انقلاب «تابوتی»!
...
«[امام صادق] فرمود: از پدرم شنیدم که میفرمود: چون اصحاب امام[حسین] علیهالسلام با سپاه عمربنسعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمانها بر امام حسین فرود آمدند، و این مساله امام را بر سر دو راهی قرارداد: پیروزی بر دشمنان یا ملاقات خدا و شهادت، و آن بزرگوار، ملاقات خدا را برگزید[...]»
منبع: فارس نیوز، مورخ 18 دیماه 1387، «سیر تاریخی نهضت عاشورا»
خلاصه برای ملاقات با خداوند کافی است سوار یک فروند تابوت شویم. به عبارت دیگر تابوت همان موشک معنوی است که انسان را در «مدار الهی» قرار میدهد. همانطور که گفتیم راه اندازی نیروگاه بوشهر پادوهای استعمار در حکومت «مستقل» اسلامی را سخت به هراس افکنده و ساواک جمکران و لباسشخصیهای شهربانی برای حفظ منافع آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک کمر همت به ایجاد آشوب بستهاند. هنوز جنجال دفن تابوت در دانشگاه به پایان نرسیده، که «الهه هیکس»، به منظور تبلیغات برای محمد خاتمی و «نهضت عاظادی» وارد معرکة دفاع از «حقوق بشر» شده، به صورت غیر مستقیم به پادوهای محفل فاشیسم میگوید، جای امن میطلبید، از مشروطهخواهان یاد بگیرید که به سفارت انگلستان پناهنده شدند! بررسی مهملات الهه هیکس را به فرصت دیگری موکول میکنیم، چرا که این شخصیت فرهیخته را در وبلاگ «مونولوگ تحجر» تا حدی معرفی کردهایم.
به گزارش رادیوفردا، که میدانیم شیپور استعمار نیست و مانند «بیبیسی»، از مدافعان پروپاقرص حقوقبشر به شمار میرود، سازمان دیدهبان حقوق بشر خواستار آزادی دانشجویانی شد که پس از «اعتراضات» هفتة گذشته در دانشگاه امیرکبیر دستگیر و زندانی شدهاند. اعتراضات کذا عبارت بود از «تحصن، امضای طومار و تجمع» که به لباس شخصیهای ساواک امکان داد وارد دانشگاه شده آنجا را به صحنة زدوخوردهای «سنتی» و معمول جمکران تبدیل کنند.
بله روز از نو، روزی از نو! دانشجویان گرامی! اعتراض از شما، سرکوب هم از ما. آنقدر این بازی موش و گربه را ادامه میدهیم که درگیری از محوطة دانشگاه به خیابان کشیده شود آنوقت یک انقلاب پرشکوه دیگر برایتان سازمان میدهیم. و دوباره شهربانیها و کمیتهها را خالی میکنیم تا شما مبارزان «ضدامپریالیست» آنها را فتح کنید، درست مثل سی سال پیش. البته آن روزها کمیته نبود، فقط شهربانی بود، امروز کمیته و شهربانی با هم در اختیار شماست که دو برابر افتخار بیافرینید. اتفاقاً یک هیئت از مرکز تولید سینمای مبتذل هولیوود به همین منظور به جمکران اعزام فرمودیم که شاهد «انقلاب» باشند و فیلم آنرا در آیندة نزدیک روانة بازار کنند.
سازمان ناتو که سه دهة پیش با انتشار یک مقاله در روزنامة مسعودیها، برایمان «انقلاب ضد طاغوتی» سازمان داد و حکومت گورکنها را در کشورمان مستقر کرد، اینک با چند «تابوت» قصد براندازی کرده! به عبارت دیگر حضرات برای یک «انقلاب تابوتی» بسیج شدهاند. البته چنین انقلابی کاملاً «منطقی» است، چرا که در «باورهای شکوفای ما»، گورکن تداعی کنندة حفر زمین برای دفن جسد است. و میدانیم که جسد پیش از مراسم دفن طبق احکام دین مبین در تابوت قرار دارد. پس در سیر تحولات «تاریخی» که رو به آینده دارد و در سیر تحولات «تداعی معانی» که طبق نظریة روانکاوی رو به گذشتة موهوم و ضمیر ناخودآگاه دارد، از واژة گورکن میتوان به بیل و کلنگ و تابوت و دفن جسد رسید. منتهی یک جای کار اشکال دارد. و آن اینکه در روند تداعی معانی زمانی که از واژة گورکن آغاز کنیم، همه به یک نتیجة واحد نمیرسیم، چرا که ضمیر ناخودآگاه هر فرد، زبان ویژة خود را دارد. ولی عملکرد «ناخودآگاه جمعی» متفاوت است و پای بر اسطورهها میفشارد.
حال باید بازگردیم به اسطورههای ایرانی و «بیبیگوزکهای» شیعی مسلکان تا ببینیم دفن جسد و تابوت در «دانشگاه» با کدام یک پیوند برقرار میکند. اسطورههای ایرانی ـ با حماسه اشتباه نشود ـ روی به زندگی و آینده دارد. همچنانکه پیشتر هم اشاره کردیم، قیام کاوة آهنگر بر ضد ضحاک ماردوش برای حفظ جان جوانان و تداوم زندگی بود، نه برای «شهادت» در راه قادر متعال. فریدون هم پس از پیروزی بر ضحاک او را به قتل نرساند، ضحاک را به زنجیر کشید. پس باید اسطورههای اقوام ایرانی را رها کرده و پاسخ خود را در بیبیگوزکهای شیعیمسلکان جستجو کنیم که جز مرگ هیچ نمیپرستند.
افسوس که شاه عباس کبیر، «روشنفکر قرمزپوش» بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی» حضور ندارند، اگر بودند پاسخ ما را بلافاصله از آستین «برادران شرلی» استخراج میکردند و ضمن کورکردن چشم پسرانشان مشکل ما را نیز حل میفرمودند. باید ببینیم دفن جسد یا تابوت خالی در محوطة دانشگاه در صدر اسلام و یا در صحرای کربلا چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد. به عنوان نمونه زمانی که سر بریدة آنحضرت را در برابر چشمان اهل بیت قرار میدهند، کار به کجا میکشد؟ برای این پرسش با توجه به بیبیگوزکهای شیعی مسلکان چند پاسخ بیبیگوزکانه هم داریم.
اگر دانشجویان معترض به دفن تابوت، در فیلم هیئت اعزامی از هولیوود، نقش لشکر عمر سعد را ایفا کنند، باید طبق «روزشمار فارس نیوز»، با اسب بر جسد شهدا بتازند. سپس سر شهدا را به کوفه بفرستند. و اصلاً شاید پرزیدنت جلال طالبانی برای تحویل گرفتن سر شهدا به تهران آمده باشند. بله یکروز پس از ارسال سر شهدا به کوفه، حرکت اسرا به کوفه آغاز میشود. ولی «دانشجویان» میتوانند همکارانشان را در بسیج اسیر کرده همزمان با سر مبارک شهدا به همراه طالبانی به عراق بفرستند، کی به کیه؟ «آن بانینگ»، همسر وارن بیتی، دهنش قرصه! فارسی هم بلد نیست، البته انگلیسی را از الهه هیکس، پامنبری نهضتعاظادی و تبلیغاتچی محمدخاتمی و مدافع حقوق بشر نسبی بسیار، بسیار بهتر صحبت میکند. بگذریم! فعلاً به لحظات حساس «انقلاب تابوتی» نزدیک میشویم و نقش آزاد زنان کمپین آش نذری در این «انقلاب» از اهمیت ویژهای برخوردار است.
البته منکر نقش سازندة آزاد زنان در انقلاب ژنرال هویزر نیستیم. خصوصاً که مریم سطوت و مریم بهروزی در سایت زمانه چنان تصویری از مبارزاتشان ارائه کردهاند که اگر سن و سالشان را نمیدانستیم حتماً فکر میکردیم از جمله کودکان عقبماندة ذهنی جمکراناند. در هر حال نقش زن در جامعة «استعماری ـ اسلامی» از نقش مرد مهمتر است. چرا که این حضرات به دلیل تحمل سرکوب شدید در محیط خانواده و در جامعه، به موجودات وحشی، مردپرست و قدرت طلب تبدیل میشوند. در نتیجه دختران و زنان زیردست خود را سرکوب میکنند، تا توحش و خشونت در جامعه گسترش یابد. مریم محمدی با مریم بهروزی و مریم سطوت مصاحبهای ترتیب داده که در سایت زمانه، مورخ 22 بهمن سالجاری منتشر شده. بهروزی میگوید:
«وقتی انقلاب پیروز شد، ما فکر کردیم دیگر همة مشکلات حل شد و [...] نظام اسلامی برقرار میشود و به همه آنچه میخواستیم، خواهیم رسید[...] امام فرمودند، تازه اول کار است[...] ما فهمیدیم راه سختی در پیش داریم»
مریم سطوت میگوید:
«ما به طور مشخص دیدی از انقلاب نداشتیم [...] [احساسم این بود] که میرویم به آن چیزهائی که سالها به خاطرش مبارزه کردیم میرسیم [...]احساسم این بود که دارم به همة آرزوهائی که عمری با آن سر کردم میرسم[...]»
تفاوت مریم بهروزی با مریم سطوت این است که اولی به گروه «لاتالله» حوزه و بازار تعلق دارد و دومی به گروه داسالله! اولی ادعای « فکرکردن» دارد ولی مسیر «تفکرات» ابلهانهاش را سخنان خمینی تعیین میکند، دومی فقط «احساس» میکند! و در هرحال هر دو با منطق متعارف بیگانهاند. هر دو فاقد قدرت درک این نکتة پیش پا افتادهاند که خواستههای انسان، «یکبار و برای همیشه» مشخص نمیشود، این گذشت زمان و تغییر و تحولات است که به این خواستهها شکل خواهد داد. و این است وجه مشترک لاتالله و داسالله مذکر و مونث: سبکمغزی. به همین دلیل است که ابتکار عمل و رهبری گله و تودة منطق ستیز را نوع مذکر به دست میگیرد، و اعضای مؤنث لجنزار فاشیسم از بزگله پیروی میکنند تا ملت را به اعماق چاه پوپولیسم هدایت کنند و بگویند، «مجلس همانجا است که مردم هستند»! و یا «میزان رأی مردم است» و قانون و مقررات را «مردم» در خیابان «وضع» میکنند!
بله پس از ورود کاروان اسرا به کوفه، زینب و امکلثوم و فاطمه در کوچههای شهر به سخنرانی مشغول میشوند. سپس مردم شهدا را در کربلا دفن میکنند. بعد ابنزیاد در مسجد کوفه سخنرانی میکند، و عبداللهعفیف به او اعتراض میکند که اعدام میشود. البته متن سخنان ابن زیاد و عبدالله در فارس نیوز موجود نیست، شاید سال آینده سید مهدی خاموشی متن سخنان ایندو را هم از طریق اینترنت از آن دنیا برایمان جور کند. باری کاروان اسرا از کوفه پس از 18 روز به شام، سوریة فعلی، میرسد و زینب در کاخ یزید سخنرانی میکند! ولی اعدام نمیشود. امام سجاد هم در مسجد جامع شام سخنرانی میفرمایند و مجازات نمیشوند. میبینیم که اسرا از «آزادی بیان» فراوان برخوردار بودهاند. حمایت بیدریغ کارفرمایان الهه هیکس از حقوق بشر اسلامی دلیل دارد! خلاصة مطلب این کاروان اسرا از این شهر به آن شهر می رود؛ زینب سخنرانی میکند، امام سجاد سخنرانی میفرمایند، درست عین مسابقات انتخاباتی آمریکا است. و اسرای سخنران همینطور ادامه میدهند تا میرسند به مدینه. باز هم امام سجاد دم دروازه یک سخنرانی ایراد میفرمایند، ولی زینب دیگر ساکت شده و سخنرانی نمیکند. خلاصة مطلب دهم محرم سال 61 هجری قمری امام حسین پس از مشورت با فرشتگان، مرگ را بر پیروزی ترجیح داده شهید میشوند. و روز 15 رجب سال 62 هجری قمری حضرت زینب هم نطقشان کور میشود. در صحنة آخر فیلم، مونولوگ «شون پن» را شاهدیم که برای «شکوفائی باورهای ما»، چنین میگوید:
«اولین روزی که من به اینجا آمدم ماه رجب بود[...] شبی مشغول نماز مغرب بودم که ناگهان صدا و ولولة عظیم و عجیبی شنیدم [...] دیدم بیابان پر از حیوانات عجیبوغریب است و تا مرا دیدند به طرف من آمدند[...] دیدم شیر و آهو گاوکوه و پلنگ با هم مختلطاند و به صداهای غریبی صیحه میزنند[...] خوب که فکر کردم دیدم امشب شب شهادت آقا اباعبدلله الحسین[...] میباشد و این فریادها [...] نوحه و گریه برای مصیبت حضرت سیدالشهدا [...] است [پس] عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم [...] و میگفتم حسین، حسین [...] پس حیوانات[...] دورم حلقه زدند.»
منبع: بالاترین، مورخ 17 ژانویة 2008، «عزاداری و گریه زاری حیوانات در سوگ سیدالشهدا.»
حال که فیلم به پایان رسید و سینما تعطیل شد، حضور دانشجویان «مبارز» جمکران عرض کنیم، دفن تابوت در دانشگاه عملی است که فعلة ساواک صرفاً برای تحریک افکار عمومی و ایجاد بحران در دانشگاهها انجام میدهد. ساواک نه از احمدینژاد دستور میگیرد، نه از رهبری و نه از حکومت مفلوک اسلامی. در نتیجه، به دانشجویان «مخالف» توصیه میکنیم پای به تلة ساواک منفور نگذارند. البته روی سخن ما با گروههای جیرهخوار ساواک و پامنبریهای ملکی و هوچیهای دیگر در دانشگاه نیست. پس چند پرسش منطقی پیرامون ماجرای دانشگاه مطرح میکنیم. طبق قوانین حکومت اسلامی، کدام نهاد یا وزارتخانه حق تصمیمگیری در مورد محوطة دانشگاه را دارد؟ دانشجویان حق دارند در این مورد اظهار نظر کنند؟ اگر چنین حقی دارند از چه طریق میتوانند مطالبات قانونی خود را مطرح کنند؟
روی سخن ما با دانشجویانی است که وابسته به تشکلهای سرکوبگر «دانشجوئی» نیستند. اینان اگر مخالف دفن تابوت در دانشگاه باشند، مخالفت خود را از «طریق قانونی» به ریاست دانشگاه و نهاد یا مقامات مسئول دانشگاه اعلام میکنند، نه از طریق تجمع و تحصن در دانشگاه. ما هم با تبدیل دانشگاه به گورستان مخالفایم، با تبدیل دانشگاه به محل برگزاری وقوقیه نیز مخالفایم. ولی از همه مهمتر، با تبدیل دانشگاه به محل فعالیت سیاسی فعلة ساواک و پادوهای استعمار به شدت مخالفایم! دانشگاه محل تحصیل است نه جایگاهی برای هوچیگری. قانونشکنی، لاتبازی و فرصتسازی برای خوشامد «دیدهبان حقوقبشر نسبی» و دیگر محافل فاشیسم غرب کافی است!
منبع: فارس نیوز، مورخ 18 دیماه 1387، «سیر تاریخی نهضت عاشورا»
خلاصه برای ملاقات با خداوند کافی است سوار یک فروند تابوت شویم. به عبارت دیگر تابوت همان موشک معنوی است که انسان را در «مدار الهی» قرار میدهد. همانطور که گفتیم راه اندازی نیروگاه بوشهر پادوهای استعمار در حکومت «مستقل» اسلامی را سخت به هراس افکنده و ساواک جمکران و لباسشخصیهای شهربانی برای حفظ منافع آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک کمر همت به ایجاد آشوب بستهاند. هنوز جنجال دفن تابوت در دانشگاه به پایان نرسیده، که «الهه هیکس»، به منظور تبلیغات برای محمد خاتمی و «نهضت عاظادی» وارد معرکة دفاع از «حقوق بشر» شده، به صورت غیر مستقیم به پادوهای محفل فاشیسم میگوید، جای امن میطلبید، از مشروطهخواهان یاد بگیرید که به سفارت انگلستان پناهنده شدند! بررسی مهملات الهه هیکس را به فرصت دیگری موکول میکنیم، چرا که این شخصیت فرهیخته را در وبلاگ «مونولوگ تحجر» تا حدی معرفی کردهایم.
به گزارش رادیوفردا، که میدانیم شیپور استعمار نیست و مانند «بیبیسی»، از مدافعان پروپاقرص حقوقبشر به شمار میرود، سازمان دیدهبان حقوق بشر خواستار آزادی دانشجویانی شد که پس از «اعتراضات» هفتة گذشته در دانشگاه امیرکبیر دستگیر و زندانی شدهاند. اعتراضات کذا عبارت بود از «تحصن، امضای طومار و تجمع» که به لباس شخصیهای ساواک امکان داد وارد دانشگاه شده آنجا را به صحنة زدوخوردهای «سنتی» و معمول جمکران تبدیل کنند.
بله روز از نو، روزی از نو! دانشجویان گرامی! اعتراض از شما، سرکوب هم از ما. آنقدر این بازی موش و گربه را ادامه میدهیم که درگیری از محوطة دانشگاه به خیابان کشیده شود آنوقت یک انقلاب پرشکوه دیگر برایتان سازمان میدهیم. و دوباره شهربانیها و کمیتهها را خالی میکنیم تا شما مبارزان «ضدامپریالیست» آنها را فتح کنید، درست مثل سی سال پیش. البته آن روزها کمیته نبود، فقط شهربانی بود، امروز کمیته و شهربانی با هم در اختیار شماست که دو برابر افتخار بیافرینید. اتفاقاً یک هیئت از مرکز تولید سینمای مبتذل هولیوود به همین منظور به جمکران اعزام فرمودیم که شاهد «انقلاب» باشند و فیلم آنرا در آیندة نزدیک روانة بازار کنند.
سازمان ناتو که سه دهة پیش با انتشار یک مقاله در روزنامة مسعودیها، برایمان «انقلاب ضد طاغوتی» سازمان داد و حکومت گورکنها را در کشورمان مستقر کرد، اینک با چند «تابوت» قصد براندازی کرده! به عبارت دیگر حضرات برای یک «انقلاب تابوتی» بسیج شدهاند. البته چنین انقلابی کاملاً «منطقی» است، چرا که در «باورهای شکوفای ما»، گورکن تداعی کنندة حفر زمین برای دفن جسد است. و میدانیم که جسد پیش از مراسم دفن طبق احکام دین مبین در تابوت قرار دارد. پس در سیر تحولات «تاریخی» که رو به آینده دارد و در سیر تحولات «تداعی معانی» که طبق نظریة روانکاوی رو به گذشتة موهوم و ضمیر ناخودآگاه دارد، از واژة گورکن میتوان به بیل و کلنگ و تابوت و دفن جسد رسید. منتهی یک جای کار اشکال دارد. و آن اینکه در روند تداعی معانی زمانی که از واژة گورکن آغاز کنیم، همه به یک نتیجة واحد نمیرسیم، چرا که ضمیر ناخودآگاه هر فرد، زبان ویژة خود را دارد. ولی عملکرد «ناخودآگاه جمعی» متفاوت است و پای بر اسطورهها میفشارد.
حال باید بازگردیم به اسطورههای ایرانی و «بیبیگوزکهای» شیعی مسلکان تا ببینیم دفن جسد و تابوت در «دانشگاه» با کدام یک پیوند برقرار میکند. اسطورههای ایرانی ـ با حماسه اشتباه نشود ـ روی به زندگی و آینده دارد. همچنانکه پیشتر هم اشاره کردیم، قیام کاوة آهنگر بر ضد ضحاک ماردوش برای حفظ جان جوانان و تداوم زندگی بود، نه برای «شهادت» در راه قادر متعال. فریدون هم پس از پیروزی بر ضحاک او را به قتل نرساند، ضحاک را به زنجیر کشید. پس باید اسطورههای اقوام ایرانی را رها کرده و پاسخ خود را در بیبیگوزکهای شیعیمسلکان جستجو کنیم که جز مرگ هیچ نمیپرستند.
افسوس که شاه عباس کبیر، «روشنفکر قرمزپوش» بنگاه خبرپراکنی «بیبیسی» حضور ندارند، اگر بودند پاسخ ما را بلافاصله از آستین «برادران شرلی» استخراج میکردند و ضمن کورکردن چشم پسرانشان مشکل ما را نیز حل میفرمودند. باید ببینیم دفن جسد یا تابوت خالی در محوطة دانشگاه در صدر اسلام و یا در صحرای کربلا چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد. به عنوان نمونه زمانی که سر بریدة آنحضرت را در برابر چشمان اهل بیت قرار میدهند، کار به کجا میکشد؟ برای این پرسش با توجه به بیبیگوزکهای شیعی مسلکان چند پاسخ بیبیگوزکانه هم داریم.
اگر دانشجویان معترض به دفن تابوت، در فیلم هیئت اعزامی از هولیوود، نقش لشکر عمر سعد را ایفا کنند، باید طبق «روزشمار فارس نیوز»، با اسب بر جسد شهدا بتازند. سپس سر شهدا را به کوفه بفرستند. و اصلاً شاید پرزیدنت جلال طالبانی برای تحویل گرفتن سر شهدا به تهران آمده باشند. بله یکروز پس از ارسال سر شهدا به کوفه، حرکت اسرا به کوفه آغاز میشود. ولی «دانشجویان» میتوانند همکارانشان را در بسیج اسیر کرده همزمان با سر مبارک شهدا به همراه طالبانی به عراق بفرستند، کی به کیه؟ «آن بانینگ»، همسر وارن بیتی، دهنش قرصه! فارسی هم بلد نیست، البته انگلیسی را از الهه هیکس، پامنبری نهضتعاظادی و تبلیغاتچی محمدخاتمی و مدافع حقوق بشر نسبی بسیار، بسیار بهتر صحبت میکند. بگذریم! فعلاً به لحظات حساس «انقلاب تابوتی» نزدیک میشویم و نقش آزاد زنان کمپین آش نذری در این «انقلاب» از اهمیت ویژهای برخوردار است.
البته منکر نقش سازندة آزاد زنان در انقلاب ژنرال هویزر نیستیم. خصوصاً که مریم سطوت و مریم بهروزی در سایت زمانه چنان تصویری از مبارزاتشان ارائه کردهاند که اگر سن و سالشان را نمیدانستیم حتماً فکر میکردیم از جمله کودکان عقبماندة ذهنی جمکراناند. در هر حال نقش زن در جامعة «استعماری ـ اسلامی» از نقش مرد مهمتر است. چرا که این حضرات به دلیل تحمل سرکوب شدید در محیط خانواده و در جامعه، به موجودات وحشی، مردپرست و قدرت طلب تبدیل میشوند. در نتیجه دختران و زنان زیردست خود را سرکوب میکنند، تا توحش و خشونت در جامعه گسترش یابد. مریم محمدی با مریم بهروزی و مریم سطوت مصاحبهای ترتیب داده که در سایت زمانه، مورخ 22 بهمن سالجاری منتشر شده. بهروزی میگوید:
«وقتی انقلاب پیروز شد، ما فکر کردیم دیگر همة مشکلات حل شد و [...] نظام اسلامی برقرار میشود و به همه آنچه میخواستیم، خواهیم رسید[...] امام فرمودند، تازه اول کار است[...] ما فهمیدیم راه سختی در پیش داریم»
مریم سطوت میگوید:
«ما به طور مشخص دیدی از انقلاب نداشتیم [...] [احساسم این بود] که میرویم به آن چیزهائی که سالها به خاطرش مبارزه کردیم میرسیم [...]احساسم این بود که دارم به همة آرزوهائی که عمری با آن سر کردم میرسم[...]»
تفاوت مریم بهروزی با مریم سطوت این است که اولی به گروه «لاتالله» حوزه و بازار تعلق دارد و دومی به گروه داسالله! اولی ادعای « فکرکردن» دارد ولی مسیر «تفکرات» ابلهانهاش را سخنان خمینی تعیین میکند، دومی فقط «احساس» میکند! و در هرحال هر دو با منطق متعارف بیگانهاند. هر دو فاقد قدرت درک این نکتة پیش پا افتادهاند که خواستههای انسان، «یکبار و برای همیشه» مشخص نمیشود، این گذشت زمان و تغییر و تحولات است که به این خواستهها شکل خواهد داد. و این است وجه مشترک لاتالله و داسالله مذکر و مونث: سبکمغزی. به همین دلیل است که ابتکار عمل و رهبری گله و تودة منطق ستیز را نوع مذکر به دست میگیرد، و اعضای مؤنث لجنزار فاشیسم از بزگله پیروی میکنند تا ملت را به اعماق چاه پوپولیسم هدایت کنند و بگویند، «مجلس همانجا است که مردم هستند»! و یا «میزان رأی مردم است» و قانون و مقررات را «مردم» در خیابان «وضع» میکنند!
بله پس از ورود کاروان اسرا به کوفه، زینب و امکلثوم و فاطمه در کوچههای شهر به سخنرانی مشغول میشوند. سپس مردم شهدا را در کربلا دفن میکنند. بعد ابنزیاد در مسجد کوفه سخنرانی میکند، و عبداللهعفیف به او اعتراض میکند که اعدام میشود. البته متن سخنان ابن زیاد و عبدالله در فارس نیوز موجود نیست، شاید سال آینده سید مهدی خاموشی متن سخنان ایندو را هم از طریق اینترنت از آن دنیا برایمان جور کند. باری کاروان اسرا از کوفه پس از 18 روز به شام، سوریة فعلی، میرسد و زینب در کاخ یزید سخنرانی میکند! ولی اعدام نمیشود. امام سجاد هم در مسجد جامع شام سخنرانی میفرمایند و مجازات نمیشوند. میبینیم که اسرا از «آزادی بیان» فراوان برخوردار بودهاند. حمایت بیدریغ کارفرمایان الهه هیکس از حقوق بشر اسلامی دلیل دارد! خلاصة مطلب این کاروان اسرا از این شهر به آن شهر می رود؛ زینب سخنرانی میکند، امام سجاد سخنرانی میفرمایند، درست عین مسابقات انتخاباتی آمریکا است. و اسرای سخنران همینطور ادامه میدهند تا میرسند به مدینه. باز هم امام سجاد دم دروازه یک سخنرانی ایراد میفرمایند، ولی زینب دیگر ساکت شده و سخنرانی نمیکند. خلاصة مطلب دهم محرم سال 61 هجری قمری امام حسین پس از مشورت با فرشتگان، مرگ را بر پیروزی ترجیح داده شهید میشوند. و روز 15 رجب سال 62 هجری قمری حضرت زینب هم نطقشان کور میشود. در صحنة آخر فیلم، مونولوگ «شون پن» را شاهدیم که برای «شکوفائی باورهای ما»، چنین میگوید:
«اولین روزی که من به اینجا آمدم ماه رجب بود[...] شبی مشغول نماز مغرب بودم که ناگهان صدا و ولولة عظیم و عجیبی شنیدم [...] دیدم بیابان پر از حیوانات عجیبوغریب است و تا مرا دیدند به طرف من آمدند[...] دیدم شیر و آهو گاوکوه و پلنگ با هم مختلطاند و به صداهای غریبی صیحه میزنند[...] خوب که فکر کردم دیدم امشب شب شهادت آقا اباعبدلله الحسین[...] میباشد و این فریادها [...] نوحه و گریه برای مصیبت حضرت سیدالشهدا [...] است [پس] عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم [...] و میگفتم حسین، حسین [...] پس حیوانات[...] دورم حلقه زدند.»
منبع: بالاترین، مورخ 17 ژانویة 2008، «عزاداری و گریه زاری حیوانات در سوگ سیدالشهدا.»
حال که فیلم به پایان رسید و سینما تعطیل شد، حضور دانشجویان «مبارز» جمکران عرض کنیم، دفن تابوت در دانشگاه عملی است که فعلة ساواک صرفاً برای تحریک افکار عمومی و ایجاد بحران در دانشگاهها انجام میدهد. ساواک نه از احمدینژاد دستور میگیرد، نه از رهبری و نه از حکومت مفلوک اسلامی. در نتیجه، به دانشجویان «مخالف» توصیه میکنیم پای به تلة ساواک منفور نگذارند. البته روی سخن ما با گروههای جیرهخوار ساواک و پامنبریهای ملکی و هوچیهای دیگر در دانشگاه نیست. پس چند پرسش منطقی پیرامون ماجرای دانشگاه مطرح میکنیم. طبق قوانین حکومت اسلامی، کدام نهاد یا وزارتخانه حق تصمیمگیری در مورد محوطة دانشگاه را دارد؟ دانشجویان حق دارند در این مورد اظهار نظر کنند؟ اگر چنین حقی دارند از چه طریق میتوانند مطالبات قانونی خود را مطرح کنند؟
روی سخن ما با دانشجویانی است که وابسته به تشکلهای سرکوبگر «دانشجوئی» نیستند. اینان اگر مخالف دفن تابوت در دانشگاه باشند، مخالفت خود را از «طریق قانونی» به ریاست دانشگاه و نهاد یا مقامات مسئول دانشگاه اعلام میکنند، نه از طریق تجمع و تحصن در دانشگاه. ما هم با تبدیل دانشگاه به گورستان مخالفایم، با تبدیل دانشگاه به محل برگزاری وقوقیه نیز مخالفایم. ولی از همه مهمتر، با تبدیل دانشگاه به محل فعالیت سیاسی فعلة ساواک و پادوهای استعمار به شدت مخالفایم! دانشگاه محل تحصیل است نه جایگاهی برای هوچیگری. قانونشکنی، لاتبازی و فرصتسازی برای خوشامد «دیدهبان حقوقبشر نسبی» و دیگر محافل فاشیسم غرب کافی است!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت