سه‌شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۷



کودتا و هلنیسم!


...
در تائید وبلاگ «هلن‌علی در فلات» تکرار می‌کنیم، مذاکره با گروه‌های خرابکار و فاشیست‌های چپ‌نما برای استقرار دمکراسی عمل مضحکی است! پر واضح است با تکیه بر امثال فدائیان اسلام، نهضت عاظادی، مؤتلفه و دیگر گروه‌های دست‌ساز آمریکا نمی‌توان حکومت دمکراتیک بر پا کرد. مردم ایران طعم تلخ «اجماع استعماری» در نشست گوادالوپ را هنوز فراموش نکرده‌اند. اما اعضای سازمان ناتو بازهم رؤیای همین اجماع را در سر می‌پرورانند.

جرج اورول می‌گوید،‌ سگ‌های سیرک با شنیدن صدای شلاق مربی معلق می‌زنند، اما سگ‌هائی که خوب تربیت شده باشند، بدون شلاق به معلق زدن خواهند پرداخت. و به گفتة نوآم چامسکی،‌ این است ‌اصل و اساس «اجماع»! پس «الگوی سگ» را که در وقوقیة این هفته به ما ارائه شد دستکم نگیریم. برای ایجاد اجماع سیاسی در ایران، یا همان شیوة‌ «تمرکز بر یک نقطه»، لازم است مردم ایران دقیقاً رفتار شرطی شدة سگ‌هائی را از خود نشان دهند که بدون شلاق و مربی به معلق زدن می‌پردازند.

حکومت دست نشاندة ‌استعمار در ایران، پس از سه دهه سرکوب و چپاول امروز مردم کشور را پیرامون «محور نفرت» متمرکز کرده، و به کمک پروپاگاند اربابان‌ا‌ش تلاش دارد ما ملت را به یک گلة‌ گوسفند تبدیل کند که برای رهائی از چنگال گرگ، به دنبال «بزگله» می‌دوند. در حالیکه سگ‌های گله پیوسته گردشان می‌چرخند،‌ و شبان هم با چوب دستی پشت سرشان می‌آید تا مسیر حرکت‌ را تعیین کند! در واقع استعمار برای ما ایرانیان «حق انتخاب» را در حد همان حق گوسفندان به رسمیت می‌شناسد. ما هم به اندازة همان گوسفندان حق داریم. حق دویدن پشت سر یک بز گله، حق برخورداری از سگ نگهبان و به ویژه حق برخورداری از چوپانی که پشت سرمان قرار گرفته، و تعیین کنندة واقعی مسیر حرکت ما است. خلاصه بگوئیم، استعمار حق انتخاب برای ملت ایران به رسمیت نمی‌شناسد.

«انتخاب» نوع حکومت سیاسی همواره بین «نمونه‌های متفاوت» حکومت انجام می‌گیرد. نه میان دو بخش مکمل از یک نوع حکومت واحد. آنچه استعمار طی سه دهة اخیر به ما پیشنهاد داده همان است که پیشتر از طریق کودتا به ما تحمیل کرده بود: حرکت در دور بستة‌ شیخ و شاه. حال آنکه روحانیت و سلطنت دو بنیاد مکمل‌اند، ‌ نه دو نمونة متفاوت حکومت. پس تکرار می‌کنیم پیشنهاد ناخداکلمب جهت برگزاری رفراندوم در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان از حکومت اسلامی و به ویژه از روحانیت نفرت دارند، و هیچ گروهی، از جمله سلطنت‌طلبان برنامة سیاسی ارائه نداده‌‌اند، فریبی بیش نیست.

در چنین شرایطی «همه» به تغییر رأی مثبت خواهند داد، بدون آنکه مشخص شود این «تغییر» در چه چارچوبی و در چه مسیری انجام می‌پذیرد. روشن‌تر بگوئیم، دستگاه پروپاگاند حاکمیت انگلستان می‌خواهد با دو قطبی کردن کاذب جو سیاسی کشور، ‌ ما را در همان شرایطی قرار دهد که می‌بایست بین دو نهاد مکمل سلطنت و روحانیت یکی را «انتخاب» می‌کردیم. در صورتیکه ملت ایران برای خروج از حکومت سلطنتی منطقاً می‌بایست دست روحانیت را از هرگونه دخالت در امور سیاست کوتاه می‌کرد. ولی زمانیکه پیرامون یک موضوع در جامعه، «اجماع سیاسی» ایجاد می‌شود، «منطق» جای خود را به «احساس» می‌سپارد. تجربة 37 روز نخست وزیری شاپور بختیار شاهدی است بر این مدعا که تحریک احساسات توده‌ها بهترین شیوه برای خاموش کردن صدای منطق و فروافکندن همان توده‌ها به دام حماقت است.

البته فراموش نکنیم که برای ایجاد اجماع و راهنمائی مردم به عمق چاه، همواره گروهی هوچی و ساواکی نقش «پیشقراول» و «رهبر مبارز» را بر عهده می‌گیرند. اینان همچون باقرپرهام، حاج‌سیدجوادی، ساعدی، و ... در ردای روشنفکر، مبارز سیاسی و خصوصاً «خیرخواه ملت» در صحنة شیادی و عوامفریبی حضور می‌یابند. البته دانشجونمایان جیره‌خوار ساواک را هم فراموش نکنیم، اینان ابتدا دانشگاه را به صحنة درگیری با دولت استعماری تبدیل می‌کنند، سپس درگیری را از دانشگاه به خیابان می‌کشانند. و خلاصه بساط «مبارزات» آنقدر ادامه پیدا می‌کند که چند «شهید» دکان «انقلاب» را رونق بخشند. در واقع هر چه خشونت گسترش یابد سیاست استعمار با شتاب بیشتری اعمال خواهد شد.

بلبل زبانی انقلابیون مؤنث و مذکر در «روزآن‌لاین»، سایت آخوندپرور «زمانه» و دیگر سایت‌های به اصطلاح مستقل در ستایش «عشق» و «شیفتگی»، آنهم در عرصة سیاست، یا بهتر بگوئیم تشویق حماقت و بلاهت بی‌دلیل نیست. مطلب مضحک بابک پرهام در باب «فلات دینی» نیز به همچنین. فعلة فاشیسم اخیراً به «هلنیسم» علاقة فراوان نشان می‌دهند! مقالة تقی رحمانی از فدائیان اسلام شریعتی، در «روزآن‌لاین»، ‌ مورخ 16 فوریه دقیقاً بادبان‌ در همین «باد» انداخته. بهتر بگوئیم، این روزها باد از جانب هلنیسم می‌وزد.

نه اینکه آبدارخانة سازمان سیا به هلنیسم علاقمند شده باشد، ابداً! هلنیسم به این دلیل به ابزار تبلیغات استعمار تبدیل شده که پیوندی مستقیم با «دمکراسی آتن» دارد. همان دمکراسی متعلق به دو هزار و پانصد سال پیش که «آلن گرش» به نقل از «تودوروف» در لوموند دیپلماتیک منتشر کرده بود. یکی از فواید «دمکراسی آتن» این است که هیچ ارتباطی با دمکراسی در مفهوم معاصر و امروزی کلمه نخواهد داشت! به عبارت دیگر پادوهای محفل فاشیسم می‌کوشند با کوبیدن بر طبل هلنیسم،‌ نوعی «صدر دمکراسی» را پس از «صدر اسلام» به ما ملت حقنه کنند. روشن‌تر بگوئیم اینهم بساط نوین شیادی است. و اما شاهد بودیم که استفادة بهینه از «هلنیسم» پس از کودتای سرهنگ‌ها در یونان صورت پذیرفت. کودتاچیان که از پشتیبانی ارتش ناتو برخوردار بودند، جهت سرکوب جنبش‌های مترقی، «هلنیسم» را به چماقی علیه مردم یونان تبدیل کردند، و یونان را در تبلیغات‌شان به دوران پرافتخار «یونان باستان» باز گرداندند! البته یونان باستان «معنوی»!

سرهنگ‌های کذا که هیچ ارتباطی هم با اسلام و مسلمین نداشتند، به مناسبت‌های مختلف رژه‌ و تظاهرات مردمی به راه می‌انداختند که در آن زنان یونانی نیز می‌بایست همچون زنان یونان باستان خود را می‌آراستند. و اما از آنجا که بخشی از پیکر زنان یونان باستان همواره برهنه بوده، زنان یونان کودتا زده جهت حفظ «نوامیس» کودتا می‌بایست روی پوشش «مناسب» خود یک پیراهن زنان یونان باستان را به تن می‌کردند! تا از این طریق «معنویت» سرهنگ‌ها را هم به یونان باستان بیفزایند و کرامت «بانوان کودتا» خدشه‌دار نشود! البته اگر سرهنگ‌ها برای «نمایشات» خود بجای زنان، برده‌های مؤنث یونان باستان را برمی‌گزیدند، مشکل‌شان حل می‌شد. چرا که می‌دانیم یکی از رسوم یونان باستان «حجاب‌اجباری» برای زنان برده بود، اینان می‌بایست همواره یک تکه پارچة بلند شبیه چادر به سر می‌کردند. و خلاصه بردگان در دمکراسی یونان باستان، همانطور که همایون مهمنش می‌طلبید، «معنویت بالا به همراه محتوائی غنی» داشتند.

در سرزمین گل و بلبل
گهوارة مؤلفان فلسفة [فکر نکن،‌ عشق بورز]
مهد روشنفکران کلاس اکابر که نیک می‌دانند،
توانا شود هر که ابله بود

یادآور شویم این شعر «وزین»، با الهام از فروغ فرخزاد توسط نویسندة این وبلاگ سروده شده!

بله در سرزمین گل و بلبل و بقیة قضایا، باید به تقی رحمانی یا بابک پرهام و دیگر فضله‌های «فاضل» یادآور شویم، زمان و مکان را فراموش کرده‌اند. «هلنیسم» و «دمکراسی آتن» نمی‌تواند کارساز دمکراسی در هزارة سوم باشد، حتی اگر روشنفکران هولیوودی کشور فرانسه یا پست‌مدرن‌های بینوای آلمان و انگلستان در شیپور آن بدمند. چنین تبلیغاتی در راستای پروپاگاند حلقة فرانکفورت، یک هدف مشخص را دنبال می‌کند: جایگزین کردن «صراحت منطق» با «ابهام هویت»، یا نشاندن فاشیسم بجای دمکراسی.

هدف از چنین جایگزینی‌های استحماری، نفی دمکراسی، از طریق نفی عامل انسانی است. تشویق تقدس‌های «دینی» و «بومی»، تشویق پدیده‌هائی است که انسان در «انتخاب» آن هیچ نقشی نداشته و نخواهد داشت. در چنین چارچوبی ما می‌توانیم هم‌صدا با شیرین عبادی به شیعه بودن خود «افتخار» کنیم، یا مانند محمد خاتمی به اردکانی بودن خود مفتخر باشیم. در چارچوب چنین سیاست تقدس‌پروری، محمد خاتمی گزینة مطلوب به شمار می‌رود.

در همین راستا، همة ارکان حکومت اسلامی از جمله رهبری، فرماندهان منفور سپاه پاسداران، رسانة کیهان، تیغ‌کش‌های مؤتلفه و به ویژه داش‌صفار هرندی، با زدن نعل وارونة «حمایت از احمدی نژاد» در واقع به تبلیغ برای محمد خاتمی پرداخته‌اند. همانطورکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، محمد خاتمی نوک حملة سرکوب استعماری است. خاتمی سرکوب ملت ایران را از آغاز کودتای 22 بهمن در رسانة کیهان آغاز کرد. در وبلاگ «هلن‌علی در فلات»، به نقل از وبلاگ رامین مولائی، بخشی از تبلیغات کیهان در اسفندماه سال 1357 را آورده‌ایم. آنروزها کیهان، از زبان خمینی مفلوک مسکن و آب و برق مجانی توزیع می‌کرد، این روزها همین رسانة استعماری به افشاگری «توطئه‌ها» می‌پردازد. چرا که در پی ناکامی کودتا در جمهوری آذربایجان، تمامی طرح‌های ضمیمة کودتا نیز محکوم به شکست خواهد بود. در نتیجه پاسدار شریعتمداری با افشای طرح ترور محمد خاتمی در واقع دست ‌پیش گرفته تا پس نیفتد. البته ترور فرماندة نیروی هوائی جمهوری آذربایجان توطئه‌های دیگری را نیز خنثی کرد که هنوز نوابغ جیره‌خوار سازمان ناتو آن‌ها را برای‌مان در روزی‌نامه‌ها افشاء نکرده‌اند.

طی سه دهة اخیر پیشروی سازمان ناتو با کودتای 22 بهمن و استقرار حکومت اسلامی در ایران آغاز شد. کمتر از ده ‌ماه پس از این کودتا، کودتای 13 آبان به وقوع پیوست و دو ماه پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، تهاجم نظامی ارتش سرخ به افغانستان در تاریخ 25 دسامبر 1979 را شاهد بودیم. سپس حکومت اسلامی برای جنگ با عراق به زمینه‌سازی پرداخت، و عوامل آمریکا شبه کودتای نوژه را سازمان دادند تا نیروی هوائی ایران را کاملاً ابتر کنند. البته پیش از ماجرای نوژه دولت شیخ مهدی بازرگان قراردادهای نظامی با آمریکا را، بنا به درخواست «توده‌های انقلابی» لغو کرده بودند، تا پنتاگون از تحویل جنگنده‌هائی که پول آن‌ها را هم دریافت کرده بود معاف شود. بله، اگر آنروزها در داخل کشور جز آشوب و بی‌نظمی ندیدیم، دولت «موقت» شیخ مهدی بازرگان برنامه‌های سازمان سیا را به دقت پیش می‌برد. به این ترتیب نه ماه پس از تهاجم نظامی شوروی، عراق نیز به ایران حمله کرد. جنگی که 8 سال به ‌طول انجامید. و هفت ماه پس از نوشیدن جام زهرمار، در تاریخ 15 فوریه سال 1989، آخرین گروه از سربازان شوروی از افغانستان نیز خارج شدند و این کشور تا هم امروز در کام جنگ داخلی و حاکمیت گروه‌های مافیائی تجارت برده و مواد مخدر فرو افتاده.

ولی امروز، دو دهه پس از خروج ارتش سرخ از افغانستان، سیاست طالبان‌پروری سازمان ناتو ناچار به عقب‌نشینی شده. در نتیجه دولت «مستقل» پاکستان بالاجبار حکومت طالبان را در داخل خاک خود و در درة «سوات» به راه انداخته! روشنتر بگوئیم فعلاً به دلیل افلاس سازمان ناتو، «هلن» در درة «سوات» به عقد ملاعمر در آمده. این «وصلت فرخنده» و این پس‌روی را به فال نیک می‌گیریم چرا که مسلماً عقب‌نشینی‌های دیگری را نیز در پی خواهد داشت.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت