شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۷



شپش و «امپریاس»!

...
«کار امپریاس!» این جملة مبهم و موهوم، ‌ از فرمایشات خمینی، «رهبرکبیر انقلاب» است که در ملاقات با اعضای کانون نویسندگان به زبان آورده‌اند. اسماعیل خوئی، در مصاحبه با رادیو «بی‌بی‌سی»،‌ ضمن نقل خاطرات خود به ملاقات اعضای کانون نویسندگان ایران با روح‌الله خمینی نیز اشاره کرده می‌گوید، خمینی به ما گفت این کارها، «کار امپریاس!» البته این «اینکارها» عبارت بود از تهاجم لات‌الله ساواک به کتاب‌فروشی‌ها، به زنان بی‌حجاب و ... و بسیاری دیگر از عملیات ارزشی و «انقلابی» که سازمان سیا در دستور کار ساواک و شهربانی قرار داده بود تا «انقلاب» ژنرال هویزر بالاخره شاهد پیروزی را در آغوش کشد.

خوئی می‌گوید، از طرفداران فدائیان خلق شاخة اقلیت بوده. وی می‌افزاید «ما فکر می‌کردیم خمینی راست می‌گوید و قصد حکومت ندارد! به همین جهت برای براندازی سلطنت به مخالفت با شاپور بختیار ادامه دادیم و ...». و شنیدن این صحبت‌ها سی سال پس از فاجعة 22 بهمن تعجبی ندارد، چرا که دفاع از حکومت توحش اسلامی امروز دیگر مقبولیت خود را از دست داده. در نتیجه همه می‌گویند ما اشتباه کردیم، و بختیار درست گفت!

در وبلاگ «بشقاب و الاغ» گفتیم «فکرکردن» ویژة انسان آزاد است. انسان آزاد کسی است که قادر باشد خارج از چارچوب «احساسات»، «اعتقادات مذهبی» و هر نوع ایدئولوژی به تفکر بنشیند. به عبارت دیگر «تفکر» به نوبة خود نیازمند نوعی شناخت است، به شعور و منطق نیاز دارد، و هر کس سر مبارک را به دست گرفت «متفکر» نیست. اعضاء و هواداران سازمان فدائیان، اکثریت و اقلیت و دیگر گروه‌های داس‌الله یا سازمان رجوی از جمله همین «متفکران» نمایشی‌اند. در هر حال همة پشیمانان یا پشیمان‌نمایان امروز یک نکتة مهم را فراموش کرده‌اند و آن اینکه شاپور بختیار به دفعات و رسماً به مردم ایران اعلام کرد، «اگر سلطنت نمی‌خواهید، از طریق تشکیل مجلس مؤسسان می‌توان برای تغییر حکومت و ایجاد یک جمهوری سوسیال ـ دمکرات رفراندوم بر پا کرد.»

ولی همانطور که بارها در این وبلاگ اشاره کردیم، پیشنهاد شاپور بختیار تغییر حکومت از طریق قانونی بود، و هدف استعمار ایجاد آشوب و هرج و مرج، در راه کودتا و استقرار حکومت توحش اسلامی. و دیدیم که استعمار چگونه به اهداف خود رسید. چون مردم عادی را به سادگی می‌توان با ایجاد جنجال و هیاهوی رسانه‌ای فریفت. اشتباه نکنیم، چنین معجزاتی در هر کشوری که تشکل‌های مردمی و احزاب ممنوع باشد، به سادگی به وقوع می‌پیوندد، چرا که در چنین شرایطی حاکمیت همواره در برابر تلی از توده‌ها، امت و یا مردم قرار می‌گیرد و کافی است جنجال رسانه‌ای توده‌ها را هدف قرار دهد. همچنانکه در سال 1978 شاهد بودیم، «گلة گمشده» همواره به پروپاگاند استعماری «لبیک» خواهد گفت. در برابر پروپاگاند بی‌بی‌سی و جنجال دیگر رسانه‌های استعمار، «مردم» معمولاً به سخنان منطقی توجهی نمی‌کنند، همانطور که در حکایات، مردم دهکده فریب شیادی را می‌خورند که عکس مار را بر دیوار می‌کشد.

روز گذشته، پاسدار محسن رضائی، یکی از نخبگان جمکران، در «فارس‌نیوز» سخن از «دمکراسی سی‌سالة ما» به میان آورده بود! البته این سخنان ابلهانه از زبان پاسدار جماعت به ویژه محسن رضائی به هیچ عنوان تعجب‌آور نیست. پاسدار رضائی همانقدر با دمکراسی آشنائی دارد که الاغ ملانصرالدین با فلسفة افلاطون. می‌دانیم که ویژگی «دمکراسی»، همانطورکه بارها گفته شده، «انسان‌محوری» موجود در بطن قوانین آن است نه «برگزاری انتخابات» نمایشی. بنابراین بزرگ‌ترین دروغ‌ در عرصة شیادی و عوامفریبی این است که کسی ادعا کند، برگزاری انتخابات نشان از دمکراتیک بودن یک حاکمیت دارد. از اینرو تعجب نکنیم که چنین دروغ شاخداری از قلم شیخ مسعود بهنود نیز تراوش کند و این ترهات در رسانة «اعتماد» منتشر شود.

شیخ مسعود یک مقاله تحت عنوان «حساب سی‌ساله» قلمی کرده که در آن تمام تبلیغات سازمان سیا بدون استثناء منعکس شده. از آنجمله است: «در ایران انقلاب شد؛ اشغال سفارت آمریکا شکست بزرگی برای آمریکا بود؛ اسلامگرایان منطقه ملهم از انقلاب و متکی به ایران‌اند؛ اکثریت قاطع مردم ایران به قانون اساسی رأی داده‌اند و ...». و اگر از شیخ مسعود بپرسیم پس چطور است که همین آمریکا به افغانستان و عراق لشکرکشی می‌کند تا حکومت‌های اسلامی و نزدیک به حکومت جمکران را در اینکشورها مستقر کند، مسلماً پاسخی نخواهد داشت. چرا که پروپاگاندیست‌‌های مفلوک سازمان سیا می‌پندارند خواهند توانست این پرسش ساده را با گزافه‌گوئی و بزرگ‌نمائی نوکران‌ آمریکا در جمکران از ذهن ما ملت بزدایند!

پیشتر گفتیم که «مورخان» جمکرانی، فعال در عرصة کشک و پشم و نعلین، تحت نظارت داش‌صفار هرندی تلاش دارند «مهاتماگاندی» را در ترادف با یک جانور وحشی و موذی به‌ نام روح‌الله‌خمینی قرار دهند. به موازات همین فعالیت‌های «فرهنگی»، همپالکی‌های برونمرزی این مورخان می‌کوشند، شاپور بختیار را در ترادف با شیخ مهدی بازرگان، پادوی رمزی کلارک قرار دهند. البته فراموش نکنیم که این تلاش‌ها برای پرکردن همان «شکاف ناروا» صورت می‌پذیرد که داش‌صفار به آن اشاره فرموده بودند، و ما هم در وبلاگ «رابین هود درداووس» به نقل از حنازرچوبه آنرا «بررسی» کردیم.

بله امروز سیدابراهیم نبوی و محمد بشیرتاش که در سایت نعلین پرست زمانه برای‌مان قصة «سی‌سال پیش در چنین روزی» نقل می‌کنند، ضمن بهم بافتن راست و دروغ و آسمان و ریسمان، با همان زبان ابتذال آخوندی از قول شاپور بختیار به مدح و ثنای «نهضت‌آزادی» یا همان نهضت «‌عاظادی» پرداخته‌اند. چیچو ـ فرانکوی «زمانه» از زبان بختیار یک پیام ساخته و پرداخته‌اند که به ادبیات بازاری و دین‌پرور شیخ مهدی بازرگان و حاج آبراهام یزدی شباهت فراوان دارد. به ادعای ایندو «شحرضاد قصه‌گو» بختیار می‌گوید:

«سعی کنیم از نهضت آزادی به نفع مردم [...] استفاده بنمائیم [...] من به عنوان [...] یک مبارز راه حق و آزادی [...] تکرار می‌کنم که [نوکران استبداد] به منظور تطهیر خود را پیشاپیش نهضت از همه انقلابی‌تر [...] جلوه می‌دهند [...] این با شماست که مرا مصمم نمائید [...] که به نوسازی ایران مترقی و متدین و آزاد بپردازم.»


بله! شاپور بختیار بدون اینکه بداند خواهان «ایران متدین» بوده و عجیب است که ما هرگز چنین پیامی از زبان شاپور بختیار نشنیدیم! شاید آن روزها یک شاپور بختیار دیگر هم بوده که فقط برای ساواکی‌های جمکران «پیام» می‌فرستاده، تا سی‌سال بعد پیام‌هایش را در شاخک «بی‌بی‌سی» منتشر کنند. اینهم مسلماً «کار امپریاس» باید باشد. چرا که اسماعیل خوئی به ما می‌گوید، فدائیان خلق، گروه اقلیت خواهان استقرار جمهوری دمکراتیک و رعایت حقوق بشر بودند و به همین دلیل با بختیار مخالفت کردند و برای خمینی سینه زدند!

با تکیه بر نظریة میکائیل باکتین گفتیم که «هراس» از «حاکمیت مقدس» در قالب «زبان بندگی» و «زبان ستایش» تجلی می‌کند. روشن‌تر بگوئیم مردم از ترس به دروغ متوسل می‌شوند. ولی حساب مردم عادی مسلماً از حساب «قلم به مزدها» و جیره خواران به اصطلاح «هنرمند» جداست. اینان در هر جایگاهی که قرار گیرند، به «زبان متقاطع» متوسل می‌شوند. «زبان متقاطع» همزمان حامل «زبان قدرت»، زبان «ستایش» و «زبان بندگی» است. در نتیجه همزمان حامل دو لایة متفاوت دروغ است: دروغ «تقدس حاکمیت» و دروغ ناشی از «ترس از حاکمیت»!

در اواخر دهة شصت میلادی، سینمای ایتالیا، ویژة جهان سوم، یک زوج سینمائی را به نام «چیچو و فرانکو» تقدیم جهانیان کرد. چیچو، با موهای تیره و سبیل، دراز و باریک و بدترکیب بود! فرانکو، با موهای نسبتاً روشن‌تر، بدون سبیل و کمی کوتوله و بدترکیب. در عوض تا بخواهید هر دو خنک، لوس و ننر و بی‌هنر بودند. تا پیش از این ابداع هنری‌ نام لورل و هاردی به عنوان زوج کمدی در سینمای کلاسیک به ثبت رسیده بود. در نتیجه صاحبان صنایع ابتذال در ایتالیا مصلحت خویش را در «نوآوری» ‌و «مدرنیزاسیون» دیده چیچو و فرانکو را به عنوان کادوی بیست سالگی سازمان ناتو راهی بازار سینمای جهان سوم کردند تا مبادا بازار ابتذال کساد شود و نان آن سازمان ابتذال پرور کمی آجر گردد.

کار چیچو و فرانکو در فیلم‌ها «لودگی» بود، و ایندو شاهکار سینمای ایتالیا هیچ ارتباطی با هنر «کمدی» نداشتند. از این نظر رفتار وکردارشان شباهت فراوانی به «رهبران» و «مقامات» حکومت اسلامی داشت، با این تفاوت عمده که چیچو و فرانکوی جهان سینما، آدمکش و چپاولگر نبودند، زوزة «اسلام، اسلام» سر نمی‌دادند و مدعی «استقلال» هم نمی‌شدند. باری روزهای نوجوانی سازمان ناتو به سر رسید، و همانطور که دیدیم در اواخر دهة هفتاد میلادی چیچو ـ فرانکوها تکثر یافته از سینمای جهان سوم پای به عرصة واقعیات نهادند و فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی را آغاز کردند. و فاجعه نیز از همینجا آغاز شد.

مصاحبة اسماعیل خوئی را به دقت گوش کنیم، سری به مطالب بهنود، نوری‌زاده، نوری‌علا و دیگر «نوری» های بی‌نور و تاریک‌دل جمکران بزنیم، خواهیم دید که همه، بدون استثناء نارضایتی اکثریت مردم ایران از حاکمیت پهلوی و تظاهرات خیابانی را «انقلاب» می‌نامند. بهتر بگوئیم یک «اجماع جهانی» پیرامون وقوع یک «انقلاب» فرضی ایجاد شده. حال آنکه «انقلاب» کذا در واقع کودتائی بود که در راستای اهداف سازمان سیا برای تبدیل کل منطقه به اتحاد جماهیر اسلامی، و همزمان با تشکیل سازمان القاعده صورت پذیرفت. اما «اجماع» با منطق و واقعیت هیچ ارتباطی ندارد. اجماع بر اساس «باورها» ایجاد می‌شود. و برای حفظ منافع سازمان سیا لازم است همه این «انقلاب» را باور کنند!

سایت نووستی مورخ 12 بهمن‌ماه سالجاری،‌ به نقل از روزنامة «عکاظ» می‌نویسد، در استان عسیر عربستان هر شپش به مبلغ بیش از 9 دلار به فروش می‌رسد، چرا که «باور» زنان منطقة مذکور بر این است که شپش از ریزش مو جلوگیری کرده، موها را پرپشت و براق می‌کند! البته روزنامة «دمکراسی‌پرور» عکاظ ضمن انتقاد از «باور» کذا توصیه می‌کند بهتر است زنان از توصیة پزشکان سنتی پیروی کرده برای تقویت گیسوان خود از «ادرار شتر جوان» استفاده کنند:

«محمدالعسیری یکی از متخصصین پزشکی سنتی [...] به زنان عربستان توصیه کرد برای تقویت و براق شدن موهای خود از ادرار شتر جوان استفاده کنند[...]»


به گفتة‌ نووستی، ‌ به نقل از روزنامة عکاظ، اشکال «ادرار شتر جوان» این است که حتی از شپش هم گرانتر تمام می‌شود. ما هم به سازمان سیا توصیه می‌کنیم برای جلوگیری از «کچلی» پروپاگاندیست‌های شپشوی خود بهتر است از ادرار شتر جوان استفاده کند و برای تأمین بودجة آن از ذخیرة ارزی صادرکنندگان «مستقل» نفت «برداشت» فرماید.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی اف ـ اسپیس

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت