کور و پنیر!
...
پیام مورخ 16 بهمنماه 1387، در سایت نووستی، بخش «نامههای شما» متعلق به نویسندة این وبلاگ است.
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، لازم است پیرامون بیانیة کانون نویسندگان، مورخ 5 اسفندماه سالجاری توضیح مختصری بیاوریم. سابقة عوامگرائی و هوچیدوستی و پیروی کانون کذا از بعضی سیاستهای شناخته شده را هنوز فراموش نکردهایم. از اینرو به صادرکنندگان محترم بیانیة مذکور یک نکتة مهم را یادآور میشویم، و آن اینکه ساواک و شهربانی و به طور کلی نیروهای «نظامی ـ امنیتی» حکومت اسلامی از دولت جمکران دستور نمیگیرند! افسار این مراکز سرکوب به دست سازمان جنایتکار ناتو است. پس بهتر است اعضای محترم این کانون بجای خوشرقصی و بلبلزبانی برای ناتو، اعتراضیهای به مقر فرماندهی این سازمان در بروکسل ارسال فرمایند و مطالبات عدالتطلبانة خود را به دبیرکل همین سازمان جنایتکار اعلام کنند، سازمانی که 30 سال است حکومت نکبت و ادبار آخوندی را به زور سرنیزه در کشور ایران سر پا نگاهداشته. اعضای بسیار محترم کانون نویسندگان! اگر میپندارید که تاریخ تکرار میشود و باز هم سازمان کذا میتواند از طریق جنجال و هیاهو یک «رهبرکبیر انقلاب» برایتان ارسال کند، سخت در اشتباهاید! جنگ سرد سالهاست که به پایان رسیده!
حال بپردازیم به وبلاگ امروز. «قانونگریزی» وجه مشترک روسپیهای سیاسی استعمار و روسپیهاست! به همین دلیل حکومتهای دست نشاندة استعمار بدون استثناء مسائل سیاسی را در «خیابان» و اماکن عمومی حل و فصل میکنند. چرا که روابط استعماری «هنجارگریز» است و متکی بر قانون شکنی. اشتیاق «خواهران» برای عربدهجوئی در خیابان نیز دلیل دارد. دیروز زنان کمپین آش تصمیم گرفتند مسائل را به خیابان بکشانند، و امروز نیز همسر غلامحسین الهام به قول خود میخواهد «در خیابان» فریاد بزند.
همسر الهام و زنان کمپین آش، دو قطب کاذب طرفداران محمد خاتمی به شمار میروند. همچنانکه پاسدار شریعتمداری و پاسدار محسن آرمین بخش مردانة اقطاب پامنبریهای خاتمی را تشکیل دادهاند. بله! استعمار طیف وسیعی از ریزه خواران خود را بسیج کرده تا از طریق تحریک افکار عمومی و ایجاد بحران، مردم را به پای صندوقهای مارگیری بکشاند تا ساواک یک فقره رئیس جمهور محبوب و مردمی و به ویژه «اصلاح طلب» به امت همیشه در صحنه تقدیم دارد. چرا که باز هم وقت «دفاع از منافع ملی» یا بهتر بگوئیم هنگام زدن جیبما ملت از طریق عربدهجوئی و لاتبازی در خیابانها فرارسیده. به همین دلیل سگهای زنجیری عموسام باز هم به «اجماع» رسیدهاند.
امروز پس از چندین سال کارشکنی از سوی آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک بالاخره نیروگاه بوشهر به صورت مجازی به کار افتاد! این همان نیروگاهی است که قرار بود حدود 4 دهة پیش، توسط شرکت زیمنس در ایران ساخته شود. ولی به دلیل کودتای 22 بهمن و سپس کودتای 13 آبان شرکت زیمنس نیز بدون پرداخت هر گونه خسارت، به صورت یکجانبه قرارداد را لغو کرد و پس از پایان «نعمت الهی» یا همان جنگ 8 ساله، قرار شد روسیه نیروگاه کذا را به اتمام برساند. و اینجا بود که ایالات متحد، اروپای غربی، اسرائیل، شیخکهای کازینونشین خلیج فارس و بعضی از مقامات رسمی و غیررسمی جمکران آناً نگران محیط زیست شدند! البته مقامات رسمی به ناچار خفقان گرفته بودند، ولی مقامات غیررسمی میتوانستند از زبان آنان سخن بگویند. سخنرانی اخیر فریبرز رئیسدانا در بروکسل را فراموش نکردهایم! ایشان تلویحاً فرمودند، «نیروگاه بوشهر تعطیل باید گردد.» البته ایشان نگران حضور رزمناوهای اتمی آمریکا در خلیج فارس نبودند! و اگر رزمناوهای کذا باز هم به خلیج فارس بازگردند مسلماً قدمشان روی چشم مقامات جمکران خواهد بود، از لاتالله گرفته تا داسالله!
در هر حال اگر در دوران جنگ سرد زندگی میکردیم، در چنین مقاطعی معمولاً کارخانة رجاله پروری یکی از آیات عظام را از قفس بیرون میکشید تا «فتوی» صادر کند؛ شهربانی و ساواک هم لاتالله را با شعارهای پیش ساخته روانة خیابانها میکردند. ولی خوشبختانه جنگ سرد به پایان رسیده، و ناگهان حاکمیت انگلستان به یاد قانون اساسی مشروطه، رضاپهلوی، لوحة کوروشکبیر، شاهعباسکبیر و ... به ویژه «برادران شرلی» افتاده و مصلحت خویش در آن میبیند که پیام خود را از زبان «جک سترا» به خادمان ایرانینمای خود در سراسر جهان ابلاغ کند. این چنین بود که سیرک توهین به مقدسات با جاروجنجال کار خود را در تهران و اصفهان آغاز کرد تا شاید تنور یخزدة «اصلاح طالبان»، خادمان روتاری کلاب باز هم گرم و داغ شود. پس بازگردیم به سخنرانی «جکسترا» و ابعاد پروپاگاند استعماری در این سخنرانی!
در توضیح پیرامون وبلاگ «جکعباس صفوی» باید بگوئیم که «جک سترا» در سخنرانی خود تا حدودی حق داشت! هیچ شوخی در کار نیست! «جک سترا» زمانیکه میگوید انحصار تنباکو بد بود، کاملاً حق دارد. انحصار تنباکو بد بود، و انحصار نفت که به دست قهرمان ملی، محمد مصدق امکانپذیر شد بسیار بدتر! و لغو یک جانبة همین انحصارهای بد به مراتب بدتر بود. «جک سترا» به روال همة تبلیغاتچیهای فاشیست، برای فریب مخاطب فقط بخشی از «واقعیت» را بازگو میکند. انحصار تنباکو بد بود؟ بله، هر انحصاری بد است، ولی این انحصار و دیگر انحصارات توسط کدام حاکمیت به ملت ایران تحمیل شد؟ توسط حاکمیت انگلستان!
شگرد کار جنتلمنهای انگلستان در ایران این است که یک قرارداد غیرعادلانه از طریق جیرهخواران خود به ملت تحمیل میکنند، سپس یک گروه از پادوهای خود را بر علیه همان قرارداد به راه میاندازند! ولی امکان نمیدهند مشکلی که پیش آمده از طریق قانونی حل شود، کار را در این مرحله به آشوب میکشانند. و به این ترتیب ریش و قیچی همواره به دست خودشان است! در مورد قرارداد تنباکو شاهد بودیم که هیچ پیشنهادی برای مذاکره جهت «بازنگری» در قرارداد مذکور ارائه نشد. در مورد تجدیدنظر در قرارداد نفت با انگلستان نیز رزم آرا را ترور کردند، تا مصدق قضیه را از راه آشوب و تحریم اقتصادی ملت ایران «حل» کند. و به همچنین بود در مورد تغییر نظام سلطنتی! پیشنهاد شاپور بختیار برای «گذار قانونی» از سلطنت به جمهوری نشنیده گرفته شد، تا شیخ بتواند از طریق کودتا بجای شاه بنشیند و لاتبازی را در مملکت حاکم کند.
اگر به قرارداد تنباکو، ملی کردن نفت و استقرار حکومت اسلامی دقت کنیم خواهیم دید که در هر سه مورد مسائل مهم کشور در«خیابان»، یا بهتر بگوئیم به صورت غیرقانونی و از طریق «اجماع خیابانی» حلوفصل شده! چرا؟ چون کسانی که با نقاب «مدافع منافع ملی» و «خیرخواه» وارد صحنه میشوند، در واقع سخنگوی استعماراند. اینان مطالبات استعمار را در پوشش مطالبات مردم بیان میکنند. میرزای شیرازی عربده میزد «قرارداد باید فسخ شود»، همچنانکه مصدق و فدائیان اسلام میگفتند، «نفت باید ملی شود»! و بالاخره دیدیم که خمینی هم پارس میکرد، «شاه باید برود!»
اما هیچکس نمیگفت خسارت لغو «یکجانبه» که به دست طرف مخالف میافتد به مراتب از منافع آن نیز بیشتر است. هیچکس نمیگفت شاه میتواند پیش از ترک ایران، مقدمات گذار قانونی از سلطنت به جمهوری را فراهم آورد. هیچکس نمیگفت؛ چرا که منافع استعمار فقط در چارچوب قانون شکنی، کودتا و یا استقرار دمکراسیهای سرگذر و خیابانی تأمین میشود. به همین دلیل است که همه میخواهند به «خیابانها» بیایند و مسائل و مشکلات را «در خیابان» حل کنند.
دقیقاً همانطورکه بعضیها ـ زن یا مرد ـ از ایجاد روابط دوسویه عاجزاند و برای حل مشکلات خود به روسپی نیاز پیدا میکنند. سادهتر بگوئیم بعضیها فقط قادراند روابط یکجانبه، یکسویه یا تحمیلی برقرار کنند، و به همین دلیل با پرداخت پول این روابط تحمیلی را در ارتباط با روسپیها برای خود تأمین میکنند. البته معیار ما جوامع دمکراتیک است که در آنها دولت در ارتباطات خصوصی افراد بالغ دخالت نمیکند و زنان جزو «نوامیس» دولت و ملت و ارتش و سپاه نیستند. در چنین جوامعی، زن یا مرد، جهت ایجاد ارتباطی تحمیلی و یک سویه ناچار میشود به رابطة خیابانی و کوتاه مدت روی آورد.
و اما استعمار نیز مسیری جز «تحمیل» و روابط یکسویه نمیشناسد. به همین دلیل است که طی سدة اخیر حاکمیت انگلستان پیوسته شرایطی ایجاد کرده که بجای مذاکرات قانونی و حقوقی با دولت ایران، مشکلاتاش را در خیابانهای کشورمان حل کند. به عنوان نمونه، زمانیکه حسنعلی منصور، نخست وزیر ایران قصد افزایش بهای بنزین را داشت تا درآمد دولت را افزایش دهد، حاکمیت انگلستان، فدائیان اسلام را برای ترور وی اعزام کرد. پیام این ترور روشن بود: دولت ایران که وارد کنندة بنزین و نفت سفید است، حق تعیین بهای بنزین وارداتی را حتی در داخل خاک خود ندارد. این پیام استعمار غرب به دولت ایران بود و از طریق «جانفشانیهای» فدائیان اسلام ارسال شد. همان «فدائیانی» که امروز بدنة اصلی همین حکومت استعماری را تشکیل دادهاند، و پس از به قتل رساندن منصور سالهای سال نانخور دستگاه امیرعباس هویدا بودند.
دیدیم که «جک سترا» در سخنرانی خود در مورد کودتای 28 مرداد کوچکترین اشارهای به تشکلهای خرابکار فدائیان اسلام نداشت، چرا که در سیاست استعمار هیچ تغییری ایجاد نشده. حاکمیت انگلستان به دلیل رقابت با روسیه همچنان در پی ایجاد بحران در ایران است و میپندارد با تکیه بر نارضایتی عمیق مردم از این حکومت میتواند، از طریق انتشار ترهات ابلهپسند آخوند منتظری و شرکاء، مردم را به خیابان کشانده، خاتمی را یکبار دیگر وارد صحنه کند. اینجاست که میبینیم سیاستهای ناخداکلمب شباهت فراوانی به روش گربة بقال پیدا کرده.
آوردهاند که دو موش قالب پنیری دزدیدند و بر سر تقسیم غنائم دعوایشان شد. پس تصمیم گرفتند برای تقسیم «عادلانة» آن سراغ گربة بقال بروند. گربه پنیر را به دو تکة نابرابر تقسیم کرد و هر تکه را در یک کفة ترازو نهاد. یک کفه از کفة دیگر سنگینتر شد. در نتیجه گربه از پنیر بزرگتر یک تکه بریده در دهان گذاشت. ولی اینبار کفة تکه پنیر کوچکتر سنگین شده بود و گربه باز هم به «ناچار» یک تکه از آنرا نوش جان کرد و کار به همین منوال ادامه یافت تا فقط یک تکة کوچک پنیر در یک کفه باقیماند. در این هنگام گربه پنیر را به دهان گذاشت، نگاهی به موشها انداخته گفت، برای این یکذره پنیر دعوا میکردید؟!
حال اگر اصولگرایان و اصلاحطلبان برای تداوم چپاول ثروتهای ملی ما به بقالی ناخداکلمب متوسل شدهاند، میباید حضورشان عرض کنیم، با پایان جنگ سرد بقالی ناخداکلمب ورشکست شده، بهتر است برای فرار از سرنوشت محتوم به بقالی دیگری مراجعه کنید!
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، لازم است پیرامون بیانیة کانون نویسندگان، مورخ 5 اسفندماه سالجاری توضیح مختصری بیاوریم. سابقة عوامگرائی و هوچیدوستی و پیروی کانون کذا از بعضی سیاستهای شناخته شده را هنوز فراموش نکردهایم. از اینرو به صادرکنندگان محترم بیانیة مذکور یک نکتة مهم را یادآور میشویم، و آن اینکه ساواک و شهربانی و به طور کلی نیروهای «نظامی ـ امنیتی» حکومت اسلامی از دولت جمکران دستور نمیگیرند! افسار این مراکز سرکوب به دست سازمان جنایتکار ناتو است. پس بهتر است اعضای محترم این کانون بجای خوشرقصی و بلبلزبانی برای ناتو، اعتراضیهای به مقر فرماندهی این سازمان در بروکسل ارسال فرمایند و مطالبات عدالتطلبانة خود را به دبیرکل همین سازمان جنایتکار اعلام کنند، سازمانی که 30 سال است حکومت نکبت و ادبار آخوندی را به زور سرنیزه در کشور ایران سر پا نگاهداشته. اعضای بسیار محترم کانون نویسندگان! اگر میپندارید که تاریخ تکرار میشود و باز هم سازمان کذا میتواند از طریق جنجال و هیاهو یک «رهبرکبیر انقلاب» برایتان ارسال کند، سخت در اشتباهاید! جنگ سرد سالهاست که به پایان رسیده!
حال بپردازیم به وبلاگ امروز. «قانونگریزی» وجه مشترک روسپیهای سیاسی استعمار و روسپیهاست! به همین دلیل حکومتهای دست نشاندة استعمار بدون استثناء مسائل سیاسی را در «خیابان» و اماکن عمومی حل و فصل میکنند. چرا که روابط استعماری «هنجارگریز» است و متکی بر قانون شکنی. اشتیاق «خواهران» برای عربدهجوئی در خیابان نیز دلیل دارد. دیروز زنان کمپین آش تصمیم گرفتند مسائل را به خیابان بکشانند، و امروز نیز همسر غلامحسین الهام به قول خود میخواهد «در خیابان» فریاد بزند.
همسر الهام و زنان کمپین آش، دو قطب کاذب طرفداران محمد خاتمی به شمار میروند. همچنانکه پاسدار شریعتمداری و پاسدار محسن آرمین بخش مردانة اقطاب پامنبریهای خاتمی را تشکیل دادهاند. بله! استعمار طیف وسیعی از ریزه خواران خود را بسیج کرده تا از طریق تحریک افکار عمومی و ایجاد بحران، مردم را به پای صندوقهای مارگیری بکشاند تا ساواک یک فقره رئیس جمهور محبوب و مردمی و به ویژه «اصلاح طلب» به امت همیشه در صحنه تقدیم دارد. چرا که باز هم وقت «دفاع از منافع ملی» یا بهتر بگوئیم هنگام زدن جیبما ملت از طریق عربدهجوئی و لاتبازی در خیابانها فرارسیده. به همین دلیل سگهای زنجیری عموسام باز هم به «اجماع» رسیدهاند.
امروز پس از چندین سال کارشکنی از سوی آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک بالاخره نیروگاه بوشهر به صورت مجازی به کار افتاد! این همان نیروگاهی است که قرار بود حدود 4 دهة پیش، توسط شرکت زیمنس در ایران ساخته شود. ولی به دلیل کودتای 22 بهمن و سپس کودتای 13 آبان شرکت زیمنس نیز بدون پرداخت هر گونه خسارت، به صورت یکجانبه قرارداد را لغو کرد و پس از پایان «نعمت الهی» یا همان جنگ 8 ساله، قرار شد روسیه نیروگاه کذا را به اتمام برساند. و اینجا بود که ایالات متحد، اروپای غربی، اسرائیل، شیخکهای کازینونشین خلیج فارس و بعضی از مقامات رسمی و غیررسمی جمکران آناً نگران محیط زیست شدند! البته مقامات رسمی به ناچار خفقان گرفته بودند، ولی مقامات غیررسمی میتوانستند از زبان آنان سخن بگویند. سخنرانی اخیر فریبرز رئیسدانا در بروکسل را فراموش نکردهایم! ایشان تلویحاً فرمودند، «نیروگاه بوشهر تعطیل باید گردد.» البته ایشان نگران حضور رزمناوهای اتمی آمریکا در خلیج فارس نبودند! و اگر رزمناوهای کذا باز هم به خلیج فارس بازگردند مسلماً قدمشان روی چشم مقامات جمکران خواهد بود، از لاتالله گرفته تا داسالله!
در هر حال اگر در دوران جنگ سرد زندگی میکردیم، در چنین مقاطعی معمولاً کارخانة رجاله پروری یکی از آیات عظام را از قفس بیرون میکشید تا «فتوی» صادر کند؛ شهربانی و ساواک هم لاتالله را با شعارهای پیش ساخته روانة خیابانها میکردند. ولی خوشبختانه جنگ سرد به پایان رسیده، و ناگهان حاکمیت انگلستان به یاد قانون اساسی مشروطه، رضاپهلوی، لوحة کوروشکبیر، شاهعباسکبیر و ... به ویژه «برادران شرلی» افتاده و مصلحت خویش در آن میبیند که پیام خود را از زبان «جک سترا» به خادمان ایرانینمای خود در سراسر جهان ابلاغ کند. این چنین بود که سیرک توهین به مقدسات با جاروجنجال کار خود را در تهران و اصفهان آغاز کرد تا شاید تنور یخزدة «اصلاح طالبان»، خادمان روتاری کلاب باز هم گرم و داغ شود. پس بازگردیم به سخنرانی «جکسترا» و ابعاد پروپاگاند استعماری در این سخنرانی!
در توضیح پیرامون وبلاگ «جکعباس صفوی» باید بگوئیم که «جک سترا» در سخنرانی خود تا حدودی حق داشت! هیچ شوخی در کار نیست! «جک سترا» زمانیکه میگوید انحصار تنباکو بد بود، کاملاً حق دارد. انحصار تنباکو بد بود، و انحصار نفت که به دست قهرمان ملی، محمد مصدق امکانپذیر شد بسیار بدتر! و لغو یک جانبة همین انحصارهای بد به مراتب بدتر بود. «جک سترا» به روال همة تبلیغاتچیهای فاشیست، برای فریب مخاطب فقط بخشی از «واقعیت» را بازگو میکند. انحصار تنباکو بد بود؟ بله، هر انحصاری بد است، ولی این انحصار و دیگر انحصارات توسط کدام حاکمیت به ملت ایران تحمیل شد؟ توسط حاکمیت انگلستان!
شگرد کار جنتلمنهای انگلستان در ایران این است که یک قرارداد غیرعادلانه از طریق جیرهخواران خود به ملت تحمیل میکنند، سپس یک گروه از پادوهای خود را بر علیه همان قرارداد به راه میاندازند! ولی امکان نمیدهند مشکلی که پیش آمده از طریق قانونی حل شود، کار را در این مرحله به آشوب میکشانند. و به این ترتیب ریش و قیچی همواره به دست خودشان است! در مورد قرارداد تنباکو شاهد بودیم که هیچ پیشنهادی برای مذاکره جهت «بازنگری» در قرارداد مذکور ارائه نشد. در مورد تجدیدنظر در قرارداد نفت با انگلستان نیز رزم آرا را ترور کردند، تا مصدق قضیه را از راه آشوب و تحریم اقتصادی ملت ایران «حل» کند. و به همچنین بود در مورد تغییر نظام سلطنتی! پیشنهاد شاپور بختیار برای «گذار قانونی» از سلطنت به جمهوری نشنیده گرفته شد، تا شیخ بتواند از طریق کودتا بجای شاه بنشیند و لاتبازی را در مملکت حاکم کند.
اگر به قرارداد تنباکو، ملی کردن نفت و استقرار حکومت اسلامی دقت کنیم خواهیم دید که در هر سه مورد مسائل مهم کشور در«خیابان»، یا بهتر بگوئیم به صورت غیرقانونی و از طریق «اجماع خیابانی» حلوفصل شده! چرا؟ چون کسانی که با نقاب «مدافع منافع ملی» و «خیرخواه» وارد صحنه میشوند، در واقع سخنگوی استعماراند. اینان مطالبات استعمار را در پوشش مطالبات مردم بیان میکنند. میرزای شیرازی عربده میزد «قرارداد باید فسخ شود»، همچنانکه مصدق و فدائیان اسلام میگفتند، «نفت باید ملی شود»! و بالاخره دیدیم که خمینی هم پارس میکرد، «شاه باید برود!»
اما هیچکس نمیگفت خسارت لغو «یکجانبه» که به دست طرف مخالف میافتد به مراتب از منافع آن نیز بیشتر است. هیچکس نمیگفت شاه میتواند پیش از ترک ایران، مقدمات گذار قانونی از سلطنت به جمهوری را فراهم آورد. هیچکس نمیگفت؛ چرا که منافع استعمار فقط در چارچوب قانون شکنی، کودتا و یا استقرار دمکراسیهای سرگذر و خیابانی تأمین میشود. به همین دلیل است که همه میخواهند به «خیابانها» بیایند و مسائل و مشکلات را «در خیابان» حل کنند.
دقیقاً همانطورکه بعضیها ـ زن یا مرد ـ از ایجاد روابط دوسویه عاجزاند و برای حل مشکلات خود به روسپی نیاز پیدا میکنند. سادهتر بگوئیم بعضیها فقط قادراند روابط یکجانبه، یکسویه یا تحمیلی برقرار کنند، و به همین دلیل با پرداخت پول این روابط تحمیلی را در ارتباط با روسپیها برای خود تأمین میکنند. البته معیار ما جوامع دمکراتیک است که در آنها دولت در ارتباطات خصوصی افراد بالغ دخالت نمیکند و زنان جزو «نوامیس» دولت و ملت و ارتش و سپاه نیستند. در چنین جوامعی، زن یا مرد، جهت ایجاد ارتباطی تحمیلی و یک سویه ناچار میشود به رابطة خیابانی و کوتاه مدت روی آورد.
و اما استعمار نیز مسیری جز «تحمیل» و روابط یکسویه نمیشناسد. به همین دلیل است که طی سدة اخیر حاکمیت انگلستان پیوسته شرایطی ایجاد کرده که بجای مذاکرات قانونی و حقوقی با دولت ایران، مشکلاتاش را در خیابانهای کشورمان حل کند. به عنوان نمونه، زمانیکه حسنعلی منصور، نخست وزیر ایران قصد افزایش بهای بنزین را داشت تا درآمد دولت را افزایش دهد، حاکمیت انگلستان، فدائیان اسلام را برای ترور وی اعزام کرد. پیام این ترور روشن بود: دولت ایران که وارد کنندة بنزین و نفت سفید است، حق تعیین بهای بنزین وارداتی را حتی در داخل خاک خود ندارد. این پیام استعمار غرب به دولت ایران بود و از طریق «جانفشانیهای» فدائیان اسلام ارسال شد. همان «فدائیانی» که امروز بدنة اصلی همین حکومت استعماری را تشکیل دادهاند، و پس از به قتل رساندن منصور سالهای سال نانخور دستگاه امیرعباس هویدا بودند.
دیدیم که «جک سترا» در سخنرانی خود در مورد کودتای 28 مرداد کوچکترین اشارهای به تشکلهای خرابکار فدائیان اسلام نداشت، چرا که در سیاست استعمار هیچ تغییری ایجاد نشده. حاکمیت انگلستان به دلیل رقابت با روسیه همچنان در پی ایجاد بحران در ایران است و میپندارد با تکیه بر نارضایتی عمیق مردم از این حکومت میتواند، از طریق انتشار ترهات ابلهپسند آخوند منتظری و شرکاء، مردم را به خیابان کشانده، خاتمی را یکبار دیگر وارد صحنه کند. اینجاست که میبینیم سیاستهای ناخداکلمب شباهت فراوانی به روش گربة بقال پیدا کرده.
آوردهاند که دو موش قالب پنیری دزدیدند و بر سر تقسیم غنائم دعوایشان شد. پس تصمیم گرفتند برای تقسیم «عادلانة» آن سراغ گربة بقال بروند. گربه پنیر را به دو تکة نابرابر تقسیم کرد و هر تکه را در یک کفة ترازو نهاد. یک کفه از کفة دیگر سنگینتر شد. در نتیجه گربه از پنیر بزرگتر یک تکه بریده در دهان گذاشت. ولی اینبار کفة تکه پنیر کوچکتر سنگین شده بود و گربه باز هم به «ناچار» یک تکه از آنرا نوش جان کرد و کار به همین منوال ادامه یافت تا فقط یک تکة کوچک پنیر در یک کفه باقیماند. در این هنگام گربه پنیر را به دهان گذاشت، نگاهی به موشها انداخته گفت، برای این یکذره پنیر دعوا میکردید؟!
حال اگر اصولگرایان و اصلاحطلبان برای تداوم چپاول ثروتهای ملی ما به بقالی ناخداکلمب متوسل شدهاند، میباید حضورشان عرض کنیم، با پایان جنگ سرد بقالی ناخداکلمب ورشکست شده، بهتر است برای فرار از سرنوشت محتوم به بقالی دیگری مراجعه کنید!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت