دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۷



کنیزکان آوانگارد!

...
روز 8 مارس روز کنیزکان و زنان اندرون نیست. 8 مارس روز «خواهران» تحت قیمومت پدر هم نیست. هشتم مارس روز جهانی زن است، زن در مقام یک «انسان» که از حقوق قانونی برابر با مرد برخوردار است. پس بهتر است دلفین مینوئی‌ و کارفرمایان‌اش با صدور فتوی حجاب برای زنان ایران،‌ بیش از این در آستین شهلا شرکت فوت نکنند. حقوق زنان ایران بدون تدوین قوانین انسان‌محور تأمین نخواهد شد.

بوی خوش تو هرکه ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید

سگ‌های هار استعمار مانند سگ‌های‌ ما شامة قوی دارند. هنوز پای سفیر جدید انگلستان، «هیز اکسلنسی» سایمون‌گاس به ایران نرسیده که نسیم خوش شورش و آشوب به مشام میرحسین موسوی رسید، و ایشان «مردم» و «دانشجویان» را به حضور در صحنه و نشستن بجای دولت فراخواندند. میرحسین موسوی در ضمن، به زنان آش‌پرست هم وعدة وزارت داد، تا گروه مرتاضی و عبادی بدانند و آگاه باشند که اگر قرعة استعمار به نام موسوی بیفتد، یک تکه استخوان هم نصیب امثال شهلا شرکت و خواهران دیگر خواهد شد. به گزارش ایسنا، مورخ 9 مارس 2009، موسوی در جمع جوانان جامعة‌ دانش‌آموختگان دانشگاه آزاد اسلامی می‌گوید:

«از ارزش‌ها و آنچه حق است دفاع و به مصلحت کشور توجه کنید و خیلی صریح در مقابل کژی‌ها و باطل واکنش نشان دهید. اینکار [...] در درازمدت به نفع همة ملت خواهد بود»

منبع: ایسنا، ‌ کد خبر 8712 ـ 10321 ، مورخ 19 اسفندماه

بله «خیلی صریح» در مقابل کژی‌ها «واکنش» نشان دهید که در «درازمدت» منافع استعمار تأمین شود، همچنانکه 8 سال جنگ نیز در درازمدت به نفع اعضای ناتو تمام شد. می‌دانیم که «کژی‌های» کذا را در واقع کارخانة رجاله پروری برای ما ملت «تعریف» می‌کند. بر اساس این مهملات، بی‌خیال قانون و دولت! دانشجویان و دانش‌آموختگان باید مدافع «حق» و «ارزش‌ها» باشند، مصلحت کشور را هم تشخیص داده و در برابر کژی‌ها «واکنش» نشان دهند، چرا که میرحسین موسوی خود برخاسته از کژی‌هاست و از زبان اربابان‌اش به ما می‌گوید، دانشجو به محض ورود به دانشگاه در همة امور کشور صاحب‌نظر شده و باید مملکت را اداره کند! راستش ما که نمی‌دانیم این دانشجویان نخبه از کجا آمده‌اند که متخصص امر سیاست‌اند و باید خود را وقف آن کنند؟‌ در اینصورت فرصت درس خواندن هم نخواهند داشت، و مانند دیگر اعضای تشکل‌های سیاست‌زدة جمکران بیسواد و مهمل‌باف از آب می‌آیند. البته روی سخن با تشکل‌هائی است که مطالبات صنفی ندارند و در واقع کانون تجمع عملة ساواک در دانشگاه به شمار می‌روند. اینان مانند کارمندان ساواک به زیور بلاهت و حماقت آراسته‌اند و هر چه بیسوادتر هم باشند زودتر مدرک دکتری می‌گیرند تا مانند مفتح و پورمحمدی «مدیریت» امور نان و آب‌دار در زمینة «واردات» را عهده‌دار شوند. بله این است مسیر حرکت دانشجونمایان در ایران، و میرحسین موسوی مانند نوچه‌اش محمد بهشتی خود نیز از همین مسیر استعماری عبور کرده.

جناح میرحسین‌موسوی که مانند دستاربندان حکومتی از جنگ، قاچاق اسلحه، ‌ فروش مواد مخدر و تجارت برده تغذیه می‌کند، ‌ امروز آشکارا در برابر دولت احمدی‌نژاد ایستاده و زنان و دانشجویان را به قانون‌شکنی و ایجاد آشوب فرا می‌خواند. پس از اینکه حسینعلی منتظری، در مخالفت آشکار با حکم صادره از سوی احمدی نژاد، به آش‌پرستان توصیه کرد به «امر به معروف و نهی از منکر» بپردازند، ‌ میرحسین ‌موسوی‌ هم برای ایجاد آشوب در دانشگاه‌ها دست نیاز به سوی تشکل‌های سرکوبگر دانشجویان دراز کرده و از آنان می‌خواهد بجای قوة قضائیه و قوه‌ مجریه بنشینند و «منافع ملی» را تأمین بفرمایند. موسوی که برای جامعة «دانش آموختگان دانشگاه آزاد» سخنرانی می‌کرد از «مردم» خواست با «عقل جمعی خود» با تغییرات برخورد کنند!

می‌دانیم که در حکومت اسلامی قانون و مقررات وجود ندارد، و همة امور به دست «مردم» اداره می‌شود. آنهم مردمی که «حزب» و «تشکل سیاسی» ندارند، و با تکیه بر «عقل جمعی» خود، ‌ یا همان باورهای موهوم و منطق‌ستیزشان به رهبری ساواک در خیابان‌ها به عربده‌جوئی مشغول می‌شوند. بوزینه‌های کفن پوش را که فراموش نکرده‌ایم، همان‌ها که در فرودگاه بست نشسته بودند تا ارواح شکم‌شان با اسرائیل نبرد کنند. بله، «مردم» مورد اشارة موسوی دجال همان اوباش همیشه در صحنه‌اند که به اقتضای منافع استعمار، از سوی ساواک برای عربده‌جوئی در خیابان‌ها «حضور» به هم می‌رسانند. ادامة جنگ با عراق نیز از سوی همین قماش «مردم» بر جامعه تحمیل شد تا منافع تفنگ‌فروش‌های غرب خدشه‌دار نشود، و دولت میرحسین موسوی 8 سال به حراج نفت به بهای بشکه‌ای 9 دلار و تخریب کشور ادامه دهد. حال قرار شده همین «مردم» باز هم وارد صحنه شوند و از «آزادی‌های اساسی» دفاع کنند:

«مردم در یک جمله هم از ایستادگی در مقابل قدرت‌های زورگو ممکن است تعریف کنند و هم از آزادی‌های اساسی دفاع کنند و از دخالت در امور شخصی مردم تبری بجویند.»


نه اینکه «مردم» حقوقدان هستند؛ آزادی‌های اساسی را هم می‌شناسند و با چارچوب قانونی «حریم خصوصی» نیز به صورت حقوقی آشنائی دارند! چه مردم همه ‌فن ‌حریفی داریم! میرحسین موسوی که این ترهات را می‌بافد باید توضیح دهد این «مردم» جادوئی توهمات، باورها یا همان عقل‌جمعی‌شان را فراموش کرده‌اند که اینچنین منطقی و قانون‌مدار شده‌اند؟ اگر چنین است پس چرا حتی در همان چارچوب توحش قانون اساسی، ‌ تصورات‌شان هنوز با حقوق برابر زنان، ‌ویراست کمپین ‌آش هم‌سوئی ندارد؟

مسلماً میرحسین موسوی پاسخی برای این پرسش نخواهد داشت، چرا که «مردم» در قاموس فاشیست‌ها یک مجموعة موهوم و مبهم است و هیچ ارتباطی با مردم جامعه ندارد. از اینروست که قالب پوچ واژة «مردم» اینچنین ورد زبان فعلة فاشیسم شده. این «مردم»،‌ مردم ایران نیستند، این‌ها همان «مردم» دوران نخست وزیری شیخ مهدی بازرگان‌اند که به رهبری ماشالله قصاب قلم‌ها را می‌شکستند، به زنان حمله می‌کردند، مخالفان آخوندیسم را با بار کامیون‌های آجر مورد حمله قرار می‌دادند، تا سیاست گروه برژینسکی در ایران دوام و قوام یابد:‌

«مردم [...] مثل تشکیلات و جناح‌ها خود را در کلیشه‌ها حبس نمی‌کنند[...]»

بله این «مردم» نظم و قانون را «کلیشه» می‌دانند، ولی حماقت و تعصب را «ارزش»! و برای دفاع از ارزش‌ها توی دهن دولت می‌زنند. سخنان ابلهانة آخوند منتظری خطاب به گروه مرتاضی را فراموش نکنیم! «مردم» برای فاشیست‌ها اهمیت فراوان دارند، چون «نگاه»، «باورها» و «تصورات‌شان» یا بهتر بگوئیم توهمات و منطق ستیزی‌شان کارساز استعمار و جیره خواران‌اش در جمکران می‌شود. همین «توهمات» است که در قالب حق مالکیت پدر بر فرزند تجلی می‌کند. چون «باورها» ریشه در گذشتة موهومی دارد که «پدر» را مالک جان همسر و فرزند خود می‌داند.

باورهای انسان‌ستیزی که حقوق قانونی برای زن قائل نیست، بلکه حقوق زن را به «تصورات» همین به اصطلاح «مردم» منوط کرده. «مردمی» که کارساز اربابان میرحسین موسوی می‌شوند، مانند دستاربندان هیچ نظم و چارچوبی نمی‌پذیرند؛ چارچوب‌شان را منافع ناخداکلمب تعیین می‌کند. در نتیجه «باورها» و «تصورات‌شان» هم بجای قانون می‌نشیند. به عنوان نمونه به گفتة موسوی،‌ اگر در جمکران زنان در پست وزارت قرار نمی‌گیرند،‌ به دلیل «تصورات مردم» است:

«[...] به نسبت فراوانی زنان تحصیل کرده و توانا نقش آنان را در جامعه شاهد نیستیم، دلیل این مسئله بیشتر از آنکه به تصمیم‌گیری سیاستمداران مربوط شود به تصور جامعه از نقش زنان بر می‌گردد.»

بله این تصورات که در ابهام کامل قرار دارد و «هویت» جامعة مورد نظر فاشیست‌ها را مشخص می‌کند، هر گاه لازم آید، در کلام سیاست‌بازان خودفروخته‌ سرنوشت ملت ایران را هم رقم خواهد زد. به همین دلیل است که پروپاگاند غرب تلاش دارد با تکیه بر مجموعه مهملات و توهمات انسان‌ستیزی که «هویت» نام گرفته، ‌ زن ایرانی را کنیز و برده و تحت قیمومت مرد نگاهدارد. در چارچوب چنین سیاستی است که استعمار فعالیت‌های کمپین آش نذری را اینچنین در بوق و کرنا گذاشته.

روزنامة فیگارو مورخ 8 مارس 2009 یک مقالة کنیزپرور و «قبلة‌عالم ‌پسند» به قلم «دلفین مینوئی» منتشر کرده. دلفین در این مقاله رسماً فتوی می‌دهد که زنان بدون حجاب، «ضد انقلاب» به شمار می‌روند. فراموش نکرده‌ایم که خانم مینوئی علاقة عجیبی به ابتذال، ‌ آشوب و سرکوب دارند. ایشان به همین دلیل در دوران کودتای ناکام 18 تیر در تهران خیمه زده بودند و گزارش مستقیم، پشت گزارش مستقیم ارسال می‌کردند، تو گوئی همة مردم ایران حامی اوباش تحکیم وحدت شده بودند! خلاصه به زبان بی‌زبانی، دلفین جان می‌فرمودند، سقوط نزدیک است، ‌ و نور امید کودتای نظامی بزودی چشم تفنگ‌فروش‌های غرب را روشن خواهد کرد! ولی علیرغم شکست طرح کودتا،‌ سازمان ناتو همچنان به آیندة روشن خود در ایران امید بسته. به همین دلیل برای سرکوب ملت ایران دست نیاز به سوی آخوندپرست‌های مؤنث جمکران، از جمله «شهلا شرکت» و شرکاء دراز می‌کند، کسانیکه تقدس و الهیت پدر را هرگز به زیر سئوال نخواهند برد:


«حجاب اجباری به دختران کمک کرد تا پدرانشان را قانع کنند به آنان اجازة تحصیل بدهند.»

این سخنان ابلهانة «شهلا شرکت»،‌ عضوی از گلة‌ کنیزکان محمد خاتمی است، جهت توجیه سرکوب زنان ایران‌ و تأئید تحمیل پوشش اجباری بر آنان. شهلا شرکت،‌ به دلیل فهم و شعور و خرد بیکران، مانند دیگر فعلة فاشیسم تناقض‌گوئی می‌کند و مهمل می‌بافد. این «آزاد زن» برگزیدة محافل استعماری که مانند دیگر همپالکی‌های‌اش در مرحلة توحش آخوندی گیر کرده، نمی‌فهمد که قانون باید در مورد تحصیل «دختران» تصمیم بگیرد،‌ نه پدر! به عبارت دیگر این دولت و حاکمیت است که می‌باید حدومرز اختیارات والدین را تعیین کند، نه سنت‌های مقدس! سنت‌هائی که پایه و اساس توجیهات «فاشیست ـ مسلمان‌ها» جهت سرکوب زنان ایران شده. گویا شهلا شرکت از این نظر بر همپالکی‌های خود «برتری» هم دارد، چرا که هم در کنفرانس رسوای برلن شرکت کرده، و هم در مؤسسه استعماری کیهان آموزش «خبرنگاری» دیده!

خلاصه بگوئیم، مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه «ث. ان. ار. اس»، که تودروف دوست‌ داشتنی خودمان ریاست افتخاری آنرا بر عهده دارد،‌ کتابی منتشر کرده تحت عنوان «زنان»، و دلفین مینوئی هم به مناسبت روز 8 مارس، این کتاب و شهلا شرکت را در فیگارو به ما معرفی می‌کند، تا همزمان برای حجاب اجباری و محمد خاتمی تبلیغات کرده باشد.

شهلا شرکت در سال 1991 از رسانة «زن روز» وابسته به مؤسسة کیهان اخراج می‌شود! وی در اینمورد به دلفین چنین فرموده: عقاید من برای این مؤسسه خیلی «آوانگاردیست» بود، برای همین اخراج شدم! البته نگاهی به همان دو جمله در باب فواید حجاب اجباری نشان می‌دهد که این تحفة‌ نصف ‌جهان تا چه حد در مسیر بازگشت به گذشته و پس‌روی و تحجر «آوانگاردیست» به شمار می‌رود!

یکی دیگر از نشانه‌های آوانگاردیست بودن شهلا شرکت این است که تلویزیون ماهواره‌ای صدای آمریکا را تماشا می‌کند! و به دلفین می‌گوید برای ایرانیان بجز این راهی برای دریافت اخبار و اطلاعات نمانده! بحث «آوانگاردیسم» را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم ولی به کارفرمایان دلفین مینوئی یادآور می‌شویم که «آوانگاردیسم» مانند «مدرنیسم» می‌تواند سرکوبگر و انسان ستیز هم باشد! بله، کم، کم به دلائل واقعی شیفتگی حاکمیت فرانسه به شهلا شرکت پی‌ می‌بریم. ایشان در ردة همان بینوایان فرهنگی جمکران‌اند که در دریای ابتذال و حماقت شناور مانده‌اند. شهلا جان به دلفین گفته، در دورة شاه فقط نخبگان غربزده حق صحبت داشتند، ولی امروز دختران طبقة متوسط هم به دانشگاه می‌روند! اگر خوانندگان این وبلاگ ارتباطی منطقی بین این دو جمله یافتند، ما را هم در جریان قرار دهند. بر اساس سخنان شهلا شرکت، طبقة متوسط جمکران غرب زده نیست! و در زمان شاه دختران اشراف در دانشگاه‌های ایران درس می‌خواندند! ظاهراً این خانم گرفتاری‌های روانی باید داشته باشد، و واقعیات گذشتة جامعة ایران را در آینة توهمات شخصی خود رویت می‌کند. شاید هم به همین دلیل «آقا» طلاق‌شان داده‌اند و شاید در قاموس دلفین مینوئی، پریشان‌گوئی «آوانگاردیسم» به شمار می‌رود.

دلفین می‌نویسد، این فمینیست پرشور! به هیچ عنوان ضد انقلاب نیست، او حتی در خانه هم روسری را از سرش بر نمی‌دارد. و اینجاست که متوجه می‌شویم اولاً در ایران «انقلاب» شده، و ثانیاً شهلا شرکت از آنجا که روسری را حتی در خانه هم از سر برنمی‌دارد یک «انقلابی واقعی» است! بنابراین هر کس حجاب نداشته باشد حتماً «ضدانقلاب» به شمار خواهد رفت، البته طبق فتوی دلفین مینوئی! می‌دانیم که «ضد انقلاب» در جمکران باید «مجازات» شود. عربده‌های آخوند اشراقی، و زوزه‌های خمینی و سخنان بنی‌صدر و تظاهرات ماشاالله قصاب‌ها در طرفداری از حجاب را به یاد داریم. تهاجم وحشیانة لباس شخصی‌ها و اوباش ساواک به زنانی که روز 8 مارس 1979 در اعتراض به حکومت توحش اسلامی راهپیمائی کردند هرگز از خاطرمان زدوده نخواهد شد. مقالة مهوع دلفین مینوئی آئینة تمام‌نمای مطالبات استعمار است، تداوم همان عربده‌هاست و تأئیدی است بر همان سرکوب و توحش.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت