شود، مردم آزادی می‌خواهند، مردم با استبداد مخالف‌اند ...» و این چارچوب سخنرانی‌ نامزدهای انتخابات حکومت اسلامی شده! محمد خاتمی، هیچوقت از طرف خود سخن نخواهد گفت، هرگز نخواهد گفت «من»، محمد خاتمی با فاشیسم «مخالف‌‌‌ام»! میرحسین موسوی نیز هرگز نخواهد گفت «من»، با دخالت در حریم خصوصی افراد مخالف‌ام، کروبی هم هرگز نخواهد گفت «من با آزادی بیان مخالف‌ام»! همة فعلة فاشیسم به یک زبان سخن می‌گویند، «زبان مردم»!

«زبان مردم» همان زبانی است که طی سی‌سال اخیر مرتباً شنیده‌ایم. ویژگی این زبان استعماری تناقض درونی آن است. این زبان، زبانی است «متزلزل» و همزمان «آمرانه!» به عبارت دیگر زبانی است ابتر. چرا که این زبان متعلق به فرد و یا بنیاد منسجمی نیست. این زبان، در واقع «زبان بیگانه» است که در «زبان ملی» نفوذ کرده،‌ و از زبان حاکمیت مطالبات بیگانه را بیان می‌کند. به همین دلیل هم پوچ و ابتر است. گویندة واقعی در این زبان، مبهم، ‌ ناشناخته و پنهان می‌ماند، درست مثل «مردم»! یک حکومت نمی‌تواند هم خود را در موضع قدرت ببیند و لحنی آمرانه داشته باشد و هم از موضع ضعف و سستی سخن بگوید. چنین زبانی، «زبان پوچ» است و پوچ‌گوئی. به عبارت دیگر در پس این زبان جز فریب و نیرنگ و شعار مردمفریب هیچ نیست، و کارفرمایان رضوی‌فقیه اگر می‌خواهند با شعار «چپ» یک «حماسة» واحد را دوبار بیافرینند کور خوانده‌اند!

روز گذشته مخالفان ساکاشویلی طبق قانون گرجستان خواهان استعفای وی شدند. اوپوزیسیون گرجستان می‌گوید طوماری با 50 هزار امضاء در اختیار دارد که استعفای رئیس جمهور و برگزاری انتخابات را الزامی می‌کند. این «طومار» مانند حوادث ایرلند شمالی پیامد مستقیم ملاقات وزرای امورخارجة آمریکا و روسیه است. شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو» در جنگ قفقاز رسماً از سوی آمریکا پذیرفته شد و همزمان اهودباراک، از حزب کارگر اسرائیل نیز اعلام داشت از شرکت در دولت نتانیاهو منصرف شده. به این ترتیب همانطورکه پیشتر هم گفتیم دولت اسرائیل ناچار است برنامة‌ حماس‌پروری و اسلام‌بازی‌های مطلوب حزب کارگر انگلستان را در منطقه تعطیل کند. حوادث ایرلند نشان داد که مخالفت حاکمیت انگلستان با نظم نوین منطقه عواقب ناگواری در ایرلند خواهد داشت. از سوی دیگر خاویرسولانا، مسئول امورخارجة اتحادیة اروپا هم ناچار شد سخنان خود را مبنی بر مذاکره با تهران پس‌ از برگزاری انتخابات پس بگیرد! بنابراین منطق حکم می‌کند که انعکاس عقب‌نشینی انگلستان در اسرائیل به تهران نیز برسد.

بر اساس همین منطق است که می‌گوئیم حاکمیت فرانسه به عنوان پارکابی انگلستان نمی‌تواند در تنور «فاشیست ـ مسلمان‌های» جمکران بدمد. به عبارت دیگر اوباش استعمار از قماش رضوی‌فقیه را بی‌جهت به تهران ارسال کرده‌اند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۷



کنیزکان آوانگارد!

...
روز 8 مارس روز کنیزکان و زنان اندرون نیست. 8 مارس روز «خواهران» تحت قیمومت پدر هم نیست. هشتم مارس روز جهانی زن است، زن در مقام یک «انسان» که از حقوق قانونی برابر با مرد برخوردار است. پس بهتر است دلفین مینوئی‌ و کارفرمایان‌اش با صدور فتوی حجاب برای زنان ایران،‌ بیش از این در آستین شهلا شرکت فوت نکنند. حقوق زنان ایران بدون تدوین قوانین انسان‌محور تأمین نخواهد شد.

بوی خوش تو هرکه ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید

سگ‌های هار استعمار مانند سگ‌های‌ ما شامة قوی دارند. هنوز پای سفیر جدید انگلستان، «هیز اکسلنسی» سایمون‌گاس به ایران نرسیده که نسیم خوش شورش و آشوب به مشام میرحسین موسوی رسید، و ایشان «مردم» و «دانشجویان» را به حضور در صحنه و نشستن بجای دولت فراخواندند. میرحسین موسوی در ضمن، به زنان آش‌پرست هم وعدة وزارت داد، تا گروه مرتاضی و عبادی بدانند و آگاه باشند که اگر قرعة استعمار به نام موسوی بیفتد، یک تکه استخوان هم نصیب امثال شهلا شرکت و خواهران دیگر خواهد شد. به گزارش ایسنا، مورخ 9 مارس 2009، موسوی در جمع جوانان جامعة‌ دانش‌آموختگان دانشگاه آزاد اسلامی می‌گوید:

«از ارزش‌ها و آنچه حق است دفاع و به مصلحت کشور توجه کنید و خیلی صریح در مقابل کژی‌ها و باطل واکنش نشان دهید. اینکار [...] در درازمدت به نفع همة ملت خواهد بود»

منبع: ایسنا، ‌ کد خبر 8712 ـ 10321 ، مورخ 19 اسفندماه

بله «خیلی صریح» در مقابل کژی‌ها «واکنش» نشان دهید که در «درازمدت» منافع استعمار تأمین شود، همچنانکه 8 سال جنگ نیز در درازمدت به نفع اعضای ناتو تمام شد. می‌دانیم که «کژی‌های» کذا را در واقع کارخانة رجاله پروری برای ما ملت «تعریف» می‌کند. بر اساس این مهملات، بی‌خیال قانون و دولت! دانشجویان و دانش‌آموختگان باید مدافع «حق» و «ارزش‌ها» باشند، مصلحت کشور را هم تشخیص داده و در برابر کژی‌ها «واکنش» نشان دهند، چرا که میرحسین موسوی خود برخاسته از کژی‌هاست و از زبان اربابان‌اش به ما می‌گوید، دانشجو به محض ورود به دانشگاه در همة امور کشور صاحب‌نظر شده و باید مملکت را اداره کند! راستش ما که نمی‌دانیم این دانشجویان نخبه از کجا آمده‌اند که متخصص امر سیاست‌اند و باید خود را وقف آن کنند؟‌ در اینصورت فرصت درس خواندن هم نخواهند داشت، و مانند دیگر اعضای تشکل‌های سیاست‌زدة جمکران بیسواد و مهمل‌باف از آب می‌آیند. البته روی سخن با تشکل‌هائی است که مطالبات صنفی ندارند و در واقع کانون تجمع عملة ساواک در دانشگاه به شمار می‌روند. اینان مانند کارمندان ساواک به زیور بلاهت و حماقت آراسته‌اند و هر چه بیسوادتر هم باشند زودتر مدرک دکتری می‌گیرند تا مانند مفتح و پورمحمدی «مدیریت» امور نان و آب‌دار در زمینة «واردات» را عهده‌دار شوند. بله این است مسیر حرکت دانشجونمایان در ایران، و میرحسین موسوی مانند نوچه‌اش محمد بهشتی خود نیز از همین مسیر استعماری عبور کرده.

جناح میرحسین‌موسوی که مانند دستاربندان حکومتی از جنگ، قاچاق اسلحه، ‌ فروش مواد مخدر و تجارت برده تغذیه می‌کند، ‌ امروز آشکارا در برابر دولت احمدی‌نژاد ایستاده و زنان و دانشجویان را به قانون‌شکنی و ایجاد آشوب فرا می‌خواند. پس از اینکه حسینعلی منتظری، در مخالفت آشکار با حکم صادره از سوی احمدی نژاد، به آش‌پرستان توصیه کرد به «امر به معروف و نهی از منکر» بپردازند، ‌ میرحسین ‌موسوی‌ هم برای ایجاد آشوب در دانشگاه‌ها دست نیاز به سوی تشکل‌های سرکوبگر دانشجویان دراز کرده و از آنان می‌خواهد بجای قوة قضائیه و قوه‌ مجریه بنشینند و «منافع ملی» را تأمین بفرمایند. موسوی که برای جامعة «دانش آموختگان دانشگاه آزاد» سخنرانی می‌کرد از «مردم» خواست با «عقل جمعی خود» با تغییرات برخورد کنند!

می‌دانیم که در حکومت اسلامی قانون و مقررات وجود ندارد، و همة امور به دست «مردم» اداره می‌شود. آنهم مردمی که «حزب» و «تشکل سیاسی» ندارند، و با تکیه بر «عقل جمعی» خود، ‌ یا همان باورهای موهوم و منطق‌ستیزشان به رهبری ساواک در خیابان‌ها به عربده‌جوئی مشغول می‌شوند. بوزینه‌های کفن پوش را که فراموش نکرده‌ایم، همان‌ها که در فرودگاه بست نشسته بودند تا ارواح شکم‌شان با اسرائیل نبرد کنند. بله، «مردم» مورد اشارة موسوی دجال همان اوباش همیشه در صحنه‌اند که به اقتضای منافع استعمار، از سوی ساواک برای عربده‌جوئی در خیابان‌ها «حضور» به هم می‌رسانند. ادامة جنگ با عراق نیز از سوی همین قماش «مردم» بر جامعه تحمیل شد تا منافع تفنگ‌فروش‌های غرب خدشه‌دار نشود، و دولت میرحسین موسوی 8 سال به حراج نفت به بهای بشکه‌ای 9 دلار و تخریب کشور ادامه دهد. حال قرار شده همین «مردم» باز هم وارد صحنه شوند و از «آزادی‌های اساسی» دفاع کنند:

«مردم در یک جمله هم از ایستادگی در مقابل قدرت‌های زورگو ممکن است تعریف کنند و هم از آزادی‌های اساسی دفاع کنند و از دخالت در امور شخصی مردم تبری بجویند.»


نه اینکه «مردم» حقوقدان هستند؛ آزادی‌های اساسی را هم می‌شناسند و با چارچوب قانونی «حریم خصوصی» نیز به صورت حقوقی آشنائی دارند! چه مردم همه ‌فن ‌حریفی داریم! میرحسین موسوی که این ترهات را می‌بافد باید توضیح دهد این «مردم» جادوئی توهمات، باورها یا همان عقل‌جمعی‌شان را فراموش کرده‌اند که اینچنین منطقی و قانون‌مدار شده‌اند؟ اگر چنین است پس چرا حتی در همان چارچوب توحش قانون اساسی، ‌ تصورات‌شان هنوز با حقوق برابر زنان، ‌ویراست کمپین ‌آش هم‌سوئی ندارد؟

مسلماً میرحسین موسوی پاسخی برای این پرسش نخواهد داشت، چرا که «مردم» در قاموس فاشیست‌ها یک مجموعة موهوم و مبهم است و هیچ ارتباطی با مردم جامعه ندارد. از اینروست که قالب پوچ واژة «مردم» اینچنین ورد زبان فعلة فاشیسم شده. این «مردم»،‌ مردم ایران نیستند، این‌ها همان «مردم» دوران نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان‌اند که به رهبری ماشالله قصاب قلم‌ها را می‌شکستند، به زنان حمله می‌کردند، مخالفان آخوندیسم را با بار کامیون‌های آجر مورد حمله قرار می‌دادند، تا سیاست گروه برژینسکی در ایران دوام و قوام یابد:‌

«مردم [...] مثل تشکیلات و جناح‌ها خود را در کلیشه‌ها حبس نمی‌کنند[...]»

بله این «مردم» نظم و قانون را «کلیشه» می‌دانند، ولی حماقت و تعصب را «ارزش»! و برای دفاع از ارزش‌ها توی دهن دولت می‌زنند. سخنان ابلهانة آخوند منتظری خطاب به گروه مرتاضی را فراموش نکنیم! «مردم» برای فاشیست‌ها اهمیت فراوان دارند، چون «نگاه»، «باورها» و «تصورات‌شان» یا بهتر بگوئیم توهمات و منطق ستیزی‌شان کارساز استعمار و جیره خواران‌اش در جمکران می‌شود. همین «توهمات» است که در قالب حق مالکیت پدر بر فرزند تجلی می‌کند. چون «باورها» ریشه در گذشتة موهومی دارد که «پدر» را مالک جان همسر و فرزند خود می‌داند.

باورهای انسان‌ستیزی که حقوق قانونی برای زن قائل نیست، بلکه حقوق زن را به «تصورات» همین به اصطلاح «مردم» منوط کرده. «مردمی» که کارساز اربابان میرحسین موسوی می‌شوند، مانند دستاربندان هیچ نظم و چارچوبی نمی‌پذیرند؛ چارچوب‌شان را منافع ناخداکلمب تعیین می‌کند. در نتیجه «باورها» و «تصورات‌شان» هم بجای قانون می‌نشیند. به عنوان نمونه به گفتة موسوی،‌ اگر در جمکران زنان در پست وزارت قرار نمی‌گیرند،‌ به دلیل «تصورات مردم» است:

«[...] به نسبت فراوانی زنان تحصیل کرده و توانا نقش آنان را در جامعه شاهد نیستیم، دلیل این مسئله بیشتر از آنکه به تصمیم‌گیری سیاستمداران مربوط شود به تصور جامعه از نقش زنان بر می‌گردد.»

بله این تصورات که در ابهام کامل قرار دارد و «هویت» جامعة مورد نظر فاشیست‌ها را مشخص می‌کند، هر گاه لازم آید، در کلام سیاست‌بازان خودفروخته‌ سرنوشت ملت ایران را هم رقم خواهد زد. به همین دلیل است که پروپاگاند غرب تلاش دارد با تکیه بر مجموعه مهملات و توهمات انسان‌ستیزی که «هویت» نام گرفته، ‌ زن ایرانی را کنیز و برده و تحت قیمومت مرد نگاهدارد. در چارچوب چنین سیاستی است که استعمار فعالیت‌های کمپین آش نذری را اینچنین در بوق و کرنا گذاشته.

روزنامة فیگارو مورخ 8 مارس 2009 یک مقالة کنیزپرور و «قبلة‌عالم ‌پسند» به قلم «دلفین مینوئی» منتشر کرده. دلفین در این مقاله رسماً فتوی می‌دهد که زنان بدون حجاب، «ضد انقلاب» به شمار می‌روند. فراموش نکرده‌ایم که خانم مینوئی علاقة عجیبی به ابتذال، ‌ آشوب و سرکوب دارند. ایشان به همین دلیل در دوران کودتای ناکام 18 تیر در تهران خیمه زده بودند و گزارش مستقیم، پشت گزارش مستقیم ارسال می‌کردند، تو گوئی همة مردم ایران حامی اوباش تحکیم وحدت شده بودند! خلاصه به زبان بی‌زبانی، دلفین جان می‌فرمودند، سقوط نزدیک است، ‌ و نور امید کودتای نظامی بزودی چشم تفنگ‌فروش‌های غرب را روشن خواهد کرد! ولی علیرغم شکست طرح کودتا،‌ سازمان ناتو همچنان به آیندة روشن خود در ایران امید بسته. به همین دلیل برای سرکوب ملت ایران دست نیاز به سوی آخوندپرست‌های مؤنث جمکران، از جمله «شهلا شرکت» و شرکاء دراز می‌کند، کسانیکه تقدس و الهیت پدر را هرگز به زیر سئوال نخواهند برد:


«حجاب اجباری به دختران کمک کرد تا پدرانشان را قانع کنند به آنان اجازة تحصیل بدهند.»

این سخنان ابلهانة «شهلا شرکت»،‌ عضوی از گلة‌ کنیزکان محمد خاتمی است، جهت توجیه سرکوب زنان ایران‌ و تأئید تحمیل پوشش اجباری بر آنان. شهلا شرکت،‌ به دلیل فهم و شعور و خرد بیکران، مانند دیگر فعلة فاشیسم تناقض‌گوئی می‌کند و مهمل می‌بافد. این «آزاد زن» برگزیدة محافل استعماری که مانند دیگر همپالکی‌های‌اش در مرحلة توحش آخوندی گیر کرده، نمی‌فهمد که قانون باید در مورد تحصیل «دختران» تصمیم بگیرد،‌ نه پدر! به عبارت دیگر این دولت و حاکمیت است که می‌باید حدومرز اختیارات والدین را تعیین کند، نه سنت‌های مقدس! سنت‌هائی که پایه و اساس توجیهات «فاشیست ـ مسلمان‌ها» جهت سرکوب زنان ایران شده. گویا شهلا شرکت از این نظر بر همپالکی‌های خود «برتری» هم دارد، چرا که هم در کنفرانس رسوای برلن شرکت کرده، و هم در مؤسسه استعماری کیهان آموزش «خبرنگاری» دیده!

خلاصه بگوئیم، مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه «ث. ان. ار. اس»، که تودروف دوست‌ داشتنی خودمان ریاست افتخاری آنرا بر عهده دارد،‌ کتابی منتشر کرده تحت عنوان «زنان»، و دلفین مینوئی هم به مناسبت روز 8 مارس، این کتاب و شهلا شرکت را در فیگارو به ما معرفی می‌کند، تا همزمان برای حجاب اجباری و محمد خاتمی تبلیغات کرده باشد.

شهلا شرکت در سال 1991 از رسانة «زن روز» وابسته به مؤسسة کیهان اخراج می‌شود! وی در اینمورد به دلفین چنین فرموده: عقاید من برای این مؤسسه خیلی «آوانگاردیست» بود، برای همین اخراج شدم! البته نگاهی به همان دو جمله در باب فواید حجاب اجباری نشان می‌دهد که این تحفة‌ نصف ‌جهان تا چه حد در مسیر بازگشت به گذشته و پس‌روی و تحجر «آوانگاردیست» به شمار می‌رود!

یکی دیگر از نشانه‌های آوانگاردیست بودن شهلا شرکت این است که تلویزیون ماهواره‌ای صدای آمریکا را تماشا می‌کند! و به دلفین می‌گوید برای ایرانیان بجز این راهی برای دریافت اخبار و اطلاعات نمانده! بحث «آوانگاردیسم» را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم ولی به کارفرمایان دلفین مینوئی یادآور می‌شویم که «آوانگاردیسم» مانند «مدرنیسم» می‌تواند سرکوبگر و انسان ستیز هم باشد! بله، کم، کم به دلائل واقعی شیفتگی حاکمیت فرانسه به شهلا شرکت پی‌ می‌بریم. ایشان در ردة همان بینوایان فرهنگی جمکران‌اند که در دریای ابتذال و حماقت شناور مانده‌اند. شهلا جان به دلفین گفته، در دورة شاه فقط نخبگان غربزده حق صحبت داشتند، ولی امروز دختران طبقة متوسط هم به دانشگاه می‌روند! اگر خوانندگان این وبلاگ ارتباطی منطقی بین این دو جمله یافتند، ما را هم در جریان قرار دهند. بر اساس سخنان شهلا شرکت، طبقة متوسط جمکران غرب زده نیست! و در زمان شاه دختران اشراف در دانشگاه‌های ایران درس می‌خواندند! ظاهراً این خانم گرفتاری‌های روانی باید داشته باشد، و واقعیات گذشتة جامعة ایران را در آینة توهمات شخصی خود رویت می‌کند. شاید هم به همین دلیل «آقا» طلاق‌شان داده‌اند و شاید در قاموس دلفین مینوئی، پریشان‌گوئی «آوانگاردیسم» به شمار می‌رود.

دلفین می‌نویسد، این فمینیست پرشور! به هیچ عنوان ضد انقلاب نیست، او حتی در خانه هم روسری را از سرش بر نمی‌دارد. و اینجاست که متوجه می‌شویم اولاً در ایران «انقلاب» شده، و ثانیاً شهلا شرکت از آنجا که روسری را حتی در خانه هم از سر برنمی‌دارد یک «انقلابی واقعی» است! بنابراین هر کس حجاب نداشته باشد حتماً «ضدانقلاب» به شمار خواهد رفت، البته طبق فتوی دلفین مینوئی! می‌دانیم که «ضد انقلاب» در جمکران باید «مجازات» شود. عربده‌های آخوند اشراقی، و زوزه‌های خمینی و سخنان بنی‌صدر و تظاهرات ماشاالله قصاب‌ها در طرفداری از حجاب را به یاد داریم. تهاجم وحشیانة لباس شخصی‌ها و اوباش ساواک به زنانی که روز 8 مارس 1979 در اعتراض به حکومت توحش اسلامی راهپیمائی کردند هرگز از خاطرمان زدوده نخواهد شد. مقالة مهوع دلفین مینوئی آئینة تمام‌نمای مطالبات استعمار است، تداوم همان عربده‌هاست و تأئیدی است بر همان سرکوب و توحش.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۷


هشت مارس!

روز یا شب؟
نه ای دوست، غروبی ابدی‌ست
[...]

سی سال پیش در چنین روزی گروهی از زنان ایران در مخالفت با حکومت اسلامی و نه فقط بر ضد حجاب، راهپیمائی کردند. مخالفت با پوشش اجباری نخستین گام برای تأمین حقوق انسانی بود. مطالبات راهپیمایان، مطالبات «اکثریت مردم»، مطالبات توده‌ها و مطالبات تل منطق‌ستیز نبود، مطالبات ما دمکراتیک بود. تاریخ به حقانیت مواضع و حرکت ما گواهی داد. در این راهپیمائی هیچیک از تشکل‌های مدعی چپگرائی و سردم‌داران‌شان حضور نداشتند، ولی امروز همه می‌خواهند با ما «دوست» باشند! چون پس از گذشت سه دهه، روز 8 مارس هم مانند شخص شاپور بختیار به ابزار کسب وجهه برای سیاست‌پیشگان تبدیل شده.

امروز همه طرفدار 8 مارس و آزادی زنان شده‌اند، همه طرفدار بختیار و «سوسیال دمکراسی» شده‌اند و همه می‌گویند، ما اشتباه کردیم، فریب خوردیم، نمی‌دانستیم و ... و خلاصه همه بار دیگر دکان‌های شیادی نوین باز کرده‌اند. البته روی سخن با گروه‌های سیاسی و به ویژه «نخبگان» فرنگ‌نشین است که همه را احمق پنداشته‌اند. به عنوان نمونه جناب دکتر «پاکدامن» در سایت «عصرنو» سخنانی ایراد فرموده‌اند که مضمون آن چنین است، وقتی خمینی آمد، ما نگفتیم چه حکومتی می‌خواهیم و خیلی اشتباه کردیم!

در صورتیکه جناب پاکدامن ابداً اشتباه نکرده بودند. ‌ ایشان و شرکای‌شان همان کاری را کردند که شایسته محفل‌شان بود. بهتر بگوئیم ایفای نقش پامنبری برای بوق‌های استعمار. نتیجه‌اش هم هیچ بد نبوده، هر چه باشد زندگی در پاریس از زندگی در تهران مبتلا به کودتای نعلین دلپذیرتر است. از «دکتر» حاج سید جوادی، متخصص مبارزه با دمکراسی هم بپرسید به شما خواهند گفت که هم‌صدائی با ملایان و عربده‌جوئی ظاهری بر ضد اسرائیل در پاریس به مراتب خوشایندتر از زندگی در تهران است. دیگر «آزادی‌خواران» پادوی سفارت گاوچران‌ها نیز به شما خواهند گفت که علافی و وراجی در کافة روبروی محل سکونت علیاحضرت در خیابان «پرزیدنت ویلسون» و شکوه و شکایت از زندگی در تبعید به مراتب از زندگی در ایران مطبوع‌تر است.

بله! پاریس کجا، تهران کودتازده و مبتلا به طاعون آخوند و اسلام کجا؟ پس بازگردیم به پاریس و فرمایشات جناب دکتر پاکدامن تا حضور محترم‌شان بگوئیم، کسی که برخورد منطقی با مسائل داشته باشد نمی‌تواند مرتکب چنین اشتباهاتی شود. چرا؟ چون برخورد منطقی حکم می‌کند که انسان «حق انتخاب» را برای خود به رسمیت بشناسد،‌ به ویژه زمانیکه پای مسئلة مهمی چون تغییر حکومت کشورش در میان باشد. ولی از سخنان آقای پاکدامن چنین بر می‌آید که ایشان فقط می‌خواستند «شاه برود»؛ اهمیتی نداشت که «پیامد» رفتن شاه چیست. به عبارت دیگر «هدف» امثال پاکدامن در هم‌سوئی کامل با اهداف استعمار غرب قرار گرفته بود؛ با یک تفاوت، استعمار می‌دانست پس از رفتن شاه باید شیخ را بجای او بنشاند، و هدف‌اش نیز تبدیل منطقه به اتحاد جماهیر اسلامی بود. اما امثال پاکدامن، ‌ علاقه‌ای به دانستن پیامد رفتن شاه نداشتند، چون خودشان هم به عنوان بخشی از حاکمیت پهلوی می‌باید از ایران می‌رفتند تا در جایگاه اوپوزیسیون دست‌ساز رژیم قرار گیرند و سی‌سال بعد چنین سخنان حکیمانه‌ای را در سایت «عصرنو» برای‌مان نقل کنند. و اما بشنویم از دیگر مدافعان نوین حقوق زنان!

سایت اخبار روز،‌ مورخ 5 مارس 2009 مطلبی از «منیره کاظمی» منتشر کرده که در آن نویسنده از جبهة‌ملی،‌ تشکل‌های ‌چپ و دیگر سیاست‌بازان حرفه‌ای مرزپرگهر می‌خواهد در برابر زنانی که روز 8 مارس 1979 در مخالفت با حکومت مذهبی راهپیمائی کردند ابراز «شرمگینی» بفرمایند.

بله همانطورکه گفتیم در پی شکست جنبش آش و فروکش کردن جنجال دارودستة شیرین عبادی برای «اسلامی و بومی» کردن جنبش زنان، ‌ اینروزها 8 مارس اهمیت فراوان پیدا کرده. البته حاکمیت فرانسه هنوز چشم امید به کمپین آش نذری دارد، چرا که یک جایزة «معنوی» سیمون‌ دوبووار به «سیمین» دوبووار جمکرانی داده و قصد دارد از تبلیغات کذا حداکثر استفاده را هم ببرد. به همین دلیل شهرداری پاریس یک سفرة آش نذری پهن کرده. هر چند شهردار پاریس سوسیالیست است، ولی سرکوب زنان ایران از سوسیالیسم ایشان نخواهد کاست. بگذریم!

منیره کاظمی می‌نویسد، به شورای هماهنگی «جمهوری‌خواهان دمکرات لائیک» پیشنهاد کرده یک نامه به افکار عمومی ایران بنویسند و بگویند خمینی و دارودسته‌اش به دلیل غفلت ما حقوق دمکراتیک را در جامعه پایمال کردند، زمان آن رسیده که به ضعف‌های خود اذعان کنیم و ... و در پاسخ به این پیشنهاد گویا یکنفر از آقایان گفته، یعنی ما بگوئیم غلط کرده‌ایم! و خلاصه کسی با پیشنهاد مذکور موافقت نکرده.

همانطور که پیشتر هم گفتیم فعلة فاشیسم، لات‌الله یا داس‌الله، نه تنها برای گذشتة موهوم که برای شخص خودشان نیز «تقدس» قائل می‌شوند، در نتیجه از اشتباه مبری هستند. به ویژه اگر از جنس مذکر باشند‌ مادر محترمه‌اشان اینان را نسبت به خواهران‌ در جایگاه الهی قرار داده، و خلاصه زن جماعت اشتباه می‌کند، ولی «مرد واقعی» هرگز! در هر حال ما به عنوان یکی از راهپیمایان 8 مارس 1979، به حضرات می‌گوئیم هیچ توقعی از تشکل‌های کشکی که با پول حکومت اسلامی فعالیت می‌کنند نداریم. فرض کنیم یک بیانیه هم صادر کنید و بگوئید، «ما شرمنده‌ایم که مدعی لائیسیته بودیم و در صف اوباش طرفدار نعلین و دستار قرار گرفتیم»، ارزش چنین بیانیه‌ای چیست؟ هیچ! فقط خود را بیش از پیش مضحکه خواهید کرد.

نگاه کن
تو هیچگاه‌ پیش نرفتی
تو فرو رفتی

ما نیک می‌دانیم شما کجا ایستاده‌اید! اگر کسی لائیسیته و جمهوری و دمکراسی را بشناسد نام تشکل خود را «جمهوری‌خواهان دمکرات لائیک» نمی‌گذارد! پس تا سی سال دیگر سپری نشده، نخست فکری برای نام مضحک «جمهوریخواهان دمکرات لائیک» بفرمائید. ما از عقب‌افتادگان ذهنی، نخبگان فقرفرهنگی و فدائیان اصل جادوئی «ترادف کلی» توقعی نداریم. همان‌ها که جنبش مشروطه را در ترادف با کودتای 22 بهمن قرار می‌دهند:

«مشکل سرخوردگی‌های زنان از زمان مشروطه تا انقلاب بهمن و بخصوص مبارزات زنان در فردای به قدرت رسیدن ولایت فقیه و تنها ماندن زنان در مقابل دستگاه سرکوب آن است.»


اینهمه قلمفرسائی برای تحریف تاریخ؟ همانطور که گفتیم رعایت «فاصله» اهمیت فراوان دارد و کسانی که فاصلة بین «جنبش مشروطه» و کودتای 22 بهمن را انکار می‌کنند و بین دمکراسی، جمهوری و لائیسیته فاصله رویت می‌فرمایند، نمی‌توانند عضو یک تشکل دمکراتیک باشند. به قول معروف قاچ زین را بچسبید یورتمه‌ رفتن پیشکش‌تان. نویسندة این وبلاگ به عنوان طرفدار بختیار در راهپیمائی 8 مارس 1979 شرکت کرد و به عنوان مدافع دمکراسی به سرکار علیه «منیره کاظمی» یادآور می‌شود که پس از کودتای 22 بهمن، ملت ایران و نه فقط زنان در برابر سگ‌های ‌هار استعمار تنها ماندند. همچنین به خواهر کاظمی می‌گوئیم که در مطلب خیرخواهانه‌شان ضمن انتقاد از تحریف تاریخ، ‌ در کمال بیشرمی کودتای 22 بهمن 1357 را تداوم جنبش مشروطه جلوه می‌دهند. حضور اعضای بسیار محترم گروه‌های مدعی لائیسیته عرض کنیم،‌ بهتر است با اعضای کمپین آش ‌نذری، صادق صبا و آیت‌الله‌ محبوب‌تان حسینعلی منتظری یک عکس یادگاری بگیرید. به این ترتیب در جایگاه واقعی خود قرار خواهید گرفت. ما، هیچ ارتباطی با تشکل‌های سیاسی چپ‌نما و مدعی ملی‌گرائی نداشتیم، و امروز هم حاضر نیستیم مخاطب کودتاچیان باشیم.

[...] این کتیبة مخدوش
که در خطوط اصلی آن دست برده‌اند
به اعتبار سنگی خود دیگر
احساس اعتماد نخواهد کرد





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...