یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۷



لاشخورهای «ملی»!

...
امروز یکی از پرافتخارترین روزهای تاریخ روسپی‌های سیاسی است. سی‌سال پیش در چنین روزی مهدی بازرگان، نخست وزیرگورکن‌ها «در خیابان» از «اکثریت مردم» رأی اعتماد گرفت! مگر مصدق کبیر نمی‌گفت هر جا مردم باشند، مجلس همانجاست؟ بازرگان هم رأی خود را از «مجلس خیابانی» یا همان مجلس مصدقی دریافت کرد. امروز سایت زمانه، در همان «بخش 30 سال پیش در چنین روزی»، مشروح سخنان رضا براهنی، مهدی بازرگان، غلامحسین ساعدی، هما ناطق و به ویژه سخنان شیوای جواد مجابی را منتشر کرده.

امثال هما ناطق، براهنی و ساعدی را نیک می‌شناسیم و نیازی نیست که به ترهات پراکنی‌شان اشاره کنیم. ویژگی فعلة فاشیسم منطق‌ستیزی، زورپرستی و زورگوئی است. شیفتگی اینان بر «مردم» از همینجا می‌آید، مردم در نگاه اینان نه به صورت یک مجموعة «انسانی» که در مقام یک تل قابل‌انعطاف و منطق‌گریز اهمیت پیدا می‌کنند. در هر حال پس از سه دهه، میزان حماقت و خودفروختگی روشنفکرنمایان مرزپرگهر بر همه آشکار شده، و حداقل امروز بسیاری از ایرانیان با مطالعة همین مطالب هر چند، ‌ ناقص و نارسا، می‌توانند با امثال غلامحسین ساعدی‌، هما ناطق و شرکاء بیشتر آشنا شوند، و بدانند که بجای گوش سپردن به سخنان ابلهانة این «نخبگان»، در یک نظام سفله‌پرور استعماری بهتر است از دید خود به مسائل بنگرند. در اینصورت بسیاری از پرسش‌ها اگر پاسخ مطلوب هم نیابد امکان مطرح شدن خواهد یافت. چرا که نخبگان برخاسته از سفله‌پروری همواره دهان باز می‌کنند تا مجال طرح پرسش نباشد.

به عنوان نمونه به گفتة شیخ مهدی بازرگان که در «زمانه» منتشر شده: «جمهوری اسلامی همان جمهوری دمکراتیک است»،‌ در اینصورت چرا بازرگان با پیشنهاد بختیار برای تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر سلطنت به جمهوری دمکراتیک مخالف بود و با سران مزدور ارتش برای کودتا مذاکره می‌کرد؟ چرا مهدی بازرگان باید همچون روسپیان مشروعیت خود را در خیابان به دست می‌آورد؟ چرا خمینی دجال می‌خواست مانند داش‌مشتی‌ها و جاهل‌های محل، حکومت را در خیابان به دست بگیرد؟ و ... و بسیاری پرسش‌های ابتدائی از همین دست. بگذریم و بازگردیم به جواد مجابی، که در اطلاعات، شیپور روتاری کلاب لندن، «نویسنده» بود، آنهم چه نویسنده‌ای! برای کسانی که افتخار آشنائی با این نویسندة فرهیخته را ندارند، فقط بگوئیم که حضرت مجابی در واقع سرگردنة روشنفکری نشسته بودند، و در برابر دریافت پاداش دیگران را در موسسة مسعودی‌ها «مجاب» می‌کردند تا در وصف این و آن مطلب بنویسند! حداقل نامشان بامسمی بود! برای آشنائی با طرفداران سرشناس «انقلاب» همین چند سطر کفایت می‌کند! چه گروه‌های سیاسی از جمله داس‌الله و «جبهة ملی» امروز نیک شناخته شده‌اند. جبهه ‌ملی که سی سال پیش مثل سگ دست آموز برای خمینی دم تکان می‌داد تا منافع سازمان سیا در برابر اتحاد شوروی محفوظ بماند، امروز برای حفظ همین منافع استعماری به جسد بختیار آویخته.

هر چند امروز اتحاد شوروی وجود ندارد،‌ ولی جبهة شیادی محمد مصدق می‌باید همچنان حافظ منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک باشد! و این منافع مقدس را مانند شخص مصدق با شعار عوامفریب «منافع ملی» و «استقلال» تأمین کند. زمانیکه دولت میرحسین موسوی نفت را بشکه‌ای 9 دلار به حراج گذاشته بود تا پشت جبهة جهاد سازمان ناتو را در افغانستان تقویت کند، جبهة‌ملی خفقان گرفته بود، چرا که منافع غرب تأمین می‌شد. امروز که ممکن است دست کنسرسیوم از نفت ایران کوتاه شود، جبهة ملی در سایت خود باز هم به یاد استقلال و منافع ملی افتاده! بله راه مصدق همچنان ادامه دارد.

«گورکن» و «لاشخور» به صورت منطقی نباید با یکدیگر تفاهمی داشته باشند، چرا که گورکن در واقع لاشخور را از یک لاشة چرب و نرم محروم می‌کند. اما در عالم سیاست اصلاً چنین نیست! در عرصة سیاست، لاشخورها تلاش می‌کنند هر چه بیشتر برای گورکن‌ها چاپلوسی کنند،‌ چرا که گورکن‌های عالم سیاست در واقع زندگان را دفن می‌کنند، و مرده‌ها را از قبر بیرون می‌کشند. در نتیجه روابط لاشخورهای جمکران با گورکن‌های حاکم بسیار مسالمت‌آمیز است. خلاصه اینروزها بجای فیلم «وقتی لک لک‌ها پرواز می‌کنند» که در اتحاد جماهیر شوروی سابق ساخته شده بود، سازمان سیا سیرک «وقتی کرکس‌ها فریاد می‌کشند» را به صحنه آورده.

از آنجا که گاوچران‌ها سخت به افلاس افتاده‌اند لازم است ابتدا کشور ایران تجزیه شود و انحصار نفت و گاز در دست‌های مقدس آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک قرار گیرد. و در این راستا یکی ازگورکن‌های سرشناس جمکران خواهان ایالتی شدن کشور نیز شده، و جبهة رسوای ‌ملی از اینکه دست کنسرسیوم برای چپاول نفت ایران باز نیست ابراز تأسف نموده، البته در پناه تابوت بختیار! چرا که جسد بختیار اینروزها «معجزه» می‌کند، و جبهة ضدملی که در هم‌سوئی با کودتاچیان، شاپور بختیار را به دلیل پذیرفتن پست نخست وزیری اخراج کرده بود، اینروزها خیلی بختیارپرست شده.

در واقع جبهة ملی برای تداوم بخشیدن به سیاست مزدوری محمد مصدق برای کارخانة رجاله پروری، و تقدیم انحصار استخراج نفت ایران به آنگلوساکسون‌ها است که دست نیاز به سوی بختیار دراز کرده. پیشتر گفتیم که در تاریخ 8 اوت سال 1944، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک برای تقسیم منابع نفتی به توافق رسیدند. حدود یکماه پس از توافق مذکور، اتحاد جماهیر شوروی در تاریخ 8 سپتامبر خواهان امتیاز بهره برداری از نفت شمال ایران شد. اینجا است که نقش محمد مصدق به عنوان حافظ منافع استعمار چشمگیر می‌شود.

حدود دو ماه پس از درخواست شوروی، محمد مصدق، به عنوان نمایندة مجلس طرحی را در مجلس فرمایشی به تصویب ‌رساند که نفت ایران را فقط در انحصار آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک قرار می‌داد. و همین عمل بود که به اشغال آذربایجان توسط ارتش سرخ منجر شد. البته مورخان عرصة کشک‌پرگهر به مسائل اقتصادی هیچ توجهی ندارند، اینان هم‌صدا با همایون مهمنش و نعلین‌ها از فدائیان «معنویت» به شمار می‌روند، آنهم «معنویت بالا!»

در نتیجه وقتی از تحولات تاریخی سخن می‌گویند، فقط جنبة معنوی یا تحرکات قهرمانانة شخصیت‌‌های پوشالی‌شان را به رخ ما می‌کشند، ‌ و با انگیزه‌ها و پیامدهای واقعی و اقتصاد و شرایط استراتژیک اصلاً کاری ندارند. در همین چارچوب حماقت پروری است که مصدق با ملی کردن نفت و فراهم آوردن زمینة چپاول ثروت‌های ملی، طی دهه‌ها تبدیل به «قهرمان ملی» نیز می‌شود. خارج از این بررسی «یوتوپیائی»، با در نظر گرفتن خسارات «اقتصادی ـ سیاسی» و پیامد سیاست‌های مصدق که به کودتای 28 مرداد و سپس به کودتای 22 بهمن انجامید، مصدق جز تامین منافع استعمار در کشور ایران هیچ «خدمتی» انجام نداده.

گام دوم در مسیر خدمات ارزندة محمد مصدق پس از تحقق انحصار نفت در دست‌های مقدس آنگلوساکسون‌ها، ملی کردن نفت، پرداخت خسارت به انگلستان و تحمیل تحریم اقتصادی و آشوب به ملت ایران بود. پیامد چنین خدماتی فراهم آوردن زمینة کودتای 28 مرداد برای تحمیل قرارداد با کنسرسیوم شد که سهامدار عمدة آن انگلستان به شمار می‌رفت! گام سوم هم که نیازی به توضیح ندارد! براندازی سلطنت و استقرار حکومت اسلامی توسط پیروان مصدق برای «جهاد» با اتحاد شوروی؛ اینبار به دستور آمریکا!

پیش از ادامة مطلب، تکرار می‌کنیم که به دلیل مسلم شدن کودتا و پایان سلطنت بود که فردی چون شاپور بختیار در ایران به نخست وزیری رسید. خروج شاه از ایران را می‌توان نوعی چراغ سبز به کودتاچیان به شمار آورد. تا زمانیکه شاه در ایران حضور داشت دست سران ارتش برای کودتا باز نبود. اگر به یاد داشته باشیم، پیش از کودتای 28 مرداد 1332 نیز شاه از ایران خارج شد. در واقع پیوندی که بین شاه و ارتش وجود داشت، پیوندی که ریشه در سنت‌های سرزمین‌مان دارد مانع می‌شد که هم زمان با حضور شاه، کودتای نظامی سازماندهی شود.

شاید امروز بهتر بتوان دریافت که به چه دلیل جیمی‌کارتر در نشست گوادالوپ خواهان رفتن شاه بود. اصرار کارتر به خروج شاه بی‌دلیل نبود! و بی‌دلیل نبود که مدت‌ها پیش از پیروزی «انقلاب» اسلامی مطالبات پنتاگون را از زبان ‌خمینی می‌شنیدیم. همانطورکه گفتیم پروپاگاند استعماری توسط متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب ساخته و پرداخته می‌شود، و ما ملت آنرا از زبان جیره خواران استعمار می‌شنویم. از آنجمله است شعارهای مضحک امروز جبهة ملی، جبهه‌ای که پشت تابوت بختیار سنگر گرفته!

آن‌ها که امروز خود را با بختیار مرتبط می‌کنند، به ویژه اعضای جبهة‌ فاشیسم ‌ملی قصد بهره برداری سیاسی از فردی را دارند که جبهة منفور را ترک گفت و حتی در تبعید حاضر نشد با اعضای این جبهه همکاری کند. جناب «پروفسور» همایون مهمنش اگر اسناد و شواهدی دارند که موافقت بختیار برای همکاری با امثال نزیه و مدنی را به اثبات می‌رساند، بهتر است آن‌ها را تا دیر نشده ارائه کنند. فعلة فاشیسم می‌پندارند، از آنجا که بختیار دیگر در میان ما نیست، هر چه بخواهند می‌توانند از زبان بختیار برای‌مان نقل کنند. البته اینان در چندین مرحله کور خوانده‌اند!

نخست اینکه بختیار طرفدار «جمهوری» بود و هیچ ارتباطی با دین‌پروری و نعلین پرستی جبهة ملی نداشت. دیگر اینکه جبهة ‌بینوائی که به مکتب فرانکفورت و میشل‌فوکو دخیل بسته با «سوسیال ـ دمکراسی» نمی‌تواند مرتبط باشد. مکتب فرانکفورت و میشل فوکو هر دو در جبهة فاشیسم قرار گرفته‌اند. نهایتاً آنچه از آخرین نخست وزیر شاه ملاک ماست، جسارت و مواضع دمکراتیک شاپور بختیار طی 37 روز نخست‌وزیری اوست، و دیگر هیچ. بختیار با تأکید بر رعایت قانون، آشکارا مخالفت خود را با عربده‌جوئی «تل‌منطق ستیز» و توده‌های افسارگسیخته ابراز کرد. در دوران تبعید هم حاضر به مصالحه و همکاری با اسلام‌نوازان «جبهة نجات» و دیگر نعلین پرست‌های ساکن غرب نشد. ایرانیانی که در جریان کودتای ننگین 22 بهمن 57 نیستند، و با عملکرد خائنانة اوپوزیسیون هم آشنائی ندارند مسلماً از خود می‌پرسند چرا در بین سران اوپوزیسیون شاپور بختیار را به قتل رساندند؟

پیش از پاسخ به این پرسش، یادآور شویم ترور شاپور بختیار با توطئة نعلین‌های جمکران و تحت اوامر اربابان‌شان انجام شد. چرا که حذف فیزیکی، ابزار فعلة فاشیسم است. و اما این قتل فجیع با دو هدف مشخص صورت پذیرفت. از یکسو ارعاب اوپوزیسیون لائیک و از سوی دیگر ارائة تصویر قدرتمند از حکومت مفلوک در خارج از مرزها، با هدف ارعاب مخالفان این حکومت در داخل و خارج کشور. پیام ترور بختیار به ما این بود که هیچ نیروئی حتی در خارج از مرزها نمی‌تواند در برابر آدمکشان حکومت اسلامی کارآئی داشته باشد؛ چرا که نیروهای امنیتی فرانسه نیز نتوانستند مانع قتل بختیار شوند!

داستان فریدون بویراحمدی و مزخرفاتی که رسانه‌های فرانسه به ویژه روزنامة ایران‌ستیز «لوموند» به خورد ما ملت دادند، در راستای تأکید بر همین پروپاگاند بود. فقط در جنجال رسانه‌ای که پس از این جنایت در فرانسه به راه افتاد کسی نگفت چرا فرزندان بختیار، به ویژه «گی بختیار»، کارمند سازمان امنیت فرانسه و محافظ ویژة شاپور بختیار به مرگ ناگهانی درگذشتند؟ طبق «بی‌بی‌گوزک‌های» رسانه‌ای، ناهید بختیار در شهر نیس سکته کرد، و «گی بختیار» هم سرطان گرفت! در واقع برای پاسخ به پرسشی که در بالا مطرح شد کافی است بدانیم، سازمان ناتو که طالبان‌پروری و تروریسم را در منطقه سازمان داده، مانند نوکران‌اش در جمکران، لائیسیته را برنمی‌تابد. به همین دلیل جبهة‌ملی برای حفظ توحش «اسلام»، ضمن سرازیر کردن اشک تمساح برای بختیار، شعار پوچ دمکراسی «معنوی» سرداده!

به نظر می‌رسد جسد شاپور بختیار بسیاری از اعضای جبهة ملی نعلین پرستان و دیگر دو زیستان مرداب فاشیسم را وسوسه کرده باشد، چرا که همه تلاش می‌کنند به نحوی خود را به شاپور بختیار مرتبط کنند. البته از طریق مصدق! به عبارت دیگر نرم‌تنان و پوشال و خاشاک عرصة سیاست مرز پرگهر می‌پندارند، طرفداری از مصدق برای میراث‌خواری شاپور بختیار کفایت خواهد کرد! حضورشان عرض کنیم که سخت در اشتباه‌اند! شیخ محمود طالقانی هم طرفدار مصدق بود، و مصدق هم یک آشوب‌طلب عوامفریب بیش نبوده.

آنچه شاپور بختیار را از مصدق و به ویژه از جبهة ملی متمایز می‌کند، پافشاری وی بر «حاکمیت قانون» است. شاپور بختیار در دوران نخست وزیری خود، زمانیکه ساواک منفور از کادرهای «نظامی ـ امنیتی» تقاضا می‌کرد تا به طرفداری از بختیار و قانون اساسی راهپیمائی کنند، رسماً در رادیو اعلام داشت که در سازماندهی این تظاهرات هیچ نقشی ندارد! پس بهتر است پوپولیست‌های آستان ‌مقدس رابرت گیتس رضوی تئاتر مهوع خود را تعطیل کرده، شاپور بختیار را به حال خود بگذارند و فراموش کنند! همانطور که پیشتر نیز گفتیم بختیار، در تاریخ ایران میراث‌داری در خور نیافت. 37 روز دولت بختیار شراره‌ای بود که در ظلمت خیانت، فریب و نیرنگ جبهه‌های «ملی» و «مذهبی» ایران درخشید، شراره‌ای که فردائی نخواهد داشت.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت